عذاب: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۶: خط ۱۶:
اينها سرفصل‏ هاى اين موضوع بودند كه با مطرح كردن آيات تضمين شده در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله -  كه ۱۵ آيه است -  در اينجا ذكر مى ‏كنيم، و البته هر كدام در محل خود در عنوان «قرآن» آمده است:
اينها سرفصل‏ هاى اين موضوع بودند كه با مطرح كردن آيات تضمين شده در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله -  كه ۱۵ آيه است -  در اينجا ذكر مى ‏كنيم، و البته هر كدام در محل خود در عنوان «قرآن» آمده است:


# سوره حشر، آيه ۱۸: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّه وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّه إِنَّ اللَّه خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ« .
# سوره حشر، آيه ۱۸:{{قرآن|| «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّه وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّه إِنَّ اللَّه خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ«}} .
# سوره نحل، آيه ۹۴: «وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّه وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ».
# سوره نحل، آيه ۹۴: «وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّه وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ».
# سوره انعام، آيه ۱۱۲: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ».
# سوره انعام، آيه ۱۱۲: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ».

نسخهٔ ‏۲۶ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۰۰

آيات مربوط به عذاب دشمنان غدير[۱]

على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام آن امامى است كه پيامبر صلى الله عليه وآله او را سبب امتحان امت قرار داد و فرمود: لَوْ لا انْتَ يا عَلِىُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى: اى على، اگر تو نبودى مؤمنين بعد از من شناخته نمى‏ شدند.

پيامبر صلى الله عليه وآله فصلى از مراسم غدير و خطابه آن را به دشمنان ائمه ‏عليهم السلام اختصاص داده تا مردود شوندگان از امتحان علوى بدانند چه آينده ‏اى در

انتظار آنان است. اقتباس از چند آيه و تضمين آياتى ديگر براى اين منظور، روى هم ۱۵ آيه را عنوان اين بخش قرار داده است.

در اين آيات از يک سو اوصاف و رفتار اعداء اهل ‏بیت‏ علیهم السلام در دنيا مطرح شده، كه ثابت قدم نبودن آنان در ايمان و گفتگوهاى نارواى آنان و متکبر بودن آنان

ذكر شده است.

از سوى ديگر جزاى اعتقاد و عملشان در دنيا و آخرت را بيان مى ‏كند كه سقوط ارزش اعمالشان، و استحقاق آتش ابدى بدون تخفيف و مهلت و بدون شفاعت، آن هم

عذاب فوق‏ العاده ‏اى در پايين‏ ترين درجه جهنم با شنيدن صداى جوشش جهنم و ديدن شعله ‏هاى آتش نمونه‏ هاى آن است.

اينها سرفصل‏ هاى اين موضوع بودند كه با مطرح كردن آيات تضمين شده در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله -  كه ۱۵ آيه است -  در اينجا ذكر مى ‏كنيم، و البته هر كدام در محل خود در عنوان «قرآن» آمده است:

  1. سوره حشر، آيه ۱۸:Ra bracket.png Ra bracket.png«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّه وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّه إِنَّ اللَّه خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ«La bracket.png La bracket.png .
  2. سوره نحل، آيه ۹۴: «وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّه وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ».
  3. سوره انعام، آيه ۱۱۲: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ».
  4. سوره بقره، آيه ۲۱۷: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِيهِ قُلْ قِتالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّه وَ كُفْرٌ بِهِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّه وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ».
  5. سوره آل عمران، آيه ۸۶-۸۸: «كَيْفَ يَهْدِى اللَّه قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ. أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّه وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ. خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ».
  6. سوره انشقاق، آيه ۱۰-۱۲: «وَ أَمَّا مَنْ أُوتِىَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ، فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً، وَ يَصْلى سَعِيراً».
  7. سوره الرحمن، آيه ۳۱ و ۳۵: «سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ ... يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ».
  8. سوره ملک، آيه ۶، ۷: «وَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ. إِذا أُلْقُوا فِيها سَمِعُوا لَها شَهِيقاً وَ هِىَ تَفُورُ».
  9. سوره فرقان، آيه ۱۲: «إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً».
  10. سوره بقره، آيه ۱۴۰: «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى قُلْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّه وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّه وَ مَا اللَّه بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ».
  11. سوره لقمان، آيه ۲۴: «نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ».
  12. سوره فجر، آيه ۱۴: «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ».
  13. سوره بقره، آيه ۷۹: «فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّه لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ».
  14. سوره نساء، آيه ۱۰۸: «يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّه وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّه بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً».
  15. سوره ناس، آيه ۴، ۵: «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ، الَّذِى يُوَسْوِسُ فِى صُدُورِ النَّاسِ».

آيه «فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِىَ ظالِمَةٌ . فَهِىَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها...»[۲]

بزرگ‏ترين امتحان بشریت در غدير مطرح شد. امتحانى همه جانبه كه اتمام حجت آن به نحو اكمل انجام گرفت و براى هيچ كس به هيچ دليل و بهانه ‏اى راه گريز نماند. در اين امتحان عظيم، هم جهاتى كه مى‏ توانست سر منشأ آزمايش باشد متعدد بود، و هم عللى كه مى‏ توانست انگيزه شيطانى براى سقوط در امتحان باشد در جلوه‏ هاى مختلف به ميان آمد.

پيامبر صلى الله عليه وآله در خطابه بلند خود، اين شرايط امتحان را براى مردم تبيين فرمود تا با آمادگى كامل به استقبال آن بروند. اين آينده تلخِ امتحان را حضرتش در غدير به اشارت و صراحت پيش ‏بينى فرمود و مراحل چنين امتحان بزرگى را با استشهاد به ۱۱ آيه تضمين شده در خطبه غدير بيان فرمود. از جمله اين آيات آيه ۴۵ سوره حج است:

«فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِىَ ظالِمَةٌ فَهِىَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ»:

«چه بسا آبادى كه آن را هلاك كرديم در حالى كه ظالم بود پس خانه‏ هايشان بر سقف ‏ها فرو ريخته و چاه‏ هاى متروک شده و كاخ‏ هاى مرتفع محكم بر جاى مانده است».

اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:

۱. متن خطبه غدير

مَعاشِرَ النّاسِ، انَّهُ ما مِنْ قَرْيَةٍ الاّ وَ اللَّه مُهْلِكُها بِتَكْذيبِها وَ كَذلِكَ يُهْلِكُ الْقُرى وَ هِىَ ظالِمَةٌ كَما ذَكَرَ اللَّه تَعالى وَ هذا عَلِىٌّ امامُكُمْ وَ وَلِيُّكُمْ وَ هُوَ مَواعيدُ اللَّه، وَاللَّه يُصَدِّقُ ما وَعَدَهُ:

اى مردم، هيچ سرزمين آبادى نيست مگر آنكه خداوند آن را به خاطر تكذيب فرستادگان الهى هلاک مى ‏كند، و اين گونه خداوند آبادى‏ ها را از بين مى‏برد در حالى كه ظالم هستند -  همان گونه كه خداى تعالى ذكر فرموده است -  و اين على امام شما و وليِّتان است و او وعده الهى است و خدا آنچه وعده داده را به ظهور مى‏ رساند.[۳]

۲. موقعيت تاريخى

در اواسط خطابه غدير، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه وآله به مقاصد منافقين اشاره مى ‏كند و نام اصحاب صحيفه را به ميان مى ‏آورد و مسئله غصب شدن خلافت را مطرح مى‏ كند، سخن را به مردم منعطف مى ‏نمايد كه بدانند اگر سردمداران سقيفه مقصرند، مردم هم در فتنه آنان مورد آزمایش الهی قرار مى‏ گيرند و اگر آنان را يارى كنند در اعمالشان شريک بوده مستحق عذاب الهى هستند.

در چنين موقعيتى حضرت با اقتباس آيه مزبور، مضمون آن را در كلام خود آورده است. اين اقتباس از غايب آوردن ضمير و مضارع آوردن فعل در »يُهْلِكُ الْقُرى« معلوم مى‏شود كه در آيه ماضىِ متكلم و به صورت «أَهْلَكْناها» است. آنچه در اين فراز جلب توجه مى ‏كند جمله «كَما ذَكَرَ الله تَعالى» است كه حضرت به صراحت استناد خود به قرآن را يادآور شده است.

۳. موقعيت قرآنى

در قرآن چندين آيه با اين مضمون آمده كه الفاظ سوره حج بيشتر بر كلمات اين فراز خطبه قابل انطباق است. در سوره هود نيز آمده كه «وَ كَذلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذا أَخَذَ الْقُرى وَ هِىَ ظالِمَةٌ»[۴]، و در سوره قصص آمده كه «...وَ ما كُنَّا مُهْلِكِى الْقُرى إِلاّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ».[۵] در موارد بسيارى كه در قرآن سخن از هلاک شدن امم انبياى گذشته توسط عذاب الهی و به خاطر تكذيبشان به ميان آمده، همين مضمون مطرح شده است.

آيه سوره حج از آيه ۴۲ آغاز مى‏ شود كه خداوند به پيامبر صلى الله عليه وآله مى ‏فرمايد: «اگر تو را تكذيب مى ‏كنند قبل از تو قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و قوم لوط و اصحاب مدين و اصحاب موسى پيامبرانشان را تكذيب نموده ‏اند و خدا آنان را هلاک نموده است». آنگاه در اين آيه ۴۵ مى‏ فرمايد: «چه بسيار سرزمين‏ هايى كه آنان را هلاک كرديم در حالى كه اهل آن ظالم بودند». سپس مطالبى در همين زمينه ادامه مى ‏يابد، تا آيه ۴۸ كه مى ‏فرمايد: «وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَها وَ هِىَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها وَ إِلَىَّ الْمَصِيرُ».

۴. تحليل اعتقادى

تفسیر و برداشتى كه از اين فراز خطبه درباره آيه به دست مى ‏آيد با توجه به چند نكته است: اول اينكه اين فراز به دنبال فراز قبلى درباره امتحان مردم براى تميز طيب از خبيث آمده است. دوم اينكه قبل از آوردن مضمون آيه به مسئله «تكذيب» اشاره شده است. سوم اينكه به عنوان تطبيق آيه پس از ذكر مضمون آيه، جمله «وَ هذا عَلِىٌّ امامُكُمْ» فرموده است. با در نظر گرفتن نكات فوق، مطالب زير از اين فراز خطبه استفاده مى‏ شود:

الف) تكذيب على ‏عليه السلام ظلم است

تكذيب على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام به هر صورت كه باشد ظلم است، و منظور از تکذیب نپذيرفتن ولایت و امامت اوست چنانكه حضرت پس از استشهاد به آيه میفرمايد: «وَ هذا عَلِىٌّ امامُكُمْ وَ وَلِيُّكُمْ»، و شكى نيست كه ردّ اوامر او و مقابله با او نوعى نپذيرفتنِ اوست.

ب) انواع تكذيب و استحقاق هلاكت

انواع تكذيب نسبت به ساحت مقدس على‏ عليه السلام ظلم به اوست و مصداق ظالمى است كه از سوى خداوند مستحق هلاک است چرا كه مى‏ فرمايد: «هيچ سرزمينى نيست مگر آنكه خداوند به خاطر تكذيبش اهل آن را هلاک مى ‏كند»، و به دنبال آن كلمه «كَذلِكَ» را به عنوان ربط دو جمله به كار مى ‏برد و سپس مى ‏فرمايد: «و اين گونه خدا اهل آبادى ‏ها را هلاک مى ‏كند در حالى كه ظالم ‏اند»، يعنى به دنبال اين تكذيب و نتيجه آن ظالم شدن است.

ج) على‏ عليه السلام وعده‏ گاه امتحان

على ‏عليه السلام وعده ‏گاه خدا در اين امت است كه آنان را امتحان كند و ببيند آيا از تكذيب كنندگان و ظالمين ‏اند يا تصديق مى‏ نمايند و عادلانه و با انصاف سخن مى‏ گويند.

اين مطلب از جمله ‏اى كه در خطبه بعد از آيه آمده به دست مى‏ آيد كه مى ‏فرمايد: «وَ هُوَ مَواعيدُ اللَّه وَ اللَّه مُصَدِّقٌ ما وَعَدَهُ». كلمه «مَواعيد» جمع «ميعاد» به معناى وعده ‏گاه يا به معناى مصدرىِ وعده است. در نسخه «د» عبارت چنين است: «وَ هُوَ مُواعَدٌ» و در نسخه «ب»: «وَ هُوَ الْمُواعَد» است، و هر دو به اين معنى مى ‏شود: «اوست كه وعده درباره او قرار داده شده است».

اين كلام پس از ذكر آيه به اين معنى است كه وعده خداوند درباره هلاكت تکذیب كنندگان و ظالمان درباره على ‏عليه السلام است، و لذا تأكيد مى ‏نمايد كه خداوند وعده خود را عملى خواهد ساخت.

آيه «وَ إِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلاّ نَحْنُ مُهْلِكُوها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِيداً»[۶]

بزرگ‏ترين امتحان بشریت در غدير مطرح شد. امتحانى همه جانبه كه اتمام حجت آن به نحو اكمل انجام گرفت و براى هيچ كس به هيچ دليل و بهانه ‏اى راه گريز نماند. در اين امتحان عظيم، هم جهاتى كه مى ‏توانست سر منشأ آزمايش باشد متعدد بود، و هم عللى كه مى‏ توانست انگيزه شيطانى براى سقوط در امتحان باشد در جلوه‏ هاى مختلف به ميان آمد.

پيامبر صلى الله عليه وآله در خطابه بلند خود، اين شرايط امتحان را براى مردم تبيين فرمود تا با آمادگى كامل به استقبال آن بروند. اين آينده تلخِ امتحان را حضرتش در غدير به اشارت و صراحت پيش ‏بينى فرمود و مراحل چنين امتحان بزرگى را با استشهاد به ۱۱ آيه تضمين شده در خطبه غدير بيان فرمود. از جمله اين آيات آيه ۵۸ سوره اسراء است:

«وَ إِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلاّ نَحْنُ مُهْلِكُوها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِيداً كانَ ذلِكَ فِى الْكِتابِ مَسْطُوراً»:

«هيچ آبادى نيست مگر آنكه ما هلاک كننده آن قبل از روز قيامت يا عذاب كننده آنها به عذاب شديدى هستيم. اين مطلب در كتاب نوشته شده است».

اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:

۱. متن خطبه غدير

مَعاشِرَ النّاسِ، انَّهُ ما مِنْ قَرْيَةٍ الاّ وَ اللَّه مُهْلِكُها بِتَكْذيبِها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ، وَ مُمَلِّكُهَا اْلامامَ الْمَهْدِىَّ وَ اللَّه مُصَدِّقٌ وَعْدَهُ:

اى مردم، هيچ سرزمين آبادى نيست مگر آنكه خداوند به خاطر تكذيبشان آن را قبل از روز قيامت هلاک مى‏ كند و حضرت مهدى را مالک آن قرار مى ‏دهد، و خداوند وعده خود را عملى مى ‏نمايد.[۷]

۲. موقعيت تاريخى

اين فراز همان عبارت خطبه غدیر در آيه قبلى است، ولى در چند نسخه عبارت به گونه ‏اى ديگر بود كه هم اقتباس از آيه‏اى ديگر است و هم ادامه آن اشاره به حضرت مهدى ‏عليه السلام است و حاكى از امتحانى بزرگ در تصدیق و تکذیب حجج الهى است كه سزاى آن قبل از آخرت، در دنيا گريبانگير عاملين آن خواهد بود.

تضمين آيه در كلام حضرت هم بدين صورت است كه جمله «نَحْنُ مُهْلِكُوها» به «الله مُهْلِكُها» تغيير يافته است.

۳. موقعيت قرآنى

موقعيت آيه در ذيل آياتى از قرآن درباره عذاب الهى است تا آنجا كه مى ‏فرمايد: «إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ كانَ مَحْذُوراً»، و سپس اين آيه را كه از آيات شديد خداوند درباره عذاب است ذكر فرموده است.

از آنجا كه در آيه هلاک سرزمين‏ ها به صورت مطلق آمده و به جمله «قبل از روز قيامت» مقيد شده است، نشان مى‏دهد كه اشاره به مسئله خاصى است و نياز به تفسیر دارد، چرا كه همه سرزمين‏ ها بايد به علتى سزاوار هلاكت باشند، و اين چه علتى است كه شامل همه سرزمين ‏ها مى‏ شود؟

۴. تحليل اعتقادى

پيامبر صلى الله عليه و آله در خطابه غدير علت هلاكت اقوام و قبل از قيامت بودن آن را در كوتاه ‏ترين عبارت تفسیر كرده و روشن فرموده است:

جهت اول: علت هلاک سرزمين ‏ها

علت هلاكت سرزمين ‏ها تكذيب آنان نسبت به آيات و حجج الهى است، كه حضرت اين مطلب را با تضمين كلمه «بِتَكْذيبِها» در آيه قرآن بيان داشته است: «ما مِنْ

قَرْيَةٍ الاّ وَ اللَّه مُهْلِكُها بِتَكْذيبِها». اين همان بلايى است كه هيچ سرزمينى در سراسر جهان خالى از آن نيست. اگر چه خوبان در بين هر جمعيتى بسيارند اما تكذيب

كنندگان هميشه در اكثريت‏ اند، خواه اين تكذيب در قلب باشد خواه بر زبان و خواه در عمل.

شكى نيست كه اين عموم به اکثریت باز مى ‏گردد و موارد استثناء به قدرى كم هستند كه به شمار نمى آيند، و خداوند هم آنان را از هلاكت نجات مى ‏دهد همچنانكه

اصحاب حضرت نوح و حضرت لوط عليهما السلام را نجات داد و بقيه را هلاک كرد.

جهت دوم: هلاک سرزمين ‏ها قبل از قيامت

تقيد هلاكت سرزمين‏ ها به «قبل از روز قيامت»، سپردن اختيار آنها به حضرت مهدى‏ عليه السلام است. مى‏ بينيم قيد مذكور در آيه «تا روز قيامت» نيست، بلكه «قبل از روز قيامت» است، و اين به معناى هدف خاصى است كه بايد قبل از روز قيامت به انتظار تحقق آن نشست.

اين مطلب را حضرت با افزودن جمله «وَ مُمَلِّكُهَا الامامَ الْمَهْدِىَّ» بيان نموده و معنايش اين است كه خداوند مى ‏توانست سزاى تكذيب كنندگان را به روز قيامت واگذارد، ولى براى تحقق ولايت مطلقه حضرت مهدى‏ عليه السلام قبل از روز قيامت آنان را هلاك مى‏كند و سرزمين‏ها را از تصرف آنان خارج مى‏نمايد و تحت اختيار آن حضرت قرار مى‏ دهد.

يک جمله هم به عنوان تأكيد اين وعده الهى ضميمه سخن فرموده كه «وَ اللَّه مُصَدِّقٌ ما وَعَدَهُ»، و پيداست كه اراده پروردگار به تحقق چنين مهمى قبل از روز قيامت تعلق گرفته است.

در مورد ديگرى از متن خطبه غدير نيز به همين مطلب تصريح شده كه مى‏ فرمايد: الا انَّهُ الظّاهِرُ عَلَى الدّينِ. الا انَّهُ فاتِحُ الْحُصُونِ وَ هادِمُها. الا انَّهُ غالِبُ كُلِّ قَبيلَةٍ مِنْ اهْلِ الشِّرْكِ وَ هاديها ... . الا انَّهُ لا غالِبَ لَهُ وَ لا مَنْصُورَ عَلَيْهِ:

بدانيد كه اوست غالب بر اديان، بدانيد كه اوست فاتح قلعه ‏ها و منهدم كننده آنها، آگاه باشيد كه اوست غالب بر هر قبيله اى از اهل شرک و هدايت كننده آنان ... . بدانيد او كسى است كه غالبى بر او نيست و كسى بر ضد او كمک نمى ‏شود.[۸]

امام باقر عليه السلام نيز در اين باره مى فرمايد: يَفْتَحُ اللَّه لَهُ شَرْقَ الارْضِ وَ غَرْبَها: خداوند براى او شرق و غرب زمين را فتح مى ‏كند.[۹]

در شب معراج نيز خداوند به پيامبرش چنين خبر داد: لاطَهِرَنَّ الارْضَ بِآخَرِهِمْ مِنْ اعْدائى وَ لامَكِّنُهُ مَشارِقَ الارْضِ وَ مَغارِبَها: به وسيله آخرين امامان زمين را از دشمنانم پاک مى ‏نمايم و شرق و غرب زمين را تحت اختيار او قرار مى‏ دهم.[۱۰]

آيه «وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً»[۱۱]

بزرگ‏ترين امتحان بشریت در غدير مطرح شد. امتحانى همه جانبه كه اتمام حجت آن به نحو اكمل انجام گرفت و براى هيچ كس به هيچ دليل و بهانه‏ اى راه گريز نماند. در اين امتحان عظيم، هم جهاتى كه مى ‏توانست سر منشأ آزمايش باشد متعدد بود، و هم عللى كه مى ‏توانست انگيزه شيطانى براى سقوط در امتحان باشد در جلوه‏ هاى مختلف به ميان آمد.

پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه بلند خود، اين شرايط امتحان را براى مردم تبيين فرمود تا با آمادگى كامل به استقبال آن بروند. اين آينده تلخِ امتحان را حضرتش در غدير به اشارت و صراحت پيش‏بينى فرمود و مراحل چنين امتحان بزرگى را با استشهاد به ۱۱ آيه تضمين شده در خطبه غدير بيان فرمود. از جمله اين آيات آيه ۸ سوره طلاق و آيه ۲۴ سوره بقره است:

«وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً»:

«و چه بسا آبادى كه از امر پروردگارش و پيامبرانش سرپيچى كرده و ما آنان را مورد حسابرسى شديد قرار داديم و آنان را عذاب سختى نموديم».

«فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِى وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ»[۱۲]:

«اگر چنين نكنند و ابداً نخواهند كرد پس بپرهيزيد از آتشى كه هيزم آن مردم و سنگ ‏ها هستند و براى كافران آماده شده است».

اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:

۱. متن خطبه غدير

مَعاشِرَ النّاسِ، انَّهُ امامٌ مِنَ اللَّه (خ ل: انَّهُ امامُكُمْ بِامْرِ الله)، وَ لَنْ يَتُوبَ اللَّه عَلى احَدٍ انْكَرَ وِلايَتَهُ وَ لَنْ يَغْفِرَ لَهُ، حَتْماً عَلَى اللَّه انْ يَفْعَلَ ذلِكَ بِمَنْ خالَفَ امْرَهُ وَ انْ يُعَذِّبَهُ عَذاباً نُكْراً ابَدَ الْآبادِ وَ دَهْرَ الدُّهُورِ. فَاحْذَرُوا انْ تُخالِفُوهُ فَتَصْلُوا ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ:

اى مردم، او از طرف خدا امام است (خ ل: او به امر خدا امام شماست)، و هر كس ولايت او را انكار كند خداوند هرگز توبه ‏اش را نمى‏ پذيرد و او را نمى‏بخشد. حتمى است بر خداوند كه با كسى كه با او مخالفت نمايد چنين كند و او را به عذابى شديد تا ابديت و تا آخر روزگار معذب نمايد. پس بپرهيزيد از اينكه با او مخالفت كنيد و گرفتار آتشى شويد كه هيزم آن مردم و سنگ ‏ها هستند و براى كافران آماده شده است.[۱۳]

۲. موقعيت تاريخى

در اوايل خطابه غدير قبل از آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را بر سر دست بلند كند، براى ورود به مطلب اصلى درباره شئون و مقامات امام بعد از خود مطالبى بيان فرمود.

آنگاه به عنوان امتحانى سخت كه پيش روى مردم است يادآور شد كه خداوند نسبت به منكرين و مخالفين او هيچ عفو و بخششى نخواهد داشت و آنان را دچار عذاب كافران خواهد نمود.

پيامبرصلى الله عليه وآله اين مطلب را با تضمين قسمت آخر آيه ۸ سوره طلاق و بخش دوم آيه ۲۴ سوره بقره در كلام خود، با تغيير مختصرى آورده است. در آيه سوره طلاق كلمه «عَذَّبْناها» را به «انْ يُعَذِّبَهُ» تغيير داده و در آيه سوره بقره كلمه «نار» را كه در آيه با «الف و لام» و «التى» است به صورت نكره و بدون موصول آورده است. بنابراين، جمله «النَّارَ الَّتِى وَقُودُهَا...» را به صورت «ناراً وَقُودُها...» فرموده است.

۳. موقعيت قرآنى

در قرآن آيه سوره طلاق درباره امت‏هايى است كه سركشى از امر پروردگار و رسولانش را از حد گذراندند و خداوند با آنان برخورد بسيار شديدى نمود و كيفر سختى در دنيا و آخرت برايشان در نظر گرفت. اما مضمون آيه سوره بقره، در موارد ديگرى از قرآن هم آمده ولى تنها موردى كه متن خطبه به آن نزديک ‏تر است آيه سوره بقره است.

اين آيه درباره كسانى است كه در آنچه بر پيامبر صلى الله عليه وآله نازل شده شك دارند. خداوند از آنان مى‏ خواهد كه با كمک شريكان خود سوره‏اى نظير سوره ‏هاى قرآن بياورند، و سپس به اين آيه مى‏رسد كه هرگز نمى ‏توانيد، و اگر نتوانستيد بترسيد از آتشى كه براى كافران آماده شده و در آن انسان‏ها و سنگ ‏ها به جاى هيزم سوزانده مى‏ شوند.

۴. تحليل اعتقادى

تحليل اعتقادى اول

آنچه از عبارات شديد اين جمله به ضميمه آوردن آيه در پايان اين فراز از خطبه مى ‏آموزيم، كفرِ منكرين ولايت و امامت على ‏عليه السلام و سركش بودن آنان از اوامر الهى به حكم قرآن است.

پيامبر صلى الله عليه وآله در اين قسمت خطابه، ابتدا تابلوى با عظمت غدير را بلند مى‏ كند و مى‏ فرمايد: انَّهُ امامٌ مِنَ اللَّه: على از طرف خدا امام است. آنگاه به عنوان نتيجه ‏گيرى، خدا را در اين اعتقاد طرف پاسخ مردم قرار مى ‏دهد و دو مسئله درباره ولايت مطرح مى‏ نمايد: يكى انكار ولايت و ديگرى مخالفت با على‏ عليه السلام.

بنابراين دو گروه مورد كلام پيامبر صلى الله عليه و آله هستند: يكى كسانى كه به امامت على‏ عليه السلام اعتقاد ندارند و اصلاً آن را نپذيرفته ‏اند، و ديگرى كسانى كه عملاً به مخالفت با او برخاسته در مقابل او قد عَلَم كرده ‏اند، اگر چه در دل خلافت او را قبول داشته باشند و به حقانيت او اقرار نمايند مانند كسانى كه به خاطر مسايل مادى دست از آن حضرت كشيدند و به معاويه پيوستند.

آنگاه در بيان سزاى اين دو گروه ۵ تأكيد به كار گرفته است:

«حَتْمٌ عَلَى الله»، كه با اين عبارت حتمى و قطعى بودن آن را يادآور شده است.

«لَنْ» كه كلمه نفى مؤكد و در مواردى نفى ابدى است و به معناى «هرگز» است.

«ابَدَ الْآبادِ»، كه ابدى بودن را -  گذشته از كلمه «لَنْ» -  با كلمه «ابَد» آورده، و با اضافه به «آباد» مؤكدتر شده است.

«دَهْرَ الدُّهُورِ»، كه تأكيد ديگرى بر ابدى بودن است.

«احْذَرُوا»، كه كلمه اعلان خطر است و تأكيد ديگرى به حساب مى‏ آيد.

با اين تأكيدات جزاى آنان را در دو جهت ذكر كرده است:

الف) خداوند آنان را نمى ‏بخشد، كه اين مطلب در قالب عبارت زير است:

لَنْ يَتُوبَ اللَّه عَلى احَدٍ انْكَرَ وِلايَتَهُ وَ لَنْ يَغْفِرَ لَهُ: خدا هرگز توبه كسى كه ولايت او را انكار كند نمى‏پذيرد و هرگز او را نمى‏آمرزد.

ب) خداوند آنان را عذاب فوق‏ العاده مى‏ نمايد، كه اين مطلب با عبارات زير آمده است:

وَ انْ يُعَذِّبَهُ عَذاباً نُكْراً ابَدَ الْآبادِ وَ دَهْرَ الدُّهُورِ: بر خداست كه منكرين ولايت را عذاب شديدى تا ابديت بى‏انتها و تا آخر روزگاران نمايد.

فَاحْذَرُوا انْ تُخالِفُوهُ: بر حذر باشيد و بترسيد از اينكه با او مخالفت كنيد.

فَتَصْلُوا ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ: در اثر مخالفت با على گرفتار آتشى شويد كه هيزم آن مردم و سنگ‏ ها هستند و براى كافران آماده شده است.

تحليل اعتقادى دوم

نقاط حساس اين فراز از خطابه غدير در سه جهت خلاصه مى‏ شود:

جهت اول: ولايت از اصول دين

مخالفت با على ‏عليه السلام و انكار ولايت او بازى با آتش جهنم است، و كسى نبايد از كنار اين پايه بزرگ عقيده با بى‏ توجهى عبور كند، و محبت و ولايت آن حضرت را از مستحبات فكرى خويش به حساب آورد.

ولايت مطلقه امامان معصوم ‏عليهم السلام كه از اصول دين است، بايد در اعتقاد يک مسلمان با تمام جوانب آن روشن باشد و پاسخ‏ هاى شفافى براى قبر و قيامت درباره آن داشته باشد و نقطه ‏اى را پيش روى خود ببيند كه كوتاهى در آن مساوى با عذاب الهى است.

جهت دوم: عذاب شديد براى انكار ولايت

عذابى كه براى انكار ولايت و مخالفت با على‏ عليه السلام در نظر گرفته شده عذاب شديدى است كه خود پيامبر صلى الله عليه وآله از آن به «عذاب نُكْر» ياد مى ‏كند. «نُكْر» به معناى شديد و غير عادى است، و منظور آن است كه نسبت به عذاب ساير اهل جهنم فوق‏ العاده است.

دو جهت غير عادى بودن آن را قرآن تصريح كرده و پيامبر صلى الله عليه وآله هم در خطبه فرموده است: يكى اينكه هيزم آن سنگ است، و مانند آتش ‏هاى معمولى از چوب و روغن و امثال آن نيست. ديگر اينكه خود انسان‏ هاى مستحق آتش هيزم آنند، كه نه فقط در آتش معذب مى‏ شوند بلكه خودشان هيزمى براى عذاب ديگران مى ‏گردند.

جهت سوم: انكار ولايت كفر است

انكار ولايت على ‏عليه السلام و مخالفت با آن حضرت فقط گناه نيست، بلكه سركشى از امر پروردگار و تجاوز از حد و مساوى با كفر است، چرا كه صريحاً مى ‏فرمايد:

اگر با على مخالفت كنيد با عذابى كه براى كافرين آماده شده معذب خواهيد شد. همچنين آيه «عَذاباً نُكْراً» را مى ‏آورد كه آغاز آن «عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها» است، و اين بدان

معنى است كه ضديت با على‏ عليه السلام مساوى با كفر است.

در اين باره احاديث بسيارى از پيامبر صلى الله عليه و آله هست كه اين فراز غدير را تبيين مى‏كند:

۱. از آنجا كه على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام «امامٌ مِنَ الله» است پيامبرصلى الله عليه وآله در حديثى مى ‏فرمايد: ما آمَنَ بِاللَّه مَنْ انْكَرَكَ[۱۴]: كسى كه تو را انكار كند به خدا ايمان نياورده است.

۲. در حديثى ديگر مى‏ فرمايد: ما آمَنَ بى مَنْ انْكَرَكَ[۱۵]: كسى كه تو را انكار كند به من (يعنى پيامبر صلى الله عليه و آله) ايمان نياورده است.

۳. در جاى ديگر نه تنها ايمانِ منكرِ على ‏عليه السلام را قبول ندارد، كه او را كافر مى ‏داند و مى ‏فرمايد: كَفَرَ مَنْ انْكَرَكَ[۱۶]: هر كس تو را انكار كند كافر شده است.

۴. حديث جامع‏ترى چنين مى ‏فرمايد: مَنْ انْكَرَ امامَةَ عَلِىٍّ بَعْدى كانَ كَمَنْ انْكَرَ نُبُوَّتى فى حَياتى، وَ مَنْ انْكَرَ نُبُوَّتى كانَ كَمَنْ انْكَرَ رُبُوبِيَّةَ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ[۱۷]:

هر كس امامت على را بعد از من انكار كند مانند كسى است كه نبوت مرا در زمان حياتم انكار كرده باشد، و هر كس نبوت مرا انكار كند مانند كسى است كه ربوبيّت پروردگارش را منكر شود.

۵. حديث ديگرى ولايت على‏ عليه السلام را سرمايه مؤمن معرفى مى‏ كند و مى‏ فرمايد: مَنْ لَمْ يَلْقَ اللَّه بِوِلايَتِكَ لَمْ يَلْقَهُ بِشَىْ‏ءٍ[۱۸]: هر كس خدا را با ولايت تو ملاقات

نكند، چيزى همراه خود براى ملاقات خدا نبرده است.

۶. در حديث ديگرى به اين مطلب تصريح شده كه انكار ولايت على ‏عليه السلام اثر دو جانبه دارد و در روز قيامت هر كس على‏ عليه السلام را نشناسد آن حضرت هم

او را نمى‏ شناسد: لا يَدْخُلُ النّارَ الاّ مَنْ انْكَرَكَ وَ انْكَرْتَهُ[۱۹]: داخل آتش نمى‏ شود مگر كسى كه تو را انكار كند و تو او را انكار نمايى. اين انكار حاكى از قطع رابطه است.

۷. هشدار درباره على ‏عليه السلام به قدرى جدى است كه نه تنها انكار آن حضرت، بلكه شک درباره او هم كفر و جهنم است: احْذَرْ انْ يَدْخُلَكَ فى عَلِىٍّ شَكٌ فَانَّ الشَّكَّ

فى عَلِىٍّ كُفْرٌ بِاللَّه تَعالى[۲۰]: بپرهيز از اينكه درباره على شكى بر قلبت وارد شود، چرا كه شک درباره على كفر به خداى تعالى است.

اعتراض در غدير و عذاب خدا[۲۱]

عده ‏اى از منافقين نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و از آن حضرت آيت و نشانه ‏اى خواستند. حضرت فرمود:

آيا روز غدير خم براى شما كافى نبود كه وقتى من على را به امامت منصوب نمودم، منادى از آسمان ندا داد: اين ولى خداست تابع او باشيد و گرنه عذاب خدا بر شما نازل مى‏شود. بر حذر باشيد![۲۲]

انكار غدير و عذاب الهى[۲۳]

پس از بيست و پنج سال خفقان كه مى‏ رفت نسل ‏هاى جديد را از غدير بى‏ خبر گذارد، در زمان خلافت ظاهرى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام، آن حضرت براى احياى غدير اقدامات اساسى فرمود.

در چنان شرايط حساسى كه غدير مى ‏رفت تا جان تازه ‏اى به خود گيرد، نياز به عده‏اى از حاضران در غدير بود كه با شهادت به آنچه خود در آن حضور داشته ‏اند و به

چشم خود ديده ‏اند مؤيِّد سخنان حضرت در پيشگاه مردمى باشند كه در اثر تبليغات سوء دشمنان از صاحب غدير فاصله پيدا كرده‏اند و بسيارى از باورها برايشان در

مرحله ابتدائى است.

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در ميدان بزرگ كوفه مجلس مهمى تشكيل دادند كه در آن عده قابل توجهى از حاضرين غدير بودند. حضرت در حضور آن جمعيت انبوه

كسانى را كه در غدير حاضر بوده ‏اند و منصوب كردن آن حضرت را به چشم خود ديده ‏اند، قسم داد كه برخيزند و شهادت دهند.

عده ‏اى كه حداقل سى نفر مى‏ شدند برخاستند و به آنچه ديده بودند شهادت دادند. در اين ميان هشت نفر كه همه حضور آنان در غدير را مى‏ دانستند براى شهادت

برنخاستند. وقتى حضرت از آنان علت را پرسيد، بهانه آوردند كه فراموش كرده ‏ايم! و گويا اين تعداد طورى غدير را فراموش كرده بودند كه با يادآورى هم به خاطرشان

نيامد!!!

در اينجا حضرت فرمود: اگر در اين بهانه ‏اى كه مى‏ آوريد دروغ مى ‏گوييد و عذر بى‏جا تراشيده ‏ايد خدا شما را به بلايى مبتلا كند كه براى همه مردم آشكار و ثابت شود.

سپس براى هر يک بلاى خاصى را ذكر كردند و مجلس پايان يافت.

همه هشت نفر به بلاهايى كه حضرت فرموده بود گرفتار شدند و بين مردم به نفرين شده اميرالمؤمنين‏ عليه السلام معروف گرديدند. اين بلاى الهى بر منكرين غدير به

معناى اتمام حجت الهى و اثبات پشتوانه خدايى براى غدير بود و نتيجه ‏اى كه از آن گرفته شد اين بود كه اگر شاهدان غدير با بهانه دروغين براى شهادت به پا نمى

خيزند ولى اين خداوند است كه با رسوا كردن آنان، براى غدير شهادت میدهد.[۲۴]

حارث فهرى و عذابِ انكار غدير[۲۵]

از جمله معجزات غدير ماجراى حارث فهری و عذاب الهی بر او با انكار غدير است. در آخرين ساعات روز سوم، به همراه دوازده نفر از اصحابش نزد پيامبر صلى الله عليه

و آله آمدند و او از طرف بقيه گفت:

اى محمد سه سؤال از تو دارم: شهادت به يگانگى خداوند و پيامبرى خود را از جانب پروردگارت آورده‏اى يا از پيش خود گفتى؟ آيا نماز و زكات و حج و جهاد را از جانب

پروردگار آورده ‏اى يا از پيش خود گفتى؟ آيا اين على بن ابى ‏طالب كه گفتى: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...» از جانب پروردگار گفتى يا از پيش خود گفتى؟

حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند:

خداوند به من وحى كرده است، و واسطه بين من و خدا جبرئيل است، و من اعلان كننده پيام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبرى را اعلان نمى‏ كنم.

حارث گفت: «خدايا، اگر آنچه محمد مى‏ گويد حق و از جانب توست سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست». و به روايتى: «خدايا، اگر محمد در آنچه

مى‏گويد صادق و راستگو است شعله ‏اى از آتش بر ما بفرست»!!

همين كه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگى از آسمان بر او فرستاد كه از مغزش وارد شد و از دُبُرش خارج گرديد و همانجا او را هلاک كرد. در روايت

ديگر: ابر غليظى ظاهر شد و رعد و برقى به وجود آمد و صاعقه ‏اى رخ داد و آتشى فرود آمد و همه آن دوازده نفر را سوزانيد.

بعد از اين ماجرا، آيه نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ...»، يعنى «درخواست كننده ‏اى عذاب واقع شدنى را درخواست كرد كه كسى نتواند آن

را دفع كند». پيامبر صلى الله عليه و آله به اصحابشان فرمودند: آيا ديديد و شنيديد؟

گفتند: آرى. با اين معجزه، بر همگان مسلم شد كه «غدير» از منبع وحى سرچشمه گرفته و يک فرمان الهى است.[۲۶]

غدير روز عذاب بر دشمنان[۲۷]

منافقين و دشمنان غدير به طور جدى در آيات قرآن كريم مطرح شده‏ اند، و پيامبر صلى الله عليه وآله به صراحت آياتى از قرآن را به آنان تفسیر كرده است. در اين باره

مى‏ توان ۲۱ عنوان از آيات غدير استخراج نمود، كه يكى از آنها «روز عذاب بر دشمنان غدير» است:

غدير روزى بود كه منافقين و دشمنان غدير نشان دادند حاضرند ولايت و امات اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را نپذيرند، اگر چه عذاب بر آنان نازل شود و مورد غضب خداوند

قرار گيرند. همانطور كه شيطان حاضر شد آتش را بپذيرد ولى سخن و فرمان خداوند را نپذيرد.

خداوند اين جلوه غدير را با «اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ»[۲۸] از قول آنان در قرآن ثبت كرد، و با «سَأَلَ

سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ»[۲۹] نشان داد كه خدا براى دشمن ولايت تخفيفى قائل نمى ‏شود.

براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن /  معرفى قرآنىِ غدير.

همچنين براى موارد بيشتر در مورد «عذاب» مراجعه شود به عنوان: جهنم.

منبع

دانشنامه غدیر،جلد ۱۵،صفحه ۵۳.

پانویس

  1. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۳۶۶-۴۳۱.
  2. حج /  ۴۵. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۲۵۴-۳۵۷.
  3. اسرار غدير: ص ۱۵۰ پاورقى ۵ از نسخه «الف» و «د».
  4. هود /  ۱۰۲.
  5. قصص /  ۵۹ .
  6. اسراء /  ۵۸ . غدير در قرآن: ج ۲ ص ۲۵۸-۳۶۱.
  7. اسرار غدير: ص ۱۵۰ بخش ۶ .
  8. اسرار غدير: ص ۱۵۴، ۱۵۵ بخش ۸ .
  9. بحار الانوار: ج ۵۲ ص ۲۹۱.
  10. بحار الانوار: ج ۵۲ ص ۳۱۲ ح ۵ .
  11. طلاق /  ۸ . غدير در قرآن: ج ۲ ص ۳۳۹-۳۴۴.
  12. بقره /  ۲۴.
  13. اسرار غدير: ص ۱۴۲ بخش ۳، و پاورقى ۵ از نسخه «ب».
  14. بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۳۹. تفسير فرات: ص ۱۸۱. شواهد التنزيل: ج ۱ ص ۳۵۳.
  15. بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۶۴ و ج ۳۵ ص ۲۶. المسترشد: ص ۶۰۷ .
  16. بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۵۱. مزار ابن المشهدى: ص ۳۰۹
  17. أمالى الصدوق: ص ۶۵۶ .
  18. بحار الانوار: ج ۳۸ ص ۱۵۹.
  19. امالى المفيد: ص ۲۱۳.
  20. امالى الطوسى: ص ۱۰۶. بحار الانوار: ج ۳۸ ص ۱۵۹.
  21. چهارده قرن با غدير: ص ۲۷.
  22. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۵۳.
  23. چهارده قرن با غدير: ص ۲۹.
  24. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۴۷ و ج ۳۷ ص ۱۹۹. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۸۹، ۴۹۰. الغدير: ج ۱ ص ۹۳.
  25. چهارده قرن با غدير: ص ۲۵.
  26. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۶، ۱۶۲، ۱۶۷. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۵۶، ۵۷، ۱۲۹، ۱۴۴. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۳.
  27. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۰۹.
  28. انفال /  ۳۳.
  29. معارج /  ۱-۳.