رویداد غدیر از منظر خاورشناسان

غدیر و خاورشناسان[۱]

واقعه غدیر خم از گستردگی و اهمّیّت خاصّی برخوردار است و مستشرقان با این واقعیّت با رویکرد خاصی بررسی رویکرد مستشرقان در برخورد با تفکّر شیعی به‌طور عام و در برخورد با واقعه غدیر به‌طور خاص، نشان می‌دهد که مستشرقان نتوانسته‌اند به حاقّ تعالیم ادبیّات شیعی رهنمون شوند. غالب آنچه خاورشناسان درباره شیعه عرضه کرده‌اند، از طریق منابع غیرشیعی به دست آورده‌اند که با نوعی تعصّب ضدّشیعی همراه بوده و در کنار تعهّد مستشرقان به سنّت مسیحی ـ یهودی غرب، باعث شده است تا از واقعه غدیر، گزارش تحریف شده‌ای ارائه کنند. ام.ی. شعبان مدرّس ادبیّات عرب دانشگاه لندن نیز در تفسیری جدید از واقعه غدیر، دلایلی را برای جدّی نگرفتن آن بیان کرده که به تفصیل، نقد و بررسی شده است.

مقدمه

هجدهم ذی الحجه در جهان تشیع به عنوان عید غدیر خم اعلام شده است. رویدادی که در آن پیامبر ما حضرت محمد صلی الله علیه و آله درباره امام علی علیه السلام چنین فرمود:

هر کس من مولایم اویم، این علی علیه السلام مولای او است.

این رویداد نزد شیعیان از چنان اهمیتی برخوردار است که هیچ پژوهشگر واقعی دین اسلام نمی‌تواند از آن چشم پوشی کند. هدف این مقاله بررسی رویکرد خاورشناسان نسبت به رویداد غدیر خم است.

منظور همان پژوهشگران غربی در حوزه دین اسلام و نیز آن دسته از خاورشناسانی است که همه دانش اسلامی خود را از چنین پژوهشگرانی فرا گرفته‌اند.

پیش از ادامه بحث، بیان روایت کوتاهی از رویداد غدیر خم بیرون از این مجال نیست. به ویژه برای کسانی که چندان آشنایی با غدیر ندارند مفید خواهد بود.

زمانی که پیامبر ما حضرت محمد صلی الله علیه و آله از حجةالوداع بازمی‌گشت، فرمان ذیل را از خداوند دریافت نمود:

«ای پیامبر آنچه را که از پروردگارت بر تو وحی شده ابلاغ کن که اگر چنین نکنی پیامش را نرسانده‌ای. خداوند تو را از (آزار) مردم حفظ خواهد کرد».

بنابراین، حضرتش در تاریخ هجدهم ذی الحجه سال دهم هجری در غدیر خم توقف نمود تا پیام خدا را پیش از پراکنده شدن حاجیان به آنان برساند.

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله خطبه مفصلی خواند، و در جایی از خطبه از پیروان خود پرسید که آیا بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر نیست؟

جمعیت فریاد سر دادند: آری، چنین است ای فرستاده خدا. سپس آن حضرت دست علی علیه السلام را گرفت و اعلام نمود:

مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ علیه السلام مَوْلَاهُ: هر کس من مولای او هستم، این علی علیه السلام مولای او است.

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله رحلت قریب‌الوقوع خود را اعلام کرد، و به مؤمنان سفارش نمود تا به قرآن و اهل بیتش علیهم السلام وفادار بمانند.

این مطالب چکیده بخش‌های مهمی از واقعه غدیر خم است. در اینجا به چند مطلب پرداخته می شود:

بررسی کوتاه رویکرد خاورشناسان در مطالعه تفکر شیعه.

- رویکرد مورد استفاده خاورشناسان در بررسی رویداد غدیر خم به‌طور خاص.

- بازنگری انتقادی به مطلبی که آقای «ام.ای. شعبان» درباره این واقعه در کتاب «تاریخ اسلام ۶۰۰–۷۵۰ پس از میلاد» نوشته است.

جمع‌بندی

خاورشناسان و مطالعه تفکر شیعه

زمانی که نویسنده مصری محمد قطب کتاب خود را با عنوان «اسلام دین بد فهمیده شده» نوشت، مؤدبانه احساس مسلمانان را نسبت به روش خاورشناسان در مواجهه با اسلام و مسلمانان، به‌طور کلی بیان کرد. عبارت «بد فهمیده شده» اقتضای آن را دارد که دست کم یک تلاش واقعی برای فهم اسلام صورت گرفته است.

با این حال، بیشترین نقد بی پرده و صریح خاورشناسی - که پیشینه مسلمانان در آن اتفاق نظر دارند - از سوی «ادوارد سعید» صورت گرفته که معتقد است:

سخت‌ترین کار درباره بیشترین کارشناسان دانشگاهی که درباره اسلام مطالعه دارند، اعتراف به این مسئله است که آنچه به عنوان پژوهشگر می‌گویند و می‌نویسند به‌طور عمیق در بخشی از روش‌ها دارای زمینه ای سیاسی و کینه توزانه است. هر چیزی که به مطالعه اسلام در غرب معاصر مربوط می‌شود، به نوعی رویکرد سیاسی آغشته شده است.

ولی نویسندگان کارشناس یا نویسندگان معمولی که درباره اسلام می‌نویسند، به سختی آن حقیقتی را که خاورشناسان می‌گویند می پذیرند.

فرض این است که واقع بینی در گفتمان علمی درباره جوامع دیگر، با وجود سابقه طولانی نگرانی‌های سیاسی، اخلاقی و مذهبی ای که در تمام جوامع غربی یا اسلامی نسبت به غربی‌ها، بیگانگان و کلاً افراد مختلف احساس می‌شده، امری ذاتی است.

ولی به عنوان نمونه، در اروپا خاورشناسان معمولاً به دفاتر استعماری وابسته هستند.

به جای این فرض که واقع بینی امری ذاتی در گفتمان علمی است، دانشمند غربی باید بفهمد که تعهد پیشین و تعصب نسبت به یک رویه سیاسی یا مذهبی، در سطحی آگاهانه یا ناآگاهانه می‌تواند به داوری مغرضانه منجر شود. همان‌طور که «مارشال هاجسون» می‌نویسد:

چنین تعصبی به‌طور ویژه در پرسش‌هایی که پژوهشگر مطرح می‌کند و نوع مقوله ای که از آن بهره می‌گیرد هویداست.

در واقع در اینجا پیگیری ردّ پای تعصب - به‌طور خاص - مشکل است، زیرا سخت است به بیشتر واژگان، جملات و مفاهیمی که یک فرد از آن‌ها استفاده می‌کند و ظاهراً پاک و بی طرفانه است، به دیده شک نگریسته شود.

واکنش مسلمانان نسبت به تصویری که دانشمندان غربی از آنان ترسیم کرده‌اند، آغاز درخواست توجه مناسب و درست به تصویر واقعی مسلمانان است.

در سال ۱۹۷۹ میلادی، پژوهشگری به نام «آلبرت هورانی» دانش‌آموخته دانشگاه غرب گفت:

صدای مردم خاورمیانه و شمال آفریقا که به ما می‌گوید:

تصویری را که از آنها ساخته‌ایم به رسمیت نمی‌شناسند، بیش از حد فراوان است، و اصرار دارند که ما آنها را در بستر شرایط رقابت دانشگاهی یا غرور ملی شان معرفی کنیم.

این مطالب گزیده‌ای درباره رویارویی اسلام و مسلمانان با خاورشناسان بود.

زمانی که ما بر مطالعه تفکر شیعه از سوی خاورشناسان تمرکز می‌کنیم، عبارت «بد فهمیده شده» به اندازه کافی رسا نیست، بلکه ناقص است.

زیرا نه تنها تفکر شیعه بد فهمیده شده، بلکه نادیده انگاشته شده و تحریف شده است، و بیشتر از طریق ادبیات شرح کفر و الحاد که مخالفانش به کار می‌برده‌اند مورد مطالعه قرار گرفته است!

از این رو ظاهراً شیعیان نه دانشمندانی از خود داشته‌اند و نه ادبیاتی. در اینجا باید به یکی از سخنان «مارکس» استناد نمود؛ آنجا که می‌گوید:

آنان نمی‌توانند خودشان را تفسیر کنند، بلکه باید تفسیر شوند، حتی به وسیله مخالفانشان.

دلیل این وضع در مسیرهای نهفته است که پژوهشگران غربی، یا مغرضانه یا ناآگاهانه و بر اساس منابع غیر شیعی وارد عرصه مطالعات اسلامی می‌شوند.

هاجسون در بازنگری عالی اش نسبت به تحقیقات پژوهشگران غربی می‌نویسد:

گروه اول افرادی هستند که امپراطوری عثمانی را - که نقش بسیار بزرگی در تحول اروپای جدید ایفا کرد - مورد بررسی قرار دادند.

آنان معمولاً برای بررسی این مسئله، در وهله اول از منظر تاریخی دیپلماسی اروپا وارد شدند.

چنین پژوهشگرانی قصد داشتند تا تمام سرزمین اسلام را از چشم‌انداز سیاسی استامبول - پایتخت عثمانی - بنگرند.

گروه دوم عموماً بریتانیایی بودند و وارد مطالعات اسلامی در هند شدند تا بر ایرانیان - که کارکنان خوبی بودند - ریاست کنند. یا دست کم می‌توان گفت که این گروه به نوعی از منافع هند الهام می‌گرفتند.

برای آنان گذار امپراطوری دهلی به سمت نقطه اوج تاریخ اسلام بوده است.

گروه سوم یهودیانی بودند که غالباً در درجه اول به مطالعات عبری علاقه داشتند و سپس جذب مطالعات عربی شدند.

قاهره برای آنان، به عنوان مهم‌ترین و حیاتی‌ترین شهر عربی زبان قرن ۱۹ میلادی، مرکز اصلی به‌شمار می‌رفت. با این وجود برخی به سوریه یا مراکش توجه نمودند و آن را مرکز مطالعاتشان قرار دادند.

اینان عموماً زبان‌شناس بودند تا مورخ، و یادگرفته بودند فرهنگ اسلامی را از چشم‌انداز نویسندگان سنّی مصری و سوری دوران معاصر - که بیشتر در قاهره رایج بود - ببینند.

جریان‌های دیگر خاورشناسی، مانند اسپانیایی‌ها و برخی فرانسوی‌ها که بر روی مسلمانان اسپانیای قرون وسطی متمرکز شدند و نیز روس‌هایی که بر مسلمانان مناطق شمالی متمرکز شدند، عموماً کمتر اهمیت داشتند.

کاملاً روشن است که هیچ‌یک از این جریان‌ها نتوانسته پژوهشگران غربی را به قلب و عمق تعالیم یا ادبیات شیعه برساند، چون بیشتر آنچه آنان درباره تفکر شیعه مورد مطالعه قرار داده‌اند از طریق منابع غیر شیعی بوده است.

هاجسون به خاطر توجهش به این نکته شایسته ستایش است. وی می‌گوید:

همه این جریان‌ها به‌طور نسبی، با وجود اینکه به مطالعه تفکر شیعه تمایل داشتند، در کم توجهی به مناطق مرکزی «هلال حاصل خیر»[۲] و ایران مشترک بودند.

یعنی همان مناطقی که تمایل بر آن بود که بیشتر دور از نفوذ غرب باشد.

پس از جنگ اول جهانی «جریان قاهره ای مطالعات اسلامی» به تمام معنی جریان اسلام گرایان شد. در حالی که به نظر می‌رسد جریان‌های دیگر مطالعات اسلامی بیشتر دارای اهمیت محلی شدند.

بنابراین، هر گاه یک خاورشناس تفکر شیعه را از طریق جریان‌های عثمانی یا قاهره ای یا هندی بررسی می‌کند، کاملاً طبیعی است که با اسلام شیعی مخالف باشد.

مورخان صاحب نظر مسلمان - که غالباً سنی هستند - همیشه کوشیده‌اند تا نشان دهند که تمام مکاتب فکری دیگر غیر از خودشان، نه تنها نادرست اند بلکه حتی مسلمان واقعی نیستند.

آثار آنان فرقه‌های بی شماری را با عباراتی نام می‌برد که به آسانی پژوهشگران معاصر را به سوی این فرضیه رهنمون می‌شود، که آن نام‌ها به بسیاری از فرقه‌های کافر و مرتدّ اشاره دارند.

به این ترتیب ما می‌بینیم که تا همین اواخر، پژوهشگران غربی به راحتی تفکر اهل سنت را به عنوان «اسلام ارتودوکس»[۳] و تفکر شیعه را به عنوان تفکر فرقه ضالّه معرفی می‌کردند!

پس از طبقه‌بندی تفکر شیعه به عنوان تفکر فرقه ضالّه اسلامی، برای پژوهشگران غربی کاملاً طبیعی می‌نمود تا تشکیک اهل سنت در ادبیات آغازین و کهن شیعه را اقتباس کنند.

آنان حتی مفهوم تقیه - یعنی دوروئی در زمانی که زندگی شخص در خطر است - را به عنوان بزرگ‌ترین نماد نسبی گرایی در شیعه تلقّی می‌کردند، و فرض این بود که هر عبارتی از یک دانشمند شیعه، یک مفهوم پنهان نیز دارد!

در نتیجه، هر گاه یک خاورشناس تفکر شیعه را مطالعه می‌کرد، تعهد پیشینش به سنت یهودی - مسیحیِ غرب، با دشمنی اهل سنت ضد شیعه ترکیب می‌شد، زیرا از ادبیات اهل سنت بهره می‌گرفت.

یکی از بهترین نمونه‌های این تعصب مرکب، در روشی دیده می‌شود که خاورشناسان برای مطالعه واقعه غدیر خم از آن بهره گرفته‌اند.

این همان موضوعی است که هدف اصلی این گفتار را شکل می‌دهد.

واقعه غدیر خم از فراموشی تا اعتراف به آن

واقعه غدیر خم نمونه بسیار خوبی است تا تعصب اهل سنت را - که مسیرش بیان تصورات خاورشناسان منتهی می‌شود - ردیابی کنیم.

کسانی که به خوبی با نگاشته‌های جدلی و کلامی اهل سنت آشنایند، می‌دانند که هر گاه شیعیان یک حدیث یا یک سند تاریخی برای حمایت از عقیده شان ارائه کنند، یک متکلم اهل سنت به شکل زیر پاسخ خواهد داد:

در مرحله اول او قاطعانه وجود چنین حدیث یا رخداد تاریخی ای را انکار می‌کند.

در مرحله دوم، زمانی که با سند محکمی از منابع خودش روبرو می‌شود، در وثاقت راویان آن حدیث یا واقعه تشکیک می‌نماید.

در مرحله سوم، زمانی که به او ثابت می‌شود تمام راویان روایت، حتی طبق ظوابط و معیارهای علم حدیث اهل تسنن قابل اعتماد اند، او تفسیری از این حدیث یا واقعه اراده می‌دهد که کاملاً با آنچه شیعه می‌گوید متفاوت است.

این سه مرحله، پاسخ سنتی و مرسوم متکلمان اهل سنت را در مواجهه با برهان‌های شیعیان تشکیل می‌دهد.

نقل عبارتی از ترجمه ای که «روزنتال» از «مقدمه ابن خلدون» انجام داده، کافی است تا دیدگاه ما را ثابت کند ابن خلدون بخش زیر را از کتاب «الملل و النحل» شهرستانی - که کتابی برای شرح فرقه‌های مرتد اسلامی است - نقل می‌کند؛ طبق نظر ابن خلدون شیعیان معتقد اند علی علیه السلام کسی است که حضرت محمد صلی الله علیه و آله او را برای خلافت پس از خود منصوب کرده است.

شیعه بخشی از متون روایی را در حمایت از این عقیده نقل می‌کند. از آنجا که رهبران اهل سنت و راویان احکام دینی با این متون آشنایی ندارند می‌گویند:

بیشتر آنها پندار و خیال هستند.

پاره ای از راویانشان مشکوک اند.

تفسیر درست آن روایات، بسیار متفاوت از تفسیر غیرمنصفانه ای است که شیعیان از آن روایات ارائه می‌دهند.

جالب توجه است که واقعه غدیر خم از سرنوشت مشابهی نیز که درست خاورشناسان داشته آسیب دیده است. با این زمان محدود و منابعی که اکنون در دست ماست، با کمال تعجب می‌بینیم بیشتر آثار آنان درباره اسلام، واقعه غدیر خم را نادیده انگاشته است.

دلیل نبود آن این است که خاورشناسان معتقدند این واقعه نوعی «خرافه» و یکی از بدعت‌های شیعیان است!

کتاب «محمد و ظهور اسلام» اثر مارگلیوث (۱۹۰۵ م)، کتاب «تاریخ ملت‌های اسلامی» اثر بروکلمان (۱۹۳۹ م)، کتاب «میراث اسلام» اثر آرنولد و گیوم (۱۹۳۱ م)، کتاب «اسلام» اثر گیوم (۱۹۴۵ م)، کتاب «اسلام سنتی» اثر ون گرونبام (۱۹۶۳ م)، کتاب «خلافت» اثر آرنولد (۱۹۶۵ م)، و کتاب «اسلام» اثر مؤسسه کمبریج (۱۹۷۰ م)، همگی به کلی رخداد غدیر خم را نادیده انگاشته‌اند!!

سؤال: چرا اینان و بسیاری دیگر از پژوهشگران غربی واقعه غدیر خم را در نظر نگرفته‌اند؟

پاسخ: چون پژوهشگران غربی در تحقیقشان بیشتر به آثار ضد شیعه تکیه داشته‌اند. طبیعی است که واقعه غدیر خم را نادیده گرفته باشند. «ال. وکسیا واگلیری» یکی از همکاران چاپ دوم «دایرة المعارف اسلام» (۱۹۵۳ م) می‌نویسد:

بیشتر منابعی که اساس دانش ما خاورشناسان را درباره زندگانی پیامبر صلی الله علیه و آله شکل می‌دهد مانند سیره ابن هشام، تاریخ طبری، طبقات ابن سعد و…، از توقف حضرت محمد صلی الله علیه و آله در غدیر خم با سکوت می‌گذرند!

اگر هم آن را بیان نمایند، درباره گفتار حضرت محمد صلی الله علیه و آله چیزی نمی‌گویند، زیرا نویسندگان این منابع آشکارا می‌ترسیدند که ناخواسته با ارائه اطلاعات مورد نیاز متکلمان شیعه، خشم اهل سنتی را که در قدرت بودند برانگیزند، زیرا متکلمان شیعه از این کلمات و سخنان برای حمایت از فرضیه حق خلافت علی علیه السلام بهره می‌بردند و استدلال می‌کردند.

در نتیجه، شرح حال نگاران غربی ای که زندگی‌نامه حضرت محمد صلی الله علیه و آله را نوشته‌اند و کارشان بر اساس این منابع بوده، به همان ترتیب به آنچه در غدیر خم اتفاق افتاد هیچ اشاره ای نمی‌کنند!

در اینجا به افراد معدودی از دانشمندان غربی می‌رسیم که حدیث یا واقعه غدیر خم را ذکر کرده‌اند.

ولی آنها نیز درباره اصالت این واقعه تشکیک کرده‌اند؛ یعنی همان مرحله دوم پاسخ مرسوم متکلمان اهل تسنن.

نخستین نمونه از چنین دانشمندان و خاورشناسان» ایگناز گلدزیهر «خارشناس آلمانی بسیار مورد احترام قرن نوزدهم میلادی است.

او حدیث غدیر خم را در کتابش با عنوان آلمانی «Muhlammendnische studien» (مطالعات محمدی، ۱۸۸۹–۱۸۹۰ م) که با عنوان «Muslim studies» (مطالعات اسلامی، ۱۹۶۶–۱۹۷۱ م) به انگلیسی ترجمه شده، ذیل فصلی با عنوان «حدیث غدیر خم و ارتباط آن با منازعات مذاهب اسلامی» مورد بحث قرار داده است.

زمانی که «گلدزیهر» در کتابش به شیعیان می‌رسد می نویسد:

قوی‌ترین استدلالی که مطلوب آنان (شیعیان) بوده، اعتقاد راسخ آنان به این مسئله است که پیامبر صلی الله علیه و آله به‌طور آشکار علی علیه السلام را پیش از وفات خود به عنوان جانشینش تعیین نموده و منصوب کرده است….

بنابراین، پیروان حضرت علی علیه السلام به روایت بدعت آمیز و صریحی اهمیت می‌دادند که اثبات می‌کند انتصاب علی علیه السلام به دستور مستقیم پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است.

مشهورترین روایت، روایت غدیر خم است که به این هدف ایجاد شده، و یکی از استوارترین پایه‌های دیدگاه حزب علوی است.

شهرت آن به گونه ای است که حتی توسط مقامات ارتودوکس[۴] انکار نشد. گر چه آنها آن روایت را با تفسیری متفاوت و البته نادرست از هدف اصلی اش تهی کردند.

از یک چنین دانشمند مشهوری انتظار می‌رفت که ثابت می‌کرد چگونه و کجا شیعیان برای حمایت از نظریه خودشان به روایات بدعت آمیز اهمیت می‌دادند!؟

با این حال «گلدزیهر» در هیچ جا سندی ارائه نکرده است.

گلدزیهر پس از اشاره ترمذی و نسائی، در پانوشت کتاب خود به عنوان منابع حدیث غدیر خم، می‌گوید:

نسائی - آن طور که مشهور است - گرایشات علوی داشته، و ترمذی نیز در مجموعه خود احادیثی را که به نفع علی علیه السلام بوده گردآوری نموده است. به عنوان نمونه حدیث طیر.[۵]

درباره این هم پاسخ قدیمی و مرسوم مشابهی است، که طبق آن متکلمان اهل سنت با اعلام عدم وثاقت راویان چنین احادیثی آنان را غیرقابل اعتماد معرفی می‌کنند، یا به شدت شیعیان را به جعل روایات متهم می‌کنند.

نمونه دیگر، در چاپ اول «دائرة المعارف الاسلامی» (۱۹۱۱–۱۹۳۸ م) است که مدخل کوتاهی را با عنوان» غدیر خم «در خود دارد که نگاشته «اف. بول» است.

او خاورشناس دانمارکی است که درباره زندگانی پیامبر صلی الله علیه و آله کتابی نوشته است. بول می‌نویسد:

مکان غدیر خم از طریق یک حدیث - که میان شیعیان اصالت داشته و معتبر بوده - مشهور شده است. با این وجود، این حدیث در میان منابع اهل سنت نیز دیده می‌شود.

این صورت که پیامبر صلی الله علیه و آله در سفر بازگشت از حدیبیه - بر اساس نظر عده ای دیگر هم در بازگشت از حجةالوداع - در این مکان درباره علی علیه السلام فرمود: هر کس من مولای اویم، علی علیه السلام نیز مولای او است.

«بول» با اطمینان تأکید می‌کند که حدیث غدیر ریشه اش میان شیعیان است!

نمونه آشکار دیگری از بی‌توجهی خاورشناسان به تفکر شیعه در «دائرة المعارف اسلام» توماس هاکس (۱۹۶۵ م) است. او ذیل مدخل» غدیر «می‌نویسد:

غدیر جشن شیعیان در هجدهم ماه ذی الحجه است، که در آن زمان سه تصویر از جنس خمیر و پر شده با عسل به عنوان نماد ابوبکر، عمر و عثمان ساخته می‌شود، که با چاقو بریده می‌شود و عسل آن به عنوان نماد خون خلفای غاصب نوشیده می‌شود.

اسم آن جشن غدیر است، و گفته شده که این جشن یادبود این مسئله است که حضرت محمد صلی الله علیه و آله در غدیر خم - که چشمه ای بین راهی میان راه مکّه و مدینه است - حضرت علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود معرفی کرده است.

من به عنوان فردی از خاندان شیعه که تبارش به شخص پیامبر صلی الله علیه و آله می‌رسد و ده سال در ایران مطالعه کرده و در میان شیعیان آفریقا و آمریکای شمالی زندگی کرده، هنوز هم مطالبی درباره مراسم خمیر و عسل در غدیر می‌بینم و می‌شنوم یا می‌خوانم!

من زمانی بیشتر متعجب شدم که دیدم حتی «واگلیری» در چاپ دوم «دائرة المعارف اسلام» متأسفانه این ادعای سخیف را در مقاله واقعاً عالی‌اش درباره غدیر خم گنجانده است! او در پایان بیان آن ادعا می‌افزاید:

این ضیافت همچنین جایگاه مهمی هم در میان «نصیریه»[۶] دارد.

به نظر من، این امکان کاملاً وجود دارد که مراسم خمیر و عسل در میان نصیریه مشاهده شود، ولی این هیچ ربطی به شیعیان ندارد.

اما آیا تمام خاورشناسان تفاوت میان شیعه و نصریه را می‌دانند؟ من واقعاً به آن شک دارم.

نمونه چهارم از دانشمندان معاصر که همان مسیر را پیموده، «فیلیپ حِتّی» است. او در کتاب به نام «تاریخ اعراب» (۱۹۶۴ م) چنین اشاره می‌کند:

آل بویه بنیانگذار شادمانی در روز انتصاب علی علیه السلام توسط پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان جانیشینش در غدیر خم بوده‌اند.

سپس وی موقعیت غدیر خم را در پانوشت، به عنوان چشمه ای بین راه مکه و مدینه توصیف می‌کند. جایی که احادیث شیعه تأکید می‌کند که پیامبر صلی الله علیه و آله در آنجا اعلام نمود:

هر کس من مولای اویم، علی علیه السلام نیز مولای او است.

هر چند این دانشمند به صورت گذرا مسئله غدیر را مورد اشاره قرار می‌دهد، اما حدیث غدیر را طبق دسته‌بندی خود یک روایت شیعی معرفی می‌کند!

این گونه محققان، آگاهانه یا ناآگاهانه و مغرضانه این تعصب سنی گونه بر ضد شیعه را پی گرفتند و بر آن پافشاری کردند که:

حدیث غدیر منشأ شیعی دارد؛ یعنی بدعت و ساخته و پرداخته شیعه است. من اینجا مایلم فقط کلام «واگلیری» در «دائرة المعارف اسلام» درباره غدیر خم را بازگویم:

با این حال، قطعاً محمد صلی الله علیه و آله در این مکان صحبت کرده و آن جمله معروف را به مناسبت این واقعه مطرح کرده است. این حدیث به صورت مجمل یا مفصل حفظ شده و نقل گشته است.

بنابراین، نه تنها توسط یعقوبی که همراهی اش با قضیه انتصاب علی علیه السلام مشهور است، بلکه در مجموعه ای از روایات که معتبر شمرده می‌شوند و به خصوص در «مسند ابن حنبل» و نیز در احادیثی که بسیار فراوان اند، این حدیث فراوان و به خوبی با سندهای گوناگون مورد تصدیق قرار گرفته است. از این رو ظاهراً غیرقابل انکار است.

واگلیری ادامه می‌دهد:

با ذکر پاره ای از این احادیث که در بخش منابع آمده، اما شامل حدیث غدیر نیست. راویان بعدی این روایت با وجود گزارش نمودن آن جمله معروف،[۷] نام غدیر خم یا نام افرادی را که بیان کرده‌اند که این جمله در حدیبیه گفته شده حذف کرده‌اند.

مستندسازی کامل درباره واقعه غدیر خم، زمانی آسان است که کتاب «کشف اللغات»[۸] ونسینک به‌طور کامل منتشر شده باشد.

برای اینکه بدانیم چرا این احادیث بسیار فراوان اند، کافی است تا به صفحاتی نگاه بیندازیم که در آن ابن کثیر تعداد زیادی از آنها (احادیث) را به همراه اسنادشان جمع‌آوری کرده است.

اکنون زمان آن فرا رسیده که پژوهش غربی، خود را با ادبیات شیعه صدر اسلام و گذشته از ادبیات دوران معاصر آشنا کند. دانشمندان شیعه آثار بزرگی در موضوع غدیر خم نوشته‌اند.

در اینجا من تنها دو مورد از آنها را نام می‌برم:

الف) «عبقات الانوار» اثر علامه میر حامدحسین موسوی هندی (م ۱۳۰۶ ق) در یازده جلد بزرگ است و به زبان فارسی نوشته شده است.

علامه میرحامد، سه جلد بزرگ این کتاب مشتمل بر حدود ۱۰۸۰ صفحه را به اِسناد، تواتر و معنای حدیث غدیر اختصاص داده است.

نسخه مختصری از این کتاب با ترجمه عربی با عنوان «نفحات الازهار فی خلاصة عبقات الانوار» توسط سید علی میلانی در ۲۰ جلد منتشر شده است. چهار جلد از این مجلدات - با حروفچینی و چاپ جدید - به حدیث غدیر اختصاص داده شده است.

ب) دومی کتاب «الغدیر» در ۱۱ جلد به زبان عربی است، که توسط علامه عبدالحسین امینی (م ۱۹۷۰ م) نوشته شده است.

علامه امینی به نام ۱۱۰ تن از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و نیز ۸۴ نفر از تابعان (پیروان صحابه) که حدیث غدیر را روایت نموده‌اند، با ارجاعات کامل اشاره می‌کند.

او همچنین به ترتیب تاریخی، نام مورخان، محدثان، مفسران، و شاعرانی را که از صدر اسلام تا قرن ۱۴ اسلامی به حدیث غدیر اشاره کرده‌اند را می‌آورد.

اخیراً علامه سید عبدالعزیز طباطبایی بیان کرده که شاید هیچ حدیثی نباشد که مانند حدیث غدیر توسط این تعداد زیاد از صحابه - که می‌بینیم شمارشان به ۱۲۰ نفر می‌رسد - نقل شده باشد.

با این وجود، او با مقایسه این تعداد افراد با مجموع افرادی که در غدیر خم حاضر بوده‌اند، بیان می‌دارد که این ۱۲۰ نفر تنها ۱۰ درصد از جمعیت حاضرین هستند. و از این رو به حق، عنوان «حدیث الغدیر، رواته کثیرون للغایة، قلیلون للغایة»[۹] را به مقاله اش داده است.

شعبان و تفسیر جدید او

در میان آثار اخیر دانشمندان غرب درباره تاریخ اسلام، کتاب «تاریخ اسلام ۶۰۰–۷۵۰ پس از میلاد» نوشته‌ام. ای. شعبان با عنوان فرعی «یک تفسیر جدید» قابل توجه است.

نویسنده در آن ادعا می‌کند نه تنها اسنادی نو یافته و استفاده کرده، بلکه اسنادی را که چندین دهه معروف و مورد استفاده بوده را مورد بازنگری قرار داده است.

شعبان، مدرس ادبیات عرب در دانشکده مطالعات شرقی و آفریقایی در دانشگاه لندن است، که حتی حاضر نشده واقعه غدیر خم را مورد توجه قرار دهد! او می‌نویسد:

حدیث معروف شیعه که طبق آن پیامبر صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود در غدیر خم منصوب نموده، نباید جدی گرفته شود.

شعبان برای اثبات اینکه واقعه غدیر نباید جدی گرفته شود، دو دلیل جدید به شرح ذیل ارائه داده است:

در خصوص چنین رویدادی، ذاتاً این احتمال را نمی‌توان در نظر گرفت که عرب‌ها به‌طور معمول رضایت داشته باشند که چنین مسئولیت بزرگی را به جوانان یا مردان ناآزموده بسپارند.

افزودن بر آن، منابع ما در هیچ جا نشان نمی‌دهند که اهالی مدینه اظهار کرده‌اند که چنین انتصابی را شنیده‌اند.

اجازه دهید همه دلائلی را که شعبان ارائه کرده، یک به یک نقد و بررسی کنیم:

الف) اکراه مرسوم اعراب در سپردن مسئولیت بزرگ به جوانان

پیش از همه باید گفت که آیا پیامبر صلی الله علیه و آله بسیاری از چیزها را مطرح نکرد که اعراب معمولاً نسبت به آنها اکراه داشتند؟

آیا مردم مکه، خود اسلام را با اکراه بسیار نپذیرفتند؟

آیا موضوع ازدواج با همسر مطلقه پسر، به عنوان یک تابو و کار زشت و حرام میان عرب‌ها پذیرفته نشده بود؟

این اکراه سنتی به جای اینکه استدلالی ضد انتصاب امام علی علیه السلام باشد، در حقیقت بخشی از استدلال شیعیان است.

اهل سنت تأیید می‌کنند که اعراب و به ویژه قریش در پذیرش امام علی علیه السلام به عنوان جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله اکراه داشتند. این نه تنها به دلیل جوانی او، بلکه به این دلیل نیز بود که علی علیه السلام رهبران آنها را در جنگ‌های صدر اسلام کشته بود.

طبق نظر شیعیان خداوند نیز به این اکراه علم داشت، و به همین دلیل با آیه تبلیغ به پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد تا حضرت علی علیه السلام را به عنوان جانشینش معرفی کند، و به پیامبرش اطمینان خاطر می‌داد.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مأموریت داشت تا پیام خداوند را ابلاغ نماید، مهم نبود اعراب آن را دوست داشتند یا نداشتند، یا می‌پذیرند یا نمی‌پذیرند.

افزون بر این و به عنوان مورد دوم باید گفت که این اکراه مرسوم و سنتی، رسم غیرقابل بطلان در جامعه عرب نبوده که شعبان از ما می‌خواهد آن را تصدیق کنیم.

جعفری در کتاب خود با عنوان ریشه و گسترش اولیه اسلام شیعی می‌گوید:

منابع ما می‌توانند به این اشاره کنند که گر چه پیش از اسلام، شورای مجلس سنا - که همان مجلس بزرگان است - یا همان «ندوه» در مکه، معمولاً یک شورای ویژه بزرگان بوده است.

اما پسران رئیس قبیله «قصی» این امتیاز را داشتند که از این محدودیت سنی معاف باشند و با وجود جوانیشان در این شوری پذیرفته شوند.

به نظر می‌رسد که در زمان‌های بعدی، پذیرش آزادانه تری نسبت به جوانان رایج بوده است؛ مثلاً ابوجهل با وجود جوانی اش در این شوری پذیرفته شد، و حکیم بن حزم زمانی که بیش از ۱۵ یا ۲۰ سال بیشتر نداشت به عضویت این شوری درآمد.

سپس جعفری به نقل از ابن عبدربه می‌نویسد:

در دوران جاهلیت، هیچ پادشاهی که حکومت سلطنتی داشته باشد در میان اعراب مکه وجود نداشت.

از این رو، هر گاه جنگی پیش آمد آنان میان رؤسای قبائل قرعه کشی می‌کردند و یکی از آنان را به عنوان پادشاه انتخاب می‌کردند. این فرد یا کم سن و سال بود یا مردی سالخورده.

از این رو در جنگ «فجار»،[۱۰] نوبت بنی هاشم بود و نتیجه قرعه کشی این بود که عباس بن عبدالمطلب - که طفلی بیش نبود - انتخاب شد، و آنان به حمایت از او برخاستند.

سومین دلیل آن است که ما نمونه ای از تصمیمات خود پیامبر صلی الله علیه و آله را در دوران آخر زندگیش داریم؛ آنگاه که فرماندهی ارتش را به اسامة بن زید - که مرد جوانی بود و کمتر از بیست سال سن داشت - واگذار نمود.

اسامه به فرماندهی اعضای سالخورده مهاجرینِ قریش و انصار منصوب شد، و بسیاری از این بزرگان از این تصمیم پیامبر صلی الله علیه و آله ناراحت شدند.[۱۱]

پس اگر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله توانسته اسامة بن زیدِ جوان و کم‌تجربه را به فرماندهی بزرگان قریش و مهاجرین و انصار برگزیند، چگونه این احتمال ذاتاً وجود نداشته باشد که پیامبر صلی الله علیه و آله، امام علی علیه السلام را به عنوان جانشینش منصوب نموده باشد؟!

ب) اکراه مرسوم نسبت به واگذاری مسئولیت بزرگ به مردان کم تجربه

صرف نظر از جوانی امام علی‌علیه السلام، شعبان به اکراه اعراب در واگذاری مسئولیت بزرگ به مردان کم تجربه نیز اشاره می‌کند؛ یعنی اعراب ابوبکر را بدین دلیل برگزیدند که مسئولیت‌های بزرگی را تجربه کرده بود.

من شک دارم که آیا آقای شعبان می‌تواند برداشت مورد ادعایش را از تاریخ اسلام ثابت نماید؟! افراد می‌توانند با مطالعه نمونه‌ها و موارد بیشتری بیابند، که طبق آنها این امام علی علیه السلام بوده که از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله مسئولیت‌های بزرگ به او واگذار می‌شده، نه ابوبکر.

به عنوان نمونه:

یک. امیرالمؤمنین علیه السلام در طول هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه در مکه ماند، و در جای پیامبر صلی الله علیه و آله خوابید تا دشمنان را فریب دهد.

همچنین اموال افراد گوناگونی را - که به دلیل اعتماد به پیامبر صلی الله علیه و آله آنها را نزد آن حضرت به امانت گذاشته بودند - به صاحبانش برگرداند.

دو. امام علی علیه السلام در طول نبردهای صدر اسلام با مسئولیت‌های بزرگ‌تری آزموده شده بود.

به طوری که همیشه موفق بود. هنگامی که اتمام حجت به منظور برائت از اعراب مشرک و بت‌پرست مکّه به پیامبر صلی الله علیه و آله ابلاغ شد، ابتدا ابوبکر برای ابلاغ آن به مردم مکه انتخاب شد.

ولی بعد این مسئولیت بزرگ از او گرفته شد و به امام علی علیه السلام سپرده شد.

سه. زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله به غزوه تبوک رفته بود، حفاظت از شهر مدینه و شهروندان آن به امام علی علیه السلام سپرده شده بود.

چهار. امام علی علیه السلام به عنوان فرمانده سپاه اعزامی به یمن منصوب شد.

اینها تنها چندین نمونه بود که به‌طور تصادفی به ذهن من رسید. از این رو، در سطحی قابل مقایسه، علی بن ابی طالب علیه السلام بیش از ابوبکر فردی کارآزموده بود و مسئولیت‌های بزرگ‌تری به او سپرده شده بود.

ج) رفتار اهل مدینه در برابر اعلام انتصاب امام علی علیه السلام در غدیر خم

اولاً: اگر حقانیت و درستی یک واقعه بتواند توسط ضوابط نقد حدیث مورد پذیرش اهل سنت ثابت شود، واکنش مردم به معتبر بودن آن واقعه چندان مهم نیست.

ثانیاً: همان دلایل اکراه سنتی ای را که شعبان از آن برای اعلام بی‌اعتباری واقعه غدیر استفاده کرده، می‌توان در اینجا بر ضد تشکیک او نسبت به واقعه غدیر استفاده کرد.

این اکراه سنتی، افزون بر عوامل دیگری که فراتر از این نگارش است،[۱۲] می‌تواند برای توضیح رفتار جامعه مدینه مورد استفاده قرار گیرد.

ثالثاً: گر چه جامعه مدینه طی حوادثی که امام علی علیه السلام را از خلافت کنار گذاشت[۱۳] ساکت بودند، اما در میان آنان افراد زیادی بودند که به اعلام و انتصاب امام علی علیه السلام در غدیر خم شهادت دادند.

در چندین مناسبت، امام علی علیه السلام به سراغ صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله رفت تا آنان را به شهادت به نفع واقعه غدیر متقاعد کند.

در اینجا من تنها یک نمونه که در کوفه و در دوران خلافت امام علی علیه السلام و حدود ۲۵ سال پیش از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله اتفاق افتاده را ذکر می‌کنم:

امام علی علیه السلام شنید که برخی از مردم به ادعای او درباره اولویت داشتنش برای خلافت نسبت به خلفای پیشین شک دارند.

از این رو، حضرت در میان جمعی که در مسجد بودند وارد شد و از شاهدان عینی واقعه غدیر خم خواست تا حقانیت اعلام پیامبر صلی الله علیه و آله را درباره مولی و سرور بودنش بر همه مؤمنان تأیید کنند. بسیاری از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله برخاستند و ادعای امام علی علیه السلام را تأیید کردند.

ما نام ۲۴ تن از آنان را که به نفع امام علی علیه السلام گواهی دادند داریم. گر چه منابع دیگر مانند «مسند احمد بن حنبل» و «مجمع الزوائد» نوشته حافظ هیثمی نام ۳۰ نفر را آورده‌اند.

همچنین باید در نظر داشت که این حادثه ۲۵ سال بعد از رویداد غدیر خم اتفاق افتاده، و در طول این مدت صدها شاهد عینی به مرگ طبیعی یا در نبردهایی که طی دوران حکومت دو خلیفه اول اتفاق افتاد در گذشتند.

این حقیقت را نیز بر این قضیه بیفزایید که این حادثه در کوفه ای رخ داد که از مرکز تجمع اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله - یعنی مدینه - خیلی دور بود. خود این اتفاق که در کوفه و در سال ۳۵ هجری روی داد، توسط ۴ تن از صحابه و ۱۴ تن از تابعان نقل شده و در بیشتر کتب تاریخی و روایی ثبت شده است.[۱۴]

در نتیجه، به‌طور طبیعی، رفتار جامعه مدینه پس از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله، اعلام انتصاب امام علی علیه السلام در غدیر خم را غیر محتمل و بی‌اعتبار نمی‌نماید. من فکر می‌کنم این کافی است تا آقای شعبان متوجه شود که تفسیر او جدید نیست، بلکه به نظر من نمونه همان مرحله اول پاسخ مرسوم متکلمان اهل سنت است؛ که انکار صریح رخداد یا حدیثی است که دیدگاه شیعه را تأیید می‌کند. همان روشی که توسط پژوهشگران غربی ای که درباره اسلام پژوهش می‌کنند مورد اقتباس قرار گرفته است.

جمع‌بندی

در این بررسیِ مختصر، من نشان دادم که واقعه غدیر خم واقعیتی تاریخی است که قابل انکار نیست، و ثابت شد که در مطالعه تفکر شیعه تعهد پیشین خاورشناسان نسبت به سنت یهودی - مسیحی با نگاه تعصب آمیز اهل سنت بر ضد شیعه ترکیب شده است.

در نتیجه باید گفت که بیشتر پژوهشگران غربی رویداد غدیر خم را نادیده انگاشته‌اند، و در اینجا با استفاده از بحث ما، این رویداد از فراموشی صرف خارج شد و طبق کلام مخالفان مورد تشکیک و باز تفسیری قرار گرفت.

من امیدوارم این یک نمونه، دست کم پاره‌ای از دانشمندان غرب را متقاعد کند تا در روش‌شناسی خود در مطالعه تفکر شیعه بازبینی کنند، و به جای اینکه به‌طور عمده از منظر آثار افراد ظاهراً آشنا با «فرقه‌های مرتد» مانند شهرستانی، ابن حزم، مقریزی و بغدادی - که فرقه شیعه را خارج شده از اسلام معرفی می‌کنند - به شیعه بنگرند، باید به آثاری از شیعه و اهل سنت رجوع کنند که عینی تر و واقع بینانه تر اند.

شیعیان به حق از اینکه به عنوان یک فرقه مرتد - که به دلیل شرایط سیاسی دوران صدر اسلام به منصه ظهور رسیده - معرفی شوند، خسته شده‌اند. آنها می‌خواهند به جای معرفی شدن توسط دشمنانشان، توسط خودشان معرفی و شناسانده شوند.

پانویس

  1. زلال غدیر (مجموعه مقالات): ش ۱ ص ۱۳۷–۱۵۶. این نوشتار مقاله‌ای است تحت عنوان «رویداد غدیر از منظر خاورشناسان» که به زبان انگیلیسی توسط استاد سید محمد رضوی در ژوئن سال ۱۹۹۰ دو بار در دو ماهنامه the light و در کتاب غدیر چاپ تورنتو کانادا به چاپ رسیده است. در اینجا این مقاله با ترجمه روان آورده می‌شود.
  2. هلال حاصل خیز، به عربی: هلال خصیب، یعنی داسه بارور، نام بخش تاریخی از خاورمیانه و در برگیرنده بخش‌های خاوری دریای مدیترانه، میانرودان و مصر باستان می‌باشد. این نام نخستین بار از سوی جیمز هنری بریستد باستان‌شناس دانشگاه شیکاگو بر این بخش از جهان گذارده شد. داسه بارور با رودهای نیل، دجله، فرات و رود اردن سیرات می‌شود. این منطقه از باختر به دریای مدیترانه، از شمال به بیابان سوریه، و از دیگر سوی‌ها به شبه جزیره عربستان و خلیج فارس و دیگر بخش‌های مدیترانه محدود می‌شود. داسه بارور امروز کشورهای مصر، اسرائیل، لبنان و نیز کرانه باختری رود اردن و نوار غزّه و بخش‌هایی از اردن، سوریه، عراق، جنوب شرقی ترکیه، غرب و جنوب غربی ایران را در بر می‌گیرد. جمعیت داسه بارور را امروز نزدیک به ۱۲۰ میلیون یا دست کم یک چهارم جمعیت کل خاورمیانه تخمین می‌زنند.
  3. کنایه از اسلام واقعی و اصیل، مانند مسیحیان ارتودوکسی که مذهبشان را مذهب حقیقی در جهان مسیحیت می‌دانند.
  4. مترجم: شاید منظور بزرگان اهل سنت باشد، که به اعتقاد پژوهشگران غربی از اسلام ارتودوکسی یا همان اسلام واقعی و اصیل برخوردارند.
  5. مترجم: یکی از دلایل تقدم و افضلیت علی علیه السلام بر صحابه رسول‌الله صلی الله علیه و آله و کافّه افراد خلق حدیثی است صحیح و متواتر به نام حدیث طیر (مرغ)، که انس بن مالک روایت کرده، و محدثین شیعه و سنی آن را از طرق گوناگون و به اسناد معتبر نقل کرده‌اند. ابوعبدالرحمن احمد بن شعیب نسائی صاحب صحیح نسائی در «خصائص امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام» متن حدیث طیر را چنین آورده است: اخبرنا زکریا بن یحیی، قال: اخبرنا مشهر بن عبدالملک، عن عیسی بن عمر، عن السدی، عن انس بن مالک: ان النبی صلی الله علیه وآله کان عنده طائر، فقال: اللهم ائتنی بأحبّ خلقک الیک، یأکل معی من هذا الطیر. فجاء ابوبکر فردّه. ثم جاء عمر فردّه. ثم جاء علی علیه السلام فأذن له: برای پیامبر صلی الله علیه و آله مرغی آورده بودند. آن حضرت فرمود: خدایا محبوب‌ترین خلق خود را نزد من بفرست تا از این مرغ بخورد. ابوبکر آمد ولی پیامبرصلی الله علیه وآله او را نپذیرفت. سپس عمر آمد، او را هم نپذیرفت. ولی وقتی علی‌علیه السلام آمد اجازه فرمود داخل شود.
  6. نصیریه را «انصاریه» و «علویه» نیز گویند، و منسوب به «ابن نصیر» نامی هستند که در قرن پنجم هجری از شیعه امامیه منشعب شدند و در شمال غربی سوریه جای گرفتند. تعالیم نصیریه عبارت است از التقاط عناصر شیعه و مسیحیت و معتقدات ایران پیش از اسلام.
  7. مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ علیه السلام مَوْلَاهُ.
  8. با عنوان عربی: المعجم المفهوس لالفاظ الحدیث النبوی، لیدن، ۱۹۴۳ م.
  9. راویان حدیث غدیر، بسیار زیاد و بسیار کم. مترجم: یعنی راویان حدیث غدیر نسبت به راویان دیگر احادیث بسیار بیشتر اند، ولی همان تعداد نفر بخش اندکی از افرادی هستند که در غدیر خم شاهد ماجرا بوده‌اند.
  10. جنگ فجار و به عربی «حرب الفجار» به معنی «جنگ گناهکاران»، جنگی است که در ماه‌های حرام در دوران قبل از ظهور اسلام و در انتهای قرن ششم میلادی صورت پذیرفت. قبیله «کنانه» و «قریش» در یک طرف و «قیس عیلان» در طرف دیگر جنگ بودند. منابع تاریخی شرح وقایع هشت روزی را که در آنها جنگ صورت گرفت ذکر کرده‌اند.
  11. مراجعه شود به طبقات ابن سعد و آثار مهم دیگر درباره سیره.
  12. برای مشاهده جزئیات بیشتر مراجعه شود به: Rizvi S.S.A. imamate, p. 121-021.
  13. مترجم: منظور نویسنده حادثه سقیفه بنی ساعده و غصب حق خلافت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، و نیز به پیرو آن آتش زدن درب خانه حضرت زهرا علیها السلام برای گرفتن بیعت از ساکنان آن است.
  14. برای ارجاع کامل مراجعه شود به: الغدیر: ج ۱ ص ۱۶۶–۱۸۶.