آيه ۱۵ یونس و غدیر

از ویکی غدیر
آيه ۱۵ یونس و غدیر
آيه ۱۵ یونس و غدیر
مشخصات آیه
نام سورهیونس
شماره آیه۱۵
جزء۱۱
محتوای آیه
مکان نزولمکه
ترتیل آیه


آیه‌ای درباره منکران غدیر

آیه ۱۵ سوره یونس از جمله آياتى دانسته شده كه در غدير و پس از خطبه غدیر در مورد طرح منافقین (جايگزينى شخص ديگرى براى خلافت به‌جاى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام) بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده است:[۱]

Ra bracket.png وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لِى أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِى إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّى عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ؛ و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنان تلاوت مى‌‏شود، كسانى كه اميد ملاقات ما را ندارند مى‏‌گويند: قرآنى غير از اين براى ما بياور يا آن را تبديل كن. بگو: براى من چنين حقى نيست كه آن را از پيش خود تبديل نمايم. من جز آنچه بر من وحى مى‏‌شود تابع چيز ديگرى نيستم. من اگر سرپيچى از امر پروردگارم نمايم، از عذاب روزى بزرگ مى‏‌ترسم La bracket.png.

موقعيت تاريخى نزول

موقعیت تاریخی نزول آیه ۱۵ سوره یونس چنین ترسیم شده است: پس از اتمام خطبه غدیر و بیعت همگانى با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، چهارمين روشى كه منافقین براى شبهه‏‌اندازى در رخداد غدیر در پيش گرفتند مسئله جایگزینی على‏ عليه السلام با کسی ديگر بود. آنان ابتدا اين مطلب را در بين خود مطرح كردند و گفتند: اى كاش امام ديگرى غير از على براى ما قرار مى‏‌داد و به‌جاى او ديگرى را جايگزين مى‏‌كرد. قلب‏‌هاى ما هرگز طاقت ولايت على همراه با اطاعت او را ندارد. از پيامبر بخواهيم كه او را براى ما به ديگرى تبديل كند. اى كاش على را امام قرار نمى‏‌داد و ما را امام قرار مى‏‌داد، يا اكنون كه او را امام قرار داده تغيير مى‏‌داد و ما را به‌جاى او قرار مى‏‌داد.

آنگاه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و با گستاخى اين درخواست را مطرح كردند. سخنگوى آنان معاذ بن جبل، يكى از امضاكنندگان صحیفه ملعونه اول بود. در این درخواست ابوبكر و عمر به‌عنوان گزینه‌های جایگزینی پیشنهاد شدند؛ امری که نشان‌دهنده منشأ توطئه‌‏ها بود. آنان گفتند: يا رسول اللَّه، مردم تازه مسلمان شده‌اند و راضى نمى‏‌شوند كه نبوت در شما و امامت در پسر عمويتان باشد. اگر آن را به غير او منتقل نماييد بهتر خواهد بود. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: من اين كار را با رأى خود انجام نداده‌ام كه درباره آن اختيارى داشته باشم. اين خداوند است كه به من دستور داده و آن را بر من واجب كرده است. در این هنگام خداوند در پاسخ به آنان آيه ۱۵ سوره يونس را نازل كرد. با نزول این آیه روشن شد که كرد پیامبر حق تغيير جانشین الهی خود را ندارد و در كوچک‌ترين سرپيچى در اعلان ولايت على ‏عليه السلام از عذاب الهى هراسان است.[۲]

احادیثی درباره شأن نزول آیه

روایاتی كه جزئيات و مراحل توطئه منافقين برای جایگزینی منتخب غدیر را ترسيم می‌كند چهار حديث دانسته شده است:

حديث اول

امام باقر علیه السلام درباره مرحله اول توطئه، كه در مجلس خصوصى خواهان امام ديگرى به‌جاى على‏ عليه السلام شدند، چنين بيان مى‏‌کند: اينكه خدا مى‏‌فرمايد: «قرآنى غير از اين بياور يا اين را تبديل كن»، اين سخن دشمنان پيامبر صلى الله عليه و آله است كه پشت سر حضرت سخن مى‌‏گفتند و گمان مى‏‌كردند خداوند سخن آنان را نمى‌‏شنود. آنان مى‏‌گفتند: «اى كاش امام ديگرى غير از على براى ما قرار مى‏‌داد و به‌جاى او ديگرى را جايگزين مى‌‏كرد»! خداوند عزوجل در رد سخن آنان فرمود: «بگو: من حق ندارم از پيش خود او را تبديل به ديگرى نمايم»؛ يعنى اميرالمؤمنين على بن ابى‏‌طالب‏ عليه السلام را. «جز آنچه بر من وحى مى‏‌شود تابع چيز ديگرى نيستم»؛ يعنى آنچه درباره على‏ عليه السلام بر من وحى شده است.[۳]

حديث دوم

در حدیث ديگرى همين منظره تمايل غاصبان خلافت آمده و در واقع اين توطئه از سوى آنان براى مطرح‌شدن خودشان برای خلافت بوده است: كلام خداوند تعالى: «كسانى كه اميد ملاقات ما را ندارند گفتند: قرآنى غير از اين بياور يا آن را تبديل به غير آن كن». اين سخن دشمنان خدا پشت سر پيامبر صلى الله عليه و آله است، در حالى كه گمان مى‏‌كردند آن حضرت سخنشان را نمى‏‌شنود كه گفتند: «اى كاش على را امام قرار نمى‏‌داد و ما را امام قرار مى‏‌داد؛ يا اكنون كه او را امام قرار داده تبديل مى‏‌كرد و ما را به‌جاى او قرار مى‏‌داد». خداوند عزوجل در رد آنان فرمود: بگو براى من چنين حقى نيست كه آن را از پيش خود تبديل نمايم.[۴]

حديث سوم

امام باقر علیه السلام در حديث ديگرى، مرحله جدى‌‏تر اين توطئه (تصريح به نام ابوبکر و عمر) را با تکیه بر آیه ۱۵ یونس چنین ترسیم کرد:

كلام خداوند تعالى: «هنگامى كه آيات روشن ما بر آنان تلاوت مى‏‌شود، كسانى كه اميد ملاقات ما را ندارند مى‏‌گويند: قرآنى غير از اين براى ما بياور يا آن را تبديل كن. بگو: براى من چنين حقى نيست كه آن را از پيش خود تبديل نمايم. من جز آنچه بر من وحى مى‏‌شود تابع چيز ديگرى نيستم». منظور از اين كلام خداوند آن است كه گفتند: «اگر به‌جاى على‏ عليه السلام ابوبكر و عمر را قرار دهد، تابع او مى‏‌شويم».[۵]

حديث چهارم

حذیفه یمانی، كه خود حاضر در غدير بود، مرحله نهايى اين توطئه را چنين ترسيم کرده است: منافقين به‌هم نگاه كردند و گفتند: «قلب‏‌هاى ما هرگز طاقت ولايت على همراه با اطاعت او را ندارد. از پيامبر بخواهيم كه او را براى ما تبديل كند». آنان نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و اين درخواست خود را به او خبر دادند. خداوند متعال آيه‏‌اى از قرآن كريم نازل كرد: «بگو من حق ندارم از پيش خود آن را تغيير دهم. من جز آنچه بر من وحى مى‌‏شود تابع چيز ديگرى نيستم. من اگر سرپيچى از امر پروردگارم نمايم، از عذاب روزى بزرگ مى‌ترسم».[۶]

حدیث پنجم

در چهار روايت قبل، به جواب‌بودن آيه ۱۵ یونس به سخن منافقان در غدير و نزول آن در آن موقعيت تصریح شده است. در يک حدیث از امام کاظم‏ علیه السلام شأن نزول اين آيه در غدير پس از سخن معاویة بن ابی‌سفیان ذكر شده است. اين حديث منافاتى با احاديث قبلى ندارد، زيرا اين گفت‌وگوها بين منافقان از جمله معاويه بوده و در همين حديث سخن مطرح‌شده به جمع آنان نسبت داده شده است. متن حديث چنين است: معاويه پسر هند برخاست و با تكبر به راه افتاد و با حال غضب از مجلس غدير خارج شد در حالى كه مى‏‌گفت: «به‌خدا قسم محمد را بر گفتارش تصديق نمى‏‌كنيم». خداوند اين آيه را نازل كرد: «كسانى كه اميد ملاقات ما را نداشتند گفتند: قرآنى غير از اين بياور يا آن را تبديل كن»، منظورشان اين بود كه امامانى غير از على براى ما قرار ده. همه اينها از روى حسد نسبت به على‏ عليه السلام بود كه پاک‌ترين بود. اين اظهار حسد بود و آنچه در سينه‏‌هايشان نهفته بود بزرگ‌تر از اين بود.[۷]

تحليل اعتقادى آیه در رخداد غدیر

آنچه از نزول آیه ۱۵ سوره یونس در شأن غدير استفاده شده پنج نكته است که از سوی برخی محققان چنین تفصیل داده شده است:

غدير از آيات روشن الهى

ولايتى كه در غدير مطرح شد از آيات بينات الهى است؛ چرا كه خداوند مى‏‌فرمايد: «هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها تلاوت شود...». اين بدان معنى است كه اعلان ولايت در غدير هم از آيات و حجت‏‌هاى الهى بر مردم است، كه خداوند بدين وسيله تا ابد بر انسان‌ها اتمام حجت کرد و هم برنامه غدير به‌قدرى دقيق بود كه مطلب براى همه روشن شد و عذرى براى كسى باقى نگذارد؛ چنانكه حضرت زهرا عليها السلام مى‏‌فرمايد: «بعد از روز غدير خم، خداوند هيچ دليل و عذرى براى احدى باقى نگذاشته است».[۸]

منكر غدير منكر قيامت

كسانى كه تحمل ولايت على‏ عليه السلام را نداشتند و خواهان جايگزينى بودند، از سوى خداوند صريحاً منکران روز قيامت معرفى شده‌اند: «كسانى كه اميد ملاقات ما را ندارند». اين بدان معناست كه پيشنهاد تبديل در امر امامت به‌معناى ناآشنايى با مبانى اسلام و بى‌اعتقادى به صدور فرامان‌های آن از منبع وحى است. دارنده چنين اعتقادى در واقع با خدا كارى ندارد و از قيامت نمى‌‏ترسد، بلكه فقط به فكر تأمين خواسته‏‌هاى دنيوى خويش است، به هر صورت كه ممكن شود. اين چيزى است كه در همه خلفاى غاصب، از ابوبكر و عمر گرفته تا بنى‌‏اميه و بنى‏‌العباس، مشهود است.

على‏ عليه السلام قرآن ناطق

با تصريح روايات بر نزول آيه ۱۵ یونس در مورد اعلان ولايت در غدير، كلمه‌‏اى كه در آیه منطبق بر اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى‌‏شود كلمه «قرآن» است؛ چرا كه از قول دشمنان على‏ عليه السلام مى‌فرمايد: «قرآنى غير از اين بياور». امام صادق‏ عليه السلام نيز در تفسير آيه مى‌فرمايد: منظور اميرالمؤمنين ‏عليه السلام است.[۹] اين معناى قرآن ناطق بودن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و معادل‌بودن او با قرآن است كه در حدیث ثقلین بيان شده، آنجا كه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله فرمود: من در ميان شما دو چيز گران‌بها باقى مى‏‌گذارم كه اگر به آن دو تمسک كنيد، هرگز گمراه نمى‏‌شويد: كتاب خدا و اهل بيتم. خداوند لطيف خبير به من سپرده كه اين دو از يكديگر جدا نمى‌شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند مانند اين دو (حضرت دو انگشت سبابه خود را كنار يكديگر قرار دادند)، نه مانند اين دو (حضرت انگشت سبابه و وسط را نشان دادند).[۱۰]

آسمانى بودن غدير

سه جمله پشت سر هم در اين آيه، ارتباط غدير با وحى را از جوانب مختلف محكم مى ‏نمايد، و هر يک از آنها دليل جداگانه ‏اى بر آسمانى بودن غدير است. اين سه فراز عبارتند از:

فراز اول: برنامه ربّانى پيامبر صلى الله عليه و آله

«قُلْ ما يَكُونُ لِى  أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِى»: «من حق ندارم آن را از پيش خود تبديل نمايم».

اين جمله ناظر به برنامه ربّانى پيامبر صلى الله عليه و آله در رسالت خويش است كه در همه موارد معارف و احكام اسلام -  بدون استثناء -  از پيش خود سخن نمى ‏گويد، و او امين پروردگار است كه هرگز در آنچه ابلاغش به او واگذار شده تغييرى نمى‏ دهد.

بنابراين با قاطعيت به همه اهل جهان اعلام شده كه غدير يک امر الهى است كه هيچ كس قادر به تغيير و تبديل آن از پيش خود نيست، و انجام هر تغييرى در آن از سوى هر كس كه باشد مخالفت مستقيم با فرمان خداست.

اين تابلوى جهنم است كه براى هميشه بر پيشانى اهل سقيفه و اتباع آنان نقش بسته كه هيچ عذر و بهانه و مصلحت انديشى از سوى آنان پذيرفته نخواهد شد، چرا كه بازگشت آن به«تبديل مِنْ تِلْقاءِ نَفْس»است كه حتى شخص پيامبر صلى الله عليه و آله خود را از آن برئ مى‏ داند.

فراز دوم: وَحْيانى بودن غدير

«إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَىَّ»:

«من تابع نيستم مگر آنچه بر من وحى مى ‏شود». اين جمله صراحت در وحيانى بودن غدير دارد و ناظر به ارتباط دائمى منبع وحى با پيامبر صلى الله عليه و آله است.

گذشته از عبارت«يُوحى إِلَىَّ» كه تصريح به حضور وحى در غدير است، كلمه«أَتَّبِعُ» اين معنى را محكم ‏تر مى‏ كند كه اصلاً براى پيامبر خدا راه ديگرى وجود ندارد.

يعنى اگر پيرو وحى نباشد پس پيرو انسان‏ ها باشد يا از هواى نفس خويش سخن بگويد؟

گويا حضرت با قاطعيت مى‏ فرمايد:

من تابع وحى هستم و بس! من هيچ منبعى جز وحى براى رسالتم ندارم. من از غير آنچه خدا به وسيله وحى بر من نازل مى ‏كند مطلب ديگرى براى ابلاغ به مردم ندارم»! يعنى غدير از وحى گرفته شده و به هيچ منبع ديگرى ارتباط ندارد، و پيامبر صلى الله عليه و آله در ابلاغش راهى جز اين نپيموده است.

اين فراز آيه تداعى كننده اول آيه تبليغ است كه مى ‏فرمايد:Ra bracket.png يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ La bracket.png، و معنايش اين است كه آنچه درباره غدير تبليغ مى‏ كنى از جانب خداوند نازل شده است.

فراز سوم: حُجَج منتخب خدا

«إِنِّى أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّى عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ»: «من اگر از امر پروردگارم سرپيچى كنم از عذاب روز عظيمى مى‏ ترسم».

اين جمله ناظر به اين است كه حجج الهى بندگان منتخب خدا هستند كه هرگز تخطى از امر الهى در رسالتشان معنى ندارد. خوفى كه آنان از خدا دارند از همه بندگان بالاتر است، و لذاست كه در آنان سرپيچى از امر الهى راه ندارد.

درباره غدير معناى اين جمله چنين مى‏ شود كه وقتى ولايت على‏ عليه السلام از طرف خداست و من حق تغيير آن را ندارم، يک راه مى ‏ماند و آن اينكه عصيان پروردگار نمايم و آن را تبديل نمايم، در حالى كه من از عذاب الهى وحشت دارم و خدا ترسىِ من اين اجازه را نمى‏ دهد.

اين فراز آيه تداعى كننده فراز دوم آيه تبليغ است كه فرمود: Ra bracket.png وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ La bracket.png: «اگر ولايت را ابلاغ نكنى رسالت خدا را نرسانده ‏اى»، و پيامبر صلى الله عليه و آله در شرح آن فرمود:

آنچه خدا به من وحى كرده ادا مى‏ نمايم از خوف اينكه مبادا اگر انجام ندهم عذابى از او بر من فرود آيد كه هيچ كس نتواند آن را دفع كند.[۱۱]

مُفضَّل از امام صادق‏ علیه السلام يک جمع‏ بندى در تفسير اين آيه نقل كرده كه همه اين جوانب را در بر مى‏ گيرد.

او از آن حضرت درباره«ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ»سؤال كرد، و حضرت فرمود: آنان گفتند: «على را تبديل كن» و معنايش اين بود كه: «او را تبديل كن و يا خليفه‏ اى غير از او براى ما قرار ده».

خداوند سبحان در جواب گفته آنان به پيامبرش فرمود:

«بگو من حق ندارم آن را از پيش خود تغيير دهم، من -  در ولايت او بر شما -  جز آنچه بر من وحى شده تابع چيز ديگرى نيستم. من اگر از پروردگارم - در بيان ولايت -  سرپيچى كنم از عذاب روز عظيمى ترس دارم».[۱۲]

پنجم: كفر اعتراض كنندگان بر غدير

با توجه به رواياتى كه درخواست كنندگان تبديل على‏ عليه السلام به ديگرى را معرفى كرد و چگونگى رفتار آنان را بيان نمود و دقت در متن آيه كه بيانگر اعتقاد قلبى اعتراض كنندگان به منصوب نبودن على ‏عليه السلام از سوى خداست، تصوير پنهان اين پيشنهاد تبديل بدست مى ‏آيد كه ذيلاً به روشن كردن جوانب آن مى ‏پردازيم:

نكته اول: توطئه ‏اى با عنوان تقاضاى تبديل

درخواست تبديل از سوى آنان پس از شنيدن خطبه بلند غدير بود، كه حضرت در آن مسئله ولايت و الهى بودن آن و امر مؤكد خداوند و نزول آيه تبليغ را كاملاً بيان فرمود و حتى بيعت لسانى گرفت.

بنابراين اصلاً جايى براى اين پيشنهاد نبود و مطرح كردن آن حاكى از مطلب ديگرى بود.

نكته دوم: پيشنهادِ مخالفتِ خدا با درخواست تبديل

وقتى خداوند در پاسخ آنان سه مسئله «از پيش خود گفتن (مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِى)» و «پيروى از وحىRa bracket.png إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى La bracket.png)» و «عصيان و سرپيچى از امر پروردگار (إِنْ عَصَيْتُ رَبِّى)» را مطرح مى‏ فرمايد ناظر به اين است كه آنان كاملاً متوجه بوده ‏اند كه اين اعتراضشان چنين مفهومى دارد.

گويا در پيشنهادشان به پيامبر صلى الله عليه و آله چنين گفته ‏اند:

اى فرستاده خدا، اگر چه ما از خطبه تو فهميديم كه ولايت على از طرف خداست و تأكيد بر آن فرموده در حدى كه كوتاهى در آن نرساندن رسالت الهى و مستوجب عذاب است، و پس از چنين تأكيدى هم روشن است كه خداوند راه تغيير و تبديل در اين باره را بسته است، ولى بيا و از پيش خود دست به چنين اقدامى بزن و صاحب مقام ولايت را تغيير ده و به وحى كارى نداشته باش و از اينكه عصيان پروردگار پيش مى ‏آيد نگران مباش!

اگر آنان اين گونه هم نگفته باشند مطرح كردن چنين پيشنهادى بعد از آن خطابه غَرّا جز اين معنى را نمى‏ دهد.

لذاست كه حضرت در پاسخ آنان مى ‏فرمايد: من از پيش خود چنين كارى را نمى‏ توانم انجام دهم و من تابع خدايم و هرگز از امر خدا سرپيچى نمى ‏كنم.

نكته سوم: پيشنهاد تبديل مساوى با كفر

در آيه اعتراض كنندگان صريحاً افراد بى ‏اعتقاد به قيامت معرفى شده ‏اند، آنجا كه مى ‏فرمايد:Ra bracket.png قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا La bracket.png.

يعنى اگر كسى خود را در انتظار روزى بداند كه بايد پاسخگوى پروردگارش باشد هرگز جرئت چنين پيشنهادى را به خود نمى ‏دهد و بخوبى مى‏ فهمد كه خدا حجت را تمام كرده، و اگر بنا باشد در هر يک از اوامر الهى بندگان پيشنهاداتى براى خدا داشته باشند، اين معنايى جز مسخره كردن خدا ندارد.

نتيجه گيرى از نكات سه گانه

با در نظر گرفتن سه نكته مزبور، اين نتيجه به دست مى ‏آيد كه پيشنهادكنندگان تبديل على ‏عليه السلام به ديگرى به خدايى اعتقاد نداشتند و پيرو آن روز جزا را قبول نداشتند، و براى آنان نبوت خود پيامبر صلى الله عليه و آله هم رياست طلبى بود و معتقد بودند كه حضرت پس از اينكه حكومت خود را به طور كامل بر مردم اجرا نموده اكنون مى ‏خواهد فاميل خود را بر مردم مسلط كند، چنانكه به صراحت اين را گفتند و قبلاً ذكر شد.[۱۳]

با اين اعتقاد مسئله‏ اى به نام ارتباط ولايت با خدا را بهانه‏ اى از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله براى تحكيم سخنان خود مى ‏دانستند. با چنين تفكرى به راحتى پيشنهاد تغيير دادند و بر آن اصرار ورزيدند و اميد داشتند كه بتوانند حضرت را وادار به خواسته خود كنند.

خدا و رسول هم در برابر اين پيشنهاد كه اين همه معناى منفى به دنبال داشت، پاسخ قاطع دادند و بار ديگر ارتباط غدير با وحى را مؤكد نمودند تا بر نسل‏ هاى آن روز و آينده معلوم شود خلافت بازيچه نيست كه طبق مصلحت و شرايط زمان و مكان و اجتماع قابل عوض كردن صاحب آن باشد و يا طبق خواسته مردم انتخاب شود يا تغيير يابد، همان گونه كه در سقيفه و طول خلافت بنى ‏اميه و بنى‏ عباس و عثمانيان چنين بود و اين مقام عُظمى را بازيچه قرار دادند.

آن كس كه مقام ولايت را منصوب كرده خداى حكيم است كه هر كارى را از روى حكمت انجام مى ‏دهد و معرفى على ‏عليه السلام در غدير براى مقام امامت و خلافت اقتضاى حكمت الهى است كه تغيير در آن معنى ندارد.

اعتراض كنندگان چه كسانى بودند؟

دانستن اين نكته كه اعتراض كنندگان در غدير در واقع بت پرستان سابق بودند و اسلام را مسخره مى‏ كردند، تحليل بسيارى از آنچه در حاشيه غدير از سوى دشمنان به وقوع پيوست را آسان مى ‏كند، و پيرو آن پايه اقدامات مخرّب اهل سقيفه را در طول حكومت خود روشن مى‏ نمايد.

پرده از اين همه اسرار در روزى برداشته شد كه نامه عمر بن خطاب به معاویه از صندوق سقيفه بيرون آمد و فرازهاى اول آن نشان داد كه آنچه بر دست غاصبين انجام مى ‏شده از كدامين فكرها و قلب‏ها فرمان مى‏ گرفته است. او در آغاز نامه ‏اش چنين مى‏ نويسد:

به هُبَل قسم و به بت ‏هاى كوچک و بزرگ و به لات و عُزّى قسم، كه عمر از آغازى كه آنها را عبادت كرده، انكارشان ننموده است و هرگز خدايى براى كعبه عبادت نكرده و هيچ سخنى از محمد را تصديق نكرده، و سر تسليم در برابر او نشان نداده مگر براى آنكه بر او حيله كند و ضربه ناگهانى بر او بزند.

او براى ما سحر عظيمى را آورد كه سحر او از سحر بنى‏ اسرائيل بالاتر بود. او گذشته از سحر آنان چيزهاى تازه ‏اى آورد كه اگر آنان حاضر بودند اقرار مى‏ كردند كه او سيد ساحران است!!

اى پسر ابوسفيان، بر روش قوم خود باش و از دين خود پيروى كن و بر آنچه گذشتگانت به آن معتقد بوده‏ اند وفادار باش كه انكار كردند اين كعبه ‏اى را كه مى‏ گويند براى آن خدايى هست كه دستور داده به آنجا بيايند و طواف كنند و آن را قبله آنان قرار داده است... .

مگر از پرستش بت‏ها و لات و عُزّى كه از سنگ و چوب و مس و نقره و طلا هستند چه ايرادى ديده بود؟! نَه! قسم به لات و عزّى، ما هيچ دليلى براى خروج از اعتقادى كه قبلاً داشتيم (يعنى بت‏ پرستى) نيافتيم، اگر چه آنان مردم را به اشتباه انداختند!!

با چشم بصيرت بنگر و با گوش شنونده دل بسپار و با عقل و قلبت در كار آنان دقت كن، و از لات و عُزّى تشكر كن كه ابوبكر بر امت محمد خليفه شد و در اموال و خون و دين و جان و حلال و حرام آنان حكومت و تصرف كرد.[۱۴]

پانویس

  1. برای اطلاع بیشتر درباره این آیه و غدیر نگاه کنید: غدير در قرآن، ج۱، ص۳۵۱-۳۶۱؛ واقعه قرآنى غدير، ص۱۴۱.
  2. تفسیر فرات الکوفی، ص۱۷۷؛ بحارالانوار، ج۲۳، ص۲۱۰؛ بحارالانوار، ج۳۶، ص۱۴۸؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۰-۱۶۱؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۲۹۷؛ الصراط المستقيم، ج۱، ص۳۱۴.
  3. تفسیر فرات الکوفی، ص۱۷۷.
  4. مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۳۹؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۱.
  5. بحارالانوار، ج۳۶، ص۱۴۸، ح۱۲۴.
  6. الاقبال، ج۲، ص۲۴۱-۲۴۲؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۲۹۷.
  7. الصراط المستقيم، ج۱، ص۳۱۴.
  8. دلائل الامامة، ص۱۲۲؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۶۱.
  9. تفسير القمى، ج۱، ص۳۱۰؛ بحارالانوار، ج۳۶، ص۱۴۸، ح۱۲۵.
  10. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۵۹.
  11. در اين باره مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۸ بخش ۲.
  12. بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۲۱۰ ح ۱۵. تأويل الآيات: ج ۱ ص ۲۱۳. الكافى: ج ۱ ص ۴۱۹ ح ۳۷.
  13. مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۲۲.
  14. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۸۹.

منابع

  • بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار؛ محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بیروت: دار إحياء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
  • تفسير فرات الکوفی؛ فرات بن ابراهیم کوفی، تحقیق: محمد الکاظم، تهران: وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامی (مؤسسة الطبع و النشر)، ۱۴۱۰ق.
  • تفسير القمی‏؛ على بن ابراهيم‏ قمى، تحقیق: طيّب‏ موسوى جزائرى، قم: دار الكتاب‏، ‏۱۴۰۴ق‏.
  • دلائل الامامة؛ محمد بن جریر طبری صغری، تحقیق: قسم الدراسات الإسلامية مؤسسة البعثة، قم: مؤسسة البعثة، ۱۴۱۳ق.
  • الصراط المستقيم إلی مستحقی التقديم؛ علی بن محمد نباطی عاملی، تحقیق: محمدباقر بهبودی، تهران: مکتبة المرتضوية، ۱۳۸۴ق.
  • غدیر در قرآن، قرآن در غدیر؛ محمدباقر انصاری، قم: انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۷ش.
  • کتاب سلیم بن قیس الهلالی؛ سلیم بن قیس هلالی، تحقیق: علاء‌الدین موسوی، تهران: مؤسسة البعثة (قسم الدراسات الإسلامية)، ۱۴۰۷ق.
  • مناقب آل ابی‌طالب؛ محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی، تحقیق: محمدحسین آشتیانی و سید هاشم رسولی محلاتی، قم: مؤسسه انتشارات علامه، ۱۳۷۹ق.
  • واقعه قرآنی غدیر: گزارش سفر یک‌ماهه پیامبر برای اعلان ولایت در سایه آیات قرآنی؛ محمدباقر انصاری، قم: انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۶ش.