قیس بن سعد بن عباده انصاری

از ویکی غدیر
نسخهٔ تاریخ ‏۲۵ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۵۸ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «== اتمام حجت قيس با غدير<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۴۰. چهارده قرن با غ...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

اتمام حجت قيس با غدير[۱]

از نمونه ‏هاى بارز اتمام حجت و استدلال و يادآورى‏ هاى غدير، مواردى است كه توسط خود خداوند و معصومين‏ عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته است. تمام راويانى كه در طول هزار و چهارصد سال حدیث غدیر را روایت كرده ‏اند نيز به گونه ‏اى جهاد خود را در مقابله با اهل سقيفه به نمايش گذاشته ‏اند.

يكى از اصحاب معصومين‏ عليهم السلام كه با غدير اتمام حجت نموده قيس بن سعد بن عباده است:


۱. قيس و پدرش سعد -  كه رئيس انصار بود -  با ابوبكر مخالف بودند. در زمان ابوبکر، خالد بن ولید با لشكرى به بهانه جنگ با مرتدين و براى محكم كردن پايه ‏هاى سقیفه عازم طائف شد و از آنجا به سوى جده آمد. در كنار چشمه ‏اى به نام «رويه» اميرالمؤمنين‏ عليه السلام همراه مقداد و عمار و ابوذر و زبير و دو جوان ديگر با لشكر خالد مصادف شدند.

خالد با حركاتى نامناسب و سخنانى نامربوط خواست كثرت جمعیت خود را در برابر اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به نمايش گذارد. حضرت شانه‏ هاى او را گرفت و از اسب به زير آورد و او را كشان كشان تا آسيابى قديمى كه در آنجا بود برد و آهن وسط آسياب را با معجزه نرم كرد و بر گردن خالد پيچيد و طوق گردن او ساخت.

خالد با چنين وضعى نزد ابوبكر بازگشت و چاره‏ جويى بسيارى كردند ولى نتوانستند حلقه آهنين را از گردن او باز كنند. اين بود كه متوسل به بازوان قوى قيس شدند كه قوى‏ترين مرد مدينه بود. قيس قسم ياد كرد كه قادر بر باز كردن آن نيست.

در اينجا ابوبكر به قيس گفت: تو نمى‏ خواهى كارى انجام دهى كه امامت و حبيبت ابوالحسن از تو عيب بگيرد! قيس در پاسخ او چنين گفت: به خدا قسم اگر دست من با تو بيعت كرده ولى قلب و زبانم با تو بیعت نكرده است. بعد از روز غدير هيچ حجتى درباره على‏ عليه السلام براى من باقى نمانده است، و بيعت من با تو مانند كسى است كه تافته ‏هاى خود را پس از محكم شدن رشته كند. اين كه گفتى: «على امام من است»، من امامت او را انکار نمى ‏كنم و از ولایت او اعراض نمى‏ نمايم. چگونه پيمان شكنى كنم در حالى كه درباره امامت و ولايت او عهدى با خدا بسته ‏ام كه درباره آن از من سؤال خواهد كرد؟! ... .

تو با غصب ولايت او براى خود و نشستن در جاى او و ناميدن خود به نام او مرتكب جرمى عظيم شده ‏اى ... . و اما اينكه مرا سرزنش كردى كه او مولاى من است، به خدا قسم او هم مولاى من و هم مولاى تو و هم مولاى همه مؤمنين است! آه! آه! اى كاش پافشارى مى‏ كردم و قدرتى داشتم تا تو را مانند منجنيق به دور دست‏ ها پرتاب مى‏ كردم![۲]


۲. درباره «اولى به نفس بودن» پيامبر صلى الله عليه و آله و ارتباط آن با اولى به نفس بودن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و نيز اتمام حجت به حدیث غدیر براى اين مفهوم چند فراز بسيار مهم در حدیث و تاريخ آمده است. از جمله كلام قيس بن سعد با معاويه است:

ابان از سليم و عمر بن ابى‏ سلمه نقل مى ‏كند: معاويه در زمان حكومت خود بعد از آنكه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام شهيد شد و او با امام حسن‏ علیه السلام صلح كرد به عنوان سفر حج وارد مدينه شد.

در آنجا بين معاويه و قيس بن سعد بن عباده گفتگويى در گرفت. قيس -  كه بزرگ انصار و پسر بزرگ آنان يعنى  سعد بن عباده بود -  پاسخ او را داد و فضائل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را بر شمرد.

معاويه غضب كرد و گفت: اى پسر سعد، اين مطالب را از چه كسى گرفته ‏اى و از چه كسى روایت مى‏ كنى و از چه كسى شنيده ‏اى؟ پدرت اينها را به تو خبر داده و از او گرفته ‏اى؟

قيس گفت: اين مطالب را از كسى شنيده ‏ام و گرفته ‏ام كه از پدرم بهتر و حق او بر من از پدرم بالاتر است. معاويه پرسيد: آن كيست؟ قيس گفت: آن اميرالمؤمنين على بن ابى ‏طالب عالِم اين امت و حاكم آن و صديق و فاروق آن است.

معاويه گفت: «صدّيق» امت ابوبكر و «فاروق» آن عمر است، و آنكه علم كتاب نزد اوست عبداللَّه بن سلام است!

قيس گفت: سزاوارتر به اين اسم ‏ها و صاحب حقيقى آن كسى است كه خداوند درباره او چنين نازل كرده است: «اَفَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبَّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ»[۳]: «آيا كسى كه دليلى از طرف پروردگارش دارد و شاهدى پشت سر آن مى‏ آيد...».

و كسى است كه خداوند درباره او مى‏ گويد: «اِنَمّا اَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ»[۴]: «تو ترساننده هستى و هر قومى هدايت كننده ‏اى دارد»، به خدا قسم اين طور نازل شد كه «على هدایت كننده هر قومى است» و شما اين را حذف كرديد.

و آن كسى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را در غدير خم نصب كرد و فرمود: «هر كس كه من نسبت به او از خودش بيشتر اختيار دارم على هم نسبت به او از خودش بيشتر اختيار دارد»، و پيامبر به او در جنگ تبوک فرمود: «تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى مگر آنكه پيامبرى بعد از من نيست».[۵]

در اين حديث كلمه «اولى» كه در آيه آمده درباره اميرالمؤمنين ‏عليه السلام هم عيناً به كار رفته است. از سوى ديگر آنچه در احاديث قبلى در دو قسمت بود كه يكى طرح آيه و ديگرى نتيجه گيرى براى ولایت على‏ عليه السلام، در اين حدیث در يک جمله تنظيم شده، و آيه و نتيجه آن كنار هم آمده است. مى‏ توان گفت: عبارت اين حديث جلوه ديگرى از وضوح معناى ولايت در غدير را مى‏ رساند و پرده بردارى بى ‏دغدغه ‏اى در ارائه دقيق معناى «مولى» است.

روايت حديث غدير[۶]

يكى از صحابه كه حدیث غدیر را نقل كرده قيس بن سعد بن عباده انصارى خزرجى است. قيس بن سعد بن عباده يكى از شعراى غدير، و نيز يكى از كسانى است كه در ماجراى احتجاج اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به حديث غدير در كوفه براى حضرت شهادت داد. همچنين او به حديث غدير بر معاویة بن ابی ‏سفیان احتجاج كرده است.

پانویس

  1. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۴۰. چهارده قرن با غدير: ص ۸۸، ۸۹ . اسرار غدير: ص ۲۸۷. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۱۱۰.
  2. بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۱۶۶-۱۶۸.
  3. هود /  ۱۷.
  4. رعد /  ۷.
  5. كتاب سليم: حديث ۲۶. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۷۴.
  6. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۱۶۰.