قیس بن سعد بن عباده انصاری
اتمام حجت قيس با غدير[۱]
از نمونه هاى بارز اتمام حجت و استدلال و يادآورى هاى غدير، مواردى است كه توسط خود خداوند و معصومين عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته است. تمام راويانى كه در طول هزار و چهارصد سال حدیث غدیر را روایت كرده اند نيز به گونه اى جهاد خود را در مقابله با اهل سقيفه به نمايش گذاشته اند.
يكى از اصحاب معصومين عليهم السلام كه با غدير اتمام حجت نموده قيس بن سعد بن عباده است:
۱. قيس و پدرش سعد - كه رئيس انصار بود - با ابوبكر مخالف بودند. در زمان ابوبکر، خالد بن ولید با لشكرى به بهانه جنگ با مرتدين و براى محكم كردن پايه هاى سقیفه عازم طائف شد و از آنجا به سوى جده آمد. در كنار چشمه اى به نام «رويه» اميرالمؤمنين عليه السلام همراه مقداد و عمار و ابوذر و زبير و دو جوان ديگر با لشكر خالد مصادف شدند.
خالد با حركاتى نامناسب و سخنانى نامربوط خواست كثرت جمعیت خود را در برابر اميرالمؤمنين عليه السلام به نمايش گذارد. حضرت شانه هاى او را گرفت و از اسب به زير آورد و او را كشان كشان تا آسيابى قديمى كه در آنجا بود برد و آهن وسط آسياب را با معجزه نرم كرد و بر گردن خالد پيچيد و طوق گردن او ساخت.
خالد با چنين وضعى نزد ابوبكر بازگشت و چاره جويى بسيارى كردند ولى نتوانستند حلقه آهنين را از گردن او باز كنند. اين بود كه متوسل به بازوان قوى قيس شدند كه قوىترين مرد مدينه بود. قيس قسم ياد كرد كه قادر بر باز كردن آن نيست.
در اينجا ابوبكر به قيس گفت: تو نمى خواهى كارى انجام دهى كه امامت و حبيبت ابوالحسن از تو عيب بگيرد! قيس در پاسخ او چنين گفت: به خدا قسم اگر دست من با تو بيعت كرده ولى قلب و زبانم با تو بیعت نكرده است. بعد از روز غدير هيچ حجتى درباره على عليه السلام براى من باقى نمانده است، و بيعت من با تو مانند كسى است كه تافته هاى خود را پس از محكم شدن رشته كند. اين كه گفتى: «على امام من است»، من امامت او را انکار نمى كنم و از ولایت او اعراض نمى نمايم. چگونه پيمان شكنى كنم در حالى كه درباره امامت و ولايت او عهدى با خدا بسته ام كه درباره آن از من سؤال خواهد كرد؟! ... .
تو با غصب ولايت او براى خود و نشستن در جاى او و ناميدن خود به نام او مرتكب جرمى عظيم شده اى ... . و اما اينكه مرا سرزنش كردى كه او مولاى من است، به خدا قسم او هم مولاى من و هم مولاى تو و هم مولاى همه مؤمنين است! آه! آه! اى كاش پافشارى مى كردم و قدرتى داشتم تا تو را مانند منجنيق به دور دست ها پرتاب مى كردم![۲]
۲. درباره «اولى به نفس بودن» پيامبر صلى الله عليه و آله و ارتباط آن با اولى به نفس بودن اميرالمؤمنين عليه السلام و نيز اتمام حجت به حدیث غدیر براى اين مفهوم چند فراز بسيار مهم در حدیث و تاريخ آمده است. از جمله كلام قيس بن سعد با معاويه است:
ابان از سليم و عمر بن ابى سلمه نقل مى كند: معاويه در زمان حكومت خود بعد از آنكه اميرالمؤمنين عليه السلام شهيد شد و او با امام حسن علیه السلام صلح كرد به عنوان سفر حج وارد مدينه شد.
در آنجا بين معاويه و قيس بن سعد بن عباده گفتگويى در گرفت. قيس - كه بزرگ انصار و پسر بزرگ آنان يعنى سعد بن عباده بود - پاسخ او را داد و فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام را بر شمرد.
معاويه غضب كرد و گفت: اى پسر سعد، اين مطالب را از چه كسى گرفته اى و از چه كسى روایت مى كنى و از چه كسى شنيده اى؟ پدرت اينها را به تو خبر داده و از او گرفته اى؟
قيس گفت: اين مطالب را از كسى شنيده ام و گرفته ام كه از پدرم بهتر و حق او بر من از پدرم بالاتر است. معاويه پرسيد: آن كيست؟ قيس گفت: آن اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عالِم اين امت و حاكم آن و صديق و فاروق آن است.
معاويه گفت: «صدّيق» امت ابوبكر و «فاروق» آن عمر است، و آنكه علم كتاب نزد اوست عبداللَّه بن سلام است!
قيس گفت: سزاوارتر به اين اسم ها و صاحب حقيقى آن كسى است كه خداوند درباره او چنين نازل كرده است: «اَفَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبَّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ»[۳]: «آيا كسى كه دليلى از طرف پروردگارش دارد و شاهدى پشت سر آن مى آيد...».
و كسى است كه خداوند درباره او مى گويد: «اِنَمّا اَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ»[۴]: «تو ترساننده هستى و هر قومى هدايت كننده اى دارد»، به خدا قسم اين طور نازل شد كه «على هدایت كننده هر قومى است» و شما اين را حذف كرديد.
و آن كسى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را در غدير خم نصب كرد و فرمود: «هر كس كه من نسبت به او از خودش بيشتر اختيار دارم على هم نسبت به او از خودش بيشتر اختيار دارد»، و پيامبر به او در جنگ تبوک فرمود: «تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى مگر آنكه پيامبرى بعد از من نيست».[۵]
در اين حديث كلمه «اولى» كه در آيه آمده درباره اميرالمؤمنين عليه السلام هم عيناً به كار رفته است. از سوى ديگر آنچه در احاديث قبلى در دو قسمت بود كه يكى طرح آيه و ديگرى نتيجه گيرى براى ولایت على عليه السلام، در اين حدیث در يک جمله تنظيم شده، و آيه و نتيجه آن كنار هم آمده است. مى توان گفت: عبارت اين حديث جلوه ديگرى از وضوح معناى ولايت در غدير را مى رساند و پرده بردارى بى دغدغه اى در ارائه دقيق معناى «مولى» است.
روايت حديث غدير[۶]
يكى از صحابه كه حدیث غدیر را نقل كرده قيس بن سعد بن عباده انصارى خزرجى است. قيس بن سعد بن عباده يكى از شعراى غدير، و نيز يكى از كسانى است كه در ماجراى احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام به حديث غدير در كوفه براى حضرت شهادت داد. همچنين او به حديث غدير بر معاویة بن ابی سفیان احتجاج كرده است.