آیه ۵۶ مائده و غدیر
آیه «وَ مَنْ یتولی الله وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّه هُمُ الْغالِبُونَ»[۱]
با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم براى بيان بيشتر شئون امامت و خلافتِ الهى در برابر رياست هاى شيطانىِ سقيفه به صورت استشهاد و اشاره و اقتباس در غدير ديده مى شود، كه به صورت تفسيرگونه اى در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله تركيب شده و آيه مستقلاً ذكر نشده است.
اين موارد ۶ آيه است كه يكى از اين آيات آيه ۵۶ سوره مائده است:
وَ مَنْ يتولى اللَّه وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّه هُمُ الْغالِبُونَ
«هر كس ولايت خدا و رسولش و ايمان آورندگان را بپذيرد، حزب اللَّه غالب هستند».
اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:
متن خطبه غدير
پيامبر در فرازى از بخش هفتم خطبه غدير، آيه ۶۲ سوره يونس: اَلا اِنَّ اَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ را كنار آيه ۵۶ سوره مائده: فَاِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ قرار داد و از امامان به عنوان «اولياء اللَّه» و «حزب اللَّه» ياد كرد:
«مَعاشِرَ النّاسِ، انَا صِراطُ اللَّه الْمُسْتَقيمُ الَّذى امَرَكُمْ بِاتِّباعِهِ، ثُمَّ عَلِىٌّ مِنْ بَعْدى، ثُمَّ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ... . اوُلئِكَ اَوْلِياءُ اللَّهِ الَّذينَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ، الا انَ حِزْبَ اللَّه هُمُ الْغالِبُونَ»
اى مردم، من صراط مستقيم خدايم كه شما را به پيروى از آن امر نموده، و بعد از من على و سپس فرزندانم از صلب او ... . ايشان دوستان خدايند كه ترسى بر آنان نيست و محزون نمى شوند، بدانيد كه حزب خداوند غالب شوندگانند.[۲]
موقعيت تاريخى
پس از معرفى امامان عليهم السلام در خطبه غدير و اينكه صراط مستقيم در سوره حمد ايشانند و ما هر روز اين صراط مستقيم را در نمازهايمان از خدا طلب مى كنيم، پيامبر صلى الله عليه و آله آيه قرآن درباره «حزب اللَّه» را به عنوان نشان افتخار بر سينه چنين جويندگان صراط مستقيمى نصب مى فرمايد، و اين مهم را با تضمين آيه در كلام خود اعلام مى نمايد.
موقعيت قرآنى
در قرآن اين آيه بعد از آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّه ... قرار گرفته و به عنوان نتيجه آن است.
پس از آنكه ولىّ و صاحب اختيار مردم را خدا و پيامبر و على عليهما السلام معرفى مى كند، نتيجه مى گيرد كه هر كس ولايت آنان را بپذيرد از حزب اللَّه است.
بنابراين حضور اين آيه در اين مقطع حساس خطابه غدير، تفسير آن را از دو سو در اختيار ما گذاشته است. از يک طرف متن آيه دقيقاً درباره ولايت امامان عليهم السلام است و آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّه ... به روايات متعدد شيعه و اهل سنت درباره ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام است، و «حزب اللَّه» با دقت ادبى تمام و بدون نياز به هيچ توجيهى به نص قرآن پذيرندگان ولايتند.
در اين فراز خطبه غدير هم پيامبر صلى الله عليه و آله پس از ترسيم كامل و دقيق شخص امامان و پيروانشان، آنان را «حزب اللَّه غالب» معرفى مى فرمايد.
تحليل اعتقادى
نكته اى كه جنبه ادبى مى تواند داشته باشد تعبير پيامبر صلى الله عليه و آله است كه مى فرمايد: «الا انَّ حِزْبَ اللَّه ...»، و اين بعد از چندين جمله در معرفى امامان صراط مستقيم و پويندگان چنين صراط مستقيمى است.
از اين تعبير كه به صورت ختم كلام در اين فراز است و با كلمه «ألا» يعنى «آگاه باشيد» آمده مى توان استفاده كرد كه مجموعه امامان و پيروانشان «حزب اللَّه» را تشكيل مى دهند، «وَ شيعَتُنا حِزْبُ اللَّه وَ حِزْبُ اللَّه هُمُ الْغالِبُونَ»[۳]:
«ما و شيعيانمان حزب خداييم، و حزب خدا غالبند». منظور از حزب اللَّه فقط پيروانشان نيست، چنانكه امام صادق عليه السلام «ما و شيعيانمان» تعبير فرمود.
در حاشيه اين نكته ادبى نوبت اين مى رسد كه اين حزب خدا چگونه غالبند در حالى كه سقيفه آنان را مغلوب ساخت و در بند كشيد و وادار به بيعت با خويش نمود؟
امام صادق علیه السلام مى فرمايد:
در غدير دوازده هزار نفر بودند كه به نفع على بن ابى طالب عليه السلام شهادت و گواهى مى دادند، و با اين همه آن حضرت نتوانست حق خود را بگيرد، در حالى كه هر يک از شما اموال خود را با دو شاهد مى گيرد! سپس امام صادق عليه السلام فرمود: حزب اللَّه درباره على عليه السلام غالب شوندگانند.[۴]
معناى كلام امام عليه السلام اين است كه با اين همه كه حضرت نتوانست حق خود را بگيرد ولى باز هم حزب اللَّه اينانند و باز هم اينان غالب هستند.
شكى نيست كه اين غلبه چه در قرآن و چه در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله و چه در كلام امام صادق عليه السلام به معناى غلبه ظاهرى نخواهد بود، چرا كه هم خدا مى داند و چنين مقدر كرده و هم عملاً چنين است و بارها پيامبر صلى الله عليه و آله درباره آينده على عليه السلام خبر داده كه آينده امامان اهل بيت عليهم السلام مظلوميت و شهادت و غصب حقوقشان است.
امام صادق عليه السلام نيز دقيقاً همين نكته را تأكيد فرموده، چرا كه پس از بيان مظلوميت على عليه السلام و اينكه نتوانسته مسلّمترين حق خود را بگيرد و مى فرمايد:
«باز هم حزب اللَّه درباره على عليه السلام غالبند».
اكنون بار ديگر اين سؤال مطرح مى شود كه چگونه حزب اللَّه غالبند؟
سه جلوه بسيار بلند از تشيع، توانسته غاصبين حق على عليه السلام و طرفدارانشان را به زانو در آورد، كه مى تواند مظهر بلندِ غلبه اين حزب خدا باشد:
جلوه اول: كثرت روز افزون شيعيان
حزب اللَّه غدير با مظلوميت هميشگى خود، هر روز جمعيت بيشترى را بر گِرد محور خويش جمع نموده و اين نشان غلبه الهى اين حزب خدايى است.
سقیفه به خيال خود چراغ راه ابدى اسلام را در آغاز راه خاموش كرد تا براى هميشه خيالش راحت باشد، حتى اجازه نداد بدن پيامبر صلى الله عليه و آله غسل داده و دفن شود و بدين سرعت راه خود را جايگزين راه غدير نمود.
سقيفه براى فرداهاى خود نيز فكرهاى لازم را كرده بود و ادامه دهندگان آن خط و توسعه دهندگان آن برنامه را نيز پيش بينى كرده بود.
سقيفه به خيال خود چنان موفق پيش مى رفت كه وقتى على بن ابى طالب عليه السلام به همراه همسر و فرزندانش چند شب شخصاً بر در خانه مهاجرين و انصار رفتند تا براى احياى غدير اقدامى كنند، فقط چهل نفر پاسخ مثبت دادند، و از آن چهل نفر در روز موعود فقط چهار نفر آمدند[۵]، و عملاً نشان داده شد كه «ارْتَدَّ النّاسُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّه صلى الله عليه وآله الاّ ارْبَعَةٌ»تحقق يافته[۶]، و اين منتهى آرزوى سقيفه بود.
از آن روز سقيفه با نشاط بيشترى آينده ها را تخمين مى زد و برايش برنامه ريزى مى كرد. از يک سو براى انزواى بيشتر اهل بيت عليهم السلام اموال ايشان از فدک و غير آن را به تصرف خود در آورد.[۷]
از سوى ديگر اقدام به بدعت گذارى در دين و محو آثار آن دينى نمود كه به سوى اهل بيت عليهم السلام سوق مى داد.
در مرحله بعد عمر و عثمان و معاويه را به نوبت در صف خلافت قرار داد و راه را بر على عليه السلام بست.[۸]
آنگاه اهانت و ناسزاگويى و لعنت نسبت به صاحب غدير يعنى على بن ابى طالب عليه السلام و خاندانش را آغاز كرد و در صدر خطبه هاى نماز جمعه در كشورى به وسعت ثُلث كره زمين اين برنامه را توسعه داد!![۹]
در كنار اين برنامه ها، به قتل اهل بيت عليهم السلام آسان تر از آنچه احتمال مى رفت دست يازيد و اين مهم را از خود پيامبرصلى الله عليه وآله آغاز كرد.
ابتدا آن حضرت را توسط عایشه و حفصه مسموم كرد.[۱۰]
آنگاه با ضرب و جرحى كه مخصوص ميدان هاى نبرد است، بانوى هيجده ساله اهل بيت عليهم السلام را -كه بانوى دو جهان بود- با تازيانه و غلاف شمشير چنان مجروح نمود كه منجر به قتل آن حضرت شد و با گذشت ۹۵ روز با تن خونين و كبود به شهادت رسيد.[۱۱] صد روز فاصله و اقدام به دو قتل از اهل بیت غدیر نشانه برنامه ای پیچیده بود که به سرعت و بر وفق مرادشان پیش می رفت.
آنگاه نقشه قتل علی علیه السلام را به دست خالد طرح کردند و اجرای آن را به وقت نماز موکول کردند، ولی خدا نقشه آنان را بر ملا نمود و این توطئه خنثی شد.[۱۲]
گذشته از روز هایی که با برپا کردن آتش بر در خانه فریادِ«احْرِقُوا عَلَيهِمُ الْبَيْتَ بِاهْلِها»سر داده بودند[۱۳]، و روز هایی که با شمشیر های آخته به خانه هجوم آوردند و به علی علیه السلام حمله کردند و در حالی که شمشیر ها بر سر او گرفته بودند فریاد می زدند: «اگر بیعت نکنی تو را می کشیم»!![۱۴]
آنگاه علی بن ابی طالب علیه السلام را چنان خانه نشین کردند که می رفت شیعه و تشیع برای همیشه از صفحه تاریخ محو شود.
حتی روزی که پس از قتل عثمان بر در خانه آن حضرت ریختند هنوز او را با آرمان های سقیفه می خواستند و علناً سنّت ابوبکر و عمر را به وی پیشنهاد می کردند![۱۵]
در آن پنج سال هم سقیفه از دروازه های مختلف با صاحب غدیر جنگید، تا روزی که او را به شهادت رساند و کار علی بن ابی طالب علیه السلام بدانجا رسید که از ترس جسارت به آن پیکر پاک و مقدس در شهر خود او را شبانه به خاک سپردند![۱۶]
سقیفه دورنمای تحقق یافته اهداف خود را بیش از آنچه پیش بینی می کرد یافته بود. این از قتل غدیر بالاتر است که جنازه اش مخفیانه دفن شود. آیا این به معنای محو کامل غدیر نبود؟
یک پله دیگر آن بود که یاران ظاهری غدیر بخواهند امام مجتبی علیه السلام را به عنوان خلیفه غدیر اسیر کنند و به دست نماینده سقیفه معاویه بسپارند، که این توطئه نیز با صلح آن حضرت خنثی شد.[۱۷]
سقيفه هنوز در جستجوى روزى بود كه كاملاً خيالش از غدير راحت شود. بيست سال تلاش كرد تا مردمى بسازد كه به قصد قربت غدير را سر بِبُرند و اين هدف نيز بالاتر از آنچه انتظار مى رفت تحقق يافت!
حسين بن على عليه السلام تنها يادگار غدير را در حضور ده ها هزار نفر سر بريدند و بر كار خود تكبير هم گفتند و بدن مطهر او را زير سم اسبان قرار دادند و خاندان غدير را اسير كردند و در شهرهاى اسلامى به عنوان اسيران دست سقيفه معرفى كرده و بدان افتخار كردند، و به زعم خود خط پايانى غدير و شيعه را ترسيم نمودند.[۱۸]
لحظه اى بينديشيم و با مرورى بر اين مسير سياه و خونين ببينيم آيا جايى براى تشيع باقى ماند؟
آيا احتمال مى رفت كه روزى شيعه اى روى كره زمين گام بردارد؟
آيا تصور مى شد طرفداران غدير در چهره پنهان تاريخ باشند.
اگر اهالى سقيفه سر بر دارند عدد ميلياردى شيعيان على عليه السلام را در طول تاريخ مى نگرند كه در هر عصر و زمانى با آن همه تبليغات بر ضد خاندان على عليه السلام، ميليون ها طرفدار على عليه السلام در سراسر جهان، در دور دست هايى كه سقيفه حتى نامش را نمى دانست، حضور داشته اند و با دلى سرشار از ايمان فقط امامان غدير را پذيرفته اند و خلفاى سقيفه را از صفحه اعتقاد خود خارج ساخته اند.
آيا حزب على عليه السلام كه حزب خدايند غالب نبوده اند؟ آيا غلبه به اين وسعت زمانى و مكانى در موردى ديگر مى توان يافت؟
آيا اين غلبه جز با عنايت پروردگار ممكن است؟ آيا مصداق آيه «الا ان حِزْبَ اللَّه هُمُ الْغالِبُونَ» جز شيعيان على مى توانند باشند؟
آيا «حِزْبَ«» و «اللَّه» و «غالب» زيباتر از اين كنار هم جمع مى شوند؟
جلوه دوم: غلبه علمى تشيع
اتصال غدير به امامان الهى كه منبع علم پروردگار و مخزن حكمت اويند، اين حزب اللَّه فداكار را در ميدان بحث هاى علمى بر سر اعتقاد خود هميشه غالب و سربلند نموده است.
سرآغاز اين احتجاجات روزهاى سقيفه است كه اميرالمؤمنين و حضرت زهراعليهما السلام با سخنان الهى خود سقيفه و طرفدارانشان را محكوم نمودند و محتواى علمى بلند غدير را به جهانيان نشان دادند. سقيفه در برابر چنين اتمام حجت هاى علمى تيزى، شمشير و ضربات تازيانه و شعله آتش را نشان داد و با طناب سياه بر گلوى صاحب غدير در صدد خاموش كردن صداى غالب علمِ غدير بر آمد!!
اين روند همچنان ادامه يافت و در هر زمان طرفداران غدير صندوق علم آن را بر دوش كشيده به هر سو بردند و سقيفه را مغلوب ساختند، و صاحبان عقل و فهم و ادراک در هر سوى جهان معارف بلند آن را ديدند و با آغوش باز به استقبالش آمدند.
حتى بسيارى از طرفداران سقيفه دست از كفه بى مايه علمى سقيفه كشيدند و خود را در درياى علم علوى غوطه ور ساختند.
اين غلبه علمى حزب اللَّه غدير فقط يك برترى نيست؛ بلكه علم در برابر جهل، و غلبه همه چيز بر هيچ است.
بنابراين غلبه علمى شيعه در هميشه تاريخ، به تنهايى مى تواند مصداق اتمّ «الا انَ حِزْبَ اللَّه هُمُ الْغالِبُونَ»باشد، و اين افتخار ابدى تشيع فقط در سايه اتصال به معادن وحى الهى است.
جلوه سوم: امام زمان عليه السلام مظهر غلبه مطلق تشيع
خداوند براى حزب اللَّه شيعه غلبه مطلق بر همه جهان را پيش بينى كرده است، و آن روزى است كه حضرت بقية اللَّه الاعظم ارواحنا فداه قيام كند. چنين غلبه اى را هيچ حزب و گروهى تا كنون براى خود ننموده و جرئت آن را هم نداشته است.
ما معتقديم با ظهور او نه تنها حزب سقيفه مغلوب مى شوند، بلكه تمام اديان و مرام ها و مذاهب و احزاب جهان در برابر او مغلوب خواهند شد، و او يگانه غالب روى زمين خواهد بود.
در متن خطبه غدير اين غلبه قطعى حزب اللَّه غدير بر آنچه غير غدير است اعلام شده، آنجا كه مى فرمايد:
«الا انَّهُ الظّاهِرُ عَلَى الدّينِ ... . الا انَّهُ غالِبُ كُلِّ قَبيلَةٍ مِنْ اهْلِ الشِّرْكِ وَ هاديها ... . الا انَّهُ لا غالِبَ لَهُ وَ لا مَنْصُورَ عَلَيْهِ»
يعنى: اوست غالب بر اديان، اوست غالب بر هر قبيله اى از اهل شرک و هدايت كننده آنان، او كسى است كه غالبى بر او نيست و كسى بر ضد او كمک نمى شود.[۱۹]
و يا در فرازى ديگر مى فرمايد:«انَّهُ ما مِنْ قَرْيَةٍ الاّ وَ اللَّه مُهْلِكُها بِتَكْذيبِها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ، وَ مُمَلِّكُهَا اْلاِمامَ الْمَهْدِىَّ وَ اللَّه مُصَدِّقٌ وَعْدَهُ»
هيچ سرزمينى نيست مگر آنكه در اثر تكذيب اهل آن آيات الهى را، خداوند قبل از روز قيامت آنان را هلاک خواهد كرد و آن را تحت حكومت حضرت مهدى عليه السلام خواهد آورد و خداوند وعده خود را عملى مى نمايد.[۲۰]
آيا اين مظهر غلبه كامل عيار حزب اللَّه علوى نيست؟ غلبه اى كه پشتيبانش خداست و وعده اش را همو داده و به دست يداللهى حضرت مهدى عليه السلام جهان خواهد دانست كه حزب خدا كدام است و چگونه غالب و پيروز خواهد شد.
پانویس
- ↑ مائده/۵۶. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۱۸۹ - ۱۹۶. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۲۰۱ - ۲۱۲.
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۵۱ بخش ۷.
- ↑ بحارالانوار: ج۴ ص۲۵ ح۳.
- ↑ عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۱۳۹. بحارالانوار: ج۳۷ ص۱۳۸ ح۳. تفسیر العیاشی: ج۱ ص۳۲۹ ح۱۴۳.
- ↑ كتاب سليم: ص ۱۴۸.
- ↑ كتاب سليم: ص ۱۶۲. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۵۷ - ۲۵۹.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۱۰۶ - ۴۱۵.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۵۱۸ و ج ۳۱ ص۶۰-۸۷، ۱۴۹-۱۶۱.
- ↑ شرح نهج البلاغه: ج۱۱ ص۴۴. کتاب سلیم: ص۳۱۴.
- ↑ بحارالانوار: ج۲۲ ص۲۳۹، ۲۴۶، ۵۱۴، ۵۱۶.
- ↑ بحارالانوار: ج ۴۳ ص ۱۵۵ - ۲۱۸.
- ↑ بحارالانوار: ج۲۹ ص۱۲۵، ۱۳۲، ۱۳۶، ۱۵۹.
- ↑ بحارالانوار: ج۲۸ ص۲۶۹.
- ↑ بحارالانوار: ج۲۸ ص۲۷۱.
- ↑ بحارالانوار: ج۲۹ ص۴۹۷-۵۴۹ و ج۳۴ ص ۱۶۷-۱۸۲.
- ↑ بحارالانوار: ج۴۲ ص۲۹۴.
- ↑ بحارالانوار ج۴۴ ص۲۰ ح۴.
- ↑ بحارالانوار: ج۴۵ ص۱-۱۰۷.
- ↑ اسرار غدیر: ص۱۵۳، ۱۵۴ بخش۸.
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۵۰ بخش ۶.