اصحاب سبت

از ویکی غدیر

آيه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ . آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ...»[۱]

در غدیر ۱۸ آيه قرآن به صراحت تفسیر شده است؛ به اين معنى كه پيامبر صلى الله عليه و آله متن آيه را جداگانه در خطبه بيان فرموده و قبل يا بعد از آن به تفسيرش پرداخته است.

اين موارد در مقابل آياتى است كه به صورت تضمين در كلام و اقتباس در خطابه حضرت آمده است.

يكى از اين آيات، آيه ۴۷ سوره نساء است:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ، آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ»:

«اى كسانى كه كتاب به آنان داده شده، ايمان آوريد به آنچه نازل كرديم كه تأييد مى ‏كند آنچه همراه شماست، قبل از آنكه هلاک نماييم صورت‏ هايى را و آنها را به پشت برگردانيم يا آنان را مانند اصحاب سبت لعنت كنيم».

اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:

متن خطبه غدير

پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش ششم خطبه غدير، با آمادگى كه براى ذكر منكرين ولايت ايجاد شده بود، مثال اصحاب سبت در قرآن را براى آنان مطرح كرد و آنان را دشمنان نور معرفى كرد تا به عنوان ظلمتى كه با نورانيت در ستيزند شناخته شوند.

پيامبرصلى الله عليه وآله آيه ۴۷ سوره نساء را به دنبال آيه نورانيت و به صورت آميخته با آن قرائت كرد، به گونه ‏اى كه نتيجه‏ گيرى از اين چينشِ آيات، عذاب و لعنت صريح براى دشمنان ولايت بود آنجا كه فرمود:

«مِنْ قَبْلِ اَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى اَدْبارِها اَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنّا اَصْحابَ السَّبْتِ»: «ايمان آوريد قبل از آنكه صورت‏ هايى را هلاک نماييم و آن ها را به پشت برگردانيم، يا آنان را مورد لعنت قرار دهيم همان گونه كه اصحاب سبت را لعنت كرديم»، و اين تشبيه دقيقاً اشاره به مسلمانانى بود كه نام مسلمانى را حفظ مى‏ كنند اما با هزاران حيله فرامين الهى را زير پا مى‏ گذارند.

اين بود كه آن حضرت در دنباله كلام كار را به صراحت كشانده فرمود: «به خدا قسم قصد نشده از اين آيه مگر گروهى از اصحاب من كه آنان را با نام و نسبشان مى‏ شناسم، ولى مأمور شده‏ ام كه از آنان اعراض كنم و آنان را معرفى نكنم». با اين سخن منافقين بر خود لرزيدند و احساس كردند در ادامه سخن از توطئه‏ هاى آنان پرده برداشته خواهد شد و همه از نقشه‏ هاى سرى آنان آگاه مى ‏گردند.

از نظر فن خطابه همين كافى بود كه آنان را در سكوتى بهت انگيز فرو بَرَد و از هر حركت ناهنجارى باز دارد:

مَعاشِرَ النّاسِ ، «آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذى اُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى اَدْبارِها اَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنّا اَصْحابَ السَّبْتِ». بِاللَّهِ ما عَنى بِهذِهِ الْآيَةِ اِلاّ قَوْماً مِنْ اَصْحابى اَعْرِفُهُمْ بِاَسْمائِهِمْ وَ اَنْسابِهِمْ، وَ قَدْ اُمِرْتُ بِالصَّفْحِ عَنْهُمْ. فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِئٍ عَلى ما يَجِدُ لِعَلِىٍّ فى قَلْبِهِ مِنَ الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ:

اى مردم، «ايمان آوريد به خدا و رسولش و به نورى كه همراه او نازل شده است، قبل از آنكه هلاک كنيم وجوهى را و آن صورت‏ ها را به پشت برگردانيم يا آنان را مانند اصحاب سبت لعنت كنيم».

به خدا قسم، از اين آيه قصد نشده است مگر قومى از اصحابم كه آنان را به اسم و نسبشان مى‏ شناسم، ولى مأمورم بر آنان پرده ‏پوشى كنم. پس هر كس عمل كند مطابق آنچه در قلبش از حب يا بغض نسبت به على مى ‏يابد.[۲]

موقعيت تاريخى

خطبه غدير مرحله اصلى را در معرفى على‏ عليه السلام و دوستان و دشمنانش پشت سر گذاشته و مى‏ خواهد زنگ خطر را درباره حضور جدى منافقين در جامعه مسلمين به صدا در آورد.

آغاز سخن در اين مرحله با ذكر آيه مزبور است كه خداوند گروهى را به حيله‏ گران اصحاب سَبت تشبيه كرده كه با نيرنگ و استناد به دين معصيت كردند!

به تعبير ديگر:

در خطبه غدير، كنترل مجلس به طور كامل در اختيار مبلِّغ اعظم غدير بود. در لحظاتى كه سخن از نيمه گذشته بود، فن خطابه اقتضا كرد كه سخنران با نهيبى ديگر منافقين را از هر گونه خيال باطل مانع شده و بار ديگر آنان را از هيبت محمدى بترساند.

اينجا بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله با قرائت آيه «اصحاب سبت»، ناگهان سخنى بر زبان آورد كه منافقين بر خود لرزيدند و گمان كردند حضرت در صدد افشاى اسرار آنان است. آن حضرت در تطبيق آيه بر اصحاب خود فرمود: به خدا قسم از اين آيه قصد نشده مگر گروهى از صحابم كه آنان را به اسم و نسبشان مى‏ شناسم.

با اين جمله منافقين فكر كردند كه دنباله سخنان ذكر نام و نسب آن گروه است. اما در جمله بعدى شنيدند كه حضرت فرمود: «ولى من مأمورم نسبت به آنان پرده‏پوشى كنم».

نتيجه اين شد كه خود را در معرض افشاگرى بزرگ ديدند و بسيارى از افكار شومشان در هم ريخت.

موقعيت قرآنى

اصحاب سبت قومى بودند كه شغلشان ماهی گيرى بود و در كنار دريا سكونت داشتند. خداوند به آنان دستور داد روزهاى شنبه كار خود را تعطيل كنند و ماهى نگيرند و در اين باره «أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً» يعنى «پيمان محكمى از آنان گرفتيم».[۳]روزهاى شنبه كه تعطيل كرده بودند ماهيان روى آب ظاهر مى ‏شدند و طمع ماهی گيران را بر مى‏ انگيختند، ولى در غير روز شنبه نمى ‏آمدند و اين امتحان الهى بود.

آن مردم براى آنكه ماهيان را در روز شنبه از دست ندهند و در عين حال -  به خيال خود -  با فرمان الهى مخالفت نكرده باشند، در كنار دريا حوضچه‏ هايى تعبيه كردند كه امواج آب ماهى‏ ها را بى‏ اختيار به آن حوضچه‏ ها مى ريخت و راه بازگشت نداشتند.

اين كار بدون حضور ماهي گيران در روز شنبه به وقوع مى ‏پيوست و ماهيان در آن گودال‏ ها مى‏ ماندند تا روز يكشنبه كه مردم مى‏ آمدند و آن ها را مى‏ گرفتند، و ادعا مى‏ كردند ما مخالف حكم خدا كارى نكرده ‏ايم و روز شنبه ماهى نگرفته ‏ايم![۴]

موعظه هيچ كس در اينان اثر نمى‏ كرد. عده ‏اى مى‏ گفتند: چرا موعظه مى ‏كنيد قومى را كه مستحق عذابند؟ در پاسخ مى‏ گفتند: براى آنكه نزد خدا معذور باشيم و به اميد آنكه از كار خود باز گردند.[۵]

عاقبتِ اصحاب سبت لعنت و دورى از رحمت خدا بود، تا جايى كه خداوند آنان را مسخ نمود و از انسانيت بيرون برد.[۶]

تحليل اعتقادى

در اين فرازِ خطبه، پيامبرصلى الله عليه وآله قسم ياد مى‏ كند كه منظور از اين آيه و آن گروهى كه مانند اصحاب سبت لعنت شده ‏اند گروهى از اصحاب من هستند؛ و در فقرات بعدى تصريح مى ‏فرمايد كه آنان اصحاب صحيفه ملعونه ‏اند.[۷]

چه مشابهتى در اعمال و رفتار اين دو گروه وجود دارد كه خداوند از ميان لعنت شدگان، اصحاب سبت را نام مى ‏برد؟

چه شباهتى بين اهل سقيفه و اصحاب سبت بالاتر از اينكه با پوشش دين و به نام اسلام، بدعت ‏ها را جايگزين فرامين الهى نمودند؛ و در همه موارد با اينكه رو در روى خدا ايستاده بودند با كمال وقاحت نشان دفاع از پيامبرصلى الله عليه وآله و دين او را بر پيشانى خود بسته بودند؟!

اگر آنان بر سرِ گرفتنِ ماهى و رسيدن به مال دنيا متوسل به چنان نيرنگ‏ هايى مى‏شدند، اهل سقيفه براى محو نام على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام و خاندانش و باز گرداندن مردم به جاهليت حيله هاى آن چنانى را به كار مى ‏گرفتند.

اگر لعنت و دورى آنان از رحمت الهى با مسخ شدن پايان يافت، اهل سقيفه مستحق سزايى هستند كه اين جهان ظرفيت انعكاسش را ندارد، و در برزخ و قيامت اثر آن ظاهر شده و مى ‏شود.

امام زين ‏العابدين‏ عليه السلام در اين باره مى ‏فرمايد: خداوند اصحاب سبت را به خاطر صيد ماهى مسخ نمود. چگونه مى ‏بينى نزد خداى عز و جل حال كسانى را كه فرزندان انبياء را به قتل رساندند و حرمت آنان را شكستند؟ اگر چه خداوند تعالى آنان را در دنيا مسخ نكرد، ولى آنچه از عذاب آخرت برايشان آماده كرده چندين برابر عذاب مسخ است.[۸]

الف) عذاب غاصبين خلافت در برزخ

نمونه ‏اى از عالم برزخِ آنان كلام اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است كه به حارث همدانى فرمود:

آنچه من مى‏ بينم تو هم مى ‏بينى؟ عرض كرد: چگونه مى ‏توانم آنچه شما مى ‏بينى من هم ببينم در حالى كه خداوند به شما نورانيت داده و مقامى عطا فرموده كه به احدى نداده است. فرمود: اين اولى است كه بر پرتگاهى از آتش قرار دارد و التماس مى‏ كند كه اى اباالحسن مرا ببخش، ولى خدا او را نبخشايد.

بار دوم اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود: اين ديگرى دومى است كه بر شكافى از آتش قرار دارد و مى‏ گويد: اى ابا الحسن مرا ببخش، ولى خدا او را نبخشايد.[۹]

ب) عذاب غاصبين خلافت در قيامت

نمونه‏ اى از عذاب آخرت غاصبين، حديث پيامبرصلى الله عليه وآله است كه فرمود: در جهنم تابوتى از آتش است كه در آن دوازده نفرند: شش نفر از اولين و شش نفر از آخرين.

اين تابوت در چاهى در قعر جهنم است و بر در آن تابوت قفلى است و بر در آن چاه صخره‏ اى است. هر گاه خداوند بخواهد جهنم را شعله‏ور كند آن صخره را از در آن چاه برمى ‏دارد، و جهنم از شعله ‏ها و حرارت آن چاه شعله ‏ور مى‏ شود.

شش نفر از اولين عبارتند از قابيل پسر آدم كه برادرش را كشت، و فرعون بزرگ فرعون‏ ها، و كسى كه با حضرت ابراهيم ‏عليه السلام بر سر توحید مجادله نمود، و دو نفر از بنى ‏اسرائيل كه كتاب آسمانى آنان را تحريف كرده سنت‏ هايشان را تغيير دادند كه يكى يهوديان را و ديگرى مسيحيان را منحرف ساخت، و ابليس ششمى آنان است.

و اما شش نفر از آخرين يكى دجال است و بقيه پنج نفر اصحاب صحيفه‏ اند كه در حجةالوداع و مقارن غدير پيمان نامه‏ اى بر ضد پيامبر و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام امضا كردند و سر از سقیفه در آوردند كه عبارتند از: اولى و دومى و ابوعبیده جراح و معاذ بن جبل و سالم مولى ابى‏ حذيفة.[۱۰]

پانویس

  1. نساء/۴۷. غدير در قرآن: ج ۲ ص۶۹-۷۲. سخنرانى استثنائى غدير: ص۵۶، ۱۷۹-۱۸۶.
  2. اسرار غدير: ص ۱۴۸ بخش ۶ .
  3. نساء / ۱۵۴.
  4. بحار الانوار: ج ۱۴ ص ۵۶ ح ۱۳.
  5. اعراف /  ۱۶۳.
  6. بقره /  ۶۵ .
  7. اسرار غدير: ص ۱۴۹ بخش ۶ .
  8. بحار الانوار: ج ۱۴ ص ۵۸ .
  9. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۱۹۵.
  10. كتاب سليم: ص۱۶۲، ۳۴۹.