تحلیل ماجرای صحیفه معلونه اول

تحليل ماجراى صحيفه ملعونه اول[۱]

قسمت تكان دهنده تاریخ غدیر اين است كه همزمان با اين واقعه عظيم، منافقانِ مشرك و كافر، مقابله با وحى و نبوت و دستگاه الهى را رسماً آغاز كردند. آنان نقشه‏ اى پياده كردند كه نه فقط خودشان به مقاصد شومشان رسيدند، بلكه تا آخر روزگار اكثريتى از مسلمين را از صراط مستقیم دوازده جانشين بر حق پيامبرشان منحرف كردند، و چهره خلافت اسلامى را هم نزد جهانيان مشوَّه ساختند و عظيم ‏ترين توطئه بر ضد خدا را رقم زدند!

منافقین مدت‏ها پيش از غدیر، صفوف خود را بر ضد پیامبر صلی الله علیه و آله و برنامه‏ هاى آن حضرت مستحكم مى‏ كردند، و نقشه‏ هاى كوتاه مدتى را در مقاطع حساس به اجرا در مى‏ آوردند.

در حجة الوداع كه متوجه نزديكى رحلت حضرت و نيز تصميم او براى تعيين رسمى جانشين خود شدند، دست به اقدامات اساسى زدند و خود را براى روزهاى بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله آماده كردند. اينجا بود كه خط كفر و نفاق و عصيان دست به دست هم داده بودند، و برنامه ‏ريزى دقيقى را براى غصب خلافت پيش ‏بينى مى‏ كردند.

مراحلى كه براى چنين توطئه عظيمى طى شد بسيار مفصل و حساب شده است، و نياز به ترسيم دقيق ماجرا و سپس موشكافى كامل آن دارد. در اين قسمت ابتدا سوابق توطئه‏ گران صحیفه را بيان مى‏ كنيم. آنگاه نقطه آغاز توطئه را با ترسيم هم پيمانى اولين دشمنان غدير پى مى ‏گيريم.

نقشه ‏اى كه آنان براى تحميل فكر خود بر مهاجر و انصار آماده كردند نقطه ديگرى است كه نياز به دقت دارد. تكميل پنج نفر براى صحيفه و امضاى اولين معاهده بر ضد غدير، و چند مرحله ‏اى بودن نقشه صحيفه خواندنى‏ ترين فرازهاى اين نقشه شوم است، كه دريچه ذهن را به سوى مسايلى تازه باز مى‏ كند.

اطلاع پيامبر صلى الله عليه و آله و خواص اصحاب آن حضرت از صحيفه در هنگام امضاى آن، نكته ‏اى است كه در اتمام حجت‏ هاى آينده غدير بر ضد صحيفه و سقيفه خود را نشان خواهد داد.

نقش عایشه و حفصه در برنامه ‏هاى ضد غدير، از اولين مراحل آن تا روزهايى كه رسماً در برابر غدير قد علم كردند، نيز از مراحل شنيدنى اين توطئه عظيم است؛ و روند توطئه را از درون خانه پيامبر صلى الله عليه و آله نشان خواهد داد.

۱. سابقه اصحاب صحيفه

آنان كه به عنوان اولين توطئه‏ گران بر ضد غدير قدم پيش نهادند، نياز به بازبينى دقيق از نظر سوابقشان دارند؛ تا معلوم شود چرا جز اينان افراد ديگرى به چنين فكرى نيفتادند و اقدام به چنين ضديت صريحى با برگزيدگان خدا ننمودند.

از عالم ذر و طينت انسان ‏ها كه بگذريم، سابقه اين افراد از آغاز مسلمانیشان شروع مى‏ شود. حضرت بقية اللَّه الاعظم ارواحنا فداه درباره آنان مى‏ فرمايد: «مسلمان شدن ابوبكر و عمر از روى طمع و براى رسيدن به خواسته‏ هايشان بوده است».[۲]

در زمانى كه از مسلمان شدن اين دو نفر مى‏ گذشت، سابقه‏ هاى فراوانى از آنان در تضعيف اسلام و تخريب روحيه مسلمين و فرصت‏ طلبى و فرار از سختى ‏ها در پرونده ‏شان ثبت شد، كه همه نشانه‏ هايى از بى ‏ريشه بودن اسلام آنان داشت. امیرالمؤمنین‏ علیه السلام در اين باره مى ‏فرمايد:

روز جنگ و مبارزه كه مى‏ شد فرار را بر قرار ترجيح مى‏ دادند. نه تيرى رها مى‏ كردند و نه شمشيرى مى ‏زدند و نه نيزه ‏اى به كار مى‏ گرفتند... . اما روز آسايش و تقسيم غنيمت كه مى‏ شد به سخن مى ‏آمدند و خود را جلو مى ‏انداختند.[۳]

در مواردى مانند جنگ اُحد فرار را بر قرار ترجيح دادند و پیامبر صلی الله علیه و آله را تنها گذاشتند؛ در حالى كه على ‏عليه السلام مانند پروانه گِرد حضرت شمشير مى ‏زد و كافران را از او دور مى‏ كرد. در جنگ خيبر كه طمع گرفتن پرچم را داشتند، وقتى به دشمن نزديک شدند فرار كرده اصحاب خود را نيز به فرار دعوت نمودند.

در حالى كه على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام پيش رفت و قلعه خیبر را فتح كرد و مرحب خيبرى را به قتل رساند. در مواردى مانند جنگ خندق بود كه با شنيدن صداى عمرو بن عبدود ، تن آنان علناً مى‏ لرزيد و از ترس خود را پنهان مى‏ كردند، در حالى كه على‏ عليه السلام يک تنه به ميدان رفت و كار عمرو بن عبدود را تمام كرد.

چه بسيار مواردى كه به عنوان فرصت طلبى، پيشنهاد به قتل رساندن افرادى را به دست خود مى‏ كردند كه پيامبر صلى الله عليه و آله قصد كشتن آنان را نداشت. امیرالمؤمنین‏ علیه السلام در اين باره مى‏ فرمايد: «فَلَا يَزَالُ قَدِ اسْتَأْذَنَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِي ضَرْبِ عُنُقِ الرَّجُلِ الَّذِي لَيْسَ يُرِيدُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَتْلَهُ فَأَبَى عَلَيْهِ»[۴]: «عمر هميشه از پيامبر صلى الله عليه و آله درباره گردن زدن كسى كه حضرت قصد قتل او را نداشت اجازه مى‏ گرفت، و آن حضرت اجازه نمى‏ داد».

به هر حال اين مسلمان شدن از روى طمع ادامه يافت تا روزى كه اين طمع با دشمنىِ على‏ عليه السلام آميخته شد، و حسد نيز جرقه ‏اى بر آن زد و تمام نماى عداوت با على‏ عليه السلام در سال آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله خود را نشان داد و طمع آميخته با دشمنى به ميدان آمد، و اولين توطئه رسمى بر ضد امیرالمؤمنین‏ علیه السلام شكل گرفت.

۲. نقطه آغاز توطئه بر ضد غدير

اولين توطئه ‏اى كه به صورت رسمى بر ضد ولایت و صاحب اختيارى اهل ‏بيت‏ عليهم السلام صورت گرفت و آغازى براى همه فتنه‏ هاى اسلام تا امروز شد، انعقاد صحیفه ملعونه اول است.

نطفه توطئه آنگاه منعقد شد كه از آغاز سفر حجةالوداع و قبل خروج از مدینه، پيامبر صلى الله عليه و آله خبر رحلت خود را داد. با شنيدن اين خبر آرزوى رسيدن به طمع‏ ها شكل جدى گرفت، و ابوبكر و عمر كه روزگار بلندى با يكديگر عقد اخوت داشتند به اين نتيجه رسيدند كه تا فرصت از دست نرفته بايد بر اساس اين آميخته‏ هاى روح و جان خود برنامه ‏ريزى اساسى كنند.

ريشه اين برنامه‏ ها بايد بر اساس عداوت شديدى باشد كه با على‏ عليه السلام دارند، و نيز طمع‏ه ايى كه براى بازگرداندن امت از راه طى شده در نظر گرفته ‏اند. همچنين براى دست يافتن به رياستى كه در سايه آن مردم را تا ابد مخالف و دشمن على‏ عليه السلام بار بياورند.

همبستگى آنان هنگامى صورت جدى‏ تر به خود گرفت كه فهميدند پيامبر صلى الله عليه و آله تصميم دارد در همين سفر خليفه و جانشين خود را رسماً به مردم معرفى كند[۵]، اگر چه در طول عمر خود بارها اين كار را كرده بود. از اين جا بود كه نقشه‏ هاى آنان به يك برنامه دو سويه تبديل شد: از يک سو منع از تحقق خلافت على‏ عليه السلام و ديگرى پيش ‏بينى براى دست يافتن خودشان به خلافت.

بدون شک دست يافتن به چنين اهداف شومى نياز به برنامه ريزى همه جانبه داشت، كه به اين صورت پيش ‏بينى شد:

  • اولاً: افرادى را براى اجراى نقشه عظيم بايد شناسايى و با خود هم‏پيمان مى‏ كردند.
  • ثانياً: بايد ترفندهايى براى جلب مردم به سوى اهداف خود در نظر مى‏ گرفتند.
  • ثالثاً: نقشه ‏هايى براى گروه‏هاى خطرناک آماده مى ‏كردند.
  • رابعاً: در برابر حجت‏ هاى على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام براى خلافت پيش ‏بينى مى‏ كردند.
  • خامساً: از معرفى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در حجةالوداع مانع مى ‏شدند يا كارشكنى مى‏ كردند.

بدين گونه روند مسئله خلافت به صورت دو برنامه متقابل آغاز شد: يک سوى آن پيامبر صلى الله عليه و آله و على‏ عليه السلام بودند كه دقيق ‏ترين برنامه تاريخ بشريت را به مرحله اجرا مى ‏گذاشتند؛ و از سوى ديگر ابوبكر و عمر بودند كه شوم‏ ترين توطئه ضد بشر را تدارک مى د‏يدند.[۶]

۳. هم پيمانى اولين دشمنان غدير

پيامبر صلى الله عليه و آله همان گونه كه از مدينه اعلام كرده بود مردم را به سفرى مى‏ برد كه طى آن حج و ولایت را برايشان بيان و تفسیر نمايد.[۷] آن جمعيت يكصد و بيست هزار نفرى نيز در پى همين دعوت حضرت به حج آمدند. در عرفات و منى و مكه پيامبر صلى الله عليه و آله خطابه ‏هايى ايراد كرد و مردم را براى اعلان ولايت و امامت و خلافت على ‏عليه السلام به طور جدى آماده كرد.

در اين مرحله ابوبكر و عمر پيشنهاد مربوط به خلافت را بين خود مطرح كردند، و براى به انجام رساندن آن تصميم جدى گرفتند و با يكديگر پيمان بستند. آنان عنوان برنامه خود را چنين قرار دادند كه: «پس از رحلت محمد نگذاريم خلافت او در اهل‏ بيتش مستقر شود».

براى اينكه بر تصميم و پيمان خود شاهدى داشته باشند كه هر كدام بى‏خبر از ديگرى پيمان شكنى نكند، ابوعبيده جراح را به عنوان امين خود انتخاب كردند؛ چرا كه همفكرى او را با خود مى ‏دانستند و هر دو به وى اعتماد داشتند.

پس از آنكه تصميم خود را با ابوعبيده در ميان گذاشتند او پذيرفت كه شاهد بين آنان باشد و خود نيز از هيچ تلاشى در اين زمينه دريغ نكند، و بدين گونه اين پيمان بين سه نفر تحقق يافت.[۸]

با اين نقطه شروع، ابوبكر و عمر به فكر از دست ندادن فرصت ‏ها افتادند، چرا كه فكر شوم آنان بسيار عريض و طويل بود و وقت براى رسيدن به آن بسيار كوتاه مى ‏نمود. لذا با تمام وجود در فكر جوانب مسئله بودند. اولين مسئله‏ اى كه بايد بدان مى‏ پرداختند چگونگى تسلط بر مردم و تحميل فكر خود بر آنان بود، و بايد در اين باره مسئله را جدى مى‏ گرفتند و به نتيجه قطعى مى ‏رسيدند، زيرا هر قدر هم در برنامه خود قوى بودند اگر مردم آنان را همراهى نمى‏ كردند شكست مى‏ خوردند.

۴. نقشه ‏اى براى مهاجر و انصار

با توجه به اينكه مردم به دو گروه بزرگ مهاجرين و انصار تقسيم مى‏ شدند و افراد تازه وارد هم به يكى از اين دو گروه ملحق مى‏ شدند، طبعاً براى قبضه كردن امور كافى بود كليدى براى تسلط بر اين دو گروه پيدا كنند.

مسئله مهاجرین را خود ابوبكر و عمر حل كردند، به اين صورت كه با آزادشدگان فتح مكه و نيز منافقانِ مهاجرين از قبل رابطه تنگاتنگ داشتند، و بارها با كمک آنان به كارشكنى در امور پيامبر صلى الله عليه و آله پرداخته بودند. لذا عملاً آنان تحت فرمان و در اختيار ابوبكر و عمر بودند. آنان كسانى بودند كه قبل از درخواستى در اين باره آماده تمام عيار براى ضديت با پيامبر و على ‏عليهما السلام به هر صورتى بودند.

البته ابوبكر و عمر به اين سابقه ارتباط اكتفا نكردند، بلكه در همان حجةالوداع مجالس سرى تشكيل دادند و آنان را از تصميم خود آگاه ساختند. آنگاه از آنان نظرخواهى كردند و به مشورت پرداختند، و بسيارى از مراحل آينده را با كمک آنان پى ‏ريزى و آماده سازى نمودند.[۹]

نيمِ ديگر مسئله، انصار بودند كه از نظر ابوبكر و عمر حل اين مسئله نياز به حيله‏ هاى خاصى داشت، زيرا در اين باره با دو مشكل اساسى روبرو بودند:

  • اولاً: مهاجرين در مدينه مهمان بودند و در واقع انصار آنان را پناه داده بودند. لذا آنان در شهر خود ادعايى داشتند و اگر بنا بود خلافت به على‏ عليه السلام نرسد انصار اجازه نمى ‏دادند مهاجرين آن را تصاحب كنند!
  • ثانياً: قدرت و امكانات نيز عملاً در دست انصار بود و خارج ساختن آن از دست آنان كار آسانى نبود، و اگر آنان تصميمى جدى مى‏ گرفتند مهاجرين عملاً مغلوب مى‏ شدند.

نقشه شومى كه توانست آنان را از اين مشكل بيرون آورد وارد كردن معاذ بن جبل در پيمان خود بود، چرا كه او از يک سو ظاهرى مقدس و عالمانه داشت و از سوى ديگر ارتباط نزديكى با رؤساى دو تيره انصار داشت.

انصار به دو طايفه بزرگ «اوس» و «خزرج» تقسيم مى ‏شدند و رئيس واحدى به نام «سعد بن عباده» داشتند. در درجه دوم هر يک از اين دو طايفه براى خود رئيسى داشتند كه يكى «بشیر بن سعد» رئيس خزرج و ديگرى «اسید بن حضیر» رئيس اوس بود و همه رؤساى قبايل تحت فرمان اينان بودند.

اصحاب صحیفه به خوبى مى‏ دانستند سعد بن عباده كسى نيست كه با ابوبكر و عمر هم‏ پيمان شود، و تحت فرمان آنان نيز قرار نخواهد گرفت. اگر از توطئه آنان نيز اطلاع پيدا كند كارشكنى خواهد كرد و اسرارشان را فاش مى كند. معاذ بن جبل را براى همين برگزيدند كه او با اطمينان خاطر مى‏ توانست بشير و اسيد را براى ورود به پيمان آنان متقاعد كند. او هم با قاطعيت به ابوبكر و عمر گفت: «من از جهت قوم خود انصار خيالتان را راحت مى‏ كنم، شما هم از جهت قريش به من اطمينان دهيد».

معاذ سراغ اين دو نفر رفت و مسئله را به طور جدى با آنان در ميان گذاشت. اگر ابوبكر و عمر مستقيماً سراغ بشير و اسيد مى‏ رفتند معلوم نبود بتوانند آنان را براى چنين اقدامى راضى كنند، ولى اين چهره به ظاهر مقدس و عالمانه معاذ بود كه اثر خود را گذاشت و آنان پذيرفتند كه هر يک تمام رؤساى قبايل تحت فرمان خود را در جريان امر قرار دهند تا در موقعيت لازم تحت يك فرمان عمل كنند. بدين گونه بود كه مسئله انصار هم حل شد و از اين جهت هم خيالشان آسوده شد.[۱۰]

۵. تكميل پنج نفر براى صحيفه

در يكى از مراحلى كه اين چهار نفر در حال مذاكره سرّى بودند، سالم مولى ابى‏ حذيفه متوجه سخنان آنان شد و از كارشان بويى برد. لذا قسم ياد كرد كه اگر موضوع را با او در ميان نگذارند افشاگرى خواهد كرد!

از آنجا كه سالم نسبت به على بن ابی طالب‏ علیه السلام بغض شديدى داشت و اين گروه سابقه او را به خوبى مى‏ دانستند، لذا ابوبكر به او گفت: «اى سالم، آيا عهد و پيمان مى ‏بندى كه وقتى موضوع اين اجتماعمان را به تو بگوييم و تو را از آن باخبر كنيم، اگر خواستى با ما همراه شوى و تو را به عنوان يكى از گروه خود به حساب بياوريم و اگر نخواستى، اين سر را كتمان كنى و افشا ننمايى»؟ سالم پذيرفت و بر سر اين قول عهد و پيمان بست.

آنان به سالم گفتند: «ما جمع شده‏ايم تا هم قسم شويم و پيمان ببنديم كه از محمد اطاعت نكنيم در آنچه از اطاعت على بن ابى ‏طالب بعد از خود بر ما واجب كرد». سالم با شنيدن اين مطلب قسم ياد كرد كه من اولين كسى خواهم بود كه در اين مسئله با شما هم‏پيمان مى‏ شوم و سپس سخنى گفت كه باطن همه اين گروه را نشان مى ‏داد. او گفت: «به خدا قسم آفتاب طلوع نكرده بر اهل ‏بيتى كه نزد من از بنى ‏هاشم مبغوض ‏تر باشد؛ و در بنى ‏هاشم از على بن ابى‏ طالب كسى نزد من مبغوض ‏تر نيست».[۱۱]

۶. امضاى اولين معاهده بر ضد غدير

اكنون نوبت آن بود كه اين عهد و پيمان را بين خود رسميت دهند تا در عمل به آن ملتزم باشند، و در مراحل بعدىِ آن يكديگر را تنها نگذارند. براى اين منظور در فرصتى كه در داخل كعبه كسى نبود، خود را به آنجا رساندند و پيمان نامه‏ اى را نوشتند كه يک سطر بيشتر نبود و پنج نفر زير آن را امضا كردند.

آنان روى سنگ سرخ ميان دو ستون داخل كعبه نشستند و پيمان خود را تجديد كردند و گفتند: «نتظاهر على على فلا ينال الخلافة ما حيينا»: «يكديگر را بر ضد على كمک مى ‏كنيم به حدى كه تا ما زنده هستيم (يعنى تا آخرين نفس) به خلافت دست نيابد».[۱۲]

سپس متن پيمان‏ نامه را عمر چنين املا كرد و ابوعبيده براى آنان نوشت[۱۳]: «إِنْ ماتَ مُحَمَّدٌ أَوْ قُتِلَ نَزْوِى الْخِلافَةَ عَنْ أهْلِ بَيْتِهِ»: «اگر محمد از دنيا رفت يا كشته شد خلافت را از اهل‏ بيت او مانع مى‏ شويم».[۱۴]

اين پيمان ‏نامه در داخل كعبه نوشته شد و به امضاى اين پنج نفر رسيد و مُهرهاى خود را بر آخر آن زدند[۱۵]، و ابوعبيده به عنوان امين اين گروه برگزيده شد تا با حضور او متخلف را مجازات كنند. ابوعبيده جرّاح اين نوشته را با حضور ديگران در كعبه زير خاک پنهان كرد، و از آن لحظه براى عمل به محتواى آن حركت كردند.[۱۶]

در آن لحظه پيامبر صلى الله عليه و آله در مسجد الحرام بود و هنگام خروج از كعبه آنان را مى‏ ديد. براى آنكه گمان نكنند كار آنان از نظر حضرت مخفى است نگاهى به ابوعبيده كردند و فرمودند: «اين امين امت است»!![۱۷]

۷. دعوت از بنى‏ اميه براى همكارى

اولين كسانى كه از نظر فكرى به ابوبكر و عمر در غصب خلافت نزديك‏تر تشخيص داده شدند بنى ‏اميه بودند. آنان امويان را -  كه در رأسشان ابوسفيان و معاویه و عثمان قرار داشتند -  به پيمان خود دعوت كردند. در اين مرحله مسئله اقتصادى را هم به مسايل مورد نظر خود افزودند و آن منع خمس از اهل‏ بيت‏ عليهم السلام بود. دليل خود درباره خمس را هم چنين مطرح كردند كه اگر خمس در اختيار آنان باشد از آن در راه خلافت استفاده خواهند كرد![۱۸]

۸. توطئه چند مرحله ‏اى در صحيفه

از مضمون صحيفه پيداست كه اهداف آنان چند مرحله‏ اى بوده، تا اگر در مرحله ‏اى شكست خوردند وارد مرحله بعدى شوند:

  • مرحله اول: منع خلافت از اهل‏ بیت‏ علیهم السلام كه در رأس آنان على بن ابى ‏طالب ‏عليه السلام است، اگر چه حتى خودشان به خلافت نرسند.
  • مرحله دوم: پس از منع خلافت از على ‏عليه السلام تلاش كنند كه خود به خلافت دست يابند.
  • مرحله سوم: پس از منع خلافت از على ‏عليه السلام و رسيدن خودشان به خلافت، على ‏عليه السلام را هم وادار به بيعت با خود نمايند.

طبق اين برنامه، هدف اصلى كه برخاسته از شدت عداوتشان با اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بود و در صدر برنامه ‏هاى آنان قرار داشت، همانا نبودن على‏ عليه السلام در صحنه خلافت بود.

۹. اطلاع پيامبر صلى الله عليه و آله و اصحاب خاص از صحيفه

پيامبر صلى الله عليه و آله از همه اين توطئه‏ ها آگاه بود، ولى در آن موقعيت حساس هر گونه عكس ‏العملى منجر به فتنه اى مى‏ شد كه به برنامه غدير لطمه مى‏ زد؛ و اجراى آن را مختل و آثارش را خنثى مى ‏كرد.

بايد توجه داشت كه خداوند اگر چه حجت خود را بر مردم تمام مى ‏كند، ولى در طول تاريخ هميشه به گمراه كنندگان هم مهلت داده تا مردم را به وسيله آنان امتحان كند و عيار ايمان آنان را به خودشان نشان دهد. بعد از اتمام حجت بلند الهى، وقتى گمراهى روى مى‏ كند و قدرتى نشان مى ‏دهد بر همه معلوم مى ‏شود كه چگونه حق را رها مى‏ كنند و فرمان الهى را زير پا مى‏ گذارند.

پيامبر صلى الله عليه و آله در اولين مرحله، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و سلمان و ابوذر و مقداد و زبير را فرا خواند، و اين پنج نفر را نام برد و فرمود: ابوبكر و عمر و ابوعبيده و سالم و معاذ متعهد شده‏ اند و پيمان بر غصب خلافت بسته ‏اند، و بين خود صحيفه ‏اى نوشته ‏اند كه اگر من كشته شدم يا از دنيا رفتم اين خلافت را از تو -  اى على -  مانع شوند.

امیرالمؤمنین ‏علیه السلام عرض كرد: «پدرم فدايت يا رسول اللَّه، اگر اينان به تصميمات خود جامه عمل پوشاندند دستور مى‏ دهى چه عكس‏ العملى نشان دهم»؟ فرمود: «اگر يارانى در برابرشان يافتى با آنان جهاد و مقابله نما، و اگر يارى نيافتى بيعت اجبارى آنان را بپذير و خون خود را حفظ كن».[۱۹]

بنا بر اين سلمان و ابوذر و مقداد و زبير اولين كسانى بودند كه از اين نقشه عظيم بر ضد ولايت آگاهى يافتند، و به عنوان شاهدانى براى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بر صفحه تاريخ ماندند.

در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و مؤمنين از اصحابش در فكر انجام هر چه باشكوه ‏تر مراسم سه روزه غدیر بودند، منافقين نقشه‏ هاى مخرب خود را تدارک مى ‏ديدند.

۱۰. نقش عايشه و حفصه در برنامه‏ هاى ضد غدير

عایشه و حفصه در چنين موقعيتى نقش بسيار مهمى را براى غصب خلافت بر عهده گرفتند، چه آنكه با حضور در زندگى پيامبر صلى الله عليه و آله به عنوان همسران آن حضرت، جزئيات لحظه به لحظه ماجراها را براى پدران خود ابوبكر و عمر -  كه مهره‏ هاى اصلى صحيفه بودند -  گزارش مى ‏كردند.

بعد از ايام حج كه برنامه‏ هاى اعلان ولايت آغاز شد، آنان تمام خبرها را فوراً در اختيار رؤساى ضد غدير يعنى پدران خود كه قرار مى‏ دادند. ابوبكر و عمر هم طبق اخبار رسيده نقشه ‏هاى متناسب با موقعيت طرح مى‏ كردند، و حتى گاهى به دستور آنان سؤالاتى را طرح مى‏ نمودند تا از پاسخ آن نتيجه لازم را براى اهداف خود بگيرند. اين روند آن قدر تكرار شد كه وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله وارد مدينه شد به خانه عايشه و حفصه نرفت و ارتباط خود را با آنان قطع كرد و درباره آنان آيات سوره تحريم نازل شد.

آنان كه اين ارتباط را ضرورى مى ‏دانستند به دستور ابوبكر به عنوان عذرخواهى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند، و حضرت به شدت آنان را مؤاخذه نمود.

بار ديگر كه ارتباط برقرار شد عايشه و حفصه لحظه به لحظه وخيم شدن حال پيامبر صلى الله عليه و آله را توسط پيک هاى سرّى تا لشكر اسامه براى پدران خود مى ‏فرستادند. همين دو نفر بودند كه توانستند ابوبكر و عمر را در موقعيت لازم به مدینه بازگردانند تا برنامه غصب خلافت طبق نقشه قبلى انجام شود.[۲۰]

پانویس

  1. ژرفاى غدير: ص ۱۲۸ - ۱۳۹.
  2. بحار الانوار: ج ۵۲ ص ۸۶ .
  3. كتاب سليم: ۲۴۵.
  4. كتاب سليم: ص ۲۴۶. درباره مواردى كه عمر از پيامبر صلى الله عليه و آله براى قتل كسانى كه حضرت اراده قتلشان را نداشت، اجازه مى ‏خواست به اين آدرس ‏ها مراجعه شود: بحار الانوار: ج ۱۹ ص ۲۸۱،۲۷۷،۲۷۱،۲۴۱ و ج ۲۱ ص ۱۷۳،۱۵۸،۱۲۱،۱۰۳،۹۴. دلائل النبوة: ج ۳ ص ۱۴۰. صحيح البخارى: ج ۵ ص ۹ و ج ۸ ص ۵۴،۵۲ . الكشّاف: ج ۴ ص ۵۱۱ . تاريخ اليعقوبى: ج ۲ ص ۵۸ .
  5. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۳ ح ۶ .
  6. تفسير القمى: ص ۱۵۹. كتاب سليم: ص ۱۵۴ ح ۴، ص ۳۴۵ ح ۳۷. اقبال الاعمال: ص ۴۵۳. بحار الانوار: ج ۱۷ ص ۲۹ و ج ۲۸ ص ۲۷۴ و ج ۳۶ ص ۱۵۳ و ج ۳۷ ص ۱۳۵،۱۱۴. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۶۴. البرهان فى تفسير القرآن: ج ۴ ص ۸۳ .
  7. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۱.
  8. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۸۵ ح ۲.
  9. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۷.
  10. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۱۲۸.
  11. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۱ - ۱۰۲.
  12. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۸۵ ح ۱ و ج ۳۰ ص ۱۲۸.
  13. كافى: ج ۱ ص ۴۲۰.
  14. متن پيمان ‏نامه در مجموع به مضمونى كه ذكر شد باز مى‏ گردد، اگر چه در نقل‏ هاى مختلف با عبارات متفاوت آمده است. در اين باره به آدرس‏ هاى زير مراجعه شود: بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۴،۱۲۵،۱۲۳،۱۱۶،۱۰۲،۱۰۱،۸۵ و ج ۳۰ ص ۱۲۷،۱۲۵.
  15. بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۱۹ و ج ۳۱ ص ۶۱۰ و ج ۳۶ ص ۱۵۳.
  16. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۵.
  17. مثالب النواصب (نسخه خطى): ص ۹۲.
  18. بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۵۷ و ج ۳۰ ص ۱۶۲ و ج ۳۶ ص ۱۵۷ ح ۱۳۶.
  19. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۴.
  20. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۶ - ۱۰۷.