حرکت فکری دشمنان بر ضد غدیر

حركت فکری دشمنان بر ضد غدیر[۱]

مقدمه

اگر ولايت پذيران غدير ندانند مخالفت با غدير توسط دشمنان به چه صورت‏ هايى اِبراز شده، نمى ‏توانند راه‏ هاى مقابله با آنها را تدبير نمايند.

مخالفان غدير از همه بهتر مى‏ دانند كه سندى مهم ‏تر از واقعه غدير در برابرشان وجود ندارد، و به همين دليل به صورت همه جانبه به جنگ آن آمده‏ اند.

آنان با شمشيرهاى جعل حديث بر ضد غدير و تيرهاى مسموم تحريف و نيزه‏ هاى تكذيب حقايق و سپرهاى مظلوم نمايى براى اهل سقيفه به ميدان آمده ‏اند؛ و واقعاً از هيچ تلاشى فرو گذار نكرده ‏اند.

وقتى مى ‏خواهيم به دشمن شناسى درباره غدير بپردازيم مى‏ بينيم يک مسير هزار و چهارصد ساله از سوى دشمنان غدير طى شده تا طرز فكرى بر ضد آن را شكل داده ‏اند.

مؤسسان و طرفداران سقيفه براى ايجاد اين اعتقاد در مقابل غدير، از يک سو به تضعيف ابعاد مختلف اعتقاد به غدير و از سوى ديگر ايجاد مبانى ضد آن پرداخته اند، كه به صورت ممزوج در قالب‏ هاى فكرى و عملى اجرا شده و تا امروز ادامه دارد، و در مواجه ما با دشمنان غدير نيز تكرار همان مسائل مشاهده مى‏ شود.

تبيين اين اقدامات ضد غدير را در ۲  جهت پى مى‏ گيريم.

تضعيف اعتقادات غديرى

يكى از اقدامات ريشه‏ اى بر ضد غدير، كم رنگ سازى و تضعيف اعتقادات غديرى در جامعه است. براى درک اين حقيقت، بايد بدانيم كه غدير يک بناى الهى و ادامه راه همه انبياست. پيامبرصلى الله عليه وآله از آغاز بعثت در هر فرصتى به محكم سازى پايه ‏ها و بيان فروع و جزئيات اين مبناى الهى پرداخت، تا روز غدير كه مجموع گفته‏ ها و ناگفته‏ هاى ولايت را در يک جمع بندىِ قانون مند و مدوَّن براى آينده بلند مدت مسلمانان به يادگار گذاشت.

روزى كه پيامبرصلى الله عليه وآله از اين جهان رفت يک جامعه غديرى آماده براى اجراى اهداف آن به وجود آمده بود، و على القاعده بايد بر اساس غدير پيش مى ‏رفت. غاصبين خلافت به خوبى از اين حقيقت آگاه بودند و مى ‏دانستند براى اهداف خود -  كه دقيقاً بر ضد غدير بود - در اولين مرحله بايد عقيده غديرىِ مردم را در جوانب مختلف آن تضعيف مى‏ كردند، و همزمان افكار ضد غدير را جايگزين آنها مى ‏نمودند.

اين تصميم اساسى را از محتواى صحيفه ملعونه اول به خوبى مى‏ توان به دست آورد كه پنج نفر بنيانگذاران راه ضد غدير، در روز ۱۴ ذى الحجه پس از حج و قبل از حركت به سمت غدير، در مكه پيمان بستند كه «نَتَظاهَرُ عَلى عَلىٍّ فَلايَنالُ الخِلافَةَ ما حَيينا»: «با هم بر ضد على اقدام مى‏ کنيم به گونه ‏اى كه تا ما زنده هستيم او به خلافت دست نيابد».

ابوبكر و عمر و معاذ بن جبل و ابوعبيده جراح و سالم مولى ابى‏ حذيفه بعد از پيمان اين نوشته را امضا كردند:

اِن ماتَ مُحَمَّدٌ اَو قُتِلَ نَزوِى الخِلافَةَ عَن اَهلِ بَيتِهِ.[۲]

اگر محمد از دنيا رفت يا كشته شد خلافت را از اهل بيت او دور مى‏ كنيم.

پايه گذاران مسير قهقرايىِ ضد غدير از ۳ طريق به تضعيف عقيده غديرى مردم پرداختند: به فراموشى سپردن غدير، منع تدوين حديث، تحريف غدير.

الف . فراموشىِ غدير

غدير با بهانه‏ اى بسيار ساده و مجانى از سوى مخالفانش رو به رو شد كه نام آن «فراموشى» بود. آيا واقعاً ممكن است ۱۲۰۰۰۰ نفر به فاصله دو ماه خاطره ‏اى را فراموش كنند كه دست جمعى در آن بيابان داغ اتفاق افتاده و خطابه يک ساعت هاى بر فراز منبرى از سنگ همراه آن بوده است؟

درست است كه فراموشى نزد همه ملل عذر به حساب مى ‏آيد، اما به شرط آنكه با شرايط معقول آن ادعا شود! اگر چنين شرطى در فراموشى ملاحظه نشود، هر مجرم و جنايتكارى و هر ضايع كننده حقى ادعاى فراموشى را آسان ‏ترين راه فرار از پاسخگويى درباره كار خود قرار مى‏ دهد!

پس جا دارد فراموشى ‏هاى دشمنان غدير را محک بزنيم، و جنس و عوامل آن و كيفيت مقابله با آن را طى اين ۳ مرحله بررسى نماييم:

تغافل از غدير

بايد مطمئن باشيم كه فراموشى نه فقط به عنوان يک بهانه، بلكه به عنوان ابزارى براى نابودى غدير از سوى اهالى سقيفه مورد استفاده قرار گرفته است.

بزرگ ترين ابزار سقيفه در مقابله با غدير خود را به فراموشى زدن و به فراموشى سپردن آن بود، كه اهل بيت‏ عليهم السلام و يارانشان از همين ديدگاه با آنان مقابله كردند و به آنان گفتند:

«اَنَسيتُم اَم تَناسَيتُم؟»:«آيا فراموش كرده ‏ايد يا خود را به فراموشى زده‏ ايد»؟[۳]

با اين همه ابلاغ و تبليغ و تأكيد كه درباره غدير انجام شده، آيا جاى تأسف نيست كه مسلمانان غدير را -  كه كُلاً چهار حرف دارد  -  فراموش كرده‏ اند و گويا نمى‏ توانند آن را در ذهن خود جاى دهند!

نزد چه كسى جز خدا بايد شكايت برد كه صد و بيست هزار نفر شاهد ولايت على‏ عليه السلام در غدير بودند، و با اين همه حق او را غصب كردند و او نتوانست حق خود را بگيرد، در حالى كه مردم با دو شاهد حق خود را مى‏ گيرند![۴]

اندراس و به فراموشى سپرده شدن غدير

يكى از نگرانى ‏ها درباره غدير -  كه بالاتر از فراموش شدن آن است  - اندراس و كهنگى و پوسيدگى آن در اذهان است، و اين آفت مى‏ تواند تمام زحمات كشيده شده براى غدير را بى اثر نمايد.

رمزِ اين شگردِ دشمنان چنين است كه ابتدا خود را به فراموشى مى‏ زنند تا كم كم واقعاً فراموش شود؛ و در مرحله بعد طورى كهنه و مندرس شود كه قابل احيا نباشد؛ و يا احياى آن بسيار مشكل باشد در حدى كه هرگز به صورت اول باز نگردد.

امام حسين ‏عليه السلام در سال آخر حكومت معاويه ۷۰۰  نفر را در مِنا جمع كرد و فرمود:

به حق خداوند بر شما و حق پيامبر و حق قرابتم با پيامبرتان، از شما مى‏ خواهم كه توصيف اين مجلس مرا با خود ببريد و سخنان مرا بازگو كنيد.

سپس دعوت كنيد قبايلى را كه ياران شما هستند، آنان كه از آنها در امان هستيد و به آنان اطمينان داريد.

آنان را به آنچه از حق ما مى‏ دانيد دعوت كنيد چرا كه مى ‏ترسم اين امر ولايت كهنه و فرسوده شود و حق از بين برود و مغلوب گردد. (در روايت ديگرى فرمود:) مى ‏ترسم اين حق مندرس شود و بميرد يا از بين برود.[۵]

اين اِندراس و كهنه شدن حتى در جوامع شيعى يک خطر حساب مى ‏شود، كه در اثر ضعف تبليغ غدير كم كم اطلاع نسل شيعه هم نسبت به جزئيات غدير ناقص شود، و آنجاست كه دشمنان غدير ضربه‏ هاى فكرى و شبهه‏ هاى شک برانگيز را وارد كنند.

نتيجه تبليغ در مقابل فراموشىِ غدير

بايد بدانيم كه هر قدر ما غدير را كامل عيار عرضه كنيم باز هم دشمنان يا مخالفان ادعاى فراموشى يا تغافل درباره آن را تكرار خواهند كرد، و يا خود را به فراموشى خواهند زد.

امام عسكرى‏ عليه السلام مى‏ فرمايد:

«مردم درباره روز غدير خود را به غفلت زده ‏اند».[۶] پس ادعاى آنان نبايد مانع از تبليغ ما شود، و مطمئن باشيم كه همين تبليغات ما درباره غدير دو نتيجه دارد:

۱ . اتمام حجت بر دشمنان و مخالفان براى روز قيامت.

۲ . هدايت كسانى كه از فراموشى يا بى‏ خبرى بيرون مى‏ آيند.

اثر مقاومت ما در ابلاغ غدير در قوت حجت ما و تأثير آن در نسل‏ ها و انسان‏ هايى ظاهر مى‏ شود كه غدير را مى‏ شنوند يا خواهند شنيد و حقانيت آن را قبول خواهند كرد.

مى‏ بينيم كه در اثر متقن بودن و متواتر بودن غدير، نسل‏ هاى مسلمين به هيچ وجه نتوانسته‏ اند اصل آن را فراموش كنند، و آنان كه ماجرا را منصفانه حتى از كتب اهل سنت مطالعه كنند حقيقت را پيدا مى‏ كنند، اگر چه ممكن است در مقام مجادله و شبهه افكنى مسائلى در دلالت آن مطرح نمايند.

ب . تأثير منع تدوين حديث بر تبليغ غدير[۷]

جدا شدن مردم از امام غدير كافى بود تا از اعتقادات گسترده غديرى بلكه از همه علم و فكرى كه بايد از غدير مى‏ آموختند، فاصله بگيرند و آنها را از دست بدهند.

ضميمه اين عامل بزرگ آن شد كه قانون منع تدوين حديث و شعار «كَفانا كِتابَ اللَّهِ» را به ميان آوردند و از ثبت آنچه مردم با گوش خود از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده و در سينه‏ ها ثبت كرده بودند جلوگيرى نمودند.

قانون رسمى منع حديث كه عده‏اى بر سر آن تبعيد شدند و گروهى ديگر شلاق خوردند، در زمان ابوبكر و عمر آغاز شد و بيش از صد سال ادامه يافت. در اين زمان طولانى آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله درباره مقامات و فضائل امامان غدير فرموده بود، نه تنها نوشته نشد كه در اثر ترس از حاكمان غاصب حتى گفته نشد و از فكر و فرهنگ عمومى مردم پاک شد و نسل‏هاى جديد كاملاً از آن بى‏ خبر ماندند.

واقعاً بايد به حال شيعيان غدير در چنين دوران‏ه ایی اشک ريخت كه به جاى ابلاغ پيام غدير، بايد چوب دشمنان غدير را مى‏ خوردند، كه آثار آن ضربه‏ ها تا امروز باقى است.

ج . تحريف غدير

از برنامه‏ هاى خصمانه دشمنان غدير اقدام به تحريف آن بود، كه با نقشه ‏هاى پيچيده و موذيانه‏ اى آن را عملى كردند.

ما بايد مواظب باشيم كه هم خودمان در مفاهيم غدير دخل و تصرف و استنتاج‏ هاى غير مستند نكنيم، و هم گول برخى سوء استفاده كنندگان از اين نعمت ارزشمند الهى را نخوريم.

دقت و بصيرت در اين باره را در ۴ مرحله پى مى‏ يريم:

غدير ذاتاً قابل تغيير نيست

اولين وظيفه غديريان آن است كه اين اصل پيامبرصلى الله عليه وآله در متن خطابه‏ اش را بپذيرند و بر آن پافشارى كنند كه غدير تغيير نيافتنى است، و حتى از سوى خود آن حضرت قابل تغيير نيست، آنجا كه فرمود:

«ما يُبَدَّلُ القَولُ لَدَىَّ»: «سخن نزد من تغيير نمى‏ يابد»؛ و نيز فرمود:

مَعاشِرَ النّاسِ ، وَ كُلُّ حَلالٍ دَلَلتُكُم عَلَيهِ وَ كُلُّ حَرامٍ نَهَيتُكُم عَنهُ فَاِنّى لَم‏اَرجِع عَن ذلِكَ وَ لَم اُبَدِّل.[۸]

اى مردم، هر حلالى كه شما را بدان راهنمايى كردم و هر حرامى كه شما را از آن نهى نمودم، هرگز از آنها بر نگشته‏ ام و تغيير نداده‏ ام.

هيچكس حق دستكارى غدير را ندارد

در مرحله بعد بايد بدانيم كه بر اساس كلام پيامبر صلى الله عليه وآله هيچكس اجازه تصرف و تغيير يا تبديل غدير را ندارد و انسان‏ ها قدرت بناى مشابه آن را ندارند. آن حضرت در اين باره به مردم چنين دستور داد:

اَلا فَاذكُروا ذلِكَ وَ احْفَظوهُ وَ تَواصَوا بِهِ ، وَ لاتُبَدِّلوهُ وَ لا تُغَيِّروهُ .[۹]

اين مطلب را به ياد داشته باشيد و آن را حفظ كنيد و به يكديگر سفارش كنيد، و آن را تبديل نكنيد و تغيير ندهيد.

و آنگاه در همين باره از مردم چنين قول گرفت:

لا نُغَيِّرُ وَ لا نُبَدِّلُ ... وَ لا نَبتَغى بِذلِكَ بَدَلاً وَ لا يَرَى اللَّهُ مِن اَنفُسِنا حِوَلاً.[۱۰]

تغيير نخواهيم داد و تبديل نمى ‏كنيم ... هرگز در پىِ جايگزينى به جاى آن نيستيم و خداوند در اين باره از نفس‏ هايمان دگرگونى نبيند.

غديرِ تغيير نيافتنى چيست؟

قبل از آنكه سراغ تحريفات دشمن برويم بايد با دقت بدانيم غدير چه مى‏ گويد، تا تشخيص دهيم دست تحريف دشمن كدام قسمت آن را مورد حمله قرار داده است. خلاصه و عصاره غدير امامت و صاحب اختيارى دوازده امام معصوم بعد از پيامبر صلى الله عليه وآله تا قيامت است، چنانكه پيامبر در خطبه غدير مى ‏فرمايد:

فَأُمِرتُ اَن آخُذَ البَيعَةَ مِنكُم وَ الصَّفقَةَ لَكُم بِقَبولِ ما جِئتُ بِهِ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فى عَلِىٍّ اَميرِالمُؤمِنينَ وَ الاَوصِياءِ مِن بَعدِهِ الَّذينَ هُم مِنّى وَ مِنهُ اِمامَةٌ فيهِم قائِمَةٌ ، خاتِمُهَا المَهدِىُّ.[۱۱]

من مأمورم از شما بيعت بگيرم و با شما دست بدهم بر اينكه قبول كنيد آنچه از طرف خداوند عز و جل درباره اميرالمؤمنين على و جانشينان بعد از او آورده ‏ام كه آنان از نسل من و اويند، و آن موضوع امامتى است كه فقط در آنها بپا خواهد بود، و آخر ايشان مهدى است.

تحريف غدير چگونه است؟

با توجه به آنچه درباره اصل محتواى غدير ذكر شد، بايد بدانيم كه راه تحريف و سوء استفاده از اين بنيان اعتقادى بسيار است.

وقتى غدير با ريشه الهى و قرآنى و اسناد محكم شناخته مى‏ شود، هر كسى مايل است از طريق آن فكر خود را به كرسى بنشاند، همان گونه كه با دستكارى روايت غدير مى شوند وى شيادان و دين سازان و مذهب تراشان مختلف ديده شده كه ۸ نمونه آن ذكر مى‏ شود:

۱ . قبول غدير و امامان آن، و تشكيک در امام دوازدهم، مانند مدعيان مهدويت.

۲ . قبول غدير و امامان آن، و تشكيک در برخى امامان مانند چهار و يا شش يا هفت امامى‏ ها.

۳ . قبول غدير و خلافت بلافصلی برای اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فقط، و ادامه ندادن آن در بقيه امامان.

۴ . قبول غدير و تشكيک در معناى «مولى» به معناى صاحب اختيارى امت، و كشاندن آن به معانى ديگر!

۵ . قبول غدير و تشكيک در معناى آن با ناقص نقل كردن متن آن، مانند حذف خطبه يک ساعته و نقل فقط يک جمله از آن كه «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلىٌّ مَولاهُ» است!

۶ . قبول غدير و تشكيک در معناى آن با حذف قرائن مقاليه داخل متن خطبه كه در فهم منظور از غدير كمک مى ‏كند.

۷ . قبول غدير و تشكيک در معناى آن با حذف قرائن حاليه و وقايعى كه در حاشيه آن اتفاق افتاده و در فهم منظور از غدير مؤثر است.

۸ . قبول غدير و به بی راهه كشاندن ماجراى آن از مراسم تعيين امام و خليفه به ماجراهاى بى ربطى مثل حل مسئله توهين به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در سفر يمن!!

اينها نمونه‏ هايى بود كه دشمنان غدير، براى نشان دادن نفاق خود، هم اعلام كرده ‏اند كه غدير را قبول دارند و هم با شگردهاى موذيانه از رفتن زير بار نتايج آن شانه خالى كرده ‏اند!

بنيان گذارى افكار ضد غدير

از اقدامات اساسى دشمنان غدير براى مقابله با آن، انتشار طرز تفكر ضد غدير در اجتماع است. تعجب خواهيم كرد اگر ببينيم افكار شيطانى دشمنان غدير بيش از آنكه به فكر تضعيف اعتقادات غديرى باشد، تلاش خود را منعطف بر پايه گذارى افكار ضد آن و ترويج و جا انداختن آن به عنوان اسلام نموده است.

آنان با در دست داشتن ابزار تبليغ و سنجش نقاط ضعف مردم و شناسايى ورود به افكار آنان، راه‏ هاى متعددى را در اين باره طى كرده‏ اند و از هر كدام نتيجه مربوط به آن را گرفته‏ اند؛ و ما با شناسايى آنها به راهكارهاى دقيقى براى مقابله با آنان خواهيم رسيد.

در اينجا ۳ نقطه اصلى در پايه گذارى اعتقاد ضد غدير توسط دشمنان را ذكر مى‏ كنيم:

الف . پيمان نامه اساسى بر ضد غدير[۱۲]

وقتى مى‏ خواهيم درباره غدير تفكر اساسى داشته باشيم، بايد در برنامه‏ هاى پايه‏ اى دشمنان دقت كنيم. در اين زمينه تدوين قانون اساسى در مقابل قانون نامه غدير، نشان از يک اقدام عميق و ادامه‏ دار براى نشر افكار ضد غدير از سوى غاصبين دارد.

اگر غديريان اطلاع كاملى از اين نوشته‏ ها نداشته باشند هرگز نمى ‏توانند از شگردهاى دشمنان در امان باشند.

دشمنان براى چيدن سفره ضد غدير فراتر از آنچه ما احتمال دهيم مشغول توطئه و فكر بوده‏ اند.

ما هم بايد عمق فاجعه را به همان سنگينى مورد بازبينى و مطالعه قرار دهيم تا آسيب‏ ها را نسبت به غدير بشناسيم، كه در ۲ قسمت به بيان اين مهم مى‏ پردازيم:

كيفيت تدوين قانون نامه سقيفه![۱۳]

جا دارد غديريان به دقت پيگير جزئيات ماجراى نوشتن قانون نامه بر ضد غدير باشند كه پس از بازگشت از غدير اتفاق افتاد، و به دست يک گروه ۳۴ نفرى از زبده‏ ترين دشمنان پيامبرصلى الله عليه وآله آغاز شد.

اين گروه عبارت بودند از همان ۵ نفر كه صحيفه ملعونه اول را امضا كردند به اضافه ۹ نفر كه همراه پنج نفر اول در توطئه قتل پيامبرصلى الله عليه وآله در كوه هَرشى شركت داشتند. ۲۰ نفر ديگر هم در مدينه به آنان ملحق شدند، كه هر يک از آنان جمع بزرگى از مردم را تحت فرمان خود داشتند.

اين جمع به خوبى مى‏ دانستند كه اگر قبل از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله همه جوانب بر هم زدن غدير را آماده نكرده باشند، مجرد امضاى يک صحيفه چند سطرى در مكه كارى از پيش نخواهد برد. اين بود كه اساسنامه‏ اى براى روزهايى كه امور را در دست خواهند گرفت تهيه كردند.

اين گروه ۳۴ نفرى در يكى از شب‏هاى ماه محرم سال يازدهم هجرى در خانه ابوبكر در مدينه جمع شدند، و طى يک جمع بندى در مورد افكار عمومىِ مردم و آمادگىِ شرايط براى اجراى نقشه ‏هاى غصب خلافت، به نتايجى رسيدند كه آنها را در صحيفه خود منعكس كردند.

آنان اين اساسنامه سقيفه را به عنوان يک قانون نامه دائمى بر ضد غدير و امامان برگزيده الهى تنظيم كردند.

به همين جهت براى فريب مردمِ آن روز و نسل‏ هاى آينده، آن را با حيله‏ گرى تمام تدوين كردند و در آن به آيات قرآن استناد كردند )!( و از پايه‏ هاى مسلَّم اسلام به عنوان ابزارى بر ضد فرامين الهى استفاده كردند؛ و آنچه مى‏ خواستند در روزهاى غصب خلافت در برابر ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مطرح كنند، از قبل در آن پيمان نامه گنجانيدند.

سپس به عنوان بنيانگذاران غصب خلافت تصويب كردند كه اگر قدرت را به دست گرفتند خلافت از پنج نفر امضا كنندگان صحيفه اول -  يعنى ابوبكر و عمر و ابوعبيده و معاذ و سالم - خارج نباشد، و تا آنان زنده هستند نوبت خلافت به ديگرى نرسد!

آنگاه بر مبناى اين نتايج، اساسنامه -  و به عبارت ديگر قانون اساسىِ - ضد غدير را تصويب كردند. آنان در همان شب متن مفصل آن را تدوين كردند، و به سعيد بن عاص دستور دادند آن را برايشان بنويسد، و همه ۳۴  نفر آن را امضا كردند.

حتى در آخر صحيفه نوشتند:

«سعيد بن عاص اين صحيفه را با توافق كسانى كه اسم و شهادتشان در آخر اين ورقه است در محرم سال يازدهم هجرى نوشته است».

براى ولايتمداران غدير بسيار مهم است كه بدانند امضا كنندگان اين صحيفه چه كسانى بودند، تا در مراحل بعدى ضديت با غدير حضور و اقدامات آنان را بسنجند.

۲۶  نفر از آنان كه نامشان ذكر شده عبارتند از:

ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابى‏ وقّاص، ابوعبيده جراح، معاوية بن ابى‏سفيان، عمرو بن عاص، ابوموسى اشعرى، مغيرة بن شُعبه ثقفى، اوس بن حدثان نَضْرى، ابوهريره، ابوطلحه انصارى، ابوسفيان، عِكرِمَة بن ابى ‏جهل، صَفوان بن امية بن خَلَف، سعيد بن عاص، خالد بن وليد، عيّاش بن ابى‏ ربيعه، بشير بن سعيد، سُهَيل بن عَمرو، حكيم بن حُزام، صَهيب بن سَنان، ابو الاعور اَسلَمى، مُطيع بن اَسود مَدَرى و ... .

متن صحيفه ملعونه دوم[۱۴]

مطالعه متن صحيفه ملعونه دوم براى غديريان يک ضرورت است تا فراز و نشيبِ آغاز راه ضد غدير را درک كنند، و ديگران هم را به همان دقت آگاهى دهند و از سطحى نگرى بپرهيزند. جا دارد سطر به سطر اين صحيفه لعنت شده را با ديده شيعه غدير كه هر ضربه‏ اى خورده از همين صحيفه بوده، مورد مطالعه قرار دهيم.

متن صحيفه ‏اى كه در خانه ابوبكر به امضاى ۳۴  نفر رسيد چنين بود:

اين نوشته‏ اى است كه عده ‏اى از اصحاب محمد رسول اللَّه از مهاجرين و انصار بر آن متفق شدند، همانان كه خداوند آنان را در كتاب خويش به لسان پيامبرش مدح كرده است. آنان پس از اينكه فكر و مشورت كردند متفق القول شدند، اين صحيفه را با توجه به ايام گذشته و روزگارهاى باقيمانده نوشتند تا مسلمانانى كه بعد از آنان مى‏ آيند به اين عده اقتدا كنند!

اما بعد، خداوند با منت و كَرَم خود محمد را بر همه مردم مبعوث نمود براى دينى كه براى بندگانش انتخاب كرده بود. او وظيفه خود را ادا نمود و آنچه خدا به وى امر كرده بود تبليغ نمود و بر ما واجب كرد كه تمام آنها را بپا داريم؛ تا زمانى كه دين را كامل و واجبات را واجب نمود و سنت‏ ها را پايه گذارى كرد. آنگاه پروردگار پيشگاهِ خود را براى وى انتخاب كرد و او را با احترام و رضايت خاطر قبض روح نمود بدون اينكه كسى را براى بعد از خود به خلافت برساند!

پيامبر اختيار خلافت را بر عهده مسلمين گذاشت تا هر كس كه به فكر او و دلسوز بودنش اطمينان دارند براى خود انتخاب كنند. مسلمانان بايد به خوبى از پيامبر پيروى كنند همانطور كه خداوند فرموده است:

«لَقَد كانَ لَكُم فى رَسولِ اللَّهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن كانَ يَرجو اللَّهَ وَ اليَومَ الآخِرِ»:

«براى شما نسبت به پيامبر پيروىِ نيكو لازم است براى كسانى كه به خدا و روز قيامت اميدوارند».

پيامبر كسى را به خلافت نرساند به دليل اينكه اين امر در يک خاندان مانند ارث ادامه پيدا نكند بدون اينكه بقيه مسلمين در آن سهيم باشند، و باعث دولتمندى اغنيا نشود!

تا كسى كه به خلافت رسيد نگويد: اين امر در اين خاندان از پدر به فرزند تا روز قيامت به ارث مى‏ رسد!

بر مسلمين واجب است كه پس از رحلت هر خليفه‏ اى، صاحب نظران جمع شوند و مشورت كنند و هر كس را كه مستحق خلافت ديدند امير خود نمايند و او را صاحب اختيار مسلمين قرار دهند؛ چرا كه بر اهل هر زمانى كسى كه صلاحيت خلافت را دارد مخفى نمى‏ ماند !

اگر كسى از مردم ادعا كند كه رسول اللَّه شخصى را به عنوان خليفه منصوب كرده و اسم و نسب او را معين نموده سخن باطلى گفته و حرفى زده كه اصحاب پيامبر خلاف آن را معتقدند و با جماعت مسلمين مخالفت كرده است!

اگر كسى ادعا كند كه خلافت پيامبر ارثى است و او اين امر را براى كسى به ارث مى‏ گذارد حرف محالى زده است؛ زيرا پيامبر فرموده است:

«ما پيامبران ارث نمى‏ گذاريم و هر چه از ما بر جاى مى‏ ماند صدقه است»

اگر كسى ادعا كند كه خلافت جز براى يک نفر از بين مردم صلاحيت ندارد و منحصر در اوست و سزاوار ديگرى نيست براى اينكه اين مقام مانند نبوت است؛ چنين كسى دروغ گفته است! زيرا پيامبر فرموده:

«اصحاب من مانند ستارگانند، كه به هر كدام اقتدا كنيد هدايت خواهيد شد».

اگر كسى ادعا كند كه او مستحق خلافت و امامت بدليل خويشاوندى با پيامبر است و خلافت منحصر در او و فرزندانش مى‏ باشد، يعنى فرزند از پدر خلافت را ارث مى‏ برد و اين در هر زمانى ادامه دارد و هيچ كس جز اينان صلاحيت ندارد و تا روز قيامت سزاوار آنهاست؛ چنين كسى هم دروغ گفته است هر چند كه نسب خويشاوندى نزديكى با پيامبر داشته باشد!

زيرا خداوند فرموده است - و كلام خدا بر همه حاكم است:«اِنَّ اَكرَمَكُم عِندَ اللَّهِ اَتقاكُم»:«با ارزش ‏ترين شما نزد خداوند باتقوا ترين شماست».

همچنين پيامبر فرموده است: «حقوق مسلمين مساوى است و پايين‏ ترين افراد هم مى‏ توانند درباره حقوق خود اقدام كنند. همه مسلمين يَدِ واحد در برابر دشمنانشان هستند».

پس هر كس به كتاب خدا ايمان آورد و به سنت پيامبر اقرار كند راهش مستقيم است و به سوى خدا پيش مى‏ رود و مسير صحيح را مى‏ پيمايد!

هر كس روش خليفه را قبول نكند مخالف حق و كتاب خداست و از جماعت مسلمين جدا شده است؛ او را بكشيد كه قتل او به صلاح امت است.

همچنين پيامبر فرموده است: «هر كس در بين امت من - در حالى كه متحد بودند -  و قصد داشت تفرقه بيندازد او را به قتل برسانيد هر كس مى‏ خواهد باشد؛ چرا كه اتحاد رحمت و اختلاف عذاب است. امت من هيچ گاه بر گمراهى متفق نخواهند شد و مسلمانان يَدِ واحدى در برابر دشمنانشان هستند».

بين مسلمين كسى اختلاف نمى‏ اندازد مگر اينكه تكروى مى‏ كند و دشمن آنهاست و به دشمنان مسلمانان كمک مى‏ كند. خدا و رسولش خون او را مباح و قتل او را حلال كرده‏ اند.

اگر فرازهاى اين صحيفه ملعونه را با فرازهاى خطبه غدير مقايسه كنيد ضديت تمام عيار آن دو را با يكديگر متوجه مى ‏شويد. گويا هر سطر از خطابه غدير را مطالعه كرده ‏اند سطرى بر ضد آن نوشته‏ اند، كه ۶ نمونه آن را ذيلاً مى‏ آوريم:

۱ . اگر در خطبه غدير خلافت يک انتصاب الهى تا آخر دنياست، در صحيفه ملعونه دقيقاً بر خلاف آن انتخاب مردم اعلام شده است.

۲ . اگر غدير از طرف خداست، در صحيفه ملعونه تصريح شده كه مطالب آن حاصل فكر صحابه است!

۳ . اگر غدير به معناى تعيين جانشينان توسط پيامبرصلى الله عليه وآله است، صحيفه ملعونه مى‏ گويد: پيامبرصلى الله عليه وآله اصلاً جانشينى تعيين نكرده است.

۴ . اگر غدير غير از معصومين‏ عليهم السلام از نسل پيامبرصلى الله عليه وآله را لايق خلافت نمى‏ داند، صحيفه ملعونه آن را پادشاهى تلقى مى‏ كند و اعلان مى‏ كند كه نبايد در يک خاندان باشد!

۵ . اگر غدير مى‏ گويد: فقط از امام معصوم بايد اطاعت كرد، صحيفه ملعونه تصريح مى‏ كند كه هر فاسقى خلافت را به دست گرفت بايد از او اطاعت كرد و هر كس سرپيچى كند بايد كشته شود!

۶ . اگر در غدير دوازده شخص معين براى امامت ذكر شده، صحيفه ملعونه تصريح مى‏ كند اگر كسى ادعا كند رسول اللَّه‏ صلى الله عليه وآله شخصى را منصوب كرده و اسم و نسب او را معين نموده سخن باطلى گفته است!

ب . بدعت‏ها سد راه غدير

بدعت به معناى افزودن چيزى به دين خداست كه از دين نباشد. بنابراين بدون استناد به حجت الهى در هر موضوعى از دين سخن گفتن و از پيش خود نظر دادن به معناى بدعت گذاشتن است. اين دقيقاً مقابل راه غدير است كه در هر موضوعى فقط بايد با استناد به حجت خدا سخن گفت و هيچكس حق ندارد حتى يک كلمه درباره اوامر الهى از غير اين طريق سخن بگويد.

با اين تعريف از بدعت، بايد بدانيم كه دشمنان براى فرار از دست خداوند و آزادى عمل در مقاصد شومشان از بدعت گذارى حد اكثر استفاده را برده ‏اند، و با اين حربه به خنثى سازى آثار غدير پراخته ‏اند. بلكه بدعت‏ ها را همچون پرچم‏ هاى بزرگ و كوچک به دست پيروانشان داده‏ اند، تا با آنها شناخته شوند و حضور خود را نشان دهند.

ما هم با مطرح كردن بدعت‏ هاى آنان توانسته ‏ايم نقاط ضديتشان با خدا را به همه نشان دهيم.

بايد براى غديريان روشن باشد كه بدعت در همه ابعاد دين ممكن است و بدعت گذاران سقيفه و ادامه دهندگان راهشان، در هر مسئله‏ اى كه با منافع غاصبانه آنان منافات داشته و يا براى ادعا در مقابل غدير لازم دانسته‏ اند، اقدام به بدعت گذارى نموده ‏اند.

در ارتباط بدعت‏ ها با دشمنىِ غدير دانستن ۲ نكته لازم است:

تأثير بدعت در فاصله گرفتن از غدير

تأثير بدعت بر فاصله گرفتن مردم از غدير از آنجاست كه بايد همه امور اعتقادى و فقهى و اخلاقى و مردم از سرچشمه وحى نشأت بگيرد، و همين كه قرار شد هر كس خواسته خود را در مقابل امر الهى رسميت دهد اين جبهه گرفتن در مقابل غدير است، به خصوص اگر مورد بدعت در مقابل خلافت و مسائل اصلى غدير باشد مثل حديث جعلى ابوبكر و عمر درباره خلافت كه «نبوت و خلافت جمع نمى‏ شود»!

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در موارد مختلفى مفهوم بدعت را ضديت با خدا بيان كرده كه ۳ مورد ذكر مى ‏شود:

۱ . آغاز وقوع فتنه‏ ها از هواى نفس ‏هايى است كه پيروى مى‏ شود، و احكامى است كه بدعت گذارده مى‏ شود. در آنها با حكم خدا مخالفت مى‏ شود، و افرادى ولايتِ افرادى را مى‏ پذيرند و اشخاصى از اشخاصى تبرّى و بيزارى مى‏ جويند.[۱۵]

چه سخت است بر من آنچه از اين امت بعد از پيامبرشان از اختلاف و اطاعت از رهبران ضلالت و دعوت كنندگان به آتش ديده‏ ام.[۱۶]

به خدا قسم، از حاكمان قبل از من كارهاى بزرگى سر زده كه در آنها عمداً با پيامبرصلى الله عليه وآله مخالفت كرده‏ اند. اگر مردم را بر ترک آنها و برگرداندن آنها از موقعيت كنونى به صورتى كه در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله اجرا مى‏ شد وادار كنم، لشكر من از اطرافم پراكنده مى‏ شوند، به طورى كه در لشكرگاهم جز خود و عِدّه كمى از شيعيانم كسى باقى نمى‏ ماند كه فضيلت و امامت مرا از روى كتاب خدا و سنت پيامبرش - نه از راه ديگرى - معتقدند!![۱۷]

اين يعنى اجتماعى كه به خود اجازه دهد هر حكم الهى را طبق مصلحت خود بر خلاف حكم خدا تغيير دهد، دقيقاً به معناى خداحافظى آن جامعه با غدير است.

اين يعنى نه تنها نياز به غدير ندارد، بلكه اصلاً غدير دست و پاى او را مى‏ بندد. پس براى رهايى خود از بند الهى غدير، فرار را بر قرار ترجيح مى‏ دهد تا آن گونه كه هواهاى نفسانى فردى و جمعى اقتضا مى‏ كند عمل نمايد.

بدعت از علامات دشمنان غدير

چگونه بايد با بيان بدعت‏ هاى سقيفه ضديت آنان با غدير را نتيجه بگيريم؟

در تشريح اين مطلب مى‏ گوييم: از شاخص‏ ترين علامات دشمنان غدير بدعت گذارى آنان است كه در سايه آن توانسته ‏اند نيازهاى راه ضد غدير خود را تأمين كنند، يا گروه‏ هايى از مردم را به سوى خود جلب نمايند.

يكى از ابعاد تبليغى امامان غدير در مقابل غاصبين، افشاگرى درباره بدعت‏ هاى آنان است تا ثابت كنند آنها رو در روى خدا ايستاده ‏اند. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام با تعجب و سوز و آه از مردمى كه بدعت گذاران سقيفه را بر امامان الهى غدير ترجيح داده ‏اند، مى‏ فرمايد:

تعجب است از محبت اين مرد (عمر) و رفيقش قبل از او ( ابوبكر)كه در قلوب اين امت جاى گرفته و تسليم آنان در برابر او در هر چيزى كه بدعت گذاشته است ...

مگر آنها چه بودند و چه كسى دستور داده بود كه آنان حاكم باشند و عطا كنند يا مانع از حق كسى شوند؟! ولى امت به آن دو مبتلا شدند و آنها هم خود را داخل چيزى كردند كه حقى درباره آن نداشتند و درباره آن چيزى نمى‏ دانستند.[۱۸]

در فرمايش ديگرى پذيرش بدعت گزاران را مساوى با كنار زدن پيامبرصلى الله عليه وآله دانسته فرمود: «بدى‏ هاى عمر و رفيقش (ابوبكر) بيش از آن است كه به شماره و حساب آيد.

با اين همه، اين بدى‏ ها باعث نقص آن دو نزد جهال و عامه مردم نشده است، بلكه نزد ايشان محبوب‏ تر از پدران و مادران و خود آنها هستند، و مردم به خاطر آنها غضب مى‏ كنند در حدّى كه براى پيامبرصلى الله عليه وآله آن طور غضب نمى‏ كنند»!![۱۹]

ج . تبليغ اهل سقيفه در مقابل غدير

از عوامل مهم در تضعيف عقايد غديرى در مردم آن بود كه در كنار منع حديث، مسئله جعل احاديث به نفع راه ضد غدير و فرهنگ سازى براى آن شروع شد. اين روند كه از زمان ابوبكر و عمر و جعل حديثشان در غصب خلافت و فدک نشأت گرفت، كم كم به بازار حديث سازى ابوهريره ‏ها در زمان معاويه انجاميد.

جالب‏ تر از آن جعل احاديث در فضيلت سردمداران ضد غدير بود كه در مقابل فضايل صاحب غدير اميرالمؤمنين‏ عليه السلام جعل شد.

در اين باره كافى است به گزارش سليم بن قيس گوش فرا دهيم كه شخصاً در طول عمر خود ناظر ماجراهاى جعل حديث بوده است:[۲۰]

معاويه به كارمندانش نوشت:

«بنگريد كسانى را كه نزد شمايند از شيعيان عثمان و محبيّن و اهل بيت او و اهل ولايتش كه قائل به فضيلت او هستند و مناقب او را نقل مى‏ كنند. آنان را به خود نزديک كنيد و ايشان را گرامى بداريد و مقَرّب كنيد و شرافت دهيد. آنچه هر كدام از آنان درباره عثمان روايت مى ‏كند با ذكر نام او و نام پدرش و اينكه از چه طايفه‏ اى است برايم بنويسيد».

آنها هم اين كار را انجام دادند تا آنجا كه بيش از حدّ درباره عثمان حديث نقل كردند. معاويه هم جايزه و البسه برايشان فرستاد، و چه از عرب و چه غيرعرب زمين‏ه اى زيادى به آنان داد.

اين افراد در شهرها زياد شدند و براى به دست آوردن خانه‏ ها و زمين‏ ها تلاش زيادى كردند و دنيا بر آنان وسعت يافت. كسى نبود كه نزد حاكم شهرى از شهرها يا روستايى بيايد و درباره عثمان منقبتى روايت كند يا فضيلتى برايش ذكر كند مگر آنكه نامش نوشته مى‏ شد و مقرّب مى ‏گشت و شفاعت او قبول مى‏ شد.

بعد از مدتى معاويه براى عمالّش نوشت:

«حديث درباره عثمان زياد شده و در هر روستا و شهر و هر منطقه‏ اى شايع شده است. هرگاه اين نامه من به شما رسيد مردم را به روايت درباره ابوبكر و عمر دعوت كنيد، چرا كه فضائل و سوابقشان براى من محبوب‏ تر است و چشم مرا روشن‏ تر مى‏ كند، و حجت اهل بيت را بهتر مى‏ كوبد و از مناقب عثمان و فضائل او بر آنان سخت ‏تر است»!

هر قاضى و اميرى از كارگزاران معاويه نامه او را براى مردم خواندند، و مردم شروع به روايت درباره ابوبكر و عمر و مناقبشان كردند.

سپس معاويه يک نسخه نوشت كه آنچه از فضائل و مناقب درباره ابوبكر و عمر و عثمان جعل شده بود در آن جمع كرد، و براى كارگزارانش فرستاد و دستور داد تا بر سر منبرها و در هر آبادى و هر مسجدى خوانده شود.

همچنين دستور داد تا براى معلّمين مكتب ها بفرستند كه آنها را به كودكان بياموزند، به طورى كه بتوانند آن را روايت كنند و ياد بگيرند همان طور كه قرآن را ياد مى‏ گيرند! تا آنجا كه به دختران و زنان و خدمتكاران و اطرافيانشان نيز آموختند.

منبع

غدير و دشمنان؛ مرور فوری، تألیف: محمد باقر انصاری.

پانویس

  1. محد باقر انصاری
  2. بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۱۹، ج ۲۸ ص ۲۷۴ ۱۲۵ ۱۲۳ ۱۱۶ ۱۰۵ ۱۰۲ ۱۰۱ ۸۵، ج ۳۰ ص ۱۲۸ ۱۲۷ ۱۲۵، ج ۳۱ ص ۶۱۰ ، ج ۳۶ ص ۱۵۳.
  3. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۲۲، ۲۱۲،  ۱۹۸ ، ج ۲۹ ص ۸۲ .
  4. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۰ .
  5. كتاب سليم: ح ۲۶ .
  6. اثبات الهداة: ج ۱ ص ۵۲۶ .
  7. تذكرة الحفاظ: ج ۱ ص ۱۳،  ۵ . الطبقات الكبرى: ج ۳ ص ۲۸۷ .
  8. خطبه غدير: بخش ۱۱ .
  9. خطبه غدير: بخش ۱۱ .
  10. خطبه غدير: بخش ۱۱ .
  11. روضة الواعظین، ج ۱، ص ۸۹.
  12. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۱۱  - ۱۰۲، ج ۲۹ ص ۱۰۳، ج ۳۰ ص ۲۷۱ ۲۱۶.
  13. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۱۱  - ۱۰۲، ج ۲۹ ص ۱۰۳، ج ۳۰ ص ۲۷۱ ۲۱۶.
  14. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۱۱  - ۱۰۲، ج ۲۹ ص ۱۰۳، ج ۳۰ ص ۲۷۱ ۲۱۶.
  15. كتاب سليم: ح ۱۸ .
  16. كتاب سليم: ح ۱۸ .
  17. كتاب سليم: ح ۱۸ .
  18. كتاب سليم: ح ۱۴ .
  19. كتاب سليم: ح ۱۴ .
  20. كتاب سليم: ح ۲۶ .