حرکت فکری دشمنان بر ضد غدیر
اگر ولایت پذیران غدیر ندانند مخالفت با غدیر توسط دشمنان به چه صورتهایی اِبراز شده، نمیتوانند راههای مقابله با آنها را تدبیر نمایند. میبینیم یک مسیر هزار و چهارصد ساله از سوی دشمنان غدیر طی شده تا طرز فکری بر ضد آن را شکل دادهاند. مؤسسان و طرفداران سقیفه برای ایجاد این اعتقاد در مقابل غدیر، از یک سو به تضعیف ابعاد مختلف اعتقاد به غدیر و از سوی دیگر ایجاد مبانی ضد آن پرداختهاند، که به صورت ممزوج در قالبهای فکری و عملی اجرا شده و تا امروز ادامه دارد.
تضعیف اعتقادات غدیری
یکی از اقدامات ریشه ای بر ضد غدیر، کم رنگ سازی و تضعیف اعتقادات غدیری در جامعه است. برای درک این حقیقت، باید بدانیم که غدیر یک بنای الهی و ادامه راه همه انبیاست. پیامبرصلی الله علیه وآله از آغاز بعثت در هر فرصتی به محکم سازی پایهها و بیان فروع و جزئیات این مبنای الهی پرداخت، تا روز غدیر که مجموع گفتهها و ناگفتههای ولایت را در یک جمع بندیِ قانون مند و مدوَّن برای آینده بلند مدت مسلمانان به یادگار گذاشت.
روزی که پیامبرصلی الله علیه وآله از این جهان رفت یک جامعه غدیری آماده برای اجرای اهداف آن به وجود آمده بود، و علی القاعده باید بر اساس غدیر پیش میرفت. غاصبین خلافت به خوبی از این حقیقت آگاه بودند و میدانستند برای اهداف خود - که دقیقاً بر ضد غدیر بود - در اولین مرحله باید عقیده غدیریِ مردم را در جوانب مختلف آن تضعیف میکردند، و همزمان افکار ضد غدیر را جایگزین آنها مینمودند.
این تصمیم اساسی را از محتوای صحیفه ملعونه اول به خوبی میتوان به دست آورد که پنج نفر بنیانگذاران راه ضد غدیر، در روز ۱۴ ذی الحجه پس از حج و قبل از حرکت به سمت غدیر، در مکه پیمان بستند که «نَتَظاهَرُ عَلی عَلیٍّ فَلایَنالُ الخِلافَةَ ما حَیینا»: «با هم بر ضد علی اقدام میکنیم به گونه ای که تا ما زنده هستیم او به خلافت دست نیابد». ابوبکر و عمر و معاذ بن جبل و ابوعبیده جراح و سالم مولی ابی حذیفه بعد از پیمان این نوشته را امضا کردند: «اِن ماتَ مُحَمَّدٌ اَو قُتِلَ نَزوِی الخِلافَةَ عَن اَهلِ بَیتِهِ».[۱]اگر محمد (صلی الله علیه وآله) از دنیا رفت یا کشته شد خلافت را از اهل بیت او دور میکنیم.
پایهگذاران مسیر قهقراییِ ضد غدیر از ۳ طریق به تضعیف عقیده غدیری مردم پرداختند: به فراموشی سپردن غدیر، منع تدوین حدیث، تحریف غدیر.
الف. فراموشیِ غدیر
غدیر با بهانه ای بسیار ساده و مجانی از سوی مخالفانش رو به رو شد که نام آن «فراموشی» بود. آیا واقعاً ممکن است ۱۲۰۰۰۰ نفر به فاصله دو ماه خاطره ای را فراموش کنند که دست جمعی در آن بیابان داغ اتفاق افتاده و خطابه یک ساعتهای بر فراز منبری از سنگ همراه آن بوده است؟ درست است که فراموشی نزد همه ملل عذر به حساب میآید، اما به شرط آنکه با شرایط معقول آن ادعا شود! اگر چنین شرطی در فراموشی ملاحظه نشود، هر مجرم و جنایتکاری و هر ضایع کننده حقی ادعای فراموشی را آسانترین راه فرار از پاسخگویی درباره کار خود قرار میدهد!
پس جا دارد فراموشیهای دشمنان غدیر را محک بزنیم، و جنس و عوامل آن و کیفیت مقابله با آن را طی این ۳ مرحله بررسی نماییم:
تغافل از غدیر
باید مطمئن باشیم که فراموشی نه فقط به عنوان یک بهانه، بلکه به عنوان ابزاری برای نابودی غدیر از سوی اهالی سقیفه مورد استفاده قرار گرفته است. بزرگترین ابزار سقیفه در مقابله با غدیر خود را به فراموشی زدن و به فراموشی سپردن آن بود، که اهل بیت علیهم السلام و یارانشان از همین دیدگاه با آنان مقابله کردند و به آنان گفتند:
«اَنَسیتُم اَم تَناسَیتُم؟»: «آیا فراموش کردهاید یا خود را به فراموشی زدهاید»؟[۲]با این همه ابلاغ و تبلیغ و تأکید که درباره غدیر انجام شده، آیا جای تأسف نیست که مسلمانان غدیر را - که کُلاً چهار حرف دارد - فراموش کردهاند و گویا نمیتوانند آن را در ذهن خود جای دهند! نزد چه کسی جز خدا باید شکایت برد که صد و بیست هزار نفر شاهد ولایت علی علیه السلام در غدیر بودند، و با این همه حق او را غصب کردند و او نتوانست حق خود را بگیرد، در حالی که مردم با دو شاهد حق خود را میگیرند![۳]
کهنگی و به فراموشی سپرده شدن غدیر
یکی از نگرانیها درباره غدیر - که بالاتر از فراموش شدن آن است - اندراس و کهنگی و پوسیدگی آن در اذهان است، و این آفت میتواند تمام زحمات کشیده شده برای غدیر را بی اثر نماید. رمزِ این شگردِ دشمنان چنین است که ابتدا خود را به فراموشی میزنند تا کمکم واقعاً فراموش شود؛ و در مرحله بعد طوری کهنه و مندرس شود که قابل احیا نباشد؛ یا احیای آن بسیار مشکل باشد در حدی که هرگز به صورت اول بازنگردد.
امام حسین علیه السلام در سال آخر حکومت معاویه ۷۰۰ نفر را در مِنا جمع کرد و فرمود: به حق خداوند بر شما و حق پیامبر و حق قرابتم با پیامبرتان، از شما میخواهم که توصیف این مجلس مرا با خود ببرید و سخنان مرا بازگو کنید. سپس دعوت کنید قبایلی را که یاران شما هستند، آنان که از آنها در امان هستید و به آنان اطمینان دارید. آنان را به آنچه از حق ما میدانید دعوت کنید چرا که میترسم این امر ولایت کهنه و فرسوده شود و حق از بین برود و مغلوب گردد. (در روایت دیگری فرمود:) میترسم این حق مندرس شود و بمیرد یا از بین برود.[۴]
این اِندراس و کهنه شدن حتی در جوامع شیعی یک خطر حساب میشود، که در اثر ضعف تبلیغ غدیر کمکم اطلاع نسل شیعه هم نسبت به جزئیات غدیر ناقص شود، و آنجاست که دشمنان غدیر ضربههای فکری و شبهههای شک برانگیز را وارد کنند.
نتیجه تبلیغ در مقابل فراموشیِ غدیر
باید بدانیم که هر قدر ما غدیر را کامل عیار عرضه کنیم باز هم دشمنان یا مخالفان ادعای فراموشی یا تغافل درباره آن را تکرار خواهند کرد، یا خود را به فراموشی خواهند زد. امام عسکری علیه السلام میفرماید: «مردم درباره روز غدیر خود را به غفلت زدهاند».[۵] پس ادعای آنان نباید مانع از تبلیغ ما شود، و مطمئن باشیم که همین تبلیغات ما درباره غدیر دو نتیجه دارد:
- اتمام حجت بر دشمنان و مخالفان برای روز قیامت.
- هدایت کسانی که از فراموشی یا بیخبری بیرون میآیند.
اثر مقاومت ما در ابلاغ غدیر در قوت حجت ما و تأثیر آن در نسلها و انسانهایی ظاهر میشود که غدیر را میشنوند یا خواهند شنید و حقانیت آن را قبول خواهند کرد. میبینیم که در اثر متقن بودن و متواتر بودن غدیر، نسلهای مسلمین به هیچ وجه نتوانستهاند اصل آن را فراموش کنند، و آنان که ماجرا را منصفانه حتی از کتب اهل سنت مطالعه کنند حقیقت را پیدا میکنند، اگر چه ممکن است در مقام مجادله و شبهه افکنی مسائلی در دلالت آن مطرح نمایند.
ب. تأثیر منع تدوین حدیث بر تبلیغ غدیر[۶]
جدا شدن مردم از امام غدیر کافی بود تا از اعتقادات گسترده غدیری بلکه از همه علم و فکری که باید از غدیر میآموختند، فاصله بگیرند و آنها را از دست بدهند. ضمیمه این عامل بزرگ آن شد که قانون منع تدوین حدیث و شعار «کَفانا کِتابَ اللَّهِ» را به میان آوردند و از ثبت آنچه مردم با گوش خود از پیامبرصلی الله علیه وآله شنیده و در سینهها ثبت کرده بودند جلوگیری نمودند.
قانون رسمی منع حدیث که عده ای بر سر آن تبعید شدند و گروهی دیگر شلاق خوردند، در زمان ابوبکر و عمر آغاز شد و بیش از صد سال ادامه یافت. در این زمان طولانی آنچه پیامبرصلی الله علیه وآله درباره مقامات و فضائل امامان غدیر فرموده بود، نه تنها نوشته نشد که در اثر ترس از حاکمان غاصب حتی گفته نشد و از فکر و فرهنگ عمومی مردم پاک شد و نسلهای جدید کاملاً از آن بیخبر ماندند. واقعاً باید به حال شیعیان غدیر در چنین دورانه ایی اشک ریخت که به جای ابلاغ پیام غدیر، باید چوب دشمنان غدیر را میخوردند، که آثار آن ضربهها تا امروز باقی است.
ج. تحریف غدیر
از برنامههای خصمانه دشمنان غدیر اقدام به تحریف آن بود، که با نقشههای پیچیده و موذیانه ای آن را عملی کردند. ما باید مواظب باشیم که هم خودمان در مفاهیم غدیر دخل و تصرف و استنتاجهای غیر مستند نکنیم، و هم گول برخی سوء استفادهکنندگان از این نعمت ارزشمند الهی را نخوریم.
دقت و بصیرت در این باره را در ۴ مرحله پی میریزیم:
غدیر ذاتاً قابل تغییر نیست
اولین وظیفه غدیریان آن است که این اصل پیامبرصلی الله علیه وآله در متن خطابه اش را بپذیرند و بر آن پافشاری کنند که غدیر تغییر نیافتنی است، و حتی از سوی خود آن حضرت قابل تغییر نیست، آنجا که فرمود: «ما یُبَدَّلُ القَولُ لَدَیَّ»: «سخن نزد من تغییر نمییابد»؛ و نیز فرمود:«مَعاشِرَ النّاسِ، وَ کُلُّ حَلالٍ دَلَلتُکُم عَلَیهِ وَ کُلُّ حَرامٍ نَهَیتُکُم عَنهُ فَاِنّی لَماَرجِع عَن ذلِکَ وَ لَم اُبَدِّل».[۷] ای مردم، هر حلالی که شما را بدان راهنمایی کردم و هر حرامی که شما را از آن نهی نمودم، هرگز از آنها برنگشته ام و تغییر ندادهام.
هیچکس حق دستکاری غدیر را ندارد
در مرحله بعد باید بدانیم که بر اساس کلام پیامبر صلی الله علیه وآله هیچکس اجازه تصرف و تغییر یا تبدیل غدیر را ندارد و انسانها قدرت بنای مشابه آن را ندارند. آن حضرت در این باره به مردم چنین دستور داد: «اَلا فَاذکُروا ذلِکَ وَ احْفَظوهُ وَ تَواصَوا بِهِ، وَ لاتُبَدِّلوهُ وَ لا تُغَیِّروهُ».[۸] این مطلب را به یاد داشته باشید و آن را حفظ کنید و به یکدیگر سفارش کنید، و آن را تبدیل نکنید و تغییر ندهید.
و آنگاه در همین باره از مردم چنین قول گرفت: «لا نُغَیِّرُ وَ لا نُبَدِّلُ … وَ لا نَبتَغی بِذلِکَ بَدَلاً وَ لا یَرَی اللَّهُ مِن اَنفُسِنا حِوَلاً».[۹] تغییر نخواهیم داد و تبدیل نمیکنیم … هرگز در پیِ جایگزینی به جای آن نیستیم و خداوند در این باره از نفسهایمان دگرگونی نبیند.
غدیرِ تغییر نیافتنی چیست؟
قبل از آنکه سراغ تحریفات دشمن برویم باید با دقت بدانیم غدیر چه میگوید، تا تشخیص دهیم دست تحریف دشمن کدام قسمت آن را مورد حمله قرار داده است. خلاصه و عصاره غدیر امامت و صاحب اختیاری دوازده امام معصوم بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله تا قیامت است، چنانکه پیامبر در خطبه غدیر میفرماید: «فَأُمِرتُ اَن آخُذَ البَیعَةَ مِنکُم وَ الصَّفقَةَ لَکُم بِقَبولِ ما جِئتُ بِهِ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فی عَلِیٍّ اَمیرِالمُؤمِنینَ وَ الاَوصِیاءِ مِن بَعدِهِ الَّذینَ هُم مِنّی وَ مِنهُ اِمامَةٌ فیهِم قائِمَةٌ، خاتِمُهَا المَهدِیُّ».[۱۰]
من مأمورم از شما بیعت بگیرم و با شما دست بدهم بر اینکه قبول کنید آنچه از طرف خداوند عز و جل درباره امیرالمؤمنین علی و جانشینان بعد از او آوردهام که آنان از نسل من و اویند، و آن موضوع امامتی است که فقط در آنها بپا خواهد بود، و آخر ایشان مهدی است.
تحریف غدیر چگونه است؟
با توجه به آنچه درباره اصل محتوای غدیر ذکر شد، باید بدانیم که راه تحریف و سوء استفاده از این بنیان اعتقادی بسیار است. وقتی غدیر با ریشه الهی و قرآنی و اسناد محکم شناخته میشود، هر کسی مایل است از طریق آن فکر خود را به کرسی بنشاند، همان گونه که با دستکاری روایت غدیر میشوند وی شیادان و دین سازان و مذهب تراشان مختلف دیده شده که ۸ نمونه آن ذکر میشود:
- قبول غدیر و امامان آن، و تشکیک در امام دوازدهم، مانند مدعیان مهدویت.
- قبول غدیر و امامان آن، و تشکیک در برخی امامان مانند چهار یا شش یا هفت امامیها.
- قبول غدیر و خلافت بلافصلی برای امیرالمؤمنین علیه السلام فقط، و ادامه ندادن آن در بقیه امامان.
- قبول غدیر و تشکیک در معنای «مولی» به معنای صاحب اختیاری امت، و کشاندن آن به معانی دیگر!
- قبول غدیر و تشکیک در معنای آن با ناقص نقل کردن متن آن، مانند حذف خطبه یک ساعته و نقل فقط یک جمله از آن که «مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلیٌّ مَولاهُ» است!
- قبول غدیر و تشکیک در معنای آن با حذف قرائن مقالیه داخل متن خطبه که در فهم منظور از غدیر کمک میکند.
- قبول غدیر و تشکیک در معنای آن با حذف قرائن حالیه و وقایعی که در حاشیه آن اتفاق افتاده و در فهم منظور از غدیر مؤثر است.
- قبول غدیر و به بی راهه کشاندن ماجرای آن از مراسم تعیین امام و خلیفه به ماجراهای بی ربطی مثل حل مسئله توهین به امیرالمؤمنین علیه السلام در سفر یمن!!
اینها نمونههایی بود که دشمنان غدیر، برای نشان دادن نفاق خود، هم اعلام کردهاند که غدیر را قبول دارند و هم با شگردهای موذیانه از رفتن زیر بار نتایج آن شانه خالی کردهاند!
بنیانگذاری افکار ضد غدیر
از اقدامات اساسی دشمنان غدیر برای مقابله با آن، انتشار طرز تفکر ضد غدیر در اجتماع است. تعجب خواهیم کرد اگر ببینیم افکار شیطانی دشمنان غدیر بیش از آنکه به فکر تضعیف اعتقادات غدیری باشد، تلاش خود را منعطف بر پایهگذاری افکار ضد آن و ترویج و جا انداختن آن به عنوان اسلام نموده است. آنان با در دست داشتن ابزار تبلیغ و سنجش نقاط ضعف مردم و شناسایی ورود به افکار آنان، راههای متعددی را در این باره طی کردهاند و از هر کدام نتیجه مربوط به آن را گرفتهاند؛ و ما با شناسایی آنها به راهکارهای دقیقی برای مقابله با آنان خواهیم رسید.
در اینجا ۳ نقطه اصلی در پایهگذاری اعتقاد ضد غدیر توسط دشمنان را ذکر میکنیم:
الف. پیمان نامه اساسی بر ضد غدیر[۱۱]
وقتی میخواهیم درباره غدیر تفکر اساسی داشته باشیم، باید در برنامههای پایه ای دشمنان دقت کنیم. در این زمینه تدوین قانون اساسی در مقابل قانون نامه غدیر، نشان از یک اقدام عمیق و ادامهدار برای نشر افکار ضد غدیر از سوی غاصبین دارد. اگر غدیریان اطلاع کاملی از این نوشتهها نداشته باشند هرگز نمیتوانند از شگردهای دشمنان در امان باشند. دشمنان برای چیدن سفره ضد غدیر فراتر از آنچه ما احتمال دهیم مشغول توطئه و فکر بودهاند.
ما هم باید عمق فاجعه را به همان سنگینی مورد بازبینی و مطالعه قرار دهیم تا آسیبها را نسبت به غدیر بشناسیم، که در ۲ قسمت به بیان این مهم میپردازیم:
کیفیت تدوین قانون نامه سقیفه![۱۲]
جا دارد غدیریان به دقت پیگیر جزئیات ماجرای نوشتن قانون نامه بر ضد غدیر باشند که پس از بازگشت از غدیر اتفاق افتاد، و به دست یک گروه ۳۴ نفری از زبدهترین دشمنان پیامبرصلی الله علیه وآله آغاز شد. این گروه عبارت بودند از همان ۵ نفر که صحیفه ملعونه اول را امضا کردند به اضافه ۹ نفر که همراه پنج نفر اول در توطئه قتل پیامبرصلی الله علیه وآله در کوه هَرشی شرکت داشتند. ۲۰ نفر دیگر هم در مدینه به آنان ملحق شدند، که هر یک از آنان جمع بزرگی از مردم را تحت فرمان خود داشتند.
این جمع به خوبی میدانستند که اگر قبل از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله همه جوانب بر هم زدن غدیر را آماده نکرده باشند، مجرد امضای یک صحیفه چند سطری در مکه کاری از پیش نخواهد برد. این بود که اساسنامه ای برای روزهایی که امور را در دست خواهند گرفت تهیه کردند. این گروه ۳۴ نفری در یکی از شبهای ماه محرم سال یازدهم هجری در خانه ابوبکر در مدینه جمع شدند، و طی یک جمعبندی در مورد افکار عمومیِ مردم و آمادگیِ شرایط برای اجرای نقشههای غصب خلافت، به نتایجی رسیدند که آنها را در صحیفه خود منعکس کردند.
آنان این اساسنامه سقیفه را به عنوان یک قانون نامه دائمی بر ضد غدیر و امامان برگزیده الهی تنظیم کردند. به همین جهت برای فریب مردمِ آن روز و نسلهای آینده، آن را با حیلهگری تمام تدوین کردند و در آن به آیات قرآن استناد کردند! و از پایههای مسلَّم اسلام به عنوان ابزاری بر ضد فرامین الهی استفاده کردند؛ و آنچه میخواستند در روزهای غصب خلافت در برابر ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام مطرح کنند، از قبل در آن پیمان نامه گنجانیدند.
سپس به عنوان بنیانگذاران غصب خلافت تصویب کردند که اگر قدرت را به دست گرفتند خلافت از پنج نفر امضا کنندگان صحیفه اول - یعنی ابوبکر و عمر و ابوعبیده و معاذ و سالم - خارج نباشد، و تا آنان زنده هستند نوبت خلافت به دیگری نرسد! آنگاه بر مبنای این نتایج، اساسنامه - و به عبارت دیگر قانون اساسیِ - ضد غدیر را تصویب کردند. آنان در همان شب متن مفصل آن را تدوین کردند، و به سعید بن عاص دستور دادند آن را برایشان بنویسد، و همه ۳۴ نفر آن را امضا کردند. حتی در آخر صحیفه نوشتند: «سعید بن عاص این صحیفه را با توافق کسانی که اسم و شهادتشان در آخر این ورقه است در محرم سال یازدهم هجری نوشته است».
برای ولایتمداران غدیر بسیار مهم است که بدانند امضا کنندگان این صحیفه چه کسانی بودند، تا در مراحل بعدی ضدیت با غدیر حضور و اقدامات آنان را بسنجند.
۲۶ نفر از آنان که نامشان ذکر شده عبارتند از:
ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقّاص، ابوعبیده جراح، معاویة بن ابی سفیان، عمرو بن عاص، ابوموسی اشعری، مغیرة بن شُعبه ثقفی، اوس بن حدثان نَضْری، ابوهریره، ابوطلحه انصاری، ابوسفیان، عِکرِمَة بن ابی جهل، صَفوان بن امیة بن خَلَف، سعید بن عاص، خالد بن ولید، عیّاش بن ابی ربیعه، بشیر بن سعید، سُهَیل بن عَمرو، حکیم بن حُزام، صَهیب بن سَنان، ابو الاعور اَسلَمی، مُطیع بن اَسود مَدَری و ….
متن صحیفه ملعونه دوم[۱۳]
مطالعه متن صحیفه ملعونه دوم برای غدیریان یک ضرورت است تا فراز و نشیبِ آغاز راه ضد غدیر را درک کنند، و دیگران هم را به همان دقت آگاهی دهند و از سطحی نگری بپرهیزند. جا دارد سطر به سطر این صحیفه لعنت شده را با دیده شیعه غدیر که هر ضربه ای خورده از همین صحیفه بوده، مورد مطالعه قرار دهیم.
متن صحیفه ای که در خانه ابوبکر به امضای ۳۴ نفر رسید چنین بود:
این نوشتهای است که عده ای از اصحاب محمد رسول اللَّه از مهاجرین و انصار بر آن متفق شدند، همانان که خداوند آنان را در کتاب خویش به لسان پیامبرش مدح کرده است. آنان پس از اینکه فکر و مشورت کردند متفق القول شدند، این صحیفه را با توجه به ایام گذشته و روزگارهای باقیمانده نوشتند تا مسلمانانی که بعد از آنان میآیند به این عده اقتدا کنند!
اما بعد، خداوند با منت و کَرَم خود محمد را بر همه مردم مبعوث نمود برای دینی که برای بندگانش انتخاب کرده بود. او وظیفه خود را ادا نمود و آنچه خدا به وی امر کرده بود تبلیغ نمود و بر ما واجب کرد که تمام آنها را بپا داریم؛ تا زمانی که دین را کامل و واجبات را واجب نمود و سنتها را پایهگذاری کرد. آنگاه پروردگار پیشگاهِ خود را برای وی انتخاب کرد و او را با احترام و رضایت خاطر قبض روح نمود بدون اینکه کسی را برای بعد از خود به خلافت برساند!
پیامبر اختیار خلافت را بر عهده مسلمین گذاشت تا هر کس که به فکر او و دلسوز بودنش اطمینان دارند برای خود انتخاب کنند. مسلمانان باید به خوبی از پیامبر پیروی کنند همانطور که خداوند فرموده است:
لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللَّهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کانَ یَرجو اللَّهَ وَ الیَومَ الآخِرِ
: «برای شما نسبت به پیامبر پیرویِ نیکو لازم است برای کسانی که به خدا و روز قیامت امیدوارند».
پیامبر کسی را به خلافت نرساند به دلیل اینکه این امر در یک خاندان مانند ارث ادامه پیدا نکند بدون اینکه بقیه مسلمین در آن سهیم باشند، و باعث دولتمندی اغنیا نشود! تا کسی که به خلافت رسید نگوید: این امر در این خاندان از پدر به فرزند تا روز قیامت به ارث میرسد! بر مسلمین واجب است که پس از رحلت هر خلیفه ای، صاحب نظران جمع شوند و مشورت کنند و هر کس را که مستحق خلافت دیدند امیر خود نمایند و او را صاحب اختیار مسلمین قرار دهند؛ چرا که بر اهل هر زمانی کسی که صلاحیت خلافت را دارد مخفی نمیماند!
اگر کسی از مردم ادعا کند که رسول اللَّه شخصی را به عنوان خلیفه منصوب کرده و اسم و نسب او را معین نموده سخن باطلی گفته و حرفی زده که اصحاب پیامبر خلاف آن را معتقدند و با جماعت مسلمین مخالفت کرده است! اگر کسی ادعا کند که خلافت پیامبر ارثی است و او این امر را برای کسی به ارث میگذارد حرف محالی زده است؛ زیرا پیامبر فرموده است: «ما پیامبران ارث نمیگذاریم و هر چه از ما بر جای میماند صدقه است»
اگر کسی ادعا کند که خلافت جز برای یک نفر از بین مردم صلاحیت ندارد و منحصر در اوست و سزاوار دیگری نیست برای اینکه این مقام مانند نبوت است؛ چنین کسی دروغ گفته است! زیرا پیامبر فرموده: «اصحاب من مانند ستارگانند، که به هر کدام اقتدا کنید هدایت خواهید شد».
اگر کسی ادعا کند که او مستحق خلافت و امامت به دلیل خویشاوندی با پیامبر است و خلافت منحصر در او و فرزندانش میباشد، یعنی فرزند از پدر خلافت را ارث میبرد و این در هر زمانی ادامه دارد و هیچکس جز اینان صلاحیت ندارد و تا روز قیامت سزاوار آنهاست؛ چنین کسی هم دروغ گفته است هر چند که نسب خویشاوندی نزدیکی با پیامبر داشته باشد! زیرا خداوند فرموده است - و کلام خدا بر همه حاکم است:
اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اللَّهِ اَتقاکُم
: «با ارزشترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست».
همچنین پیامبر فرموده است: «حقوق مسلمین مساوی است و پایینترین افراد هم میتوانند درباره حقوق خود اقدام کنند. همه مسلمین یَدِ واحد در برابر دشمنانشان هستند». پس هر کس به کتاب خدا ایمان آورد و به سنت پیامبر اقرار کند راهش مستقیم است و به سوی خدا پیش میرود و مسیر صحیح را میپیماید!
هر کس روش خلیفه را قبول نکند مخالف حق و کتاب خداست و از جماعت مسلمین جدا شده است؛ او را بکشید که قتل او به صلاح امت است. همچنین پیامبر فرموده است: «هر کس در بین امت من - در حالی که متحد بودند - و قصد داشت تفرقه بیندازد او را به قتل برسانید هر کس میخواهد باشد؛ چرا که اتحاد رحمت و اختلاف عذاب است. امت من هیچگاه بر گمراهی متفق نخواهند شد و مسلمانان یَدِ واحدی در برابر دشمنانشان هستند». بین مسلمین کسی اختلاف نمیاندازد مگر اینکه تکروی میکند و دشمن آنهاست و به دشمنان مسلمانان کمک میکند. خدا و رسولش خون او را مباح و قتل او را حلال کردهاند.
اگر فرازهای این صحیفه ملعونه را با فرازهای خطبه غدیر مقایسه کنید ضدیت تمام عیار آن دو را با یکدیگر متوجه میشوید. گویا هر سطر از خطابه غدیر را مطالعه کردهاند سطری بر ضد آن نوشتهاند، که ۶ نمونه آن را ذیلاً میآوریم:
- اگر در خطبه غدیر خلافت یک انتصاب الهی تا آخر دنیاست، در صحیفه ملعونه دقیقاً بر خلاف آن انتخاب مردم اعلام شده است.
- اگر غدیر از طرف خداست، در صحیفه ملعونه تصریح شده که مطالب آن حاصل فکر صحابه است!
- اگر غدیر به معنای تعیین جانشینان توسط پیامبرصلی الله علیه وآله است، صحیفه ملعونه میگوید: پیامبرصلی الله علیه وآله اصلاً جانشینی تعیین نکرده است.
- اگر غدیر غیر از معصومین علیهم السلام از نسل پیامبرصلی الله علیه وآله را لایق خلافت نمیداند، صحیفه ملعونه آن را پادشاهی تلقی میکند و اعلان میکند که نباید در یک خاندان باشد!
- اگر غدیر میگوید: فقط از امام معصوم باید اطاعت کرد، صحیفه ملعونه تصریح میکند که هر فاسقی خلافت را به دست گرفت باید از او اطاعت کرد و هر کس سرپیچی کند باید کشته شود!
- اگر در غدیر دوازده شخص معین برای امامت ذکر شده، صحیفه ملعونه تصریح میکند اگر کسی ادعا کند رسول اللَّه صلی الله علیه وآله شخصی را منصوب کرده و اسم و نسب او را معین نموده سخن باطلی گفته است!
ب. بدعتها سد راه غدیر
بدعت به معنای افزودن چیزی به دین خداست که از دین نباشد؛ بنابراین بدون استناد به حجت الهی در هر موضوعی از دین سخن گفتن و از پیش خود نظر دادن به معنای بدعت گذاشتن است. این دقیقاً مقابل راه غدیر است که در هر موضوعی فقط باید با استناد به حجت خدا سخن گفت و هیچکس حق ندارد حتی یک کلمه درباره اوامر الهی از غیر این طریق سخن بگوید.
با این تعریف از بدعت، باید بدانیم که دشمنان برای فرار از دست خداوند و آزادی عمل در مقاصد شومشان از بدعت گذاری حد اکثر استفاده را بردهاند، و با این حربه به خنثی سازی آثار غدیر پراخته اند. بلکه بدعتها را همچون پرچمهای بزرگ و کوچک به دست پیروانشان دادهاند، تا با آنها شناخته شوند و حضور خود را نشان دهند. ما هم با مطرح کردن بدعتهای آنان توانستهایم نقاط ضدیتشان با خدا را به همه نشان دهیم. باید برای غدیریان روشن باشد که بدعت در همه ابعاد دین ممکن است و بدعت گذاران سقیفه و ادامه دهندگان راهشان، در هر مسئله ای که با منافع غاصبانه آنان منافات داشته یا برای ادعا در مقابل غدیر لازم دانستهاند، اقدام به بدعت گذاری نمودهاند.
در ارتباط بدعتها با دشمنیِ غدیر دانستن ۲ نکته لازم است:
تأثیر بدعت در فاصله گرفتن از غدیر
تأثیر بدعت بر فاصله گرفتن مردم از غدیر از آنجاست که باید همه امور اعتقادی و فقهی و اخلاقی و مردم از سرچشمه وحی نشأت بگیرد، و همین که قرار شد هر کس خواسته خود را در مقابل امر الهی رسمیت دهد این جبهه گرفتن در مقابل غدیر است، به خصوص اگر مورد بدعت در مقابل خلافت و مسائل اصلی غدیر باشد مثل حدیث جعلی ابوبکر و عمر درباره خلافت که «نبوت و خلافت جمع نمیشود»!
امیرالمؤمنین علیه السلام در موارد مختلفی مفهوم بدعت را ضدیت با خدا بیان کرده که ۳ مورد ذکر میشود:
آغاز وقوع فتنهها از هوای نفسهایی است که پیروی میشود، و احکامی است که بدعت گذارده میشود. در آنها با حکم خدا مخالفت میشود، و افرادی ولایتِ افرادی را میپذیرند و اشخاصی از اشخاصی تبرّی و بیزاری میجویند.[۱۴]چه سخت است بر من آنچه از این امت بعد از پیامبرشان از اختلاف و اطاعت از رهبران ضلالت و دعوت کنندگان به آتش دیدهام.[۱۵]
به خدا قسم، از حاکمان قبل از من کارهای بزرگی سر زده که در آنها عمداً با پیامبرصلی الله علیه وآله مخالفت کردهاند. اگر مردم را بر ترک آنها و برگرداندن آنها از موقعیت کنونی به صورتی که در زمان پیامبرصلی الله علیه وآله اجرا میشد وادار کنم، لشکر من از اطرافم پراکنده میشوند، به طوری که در لشکرگاهم جز خود و عِدّه کمی از شیعیانم کسی باقی نمیماند که فضیلت و امامت مرا از روی کتاب خدا و سنت پیامبرش - نه از راه دیگری - معتقدند!![۱۶]
این یعنی اجتماعی که به خود اجازه دهد هر حکم الهی را طبق مصلحت خود بر خلاف حکم خدا تغییر دهد، دقیقاً به معنای خداحافظی آن جامعه با غدیر است. این یعنی نه تنها نیاز به غدیر ندارد، بلکه اصلاً غدیر دست و پای او را میبندد. پس برای رهایی خود از بند الهی غدیر، فرار را بر قرار ترجیح میدهد تا آن گونه که هواهای نفسانی فردی و جمعی اقتضا میکند عمل نماید.
بدعت از علامات دشمنان غدیر
چگونه باید با بیان بدعتهای سقیفه ضدیت آنان با غدیر را نتیجه بگیریم؟ در تشریح این مطلب میگوییم: از شاخصترین علامات دشمنان غدیر بدعت گذاری آنان است که در سایه آن توانستهاند نیازهای راه ضد غدیر خود را تأمین کنند، یا گروههایی از مردم را به سوی خود جلب نمایند.
یکی از ابعاد تبلیغی امامان غدیر در مقابل غاصبین، افشاگری درباره بدعتهای آنان است تا ثابت کنند آنها رو در روی خدا ایستادهاند. امیرالمؤمنین علیه السلام با تعجب و سوز و آه از مردمی که بدعت گذاران سقیفه را بر امامان الهی غدیر ترجیح دادهاند، میفرماید: تعجب است از محبت این مرد (عمر) و رفیقش قبل از او (ابوبکر) که در قلوب این امت جای گرفته و تسلیم آنان در برابر او در هر چیزی که بدعت گذاشته است …
مگر آنها چه بودند و چه کسی دستور داده بود که آنان حاکم باشند و عطا کنند یا مانع از حق کسی شوند؟! ولی امت به آن دو مبتلا شدند و آنها هم خود را داخل چیزی کردند که حقی درباره آن نداشتند و درباره آن چیزی نمیدانستند.[۱۷]در فرمایش دیگری پذیرش بدعت گزاران را مساوی با کنار زدن پیامبرصلی الله علیه وآله دانسته فرمود: «بدیهای عمر و رفیقش (ابوبکر) بیش از آن است که به شماره و حساب آید.
با این همه، این بدیها باعث نقص آن دو نزد جهال و عامه مردم نشده است، بلکه نزد ایشان محبوب تر از پدران و مادران و خود آنها هستند، و مردم به خاطر آنها غضب میکنند در حدّی که برای پیامبرصلی الله علیه وآله آن طور غضب نمیکنند» !![۱۸]
ج. تبلیغ اهل سقیفه در مقابل غدیر
از عوامل مهم در تضعیف عقاید غدیری در مردم آن بود که در کنار منع حدیث، مسئله جعل احادیث به نفع راه ضد غدیر و فرهنگ سازی برای آن شروع شد. این روند که از زمان ابوبکر و عمر و جعل حدیثشان در غصب خلافت و فدک نشأت گرفت، کمکم به بازار حدیث سازی ابوهریرهها در زمان معاویه انجامید. جالب تر از آن جعل احادیث در فضیلت سردمداران ضد غدیر بود که در مقابل فضایل صاحب غدیر امیرالمؤمنین علیه السلام جعل شد. در این باره کافی است به گزارش سلیم بن قیس گوش فرا دهیم که شخصاً در طول عمر خود ناظر ماجراهای جعل حدیث بوده است:[۱۹]
معاویه به کارمندانش نوشت:
«بنگرید کسانی را که نزد شمایند از شیعیان عثمان و محبیّن و اهل بیت او و اهل ولایتش که قائل به فضیلت او هستند و مناقب او را نقل میکنند. آنان را به خود نزدیک کنید و ایشان را گرامی بدارید و مقَرّب کنید و شرافت دهید. آنچه هر کدام از آنان درباره عثمان روایت میکند با ذکر نام او و نام پدرش و اینکه از چه طایفه ای است برایم بنویسید».
آنها هم این کار را انجام دادند تا آنجا که بیش از حدّ درباره عثمان حدیث نقل کردند. معاویه هم جایزه و البسه برایشان فرستاد، و چه از عرب و چه غیرعرب زمینه ای زیادی به آنان داد. این افراد در شهرها زیاد شدند و برای به دست آوردن خانهها و زمینها تلاش زیادی کردند و دنیا بر آنان وسعت یافت. کسی نبود که نزد حاکم شهری از شهرها یا روستایی بیاید و درباره عثمان منقبتی روایت کند یا فضیلتی برایش ذکر کند مگر آنکه نامش نوشته میشد و مقرّب میگشت و شفاعت او قبول میشد.
بعد از مدتی معاویه برای عمالّش نوشت:
«حدیث درباره عثمان زیاد شده و در هر روستا و شهر و هر منطقه ای شایع شده است. هرگاه این نامه من به شما رسید مردم را به روایت درباره ابوبکر و عمر دعوت کنید، چرا که فضائل و سوابقشان برای من محبوب تر است و چشم مرا روشنتر میکند، و حجت اهل بیت را بهتر میکوبد و از مناقب عثمان و فضائل او بر آنان سختتر است»!
هر قاضی و امیری از کارگزاران معاویه نامه او را برای مردم خواندند، و مردم شروع به روایت درباره ابوبکر و عمر و مناقبشان کردند. سپس معاویه یک نسخه نوشت که آنچه از فضائل و مناقب درباره ابوبکر و عمر و عثمان جعل شده بود در آن جمع کرد، و برای کارگزارانش فرستاد و دستور داد تا بر سر منبرها و در هر آبادی و هر مسجدی خوانده شود. همچنین دستور داد تا برای معلّمین مکتبها بفرستند که آنها را به کودکان بیاموزند، به طوری که بتوانند آن را روایت کنند و یاد بگیرند همانطور که قرآن را یادمیگیرند! تا آنجا که به دختران و زنان و خدمتکاران و اطرافیانشان نیز آموختند.
منابع
غدیر و دشمنان؛ مرور فوری، تألیف: محمد باقر انصاری.
پانویس
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۱۹، ج ۲۸ ص ۲۷۴ ۱۲۵ ۱۲۳ ۱۱۶ ۱۰۵ ۱۰۲ ۱۰۱ ۸۵، ج ۳۰ ص ۱۲۸ ۱۲۷ ۱۲۵، ج ۳۱ ص ۶۱۰، ج ۳۶ ص ۱۵۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۲۲، ۲۱۲، ۱۹۸، ج ۲۹ ص ۸۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۰.
- ↑ کتاب سلیم: ح ۲۶.
- ↑ اثبات الهداة: ج ۱ ص ۵۲۶.
- ↑ تذکرة الحفاظ: ج ۱ ص ۱۳، ۵. الطبقات الکبری: ج ۳ ص ۲۸۷.
- ↑ خطبه غدیر: بخش ۱۱.
- ↑ خطبه غدیر: بخش ۱۱.
- ↑ خطبه غدیر: بخش ۱۱.
- ↑ روضة الواعظین، ج ۱، ص ۸۹.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۱۱–۱۰۲، ج ۲۹ ص ۱۰۳، ج ۳۰ ص ۲۷۱ ۲۱۶.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۱۱–۱۰۲، ج ۲۹ ص ۱۰۳، ج ۳۰ ص ۲۷۱ ۲۱۶.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۱۱–۱۰۲، ج ۲۹ ص ۱۰۳، ج ۳۰ ص ۲۷۱ ۲۱۶.
- ↑ کتاب سلیم: ح ۱۸.
- ↑ کتاب سلیم: ح ۱۸.
- ↑ کتاب سلیم: ح ۱۸.
- ↑ کتاب سلیم: ح ۱۴.
- ↑ کتاب سلیم: ح ۱۴.
- ↑ کتاب سلیم: ح ۲۶.