زبیر بن عوام قرشی
| اطلاعات فردی | |
|---|---|
| نام کامل | زبیر بن عوام قرشی اسدی |
| سرشناسی | صحابی پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و پسر عمه ایشان |
| وفات | سال ۳۶ ق، جنگ جمل |
| نحوه درگذشت | کشته شده به دست عمرو بن جرموز در جنگ جمل |
| محل دفن | وادی السباع، عراق |
| خویشان سرشناس | خدیجه بنت خویلد (برادرزاده)، همسر: اسماء بنت ابوبکر، فرزند: عبدالله بن زبیر |
| اطلاعات علمی | |
| استادان | پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله |
| مذهب | اسلام، اهل سنت |
| اطلاعات فرهنگی | |
| زمینه فعالیت | شرکت در جنگهای بدر، احد، فتح مکه، شورای شش نفره |
| علت شهرت | مخالفت با خلافت سقیفه، شرکت و کشته شدن در جنگ جمل |
زبیر بن عوام بن خویلد بن اسد بن عزی بن قصی، از صحابه برجسته پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و برادرزاده حضرت خدیجه سلاماللهعلیها بود که در ۸ یا ۱۵ سالگی به اسلام گروید و در بسیاری از غزوات پیامبر صلی الله علیه وآله حضور داشت. پس از شهادت پیامبرصلی الله علیه وآله، ابتدا از مدافعان خلافت حضرت علی علیه السلام بود اما بعدها با حضرت علی علیه السلام به مخالفت برخاست و در جنگ جمل شرکت کرد که در آن کشته شد. او شوهر اسماء بنت ابوبکر و پدر عبدالله بن زبیر بود و نقش مهمی در تحولات سیاسی صدر اسلام ایفا کرد.
اتمام حجت پیامبر صلی الله علیه و آله بر زبیر[۱]
در ماجرایی که امیرالمؤمنین علیه السلام بر طلحه اتمام حجت فرمود، نام زبیر را هم به عنوان یار او و اینکه حجت بر او هم تمام شده آوردند.
ابان از سلیم نقل میکند در گفتگویی که امیرالمؤمنین علیه السلام با منافقین و دشمنان در زمان عثمان داشت، از جمله حضرت فرمود:
ای طلحه، دلیل بر بطلان آنچه بدان شهادت دادند، سخن پیامبر صلی الله علیه و آله است که در روز غدیر خم فرمود:
«هر کس من نسبت به او از خودش صاحب اختیارترم علی هم نسبت به او از خودش صاحب اختیارتر است».
من چگونه میتوانم بر آنان صاحب اختیارتر از خودشان باشم در حالی که آنان امیران و حاکمان بر من باشند؟!
دلیل بر دروغ و باطل و ناحقشان این است که آنان به دستور پیامبر صلی الله علیه وآله بر من به عنوان «امیرالمؤمنین» سلام کردند.
و این مطلب بر آنان (ابوبکر و عمر) و بر تو (ای طلحه) به خصوص و بر این که همراه توست - یعنی زبیر - و بر همه امت و بر این دو نفر - و حضرت به سعد بن ابی وقاص و عبدالرحمان بن عوف اشاره کردند - و بر این خلیفه ظالم شما - یعنی عثمان - حجت است.[۲]
بیعت زبیر در غدیر[۳]
پس اتمام خطبه غدیر و دستور پیامبر صلی الله علیه وآله برای بیعت همگانی با امیرالمؤمنین علیه السلام، و بعد از بیعت مقداد و سلمان و ابوذر و حذیفه و ابن مسعود و عمار و بریده اسلمی، از اولین افرادی که باید برای بیعت حضور مییافتند ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و معاویه و مغیره و ابوموسی اشعری بودند که پیامبر صلی الله علیه وآله تأکید خاصی بر بیعت آنان داشت.
برای توضیح بیشتر مراجعه شود به عنوان: بیعت.
روایت حدیث غدیر[۴]
ابن عقده در «کتاب الولایة» و جعابی در «نخب المناقب» خود و منصور رازی در «کتاب الغدیر» حدیث غدیر را از زبیر روایت کردهاند.[۵] زبیر یکی از «عشره مبشّره» است که حافظ ابن المغازلی آنان را در شمار راویان غدیر ذکر کرده، و جزری شافعی نیز در «اسنی المطالب» او را در شمار راویان حدیث غدیر ثبت نموده است.
جایگاه راوی
زبیر بن عوام بن خویلد بن اسد بن عزی بن قصی، معروف به ابو عبدالله، پسر برادر خدیجه کبری سلام اللهعلیها و نوه عبدالمطلب است. پدرش عوام در جنگ فجار کشته شد و مادرش صفیه، دختر عبدالمطلب و عمه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و حضرت علی علیهالسّلام بود. ازدواج زبیر با اسماء دختر ابوبکر از نکات دیگر زندگی او است.[۶]
- کنیه: ابو عبدالله
- نسب: فرزند عوام، پسر خویلد، نوه اسد بن عزی بن قصی
- ارتباط خانوادگی: فرزند برادر خدیجه (همنسب با پیامبر صلی الله علیه وآله)
- همسر: اسماء بنت ابوبکر (که بعداً به دستور فرزندش عبدالله طلاق داده شد)
- فرزندان: ۱۱ پسر و ۹ دختر، معروفترین پسر عبدالله بن زبیر [۷]
زبیر بعد از آشنایی با اسلام و پس از ابوبکر به دین اسلام گروید. برخی مورخان او را در آن هنگام ۸ ساله و برخی ۱۵ ساله دانستهاند.(از آنجا که نوهاش هشام بن عروة بن زبیر، اسلام آوردن وی را گزارش کرده است بدین سبب احتمال اینکه درباره زمان اسلام آوردن او اغراق شده باشد، وجود دارد.)[۸] او یکی از نخستین گرویدگان اسلام بهشمار میرفت و در شمار مهاجران به حبشه بوده است.[۹]
زبیر در جنگهای بدر، احد و فتح مکه حضور داشت. در منابع اهل سنت آمده که پیامبر درباره او فرمودهاند: «برای هر پیامبری یک حواری است و حواری من زبیر است». همچنین پیمان برادری با عبدالله بن مسعود و سلمه بن سلامه بسته بود.[۱۰]
پس از شهادت پیامبرصلی الله علیه وآله، زبیر در مخالفت با جریان سقیفه بود و هنگام حمله مهاجمین به خانه حضرت علی علیهالسّلام مقاومت کرد اما شمشیرش را عمر شکست. با وجود آن، در شورای شش نفره به عثمان رای نداد اما در ادامه مردم را به قتل عثمان تحریک کرد.[۱۱]
زبیر ابتدا از مدافعان علی علیه السلام در سقیفه و شاهد وصیت حضرت زهرا سلام الله علیها بود اما بعدها به مخالفت با خلافت حضرت علی علیه السلام برخاست. او به همراه طلحه و عایشه برای مقابله با حضرت علی علیه السلام به بصره حرکت کرد که منجر به جنگ جمل شد. اما در پایان جنگ، حضرت علی علیه السلام با سفارش پیامبر صلی الله علیه وآله به زبیرمبنی بر محبت و پیروی از حضرت علی علیه السلام و عدم جنگ با ایشان، او را به صلح دعوت کرد و زبیر از جنگ کنارهگیری کرد.[۱۲]
زبیر پس از کنارهگیری از جنگ توسط عمرو بن جرموز و یارانش در وادی السباع به قتل رسید. حضرت علی علیه السلام به قاتل او اجازه ورود داد اما از او خواست که مژده آتش جهنم را دریافت کند؛ زیرا پیامبرصلی الله علیه وآله درباره قاتل زبیر فرموده بود که جای او در آتش است.[۱۳]
مفضل بن فضاله از سويد بن هادى، از محمد بن ابراهيم نقل مىكند كه مىگفته است. زبير بن عوام در حالى كه سوار بر اسب خود - به نام ذو الجمار - بود، گريخت و به منطقه سفوان رسيد. آنجا به عبد الله بن سعيد مجاشعى و ابن مطرح سعدى برخورد، آن دو به او گفتند اى حوارى رسول خدا! تو در پناه ما خواهى بود و هيچ كس به تو دسترسى پيدا نخواهد كرد. زبير همراه آن دو حركت كرد و در همان حال كه با آن دو مىرفت، مردى خود را به احنف بن قيس رساند و گفت مىخواهم رازى را به تو بگويم. احنف گفت: جلو بيا و آن مرد نزديك آمد و گفت زبير گريخته است و من خودم او را ديدم كه همراه مردى از خاندان مجاشع و مردى از خاندان منقر مىرفت و گمان مىكنم مىخواهد خود را به مدينه برساند. احنف صداى خود را بلند كرد و گفت چه كنم؟ زبير ميان مسلمانان فتنه را برپا كرد و همين كه شروع به كشتن يكديگر كردند حالا او مىخواهد خود را سلامت به مدينه رساند! ابن جرموز اين سخن را شنيد و همراه مرد ديگرى بنام فضالة بن مجالس از جاى برخاست. آن دو دانستند كه احنف از اين روى صداى خود را بلند كرد كه خوش نمىدارد زبير جان سالم بدر برد و ترجيح مىدهد كه كشته شود و هر دو به تعقيب زبير پرداختند.
همين كه همراهان زبير آن دو را ديدند، به زبير گفتند اين ابن جرموز است و ما از او بر تو مىترسيم. زبير گفت: مترسيد من خود ابن جرموز را مواظبم و شر او را از شما كفايت مىكنم و شما دو نفر مواظب فضاله باشيد و شر او را كفايت كنيد.
در همين هنگام ابن جرموز به زبير حمله كرد و زبير هم به سوى او حمله آورد. ابن جرموز گفت: اى فضاله! مرا يارى كن وگرنه زبير مرا خواهد كشت. فضاله به يارى او شتافت و ابن جرموز زبير را كشت و سرش را جدا كرد و ابتدا پيش احنف بن قيس و سپس به لشكرگاه امير المؤمنين على عليه السّلام آورد. لشكريان همين كه او را ديدند، چون نمىشناختند پرسيدند تو كيستى؟ گفت: فرستادۀ احنف بن قيس هستم. برخى مىگفتند آفرين بر تو و بر كسى كه از نزد او آمدهاى، خوش آمدى! و برخى مىگفتند، بر تو و كسى كه از نزد او آمدى آفرين و خوشامد مباد.
ابن جرموز خود را كنار خيمۀ امير المؤمنين علیه السلام رساند. مردى تنومند كه زره بر تن داشت بيرون آمد؛ اشتر نخعى بود، از ابن جرموز پرسيد تو كيستى؟ گفت: فرستادۀ احنف بن قيس. اشتر گفت: بر جاى خود باش تا براى تو اجازه بگيرم. اجازه گرفت، ابن جرموز وارد خيمۀ حضرت على عليه السّلام شد. حضرت عليه السّلام نشسته و تكيه داده بود و برابرش سپرى بود كه بر آن چند گرده نان جوين نهاده بودند. ابن جرموز سلام داد و از سوى احنف پيروزى امير المؤمنين علیه السلام را شادباش گفت و افزود كه من فرستادۀ اويم و زبير را كشتم و اين سر و شمشير اوست، و آنها را برابر حضرت على عليه السّلام نهاد. امير المؤمنين عليه السّلام پرسيد موضوع چگونه بوده است و ابن جرموز چگونه او را كشته است؟ و او چگونگى آن را نقل كرد. سپس عحضرت عليه السّلام فرمود، شمشيرش را به من بده و چون شمشير را در دست گرفت آن را از نيام بيرون كشيد و گفت: آرى شمشيرى است كه آن را مىشناسم و به خدا سوگند مكرر با همين شمشير در التزام ركاب پيامبر صلّى الله عليه و آله جنگ كرده است ولى چه مىتوان كرد از مرگ و سرانجام نكوهيده و كشته شدن هاى ناپسند.
در روايت منصور بن ابى الاسود از عطاء بن سائب، از ابو البخترى چنين آمده است كه چون احنف بن قيس سر و شمشير زبير را پيش امير المؤمنين علیه السلام فرستاد و فرستادهاش آمد و پيروزى را شادباش گفت، امير المؤمنين اين آيه را تلاوت فرمود: «منافقان آن كسانى هستند كه نگران و مراقب حال شمايند كه چون براى شما فتح و پيروزى از جانب خدا برسد مىگويند ما با شما بوديم.»
در روايت ديگرى كه زيد بن فراس از غزال بن مالك نقل مىكند، چنين آمده است كه چون زبير كشته شد و سرش را پيش امير المؤمنين علیه السلام آوردند فرمود به خدا سوگند اگر حاطب بن ابى بلتعه چنان نمىكرد هرگز طلحه و زبير اين چنين گستاخ نمىشدند كه با من جنگ كنند. زبير از طلحه به من نزديكتر بود و همواره در شمارخاندان ما بود تا آنكه پسرش به سن بلوغ رسيد و ميان ما فاصله انداخت.[۱۴]
اما درباره توبه زبیر اختلاف است؛ برخی گفتهاند که توبه او فقط در صورتی مقبول بود که از امام زمان خویش پیروی کند و به خدمت او درآید که این اتفاق نیفتاد. قاتل او نیز بعدها به خوارج نهروان پیوست، پس سخنان پیامبرصلی الله علیه واله و حضرت علی علیه السلام درباره قاتل زبیر دلالت بر عدم قبولی توبه زبیر دارد.[۱۵]
زبیر در دوران خلفای سهگانه دارایی فراوانی اندوخت و پس از خود یازده خانه در مدینه، دو خانه در بصره، یک خانه در کوفه و یک خانه در مصر به ارث گذاشت. داراییهای او شامل هزار دینار، هزار اسب و هزار کنیز و غلام بوده است.[۱۶]
پانویس
- ↑ اولین میراث مکتوب درباره غدیر: ص ۲۱.
- ↑ کتاب سلیم: ح ۱۱.
- ↑ واقعه قرآنی غدیر: ص ۱۲۰، ۱۲۱.
- ↑ چکیده عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص ۱۴۵.
- ↑ دانشنامه غدیر، جلد ۱۱، صفحه ۱۱۸.
- ↑ ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۲۶؛ الطبقات الکبری، ج۳، ص۷۵
- ↑ الاستیعاب، ج۲، ص۵۱۰؛ طبقات الکبری، ج۳، ص۷۷
- ↑ فلاح زاده، «جایگاه ونقش آل زبیر در تاریخ اسلام»، پاییز و زمستان ۱۳۸۹، ص۱۲۳.
- ↑ طبقات الکبری، ج۳، ص۷۸؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۵۱۱
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۳۲؛ الطبقات الکبری، ج۳، ص۷۷
- ↑ التاریخ، ج۴، ص۵۱۱؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۱۴۹
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۳۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۹
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۵۱۱؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۱۴۹
- ↑ الجمل، ص ۲۳۳، نشر نی، تهران
- ↑ مختصر الاختصاص، ص۱۸۶
- ↑ مروج الذهب، ج۲، ص۳۳۳؛ الطبقات الکبری، ج۳، ص۷۷