بریدة بن خصیب اسلمی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۹: خط ۱۹:
'''مورد اول'''
'''مورد اول'''


امام باقر عليه السلام سخن مخفيانه ديگرى از [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و عمر در برابر منبر غدیر را چنين بيان فرموده است:
امام باقر عليه السلام سخن مخفيانه ديگرى از [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و عمر در برابر منبر غدیر را چنين بيان فرموده اند:


هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير على‏ عليه السلام را منصوب كرد و فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ احِبَّ مَنْ احَبَّهُ وَ ابْغِضْ مَنْ ابْغَضَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ.
هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير على‏ عليه السلام را منصوب كرد و فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ احِبَّ مَنْ احَبَّهُ وَ ابْغِضْ مَنْ ابْغَضَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ.

نسخهٔ ‏۲۲ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۳۵

اتمام حجت بريده بر ابوبكر با غدير[۱]

در كنار آيات غدير، مى ‏توان همه احاديث وارد شده در ارتباط غدير با قرآن را به نوعى اتمام حجت غديرى -  قرآنى به حساب آورد.

به خصوص استشهاد به آيات قرآن در بسيارى از مواضع خطابه غدير -  آن هم از لسان پيامبر معظم‏ صلى الله عليه و آله -  بُعد ديگرى از جنبه قرآنى غدير را بيان مى ‏كند. آياتى كه در خطابه غدير به عنوان شاهد يا تفسير قرآن آمده ۵۰ مورد است كه اهميت اين سند دائمى غدير را با پشتوانه قرآنى جلوه‏ گر مى ‏سازد.

با توجه به همين استناد ريشه‏ اى غدير به قرآن، اتمام حجت‏ ها و دفاع از حريم غدير با تكيه بر آيات قرآنى در طول چهارده از سوى پيامبر و ائمه‏ علیهم السلام و اصحابشان صورت گرفته، كه از جمله آنها اتمام حجت‏ هاى قرآنىِ بُرَيده اسلمى است:

«أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ» ناظر به ملک عظيم آل محمد است[۲]:

بريده اسلمى در ايام سقیفه نوجوانى تيزگوى بود كه اتفاقاً در روزهاى اول شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله به سفر رفته بود. وقتى از سفر بازگشت و ابوبکر را بر فراز منبر پيامبر صلى الله عليه و آله ديد از تعجب دهانش باز ماند و آنچه را مى ‏ديد باور نكرد. لذا با صراحت و بدون ترس با ابوبكر روبرو شد و در برابر همه مردم با يادآورى غدير حجت را بر او و مردم تمام كرد.

او خطاب به ابوبكر گفت: تو در روز غدير از كسانى بودى كه به على بن ابى ‏طالب «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرَالْمُؤْمِنينَ» گفتى. آن روز در خاطرت هست يا فراموش كرده ‏اى؟ ابوبكر گفت: به ياد دارم. بريده گفت: آيا براى احدى از مسلمين سزاوار است بر اميرالمؤمنين امارت داشته باشد؟!

عمر گفت: نبوت و امامت در يک خاندان جمع نمى‏ شود! بريده در پاسخ اين آيه را خواند: «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً»[۳]: «بر مردم حسد مى‏ برند نسبت به آنچه خداوند از فضل خويش به آنان عطا كرده است. ما به آل ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان مُلک عظيم عنايت كرديم» . سپس گفت: بنابراين خداوند نبوت و ملک را براى آنان جمع كرده است. عمر غضب كرد و دستور داد او را از مسجد بيرون كردند؛ و هميشه نسبت به بريده نگاه غضب آلود داشت!![۴]

افشاگرى در مورد ابوبكر و عمر[۵]

يكى از افرادى كه در مورد اهانت ‏هاى ابوبكر و عمر در غدير افشاگرى نمود بريده اسلمى است. در مورد افشاگرى او دو مورد نقل شده است:

مورد اول

امام باقر عليه السلام سخن مخفيانه ديگرى از ابوبکر و عمر در برابر منبر غدیر را چنين بيان فرموده اند:

هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير على‏ عليه السلام را منصوب كرد و فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ احِبَّ مَنْ احَبَّهُ وَ ابْغِضْ مَنْ ابْغَضَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ.

ابوبكر و عمر مخفيانه گفتند: اين قدر كه مقامِ پست پسر عمويش را بالا مى ‏برد هنوز به آرزوى خود نرسيده است. اگر مى ‏توانست او را پيامبر قرار دهد چنين مى‏ كرد! به خدا قسم اگر هلاک شود او را از قصدى كه دارد دور مى ‏كنيم!!

جوانى از انصار (بُرَيْده) سخن آن دو را شنيد و گفت: به خدا قسم سخن شما را شنيدم و به خدا قسم آنچه را گفتيد به پيامبر صلى الله عليه و آله خواهم رساند. آن دو او را به خدا قسم دادند كه خبر ندهد، ولى او نپذيرفت و اعلام كرد كه گفته آنان را خبر خواهد داد. ابوبكر و عمر به او گفتند: هر تلاشى مى‏ توانى انجام ده!!

بُرَيده نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفته آن دو را به حضرت خبر داد. پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ آنان فرستاد و آنان را فرا خواند. وقتى آمدند و آن جوان را نزد حضرت ديدند فهميدند كه او خبر داده است.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى ابوبكر و اى عمر! چه باعث شد كه آن سخنان را بگوييد؟ آنان به خداى لا اله الا هو قسم ياد كردند كه در اين باره چيزى نگفته‏ اند! پيامبر صلى الله عليه و آله رو به جوان انصارى كرد و فرمود: اى برادر انصار، چرا بر اين دو نفر دروغ نسبت دادى؟!! جوان انصارى چنان ناراحت شد كه آرزو كرد زمين او را فرو برده بود و او در اين باره چيزى نگفته بود، و در همان حال از خدا خواست كه صدق او را ثابت كند تا نزد پيامبرصلى الله عليه وآله شرمنده نشود.

در همين حال جبرئیل نازل شد -  در ساعتى كه معمولاً در آن ساعت نازل نمى‏ شد -  و اين آيه را بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل كرد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ...»[۶] -  تا آخر آيه -  : «به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه نگفته‏ اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان جارى ساخته ‏اند و تصميم بر كارى گرفتند كه به آن نرسيدند، و از چيزى ناراحت نبودند جز آنكه خدا و رسولش او را از فضل خويش مستغنى سازند. پس اگر توبه كنند براى آنان بهتر خواهد بود و اگر اعراض كنند خداوند آنان را به عذاب دردناكى در دنيا و آخرت معذب مى ‏نمايد، و آنان در زمين دوست و ياورى نخواهند داشت» .[۷]

مورد دوم

پس از خطبه غدیر همه مردم براى بيعت غدير وارد خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏ شدند و پس از بیعت با آن حضرت به خيمه على‏ عليه السلام مى‏ رفتند و در حالى كه «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرَالْمُؤْمِنينَ» مى‏ گفتند با آن حضرت دست مى ‏دادند و بيعت مى ‏كردند.

ابوبكر و عمر هم وارد شدند و بيعت كردند و حتى «بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ ابی‏طالِبٍ، اصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ» گفتند، ولى نفاق باطنى آن قدر اجازه نداد كه از در خيمه حضرت فاصله بگيرند، و گويى از زندانى آزاد شده باشند همانجا سخن ناروايى بر زبان آوردند كه بُريده اسلمى گفته آنان را شنيد و فوراً به حضرت گزارش داد.

قسمت حساس اين ماجرا چنين است: ابوبكر و عمر از خيمه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام خارج شدند در حالى كه دست در دست هم داشتند و در آن حال مى‏ گفتند: «وَاللَّه لا يُسَلَّمُ لَهُ شَيْئاً مِمّا قالَ ابَداً» : «به خدا قسم هرگز چيزى از آنچه گفت برايش با سلامتى به نتيجه نخواهد رسيد» !

اين سخنِ آنان را نوجوانى از انصار شنيد و به آنان گفت: مگر پيامبر چه فرموده كه شما گفتيد: به سلامتى انجام نمى‏ شود؟! ابوبكر و عمر به او گفتند: تو را چه به اين سخنان؟! سراغ كارت برو!

بريده گفت: به خدا قسم براى خدا و رسولش دلسوزانه رفتار نكرده‏ ام اگر از كنار اين مطلب بگذرم! گفتند: به خدا قسم، در اين صورت براى پيامبر قسم ياد خواهيم كرد و او ما را تصديق مى‏ كند و تو را تكذيب مى‏ نمايد. (با توجه به اينكه اين گفتگوها بيرون خيمه بيعت انجام مى ‏شد) بريده گفت: به خدا قسم من از كنار خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله حركت نخواهم كرد تا آنكه يا آن حضرت بيرون آيد و يا به من اجازه ورود داده شود.

سپس به خيمه پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و اجازه گرفت و داخل شد و گفت: پدر و مادرم به قربانت يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر از نزد شما خارج شدند در حالى كه مى‏ گفتند: به خدا قسم هرگز چيزى از آنچه گفت برايش به سلامتى به نتيجه نخواهد رسيد. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: تو را به خداى کعبه اين را گفتند؟! خداوند آنچه آنان گفتند، و سزاوارشان بود كه بگويند، به من خبر داده بود. آنان را نزد من آوريد.

آنان را آوردند و حضرت پرسيد: لحظاتى پيش چه گفتيد؟ گفتند: قسم به خدايى كه جز او خدايى نيست، ما چيزى نگفتيم! پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: به خدا قسم اين جوان از شما راستگوتر است، و خدا هم گفته شما را به من خبر داده است، و درباره اين انكار شما آيه‏ اى از قرآن بر من نازل كرده است: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ...» .[۸]

نكته جالبى است كه خداوند همه اقدامات منافقین را به پيامبرش خبر داده بود، و حضرت از كوچك‏ترين حركات آنان آگاه بود. از آن جالب‏ تر اينكه حضرت به خود آنان اين مطلب را فرمود، و آنان به قدرى جَرىّ بودند كه با علم به خبر داشتن پيامبرصلى الله عليه وآله باز هم دست از اقدامات خود بر نمى‏ داشتند، حتى در پشت خيمه‏ اى كه حضرت در آن است و مراسم بيعت در آن انجام مى‏ شود!

بيعت در غدير[۹]

پس از پايان خطابه غدیر مراسم بيعت آغاز شد. دو خيمه در كنار هم بر پا شده و مردم براى بيعت صف بسته ‏اند. صفى كه يكصد و بيست هزار نفر طى سه روز به نوبت وارد آن خواهند شد و با حضور در خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله ابتدا با آن حضرت پيمان خواهند بست و سپس به خيمه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى‏ آيند و با اقرار به صاحب اختيارى او بر خود، با او دست بيعت داده «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرالمؤمنين» خواهند گفت.

از اولين افراد از خواص مؤمنين كه براى بيعت حضور يافتند مقداد و سلمان و ابوذر بودند. پس از آنكه اين سه نفر با پيامبرصلى الله عليه وآله بيعت كردند به آنان فرمود: «به على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كنيد» ، و آنان اين كار را انجام داده با آن حضرت نيز بيعت كردند. بعد از آنان به حذيفه و ابن مسعود و عمار و بريده اسلمى همين دستور را دادند و آنان نيز بيعت كردند.

در چنين شرايطى پيامبر صلى الله عليه وآله مقداد را براى بيعت به حضور پذيرفت و بعد از بيعت به او فرمود: برخيز و بر على به عنوان امیرالمؤمنین سلام كن. مقداد به خيمه اميرالمؤمنين‏ صلى الله عليه وآله آمد و همان گونه بر حضرتش سلام داد و با او بيعت كرد.

سپس سلمان آمد و پيامبر صلى الله عليه وآله به او هم فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم اين كار را انجام داد. سپس به ابوذر فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم بدون هيچ گفتگويى اين كار را انجام داد. سپس به حذیفه و ابن ‏مسعود و عمار و بُرَيده اسلمى همين دستور را داد و آنان برخاستند و بدون هيچ گفتگويى امر آن حضرت را امتثال نمودند.[۱۰]

براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: بيعت.

روايت حديث غدير[۱۱]

يكى از صحابه كه حدیث غدیر را نقل كرده بريدة بن خصيب اسلمى، ابوسهل (م ۶۳ ق) است. افراد و كتبى كه ذيلاً آورده مى ‏شود حديث غدير را از بريده روايت كرده ‏اند؛ بعضى به سند خود تا او و بعضى به نقل از كتب مصدر: «مستدرک حاكم» با دو سند، «حلية الاولياء» ، ابن ‏عبدالبرّ در «الاستيعاب» ، مقتل خوارزمى، جزرى شافعى در «اسنى المطالب» ، «تاريخ الخلفاء» ، «الجامع الصغير» ، «كنز العمال» ، «مفتاح النجا» ، «نزل الابرار» ، «المنار» .[۱۲]

شهادت بر عليه ابوبكر و عمر

پس از اتمام خطبه غدیر و مراسم بيعت همگانى به دستور پيامبر صلى الله عليه وآله، وقتى ابوبکر و عمر از خيمه بیعت فاصله گرفتند شعله‏ هاى كينه زبانه كشيد. آن دو كلماتى كفرآميز گفتند كه بريده اسلمى شنيد و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله شهادت داد.

پانویس

  1. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۵۴،۳۵۳. چهارده قرن با غدير: ص ۹۶.
  2. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۵۲.
  3. نساء /  ۵۴ .
  4. مناقب ابن شهرآشوب:ج ۲ ص ۲۵۲.
  5. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۲۷،۲۲۳.
  6. توبه /  ۷۴.
  7. الاصول الستةعشر (كتاب سلام بن ابى‏عمرة) : ص ۱۱۸.
  8. توبه /  ۷۴. التحصين (ابن طاووس) : ص ۵۳۷ .
  9. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۷۴-۳۷۷ . واقعه قرآنى غدير: ص ۱۲۰.
  10. بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۲۶،۱۴۸ و ج ۳۷ ص ۳۱۱ ح ۴۳. اليقين: ص ۲۸۵. التحصين (ابن طاووس) : ص ۵۳۷ .
  11. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۱۴۰.
  12. مستدرك حاكم: ج ۳ ص ۱۱۰. حلية الاولياء: ج ۴ ص ۲۳. الاستيعاب: ج ۲ ص ۴۷۳. اسنى المطالب (جزرى شافعى) : ص ۳. تاريخ الخلفاء: ص ۱۱۴. الجامع الصغير: ج ۲ ص ۵۵۵ . كنز العمال: ج ۶ ص ۳۹۷. نزل الابرار: ص ۲۰. المنار: ج ۴ ص ۴۶۴.