یوسف بن قزغُلی بغدادی

از ویکی غدیر
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۰۵ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها)

اعتراف به مفاد حديث غدير[۱]

بسيارى از دانشمندان بزرگ اهل ‏سنت به دلالت حدیث غدیر به امامت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام تصريح كرده، و آشكارا بر مطلوب شيعه تنصيص كرده ‏اند! در كتاب «عوالم العلوم» فهرستى از راويان حديث و شعرا و اهل لغت عامه كه معنى «اولى» را معناى اصلى كلمه مولى دانسته ‏اند آورده است.[۲] از جمله يوسف بن قِزُغْلى بن عبداللَّه بغدادى، سبط بن جوزى (ت ۵۸۱ يا ۵۸۲ -  م ۶۴۵ ق) است.

سبط بن جوزی در كتابش «تذكرة خواصّ الأمة فى معرفة الأئمة» مى ‏نويسد: دانشمندان سيره اتفاق نظر دارند كه واقعه غدير پس از بازگشت پیامبر صلی الله علیه و آله از حجةالوداع، در هجدهم ذى‏ حجّه رخ داده است. رسول‏ خداصلى الله عليه وآله در غدير خم صحابه ‏اش را -  كه صد و بيست هزار تن بودند -  گرد آورد و فرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است. و بر آن (ولايت على‏ عليه السلام) با سخنى صريح و بى تلويح و اشاره تنصيص فرمود. سبط بن جوزى سپس ماجراى حارث فهری را از ابواسحاق ثعلبى در تفسيرش نقل كرده است.[۳]

وى در ادامه، در مورد معناى حديث غدير از قول دانشمندان زبان عربى چند وجه را براى واژه «مَولى» آورده است:

۱. مالک: مالک بردگى، در آيه «ضَرَبَ اللَّهُ مَثلاً عَبداً مَملُوكاً لا يَقدِرُ عَلى شَى‏ءٍ... وَ هُوَ كَلٌّ عَلى مَولاهُ»[۴]: خدا مثلى زده است برده مملوكى كه بر هيچ كارى توانا نيست... و او سربار مولايش است. در ان آيه به معناى  است.

۲. مُعتِق: آزادكننده برده.

۳.مُعتَق: آزادشده.

۴. ناصر: ياور، مانند آيه «ذلِكَ بِأنَّ اللَّهَ مَولَى الَذينَ آمَنُوا وَ أنَّ الكافِرينَ لا مَولى لَهُم»[۵]: اين بدان سبب است كه خدا مولاى مؤمنان است و كافران مولايى ندارند؛ يعنى ياورى ندارند.

۵ .پسرعمو: در شعر شاعران آمده است:

مَهلاً بَنى‏ عَمِّنا مَهلاً مَوالينَا

لا تَنبُشُوا بَينَنا ما كانَ مَدفُوناً

آرام گيريد اى پسرعموهاى ما؛ اى موالى ما. آنچه را ميان ما مدفون شده از خاک بيرون نكشيد.

ديگرى سروده است:

هُمُ المَوالى حَنِقُوا عَلَينا

وَ إنّا مِن لِقائِهِم لَزُورُ

آنان موالى ‏اند و بر ما سخت گرفتند و ما از ديدارشان رويگردانيم.

صاحب «صحاح» از ابوعُبَيده نقل كرده كه مراد سراينده اين بيت از «موالى» پسرعموهاست، مانند آيه: «ثُمَّ نُخرِجُكُم طِفلاً»[۶]: سپس شما را كه كودكى شده ‏ايد بيرون مى‏ آوريم.

۶ .هم ‏پيمان: شاعر گفته است:

مَوالىَ حِلفٍ لا مَوالىَ قَرابَةٍ

وَ لكِن قَطيناً يَسألُونَ الأتاويا

موالى از حيث عهد و پيمان‏ اند نه از حيث خويشاوندى، ولى خادمان ‏اند كه خراج مى‏ خواهند؛ مراد شاعر اين است كه آنان هم‏ پيمانان ‏اند، نه پسرعموها.

سروده فرزدق:

وَ لَو كانَ عَبدُاللَّهِ مَولىً هَجَوتُهُ

وَ لكِنَّ عَبدَاللَّهِ مَولى مَوالِيا

اگر عبداللَّه هم‏ پيمان بود او را ريشخند مى‏ كردم، ولى او سرور هم پيمان‏ هاست. زيرا عبداللَّه بن ابى ‏اسحاق سرور حَضرَميان بود و آنان هم پيمان‏ هاى بنى‏ عبدشمس بن عبدمناف بودند، و عرب هم پيمان را مولی مى‏ گويد. «موالى» را منصوب كرده، زيرا به سبب ضرورت آن را به اصلش باز گردانده است. «مَولى» را تنوين نداده، زيرا آن را همانند غير معتلّى غير منصرف گردانده است.

۷. متولّى در «ضَمان جَريره»[۷] و به دست آوردن ميراث: اين رسمى در جاهلیت بوده كه با آيه مواريث[۸] نسخ شد.

۸ . همسايه: همسایه به سبب حقوقى كه از همسايگى برخوردار مى‏ شود، «مَولى» ناميده شده است.

۹. سيّدِ مُطاع: و اين مولاى مطلق است. جوهرى در «الصحاح» گويد: هر كس عهده ‏دار امر ديگرى شود ولىّ او است.

۱۰. أولى: خداى تعالى مى‏ فرمايد: «فَاليَومَ لا يُؤخَذُ مِنكُمْ فِديَةٌ وَ لا مِنَ الَذينَ كَفَرُوا مَأواكُمُ النارُ هىَ مَولاكُم»[۹]: امروز از شما و از كافران عوضى كه خود را با آن برهانند پذيرفته نمى‏ شود. جايگاه شما آتش است و آن مولاى شماست؛ يعنى به شما سزاوارتر است.و اما مراد از حدیث غدیر فرمانبردارى ويژه است. از اين رو، معناى دهم مراد است؛ يعنى: هر كس من از او به او سزاوارترم، علی علیه السلام از او به او سزاوارتر است. حافظ ابوالفرج يحيى بن سعيد ثقفى اصفهانى در كتابش به نام «مرج البحرين» به اين معنى تصريح كرده است. وى حديث غدير را به اِسنادش چنين روايت كرده است: پس رسول ‏خداصلى الله عليه وآله دست على‏ عليه السلام را گرفت و فرمود: مَن كُنتُ وَليُّهُ وَ أولى بِهِ مِن نَفسِهِ فَعَلىٌّ وَليُّهُ: هر كس من ولىّ او هستم و از او به او سزاوارترم، على ولىّ او است. بنابراين، دانسته مى‏ شود كه همه معانى به معناى دهم باز مى ‏گردند.

سخن پیامبر صلی الله علیه و آله در آغاز حديث، يعنى: ألَستُ أولى بِالمُؤمِنينَ مِن أنفُسِهِم؟ نيز بر اين معنى دلالت مى ‏كند. اين نصّ صريح در اثبات امامت على ‏عليه السلام و (وجوب) گردن نهادن به فرمانبرى از او است. حديث نبوى: «و حقّ را پيوسته همراه على ‏عليه السلام گردان» نيز چنين است، چرا كه معناى اين حديث آن است كه هر گاه ميان على ‏عليه السلام و يكى از صحابه اختلافى رخ دهد، حق با على‏ عليه السلام است. امّت در اين اجماع دارند. آيا نديدى كه عالمان احكام سركشان را از رخدادهاى جمل و صفین استنباط كرده ‏اند؟

بارى، شاعران درباره روز غدير بسيار شعر سروده ‏اند. سپس سبط بن جوزى ماجراى شعر سرودن حسّان بن ثابت و تأييد پيامبرصلى الله عليه وآله و نيز اشعارش، و نيز اشعار قيس بن سعد بن عُباده انصارى در صفّين در مورد غدير -  كه هر دو پيشتر گذشت -  را آورده است. همچنين اشعار كُمَیت را آورده است:

نَفى عَن عَينِكَ الأرَقُ الهُجُوعا

وَ هَمّاً يَمتَرى عَنهُ الدُمُوعا

لَدَى الرَحمنِ يُشفَعُ بِالمَثانى

فَكانَ لَنا أبُوحَسَنٍ شَفيعا

وَ يَومَ الدَوحِ دَوحِ غَديرِ خُمٍّ

أبانَ لَنا الوَلايَةَ لَو أُطيعا

وَ لَكِنَّ الرِجالَ تَبايَعُوها

فَلَم أرَ مِثلَها خَطَراً مَبيعا

شب‏ بيدارى خواب را از دو چشمت برد و اندوهى اشک ‏آور را (از دلت) زدود. نزد خداى رحمان به وسيله سوره حمد شفاعت مى ‏شود، ولى شفيع ما ابوالحسن على‏ عليه السلام است. پيامبرصلى الله عليه وآله در روزى كه در كنار درختان انبوه غدير خم فرود آمد، ولایت را براى ما آشكار ساخت. اى كاش كه او را فرمان مى‏ بردند. ولى مردان آن را فروختند. من نديده ‏ام كه امر مهمّى مانند آن فروخته شود.

اين ابيات داستان شگفتى دارد كه شيخ ما عمر بن صافى موصلى آن را براى ما بازگفت. او گفت:

يكى از آنان اين ابيات را خواند و انديشمندانه به خواب رفت. على ‏عليه السلام را در خواب ديد كه به او مى‏ گويد: ابيات كُمَيت را براى من تكرار كن. او ابيات را خواند تا به «خَطَراً مَبيعاً» رسيد.

در اينجا، على‏ عليه السلام بيت ديگرى سرود و به شعر كُمَيت افزود:

فَلَم أرَ مِثلَ ذاكَ اليَومِ يَوماً

وَ لَم أرَ مِثلَهُ حَقّاً أُضيعا

من روزى را مانند آن روز نديدم و نديدم كه حقّى مانند آن حق ضايع گردد.

و آن مرد هراسان از خواب بيدار شد.

سيد حِميَرى گويد:

يا بايِعَ الدينِ بِدُنياهُ

لَيسَ بِهذا أمَرَ اللَّهُ

مِن أينَ أبغَضتَ عَلياً الرِضا

وَ أحمَدُ قَد كانَ يَرضاهُ

مَنِ الَذى أحمَدُ مِن بَينِهِم

يَومَ غَديرِ الخُمِّ ناداهُ

أقامَهُ مِن بَينِ أصحابِهِ

وَ هُم حَواليهِ فَسَمّاهُ

هذا عَلى بنُ أبى ‏طالِبٍ

مَولىً لِمَن قَد كُنتُ مَولاهُ

فَوالِ مَن والاهُ يا ذَا العُلا

وَ عادِ مَن قَد كانَ عاداهُ

اى آنكه دین را به دنيايت فروختى، خدا به اين كار فرمان نداده است. از چه روى به على‏ عليه السلام برگزيده كينه مى‏ ورزى؟ حال آنكه احمدصلى الله عليه وآله از او خشنود مى ‏بود. آن كيست كه احمدصلى الله عليه وآله در روز غدير خم از ميان مسلمانان ندايش داد و او را از بين اصحابش - كه گرداگرد او بودند -  بر پاى داشت و نامش را بر زبان آورد و فرمود: اين على بن ابى‏ طالب است. او مولاى كسى است كه من مولاى او هستم. اى خداى بلندمرتبه، با هر كس با او دوستى كند دوستى كن، و با هر كس با او دشمنى كند دشمنى كن.

بديع‏ الزمان ابوالفضل احمد بن حسين همدانى سروده است:

يا دارَ مُنتَجَعِ الرِسالَةِ

بَيتَ مُختَلَفِ المَلائِكِ

يَا ابنَ الفَواطِمِ وَ العَواتِكِ

وَ التَرائِكِ وَ الأرائِكِ

أنَا حَائِكٌ إن لَم أكُن

مَولى وِلائِكَ وَ ابنَ حائِكِ

اى سراى جستجوى آمال رسالت و اى خانه آمد و شد فرشتگان، اى پسر فاطمه ‏ها و عاتكه‏ ها[۱۰] و بوستان‏ هاى بكر و سريرهاى بهشتى، اگر من اهل ولاى تو نباشم دروغگو پسر دروغگو هستم.[۱۱]

اينها گفتار سبط بن جوزى است. او حق مطلب را ادا كرده و آن را با اشعار كُميت و قیس بن سعد و حِميَرى ثابت كرده است. به خصوص اشعار كُمَيت كه بزرگان اهل‏ سنت نيز او را ستوده ‏اند. عبدالرحيم بن عبدالرحمن عباسى در «معاهد التنصيص» شرح حال كُميت را نوشته، و از عده‏ اى مدح و كرامات براى او نقل كرده است. از جمله: ابن‏ قُتَيبه محمد بن انس سلامى اسدى، محمد نوفلى، ابراهيم بن سعد اسدى، نصر بن مزاحم منقرى و محمد بن سهل.[۱۲]

و اما در مورد كتاب «تذكرة خواصّ الأمة فى معرفة الأئمة» ، ابن‏ حجر در «الصواعق المحرقة» و سَمهودى در «جواهر العِقدَين» از آن نقل كرده ‏اند. در مورد خود سبط بن جوزى نيز، دانشمندان اهل ‏سنت او را ستوده و به او اعتماد كرده و از او نقل كرده و او را توثيق نموده ‏اند: ابن‏ خَلِّكان و يافعى و ازنيقى و ذهبى و محمود بن سليمان كفوى و ابن‏ وردى و ابوالمؤيّد خوارزمی[۱۳]: او را توثيق كرده و ستوده ‏اند.

وى نوه حافظ ابوالفرج ابن ‏جوزى حنبلى است. از تأليفات او است: تاريخ بزرگى در چهل مجلّد به نام «مرآة الزمان فى تاريخ الأعيان»، تفسيرى در بيست و نه مجلّد، «شرح الجامع الكبير» ، مجلّدى در مناقب ابوحنیفه، «تذكرة الخواصّ من الأمّة» . ابن‏ خَلِّكان وى را ستوده است. او استاد حافظ شرف ‏الدين است.

همچنين همه دانشمندان اهل‏ سنت به روايات سبط بن جوزى اعتماد كرده، و حتى عده ‏اى از متعصّبانِ آنان در برابر اماميه به اقوال او احتجاج كرده ‏اند؛ كسانى مانند:

خواجه كابلى در «الصواقع» ، دهلوى در كتابش «تحفه اثنى‏ عشريه» ، قاضى در «السيف المسلول» آنجا كه براى پاسخ به آنچه مايه طعن بر عمر بن خطّاب شده -  يعنى دفع حدّ از مغيرة بن شعبه -  در كنار روايات مورّخان و پيشوايانى مانند بخارى و طبرى و ابن‏ كثير و ابن‏ جوزى به روايت او استناد كرده ‏اند. محمد رشيدالدين دهلوى در «إيضاح لطافة المقال» نيز تصريح كرده كه سبط بن جوزى از پيشوايان ديرين و معتمَد نزد اهل‏ سنت است.

براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: دلالت حدیث غدیر، و عنوان: علمابحث در سند و متن حديث غدير.

روايت حديث غدير[۱۴]

يكى از علما و بزرگان اهل ‏سنت كه حديث غدير را نقل كرده سبط بن جوزى است. سبط بن جوزى در «تذكرة خواصّ الامة فى معرفة الائمة» حدیث غدیر را با اشاره به ماجراى غدير و نيز ماجراى احتجاج اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در رحبه کوفه با پنج سند از احمد بن حنبل روايت كرده است.[۱۵]

  مرگ سبط بن جوزى در دهه غدير[۱۶]

در ايام دهه غديريه رخدادهاى متعددى اتفاق افتاده است. يكى از آنها مرگ سبط بن جوزى است. از حوادث ۲۱ ذيحجة الحرام، مرگ يوسف بن قزاوغلى بغدادى، مشهور به سبط بن جوزى(ت ۵۸۱ -  م ۶۵۴ ق) است.

او نوه دخترى عبدالرحمن جوزى (ت ۵۱۰ -  م ۵۹۷ ق) صاحب «المنتظم» است، و لذا به سبط بن جوزى مشهور شد. از او بيش از ۳۰ اثر بر جاى مانده كه مهم‏ترين آنها «تذكرة الخواص» پيرامون شخصيت و ويژگى‏ هاى ائمه‏ عليهم السلام مى ‏باشد. او در شب ۲۱ ذيحجة الحرام در كوه قاسيون، از كوه ‏هاى مشرف به دمشق مرد.[۱۷]

نقل غديريّه حسّان بن ثابت[۱۸]

يكى از وجوه دلالت حديث غدير بر امامت و جانشينى، شعر حسّان بن ثابت است. قضيه شعر سرودن حسّان بن ثابت در روز غدير خم، در مقابل و به اذن پيامبرصلى الله عليه وآله را شمارى از بزرگان اهل‏ سنت نقل كرده ‏اند، كه از جمله آنان سبط بن جوزى، ابوالمظفر است. وى در «تذكرة الخواصّ» گفته كه شاعران اشعار بسيارى را درباره غدير خم سروده ‏اند، كه از جمله حسّان بن ثابت است.[۱۹]

نقل ماجراى حارث فهرى در غدير[۲۰]

 از جمله دلايل قطعى بر دلالت حديث غدير بر امامت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام، ماجراى حارث فهری و عذاب الهى با سنگ آسمانى و نزول آياتى از سوره معارج است. اين ماجرا را شمارى از بزرگان اهل‏ سنت نقل كرده‏ اند، كه از جمله آنان يوسف بن قِزُغْلى تركى بغدادى عونى هبيرى حنفى، شمس ‏الدين، ابوالمظفر، سبط بن جوزى (م ۶۵۶ ق) است.

سبط بن جوزى در «تذكرة خواصّ الامّة» مى ‏نويسد: عالمان سيره اتفاق نظر دارند كه واقعه غدير پس از بازگشت پيامبرصلى الله عليه وآله از حجةالوداع و در هجدهم ذى‏ حجه رخ داده است. وى صحابه ‏اش را كه صد و بيست هزار تن بودند گرد آورد و گفت: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است. و بر آن (ولايت على‏ عليه السلام) با سخنى صريح، بى تلويح و اشاره تنصيص فرمود. ابواسحاق ثعلبى در تفسير به اِسنادش، روايت كرده كه سخن پیامبرصلی الله علیه و آله در سرزمين ‏ها پيچيد و در آبادى ‏ها و شهرها منتشر گشت و به حارث بن نعمان فِهرى رسيد... . در ادامه ماجراى حارث را -  كه گذشت -  آورده است.[۲۱]

ذهبی و ابن ‏وردى[۲۲]: وى را توثيق كرده و بسيار ستوده ‏اند. از تأليفات او است: تاريخ جامع «مرآة الزمان» و «تذكرة الخواصّ من الأمّة» و تفسيرى در بيست و نه مجلد. همچنين وى «جامع كبير» را شرح كرد و مجلدى در مناقب ابوحنیفه گرد آورد.

پانویس

  1. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۶۳۵-۶۴۱ . اسرار غدير: ص ۱۱۳. چهارده قرن با غدير: ص ۱۲۱.
  2. عوالم العلوم: ج ۱۵ / ۳ ص ۵۹ .
  3. الكشف و البيان: ج ۱۰ ص ۳۵.
  4. نحل /  ۷۶،۷۵.
  5. محمدصلى الله عليه وآله /  ۱۱.
  6. حجّ /  ۵ .
  7. ضَمان جريره: قراردادى كه به موجب آن شخصى در مقابل شخص ديگر متعهّد مى ‏شود كه خسارات ناشى از جرم او را به عهده خود گيرد و در عوض وارث او باشد. لغت‏نامه دهخدا (مترجم) .
  8. يعنى: نساء /  ۱۱.
  9. حديد /  ۱۵.
  10. مراد از «فاطمه ها» و «عاتكه ‏ها» مادران و جدّه‏ هاى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است (مترجم) .
  11. تذكرة الخواصّ: ص ۳۰-۳۴.
  12. معاهد التنصيص فى شواهد التلخيص: ص ۳۸۱-۳۸۸.
  13. وَفَيات الأعيان: ج ۱ ص ۴۰۵. مرآة الجنان: حوادث سال ۶۵۴ . مدينة العلوم. العِبَر فى خبر من غَبَر: حوادث سال ۶۵۶ . كتائب اعلام الاخيار (مخطوط) . تتمّة المختصر: حوادث سال ۶۵۶ . جامع مسانيد ابى‏ حنيفة: ج ۱ ص ۷۰.
  14. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۲۷۲.
  15. تذكرة خواصّ الامة فى معرفة الائمة: ص ۲۹،۲۸. شرح حال سبط بن جوزى در مجلّد «حديث نور» و مجلّد «حديث ثقلين» از كتاب «عبقات» ، به نقل از ابوالمؤيّد خوارزمى و ابن‏ خلّكان و قطب‏ الدين يونينى و ابوالفداء و ذهبى و ديگر مصادر آمده است.
  16. غدير در گذر زمان (مهدى‏ پور) : ص ۶۲-۶۵، ۷۵-۱۱۹.
  17. تذكرة الخواص: ج ۱ ص ۲۸.
  18. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۴۷۸.
  19. تذكرة الخواصّ: ص ۳۳.
  20. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۴۹۵.
  21. تذكرة خواصّ الامة: ص ۳۰.
  22. العِبَر فى خبر من غَبَر: حوادث سال ۶۵۶ . تتمّة المختصر: حوادث سال ۶۵۶ .