شأن نزول آیه اکمال دین
شأن نزول، يكى از اركان تعيين كننده در درک و تفسير آيات محسوب مى شود. اگر روشن شود كه آيه مورد بحث، در چه زمانى و به چه مناسبتى از طرف خداوند به قلب رسول الله صلى الله عليه و آله وحى شده است، به طور طبيعى ميزان كارايى آيه در پاسخ به سؤال روشن مى گردد.
با توجه به اهميت موضوع در اين آيه، بحث از شأن نزول آن نيز تعيين كننده خواهد بود. تحقيق در شأن نزول آيات، بحثى تاريخى و روايى محسوب مى گردد.
در اين كه آيه اكمال در چه روزى و به چه مناسبتى نازل شده است، در كتب روايى اهل سنت دوگانگى وجود دارد. براى يافتن پاسخ اين پرسش، به روايات موجود در منابع معتبر اهل سنت اشاره اى مى كنيم.
الف) روايات دسته نخست
ابوهريره روايتى را به اين مضمون از رسول الله صلى الله علیه و آله نقل مى كند: من صام يوم ثمان عشرة من ذى الحجة كتب له صيام ستّين شهراً [سنه]. و هو يوم غدير خم؛ لما اخذ النبى صلى الله عليه و آله بيد على بن ابى طالب عليه السلام فقال: الست ولى المؤمنين؟ قالوا: بلى يا رسول الله. قال: من كنت مولاه فعلى مولاه. فقال عمر بن الخطاب: بخّ بخّ لك يابن ابى طالب! اصبحت مولاى و مولى كل مسلم. فأنزل الله: «اليوم اكملت لكم دينكم».[۱]
هر كس روز هجده ذى الحجه را روزه بگيرد، ثواب شصت ماه (سال) روزه دارى براى او ثبت مى شود. هجده ذى الحجه روز غدیر خم است، روزى كه رسول الله صلى الله عليه و آله دست على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت و فرمود: آيا من ولىّ و امام مؤمنين نيستم؟ مردم عرض كردند: آرى يا رسول الله صلى الله عليه و آله. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس من امام او هستم، على عليه السلام نيز امام و ولى او است. عمر بن خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام شاد باش گفت و عرض كرد: از امروز شما مولاى من و همه مسلمانان هستى. آنگاه خداوند آيه «اليوم اكملت لكم دينكم» را نازل فرمود.
بسيارى از دانشمندان و علماى اهل سنت بر اين باور اند كه زمان نزول آيه اكمال، روز هجده ذى الحجه و شأن نزول آن به مناسبت انتصاب اميرالمؤمنين عليه السلام به ولایت و جانشينى رسول خاتم صلى الله عليه و آله مى باشد. به عنوان نمونه چند منبع معتبر اهل سنت را نام مى بريم كه در آن به مطلب مذكور اذعان و تصريح شده است:
تفسير ابن کثیر[۲]، شواهد التنزیل[۳]، روح المعانى[۴]، الإتقان[۵]، الدرّ المنثور[۶]، تاريخ بغداد[۷]، تاريخ مدينة دمشق[۸]، مناقب خوارزمى[۹]، تذكرة الخواص[۱۰]، البداية و النهاية[۱۱]، مناقب ابن مغازلى[۱۲]، ينابيع المودة[۱۳] و ... .
اين روايات كه تنوع و تعدد مصادر، صحت آن را به لحاظ تاريخى ثابت مى كند، با باور شيعه در تاريخ و شأن نزول آيه اكمال مطابقت دارد.
لازمه آيه اكمال و روايات متواترى كه زمان و شأن نزول آن بيان شد، پذيرش بى قيد و شرط ولايت و خلافت بلافصل اميرالمؤمنين عليه السلام است.
ب) روايات دسته دوم
روشن شد كه بيشترين نقل اهل سنت در مورد نزول آيه اكمال با مبناى شيعه همخوانى دارد. اما برخى از دانشمندان اهل سنت براى گريز از لوازم آیه اکمال، روايات ديگرى در رابطه با اين آيه، زمان و شأن نزول آن نقل كرده اند.
اين دسته از روايات در پى اثبات آن هستند كه آيه اكمال در عرفه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده است.
در واقع منشأ دوگانگى در اين روايات - كه ناقل آن همگى از اهل سنت مى باشند - توجيه غصب خلافت از طرف صحابه مى باشد. به اين دو روایت توجه كنيد:
روايت اول
إن اناسا من اليهود قالوا: «لو نزّلت هذه الآيه فينا لا تخذنا ذلك اليوم عيداً. فقال عمر: أية آية؟ فقالوا: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...».
فقال عمر: إنى لأعلم أىّ مكان انزلت، انزلت و رسول الله صلى الله عليه و آله واقف بعرفة»[۱۴].
گروهى از يهوديان گفتند: اگر اين آيه بر ما نازل مى شد، آن روز را عيد مى گرفتيم. عمر بن خطاب گفت: كدام آيه؟ آنان گفتند: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ».
عمر در پاسخ گفت: من مى دانم اين آيه كجا نازل شد. هنگامى كه رسول الله صلى الله عليه و آله در عرفه ايستاده بودند نازل شد.
روايت دوم
عيسى بن حارثه انصارى مى گويد: كنّا جلوساً فى الديوان، فقال لنا نصرانى: يا اهل الاسلام! لقد انزلت عليكم آية لو انزلت علينا لاتخذنا ذلك اليوم و تلك الساعة عيداً ما بقى منّا اثنان: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ...».
فلم يجبه احد. فلقيت محمد بن كعب القراظى فسألته عن ذلك، فقال: الا رددتم عليه؟ فقال: قال عمر بن الخطاب: انزلت على النبى صلى الله عليه و آله و هو واقف على الجبل يوم عرفة، فلا يزال ذلك اليوم عيداً للمسلمين[۱۵]:
در ديوان نشسته بوديم كه شخصى مسيحى به ما گفت: اى مسلمانان! آيه اى بر شما نازل شد كه اگر بر ما نازل مى شد، آن روز و آن ساعت را تا زمانى كه دو مسيحى روى زمين باشند عيد مى گرفتيم، و سپس آيه «اليوم اكملت لكم دينكم» را قرائت كرد.
كسى پاسخى به او نداد، تا اينكه محمد بن کعب را ديدم و از او پرسيدم: پاسخ چيست؟ او گفت: عمر مى گويد: آن آيه بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد، در حالى كه در روز عرفه بر روى كوهى ايستاده بود، و آن روز همچنان براى مسلمانان عيد مى باشد.
بررسى شأن نزول ها
الف) لوازم پذيرش روايات گروه اول
در رابطه با آيه اكمال دو شأن نزول بيان نموديم، اما به راستى كدام يک از اين دو دسته روايات صحيح و مورد پذيرش مى باشد؟ آيا شأن نزول اول صحيح است كه اكثر علماى اهل سنت در كتب خود نقل نموده اند و نزول اين آيه را در روز هجده ذى الحجه و به مناسبت ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام مى دانند، يا دومين گروه از روايات كه عده اندكى از اهل سنت آن را پذيرفته اند و زمان نزول آيه را نهم ذى الحجه و به مناسبت روز عرفه مى دانند؟
اگر اهل سنت قول نخست را بپذيرند، تمام مبانى مكتب خلافت منهدم مى شود. قائل شدن به اين كه رسول الله صلى الله عليه و آله در روز غدير خم امير المومنين عليه السلام را به ولایت و خلافت بلافصل خود منصوب نموده اند، اساس مدرسه خلافت اهل سنت و تمام مبانى فكرى، كلامى، فقهى، و اعتقادى آنان را متزلزل نموده و از بين مى برد.
يكى ديگر از لوازم پذيرش روايات دسته اول، مواجه شدن نظريه عدالت صحابه با يک تناقض بزرگ و لا ينحل است؛ زيرا عدم پذيرش روايات گروه دوم به معناى صحه ننهادن بر نقل گروهى از راويان و تكذيب ايشان، و بالطبع سلسله رجال آن روايات مى باشد. بديهى است كه برخى از راويان روايات گروه دوم از صحابه بودند. آيا افترا بر رسول الله صلى الله عليه و آله با نظريه عدالت تمام صحابه قابل جمع مى باشد؟
ب) نقد اهل سنت بر روايات گروه اول
اهل سنت براى تضعيف و ردّ روايات گروه نخست، دو راه در پيش گرفته اند. البته، همانطور كه پس از اين معلوم مى شود، هيچ مفرّى براى آنان وجود ندارد و هر دو راه آنان ناكار آمده بوده و با نقد جدى روبرو است.
راه اول آنها اين است كه مهر بى اعتبارى و غير قابل اعتماد بودن بر پيشانى روايات دسته اول بزنند و به اين وسيله آنان را از درجه اعتبار ساقط كنند.
علامه امینی دركتاب شريف الغدیر[۱۶] به اين توهم اهل سنت پاسخ داده است.ايشان تمام افرادى را كه درسلسله سندحديث قرار گرفته اند بررسى و مداقّه مى نمايد.
ابوهریره[۱۷] و افراد ديگرى كه در سلسله سند حديث قرار دارند، بر اساس مبانى علم رجال اهل سنت مورد اعتماد و وثوق مى باشند، چرا كه اهل سنت در ساير موضوعات بدون هيچ دغدغه و ترديدى رواياتى را كه از اين سلسله نقل شده پذيرفته اند.
اهل سنت اگر بخواهند در اين مورد سلسله مذكور را تضعيف كنند، لاجرم بايد از تمام مبانى رجالى خود دست بردارند.
راه دوم اهل سنت در تضعيف روايات دسته اول اين است كه آن روايات را از مجعولات شيعه به شمار آورده و ادعا مى كنند آن روايات به وسيله گروهى از شيعيان جعل شده و در كتب آنان راه يافته است.
در پاسخ به اين توهم بايد بگوييم: جاى بسى تعجب و شگفتى است! شيعيان در چه زمان و مكانى آن قدر قدرت يافتند كه بتوانند دست كم دوازده منبع مهم اهل سنت را مورد دستبرد قرار دهند و تحريف كنند؟! وانگهى، در اين فرض چه ضمانتى وجود دارد كه ساير مطالب كتب پر اهميت ايشان محفوظ مانده باشد؟
شيعيان در طول تاريخ، تحت فشار سخت و زير نظر دستگاه حكومت قرار داشته اند. آنان براى نشر و اشاعه كتاب هاى خود با مشكلات فراوانى روبرو بودند و به هيچ وجه نمى توانستند در كتاب هاى ديگران، آن هم كسانى كه مورد حمايت حكومت وقت بوده اند تحريف ايجاد كنند.
از طرف ديگر، با اندكى تأمل در مى يابيم افرادى كه در سلسله روايات گروه نخست قرار دارند، همگى از وفاداران مكتب خلافت مى باشند، و در بين آنان فردى مجهول، غير ثقه و يا متهم به حبّ و ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام وجود ندارد.
در نتيجه، احتمال جعل اين دسته از روايات به وسيله شيعيان نيز احتمالى مردود و ادعايى ناپذيرفتنى مى باشد.
ج) بررسى و نقد روايات دسته دوم
در مورد شأن نزول آيه اكمال در منابع اهل سنت، با دو دسته از روايات روبرو شديم. پرسش اين است كه: كدام يک از اين دو دسته روايات معتبر و صحيح است؟ براى بررسى صحت و سقم روايات، روش هاى مختلفى وجود دارد كه يكى از بهترين روش ها روش متن شناسى است. با استفاده از اين روش كه بيان شد، به بررسى روايات وارده در اين زمينه مى پردازيم و درجه اعتبار هر كدام از اين روايات را اندازه گيرى مى كنيم.
رواياتى كه در رابطه با آيه اكمال در منابع اهل سنت وجود دارد را به دو دسته تقسيم كرديم. دسته اول رواياتى بود كه روز نزول آيه را هجده ذى الحجه بيان مى كرد، و گروه فراوانى از علماى اهل سنت آن روايات را پذيرفته بودند.
دسته دوم رواياتى بود كه روز نزول آيه را نهم ذى الحجه يعنى روز عرفه مى دانست، كه گروه اندكى از دانشمندان اهل سنت اين دسته از روايات را نقل نموده و قبول كرده بودند. لازمه پذيرش روايات دسته دوم اين است كه بايد روز عرفه را عيد بدانيم. بررسى در متن رواياتى كه نزول آيه اكمال را در روز عرفه مى داند ما را به چند اشكال مهم و جدى رهنمون مى سازد:
اشكال اول
چگونه ممكن است با تصريح قرآن مجيد روز عرفه از چنان اهميتى برخوردار باشد كه كفار مأيوس شده و دين به اكمال رسيده باشد و خداوند سبحان نيز از جاودانگى دين خشنود باشد، اما همه مسلمانان از آن روز و اهميت آن غافل بوده و نسبت به آن روز بى تفاوت باشند؟ تا آنجا كه يهوديان و مسيحيان اهميت آن را به مسلمانان يادآورى كنند! آيا امكان دارد روزى با چنين ويژگى هاى ممتازى در مدت كوتاهى پس از رسول اللَّه صلى الله عليه و آله به دست فراموشى سپرده شود و تنها خليفه دوم آن را يادآورى كند؟
اشكال دوم
عيد فطر و عيد قربان دو عيد بزرگ و مورد اتفاق نظر تمام مسلمانان مى باشد، و در تمام كتب فقهى و روايى شيعيان و اهل سنت براى اين دو روز احكام و آداب خاصى ذكر شده است. اما اگر تمام كتب فقهى اهل سنت را جستجو كنيم، براى روز عرفه به عنوان يک عيد حتى يک حكم و عمل مستحب نمى يابيم.
اشكال سوم
عيد فطر و عيد قربان دو عيدى هستند كه پس از پايان يک سرى از محدوديت ها و ممنوعيت ها تشريع شده اند. مسلمانان پس از پايان يافتن ماه رمضان عيد مى گيرند، زيرا به حكم خداوند در آن ماه در ساعات معينى از شبانه روز از خوردن و آشاميدن و بعضى اعمال ديگر ممنوع هستند.
در عيد قربان نيز مسلمانانى كه به حج مشرف شده اند، بعد از پايان يافتن يک سلسله از ممنوعيت ها جشن مى گيرند.
با روشن شدن ماهيت دو عيد بزرگ فطر و قربان، اين سؤال پديد مى آيد كه: آيا در روز عرفه به چه دليلى بايد جشن گرفت و چه محدوديت و ممنوعيتى برداشته مى شود؟ حال آنكه در آن روز حجاج همچنان بايد از يک سلسله امور پرهيز نمايند و همچنان در حال احرام باشند، تا جايى كه نمى توانند حتى از عطر استفاده كنند و يا غذاى معطرى تناول نمايند.
اشكال چهارم
اگر آيه اكمال در روز عرفه نازل شده باشد، ديگر نمى توان آيه ابلاغ را تفسير و تبيين كرد و بين اين دو آيه تهافت و تضاد بيّن و آشكارى به وجود خواهد آمد، زيرا بيشتر علماى اهل سنت بر اين باور اند كه آيه ابلاغ[۱۸] پس از حجةالوداع و در ميان راه مكه و مدينه نازل شده است.[۱۹]
در اين آيه ابلاغ، خداوند سبحان با تهديد و انذار خاصى به پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «پيام مرا به مردم برسان و اگر چنين نكنى وظيفه خود را انجام نداده اى». حال اگر آيه اكمال در روز عرفه نازل شده و در آن روز خداوند متعال دين را به كمال و انجام رسانده باشد و كفار از اين بابت در يأس و نااميدى قرار گرفته باشند، ديگر موضوع و پيام مهمى نمانده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را در راه بازگشت از حجةالوداع ابلاغ نمايند، آن هم پيامى كه با اتمام رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله گره و پيوند خورده باشد.
با توجه به اين كه مسأله نازل شدن آيه ابلاغ در حجةالوداع مورد اتفاق همه علماى اهل سنت مى باشد، اگر نظر اكثريت اهل سنت را بپذيريم كه آيه اكمال نيز در روز غدیر نازل شده است، با كنار هم قرار دادن هر دو آيه ابلاغ و اكمال به يک نتيجه مهم و غير قابل ترديد مى رسيم، و آن انتصاب اميرالمؤمنين عليه السلام به ولايت و خلافت بلافصل رسول الله صلى الله عليه و آله مى باشد.
در توضيح اشكال چهارم بايد گفت كه اگر بپذيريم آيه اكمال در روز عرفه نازل شده است، ديگر نمى توانيم آيه ابلاغ را تفسير و تبيين نماييم، زيرا در آيه ابلاغ، خداوند سبحان با شدت و حدّت پيامبر صلى الله عليه و آله خود را تهديد مى كند كه اگر آنچه را به تو دستور داده ايم ابلاغ نكنى رسالت پروردگار را به مردم نرسانده اى. اين چه امر مهمى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله بايد آن را ابلاغ نمايند؟
برخى از علماى اهل سنت به اين مسئله پى برده و دريافته اند در صورتى آيه ابلاغ قابل تفسير است كه آيه اكمال در روز غدير نازل شده باشد. لذا براى رهايى از اين بن بست ادعا كرده اند كه آيه ابلاغ در سال هاى نخست بعثت رسول الله صلى الله عليه و آله نازل شده است. اينان مدعى اند خداوند سبحان در اين آيه پيامبر صلى الله عليه و آله را مأمور و مؤظف مى كند كه حتماً دستورهاى او را به همگان ابلاغ نمايد، زيرا در آن سال ها پيامبر صلى الله عليه و آله از ابلاغ رسالت خائف بودند.
اين دسته از علماى اهل سنت بايد بدانند كه راه حل آنان مقرون به صحت نمى باشد، زيرا تمام علما و مفسران درجه اول اهل سنت اذعان دارند كه سوره مائده آخرين سوره اى است كه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد. چگونه امكان دارد سوره مائده آخرين سوره نازل شده بر رسول الله صلى الله عليه و آله باشد، اما آيه ابلاغ در سال هاى نخست رسالت نازل شده باشد؟!
روايات فراوانى در كتب اهل سنت وجود دارد كه بيان مى كند سوره مائده آخرين سوره نازل شده بر پيامبر صلى الله عليه و آله است. به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مى كنيم:
إن آخر سورة نزّلت، سورة المائدة: آخرين سوره اى كه نازل شد سوره مائده است[۲۰].
نزلت سورة المائده على رسول الله صلى الله عليه و آله فى حجةالوداع فيما بين مكة و المدينة و هو على ناقته ... . فبركت به راحلته من ثقلها: سوره مائده در حجةالوداع و در منطقه ای ميان مكه و مدينه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد، در حالى كه ايشان سوار بر شتر بودند... . و شتر از سنگينى سوره توقف كرد و نشست[۲۱].
به خاطر سنگينى آيات سوره مائده، به ويژه تهديد و انذار خداوند نسبت به رسول الله صلى الله عليه و آله در رابطه با ابلاغ پيام مهم، مركب پيامبر صلى الله عليه و آله از حركت باز مى ايستد و توان حمل ايشان را از دست مى دهد.
قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: المائدة من آخر القرآن تنزيلاً. فأحلّوا حلالها و حرّموا حرامها: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: سوره مائده آخرين سوره نازل شده قرآن است. پس حلال آن را حلال داريد و حرام آن را حرام دانيد[۲۲].
همانطور كه بيان كرديم، عده اى از اهل سنت بر اين نظر اند كه آيه ابلاغ در سال هاى آغازين بعثت نازل شده است. خالى از لطف نيست كه بدانيم منشأ اين نظريه، روايتى است كه عايشه نقل مى كند. از او نقل شده كه آيه ى ابلاغ در سال هاى نخست رسالت نازل شده است، و در آن سال ها همواره كسانى همراه پیامبر صلی الله علیه و آله بودند و از ايشان محافظت مى كردند[۲۳].
پرسش مهم از اهل سنت اين است كه عايشه در آن سال ها كجا بوده و چه سنّى داشته است؟ با مراجعه به منابع تاريخى اهل سنت، مطلب جالبى روشن مى شود و آن اين كه در سال دهم بعثت عايشه شش سال داشته، و اين به آن معنى است كه وى در سال چهارم بعثت متولد شده است.[۲۴]
از سوى ديگر، اگر بپذيريم كه آيه ابلاغ در سال هاى اول بعثت نازل شده است، اجماع علماى اهل سنت مبنى بر اينكه سوره مائده آخرين سوره نازل شده بر پيامبر صلى الله عليه و آله مى باشد را چگونه بايد تبيين و توجيه نمود؟
چنانكه ملاحظه مى كنيد، تا اينجا اهل سنت از هر راهى رفته اند گرفتار تناقض شده و به بن بست رسيده اند.
اتفاقات مهم روز عرفه
تا اينجا بيان شد كه ميان اهل سنت، دو نظريه در مورد شأن نزول آيه اكمال وجود دارد.
براى پيگيرى پژوهش در اين قسمت از بحث بنا را بر اين مى گذاريم كه آيه اكمال در روز عرفه نازل شده است، و در اين روز كفار نااميد گشتند و دين به اكمال و اتمام رسيد.
بنابراين نظر بايد به اين پرسش پاسخ داد كه: چه اتفاق مهمى در روز عرفه روى داد كه خداوند سبحان آيه اكمال را نازل فرمود؟
براى يافتن پاسخ، بايد به بررسى تاريخى بپردازيم و علت نزول احتمالى آيه اكمال در روز عرفه را دريابيم.
تورّق صفحات تاريخ به ما نشان مى دهد كه در آخرين حج پيامبر صلى الله عليه و آله و در روز عرفه بیان احکام حج تمتع اتفاق افتاد:
در حجةالوداع و در روز عرفه، پيامبر صلى الله عليه و آله تمام احكام حج تمتّع را در گفتار و رفتار تبيين نمودند. ايشان در آن سال به تمام پرسش هاى مربوط به حج تمتّع پاسخ دادند.
بيشتر روايات حج تمتع مربوط به آن سال بوده و از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است كه با اندكى تتبّع در كتب روايى شيعيان و اهل سنت اين موضوع روشن مى گردد.
بنابراين در روز عرفه احكام حج تمتّع با قول و فعل رسول الله صلى الله عليه و آله تبيين گشت.
پس از اين مقدمه به اين نتيجه مى رسيم كه حج تمتّع يكى از واجبات بسيار مهم مى باشد، زيرا روزى كه احكام حج تمتّع به وسيله پيامبر صلى الله عليه و آله تعليم و تبيين شد، روزى است كه بر اساس يكى از دو نظر اهل سنت نعمت دين كامل و تام شد، و به اين جهت آيه اكمال نازل گرديد.
بر اساس پذيرش مطلب مذكور، اهل سنت بايد به پرسش هاى ذيل پاسخى مناسب ارائه دهند.
نخستين پرسش اين است كه: چه گونه چنين واجب مهمى پس از چهار سال از درگذشت رسول الله صلى الله عليه و آله تغيير ماهيت مى دهد و حرام مى شود؟[۲۵]
آيا امكان دارد حج تمتّع و احكام آن باعث اكمال دين گردد، اما پس از چند صباحى حج تمتع جزء محرمات به حساب آيد و در حقيقت كمال از دين ستانده شود؟!
جالب اينجاست كه خليفه دوم مدعى است آيه اكمال در روز عرفه نازل شده، و از طرفى بيان احكام تمتّع در روز عرفه مورد اتفاق سنى و شيعه است، ولى خود او حكم به تحريم حج تمتّع داد و گفت:
متعتان كانتا على عهد رسول الله صلى الله عليه و آله، انا انهى عنهما و اُعاقب عليهما؛ متعة النساء و متعة الحج[۲۶]:
در زمان رسول الله صلى الله عليه و آله دو نوع متعه وجود داشت، ولى من آن دو را نهى مى كنم و انجام دهنده آن دو را تنبيه مى كنم؛ تمتع زنان (عقد موقت) و حج تمتّع.
در نتيجه عمر كه نزول آيه اكمال را در روز عرفه دانسته است، حكم به تحريم عملى داده كه كمال دين به واسطه تشريع آن بوده، و بنابراين كمال را از دين سلب نموده است.
دومين پرسش كه علماى اهل سنت بايد به آن پاسخ دهند اين است كه: آيا تمام خلفا مختار و مجاز اند احكام را تغيير دهند و حكمى را تشريع كنند؟
چه خصوصيت و ويژگى در خليفه دوم وجود دارد كه مى تواند واجب مهمى چون حج تمتع را حرام كند، اما خلفاى ديگر از چنين اختيارى برخوردار نباشند؟
اگر تمام خلفا بتوانند بنابر سليقه خود در احكام دين دخل و تصرف كنند، آيا به مرور زمان حكمى از احكام اسلام دست نخورده باقى خواهد ماند؟[۲۷]
سومين پرسش كه اهل سنت بايد پاسخگوى آن باشند اين است كه:
با توجه به اينكه حج تمتع يكى از فروع دين است، چرا آموزش اين حكم باعث نزول آيه اكمال مى گردد، اما در رابطه با نماز آيه اى مبنى بر اكمال و اتمام دین نازل نشد؟
در صورتى كه هيچ يک از واجبات ويژگى و امتياز نماز را ندارند؟ چرا كه در مورد نماز آمده است: إن قبلت قبل ما سواها: اگر نماز پذيرفته شود، اعمال ديگر نيز پذيرفته مى شود.[۲۸]
اهل سنت نيز روايتى به اين مضمون از رسول اللَّه صلى الله عليه و آله نقل كرده اند: إنّ اول ما يحاسب به العبد صلاته. فإن صلحت صلح سائر عمله، و إن فسدت فسد سائر عمله[۲۹]:
نماز نخستين چيزى است كه در روز قيامت بنده بابت آن مورد سؤال قرار مى گيرد. اگر درست باشد ساير اعمال او نيز پذيرفته مى شود، و اگر نماز او فاسد و باطل باشد ساير اعمال او نيز باطل و فاسد خواهد بود.
پس چگونه آموزش احكام حج تمتّع و يا آموزش و تعليم ديگر واجبات و محرّمات باعث نااميدى و يأس كفار مى گردد، و علائم و نشانه هاى يأس آنان چيست؟
چهارمين پرسش اين است كه: اگر بيان همه محرمات و واجبات به معناى اكمال و اتمام دين باشد، چرا آيه اكمال در روز عرفه نازل شد، نه در آخرين روز و آخرين ساعات عمر گرانقدر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله؟
در حالى كه مى دانيم از روز عرفه تا پايان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله نزديک به هشتاد روز فاصله زمانى مى باشد، و بعضى از واجبات و محرّمات - مانند حكم حرمت ربا - پس از روز عرفه تشريع شد.
بنابراين نظر بايد آيه اكمال پس از بيان حكم حرمت ربا نازل مى شد، زيرا به نظر اهل سنت بيان حرمت ربا آخرين حكم صادر شده از پيامبر صلى الله عليه و آله مى باشد.[۳۰]
بنابراين، اگر آيه اكمال به دليل بيان احكام حج تمتّع نازل شده باشد، با اشكالات مذكور مواجه ايم. دقت و تأمل در پرسش هاى مطرح شده، ما را به اين نتيجه رهنمود مى كند كه هيچ دليلى وجود ندارد روز عرفه را به دليل بيان احكام حج تمتع عيد بگيريم و جشن بر پا كنيم.
حاصل سخن اينكه: اگر آيه اكمال در روز عرفه نازل شده باشد، ارتباط و پيوندى ميان اين آيه و آيه ابلاغ وجود نخواهد داشت. در حالى كه روشن شد اين دو آيه صدر و ذيل يكديگر اند.
در آخر و پس از بررسى نخستين رويداد پر اهميت در روز عرفه، بد نيست به ديگر واقعه اين روز هم اشاره اى داشته باشيم. در روز عرفه، رسول اللَّه صلى الله عليه و آله خطبه مهمى ايراد كردند. شايد برخى گمان كنند نزول آيه اكمال به دليل خطابه مهم رسول اللَّه صلى الله عليه و آله در آن روز باشد. به اين جهت به بررسى و تحليل اين سخنرانى مى پردازيم. سر فصل ها و فرازهاى اصلى خطبه رسول اللَّه صلى الله عليه و آله در روز عرفه عبارت اند از:
۱. إن دمائكم و اموالكم حرام عليكم: خون و اموال شما حرمت دارد.
۲. من كانت عنده وديعة فليؤدّها الى من ائتمنه عليها: هر كس نزد او امانتى هست آن را به صاحبش باز گرداند.
۳. إن اكرمكم عند اللَّه اتقاكم، و ليس لعربى على عجمى فضل إلا بالتقوى: گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست. هيچ عربى بر عجم برترى ندارد مگر به سبب تقوا.
۴. إنما النسى زيادة فى الكفر. يضلّ به الذين كفروا، يحلّونه عاماً و يحرّمونه عاماً ... . و إن عدة الشهور عند اللَّه إثنا عشر شهراً فى كتاب اللَّه، يوم خلق السماوات و الارض.
منها اربعة حُرُم: نسىء (جا به جا كردن و تأخير ماه هاى حرام) افزايشى در كفر است. دوران حكومت و سلطنت ايشان به پايان مى رسد، اما نمى دانستند كه بين نبوت و سلطنت تفاوت فراوانى است.
اين احتمال كه نااميدى و يأسى كه در صدر آيه اكمال ذكر شده به دليل ممانعت از ورود مشرکان به مکّه در حجةالوداع است مردود مى باشد، زيرا در سال قبل از حجةالوداع آمدن آنان به مسجدالحرام ممنوع شد.[۳۱]
با توجه به تمام مطالبى كه بيان نموديم، روشن مى شود كه اكمال و اتمام نعمت دين و نااميدى مشركان از تعرض و دست اندازى به اسلام و خشنودى ذات اقدس ربوبى از جاودانگی اسلام، هنگامى محقق مى شود كه قائم مقامى صالح و مورد تأييد خدا و رسول صلى الله عليه و آله براى نبوّت منصوب شود، تا بتواند از همه دستاوردهاى دين حفاظت كند و امور مسلمانان را تدبير نمايد و هدایت امت را به عهده بگيرد، و در عين حال بر سبک و سياق آورنده دين و گيرنده پيام وحى دانا و پايبند باشد.
چنين انتخاب و انتصابى موجب نااميدى كافران مى گردد، نه بيان احكام حج تمتع يا بعضى از احكام ديگر.
در آخر بد نست به نكته اى ديگر در مورد آيه اكمال اشاره شود، و آن اشاره به ترس از خدا در اين آيه است؛ آنجا كه خداوند در آيه اكمال مى فرمايد:
«فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ»[۳۲]: از آنها نترسيد و از مخالفت من بترسيد!
خداوند در اينجا به صراحت بيان مى كند كه ديگر جايى براى ترس از مشركان وجود ندارد و بايد از من (خدا) بترسيد! امر به خشيت در برابر خدا، امرى ارشادى است؛ يعنى عقل به تنهايى به اين مسئله پى مى برد.
از طرف ديگر، ترس از خدا يعنى ترس از خودمان و هراس از اعمال زشت و نادرست، زيرا ناموس آفرينش اقتضائات خاصى دارد.
هنگامى كه خداوند به بندگان خود نعمتى را ارزانى بدارد، آن را از آنان باز نمى ستاند، مگر آنكه خودشان نعمت را با كفران از خود سلب كنند.
خداوند در اين باره مى فرمايد: «ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَىٰ قَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۙ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»[۳۳]:
اين به دليل آن است كه خداوند نعمتى را كه به گروهى داده تغيير نمى دهد، جز آنكه آنها خودشان را تغيير دهند و خداوند شنوا و داناست.
خداوند مى فرمايد: ما نعمت دين را به اكمال و انجام رسانديم و ديگر هيچ كمبود و نقصانى در آن وجود ندارد. مشركان نااميد گشته اند و هيچ دليلى وجود ندارد كه از آنان بترسيد، چون ما بقا و جاودانگى دين را تضمين نموده ايم. بايد فقط از خدا ترسيد، همانند مجرم كه از شخص قاضى هراسى ندارد. بلكه از جايگاه قاضى مى ترسد، و ترس او از آن جايگاه به خود او و جرمش باز مى گردد. ترس از خدا به كفران نعمت ولايت باز مى گردد.
شيعيان با نعمت ولایت چگونه رفتار كردند، و رفتار برخى گذشتگان و صحابه چگونه بود؟ مگر نه آن بود كه خليفه دوم - كه از صحابه رسول الله صلى الله عليه و آله مى باشد - در روز غدير دست اميرالمؤمنين عليه السلام را فشرد و به ايشان عرض كرد: بخّ بخّ لك يابن ابى طالب! اصبحت مولاى و مولى كل مسلم: مبارک باد بر تو اى فرزند ابوطالب! امروز شما مولاى من و همه مسلمانان هستى.
آيا اهل سنت مى توانند اين گفته او را انكار كنند؟ آيا انكار روايتى كه از مسلّمات كتب اهل سنت است امكان پذير مى باشد؟
حال روى سخن با خليفه دوم است. مگر در روز غدير به اميرالمؤمنين عليه السلام شادباش نگفتى؟ مگر در آن روز به ولايت و خلافت ايشان پس از رسول الله صلى الله عليه و آله اقرار نكردى؟!
پس چرا پيمان شكنى كردى و ولايت را بر هم زدى؟ مگر نه آن است كه نقصان دين با نعمت ولايت كامل و تمام مى شود؟ چرا كفران نعمت كردى و ولايت را نپذيرفتى و به آن گردن ننهادى؟
يكى از نكات مهمى كه در آيه اكمال قابل توجه است اينكه خداى متعال اتمام نعمت بر خلق با ولايت را از پيوندى تنگاتنگ برخوردار فرموده است.
به بيان ديگر، همانطور كه كمال يافتگى دين در گرو ولايت محمد صلى الله عليه و آله و خاندان پاک او عليهم السلام است، چنين ولايتى مسلمانان را از تماميت نعمت ها برخوردار مى كند.
البته نعمت مورد نظر آيه كريمه، تمام گونه هاى ظاهرى و باطنى آن را در بر مى گيرد، مانند:
عدالت، مساوات، همبستگى، برادرى، اخلاق، دانش، آرامش روحى و آزادى و...، و خلاصه تمام گونه هاى نعمت ها را شامل مى شود.
از همين رو، نظريه آنان كه مى كوشند نعمت مورد اشاره قرآن را تنها به «شريعت» و نعمت هاى معنوى تفسير كنند قابل تأمل و نظر است، چه اينكه آيه مورد نظر به اصل نعمت نپرداخته، بلكه صريح آيه اتمام نعمت را بيان مى كند كه شامل تمام گونه هاى نعمت است.
نه تنها در اين آيه، كه هر جايى از قرآن كريم سخن از اتمام نعمت به ميان آمده، مراد تمام نعمت هايى است كه انسان در اين جهان از آن برخوردار مى شود.[۳۴]
اين تفصيل، رابطه مستقيم و تنگاتنگ ولايت اميرالمؤمنين على عليه السلام و برخوردارى از نعمت هاى مشروع مادى را روشن مى كند، چرا كه ولايت محورى علوى از اركان اساسى و مهم رسيدن به جامعه مبتنى بر آزادى، عدالت و ارزش ها و فضائل اخلاقى و انسانى مى باشد.
از همين رو مى بايست به آخرين رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم تن دهيم و در عمل ولايت امیرالمؤمنین علیه السلام را بپذيريم.
به ديگر سخن، پذيرفتن ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام با تمام لوازم آن كه خداوند در غدير خم آن را بر مسلمانان واجب گرداند، اثر تكوينى داشته و مردم را از خيرات و بركات بى شمار آسمان و زمين بهره مند مى كند.
خداى متعال درباره تأثيرپذيرى از فرمان حضرتش مى فرمايد: «و لو انهم اقاموا التوراة و الانجيل و ما انزل إليهم من ربهم لأكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم...»[۳۵]:
و اگر آنان به تورات و انجيل و آنچه از جانب پروردگارشان به سويشان نازل شده است عمل مى كردند قطعاً از بالاى سرشان (بركات آسمانى) و از زير پاهايشان (بركات زمينى) برخوردار مى شدند.
يكى از نكته هاى قابل توجه و مهم آيه اكمال اين است كه خداوند اتمام نعمت خويش بر خلق را مرهون و معلول ولايت معرفى كرده، و آن دو را به هم ربط داده است.
يعنى همان گونه كه كمال دين با ولايت تحقق يافت، اتمام نعمت او نيز به اعلان ولايت از سوى رسول خدا صلى الله عليه و آله و قبول آن توسط مردم منوط گرديد.
مراد از نعمت هم، تمام نعمت هاست؛ اعم از ظاهرى و باطنى. مانند عدالت و مساوات و اتحاد و برادرى و علم و اخلاق و امنيت روحى و روانى و رفاه و آزادى و امنیت، و خلاصه انواع برخوردارى هاى اخلاقى و اجتماعى.
بنابراين، كسانى كه كوشيده اند نعمت را بر اصل شريعت و ولايت حمل كرده و صرفاً آن را امرى معنوى بدانند محل تأمل است، زيرا در اين آيه سخن از اصل نعمت نيست، بلكه كلام در «اتمام نعمت» است. در قرآن وقتى سخن از اتمام نعمت به ميان آمده، مراد نعمت هايى است كه در دنيا نصيب انسان مى شود.[۳۶]
در نتيجه بايد بگوييم:
ميان ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام و برخوردارى از نعمت هاى دنيوى، ارتباط مستقيمى وجود دارد، و يكى از شرائط مهم و اصلى رسيدن به جامعه اى آزاد و آباد و توأم با عدالت و اخلاق و حاكميت ارزش ها و فضايل معنوى و انسانى، آن است كه ما به آنچه رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير ابلاغ فرمود گردن نهيم و ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام را در عمل بپذيريم.
به عبارت ديگر: پذيرش ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام اثرى تكوينى دارد، و باعث مى شود زمين و آسمان نيز بركات و خيرات خود را بر مردم فرو ببارند.
خداوند مى فرمايد: «و لَو انَّهُم اقامُوا التَوراةَ و الانجيل و ما أُنزِل اليهم من ربهم لأكلوا من فَوقهم و من تحت ارجُلهم»[۳۷]:
و اگر آنان به تورات و انجيل و آنچه از جانب پروردگارشان به سويشان نازل شده است عمل مى كردند قطعاً از بالاى سرشان (بركات آسمانى) و از زير پاهايشان (بركات زمينى) برخوردار مى شدند.
اگر بخواهيم در عبارتى كوتاه غدير را تعريف كنيم بايد بگوييم: غدیر آن است كه تمام اسلام را در دامن، و كليه فداكارى ها و تلاش هاى پيامبر صلى الله عليه و آله را در آغوش دارد، و سينه اش مخزن احكام و آداب و برنامه هايى است كه از سوى خدا بر پيامبرش صلى الله عليه و آله نازل شده است. و اين همان مفهوم آيه تبليغ است.
به تعبير ديگر: غدير گنجينه فضائل و اخلاق و مكارم و محاسن، بلكه عين آن است، و كليه پيشرفت هاى تمدنى و معنوى وامدار آن مى باشد.
غدير مهمترين عامل حفظ دين است، و انكار آن به معنى انكار كليه مضامين پيشرفته اسلامى مندرج در سرزمين پهناورش مى باشد.
بنابراين، هر خطى كه به غدير منتهى نگشته و به آن وصل نباشد، در حكم رد اهل بیت علیهم السلام و رد رسول خدا صلى الله عليه و آله و رد خداوند است.
غدير به معنى واقعى كلمه، همان خط امیرالمؤمنین علیه السلام است كه بر كل تاريخ حكم مى راند و بر تمام بشريت و انسانيت حاكم است.
اميرالمؤمنين عليه السلام بزرگترين آيت خداست، و هيچ نشانه ديگرى به پاى او نمى رسد. بر اين اساس، امام باقر علیه السلام به كسى كه بدون اميرالمؤمنين عليه السلام به دنبال معرفت خدا و اسلام بود فرمود: فليشرّق و ليغرّب[۳۸]؛ او اگر شرق و غرب را هم به زير پا بگذارد به مطلوب نمى رسد.
اين از بيچارگى و شوربختى انسان است كه از راهى غير از راه على و آل على عليهم السلام بخواهد به علم و معرفت دست يابد.
اين نوع علم و معرفت به فرض هم كه حاصل شود، به دليل آن كه فاقد جوهر اخلاقى و روحى بوده و تهى از معنويت و شريعت مى باشد، علم و معرفتى غير مفيد و ناصحيح است.
پانویس
- ↑ تاریخ بغداد ج۸ ص ۲۹۰.
- ↑ تفسیر ابن کثیر ج ۲ ص ۱۵.
- ↑ شواهد التنزیل ج ۱ص۲۰۰.
- ↑ روح المعانی ج۶ ص۱۹۲.
- ↑ الاتقان ج۱ص ۳۱.
- ↑ الدرالمنثور ج ۲ ص۴۵۷.
- ↑ تاریخ بغدادج ۸ ص۲۸۴.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق ج۴۲ ص۲۳۳.
- ↑ المناقب(خوارزمی) ص ۱۳۵-۱۸۴.
- ↑ تذکره الخواص ص ۱۸.
- ↑ البدایه والنهایه ج۷ص ۳۸۶.
- ↑ المناقب(ابن مغازلی) ص ۱۸.
- ↑ ینابیع الموده ج۲ص۲۴۹.
- ↑ صحیح بخاری ج۵ ص۱۲۷. مسند احمد ج۱ ص۲۸.
- ↑ الدرالمنثور ج۲ص۴۵۷.
- ↑ الغدیر ج ۱ص ۴۰۲.
- ↑ سیر اعلام النبلاء ج ۲ ص ۵۷۸.
- ↑ مائده/ ۶۷.
- ↑ الدرالمنثورج ۲ص۵۲۸. تفسیر فخر رازی ج ۱۲ ص۵۳. شواهد التنزیل ج ۲ ص۲۴۹-۲۵۸.
- ↑ مستدرک الحاکم ج ۲،ص ۳۱۱. تفسیر ابن کثیر ج۲، ص۳. مسند احمد ج۶، ص۱۸۸. السنن الکبری ج ۷، ص۱۷۲.
- ↑ الدرالمنثور ج۲، ص ۴۴۶.
- ↑ الدرالمنثور ج۲، ص ۴۴۶.
- ↑ الدرالمنثورج۲، ص۵۲۹.
- ↑ الطبقات الکبری ج۸، ص۵۸. وفیات الاعیان ج۳، ص۱۶. المنتظم ج۳، ص۱۶.
- ↑ عمر سال۱۳ هجری به خلافت رسید و در سال ۲۳ هجری به قتل رسید. بنابراین حج تمتع حداقل سه سال پس از پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) و حداکثر ده سال پس از ایشان توسط عمر تحریم شد.
- ↑ مستدرک الوسائل ج۱۴، ص۴۸۳. از منابع اهل سنت: المغنی ج۷، ص۵۷۲. شرح الکبیرج۷، ص۵۳۷. مسند احمدج۳، ص۳۲۵. کنزالعمال ج۱۶، ص۵۲۱.
- ↑ جمله ای درباره امام زمان (علیه السلام) نقل شده است که: یأتی بدین جدید: دین جدیدی خواهد آورد. مصباح الاصول ج۲، ص۱۷۲. سخن فوق ناظر به شیعیان نمی باشد، زیرا آنان تمام احکامشان را از سرچشمه گوارای دانش اهل بیت (علیهم السلام) گرفته اند. اما احکام اهل سنت با گذر زمان و بنا به سلیقه خلفا دستخوش تغییر و تحول شده است. دین به حدی دستخوش دگرگونی می شود که وقتی حضرت ولیعصر (علیه السلام) دین راستین را تبیین میفرمایند، همگان دچار این توهم میشوند که ایشان دین جدیدی جعل کرده اند.
- ↑ الکافی ج۳، ص۲۶۸.
- ↑ کنزالعمال ج۷، ص۲۸۳. مسند احمد ج۲، ص۲۹۰. با اندکی تفاوت.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس الهلالی ص۸۰. بحارالانوار ج۲۸، ص۲۶۲. الاحتجاج ج ۱، ص۱۰۵.
- ↑ توبه/۲۸. التبیان ج۵، ص۲۰۰. الدرالمنثور ج۳، ص۴۰۸.
- ↑ انفال/ ۵۳.
- ↑ انفال/ ۵۳.
- ↑ به عنوان مثال: آنجا که مبفرماید: ولإتم نعمتی علیکم... تا نعمت خویش را برشما تمام کنم(بقره/ ۱۵۰). ((... ولیتمّ نعمته علیکم...)) تا (خدا) نعمت خود را برشما تمام کند(مائده/ ۶). ((... ویتمّ نعمته علیک...)) و نعمت خود را بر تو تمام کند( یوسف/۶). ((... و کذلک یتمّ نعمته علیکم ...)) این گونه وی نعمتش را برشما تمام می گرداند (نحل/۸۱). (( ...ویتمّ نعمته علیک...)) و نعمت خود را برتو تمام گرداند (فتح/۲).
- ↑ مائده/۶۶.
- ↑ مائده/ ۳،۶. بقره/ ۱۵۰. یوسف/ ۶. نحل/ ۸۱. فتح/ ۲.
- ↑ مائده / ۶۶.
- ↑ ... فلیشّرق الحکم و الیغرّب، اما والله لا یصیب العلم الا من اهل بیت نزل علیهم جبرئیل. الکافی ج۱، ص۴۰۰.