عامر بن واثله کنانی لیثی، معروف به ابوطفیل، از صحابه پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و امام علی علیه السلام و از مشاهیر شیعه بود که در سال سوم هجری به دنیا آمد، هشت سال از عمر پیامبر را درک کرد و تا زمان امام باقر علیه السلام زنده بود و به عنوان آخرین صحابی پیامبر درگذشت. وی از اصحاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام و شاهد وقایع مهمی مانند صفین، جمل و نهروان بود، راوی حدیث بوده و به شجاعت، فصاحت و وفاداری به امامت شهرت داشت.

عامر بن واثله لیثی (ابوالطفیل)
اطلاعات فردی
نام کاملعامر بن واثله بن عبدالله بن عمیر بن جحش کنانی لیثی
سرشناسیصحابی پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله، شاعر و خطیب نامدار دوران صدر اسلام
تولدسال سوم هجری قمری (سال جنگ احد)، در مکه
وفاتحدود سال ۱۱۰ هجری قمری
اطلاعات علمی
استادانپیامبر اسلام صلی الله علیه وآله، امام علی علیه السلام، امام حسن مجتبی علیه السلام، امام سجاد علیه السلام
مذهبشیعه
اطلاعات فرهنگی
زمینه فعالیتهمراهی و حمایت از امام علی علیه السلام، حضور در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان
علت شهرتاصحاب امام علی علیه السلام، آخرین صحابی پیامبرصلی الله علیه وآله که از دنیا رفته است

زندگی‌نامه

عامر بن واثله کنانی لیثی که به کنیه ابوطفیل شهرت دارد، از چهره‌های شناخته شده صدر اسلام است و در میان مردم بیشتر با کنیه‌اش شناخته می‌شد.[۱] وی به قبیله مُضَر تعلق داشت و در سال سوم هجری، که همزمان با رخداد جنگ احد بود، متولد شد.[۲] عامر بن واثله از اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله، امام علی علیه السلام، امام حسن مجتبی علیه السلام و امام سجاد علیه السلام بود و روایات متعددی را از ایشان نقل کرده است.[۳]او از شعرای معروف در میان صحابه است. وی را بصفاتی چون فاضل، عاقل، حاضرجواب و فصیح ستوده‌اند.[۴] او از پیامبر صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام، ابن‌عباس، ابن مسعود و…، حدیث شنیده است.[۵] ابوعلی بن سکن بغدادی (ت ۲۹۴ - م ۳۵۳ ق) صحابی بودن ابوالطفیل را تأیید، اما در صحت روایت کردن او از پیامبر صلی الله علیه و آله تشکیک کرده است.[۶] اما به تصریح ابن عدی، روایات او از رسول خدا صلی الله علیه و آله در حدود بیست حدیث است.[۷]

از احادیث قابل توجه او می‌توان به روایتی به نقل از معاذ بن جبل اشاره کرد که بر اساس آن پیامبر صلی الله علیه و آله در غزوه تبوک، بین نمازهای ظهر و عصر و نیز مغرب و عشا را جمع کرده است.[۸] ابوالطفیل حدود هفت سال داشت که در غزوه حنین حضور یافت و در رساندن آذوقه به سپاه اسلام کمک کرد.[۹] او با وجود اینکه هنوز بالغ نشده بود، در حجةالوداع پیامبر صلی الله علیه و آله را همراهی کرد.[۱۰]

وفات وی در حوالی سال ۱۱۰ هجری ثبت شده است.[۱۱] برخی نسبت‌های فرقه‌ای چون کیسانی به او داده‌اند، حال آنکه منابع معتبر این انتساب را صحیح نمی‌دانند. همچنین برخی وی را اهل سنت و معتقد به فضیلت خلفا ولی مقدم دانستن امام علی علیه السلام دانسته‌اند، اما این نسبت نیز مردود است.[۱۲]

عامر بن واثله هشت سال از زندگی پیامبر اسلام صلی الله علیه ووآله را درک کرد و از آخرین صحابه‌ای بود که تا زمان امام باقر علیه السلام زنده بود.[۱۳] به نقل خود او، گاه پیامبر را از نزدیک دیده و در وقایع مهم مانند فتح مکه[۱۴] و تقسیم غنائم جعرانه حضور داشته است.[۱۵]

عامر پس از شهادت پیامبر صلی الله علیه وآله به امام علی علیه السلام پیوست و در تمامی دوران امامت علی علیه السلام و پس از آن نزد آن حضرت بود،[۱۶] زمانی که شورای شش نفره برای تعیین خلیفه سوم تشکیل شد، ابوالطفیل از کسانی بود که از پشت درهای بسته گفتگوهای آنان را شنید و سخنان امام علی علیه السلام را دفاع از حقانیت خود (حدیث مناشده) روایت کرد.[۱۷] از خود وی نقل شده که هنگام محاصره عثمان بدون هیچ اقدامی شاهد ماجرا بوده است.[۱۸] در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان شرکت داشت[۱۹] در جنگ صفین، یکی از فرماندهان پیاده‌نظام سپاه حضرت و فرمانده گروه کمین بود.[۲۰] اشعار منقول از وی در این نبرد گواه بر بینش والای اعتقادی او در عصر خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام است.[۲۱]

از این رو، برقی نام او را در شمار خواص اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام آورده،[۲۲] و یعقوبی او را از حاملان علم امام علی علیه السلام برشمرده است.[۲۳] طوسی نام وی را در شمار اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علی، امام حسن و امام سجاد علیهم السلام ذکر کرده است، ولی ظاهراً نام وی را در شمار اصحاب امام حسین علیه السلام از قلم انداخته است.[۲۴] ابوالطفیل در قیام مختار بر ضد جانیان و جنایتکاران کربلا نیز شرکت فعال داشته و پرچمدار بود.[۲۵]

و بعد از شهادت امام علی علیه السلام، به مکه نقل مکان کرد و باقی عمر خود را آنجا سپری نمود.[۲۶] گزارش‌هایی که حاکی از حضور وی در قیام مختار و نیز قیام ابن اشعث است[۲۷] بر طول عمر و جایگاه فعال وی دلالت دارد و فرضیه وفاتش در سال‌های قبل از ۱۰۰ هجری محل تردید است. برخی منابع وفات وی را حوالی ۱۰۰ تا ۱۱۰ هجری و عده‌ای حتی تا عصر امام باقر علیه السلام دانسته‌اند.[۲۸]

روایت حدیث غدیر[۲۹]

احمد بن حنبل در مسند خود حدیث غدیر را در ماجرای احتجاج امیرالمؤمنین علیه السلام به حدیث غدیر در رحبه کوفه از عامر بن واثله نقل کرده است. همچنین در مدارک زیر حدیث غدیر را از او روایت کرده‌اند: نسائی در «الخصائص»، حاکم در «المستدرک»، ابومحمد عاصمی در «زین الفتی»، ابن اثیر در «اسد الغابة»، خوارزمی در «المناقب»، گنجی شافعی در «کفایة الطالب»، طبری در «الریاض النضرة»، ابن حمزه حنفی دمشقی در «البیان و التعریف»، ابن کثیر در «البدایة و النهایة»، ابن حجر در «الاصابة»، متقی هندی در «کنز العمال»، سمهودی در «جواهر العقدین»، قندوزی حنفی در «ینابیع المودة».[۳۰]

عن أبی الطفیل، قال: إنَّ علیّا علیه السلام قام، فحمد اللَّه، و أثنی علیه، ثمّ قال: «أَنشُد اللَّه من شهد یوم غدیر خُمّ إلّا قام، و لا یقوم رجل یقول: إنّی نُبِّئتُ أو بلغنی، إلّا رجل سمعت أُذُناه، و وعاه قلبه». فقام سبعة عشر رجلًا، منهم: خزیمة بن ثابت، و سهل بن سعد، و عدیُّ بن حاتم، و عقبة بن عامر، و أبو أیّوب الأنصاری، و أبو سعید الخُدری‏، و أبو شریح الخزاعی، و أبو قدامة الأنصاری، و أبو لیلی، و أبو الهیثم بن التیّهان، و رجالٌ من قریش، فقال علیّ علیه السلام و عنهم: «هاتوا ما سمعتم». فقالوا: نشهد أنَّا أقبلنا مع رسول اللَّه صلی الله علیه وآله من حجّة الوداع، حتی إذا کان الظهر خرج رسول اللَّه صلی الله علیه وآله فأمر بشجرات فشُذِّبنَ و أُلقی علیهنّ ثوبٌ، ثمّ نادی بالصلاة، فخرجنا، فصلّینا، ثمّ قام، فحمد اللَّه، و أثنی علیه، ثمّ قال: «أیّها الناس ما أنتم قائلون؟ قالوا: قد بلّغت. قال: اللّهمّ اشهد. ثلاث مرّات. قال: إنّی أُوشِک أن أُدعی، فأجیب، و إنّی مسؤولٌ، و أنتم مسؤولون. ثمّ قال: أیّها الناس إنّی تارکٌ فیکم الثّقَلَین: کتاب اللَّه، و عترتی أهل بیتی، إن تمسّکتم بهما لن تَضِلّوا، فانظروا کیف تخلفون فیهما، و إنَّهما لن یفترقا حتی یردا علیَّ الحوض، نبّأنی بذلک اللطیف الخبیر. ثمّ قال: إنَّ اللَّه مولای، و أنا مولی المؤمنین، أ لستم تعلمون أنّی أولی بکم من أنفسکم؟ قالوا: بلی ذلک. ثلاثاً. ثمّ أخذ بیدک یا أمیر المؤمنین فرفعها، و قال: من کنتُ مولاه فهذا علیٌّ مولاه: اللّهمّ والِ من والاه، و عادِ من عاداه. فقال علیٌّ: صدقتم و أنا علی ذلک من الشاهدین».

أبی الطفیل، گفت: حضرت علی علیه السلام ایستاد، خدا را حمد و ثنا گفت، سپس فرمود: «از خدا می‌خواهم هر کس که در روز غدیر خم شاهد بوده است بلند شود، و هر کسی که بگوید به من خبر داده‌اند یا به من رسیده است، مگر آن کسی که این مطلب به گوشش رسیده و در قلبش جای گرفته، بلند نشود». هفده نفر برخاستند، از جمله: خزیمه بن ثابت، سهل بن سعد، عدی بن حاتم، عقبه بن عامر، ابو ایوب انصاری، ابو سعید خدری، ابو شریح خزاعی، ابو قدامه انصاری، ابو لیلی، ابو الهیثم بن تیهان، و مردانی از قریش. حضرت علی علیه السلام به آنان گفت: «آنچه شنیده‌اید بیان کنید». آن‌ها گفتند: «شهادت می‌دهیم که ما همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله از حجّت الوداع آمدیم، تا وقتی ظهر شد، پیامبر صلی الله علیه واله بیرون آمد و دستور داد درختانی هرس و بریده شدند و روی آن‌ها پارچه‌ای انداخته شد. سپس پیامبرصلی الله علیه واله ندا داد به نماز، ما بیرون رفتیم و نماز خواندیم. سپس پیامبر ایستاد، خدا را حمد و ثنا کرد و گفت: "ای مردم، شما چه می‌گویید؟" آنان گفتند: به تحقیق که ابلاغ کردید. پیامبر گفت: خدایا شاهد باش. سه بار گفت. سپس فرمود: من به زودی دعوت می‌شوم، دعوت را پاسخ می‌گویم، و من مورد سؤال قرار می‌گیرم و شما نیز مورد سؤال قرار می‌گیرید. سپس فرمود: ای مردم، من در میان شما دو چیز گران‌بها می‌گذارم: کتاب خدا و عترت و اهل بیت من، اگر به آن‌ها چنگ بزنید هرگز گمراه نخواهید شد. پس مواظب باشید پس از من چگونه با آن‌ها رفتار خواهید کرد، و این دو هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا به کنار حوض در قیامت بازگردند، این خبر را از لطیف خبیر به من رسیده است. سپس فرمود: خدا مولای من است و من مولای مؤمنانم. آیا نمی‌دانید که من نسبت به شما از خودتان سزاوارترم؟ آنان گفتند: بله، این را سه بار گفتیم. سپس دست شما را گرفت ای امیر مؤمنان، بالا برد و فرمود: هر کس من مولای اویم علی مولای اوست، خدایا دوست بدار هر کس او را دوست دارد و دشمن بدار هر کس با او دشمنی کند». آنگاه علی علیه السلام فرمود: «شما راست گفتید و من بر این امر از شاهدانم».[۳۱]

مبلّغ غدیر[۳۲]

ابوالطفیل عامر بن واثله از مبلغان غدیر است، که با وجود زحمات فراوانی که در ترویج فرهنگ غدیر متحمل شده، بررسی حیات وی از زاویه نقل و ترویج حدیث غدیر و وفاداری به پیام غدیر کمتر مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است.

ابوالطفیل صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله و راوی حدیث غدیر است، و زندگی او تجلّی بصیرت در اعتقاد و عمل است. چنان‌که حتی در شرایط فتنه‌های جمل و صفین تردید نکرده، و در دفاع از امیرالمؤمنین علیه السلام جهاد کرد. ابوالطفیل در جنگ نهروان با خوارج نیز توفیق جهاد در کنار امام علی علیه السلام نصیبش شد. با آنکه بسیاری از کسانی که عنوان صحابه رسول اللَّه صلی الله علیه و آله را یدک می‌کشیدند، در برابر مسئولیتی که از جانب خداوند در غدیر بر دوششان نهاده شده بود، یا خود مرتکب غصب و خیانت شدند، یا ظلم را پذیرفتند و در دفاع از مظلوم و احقاق حق وی سستی و کوتاهی کردند!

در میان صحابه، می‌توان از اشخاصی - هر چند قلیل اما چون کوه استوار - سراغ گرفت که آوای «من کنت مولاه فعلی مولاه» را با گوش جان شنیده بودند، و تا پای جان در دفاع از پیام غدیر ایستادند. این گروه از صحابه تنها به روایت یا تبلیغ حدیث غدیر اکتفا نکردند، بلکه عمل آنان در عرصه‌های گوناگون گواه استقامت آنان در وفاداری به آرمان غدیر بود، و با نور بصیرتی که از غدیر به زندگی آنان تابیده بود. حتی در فتنه‌های جمل، صفین و نهروان نیز دست از حمایت از امیرالمؤمنین علیه السلام و دفاع از حقانیت ایشان برنداشتند.

ابوالطفیل عامر بن واثله نیز از این پیام آوران غدیر است، که با وجود زحمات فراوانی که در دفاع از فرهنگ غدیر و انتقال آن به نسل‌های آینده متحمل شده، جامعه شیعه امروزین اساساً نام ابوالطفیل را نشنیده، یا اجمالاً فقط نامش یا حداکثر صحابی بودنش را می‌دانند.

الف) حدیث غدیر به روایت ابوالطفیل

او حدیث غدیر و حدیث ثقلین را ضمن یک روایت و تنها با یک واسطه یعنی زید بن ارقم از رسول اللَّه صلی الله علیه و آله نقل کرده، و تحریرهای مختلفی از این خبر در منابع آمده است.[۳۳]حدیث غدیر در این روایت نسبت به نقل مشهور صریح تر این است:

اخذ بید علی علیه السلام فقال: من کنت ولیه فهذا ولیه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه: (رسول اللَّه صلی الله علیه و آله در حجةالوداع و در مکان غدیر خم) دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: هر کس من ولی او هستم، پس این ولی او است. خدایا دوست بدار آنکه او را دوست دارد، و دشمن بدار هر کس با او دشمنی کند.[۳۴]

در روایت حاکم نیشابوری - که وی آن را حتی بر اساس مبانی بخاری و مسلم حدیثی صحیح می‌داند - نیز چنین آمده است:

اخذ بید علی علیه السلام فقال: من کنت اولی به من نفسه فعلی ولیه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه: دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: هر کس من بر او بیش از خودش ولایت دارم پس علی علیه السلام ولیّ او است. خدایا دوست بدار آنکه او را دوست دارد، و دشمن بدار هر کس با او دشمنی کند.[۳۵]

بنا بر نقل صدوق به سند معتبر،[۳۶] ابوالطفیل مشابه این روایت را از حذیفة بن اسید غفاری - یکی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و از اصحاب خاص امام مجتبی علیه السلام[۳۷] - نیز شنیده است. معروف بن خربوذ مکی - که این روایت را از ابوالطفیل نقل کرده - از امام باقر علیه السلام درباره صحت آن پرسش کرده، و امام علیه السلام فرموده است: ابوالطفیل - که رحمت خدا بر او باد - راست گفته است. این روایت در «کتاب علی علیه السلام» آمده و ما آن را می‌شناسیم.

ج) بررسی اعتبار روایات ابوالطفیل نزد اهل تسنن

با اینکه صاحبان صحاح سته بر وثاقت او اجماع دارند و همگی از او روایت کرده‌اند،[۳۸] ابن قتیبه به سبب همراهی وی با مختار و اعتقاد به رجعت نام او را در شمار غالیان رافضه ثبت کرده‌اند.[۳۹]ابن حزم نیز از وی با لفظ «کذّاب» یاد کرده و روایاتش را بی‌اعتبار دانسته است! اما نظر به صحابی بودن او، بیشتر علمای اهل تسنن چنین نسبت‌هایی به وی را برنتافته و روایاتش را معتبر دانسته‌اند.[۴۰]از این میان، ابن عدی ضمن پذیرش روایات وی، نقش خوارج را در منفی جلوه دادن شخصیت او به سبب اعتقادش به افضلیت حضرت علی و اهل بیت علیهم السلام قابل توجه می‌داند.[۴۱]

پرواضح است که تضعیف نمودن ابوالطفیل از طرف افرادی چون ابن قتیبه و ابن حزم تنها به جهت شیعه بودن است. جرم این صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله اعتقاد به ولایت و افضلیت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بوده، که نزد خوارج و نواصب گناهی نابخشودنی است.[۴۲]

پانویس

  1. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۳۶
  2. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۳۴۳
  3. قاموس الرجال، شوشتری، ج۵، ص۶۲۷.
  4. الاغانی: ج ۱۵ ص ۱۰۲. الاستیعاب: ج ۴ ص ۱۶۹۷.
  5. تهذیب التهذیب: ج ۵ ص ۷۱.
  6. تذکرة الحفاظ: ج ۳ ص ۹۳۸،۹۳۷. الاصابة فی تمییز الصحابة: ج ۷ ص ۱۹۳.
  7. الکامل فی ضعفاء الرجال: ج ۵ ص ۸۷.
  8. صحیح مسلم: ج ۲ ص ۱۵۲.
  9. الاصابة فی تمییز الصحابة: ج ۷ ص ۷۲. مجمع الزوائد و منبع الفوائد: ج ۶ ص ۲۳۰.
  10. آمالی محاملی: ص ۳۱۶.
  11. سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۴۶۰.
  12. مقاله «عامر بن واثله»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص:۵۸۵–۵۸۶.
  13. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۷۹۸
  14. المغازی، واقدی، ج۲، ص۸۶۷
  15. اسدالغابه، ج۳، ص۳۶.
  16. قاموس الرجال، شوشتری، ج۵، ص۶۳۱.
  17. المناقب (خوارزمی): ص ۳۱۴،۳۱۳.
  18. الاستیعاب: ج ۴ ص ۱۶۹۷.
  19. الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۳۷۶
  20. الفتوح (ابن اعثم): ج ۳ ص ۲۵.
  21. وقعة صفین: ص ۳۵۹،۳۱۳،۳۱۲.
  22. رجال البرقی: ص ۴.
  23. تاریخ الیعقوبی: ج ۲ ص ۲۱۴،۲۱۳.
  24. رجال الطوسی: ص ۱۱۸،۹۵،۷۰،۴۴. شرح اصول کافی: ج ۷ ص ۳۶۸.
  25. المعارف (ابن قتیبه): ص ۶۲۴،۳۴۱.
  26. الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۶۹۶.
  27. قاموس الرجال، شوشتری، ج۵، ص۶۳۲
  28. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۳۶
  29. چکیده عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص ۱۵۲.
  30. مسند احمد: ج ۱ ص ۱۱۸ و ج ۴ ص ۳۷۰. الخصائص (نسائی): ص ۱۷،۱۵. صحیح ترمذی: ج ۲ ص ۲۹۸. المستدرک (حاکم): ج ۳ ص ۱۰۹. اسد الغابة (ابن اثیر): ج ۳ ص ۹۲ و ج ۵ ص ۳۷۶. المناقب (خوارزمی): ص ۲۱۷،۹۳. کفایة الطالب (گنجی): ص ۱۵. الریاض النضرة (طبری): ج ۲ ص ۱۷۹. البدایة و النهایة (ابن کثیر): ج ۵ ص ۲۱۱ و ج ۷ ص ۳۴۸،۲۴۶. الاصابة (ابن حجر): ج ۲ ص ۲۵۲ و ج ۴ ص ۱۵۹. کنز العمال: ج ۶ ص ۳۹۰. ینابیع المودة (قندوزی): ص ۳۸.
  31. الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب؛ ج‏۱؛ ص۳۵۸
  32. زلال غدیر (مجموعه مقالات): ش ۲ ص ۲۱۷–۲۴۰.
  33. المعجم الکبیر: ج ۳ ص ۶۶ و ج ۵ ص ۱۶۷،۱۶۶.
  34. انساب الاشراف: ج ۲ ص ۱۱۱،۱۱۰.
  35. مستدرک حاکم: ج ۳ ص ۱۱۰،۱۰۹.
  36. الامالی (صدوق): ص ۶۵–۶۷.
  37. معجم رجال الحدیث: ج ۵ ص ۲۲۲.
  38. الکاشف (ذهبی): ج ۱ ص ۵۲۷.
  39. المعارف (ابن قتیبه): ص ۶۲۴،۳۴۱.
  40. هدی الساری فی مقدمة فتح الباری، ص ۴۱۰. تهذیب التهذیب: ج ۵ ص ۷۲. شذرات الذهب فی اخبار من ذهب: ج ۱ ص ۴۰۳.
  41. الکامل فی ضعفاء الرجال: ج ۵ ص ۸۷.
  42. دانشنامه غدیر، ج ۱۴، ص ۴۵۰.