پرش به محتوا

عدی بن حاتم

از ویکی غدیر
عدی بن حاتم
اطلاعات فردی
نام کاملعدی بن حاتم بن عبدالله طائی
سرشناسیصحابی پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله، رئیس قبیله طی
تولدحدود ۵۲ سال پیش از هجرت
وفاتسال ۶۷ یا ۶۸ هجری قمری، کوفه، در سن حدود ۱۲۰ سالگی
نحوه درگذشتدر سن بالا، در دوره حکومت مختار در کوفه فوت کرد
محل دفنکوفه، عراق
خویشان سرشناسحاتم طایی (پدر)
اطلاعات علمی
اطلاعات فرهنگی
زمینه فعالیتریاست قبیله طی، شرکت در جنگ‌های زمان امیرالمؤمنین علیه السلام (جمل، صفین، نهروان)
علت شهرتفرزند حاتم طائی، وفاداری به امام علی علیه السلام


ابوطریف عدی بن حاتم طائی، فرزند حاتم طایی و رئیس قبیله طی، در سال هفتم یا نهم هجری اسلام آورد و پس از پیامبر صلی الله علیه وآله، از یاران امام علی علیه السلام بود و در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان شرکت کرد. در سال ۶۷ یا ۶۸ هجری در کوفه درگذشت.

زندگی‌نامه

عدی بن حاتم بن عبدالله طایی، مشهور به ابوطریف، از اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و رئیس قبیله طی در عصر خود بود.[۱] وی فرزند حاتم طایی، اسوه سخاوت در بین عرب‌ها، به‌شمار می‌رود[۲] و تا پیش از آشنایی با پیامبر بر آیین مسیحیت بود.[۳] عدی در سال هفتم هجری قمری، پس از آنکه خواهرش سفانه به سبب حمله سپاه اسلام اسیر شد و با کرامت پیامبر صلی الله علیه وآله آزاد گشت، خود برای دیدار حضرت محمد صلی الله علیه وآله به مدینه رفت. برخورد کریمانه پیامبر صلی الله علیه وآله با عدی و خانواده‌اش سبب شد که او با مشاهده اخلاق و شخصیت پیامبر اسلام، به اسلام ایمان آورد.[۴]

پس ازشهادت پیامبر صلی الله علیه وآله، عدی بن حاتم در وقایع مهم دوران خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام حضور داشت. وی نه تنها در نبرد صفین شرکت کرد،[۵] بلکه یکی از فرزندان خود را نیز در این جنگ از دست داد و خود نیز یک چشمش را از دست داد.[۶]حتی هنگامی که یکی از فرزندانش به معاویه پیوست، از او برائت جست و به دفاع از امام علی علیه السلام پرداخت.[۷]

در زمان حکومت معاویه نیز، با وجود احترام و حرمت ظاهر معاویه نسبت به وی، عدی تا آخرین لحظات از فضایل و حقانیت علی علیه السلام دفاع می‌کرد.[۸] از جمله سخنان مشهور عدی در ستایش امام علی علیه السلام اشاره به دوراندیشی، قدرت، عدالت، علم و زهد آن حضرت دارد. این وفاداری تا حدی بود که عدی خود را پس از شهادت امام، مانند مادری دانست که جگرگوشه‌اش را از دست داده است.[۹] عدی بن حاتم طایی سرانجام حدود سال ۶۸ هجری، در حدود ۱۲۰ سالگی، درگذشت.

روایت حدیث غدیر[۱۰]

یکی از صحابه که حدیث غدیر را نقل کرده عدی بن حاتم، ابوطریف (م ۶۸ ق) است.[۱۱] ابن عقده در کتاب «حدیث الولایة» نقل کرده که عدی بن حاتم از کسانی است که در ماجرای احتجاج امیرالمؤمنین علیه السلام به حدیث غدیر در رحبه کوفه به حدیث غدیر گواهی دادند. همچنین این ماجرا در مدارک زیر نقل کرده‌اند: سید نورالدین سمهودی در «جواهر العقدین»، قندوزی در «ینابیع المودة»، احمد مکی شافعی در «وسیلة المآل فی مناقب الآل علیهم السلام». در «تاریخ آل محمدصلی الله علیه وآله» نیز او را در شمار راویان حدیث غدیر ثبت کرده است.[۱۲]

عن أبی الطفیل، قال: إنَّ علیّا علیه السلام قام، فحمد اللَّه، و أثنی علیه، ثمّ قال: «أَنشُد اللَّه من شهد یوم غدیر خُمّ إلّا قام، و لا یقوم رجل یقول: إنّی نُبِّئتُ أو بلغنی، إلّا رجل سمعت أُذُناه، و وعاه قلبه». فقام سبعة عشر رجلًا، منهم: خزیمة بن ثابت، و سهل بن سعد، و عدیُ بن حاتم‏، و عقبة بن عامر، و أبو أیّوب الأنصاری، و أبو سعید الخُدری، و أبو شریح الخزاعی، و أبو قدامة الأنصاری، و أبو لیلی‏، و أبو الهیثم بن التیّهان، و رجالٌ من قریش، فقال علیّ علیه السلام: «هاتوا ما سمعتم». فقالوا: نشهد أنَّا أقبلنا مع رسول اللَّه صلی الله علیه وآله من حجّة الوداع، حتی إذا کان الظهر خرج رسول اللَّه صلی الله علیه وآله فأمر بشجرات فشُذِّبنَ و أُلقی علیهنّ ثوبٌ، ثمّ نادی بالصلاة، فخرجنا، فصلّینا، ثمّ قام، فحمد اللَّه، و أثنی علیه، ثمّ قال: «أیّها الناس ما أنتم قائلون؟ قالوا: قد بلّغت. قال: اللّهمّ اشهد. ثلاث مرّات. قال: إنّی أُوشِک أن أُدعی، فأجیب، و إنّی مسؤولٌ، و أنتم مسؤولون. ثمّ قال: أیّها الناس إنّی تارکٌ فیکم الثّقَلَین: کتاب اللَّه، و عترتی أهل بیتی، إن تمسّکتم بهما لن تَضِلّوا، فانظروا کیف تخلفون فیهما، و إنَّهما لن یفترقا حتی یردا علیَّ الحوض، نبّأنی بذلک اللطیف الخبیر. ثمّ قال: إنَّ اللَّه مولای، و أنا مولی المؤمنین، أ لستم تعلمون أنّی أولی بکم من أنفسکم؟ قالوا: بلی ذلک. ثلاثاً. ثمّ أخذ بیدک یا أمیر المؤمنین فرفعها، و قال: من کنتُ مولاه فهذا علیٌّ مولاه: اللّهمّ والِ من والاه، و عادِ من عاداه. فقال علیٌّ: صدقتم و أنا علی ذلک من الشاهدین».[۱۳]

ابوطفیل نقل می‌کند: علی علیه السلام برخاست، خدا را ستایش و حمد کرد و سپس فرمود: «به خدا سوگند می‌دهم هرکس روز غدیر خم را دیده است برخیزد و شهادت دهد؛ و کسی برنخیزد که فقط شنیده یا نقل قولی شنیده باشد، مگر آنکه از دو گوشش شنیده و دلش آن را حفظ کرده باشد.» هفده نفر از جمله خزیمه بن ثابت، سهل بن سعد، عدی بن حاتم، عقبة بن عامر، ابوایوب انصاری، ابو سعید خدری، ابو شریح خزاعی، ابوقدامه انصاری، ابولیلا، ابو هیثم بن تیهان و نیز مردانی از قریش برخاستند. پس علی علیه السلام فرمود: «آنچه شنیده‌اید بازگو کنید.» آنها گفتند: گواهی می‌دهیم که با پیامبر خدا صلی الله علیه وآله از حجةالوداع بازمی‌گشتیم تا هنگام ظهر، پیامبر صلی الله علیه وآله دستور داد چند درخت را مرتب کنند و پارچه‌ای بر آنها انداختند. سپس پیامبر صلی الله علیه وآله فرمان نماز داد، نماز جماعت برگزار شد. آنگاه پیامبر صلی الله علیه وآله برخاست، خدا را ستود و حمد کرد و فرمود:

«ای مردم! چه می‌گویید؟ گفتند: تو به ما پیام را رساندی. فرمود: خدایا شاهد باش (سه بار). فرمود: من نزدیکم که فرا خوانده شوم و اجابت کنم و در آینده از من سؤال خواهد شد و شما نیز مورد سؤال قرار می‌گیرید. سپس فرمود: ای مردم! من در میان شما دو چیز گرانبها می‌گذارم: کتاب خدا و عترتم اهل بیتم، اگر به آن دو تمسک جویید هرگز گمراه نمی‌شوید. پس بنگرید چگونه با آن دو رفتار می‌کنید؛ این دو هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا کنار حوض کوثر نزد من آیند؛ خداوند لطیف و خبیر مرا آگاه فرموده است. سپس فرمود: خداوند مولای من است و من مولای مؤمنانم. آیا نمی‌دانید که من از خود شما به شما اولی‌ترم؟ گفتند: بله، گواهی می‌دهیم (سه بار). سپس دست تو را، ای امیرالمؤمنین، گرفت و بالا برد و فرمود: هرکس من مولای او هستم، این علی مولای اوست. خدایا، دوست بدار هر که او را دوست بدارد و دشمن بدار هر که دشمن او باشد.» علی علیه السلام فرمود: «شما راست گفتید و من هم از شاهدان این واقعه هستم.»

پانویس

  1. گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۴۹.
  2. تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۵۵
  3. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۷۹
  4. السیرة النبویة ج۲، ص۵۷۸–۵۸۰
  5. وقعة صفین، ص۵۲۲.
  6. گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۴۹
  7. وقعة صفین، ص۵۲۲
  8. داستان راستان، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص ۴۶۲.
  9. المحاسن والمساوی، ص۴۱
  10. چکیده عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص ۱۵۶.
  11. دانشنامه غدیر، ج ۱۵، ص ۵۳.
  12. ینابیع المودة (قندوزی): ص ۳۸. تاریخ آل محمد علیهم السلام: ص ۶۷.
  13. الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب ج‏۱ ص۳۵۸