جابر بن عبدالله انصاری

اتمام حجت با غدير[۱]

از نمونه‏ هاى بارز اتمام حجت و استدلال و يادآورى ‏هاى غدير، مواردى است كه توسط خود خداوند و معصومین‏ علیهم السلام و اصحابشان صورت گرفته است.

تمام راويانى كه در طول هزار و چهارصد سال تاریخ اسلام حدیث غدیر را روایت كرده‏ اند نيز به گونه ‏اى جهاد خود را در مقابله با اهل سقیفه به نمايش گذاشته ‏اند.

يكى از اصحاب معصومین ‏علیهم السلام كه با غدير اتمام حجت نموده جابر بن عبدالله انصارى است:

جابر داستان غدير را در روايتى چنين نقل كرده است: خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد على ‏عليه السلام را براى مردم منصوب كند و آنان را به ولايت او خبر دهد. اين بود كه در غدير خم به پاخاست و ولايت او را بيان كرد.[۲]

عده ‏اى در خانه جابر بن عبداللَّه انصارى نشسته بودند و امام زین‏ العابدین‏ علیه السلام نيز حضور داشتند.

در اين هنگام مردى عراقى وارد شد و به جابر گفت: تو را به خدا قسم مى‏ دهم آنچه ديده و شنيده‏اى از پيامبر صلى الله عليه و آله برايم نقل كنى.

جابر گفت: در منطقه جحفه در غدير خم بوديم و در آنجا مردم بسيارى از قبايل مختلف بودند.

پيامبر صلى الله عليه و آله از خيمه بيرون آمد و سه بار با دستش اشاره كرد و دست اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه».[۳]

جابر پيش از غدير[۴]

پس از انجام اعمال حج در سفر حجةالوداع، پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله از هر فرصتى براى آماده ‏سازى مردم نسبت به اعلان ولایت استفاده مى‏ كرد.

آن حضرت كنار کعبه ايستاده بود و جابر بن عبدالله انصاری هم كنار حضرت بود. در اين حال على ‏عليه السلام به طرف حضرت آمد.

پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: برادرم نزد شما آمد. آنگاه توجهى به كعبه كرد و با دست بر آن زد و فرمود:

قسم به آنكه جانم به دست اوست، اين (على) و شيعيانش روز قيامت رستگارانند. او اوّلِ شما در ايمان به من است، و وفادارترين شما به عهد خدا و قيام كننده‏ ترين شما به امر خدا و عادل‏ ترين شما بين مردم و قسمت كننده به تساوى و بلند مرتبه ‏ترين شما نزد خداست.

اينجا بود كه سايه سنگين وحى بر کعبه افتاد و آيه ۷سوره بيّنه نازل شد:

«اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ»: «كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده ‏اند بهترين مردم هستند».

پيامبر صلى الله عليه و آله در حضور اصحاب فوراً آيه را تفسیر كرد و با اشاره به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود: «خير البرية» آمد.[۵]

روايت حديث غدير[۶]

يكى از صحابه كه حديث غدير را نقل كرده جابر بن عبدالله انصارى (م ۷۳ يا ۷۴ يا ۷۸ ق) است.

ابن‏ عقده در«حدیث الولایة» و ابوبكر جعابى در «نخب المناقب» و ابن‏ عبدالبرّ در «الاستيعاب» حديث غدير را ضمن واقعه غدير از جابر بن عبدالله انصارى نقل كرده است.

همچنين در كتب و موارد زير حديث غدير را از وى نقل كرده ‏اند: ابوالحجاج در«اسماء الرجال»، «تهذيب التهذيب»، «كفاية الطالب»، حموينى در «فرائد السمطين»، ابن‏ کثیر در «البداية و النهاية»، متقی هندی در «كنز العمال»، سمهودی در «جواهر العقدين»، قندوزی حنفی در «ینابیع المودة»، وصابى شافعى در «الاكتفاء» ، ابن‏ ابی‏ شیبه در سنن، ابن‏ المغازلى در مناقب خود، ابن‏ بطريق در «العمدة»، ثعلبى در تفسیر خود، «ضياء العالمين»، خوارزمی در مقتل خود، جزرى در«اسنى المطالب» و قاضى در «تاريخ آل‏ محمد عليهم السلام».[۷]

نقل آيه تبليغ براى غدير[۸]

از جمله مشهورترين آيات غدير آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...»[۹] است. اختصاص آن به غدير هم نزد شيعه و غير شيعه از مسلمات است، و بين مفسرين و محدثين اهل‏ سنت مشهور است، اگر چه بعضى از آنان در صدد انحراف شأن نزول آيه بوده‏ اند، و از جمله عده‏ اى از بزرگان علماى اهل‏ سنت هستند.[۱۰]

همچنين يكى از كسانى كه اسناد كتاب ‏ها و روايات مربوط به آيه «بَلِّغْ» به آنها منتهى مى‏ شود جابر بن عبدالله است.[۱۱]

منبع

دانشنامه غدیر،جلد ۶ ،صفحه ۲۵۰

پانویس

  1. چهارده قرن با غدير: ص ۹۱. اسرار غدير: ص ۲۸۹.
  2. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۲۰ ح ۴۹۸.
  3. الغدير: ج ۱ ص ۲۰۵.
  4. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۸.
  5. امالى الطوسى: ص ۲۵۱. بحار الانوار: ج ۳۸ ص ۹  ۵ و ج ۶۵ ص ۱۳۳. تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۳۷۱. بشارة المصطفى ‏صلى الله عليه وآله: ص ۱۹۲ ۹۱. تفسير فرات: ص ۵۸۵ .
  6. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۱۴۰.
  7. الاستيعاب: ج ۲ ص ۴۷۳. تهذيب التهذيب: ج ۷ ص ۳۳۷. كفاية الطالب: ص ۱۶. فرائد السمطين: باب نهم، سمط اول. البداية و النهاية: ج ۵ ص ۲۰۹. كنز العمّال: ج ۶ ص ۳۹۸. ينابيع المودة: ص ۴۱. العمدة: ص ۵۳ . اسنى المطالب: ص ۳. تاريخ آل ‏محمد عليهم السلام: ص ۶۷ .
  8. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۸۷ .
  9. مائده /  ۶۷ .
  10. نفحات الازهار: ج ۸ ص ۱۹۵ - ۲۵۷.
  11. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۰۴.