پرش به محتوا

شبهات فضل بن روزبهان خنجی

از ویکی غدیر

فضل‌الدین بن روزبهان خنجی اصفهانی (۸۵۷–۹۲۷ قمری)، ملقب به «ملاعلم‌الهدی» و متخلص به «امین». در اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم هجری قمری؛ دورهٔ گذار از حاکمیت‌های سنی‌مذهب (ترکمانان آق‌قویونلو) به حکومت شیعی صفوی می‌زیست. مذهب و گرایش او شافعی مذهب بوده و همچنین متکلمی پرنفوذ که به عنوان مدافع سرسخت سنت تسنن و مخالف جدی اندیشه‌های صوفیانه (وحدت وجودی) و کلام شیعی امامی شناخته می‌شد. عمده‌ترین دلیل شهرت وی، تألیف کتاب «ابطال نهج الباطل و اهمال کشف العاطل» است که پاسخی مبسوط و انتقادی به کتاب «نهج الحق و کشف الصدق» اثر علامه حلی (حسن بن یوسف بن مطهر حلی) محسوب می‌شود.

مقاله اصلی: "فضل الله بن روزبهان خنجی"

اشکال ابن روزبهان

از ادله دلالت حدیث غدیر بر امامت و خلافت این است که امیرالمؤمنین علیه السلام در رحبه کوفه حدیث «مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلیٌّ مَولاهُ» را مطرح کرده و از شاهدان حاضر در مجلس از صحابه که در غدیر حاضر بودند طلب شهادت کرد. این ماجرا را شماری از بزرگان اهل سنت نقل کرده‌اند.[۱] ولی نگرش در این ماجرا و مسلّم بودن قضیّه و دلالت آن، تعصّب ابن روزبهان و دشمنی اش با حق و بطلان یاوه‌های او پیرامون حدیث مناشده را روشن می‌کند، چرا که او ادعا کرده که این حدیث از ساخته‌های رافضیان است!

وی می‌نویسد: اما اینکه گفته‌اند امیرالمؤمنین علیه السلام از انس بن مالک خواست شهادت دهد و انس عذر آورد که فراموش کرده، و در پی آن امیرالمؤمنین علیه السلام انس را نفرین کرد، ظاهراً از ساخته‌های رافضیان است، زیرا خبر: هر کس من مولای او هستم علی مولای او است، در غدیر خم بوده و به سبب فراوانی استماع شنوندگان مستفیض گونه بوده است. از این رو، چه حاجتی بوده که از انس خواسته شود تا شهادت دهد؟ و اگر فرض کنیم که امیرالمؤمنین علیه السلام طلب شهادت کرده و انس شهادت نداده، اخلاق امیرالمؤمنین علیه السلام چنین نبوده که ملازم رسول خدا صلی الله علیه و آله را که ده سال خادم آن حضرت بوده، نفرین کند تا دچار برص گردد. ساختگی بودن حدیث روشن است.[۲]

جواب اشکال ابن روزبهان

اشکال ابن روزبهان از چند جهت پاسخ داده می‌شود:

الف) مُناشده انس و دیگران متواتر است

فضل بن روزبهان حاجت به طلب گواهی از انس را نفی کرده و دلیل آن را استفاضه حدیث غدیر دانسته است. اما این سخن باطل است، زیرا طلب گواهی امام علیه السلام از انس بن مالک امری ثابت و مشهور و بلکه متواتر است. از این رو تکذیب این گونه حدیث بر پایه این گمان شگفت است!

ب) حدیث غدیر متواتر است نه مستفیض گونه

بی گمان حدیث غدیر که این شمار انبوه شنوندگان آن را شنیده‌اند، حدیثی متواتر و در بالاترین درجات تواتر است. از این رو آن را مستفیض گونه دانستن دوری از انصاف و دشمنی با حق است.

ج) نمونه‌هایی از نفرین پیامبر صلی الله علیه و آله بر مخالفان

سخن ابن روزبهان که اخلاق امیرالمؤمنین علیه السلام چنین نبوده که کسی را نفرین کند باطل است، چرا که در حقیقت خرده‌گیری از انبیاء و اوصیاست. زیرا نفرین مخالفان سنّتی از سنت‌های پیامبران و جانشینان آنان در بعضی زمان هاست. همچنین هر کس به سیره پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مراجعه کند، به موارد پرشماری از این دست آگاه خواهد گشت. اینک نمونه‌هایی از آن موارد:

  1. یکی از این نمونه‌ها نفرین نبی صلی الله علیه و آله بر منافقانی است که در لیلة العقبه خواستند که گزندی به حضرتش رسانند. حلبی گوید: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله صبح کرد، اسید بن حضیر نزد حضرت آمد و گفت: ای فرستاده خدا، چرا دیشب از راه درّه نرفتی، با آنکه از راه گردنه آسان‌تر بود؟ پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ فرمود: آیا می دانی منافقان چه می‌خواستند؟ و ماجرا را برای او بازگو فرمود. اسید گفت: ای فرستاده خدا، مردم رسیده و گرد آمده‌اند. هر طایفه ای را فرمان ده تا کسی را که چنین قصدی کرده بکشند، و اگر دوست داری نام‌ آنان را آشکار گردان. سوگند به آن کس که تو را به حق برانگیخت، به هیچ کاری نپردازم تا اینکه سرهای آنها را برایت بیاورم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: من خوش ندارم مردم بگویند که محمد به یاری قومی با مخالفانش جنگید تا اینکه خدا به سبب آنان او را بر دیگران مسلط گرداند، ولی او پس از این به کشتن یارانش پرداخت. اسید گفت: ای فرستاده خدا، اینان دیگر یاران و اصحاب تو به‌شمار نمی‌روند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا شهادتین نمی‌گویند؟ پس از آن، پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را گرد آورد و به آن‌ها گفت که از سخنی که گفته و به آنچه بر آن همداستان گشته بودند آگاه است. اما آنان به خدا سوگند خوردند که چنین سخنی نگفته و چنین قصدی نداشته‌اند. در این هنگام خدا این آیات را فرو فرستاد: «یَحلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَد قالُوا کَلِمَةَ الکُفرِ… وَ هَمُّوا بِما لَم یَنالُوا»:[۳] به خدا سوگند می‌خورند که سخنی نگفته‌اند حال آنکه سخن کفر را بر زبان رانده‌اند… و آهنگ کاری را کردند که به آن دست نیافتند. رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را نفرین کرد و فرمود: خدایا، آنان را با «دبیله» بزن. «دبیله» آتشی برافروخته است که میان دو شانه آنان نمایان می‌شود تا از میان سینه‌های آنان آشکار گردد. در روایت دیگری هست که «دبیله» پاره ای از آتش است که بر رگ‌های قلب هر یک از ایشان بیفتد و آنان را هلاک کند.[۴]
  2. نمونه دیگر نفرین پیامبر صلی الله علیه و آله است بر کسی که نمازش را قطع کند. حلبی می‌نویسد: در «الإمتاع» آمده که رسول خدا صلی الله علیه و آله در تبوک، کنار درخت خرمایی نماز می‌گزارد که کسی آمد و از میان او و آن درخت خرما گذشت. در روایتی هست که آن کس بر الاغی سوار بود. حضرتش او را چنین نفرین کرد: نماز ما را برید، خدا جای پایش را ببرد. پس او زمین گیر شد.[۵]
  3. نمونه دیگر نفرین پیامبر صلی الله علیه و آله است برای کسی که با تقلید از نحوه راه رفتن، حضرتش را ریشخند می‌کرد. سیوطی می‌نویسد: ابوالشیخ از قَتاده و ابن مردوَیه از ابن عمر روایت کرده‌اند: مردی پشت سر پیامبر صلی الله علیه و آله از حضرتش تقلید می‌کرد و خود را به زمین می‌افکند. پیامبر صلی الله علیه و آله او را دید و فرمود: همین گونه بمان. آن مرد نزد خانواده اش بازگشت، ولی یک ماه از هوش رفته و بر زمین افتاده بود.سپس به هوش آمد، و چون به هوش آمد به هیئتی بود که از پیامبر صلی الله علیه و آله تقلید و حضرتش را ریشخند می‌کرد.[۶]

د) نمونه‌هایی از نفرین امیرالمؤمنین علیه السلام

  1. خواجه پارسا می‌نویسد: امام مستغفری به اِسناد خود روایت کرده که امیرالمؤمنین علی علیه السلام در رَحبه، از مردی درباره حدیثی پرسید و آن مرد وی را تکذیب کرد. علی علیه السلام به آن مرد فرمود: هر آینه تو مرا تکذیب کردی. مرد گفت: من تو را تکذیب نکردم. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: من خدای سبحانه را خواهم خواند که اگر دروغگو باشی چشمت را کور کند. مرد گفت: خدای عزوجل را بخوان. امیرالمؤمنین علی علیه السلام آن مرد را نفرین کرد و چشم آن مرد کور گشت و نابینا از رَحبه بیرون رفت.[۷] عبدالرحمن جامی نیز این خبر را به همین شکل از مستغفری نقل کرده است.[۸] و اما مستغفری - راوی این ماجرا - از دانشمندان پرآوازه اهل تسنن است، که عبدالقادر قرشی و محمود بن سلیمان کفوی و جمال الدین اِسنَوی وی را بسیار ستوده‌اند.[۹] عده ای دیگر از بزرگان اهل سنت نیز این روایت را - با کمی تغییر - نقل کرده‌اند، از جمله: خوارزمی، وصابی از سیره عمر ملاّ، ابن حجر، محمد صدر عالم و ابن کثیر.[۱۰]
  2. همچنین عبدالرحمن جامی در «شواهد النبوة» روایت کرده که امام علیه السلام کسی را که اخبار او را برای معاویه می‌نوشت نفرین کرد و او کور شد.[۱۱]

هـ) نمونه‌هایی از نفرین صحابه

اضافه بر این، از صحابه هم نفرین‌هایی نقل شده است. از جمله:

  1. احمد بن عطاءاللَّه اسکندری پس از نقل حکایتی در دعای ابراهیم بن ادهم، کرامتی برای سعد بن ابی وقاص روایت کرده است. وی می‌نویسد: شیخ ابوالعباس گوید: این عین کمال نیست، بلکه آنچه سعد - یکی از افراد عَشَره مُبَشَّره - انجام داده عین کمال است. زنی مدعی شد که سعد چیزی از بوستان او گرفته است. سعد در برابر این ادعا گفت: خدایا، اگر او دروغگو است نابینایش گردان و او را در جایش بمیران. پس آن زن کور شد و روزی که در بوستانش راه می‌رفت در چاهی افتاد و مرد. بنابراین، اگر آنچه ابراهیم انجام داده عین کمال می‌بود، فعل صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله به اینکه عین کمال باشد اولی است. ولی سعد از امنای خداست و جان او و جان دیگری نزد وی یکسان است. از این رو، سعد نه به آن سبب که آن زن شخص او را آزار داد نفرینش کرد، بلکه به این خاطر آن زن را نفرین کرد که او صحابی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله را آزار داده بود.[۱۲]
  2. ابویوسف نقل کرده است: لیث بن سعد، از حبیب بن ابی ثابت برای من نقل کرد: اصحاب محمد صلی الله علیه و آله و جماعت مسلمین از عمر بن خطاب خواستند که شام را (میان آنان) قسمت کند، چنان‌که رسول اللَّه صلی الله علیه و آله خیبر را (میان آنان) قسمت کرد. سخت گیرترین مردم در این موضوع بر عمر، زبیر بن عوّام و بلال بن رباح بودند. عمر گفت: اگر چنین کنم، مسلمانان پس از شما را بی‌چیز وانهاده ام. سپس افزود: خدایا، مرا در برابر بلال و اصحابش کفایت کن. و مسلمانان بر این باور بودند که طاعونی که در عِمَواس گریبان آنان را گرفت از نفرین عمر بوده است. عمر مردم شام را در ذمّه حکومت قرار داد تا به مسلمانان خراج بپردازند. همچنین ولی اللَّه دهلوی این ماجرا را نقل کرده است. در کتاب «الرَّوض الأُنُف» نیز این ماجرا را در سفر عمر به شام و پس از فتح آن نقل کرده، و ایده تقسیم نکردن آن را مشورت دادن معاذ به عمر نقل کرده است. همچنین فخرالدین زیلعی از ابوبکر رازی این ماجرا نقل کرده است.[۱۳]

و) پاسخ صاحب «احقاق» به ابن روزبهان

بطلان کلام ابن روزبهان با ادله یادشده روشن شد. صاحب «إحقاق الحق» در پاسخ گفته است: اینکه او از اخلاق امیرالمؤمنین علیه السلام دور دانسته که دمساز و خادم رسول خدا صلی الله علیه و آله را نفرین کند تا گرفتار برص شود، صوفی گری بی معنایی است؛ زیرا آنگاه که انس با داشتن علم یقینی در اظهار حق خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه و آله از شهادت خودداری کرده، در واقع در محبت آنان که به نص قرآن مجید واجب است کوتاهی کرده و ریسمان پیروی پیامبر صلی الله علیه و آله را از گردنش گشود و خداوند کار و خدمتش را باطل گرداند. بنابراین، کمترین درجه کیفرش در دنیا این است که بر او نفرین شود تا گرفتار بیماری‌های تمسخرآمیز شود، و البته نتیجه کار خود را در آخرت خواهد چشید. با این همه، در سخن ابن روزبهان دو فایده هست:

فایده اول

ابن روزبهان طلب گواهی بر آنچه را شنوندگانش پرشمار و مستفیض گونه باشد انکار کرده است. ما بر پایه این سخن می‌گوییم: وجوب محبت علی علیه السلام امر ثابت و مستفیضی است که طلب شهادت درباره آن باطل است، ولی چنان‌که دانستی بنا بر روایات اهل تسنّن، امام علیه السلام برای حدیث غدیر طلب گواهی کرد. بنابراین، روشن می‌شود که مراد از حدیث غدیر ایجاب محبت و مودّت او نبوده، بلکه امر شکوهمند و سترگی بوده که بیشتر اصحابی که آن را شنیده و به خاطر سپرده بودند انکارش کرده بودند. از این رو، امام علیه السلام به طلب شهادت بر آن حاجت پیدا کرده است.

فایده دوم

ابن روزبهان در سخنش به کثرت شنوندگان خبر رویداد غدیر خم اعتراف کرده است؛ بنابراین، در وقوع این رویداد و ثبوت این خبر شریف شکّی نخواهد ماند. و این ردّ متعصبان و ستیزه‌جویانی است که حدیث را انکار می‌کنند و دروغ می‌شمارند.

ی) اعتراف حلبی به دلالت شهادت طلبی

تا اینجا ثابت شد که امام علیه السلام از جماعتی از صحابه خواست که بر حدیث غدیر خم شهادت دهند، که بعضی از آنان شهادت دادند و بعضی کتمان کردند. این امر مناقشات ابن روزبهان و فخر رازی در «نِهایة العقول» را باطل می‌کند. همچنین ثابت شد که این طلب گواهی برای امر شکوهمند و بزرگی بوده که بیشتر صحابه انکارش کرده بودند. این امر جز جانشینی نبوده، زیرا اگر آن امر چیزی غیر از جانشینی و امامت می‌بود، بعضی از صحابه انکارش نمی‌نمودند و کتمان کنندگان کتمانش نمی‌کردند.

پانویس

  1. چکیدهٔ عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص۵۳۱–۵۳۷.
  2. ابطال نهج الباطل (مخطوط).
  3. توبه/۷۴.
  4. السیرة الحلبیة: ج ۳ ص ۱۲۱، در گزارش غزوه تبوک.
  5. السیرة الحلبیة: ج ۳ ص ۱۲۱.
  6. الدرّ المنثور: ج ۴ ص ۱۰۸.
  7. فصل الخطاب (خواجه محمد پارسا حافظی).
  8. نفحات الانس: ص ۲۵.
  9. الجواهر المضیّة فی طبقات الحنفیة: ج ۱ ص۱۸۰–۱۸۱. کتائب اعلام الاخیار من فقهاء مذهب النعمان المختار (مخطوط). طبقات الشافعیة: ج ۲ ص ۴۰۳.
  10. مناقب خوارزمی: ص ۲۷۳. الاکتفاء فی فضائل خلفاء الأربعة (مخطوط). الصواعق المحرقة: ص ۷۷. معارج العُلی فی مناقب المرتضی‌علیه السلام (مخطوط). ازالة الخفاء فی سیرة الخلفاء: ج ۲ ص ۱۱۲. تاریخ ابن‌کثیر: ج ۸ ص ۵.
  11. شواهد النبوة: ص ۱۶۷.
  12. لطائف المنن فی مناقب آل شیخ ابی العباس و شیخه ابی الحسن (در هامش لطائف المنن شعرانی): ج ۱ ص۱۴۳، ۱۴۴.
  13. الخراج: ص ۲۶. قرّة العینین: ص ۷۱. الرَوض الأُنُف: ج ۶ ص ۵۸۱. شرح کنز الدقائق زیلعی: ج ۳ ص ۲۸۲.

منابع

  • ابن‌کثیر دمشقی، ابوالفداء اسماعیل بن عمر. البدایة و النهایة (تاریخ ابن‌کثیر). جلد ۸. بیروت: دار الفکر، ۱۴۰۷ ق.
  • ابویوسف، یعقوب بن ابراهیم. کتاب الخراج. قاهره: المطبعة السلفیة، ۱۳۸۲ ق.
  • ابطال نهج الباطل و اهمال کشف العاطل (مخطوط). تألیف: فضل‌الدین بن روزبهان خنجی اصفهانی.
  • جلال‌الدین سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر. الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور. جلد ۴. قم: کتابخانهٔ آیت‌الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ ق.
  • حلبی شافعی، علی بن برهان‌الدین. السیرة الحلبیة (إنسان العیون فی سیرة الأمین المأمون). جلد ۳. بیروت: دار المعرفة، بیتا.
  • خوارزمی، موفق بن احمد. مناقب امام ابی‌حنیفة. حیدرآباد دکن: مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانیة، ۱۳۲۱ ق.
  • رازی، ابوالفتوح. روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن (تفسیر ابوالفتوح). جلد ۱۰. مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ ش.
  • زبیدی، مرتضی حسینی. اتحاف السادة المتقین بشرح إحیاء علوم الدین. جلد ۸. بیروت: دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۴ ق.
  • سبکی، تاج‌الدین عبدالوهاب بن علی. طبقات الشافعیة الکبری. جلد ۲. قاهره: دار احیاء الکتب العربیة، بیتا.
  • سیوطی، جلال‌الدین. شواهد النبوة. ریاض: مکتبة الرشد، ۱۴۰۵ ق.
  • قضاعی، محمد بن سلامة. شمس الاخبار و کنز الانوار (معروف به کتاب الشفاء). صنعا: مکتبة الارشاد، ۱۴۲۴ ق.
  • ملا علی قاری، علی بن سلطان. مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح. جلد ۷. بیروت: دار الفکر، ۱۴۲۲ ق.
  • نفحات الانس من حضرات القدس. تألیف: نورالدین عبدالرحمن جامی. به کوشش محمود عابدی. تهران: انتشارات سروش، ۱۳۷۵ ش.
  • همدانی، قاضی بن فضل. الجواهر المضیّة فی طبقات الحنفیة. جلد ۱. حیدرآباد دکن: مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانیة، ۱۳۳۲ ق.
  • هیثمی، ابن حجر. الصواعق المحرقة علی اهل الرفض و الضلال و الزندقة. بیروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۷ ق.