رویداد غدیر از منظر خاورشناسان: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه غدیر
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
== غدير و خاورشناسان<ref>زلال غدير (مجموعه مقالات) : ش ۱ ص ۱۳۷  - ۱۵۶. اين نوشتار مقاله‏اى است تحت عنوان «رويداد غدير از منظر خاورشناسان» كه به زبان انگيليسى توسط استاد سيد محمد رضوى در ژوئن سال ۱۹۹۰ دو بار در دو ماهنامه  the light  و در كتاب غدير چاپ تورنتو كانادا به چاپ رسيده است. در اينجا اين مقاله با ترجمه روان آورده مى‏ شود.</ref> ==
== غدیر و خاورشناسان<ref>زلال غدیر (مجموعه مقالات): ش ۱ ص ۱۳۷–۱۵۶. این نوشتار مقاله‌ای است تحت عنوان «رویداد غدیر از منظر خاورشناسان» که به زبان انگیلیسی توسط استاد سید محمد رضوی در ژوئن سال ۱۹۹۰ دو بار در دو ماهنامه the light و در کتاب غدیر چاپ تورنتو کانادا به چاپ رسیده است. در اینجا این مقاله با ترجمه روان آورده می‌شود. ترجمه این مقاله توسط ناهید برومند و محمد علی محمدی قره قانی انجام شده است.</ref> ==
   رخداد غدير خم اهميت ويژه ‏اى در جهان اسلام خصوصاً مذهب تشيع دارد. رويكرد خاورشناسان به طور عام -  نسبت به تفكر شيعه -  به طور خاص -  در مورد رويداد غدير خم، نشان از آن دارد كه خاورشناسان نتوانسته ‏اند حقيقت شيعه و رويداد غدير خم را در يابند، زيرا استنادشان بيشتر به منابع اهل ‏سنت بوده تا منابع اهل تشيع.
واقعه غدیر خم از گستردگی و اهمّیّت خاصّی برخوردار است و مستشرقان با این واقعیّت با رویکرد خاصی بررسی رویکرد مستشرقان در برخورد با تفکّر شیعی به‌طور عام و در برخورد با واقعه غدیر به‌طور خاص، نشان می‌دهد که مستشرقان نتوانسته‌اند به حاقّ تعالیم ادبیّات شیعی رهنمون شوند. غالب آنچه خاورشناسان درباره شیعه عرضه کرده‌اند، از طریق منابع غیرشیعی به دست آورده‌اند که با نوعی تعصّب ضدّشیعی همراه بوده و در کنار تعهّد مستشرقان به سنّت مسیحی ـ یهودی غرب، باعث شده است تا از واقعه غدیر، گزارش تحریف شده‌ای ارائه کنند. ام.ی. شعبان مدرّس ادبیّات عرب دانشگاه لندن نیز در تفسیری جدید از واقعه غدیر، دلایلی را برای جدّی نگرفتن آن بیان کرده که به تفصیل، نقد و بررسی شده است.


بنابراين، پژوهش آنها با تعصب ضد شيعى همراه شده، و تعهدشان به سنت يهودى -  مسيحى غرب باعث شده تا هم حقيقت شيعه را نفهمند و هم از واقعه غدير خم گزارش تحريف ‏آميزى ارائه نمايند.
=== مقدمه ===
هجدهم ذی الحجه در جهان تشیع به عنوان عید غدیر خم اعلام شده است. رویدادی که در آن پیامبر ما [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|حضرت محمد صلی الله علیه و آله]] درباره [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امام علی علیه السلام]] چنین فرمود:
 
هر کس من مولایم اویم، این علی علیه السلام مولای او است.
 
این رویداد نزد شیعیان از چنان اهمیتی برخوردار است که هیچ پژوهشگر واقعی دین اسلام نمی‌تواند از آن چشم پوشی کند. هدف این مقاله بررسی رویکرد خاورشناسان نسبت به رویداد غدیر خم است.
 
منظور همان پژوهشگران غربی در حوزه دین اسلام و نیز آن دسته از خاورشناسانی است که همه دانش اسلامی خود را از چنین پژوهشگرانی فرا گرفته‌اند.
 
پیش از ادامه بحث، بیان روایت کوتاهی از رویداد غدیر خم بیرون از این مجال نیست. به ویژه برای کسانی که چندان آشنایی با غدیر ندارند مفید خواهد بود.
 
زمانی که پیامبر ما حضرت محمد صلی الله علیه و آله از [[حجةالوداع]] بازمی‌گشت، فرمان ذیل را از خداوند دریافت نمود:
 
«ای پیامبر آنچه را که از پروردگارت بر تو وحی شده ابلاغ کن که اگر چنین نکنی پیامش را نرسانده‌ای. خداوند تو را از (آزار) مردم حفظ خواهد کرد».
 
بنابراین، حضرتش در تاریخ هجدهم ذی الحجه سال دهم هجری در غدیر خم توقف نمود تا پیام خدا را پیش از پراکنده شدن حاجیان به آنان برساند.
 
سپس پیامبر صلی الله علیه و آله خطبه مفصلی خواند، و در جایی از خطبه از پیروان خود پرسید که آیا بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر نیست؟
 
جمعیت فریاد سر دادند: آری، چنین است ای فرستاده خدا. سپس آن حضرت دست علی علیه السلام را گرفت و اعلام نمود:
 
{{متن عربی|مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ}}: هر کس من مولای او هستم، این علی علیه السلام مولای او است.
 
سپس پیامبر صلی الله علیه و آله رحلت قریب‌الوقوع خود را اعلام کرد، و به مؤمنان سفارش نمود تا به قرآن و اهل بیتش علیهم السلام وفادار بمانند.
 
این مطالب چکیده بخش‌های مهمی از واقعه غدیر خم است. در اینجا به چند مطلب پرداخته می‌شود:
 
-بررسی کوتاه رویکرد خاورشناسان در مطالعه تفکر شیعه.
 
- رویکرد مورد استفاده خاورشناسان در بررسی رویداد غدیر خم به‌طور خاص.
 
- بازنگری انتقادی به مطلبی که آقای «ام.ای. شعبان» درباره این واقعه در کتاب «تاریخ اسلام ۶۰۰–۷۵۰ پس از میلاد» نوشته است.
 
=== جمع‌بندی ===
==== خاورشناسان و مطالعه تفکر شیعه ====
زمانی که نویسنده مصری محمد قطب کتاب خود را با عنوان «اسلام دین بد فهمیده شده» نوشت، مؤدبانه احساس مسلمانان را نسبت به روش خاورشناسان در مواجهه با اسلام و مسلمانان، به‌طور کلی بیان کرد. عبارت «بد فهمیده شده» اقتضای آن را دارد که دست کم یک تلاش واقعی برای فهم اسلام صورت گرفته است.


يكى از اساتيد دانشگاه لندن به نام ام. اى. شعبان در باز تفسيرى از واقعه غدير، طبق ادعاى خود اثبات كرده كه واقعه غدير را نبايد جدى گرفت. اما اين واقعه به دلايل متعدد بايد مورد توجه و عنايت قرار گيرد، و اين حقيقتى غيرقابل انكار است.
با این حال، بیشترین نقد بی پرده و صریح خاورشناسی - که پیشینه مسلمانان در آن اتفاق نظر دارند - از سوی «ادوارد سعید» صورت گرفته که معتقد است:


=== مقدمه ===
سخت‌ترین کار درباره بیشترین کارشناسان دانشگاهی که درباره اسلام مطالعه دارند، اعتراف به این مسئله است که آنچه به عنوان پژوهشگر می‌گویند و می‌نویسند به‌طور عمیق در بخشی از روش‌ها دارای زمینه ای سیاسی و کینه توزانه است. هر چیزی که به مطالعه اسلام در غرب معاصر مربوط می‌شود، به نوعی رویکرد سیاسی آغشته شده است.
هجدهم ذى‏ الحجه در جهان تشيع به عنوان عيد غدير خم اعلام شده است. رويدادى كه در آن پيامبر ما حضرت محمد صلى الله عليه و آله درباره امام على‏ عليه السلام چنين فرمود:


هر كس من مولايم اويم، اين على‏ عليه السلام مولاى او است.
ولی نویسندگان کارشناس یا نویسندگان معمولی که درباره اسلام می‌نویسند، به سختی آن حقیقتی را که خاورشناسان می‌گویند می‌پذیرند.


اين رويداد نزد شيعيان از چنان اهميتى برخوردار است كه هيچ پژوهشگر واقعى دين اسلام نمى ‏تواند از آن چشم‏ پوشى كند. هدف اين مقاله بررسى رويكرد خاورشناسان نسبت به رويداد غدير خم است.  
فرض این است که واقع بینی در گفتمان علمی درباره جوامع دیگر، با وجود سابقه طولانی نگرانی‌های سیاسی، اخلاقی و مذهبی ای که در تمام جوامع غربی یا اسلامی نسبت به غربی‌ها، بیگانگان و کلاً افراد مختلف احساس می‌شده، امری ذاتی است.


منظور همان پژوهشگران غربى در حوزه دين اسلام و نيز آن دسته از خاورشناسانى است كه همه دانش اسلامى خود را از چنين پژوهشگرانى فرا گرفته ‏اند.
ولی به عنوان نمونه، در اروپا خاورشناسان معمولاً به دفاتر استعماری وابسته هستند.


پيش از ادامه بحث، بيان روايت كوتاهى از رويداد غدير خم بيرون از اين مجال نيست. به ويژه براى كسانى كه چندان آشنايى با غدير ندارند مفيد خواهد بود.
به جای این فرض که واقع بینی امری ذاتی در گفتمان علمی است، دانشمند غربی باید بفهمد که تعهد پیشین و تعصب نسبت به یک رویه سیاسی یا مذهبی، در سطحی آگاهانه یا ناآگاهانه می‌تواند به داوری مغرضانه منجر شود. همان‌طور که «مارشال هاجسون» می‌نویسد:


زمانى كه پيامبر ما حضرت محمد صلى الله عليه و آله از حجةالوداع باز مى‏ گشت، فرمان ذيل را از خداوند دريافت نمود:
چنین تعصبی به‌طور ویژه در پرسش‌هایی که پژوهشگر مطرح می‌کند و نوع مقوله ای که از آن بهره می‌گیرد هویداست.


«اى پيامبر آنچه را كه از پروردگارت بر تو وحى شده ابلاغ كن كه اگر چنين نكنى پيامش را نرسانده ‏اى. خداوند تو را از (آزار) مردم حفظ خواهد كرد».
در واقع در اینجا پیگیری ردّ پای تعصب - به‌طور خاص - مشکل است، زیرا سخت است به بیشتر واژگان، جملات و مفاهیمی که یک فرد از آن‌ها استفاده می‌کند و ظاهراً پاک و بی طرفانه است، به دیده شک نگریسته شود.


بنابراين، حضرتش در تاريخ هجدهم ذى‏ الحجه سال دهم هجرى در غدير خم توقف نمود تا پيام خدا را پيش از پراكنده شدن حاجيان به آنان برساند.
واکنش مسلمانان نسبت به تصویری که دانشمندان غربی از آنان ترسیم کرده‌اند، آغاز درخواست توجه مناسب و درست به تصویر واقعی مسلمانان است.


سپس پيامبر صلى الله عليه و آله خطبه مفصلى خواند، و در جايى از خطبه از پيروان خود پرسيد كه آيا بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر نيست؟
در سال ۱۹۷۹ میلادی، پژوهشگری به نام «آلبرت هورانی» دانش‌آموخته دانشگاه غرب گفت:


جمعيت فرياد سر دادند: آرى، چنين است اى فرستاده خدا. سپس آن حضرت دست على‏ عليه السلام را گرفت و اعلام نمود:  
صدای مردم خاورمیانه و شمال آفریقا که به ما می‌گوید:


مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِىٌّ‏ عليه السلام مَوْلَاهُ: هر كس من مولاى او هستم، اين على‏ عليه السلام مولاى او است.
تصویری را که از آنها ساخته‌ایم به رسمیت نمی‌شناسند، بیش از حد فراوان است، و اصرار دارند که ما آنها را در بستر شرایط رقابت دانشگاهی یا غرور ملی شان معرفی کنیم.


سپس پيامبر صلى الله عليه و آله رحلت قريب الوقوع خود را اعلام كرد، و به مؤمنان سفارش نمود تا به قرآن و اهل ‏بيتش‏ عليهم السلام وفادار بمانند.
این مطالب گزیده‌ای درباره رویارویی اسلام و مسلمانان با خاورشناسان بود.


اين مطالب چكيده بخش‏هاى مهمى از واقعه غدير خم است. در اينجا به چند مطلب پرداخته مى  ‏شود:
زمانی که ما بر مطالعه تفکر شیعه از سوی خاورشناسان تمرکز می‌کنیم، عبارت «بد فهمیده شده» به اندازه کافی رسا نیست، بلکه ناقص است.


بررسى كوتاه رويكرد خاورشناسان در مطالعه تفكر شيعه.
زیرا نه تنها تفکر شیعه بد فهمیده شده، بلکه نادیده انگاشته شده و تحریف شده است، و بیشتر از طریق ادبیات شرح کفر و الحاد که مخالفانش به کار می‌برده‌اند مورد مطالعه قرار گرفته است!


-  رويكرد مورد استفاده خاورشناسان در بررسى رويداد غدير خم به طور خاص.
از این رو ظاهراً شیعیان نه دانشمندانی از خود داشته‌اند و نه ادبیاتی. در اینجا باید به یکی از سخنان «مارکس» استناد نمود؛ آنجا که می‌گوید:


-  بازنگرى انتقادى به مطلبى كه آقاى «ام. اى. شعبان» درباره اين واقعه در كتاب «تاريخ اسلام ۶۰۰ - ۷۵۰ پس از ميلاد» نوشته است.
آنان نمی‌توانند خودشان را تفسیر کنند، بلکه باید تفسیر شوند، حتی به وسیله مخالفانشان.


=== جمع بندى ===
دلیل این وضع در مسیرهای نهفته است که پژوهشگران غربی، یا مغرضانه یا ناآگاهانه و بر اساس منابع غیر شیعی وارد عرصه مطالعات اسلامی می‌شوند.


==== خاورشناسان و مطالعه تفكر شيعه ====
هاجسون در بازنگری عالی اش نسبت به تحقیقات پژوهشگران غربی می‌نویسد:
زمانى كه نويسنده مصرى محمد قطب كتاب خود را با عنوان «اسلام دين بد فهميده شده» نوشت، مؤدبانه احساس مسلمانان را نسبت به روش خاورشناسان در مواجهه با اسلام و مسلمانان، به طور كلى بيان كرد. عبارت «بد فهميده شده» اقتضاى آن را دارد كه دست كم يک تلاش واقعى براى فهم اسلام صورت گرفته است. با اين حال، بيشترين نقد بى ‏پرده و صريح خاورشناسى -  كه پيشينه مسلمانان در آن اتفاق نظر دارند -  از سوى «ادوارد سعيد» صورت گرفته كه معتقد است:


سخت ‏ترين كار درباره بيشترين كارشناسان دانشگاهى كه درباره اسلام مطالعه دارند، اعتراف به اين مسئله است كه آنچه به عنوان پژوهشگر مى ‏گويند و مى‏ نويسند به طور عميق در بخشى از روش ‏ها داراى زمينه‏ اى سياسى و كينه ‏توزانه است. هر چيزى كه به مطالعه اسلام در غرب معاصر مربوط مى‏ شود، به نوعى رويكرد سياسى آغشته شده است.
گروه اول افرادی هستند که امپراطوری عثمانی را - که نقش بسیار بزرگی در تحول اروپای جدید ایفا کرد - مورد بررسی قرار دادند.


ولى نويسندگان كارشناس يا نويسندگان معمولى كه درباره اسلام مى ‏نويسند، به سختى آن حقيقتى را كه خاورشناسان مى‏ گويند مى‏ پذيرند. فرض اين است كه واقع ‏بينى در گفتمان علمى درباره جوامع ديگر، با وجود سابقه طولانى نگرانى‏هاى سياسى، اخلاقى و مذهبى اى كه در تمام جوامع غربى يا اسلامى نسبت به غربى‏ ها، بيگانگان و كلاً افراد مختلف احساس مى‏ شده، امرى ذاتى است.
آنان معمولاً برای بررسی این مسئله، در وهله اول از منظر تاریخی دیپلماسی اروپا وارد شدند.


ولى به عنوان نمونه، در اروپا خاورشناسان معمولاً به دفاتر استعمارى وابسته هستند.
چنین پژوهشگرانی قصد داشتند تا تمام سرزمین اسلام را از چشم‌انداز سیاسی استامبول - پایتخت عثمانی - بنگرند.


به جاى اين فرض كه واقع ‏بينى امرى ذاتى در گفتمان علمى است، دانشمند غربى بايد بفهمد كه تعهد پيشين و تعصب نسبت به يک رويه سياسى يا مذهبى، در سطحى آگاهانه يا ناآگاهانه مى‏ تواند به داورى مغرضانه منجر شود. همانطور كه «مارشال هاجسون» مى ‏نويسد:
گروه دوم عموماً بریتانیایی بودند و وارد مطالعات اسلامی در هند شدند تا بر ایرانیان - که کارکنان خوبی بودند - ریاست کنند. یا دست کم می‌توان گفت که این گروه به نوعی از منافع هند الهام می‌گرفتند.


چنين تعصبى به طور ويژه در پرسش ‏هايى كه پژوهشگر مطرح مى‏ كند و نوع مقوله‏ اى كه از آن بهره مى ‏گيرد هويداست. در واقع در اينجا پيگيرى ردّ پاى تعصب -  به طور خاص -  مشكل است، زيرا سخت است به بيشتر واژگان، جملات و مفاهيمى كه يک فرد از آن ها استفاده مى‏ كند و ظاهرا پاک و بى ‏طرفانه است، به ديده شک نگريسته شود.
برای آنان گذار امپراطوری دهلی به سمت نقطه اوج تاریخ اسلام بوده است.


واكنش مسلمانان نسبت به تصويرى كه دانشمندان غربى از آنان ترسيم كرده ‏اند، آغاز درخواست توجه مناسب و درست به تصوير واقعى مسلمانان است.
گروه سوم یهودیانی بودند که غالباً در درجه اول به مطالعات عبری علاقه داشتند و سپس جذب مطالعات عربی شدند.


در سال ۱۹۷۹ ميلادى، پژوهشگرى به نام «آلبرت هورانى» دانش آموخته دانشگاه غرب گفت:
قاهره برای آنان، به عنوان مهم‌ترین و حیاتی‌ترین شهر عربی زبان قرن ۱۹ میلادی، مرکز اصلی به‌شمار می‌رفت. با این وجود برخی به سوریه یا مراکش توجه نمودند و آن را مرکز مطالعاتشان قرار دادند.


صداى مردم خاورميانه و شمال آفريقا كه به ما مى ‏گويد:
اینان عموماً زبان‌شناس بودند تا مورخ، و یادگرفته بودند فرهنگ اسلامی را از چشم‌انداز نویسندگان سنّی مصری و سوری دوران معاصر - که بیشتر در قاهره رایج بود - ببینند.


تصويرى را كه از آنها ساخته ‏ايم به رسميت نمى‏ شناسند، بيش از حد فراوان است، و اصرار دارند كه ما آنها را در بستر شرايط رقابت دانشگاهى يا غرور ملى شان معرفى كنيم.
جریان‌های دیگر خاورشناسی، مانند اسپانیایی‌ها و برخی فرانسوی‌ها که بر روی مسلمانان اسپانیای قرون وسطی متمرکز شدند و نیز روس‌هایی که بر مسلمانان مناطق شمالی متمرکز شدند، عموماً کمتر اهمیت داشتند.


اين مطالب گزيده‏اى درباره رويارويى اسلام و مسلمانان با خاورشناسان بود.
کاملاً روشن است که هیچ‌یک از این جریان‌ها نتوانسته پژوهشگران غربی را به قلب و عمق تعالیم یا ادبیات شیعه برساند، چون بیشتر آنچه آنان درباره تفکر شیعه مورد مطالعه قرار داده‌اند از طریق منابع غیر شیعی بوده است.


زمانى كه ما بر مطالعه تفكر شيعه از سوى خاورشناسان تمركز مى كنيم، عبارت «بد فهميده شده» به اندازه كافى رسا نيست، بلكه ناقص است. زيرا نه تنها تفكر شيعه بد فهميده شده، بلكه ناديده انگاشته شده و تحريف شده است، و بيشتر از طريق ادبيات شرح كفر و الحاد كه مخالفانش به كار مى ‏برده‏ اند مورد مطالعه قرار گرفته است!
هاجسون به خاطر توجهش به این نکته شایسته ستایش است. وی می‌گوید:<blockquote>همه این جریان‌ها به‌طور نسبی، با وجود اینکه به مطالعه تفکر شیعه تمایل داشتند، در کم توجهی به مناطق مرکزی «هلال حاصل خیز»<ref>هلال حاصل خیز، به عربی: هلال خصیب، یعنی داسه بارور، نام بخش تاریخی از خاورمیانه و در برگیرنده بخش‌های خاوری دریای مدیترانه، میانرودان و مصر باستان می‌باشد. این نام نخستین بار از سوی جیمز هنری بریستد باستان‌شناس دانشگاه شیکاگو بر این بخش از جهان گذارده شد. داسه بارور با رودهای نیل، دجله، فرات و رود اردن سیرات می‌شود. این منطقه از باختر به دریای مدیترانه، از شمال به بیابان سوریه، و از دیگر سویی به شبه جزیره عربستان و خلیج فارس و دیگر بخش‌های مدیترانه محدود می‌شود. داسه بارور امروز کشورهای مصر، اسرائیل، لبنان و نیز کرانه باختری رود اردن و نوار غزّه و بخش‌هایی از اردن، سوریه، عراق، جنوب شرقی ترکیه، غرب و جنوب غربی ایران را در بر می‌گیرد. جمعیت داسه بارور را امروز نزدیک به ۱۲۰ میلیون یا دست کم یک چهارم جمعیت کل خاورمیانه تخمین می‌زنند.</ref> و ایران مشترک بودند.</blockquote>یعنی همان مناطقی که تمایل بر آن بود که بیشتر دور از نفوذ غرب باشد.


از اين رو ظاهراً شيعيان نه دانشمندانى از خود داشته‏ اند و نه ادبياتى. در اينجا بايد به يكى از سخنان «ماركس» استناد نمود؛ آنجا كه مى‏ گويد:
پس از جنگ اول جهانی «جریان قاهره ای مطالعات اسلامی» به تمام معنی جریان اسلام گرایان شد. در حالی که به نظر می‌رسد جریان‌های دیگر مطالعات اسلامی بیشتر دارای اهمیت محلی شدند.


آنان نمى ‏توانند خودشان را تفسير كنند، بلكه بايد تفسير شوند، حتى به وسيله مخالفانشان.
بنابراین، هر گاه یک خاورشناس تفکر شیعه را از طریق جریان‌های عثمانی یا قاهره ای یا هندی بررسی می‌کند، کاملاً طبیعی است که با اسلام شیعی مخالف باشد.


دليل اين وضع در مسيرهاى نهفته است كه پژوهشگران غربى، يا مغرضانه و يا ناآگاهانه و بر اساس منابع غير شيعى وارد عرصه مطالعات اسلامى مى‏ شوند. هاجسون در بازنگرى عالى‏ اش نسبت به تحقيقات پژوهشگران غربى مى‏ نويسد:
مورخان صاحب نظر مسلمان - که غالباً سنی هستند - همیشه کوشیده‌اند تا نشان دهند که تمام مکاتب فکری دیگر غیر از خودشان، نه تنها نادرست اند بلکه حتی مسلمان واقعی نیستند.


گروه اول افرادى هستند كه امپراطورى عثمانى را -  كه نقش بسيار بزرگى در تحول اروپاى جديد ايفا كرد -  مورد بررسى قرار دادند.
آثار آنان فرقه‌های بی شماری را با عباراتی نام می‌برد که به آسانی پژوهشگران معاصر را به سوی این فرضیه رهنمون می‌شود، که آن نام‌ها به بسیاری از فرقه‌های کافر و مرتدّ اشاره دارند.


آنان معمولاً براى بررسى اين مسئله، در وهله اول از منظر تاريخى ديپلماسى اروپا وارد شدند. چنين پژوهشگرانى قصد داشتند تا تمام سرزمين اسلام را از چشم‏ انداز سياسى استامبول -  پايتخت عثمانى -  بنگرند.
به این ترتیب ما می‌بینیم که تا همین اواخر، پژوهشگران غربی به راحتی تفکر اهل سنت را به عنوان «اسلام ارتودوکس»<ref>کنایه از اسلام واقعی و اصیل، مانند مسیحیان ارتودوکسی که مذهبشان را مذهب حقیقی در جهان مسیحیت می‌دانند.</ref> و تفکر شیعه را به عنوان تفکر فرقه ضالّه معرفی می‌کردند!


گروه دوم عموماً بريتانيايى بودند و وارد مطالعات اسلامى در هند شدند تا بر ايرانيان -  كه كاركنان خوبى بودند -  رياست كنند. يا دست كم مى‏توان گفت كه اين گروه به نوعى از منافع هند الهام مى‏ گرفتند. براى آنان گذار امپراطورى دهلى به سمت نقطه اوج تاريخ اسلام بوده است.
پس از طبقه‌بندی تفکر شیعه به عنوان تفکر فرقه ضالّه اسلامی، برای پژوهشگران غربی کاملاً طبیعی می‌نمود تا تشکیک اهل سنت در ادبیات آغازین و کهن شیعه را اقتباس کنند.


گروه سوم يهوديانى بودند كه غالباً در درجه اول به مطالعات عبرى علاقه داشتند و سپس جذب مطالعات عربى شدند.
آنان حتی مفهوم تقیه - یعنی دوروئی در زمانی که زندگی شخص در خطر است - را به عنوان بزرگ‌ترین نماد نسبی گرایی در شیعه تلقّی می‌کردند، و فرض این بود که هر عبارتی از یک دانشمند شیعه، یک مفهوم پنهان نیز دارد!


قاهره براى آنان، به عنوان مهم‏ ترين و حياتى ‏ترين شهر عربى زبان قرن ۱۹ ميلادى، مركز اصلى به شمار مى‏ رفت. با اين وجود برخى به سوريه يا مراكش توجه نمودند و آن را مركز مطالعاتشان قرار دادند. اينان عموماً زبان شناس بودند تا مورخ، و ياد گرفته بودند فرهنگ اسلامى را از چشم ‏انداز نويسندگان سنّى مصرى و سورى دوران معاصر -  كه بيشتر در قاهره رايج بود -  ببينند.
در نتیجه، هر گاه یک خاورشناس تفکر شیعه را مطالعه می‌کرد، تعهد پیشینش به سنت یهودی - مسیحیِ غرب، با دشمنی اهل سنت ضد شیعه ترکیب می‌شد، زیرا از ادبیات [[اهل سنت]] بهره می‌گرفت.


جريان‏ هاى ديگر خاورشناسى، مانند اسپانيايى‏ ها و برخى فرانسوى ‏ها كه بر روى مسلمانان اسپانياى قرون وسطى متمركز شدند و نيز روس ‏هايى كه بر مسلمانان مناطق شمالى متمركز شدند، عموماً كمتر اهميت داشتند.
یکی از بهترین نمونه‌های این تعصب مرکب، در روشی دیده می‌شود که خاورشناسان برای مطالعه واقعه غدیر خم از آن بهره گرفته‌اند.


كاملاً روشن است كه هيچ يک از اين جريان ‏ها نتوانسته پژوهشگران غربى را به قلب و عمق تعاليم يا ادبيات شيعه برساند، چون بيشتر آنچه آنان درباره تفكر شيعه مورد مطالعه قرار داده ‏اند از طريق منابع غير شيعى بوده است.
این همان موضوعی است که هدف اصلی این گفتار را شکل می‌دهد.


هاجسون به خاطر توجهش به اين نكته شايسته ستايش است. وى مى‏ گويد:
==== واقعه غدیر خم از فراموشی تا اعتراف به آن ====
واقعه غدیر خم نمونه بسیار خوبی است تا تعصب اهل سنت را - که مسیرش بیان تصورات خاورشناسان منتهی می‌شود - ردیابی کنیم.


همه اين جريان‏ ها به طور نسبى، با وجود اينكه به مطالعه تفكر شيعه تمايل داشتند، در كم توجهى به مناطق مركزى «هلال حاصل خير»<ref>هلال حاصل ‏خيز، به عربى: هلال خصيب، يعنى داسه بارور، نام بخش تاريخى از خاورميانه و در برگيرنده بخش ‏هاى خاورى درياى مديترانه، ميانرودان و مصر باستان مى ‏باشد. اين نام نخستين بار از سوى جيمز هنرى بريستد باستان‏ شناس دانشگاه شيكاگو بر اين بخش از جهان گذارده شد. داسه بارور با رودهاى نيل، دجله، فرات و رود اردن سيرات مى ‏شود. اين منطقه از باختر به درياى مديترانه، از شمال به بيابان سوريه، و از ديگر سوى ‏ها به شبه جزيره عربستان و خليج فارس و ديگر بخش هاى مديترانه محدود مى ‏شود. داسه بارور امروز كشورهاى مصر، اسرائيل، لبنان و نيز كرانه باخترى رود اردن و نوار غزّه و بخش ‏هايى از اردن، سوريه، عراق، جنوب شرقى تركيه، غرب و جنوب غربى ايران را در بر مى ‏گيرد. جمعيت داسه بارور را امروز نزديک به ۱۲۰ ميليون يا دست كم يک چهارم جمعيت كل خاورميانه تخمين مى‏ زنند.</ref> و ايران مشترک بودند. يعنى همان مناطقى كه تمايل بر آن بود كه بيشتر دور از نفوذ غرب باشد.
کسانی که به خوبی با نگاشته‌های جدلی و کلامی اهل سنت آشنایند، می‌دانند که هر گاه شیعیان یک حدیث یا یک سند تاریخی برای حمایت از عقیده شان ارائه کنند، یک متکلم اهل سنت به شکل زیر پاسخ خواهد داد:


پس از جنگ اول جهانى «جريان قاهره ‏اى مطالعات اسلامى» به تمام معنى جريان اسلام ‏گرايان شد. در حالى كه به نظر مى ‏رسد جريان ‏هاى ديگر مطالعات اسلامى بيشتر داراى اهميت محلى شدند.
در مرحله اول او قاطعانه وجود چنین حدیث یا رخداد تاریخی ای را انکار می‌کند.


بنابراين، هر گاه يک خاورشناس تفكر شيعه را از طريق جريان ‏هاى عثمانى يا قاهره ‏اى يا هندى بررسى مى‏ كند، كاملاً طبيعى است كه با اسلام شيعى مخالف باشد.
در مرحله دوم، زمانی که با سند محکمی از منابع خودش روبرو می‌شود، در وثاقت راویان آن [[احادیث مرتبط با غدیر|حدیث]] یا واقعه تشکیک می‌نماید.


مورخان صاحب نظر مسلمان -  كه غالباً سنى هستند -  هميشه كوشيده ‏اند تا نشان دهند كه تمام مكاتب فكرى ديگر غير از خودشان، نه تنها نادرست اند بلكه حتى مسلمان واقعى نيستند.
در مرحله سوم، زمانی که به او ثابت می‌شود تمام راویان روایت، حتی طبق ظوابط و معیارهای علم حدیث اهل تسنن قابل اعتماد اند، او تفسیری از این حدیث یا واقعه اراده می‌دهد که کاملاً با آنچه شیعه می‌گوید متفاوت است.


آثار آنان فرقه‏ هاى بى‏ شمارى را با عباراتى نام مى ‏برد كه به آسانى پژوهشگران معاصر را به سوى اين فرضيه رهنمون مى‏ شود، كه آن نام‏ها به بسيارى از فرقه ‏هاى كافر و مرتدّ اشاره دارند.
این سه مرحله، پاسخ سنتی و مرسوم متکلمان اهل سنت را در مواجهه با برهان‌های شیعیان تشکیل می‌دهد.


به اين ترتيب ما مى‏ بينيم كه تا همين اواخر، پژوهشگران غربى به راحتى تفكر اهل‏ سنت را به عنوان «اسلام ارتودوكس»<ref>كنايه از اسلام واقعى و اصيل، مانند مسيحيان ارتودوكسى كه مذهبشان را مذهب حقيقى در جهان مسيحيت مى‏ دانند.</ref> و تفكر شيعه را به عنوان تفكر فرقه ضالّه معرفى مى‏ كردند!
نقل عبارتی از ترجمه ای که «روزنتال» از «مقدمه ابن خلدون» انجام داده، کافی است تا دیدگاه ما را ثابت کند. ابن خلدون بخش زیر را از کتاب «الملل و النحل» شهرستانی - که کتابی برای شرح فرقه‌های مرتد اسلامی است - نقل می‌کند؛ طبق نظر ابن خلدون شیعیان معتقد اند علی علیه السلام کسی است که حضرت محمد صلی الله علیه و آله او را برای [[جانشین|خلافت]] پس از خود منصوب کرده است.


پس از طبقه ‏بندى تفكر شيعه به عنوان تفكر فرقه ضالّه اسلامى، براى پژوهشگران غربى كاملاً طبيعى مى ‏نمود تا تشكيک اهل‏ سنت در ادبيات آغازين و كهن شيعه را اقتباس كنند. آنان حتى مفهوم تقيه -  يعنى دوروئى در زمانى كه زندگى شخص در خطر است -  را به عنوان بزرگ‏ترين نماد نسبى‏ گرايى در شيعه تلقّى مى‏ كردند، و فرض اين بود كه هر عبارتى از يک دانشمند شيعه، يک مفهوم پنهان نيز دارد!
شیعه بخشی از متون روایی را در حمایت از این عقیده نقل می‌کند. از آنجا که رهبران اهل سنت و راویان احکام دینی با این متون آشنایی ندارند می‌گویند:


در نتيجه، هر گاه يک خاورشناس تفكر شيعه را مطالعه مى‏ كرد، تعهد پيشينش به سنت يهودى -  مسيحىِ غرب، با دشمنى اهل‏ سنت ضد شيعه تركيب مى ‏شد، زيرا از ادبيات اهل‏ سنت بهره مى‏ گرفت. يكى از بهترين نمونه‏ هاى اين تعصب مركب، در روشى ديده مى‏ شود كه خاورشناسان براى مطالعه واقعه غدير خم از آن بهره گرفته ‏اند.
بیشتر آنها پندار و خیال هستند.


اين همان موضوعى است كه هدف اصلى اين گفتار را شكل مى ‏دهد.
پاره ای از راویانشان مشکوک اند.


==== واقعه غدير خم از فراموشى تا اعتراف به آن ====
تفسیر درست آن روایات، بسیار متفاوت از تفسیر غیرمنصفانه ای است که شیعیان از آن روایات ارائه می‌دهند.
واقعه غدير خم نمونه بسيار خوبى است تا تعصب اهل‏ سنت را -  كه مسيرش بيان تصورات خاورشناسان منتهى مى‏ شود -  رديابى كنيم.


كسانى كه به خوبى با نگاشته ‏هاى جدلى و كلامى اهل‏ سنت آشنايند، مى‏ دانند كه هر گاه شيعيان يک حديث يا يک سند تاريخى براى حمايت از عقيده ‏شان ارائه كنند، يک متكلم اهل‏ سنت به شكل زير پاسخ خواهد داد:
جالب توجه است که واقعه غدیر خم از سرنوشت مشابهی نیز که درست خاورشناسان داشته آسیب دیده است. با این زمان محدود و منابعی که اکنون در دست ماست، با کمال تعجب می‌بینیم بیشتر آثار آنان درباره اسلام، واقعه غدیر خم را نادیده انگاشته است.


در مرحله اول او قاطعانه وجود چنين حديث يا رخداد تاريخى‏اى را انكار مى‏كند.
دلیل نبود آن این است که خاورشناسان معتقدند این واقعه نوعی «خرافه» و یکی از بدعت‌های شیعیان است!


در مرحله دوم، زمانى كه با سند محكمى از منابع خودش روبرو مى ‏شود، در وثاقت راويان آن حديث يا واقعه تشكيک مى‏ نمايد.
کتاب «محمد و ظهور اسلام» اثر مارگلیوث (۱۹۰۵ م)، کتاب «تاریخ ملت‌های اسلامی» اثر بروکلمان (۱۹۳۹ م)، کتاب «میراث اسلام» اثر آرنولد و گیوم (۱۹۳۱ م)، کتاب «اسلام» اثر گیوم (۱۹۴۵ م)، کتاب «اسلام سنتی» اثر ون گرونبام (۱۹۶۳ م)، کتاب «خلافت» اثر آرنولد (۱۹۶۵ م)، و کتاب «اسلام» اثر مؤسسه کمبریج (۱۹۷۰ م)، همگی به کلی رخداد غدیر خم را نادیده انگاشته‌اند!!


در مرحله سوم، زمانى كه به او ثابت مى‏ شود تمام راويان روايت، حتى طبق ظوابط و معيارهاى علم حديث اهل تسنن قابل اعتماد اند، او تفسيرى از اين حديث يا واقعه اراده مى ‏دهد كه كاملاً با آنچه شيعه مى ‏گويد متفاوت است.
سؤال: چرا اینان و بسیاری دیگر از پژوهشگران غربی واقعه غدیر خم را در نظر نگرفته‌اند؟


اين سه مرحله، پاسخ سنتى و مرسوم متكلمان اهل‏ سنت را در مواجهه با برهان‏ هاى شيعيان تشكيل مى ‏دهد.
پاسخ: چون پژوهشگران غربی در تحقیقشان بیشتر به آثار ضد شیعه تکیه داشته‌اند. طبیعی است که واقعه غدیر خم را نادیده گرفته باشند. «ال. وکسیا واگلیری» یکی از همکاران چاپ دوم «دایرة المعارف اسلام» (۱۹۵۳ م) می‌نویسد:<blockquote>بیشتر منابعی که اساس دانش ما خاورشناسان را درباره زندگانی پیامبر صلی الله علیه و آله شکل می‌دهد مانند سیره ابن هشام، تاریخ طبری، طبقات ابن سعد و…، از توقف حضرت محمد صلی الله علیه و آله در غدیر خم با سکوت می‌گذرند!


نقل عبارتى از ترجمه‏ اى كه «روزنتال» از «مقدمه ابن‏ خلدون» انجام داده، كافى است تا ديدگاه ما را ثابت كند ابن ‏خلدون بخش زير را از كتاب «الملل و النحل» شهرستانى -  كه كتابى براى شرح فرقه ‏هاى مرتد اسلامى است -  نقل مى ‏كند؛ طبق نظر ابن ‏خلدون شيعيان معتقد اند على ‏عليه السلام كسى است كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله او را براى خلافت پس از خود منصوب كرده است.
اگر هم آن را بیان نمایند، درباره گفتار حضرت محمد صلی الله علیه و آله چیزی نمی‌گویند، زیرا نویسندگان این منابع آشکارا می‌ترسیدند که ناخواسته با ارائه اطلاعات مورد نیاز متکلمان شیعه، خشم اهل سنتی را که در قدرت بودند برانگیزند، زیرا متکلمان شیعه از این کلمات و سخنان برای حمایت از فرضیه حق خلافت علی علیه السلام بهره می‌بردند و استدلال می‌کردند.</blockquote>در نتیجه، شرح حال نگاران غربی ای که زندگی‌نامه حضرت محمد صلی الله علیه و آله را نوشته‌اند و کارشان بر اساس این منابع بوده، به همان ترتیب به آنچه در غدیر خم اتفاق افتاد هیچ اشاره ای نمی‌کنند!


شيعه بخشى از متون روايى را در حمايت از اين عقيده نقل مى ‏كند. از آنجا كه رهبران اهل‏ سنت و راويان احكام دينى با اين متون آشنايى ندارند مى‏ گويند:
در اینجا به افراد معدودی از دانشمندان غربی می‌رسیم که حدیث یا واقعه غدیر خم را ذکر کرده‌اند.


بيشتر آنها پندار و خيال هستند.
ولی آنها نیز درباره اصالت این واقعه تشکیک کرده‌اند؛ یعنی همان مرحله دوم پاسخ مرسوم متکلمان [[اهل سنت|اهل تسنن]].


پاره ‏اى از راويانشان مشكوک اند.
نخستین نمونه از چنین دانشمندان و خاورشناسان» ایگناز گلدزیهر «خارشناس آلمانی بسیار مورد احترام قرن نوزدهم میلادی است.


تفسير درست آن روايات، بسيار متفاوت از تفسير غيرمنصفانه ‏اى است كه شيعيان از آن روايات ارائه مى‏ دهند.
او حدیث غدیر خم را در کتابش با عنوان آلمانی «Muhlammendnische studien» (مطالعات محمدی، ۱۸۸۹–۱۸۹۰ م) که با عنوان «Muslim studies» (مطالعات اسلامی، ۱۹۶۶–۱۹۷۱ م) به انگلیسی ترجمه شده، ذیل فصلی با عنوان «حدیث غدیر خم و ارتباط آن با منازعات مذاهب اسلامی» مورد بحث قرار داده است.


جالب توجه است كه واقعه غدير خم از سرنوشت مشابهى نيز كه درست خاورشناسان داشته آسيب ديده است. با اين زمان محدود و منابعى كه اكنون در دست ماست، با كمال تعجب مى ‏بينيم بيشتر آثار آنان درباره اسلام، واقعه غدير خم را ناديده انگاشته است. دليل نبود آن اين است كه خاورشناسان معتقدند اين واقعه نوعى «خرافه» و يكى از بدعت‏ هاى شيعيان است!
زمانی که «گلدزیهر» در کتابش به شیعیان می‌رسد می‌نویسد:


كتاب «محمد و ظهور اسلام» اثر مارگليوث (۱۹۰۵ م)، كتاب «تاريخ ملت ‏هاى اسلامى» اثر بروكلمان (۱۹۳۹ م)، كتاب «ميراث اسلام» اثر آرنولد و گيوم (۱۹۳۱ م)، كتاب «اسلام» اثر گيوم (۱۹۴۵ م)، كتاب «اسلام سنتى» اثر ون گرونبام (۱۹۶۳ م) ، كتاب «خلافت» اثر آرنولد (۱۹۶۵ م)، و كتاب «اسلام» اثر مؤسسه كمبريج (۱۹۷۰ م)، همگى به كلى رخداد غدير خم را ناديده انگاشته ‏اند!!
قوی‌ترین استدلالی که مطلوب آنان (شیعیان) بوده، [[اعتقاد]] راسخ آنان به این مسئله است که پیامبر صلی الله علیه و آله به‌طور آشکار علی علیه السلام را پیش از وفات خود به عنوان جانشینش تعیین نموده و منصوب کرده است….


سؤال: چرا اينان و بسيارى ديگر از پژوهشگران غربى واقعه غدير خم را در نظر نگرفته ‏اند؟
بنابراین، پیروان حضرت علی علیه السلام به روایت بدعت آمیز و صریحی اهمیت می‌دادند که اثبات می‌کند انتصاب علی علیه السلام به دستور مستقیم پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است.


پاسخ: چون پژوهشگران غربى در تحقيقشان بيشتر به آثار ضد شيعه تكيه داشته ‏اند. طبيعى است كه واقعه غدير خم را ناديده گرفته باشند. «ال. وكسيا واگليرى» يكى از همكاران چاپ دوم «دايرة المعارف اسلام» (۱۹۵۳ م) مى‏ نويسد:
مشهورترین روایت، روایت غدیر خم است که به این هدف ایجاد شده، و یکی از استوارترین پایه‌های دیدگاه حزب علوی است.


بيشتر منابعى كه اساس دانش ما خاورشناسان را درباره زندگانى پيامبر صلى الله عليه و آله شكل مى ‏دهد مانند سيره ابن ‏هشام، تاريخ طبرى، طبقات ابن‏ سعد و... ، از توقف حضرت محمد صلى الله عليه و آله در غدير خم با سكوت مى‏ گذرند!
شهرت آن به گونه ای است که حتی توسط مقامات ارتودوکس<ref>مترجم: شاید منظور بزرگان اهل سنت باشد، که به اعتقاد پژوهشگران غربی از اسلام ارتودوکسی یا همان اسلام واقعی و اصیل برخوردارند.</ref> انکار نشد. گر چه آنها آن روایت را با تفسیری متفاوت و البته نادرست از هدف اصلی اش تهی کردند.


اگر هم آن را بيان نمايند، درباره گفتار حضرت محمد صلى الله عليه و آله چيزى نمى‏ گويند، زيرا نويسندگان اين منابع آشكارا مى‏ ترسيدند كه ناخواسته با ارائه اطلاعات مورد نياز متكلمان شيعه، خشم اهل ‏سنتى را كه در قدرت بودند برانگيزند، زيرا متكلمان شيعه از اين كلمات و سخنان براى حمايت از فرضيه حق خلافت على ‏عليه السلام بهره مى ‏بردند و استدلال مى‏ كردند.
از یک چنین دانشمند مشهوری انتظار می‌رفت که ثابت می‌کرد چگونه و کجا شیعیان برای حمایت از نظریه خودشان به روایات بدعت آمیز [[اهمیت]] می‌دادند!؟


در نتيجه، شرح حال نگاران غربى اى كه زندگى ‏نامه حضرت محمد صلى الله عليه وآله را نوشته‏ اند و كارشان بر اساس اين منابع بوده، به همان ترتيب به آنچه در غدير خم اتفاق افتاد هيچ اشاره ‏اى نمى‏ كنند!
با این حال «گلدزیهر» در هیچ جا سندی ارائه نکرده است.


در اينجا به افراد معدودى از دانشمندان غربى مى‏ رسيم كه حديث يا واقعه غدير خم را ذكر كرده ‏اند.
گلدزیهر پس از اشاره [[محمد بن عیسی تِرمِذی (ابوعیسی)|ترمذی]] و [[نسایی|نسائی]]، در پانوشت کتاب خود به عنوان منابع حدیث غدیر خم، می‌گوید:


ولى آنها نيز درباره اصالت اين واقعه تشكيک كرده ‏اند؛ يعنى همان مرحله دوم پاسخ مرسوم متكلمان اهل ‏تسنن.
نسائی - آن طور که مشهور است - گرایشات علوی داشته، و ترمذی نیز در مجموعه خود احادیثی را که به نفع علی علیه السلام بوده گردآوری نموده است. به عنوان نمونه [[حدیث طیر]].<ref>مترجم: یکی از دلایل تقدم و افضلیت علی علیه السلام بر صحابه رسول‌الله صلی الله علیه و آله و کافّه افراد خلق حدیثی است صحیح و متواتر به نام حدیث طیر (مرغ)، که انس بن مالک روایت کرده، و محدثین شیعه و سنی آن را از طرق گوناگون و به اسناد معتبر نقل کرده‌اند. ابوعبدالرحمن احمد بن شعیب نسائی صاحب صحیح نسائی در «خصائص امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام» متن حدیث طیر را چنین آورده است: اخبرنا زکریا بن یحیی، قال: اخبرنا مشهر بن عبدالملک، عن عیسی بن عمر، عن السدی، عن انس بن مالک: ان النبی صلی الله علیه وآله کان عنده طائر، فقال: اللهم ائتنی بأحبّ خلقک الیک، یأکل معی من هذا الطیر. فجاء ابوبکر فردّه. ثم جاء عمر فردّه. ثم جاء علی علیه السلام فأذن له: برای پیامبر صلی الله علیه و آله مرغی آورده بودند. آن حضرت فرمود: خدایا محبوب‌ترین خلق خود را نزد من بفرست تا از این مرغ بخورد. ابوبکر آمد ولی پیامبرصلی الله علیه وآله او را نپذیرفت. سپس عمر آمد، او را هم نپذیرفت. ولی وقتی علی‌علیه السلام آمد اجازه فرمود داخل شود.</ref>


نخستين نمونه از چنين دانشمندان و خاورشناسان »ايگناز گلدزيهر« ، خارشناس آلمانى بسيار مورد احترام قرن نوزدهم ميلادى است. او حديث غدير خم را در كتابش با عنوان آلمانى « Muhlammendnische studien  » (مطالعات محمدى، ۱۸۸۹ - ۱۸۹۰ م) كه با عنوان  « Muslim studies  » (مطالعات اسلامى، ۱۹۶۶ - ۱۹۷۱ م) به انگليسى ترجمه شده، ذيل فصلى با عنوان «حديث غدير خم و ارتباط آن با منازعات مذاهب اسلامى» مورد بحث قرار داده است.
درباره این هم پاسخ قدیمی و مرسوم مشابهی است، که طبق آن متکلمان [[اهل سنت]] با اعلام عدم وثاقت راویان چنین احادیثی آنان را غیرقابل اعتماد معرفی می‌کنند، یا به شدت شیعیان را به جعل روایات متهم می‌کنند.


زمانى كه «گلدزيهر» در كتابش به شيعيان مى‏ رسد مى‏ نويسد:
نمونه دیگر، در چاپ اول «دائرة المعارف الاسلامی» (۱۹۱۱–۱۹۳۸ م) است که مدخل کوتاهی را با عنوان» غدیر خم «در خود دارد که نگاشته «اف. بول» است.


قوى ‏ترين استدلالى كه مطلوب آنان (شيعيان) بوده، اعتقاد راسخ آنان به اين مسئله است كه پيامبر صلى الله عليه و آله به طور آشكار على‏ عليه السلام را پيش از وفات خود به عنوان جانشينش تعيين نموده و منصوب كرده است... .
او خاورشناس دانمارکی است که درباره زندگانی پیامبر صلی الله علیه و آله کتابی نوشته است. بول می‌نویسد:


بنابراين، پيروان حضرت على‏ عليه السلام به روايت بدعت ‏آميز و صريحى اهميت مى‏ دادند كه اثبات مى‏ كند انتصاب على ‏عليه السلام به دستور مستقيم پيامبر صلی الله علیه و آله بوده است.
مکان غدیر خم از طریق یک حدیث - که میان شیعیان اصالت داشته و معتبر بوده - مشهور شده است. با این وجود، این حدیث در میان منابع اهل سنت نیز دیده می‌شود.


مشهورترين روايت، روايت غدير خم است كه به اين هدف ايجاد شده، و يكى از استوارترين پايه ‏هاى ديدگاه حزب علوى است.
این صورت که پیامبر صلی الله علیه و آله در سفر بازگشت از حدیبیه - بر اساس نظر عده ای دیگر هم در بازگشت از [[حجةالوداع]] - در این مکان درباره علی علیه السلام فرمود: هر کس من مولای اویم، علی علیه السلام نیز مولای او است.


شهرت آن به گونه ‏اى است كه حتى توسط مقامات ارتودوكس<ref>مترجم: شايد منظور بزرگان اهل‏ سنت باشد، كه به اعتقاد پژوهشگران غربى از اسلام ارتودوكسى يا همان اسلام واقعى و اصيل برخوردارند.</ref> انكار نشد. گر چه آنها آن روايت را با تفسيرى متفاوت و البته نادرست از هدف اصلى ‏اش تهى كردند.
«بول» با اطمینان تأکید می‌کند که حدیث غدیر ریشه اش میان شیعیان است!


از يک چنين دانشمند مشهورى انتظار مى‏رفت كه ثابت مى ‏كرد چگونه و كجا شيعيان براى حمايت از نظريه خودشان به روايات بدعت‏آميز اهميت مى‏ دادند!؟ با اين حال «گلدزيهر» در هيچ جا سندى ارائه نكرده است.
نمونه آشکار دیگری از بی‌توجهی خاورشناسان به تفکر شیعه در «دائرة المعارف اسلام» توماس هاکس (۱۹۶۵ م) است. او ذیل مدخل» غدیر «می‌نویسد:


گلدزيهر پس از اشاره ترمذى و نسائى، در پانوشت كتاب خود به عنوان منابع حديث غدير خم، مى‏ گويد:
غدیر جشن شیعیان در هجدهم ماه ذی الحجه است، که در آن زمان سه تصویر از جنس خمیر و پر شده با عسل به عنوان نماد [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]]، [[عمر بن خطاب|عمر]] و [[عثمان بن عفّان|عثمان]] ساخته می‌شود، که با چاقو بریده می‌شود و عسل آن به عنوان نماد خون خلفای غاصب نوشیده می‌شود.


نسائى -  آن طور كه مشهور است -  گرايشات علوى داشته، و ترمذى نيز در مجموعه خود احاديثى را كه به نفع على‏ عليه السلام بوده گردآورى نموده است. به عنوان نمونه حديث طير.<ref>مترجم: يكى از دلايل تقدم و افضليت على ‏عليه السلام بر صحابه رسول‏ الله ‏صلى الله عليه و آله و كافّه افراد خلق حديثى است صحيح و متواتر به نام حديث طير (مرغ)، كه انس بن مالک روايت كرده، و محدثين شيعه و سنى آن را از طرق گوناگون و به اسناد معتبر نقل كرده ‏اند. ابوعبدالرحمن احمد بن شعيب نسائى صاحب صحيح نسائى در «خصائص اميرالمؤمنين على بن ابى ‏طالب ‏عليه السلام» متن حديث طير را چنين آورده است: اخبرنا زكريا بن يحيى، قال: اخبرنا مشهر بن عبدالملک، عن عيسى بن عمر، عن السدى، عن انس بن مالک: ان النبى ‏صلى الله عليه وآله كان عنده طائر، فقال: اللهم ائتنى بأحبّ خلقك اليك، يأكل معى من هذا الطير. فجاء ابوبكر فردّه. ثم جاء عمر فردّه. ثم جاء على ‏عليه السلام فأذن له:
اسم آن جشن غدیر است، و گفته شده که این جشن یادبود این مسئله است که حضرت محمد صلی الله علیه و آله در غدیر خم - که چشمه ای بین راهی میان راه [[مکّه]] و [[مدینه]] است - حضرت علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود معرفی کرده است.


براى پيامبر صلى الله عليه و آله مرغى آورده بودند. آن حضرت فرمود: خدايا محبوب‏ترين خلق خود را نزد من بفرست تا از اين مرغ بخورد. ابوبكر آمد ولى پيامبرصلى الله عليه وآله او را نپذيرفت. سپس عمر آمد، او را هم نپذيرفت. ولى وقتى على‏عليه السلام آمد اجازه فرمود داخل شود.</ref>
من به عنوان فردی از خاندان شیعه که تبارش به شخص پیامبر صلی الله علیه و آله می‌رسد و ده سال در ایران مطالعه کرده و در میان شیعیان [[آفریقا]] و آمریکای شمالی زندگی کرده، هنوز هم مطالبی درباره مراسم خمیر و عسل در غدیر می‌بینم و می‌شنوم یا می‌خوانم!


درباره اين هم پاسخ قديمى و مرسوم مشابهى است، كه طبق آن متكلمان اهل‏ سنت با اعلام عدم وثاقت راويان چنين احاديثى آنان را غير قابل اعتماد معرفى مى‏ كنند، يا به شدت شيعيان را به جعل روايات متهم مى‏ كنند.
من زمانی بیشتر متعجب شدم که دیدم حتی «واگلیری» در چاپ دوم «دائرة المعارف اسلام» متأسفانه این ادعای سخیف را در مقاله واقعاً عالی‌اش درباره غدیر خم گنجانده است! او در پایان بیان آن ادعا می‌افزاید:


نمونه ديگر، در چاپ اول «دائرة المعارف الاسلامى» (۱۹۱۱ - ۱۹۳۸ م) است كه مدخل كوتاهى را با عنوان »غدير خم« در خود دارد كه نگاشته «اف. بول» است.
این ضیافت همچنین جایگاه مهمی هم در میان «نصیریه»<ref>نصیریه را «انصاریه» و «علویه» نیز گویند، و منسوب به «ابن نصیر» نامی هستند که در قرن پنجم هجری از شیعه امامیه منشعب شدند و در شمال غربی سوریه جای گرفتند. تعالیم نصیریه عبارت است از التقاط عناصر شیعه و مسیحیت و معتقدات ایران پیش از اسلام.</ref> دارد.


او خاورشناس دانماركى است كه درباره زندگانى پيامبر صلى الله عليه و آله كتابى نوشته است. بول مى‏نويسد:
به نظر من، این امکان کاملاً وجود دارد که مراسم خمیر و عسل در میان نصیریه مشاهده شود، ولی این هیچ ربطی به شیعیان ندارد.


مكان غدير خم از طريق يک حديث -  كه ميان شيعيان اصالت داشته و معتبر بوده -  مشهور شده است. با اين وجود، اين حديث در ميان منابع اهل‏ سنت نيز ديده مى‏ شود.
اما آیا تمام خاورشناسان تفاوت میان شیعه و نصریه را می‌دانند؟ من واقعاً به آن شک دارم.


اين صورت كه پيامبر صلى الله عليه و آله در سفر بازگشت از حديبيه -  بر اساس نظر عده ‏اى ديگر هم در بازگشت از حجةالوداع -  در اين مكان درباره على‏ عليه السلام فرمود: هر كس من مولاى اويم، على‏ عليه السلام نيز مولاى او است.
نمونه چهارم از دانشمندان معاصر که همان مسیر را پیموده، «فیلیپ حِتّی» است. او در کتاب به نام «تاریخ اعراب» (۱۹۶۴ م) چنین اشاره می‌کند:


«بول» با اطمينان تأكيد مى ‏كند كه حديث غدير ريشه ‏اش ميان شيعيان است!
آل بویه بنیانگذار شادمانی در روز انتصاب علی علیه السلام توسط پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان جانیشینش در غدیر خم بوده‌اند.


نمونه آشكار ديگرى از بى ‏توجهى خاورشناسان به تفكر شيعه در «دائرة المعارف اسلام» توماس هاكس (۱۹۶۵ م) است. او ذيل مدخل »غدير« مى‏نويسد:
سپس وی موقعیت غدیر خم را در پانوشت، به عنوان چشمه ای بین راه مکه و مدینه توصیف می‌کند. جایی که احادیث شیعه تأکید می‌کند که پیامبر صلی الله علیه و آله در آنجا اعلام نمود:


غدير جشن شيعيان در هجدهم ماه ذى ‏الحجه است، كه در آن زمان سه تصوير از جنس خمير و پر شده با عسل به عنوان نماد ابوبكر، عمر و عثمان ساخته مى ‏شود، كه با چاقو بريده مى‏ شود و عسل آن به عنوان نماد خون خلفاى غاصب نوشيده مى‏ شود.
هر کس من مولای اویم، علی علیه السلام نیز مولای او است.


اسم آن جشن غدير است، و گفته شده كه اين جشن يادبود اين مسئله است كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله در غدير خم -  كه چشمه ‏اى بين راهى ميان راه مكه و مدينه است -  حضرت على‏ عليه السلام را به عنوان جانشين خود معرفى كرده است.
هر چند این دانشمند به صورت گذرا مسئله غدیر را مورد اشاره قرار می‌دهد، اما حدیث غدیر را طبق دسته‌بندی خود یک روایت شیعی معرفی می‌کند!


من به عنوان فردى از خاندان شيعه كه تبارش به شخص پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏ رسد و ده سال در ايران مطالعه كرده و در ميان شيعيان آفريقا و آمريكاى شمالى زندگى كرده، هنوز هم مطالبى درباره مراسم خمير و عسل در غدير مى‏ بينم و مى شنوم و يا مى ‏خوانم!
این گونه محققان، آگاهانه یا ناآگاهانه و مغرضانه این تعصب سنی گونه بر ضد شیعه را پی گرفتند و بر آن پافشاری کردند که:


من زمانى بيشتر متعجب شدم كه ديدم حتى «واگليرى» در چاپ دوم «دائرة المعارف اسلام» متأسفانه اين ادعاى سخيف را در مقاله واقعاً عالى‏اش درباره غدير خم گنجانده است! او در پايان بيان آن ادعا مى ‏افزايد:
حدیث غدیر منشأ شیعی دارد؛ یعنی بدعت و ساخته و پرداخته شیعه است. من اینجا مایلم فقط کلام «واگلیری» در «دائرة المعارف اسلام» درباره غدیر خم را بازگویم:


اين ضيافت همچنين جايگاه مهمى هم در ميان «نصيريه»<ref>نصيريه را «انصاريه» و «علويه» نيز گويند، و منسوب به «ابن ‏نصير» نامى هستند كه در قرن پنجم هجرى از شيعه اماميه منشعب شدند و در شمال غربى سوريه جاى گرفتند. تعاليم نصيريه عبارت است از التقاط عناصر شيعه و مسيحيت و معتقدات ايران پيش از اسلام.</ref> دارد.
با این حال، قطعاً محمد صلی الله علیه و آله در این مکان صحبت کرده و آن جمله معروف را به مناسبت این واقعه مطرح کرده است. این حدیث به صورت مجمل یا مفصل حفظ شده و نقل گشته است.


به نظر من، اين امكان كاملاً وجود دارد كه مراسم خمير و عسل در ميان نصيريه مشاهده شود، ولى اين هيچ ربطى به شيعيان ندارد.
بنابراین، نه تنها توسط یعقوبی که همراهی اش با قضیه انتصاب علی علیه السلام مشهور است، بلکه در مجموعه ای از روایات که معتبر شمرده می‌شوند و به خصوص در «مسند ابن حنبل» و نیز در احادیثی که بسیار فراوان اند، این حدیث فراوان و به خوبی با سندهای گوناگون مورد تصدیق قرار گرفته است. از این رو ظاهراً غیرقابل انکار است.


اما آيا تمام خاورشناسان تفاوت ميان شيعه و نصريه را مى ‏دانند؟ من واقعاً به آن شک دارم.
واگلیری ادامه می‌دهد:


نمونه چهارم از دانشمندان معاصر كه همان مسير را پيموده، «فيليپ حِتّى» است. او در كتاب به نام «تاريخ اعراب» (۱۹۶۴ م) چنين اشاره مى ‏كند:
با ذکر پاره ای از این احادیث که در بخش منابع آمده، اما شامل حدیث غدیر نیست. راویان بعدی این روایت با وجود گزارش نمودن آن جمله معروف،<ref>مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ علیه السلام مَوْلَاهُ.</ref> نام غدیر خم یا نام افرادی را که بیان کرده‌اند که این جمله در حدیبیه گفته شده حذف کرده‌اند.


آل‏ بويه بنيانگذار شادمانى در روز انتصاب على‏ عليه السلام توسط پيامبر صلى الله عليه و آله به عنوان جانيشينش در غدير خم بوده ‏اند.
مستندسازی کامل درباره واقعه غدیر خم، زمانی آسان است که کتاب «کشف اللغات»<ref>با عنوان عربی: المعجم المفهوس لالفاظ الحدیث النبوی، لیدن، ۱۹۴۳ م.</ref> ونسینک به‌طور کامل منتشر شده باشد.


سپس وى موقعيت غدير خم را در پانوشت، به عنوان چشمه ‏اى بين راه مكه و مدينه توصيف مى ‏كند. جايى كه احاديث شيعه تأكيد مى ‏كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آنجا اعلام نمود:
برای اینکه بدانیم چرا این احادیث بسیار فراوان اند، کافی است تا به صفحاتی نگاه بیندازیم که در آن ابن کثیر تعداد زیادی از آنها (احادیث) را به همراه اسنادشان جمع‌آوری کرده است.


هر كس من مولاى اويم، على‏ عليه السلام نيز مولاى او است.
اکنون زمان آن فرا رسیده که پژوهش غربی، خود را با ادبیات شیعه صدر اسلام و گذشته از ادبیات دوران معاصر آشنا کند. دانشمندان شیعه آثار بزرگی در موضوع غدیر خم نوشته‌اند.


هر چند اين دانشمند به صورت گذرا مسئله غدير را مورد اشاره قرار مى ‏دهد، اما حديث غدير را طبق دسته ‏بندى خود يک روايت شيعى معرفى مى‏ كند!
در اینجا من تنها دو مورد از آنها را نام می‌برم:


اين گونه محققان، آگاهانه يا ناآگاهانه و مغرضانه اين تعصب سنى ‏گونه بر ضد شيعه را پى گرفتند و بر آن پافشارى كردند كه:
الف) «عبقات الانوار» اثر [[علامه میر حامد حسین هندی|علامه میر حامدحسین موسوی هندی]] (م ۱۳۰۶ ق) در یازده جلد بزرگ است و به زبان فارسی نوشته شده است.


حديث غدير منشأ شيعى دارد؛ يعنى بدعت و ساخته و پرداخته شيعه است. من اينجا مايلم فقط كلام «واگليرى» در «دائرة المعارف اسلام» درباره غدير خم را بازگويم:
علامه میرحامد، سه جلد بزرگ این کتاب مشتمل بر حدود ۱۰۸۰ صفحه را به اِسناد، تواتر و معنای حدیث غدیر اختصاص داده است.


با اين حال، قطعاً محمد صلى الله عليه و آله در اين مكان صحبت كرده و آن جمله معروف را به مناسبت اين واقعه مطرح كرده است. اين حديث به صورت مجمل يا مفصل حفظ شده و نقل گشته است. بنابراين، نه تنها توسط يعقوبى كه همراهى‏اش با قضيه انتصاب على‏ عليه السلام مشهور است، بلكه در مجموعه ‏اى از روايات كه معتبر شمرده مى‏ شوند و به خصوص در «مسند ابن حنبل» و نيز در احاديثى كه بسيار فراوان اند، اين حديث فراوان و به خوبى با سندهاى گوناگون مورد تصديق قرار گرفته است. از اين رو ظاهراً غير قابل انكار است.
نسخه مختصری از این کتاب با [[ترجمه]] [[عربی]] با عنوان «نفحات الازهار فی خلاصة عبقات الانوار» توسط سید علی میلانی در ۲۰ جلد منتشر شده است. چهار جلد از این مجلدات - با حروفچینی و چاپ جدید - به حدیث غدیر اختصاص داده شده است.


واگليرى ادامه مى ‏دهد:
ب) دومی کتاب «الغدیر» در ۱۱ جلد به زبان عربی است، که توسط [[علامه امینی|علامه عبدالحسین امینی]] (م ۱۹۷۰ م) نوشته شده است.


با ذكر پاره ‏اى از اين احاديث كه در بخش منابع آمده، اما شامل حديث غدير نيست. راويان بعدى اين روايت با وجود گزارش نمودن آن جمله معروف<ref>مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ ‏عليه السلام مَوْلَاهُ.</ref>، نام غدير خم يا نام افرادى را كه بيان كرده ‏اند كه اين جمله در حديبيه گفته شده حذف كرده ‏اند.
علامه امینی به نام ۱۱۰ تن از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و نیز ۸۴ نفر از تابعان (پیروان صحابه) که حدیث غدیر را [[فرهنگ غدیر در تاریخ|روایت]] نموده‌اند، با ارجاعات کامل اشاره می‌کند.


مستندسازى كامل درباره واقعه غدير خم، زمانى آسان است كه كتاب «كشف اللغات»<ref>با عنوان عربى: المعجم المفهوس لالفاظ الحديث النبوى، ليدن، ۱۹۴۳ م.</ref> ونسينک به طور كامل منتشر شده باشد.
او همچنین به ترتیب تاریخی، نام مورخان، محدثان، مفسران، و شاعرانی را که از صدر اسلام تا قرن ۱۴ اسلامی به حدیث غدیر اشاره کرده‌اند را می‌آورد.


براى اينكه بدانيم چرا اين احاديث بسيار فراوان اند، كافى است تا به صفحاتى نگاه بيندازيم كه در آن ابن‏ كثير تعداد زيادى از آنها (احاديث) را به همراه اسنادشان جمع ‏آورى كرده است.
اخیراً علامه سید عبدالعزیز طباطبایی بیان کرده که شاید هیچ حدیثی نباشد که مانند [[حدیث غدیر]] توسط این تعداد زیاد از [[صحابه]] - که می‌بینیم شمارشان به ۱۲۰ نفر می‌رسد - نقل شده باشد.


اكنون زمان آن فرا رسيده كه پژوهش غربى، خود را با ادبيات شيعه صدر اسلام و گذشته از ادبيات دوران معاصر آشنا كند. دانشمندان شيعه آثار بزرگى در موضوع غدير خم نوشته اند. در اينجا من تنها دو مورد از آنها را نام مى‏ برم:
با این وجود، او با مقایسه این تعداد افراد با مجموع افرادی که در غدیر خم حاضر بوده‌اند، بیان می‌دارد که این ۱۲۰ نفر تنها ۱۰ درصد از جمعیت حاضرین هستند. و از این رو به حق، عنوان {{متن عربی|حدیث الغدیر، رواته کثیرون للغایة، قلیلون للغایة}}<ref>راویان حدیث غدیر، بسیار زیاد و بسیار کم.


الف) «عبقات الانوار» اثر علامه مير حامدحسين موسوى هندى (م ۱۳۰۶ ق) در يازده جلد بزرگ است و به زبان فارسى نوشته شده است. علامه ميرحامد، سه جلد بزرگ اين كتاب مشتمل بر حدود ۱۰۸۰ صفحه را به اِسناد، تواتر و معناى حديث غدير اختصاص داده است. نسخه مختصرى از اين كتاب با ترجمه عربى با عنوان «نفحات الازهار فى خلاصة عبقات الانوار» توسط سيد على ميلانى در ۲۰ جلد منتشر شده است. چهار جلد از اين مجلدات -  با حروفچينى و چاپ جديد -  به حديث غدير اختصاص داده شده است.
مترجم: یعنی راویان حدیث غدیر نسبت به راویان دیگر احادیث بسیار بیشتر اند، ولی همان تعداد نفر بخش اندکی از افرادی هستند که در غدیر خم شاهد ماجرا بوده‌اند.</ref> را به مقاله اش داده است.


ب) دومى كتاب «الغدير» در ۱۱ جلد به زبان عربى است، كه توسط علامه عبدالحسين امينى (م ۱۹۷۰ م) نوشته شده است.
==== شعبان و تفسیر جدید او ====
در میان آثار اخیر دانشمندان غرب درباره تاریخ اسلام، کتاب «تاریخ اسلام ۶۰۰–۷۵۰ پس از میلاد» نوشته ام. ای. شعبان با عنوان فرعی «یک تفسیر جدید» قابل توجه است.


علامه امينى به نام ۱۱۰ تن از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و نيز ۸۴ نفر از تابعان (پيروان صحابه) كه حديث غدير را روايت نموده ‏اند، با ارجاعات كامل اشاره مى ‏كند.
نویسنده در آن ادعا می‌کند نه تنها اسنادی نو یافته و استفاده کرده، بلکه اسنادی را که چندین دهه معروف و مورد استفاده بوده را مورد بازنگری قرار داده است.


او همچنين به ترتيب تاريخى، نام مورخان، محدثان، مفسران، و شاعرانى را كه از صدر اسلام تا قرن ۱۴ اسلامى به حديث غدير اشاره كرده‏اند را مى‏آورد.
شعبان، مدرس ادبیات عرب در دانشکده مطالعات شرقی و آفریقایی در دانشگاه لندن است، که حتی حاضر نشده واقعه غدیر خم را مورد توجه قرار دهد! او می‌نویسد:


اخيراً علامه سيد عبدالعزيز طباطبايى بيان كرده كه شايد هيچ حديثى نباشد كه مانند حديث غدير توسط اين تعداد زياد از صحابه -  كه مى‏ بينيم شمارشان به ۱۲۰ نفر مى ‏رسد -  نقل شده باشد.
حدیث معروف شیعه که طبق آن پیامبر صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود در غدیر خم منصوب نموده، نباید جدی گرفته شود.


با اين وجود، او با مقايسه اين تعداد افراد با مجموع افرادى كه در غدير خم حاضر بوده ‏اند، بيان مى دارد كه اين ۱۲۰ نفر تنها ۱۰ درصد از جمعيت حاضرين هستند. و از اين رو به حق، عنوان «حديث الغدير، رواته كثيرون للغاية، قليلون للغاية»<ref>راويان حديث غدير، بسيار زياد و بسيار كم.
شعبان برای اثبات اینکه واقعه غدیر نباید جدی گرفته شود، دو دلیل جدید به شرح ذیل ارائه داده است:


مترجم: يعنى راويان حديث غدير نسبت به راويان ديگر احاديث بسيار بيشتر اند، ولى همان تعداد نفر بخش اندكى از افرادى هستند كه در غدير خم شاهد ماجرا بوده ‏اند.</ref> را به مقاله ‏اش داده است.
در خصوص چنین رویدادی، ذاتاً این احتمال را نمی‌توان در نظر گرفت که عرب‌ها به‌طور معمول رضایت داشته باشند که چنین مسئولیت بزرگی را به جوانان یا مردان ناآزموده بسپارند.


==== شعبان و تفسير جديد او ====
افزودن بر آن، منابع ما در هیچ جا نشان نمی‌دهند که اهالی مدینه اظهار کرده‌اند که چنین انتصابی را شنیده‌اند.
در ميان آثار اخير دانشمندان غرب درباره تاريخ اسلام، كتاب «تاريخ اسلام ۶۰۰ - ۷۵۰ پس از ميلاد» نوشته ‏ام. اى. شعبان با عنوان فرعى «يک تفسير جديد» قابل توجه است.


نويسنده در آن ادعا مى ‏كند نه تنها اسنادى نو يافته و استفاده كرده، بلكه اسنادى را كه چندين دهه معروف و مورد استفاده بوده را مورد بازنگرى قرار داده است. شعبان، مدرس ادبيات عرب در دانشكده مطالعات شرقى و آفريقايى در دانشگاه لندن است، كه حتى حاضر نشده واقعه غدير خم را مورد توجه قرار دهد! او مى ‏نويسد:
اجازه دهید همه دلائلی را که شعبان ارائه کرده، یک به یک نقد و بررسی کنیم:


حديث معروف شيعه كه طبق آن پيامبر صلی الله علیه و آله، على ‏عليه السلام را به عنوان جانشين خود در غدير خم منصوب نموده، نبايد جدى گرفته شود.
===== الف) اکراه مرسوم اعراب در سپردن مسئولیت بزرگ به جوانان =====
پیش از همه باید گفت که آیا [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] بسیاری از چیزها را مطرح نکرد که اعراب معمولاً نسبت به آنها اکراه داشتند؟


شعبان براى اثبات اينكه واقعه غدير نبايد جدى گرفته شود، دو دليل جديد به شرح ذيل ارائه داده است:
آیا مردم مکه، خود [[اسلام]] را با اکراه بسیار نپذیرفتند؟


در خصوص چنين رويدادى، ذاتاً اين احتمال را نمى‏توان در نظر گرفت كه عرب‏ ها به طور معمول رضايت داشته باشند كه چنين مسئوليت بزرگى را به جوانان يا مردان ناآزموده بسپارند.
آیا موضوع ازدواج با همسر مطلقه پسر، به عنوان یک تابو و کار زشت و حرام میان عرب‌ها پذیرفته نشده بود؟


افزودن بر آن، منابع ما در هيچ جا نشان نمى ‏دهند كه اهالى مدينه اظهار كرده‏اند كه چنين انتصابى را شنيده ‏اند.
این اکراه سنتی به جای اینکه استدلالی ضد انتصاب [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امام علی علیه السلام]] باشد، در حقیقت بخشی از استدلال شیعیان است.


اجازه دهيد همه دلائلى را كه شعبان ارائه كرده، يک به يک نقد و بررسى كنيم:
[[اهل سنت]] تأیید می‌کنند که اعراب و به ویژه قریش در پذیرش امام علی علیه السلام به عنوان جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله اکراه داشتند. این نه تنها به دلیل جوانی او، بلکه به این دلیل نیز بود که علی علیه السلام رهبران آنها را در جنگ‌های صدر اسلام کشته بود.


===== الف) اكراه مرسوم اعراب در سپردن مسئوليت بزرگ به جوانان =====
طبق نظر شیعیان خداوند نیز به این اکراه علم داشت، و به همین دلیل با آیه تبلیغ به پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد تا حضرت علی علیه السلام را به عنوان جانشینش معرفی کند، و به پیامبرش اطمینان خاطر می‌داد.
پيش از همه بايد گفت كه آيا پيامبر صلى الله عليه و آله بسيارى از چيزها را مطرح نكرد كه اعراب معمولاً نسبت به آنها اكراه داشتند؟


آيا مردم مكه، خود اسلام را با اكراه بسيار نپذيرفتند؟
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مأموریت داشت تا پیام خداوند را ابلاغ نماید، مهم نبود اعراب آن را دوست داشتند یا نداشتند، یا می‌پذیرند یا نمی‌پذیرند.


آيا موضوع ازدواج با همسر مطلقه پسر، به عنوان يک تابو و كار زشت و حرام ميان عرب‏ ها پذيرفته نشده بود؟
افزون بر این و به عنوان مورد دوم باید گفت که این اکراه مرسوم و سنتی، رسم غیرقابل بطلان در جامعه عرب نبوده که شعبان از ما می‌خواهد آن را تصدیق کنیم.


اين اكراه سنتى به جاى اينكه استدلالى ضد انتصاب امام على‏ عليه السلام باشد، در حقيقت بخشى از استدلال شيعيان است.
جعفری در کتاب خود با عنوان ریشه و گسترش اولیه اسلام شیعی می‌گوید:


اهل‏ سنت تأييد مى ‏كنند كه اعراب و به ويژه قريش در پذيرش امام على ‏عليه السلام به عنوان جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله اكراه داشتند. اين نه تنها به دليل جوانى او، بلكه به اين دليل نيز بود كه على ‏عليه السلام رهبران آنها را در جنگ ‏هاى صدر اسلام كشته بود.
منابع ما می‌توانند به این اشاره کنند که گر چه پیش از اسلام، شورای مجلس سنا - که همان مجلس بزرگان است - یا همان «ندوه» در مکه، معمولاً یک شورای ویژه بزرگان بوده است.


طبق نظر شيعيان خداوند نيز به اين اكراه علم داشت، و به همين دليل با آيه تبليغ به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد تا حضرت على‏ عليه السلام را به عنوان جانشينش معرفى كند، و به پيامبرش اطمينان خاطر مى ‏داد.
اما پسران رئیس قبیله «قصی» این امتیاز را داشتند که از این محدودیت سنی معاف باشند و با وجود جوانیشان در این شوری پذیرفته شوند.


پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه و آله مأموريت داشت تا پيام خداوند را ابلاغ نمايد، مهم نبود اعراب آن را دوست داشتند يا نداشتند، يا مى پذيرند و يا نمى ‏پذيرند.
به نظر می‌رسد که در زمان‌های بعدی، پذیرش آزادانه تری نسبت به جوانان رایج بوده است؛ مثلاً ابوجهل با وجود جوانی اش در این شوری پذیرفته شد، و حکیم بن حزم زمانی که بیش از ۱۵ یا ۲۰ سال بیشتر نداشت به عضویت این شوری درآمد.


افزون بر اين و به عنوان مورد دوم بايد گفت كه اين اكراه مرسوم و سنتى، رسم غير قابل بطلان در جامعه عرب نبوده كه شعبان از ما مى‏ خواهد آن را تصديق كنيم. جعفرى در كتاب خود با عنوان ريشه و گسترش اوليه اسلام شيعى مى ‏گويد:
سپس جعفری به نقل از ابن عبدربه می‌نویسد:


منابع ما مى ‏توانند به اين اشاره كنند كه گر چه پيش از اسلام، شوراى مجلس سنا -  كه همان مجلس بزرگان است -  يا همان «ندوه» در مكه، معمولاً يک شوراى ويژه بزرگان بوده است.
در دوران جاهلیت، هیچ پادشاهی که حکومت سلطنتی داشته باشد در میان اعراب مکه وجود نداشت.


اما پسران رئيس قبيله «قصى» اين امتياز را داشتند كه از اين محدوديت سنى معاف باشند و با وجود جوانيشان در اين شورى پذيرفته شوند.
از این رو، هر گاه جنگی پیش آمد آنان میان رؤسای قبائل قرعه کشی می‌کردند و یکی از آنان را به عنوان پادشاه انتخاب می‌کردند. این فرد یا کم سن و سال بود یا مردی سالخورده.


به نظر مى‏رسد كه در زمان‏ هاى بعدى، پذيرش آزادانه ‏ترى نسبت به جوانان رايج بوده است. مثلاً ابوجهل با وجود جوانى‏ اش در اين شورى پذيرفته شد، و حكيم بن حزم زمانى كه بيش از ۱۵ يا ۲۰ سال بيشتر نداشت به عضويت اين شورى در آمد.
از این رو در جنگ «فجار»،<ref>جنگ فجار و به عربی «حرب الفجار» به معنی «جنگ گناهکاران»، جنگی است که در ماه‌های حرام در دوران قبل از ظهور اسلام و در انتهای قرن ششم میلادی صورت پذیرفت. قبیله «کنانه» و «قریش» در یک طرف و «قیس عیلان» در طرف دیگر جنگ بودند. منابع تاریخی شرح وقایع هشت روزی را که در آنها جنگ صورت گرفت ذکر کرده‌اند.</ref> نوبت بنی هاشم بود و نتیجه قرعه کشی این بود که عباس بن عبدالمطلب - که طفلی بیش نبود -  انتخاب شد، و آنان به حمایت از او برخاستند.


سپس جعفرى به نقل از ابن‏ عبدربه مى‏ نويسد:
سومین دلیل آن است که ما نمونه ای از تصمیمات خود پیامبر صلی الله علیه و آله را در دوران آخر زندگیش داریم؛ آنگاه که فرماندهی ارتش را به اسامة بن زید - که مرد جوانی بود و کمتر از بیست سال سن داشت - واگذار نمود.


در دوران جاهليت، هيچ پادشاهى كه حكومت سلطنتى داشته باشد در ميان اعراب مكه وجود نداشت. از اين رو، هر گاه جنگى پيش آمد آنان ميان رؤساى قبائل قرعه‏ كشى مى‏ كردند و يكى از آنان را به عنوان پادشاه انتخاب مى‏ كردند. اين فرد يا كم سن و سال بود يا مردى سالخورده. از اين رو در جنگ «فجار»<ref>جنگ فجار و به عربى «حرب الفجار» به معنى «جنگ گناهکاران»، جنگى است كه در ماه‏ هاى حرام در دوران قبل از ظهور اسلام و در انتهاى قرن ششم ميلادى صورت پذيرفت. قبيله «كنانه» و «قريش» در يک طرف و «قيس عيلان» در طرف ديگر جنگ بودند. منابع تاريخى شرح وقايع هشت روزى را كه در آنها جنگ صورت گرفت ذكر كرده ‏اند.</ref>، نوبت بنى ‏هاشم بود و نتيجه قرعه ‏كشى اين بود كه عباس بن عبدالمطلب -  كه طفلى بيش نبود -  انتخاب شد، و آنان به حمايت از او برخاستند.
اسامه به فرماندهی اعضای سالخورده مهاجرینِ قریش و انصار منصوب شد، و بسیاری از این بزرگان از این تصمیم پیامبر صلی الله علیه و آله ناراحت شدند.<ref>مراجعه شود به طبقات ابن سعد و آثار مهم دیگر درباره سیره.</ref>


سومين دليل آن است كه ما نمونه ‏اى از تصميمات خود پيامبر صلى الله عليه و آله را در دوران آخر زندگيش داريم؛ آنگاه كه فرماندهى ارتش را به اسامة بن زيد -  كه مرد جوانى بود و كمتر از بيست سال سن داشت -  واگذار نمود. اسامه به فرماندهى اعضاى سالخورده مهاجرينِ قريش و انصار منصوب شد، و بسيارى از اين بزرگان از اين تصميم پيامبر صلى الله عليه و آله ناراحت شدند.<ref>مراجعه شود به طبقات ابن‏ سعد و آثار مهم ديگر درباره سيره.</ref>
پس اگر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله توانسته اسامة بن زیدِ جوان و کم‌تجربه را به فرماندهی بزرگان قریش و مهاجرین و انصار برگزیند، چگونه این احتمال ذاتاً وجود نداشته باشد که پیامبر صلی الله علیه و آله، امام علی علیه السلام را به عنوان جانشینش منصوب نموده باشد؟!


پس اگر پيامبر اسلام ‏صلى الله عليه و آله توانسته اسامة بن زيدِ جوان و كم‏تجربه را به فرماندهى بزرگان قريش و مهاجرين و انصار برگزيند، چگونه اين احتمال ذاتاً وجود نداشته باشد كه پيامبر صلى الله عليه و آله، امام على‏ عليه السلام را به عنوان جانشينش منصوب نموده باشد؟!
===== ب) اکراه مرسوم نسبت به واگذاری مسئولیت بزرگ به مردان کم تجربه =====
صرف نظر از جوانی امام علی‌علیه السلام، شعبان به اکراه اعراب در واگذاری مسئولیت بزرگ به مردان کم تجربه نیز اشاره می‌کند؛ یعنی اعراب [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] را بدین دلیل برگزیدند که مسئولیت‌های بزرگی را تجربه کرده بود.


===== ب) اكراه مرسوم نسبت به واگذارى مسئوليت بزرگ به مردان كم ‏تجربه =====
من شک دارم که آیا آقای شعبان می‌تواند برداشت مورد ادعایش را از تاریخ اسلام ثابت نماید؟! افراد می‌توانند با مطالعه نمونه‌ها و موارد بیشتری بیابند، که طبق آنها این امام علی علیه السلام بوده که از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله مسئولیت‌های بزرگ به او واگذار می‌شده، نه ابوبکر.
صرف نظر از جوانى امام على‏عليه السلام، شعبان به اكراه اعراب در واگذارى مسئوليت بزرگ به مردان كم‏ تجربه نيز اشاره مى ‏كند؛ يعنى اعراب ابوبكر را بدين دليل برگزيدند كه مسئوليت ‏هاى بزرگى را تجربه كرده بود. من شک دارم كه آيا آقاى شعبان مى‏ تواند برداشت مورد ادعايش را از تاريخ اسلام ثابت نمايد؟! افراد مى ‏توانند با مطالعه نمونه ‏ها و موارد بيشترى بيابند، كه طبق آنها اين امام على ‏عليه السلام بوده كه از طرف پيامبر صلى الله عليه و آله مسئوليت ‏هاى بزرگ به او واگذار مى‏ شده، نه ابوبكر.


به عنوان نمونه:
به عنوان نمونه:


'''يک.''' اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در طول هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه در مكه ماند، و در جاى پيامبر صلى الله عليه و آله خوابيد تا دشمنان را فريب دهد.
'''یک.''' امیرالمؤمنین علیه السلام در طول هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه در مکه ماند، و در جای پیامبر صلی الله علیه و آله خوابید تا دشمنان را فریب دهد.


همچنين اموال افراد گوناگونى را -  كه به دليل اعتماد به پيامبر صلى الله عليه و آله آنها را نزد آن حضرت به امانت گذاشته بودند -  به صاحبانش برگرداند.
همچنین اموال افراد گوناگونی را - که به دلیل اعتماد به پیامبر صلی الله علیه و آله آنها را نزد آن حضرت به امانت گذاشته بودند - به صاحبانش برگرداند.


'''دو.''' امام على‏ عليه السلام در طول نبردهاى صدر اسلام با مسئوليت‏ هاى بزرگ‏ترى آزموده شده بود.
'''دو.''' امام علی علیه السلام در طول نبردهای صدر اسلام با مسئولیت‌های بزرگ‌تری آزموده شده بود.


به طورى كه هميشه موفق بود. هنگامى كه اتمام حجت به منظور برائت از اعراب مشرک و بت‏ پرست مكه به پيامبر صلى الله عليه و آله ابلاغ شد، ابتدا ابوبكر براى ابلاغ آن به مردم مكه انتخاب شد.
به طوری که همیشه موفق بود. هنگامی که اتمام حجت به منظور برائت از اعراب مشرک و بت‌پرست [[مکّه]] به پیامبر صلی الله علیه و آله ابلاغ شد، ابتدا ابوبکر برای ابلاغ آن به مردم مکه انتخاب شد.


ولى بعد اين مسئوليت بزرگ از او گرفته شد و به امام على‏ عليه السلام سپرده شد.
ولی بعد این مسئولیت بزرگ از او گرفته شد و به امام علی علیه السلام سپرده شد.


'''سه.''' زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به غزوه تبوک رفته بود، حفاظت از شهر مدينه و شهروندان آن به امام على ‏عليه السلام سپرده شده بود.
'''سه.''' زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله به غزوه تبوک رفته بود، حفاظت از شهر [[مدینه]] و شهروندان آن به امام علی علیه السلام سپرده شده بود.


'''چهار.''' امام على‏ عليه السلام به عنوان فرمانده سپاه اعزامى به يمن منصوب شد.
'''چهار.''' امام علی علیه السلام به عنوان فرمانده سپاه اعزامی به یمن منصوب شد.


اينها تنها چندين نمونه بود كه به طور تصادفى به ذهن من رسيد. از اين رو، در سطحى قابل مقايسه، على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام بيش از ابوبكر فردى كارآزموده بود و مسئوليت ‏هاى بزرگ‏ترى به او سپرده شده بود.
اینها تنها چندین نمونه بود که به‌طور تصادفی به ذهن من رسید. از این رو، در سطحی قابل مقایسه، علی بن ابی طالب علیه السلام بیش از ابوبکر فردی کارآزموده بود و مسئولیت‌های بزرگ‌تری به او سپرده شده بود.


===== ج) رفتار اهل مدينه در برابر اعلام انتصاب امام على‏ عليه السلام در غدير خم =====
===== ج) رفتار اهل مدینه در برابر اعلام انتصاب امام علی علیه السلام در غدیر خم =====
'''اولاً:''' اگر حقانيت و درستى يک واقعه بتواند توسط ضوابط نقد حديث مورد پذيرش اهل ‏سنت ثابت شود، واكنش مردم به معتبر بودن آن واقعه چندان مهم نيست.
'''اولاً:''' اگر حقانیت و درستی یک واقعه بتواند توسط ضوابط نقد حدیث مورد پذیرش اهل سنت ثابت شود، واکنش مردم به معتبر بودن آن واقعه چندان مهم نیست.


'''ثانياً:''' همان دلايل اكراه سنتى اى را كه شعبان از آن براى اعلام بى‏ اعتبارى واقعه غدير استفاده كرده، مى‏توان در اينجا بر ضد تشكيک او نسبت به واقعه غدير استفاده كرد.
'''ثانیاً:''' همان دلایل اکراه سنتی ای را که شعبان از آن برای اعلام بی‌اعتباری واقعه غدیر استفاده کرده، می‌توان در اینجا بر ضد تشکیک او نسبت به واقعه غدیر استفاده کرد.


اين اكراه سنتى، افزون بر عوامل ديگرى كه فراتر از اين نگارش است<ref>براى مشاهده جزئيات بيشتر مراجعه شود به :  Rizvi S.S.A. imamate, p. 121-021  .</ref>، مى‏ تواند براى توضيح رفتار جامعه مدينه مورد استفاده قرار گيرد.
این اکراه سنتی، افزون بر عوامل دیگری که فراتر از این نگارش است،<ref>برای مشاهده جزئیات بیشتر مراجعه شود به: Rizvi S.S.A. imamate, p. 121-021.</ref> می‌تواند برای توضیح رفتار جامعه مدینه مورد استفاده قرار گیرد.


'''ثالثاً:''' گر چه جامعه مدينه طى حوادثى كه امام على ‏عليه السلام را از خلافت كنار گذاشت<ref>مترجم: منظور نويسنده حادثه سقيفه بنى‏ ساعده و غصب حق خلافت اميرالمؤمنين على‏ عليه السلام، و نيز به پيرو آن آتش زدن درب خانه حضرت زهرا عليها السلام براى گرفتن بيعت از ساكنان آن است.</ref> ساكت بودند، اما در ميان آنان افراد زيادى بودند كه به اعلام و انتصاب امام على‏ عليه السلام در غدير خم شهادت دادند. در چندين مناسبت، امام على‏ عليه السلام به سراغ صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله رفت تا آنان را به شهادت به نفع واقعه غدير متقاعد كند. در اينجا من تنها يک نمونه كه در كوفه و در دوران خلافت امام على ‏عليه السلام و حدود ۲۵ سال پيش از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله اتفاق افتاده را ذكر مى ‏كنم:
'''ثالثاً:''' گر چه جامعه مدینه طی حوادثی که امام علی علیه السلام را از خلافت کنار گذاشت<ref>مترجم: منظور نویسنده حادثه سقیفه بنی ساعده و غصب حق خلافت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، و نیز به پیرو آن آتش زدن درب خانه حضرت زهرا علیها السلام برای گرفتن بیعت از ساکنان آن است.</ref> ساکت بودند، اما در میان آنان افراد زیادی بودند که به اعلام و انتصاب امام علی علیه السلام در غدیر خم شهادت دادند.


امام على ‏عليه السلام شنيد كه برخى از مردم به ادعاى او درباره اولويت داشتنش براى خلافت نسبت به خلفاى پيشين شک دارند.
در چندین مناسبت، امام علی علیه السلام به سراغ صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله رفت تا آنان را به شهادت به نفع واقعه غدیر متقاعد کند.


از اين رو، حضرت در ميان جمعى كه در مسجد بودند وارد شد و از شاهدان عينى واقعه غدير خم خواست تا حقانيت اعلام پيامبر صلى الله عليه و آله را درباره مولى و سرور بودنش بر همه مؤمنان تأييد كنند. بسيارى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله برخاستند و ادعاى امام على‏ عليه السلام را تأييد كردند.
در اینجا من تنها یک نمونه که در کوفه و در دوران خلافت امام علی علیه السلام و حدود ۲۵ سال پیش از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله اتفاق افتاده را ذکر می‌کنم:


ما نام ۲۴ تن از آنان را كه به نفع امام على‏ عليه السلام گواهى دادند داريم. گر چه منابع ديگر مانند «مسند احمد بن حنبل» و «مجمع الزوائد» نوشته حافظ هيثمى نام ۳۰ نفر را آورده ‏اند.
امام علی علیه السلام شنید که برخی از مردم به ادعای او درباره اولویت داشتنش برای خلافت نسبت به خلفای پیشین شک دارند.


همچنين بايد در نظر داشت كه اين حادثه ۲۵ سال بعد از رويداد غدير خم اتفاق افتاده، و در طول اين مدت صدها شاهد عينى به مرگ طبيعى يا در نبردهايى كه طى دوران حكومت دو خليفه اول اتفاق افتاد در گذشتند.
از این رو، حضرت در میان جمعی که در مسجد بودند وارد شد و از شاهدان عینی واقعه غدیر خم خواست تا حقانیت اعلام پیامبر صلی الله علیه و آله را درباره مولی و سرور بودنش بر همه مؤمنان تأیید کنند. بسیاری از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله برخاستند و ادعای امام علی علیه السلام را تأیید کردند.


اين حقيقت را نيز بر اين قضيه بيفزاييد كه اين حادثه در كوفه ‏اى رخ داد كه از مركز تجمع اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله -  يعنى مدينه -  خيلى دور بود. خود اين اتفاق كه در كوفه و در سال ۳۵ هجرى روى داد، توسط ۴ تن از صحابه و ۱۴ تن از تابعان نقل شده و در بيشتر كتب تاريخى و روايى ثبت شده است.<ref>براى ارجاع كامل مراجعه شود به: الغدير: ج ۱ ص ۱۶۶ - ۱۸۶.</ref>
ما نام ۲۴ تن از آنان را که به نفع امام علی علیه السلام گواهی دادند داریم. گر چه منابع دیگر مانند «مسند احمد بن حنبل» و «مجمع الزوائد» نوشته حافظ هیثمی نام ۳۰ نفر را آورده‌اند.


'''در نتيجه'''، به طور طبيعى، رفتار جامعه مدينه پس از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله، اعلام انتصاب امام على‏ عليه السلام در غدير خم را غير محتمل و بى‏ اعتبار نمى‏ نمايد. من فكر مى ‏كنم اين كافى است تا آقاى شعبان متوجه شود كه تفسير او جديد نيست، بلكه به نظر من نمونه همان مرحله اول پاسخ مرسوم متكلمان اهل‏ سنت است؛ كه انكار صريح رخداد يا حديثى است كه ديدگاه شيعه را تأييد مى ‏كند. همان روشى كه توسط پژوهشگران غربى ‏اى كه درباره اسلام پژوهش مى ‏كنند مورد اقتباس قرار گرفته است.
همچنین باید در نظر داشت که این حادثه ۲۵ سال بعد از رویداد غدیر خم اتفاق افتاده، و در طول این مدت صدها شاهد عینی به مرگ طبیعی یا در نبردهایی که طی دوران حکومت دو خلیفه اول اتفاق افتاد در گذشتند.


===== جمع بندى =====
این حقیقت را نیز بر این قضیه بیفزایید که این حادثه در کوفه ای رخ داد که از مرکز تجمع اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله - یعنی مدینه - خیلی دور بود. خود این اتفاق که در [[کوفه]] و در سال ۳۵ هجری روی داد، توسط ۴ تن از صحابه و ۱۴ تن از تابعان نقل شده و در بیشتر کتب تاریخی و روایی ثبت شده است.<ref>برای ارجاع کامل مراجعه شود به: الغدیر، ج ۱، ص ۱۶۶–۱۸۶.</ref>
در اين بررسىِ مختصر، من نشان دادم كه واقعه غدير خم واقعيتى تاريخى است كه قابل انكار نيست، و ثابت شد كه در مطالعه تفكر شيعه تعهد پيشين خاورشناسان نسبت به سنت يهودى -  مسيحى با نگاه تعصب‏ آميز اهل‏ سنت بر ضد شيعه تركيب شده است.


در نتيجه بايد گفت كه بيشتر پژوهشگران غربى رويداد غدير خم را ناديده انگاشته‏ اند، و در اينجا با استفاده از بحث ما، اين رويداد از فراموشى صرف خارج شد و طبق كلام مخالفان مورد تشكيک و باز تفسيرى قرار گرفت.
'''در نتیجه'''، به‌طور طبیعی، رفتار جامعه مدینه پس از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله، اعلام انتصاب امام علی علیه السلام در غدیر خم را غیر محتمل و بی‌اعتبار نمی‌نماید. من فکر می‌کنم این کافی است تا آقای شعبان متوجه شود که تفسیر او جدید نیست، بلکه به نظر من نمونه همان مرحله اول پاسخ مرسوم متکلمان اهل سنت است؛ که انکار صریح رخداد یا حدیثی است که دیدگاه شیعه را تأیید می‌کند. همان روشی که توسط پژوهشگران غربی ای که درباره اسلام پژوهش می‌کنند مورد اقتباس قرار گرفته است.


من اميدوارم اين يک نمونه، دست كم پاره‏اى از دانشمندان غرب را متقاعد كند تا در روش‏شناسى خود در مطالعه تفكر شيعه بازبينى كنند، و به جاى اينكه به طور عمده از منظر آثار افراد ظاهراً آشنا با «فرقه‏ هاى مرتد» مانند شهرستانى، ابن‏ حزم، مقريزى و بغدادى -  كه فرقه شيعه را خارج شده از اسلام معرفى مى‏ كنند -  به شيعه بنگرند، بايد به آثارى از شيعه و اهل ‏سنت رجوع كنند كه عينى‏تر و واقع‏ بينانه ‏تر اند.
===== جمع‌بندی =====
در این بررسیِ مختصر، من نشان دادم که واقعه غدیر خم واقعیتی تاریخی است که قابل انکار نیست، و ثابت شد که در مطالعه تفکر شیعه تعهد پیشین خاورشناسان نسبت به سنت یهودی - مسیحی با نگاه تعصب آمیز اهل سنت بر ضد شیعه ترکیب شده است.


شيعيان به حق از اينكه به عنوان يک فرقه مرتد -  كه به دليل شرايط سياسى دوران صدر اسلام به منصه ظهور رسيده -  معرفى شوند، خسته شده ‏اند. آنها مى‏ خواهند به جاى معرفى شدن توسط دشمنانشان، توسط خودشان معرفى و شناسانده شوند.
در نتیجه باید گفت که بیشتر پژوهشگران غربی رویداد غدیر خم را نادیده انگاشته‌اند، و در اینجا با استفاده از بحث ما، این رویداد از فراموشی صرف خارج شد و طبق کلام مخالفان مورد تشکیک و باز تفسیری قرار گرفت.
 
من امیدوارم این یک نمونه، دست کم پاره‌ای از دانشمندان غرب را متقاعد کند تا در روش‌شناسی خود در مطالعه تفکر شیعه بازبینی کنند، و به جای اینکه به‌طور عمده از منظر آثار افراد ظاهراً آشنا با «فرقه‌های مرتد» مانند شهرستانی، ابن حزم، مقریزی و بغدادی - که فرقه شیعه را خارج شده از اسلام معرفی می‌کنند - به شیعه بنگرند، باید به آثاری از شیعه و اهل سنت رجوع کنند که عینی تر و واقع بینانه تر اند.
 
شیعیان به حق از اینکه به عنوان یک فرقه مرتد - که به دلیل شرایط سیاسی دوران صدر اسلام به منصه ظهور رسیده - معرفی شوند، خسته شده‌اند. آنها می‌خواهند به جای معرفی شدن توسط دشمنانشان، توسط خودشان معرفی و شناسانده شوند.


== پانویس ==
== پانویس ==
<references />
== فهرست منابع ==
{{منابع}}
{{چپ‌چین}}
1. Albert Hourani. Islamic History, Middle Eastern History, Modern. in M H kerr(ed), Islamic studies: A Tradition and Its Problems. California: Undena Publication, ۱۹۷۹.
2. Edward W said. Covering Islam. NewYork: Pantheon Books, ۱۹۸۱.
3. Encyclopaedia of Islam, ۱۹۱۱–۱۹۳۸.
4. Encyclopaedia of Islam, ۱۹۵۳.
5. Ibn Khaldun. The Muqoddimah. tr Franz Rosental. NewYork: Pantheon Books, 1958. In Arabic, see vol 1, Beirut: Maktabul Madrasah, 1961, P ۳۴۸.
6. I. Goldziher. Muslims Studies. tr Barber and Stem. Chicago: Aldine Inc, ۱۹۷۱.
7. M. A. Shaban. Islamic history A.D 600- 750. Cambridge: University Press, ۱۹۷۱.
8. Marshall G S Hodgson. The Venture of Islam. Chicago: University of Chicago Press, ۱۹۷۴.
9. M.H Haykal. The life of Muhammad. tr Al- Faruqe n. p, American Trust Publications, ۱۹۷۶.
10. Philip K Hitti. A History of the Arabs. London: Macmillan and Co, ۱۹۶۴.
11. S.H.M Jafry. The origin and Early Development of Shia Islam. Qum: Ansariyan Publications, n. d.
12. Thomas P Hughes. A Dictionary of Islam. New Jersey: Reference Book Publishers, ۱۹۶۵ .
{{پایان چپ‌چین}}
{{پایان منابع}}
[[رده:غدیر و مستشرقان]]
[[رده:مقاله های پیشنهادی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۲ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۰۲

غدیر و خاورشناسان[۱]

واقعه غدیر خم از گستردگی و اهمّیّت خاصّی برخوردار است و مستشرقان با این واقعیّت با رویکرد خاصی بررسی رویکرد مستشرقان در برخورد با تفکّر شیعی به‌طور عام و در برخورد با واقعه غدیر به‌طور خاص، نشان می‌دهد که مستشرقان نتوانسته‌اند به حاقّ تعالیم ادبیّات شیعی رهنمون شوند. غالب آنچه خاورشناسان درباره شیعه عرضه کرده‌اند، از طریق منابع غیرشیعی به دست آورده‌اند که با نوعی تعصّب ضدّشیعی همراه بوده و در کنار تعهّد مستشرقان به سنّت مسیحی ـ یهودی غرب، باعث شده است تا از واقعه غدیر، گزارش تحریف شده‌ای ارائه کنند. ام.ی. شعبان مدرّس ادبیّات عرب دانشگاه لندن نیز در تفسیری جدید از واقعه غدیر، دلایلی را برای جدّی نگرفتن آن بیان کرده که به تفصیل، نقد و بررسی شده است.

مقدمه

هجدهم ذی الحجه در جهان تشیع به عنوان عید غدیر خم اعلام شده است. رویدادی که در آن پیامبر ما حضرت محمد صلی الله علیه و آله درباره امام علی علیه السلام چنین فرمود:

هر کس من مولایم اویم، این علی علیه السلام مولای او است.

این رویداد نزد شیعیان از چنان اهمیتی برخوردار است که هیچ پژوهشگر واقعی دین اسلام نمی‌تواند از آن چشم پوشی کند. هدف این مقاله بررسی رویکرد خاورشناسان نسبت به رویداد غدیر خم است.

منظور همان پژوهشگران غربی در حوزه دین اسلام و نیز آن دسته از خاورشناسانی است که همه دانش اسلامی خود را از چنین پژوهشگرانی فرا گرفته‌اند.

پیش از ادامه بحث، بیان روایت کوتاهی از رویداد غدیر خم بیرون از این مجال نیست. به ویژه برای کسانی که چندان آشنایی با غدیر ندارند مفید خواهد بود.

زمانی که پیامبر ما حضرت محمد صلی الله علیه و آله از حجةالوداع بازمی‌گشت، فرمان ذیل را از خداوند دریافت نمود:

«ای پیامبر آنچه را که از پروردگارت بر تو وحی شده ابلاغ کن که اگر چنین نکنی پیامش را نرسانده‌ای. خداوند تو را از (آزار) مردم حفظ خواهد کرد».

بنابراین، حضرتش در تاریخ هجدهم ذی الحجه سال دهم هجری در غدیر خم توقف نمود تا پیام خدا را پیش از پراکنده شدن حاجیان به آنان برساند.

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله خطبه مفصلی خواند، و در جایی از خطبه از پیروان خود پرسید که آیا بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر نیست؟

جمعیت فریاد سر دادند: آری، چنین است ای فرستاده خدا. سپس آن حضرت دست علی علیه السلام را گرفت و اعلام نمود:

«مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ»: هر کس من مولای او هستم، این علی علیه السلام مولای او است.

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله رحلت قریب‌الوقوع خود را اعلام کرد، و به مؤمنان سفارش نمود تا به قرآن و اهل بیتش علیهم السلام وفادار بمانند.

این مطالب چکیده بخش‌های مهمی از واقعه غدیر خم است. در اینجا به چند مطلب پرداخته می‌شود:

-بررسی کوتاه رویکرد خاورشناسان در مطالعه تفکر شیعه.

- رویکرد مورد استفاده خاورشناسان در بررسی رویداد غدیر خم به‌طور خاص.

- بازنگری انتقادی به مطلبی که آقای «ام.ای. شعبان» درباره این واقعه در کتاب «تاریخ اسلام ۶۰۰–۷۵۰ پس از میلاد» نوشته است.

جمع‌بندی

خاورشناسان و مطالعه تفکر شیعه

زمانی که نویسنده مصری محمد قطب کتاب خود را با عنوان «اسلام دین بد فهمیده شده» نوشت، مؤدبانه احساس مسلمانان را نسبت به روش خاورشناسان در مواجهه با اسلام و مسلمانان، به‌طور کلی بیان کرد. عبارت «بد فهمیده شده» اقتضای آن را دارد که دست کم یک تلاش واقعی برای فهم اسلام صورت گرفته است.

با این حال، بیشترین نقد بی پرده و صریح خاورشناسی - که پیشینه مسلمانان در آن اتفاق نظر دارند - از سوی «ادوارد سعید» صورت گرفته که معتقد است:

سخت‌ترین کار درباره بیشترین کارشناسان دانشگاهی که درباره اسلام مطالعه دارند، اعتراف به این مسئله است که آنچه به عنوان پژوهشگر می‌گویند و می‌نویسند به‌طور عمیق در بخشی از روش‌ها دارای زمینه ای سیاسی و کینه توزانه است. هر چیزی که به مطالعه اسلام در غرب معاصر مربوط می‌شود، به نوعی رویکرد سیاسی آغشته شده است.

ولی نویسندگان کارشناس یا نویسندگان معمولی که درباره اسلام می‌نویسند، به سختی آن حقیقتی را که خاورشناسان می‌گویند می‌پذیرند.

فرض این است که واقع بینی در گفتمان علمی درباره جوامع دیگر، با وجود سابقه طولانی نگرانی‌های سیاسی، اخلاقی و مذهبی ای که در تمام جوامع غربی یا اسلامی نسبت به غربی‌ها، بیگانگان و کلاً افراد مختلف احساس می‌شده، امری ذاتی است.

ولی به عنوان نمونه، در اروپا خاورشناسان معمولاً به دفاتر استعماری وابسته هستند.

به جای این فرض که واقع بینی امری ذاتی در گفتمان علمی است، دانشمند غربی باید بفهمد که تعهد پیشین و تعصب نسبت به یک رویه سیاسی یا مذهبی، در سطحی آگاهانه یا ناآگاهانه می‌تواند به داوری مغرضانه منجر شود. همان‌طور که «مارشال هاجسون» می‌نویسد:

چنین تعصبی به‌طور ویژه در پرسش‌هایی که پژوهشگر مطرح می‌کند و نوع مقوله ای که از آن بهره می‌گیرد هویداست.

در واقع در اینجا پیگیری ردّ پای تعصب - به‌طور خاص - مشکل است، زیرا سخت است به بیشتر واژگان، جملات و مفاهیمی که یک فرد از آن‌ها استفاده می‌کند و ظاهراً پاک و بی طرفانه است، به دیده شک نگریسته شود.

واکنش مسلمانان نسبت به تصویری که دانشمندان غربی از آنان ترسیم کرده‌اند، آغاز درخواست توجه مناسب و درست به تصویر واقعی مسلمانان است.

در سال ۱۹۷۹ میلادی، پژوهشگری به نام «آلبرت هورانی» دانش‌آموخته دانشگاه غرب گفت:

صدای مردم خاورمیانه و شمال آفریقا که به ما می‌گوید:

تصویری را که از آنها ساخته‌ایم به رسمیت نمی‌شناسند، بیش از حد فراوان است، و اصرار دارند که ما آنها را در بستر شرایط رقابت دانشگاهی یا غرور ملی شان معرفی کنیم.

این مطالب گزیده‌ای درباره رویارویی اسلام و مسلمانان با خاورشناسان بود.

زمانی که ما بر مطالعه تفکر شیعه از سوی خاورشناسان تمرکز می‌کنیم، عبارت «بد فهمیده شده» به اندازه کافی رسا نیست، بلکه ناقص است.

زیرا نه تنها تفکر شیعه بد فهمیده شده، بلکه نادیده انگاشته شده و تحریف شده است، و بیشتر از طریق ادبیات شرح کفر و الحاد که مخالفانش به کار می‌برده‌اند مورد مطالعه قرار گرفته است!

از این رو ظاهراً شیعیان نه دانشمندانی از خود داشته‌اند و نه ادبیاتی. در اینجا باید به یکی از سخنان «مارکس» استناد نمود؛ آنجا که می‌گوید:

آنان نمی‌توانند خودشان را تفسیر کنند، بلکه باید تفسیر شوند، حتی به وسیله مخالفانشان.

دلیل این وضع در مسیرهای نهفته است که پژوهشگران غربی، یا مغرضانه یا ناآگاهانه و بر اساس منابع غیر شیعی وارد عرصه مطالعات اسلامی می‌شوند.

هاجسون در بازنگری عالی اش نسبت به تحقیقات پژوهشگران غربی می‌نویسد:

گروه اول افرادی هستند که امپراطوری عثمانی را - که نقش بسیار بزرگی در تحول اروپای جدید ایفا کرد - مورد بررسی قرار دادند.

آنان معمولاً برای بررسی این مسئله، در وهله اول از منظر تاریخی دیپلماسی اروپا وارد شدند.

چنین پژوهشگرانی قصد داشتند تا تمام سرزمین اسلام را از چشم‌انداز سیاسی استامبول - پایتخت عثمانی - بنگرند.

گروه دوم عموماً بریتانیایی بودند و وارد مطالعات اسلامی در هند شدند تا بر ایرانیان - که کارکنان خوبی بودند - ریاست کنند. یا دست کم می‌توان گفت که این گروه به نوعی از منافع هند الهام می‌گرفتند.

برای آنان گذار امپراطوری دهلی به سمت نقطه اوج تاریخ اسلام بوده است.

گروه سوم یهودیانی بودند که غالباً در درجه اول به مطالعات عبری علاقه داشتند و سپس جذب مطالعات عربی شدند.

قاهره برای آنان، به عنوان مهم‌ترین و حیاتی‌ترین شهر عربی زبان قرن ۱۹ میلادی، مرکز اصلی به‌شمار می‌رفت. با این وجود برخی به سوریه یا مراکش توجه نمودند و آن را مرکز مطالعاتشان قرار دادند.

اینان عموماً زبان‌شناس بودند تا مورخ، و یادگرفته بودند فرهنگ اسلامی را از چشم‌انداز نویسندگان سنّی مصری و سوری دوران معاصر - که بیشتر در قاهره رایج بود - ببینند.

جریان‌های دیگر خاورشناسی، مانند اسپانیایی‌ها و برخی فرانسوی‌ها که بر روی مسلمانان اسپانیای قرون وسطی متمرکز شدند و نیز روس‌هایی که بر مسلمانان مناطق شمالی متمرکز شدند، عموماً کمتر اهمیت داشتند.

کاملاً روشن است که هیچ‌یک از این جریان‌ها نتوانسته پژوهشگران غربی را به قلب و عمق تعالیم یا ادبیات شیعه برساند، چون بیشتر آنچه آنان درباره تفکر شیعه مورد مطالعه قرار داده‌اند از طریق منابع غیر شیعی بوده است.

هاجسون به خاطر توجهش به این نکته شایسته ستایش است. وی می‌گوید:

همه این جریان‌ها به‌طور نسبی، با وجود اینکه به مطالعه تفکر شیعه تمایل داشتند، در کم توجهی به مناطق مرکزی «هلال حاصل خیز»[۲] و ایران مشترک بودند.

یعنی همان مناطقی که تمایل بر آن بود که بیشتر دور از نفوذ غرب باشد.

پس از جنگ اول جهانی «جریان قاهره ای مطالعات اسلامی» به تمام معنی جریان اسلام گرایان شد. در حالی که به نظر می‌رسد جریان‌های دیگر مطالعات اسلامی بیشتر دارای اهمیت محلی شدند.

بنابراین، هر گاه یک خاورشناس تفکر شیعه را از طریق جریان‌های عثمانی یا قاهره ای یا هندی بررسی می‌کند، کاملاً طبیعی است که با اسلام شیعی مخالف باشد.

مورخان صاحب نظر مسلمان - که غالباً سنی هستند - همیشه کوشیده‌اند تا نشان دهند که تمام مکاتب فکری دیگر غیر از خودشان، نه تنها نادرست اند بلکه حتی مسلمان واقعی نیستند.

آثار آنان فرقه‌های بی شماری را با عباراتی نام می‌برد که به آسانی پژوهشگران معاصر را به سوی این فرضیه رهنمون می‌شود، که آن نام‌ها به بسیاری از فرقه‌های کافر و مرتدّ اشاره دارند.

به این ترتیب ما می‌بینیم که تا همین اواخر، پژوهشگران غربی به راحتی تفکر اهل سنت را به عنوان «اسلام ارتودوکس»[۳] و تفکر شیعه را به عنوان تفکر فرقه ضالّه معرفی می‌کردند!

پس از طبقه‌بندی تفکر شیعه به عنوان تفکر فرقه ضالّه اسلامی، برای پژوهشگران غربی کاملاً طبیعی می‌نمود تا تشکیک اهل سنت در ادبیات آغازین و کهن شیعه را اقتباس کنند.

آنان حتی مفهوم تقیه - یعنی دوروئی در زمانی که زندگی شخص در خطر است - را به عنوان بزرگ‌ترین نماد نسبی گرایی در شیعه تلقّی می‌کردند، و فرض این بود که هر عبارتی از یک دانشمند شیعه، یک مفهوم پنهان نیز دارد!

در نتیجه، هر گاه یک خاورشناس تفکر شیعه را مطالعه می‌کرد، تعهد پیشینش به سنت یهودی - مسیحیِ غرب، با دشمنی اهل سنت ضد شیعه ترکیب می‌شد، زیرا از ادبیات اهل سنت بهره می‌گرفت.

یکی از بهترین نمونه‌های این تعصب مرکب، در روشی دیده می‌شود که خاورشناسان برای مطالعه واقعه غدیر خم از آن بهره گرفته‌اند.

این همان موضوعی است که هدف اصلی این گفتار را شکل می‌دهد.

واقعه غدیر خم از فراموشی تا اعتراف به آن

واقعه غدیر خم نمونه بسیار خوبی است تا تعصب اهل سنت را - که مسیرش بیان تصورات خاورشناسان منتهی می‌شود - ردیابی کنیم.

کسانی که به خوبی با نگاشته‌های جدلی و کلامی اهل سنت آشنایند، می‌دانند که هر گاه شیعیان یک حدیث یا یک سند تاریخی برای حمایت از عقیده شان ارائه کنند، یک متکلم اهل سنت به شکل زیر پاسخ خواهد داد:

در مرحله اول او قاطعانه وجود چنین حدیث یا رخداد تاریخی ای را انکار می‌کند.

در مرحله دوم، زمانی که با سند محکمی از منابع خودش روبرو می‌شود، در وثاقت راویان آن حدیث یا واقعه تشکیک می‌نماید.

در مرحله سوم، زمانی که به او ثابت می‌شود تمام راویان روایت، حتی طبق ظوابط و معیارهای علم حدیث اهل تسنن قابل اعتماد اند، او تفسیری از این حدیث یا واقعه اراده می‌دهد که کاملاً با آنچه شیعه می‌گوید متفاوت است.

این سه مرحله، پاسخ سنتی و مرسوم متکلمان اهل سنت را در مواجهه با برهان‌های شیعیان تشکیل می‌دهد.

نقل عبارتی از ترجمه ای که «روزنتال» از «مقدمه ابن خلدون» انجام داده، کافی است تا دیدگاه ما را ثابت کند. ابن خلدون بخش زیر را از کتاب «الملل و النحل» شهرستانی - که کتابی برای شرح فرقه‌های مرتد اسلامی است - نقل می‌کند؛ طبق نظر ابن خلدون شیعیان معتقد اند علی علیه السلام کسی است که حضرت محمد صلی الله علیه و آله او را برای خلافت پس از خود منصوب کرده است.

شیعه بخشی از متون روایی را در حمایت از این عقیده نقل می‌کند. از آنجا که رهبران اهل سنت و راویان احکام دینی با این متون آشنایی ندارند می‌گویند:

بیشتر آنها پندار و خیال هستند.

پاره ای از راویانشان مشکوک اند.

تفسیر درست آن روایات، بسیار متفاوت از تفسیر غیرمنصفانه ای است که شیعیان از آن روایات ارائه می‌دهند.

جالب توجه است که واقعه غدیر خم از سرنوشت مشابهی نیز که درست خاورشناسان داشته آسیب دیده است. با این زمان محدود و منابعی که اکنون در دست ماست، با کمال تعجب می‌بینیم بیشتر آثار آنان درباره اسلام، واقعه غدیر خم را نادیده انگاشته است.

دلیل نبود آن این است که خاورشناسان معتقدند این واقعه نوعی «خرافه» و یکی از بدعت‌های شیعیان است!

کتاب «محمد و ظهور اسلام» اثر مارگلیوث (۱۹۰۵ م)، کتاب «تاریخ ملت‌های اسلامی» اثر بروکلمان (۱۹۳۹ م)، کتاب «میراث اسلام» اثر آرنولد و گیوم (۱۹۳۱ م)، کتاب «اسلام» اثر گیوم (۱۹۴۵ م)، کتاب «اسلام سنتی» اثر ون گرونبام (۱۹۶۳ م)، کتاب «خلافت» اثر آرنولد (۱۹۶۵ م)، و کتاب «اسلام» اثر مؤسسه کمبریج (۱۹۷۰ م)، همگی به کلی رخداد غدیر خم را نادیده انگاشته‌اند!!

سؤال: چرا اینان و بسیاری دیگر از پژوهشگران غربی واقعه غدیر خم را در نظر نگرفته‌اند؟

پاسخ: چون پژوهشگران غربی در تحقیقشان بیشتر به آثار ضد شیعه تکیه داشته‌اند. طبیعی است که واقعه غدیر خم را نادیده گرفته باشند. «ال. وکسیا واگلیری» یکی از همکاران چاپ دوم «دایرة المعارف اسلام» (۱۹۵۳ م) می‌نویسد:

بیشتر منابعی که اساس دانش ما خاورشناسان را درباره زندگانی پیامبر صلی الله علیه و آله شکل می‌دهد مانند سیره ابن هشام، تاریخ طبری، طبقات ابن سعد و…، از توقف حضرت محمد صلی الله علیه و آله در غدیر خم با سکوت می‌گذرند! اگر هم آن را بیان نمایند، درباره گفتار حضرت محمد صلی الله علیه و آله چیزی نمی‌گویند، زیرا نویسندگان این منابع آشکارا می‌ترسیدند که ناخواسته با ارائه اطلاعات مورد نیاز متکلمان شیعه، خشم اهل سنتی را که در قدرت بودند برانگیزند، زیرا متکلمان شیعه از این کلمات و سخنان برای حمایت از فرضیه حق خلافت علی علیه السلام بهره می‌بردند و استدلال می‌کردند.

در نتیجه، شرح حال نگاران غربی ای که زندگی‌نامه حضرت محمد صلی الله علیه و آله را نوشته‌اند و کارشان بر اساس این منابع بوده، به همان ترتیب به آنچه در غدیر خم اتفاق افتاد هیچ اشاره ای نمی‌کنند!

در اینجا به افراد معدودی از دانشمندان غربی می‌رسیم که حدیث یا واقعه غدیر خم را ذکر کرده‌اند.

ولی آنها نیز درباره اصالت این واقعه تشکیک کرده‌اند؛ یعنی همان مرحله دوم پاسخ مرسوم متکلمان اهل تسنن.

نخستین نمونه از چنین دانشمندان و خاورشناسان» ایگناز گلدزیهر «خارشناس آلمانی بسیار مورد احترام قرن نوزدهم میلادی است.

او حدیث غدیر خم را در کتابش با عنوان آلمانی «Muhlammendnische studien» (مطالعات محمدی، ۱۸۸۹–۱۸۹۰ م) که با عنوان «Muslim studies» (مطالعات اسلامی، ۱۹۶۶–۱۹۷۱ م) به انگلیسی ترجمه شده، ذیل فصلی با عنوان «حدیث غدیر خم و ارتباط آن با منازعات مذاهب اسلامی» مورد بحث قرار داده است.

زمانی که «گلدزیهر» در کتابش به شیعیان می‌رسد می‌نویسد:

قوی‌ترین استدلالی که مطلوب آنان (شیعیان) بوده، اعتقاد راسخ آنان به این مسئله است که پیامبر صلی الله علیه و آله به‌طور آشکار علی علیه السلام را پیش از وفات خود به عنوان جانشینش تعیین نموده و منصوب کرده است….

بنابراین، پیروان حضرت علی علیه السلام به روایت بدعت آمیز و صریحی اهمیت می‌دادند که اثبات می‌کند انتصاب علی علیه السلام به دستور مستقیم پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است.

مشهورترین روایت، روایت غدیر خم است که به این هدف ایجاد شده، و یکی از استوارترین پایه‌های دیدگاه حزب علوی است.

شهرت آن به گونه ای است که حتی توسط مقامات ارتودوکس[۴] انکار نشد. گر چه آنها آن روایت را با تفسیری متفاوت و البته نادرست از هدف اصلی اش تهی کردند.

از یک چنین دانشمند مشهوری انتظار می‌رفت که ثابت می‌کرد چگونه و کجا شیعیان برای حمایت از نظریه خودشان به روایات بدعت آمیز اهمیت می‌دادند!؟

با این حال «گلدزیهر» در هیچ جا سندی ارائه نکرده است.

گلدزیهر پس از اشاره ترمذی و نسائی، در پانوشت کتاب خود به عنوان منابع حدیث غدیر خم، می‌گوید:

نسائی - آن طور که مشهور است - گرایشات علوی داشته، و ترمذی نیز در مجموعه خود احادیثی را که به نفع علی علیه السلام بوده گردآوری نموده است. به عنوان نمونه حدیث طیر.[۵]

درباره این هم پاسخ قدیمی و مرسوم مشابهی است، که طبق آن متکلمان اهل سنت با اعلام عدم وثاقت راویان چنین احادیثی آنان را غیرقابل اعتماد معرفی می‌کنند، یا به شدت شیعیان را به جعل روایات متهم می‌کنند.

نمونه دیگر، در چاپ اول «دائرة المعارف الاسلامی» (۱۹۱۱–۱۹۳۸ م) است که مدخل کوتاهی را با عنوان» غدیر خم «در خود دارد که نگاشته «اف. بول» است.

او خاورشناس دانمارکی است که درباره زندگانی پیامبر صلی الله علیه و آله کتابی نوشته است. بول می‌نویسد:

مکان غدیر خم از طریق یک حدیث - که میان شیعیان اصالت داشته و معتبر بوده - مشهور شده است. با این وجود، این حدیث در میان منابع اهل سنت نیز دیده می‌شود.

این صورت که پیامبر صلی الله علیه و آله در سفر بازگشت از حدیبیه - بر اساس نظر عده ای دیگر هم در بازگشت از حجةالوداع - در این مکان درباره علی علیه السلام فرمود: هر کس من مولای اویم، علی علیه السلام نیز مولای او است.

«بول» با اطمینان تأکید می‌کند که حدیث غدیر ریشه اش میان شیعیان است!

نمونه آشکار دیگری از بی‌توجهی خاورشناسان به تفکر شیعه در «دائرة المعارف اسلام» توماس هاکس (۱۹۶۵ م) است. او ذیل مدخل» غدیر «می‌نویسد:

غدیر جشن شیعیان در هجدهم ماه ذی الحجه است، که در آن زمان سه تصویر از جنس خمیر و پر شده با عسل به عنوان نماد ابوبکر، عمر و عثمان ساخته می‌شود، که با چاقو بریده می‌شود و عسل آن به عنوان نماد خون خلفای غاصب نوشیده می‌شود.

اسم آن جشن غدیر است، و گفته شده که این جشن یادبود این مسئله است که حضرت محمد صلی الله علیه و آله در غدیر خم - که چشمه ای بین راهی میان راه مکّه و مدینه است - حضرت علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود معرفی کرده است.

من به عنوان فردی از خاندان شیعه که تبارش به شخص پیامبر صلی الله علیه و آله می‌رسد و ده سال در ایران مطالعه کرده و در میان شیعیان آفریقا و آمریکای شمالی زندگی کرده، هنوز هم مطالبی درباره مراسم خمیر و عسل در غدیر می‌بینم و می‌شنوم یا می‌خوانم!

من زمانی بیشتر متعجب شدم که دیدم حتی «واگلیری» در چاپ دوم «دائرة المعارف اسلام» متأسفانه این ادعای سخیف را در مقاله واقعاً عالی‌اش درباره غدیر خم گنجانده است! او در پایان بیان آن ادعا می‌افزاید:

این ضیافت همچنین جایگاه مهمی هم در میان «نصیریه»[۶] دارد.

به نظر من، این امکان کاملاً وجود دارد که مراسم خمیر و عسل در میان نصیریه مشاهده شود، ولی این هیچ ربطی به شیعیان ندارد.

اما آیا تمام خاورشناسان تفاوت میان شیعه و نصریه را می‌دانند؟ من واقعاً به آن شک دارم.

نمونه چهارم از دانشمندان معاصر که همان مسیر را پیموده، «فیلیپ حِتّی» است. او در کتاب به نام «تاریخ اعراب» (۱۹۶۴ م) چنین اشاره می‌کند:

آل بویه بنیانگذار شادمانی در روز انتصاب علی علیه السلام توسط پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان جانیشینش در غدیر خم بوده‌اند.

سپس وی موقعیت غدیر خم را در پانوشت، به عنوان چشمه ای بین راه مکه و مدینه توصیف می‌کند. جایی که احادیث شیعه تأکید می‌کند که پیامبر صلی الله علیه و آله در آنجا اعلام نمود:

هر کس من مولای اویم، علی علیه السلام نیز مولای او است.

هر چند این دانشمند به صورت گذرا مسئله غدیر را مورد اشاره قرار می‌دهد، اما حدیث غدیر را طبق دسته‌بندی خود یک روایت شیعی معرفی می‌کند!

این گونه محققان، آگاهانه یا ناآگاهانه و مغرضانه این تعصب سنی گونه بر ضد شیعه را پی گرفتند و بر آن پافشاری کردند که:

حدیث غدیر منشأ شیعی دارد؛ یعنی بدعت و ساخته و پرداخته شیعه است. من اینجا مایلم فقط کلام «واگلیری» در «دائرة المعارف اسلام» درباره غدیر خم را بازگویم:

با این حال، قطعاً محمد صلی الله علیه و آله در این مکان صحبت کرده و آن جمله معروف را به مناسبت این واقعه مطرح کرده است. این حدیث به صورت مجمل یا مفصل حفظ شده و نقل گشته است.

بنابراین، نه تنها توسط یعقوبی که همراهی اش با قضیه انتصاب علی علیه السلام مشهور است، بلکه در مجموعه ای از روایات که معتبر شمرده می‌شوند و به خصوص در «مسند ابن حنبل» و نیز در احادیثی که بسیار فراوان اند، این حدیث فراوان و به خوبی با سندهای گوناگون مورد تصدیق قرار گرفته است. از این رو ظاهراً غیرقابل انکار است.

واگلیری ادامه می‌دهد:

با ذکر پاره ای از این احادیث که در بخش منابع آمده، اما شامل حدیث غدیر نیست. راویان بعدی این روایت با وجود گزارش نمودن آن جمله معروف،[۷] نام غدیر خم یا نام افرادی را که بیان کرده‌اند که این جمله در حدیبیه گفته شده حذف کرده‌اند.

مستندسازی کامل درباره واقعه غدیر خم، زمانی آسان است که کتاب «کشف اللغات»[۸] ونسینک به‌طور کامل منتشر شده باشد.

برای اینکه بدانیم چرا این احادیث بسیار فراوان اند، کافی است تا به صفحاتی نگاه بیندازیم که در آن ابن کثیر تعداد زیادی از آنها (احادیث) را به همراه اسنادشان جمع‌آوری کرده است.

اکنون زمان آن فرا رسیده که پژوهش غربی، خود را با ادبیات شیعه صدر اسلام و گذشته از ادبیات دوران معاصر آشنا کند. دانشمندان شیعه آثار بزرگی در موضوع غدیر خم نوشته‌اند.

در اینجا من تنها دو مورد از آنها را نام می‌برم:

الف) «عبقات الانوار» اثر علامه میر حامدحسین موسوی هندی (م ۱۳۰۶ ق) در یازده جلد بزرگ است و به زبان فارسی نوشته شده است.

علامه میرحامد، سه جلد بزرگ این کتاب مشتمل بر حدود ۱۰۸۰ صفحه را به اِسناد، تواتر و معنای حدیث غدیر اختصاص داده است.

نسخه مختصری از این کتاب با ترجمه عربی با عنوان «نفحات الازهار فی خلاصة عبقات الانوار» توسط سید علی میلانی در ۲۰ جلد منتشر شده است. چهار جلد از این مجلدات - با حروفچینی و چاپ جدید - به حدیث غدیر اختصاص داده شده است.

ب) دومی کتاب «الغدیر» در ۱۱ جلد به زبان عربی است، که توسط علامه عبدالحسین امینی (م ۱۹۷۰ م) نوشته شده است.

علامه امینی به نام ۱۱۰ تن از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و نیز ۸۴ نفر از تابعان (پیروان صحابه) که حدیث غدیر را روایت نموده‌اند، با ارجاعات کامل اشاره می‌کند.

او همچنین به ترتیب تاریخی، نام مورخان، محدثان، مفسران، و شاعرانی را که از صدر اسلام تا قرن ۱۴ اسلامی به حدیث غدیر اشاره کرده‌اند را می‌آورد.

اخیراً علامه سید عبدالعزیز طباطبایی بیان کرده که شاید هیچ حدیثی نباشد که مانند حدیث غدیر توسط این تعداد زیاد از صحابه - که می‌بینیم شمارشان به ۱۲۰ نفر می‌رسد - نقل شده باشد.

با این وجود، او با مقایسه این تعداد افراد با مجموع افرادی که در غدیر خم حاضر بوده‌اند، بیان می‌دارد که این ۱۲۰ نفر تنها ۱۰ درصد از جمعیت حاضرین هستند. و از این رو به حق، عنوان «حدیث الغدیر، رواته کثیرون للغایة، قلیلون للغایة»[۹] را به مقاله اش داده است.

شعبان و تفسیر جدید او

در میان آثار اخیر دانشمندان غرب درباره تاریخ اسلام، کتاب «تاریخ اسلام ۶۰۰–۷۵۰ پس از میلاد» نوشته ام. ای. شعبان با عنوان فرعی «یک تفسیر جدید» قابل توجه است.

نویسنده در آن ادعا می‌کند نه تنها اسنادی نو یافته و استفاده کرده، بلکه اسنادی را که چندین دهه معروف و مورد استفاده بوده را مورد بازنگری قرار داده است.

شعبان، مدرس ادبیات عرب در دانشکده مطالعات شرقی و آفریقایی در دانشگاه لندن است، که حتی حاضر نشده واقعه غدیر خم را مورد توجه قرار دهد! او می‌نویسد:

حدیث معروف شیعه که طبق آن پیامبر صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود در غدیر خم منصوب نموده، نباید جدی گرفته شود.

شعبان برای اثبات اینکه واقعه غدیر نباید جدی گرفته شود، دو دلیل جدید به شرح ذیل ارائه داده است:

در خصوص چنین رویدادی، ذاتاً این احتمال را نمی‌توان در نظر گرفت که عرب‌ها به‌طور معمول رضایت داشته باشند که چنین مسئولیت بزرگی را به جوانان یا مردان ناآزموده بسپارند.

افزودن بر آن، منابع ما در هیچ جا نشان نمی‌دهند که اهالی مدینه اظهار کرده‌اند که چنین انتصابی را شنیده‌اند.

اجازه دهید همه دلائلی را که شعبان ارائه کرده، یک به یک نقد و بررسی کنیم:

الف) اکراه مرسوم اعراب در سپردن مسئولیت بزرگ به جوانان

پیش از همه باید گفت که آیا پیامبر صلی الله علیه و آله بسیاری از چیزها را مطرح نکرد که اعراب معمولاً نسبت به آنها اکراه داشتند؟

آیا مردم مکه، خود اسلام را با اکراه بسیار نپذیرفتند؟

آیا موضوع ازدواج با همسر مطلقه پسر، به عنوان یک تابو و کار زشت و حرام میان عرب‌ها پذیرفته نشده بود؟

این اکراه سنتی به جای اینکه استدلالی ضد انتصاب امام علی علیه السلام باشد، در حقیقت بخشی از استدلال شیعیان است.

اهل سنت تأیید می‌کنند که اعراب و به ویژه قریش در پذیرش امام علی علیه السلام به عنوان جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله اکراه داشتند. این نه تنها به دلیل جوانی او، بلکه به این دلیل نیز بود که علی علیه السلام رهبران آنها را در جنگ‌های صدر اسلام کشته بود.

طبق نظر شیعیان خداوند نیز به این اکراه علم داشت، و به همین دلیل با آیه تبلیغ به پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد تا حضرت علی علیه السلام را به عنوان جانشینش معرفی کند، و به پیامبرش اطمینان خاطر می‌داد.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مأموریت داشت تا پیام خداوند را ابلاغ نماید، مهم نبود اعراب آن را دوست داشتند یا نداشتند، یا می‌پذیرند یا نمی‌پذیرند.

افزون بر این و به عنوان مورد دوم باید گفت که این اکراه مرسوم و سنتی، رسم غیرقابل بطلان در جامعه عرب نبوده که شعبان از ما می‌خواهد آن را تصدیق کنیم.

جعفری در کتاب خود با عنوان ریشه و گسترش اولیه اسلام شیعی می‌گوید:

منابع ما می‌توانند به این اشاره کنند که گر چه پیش از اسلام، شورای مجلس سنا - که همان مجلس بزرگان است - یا همان «ندوه» در مکه، معمولاً یک شورای ویژه بزرگان بوده است.

اما پسران رئیس قبیله «قصی» این امتیاز را داشتند که از این محدودیت سنی معاف باشند و با وجود جوانیشان در این شوری پذیرفته شوند.

به نظر می‌رسد که در زمان‌های بعدی، پذیرش آزادانه تری نسبت به جوانان رایج بوده است؛ مثلاً ابوجهل با وجود جوانی اش در این شوری پذیرفته شد، و حکیم بن حزم زمانی که بیش از ۱۵ یا ۲۰ سال بیشتر نداشت به عضویت این شوری درآمد.

سپس جعفری به نقل از ابن عبدربه می‌نویسد:

در دوران جاهلیت، هیچ پادشاهی که حکومت سلطنتی داشته باشد در میان اعراب مکه وجود نداشت.

از این رو، هر گاه جنگی پیش آمد آنان میان رؤسای قبائل قرعه کشی می‌کردند و یکی از آنان را به عنوان پادشاه انتخاب می‌کردند. این فرد یا کم سن و سال بود یا مردی سالخورده.

از این رو در جنگ «فجار»،[۱۰] نوبت بنی هاشم بود و نتیجه قرعه کشی این بود که عباس بن عبدالمطلب - که طفلی بیش نبود - انتخاب شد، و آنان به حمایت از او برخاستند.

سومین دلیل آن است که ما نمونه ای از تصمیمات خود پیامبر صلی الله علیه و آله را در دوران آخر زندگیش داریم؛ آنگاه که فرماندهی ارتش را به اسامة بن زید - که مرد جوانی بود و کمتر از بیست سال سن داشت - واگذار نمود.

اسامه به فرماندهی اعضای سالخورده مهاجرینِ قریش و انصار منصوب شد، و بسیاری از این بزرگان از این تصمیم پیامبر صلی الله علیه و آله ناراحت شدند.[۱۱]

پس اگر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله توانسته اسامة بن زیدِ جوان و کم‌تجربه را به فرماندهی بزرگان قریش و مهاجرین و انصار برگزیند، چگونه این احتمال ذاتاً وجود نداشته باشد که پیامبر صلی الله علیه و آله، امام علی علیه السلام را به عنوان جانشینش منصوب نموده باشد؟!

ب) اکراه مرسوم نسبت به واگذاری مسئولیت بزرگ به مردان کم تجربه

صرف نظر از جوانی امام علی‌علیه السلام، شعبان به اکراه اعراب در واگذاری مسئولیت بزرگ به مردان کم تجربه نیز اشاره می‌کند؛ یعنی اعراب ابوبکر را بدین دلیل برگزیدند که مسئولیت‌های بزرگی را تجربه کرده بود.

من شک دارم که آیا آقای شعبان می‌تواند برداشت مورد ادعایش را از تاریخ اسلام ثابت نماید؟! افراد می‌توانند با مطالعه نمونه‌ها و موارد بیشتری بیابند، که طبق آنها این امام علی علیه السلام بوده که از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله مسئولیت‌های بزرگ به او واگذار می‌شده، نه ابوبکر.

به عنوان نمونه:

یک. امیرالمؤمنین علیه السلام در طول هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه در مکه ماند، و در جای پیامبر صلی الله علیه و آله خوابید تا دشمنان را فریب دهد.

همچنین اموال افراد گوناگونی را - که به دلیل اعتماد به پیامبر صلی الله علیه و آله آنها را نزد آن حضرت به امانت گذاشته بودند - به صاحبانش برگرداند.

دو. امام علی علیه السلام در طول نبردهای صدر اسلام با مسئولیت‌های بزرگ‌تری آزموده شده بود.

به طوری که همیشه موفق بود. هنگامی که اتمام حجت به منظور برائت از اعراب مشرک و بت‌پرست مکّه به پیامبر صلی الله علیه و آله ابلاغ شد، ابتدا ابوبکر برای ابلاغ آن به مردم مکه انتخاب شد.

ولی بعد این مسئولیت بزرگ از او گرفته شد و به امام علی علیه السلام سپرده شد.

سه. زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله به غزوه تبوک رفته بود، حفاظت از شهر مدینه و شهروندان آن به امام علی علیه السلام سپرده شده بود.

چهار. امام علی علیه السلام به عنوان فرمانده سپاه اعزامی به یمن منصوب شد.

اینها تنها چندین نمونه بود که به‌طور تصادفی به ذهن من رسید. از این رو، در سطحی قابل مقایسه، علی بن ابی طالب علیه السلام بیش از ابوبکر فردی کارآزموده بود و مسئولیت‌های بزرگ‌تری به او سپرده شده بود.

ج) رفتار اهل مدینه در برابر اعلام انتصاب امام علی علیه السلام در غدیر خم

اولاً: اگر حقانیت و درستی یک واقعه بتواند توسط ضوابط نقد حدیث مورد پذیرش اهل سنت ثابت شود، واکنش مردم به معتبر بودن آن واقعه چندان مهم نیست.

ثانیاً: همان دلایل اکراه سنتی ای را که شعبان از آن برای اعلام بی‌اعتباری واقعه غدیر استفاده کرده، می‌توان در اینجا بر ضد تشکیک او نسبت به واقعه غدیر استفاده کرد.

این اکراه سنتی، افزون بر عوامل دیگری که فراتر از این نگارش است،[۱۲] می‌تواند برای توضیح رفتار جامعه مدینه مورد استفاده قرار گیرد.

ثالثاً: گر چه جامعه مدینه طی حوادثی که امام علی علیه السلام را از خلافت کنار گذاشت[۱۳] ساکت بودند، اما در میان آنان افراد زیادی بودند که به اعلام و انتصاب امام علی علیه السلام در غدیر خم شهادت دادند.

در چندین مناسبت، امام علی علیه السلام به سراغ صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله رفت تا آنان را به شهادت به نفع واقعه غدیر متقاعد کند.

در اینجا من تنها یک نمونه که در کوفه و در دوران خلافت امام علی علیه السلام و حدود ۲۵ سال پیش از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله اتفاق افتاده را ذکر می‌کنم:

امام علی علیه السلام شنید که برخی از مردم به ادعای او درباره اولویت داشتنش برای خلافت نسبت به خلفای پیشین شک دارند.

از این رو، حضرت در میان جمعی که در مسجد بودند وارد شد و از شاهدان عینی واقعه غدیر خم خواست تا حقانیت اعلام پیامبر صلی الله علیه و آله را درباره مولی و سرور بودنش بر همه مؤمنان تأیید کنند. بسیاری از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله برخاستند و ادعای امام علی علیه السلام را تأیید کردند.

ما نام ۲۴ تن از آنان را که به نفع امام علی علیه السلام گواهی دادند داریم. گر چه منابع دیگر مانند «مسند احمد بن حنبل» و «مجمع الزوائد» نوشته حافظ هیثمی نام ۳۰ نفر را آورده‌اند.

همچنین باید در نظر داشت که این حادثه ۲۵ سال بعد از رویداد غدیر خم اتفاق افتاده، و در طول این مدت صدها شاهد عینی به مرگ طبیعی یا در نبردهایی که طی دوران حکومت دو خلیفه اول اتفاق افتاد در گذشتند.

این حقیقت را نیز بر این قضیه بیفزایید که این حادثه در کوفه ای رخ داد که از مرکز تجمع اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله - یعنی مدینه - خیلی دور بود. خود این اتفاق که در کوفه و در سال ۳۵ هجری روی داد، توسط ۴ تن از صحابه و ۱۴ تن از تابعان نقل شده و در بیشتر کتب تاریخی و روایی ثبت شده است.[۱۴]

در نتیجه، به‌طور طبیعی، رفتار جامعه مدینه پس از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله، اعلام انتصاب امام علی علیه السلام در غدیر خم را غیر محتمل و بی‌اعتبار نمی‌نماید. من فکر می‌کنم این کافی است تا آقای شعبان متوجه شود که تفسیر او جدید نیست، بلکه به نظر من نمونه همان مرحله اول پاسخ مرسوم متکلمان اهل سنت است؛ که انکار صریح رخداد یا حدیثی است که دیدگاه شیعه را تأیید می‌کند. همان روشی که توسط پژوهشگران غربی ای که درباره اسلام پژوهش می‌کنند مورد اقتباس قرار گرفته است.

جمع‌بندی

در این بررسیِ مختصر، من نشان دادم که واقعه غدیر خم واقعیتی تاریخی است که قابل انکار نیست، و ثابت شد که در مطالعه تفکر شیعه تعهد پیشین خاورشناسان نسبت به سنت یهودی - مسیحی با نگاه تعصب آمیز اهل سنت بر ضد شیعه ترکیب شده است.

در نتیجه باید گفت که بیشتر پژوهشگران غربی رویداد غدیر خم را نادیده انگاشته‌اند، و در اینجا با استفاده از بحث ما، این رویداد از فراموشی صرف خارج شد و طبق کلام مخالفان مورد تشکیک و باز تفسیری قرار گرفت.

من امیدوارم این یک نمونه، دست کم پاره‌ای از دانشمندان غرب را متقاعد کند تا در روش‌شناسی خود در مطالعه تفکر شیعه بازبینی کنند، و به جای اینکه به‌طور عمده از منظر آثار افراد ظاهراً آشنا با «فرقه‌های مرتد» مانند شهرستانی، ابن حزم، مقریزی و بغدادی - که فرقه شیعه را خارج شده از اسلام معرفی می‌کنند - به شیعه بنگرند، باید به آثاری از شیعه و اهل سنت رجوع کنند که عینی تر و واقع بینانه تر اند.

شیعیان به حق از اینکه به عنوان یک فرقه مرتد - که به دلیل شرایط سیاسی دوران صدر اسلام به منصه ظهور رسیده - معرفی شوند، خسته شده‌اند. آنها می‌خواهند به جای معرفی شدن توسط دشمنانشان، توسط خودشان معرفی و شناسانده شوند.

پانویس

  1. زلال غدیر (مجموعه مقالات): ش ۱ ص ۱۳۷–۱۵۶. این نوشتار مقاله‌ای است تحت عنوان «رویداد غدیر از منظر خاورشناسان» که به زبان انگیلیسی توسط استاد سید محمد رضوی در ژوئن سال ۱۹۹۰ دو بار در دو ماهنامه the light و در کتاب غدیر چاپ تورنتو کانادا به چاپ رسیده است. در اینجا این مقاله با ترجمه روان آورده می‌شود. ترجمه این مقاله توسط ناهید برومند و محمد علی محمدی قره قانی انجام شده است.
  2. هلال حاصل خیز، به عربی: هلال خصیب، یعنی داسه بارور، نام بخش تاریخی از خاورمیانه و در برگیرنده بخش‌های خاوری دریای مدیترانه، میانرودان و مصر باستان می‌باشد. این نام نخستین بار از سوی جیمز هنری بریستد باستان‌شناس دانشگاه شیکاگو بر این بخش از جهان گذارده شد. داسه بارور با رودهای نیل، دجله، فرات و رود اردن سیرات می‌شود. این منطقه از باختر به دریای مدیترانه، از شمال به بیابان سوریه، و از دیگر سویی به شبه جزیره عربستان و خلیج فارس و دیگر بخش‌های مدیترانه محدود می‌شود. داسه بارور امروز کشورهای مصر، اسرائیل، لبنان و نیز کرانه باختری رود اردن و نوار غزّه و بخش‌هایی از اردن، سوریه، عراق، جنوب شرقی ترکیه، غرب و جنوب غربی ایران را در بر می‌گیرد. جمعیت داسه بارور را امروز نزدیک به ۱۲۰ میلیون یا دست کم یک چهارم جمعیت کل خاورمیانه تخمین می‌زنند.
  3. کنایه از اسلام واقعی و اصیل، مانند مسیحیان ارتودوکسی که مذهبشان را مذهب حقیقی در جهان مسیحیت می‌دانند.
  4. مترجم: شاید منظور بزرگان اهل سنت باشد، که به اعتقاد پژوهشگران غربی از اسلام ارتودوکسی یا همان اسلام واقعی و اصیل برخوردارند.
  5. مترجم: یکی از دلایل تقدم و افضلیت علی علیه السلام بر صحابه رسول‌الله صلی الله علیه و آله و کافّه افراد خلق حدیثی است صحیح و متواتر به نام حدیث طیر (مرغ)، که انس بن مالک روایت کرده، و محدثین شیعه و سنی آن را از طرق گوناگون و به اسناد معتبر نقل کرده‌اند. ابوعبدالرحمن احمد بن شعیب نسائی صاحب صحیح نسائی در «خصائص امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام» متن حدیث طیر را چنین آورده است: اخبرنا زکریا بن یحیی، قال: اخبرنا مشهر بن عبدالملک، عن عیسی بن عمر، عن السدی، عن انس بن مالک: ان النبی صلی الله علیه وآله کان عنده طائر، فقال: اللهم ائتنی بأحبّ خلقک الیک، یأکل معی من هذا الطیر. فجاء ابوبکر فردّه. ثم جاء عمر فردّه. ثم جاء علی علیه السلام فأذن له: برای پیامبر صلی الله علیه و آله مرغی آورده بودند. آن حضرت فرمود: خدایا محبوب‌ترین خلق خود را نزد من بفرست تا از این مرغ بخورد. ابوبکر آمد ولی پیامبرصلی الله علیه وآله او را نپذیرفت. سپس عمر آمد، او را هم نپذیرفت. ولی وقتی علی‌علیه السلام آمد اجازه فرمود داخل شود.
  6. نصیریه را «انصاریه» و «علویه» نیز گویند، و منسوب به «ابن نصیر» نامی هستند که در قرن پنجم هجری از شیعه امامیه منشعب شدند و در شمال غربی سوریه جای گرفتند. تعالیم نصیریه عبارت است از التقاط عناصر شیعه و مسیحیت و معتقدات ایران پیش از اسلام.
  7. مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ علیه السلام مَوْلَاهُ.
  8. با عنوان عربی: المعجم المفهوس لالفاظ الحدیث النبوی، لیدن، ۱۹۴۳ م.
  9. راویان حدیث غدیر، بسیار زیاد و بسیار کم. مترجم: یعنی راویان حدیث غدیر نسبت به راویان دیگر احادیث بسیار بیشتر اند، ولی همان تعداد نفر بخش اندکی از افرادی هستند که در غدیر خم شاهد ماجرا بوده‌اند.
  10. جنگ فجار و به عربی «حرب الفجار» به معنی «جنگ گناهکاران»، جنگی است که در ماه‌های حرام در دوران قبل از ظهور اسلام و در انتهای قرن ششم میلادی صورت پذیرفت. قبیله «کنانه» و «قریش» در یک طرف و «قیس عیلان» در طرف دیگر جنگ بودند. منابع تاریخی شرح وقایع هشت روزی را که در آنها جنگ صورت گرفت ذکر کرده‌اند.
  11. مراجعه شود به طبقات ابن سعد و آثار مهم دیگر درباره سیره.
  12. برای مشاهده جزئیات بیشتر مراجعه شود به: Rizvi S.S.A. imamate, p. 121-021.
  13. مترجم: منظور نویسنده حادثه سقیفه بنی ساعده و غصب حق خلافت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، و نیز به پیرو آن آتش زدن درب خانه حضرت زهرا علیها السلام برای گرفتن بیعت از ساکنان آن است.
  14. برای ارجاع کامل مراجعه شود به: الغدیر، ج ۱، ص ۱۶۶–۱۸۶.

فهرست منابع

1. Albert Hourani. Islamic History, Middle Eastern History, Modern. in M H kerr(ed), Islamic studies: A Tradition and Its Problems. California: Undena Publication, ۱۹۷۹.

2. Edward W said. Covering Islam. NewYork: Pantheon Books, ۱۹۸۱.

3. Encyclopaedia of Islam, ۱۹۱۱–۱۹۳۸.

4. Encyclopaedia of Islam, ۱۹۵۳.

5. Ibn Khaldun. The Muqoddimah. tr Franz Rosental. NewYork: Pantheon Books, 1958. In Arabic, see vol 1, Beirut: Maktabul Madrasah, 1961, P ۳۴۸.

6. I. Goldziher. Muslims Studies. tr Barber and Stem. Chicago: Aldine Inc, ۱۹۷۱.

7. M. A. Shaban. Islamic history A.D 600- 750. Cambridge: University Press, ۱۹۷۱.

8. Marshall G S Hodgson. The Venture of Islam. Chicago: University of Chicago Press, ۱۹۷۴.

9. M.H Haykal. The life of Muhammad. tr Al- Faruqe n. p, American Trust Publications, ۱۹۷۶.

10. Philip K Hitti. A History of the Arabs. London: Macmillan and Co, ۱۹۶۴.

11. S.H.M Jafry. The origin and Early Development of Shia Islam. Qum: Ansariyan Publications, n. d.

12. Thomas P Hughes. A Dictionary of Islam. New Jersey: Reference Book Publishers, ۱۹۶۵ .