تابوت جهنم: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۸: خط ۶۸:
اگر چه به نظر مى ‏رسد با ذكر كلمه اول نيازى به «اسفَل» نيست، ولى آنگاه كه جايگاه بنيان گذاران ظلم را در جهنم بدانيم درخواهيم يافت كه اين تركيب كلمات براى ترسيم آن عذاب وحشتناک لازم است.
اگر چه به نظر مى ‏رسد با ذكر كلمه اول نيازى به «اسفَل» نيست، ولى آنگاه كه جايگاه بنيان گذاران ظلم را در جهنم بدانيم درخواهيم يافت كه اين تركيب كلمات براى ترسيم آن عذاب وحشتناک لازم است.


==== '''الف) درک اسفل چاهى در قعر جهنم''' ====
==== الف) درک اسفل چاهى در قعر جهنم ====
[[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] در توصيف اين «درک اسفل» مى‏ فرمايد: در قعر جهنم چاهى است و بر سر آن چاه صخره ‏اى است كه هر گاه [[خداوند]] بخواهد جهنم را شعله ‏ور كند آن صخره را از در آن چاه برمى ‏دارد و جهنم از شعله‏ هاى آن چاه شعله مى‏ گيرد.
[[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] در توصيف اين «درک اسفل» مى‏ فرمايد: در قعر جهنم چاهى است و بر سر آن چاه صخره ‏اى است كه هر گاه [[خداوند]] بخواهد جهنم را شعله ‏ور كند آن صخره را از در آن چاه برمى ‏دارد و جهنم از شعله‏ هاى آن چاه شعله مى‏ گيرد.


خط ۷۵: خط ۷۵:
آنگاه حضرت معذّبين در اين چاه جهنم را نام برد، كه بدترين آنان اولى و دومى ‏اند؛ و جالب است كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام اين مطلب را رو در روى آنان به خودشان فرمود.<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص۴۰۵- ۴۱۰. كتاب سليم: ص ۱۶۱.</ref>
آنگاه حضرت معذّبين در اين چاه جهنم را نام برد، كه بدترين آنان اولى و دومى ‏اند؛ و جالب است كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام اين مطلب را رو در روى آنان به خودشان فرمود.<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص۴۰۵- ۴۱۰. كتاب سليم: ص ۱۶۱.</ref>


==== '''ب) ابليس و ابوبكر و عمر''' ====
==== ب) ابليس و ابوبكر و عمر ====
در حديث ديگر خداوند تعالى مى‏ فرمايد: «دومى و اصحابش را در قعرى از جهنم مى ‏آويزم كه ابليس در درجه ‏اى بالاتر بر او كه پايين‏ تر است مى ‏نگرد و او را لعنت مى ‏كند»!<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۱۲۴.</ref>
در حديث ديگر خداوند تعالى مى‏ فرمايد: «دومى و اصحابش را در قعرى از جهنم مى ‏آويزم كه ابليس در درجه ‏اى بالاتر بر او كه پايين‏ تر است مى ‏نگرد و او را لعنت مى ‏كند»!<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۱۲۴.</ref>


خط ۹۰: خط ۹۰:
پرسيدم: اى مالک، اين دو نفر كيانند؟ گفت: آيا آنچه بر ساق عرش بود نخوانده‏ اى -  و من قبلاً يعنى دو هزار سال قبل از آنكه خداوند دنيا را خلق كند خوانده بودم -  «لا الهَ الاّ اللَّه، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه، ايَّدْتُهُ وَ نَصَرْتُهُ بِعَلِىٍّ (يعنى محمد را به على مؤيد نموده و يارى كردم) ». مالک گفت: اين دو نفر دشمنان آنان و ظالمين بر ايشان هستند.<ref>بحار الانوار: ج ۸ ص ۳۱۵. </ref>
پرسيدم: اى مالک، اين دو نفر كيانند؟ گفت: آيا آنچه بر ساق عرش بود نخوانده‏ اى -  و من قبلاً يعنى دو هزار سال قبل از آنكه خداوند دنيا را خلق كند خوانده بودم -  «لا الهَ الاّ اللَّه، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه، ايَّدْتُهُ وَ نَصَرْتُهُ بِعَلِىٍّ (يعنى محمد را به على مؤيد نموده و يارى كردم) ». مالک گفت: اين دو نفر دشمنان آنان و ظالمين بر ايشان هستند.<ref>بحار الانوار: ج ۸ ص ۳۱۵. </ref>


==== '''ج) حكايت اولى و دومى از قعر جهنم''' ====
==== ج) حكايت اولى و دومى از قعر جهنم ====
جالب است كه آن دو هنگام مرگ اين قعر جهنم را مشاهده كردند. [[محمد بن ابی بکر بن عبدالرحمن|محمد بن ابی ‏بکر]] مى‏ گويد: پدرم ابوبكر هنگام مرگ صداى واى و ويلش بلند شد. عمر به او گفت: اى خليفه پيامبر! چرا صداى واى و ويل بلند كرده‏ اى؟ گفت: اينان محمد و على هستند كه مرا به آتش بشارت مى‏ دهند، و در دست محمد [[صحیفه ملعونه اول|صحیفه]] ‏اى است كه در كعبه بر سر آن هم پيمان شديم. او به من مى ‏گويد: به جان خودم قسم به آن وفا كردى، و تو و اصحابت يكديگر را بر عليه ولى خدا كمک كرديد. بشارت بده به آتش در پايين‏ ترين درجه جهنم.
جالب است كه آن دو هنگام مرگ اين قعر جهنم را مشاهده كردند. [[محمد بن ابی بکر بن عبدالرحمن|محمد بن ابی ‏بکر]] مى‏ گويد: پدرم ابوبكر هنگام مرگ صداى واى و ويلش بلند شد. عمر به او گفت: اى خليفه پيامبر! چرا صداى واى و ويل بلند كرده‏ اى؟ گفت: اينان محمد و على هستند كه مرا به آتش بشارت مى‏ دهند، و در دست محمد [[صحیفه ملعونه اول|صحیفه]] ‏اى است كه در كعبه بر سر آن هم پيمان شديم. او به من مى ‏گويد: به جان خودم قسم به آن وفا كردى، و تو و اصحابت يكديگر را بر عليه ولى خدا كمک كرديد. بشارت بده به آتش در پايين‏ ترين درجه جهنم.



نسخهٔ ‏۱۳ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۲۱

آيه «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى...»[۱]

از جمله آيات تضمین شده در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدیر آيه ۱۴۰ سوره بقره و آيه ۲۴ سوره لقمان و آيه ۱۴ سوره فجر است:

«أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى قُلْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّه وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّه وَ مَا اللَّه بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» :

«يا مى ‏گوييد ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و نوادگانِ او يهودى يا نصرانى بوده ‏اند. بگو: شما آگاه ‏تريد يا خداوند؟ و چه كسى ظالم ‏تر است از كسى كه شهادتى از خداوند نزد او كتمان شود؟! خداوند از آنچه انجام مى ‏دهيد غافل نيست».

«نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ»[۲]:

«آنان را زمان اندكى از نعمت ‏ها برخوردار مى‏ سازيم و سپس به عذاب غليظى دچار مى ‏نماييم».

«إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»[۳]:

«پروردگار تو در كمين است».

آنچه در اينجا قابل ذكر است، اين آيات از دو بُعد قابل بررسى است:

موقعيت تاريخى

برنامه سه روزه غدير پايان يافته و غروب بيستم ذى ‏الحجة كاروان پيامبر صلى الله عليه وآله از غدير خم راهى مدينه شده است. گروه چهارده نفرى از منافقین نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه وآله را براى اجراى آن در عقبه هرشى در پيش دارند. قبل از رسيدن قافله به کوه هرشی، ۱۴ نفر خود را به قُلّه رساندند و در دو سوى آن كمين كردند. با رسيدن شتر پيامبر صلى الله عليه وآله -  كه پيشاپيش قافله در حركت بود و حذیفه و عمار راهنماى آن بودند -  منافقين حمله كردند و پس از درگيرى‏ هاى مفصل، منافقين فرارى شدند.

در آنجا حذيفه پيشنهاد پيگيرىِ آنان را به پيامبر صلى الله عليه وآله داد، ولى حضرت با اقتباس از دو آيه قرآن به او فهماند كه فعلاً مأمور به صبر هستم. اين دو آيه يكى در سوره ملک است كه در قرآن «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» است، ولى در كلام حضرت به اين صورت اقتباس شده آمده است: «انَّ اللَّه لَهُمْ بِالْمِرْصادِ» .

آيه دوم در سوره لقمان است كه در كلام حضرت از صيغه متكلم به غايب تغيير يافته و به جاى «نمتعهم» كلمه «سَيُمْهِلُهُمُ» به كار رفته و حضرت فرموده است: «وَ سَيُمْهِلُهُمْ قَليلاً ثُمَّ يَضْطَرُّهُمْ الى عَذابٍ غَليظٍ» .

روز بعد كه قافله براى استراحت توقف كرد بار ديگر آن گروه با يكديگر به نجوى پرداختند در حالى كه حضرت همه را از سخن سرى گفتن منع كرده بود. هنگام حركت پیامبر صلى الله عليه وآله آنان را فراخواند و مورد مؤاخذه قرار داد و پرسيد: در چه باره‏اى نجوى مى‏ كرديد؟ گفتند: ما اصلاً سخن سرّى نداشته ‏ايم!! پيامبر صلى الله عليه وآله با تضمين بخش دوم آيه ۱۴۰ از سوره بقره در كلام خود و فقط با حذف همزه استفهام قبل از كلمه «أَ أَنْتُمْ» پاسخ آنان را داد و فرمود: «أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّه، وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّه، وَ مَا اللَّه بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ».

تحليل اعتقادى

آنچه به عنوان تفسير اين آيات از تطبيق آنها بر صحیفه و توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله استفاده مى‏ شود دو نكته است:

الف) اولى و دومى كه رو در روى خدا و رسول كار خود را کتمان كردند و اين كتمان را انكار كردند، مصداق «أَظْلَمُ» يعنى ظالم ‏ترين شدند.

ب) خداوند دشمنان اهل‏ بیت‏ علیهم السلام را چند صباحى در اين دنيا مهلت مى‏ دهد چنانكه مى‏ فرمايد: «نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً» ؛ و سپس آنان را به عذاب غلاظ و شداد مبتلا مى ‏نمايد چنانكه مى‏ فرمايد: «ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ» . اين عذابِ آنان از لحظه مرگ آغاز شده و در عالم برزخ ادامه دارد تا در قيامت به سزاى اصلى اعمال خود برسند.

اولی و دومى هنگام مرگ، پيامبر و اميرالمؤمنين‏ عليهما السلام را ديدند كه به آنان مى‏ گفتند: بشارت باد شما را به آتش در پايين‏ ترين درجه جهنم!![۴]

بعد هم كه به حال احتضار افتادند خبر از ورود به آتش و داخل شدن در تابوت دادند و در توصيف آن چنين گفتند: تابوتى از آتش كه با قفلى از آتش بسته شده و در آن دوازده نفرند. آن تابوت در چاهى در قعر جهنم است، كه هر گاه خدا بخواهد جهنم را شعله ‏ور نمايد صخره را از در آن چاه بر مى‏ دارد.[۵]

در عالم برزخ هم هر از چند گاهى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام يا يكى از ائمه‏ علیهم السلام خود را به آنان نشان مى ‏دهند، و آنان از قعر آتش التماس مى‏ كنند، ولى جز پاسخ رد نمى ‏شنوند. در اين باره ماجرايى از زندگى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نقل شده در روزى با حارث همدانى بودند. حضرت فرمود: آيا آنچه من مى ‏بينم تو هم مى‏ بينى؟

عرض كرد: چگونه من مى‏ توانم آنچه شما مى‏ بينى ببينم، در حالى كه خداوند چشم شما را نورانيت داده و به شما عطا كرده آنچه به احدى عطا نكرده است. فرمود: اين ظالمِ اولى است كه بر دروازه ‏اى از آتش مى ‏گويد: اى اباالحسن، مرا ببخش. خدا او را نيامرزد.

سپس حضرت لحظاتى مكث كرد و دوباره فرمود: اى حارث، آنچه من مى‏ بينم تو هم مى‏ بينى؟ آنگاه فرمود: اين ظالمِ دومى است كه بر دروازه ‏اى از دروازه ‏هاى آتش مى‏ گويد: اى اباالحسن، مرا ببخش. خدا او را نيامرزد.[۶]

براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن /  آيه «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى...» .

آيه «إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً»[۷]  

با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدیر ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است. اين موارد در تفسير ۱۸ آيه است، كه از جمله اين آيات، آيه ۱۴۵ سوره نساء است:

«إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً» :

«منافقين در درجه پايين ‏تر آتش هستند و براى آنان يارى نخواهى يافت» .

اين آيه از سه بُعد قابل بررسى است:

متن خطبه غدير

مَعاشِرَ النّاسِ، انَّهُمْ وَ انْصارَهُمْ وَ اتْباعَهُمْ وَ اشْياعَهُمْ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلبئس مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ ... . الا انَّهُمْ اصْحابُ الصَّحيفَةِ:

اى مردم، امامانى كه مردم را به آتش جهنم دعوت مى‏ كنند، و ياران و تابعین و پيروانشان در پايين‏ ترين درجه آتش جهنم جاى دارند و چه بد است اقامتگاه متكبرين ... . بدانيد كه آنان اصحاب صحیفه ‏اند.[۸]

موقعيت تاريخى

خطابه غدير وارد مرحله معرفى دشمنان شده و اين شناسايى را از رهبران ضلالت آغاز كرده است. پس از آنكه امامان دعوت كننده به آتش را معرفى نموده، اينک نوبت آن است كه شدت عذاب خداوند را درباره آنان گوشزد فرمايد و اتباع آنان را نيز نشانه رود تا خود را آسوده از سزاى الهى ندانند. در چنين موقعيتى با اقتباس از دو آيه قرآن و تركيب هر دو در يک جمله جايگاه جهنمى آنان و اتباعشان را بيان فرموده است.

تحليل اعتقادى

آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه در جمله «انهم و انصارهم و اتباعهم و اشياعهم فى الدرک الاسفل من النار» ، «درک اسفل» است. كلمه «دَرْک» -  كه «دَرَک» هم در قرائت آن صحيح است -  به معناى آخرين نقطه در عمق چيزى مثل درياست.

بنا بر اين اگر بگوييم: «دَرَک النّارِ» يعنى آخرين نقطه قعر جهنم، ولى در اينجا تأكيد پرمعنايى براى «درک» آورده شده و آن كلمه «اسفَل» به معناى پايين‏ ترين است.

اگر چه به نظر مى ‏رسد با ذكر كلمه اول نيازى به «اسفَل» نيست، ولى آنگاه كه جايگاه بنيان گذاران ظلم را در جهنم بدانيم درخواهيم يافت كه اين تركيب كلمات براى ترسيم آن عذاب وحشتناک لازم است.

الف) درک اسفل چاهى در قعر جهنم

امیرالمؤمنین‏ علیه السلام در توصيف اين «درک اسفل» مى‏ فرمايد: در قعر جهنم چاهى است و بر سر آن چاه صخره ‏اى است كه هر گاه خداوند بخواهد جهنم را شعله ‏ور كند آن صخره را از در آن چاه برمى ‏دارد و جهنم از شعله‏ هاى آن چاه شعله مى‏ گيرد.

مى‏ بينيم كه اين چاه پس از طبقه ‏هاى هفتگانه جهنم در قعر آن قرار دارد، و خداوند آن را به صورت اتاقى قرار نداده بلكه به شكل چاه است كه عمق بيشتر در آن معنى دارد، و اينجاست كه معناى درک اسفل يا قعر پايين‏ تر معلوم مى‏ گردد. آن قدر پايين‏ تر است كه قبل از آن طبقه هفتم جهنم پايان مى‏ يابد. آن قدر پايين است كه وقتى درب آن باز مى‏ شود تازه جهنم شعله مى‏ گيرد.

آنگاه حضرت معذّبين در اين چاه جهنم را نام برد، كه بدترين آنان اولى و دومى ‏اند؛ و جالب است كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام اين مطلب را رو در روى آنان به خودشان فرمود.[۹]

ب) ابليس و ابوبكر و عمر

در حديث ديگر خداوند تعالى مى‏ فرمايد: «دومى و اصحابش را در قعرى از جهنم مى ‏آويزم كه ابليس در درجه ‏اى بالاتر بر او كه پايين‏ تر است مى ‏نگرد و او را لعنت مى ‏كند»![۱۰]

حديث ديگرى در اين زمينه از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام وارد شده كه فرمود: روزى به سمت بيرون کوفه خارج شدم و قنبر پيشاپيش من در حركت بود. در اين هنگام ابلیس رو به ما مى ‏آمد. من به او گفتم: تو پيرمرد بدى هستى! گفت: يا اميرالمؤمنين، چرا چنين مى‏ گويى؟ به خدا قسم، برايت حديثى نقل كنم كه خودم از خداى عزوجل بدون واسطه شنيده ‏ام:

آن هنگام كه به خاطر گناهم به آسمان چهارم فرود آمدم چنين ندا كردم: اى خداى من واى آقاى من، گمان نمى‏ كنم مخلوقى شقى‏ تر از من خلق كرده باشى. خداوند به من چنين وحى كرد: بلى، از تو شقى‏ تر خلق كرده ‏ام، نزد مالک (خزانه‏ دار جهنم) برو تا به تو نشان دهد.

نزد مالک رفتم و گفتم: خداوند به تو سلام مى‏ رساند و مى‏ فرمايد: شقى‏ تر از مرا نشانم ده. مالک مرا به جهنم برد و درِ طبقه بالا را برداشت. آتش سياهى بيرون آمد كه گمان كردم مرا و مالک را در خود فرو برد. مالک به آتش گفت: آرام باش، و شعله‏ ها آرام گرفت.

سپس مرا به طبقه دوم برد. آتشى بيرون آمد كه از اولى سياه ‏تر و گرم ‏تر بود. به آن گفت: خاموش باش، و خاموش شد. تا آنكه مرا به طبقه هفتم برد، و هر آتشى كه از طبقه ‏اى خارج مى‏ شد شديد تر از طبقه قبل بود.

در طبقه هفتم آتشى بيرون آمد كه گمان كردم مرا و مالک را و همه آنچه خداوند عز و جل خلق كرده را در خود فرو برد. دست بر چشمانم گذاردم و گفتم: اى مالک، دستور ده تا خاموش شود وگرنه من خاموش مى ‏شوم. مالک گفت: تو تا روز معين خاموش نخواهى شد. سپس دستور داد و آن آتش خاموش شد. دو مرد را ديدم كه بر گردنشان زنجيرهاى آتشين بود و آنان را از بالا آويزان كرده بودند و بالاى سرشان عده ‏اى با تازيانه ‏هاى آتش آنان را مى ‏زدند.

پرسيدم: اى مالک، اين دو نفر كيانند؟ گفت: آيا آنچه بر ساق عرش بود نخوانده‏ اى -  و من قبلاً يعنى دو هزار سال قبل از آنكه خداوند دنيا را خلق كند خوانده بودم -  «لا الهَ الاّ اللَّه، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه، ايَّدْتُهُ وَ نَصَرْتُهُ بِعَلِىٍّ (يعنى محمد را به على مؤيد نموده و يارى كردم) ». مالک گفت: اين دو نفر دشمنان آنان و ظالمين بر ايشان هستند.[۱۱]

ج) حكايت اولى و دومى از قعر جهنم

جالب است كه آن دو هنگام مرگ اين قعر جهنم را مشاهده كردند. محمد بن ابی ‏بکر مى‏ گويد: پدرم ابوبكر هنگام مرگ صداى واى و ويلش بلند شد. عمر به او گفت: اى خليفه پيامبر! چرا صداى واى و ويل بلند كرده‏ اى؟ گفت: اينان محمد و على هستند كه مرا به آتش بشارت مى‏ دهند، و در دست محمد صحیفه ‏اى است كه در كعبه بر سر آن هم پيمان شديم. او به من مى ‏گويد: به جان خودم قسم به آن وفا كردى، و تو و اصحابت يكديگر را بر عليه ولى خدا كمک كرديد. بشارت بده به آتش در پايين‏ ترين درجه جهنم.

محمد بن ابى ‏بكر مى‏ گويد: وقتى با او تنها ماندم به او گفتم: اى پدر، بگو: «لا اله الاّ اللَّه» .

گفت: هرگز نمى‏ گويم و نمى‏ توانم بگويم تا وارد آتش شوم و داخل تابوت گردم! وقتى نام «تابوت» را آورد گمان كردم هذيان مى‏ گويد. گفتم: كدام تابوت؟ گفت: تابوتى از آتش كه با قفلى از آتش بسته شده است. در آن دوازده نفرند، از جمله من و اين رفيقم.

گفتم: عمر؟

گفت: آرى، پس مقصودم كيست؟ و نيز ده نفر ديگر كه در چاهى در جهنم هستيم. بر در آن چاه صخره ‏اى است كه هرگاه خدا بخواهد جهنم را شعله ‏ور كند آن صخره را بلند مى‏ كند.[۱۲]

پانویس

  1. بقره /  ۱۴۰. غدير در قرآن: ج ۲ ص۴۰۵، ۴۱۰- ۴۱۲.
  2. لقمان /  ۲۴.
  3. فجر /  ۱۴.
  4. كتاب سليم: ص ۳۴۸ ح ۳۱.
  5. كتاب سليم: ص ۳۴۹.
  6. بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۱۸۵ ح ۶۸ .
  7. نساء /  ۱۴۵. غدير در قرآن: ج ۲ ص۱۴۱- ۱۴۴.
  8. مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۴۹ بخش ۶ .
  9. بحار الانوار: ج ۳۰ ص۴۰۵- ۴۱۰. كتاب سليم: ص ۱۶۱.
  10. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۱۲۴.
  11. بحار الانوار: ج ۸ ص ۳۱۵.
  12. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۱۳۰،۱۲۹. كتاب سليم: ص۳۴۹ -۳۵۱.