کتمان

از دانشنامه غدیر

غدير با كتمان محو نمى‏ شود[۱]

رهيافتگان حق و حقيقت دسته دسته به مدرسه اهل ‏البيت‏ عليهم السلام وارد شده به غدير و صاحب آن پاسخ مثبت مى ‏دهند. بايد غربال شدن مردم پيش بيايد، تا معلوم شود چه كسى عبد خداست و چه كسى اجير وابستگان سقيفه است.

منكرين غدير از صلب سامرى‏ ها و يهود هستند. سقیفه به نام سنّت بدعت ايجاد كرد تا غدير را بكوبد، ولى غدير منشور حكومت الهىِ فردا و فرداهاى انسان شد؛ كه به اراده خدا ايجاد شده، و با اراده اصحاب بُزدل و پشه ‏صفت سقيفه محو نمى ‏گردد: «يريدون ليطفئوا نور اللَّه بأفواههم و اللَّه متمُّ نوره و لو كره الكافرون».[۲]

بوستان رسالت پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به گُل نشست، و غدير گُل اين بوستان بود، ولى براى بشريت چنان كه بايد شكفته نشده است. اگر چه همه معصومين‏ عليهم السلام از اين گل زيبا و معطر گفته و ياد كرده ‏اند، ولى غدير تدريس عملى مى ‏خواهد و عظمت حكومت انسان معصوم فقط در زمان ظهور معلوم مى ‏شود.

انسان در آخرالزمان غريب واقع شده است، چون دستش از حجت خدا كوتاه و خرما بر نخيل است. با اين حال اگر خوب فكر كند و تدبير لازم را داشته باشد، مى ‏تواند راه را از چاه تشخيص بدهد.

البته همه مى‏دانند كه طلب و تشنگى اساس كار است. يعنى بصيرت استبصار مى‏ خواهد! مستبصرينى كه به بصيرت الهيه رسيده ‏اند، تشنه غدير شده و از آبشار خطبة النبى‏ صلى الله عليه وآله سيراب شده‏ اند.

غصب خلافت و كتمان غدير[۳]

بى ‏شک مهم‏ ترين كتمان غدير در غصب خلافت رخ داد؛ چه كتمانى بالاتر از اينكه ده‏ ها هزار مسلمانانى كه در غدير حضور داشتند، با گذشت دو ماه و اندى از غدير، رسماً همه چيز آن را انكار كنند؟!

آنچه در غدير خم با حضور هزاران نفر اتفاق افتاد و پيامبرخدا صلى الله عليه وآله، اميرمؤمنان‏ عليه السلام را به امامت و خلافت نصب كرد، به عنوان يک سند و حجت بار ها مورد استناد و احتجاج و استشهاد قرار گرفت، چه از سوى حضرت على‏ عليه السلام چه از سوى ديگران.

هر چند برخى با آنكه در صحنه حاضر بودند، از شهادت دادن در هنگام نياز سرباز زدند، اما كسانى هم متعهدانه ديده ‏ها و شنيده‏ هاى خود را بازگو كردند و از گواهان غدير گشتند.

البته اميرالمؤمنين‏ عليه السلام حجت را بر همگان تمام كرد، و اين كتمان ناجوانمردانه را با اتمام حجت‏هاى خود بر ملا كرد، و در همان هياهوى غصب خلافت و سقيفه چندين احتجاج و اتمام حجت نمود:

۱. اتمام حجت با خطبه غدير

تبلیغ غدیر با استناد به ركن اصلى آن كه خطابه يک ساعته پيامبر صلى الله عليه و آله است، از روش‏ هايى است كه در تبليغ غدير توسط معصومين‏ عليهم السلام موارد متعددى دارد. از متن خطبه هم اكثراً استناد به جمله «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ» است كه قُلّه و اوج كلام و پيام اصلى غدير است. در واقع استدلال به لُبِّ غدير و هدف اصلى آن و تابلوى بلندش يكى از روش‏ هايى است كه در اتمام حجت ‏هاى مربوط به غدير جلب توجه مى‏ كند.

شايد بتوان گفت: چون اين جمله غدير بين همه مسلّم است و هر كس هر اندازه از غدير را انكار كرده حداقل اين جمله را پذيرفته، لذا استناد به جمله مزبور در احتجاج‏ ها بسيار به چشم مى ‏خورد. از جمله اين موارد استناد به خطبه غدير هفت روز پس از پيامبر صلى الله عليه وآله و در روزهاى اوليه غصب خلافت است:

تشريح كيفيت خطابه غدير در مقام تبليغ آن، حاكى از مراسم و برنامه مفصل و حساب شده‏اى است كه براى اين امر مهم تدارک ديده شده بود. اين برخورد در دفاع از غدير به مخاطب مى ‏فهماند كه هيچ كس با چنين امر عظيمى نمى ‏تواند به مبارزه برخيزد و در صدد محو آن از صفحات تاريخ اسلام باشد.

هفت روز پس از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله، اميرالمؤمنين ‏عليه السلام رو در روى غاصبين خلافت در مسجد اولين اتمام حجت خود را با مطرح كردن خطابه غدیر و بيان جزئيات آن آغاز كرد و فرمود:

خداوند تعالى مرا به وصايت پيامبر صلى الله عليه و آله اختصاص داد و به خلافت او در امتش برگزيد ... . پيامبر صلى الله عليه و آله به حجةالوداع رفت و سپس به غدير خم آمد. در آنجا شبيه منبرى براى او ساخته شد و بر فراز آن رفت و بازوى مرا گرفت و بلند كرد به حدى كه سفيدى زير بغلش ديده شد و در آن مجلس با صداى بلند فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ.[۴]

۲. اتمام حجت با غدير زير شمشير بيعت اجبارى

شايد بتوان گفت: شيرين‏ ترين و هم تلخ‏ ترين تبليغ غدير هنگامى بود كه صاحب غدير زير شمشيرهاى آخته و از حلقومى در فشار طناب غاصبين، نام غدير را بر زبان جارى فرمود!

و شايد براى هيچ يک از انبيا و اوصيا شرايط حساسى مانند ساعات طناب بر گردن على‏عليه السلام انداختن و براى بيعت اجبارى آوردن پيش نيامده باشد. شكستن شجاعتِ تصنّعىِ سقيفه شمشيرى به تيزى غدير مى‏خواهد تا عربده »بيعت كن وگرنه تو را مى‏كشيم« را خفه كند و صداى مظلوميت را به گوش ناشنوايان ضد غدير برساند.

هنگامى كه غاصبين خلافت به خانه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام حمله كردند، درِ خانه را آتش زدند و شكستند و بدون اجازه وارد شدند. در اين ماجرا حضرت زهرا و حضرت محسن‏ عليهما السلام را بين در و ديوار به شهادت رساندند تا توانستند طناب بر گردن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بيندازند و آن حضرت را كشان كشان تا مسجد ببرند.

در لحظات بسيار حساس غصب خلافت كه آينه غدير در حال شكستن بود، اميرالمؤمنين ‏عليه السلام از زير شمشيرهاى منافقين -  كه حضرت را كشان كشان به مسجد مى ‏بردند -  ايام غدير را يادآور شد، كه آيا در آن روز با آن جمعيت بى‏ شمار خلافت براى من تعيين نشد؟

در آن حال ابوبکر بر فراز منبر بود و گروهى شمشيرها را بالاى سر حضرت گرفته بودند و عمر مى‏ گفت: بيعت كن و گرنه تو را مى ‏كشيم! در چنين حالتى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود: اى مسلمانان، اى مهاجرين و انصار، شما را به خدا قسم مى ‏دهم آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله نشنيديد كه در روز غدير خم چه مى‏ فرمود؟!![۵]

غاصبين خلافت پاسخ اين لحظه حساس را پيش ‏بينى كرده بودند، چرا كه هم رو در روى پيامبر صلى الله عليه و آله آن را گفتند و هم هنگام بيعت غدير آن را بر زبان آوردند، و هم در متن صحيفه ملعونه دوم آن را ثبت كردند. اين بود كه ابوبكر بلافاصله گفت: آرى، پيامبر آن مطالب را درباره خلافت تو گفته ولى آن را نسخ كرده و گفته: «اِنَّ اللَّهَ لا يَجْمَعُ لَنَا النُّبُوَّةَ وَ الْخِلافَةَ»: «خداوند نبوت و خلافت را براى ما جمع نمى‏ كند»! مى‏ بينيم غدير قابل انكار نبود، كه عنوان منسوخ شدن غدير را با يک روايت جعلى -  كه به پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت دادند -  به ميان آوردند.

و اين يعنى نداى غدير از حنجره صاحب مظلوم آن در بحرانى‏ترين شرايطى كه سقیفه آن را لگد مال مى‏ كرد.

صاحب غدير از ابوبكر پرسيد كه آيا درباره اين حديث شاهدى هم دارد كه از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده باشد؟ از ميان آن همه جمعيت فوراً چهار نفر براى شهادت برخاستند: عمر، ابوعبیده، معاذ بن جبل و سالم مولی ابی حذیفه!!

مردم بى‏ خبر از نقشه‏ هاى پنهان با مسئله ‏اى جديد رو به رو شده بودند كه قدرت فكر كردن و نفى و اثبات را از آنان گرفته بود.

خداوند در آن فتنه سياه، توسط حجت عظماى خود على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام اتمام حجت نمود. در حالى كه شمشيرها بالاى سر على‏ عليه السلام براى بيعت اجبارى آماده فرود بود، و همه مى‏ ديدند و مى ‏شنيدند حضرت فرمود:

وفا كرديد به صحیفه ملعونه خود كه در كعبه بر سر آن هم پيمان شديد، كه اگر خدا محمد را بكشد و يا بميرد اين خلافت را از ما اهل‏ بیت‏ علیهم السلام بگيريد.

آنان كه هرگز انتظار چنين افشاگرى در آن موقعيت حساس را نداشتند بى‏اختيار در پيشگاه مردم اقرار كردند. ابوبكر فوراً گفت: «تو از كجا مى‏ دانى؟! ما كه تو را از آن مطلع نكرده بوديم»!!!

ظاهراً اين مقدار اتمام حجت براى آن مردم كوردل كم بود كه نياز به شاهد بود. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فوراً فرمود:

اى سلمان، اى ابوذر، اى مقداد، اى زبير، شما را به خدا و حق اسلام قسم مى ‏دهم، آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله نشنيديد كه در حضور شما مى ‏فرمود: «اين پنج نفر -  كه نامشان را به خصوص ذكر كرد -  در كعبه بين خود صحيفه‏ اى نوشته ‏اند و پيمان بسته ‏اند كه اگر من كشته شدم يا مُردم خلافت را -  اى على -  از تو مانع شوند»؟!

اين چهار نفر شهادت دادند كه اين مطلب را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده‏ اند، و اين يادگارِ روزى بود كه پس از امضاى صحيفه، پيامبر صلى الله عليه و آله خبر آن را به اين چند نفر از اصحاب خود داد. آنان اضافه كردند كه تو از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدى كه اگر نقشه اينان اجرا شد به من امر مى‏ فرمايى چه كنم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

اگر يارانى يافتى با آنان جهاد كن و در مقابل آنان مقاومت كن، و اگر يارانى نيافتى دست نگهدار و خون خود را هدر مده.

اكنون مُشت اصحاب صحيفه و سقيفه به گونه‏ اى باز شده بود و چنان پرده از توطئه ‏هاى آنان كنار رفته بود كه جاى هيچ گونه انكارى نبود. اگر غدير عظيم ‏ترين اتمام حجت بر خلق جهان بود، پرده برداشتن از نقشه ‏هاى دشمنان غدير كمتر از آن نبود. آن روز با آنكه هر چه بايد گفته مى‏ شد در واضح ‏ترين شكل خود بيان گرديد، ولى باز هم به اجبار از صاحب غدير براى دشمن غدير بیعت گرفتند.[۶]

۳. اتمام حجت با ابوبكر

روزى ابوبکر نزد اميرالمؤمنين‏ عليه السلام آمد و به خيال اينكه توجيهى براى غصب خلافت يافته گفت: پيامبر درباره مسئله ولایت تو بعد از ايام ولايت در غدير چيزى را تغيير نداده و من شهادت می‏دهم كه تو مولاى من هستى و بدين مطلب اقرار مى‏ نمايم و در زمان پيامبر هم به عنوان اميرالمؤمنين بر تو سلام كردم، ولى اينكه «تو خليفه او باشى» در اين باره چيزى به ما نگفته است!!

اين قبيح‏ترين شكل عناد و لجاجت بود كه با نام بردن غدير و آوردن اسم ولايت و اقرار به آن فقط با ذكر كلمه «خلافت» بخواهد القاى شبهه‏اى كند. لذا اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به جاى اينكه مسئله را بر سر خلافت يا ولايت و يا هر كلمه ‏اى كه احتياج به معنى كردن دارد ببرند، معجزه‏اى نشان دادند تا اتمام حجت مستقيم الهى بر او باشد و فرمودند: چطور است پيامبر صلى الله عليه و آله را به تو نشان دهم تا به تو بگويد من به اين مسئله ‏اى كه به خود اختصاص داده‏اى از تو سزاوارترم و اگر خود را از اين مقام عزل نكنى مخالفت خدا و رسول نموده ‏اى؟

ابوبكر گفت: اگر آن حضرت را نشانم دهى و كمتر از اين را هم به من بگويد برايم كافى است! حضرت فرمود: بعد از نماز مغرب نزد من بيا تا آن حضرت را به تو نشان دهم.

اين چيزى جز معجزه نبود كه پيامبر صلى الله عليه و آله بعد از رحلت دوباره زنده شود و غدير را در چشم غاصب تكرار كند. بعد از نماز مغرب ابوبكر همراه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به مسجد قُبا آمدند و ديدند پيامبر صلى الله عليه و آله در سمت قبله مسجد نشسته است.

آن حضرت به خطاب ابوبكر فرمودند: اى ابوبكر، بر ضد ولايت على اقدام كرده‏اى و در جاى او نشسته ‏اى كه جاى نبوت است و جز او كسى مستحق آن نيست، زيرا او وصى و خليفه من است. تو دستور مرا كنار گذاردى و آنچه به تو گفته بودم مخالفت نمودى و خود را به غضب خدا و من دچار ساختى. اين لباسى را كه به غير حق بر تن كرده‏اى و اهلش نيستى بيرون بياور و الا وعده تو آتش است!

پس از اين ماجرا اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به سلمان فرمود: اكنون اين خبر را به عمر خواهد گفت و اگر قصد بازگشت هم داشته باشد او مانع خواهد شد.

ابوبكر سراغ عمر آمد و همه چيز را براى او تعريف كرد. عمر گفت: چه سست عقيده و ضعيف العقل هستى! نمى‏دانى كه اين هم گوشه ‏اى از سحر اوست! بر سر آنچه بوده ‏اى پايدار باش!!!

با اين معجزه كه پشتوانه الهى داشت بار ديگر خداوند حجتش را بر غاصب حق صاحب غدير تمام كرد.[۷]

كتمان نور غدير[۸]

يكى از معجزات غدير اين است كه اگر اکثریت اجتماع آن روزِ مسلمين، كلام پيامبرِ دلسوز خود را كنار گذاشتند و خلافتِ بلا فصل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را نپذيرفتند، ولى بسيارى از افراد نسل ‏هاى بعدى مسلمانان وصى واقعى پيامبرشان را شناختند، كه اين بالاترين هدف از «غدير» بود.

به عبارتى ديگر اگر گروه ‏هايى از مسلمين در طول زمان‏ها همچنان در مقابل جانشينان حقيقى پيامبرشان سر تعظيم فرود نياورده و نمى‏ آورند، ولى جمع عظيمى از آنان در طول تاريخ فقط على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام و يازده فرزند او را جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آله مى ‏دانند، و اين به بركت سند بزرگ غدير است كه در دست آن هاست.

در نگاهى ديگر اگر چه منافقين به تصميمات خود جامه عمل پوشاندند، ولى همان نورِ «غدیر» است كه در طول پانزده قرن، رقم ميلياردىِ شيعيان و محبين اهل ‏بيت‏ عليهم السلام را در طول تاريخ و در پهنه جهان و در هر زمانى باقى گذارده، و نور ولايت را همچنان در مناطق مختلف دنيا درخشنده و تابناک حفظ كرده است.

اوج اين عظمت را در جهان امروز شاهد هستيم كه غدير در اوج اقتدار از بلنداى آسمان بر قلوب مردم نور مى ‏افشاند و دروازه‏ هاى هدایت را به آنان نشان مى‏ دهد؛ و لحظه به لحظه شاهد گرايش ملت‏ ها به سوى تشيع و مكتب اهل‏ بيت‏ عليهم السلام هستيم.

با دريافتى كه از عظمت سخنرانى استثنائى غدير در تاريخ بشريت به دست مى ‏آوريم، و با موشكافى و تحليل ظرافت‏ هاى آن كه از نظر مراحل به هم پيوسته سخن دريابيم، و جلوه بديع فصاحت و بلاغت در خطابه غدير را از عمق جان احساس مى‏ كنيم؛ جا دارد تا ابد به اين كلام نبوى برخاسته از وحى الهى افتخار نماييم.

نفرين اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بر كتمان كنندگان غدير[۹]

با گذشت بيست و پنج سال، چه كسى احتمال مى‏ داد خاكسترِ سياه سقیفه اثرى از غدير در دل‏ ها باقى گذاشته باشد. اما بنيانگذارش چنان برنامه ‏اى تدارک ديده كه هيچ اقدامى قادر به محو آن نمی‏توانست باشد.

شايد فرصت ديگرى پيش نيايد كه يک اتمام حجت كامل عيار عمومى براى غدير در جمع حاضران انجام شود. پس تا صاحب غدير زنده است و قدرت را در دست دارد حساس ‏ترين زمان براى اجراى اين هدف است، كه يک روز هم نبايد آن را به تأخير انداخت. بايد مجلسى لايق اين هدف و اين موقعيت پر حساسيت تنظيم كرد، كه از نظر مكان و افراد پاسخگو باشد همان گونه كه گفته‏ هاى چنين مجلسى بايد با اهداف آن تطابق كامل داشته باشد.

به دليل همين حساسيت، مكان چنين مجلسى ميدان بزرگ كوفه در فضاى باز تعيين شد. به آنجا «رحبه» مى‏ گفتند، كه از نظر موقعيت جغرافيايى مركزى‏ترين نقطه پايتخت كشور پهناور اسلام بود، كه شامل حجاز و عراق و شام و ايران مى‏ شد. ميدانى كه دقيقاً كنار مسجد كوفه و دار الاماره قرار داشت و جايى وسيع‏ تر و همگانى ‏تر و حساس ‏تر از آن وجود نداشت.

از نظر افراد صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله كه در غدير حاضر بودند، چه از دوستان غدير و چه از مخالفين آن به مجلس دعوت شدند، تا گذشته از حضور در مجلس درباره آن شهادت دهند، و بايد پيش بينى مى‏ شد كه اگر به نيت تخريب غدير درباره آن شهادت ندادند چه عكس ‏العملى انجام شود.

اكنون صاحب غدير حكومت را در دست داشت و كار زدودنِ آثار سقيفه آغاز شده بود. احياى غدير نشانه‏گيرى قلب سقيفه با تير فولادين ولايت بود، كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اولين اقدامات خود دست به كار آن شد.

شيوه تبلیغ غدیر در آن شرايط، استفاده از شهرت و شيوع خبر آن بود كه طرفداران سقیفه هم به عنوان جذاب‏ترين خاطره زندگى آن را به ياد داشتند، حتى اگر جنگ بدر و اُحُد و خيبر را فراموش كرده بودند!

مجلسى عظيم و غير عادى تشكيل شد، كه تا آن زمان مردم تجربه نكرده بودند. در ميدان بزرگ كوفه سيل عظيم جمعيت آمدند و در برابر منبرى آماده نشستند، و در رديف‏هاى اول جلوى منبر حاضرين در غدير را نشاندند.

با آماده شدن مجلس، حضرت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به عنوان حاكم مطلق كشور بزرگ اسلام بر فراز منبر قرار گرفت و صحابه را درباره غدير دو گونه قسم داد. يكى اينكه به اصل واقعه غدير شهادت دهند، و ديگر اينكه جزئيات ماجراى غدير را براى مردم بازگو كنند.

حضرت در آن موقعيت استثنائى، حاضرين غدير را از اين جهت كه به صورت سمعى و بصرى در غدير حاضر بوده‏ اند و با تمام وجود در همه مراحل آن ماجرا حضور داشته و آن را به طور ملموس شاهد بوده ‏اند، ملزم كرد كه مشاهدات خود را براى نسلى كه در آن روز نبوده ‏اند بازگو كنند.

در چنين شرايطى كه سقيفه رنگ مى‏ باخت و صاحب غدير براى احياى آن آستين بالا زده بود، و عِده ‏اى از صحابه حاضر در غدير نيز در اجتماع حضور داشتند، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مجلسى استثنائى براى اين منظور تدارک ديد.

آن حضرت طى يک دعوت عمومى مردم را به ميدان بزرگ كوفه فرا خواند، كه مقابل مسجد كوفه و ساختمان حكومتىِ دار الاماره قرار داشت. در آنجا منبرى نصب كردند و مردم جمع شدند و مجلسى بسيار عظيم و پر ابهت تشكيل شد.

استفاده از شهرت غدير براى نسلى كه ربع قرن از آن فاصله داشتند، فقط به اين طريق عملى مى‏ شد كه حاضران ۲۵ سال پيش در غدير در پيشگاه ملت بپا خيزند و آنچه به چشم خود ديده ‏اند بازگو كنند.

اين بود كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بر فراز منبر قرار گرفت و اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله در رديف‏ هاى اول جلوى منبر نشستند. در اين حال كه مردم نمى‏ دانستند حضرت از كجا آغاز خواهد كرد و هدف از اين اجتماع چيست، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود:

به خدا قسم مى‏ دهم باقيماندگان از كسانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله را ديده ‏اند، و در روز غدير خم در بازگشت از حجةالوداع از آن حضرت شنيده ‏اند كه درباره من -  در حالى كه دستان مرا بلند كرده بود -  فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ وَ اَحِبَّ مَن اَحَبَّهُ. قسم مى ‏دهم هر كس اين واقعه را حاضر بوده و به چشم خود ديده و به گوش خود شنيده، برخيزد و شهادت دهد.

پس از اين كلام حضرت، حساسيت مجلس هنگامى بيشتر شد كه عده زيادى -  كه حداقل سى نفر ذكر شده ‏اند -  برخاستند و واقعه و خطبه غدير را بازگو نمودند و شهادت خود را نسبت به آن اعلام كردند.

حساسيت ديگرى كه مجلس غدير خم با آن همه اهمیت پيدا كرد كوتاهى چند نفر از صحابه در شهادت درباره غدير بود. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ديد چند نفر از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله براى شهادت دادن برنخاستند، و گويى سكوت آنان توجه مردم را جلب كرده بود.

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ديد چند نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله براى شهادت برنخاستند، و گويى سكوت آنان توجه مردم را جلب كرده بود. لازم بود براى اثبات شهرت غدير و جلوگيرى از هر گونه شک و شبهه درباره آن اقدامى صورت گيرد كه لال مانده ‏هاى سقيفه را بر سر جايشان بنشاند.

لذا حضرت نگذاشت تأثير منفى اين حركت منافقانه غدير را بشكند و فرمود: جلوى اين منبر چهار نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله هستند (كه از آنها انتظار شهادت دادن مى‏ رود) كه عبارتند از انس بن مالک و براء بن عازب و اشعث بن قیس و خالد بن یزید!

لذا فرمود: در جلوى اين منبر چهار نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله هستند (كه از آنها انتظار شهادت دادن مى ‏رود) كه عبارتند از انس بن مالک و براء بن عازب و اشعث بن قيس و خالد بن يزيد. سپس رو به آنان كرده فرمود: شما كه در غدير حاضر بوده‏ا يد، چرا بر نمى خيزيد و شهادت نمى‏ دهيد؟ گفتند: سنِّ ما بالا رفته و فراموش كرده ‏ايم!!!

حضرت رو به آنان كرده فرمود: اى انس، اگر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده ‏اى كه فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، و امروز بر نمى ‏خيزى براى من به ولايت شهادت دهى، از دنيا نروى مگر آنكه به بَرَص (پيسى) مبتلا گردى كه نتوانى آن را پنهان كنى.

و تو اى اشعث، اگر از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدى كه مى‏ فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، و امروز براى من به ولايت شهادت نمى ‏دهى، از دنيا نروى مگر آنكه خداوند چشمانت را كور كند.

و اما تو اى خالد بن يزيد، اگر از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده ‏اى كه مى‏ فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ و امروز به ولايت براى من شهادت نمى‏ دهى، خدا تو را به مرگ جاهلیت بميراند.

و اما تو اى براء بن عازب، اگر از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده ‏اى كه مى‏ فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، و امروز به ولايت من شهادت نمى‏ دهى، خدا تو را در همانجايى كه از آن هجرت كرده ‏اى (يعنى يمن) بميراند.

حضرت هر يک از آنان را -  به دليل اينكه دانسته كتمان مى‏ كنند -  نفرين كرد، اما اين چهار نفر بر عناد خود ادامه دادند و براى شهادت برنخاستند. خدا هم هر يک را به نفرين اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مبتلا كرد.

چهار نفر ديگر هم بودند كه براى شهادت برنخاستند و حضرت هر يک از آنان را نيز نفرينى كرد كه مبتلا شدند: زید بن ارقم[۱۰]، جریر بن عبدالله بجلی، یزید بن ودیعه، عبدالرحمن بن مدلج؛ و بدين صورت بر همه ثابت شد كه شهرت و معروفيت غدير مسئله ‏اى انكار ناپذير است.[۱۱]

اين نفرين براى احياى غدير و اثبات دروغ آنان در عذر بى‏ جايشان، از لسان كسى انجام شد كه مستجاب الدعوه بود و همه به اين مطلب اعتراف داشتند؛ و هر هشت نفر به نفرين اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مبتلا شدند.

اين بود بزرگ ‏ترين و مهم‏ ترين مجلس تاريخ بعد از واقعه غدير، كه در شهر صاحب غدير با شكوه و حساسيت تمام برگزار شد؛ و آميخته ‏اى از معجزه و اتمام حجت و ابلاغ را در زمينه غدير با حضور اميرِ غدير به انجام رساند.

پانویس

  1. تجلّى غدير در عصر ظهور: ص ۳۷-۵۰.
  2. صفّ /  ۸ .
  3. تبليغ غدير در سيره معصومين ‏عليهم السلام: ص ۱۸، ۸۰، ۸۱ . چهارده قرن با غدير: ص ۲۷، ۴۳. اسرار غدير: ص ۲۶۰-۲۶۲. ژرفاى غدير: ص ۱۸۰-۱۸۲. واقعه قرآنى غدير: ص ۲۱۰. فرهنگ غدير (محدّثى): ص ۳۲۹، ۳۳۰.
  4. روضه كافى: ص ۲۷. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۸ ح ۷۲.
  5. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۳.
  6. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۲۵، ۱۲۶، ۲۷۴، ۲۷۵.
  7. بحار الانوار: ج ۴۱ ص ۲۲۸.
  8. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۲۴۶.
  9. تبليغ غدير در سيره معصومين ‏عليهم السلام: ص ۷۶-۷۸، ۱۹۷-۲۰۱. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۲۴۶.
  10. جالب است كه زيد بن ارقم در زمان عثمان به درخواست اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله و در حضور مردم درباره غدير شهادت داد، گذشته از اينكه متن كامل خطبه غدير را هم نقل كرده است؛ ولى در چنين مجلسى كه در سايه امنيت صاحب غدير به راحتى مى‏ توانست شهادت دهد، از شهادت درباره آن سرباز زد! به دو مورد مذكور در بخش اول كتاب «تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام» مراجعه شود.
  11. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۴۷ و ج ۳۷ ص ۱۹۹. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۸۹، ۴۹۰. الغدير: ج ۱ ص ۹۳. مسند احمد: ج ۱ ص ۸۴ . شرح نهج ‏البلاغه: ج ۱ ص ۳۶۱ و ج ۴ ص ۴۸۸. تاريخ ابن عساكر: ج ۳ ص ۵۰ .