عایشه بنت ابی بکر
بيعت در غدير[۱]
از جمله كسانى كه در مراسم بيعت همگانى در غدير حضور داشتند عايشه دختر ابوبكر بود.
دشمن غدير[۲]
در زمان حكومت امیرالمؤمنین علیه السلام پيروان سقيفه بار ديگر در قيافه هاى ظاهر فريبى آمدند كه كمر اجتماع در مقابل آن خم شد.
بار اول همسر پیامبر صلی الله علیه و آله در ميدان جنگ در برابر على عليه السلام ظاهر شد، در حالى كه طلحه و زبير دو صحابى پيامبرصلى الله عليه وآله نيز در كنار او بودند.
حضور زن در ميدان جنگ از يک سو و همسر پيامبر صلى الله عليه و آله بودن از سوى ديگر براى عوام فريبى راه شكننده اى بود و تأثير به سزائى هم داشت، ولى دختر مؤسس سقیفه بودن و سابقه هاى شومى كه از جاسوسى براى پدر در حيات و پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله در پرونده داشت معرف خوبى براى نمايندگى او از سقیفه در مقابل غدير بود.
بار دوم معاويه در صفين و بار سوم خوارج در نهروان بود.
راوى غدير[۳]
شواهد موجود در كتب تاريخى گوياى اين حقيقت است كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از آغاز رسالت با رويكرد عمده زنان به آئين توحيدى روبرو شد. اولين پذيرنده اسلام حضرت خديجه عليها السلام و اولين شهيده جناب سمیه و نيز بانوانى كه از سابقين و مهاجران شمرده مى شدند، نمونه روشنى از ارزش زنان در دين اسلام را به نمايش مى گذارند.
همچنين حضور زنان در حجةالوداع بارزترين و ماندگارترين نوع ارزش والاى بانوان است. اخبار فراوانى كه به وسيله راويان زن از اين مراسم عظيم نقل شده گوياى تلاش گسترده زنان در پاسدارى از اين ميراث مقدس است. از جمله اين بانوان عايشه دختر ابی بکر بن ابی قحافه است:
او در شمار همسران پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و حاضران در حجةالوداع جاى داشت. در كتب مختلف اهل سنت روايت غدير از وى نقل شده است. ابن عقده در «حديث الولاية» حدیث غدیر را با ذكر سند از عايشه نقل نموده است.[۴]
بررسى موضع گيرى هاى وى و تطبيق آن با عملكرد امّ سلمه همسر ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله كه در تاريخ از خود بر جاى نهاده، تحقيق در انگيزه ها، تعيين جهت گيرى ها و موقعيت هاى آن دو، مى تواند براى تمام بانوان نمونه هايى تجربه شده و تاريخى و الگويى عملى و آكنده از راهكار باشد.
فتنه انگيزى[۵]
یكى از مسائلى كه اوضاع اجتماع مسلمانان را در سال هاى آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله و در غدير وخيم كرده بود، حركات عايشه و حفصه براى پدرانشان بود كه از داخل خانه بر ضد پيامبر صلى الله عليه و آله توطئه مى كردند. اين نفاق اهرم شكننده اى بود كه هر لحظه مشكل جديدى به وجود مى آورد.
قطع ارتباط پيامبر صلى الله عليه و آله پس از افشاى سرّ غدير[۶]
با اقداماتى كه عايشه و حفصه در مكه انجام دادند و اسرار پیامبر صلی الله علیه و آله درباره برنامه ولايت را به پدرانشان خبر دادند، آن حضرت پس از بازگشت به مدينه ديگر به خانه عايشه و حفصه نرفت و آنان را به حضور نپذيرفت و انزجار خود را نسبت به آن دو به همه نشان داد.
آن دو اين مسئله را نزد پدرانشان مطرح كردند. آنان گفتند: ما مى دانيم چرا اين گونه رفتار كرده است و علت آن چيست. شما نزد او برويد و با محبت درِ گفتگو را با او باز كنيد و او را نسبت به خود متمايل نماييد، كه او را با حيا و كريم خواهيد يافت. شايد اين گونه بتوانيد آنچه در قلب اوست بيرون آوريد و غيظ او را آرام كنيد.
پيرو اين تصميم، عايشه به تنهايى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و آن حضرت را در خانه امّ سلمه يافت در حالى كه على عليه السلام نيز نزد آن حضرت بود. پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: براى چه آمده اى؟! گفت: يا رسول اللَّه، برايم غير عادى بود كه پس از بازگشت از اين سفر به خانه خود نيامدى، و من از نارضايتى تو به خدا پناه مى برم.
حضرت فرمود: اگر اين گونه است كه مى گويى نبايد سِرّى را كه سفارش كتمان آن را به تو نمودم افشا مى كردى. با اين كار هم خود را هلاک نمودى و هم گروهى از مردم را به هلاكت انداختى.
اينجا بود كه خداوند در ادامه آيات سوره تحريم - كه درباره خيانت عايشه و حفصه در افشاى سِرّ پيامبر صلى الله عليه و آله در مكه نازل شده بود - در آيه ۱۰ اين سوره خيانت كارى آنان را به مرحله صراحت رساند و آن دو را به دو همسر خيانتكار حضرت نوح و حضرت هود عليهما السلام تشبيه كرد و چنين نازل كرد:
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَ امْرَأَةَ لُوطٍ، كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلا النّارَ مَعَ الدّاخِلينَ»:
«خداوند براى كسانى كه كافر شدند همسر نوح و همسر لوط را مثال مى زند كه همسر دو بنده صالح ما بودند ولى به آنان خيانت كردند. در نتيجه نزد خداوند همسر پيامبر بودن براى آنان هيچ فايده اى برايشان نداشت و به آنان گفته شد كه با داخل شوندگان داخل آتش شويد».[۷]
سپس پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد تا همه همسرانش در خانه امّ سلمه جمع شوند. مجلسى با حضور آنان تشكيل شد و على بن ابى طالب عليه السلام نيز در آن مجلس حضور داشت. پيامبر صلى الله عليه و آله سخن آغاز كرد و فرمود: «به آنچه مى گويم خوب گوش فرا دهيد».
سپس اشاره به على عليه السلام كرده فرمود: «اين برادر من و وصيم و وارثم و قيام كننده به امور شما و امور امت بعد از من است. آنچه به شما امر مى كند اطاعت كنيد و از فرمان او سرپيچى نكنيد كه هلاک مى شويد».
سپس خطاب به على عليه السلام فرمود: «يا على، سفارش اينان را به تو مى نمايم: مادامى كه از خدا و از تو اطاعت مى كنند از آنان به عنوان همسر من مواظبت كن و هر يک از آنها كه سرپيچى كردند آنان را طلاقى ده كه خدا و رسولش از آنان بيزار باشند»!
در آن حال همه همسران پيامبر صلى الله عليه و آله ساكت بودند و سخنى نمى گفتند. عايشه از بين آنان گفت: ما چنين نبوده ايم كه به ما دستور داده باشى و ما خلاف آن را انجام داده باشيم!!! حضرت فرمود: «بلى، تو با امر من به شدت مخالفت كردى، و به خدا قسم با همين سخنِ من نيز مخالفت خواهى كرد و بعد از من در مقابل على عصيان مى نمايى»![۸]
با اين همه، پيامبر صلى الله عليه و آله از خيانت عايشه و حفصه چشم پوشى فرمود و پس از يک ماه به خانه آنان رفت. اما آنان دست از اقدامات خود بر ضد غدير برنداشتند؛ و به عنوان مأموران اصحاب صحيفه در خانه پيامبر صلى الله عليه و آله عمل مى كردند و همچنان اسرار پيامبر صلى الله عليه و آله را براى آنان بازگو مى كردند كه بارزترين نمونه هاى آن ماجراى لشكر اسامه و مسموم كردن پيامبر صلى الله عليه و آله بود.
دو تن از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله با همدستى پدرانشان تصميم بر مسموم كردن آن حضرت گرفتند تا زودتر به اهداف خود دست يابند. آنان با گذشت دو ماه از واقعه غدير، پيامبر صلى الله عليه و آله را به دست آن دو نفر مسموم كردند.
هنگامى كه حضرت در بستر افتاد، آنان سمّ را به اسم دارو به حضرت مى دادند، و وقتى حضرت بى حال مى شد آن را در حلق پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى ريختند. در آن حال هر چه حضرت از خوردن آن اِبا مى كرد، آنان به اجبار آن را در دهان مبارک آن حضرت مى ريختند.
وقتى حضرت به حال آمد فرمود: مگر من به شما اشاره نمى كردم كه دارو را به اجبار به من نخورانيد؟! عايشه و حفصه در پاسخ گفتند: ما به عنوان اينكه مريض دارو را دوست ندارد اين كار را كرديم!! فرمود: همه شما بر اين كار متفق بوديد!!![۹]
نقش عايشه در برنامه هاى ضد غدير[۱۰]
پس از ماجراى صحیفه ملعونه اول و شروع جدى اقدامات منافقین به سركردگى ابوبكر و عمر، عايشه و حفصه نقش بسيار مهمى را براى غصب خلافت بر عهده گرفتند، چه آنكه با حضور در زندگى پيامبر صلى الله عليه و آله به عنوان همسران آن حضرت، جزئيات لحظه به لحظه ماجراها را براى پدران خود ابوبكر و عمر - كه مهره هاى اصلى صحيفه بودند - گزارش مى كردند.
بعد از ايام حج كه برنامه هاى اعلان ولايت آغاز شد، آنان تمام خبرها را فوراً در اختيار رؤساى ضد غدير يعنى پدران خود كه قرار مى دادند. ابوبكر و عمر هم طبق اخبار رسيده نقشه هاى متناسب با موقعيت طرح مى كردند، و حتى گاهى به دستور آنان سؤالاتى را طرح مى نمودند تا از پاسخ آن نتيجه لازم را براى اهداف خود بگيرند.
اين روند آن قدر تكرار شد كه وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله وارد مدينه شد به خانه عايشه و حفصه نرفت و ارتباط خود را با آنان قطع كرد و درباره آنان آيات سوره تحريم نازل شد.
آنان كه اين ارتباط را ضرورى مى دانستند به دستور ابوبكر به عنوان عذرخواهى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند، و حضرت به شدت آنان را مؤاخذه نمود.
بار ديگر كه ارتباط برقرار شد عايشه و حفصه لحظه به لحظه وخيم شدن حال پیامبر صلی الله علیه و آله را توسط پيک هاى سرّى تا لشكر اسامه براى پدران خود مى فرستادند. همين دو نفر بودند كه توانستند ابوبكر و عمر را در موقعيت لازم به مدينه بازگردانند تا برنامه غصب خلافت طبق نقشه قبلى انجام شود.[۱۱]
نقشه عايشه براى بازگرداندن عوامل ضد غدير[۱۲]
در روزهاى آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله پس از مسموميت، عايشه كه از نزديک شاهد شدت بيمارى پيامبر صلى الله عليه و آله بود و مى ديد كه هرگاه پيامبر صلى الله عليه و آله نمى تواند براى نماز به مسجد رود على عليه السلام را به جاى خود مى فرستد، به «صهيب» - كه غلام عمر بود - دستور داد تا سراغ پدرش ابوبكر برود و از او بخواهد در اسرع وقت با همراهانش به مدينه بيايند و او صبح هنگام غافلگيرانه به جاى على عليه السلام به محراب رود و براى مردم نماز بخواند!!
عايشه در اين پيام تأكيد كرده بود كه اين فرصت نبايد از دست برود چرا كه براى مراحل بعد مى تواند دستاويز قرار بگيرد. آن شب ابوبكر و عمر و عده اى از سردمداران نفاق به مدينه بازگشتند. پيامبر صلى الله عليه و آله در حال بيمارى فرمود: «امشب شر عظيمى وارد مدينه شده است»!
صبح هنگام در حالى كه مردم منتظر بودند على عليه السلام به جاى پيامبر صلى الله عليه و آله براى نماز بيايد، ناگهان ابوبكر را ديدند كه وارد مسجد شد و به سوى محراب رفت و ادعا كرد كه پيامبر صلى الله عليه و آله به او چنين دستورى داده است. مردم اعتراض كردند كه چرا لشكر اسامه را رها كرده؛ و در آن حال بلال را فرستادند تا از پيامبر صلى الله عليه و آله خبر بگيرد.
وقتى بلال خبر را به پيامبر صلى الله عليه و آله گزارش داد حضرت - با شدت بيمارى كه در اثر خيانت عايشه و حفصه بود - فرمود: «مرا بلند كنيد و به مسجد ببريد! قسم به آنكه جانم به دست اوست، فتنه و بلاى عظيمى بر اسلام نازل شده است»!
در حالى كه پاهاى حضرت به زمين كشيده مى شد و زير بغل هاى حضرت را على عليه السلام و فضل بن عباس گرفته بودند پيامبر صلى الله عليه و آله را وارد مسجد كردند. در آن لحظات ابوبكر در محراب ايستاده بود و عمر و ابوعبیده و سالم و صهیب و عده اى ديگر كه شبانه وارد مدينه شده بودند اطراف ابوبكر را گرفته بودند تا نماز را شروع كنند، اگر چه اكثر مردم منتظر بلال بودند.
مردم با ديدن پيامبر صلى الله عليه و آله كه با آن حال وارد مسجد شد، مطلب را بسيار مهم شمردند. پيامبر صلى الله عليه و آله جلو رفت و ابوبكر را از پشت سر كشيد و او را از محراب دور كرد. در يک لحظه در تاريكى صبح، ابوبكر و همراهانش متوارى شدند.
سپس پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در محراب قرار گرفت و نماز جماعت خوانده شد. حضرت پس از نماز فرمود: اى مردم، از پسر ابوقحافه و اصحابش تعجب نمى كنيد كه آنها را تحت فرمان اسامه قرار دادم، ولى مخالفت كردند و براى ايجاد فتنه به مدينه بازگشتند؟!
سپس فرمود: مرا بر فراز منبر ببريد. حضرت در حالى كه دستمالى به سر بسته بود بر پايين ترين پله منبر نشست و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
اى مردم، از امر پروردگارم آنچه همه به سوى آن مى روند (يعنى مرگ) بر من نازل شده است. من شما را با حجت واضحى كه شب آن مانند روز است ترک مى گويم. بعد از من اختلاف نكنيد آن گونه كه بنى اسرائيل قبل از شما اختلاف كردند.
اى مردم، بر شما حلال نمى كنم جز آنچه قرآن حلال كرده و حرام نمى كنم جز آنچه قرآن حرام كرده است. من در ميان شما دو چيز گران بها باقى مى گذارم كه اگر به آن دو تمسک كنيد گمراه نمى شويد و لغزش نمى يابيد: كتاب خداوند و عترت من اهل بيتم.
اين دو جانشينان من در ميان شما هستند و از يكديگر جدا نمى شوند تا بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند. و من از شما سؤال كنم با آنان چگونه رفتار كرديد.
آن روز عده اى از حوض من كنار زده مى شوند همان گونه كه شتران غريبه از چشمه آب كنار زده مى شوند. آنان مى گويند: من فلانى هستم. و من پاسخ مى دهم: نامتان را مى دانم، ولى شما بعد از من از دين بازگشتيد. خوار باشيد، خوار باشيد.
پس از آن پيامبر صلى الله عليه و آله از منبر پايين آمد و به منزل رفت، ولى ابوبكر و همراهانش ديگر به چشم مردم ديده نشدند تا در ساعات آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله بار ديگر عمر و همدستانش در خانه عايشه كنار بستر پيامبر صلى الله عليه و آله خود را حاضر ساختند.
در آن لحظات فتنه ديگرى از منافقین به وقوع پيوست و خير عظيمى را از دست همه مسلمانان گرفت، و آن ماجراى حدیث قرطاس است.[۱۳]
پانویس
- ↑ واقعه قرآنى غدير: ص ۱۱۸.
- ↑ اسرار غدير: ص ۳۰۷. چهارده قرن با غدير: ص ۱۹.
- ↑ چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۱۵۲. ماهنامه كوثر (ويژه نامه غدير، ش ۲، سال اول، ارديبهشت ۱۳۷۶) : ص ۸۰ - ۸۵.
- ↑ الغدير: ج ۱ ص ۴۸. احقاق الحق: ج ۲ ص ۴۶۰.
- ↑ ژرفاى غدير: ص ۱۱۸.
- ↑ واقعه قرآنى غدير: ص ۱۹۸،۱۹۷.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۷،۱۰۶.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۷.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۵۱۶،۵۱۴،۲۴۶،۲۳۹ . تاريخ الطبرى: ج ۲ ص ۴۳۸.
- ↑ ژرفاى غدير: ص ۱۳۹.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۶ - ۱۰۷.
- ↑ واقعه قرآنى غدير: ص ۲۰۴.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۷ - ۱۱۲.