تعجب از كوتاهى درباره غدير

از دانشنامه غدیر

تعجب از كوتاهى درباره غدير[۱]

يكى از برخوردهاى معصومین‏ علیهم السلام با دشمنان كوچک و بزرگ غدير، اظهار تعجب از كسانى است كه به بهانه‏ هاى مختلف از پذيرش آن سر باز مى ‏زنند. اين تعجب بسيارى از مخالفينِ بى‏ غرض و غير عنود غدير را بيدار مى‏ كند، به خصوص اگر تعجب از مقامى صادر شود كه خيلى كم تعجب مى‏ كند و بجا تعجب مى ‏كند!

اين تعجب درباره غدير از حضرت زهرا عليها السلام آغاز شده و از چند معصوم ديگر نيز ديده مى‏ شود. جهات تعجب كه در مجموع اين موقعيت ‏ها ديده مى ‏شود، در دوازده مورد زير خلاصه مى‏ گردد:

  1. تعجب از اينكه در غدير هم حضور در مراسم و هم شنيدن كلام پیامبر صلی الله علیه و آله و هم ديدن پيامبر و على‏ عليهما السلام تحقق يافت، كه درباره كمتر حكمى اين گونه محكم كارى مى ‏شود؛ ولى با اين همه مورد انكار قرار گرفته است!![۲]
  2. تعجب از به خاطر نياوردن آن مراسم عظيم و اظهار فراموشی نسبت به غدير، كه چگونه كسى به خود اجازه مى‏ دهد و چگونه خجالت نمى‏ كشد از اينكه با سينه سپر كرده فراموشى غدير را اظهار نمايد.[۳]
  3. تعجب از اظهار تغافل و خود را به فراموشى زدن درباره غدير از كسانى كه شخصاً در غدير خم حاضر و ناظر بودند؛ در حالى كه مراسم سه روزه و سخنرانى يک ساعته آن هم در جمع صد و بيست هزار نفرى، چگونه مى‏ تواند مورد فراموشى قرار گيرد؟[۴]
  4. تعجب از ناشنيده گرفتن غدير، يعنى برخى از حاضرين غدير با اقرار به حضور در آن مراسم ادعا مى ‏كردند كه نشنيده ‏اند يا نفهميده ‏اند در غدير چه مطلبى بيان شده است، و يا اشاره مى‏ كردند كه از ما نديده و نشنيده بگيريد و از ما اعتراف و اقرار درباره غدير نخواهيد!![۵]
  5. تعجب از انکار غدير از كسانى است كه به فراموشى و تغافل اكتفا نكردند، بلكه صريحاً انكار كردند كه چنين واقعه ‏اى اتفاق افتاده باشد. جالب اين بود كه اين انكار در نسل‏هاى بَعدِ سقيفه بيش از نسل اول بود كه كاسه از آش داغ‏تر شده بودند. البته عمليات شكننده سقيفه به حدى بود كه برخى مى‏ گفتند: مگر مى‏ شود با وجود چنان مراسم عظيمى در غدير، چنين برنامه ضد غديرى در سقيفه تدارک ديده شود؟!![۶]
  6. تعجب از مسخره كردن غدير، كه اين مسخره از سوى طرفداران انتخاب مردم در برابر انتخاب خدا مطرح مى ‏شد. يعنى اهل غدير را مسخره مى‏ كردند كه شما به چه فكر مى‏ كنيد در حالى كه مردم براى خود تصميم گرفتند و راه ضد غدير را برگزيدند!! اظهار تعجب ائمه‏ علیهم السلام هم از همين نقطه بود كه چگونه مردمى به انتخاب خود در برابر انتخاب پروردگارشان افتخار مى‏ كنند و گروه خدا باور را مسخره مى‏ كنند!![۷]
  7. تعجب از سؤال درباره معناى غدير، كه در طول چهارده قرن وجود داشته و آخرين راهِ تشكيک درباره غدير را نفهميدن يا شک در معناى «مولى» قرار داده ‏اند. اين تعجب از معصومين‏ عليهم السلام بارها اظهار شده كه چگونه كسى غدير را مى‏ پذيرد اما لُبّ و اصل و اساس آن را كه جمله «مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ» است نمى ‏فهمد و نمى‏ داند منظور از آن چه بوده، در حالى كه همه آن خطبه بلند و آن مراسم سه روزه براى بيان همين ولايت و صاحب اختيارى بوده است.[۸]
  8. تعجب از عذرخواهى بى‏جا درباره غدیر كه از سوى بيعت كنندگان با سقيفه اظهار مى ‏شد. وقتى امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهما السلام از آنان كمک مى ‏خواستند، با كمال بى ‏حيايى مى‏ گفتند: چرا غدير را بعد از بیعت با سقیفه به ما يادآور شديد، و اى كاش قبل از آن متذكر مى‏ شديد!! حضرت زهرا عليها السلام در مقابل آنان مى‏ فرمود: «بعد از روز غدير (كه قبل از سقيفه بوده) از كسى عذرى پذيرفته نيست»، و يا مى‏ فرمود: «كسى كه كوتاهى مى‏ كند و عمداً قصور مى ‏نمايد جاى عذرى براى او نيست».[۹]
  9. تعجب از ضديت با غدير به معناى ترجيح و تقدم ادعاى خلق خدا بر امر خداوند!! كه به معناى تعجب از ضديت با خدا به حساب مى ‏آيد. جهت تعجب در اين است كه عده‏ اى به جاى اينكه از گناه خود شرمسار باشند كه غدير را زير پا گذاشته‏ اند، با سينه سپر كرده به ضديت با آن پرداخته و بدان افتخار مى‏ كردند!![۱۰]
  10. تعجب از اجبار صاحب غدير به بیعت؛ يعنى نه تنها غدير را نپذيرفتند و نه تنها حق صاحب غدیر را هم براى خود برداشتند، بلكه به طمع افتادند كه حتى از خود صاحب غدير براى حكومت ضد غدیر بيعت بگيرند. اين كمال بى ‏حيايى و بى ‏انصافى در حق غدير و صاحب آن بود.[۱۱]
  11. تعجب از بى ‏انصافى درباره غدير كه به معناى برخورد ناجوانمردانه و فوق جنايت كارانه با مسئله غدير است. به عنوان نمونه:

با وجود ۱۲۰۰۰۰ شاهد:

چرا نبايد اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بتواند حق خود را بگيرد؟

چرا بايد سقيفه به نام قریش كه حق اهل‏ بیت‏ علیهم السلام است خلافت را به نام خود نمايد؟

چرا بايد براى بيعت گرفتن اجبارى از صاحب غدير درِ خانه او آتش زده شود؟

چرا بايد در راه بيعت اجبارى از صاحب غدير حضرت زهرا عليها السلام كه سيدة النساء و همسر صاحب غدير است به شهادت برسد؟

چرا بايد صاحب غدير را با آن وضع فجيع در حالى كه طناب بر گردن او انداخته‏ اند براى بيعت اجبارى ببرند و شمشيرها بر سر او بگيرند كه اگر با ضد غدير بيعت نكند او را بكشند؟

آيا همه اينها گذشته از اينكه جناياتى عظيم است، يک بى‏ انصافى و بى‏ مروتى و ناجوانمردى محسوب نمى‏ شود؟[۱۲]

۱۲. تعجب از اينكه اگر غدير قانع كننده نيست، پس چه حجت و دليلى قانع كننده است؟! يعنى اگر مراسمى به عظمت غدير و خطابه ‏اى به بلنداى خطبه غدير، آن هم از لسان مستقيم ختم نبوت صادر شده باشد و صد و بيست هزار نفر شنيده باشند و او گفته باشد كه آنچه مى‏ گويم از طرف خداست و از همه مردم حتى اهل سقيفه بيعت گرفته باشد، اگر چنين اتمام حجتى در عالم قانع كننده نيست، پس كدام دليل در جهان مى ‏تواند قانع كننده باشد؟![۱۳]

فرهنگ‏ سازى غدير با ادبيات تعجب![۱۴]

دفاع از غدير به صورت تعجب از كسانى كه نسبت به آن كم توجهى مى‏ كنند، يكى از شيوه ‏هاى بسيار مؤثر در تبلیغ غدير بوده است. اشاره به بى‏ اعتنايى مردم نسبت به غدير در گونه‏ هاى مختلفى در احتجاجات معصومین علیهم السلام به چشم مى‏ خورد، كه معمولاً با تعابيرِ مختلفِ «تعجب» همراه است.

گاهى سهل‏ انگارى در شأن غدير، و گاهى تغافل و به فراموشى سپردن آن را مطرح كرده ‏اند، و گاهى از به فراموشكارى زدن خود درباره غدير، و گاهى از دفاع نكردن از آن انتقاد كرده ‏اند، و گاهى از انكار و نپذيرفتن آن، و گاهى از اينكه با وجود چنين مستند قوى چگونه صاحب آن نتوانسته حق خود را بگيرد ياد نموده ‏اند.

اين تعجب‏ ها در كلام حضرت زهرا و امیرالمؤمنین و امام باقر و امام صادق ‏عليهم السلام، در پاسخ به دشمنان غدير و يا در مقام هشدار به دوستان غدير ديده مى ‏شود. در ادامه هشت مورد از آن ها ذكر خواهد شد:

تعجب از فراموشى غدير[۱۵]

به نظر شما تعجب ندارد كه حاضرين در غدير آن هم از ساكنين مدینه، آن هم از حضرت زهرا عليها السلام بپرسند كه اصلاً پيامبر صلى الله عليه و آله درباره خلافت على‏ عليه السلام چيزى فرموده يا نه؟! كاش سؤالى به عنوان تشكيک درباره غدير مطرح مى‏ كردند. كاش نمى ‏گفتند: «كلام صريحى»؛ و كاش نمى ‏گفتند: «قبل از وفاتش»!! پس اين سؤال نيست، استهزاء است! طلبكار شدن است! و به همين دليل پاسخى جز نگاه پر از تعجب به سائل نخواهد داشت.

اين اتفاقى بود كه در روزهاى پر از اشک و آه فاطمه ‏عليها السلام بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله رخ داد، كه نمک ديگرى بر زخم آن حضرت بود. محمود بن لُبَيد بر سر قبر حمزه آمد و حضرت را در آنجا در حال گريه ديد. خدمتش عرض كرد: من سؤالى از شما دارم كه سينه ‏ام را مضطرب ساخته! فرمود: سؤال كن. عرض كردم: آيا پيامبر صلى الله عليه و آله قبل از وفاتش درباره امامت على كلام صريحى فرموده است؟!!

حضرت زهرا عليها السلام فرمود: واعجبا، آيا روز غدير خم را فراموش كرده ‏ايد؟!! گويا مى‏ خواست بفرمايد: آيا دنبال كلامى صريح ‏تر از سخنى هستى كه پيامبر صلى الله عليه و آله بر فراز منبر غدير فرموده و صد و بيست هزار نفر بر صراحت آن شاهدند؟ اگر بعد از چنان روزى هنوز سينه ‏ات از شک و ترديد مضطرب است بهتر آنكه از هدايت خود نااميد باشى! يک عمر سفارشات پیامبر صلی الله علیه و آله درباره خلافت على‏ عليه السلام كجا رفت؟ اگر واقعاً فراموش كرده ايد بايد فكرى براى هوش و حافظه شما كرد، كه مبادا نماز و روزه و زكات و حج را هم فراموش كنيد!

تعجب از قانع نشدن با غدير[۱۶]

از بى‏ شرمى بايد تعجب كرد كه فدک را غصب كنند و حاكم ظالمى به آنجا بفرستند و در اثر ظلم او مردم به شكايت نزد صاحب غدير بيايند، و هنگام دادخواهى براى مردمِ مظلوم لشكرى از سوى غاصب به قصد بازگرداندن ظلم فرستاده شود!! در اين ميان به امام غدير گفته شود كه چرا بر عليه خليفه سقيفه اقدام كرده ‏اى؟!

«اَشجَع» نماينده سقيفه در فدک مغصوب بود. او به مردم منطقه ظلم و اجحاف فراوانى نمود به حدى كه اهل آنجا براى شكايت نزد اميرالمؤمنين ‏عليه السلام آمدند. آن حضرت همراه عده ‏اى به آنجا آمدند تا او را از رفتارش باز دارند. اشجع در مقابل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام قرار گرفت و بر تصميم خود پافشارى كرد و در نتيجه به دست اصحاب حضرت كشته شد.

با رسيدن اين خبر به ابوبکر، عده ‏اى را به سركردگى خالد بن ولید به منطقه فرستاد. امیرالمؤمنین‏ علیه السلام با يک اشاره ذوالفقار خالد را از اسب به زير انداخت، به طورى كه همه لشكر او وحشت كردند. سپس حضرت خالد را توبيخ كرد كه با سِمَت سرلشكرى براى سقیفه به جنگ غدير آمده، در حالى كه شخصاً در غدير حاضر بوده است! حضرت تعجب خود را از اين حركت خالد با كلمه «واى بر تو» ابراز كرده و فرمود:

واى بر تو اى خالد! چقدر مطيع خائنين و عهدشكنان هستى! آيا روز غدير براى تو قانع كننده نبود كه اكنون چنين تصميمى گرفته ‏اى؟!

وقتى به مدينه بازگشتند دامنه سخن درباره اين اقدام ضد غدير تا خود ابوبكر رسيد و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بر او اتمام حجت‏ هايى فرمود. پس از جدا شدن از آنان، حضرت صبورانه شكايت خود را از غاصبين غدير و فدک ابراز داشت؛ و با تعجب از اينكه غدير براى آنان قانع كننده نيست؛ به عباس عموى خود فرمود:

من با اينان راهى جز صبر انتخاب نكرده‏ ام، همان طور كه پيامبر صلى الله عليه و آله به من دستور داده است. اكنون كه روز غدير براى اينان قانع كننده نيست به حال خود واگذارشان!! بگذار آنچه قدرت دارند ما را ضعيف نمايند، كه خداوند مولاى ماست و او بهترين حكم كننده است.

تعجب از عذرخواهى بى ‏جا پس از غدير[۱۷]

آيا تعجب ندارد كه زنان صحابه با تأخير سه ماهه، به عيادت دختر پيامبرشان در بسترى بيايند كه به خاطر غدير در آن افتاده است؟

آيا نبايد متعجبانه نگريست به مردانى كه با شنيدن قهر فاطمه ‏عليها السلام از بى‏ وفايى آنان، مجروح غدير را به خاطر آورده ‏اند و براى عيادت بانوى بانوان جهان آمده‏ اند كه روزهاى مرگ را سپرى مى‏ كند؟

آيا نبايد با حيرت نگريست به كسانى كه در عيادت هم نمک ديگرى بر زخم سيدة النساء عليها السلام زدند؛ و به جاى آنكه بگويند: اى كاش حق غدير را ضايع نكرده بوديم، گفتند: اى كاش از غدير اطلاع داشتيم!!

اين ماجرا در روزهاى آخر عمر حضرت زهرا علیها السلام اتفاق افتاد هنگامى كه عده‏اى از زنان مهاجر و انصار به عيادت آمدند. آن  حضرت در اين فرصت مطالبى درباره مسئله غصب خلافت مطرح كرد و بر آنان اتمام حجت فرمود.

زنان سخنان حضرت را براى مردان خود نقل كردند، و در پى آن عده ‏اى از سرشناسان مهاجر و انصار به عنوان عذرخواهى نزد حضرت آمدند و عرض كردند: اگر ابوالحسن اين مطالب را براى ما مى ‏گفت قبل از آنكه پيمان با اهل سقيفه را محكم كنيم و با آنان بيعت نماييم، ما هرگز به جاى او با ديگرى بيعت نمى ‏كرديم!

حضرت متعجبانه از اين فرهنگ جاهلى كه بيعت باطل را بهانه ادامه راه ضلالت مى‏ داند، آنان را از خود راند و فرمود:

بعد از روز غدير خم خداوند هيچ دليل و عذرى (در برابر ولايت) براى احدى باقى نگذاشته است. آيا پدرم در روز غدير خم براى احدى عذرى باقى گذاشت؟! از من دور شويد، كه عذرى از شما پذيرفته نيست بعد از آنكه عذرهايتان خواسته شده است. بعد از كوتاهى شما جايى براى امر و نهى باقى نمانده است.

تعجب از حاضرين غدير در مقايسه على‏ عليه السلام و معاويه[۱۸]

نگاه متعجبانه به معاويه در واقع تعجب از سقيفه است. معاويه و سلف او چه كسى بودند و از كجا آمدند، كه طمع در خلافت نمودند؟ مگر چه سوابقى بالاتر از غديرِ على‏ عليه السلام داشتند كه مردم به خاطر آنها سقيفه را پسنديدند؟ اين اظهار تعجب از دشمنِ غدير هنگامى بود كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در كوفه براى حركت به سوى صفین خطابه ‏اى ايراد كرد و در آن چنين فرمود:

تعجب از معاوية بن ابى‏ سفيان است كه در خلافت با من به نزاع برخاسته و امامت مرا انكار مى‏ كند! اى مهاجرین و انصار...، آيا بر شما واجب نيست كه مرا يارى كنيد و آيا امر من بر شما واجب نيست؟ آيا نمى‏ دانيد كه بيعت من بر حاضر و غايب شما لازم شده؟ پس چرا معاويه و اصحابش در بيعت من خلل وارد مى‏ كنند؟ ... آيا سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را نشنيديد كه در روز غدير درباره ولايت و صاحب اختيارى من مى‏ فرمود؟!

تعجب از بى‏ انصافى مردم با غدير[۱۹]

«چقدر اين امت نسبت به على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام ظلم و بى ‏انصافى كرده‏ اند»! اين جمله تعجب‏ آميز را امام باقر علیه السلام فرمود؛ و سپس تعجب خود را از دوستى و دشمنى بر اساس سقيفه و كنار گذاشتن حب و بغض بر اساس غدير اعلام كرد و فرمود:

شما مخالفين، دوستانِ ابوبكر را دوست داريد و از دشمنان او -  هر كس كه باشد بيزارى مى‏ جوييد، و دوستان عمر را دوست داريد و از دشمنان او -  هر كس كه باشد -  بيزارى مى‏ جوييد، و دوستان عثمان را دوست داريد و از دشمنان او -  هر كس كه باشد -  بيزارى مى‏ جوييد.

ولى وقتى نوبت به على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام مى‏ رسد مى ‏گويند: دوستانش را دوست داريم ولى از دشمنانش بيزارى نمى‏ جوييم بلكه آنان را هم دوست داريم! چگونه چنين ادعايى برايشان صحيح است در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله مى ‏فرمايد: اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ، وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ، وَ اُنْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَ اُخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ. ولى مى‏ بينى كه با دشمنان او دشمنى نمى‏ كنند و خواركنندگان او را خوار نمى ‏نمايند. اين انصاف نيست!

تعجب از نفهميدن معناى غدير[۲۰]

تشكيک و شبهه ‏اندازى افكار مردم بى ‏غرض را هم مشوّش مى ‏نمايد، به گونه‏ اى كه در معنا و مفهوم حقيقتى چون غدير احساس تحير مى‏ كنند. اين از ترفندهاى دشمن براى فتح سنگرهاى اعتقادى ماست و بارها اين نتيجه را در برداشته كه نزديک ترين دوستان غدير سؤالاتى درباره آن مطرح كرده ‏اند كه پاسخ آن بسيار واضح بوده است.

يكى از اصحاب امام باقر علیه السلام از آن حضرت پرسيد: معناى كلام پيامبر صلى الله عليه و آله چيست كه فرمود: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ»؟ حضرت با تعجب از چنين سؤالى فرمود: آيا مثل اين مطلب جاى سؤال دارد؟! به آنان فهمانيد كه جانشين او خواهد بود.

يعنى پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير جوانب بسيارى از خلافت و امامت را به آنان آموخت، اما حداقل چيزى كه هر مخاطبى از غدير فهميد تعيين كسى بود كه بايد جاى رسول‏ اللَّه ‏صلى الله عليه وآله بنشيند. اين را حتى منافقین فهميدند و به همين دليل عكس ‏العمل منفى از خود بروز دادند و اظهار نارضايتى كردند!

تعجب از انكار حقيقت بزرگ غدير[۲۱]

ظلم در حق غدير عجيب است كه از بى ‏اعتنايى آغاز شد و به تغافل رسيد. گام بعدى انكار پيمان غدير با اقرار به اصل آن بود. مرحله نهايى انكار اصل آن بود، كه در اوج بى ‏پروايى و ناديده گرفتن روز حساب انجام گرفت و گفتند: «اصلاً چنين اتفاقى در تاريخ نيفتاده است»!! امام باقر عليه السلام انكار عمومى امت نسبت به حقيقت بزرگ ولايت در غدير را اين گونه بيان فرموده است:

اين امت انكار كردند پيمانى را كه پيامبر صلى الله عليه و آله از ايشان براى على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام گرفت، در روزى كه او را براى مردم منصوب فرمود و آنان را در زمان حياتش به ولايت و اطاعت او فراخواند و خود آنان را بر اين مطلب شاهد گرفت.

تعجب از تغافل مردم از غدير[۲۲]

عجيب است كه مردمانى در حضور پیامبر صلی الله علیه و آله هم اقرار لسانى نمودند و هم بيعت كردند، اما به محض آنكه چشم پيامبر صلى الله عليه و آله را دور ديدند خود را به فراموشى زدند، گويا خدا را به خاطر رسولش مى‏ پرستيدند و اكنون با رفتن رسول، خدا را هم بنده نبودند.

امام صادق ‏علیه السلام فرمود: مردم درباره روز غدير خم خود را به غفلت زدند همان گونه كه در روز مشربه امّ ابراهيم خود را به غفلت زدند! روز مشربه مردم اطراف حضرت بودند كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام آمد، ولى براى حضرت جا باز نكردند!!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى مردم، آيا در حالى كه من زنده‏ ام و در بين شما هستم به اهل ‏بیت من بى ‏اعتنايى مى‏ كنيد؟ بدانيد اگر من از ميان شما غايب شوم خداوند از شما غايب نمى ‏شود!

منبع

دانشنامه غدیر،جلد ۶،صفحه ۸۱.

پانویس

  1. تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص۲۲۸-۲۳۱.
  2. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۸۸ ح ۳۶۰. بحار الانوار: ج ۱۰ ص ۱۳۹.
  3. كتاب سليم: حديث ۲۶. اثبات الهداة: ج ۱ ص ۵۲۶ ح ۲۸۵ و ج ۲ ص ۱۱۲ ح ۴۷۳. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۳ و ج ۳۶ ص ۳۵۲ ح ۲۲۴. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۷.
  4. اثبات الهداة: ج ۱ ص ۵۲۶ ح ۲۸۵.
  5. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۶۴ ح ۷۳۶. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۴۷ و ج ۳۷ ص۴۱۰، ۱۹۹. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص۸۹، ۴۹۰. الغدير: ج ۱ ص  ۹۳. مسند احمد: ج ۱ ص ۸۴ . شرح نهج ‏البلاغه: ج ۱ ص ۳۶۱ و ج ۴ ص ۴۸۸. تاريخ ابن عساكر: ج ۳ ص ۵۰.
  6. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۶۴ ح ۷۳۶.
  7. كتاب سليم: حديث ۱۴.
  8. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۴ ح۱۳۹، ۱۴۰.
  9. دلائل الامامة: ص ۳۸. خصال: ص ۱۷۳. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۸۶ و ج ۴۳ ص ۱۶۱. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۱۵.
  10. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۰۵.
  11. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۴۸.
  12. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۲۳۹ و ج ۳۷ ص ۱۴۰ ح ۳۳.
  13. بحار الانوار: ج ۲۹ ص۴۶-۶۲.
  14. تبليغ غدير در سيره معصومين ‏عليهم السلام: ص۱۲۱-۱۲۸.
  15. بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۳۵۲ ح ۲۲۴. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۷. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۱۲ ح ۴۷۳.
  16. بحار الانوار: ج ۲۹ ص۴۶-۶۲.
  17. دلائل الامامة: ص ۳۸. خصال: ص ۱۷۳. بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۶۱.
  18. بحار الانوار: ج ۳۲ ص ۳۸۸.
  19. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۲۳۹.
  20. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۴ ح ۱۴۰.
  21. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۳۴ ح ۵۸۴.
  22. اثبات الهداة: ج ۱ ص ۵۲۶ ح ۲۸۵.