جایگاه پیروان امامان ضلالت

جایگاه پیروان ائمه ضلالت در خطبه غدیر توسط پیامبر صلی الله علیه و آله بر اساس دو آیه ۱۴۵ نساء و ۲۹ نحل مانند اصحاب صحیفه ملعونه پایین‌ترین درجه جهنم دانسته شده است.

بر اساس این قسمت از خطبه گفته شده که پیروان غاصبان خلافت نیز به‌سبب تبعیت آگاهانه یا از روی تقصیر در دوزخ شریک‌اند؛ زیرا حجت عقلی و شرعی بر آنان تمام بوده و کوتاهی در شناخت حقیقت، جهل مقصر محسوب می‌شود که همانند عمل عمدی است. تنها گروه اندکی که شرایط تحقیق نداشته و «جاهل قاصر» به‌شمار می‌آیند، از این حکم مستثنا هستند.

در تحلیل اعتقادی آمدن دو آیه ۱۴۵ نساء و ۲۹ نحل در این قسمت خطبه چنین گفته شده است: در این قسمت از خطبه سه عبارت «انصار»، «اتباع» و «اشیاع» در کنار رهبران آتش آمده است؛ کسانی که در آخرین نقطهٔ قعر جهنم قرار می‌گیرند که بدترین جایگاه برای متکبران است.

پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه غدیر اصحاب صحیفه را متکبرانی معرفی می‌کند که ابتدا در برابر فرمان‌های الهی سر تسلیم فرود نیاوردند، سپس با بدعت‌گذاری و تغییر در احکام، فراتر رفته و در نهایت به قتل و تبعید عمل‌کنندگان به شریعت رسیدند؛ مرتبه‌ای از تکبر که از ابلیس و فرعون نیز شدیدتر دانسته شده است.

علت جهنمی‌بودن پیروان ائمه ظلالت

به‌نوشته برخی شارحان خطبه غدیر این قسمت از خطبه که درباره سران ضلالت از اصحاب صحیفه ملعونه است در برخی کتاب‌های اهل سنت آمده است؛ از جمله در المعجم الاوسط نوشته سلیمان بن احمد طبرانی (درگذشت: ۳۶۰ق).[۱] در میان منابع شیعه، به رخداد صحیفه ملعونه در کتاب‌هایی چون کتاب سلیم بن قیس هلالی[۲] پرداخته شده است.

از نظر برخی شارحان خطبه غدیر، اینکه غاصبان خلافت در درکات دوزخ جای دارند امری پذیرفتنی است؛[۳] اما، سؤالی که ممکن است به ذهن برسد این است که چه دلیلی دارد که دوستان، یاران و پیروانشان با خود آنان در دوزخ جای دارند؟

در پاسخ گفته شده که دلیل این الحاق به‌سبب پیروی‌کردن آنان است؛ زیرا با برخورداری از حجت عقلی و شرعی می‌توانستند پیرو حق باشند. پس هنگامی که حجت بر انسان تمام شد دیگر معذور نیست؛ بلکه مقصر است و جاهل مقصر هم در حکم مقصر است، خواه عمداً و خواه از روی جهل ونادانی. درباره حکم عمداً که معلوم است؛ اما در صورت جهل، برای آنکه می‌توانست تحقیق کند تا حق بر او آشکار گردد، اما چنین نکرد.

اینجاست که می‌گویند جاهل مقصر در حکم عامل است، مگر اینکه جاهل در شرایطی باشد که نتواند جهل خود را برطرف کند. یا اینکه دسترسی به کسی نداشته باشد که در این صورت جاهل قاصر است و در حکم عامل نیست. مصداق این مورد بسیار کم است.

علت این امر این است که امامت یکی از اساسی‌ترین مسائل اعتقادی است؛ به طوری که اعمال مکلف، از نماز و روزه و امثال آن، بدون اعتقاد به امامت امام معصوم مورد قبول واقع نمی‌شود و اگر کسی پیرو این نظر نباشد و از دیگران پیروی کند در روز جزا مسؤل خواهد بود.[۴]

روایاتی درباره جهنمی بودن پیراون اهل ضلالت

برخی شارحان خطبه غدیر، برای محکم‌ساختن هرچه بیشتر اینکه هرکس از امام معصوم پیروی نکند در قیامت به عذابی سخت گرفتار خواهد شد به برخی روایات اتکا کرده‌اند:[۵]

حدیث اول

ابن‌متوکل به اسنادش از امام باقر علیه السلام روایت می‌کند که آن حضرت فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌فرماید: خداوند متعال فرموده است: هر گروه و دسته و رعیتی را از مسلمانان که مطیع امام ظالم باشند عذاب می‌کنم؛ زیرا خداوند امامت او را تأیید نکرده است؛ اگرچه آن مردم در اعمال خود نیکوکار باشند. و هرآینه عفو خواهم نمود از هر رعیتی در اسلام که اطاعت نمایند از امام به‌حق که از طرف خدا معین شده باشد؛ اگرچه آن مردم از حیث عمل معصیت کار و آلوده باشند.[۶]

حدیث دوم

امام باقر علیه السلام فرمودند: به درستی که امامان ظالم و اتباعشان از دین خدا بر کنار هستند و از حق دور هستند؛ زیرا به‌سبب اعمالشان گمراه شده‌اند. اعمالی که آنان انجام می‌دهند مانند خاکستری است که باد شدید آن را پراکنده‌سازد و آنان قادر بر چیزی نیستند از آنچه در دنیا عمل کرده‌اند و این کمال گمراهی است.[۷]

حدیث سوم

محمد بن مسلم می‌گوید: شنیدم از امام باقر علیه السلام که می‌فرمود: چهار چیز است که پشت را می‌شکند؛ یکی از آنها امامی است که معصیت خدا را می‌کند، ولی مردم از او اطاعت نمایند و او را امام بدانند.[۸]

حدیث چهارم

امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه که می‌فرماید: «روز قیامت می‌بینی کسانی را که بر خدا دروغ بسته‌اند سیه‌رو شده‌اند» فرمود: کسی که دعوی امامت داشته باشد، حال آنکه امام نباشد. گفتم: اگر چه علوی و فاطمی باشد؟ فرمود: اگر چه علوی و فاطمی باشد.[۹]

آیات استفاده‌شده در این قسمت از خطبه

به‌گفته برخی شارحان خطبه غدیر، در این قسمت از خطبه از دو آیه از قرآن استفاده شده است:

  • آیه ۱۴۵ سوره نساء:  إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً؛ منافقان در پایین‌تر درجه آتش هستند و برای آنان یاری نخواهی یافت .
  • آیه ۲۹ سوره نحل:  فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ؛ از درهای جهنم وارد شوید در حالی که در آن دائمی خواهید بود و بد جایی برای متکبران است .

موقعیت قرآنی آیات

برخی شارحان خطبه غدیر موقعیت استفاده از آیات ۱۴۵ نساء و ۲۹ نحل را چنین توصیف کرده‌اند: خطابه غدیر وارد مرحله معرفی دشمنان شده بود و این شناسایی از رهبران ضلالت آغاز شده بود. پیامبر صلی الله علیه و آله پس از آنکه امامان دعوت‌کننده به آتش را معرفی نمود، به توصیف شدت عذاب خداوند درباره آنان پرداخت. در ادامه درباره عذاب اتباع آنان نیز سخن گفت تا خود را آسوده از سزای الهی ندانند. او در چنین موقعیتی با اقتباس از دو آیه قرآن و ترکیب هر دو در یک جمله جایگاه جهنمی آنان و اتباعشان را بیان فرمود:

آیه ۱۴۵ سوره نساء، درباره اهالی «فروترین درجات دوزخ» است. این آیه در ضمن آیاتی از این سوره است که در وصف منافقان است. این آیات که از آیه ۱۳۷ این سوره آغاز شده، منافقان را به دوستی با کافران و دوری از مؤمنان توصیف کرده است. همچنین آنان را در مشغول به انتظارکشیدن برای نزول بلا بر مؤمنان و مشغول حیله‌گری با خداوند و متحیربودن در دین توصیف کرده است؛ تا آنجا که می‌فرماید: «منافقان در پست‌ترین جای جهنم جای دارند».

مفاد آیه ۲۹ نحل در چهار جای قرآن با عبارات مشابه درباره اهل جهنم آمده است؛ ولی در سوره نحل با «لام» آمده که در خطبه نیز «لَبِئْسَ» است، پس باید مورد خطبه را اشاره به آیه مزبور دانست. این آیه در ذیل آیاتی درباره گمراه‌کنندگان مردم است که روز قیامت گناهان گمراه‌شدگان توسط خود را نیز بر دوش خواهند کشید. در توصیف این گروه حیله‌گری و رویارویی با خداوند ذکر شده تا آنجا که می‌فرماید: «از ابواب جهنم وارد شوید و در آن دائمی باشید، و چه بد جایی است محل اقامت متکبران».[۱۰]

تحلیل اعتقادی آیات

برخی شارحان خطبه غدیر در تحلیل آمدن دو آیه ۱۴۵ نساء و ۲۹ نحل در این قسمت از خطبه چنین گفته‌اند: این قسمت قرآنی غدیر، سه نقطه حساس دربردارد که با توجه به جمله قبل و آخر این جمله مرجع ضمایر آن اصحاب صحیفه ملعونه هستند که امامان دعوت‌کننده مردم به آتش‌اند. در این باره باید سه نکته اعتقادی برداشت شده از این آیات مورد تحلیل قرار گیرد:

تحلیل اعتقادی اول: انصار، اتباع و اشیاع امامان آتش

در این قسمت از خطبه سه عبارت «انصار»، «اتباع» و «اشیاع» در کنار رهبران آتش آمده است؛ اما اینان چه کسانی هستند:

انصار امامانِ آتش

انصار یعنی یاران و دست‌اندرکارانی که در روزهای غصب خلافت به یاری ابوبکر و عمر شتافتند. اگر آنان نبودند، بدون شک مجریان سقیفه کاری از پیش نمی‌بردند. روزی که بر در خانه علی و فاطمه علیهما السلام برای گرفتن بیعت آمدند چهار هزار نفر مسلح در کوچه‌های مدینه آماده بودند که اگر مهاجمین با مشکلی رو به رو شدند به عنوان کمک بیایند.[۱۱] آنگاه که عمر فریاد زد: «هیزم بیاورید تا خانه را با اهلش آتش بزنم»، در کتاب سلیم بن قیس آمده که عده‌ای بسته‌های هیزم را حمل کردند تا بر در خانه فاطمه علیها السلام چیدند.[۱۲] آنگاه که عمر آمد تا هیزم‌ها را آتش بزند چه بسیار افرادی که آتش‌بیار معرکه بودند و نامشان در تاریخ ثبت نشده است.[۱۳] او با لگد در را شکست و بقیه در پی او بی‌اجازه به خانه وحی یورش آوردند. این افراد چه کسانی بودند؟ علی بن ابی‌طالب علیه السلام را چهل نفر برای بیعت می‌بردند این افراد چه کسانی بودند؟[۱۴]

آنگاه که فدک را غصب کردند همین گروه بودند که راضی نبودند این سرزمین در دست فاطمه علیها السلام باشد و در پی سهم‌بردن از آن بودند؛ در این قضیه کار به جایی رسید که آن حضرت خطابه بلند خویش را ایراد فرمود و از هم‌یاری مردم با ظالمان شکایت کرد.[۱۵] باید اذعان داشت که وقتی کسی یاور ابوبکر و عمر شد پس در نتیجه بر ضد امیرالمؤمنین و صدیقه کبری علیهما السلام قیام کرده است. این درجه نهایی یاری بر ضد خداوند است. چنین افرادی باید در انتظار بدترین سزای الهی باشند.[۱۶]

اتباع امامانِ آتش

«اتباع» به‌معنای تابعان کسانی هستند که نگذاشتند این آتشِ برافروخته بر ضد اهل بیت علیهم السلام خاموش شود. آنان کسانی هستند که این راه را زنده نگاه داشتند و نسل‌های بعدی مسلمانان را به آن سو کشاندند؛ همچون تابعین واقعی پیامبر صلی الله علیه و آله که نگذاشتند چراغ اسلام در نسل‌های بعدی خاموش شود. اتباع عمر پس از او نقشه بسیار دقیقی اجرا کردند تا عثمان خلافت را به دست بگیرد و گفتمان سقیفه ده سال دیگر به حیات خود ادامه داد. تا زمانی که مردم به امیرالمؤمنین علیه السلام رجوع کردند و خلافت ظاهری امیرالمؤمنین علیه السلام آغاز شد.

در این روزگار که ممکن بود گفتمان سقیفه دچار فراموشی شود، عده‌ای از تابعان سقیفه به شام رفتند و در کنار معاویة بن ابوسفیان علیه گفتمان غدیر جنگیدند. عده‌ای دیگر در بصره، در کنار دختر یکی از اصحاب سقیفه، و طلحه از امضاکنندگان صحیفه ملعونه دوم رو به روی غدیر ایستادند.

در همین حال در حکومت علی علیه السلام، نفوذ تابعان سقیفه به‌حدی بود که علناً بدعت‌های عمر را اجرا می‌کردند و اگر حضرت مانعشان می‌شد، اعتراض می‌کردند و حضرت را واردار می‌کردند که از مخالفت دست بردارد. برای نمونه، روزی امیرالمؤمنین علیه السلام در کوفه به امام حسن علیه السلام دستور داد تا بین مردم اعلام کند که نماز تراویح بدعت عمر و ممنوع است. مردم با شنیدن این دستور اعتراض کردند. وقتی امام حسن علیه السلام نزد امیرالمؤمنین علیه السلام بازگشت، حضرت پرسید: این صدا چیست؟ عرض کرد: یا امیرالمؤمنین، مردم فریاد می‌زنند: ای عمر، به فریاد ما برس! امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: برو و به مردم بگو: نمازتان را بخوانید.[۱۷]

اشیاع امامانِ آتش

«اشیاع» جمع «شیعه» به‌معنای «پیرو» شامل همه کسانی می‌شود که در طول تاریخ راه اصحاب سقیفه را پذیرفته‌اند و در راه پیشبرد اهداف سقیفه گام برداشتند. این عنوان محدوده زمانی و مکانی ندارد و تا آخرین روز دنیا ادامه خواهد یافت و در پرونده سقیفه نام همه پیروانشان ثبت خواهد شد.[۱۸]

تحلیل اعتقادی دوم: درک اسفل یعنی چه؟

نکته دوم در جمله پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه غدیر عبارت  الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ  در آیه ۱۴۵ سوره نساء است. کلمه دَرْک به‌معنای آخرین نقطه در عمق چیزی مثل دریاست. پس اگر گفته شود: دَرَك النّارِ یعنی آخرین نقطهٔ قعر جهنم؛ ولی در اینجا تأکید پرمعنایی برای دَرْک آورده شده و آن کلمه اسفَل به‌معنای پایین‌ترین است.

اگر چه به نظر می‌رسد با ذکر کلمه اول نیازی به اسفَل نیست، ولی آنگاه که جایگاه بنیانگذاران ظلم را در جهنم دانسته شود، روشن خواهد شد که این ترکیب کلمات برای ترسیم آن عذاب وحشتناک لازم است.[۱۹]

درک اسفل چاهی در قعر جهنم

امیرالمؤمنین علیه السلام در توصیف «درک اسفل» می‌فرماید: در قعر جهنم چاهی است و بر سر آن چاه صخره‌ای است که هرگاه خداوند بخواهد جهنم را شعله‌ور کند آن صخره را از در آن چاه برمی‌دارد و جهنم از شعله‌های آن چاه شعله می‌گیرد. این چاه پس از طبقه‌های هفتگ‌انه جهنم در قعر آن قرار دارد و خداوند آن را به‌صورت اتاقی قرار نداده، بلکه به شکل چاه است که عمق بیشتر در آن معنی دارد. اینجاست که معنای درک اسفل یا قعر پایین‌تر معلوم می‌گردد: آن قدر پایین‌تر است که قبل از آن طبقه هفتم جهنم پایان می‌یابد و وقتی درب آن باز می‌شود تازه جهنم شعله می‌گیرد. آنگاه حضرت عذاب‌شوندگان در این چاه را نام برد که بدترین آنان ابوبکر و عمر هستند. در روایتی نقل شده که امیرالمؤمنین علیه السلام این مطلب را رو در روی آنان به خودشان فرمود.[۲۰]

ابلیس و ابوبکر و عمر

در حدیث دیگر خدا می‌فرماید: «عمر و اصحابش را در قعری از جهنم می‌آویزم که ابلیس در درجه‌ای بالاتر بر او که پایین‌تر است می‌نگرد و او را لعنت می‌کند»[۲۱]

حدیث دیگری در این زمینه از امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شده که فرمود: روزی به‌سمت بیرون کوفه خارج شدم و قنبر پیشاپیش من در حرکت بود. در این هنگام ابلیس رو به ما می‌آمد. من به او گفتم: تو پیرمرد بدی هستی! گفت: یا امیرالمؤمنین، چرا چنین می‌گویی؛ به خدا قسم، برایت حدیثی نقل کنم که خودم از خدای عزوجل بدون واسطه شنیده‌ام: آن هنگام که به‌خاطر گناهم به آسمان چهارم فرود آمدم چنین ندا کردم: ای خدای من! وای آقای من! گمان نمی‌کنم مخلوقی شقی‌تر از من خلق کرده باشی. خداوند به من چنین وحی کرد: بلی، از تو شقی‌تر خلق کرده‌ام، نزد مالک (خزانه‌دار جهنم) برو تا به تو نشان دهد. نزد مالک رفتم و گفتم: خداوند به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: شقی‌تر از مرا نشانم ده. مالک مرا به جهنم برد و درِ طبقه بالا را برداشت. آتش سیاهی بیرون آمد که گمان کردم مرا و مالک را در خود فرو برد. مالک به آتش گفت: آرام باش و شعله‌ها آرام گرفت.

سپس مرا به طبقه دوم برد. آتشی بیرون آمد که از اولی سیاه‌تر و گرم‌تر بود. به آن گفت: خاموش باش و خاموش شد. تا آنکه مرا به طبقه هفتم برد، و هر آتشی که از طبقه‌ای خارج می‌شد شدیدتر از طبقه قبل بود. در طبقه هفتم آتشی بیرون آمد که گمان کردم مرا و مالک را و همه آنچه خداوند عزوجل خلق کرده را در خود فرو برد. دست بر چشمانم گذاردم و گفتم: ای مالک، دستور ده تا خاموش شود و گرنه من خاموش می‌شوم. مالک گفت: تو تا روز معین خاموش نخواهی شد. سپس دستور داد و آن آتش خاموش شد. دو مرد را دیدم که بر گردنشان زنجیره‌ای آتشین بود و آنان را از بالا آویزان کرده بودند و بالای سرشان عده‌ای با تازیانه‌های آتش آنان را می‌زدند. پرسیدم: ای مالک، این دو نفر کیانند؟ گفت: آیا آنچه بر ساق عرش بود نخوانده‌ای. و من قبلاً یعنی دو هزار سال قبل از آنکه خداوند دنیا را خلق کند خوانده بودم: «خدایی جز خدا یگانه نیست؛ محمد فرستاده خداست و محمد را به علی مؤید نموده و یاری کردم». مالک گفت: این دو نفر دشمنان آنان و ظالمان بر ایشان هستند.[۲۲]

حکایت عمر و ابوبکر از قعر جهنم

گفته شده که ابوبکر و عمر هنگام مرگ قعر جهنم را مشاهده کردند. محمد بن ابی‌بکر می‌گوید: پدرم ابوبکر هنگام مرگ صدای واویلایش بلند شد. عمر به او گفت: ای خلیفه پیامبر! چرا واویلا می‌کنی؟ گفت: اینان محمد و علی هستند که مرا به آتش بشارت می‌دهند، و در دست محمد صحیفه‌ای است که در کعبه بر سر آن هم‌پیمان شدیم. او به من می‌گوید: به جان خودم قسم به آن وفا کردی، و تو و اصحابت یکدیگر را بر علیه ولی خدا کمک کردید. بشارت بده به آتش در پایین‌ترین درجه جهنم. محمد بن ابی‌بکر می‌گوید: وقتی با او تنها ماندم به او گفتم: ای پدر، بگو: لا اله الاّ الله. گفت: هرگز نمی‌گویم و نمی‌توانم بگویم تا وارد آتش شوم و داخل تابوت گردم! وقتی نام «تابوت» را آورد گمان کردم هذیان می‌گوید. گفتم: کدام تابوت؟ گفت: تابوتی از آتش که با قفلی از آتش بسته شده است. در آن دوازده نفرند، از جمله من و این رفیقم. گفتم: عمر؛ گفت: آری، پس مقصودم کیست و نیز ده نفر دیگر که در چاهی در جهنم هستیم. بر در آن چاه صخره‌ای است که هرگاه خدا بخواهد جهنم را شعله‌ور کند آن صخره را بلند می‌کند.[۲۳]

تحلیل اعتقادی سوم؛ بدترین جایگاه برای متکبران

نکته اعتقادی دیگر در آیه ۲۹ سوره نحل در عبارت مُتَكَبِّرين نهفته است. خداوند تعالی پس از آنکه تابوتی در چاه قعر جهنم را جایگاه ابدی سران صحیفه معرفی می‌کند[۲۴] می‌فرماید: «چه بد جای اقامتی دارند متکبران». درباره اینکه چرا خداوند چنین جایگاهی برای متکبران قرار داده و چه ارتباطی بین تکبر و اصحاب صحیفه وجود دارد چنین باید گفت:

خداوند صفت جبار متکبر را به خود اختصاص داده و احدی حق تکبر ورزیدن حتی نسبت به سایر هم‌نوعان خود را ندارد. با این سابقه اعتقادی، اگر کسی در برابر ذات الهی تکبر ورزد و بگوید: «خدا چنین گفته، ولی من چنین می‌گویم» و «حکم خدا چنین است و من آن را تغییر می‌دهم»، و «هر کس به حکم خدا عمل کند او را مجازات می‌کنم» و…، چنین فردی را باید بالاترین نمونه انسان متکبّر دانست. کمترین معنای چنین تکبری کافر شدن به خدای متعال است.

معروف‌ترین نمونه چنین متکبرانی ابلیس است که خداوند در آیات متعددی از قرآن تکبر او را با عبارات مختلف بیان می‌کند. در این قسمت خطبه غدیر هم پیامبر صلی الله علیه و آله اصحاب صحیفه را متکبّر در برابر ذات الهی می‌خواند؛ زیرا آنان نمی‌خواهند در برابر فرمان‌های آسمانی سر تسلیم فرود آورند و به این درجه از تکبر اکتفا نکرده در برابر احکام الهی از پیش خود احکامی را جعل کردند و بدعت می‌گذاردند. آنان باز در این درجه متوقف نشدند و احکام الهی را تغییر دادند و آن را کم یا زیاد نمودند. بالاتر از آن، تکبر را به آنجا رساندند که عمل‌کنندگان به احکام خداوند را کشتند یا تبعید کردند؛ حدی از تکبر که حتی ابلیس و فرعون هم به آن درجه نرسیدند.[۲۵]

پانویس

  1. المعجم الاوسط، ج۶، ص۱۵۰، ح۵۳۰۷.
  2. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۸۲؛ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۲۷.
  3. فراز «صحیفه ملعونه» در منابع عامه: المعجم الاوسط ۱۵۰/۶ ح ۵۳۰۷. درباره صحیفه ملعونه به کتاب سلیم بن قیس هلالی ۶۵۰/۲ ح ۱۱ و جواهر العقدین قسم دوم ۱۰۲، فصل ۴ مراجعه شود.
  4. شرح خطبه غدیر، ج۴، ص۱۸۳–۱۸۴.
  5. شرح و تفسیر خطبه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در غدیر خم، ص۳۹۲–۳۹۴.
  6. ثواب الاعمال، ص۲۰۶؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۱۰، ح۱.
  7. المحاسن، ج۱، ص۹۳؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۱۰، ح۲.
  8. المحاسن، ج۱، ص۹۴؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۱۰، ح۳.
  9. تفیسر القمی، ج۲، ص۲۵۱؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۱۱–۱۱۲، ح۶.
  10. شرح خطبه غدیر، ج۴، ص۱۸۵–۱۸۶.
  11. بحارالانوار، ج۲۸، ص۲۰۲.
  12. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۳۶.
  13. بحارالانوار، ج۲۸، ص۳۳۹.
  14. بحارالانوار، ج۲۸، ص۲۷۰؛ بحارالانوار، ج۲۸، ص۲۸۳.
  15. بحارالانوار، ج۲۹، ص۲۴۳.
  16. شرح خطبه غدیر، ج۴، ص۱۸۷–۱۸۸.
  17. تهذیب الاحکام، ج۳، ص۷۷–۷۸، ح۲۲۷.
  18. شرح خطبه غدیر، ج۴، ص۱۸۹.
  19. شرح خطبه غدیر، ج۴، ص۱۹۰.
  20. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ۱۷۴؛ بحارالانوار، ج۳۰، ص۴۰۵–۴۰۶.
  21. بحارالانوار، ج۳۱ ص۱۲۴.
  22. بحارالانوار، ج۸، ص۳۱۵–۳۱۶.
  23. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۸۴–۱۸۵؛ بحارالانوار، ج۳۰، ص۱۲۹–۱۳۰.
  24. بحارالانوار، ج۸، ص۳۱۵–۳۱۶.
  25. غدیر در قرآن، ج۲، ص۱۳۸–۱۴۶.

منابع

  • بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار؛ محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
  • تفسیر القمی‏؛ علی بن ابراهیم قمی، تحقیق: طیّب موسوی جزائری، قم: دار الکتاب‏، ‏۱۴۰۴ق‏.
  • تهذیب الاحکام؛ محمد بن حسن طوسی، تحقیق: علی‌اکبر غفاری، تهران: نشر صدوق، ۱۴۱۷ق.
  • ثواب الاعمال و عقاب الاعمال؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، تحقیق: علی‌اکبر غفاری، تهران: مکتبة الصدوق، بی‌تا.
  • شرح خطبه غدیر؛ محمدرضا شریفی، اصفهان: انتشارات نورالحیات، ۱۴۴۶ق.
  • شرح و تفسیر خطبه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در غدیر خم؛ محمدتقی نقوی، تهران: انتشارات منیر، ۱۳۷۴ش.
  • غدیر در قرآن، قرآن در غدیر؛ محمدباقر انصاری، قم: انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۷ش.
  • کتاب سلیم بن قیس الهلالی؛ سلیم بن قیس هلالی، تحقیق: علاءالدین موسوی، تهران: مؤسسة البعثة (قسم الدراسات الإسلامیة)، ۱۴۰۷ق.
  • المحاسن؛ احمد بن محمد بن خالد برقی، تحقیق: سید جلال‌الدین محدث ارموی، قم: دار الکتب الإسلامیة، ۱۳۷۱ق.
  • المعجم الأوسط؛ سلیمان بن احمد طبرانی، ریاض: مکتبة المعارف، ۱۴۰۵ق.