امامان ضلالت در قرآن
مَعاشِرَ النّاسِ، اِنَّهُ سَیَکُونُ مِنْ بَعْدی اَئِمَّةٌ یَدْعُونَ اِلَی النّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ. مَعاشِرَ النّاسِ، اِنَّ اللَّهَ وَ اَنَا بَریئانِ مِنْهُمْ
ای مردم! به زودی پس از من امامانی خواهند آمد که مردم را به آتش فرا خوانند، آنها در روز قیامت یاری نمیشوند. ای مردم! خداوند و من از آنها بیزاریم.
امامان ضلالت در قرآن توصیفی است از پیامبر صلی الله علیه و آله درباره غاصبان خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام که با تکیه بر آیه ۴۱ سوره قصص انجام گرفته است.
برخی شارحان خطبه غدیر، مسیر شکلگیری صحیفه ملعونه و فرعونیت را در ذیل این عبارت خطبه بررسی کردهاند؛ پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه، اصحاب صحیفه ملعونه را بهعنوان امامانی معرفی کردند که مردم را به آتش دعوت میکنند، هرچند اکثریت مردم در آن زمان منظور حضرت را درک نکردند.
صحیفه ملعونه اولین پیماننامه علیه خلافت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام بود که توسط برخی سران منافق و تازهمسلمانان با نیتهای سوء تنظیم شد و از آغاز اسلام تا سالهای پایانی عمر پیامبر صلّی الله علیه و آله، نفاق در میان مسلمانان سیر صعودی داشت.
پس از اعلام خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام و نزدیکی رحلت پیامبر، گروهی، شامل ابوبکر و عمر، با امضای صحیفه ملعونه دوم، تشکیلات منسجم خود را برای غصب خلافت و مقابله با اهل بیت آماده کردند و سند صحیفه را در کنار صحیفه اول در کعبه دفن نمودند تا تعهد عملی آنان محفوظ بماند.
برخی شارحان خطبه غدیر با استناد به آیه ۴۱ سوره قصص، اصحاب سقیفه را به فرعون تشبیه کردهاند؛ زیرا بزرگترین فرمان الهی یعنی ولایت اهل بیت علیهم السلام را رد کردند، فدک را غصب نمودند و با تحریم متعه و تغییر احکام، خود را در جایگاه تشریع الهی قرار دادند. این رفتارها مصداق فرعونیت عملی و مقابله مستقیم با فرمان خداوند دانسته شده است.
در ادامه، سقیفهنشینان با تثبیت قدرت، بدعتهای گستردهای در دین ایجاد کردند و حتی امیرالمؤمنین علیه السلام از این فرعونیت شکایت نمود. روایات نیز نشان میدهد که انحراف آنان به حدی بود که در قیامت بهعنوان فرعون امت معرفی میشوند و از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله و خداوند مورد بیزاری قرار میگیرند.
معرفی ائمه ضلالت با تکیه بر آیهای از قرآن
بهنظر برخی شارحان خطبه غدیر، در این قسمت خطبه پیامبر صلی الله علیه و آله با تکیه بر آیه ۴۱ سوره قصص به معرفی ائمه گمراهی در غدیر پرداخته است:
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ؛ و آنان را از آنگونه پیشوایانی ساختیم که مردم را به آتش دعوت میکنند و در روز قیامت کسی یاریشان نکند
.
مقصود رسول اکرم صلی الله علیه و آله از این امامان غاصبان خلافت است؛ زیرا امام در لغت بهمعنای پیشواست که مردم باید به او اقتدا کنند. این منصب در مرحلهٔ اول مخصوص به شخص رسول صلی الله علیه و آله است و بعد از رسول صلی الله علیه و آله مخصوص هر کسی است که خداوند معین کند و او را بهوسیله رسول صلی الله علیه و آله معرفی نماید. پس هر کس را رسول صلی الله علیه و آله معرفی نموده امام به حق، و غیر از آن امام باطل است.[۱]
معرفی ائمه غدیر توسط پیامبر صلی الله علیه و آله و پیشبینی غصب خلافت
به گفته برخی شارحان خطبه غدیر، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم با ایراد خطبهای جامع، مسیر جانشینی خویش را روشن و حجت را بر همهٔ مسلمانان تا قیامت تمام کرد. او با بیان فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام، حکمتهای الهی در خلافت ایشان و انذارها و بشارتهای گوناگون، خطبه را بهعنوان سندی زنده و قانون اساسی اسلام به یادگار نهاد تا همواره چراغ هدایت رهجویان باشد.
در میانه خطبه، پیامبر صلی الله علیه و آله، پس از حمد الهی، حکم ولایت را بهعنوان آخرین حکم خداوند آشکار ساخت. با بلندکردن دست امیرالمؤمنین علیه السلام و بیان جملهٔ «هر کس من مولای اویم، پس علی مولای اوست»، ولایت و فرمانروایی ایشان را تثبیت کردند و با امر به سلام با لقب «امیرالمؤمنین»، بیعت با آن حضرت و اوصیای طاهرین را بیعت با خدا معرفی نمودند.
همچنین پیامبر صلی الله علیه و آله در ادامه به معرفی آخرین وصی خویش پرداختند و روگردانی مردم از غدیر را پیشبینی کرد. او آیندهای را ترسیم کرد که در آن خلافت به پادشاهی تبدیل میشود و ائمه کفر و ضلالت مردم را به آتش میخوانند؛ اما در پایان، آخرین وصی الهی باطلکنندهٔ راه گمراهان معرفی شد که دین غدیر و دین مرضیّ خدا را در سراسر عالم حاکم خواهد ساخت.
پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبهٔ غدیر اینگونه روگردانی از غدیر و ائمهٔ آن را پیشبینی کرد: «ای مردم، بهزودی پس از من امامانی خواهند آمد که مردم را به آتش فراخوانند، آنها در روز قیامت یاری نمیشوند، ای مردم خدا و من از آنها بیزاریم». سپس در جایی دیگر در ادامه فرمود: «بهزودی امامت را بعد از من پادشاهی قرار خواهند داد و غاصبانه تصرف خواهند کرد».[۲]
تفسیر آیهای درباره غاصبان خلافت
از نظر برخی شارحان خطبه غدیر، قبل از واقعه غدیرخم از پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد نزول آیه ۶۰ سوره اسراء سؤال شد:
... وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ …؛ و آن رؤیایی را که به تو نمایاندیم و (نیز) آن درخت لعنتشده در قرآن را جز برای آزمایش مردم قرار ندادیم
.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «إِنِّی رَأَیْتُ اثْنَیْ عَشَرَ رَجُلًا مِنْ أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ یَصْعَدُونَ [مِنْبَرِی] وَ یَنْزِلُونَ یَرُدُّونَ أُمَّتِی عَلَی أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَی فِیهِمْ رَجُلَانِ [مِنْ حَیَّیْنِ] مِنْ قُرَیْشٍ مُخْتَلِفَیْنِ [تَیْمٍ وَ عَدِیٍ] وَ ثَلَاثَةٌ مِنْ بَنِی أُمَیَّةَ وَ سَبْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحَکَمِ بْنِ أَبِی الْعَاص؛ من در عالم رؤیا دوازده نفر از امامان گمراهی را دیدم که از منبرم بالا میرفتند و پایین میآمدند و امتم را بهصورت قهقرا بهعقب برمیگردانیدند. در میان آنان، دو نفر از دو طایفه مختلف قریش یعنی (تیم) و (عدی) و سه نفر از بنیامیه و هفت نفر از فرزندان حکم بن العاص بودند».[۳]
پیشبینیهای پیامبر صلی الله علیه و آله در روز غدیر در مورد ائمه کفر یکی پس از دیگری بهوقوع پیوست؛ زیرا دشمنان غدیر با غصب خلافت، ائمهٔ غدیر را کنار زدند و با ظلم و ستم بر آنها و شهادت ایشان زمین را به فساد کشیدند.
آنان این ستمها را تا جایی جلو بردند که برای رسیدن به مقاصد شوم خود به زنان و اطفال نیز رحم نکردند و در روز عاشورا هجده تن از بنیهاشم، خاصه سیدالشهداء امام حسین علیه السلام، را سر بریدند و برای تکمیل شقاوت خود اهل بیت او را نیز به اسارت بردند.[۴]
شرح عبارت امامان گمراهی در برخی روایات
بهگزارش برخی شروح خطبه غدیر، روایاتی در تأیید و تفسیر عبارت مربوط به امامان گمراهی در خطبه نقل شده است؛ از جمله روایتی از سعید بن جبیر که از ابنعباس چنین روایت کرده است: «إِنَّ الْأَئِمَّةَ إِمَامَانِ إِمَامُ هُدًی وَ إِمَامُ ضَلَالَة؛ امامان دو دستهاند، امام هدایت و امام گمراهی».[۵]
امام صادق علیه السلام توضیح قرآنی این حدیث را در روایتی این چنین بیان فرموده است: «پیشوایان در کتاب خدای عزّوجلّ دو دستهاند:
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا؛ و آنها را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت کنند
(انبیاء:۷۳)؛ نه به امر مردم، امر خدا را بر امر مردم مقدّم دارند و حکم خدا را پیش از حکم مردم دانند.
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ؛ آنها را امامانی قرار دادیم که بهسوی دوزخ بخوانند
(قصص:۴۱). ایشان امر مردم را بر امر خدا مقدّم دارند و حکم مردم را پیش از حکم خدا دانند و بر خلاف آنچه در کتاب خدای عزّوجلّ است، طبق هوس خویش رفتار کنند.[۶]
همچنین پیامبر صلی الله علیه و آله در قسمتی دیگر از خطبه در مذمّت غاصبان خلافت جانشینان حقیقی خویش فرمود: «وَ سَیَجْعَلُونَهَا مُلْکاً وَ اغْتِصَاباً أَلَا لَعَنَ اللَّهُ الْغَاصِبِینَ وَ الْمُغْتَصِبِینَ وَ عِنْدَهَا سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَ الثَّقَلانِ فَ یُرْسَلُ عَلَیْکُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ؛ و امامت را ظالمانه غصب کرده و بهصورت سلطنت در خواهند آورد. آگاه باشید لعنت خدا بر آن دو گروهی که این مقام را بهزور ستانده و غصب نمودند. ای پریان و آدمیان! زودا که بهحساب شما پردازیم و بر شما پارهای از آتش و دودی- یا مسی گداخته- فرستاده شود که نتوانید از یکدیگر دفاع کنید».[۷]
اولین بیعتکننده با ابوبکر
در روایتی دیگر درباره امامان گمراهی و ارتداد مردم پس از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین آمده است: آبان بن ابیعیاش از سلیم بن قیس نقل میکند که گفت: از سلمان فارسی شنیدم که چنین میگفت: هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفت و مردم آنچه میخواستند کردند، ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح نزد مردم آمدند و با انصار به مخاصمه برخاستند و آنان را با حجّت و دلیل علی علیه السلام محکوم کردند و چنین گفتند: ای گروه انصار! قریش از شما به امر خلافت سزاوارترند، زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله از قریش است، و مهاجرین از شما بهترند زیرا خداوند در کتابش ابتدا آنان را ذکر کرده و ایشان را فضیلت داده است. پیامبر صلی الله علیه و آله هم فرموده است: «امامان از قریشاند».
سلمان میگوید: نزد علی علیه السلام آمدم در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله را غسل میداد… کار مردم را به علی علیه السلام در همان حال خبر دادم و گفتم: ابوبکر هماکنون بر فراز منبر پیامبر صلی الله علیه و آله قرار گرفته و مردم به این راضی نمیشوند که با یک دست با او بیعت کنند، بلکه با هر دو دست راست و چپ با او بیعت میکنند!
علی علیه السلام فرمود: ای سلمان! آیا میدانی اوّل کسی که با او بر منبر پیغمبر صلی الله علیه و آله بیعت کرد که بود؟ عرض کردم: نه، ولی او را در سقیفه بنی ساعده دیدم؛ هنگامی که انصار محکوم شدند و اوّلین کسانی که با او بیعت کردند مغیرة بن شعبة و سپس بشیر بن سعید و بعد ابوعبیده جرّاح و بعد عمر بن الخطاب و سپس سالم مولی ابیحذیفه و معاذ بن جبل بودند.
فرمود: در باره اینان از تو سؤال نکردم، آیا دانستی هنگامی که از منبر بالا رفت اوّل کسی که با او بیعت کرد که بود؟ عرض کردم: نه، ولی پیرمرد سالخوردهای که بر عصایش تکیه کرده بود دیدم که بین دو چشمانش جای سجدهای بود که پینه آن بسیار بریده شده بود! او به عنوان اولین نفر از منبر بالا رفت و تعظیمی کرد و در حالی که میگریست گفت: «سپاس خدایی را که مرا نمیرانید تا تو را در این مکان دیدم! دستت را (برای بیعت) باز کن». ابوبکر هم دستش را دراز کرد و با او بیعت کرد. سپس گفت: «روزی است مثل روز آدم»! و بعد از منبر پائین آمد و از مسجد خارج شد.
علی علیه السلام فرمود: ای سلمان! میدانی او که بود؟ عرض کردم: نه، ولی گفتارش مرا ناراحت کرد، گویی مرگ پیامبر صلی الله علیه و آله را با شماتت و مسخره یاد میکرد. فرمود: او ابلیس بود، خدا او را لعنت کند.
پیامبر صلی الله علیه و آله به من خبر داد که ابلیس و رؤسای اصحابش هنگام منصوبکردنِ من توسط پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به امر خداوند در روز غدیر خم حاضر بودند. آن حضرت به مردم خبر داد که من نسبت به آنان از خودشان صاحباختیارترم و به ایشان دستور داد که حاضران به غایبان برسانند. (در آن روز) شیاطین و مریدان از اصحاب ابلیس رو به او کردند و گفتند: «این امت، مورد رحمت قرار گرفته و حفظ شدهاند، و دیگر تو و ما را بر اینان راهی نیست. چرا که پناه و امام بعد از پیامبرشان به آنان شناسانده شد». ابلیس غمگین و محزون رفت.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: بعد از آن پیامبر صلی الله علیه و آله به من خبر داد و فرمود: مردم در سقیفه بنیساعده با ابو بکر بیعت میکنند بعد از آنکه با حقّ ما و دلیل ما استدلال کنند. سپس به مسجد میآیند و اولین کسی که بر منبر من با او بیعت خواهد کرد ابلیس است که به صورت پیرمرد سالخورده با پیشانی پینهبسته چنین و چنان خواهد گفت.
سپس خارج میشود و اصحاب و شیاطین و ابلیسهایش را جمع میکند. آنان به سجده میافتند و میگویند: «ای آقای ما! ای بزرگ ما! تو بودی که آدم را از بهشت بیرون کردی». (ابلیس) میگوید: «کدام امّت پس از پیامبرشان گمراه نشدند؟ هرگز! گمان کردهاید که من بر اینان سلطه و راهی ندارم؟ کار مرا چگونه دیدید هنگامی که آنچه خداوند و پیامبرش درباره اطاعت او دستور داده بودند ترک کردند». و این همان قول خداوند تعالی است که
وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ؛ ابلیس گمان خود را به آنان درست نشان داد و آنان به جز گروهی از مؤمنان او را متابعت کردند
(سبأ:۲۰).[۸]
چیستی صحیفه ملعونه با تحلیل تاریخی اشاره به آیه ۴۱ قصص
برخی شارحان خطبه در ذیل این قسمت از آن، با تحلیل تاریخی اشاره به آیه ۴۱ سوره قصص در خطبه غدیر ترکیبی از فرعونیت و صحیفه ملعونه مورد بررسی قرار دادهاند: در این تحلیل مسیری که از نگارش صحیفه ملعونه آغاز شد و به ادعای الوهیت فرعونی انجامیده ترسیم شده است.
پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله در خطبه غدیر از امامانی یاد میکند که رهبری مردم بهسوی جهنم را بر عهده دارند و از آنجا که تصریح به نامشان را در آن موقعیت صلاح نمیداند نام «صحیفه» را میآورد که جز بر سران سقیفه منطبق نیست.
بسیاری از مردم در اثناء خطبه منظور حضرت را از «صحیفه» متوجه نشدند و فقط خود اصحاب صحیفه و عدهای از اصحاب خاص که از ماجرا آگاه بودند، پی به منظور حضرت بردند؛ ولی در آینده بر همه معلوم شد که منظور از «اصحاب صحیفه» چه کسانی هستند و «صحیفه» چیست.[۹]
سیر صعودی نفاق در آغاز اسلام
«صحیفه»، بهمعنای نوشته، اولین و اساسیترین پیماننامهای بود که بر ضد خلافت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام امضا شد. خط فکری این پیماننامه از روزهای آغازین ظهور اسلام در مکه آغاز شد و عدهای با نیتهای سوء و با طمع در آینده جامعه اسلامی به پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله گرویدند. در این باره احمد بن اسحاق قمی سؤالی از محضر امام زمان علیه السلام پرسید: «آیا اولی و دومی به اختیار خود مسلمان شدند یا به اجبار». آن حضرت فرمود: «آنان از روی طمع اسلام را پذیرفتند».[۱۰]
هر روز که اسلام پیروزیهای جدیدی بهدست میآورد انبوهی از مردم دین جدید را میپذیرفتند، که در میان آنان بسیاری از دورویان بودند که فقط در ظاهر اسلام میآوردند. آن دو نفر مخفیانه ارتباط خود را با منافقان قوی کردند و بدینگونه در موارد متعددی در فرمانهای پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله و نظام جامعه اسلامی کارشکنی میکردند. هرچه به سالهای آخر عمر حضرت نزدیکتر میشد، عده آنان بیشتر و اقدامات آنان علنیتر و خطرشان بیشتر میگشت، تا آنجا که اکثر آیات مربوط به منافقان در سالهای اخیر حیات حضرت نازل شده است.[۱۱]
اوج نفاق در حجة الوداع
در حجةالوداع این خط فکری به دو دلیل وارد مرحله جدید و جدی شد:
- پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله رسماً نزدیکی رحلت خود را اعلام فرمود که برای منافقان بهمعنای فرا رسیدن زمان دقیق اجرای مقاصدشان بود.
- اعلان رسمی خلافت علی علیه السلام بود که برای آنان بهعنوان زنگ خطر جدی بهحساب میآمد و ترس افشاشدن نقشههایشان را داشتند.
به این دو دلیل بود که تصمیم گرفتند به برنامههای رسمیت دهند و تشکیلات بهم پیوسته منافقان را تشکیل دادند تا برای روزهای پس از رحلت پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله آماده باشند.[۱۲]
سردمداران خط نفاق و صحیفه
پیش از همه ابوبکر و عمر بنیان این توطئه را ریختند و بین خود همپیمان شدند که هرگز در پیشبرد هدف خود با این شعار کوتاه نیایند: «اگر محمد از دنیا رفت یا کشته شد، نگذاریم خلافت و او در اهل بیتش مستقر شود، اگرچه به ما هم نرسد».[۱۳]
در مرحله بعد سه نفر را داخل پیمان خود نمودند: ابوعبیده جراح، بهعنوان امین امضاکنندگان و ناظر بر اجرای پیمان، معاذ بن جبل که مُهرهای با نفوذ بود و ظاهری مقدس داشت. او را برای حل مشکل انصار در نظر گرفتند؛ زیرا قریش را بهراحتی میتوانستند با خود همراه کنند. ولی سعد بن عباده، بزرگ انصار، کسی نبود که با ابوبکر و عمر همپیمان شود و آنگاه ممکن بود انصار در مقابل اقدامات این گروه مقاومت کنند و عملًا نقشهها بر آب شود. معاذ بن جبل به آنان گفت: «شما مسئله را از جهت قریش حل کنید. من درباره انصار مشکلات را رفع میکنم». او برای این هدف بشیر بن سعید و اسید بن حضیر را در نظر گرفت که هر کدام بر یکی از دو طایفه اوس و خزرج نفوذ داشتند و پنهان از سعد بن عباده آنان را بر سر غصب خلافت با خود همپیمان نمود.[۱۴]
سومین نفری که به آنان ملحق شد سالم مولی ابیحذیفه بود. ورود این شخص در پیمان آنان از آنجا آغاز شد که جلسه مذاکره آنان در این باره مورد استراق سمع او قرار گرفت و چون با راه آنان موافق بود صلاح ندانستند او را از خود جدا بدانند که مبادا خبر را منتشر کند. این گروه پنج نفری پس از اتمام اعمال حج، در کنار کعبه پیماننامهای را با هدف مذکور امضا کردند و آن را داخل کعبه زیر خاک پنهان نمودند تا سندی برای التزام عملی آنان به پیمانشان باشد.[۱۵]
افشای خبر صحیفه پس از سقیفه
بهنقل از کتاب سلیم بن قیس، خبر نگارش صحیفه ملعونه همچنان مکتوم بود تا زمانی که امیرالمؤمنین علیه السلام را به اجبار برای بیعت با ابوبکر به مسجد آوردند. در آن هنگام حضرت فرمود: وفا کردید به صحیفه ملعونهتان که در کعبه بر سر آن همپیمان شدید که اگر خداوند محمد را به قتل یا مرگ طبیعی از دنیا برد خلافت را از ما اهل بیت مانع شوید.
ابوبکر گفت: تو از کجا میدانی؟ ما تو را از آن مطلع نکرده بودیم؟ فرمود: ای زبیر و ای سلمان و ای ابوذر و ای مقداد، شما را به خدا و به حق اسلام قسم میدهم، آیا از پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله نشنیدید که میفرمود: «فلانی و فلانی -و حضرت همه این پنج نفر را برشمرد- بین خود نوشتهای نوشتهاند و در آن همپیمان شدهاند و بر سر برنامههای خود پس از قتل یا مرگ من قسمهایی یاد کردهاند»؛ سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر گفتند: آری به خدا قسم، از پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله شنیدیم که به تو خبر میداد: «آنان همپیمان شدهاند و برای برنامه خود با یکدیگر پیمان بستهاند و در بین خود نوشتهای نوشتهاند که اگر من کشته شدم یا مُردم بر ضد تو قیام کنند و خلافت را از تو یا علی مانع شوند».[۱۶]
هنگامی که در غدیر پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله فرمود: «بدانید که امامان دعوتکننده به آتش اصحاب صحیفهاند»، اکثریت مردم منظور حضرت را متوجه نشدند، ولی در روز بیعت اجباری بود که همه مردم از اسرار صحیفه و سقیفه با خبر شدند و حجت بر همگان تمام شد و اساس غصب خلافت روشن گردید.[۱۷]
آمادگی مردم برای اجرای صحیفه
پس از امضای صحیفه، مهمترین مرحله گردآوری افراد لازم علیه امیرالمؤمنین علیه السلام بود. تشکیل این سپاه کار مشکلی نبود، زیرا بسیاری از تازهمسلمانان کسانی بودند که اقوامشان در جنگها بهدست علی علیه السلام کشته شده بودند.
از سوی دیگر، عدهای از ترس شمشیر مسلمان شده بودند و در دل هرگز ایمان نیاورده بودند. بسیاری نیز بودند که تحمل عمل به دستورات اسلام را نداشتند و به بازگشت از آن تمایل داشتند. فرهنگ جاهلیت و تعصّبات آن نیز موجب شد که عدهای تصور کنند پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله میخواهد نزدیکان خود را بر مردم مسلط کند. عدهای دیگر در این فکر بودند که اگر برای اسلام زحمتی کشیدهاند، پس باید در آن سهمی داشته باشند؛ افکاری با ریشه جاهلیت و برای رسیدن به ریاست.[۱۸]
صحیفه ملعونه دوم، صحیفه تکمیلی
در چنین شرایطی، افراد سرشناسی، که بزرگ قوم خود بودند، به پیماننامه مزبور فرا خوانده شدند. آنان به این دعوت پاسخ مثبت دادند و در فاصله کمتر از پانزده روز از صحیفه اول، قانون اساسی منافقان با عنوان صحیفه ملعونه دوم تدوین شد. این پیمان در مدینه در خانه ابوبکر به امضای ۳۴ تن از سردمداران آنان رسید که عبارت بودند از: ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، عبدالرحمان بن عوف، سعد بن ابیوقاص، ابوعبیده جراح، معاویة بن ابیسفیان، عمرو بن عاص، ابوموسی اشعری، مغیرة بن شعبه، اوس بن حدثان، ابوهریرة، ابوطلحه انصاری، ابوسفیان، عکرمة بن ابیجهل، صفوان بن امیه، سعید بن عاص، خالد بن ولید، عیاش بن ابیربیعه، بشیر بن سعد، سهیل بن عمرو، حکیم بن حزام، صهیب بن سنان، ابوالاعور اسلمی، مطیع بن اسود مدری و هشت نفر دیگر. این صحیفه را سعید بن عاص با توافق عده مزبور در محرم سال یازدهم هجری نوشت و سپس آن را به ابوعبیده جراح به عنوان امین و ناظر خود سپردند. او آن را به مکه برد و کنار صحیفه اول در کعبه دفن کرد.
متن صحیفه ملعونه دوم
بهنام خدواند بخشنده مهربان. این نوشتهای است که عدهای از اصحاب محمد رسول اللَّه، از مهاجرین و انصار، بر آن متفق شدند؛ همانان که خداوند آنان را در کتاب خویش به زبان پیامبرش مدح کرده است. آنان پس از این که فکر و مشورت کردند متفق شدند و این صحیفه را با توجه به ایام گذشته و روزگارهای باقیمانده نوشتند تا مسلمانانی که بعد از آنان میآیند به این عده اقتدا کنند. اما بعد، خداوند با منت و کرمش محمد را بر همه مردم مبعوث نمود برای دینی که برای بندگانش انتخاب کرده بود. او وظیفه خود را ادا نمود و آنچه خدا به وی امر کرده بود تبلیغ نمود و بر ما واجب کرد که تمام آنها را بپا داریم؛ تا زمانی که دین را کامل و واجبات را واجب نمود و سنتها را پایهگذاری کرد. آنگاه پروردگار پیشگاه خود را برای وی انتخاب کرد و او را با احترام و رضایت خاطر قبض روح نمود، بدون اینکه کسی را برای بعد از خود به خلافت برساند!
پیامبر اختیار انتخاب خلیفه را بر عهده مسلمانان گذاشت تا هرکس که به فکر او و دلسوز بودنش اطمینان دارند، برای خود انتخاب کنند. مسلمانان باید بهخوبی از پیامبر پیروی کنند همانطور که خداوند فرموده است: «برای شما نسبت به پیامبر پیروی نیکو لازم است، برای کسانی که به خدا و روز قیامت امیدوارند». پیامبر کسی را به خلافت نرساند به دلیل اینکه این امر در یک خاندان مانند ارث ادامه پیدا نکند، بدون اینکه بقیه مسلمان در آن سهیم باشند و باعث دولتمندی اغنیا نشود تا کسی که به خلافت رسید نگوید: این امر در این خاندان از پدر به فرزند تا روز قیامت به ارث میرسد.
بر مسلمانان واجب است که پس از رحلت هر خلیفهای، صاحبنظران جمع شوند و مشورت کنند و هرکس را که مستحق خلافت دیدند، امیر خود نمایند و او را صاحب اختیار مسلمین قرار دهند؛ زیرا بر اهل هر زمانی کسی که صلاحیت خلافت را دارد مخفی نمیماند. اگر کسی از مردم ادعا کند که رسول اللَّه شخصی را بهعنوان خلیفه منصوب کرده و اسم و نسب او را معین نموده، سخن باطلی گفته و حرفی زده که اصحاب پیامبر خلاف آن را معتقدند و با جماعت مسلمانان مخالفت کرده است. اگر کسی ادعا کند که خلافت پیامبر ارثی است و او این امر را برای کسی به ارث میگذارد، حرف محالی زده است؛ زیرا پیامبر فرموده است: «ما پیامبران ارث نمیگذاریم و هرچه از ما بر جای میماند صدقه است». اگر کسی ادعا کند که خلافت جز برای یک نفر از بین مردم صلاحیت ندارد و منحصر در اوست و سزاوار دیگری نیست برای این که پشت سر نبوت است، چنین کسی دروغ گفته است؛ زیرا پیامبر فرموده: «اصحاب من مانند ستارگانند، که به هر کدام اقتدا کنید هدایت خواهید شد».
اگر کسی ادعا کند که او مستحق خلافت و امامت بهدلیل خویشاوندی با پیامبر است و خلافت منحصر در او و فرزندانش میباشد، یعنی فرزند از پدر خلافت را به ارث میبرد و این در هر زمانی ادامه دارد و هیچکس جز اینان صلاحیت ندارد و تا روز قیامت سزاوار آنهاست، چنین کسی هم دروغ گفته است، هرچند که نسب خویشاوندی نزدیکی با پیامبر داشته باشد؛ زیرا خداوند فرموده است -و کلام خدا بر همه حاکم است-: «باارزشترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست».
همچنین پیامبر فرموده است: «حقوق مسلمانان مساوی است و پایینترین افراد هم میتوانند درباره حقوق خود اقدام کنند. همه مسلمانان دستی واحد در برابر دشمنانشان هستند». پس هرکس به کتاب خدا ایمان آوَرَد و به سنت پیامبر اقرار کند راهش مستقیم است و بهسوی خدا پیش میرود و مسیر صحیح را میپیماید. هرکس روش خلیفه را قبول نکند مخالف حق و کتاب خداست و از جماعت مسلمانان جدا شده است. او را بکشید که قتل او به صلاح امت است.
همچنین پیامبر فرموده است: «هرکس در بین امت من -در حالی که متحد بودند- آمد و قصد داشت تفرقه بیندازد او را به قتل برسانید هرکس میخواهد باشد؛ زیرا اتحاد رحمت و اختلاف عذاب است. امت من هیچگاه بر گمراهی متفق نخواهند شد و مسلمانان دستی واحد در برابر دشمنانشان هستند». بین مسلمانان کسی اختلاف نمیاندازد مگر اینکه تکروی میکند و دشمن آنهاست و به دشمنان مسلمانان کمک میکند. خدا و رسولش خون او را مباح و قتل او را حلال کردهاند. سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است.[۱۹]
تحلیل اعتقادی اول: صحیفه و بهرهبرداری از آن
برخی شارحان خطبه غدیر، با تکیه به اشاره پیامبر صلی الله علیه و آله به آیه ۴۱ سوره قصص تحلیلی درباره صحیفه و بهرهبرداری از آن ارائه دادهاند: صحیفه ملعونه دوم بهعنوان یک قانوننامه دائمی بر ضد غدیر و امامان برگزیده الهی تنظیم شد. به همین جهت، برای فریب مردم در آن به آیات قرآن استشهاد کردند و از آن بر ضد فرامانهای الهی استفاده کامل نمودند. فعالیتهای آنان در این زمینه چنین بوده است:
سوء استفاده از عنوان مهاجر و انصار
از مدح مهاجرین و انصار در قرآن بهنفع این چند نفری که اساسنامه سقیفه را تهیه کردهاند سوء استفاده شده است؛ چنانکه گویا همه مهاجرین و انصار از این صحیفه باخبر بودهاند، در حالی که آن را ۳۴ نفر مخفیانه تدوین کردهاند. این صحیفه توسط اصحاب پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله و به فاصله کمتر از یک ماه پس از غدیر تدوین شد.[۲۰]
استفاده از تعصبات جاهلی
در متن صحیفه ملعونه دوم، گاهی از تعصبات جاهلی برای زیر پا گذاشتن فرمان الهی سوء استفاده شده است. برای این ادعا که پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله خلیفهای تعیین نکرده مسئله ارثبردن حکومت در حکومتهای پادشاهی را مطرح کردند؛ در حالی که درباره امامان علیهم السلام مسئله مربوط به انحصار چنین لیاقتی در ایشان است و اینکه هیچکس جز ایشان صلاحیت چنین مقامی را ندارد. از سوی دیگر، مسئله سهیمبودن همه مسلمانان را در خلافت مطرح کردهاند، در حالی که خلافت بیت المال نیست تا همه در آن شریک باشند، بلکه انتخاب بهترین است که توسط پروردگار انجام میگیرد و هیچکس نمیتواند مانند خداوند بهترین را معین کند.[۲۱]
مطرحکردن خلافت بهعنوان سلطنت
جهت دیگر ارتباطدادن خلافت با دولتمندی اغنیاست؛ گویا خلافت سلطنتی است که هرکس آن را به دست گرفت ثروتاندوزی را آغاز میکند و ثروتمندان را گرد خود جمع میکند. به همین دلیل، برای پیشگیری از این مشکل باید خلیفه عوض شود و در یک خاندان نماند تا همه ثروت نزد آنان نماند. البته حاکمان سقیفه چنین کردند و این کارشان در زمان عثمان به اوج خود رسید که مردم بر او شوریدند و او را کشتند.[۲۲]
رأی اهل هر زمانی برای خود
اینکه اصحاب صحیفه افزودهاند: «بر اهل هر زمانی کسی که صلاحیت خلافت را دارد مخفی نمیماند»، تاریخ بهخوبی نشان داده که بر اهل هر زمانی آنکه صلاحیت خلافت را داشته مخفی مانده است؛ چنانکه به جای علی بن ابیطالب علیه السلام که از هر جهت صلاحیت خلافت داشت، نالایقترین افراد برگزیده شدند.[۲۳]
سوء استفاده از آیه تقوا
اصحاب صحیفه آیه ۱۳ سوره حجرات را در برابر کلام صریح پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله در غدیر قرار دادند. این کار آنان بهمعنای جسارت به ساحت مقدس خدا و رسول است. خداوند که خلافت را منحصر در دوازده امام فرموده، در واقع آنان را با تقواترین مردم هر زمان معرفی نموده است. باید پرسید: کدامیک از خلفای سقیفه نشان دادند که باتقواترین مردم هستند؟ و باید سؤال کرد: در زمان هر یک از ائمه علیهم السلام چه کسی را با تقواتر از آن امام معصوم میتواند بیابد؟[۲۴]
سوء استفاده از تساوی حقوق مسلمانان
اینکه حقوق همه مسلمانان مساوی است، در برابر ظلم عظیمی است که خلفای سقیفه بر مردم روا داشتند و نگذاشتند حقوق همه مسلمانان حفظ شود؛ بلکه حق عدهای را حفظ کردند و حق عدهای دیگر را پایمال نمودند. ولی معنای رسیدن همه مردم به حقوق خود این نیست که همه مسلمانان میتوانند امام شوند و هیچ فرقی در این باره بین آنان نیست. چنین مطلبی را هیچ اجتماعی و هیچ عقلی نمیپذیرد. پیداست که امامت شایستگیهایی لازم دارد که فقط با دارا بودن آنها کسی میتواند در آن منصب قرار بگیرد.[۲۵]
سوء استفاده از اصل اتحاد و عدم تفرقه
تمسک به «جماعت مسلمان» و خلیفه را نماینده آنان معرفیکردن بهانهای بود برای ظلم آزادانه و بیقید و شرط؛ به طوری که هرکس در برابر آن قد عَلَم کرد، به جرم مخالفت با جماعت مسلمانان و برهم زدن اتحادِ آنان باید کشته شود! در این مورد هم از جعل و تحریف سخنان پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله استفاده شده و به آن حضرت نسبت دادهاند که «امت من هیچگاه بر گمراهی متفق نخواهند شد». در حالی که حتی به اقرار اهل سقیفه بارها امت بر باطل متفق شدهاند؛ تا آنجا که یزید بن معاویه را پذیرفتهاند و امام حسین علیه السلام را به شهادت رساندند. آیا این اتحاد مردم بر حق بوده است؟ آیا بایدپیرو چنین اتحادی شد؟[۲۶]
راهکار صحیفه برای پیروان سقیفه
آنچه در متن صحیفه ملعونه دوم دیده میشود زیربناهایی بود که توسط بنیانگذاران سقیفه بهعنوان راهکار برای پیروانشان از یک سو و هشدار برای آنان از سوی دیگر پیریزی شد. بعدها احادیث جعلی بر این مبنا ساخته شد تا خلافتی که استمرار همان خط و ضد امامان غدیر بود بتواند به حیات خود ادامه دهد و سد راه همیشه غدیر باشد.[۲۷]
تحلیل اعتقادی دوم: ارتباط فرعونیت و صحیفه
برخی شارحان خطبه غدیر، با تکیه به اشاره پیامبر صلی الله علیه و آله به آیه ۴۱ سوره قصص تحلیلی درباره ارتباط فرعونیت با صحیفه ملعونه دوم برقرار کردهاند: آنچه از فرعون معروف است، بهعنوان شاخصترین خصوصیت او، ادعای خدایی اوست که قرآن به آن تصریح کرده و در تاریخها مختلف هم ثبت شده است. اصحاب صحیفه هم به دلایل زیر به صفت فرعونیت با ادعای خدایی در برابر پروردگار متصف شدند:
فرعونیت اهل سقیفه در آغاز
فرعونیت عملی به این شرح است: اینکه بزرگترین فرمان خدا را که ولایت اهل بیت علیهم السلام بود علناً زیر پا گذاشتند. آنان نه تنها از آن سر باز زدند، بلکه در برابر خداوند خلیفهای معرفی کردند و تا آنجا پیش رفتند که خلیفة اللَّه را به بیعت با خلیفه خود اجبار نمودند. آنان اینگونه به پروردگار نشان دادند که ما اراده خود را بر کرسی نشاندیم و امر تو را بر زمین نهادیم؛ اگرچه در واقع خداوند بود که به آنان مهلت میداد، همانگونه که به فرعون مهلت داد.
پس از آن، با غصب فدک، در برابر فرمان الهی از اعطای آن به فاطمه علیها السلام جلوگیری کردند و شهادت پروردگار به طهارت فاطمه علیها السلام را علناً ردّ کردند و او را با سایر مردم مساوی دانستند.[۲۸] دیری نپایید که برخلاف کلام صریح خداوند در قرآن درباره حج تمتع و ازدواج متعه را زیر پا گذاشتند و آن را حرام کردند.[۲۹] این خود نوعی تشریعْ خلاف تشریع الهی و قرار گرفتن در جایگاه خداوند بهمانند فرعون است.
فرعونیت اصحاب سقیفه در روزگار قدرت
اصحاب سقیفه روزی که بر کرسی قدرت تکیه زدند بیباکانه در همه فرمانهای الهی با پروردگار به ضدیت برخاستند. آنان بدعت در احکام دین را امری عادی تلقی کردند. در قضاوتها با آنکه ضوابط دین الهی روشن بود جاهلانه و بر خلاف احکام الهی رفتار میکردند.[۳۰] حتی در مسئله ارث، که در قرآن به تفصیل آمده، بر خلاف حکم خداوند سخن میگفتند.[یادداشت ۱] آنان احکام اذان، وضو، غسل و نماز را تغییر دادند و در آن اضافه یا کم نمودند.[یادداشت ۲]
معاویة بن ابیسفیان در این باره میگوید: «چه بسیار است آنچه عمر در این امت بر خلاف سنت پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله بدعت گذاشت و مردم پیرو او شدند و از او پذیرفتند… مسایل بسیاری که بیش از هزار باب است».[۳۱]
شکایت علی علیه السلام از فرعونیت اصحاب سقیفه
در کتاب سلیم بن قیس از امیرالمؤمنین علیه السلام در خوی فرعونی اصحاب سقیفه چنین نقل شده است: «به خدا قسم، زمامداران قبل از من امور عظیمی را انجام دادند که در آنها عمداً با پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله مخالفت کردند».[۳۲] نیز میفرماید: اولی و دومی تا آنجا مردم را به خود جلب کردهاند که اگر کسی از اهل حق و صدق و عالم به دستورات خدا و رسول بخواهد چیزی از بدعتهای آنان را تغییر دهد او را در فشار میگذارند و به مخالفت با او برمیخیزند و از او بیزاری میجویند و او را خوار میکنند و از سخن حق او متفرق میشوند؛ ولی اگر بدعتهای آنان را بپذیرد و به آنها اقرار نماید و آنها را کار نیکویی جلوه دهد و به آنها اعتقاد پیدا کند، مردم او را دوست میدارند و برایش احترام قائل میشوند و او را فضیلت میدهند.[۳۳]
این نوع فرعونیت شبیه فرعونیت فرعون در قرآن است که گفت: «من جز خودم برای شما خدایی نمیشناسم». پس آنچه من در برابر سخن خدای یکتا میگویم درست است. از همین جاست که پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله میفرماید: «روز قیامت امت من در پنج گروه نزد من وارد میشوند: یک دسته گروهِ فرعون امت است…».[۳۴]
فرعون سقیفه در برابر ابلیس
معنای خود کامگی و قد عَلَم کردن در برابر پروردگار از سوی اصحاب سقیفه را از این حدیث روشن میشود: «روز قیامت ابلیس را میآورند در حالی که با یک افسار آتشین بر او لجام زدهاند، ولی دومی را میآورند در حالی که با دو افسار آتشین بر او لجام زدهاند. ابلیس نزد او میرود و فریاد میزند و میگوید: مادرت به عزایت بنشیند، تو کیستی؟ من کسی هستم که اولین و آخرین را گولزدم، ولی با یک افسار بسته شدهام در حالی که تو با دو افسار بسته شدهای! دومی میگوید: من کسی هستم که هر دستوری دادم اطاعت شدم، در حالی که خداوند دستور میداد و مورد عصیان و سرپیچی قرار میگرفت».[۳۵] به همین دلیل، پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله در خطابه غدیر بهمحض خواندن آیه ۴۱ سوره قصص درباره امامانی که مردم را به آتش جهنم دعوت میکنند، میفرماید: «خداوند و من از آنان بیزاریم».[۳۶]
پانویس
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۴، ص۱۴۸.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۴، ص۱۶۱.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۹۱.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۴، ص۱۶۲.
- ↑ تأویل الآیات الظاهرة، ص۲۷۶.
- ↑ أصول الکافی، ج۱، ص۲۱۶.
- ↑ الاحتجاج، ج۱، ص۶۲.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۲۹–۳۱.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۴، ص۱۶۸.
- ↑ دلائل الامامه، ص۵۱۶؛ بحارالانوار، ج۵۲، ص۸۶.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۴، ص۱۶۹.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۴، ص۱۶۹.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۲۸؛ بحارالانوار، ج۱۷، ص۲۹؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۴؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۳۵.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۸۳؛ بحارالانوار، ج۳۰، ص۱۲۸.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۸، ص۱۰۱.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۴۱–۴۲.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۴، ص۱۷۱–۱۷۲.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۴، ص۱۷۲.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۸، ص۱۰۳–۱۰۴.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۴، ص۱۷۶.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۴، ص۱۷۶.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۴، ص۱۷۶.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۴، ص۱۷۷.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۴، ص۱۷۷.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۴، ص۱۷۷.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۴، ص۱۷۸.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۴، ص۱۷۸.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۹۹–۱۰۱؛ السنن الکبری، ج۶ ص۴۹۱. کنزالعمال، ج۵، ص۲۴۹؛ بحارالانوار، ج۲۹، ص۱۳۴؛ بحارالانوار، ج۲۹، ص۱۸۹؛ بحارالانوار، ج۲۹، ص۱۹۹–۱۹۴.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۰، ص۵۹۴–۶۳۸.
- ↑ الغدیر، ج۶، ص۱۲۰–۴۶۱.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۴۰–۱۴۱.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۲۵.
- ↑ کتاب سلیم بن القیس الهلالی، ص۱۱۲.
- ↑ الیقین، ص۲۷۵–۲۷۶؛ الیقین، ص۳۲۹.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۵۰–۵۱.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۲، ص۱۲۱–۱۳۶.
- ↑ از نمونههای آن مسئله فدک بود که آن را ارث حساب کردند و سپس ارث پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله را از همه ارثها مستثنی دانستند. (الغدیر، ج۸، ص۳۳۴–۳۳۶) نمونه معروف دیگر، احکام متعدد و متضادی بود که ابوبکر و عمر درباره ارث جَدّ و جَدّه دادند. (الغدیر، ج۶، ص۱۶۴–۱۶۸).
- ↑ عمر در وضو مسح کامل سر و دو گوش و نیز شستن پا را بدعت گذاشت و مسح روی جوراب را مجاز شمرد. درباره غسل گفت: «هرکس آب برای غسل پیدا نکند، نباید نماز بخواند تا آب پیدا کند» و تیمم به جای غسل را نپذیرفت. در اذان «حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَلِ» را حذف کرد. در نماز صبح دستور داد به جای آن «الصَّلاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ» گفته شود. درباره نماز، قراردادن دست راست بر روی دست چپ، حذف «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» و «آمین» گفتن پس از سوره حمد و نیز نماز تراویح را بدعت گذاشت. (درباره این بدعتهای عمر نگاه کنید: کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۰۲–۱۰۳؛ مسند احمد، ج۱، ص۲۴۸–۲۴۹؛ المصنف لابن ابیشیبه، ج۱، ص۱۸۹–۱۹۰؛ صحیح البخاری، ج۳ ص۴۵؛ سنن الکبری للنسائی، ج۱، ص۵۹؛ الریاض النضرة، ج۲، ص۲۸۸–۲۹۸؛ بحارالانوار، ج۳۰، ص۶۶۵–۶۶۶؛ بحارالانوار، ج۳۱، ص۳۶؛ الغدیر، ج۶، ص۲۸۹–۳۳۸.
منابع
- الاحتجاج؛ احمد بن علی طبرسی، تحقیق: محمدباقر موسوی خرسان، مشهد: نشر المرتضی، ۱۴۰۳ق.
- بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار؛ محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
- تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة؛ شرفالدین علی حسینی استرآبادی، تحقیق: حسین استادولی، قم:مؤسسة النشر الإسلامی، ۱۴۰۹ق.
- دلائل الامامة؛ محمد بن جریر طبری صغری، تحقیق: قسم الدراسات الإسلامیة مؤسسة البعثة، قم: مؤسسة البعثة، ۱۴۱۳ق.
- السنن الکبری؛ أحمد بن الحسین بن علی بن موسی الخُسْرَوْجِردی الخراسانی (ابوبکر بیهقی)، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۲۴ق.
- شرح خطبه غدیر؛ محمدرضا شریفی، اصفهان: انتشارات نورالحیات، ۱۴۴۶ق.
- غدیر در قرآن، قرآن در غدیر؛ محمدباقر انصاری، قم: انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۷ش.
- الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب؛ عبدالحسین امینی، قم: مرکز الغدیر للدراسات الإسلامیة، ۱۴۱۶ق.
- الکافی؛ محمد بن یعقوب کلینی، تحقیق: علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران: دار الکتب الإسلامیة، ۱۴۰۷ق.
- کتاب سلیم بن قیس الهلالی؛ سلیم بن قیس هلالی، تحقیق: علاءالدین موسوی، تهران: مؤسسة البعثة (قسم الدراسات الإسلامیة)، ۱۴۰۷ق.
- کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال؛ علاءالدین علی بن حسامالدین متقی هندی، بیروت: دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۹م.
- الیقین باختصاص مولانا علی علیهالسلام بامرة المؤمنین؛ سید علی بن موسی بن طاووس، تحقیق: محمدباقر انصاری، قم: مؤسسه دار الکتاب الجزائری، ۱۴۱۳ق.