تأليف در غدير[۱]

از جمله مؤلفين مشهور چهارده قرن كه در مورد غدير تألیف داشته ‏اند حاكم نيشابورى (م ۴۰۵ ق) است.[۲] کتابشناسی اين كتاب چنين است:

طرق من كنت مولاه، محمد بن عبدالله نيشابورى (حاكم، صاحب المستدرک على الصحيحين، ابن ‏البيّع، م ۴۰۵ ق). عربى، خطى.

از عبارت مؤلف در كتابش «معرفة علوم الحديث» اين اسامى نيز استفاده می ‏شود:

«طرق من كنت مولاه فعلى مولاه» كه دو كلمه اضافه شده از نسخه ديگر آن كتاب (معرفة علوم الحديث) است، و نيز نام «من كنت مولاه» چرا كه در عبارت فقط همين را آورده و كلمه «طرق» را چند جمله قبل بيان نموده و بقيه عطف به آن است.

همچنين نام «طرق حديث من كنت مولاه فعلى مولاه» در كتاب «الغدير فى التراث الاسلامى»: ص ۱۱۷ ش ۳۳، آمده است.

و اما اين نام (طرق من كنت مولاه) از همه صحيح‏ تر به نظر مى‏ رسد، زيرا چنانچه گفته شد نام «من كنت مولاه» -  كه در كتاب «معرفة علوم الحديث» آمده -  به ظاهر عطف به كلمه «طرق» است كه در جملات قبل آمده، و در متن اصلى كتاب هم اضافه «فعلى مولاه» نيامده است.

روايت حديث غدير[۳]

يكى از علما و بزرگان اهل ‏سنت كه حدیث غدیر را نقل كرده محمد بن عبدالله نيشابورى، ابن‏ بيّع، حاكم (م ۴۰۵ ق) است.

حاكم نيشابورى در «المستدرک على الصحيحين» حديث غدير را بعضاً بدون اشاره به جريان خاصى و نيز با اشاره به احتجاج امیرالمؤمنین ‏علیه السلام با طلحه در جنگ جمل، با اسانيد صحيح از جماعتى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله روایت كرده و آن را حديثى صحيح الاسناد مى‏ داند.[۴]

یافعی[۵]: او را بسيار توثيق كرده و در علم حدیث ستوده و از تأليفات او تعريف كرده است. او از حدود هزار شيخِ حديث، حدیث نوشته است.

نقل حديثى هم سياق با حديث غدير[۶]

در كتاب «المستدرک علی الصحیحین» از حاكم نيشابورى احاديثى آمده كه با حديث غدير هم سياق هستند.

و اما توضيح اين مطلب:

يكى از وجوه دلالت حدیث غدیر بر امامت و ولايت اين است كه حاکم نیشابوری حدیث غدیر را به سياق و لفظى نقل كرده كه به صراحت و وضوح به امامت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و جانشينى و پس از رسول ‏الله ‏صلى الله عليه و آله دلالت مى ‏كند.

اين از جهت دلالت. اما از جهت سند، حاكم خود تصريح كرده كه اين حديث صحيح الاسناد است.

كلام حاكم نيشابورى

حاكم نيشابورى نوشته است:

محمد بن علی شيبانی در کوفه، از احمد بن حازم غِفارى، از ابونعيم، از كامل ابوعلاء، از حبيب بن ابى ‏ثابت، از يحيى بن جعده، از زيد براى ما روایت كرد:

همراه با رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله از مکّه بيرون آمديم تا به غدير خم رسيديم. حضرتش فرمان داد تا زير درختان بزرگ آنجا را جارو كنند، در روزى كه گرم‏تر از آن را نديده بوديم.

پيامبر صلى الله عليه و آله خداى را سپاس گفت و ستود و سپس فرمود:

هان اى مردم، هر پيامبرِ برانگيخته ‏اى به اندازه نصف پيامبر پيش از خود (در ميان امّتش) زندگى مى ‏كند، و نزديک است كه داعى حق مرا بخواند و من اجابتش كنم.

من در ميان شما چيزى بر جاى می‏گذارم كه با وجود آن گمراه نخواهيد شد: كتاب خداى عزوجل. سپس برخاست و دست على ‏عليه السلام را گرفت و فرمود:

اى مردم، چه كسى نسبت به شما از خود شما سزاوارتر است؟ مردم گفتند: خدا و فرستاده‏ اش داناترند. فرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است.

اين حدیث صحيح الاِسناد است، ولى بخارى و مسلم آن را در كتاب‏هايشان نياورده‏ اند.[۷]

اين حديث صحيحى است كه به روشنى دلالت مى ‏كند مراد از مَولى «أولى» است، زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله اين سخن را در آن انجمن بزرگ از مردم و در روزى كه گرم‏تر از آن را تجربه نكرده بودند،

پس از اشاره به نزديک شدن زمان درگذشتش و بيان اينكه بعد از تمسّک به كتاب خدا گمراه نخواهند گشت، در حالى كه دست على ‏عليه السلام را گرفته بود و پس از آنكه از ايشان پرسيد:

مَن أولى بِكُم مِن أنفُسِكُم: چه كسى از شما به شما سزاوارتر است؟ بر زبان آورد.

آيا مى‏ توان تصوّر كرد كه واژه «مَولى» در حديثى كه در آن زمان و مكان و احوال بيان شده، معنايى غير از معناى اراده شده از عبارت «مَن أولى بِكُم مِن أنفُسِكُم» دارد؟ هرگز! پيشتر گفتيم و در ادامه نيز خواهد آمد كه اين جمله ارزشمند از آيه مباركه «النَبىُّ أولى بِالمُؤمِنينَ مِن أنفُسِهِم»[۸] گرفته شده، كه به اولى بودن پيامبر صلى الله عليه و آله بر مؤمنان در همه چيز دلالت مى‏ كند.

شيخ عبدالحق دهلوى در «اللّمعات» در شرح حديث غدير مى‏ نويسد:

پيامبر صلى الله عليه و آله پس از آنكه صحابه جمع شدند فرمود: آيا نمى ‏دانيد من از مؤمنان به خودشان سزاوارترم؟ در بعضى از روايات آمده كه حضرتش اين سخن را چند بار تكرار كرد.

آنان سخن رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله را با تصديق و اعتراف پاسخ دادند.

پيامبر صلى الله عليه و آله با اين جمله، به آيه «النَبىُّ أولى بِالمُؤمِنينَ مِن أنفُسِهِم» اشاره كرد. اين آيه أولى بودن پيامبر صلى الله عليه و آله بر مؤمنان را در همه امور اثبات مى ‏كند، زيرا او بر خلاف نفس مؤمنان، تنها به چيزى فرمان مى‏ دهد و تنها چيزهايى را براى آنان مى‏ پسندد كه صلاح ايشان در آن است. از اين رو، اولويّت در آيه به طور مطلق آمده است.

بنابراين، بر مؤمنان واجب است كه پيامبر صلى الله عليه و آله نزد ايشان از خودشان محبوب‏ تر و امر او پيش آنان از امر خودشان نافذتر، و مهرورزى آنان نسبت به او از مهرورزیشان به خودشان كامل‏ تر باشد.

روایت شده كه پیامبر صلی الله علیه و آله می خواست به جنگ تبوک برود، از اين رو به مردم دستور داد كه همراهى‏ اش كنند.

ولى بعضى از مردم گفتند: ما از پدران و مادرانمان اذن مى‏ طلبيم. اينجا بود كه اين آيه نازل شد.[۹]

در يكى از قرائات (پس از «النَبىُّ أولى بِالمُؤمِنينَ مِن أنفُسِهِم وَ أزواجُهُ أُمَّهاتُهُم») آمده است:

«وَ هُوَ أبٌ لَهُم»: و پيامبر پدر مؤمنان است؛ يعنى در دين، چرا كه هر پيامبرى از آن حيث كه در حيات ابدى اصل امت خود است، پدر امّتش به شمار می رود، و از اين رو است كه مؤمنان برادر يكديگر گشته‏ اند. در تفسیر بَیضاوی چنين آمده است.

سخن رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله يعنى: من از هر مؤمنى به خود او سزاوارترم، تأكيد و تقريرى است كه نشان مى ‏دهد حضرتش به هر يک از افراد مؤمنان سزاوارتر است. چنانكه جمله «من از شما به شما سزاوارترم» مفيد اولى بودن وى نسبت به جميع مؤمنان است.[۱۰]

شرح حال حاكم نيشابورى (ت ۳۲۱ -  م ۴۰۵ ق)

بزرگان اهل‏ سنت همه حاكم نيشابورى را توثيق كرده و ستوده‏ اند: ابن‏ خَلِّکان و شيخ عبدالحق دهلوى (در رجال مشكات) و فخر رازى (در فضائل الشافعى) و اِسنَوى و ابن ‏اثیر[۱۱]:

وى را حافظ ابوعبدالله محمد بن عبدالله معروف به حاكم نيشابورى و ابن ‏بيّع معرفى كرده ‏اند، و همگى وى را توثيق كرده و بسيار ستوده ‏اند، به خصوص در علم حديث.

فقه را از فقيه شافعى ابوسهل محمد بن سليمان صعلوكى و بسيارى ديگر آموخت. شمار تأليفات حاكم نيشابورى در علوم حديث به هزار و پانصد جزء می رسد كه از جمله آنها «الصحيحان» است.

اما كتبى كه حاكم در نگارش آنها يگانه است، عبارت‏ اند از: «معرفة علوم الحديث»، «تاريخ علماء نيسابور»، «المدخل الى علم الصحيح»، «المستدرک على الصحيحين»، «ما تفرّد به كلّ واحد من الإمامين». دارَقُطنى و محمد بن ابى ‏فوارس از او روایت كرده‏ اند.

پانویس

  1. چهارده قرن با غدير: ص ۱۵۲.
  2. معرفة علوم الحديث (از مؤلف): ص ۳۱۲، و در چاپ ديگر: ص ۲۵۲.
  3. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۲۵۷.
  4. المستدرک على الصحيحين: ج ۳ ص ۱۰۹، ۱۱۰، ۳۷۱.
  5. مرآة الجنان: حوادث سال ۴۰۵. همچنين ر.ک: تاريخ بغداد: ج ۵ ص ۴۷۳. تذكرة الحفّاظ: ج ۳ ص ۱۰۳۹. تاريخ ابن‏ كثير: ج ۷ ص ۲۷۴. وفيات الاعيان: ج ۱ ص ۴۸۴.
  6. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۵۷۳ - ۵۷۷.
  7. المستدرک على الصحيحين: ج ۳ ص ۵۳۳ .
  8. احزاب /  ۶ .
  9. انوار التنزيل: ص ۵۵۲ .
  10. اللّمعات (مخطوط).
  11. وفيات الاعيان: ج ۳ ص ۴۰۸. طبقات الشافعية: ج ۱ ص ۳. جامع الاصول: ج ۱ ص ۹۲.