پرش به محتوا

ترور پیامبر صلی الله علیه و آله

از ویکی غدیر

حادثه ترور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از رویدادهای تاریک و تأمل‌برانگیز صدر اسلام است که در واپسین روزهای حیات نبوی به وقوع پیوست. این واقعه نه تنها یک سوءقصد شخصی، بلکه نقطه عطفی در تاریخ اسلام محسوب می‌شود که پیامدهای عمیق سیاسی و اجتماعی به دنبال داشت. بر اساس منابع تاریخی معتبر، ترور پیامبر صلی الله علیه وآله در بازگشت از آخرین سفر حج (حجةالوداع) و در منطقه‌ای به نام «عقبه» توسط گروهی از مخالفان طراحی و اجرا شد.

این مقاله به بررسی ابعاد مختلف این حادثه سرنوشت‌ساز می‌پردازد؛ از زمینه‌ها و انگیزه‌های توطئه‌گران گرفته تا نقشه اجرایی آن و همچنین واکنش‌های پیامبرصلی الله علیه وآله و مسلمانان به این اقدام. مطالعه این واقعه تاریخی نه تنها درک بهتری از شرایط سیاسی آن دوران ارائه می‌دهد، بلکه زمینه‌سازی‌های مربوط به حوادث پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله را نیز روشن می‌سازد.

نقشه قتل پیامبر صلی الله علیه و آله{{درشت|[۱]

اکنون که مراسم غدیر پایان یافت و کاروان عظیم غدیر به حرکت درآمد، اولین نقشه شوم در راه اهداف صحیفه ملعونه آماده شد و افراد لازم برای اجرای آن در نظر گرفته شدند و زمان و مکان اجرای آن را هم مشخص کردند. این نقشه که عبارت بود از قتل پیامبر صلی الله علیه و آله قبل از رسیدن به مدینه با این هدف انجام شد که اجتماع از شخصیتی که قوام امور به حضور او بستگی داشت خالی شود تا بتوانند آشوبی به پا کنند و فکرهای پیش ساخته خود را به اجرا درآورند.

موقعیت سنجی اجرای توطئه قتل

نقطه حساس این نقشه انجام آن در راه و قبل از رسیدن به مدینه بود، چرا که به دست گرفتن امور در گیر و دار مسایل سفر و خستگی مسافران و نبود استقراری خاص برای آنان و نیز ایجاد فتنه و آشوب در چنان شرایطی بسیار آسان‌تر از شهر مدینه بود، چرا که آنجا مرکز ثقل پیامبر صلی الله علیه و آله بود و حالت استقرار و نظم در آن حاکم بود. گذشته از اینکه در مدینه جمعیت بسیاری حضور داشتند، ولی در راه تعداد مردم محدود و مشخص و قابل محاسبه بود. همچنین ممکن بود پس از اجرای نقشه مسئله خلافت را هم در بین راه حل کنند، و بهانه بیاورند که هنوز پنج روز تا مدینه باقی مانده و مسلمانان بدون سرپرست نمی‌توانند زندگی کنند!

انتخاب چهارده نفر برای اجرای توطئه قتل

افرادی که برای اجرای نقشه در نظر گرفته شدند از چند خصوصیت برخوردار بودند:

  • همگی از کینه توزترین و دشمن‌ترین افراد نسبت به پیامبر و علی علیهما السلام بودند.
  • در پیمان نامه و صحیفه ملعونه، اولین هم پیمانان و متعهدشوندگان بودند.
  • با این اقدام آینده خود را می‌خریدند و در صورت پیروزی در نقشه‌ها در رده اول مقامات آینده خلافت مغصوب قرار می‌گرفتند، که همین گونه هم شد.

برای این کار چهارده نفر انتخاب شدند. این افراد عبارت بودند از پنج نفر اصحاب صحیفه ملعونه که در کعبه امضا شد یعنی ابوبکر و عمر و ابوعبیده و معاذ بن جبل و سالم، و شش نفر از قریش یعنی عثمان و معاویه و عمروعاص و طلحه و سعد بن ابی وقاص و عبدالرحمن بن عوف، و سه نفر دیگر: ابوموسی اشعری و مغیرة بن شعبه و ابوهریره. در بعضی روایات اوس بن حدثان نیز ذکر شده، و او همان کسی است که در حدیث جعلیِ «إنا معاشر الأنبیاء لا نورث» به عنوان کمک با عایشه و حفصه در شهادت همراه شد و گواهی داد![۲]

این افراد با دقت کامل انتخاب شده بودند، و در آینده‌های غصب خلافت نیز نقش‌ه ای اساسی ایفا کردند و پست‌های اصلی را به دست گرفتند که جز پاداش این روزهای آغازین نبود. جالب تر این است که این افراد سابقه حضور در زمینه‌های خطر را نداشتند، اما در این مورد این گونه جان نثارانه وارد عمل شدند و شمشیر به دست گرفتند!

زمان و مکان اجرای توطئه قتل

با در نظر گرفتن دو نکته، زمان و مکانِ این نقشه تعیین شد. قافله‌ها معمولاً شب را که خنک تر بود برای حرکت انتخاب می‌کردند، زیرا در اثر تاریکی هوا و مشهود نبودن جاده، از نظر روانی مسیر زودتر طی می‌شد؛ لذا زمان اجرای نقشه را، نیمه‌های شب و ساعاتی که اکثر مردم سوار بر مرکب‌های خود در حال چرت زدن هستند، تعیین نمودند. از نظر مکان در پی جایی بودند که حضرت تنها باشد و مردم کمتر اطراف حضرت جمع باشند تا نقشه ترور را به آسانی اجرا کنند. مناسب‌ترین مکان برای چنین هدفی فراز کوه و در حاشیه پرتگاه‌های آن بود. در انجام این مرحله اگر می‌توانستند حضرت را از فراز کوه به پایین پرتاب می‌کردند،[۱] واگر ممکن نمی‌شد با شمشیرهای آخته حمله می‌کردند و آن حضرت را نه تنها به قتل می‌رساندند بلکه قطعه قطعه می‌کردند و اثری از او باقی نمی‌گذاشتند. آنان قبل از حرکت صورت‌های خود را هم پوشاندند، که اگر به هر دلیلی نقشه نیمه کاره ماند یا خنثی شد یا بعد از اجرای نقشه خواستند فرار کنند، کسی آنان را نشناسد.

حرکت به سوی قله «هَرشی»

در تاریکی شب اکثر اهل قافله دور زدن از پای کوه را انتخاب کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اگر کسی بالا رفتن از کوه را انتخاب می‌کند حق ندارد قبل از من به آنجا برود. سپس به حذیفه دستور داد تا در پای کوه مواظب باشد که چه کسانی جلوتر از حضرت به سمت قله می‌روند. حذیفه می‌گوید: چهارده نفر را دیدم که صورت‌های خودرا پوشانده بودند و سوار بر شتر به سمت قله حرکت کردند.[۳] حضرت به همراه حذیفه و عمار به سوی قله هرشی حرکت کردند. عمار افسار شتر حضرت را بر دوش می‌کشید و حذیفه از پشت سر شتر را راهنمایی می‌کرد. این در حالی بود که چهارده نفر مذکور قبلاً خود را به آنجا رسانده و کاملاً آماده شده بودند.

به نزدیکی قله که رسیدند جبرئیل صدا زد: یا محمد، ابوبکر و عمر و ابوعبیده و معاذ بن جبل و سالم و عثمان و معاویه و عمرو عاص و طلحه و سعد بن ابی وقاص و عبدالرحمن بن عوف و ابوموسی اشعری و مغیرة بن شعبه و ابوهریره در انتظار تو نشسته‌اند تا تو را ترور کنند!

پیامبر صلی الله علیه و آله این خبر را به اطلاع حذیفه و عمار رسانید، و به آنان دستور داد تا با شمشیرهای خود آماده باشند. در عین حال از ضمانت «واللَّه یعصمک من الناس» خبر داد که آنان قادر به هیچ اقدامی نخواهند بود.

اجرای توطئه در قله کوه

هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و همراهان به قله کوه رسیدند و راه سراشیبی را پیش گرفتند، آن چهارده نفر نقشه خود را از پشت سر آغاز کردند. ابتدا ظرف‌های پر از شن و نیز سنگ‌های بزرگ را که در پرتگاه قرار داده بودند غلتاندند و آنها را به سمت پایین رها کردند. صدای وحشتناکی بلند شد و سنگ‌ها به سمت پاهای شتر پیش آمدند.

شتر وحشت کرد و نزدیک بود بِرَمَد و آن حضرت را زمین بزند. ولی پیامبر صلی الله علیه و آله فریاد زد: «آرام بگیر که بر تو مسئله ای نخواهد بود». شتر با زبان عربی فصیح پاسخ داد: «به خدا قسم یا رسول اللَّه، قدم از قدم برنمی‌دارم در حالی که شما بر پشت من نشسته‌اید»! با توقف شتر، سنگ‌ها به سمت پایین کوه رفتند و شتر آسیبی ندید.

منافقین با شکست در این مرحله، به طرف شتر حمله کردند تا آن را از قله کوه پرتاب کنند، در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله هم سوار بر آن بود. این بار حذیفه و عمار با شمشیرهای برکشیده حمله کردند و با آنان درگیر شدند.

با آنکه تعداد آنان چهارده نفر بود و همراهان پیامبر صلی الله علیه و آله دو نفر بیشتر نبودند، ولی گویا در یک لحظه نقشه خود را خنثی شده دیدند و پا به فرار گذاشتند، و در پشت تخته سنگ‌ها پنهان شدند تا پس از عبور پیامبر صلی الله علیه و آله سراغ شترهای خود بروند و به قافله ملحق شوند!!

معرفی چهارده نفر بر فراز کوه

حذیفه از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: این افراد کیانند؟ حضرت فرمود: منافقین در دنیا و آخرت. حذیفه پیشنهاد کرد عده ای را سراغشان بفرستد تا آنان را به قتل برسانند. حضرت فرمود: «خدا به من دستور داده از آنان اعراض کنم». سپس علت این سرپوشی و افشا نکردن را چنین بیان کردند:

دوست ندارم مردم درباره من بگویند: «او عده ای از قوم و اصحابش را به دین خود دعوت کرد و آنان پذیرفتند. سپس با کمک آنان جنگید تا هنگامی که بر دشمنش پیروز شد، و آنگاه رو در رویشان قرار گرفت و آنان را به قتل رسانید». ولی ای حذیفه آنها را واگذار که خداوند در کمین‌شان است و زمانی کوتاه به آنان مهلت می‌دهد و سپس آنان را به عذاب شدیدی دچار می‌نماید.

حذیفه پرسید: یا رسول اللَّه، این منافقین کیانند؟ از مهاجرین‌اند یا انصار؟ حضرت همه آنان را یک یک برشمرد، و او از شنیدن نامشان تعجب کرد و باور نمی‌کرد چنین افرادی در آن نیمه شب برای چنین اقدامی حضور داشته باشند.

پیامبر صلی الله علیه و آله که متوجه تعجب حذیفه شده بود فرمود: ای حذیفه، گویا درباره بعضی از افرادی که نام بردم شک داری؟ به سمت آنان نگاه کن. حذیفه به عقب برگشت و آنان را دید که در تاریکی شب بر قله کوه ایستاده‌اند.

برای آنکه نسل‌های آینده بدانند که رؤسای منافقین در آن شب چه کسانی بودند و بسیاری از توطئه‌های بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله را به راحتی تحلیل کنند، در همان تاریکی شب حضرت اشاره ای فرمود و ناگهان نوری تابید و فضا را برای لحظاتی روشن ساخت. حذیفه و عمار چهره‌های همه چهارده نفر را دیدند و آنان را شناختند.[۴]

برخورد پیامبر صلی الله علیه و آله با توطئه گران

پیامبر صلی الله علیه و آله مأمور بود با آنان درگیر نشود، زیرا در آن شرایط حساس فتنه ای دیگر بپا می‌شد که منافقین طالب همان بودند و زحمات گذشته در معرض خطر قرار می‌گرفت. با این همه برای اتمام حجت، پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را به نامشان صدا زد ولی پاسخی ندادند و فرار کردند و خود را به افرادی که پشت سر حضرت به طرف قله می‌آمدند رساندند و به‌طور نامحسوسی با آنان همراه شدند و به سمت سراشیبی کوه حرکت کردند.[۵]

پیامبر صلی الله علیه و آله نیز سراشیبی کوه را طی کرد و هنگامی که به پایین کوه رسید فجر طلوع کرده بود. حضرت پیاده شدند و وضو گرفتند و منتظر اصحاب ماندند تا همه آمدند و نماز جماعت بر پا شد. این چهارده نفر نیز همراه مردم پشت سر حضرت به نماز ایستادند! حضرت پس از نماز فرمود: «چه شده است که عده ای در کعبه هم قسم شده‌اند که اگر خدا محمد را بمیراند یا کشته شود امر خلافت را به اهل بیتش بازنگردانند» ؟!

از میان آن همه جمعیت همین چهارده نفر نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و قسم یاد کردند که در این باره چیزی نگفته‌اند و چنین قصدی نکرده‌اند و نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله قصد سوئی نداشته‌اند. خداوند آیه نازل کرد که: «یحلفون باللَّه ما قالوا و لقد قالوا کلمة الکفر بعد إسلامهم و همُّوا بما لم ینالوا»[۶]: «اینان قسم یاد می‌کنند که آن سخن را نگفته‌اند ولی بعد از اسلامشان سخن کفر را گفته‌اند و قصد سوئی کرده‌اند که بدان دست نیافته‌اند…».[۷]

شکست توطئه و ادامه نجوی

پس از نماز باز هم پیامبر صلی الله علیه و آله دید همین عده مشغول نجوی هستند. با اینکه حضرت در طول سه روزه مراسم غدیر تمام حرکات منافقین را تحمل می‌کرد تا آسیبی به برنامه اعلام ولایت و بیعت وارد نشود، ولی بعد از حرکت از غدیر به قدری ارتباطات توطئه آمیز آنان شدت یافت که احساس خطری علنی و فتنه ای مخرب مشهود بود؛ لذا حضرت دستور دادند تا منادی ندا کند: «لا تجتمع ثلاثة نفر من الناس یتناجون فیما بینهم بسرٍّ»: «هیچ سه نفری حق ندارند بر سر سخنان سری با هم اجتماع کنند»![۸]

منظور حضرت دقیقاً جلوگیری از بروز آشوب و درگیری بود که به هر حال ضربه ای به غدیر می‌زد. این امرِ حضرت توطئه‌های مهمی را خنثی کرد و اجتماعات فتنه آمیز لغو شد، و تا ورود به مدینه، دشمنان ولایت نتوانستند تماسی اساسی با یکدیگر داشته باشند جز یک مورد که ذکر خواهد شد.

وقتی خواستند از آنجا حرکت کنند پیامبر صلی الله علیه و آله از آنان پرسید: درباره چه چیزی نجوی می‌کردید؟ گفتند: ما اصلاً با یکدیگر ارتباطی نداشته‌ایم و فقط اکنون یکدیگر را دیده‌ایم!! حضرت نگاه معنی داری به آنان کرد و فرمود: «شما بهتر می‌دانید یا خدا؟ خدا از آنچه انجام می‌دهید غافل نیست».[۹]

منافقین و اصحاب صحیفه ملعونه که این بار هم همانند دفعه‌های قبل در نقشه شوم خود شکست خوردند، از پای ننشستند و قبل از رسیدن به مدینه توطئه دیگری را تدارک دیدند.

کلام ابوذر دربارهٔ ماجرای ترور

سلیم در سؤال و جوابی طولانی با ابوذر می‌گوید: گفتم: اصلحک اللَّه، درباره دوازده نفر اصحاب عقبه که صورت‌های خود را پوشانده بودند و می‌خواستند شتر پیامبر صلی الله علیه و آله را بِرَمانند به من خبر ده که این ماجرا چه زمانی بود؟ گفت: در غدیر خم هنگام بازگشت پیامبر صلی الله علیه و آله از حجةالوداع.

گفتم: اصلحک اللَّه، آیا آنان را می‌شناسی؟ گفت: آری و اللَّه، همه آنها را می‌شناسم. گفتم: از کجا می‌شناسی در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله پنهانی آنها را به حذیفه معرفی کرد؟ ابوذر گفت: در آن قله کوه، عمار افسار شتر آن حضرت را بر دوش می‌کشید و حذیفه از پشت سر شتر را راهنمایی می‌کرد. حضرت به حذیفه دستور کتمان داد ولی به عمار چنین دستوری نداد.

گفتم: آنان را برایم معرفی می‌کنی؟ گفت: پنج نفر اصحاب صحیفه و پنج نفر اصحاب شوری و عمرو عاص و معاویه.[۱۰][۱۱]

موقعیت قرآنی ترور پیامبر صلی الله علیه وآله

از نظر موقعیت قرآنی، آیه ۱۴۰ سوره بقره درباره کسانی از یهود و نصاری است که درباره خدا با پیامبر صلی الله علیه و آله احتجاج می‌کنند و شواهد را کتمان می‌کنند. خداوند به آنان خطاب می‌کند: چه کسی ظالم تر است از آنکه شهادتی را نزد خدا کتمان می‌نماید؟ آیه سوره فجر در زمینه احوال قوم عاد و ثمود و فرعون است که در اثر کثرت فساد به تازیانه عذاب الهی گرفتار شدند. خداوند با یادآوری آنان می‌فرماید: «پروردگار تو در کمینگاه است».

آیه سوره لقمان از آیه ۲۲ آغاز می‌شود که خداوند مردم را در دو گروه معرفی می‌نماید: یکی مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّه است که به عروة الوثقی متمسک شده‌اند. گروه دوم کافران هستند که درباره آنان فَلا یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ و إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ فرموده و سپس می‌فرماید: «آنان را زمان کوتاهی از نعمت‌ها برخوردار می‌کنیم و سپس به عذاب غلیظ می‌کشانیم».

همچنین از جمله آیاتی که پس از غدیر و در ماجرای عقبه هرشی و ترور پیامبر صلی الله علیه و آله بر آن حضرت نازل شده این آیات است:

  • لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ حَتَّی جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّه وَ هُمْ کارِهُونَ:[۱۲] «آنان از قبل به دنبال فتنه بودند و امور را برای تو دگرگون کردند، تا آنکه حق آمد و امر الهی ظاهر شد در حالی که آنان کراهت داشتند».
  • یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِؤُا إِنَّ اللَّه مُخْرِجٌ ما کنتم تَحْذَرُونَ:[۱۳] منافقین حذر می‌کنند از اینکه سوره ای بر آنان نازل شود که به آنان از آنچه در قلوبشان است خبر دهد. بگو: مسخره کنید که خداوند ظاهر می‌کند همان چیزی را که از آن حذر می‌کنید.
  • یَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّه مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ وَ إِنْ یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللَّه عَذاباً أَلِیماً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ[۱۴]: «آنان قسم یاد می‌کنند که چنین نگفته‌اند در حالی که سخن کفر را بعد از اسلامشان گفته‌اند و قصد کرده‌اند آنچه را که بدان دست نیافته‌اند، و ناراحت نشدند مگر آنکه خدا و رسولش آنان را از فضل خود مستغنی ساختند. اگر توبه کنند برای آنان بهتر است، و اگر روی گردان شوند خداوند آنان را در دنیا و آخرت عذاب دردناکی می‌نماید، و آنان در زمین سرپرست و یاوری نخواهند یافت».
  • وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّه مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللَّه مَسْؤُلاً[۱۵]: «آنان از قبل با خدا پیمان بستند که به دشمن پشت نکنند، و پیمان خداوند همیشه مورد سؤال است».
  • إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّه وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّه وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلاً:[۱۶] «کسانی که به خدا و رسولش کفر می‌ورزند، و می‌خواهند بین خدا و رسولانش جدایی بیندازند، و می‌گویند به بعضی از آن ایمان می‌آوریم و به بعضی دیگر کفر می‌ورزیم، و می‌خواهند راهی بین اینها در پیش بگیرند». «فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِینَ»: «آنگاه که بر در خانه آنان در آید بَدا به حال انذار شدگان».

زمینه ترور در عقبه هرشی

اینکه اوضاع مسلمانان و نفوذ منافقین بین آنان به گونه ای بود که خود پیامبر صلی الله علیه و آله ترور را حدس می‌زد. و لذا از خداوند در مورد ابلاغ ولایت مهلتی خواست و خداوند هم آیه تبلیغ را نازل کرد. البته این خطر که در بازگشت از تبوک سابقه داشت، و منافقین نقشه قتل پیامبر صلی الله علیه و آله را در راه بازگشت از جنگ تبوک و قتل امیرالمؤمنین علیه السلام را هنگام استقبال از پیامبر صلی الله علیه و آله در همان جنگ کشیده بودند و اجرا هم کردند؛ ولی خداوند آن دو بزرگوار را حفظ کرد.[۱۷]

در این موقعیت هم به‌طور جدی در چنین فکری بودند و از هنگامی که متوجه جدی بودن مراسم غدیر شدند سعی داشتند قبل از اعلان ولایت در غدیر آن حضرت را به قتل برسانند[۱۸]و وقتی موقعیتی نیافتند باز هم دست برنداشتند تا در گردنه هَرشی در بازگشت از غدیر نقشه خود را عملی کردند؛ ولی خداوند به پیامبرش خبر داد و او را از شر آنان نجات داد.[۱۹] این خطر نیز به صراحت در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است که فرمود: «ایْ رَبِّ، انّی اخافُ قُرَیْشاً وَ النّاسَ عَلی نَفْسی وَ عَلِیٍّ»:[۲۰] «پروردگارا، من از قریش و مردم بر جان خود و علی می‌ترسم».

تحلیل اعتقادی

آنچه به عنوان تفسیر این آیات از تطبیق آن‌ها بر صحیفه و توطئه قتل پیامبر صلی الله علیه و آله استفاده می‌شود دو نکته است:

  • اولی و دومی که رو در روی خدا و رسول کار خود را کتمان کردند و این کتمان را انکار کردند، مصداق أَظْلَمُ یعنی ظالم‌ترین شدند.
  • خداوند دشمنان اهل بیت علیهم السلام را چند صباحی در این دنیا مهلت می‌دهد چنان‌که می‌فرماید: نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلاً؛ و سپس آنان را به عذاب غلاظ و شداد مبتلا می‌نماید چنان‌که می‌فرماید: ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلی عَذابٍ غَلِیظٍ. این عذابِ آنان از لحظه مرگ آغاز شده و در عالم برزخ ادامه دارد تا در قیامت به سزای اصلی اعمال خود برسند.

اولی و دومی هنگام مرگ، پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام را دیدند که به آنان می‌گفتند: بشارت باد شما را به آتش در پایین‌ترین درجه جهنم!![۲۱] بعد هم که به حال احتضار افتادند خبر از ورود به آتش و داخل شدن در تابوت دادند و در توصیف آن چنین گفتند: تابوتی از آتش که با قفلی از آتش بسته شده و در آن دوازده نفرند. آن تابوت در چاهی در قعر جهنم است، که هر گاه خدا بخواهد جهنم را شعله‌ور نماید صخره را از در آن چاه برمی‌دارد.[۲۲] در عالم برزخ هم هر از چند گاهی امیرالمؤمنین علیه السلام یا یکی از ائمه علیهم السلام خود را به آنان نشان می‌دهند، و آنان از قعر آتش التماس می‌کنند، ولی جز پاسخ رد نمی‌شنوند. در این باره ماجرایی از زندگی امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده در روزی با حارث همدانی بودند. حضرت فرمود: آیا آنچه من می‌بینم تو هم می‌بینی؟ عرض کرد: چگونه من می‌توانم آنچه شما می‌بینی ببینم، در حالی که خداوند چشم شما را نورانیت داده و به شما عطا کرده آنچه به احدی عطا نکرده است. فرمود: این ظالمِ اولی است که بر دروازه‌ای از آتش می‌گوید: ای اباالحسن، مرا ببخش. خدا او را نیامرزد. سپس حضرت لحظاتی مکث کرد و دوباره فرمود: ای حارث، آنچه من می‌بینم تو هم می‌بینی؟ آنگاه فرمود: این ظالمِ دومی است که بر دروازه ای از دروازه‌های آتش می‌گوید: ای اباالحسن، مرا ببخش. خدا او را نیامرزد.[۲۳]

الف) قبول اسلام به خاطر توطئه

آنان که در گردنه هرشی به فکر قتل پیامبر صلی الله علیه و آله بودند و بعدها گردانندگان اصلی سقیفه شدند، از همان اول در فکر توطئه و به هم ریختن برنامه‌های پیامبر صلی الله علیه و آله بودند، چنان‌که می‌فرماید: «لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ». همین گروه هرگز روزهای پیروزمند اسلام را نمی‌خواستند، و آنچه از عظمت اسلام به وقوع پیوست مورد کراهت آنان بود چنان‌که می‌فرماید: حَتَّی جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّه وَ هُمْ کارِهُونَ. بنابراین تعجبی از مسلمان شدن آنان نیست، همان گونه که تعجبی از ایجاد سقیفه و به قهقری برگرداندن مردم به دست آنان نیست.

ب) کفر بعد از اسلام

کسی که قصد قتل پیامبر صلی الله علیه و آله را دارد در حالی که ادعای مسلمانی می‌نماید، این در واقع کفر بعد از اسلام است چنان‌که فرمود: وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ. جالب است که خداوند در قرآن حتی عقیم ماندن نقشه آنان را بیان داشته و با جمله «وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا» هم نشان کفر بر پیشانی آنان زده و هم عجز آنان را در برابر اراده الهی بیان فرموده است.

ج) دینی جدید غیر از دین الهی

سلاح نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ، و پذیرفتن برخی از حجج الهی و انکار بعضی دیگر از مسائلی بود که سقیفه به شدت پیگیری نمود و نتایج مهمی برای اهداف خود به دست آورد. خداوند ابعاد گسترده این توطئه اعتقادی را در یک آیه بیان فرموده و پرده از اسرار سقیفه برداشته است؛ از یک سو صاحبان چنین تفکری را کافر معرفی کرده می‌فرماید: إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّه وَ رُسُلِهِ. از سوی دیگر شعار یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّه وَ رُسُلِهِرا خاطر نشان فرموده، و فرضیه نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍرا مطرح نموده است. نهایتاً هدف اصلی را نشانه رفته که آنان در صدد ایجاد دینی جدید و اعتقادی خاص هستند که ربطی به دین الهی ندارد، چنان‌که می‌فرماید: وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلاً.

نزول این آیات درباره اصحاب عقبه به معنای معرفی پیشاپیش توطئه گران سقیفه است که از روز اولِ مسلمان شدنشان، تا روزگاری که دسیسه کاری‌های آنان به اسلام ضربه زد، و تا هنگامی که با نقشه ای اساسی غدیر و ولایت را کنار زدند و دین جدیدی تأسیس کردند، در واقع مسیر یک نقشه بود که گام به گام عملی گردید.[۲۴]

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ تفسیر القمی: ص ۱۵۹. اقبال الاعمال: ص ۴۵۸. ارشاد القلوب: ج ۲ ص۱۱۲–۱۳۵. بحار الانوار: ج ۷ ص ۲۰۹ و ج ۲۸ ص۹۹، ۱۰۰ و ج ۳۱ ص۶۳۲–۶۳۵ و و ج ۳۷ ص۱۱۵، ۱۳۵. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۰۴. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۵۳.
  2. بحار الانوار: ج ۷ ص ۲۰۹ و ج ۲۸ ص ۹۷، ۹۹، ۱۰۰، ۱۰۱، ۱۱۱ و ج۳۱ ص۶۳۲؛ ۶۳۵ و ج۳۷ ص۱۱۵، ۱۱۶، ۱۳۵. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۱۶۵، ۱۶۶، ۳۰۴. تفسیر القمی: ج۲ ص۱۵۹. ارشاد القلوب ج۲ ص۱۱۲، ۱۳۵. اقبال الاعمال: ص۴۵۸. مثالب النواصب (ابن شهر آشوب، نسخهٔ خطی): ص۹۳، ۹۶. اثبات الهداة: ج۳ ص۵۵۳. دربارهٔ نقشهٔ قتل حضرت در تبوک: بحارالانوار: ج۲۱ ص۱۸۵–۲۵۲.
  3. مثالب النواصب (ابن شهرآشوب، نسخه خطی): ص ۹۳.
  4. بحار الانوار: ج ۲۸ ص۹۹–۱۰۰.
  5. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۵.
  6. توبه/۷۴.
  7. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۶.
  8. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۱.
  9. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۲.
  10. در نتیجه این دوازده نفر عبارت می‌شوند از: ابوبکر، عمر، ابوعبیده جراح، معاذ بن جبل، سالم مولی ابی حذیفة، عثمان، عبدالرحمان بن عوف، سعد بن ابی وقاص، طلحه، زبیر، معاویه، عمرو عاص.
  11. کتاب سلیم: حدیث ۲۰.
  12. توبه/۴۸.
  13. توبه/۶۴.
  14. توبه/۷۴.
  15. احزاب/۱۵.
  16. نساء/۱۵۰.
  17. بحار الانوار: ج ۲۱ ص۱۸۵–۲۵۲.
  18. بحار الانوار: ج ۲۸ ص۹۷، ۹۸.
  19. مراجعه شود به کتاب: غدیر در قرآن: ج ۱ ص۱۰۸، ۱۳۱، ۲۱۷، ۲۳۰، ۲۳۵، ۴۷۶ و ج۲ ص۱۰۱، ۴۰۶ و ج۳ ص۷۷.
  20. الیقین: ص ۳۷۳.
  21. کتاب سلیم: ص ۳۴۸ ح ۳۱.
  22. کتاب سلیم: ص ۳۴۹.
  23. بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۱۸۵ ح ۶۸.
  24. دانشنامه غدیر، ج ۶، ص ۳۲.