بریدة بن خصیب اسلمی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
== <big>اتمام حجت بريده بر ابوبكر با غدير<ref>غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۵۴،۳۵۳. چهارده قرن با غدير: ص ۹۶.</ref></big> ==
== اتمام حجت بريده بر ابوبكر با غدير<ref>غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۵۴،۳۵۳. چهارده قرن با غدير: ص ۹۶.</ref>==
<big>در كنار آيات غدير، مى ‏توان همه احاديث وارد شده در ارتباط غدير با قرآن را به نوعى اتمام حجت غديرى -  قرآنى به حساب آورد.</big>
در كنار آيات غدير، مى ‏توان همه احاديث وارد شده در ارتباط غدير با قرآن را به نوعى [[اتمام حجت]] غديرى -  قرآنى به حساب آورد.


<big>به خصوص استشهاد به آيات قرآن در بسيارى از مواضع خطابه غدير -  آن هم از لسان پيامبر معظم‏ صلى الله عليه و آله -  بُعد ديگرى از جنبه قرآنى غدير را بيان مى ‏كند. آياتى كه در خطابه غدير به عنوان شاهد يا تفسير قرآن آمده ۵۰ مورد است كه اهميت اين سند دائمى غدير را با پشتوانه قرآنى جلوه‏ گر مى ‏سازد.</big>
به خصوص استشهاد به آيات [[قرآن]] در بسيارى از مواضع [[خطبه غدیر|خطابه غدیر]] -  آن هم از لسان پيامبر معظم‏ صلى الله عليه و آله -  بُعد ديگرى از جنبه قرآنى غدير را بيان مى ‏كند.


<big>با توجه به همين استناد ريشه‏ اى غدير به قرآن، اتمام حجت‏ ها و دفاع از حريم غدير با تكيه بر آيات قرآنى در طول چهارده از سوى پيامبر و ائمه‏ عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته، كه از جمله آنها اتمام حجت‏ هاى قرآنىِ بُرَيده اسلمى است:</big>
آياتى كه در خطابه غدیر به عنوان [[شاهد]] يا تفسير قرآن آمده ۵۰ مورد است كه اهميت اين سند دائمى غدير را با پشتوانه قرآنى جلوه‏ گر مى ‏سازد.


<big>«أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ» ناظر به ملک عظيم آل محمد است<ref>مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۵۲.</ref>:</big>
با توجه به همين استناد ريشه‏ اى غدير به قرآن، اتمام حجت‏ ها و دفاع از حريم غدير با تكيه بر آيات قرآنى در طول چهارده از سوى پيامبر و ائمه‏ علیهم السلام و اصحابشان صورت گرفته، كه از جمله آنها اتمام حجت‏ هاى قرآنىِ بُرَيده اسلمى است:


<big>بريده اسلمى در ايام [[سقیفه]] نوجوانى تيزگوى بود كه اتفاقاً در روزهاى اول شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله به سفر رفته بود. وقتى از سفر بازگشت و [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] را بر فراز منبر پيامبر صلى الله عليه و آله ديد از تعجب دهانش باز ماند و آنچه را مى ‏ديد باور نكرد. لذا با صراحت و بدون ترس با ابوبكر روبرو شد و در برابر همه مردم با يادآورى غدير حجت را بر او و مردم تمام كرد.</big>
«أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ» ناظر به ملک عظيم آل محمد است<ref>مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۵۲.</ref>:


<big>او خطاب به ابوبكر گفت: تو در روز غدير از كسانى بودى كه به على بن ابى ‏طالب «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرَالْمُؤْمِنينَ» گفتى. آن روز در خاطرت هست يا فراموش كرده ‏اى؟ ابوبكر گفت: به ياد دارم. بريده گفت: آيا براى احدى از مسلمين سزاوار است بر اميرالمؤمنين امارت داشته باشد؟!</big>
بريده اسلمى در ايام [[سقیفه]] نوجوانى تيزگوى بود كه اتفاقاً در روزهاى اول شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله به سفر رفته بود. وقتى از سفر بازگشت و [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] را بر فراز [[سخنرانی|منبر]] پيامبر صلى الله عليه و آله ديد از تعجب دهانش باز ماند و آنچه را مى ‏ديد باور نكرد.


<big>عمر گفت: نبوت و امامت در يک خاندان جمع نمى‏ شود! بريده در پاسخ اين آيه را خواند: «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً»<ref><big>نساء /  ۵۴ .</big></ref>: «بر مردم حسد مى‏ برند نسبت به آنچه خداوند از فضل خويش به آنان عطا كرده است. ما به آل ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان مُلک عظيم عنايت كرديم» . سپس گفت: بنابراين خداوند نبوت و ملک را براى آنان جمع كرده است. عمر غضب كرد و دستور داد او را از مسجد بيرون كردند؛ و هميشه نسبت به بريده نگاه غضب آلود داشت!!<ref> <big>مناقب ابن شهرآشوب:ج ۲ ص ۲۵۲.</big></ref></big>
لذا با صراحت و بدون ترس با ابوبكر روبرو شد و در برابر همه مردم با يادآورى غدير حجت را بر او و مردم تمام كرد.


== <big>افشاگرى در مورد ابوبكر و عمر<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۲۷،۲۲۳.</ref></big> ==
او خطاب به ابوبكر گفت: تو در روز غدير از كسانى بودى كه به على بن ابى ‏طالب «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرَالْمُؤْمِنينَ» گفتى. آن روز در خاطرت هست يا فراموش كرده ‏اى؟ ابوبکر گفت: به ياد دارم. بريده گفت: آيا براى احدى از مسلمين سزاوار است بر اميرالمؤمنين امارت داشته باشد؟!
<big>يكى از افرادى كه در مورد [[اهانت]] ‏هاى ابوبكر و عمر در غدير افشاگرى نمود بريده اسلمى است. در مورد افشاگرى او دو مورد نقل شده است:</big>


<big>'''مورد اول'''</big>
عمر گفت: نبوت و امامت در يک خاندان جمع نمى‏ شود! بريده در پاسخ اين آيه را خواند:


<big>امام باقر عليه السلام سخن مخفيانه ديگرى از ابوبكر و عمر در برابر [[منبر غدیر]] را چنين بيان فرموده است:</big>
«أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً»<ref><big>نساء /  ۵۴ .</big></ref>:


<big>هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير على‏ عليه السلام را منصوب كرد و فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ احِبَّ مَنْ احَبَّهُ وَ ابْغِضْ مَنْ ابْغَضَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ.</big>
«بر مردم حسد مى‏ برند نسبت به آنچه خداوند از فضل خويش به آنان عطا كرده است. ما به آل ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان مُلک عظيم عنايت كرديم» .  


<big>ابوبكر و عمر مخفيانه گفتند: اين قدر كه مقامِ پست پسر عمويش را بالا مى ‏برد هنوز به آرزوى خود نرسيده است. اگر مى ‏توانست او را پيامبر قرار دهد چنين مى‏ كرد! به خدا قسم اگر هلاک شود او را از قصدى كه دارد دور مى ‏كنيم!!</big>
سپس گفت: بنابراين [[خداوند]] نبوت و ملک را براى آنان جمع كرده است. عمر غضب كرد و دستور داد او را از مسجد بيرون كردند؛ و هميشه نسبت به بريده نگاه غضب آلود داشت!!<ref> <big>مناقب ابن شهرآشوب:ج ۲ ص ۲۵۲.</big></ref>  


<big>جوانى از انصار (بُرَيْده) سخن آن دو را شنيد و گفت: به خدا قسم سخن شما را شنيدم و به خدا قسم آنچه را گفتيد به پيامبر صلى الله عليه و آله خواهم رساند. آن دو او را به خدا قسم دادند كه خبر ندهد، ولى او نپذيرفت و اعلام كرد كه گفته آنان را خبر خواهد داد. ابوبكر و عمر به او گفتند: هر تلاشى مى‏ توانى انجام ده!!</big>
== افشاگرى در مورد ابوبكر و عمر<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۲۷،۲۲۳.</ref>==
يكى از افرادى كه در مورد اهانت ‏هاى [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبكر]] و عمر در غدير افشاگرى نمود بريده اسلمى است. در مورد افشاگرى او دو مورد نقل شده است:


<big>بُرَيده نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفته آن دو را به حضرت خبر داد. پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ آنان فرستاد و آنان را فرا خواند. وقتى آمدند و آن جوان را نزد حضرت ديدند فهميدند كه او خبر داده است.</big>
'''مورد اول'''


<big>پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى ابوبكر و اى عمر! چه باعث شد كه آن سخنان را بگوييد؟ آنان به خداى لا اله الا هو قسم ياد كردند كه در اين باره چيزى نگفته‏ اند! پيامبر صلى الله عليه و آله رو به جوان انصارى كرد و فرمود: اى برادر انصار، چرا بر اين دو نفر دروغ نسبت دادى؟!! جوان انصارى چنان ناراحت شد كه آرزو كرد زمين او را فرو برده بود و او در اين باره چيزى نگفته بود، و در همان حال از خدا خواست كه صدق او را ثابت كند تا نزد پيامبرصلى الله عليه وآله شرمنده نشود.</big>
[[امام باقر علیه السلام]] سخن مخفيانه ديگرى از [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و عمر در برابر منبر غدیر را چنين بيان فرموده اند:


<big>در همين حال جبرئيل نازل شد -  در ساعتى كه معمولاً در آن ساعت نازل نمى‏ شد -  و اين آيه را بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل كرد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ...»<ref><big>توبه /  ۷۴.</big></ref> -  تا آخر آيه -  : «به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه نگفته‏ اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان جارى ساخته ‏اند و تصميم بر كارى گرفتند كه به آن نرسيدند، و از چيزى ناراحت نبودند جز آنكه خدا و رسولش او را از فضل خويش مستغنى سازند. پس اگر توبه كنند براى آنان بهتر خواهد بود و اگر اعراض كنند خداوند آنان را به عذاب دردناكى در دنيا و آخرت معذب مى ‏نمايد، و آنان در زمين دوست و ياورى نخواهند داشت» .<ref> <big>الاصول الستةعشر (كتاب سلام بن ابى‏عمرة) : ص ۱۱۸.</big></ref></big>
هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير على‏ عليه السلام را منصوب كرد و فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ احِبَّ مَنْ احَبَّهُ وَ ابْغِضْ مَنْ ابْغَضَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ.


ابوبكر و عمر مخفيانه گفتند: اين قدر كه مقامِ پست پسر عمويش را بالا مى ‏برد هنوز به آرزوى خود نرسيده است.


<big>'''مورد دوم'''</big>
اگر مى ‏توانست او را پيامبر قرار دهد چنين مى‏ كرد! به خدا قسم اگر هلاک شود او را از قصدى كه دارد دور مى ‏كنيم!!


<big>پس از خطبه غدير همه مردم براى بيعت غدير وارد خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏ شدند و پس از بيعت با آن حضرت به خيمه على‏ عليه السلام مى‏ رفتند و در حالى كه «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرَالْمُؤْمِنينَ» مى‏ گفتند با آن حضرت دست مى ‏دادند و بيعت مى ‏كردند.</big>
جوانى از انصار (بُرَيْده) سخن آن دو را شنيد و گفت: به خدا قسم سخن شما را شنيدم و به خدا قسم آنچه را گفتيد به پيامبر صلى الله عليه و آله خواهم رساند.


<big>ابوبكر و عمر هم وارد شدند و بيعت كردند و حتى «بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ ابی‏طالِبٍ، اصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ» گفتند، ولى نفاق باطنى آن قدر اجازه نداد كه از در خيمه حضرت فاصله بگيرند، و گويى از زندانى آزاد شده باشند همانجا سخن ناروايى بر زبان آوردند كه بُريده اسلمى گفته آنان را شنيد و فوراً به حضرت گزارش داد.</big>
آن دو او را به خدا قسم دادند كه خبر ندهد، ولى او نپذيرفت و اعلام كرد كه گفته آنان را خبر خواهد داد. ابوبكر و عمر به او گفتند: هر تلاشى مى‏ توانى انجام ده!!


<big>قسمت حساس اين ماجرا چنين است: ابوبكر و عمر از خيمه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام خارج شدند در حالى كه دست در دست هم داشتند و در آن حال مى‏ گفتند: «وَاللَّه لا يُسَلَّمُ لَهُ شَيْئاً مِمّا قالَ ابَداً» : «به خدا قسم هرگز چيزى از آنچه گفت برايش با سلامتى به نتيجه نخواهد رسيد» !</big>
بُرَيده نزد [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] آمد و گفته آن دو را به حضرت خبر داد. پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ آنان فرستاد و آنان را فرا خواند. وقتى آمدند و آن جوان را نزد حضرت ديدند فهميدند كه او خبر داده است.


<big>اين سخنِ آنان را نوجوانى از انصار شنيد و به آنان گفت: مگر پيامبر چه فرموده كه شما گفتيد: به سلامتى انجام نمى‏ شود؟! ابوبكر و عمر به او گفتند: تو را چه به اين سخنان؟! سراغ كارت برو!</big>
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى ابوبكر و اى عمر! چه باعث شد كه آن سخنان را بگوييد؟


<big>بريده گفت: به خدا قسم براى خدا و رسولش دلسوزانه رفتار نكرده‏ ام اگر از كنار اين مطلب بگذرم! گفتند: به خدا قسم، در اين صورت براى پيامبر قسم ياد خواهيم كرد و او ما را تصديق مى‏ كند و تو را تكذيب مى‏ نمايد. (با توجه به اينكه اين گفتگوها بيرون خيمه بيعت انجام مى ‏شد) بريده گفت: به خدا قسم من از كنار خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله حركت نخواهم كرد تا آنكه يا آن حضرت بيرون آيد و يا به من اجازه ورود داده شود.</big>
آنان به خداى لا اله الا هو قسم ياد كردند كه در اين باره چيزى نگفته‏ اند! پيامبر صلى الله عليه و آله رو به جوان انصارى كرد و فرمود: اى برادر [[انصار]]، چرا بر اين دو نفر دروغ نسبت دادى؟!! جوان انصارى چنان ناراحت شد كه آرزو كرد زمين او را فرو برده بود و او در اين باره چيزى نگفته بود، و در همان حال از خدا خواست كه صدق او را ثابت كند تا نزد پيامبرصلى الله عليه وآله شرمنده نشود.


<big>سپس به خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و اجازه گرفت و داخل شد و گفت: پدر و مادرم به قربانت يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر از نزد شما خارج شدند در حالى كه مى‏ گفتند: به خدا قسم هرگز چيزى از آنچه گفت برايش به سلامتى به نتيجه نخواهد رسيد. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: تو را به خداى كعبه اين را گفتند؟! خداوند آنچه آنان گفتند، و سزاوارشان بود كه بگويند، به من خبر داده بود. آنان را نزد من آوريد.</big>
در همين حال [[جبرئیل]] نازل شد در ساعتى كه معمولاً در آن ساعت نازل نمى‏ شد -  و اين آيه را بر پيامبر صلى الله عليه وآله نازل كرد:  


<big>آنان را آوردند و حضرت پرسيد: لحظاتى پيش چه گفتيد؟ گفتند: قسم به خدايى كه جز او خدايى نيست، ما چيزى نگفتيم! پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: به خدا قسم اين جوان از شما راستگوتر است، و خدا هم گفته شما را به من خبر داده است، و درباره اين انكار شما آيه‏ اى از قرآن بر من نازل كرده است: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ...» .<ref>توبه /  ۷۴. التحصين (ابن طاووس) : ص ۵۳۷ .</ref></big>
«يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ...»<ref><big>توبه /  ۷۴.</big></ref> -  تا آخر آيه - :


<big>نكته جالبى است كه خداوند همه اقدامات منافقين را به پيامبرش خبر داده بود، و حضرت از كوچك‏ترين حركات آنان آگاه بود. از آن جالب‏ تر اينكه حضرت به خود آنان اين مطلب را فرمود، و آنان به قدرى جَرىّ بودند كه با علم به خبر داشتن پيامبرصلى الله عليه وآله باز هم دست از اقدامات خود بر نمى‏ داشتند، حتى در پشت خيمه‏ اى كه حضرت در آن است و مراسم بيعت در آن انجام مى‏ شود!</big>  
«به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه نگفته‏ اند در حالى كه سخن [[کفّار|کفر]] را بعد از اسلامشان بر زبان جارى ساخته ‏اند و تصميم بر كارى گرفتند كه به آن نرسيدند، و از چيزى ناراحت نبودند جز آنكه خدا و رسولش او را از فضل خويش مستغنى سازند. پس اگر توبه كنند براى آنان بهتر خواهد بود و اگر اعراض كنند خداوند آنان را به عذاب دردناكى در دنيا و آخرت معذب مى ‏نمايد، و آنان در زمين دوست و ياورى نخواهند داشت».<ref> <big>الاصول الستةعشر (كتاب سلام بن ابى‏عمرة) : ص ۱۱۸.</big></ref>


=== <big>بيعت در غدير<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۷۴-۳۷۷ . واقعه قرآنى غدير: ص ۱۲۰.</ref></big> ===
'''مورد دوم'''
<big>پس از پايان خطابه غدير مراسم بيعت آغاز شد. دو خيمه در كنار هم بر پا شده و مردم براى بيعت صف بسته ‏اند. صفى كه يكصد و بيست هزار نفر طى سه روز به نوبت وارد آن خواهند شد و با حضور در خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله ابتدا با آن حضرت پيمان خواهند بست و سپس به خيمه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى‏ آيند و با اقرار به صاحب اختيارى او بر خود، با او دست بيعت داده «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرالمؤمنين» خواهند گفت.</big>


<big>از اولين افراد از خواص مؤمنين كه براى بيعت حضور يافتند مقداد و سلمان و ابوذر بودند. پس از آنكه اين سه نفر با پيامبرصلى الله عليه وآله بيعت كردند به آنان فرمود: «به على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كنيد» ، و آنان اين كار را انجام داده با آن حضرت نيز بيعت كردند. بعد از آنان به حذيفه و ابن مسعود و عمار و بريده اسلمى همين دستور را دادند و آنان نيز بيعت كردند.</big>
پس از [[خطبه غدیر]] همه مردم براى [[بیعت]] غدير وارد خیمه پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏ شدند و پس از [[بیعت]] با آن حضرت به خيمه على‏ عليه السلام مى‏ رفتند و در حالى كه «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرَالْمُؤْمِنينَ» مى‏ گفتند با آن حضرت دست مى ‏دادند و بيعت مى ‏كردند.


<big>در چنين شرايطى پيامبر صلى الله عليه وآله مقداد را براى بيعت به حضور پذيرفت و بعد از بيعت به او فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. مقداد به خيمه اميرالمؤمنين‏ صلى الله عليه وآله آمد و همان گونه بر حضرتش سلام داد و با او بيعت كرد.</big>
ابوبكر و عمر هم وارد شدند و بيعت كردند و حتى «بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ ابی‏طالِبٍ، اصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ» گفتند، ولى نفاق باطنى آن قدر اجازه نداد كه از در خيمه حضرت فاصله بگيرند، و گويى از زندانى آزاد شده باشند همانجا سخن ناروايى بر زبان آوردند كه بُريده اسلمى گفته آنان را شنيد و فوراً به حضرت گزارش داد.


<big>سپس سلمان آمد و پيامبر صلى الله عليه وآله به او هم فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم اين كار را انجام داد. سپس به ابوذر فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم بدون هيچ گفتگويى اين كار را انجام داد. سپس به حذيفه و ابن ‏مسعود و عمار و بُرَيده اسلمى همين دستور را داد و آنان برخاستند و بدون هيچ گفتگويى امر آن حضرت را امتثال نمودند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۲۶،۱۴۸ و ج ۳۷ ص ۳۱۱ ح ۴۳. اليقين: ص ۲۸۵. التحصين (ابن طاووس) : ص ۵۳۷ .</ref></big>
قسمت حساس اين ماجرا چنين است: ابوبكر و عمر از خيمه [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] خارج شدند در حالى كه دست در دست هم داشتند و در آن حال مى‏ گفتند:


<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[بيعت]].</big>
«وَ اللَّه لا يُسَلَّمُ لَهُ شَيْئاً مِمّا قالَ ابَداً» : «به خدا قسم هرگز چيزى از آنچه گفت برايش با سلامتى به نتيجه نخواهد رسيد»!


=== <big>روايت حديث غدير<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۱۴۰.</ref></big> ===
اين سخنِ آنان را نوجوانى از [[انصار]] شنيد و به آنان گفت: مگر پيامبر چه فرموده كه شما گفتيد: به سلامتى انجام نمى‏ شود؟!
<big>يكى از صحابه كه حديث غدير را نقل كرده بريدة بن خصيب اسلمى، ابوسهل (م ۶۳ ق) است. افراد و كتبى كه ذيلاً آورده مى ‏شود حديث غدير را از بريده روايت كرده ‏اند؛ بعضى به سند خود تا او و بعضى به نقل از كتب مصدر: «مستدرك حاكم» با دو سند، «حلية الاولياء» ، ابن‏عبدالبرّ در «الاستيعاب» ، مقتل خوارزمى، جزرى شافعى در «اسنى المطالب» ، «تاريخ الخلفاء» ، «الجامع الصغير» ، «كنز العمال» ، «مفتاح النجا» ، «نزل الابرار» ، «المنار» .<ref>مستدرك حاكم: ج ۳ ص ۱۱۰. حلية الاولياء: ج ۴ ص ۲۳. الاستيعاب: ج ۲ ص ۴۷۳. اسنى المطالب (جزرى شافعى) : ص ۳. تاريخ الخلفاء: ص ۱۱۴. الجامع الصغير: ج ۲ ص ۵۵۵ . كنز العمال: ج ۶ ص ۳۹۷. نزل الابرار: ص ۲۰. المنار: ج ۴ ص ۴۶۴.</ref></big>


=== <big>شهادت بر عليه ابوبكر و عمر</big> ===
ابوبكر و عمر به او گفتند: تو را چه به اين سخنان؟! سراغ كارت برو!
<big>پس از اتمام خطبه غدير و مراسم بيعت همگانى به دستور پيامبر صلى الله عليه وآله، وقتى ابوبكر و عمر از خيمه [[بیعت]] فاصله گرفتند شعله‏ هاى كينه زبانه كشيد. آن دو كلماتى كفرآميز گفتند كه بريده اسلمى شنيد و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله شهادت داد.</big>


<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] /  سخنان ابوبكر و عمر پس از بيعت در غدير.</big>
بريده گفت: به خدا قسم براى خدا و رسولش دلسوزانه رفتار نكرده‏ ام اگر از كنار اين مطلب بگذرم!


== <big>پانویس</big> ==
گفتند: به خدا قسم، در اين صورت براى پيامبر قسم ياد خواهيم كرد و او ما را تصديق مى‏ كند و تو را [[تکذیب]] مى‏ نمايد. (با توجه به اينكه اين گفتگوها بيرون خيمه بيعت انجام مى ‏شد) بريده گفت: به خدا قسم من از كنار خيمه پيامبر صلى الله عليه وآله حركت نخواهم كرد تا آنكه يا آن حضرت بيرون آيد و يا به من اجازه ورود داده شود.
 
سپس به خيمه [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] آمد و اجازه گرفت و داخل شد و گفت:
 
پدر و مادرم به قربانت يا رسول الله، ابوبكر و عمر از نزد شما خارج شدند در حالى كه مى‏ گفتند: به خدا قسم هرگز چيزى از آنچه گفت برايش به سلامتى به نتيجه نخواهد رسيد.
 
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: تو را به خداى [[کعبه]] اين را گفتند؟!
 
خداوند آنچه آنان گفتند، و سزاوارشان بود كه بگويند، به من خبر داده بود. آنان را نزد من آوريد.
 
آنان را آوردند و حضرت پرسيد: لحظاتى پيش چه گفتيد؟
 
گفتند: قسم به خدايى كه جز او خدايى نيست، ما چيزى نگفتيم!
 
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: به خدا قسم اين جوان از شما راستگوتر است، و خدا هم گفته شما را به من خبر داده است، و درباره اين انكار شما آيه‏ اى از [[قرآن]] بر من نازل كرده است:
 
«يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ...».<ref>توبه /  ۷۴. التحصين (ابن طاووس) : ص ۵۳۷ .</ref>
 
نكته جالبى است كه خداوند همه اقدامات [[منافقین]] را به پيامبرش خبر داده بود، و حضرت از كوچك‏ترين حركات آنان آگاه بود.
 
از آن جالب‏ تر اينكه حضرت به خود آنان اين مطلب را فرمود، و آنان به قدرى جَرىّ بودند كه با علم به خبر داشتن پيامبر صلى الله عليه و آله باز هم دست از اقدامات خود بر نمى‏ داشتند، حتى در پشت خيمه‏ اى كه حضرت در آن است و مراسم بيعت در آن انجام مى‏ شود!
 
=== بيعت در غدير<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۷۴-۳۷۷ . واقعه قرآنى غدير: ص ۱۲۰.</ref>===
پس از پايان [[خطابه غدیر(کتاب)|خطابه غدیر]] مراسم [[بیعت]] آغاز شد. دو خيمه در كنار هم بر پا شده و مردم براى بیعت صف بسته ‏اند.
 
صفى كه يكصد و بيست هزار نفر طى سه روز به نوبت وارد آن خواهند شد و با حضور در خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله ابتدا با آن حضرت پيمان خواهند بست و سپس به خيمه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى‏ آيند و با اقرار به صاحب اختيارى او بر خود، با او دست بيعت داده «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرالمؤمنين» خواهند گفت.
 
از اولين افراد از خواص مؤمنين كه براى بيعت حضور يافتند [[مقداد بن عمرو کندی|مقداد]] و [[سلمان فارسی(محمّدی)|سلمان]] و [[ابوذر غفاری|ابوذر]] بودند.
 
پس از آنكه اين سه نفر با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كردند به آنان فرمود: «به على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كنيد» ، و آنان اين كار را انجام داده با آن حضرت نيز بيعت كردند. بعد از آنان به [[حذیفة بن یمان یمانی|حذیفه]] و ابن مسعود و [[عمار بن یاسر عنسی (ابوالیقظان)|عمار]] و بريده اسلمى همين دستور را دادند و آنان نيز [[بیعت]] كردند.
 
در چنين شرايطى پيامبر صلى الله عليه وآله مقداد را براى بيعت به حضور پذيرفت و بعد از بيعت به او فرمود: برخيز و بر على به عنوان [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین]] سلام كن.
 
مقداد به خيمه [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] آمد و همان گونه بر حضرتش سلام داد و با او بيعت كرد.
 
سپس سلمان آمد و پيامبر صلى الله عليه وآله به او هم فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم اين كار را انجام داد.
 
سپس به ابوذر فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم بدون هيچ گفتگويى اين كار را انجام داد. سپس به [[حذیفة بن یمان یمانی|حذیفه]] و ابن ‏مسعود و عمار و بُرَيده اسلمى همين دستور را داد و آنان برخاستند و بدون هيچ گفتگويى امر آن حضرت را امتثال نمودند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۲۶،۱۴۸ و ج ۳۷ ص ۳۱۱ ح ۴۳. اليقين: ص ۲۸۵. التحصين (ابن طاووس) : ص ۵۳۷ .</ref>
 
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[بيعت]].
 
=== روايت حديث غدير<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۱۴۰.</ref>===
يكى از صحابه كه [[حدیث غدیر]] را نقل كرده بريدة بن خصيب اسلمى، ابوسهل (م ۶۳ ق) است. افراد و كتبى كه ذيلاً آورده مى ‏شود [[حدیث غدیر]] را از بريده روايت كرده ‏اند؛ بعضى به سند خود تا او و بعضى به نقل از كتب مصدر: «مستدرک حاكم» با دو سند، «حلية الاولياء»، ابن ‏عبدالبرّ در «الاستيعاب»، مقتل خوارزمى، جزرى شافعى در «اسنى المطالب»، «تاريخ الخلفاء»، «الجامع الصغير»، «كنز العمال»، «مفتاح النجا»، «نزل الابرار»، «المنار».<ref>مستدرك حاكم: ج ۳ ص ۱۱۰. حلية الاولياء: ج ۴ ص ۲۳. الاستيعاب: ج ۲ ص ۴۷۳. اسنى المطالب (جزرى شافعى) : ص ۳. تاريخ الخلفاء: ص ۱۱۴. الجامع الصغير: ج ۲ ص ۵۵۵ . كنز العمال: ج ۶ ص ۳۹۷. نزل الابرار: ص ۲۰. المنار: ج ۴ ص ۴۶۴.</ref>  
 
=== شهادت بر عليه ابوبكر و عمر ===
پس از اتمام [[خطبه غدیر]] و مراسم بيعت همگانى به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله، وقتى [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] از خيمه [[بیعت]] فاصله گرفتند شعله‏ هاى كينه زبانه كشيد.
 
آن دو كلماتى كفرآميز گفتند كه بريده اسلمى شنيد و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله شهادت داد.
 
== منبع ==
دانشنامه غدیر،جلد ۵،صفحه ۸۱
 
== پانویس ==
<references />
[[رده:اشخاص مرتبط با غدیر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۶ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۹:۱۲

اتمام حجت بريده بر ابوبكر با غدير[۱]

در كنار آيات غدير، مى ‏توان همه احاديث وارد شده در ارتباط غدير با قرآن را به نوعى اتمام حجت غديرى -  قرآنى به حساب آورد.

به خصوص استشهاد به آيات قرآن در بسيارى از مواضع خطابه غدیر -  آن هم از لسان پيامبر معظم‏ صلى الله عليه و آله -  بُعد ديگرى از جنبه قرآنى غدير را بيان مى ‏كند.

آياتى كه در خطابه غدیر به عنوان شاهد يا تفسير قرآن آمده ۵۰ مورد است كه اهميت اين سند دائمى غدير را با پشتوانه قرآنى جلوه‏ گر مى ‏سازد.

با توجه به همين استناد ريشه‏ اى غدير به قرآن، اتمام حجت‏ ها و دفاع از حريم غدير با تكيه بر آيات قرآنى در طول چهارده از سوى پيامبر و ائمه‏ علیهم السلام و اصحابشان صورت گرفته، كه از جمله آنها اتمام حجت‏ هاى قرآنىِ بُرَيده اسلمى است:

«أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ» ناظر به ملک عظيم آل محمد است[۲]:

بريده اسلمى در ايام سقیفه نوجوانى تيزگوى بود كه اتفاقاً در روزهاى اول شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله به سفر رفته بود. وقتى از سفر بازگشت و ابوبکر را بر فراز منبر پيامبر صلى الله عليه و آله ديد از تعجب دهانش باز ماند و آنچه را مى ‏ديد باور نكرد.

لذا با صراحت و بدون ترس با ابوبكر روبرو شد و در برابر همه مردم با يادآورى غدير حجت را بر او و مردم تمام كرد.

او خطاب به ابوبكر گفت: تو در روز غدير از كسانى بودى كه به على بن ابى ‏طالب «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرَالْمُؤْمِنينَ» گفتى. آن روز در خاطرت هست يا فراموش كرده ‏اى؟ ابوبکر گفت: به ياد دارم. بريده گفت: آيا براى احدى از مسلمين سزاوار است بر اميرالمؤمنين امارت داشته باشد؟!

عمر گفت: نبوت و امامت در يک خاندان جمع نمى‏ شود! بريده در پاسخ اين آيه را خواند:

«أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً»[۳]:

«بر مردم حسد مى‏ برند نسبت به آنچه خداوند از فضل خويش به آنان عطا كرده است. ما به آل ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان مُلک عظيم عنايت كرديم» .

سپس گفت: بنابراين خداوند نبوت و ملک را براى آنان جمع كرده است. عمر غضب كرد و دستور داد او را از مسجد بيرون كردند؛ و هميشه نسبت به بريده نگاه غضب آلود داشت!![۴]

افشاگرى در مورد ابوبكر و عمر[۵]

يكى از افرادى كه در مورد اهانت ‏هاى ابوبكر و عمر در غدير افشاگرى نمود بريده اسلمى است. در مورد افشاگرى او دو مورد نقل شده است:

مورد اول

امام باقر علیه السلام سخن مخفيانه ديگرى از ابوبکر و عمر در برابر منبر غدیر را چنين بيان فرموده اند:

هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير على‏ عليه السلام را منصوب كرد و فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ احِبَّ مَنْ احَبَّهُ وَ ابْغِضْ مَنْ ابْغَضَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ.

ابوبكر و عمر مخفيانه گفتند: اين قدر كه مقامِ پست پسر عمويش را بالا مى ‏برد هنوز به آرزوى خود نرسيده است.

اگر مى ‏توانست او را پيامبر قرار دهد چنين مى‏ كرد! به خدا قسم اگر هلاک شود او را از قصدى كه دارد دور مى ‏كنيم!!

جوانى از انصار (بُرَيْده) سخن آن دو را شنيد و گفت: به خدا قسم سخن شما را شنيدم و به خدا قسم آنچه را گفتيد به پيامبر صلى الله عليه و آله خواهم رساند.

آن دو او را به خدا قسم دادند كه خبر ندهد، ولى او نپذيرفت و اعلام كرد كه گفته آنان را خبر خواهد داد. ابوبكر و عمر به او گفتند: هر تلاشى مى‏ توانى انجام ده!!

بُرَيده نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفته آن دو را به حضرت خبر داد. پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ آنان فرستاد و آنان را فرا خواند. وقتى آمدند و آن جوان را نزد حضرت ديدند فهميدند كه او خبر داده است.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى ابوبكر و اى عمر! چه باعث شد كه آن سخنان را بگوييد؟

آنان به خداى لا اله الا هو قسم ياد كردند كه در اين باره چيزى نگفته‏ اند! پيامبر صلى الله عليه و آله رو به جوان انصارى كرد و فرمود: اى برادر انصار، چرا بر اين دو نفر دروغ نسبت دادى؟!! جوان انصارى چنان ناراحت شد كه آرزو كرد زمين او را فرو برده بود و او در اين باره چيزى نگفته بود، و در همان حال از خدا خواست كه صدق او را ثابت كند تا نزد پيامبرصلى الله عليه وآله شرمنده نشود.

در همين حال جبرئیل نازل شد -  در ساعتى كه معمولاً در آن ساعت نازل نمى‏ شد -  و اين آيه را بر پيامبر صلى الله عليه وآله نازل كرد:

«يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ...»[۶] -  تا آخر آيه - :

«به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه نگفته‏ اند در حالى كه سخن کفر را بعد از اسلامشان بر زبان جارى ساخته ‏اند و تصميم بر كارى گرفتند كه به آن نرسيدند، و از چيزى ناراحت نبودند جز آنكه خدا و رسولش او را از فضل خويش مستغنى سازند. پس اگر توبه كنند براى آنان بهتر خواهد بود و اگر اعراض كنند خداوند آنان را به عذاب دردناكى در دنيا و آخرت معذب مى ‏نمايد، و آنان در زمين دوست و ياورى نخواهند داشت».[۷]

مورد دوم

پس از خطبه غدیر همه مردم براى بیعت غدير وارد خیمه پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏ شدند و پس از بیعت با آن حضرت به خيمه على‏ عليه السلام مى‏ رفتند و در حالى كه «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرَالْمُؤْمِنينَ» مى‏ گفتند با آن حضرت دست مى ‏دادند و بيعت مى ‏كردند.

ابوبكر و عمر هم وارد شدند و بيعت كردند و حتى «بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ ابی‏طالِبٍ، اصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ» گفتند، ولى نفاق باطنى آن قدر اجازه نداد كه از در خيمه حضرت فاصله بگيرند، و گويى از زندانى آزاد شده باشند همانجا سخن ناروايى بر زبان آوردند كه بُريده اسلمى گفته آنان را شنيد و فوراً به حضرت گزارش داد.

قسمت حساس اين ماجرا چنين است: ابوبكر و عمر از خيمه امیرالمؤمنین‏ علیه السلام خارج شدند در حالى كه دست در دست هم داشتند و در آن حال مى‏ گفتند:

«وَ اللَّه لا يُسَلَّمُ لَهُ شَيْئاً مِمّا قالَ ابَداً» : «به خدا قسم هرگز چيزى از آنچه گفت برايش با سلامتى به نتيجه نخواهد رسيد»!

اين سخنِ آنان را نوجوانى از انصار شنيد و به آنان گفت: مگر پيامبر چه فرموده كه شما گفتيد: به سلامتى انجام نمى‏ شود؟!

ابوبكر و عمر به او گفتند: تو را چه به اين سخنان؟! سراغ كارت برو!

بريده گفت: به خدا قسم براى خدا و رسولش دلسوزانه رفتار نكرده‏ ام اگر از كنار اين مطلب بگذرم!

گفتند: به خدا قسم، در اين صورت براى پيامبر قسم ياد خواهيم كرد و او ما را تصديق مى‏ كند و تو را تکذیب مى‏ نمايد. (با توجه به اينكه اين گفتگوها بيرون خيمه بيعت انجام مى ‏شد) بريده گفت: به خدا قسم من از كنار خيمه پيامبر صلى الله عليه وآله حركت نخواهم كرد تا آنكه يا آن حضرت بيرون آيد و يا به من اجازه ورود داده شود.

سپس به خيمه پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و اجازه گرفت و داخل شد و گفت:

پدر و مادرم به قربانت يا رسول الله، ابوبكر و عمر از نزد شما خارج شدند در حالى كه مى‏ گفتند: به خدا قسم هرگز چيزى از آنچه گفت برايش به سلامتى به نتيجه نخواهد رسيد.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: تو را به خداى کعبه اين را گفتند؟!

خداوند آنچه آنان گفتند، و سزاوارشان بود كه بگويند، به من خبر داده بود. آنان را نزد من آوريد.

آنان را آوردند و حضرت پرسيد: لحظاتى پيش چه گفتيد؟

گفتند: قسم به خدايى كه جز او خدايى نيست، ما چيزى نگفتيم!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: به خدا قسم اين جوان از شما راستگوتر است، و خدا هم گفته شما را به من خبر داده است، و درباره اين انكار شما آيه‏ اى از قرآن بر من نازل كرده است:

«يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ...».[۸]

نكته جالبى است كه خداوند همه اقدامات منافقین را به پيامبرش خبر داده بود، و حضرت از كوچك‏ترين حركات آنان آگاه بود.

از آن جالب‏ تر اينكه حضرت به خود آنان اين مطلب را فرمود، و آنان به قدرى جَرىّ بودند كه با علم به خبر داشتن پيامبر صلى الله عليه و آله باز هم دست از اقدامات خود بر نمى‏ داشتند، حتى در پشت خيمه‏ اى كه حضرت در آن است و مراسم بيعت در آن انجام مى‏ شود!

بيعت در غدير[۹]

پس از پايان خطابه غدیر مراسم بیعت آغاز شد. دو خيمه در كنار هم بر پا شده و مردم براى بیعت صف بسته ‏اند.

صفى كه يكصد و بيست هزار نفر طى سه روز به نوبت وارد آن خواهند شد و با حضور در خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله ابتدا با آن حضرت پيمان خواهند بست و سپس به خيمه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى‏ آيند و با اقرار به صاحب اختيارى او بر خود، با او دست بيعت داده «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرالمؤمنين» خواهند گفت.

از اولين افراد از خواص مؤمنين كه براى بيعت حضور يافتند مقداد و سلمان و ابوذر بودند.

پس از آنكه اين سه نفر با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كردند به آنان فرمود: «به على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كنيد» ، و آنان اين كار را انجام داده با آن حضرت نيز بيعت كردند. بعد از آنان به حذیفه و ابن مسعود و عمار و بريده اسلمى همين دستور را دادند و آنان نيز بیعت كردند.

در چنين شرايطى پيامبر صلى الله عليه وآله مقداد را براى بيعت به حضور پذيرفت و بعد از بيعت به او فرمود: برخيز و بر على به عنوان امیرالمؤمنین سلام كن.

مقداد به خيمه امیرالمؤمنین‏ علیه السلام آمد و همان گونه بر حضرتش سلام داد و با او بيعت كرد.

سپس سلمان آمد و پيامبر صلى الله عليه وآله به او هم فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم اين كار را انجام داد.

سپس به ابوذر فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم بدون هيچ گفتگويى اين كار را انجام داد. سپس به حذیفه و ابن ‏مسعود و عمار و بُرَيده اسلمى همين دستور را داد و آنان برخاستند و بدون هيچ گفتگويى امر آن حضرت را امتثال نمودند.[۱۰]

براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: بيعت.

روايت حديث غدير[۱۱]

يكى از صحابه كه حدیث غدیر را نقل كرده بريدة بن خصيب اسلمى، ابوسهل (م ۶۳ ق) است. افراد و كتبى كه ذيلاً آورده مى ‏شود حدیث غدیر را از بريده روايت كرده ‏اند؛ بعضى به سند خود تا او و بعضى به نقل از كتب مصدر: «مستدرک حاكم» با دو سند، «حلية الاولياء»، ابن ‏عبدالبرّ در «الاستيعاب»، مقتل خوارزمى، جزرى شافعى در «اسنى المطالب»، «تاريخ الخلفاء»، «الجامع الصغير»، «كنز العمال»، «مفتاح النجا»، «نزل الابرار»، «المنار».[۱۲]

شهادت بر عليه ابوبكر و عمر

پس از اتمام خطبه غدیر و مراسم بيعت همگانى به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله، وقتى ابوبکر و عمر از خيمه بیعت فاصله گرفتند شعله‏ هاى كينه زبانه كشيد.

آن دو كلماتى كفرآميز گفتند كه بريده اسلمى شنيد و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله شهادت داد.

منبع

دانشنامه غدیر،جلد ۵،صفحه ۸۱

پانویس

  1. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۵۴،۳۵۳. چهارده قرن با غدير: ص ۹۶.
  2. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۵۲.
  3. نساء /  ۵۴ .
  4. مناقب ابن شهرآشوب:ج ۲ ص ۲۵۲.
  5. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۲۷،۲۲۳.
  6. توبه /  ۷۴.
  7. الاصول الستةعشر (كتاب سلام بن ابى‏عمرة) : ص ۱۱۸.
  8. توبه /  ۷۴. التحصين (ابن طاووس) : ص ۵۳۷ .
  9. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۷۴-۳۷۷ . واقعه قرآنى غدير: ص ۱۲۰.
  10. بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۲۶،۱۴۸ و ج ۳۷ ص ۳۱۱ ح ۴۳. اليقين: ص ۲۸۵. التحصين (ابن طاووس) : ص ۵۳۷ .
  11. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۱۴۰.
  12. مستدرك حاكم: ج ۳ ص ۱۱۰. حلية الاولياء: ج ۴ ص ۲۳. الاستيعاب: ج ۲ ص ۴۷۳. اسنى المطالب (جزرى شافعى) : ص ۳. تاريخ الخلفاء: ص ۱۱۴. الجامع الصغير: ج ۲ ص ۵۵۵ . كنز العمال: ج ۶ ص ۳۹۷. نزل الابرار: ص ۲۰. المنار: ج ۴ ص ۴۶۴.