آیه ۱۵ نور و غدیر
إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ آن هنگام كه با زبانتان با او ملاقات مىكنيد و با دهانتان مىگوييد آنچه بدان آگاهى نداريد، و اين كار را سهل مىانگاريد در حالى كه نزد خداوند عظيم است.
متن روايت
«وَ سَالْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ- ايُّهَا النّاسُ- لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ وَ كَثْرَةِ الْمُنافِقينَ وَ ادْغالِ اللّائِمينَ وَ حِيَلِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِالْاسْلامِ، الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فى كِتابِهِ بِانَّهُمْ يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَ يَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ»
از جبرئيل خواستم كه از خداوند بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مطلب به شما معاف بدارد، زيرا از كمى متقين و زيادى منافقين و افساد ملامت كنندگان و حيلههاى مسخره كنندگان اسلام اطلاع دارم، كسانى كه خداوند در كتابش آنان را چنين توصيف فرموده كه با زبانشان مىگويند آنچه در قلب هايشان نيست و اين كار را سهل مىشمارند در حالى كه نزد خداوند عظيم است.[۱]
موقعيت تاريخى
در اوايل خطابه كه آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...» تلاوت شده و حضرت به صراحت فرموده كه اين دستور درباره خلافت على عليه السلام سه بار بر من نازل شده است، در همان حال ناگهان لحن سخن عوض مىشود و حضرت به صراحت تمام مىفرمايد از خدا خواستم مرا از تبليغ اين مسئله معاف بدارد و علت آن حضور منافقين است. آنگاه در توصيف آنان دو آيه از قرآن را كنار هم قرار مىدهد و با تغيير ضماير آن دو را تلفيق مىكند و به عنوان كلام خداوند مطرح مىفرمايد.
موقعيت قرآنى
دو آيه مزبور در قرآن در دو سوره جداگانه آمده است. آيه۱۱ سوره فتح در توصيف منافقينى است كه از بيعت شجره تخلف ورزيدند و عذرهاى دروغين تراشيدند. خداوند درباره عذرهاى آنان مىفرمايد: «با زبان خود مطلبى را مىگويند كه در قلب هايشان نيست». آنگاه دورويى آنان را مورد استهزا قرار مىدهد كه اگر خداوند درباره شما اراده ضرر يا منفعتى نمايد شما چگونه با اين حيلهها كارى پيش خواهيد برد؟!
در آيه ۱۵ سوره نور قسمت اول آن شباهتى به آيه ۱۱ سوره فتح دارد ولى به جاى «ما ليس فى قلوبكم» جمله «ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ» آمده و فقط قسمت دوم آن در كلام حضرت ديده مىشود و مربوط به داستان «افك» است، كه منافقين بىمحابا نسبت به ساحت مقدس پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله جسارت كردند. لذا در روايتى آمده كه پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله در آغاز سخن در غدير فرمود: «دستورى به من داده شد كه از ترس تكذيب اهل «افك» در تنگنا قرار گرفتم».[۲]
تحليل اعتقادى
استشهاد به اين دو آيه درباره منافقينى كه در غدير حضور داشتند و پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله به خاطر آنان اجراى مراسم غدير را مشكل مىدانست، ناظر به دو جهت در آنان است:
الف. ارادت دروغين
با توطئههاى بسيارى كه بر ضد پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله چيدهاند و تا حد صحيفه ملعونه براى براندازى خلافت اهل بيت عليهم السلام [۳]و نقشه قتل پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله در كوه هرشى [۴] پيش رفتهاند، باز هم در ظاهر چنان اظهار ارادت دروغين نسبت به پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله نشان مىدهند كه حاكى از بالاترين درجه نفاق است.
ب.عادى نشان دادن نفاق
ديگر آنكه اين دو رويى را بسيار عادى تلقى مىكنند در حالى كه نزد خداوند بسيار مهم است، و اين عادى شمردن به حدى رسيده بود كه گاهى رو در روى حضرت از ديگران هم جلوتر مىافتادند و ارادت بيشترى نشان مىدادند، و اين همان چيزى بود كه قلب پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله را آزار مىداد.
نمونههايى از دورويى منافقين در غدير
بد نيست در اينجا نمونههايى از حركات نفاق آميز منافقين را بياوريم، تا معلوم شود منظور حضرت از زيادى منافقين و افساد ملامت كنندگان و حيلههاى مسخره كنندگان اسلام چيست:
۱.مسخره گروهى در خيمه
پس از منبر پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله عدهاى از منافقين در خيمه خود، آن حضرت را مسخره مىكردند. حذيفه سخن آنان را گزارش داد و پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله آنان را فرا خواند و پرسيد: شما چه گفتهايد؟
در پاسخ حضرت گفتند: به خدا قسم ما هيچ سخنى نگفتهايم، و اگر سخنى درباره ما به شما رسيده، بر ما دروغ بستهاند!!
۲.«بَخٍ بَخٍ» پس از بيعت
عمر كه هم در صحيفه رئيس پنج نفر بود [۵] و هم در نقشه قتل پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله در كوه هَرْشى شخصاً شركت داشت،[۶] و هم عملًا پس از پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله نشان داد كه بنيانگذار سقيفه بر ضد خلافت على عليه السلام است؛ او در غدير از اولين كسانى بود كه براى بيعت پيشقدم شد.[۷] پس از بيعت هم تنها كسى بود كه گفت: «بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ ابى طالِبٍ! هَنيئاً لَكَ! اصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ»: «خوشا به حالتاى پسر ابى طالب! گوارايت باد! صاحب اختيار هر مرد و زن مؤمنى شدهاى»![۸]و اين برخورد نمونهاى از نفاق است.
۳.استهزاء هفت نفر در برابر منبر
هفت نفر از منافقين در برابر منبر قبل از اعلان ولايت نشسته بودند. يكى از آنان گفت: «چشمانش را نمىبينيد كه گويا چشم ديوانهاى است. اكنون بپا مىخيزد و مىگويد: خدايم چنين گفته است»! جبرئيل اين سخن را به پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله خبر داد. حضرت آنان را پس از منبر فرا خواند و در اين باره مؤاخذه فرمود. آنان انكار كردند و قسم ياد كردند كه چنين سخنى نگفتهاند![۹]
۴.تهديد پس از منبر
پس از منبر غدير عدهاى از منافقين در خيمهاى جمع شده مىگفتند: «به خدا قسم ياران كسرى و قيصر در لباسهاى خز و رنگارنگ و حرير و بافته زندگى مىكنند، ولى ما همراه پيامبر در دو چيز خشن به سر مىبريم: هم غذاى خشن مىخوريم و هم لباس خشن مىپوشيم. بعد از اين همه، اكنون كه مرگش نزديك شده مىخواهد جانشينى بعد از خود را به على بسپارد. به خدا قسم خواهد دانست (كه چه خواهيم كرد)»!
مقداد اين سخنان را به حضرت گزارش داد. حضرت اعلان اجتماع عمومى به مردم داد و آنان را فرا خواند و در اين باره توبيخ فرمود. در پاسخ گفتند: پدر و مادرمان فدايت يا رسول اللَّه. قسم به آنكه تو را به حق مبعوث نمود و به نبوت كرامتت داد، آنچه به تو خبر رسيده ما نگفتهايم. قسم به آنكه تو را بر همه بشر برگزيده، ما نگفتهايم![۱۰]
۵.تهديد در اثناى خطابه
به محض آنكه پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ»»، ابوبكر و عمر در گوش يكديگر نجوا كردند: «به خدا قسم هرگز درباره آنچه او گفت تسليمش نخواهيم شد»! اين خبر به پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله داده شد و حضرت پس از منبر آنان را فرا خواند و مؤاخذه فرمود. آنان انكار كردند و به خدا قسم ياد كردند كه چيزى نگفتهاند.[۱۱]
۶.تملق پس از خطابه و بيعت
پس از منبر و بيعت غدير، عدهاى از متمرّدين و سردمداران منافقين در بين خود توطئه كرده گفتند: «اگر براى محمد حادثهاى رخ دهد، امر خلافت را از على دور مىكنيم و نمىگذاريم بدان دست يابد»! پيرو اين سخن نزد پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله آمدند و گفتند: «تو بهترين خلق نزد خدا و خود و ما را براى خلافت بپا داشتى. به وسيله او مقابله با ظلم ظالمين و تعدى كنندگان در سياست ما را كفايت نمودى»!
در اين حال خداوند دورويى آنان را و اينكه قصد قتل پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله را دارند و بعد از او در صدد تمرّد هستند به آن حضرت خبر داد. پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله آنان را فرا خواند و در اين باره سرزنش نمود. آنان در انكار كلام حضرت قسمهاى شديد ياد كردند. اولى گفت:
«يا رسول اللَّه، به خدا قسم درباره چيزى به اندازه اين بيعت اهميت قائل نشدهام.
اميدوارم به خاطر آن مرا در قصرهاى بهشت جاى دهد، و مرا در آنجا از بهترين وارد شوندگان و ساكنين آن قرار دهد»! دومى گفت: «پدر و مادرم به قربانت يا رسول اللَّه، من به دخول بهشت و نجات از آتش جز با اين بيعت مطمئن نشدم. به خدا قسم اگر از زمين تا عرش پر از مرواريد تازه و جواهر گرانقيمت به من دهند كه بر خلاف اين بيعت عمل كنم يا آن را بشكنم- بعد از چنين پيمانى كه بستم- هرگز به چنين كارى خشنود نخواهم بود»! سومى گفت: «به خدا قسم يا رسول اللَّه، به قدرى از اين بيعت خوشحال شدم و اينكه در رضوانِ خداوند شاد بوده به آرزوها خواهم رسيد، كه يقين پيدا كردم اگر گناه همه اهل زمين بر گردن من بود با اين بيعت از من پاك شد».
آنگاه بر گفتههاى خود بار ديگر قسم ياد كرد و كسى را كه خلاف آن را به پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله گزارش كرده لعنت نمود و بعد از او بقيه سردمداران و متمردين منافقين نيز نظير همين سخنان را گفتند.[۱۲]
۷.مسخره با تشبيه به سوسمار
پس از مراسم غدير چند نفر از قريش جمع شده بودند و از آنچه واقع شد تأسف مىخوردند! در اين هنگام سوسمارى از كنار آنان عبور كرد. يكى از آنان گفت:
اى كاش محمد به جاى على اين سوسمار را امير ما قرار مىداد!!!
ابوذر اين گفته آنان را به پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله گزارش داد. حضرت سراغ آنان فرستاد و احضارشان نمود و گفتهشان را برايشان تكرار نمود. آنان انكار كردند و در اين باره قسم ياد نمودند. پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله فرمود: بدانيد كه جبرئيل بر من نازل شده و خبر آورده كه روز قيامت قومى را مىآورند كه امامشان سوسمار است! مواظب باشيد كه شما نباشيد!![۱۳]
۸.قسم دروغين در كنار توطئه
آن شب كه توطئه قتل پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله بر فراز كوه هرشى اجرا شد و خداوند رسولش را حفظ نمود، صبح هنگام كه قافله پياده شدند حضرت فرمود: «چه شده است عدهاى را كه در كعبه هم قسم شدهاند كه اگر خدا محمد را از دنيا ببرد يا كشته شود، امر خلافت را به اهل بيتش باز نگردانند؟
همان عده فوراً نزد پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله آمدند و قسم ياد كردند كه دراين باره هيچ سخنى نگفتهاند و چنين قصدى نداشتهاند و درباره آن حضرت هيچ اقدامى نكردهاند![۱۴]
با مطالعه نمونههاى ذكر شده از نفاقشان كه در خود غدير بروز كرد، در حالى كه بزرگترين توطئهها را بر ضد پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله تدارك ديده بودند؛ معناى كلام حضرت را در اولين فرازهاى خطابه غدير مىفهميم كه در زبان بر خلاف قلب هايشان سخن می گویند واین دورویی آن قدر ساده و آسان انجام می دهند که ساعت به ساعت حاضر به تکرار آن هستند.
پانویس
- ↑ اسرار غدیر:ص۱۳۹بخش۲
- ↑ عوالم العلوم:ج۳/۱۵ص۵۲
- ↑ به ج ۱ص۱۲۹،ج۲ ص۱۲۳ از همین کتاب مراجعه شود
- ↑ به ج۲ ص۴۰۷ از همین کتاب مراجعه شود
- ↑ به ج۱ ص۱۲۹،ج۲ ص۱۲۳ از همین کتاب مراجعه شود
- ↑ به ج۲ ص۴۰۷ از همین کتاب مراجعه شود
- ↑ عوالم العلوم :ج۳/۱۵ ص ۱۹۵
- ↑ عوالم العلوم :ج۳/۱۵ ص۲۰۳،۱۵۴،۱۰۳،۶۵ بحار الانوار:ج۳۷ ص۱۷۸
- ↑ عوالم العلوم:ج۳/۱۵ ص۱۳۵.بحارالانوار :ج۳۷ ص۱۱۹
- ↑ عوالم العلوم:ج۳/۱۵ ص۱۳۹-۱۴۰.بحار الانوار:ج۳۷ص۱۵۴
- ↑ عوالم العلوم:ج۳/۱۵ ص۱۴۰ح۲۰۶.بحارالانوار ج۳۷ ص ۱۵۴
- ↑ عوالم العلوم:ج۳/۱۵ ص۱۵۵
- ↑ عوالم العلوم:ج۳/۱۵ ص۱۶۳.بحارالانوار ج۳۷ ص۱۶۳
- ↑ عوالم العلوم:ج۳/۱۵ ص۱۶۳.بحارالانوار ج۳۷ ص۱۱۳