آيه ۶۷ مائده و غدیر

(تغییرمسیر از آیه ۶۷ مائده و غدیر)

آیه ۶۷ سوره مائده مشهور به آیه تبلیغ از جمله آیات نازل شده در غدیر که به پیامبر صلی الله علیه و آله هشدار می‌دهد که عدم اعلان ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام معادل عدم ابلاغ رسالت است. در این آیه به پیامبر صلی الله علیه و آله بیان شده که در صورت اعلان ولایت خداوند او را از شر دشمنان ولایت حفظ خواهد کرد.

آیه ۶۷ مائده و غدیر
آيه ۶۷ مائده و غدیر
مشخصات آیه
نام سورهمائده
شماره آیه۶۷
جزء۶
محتوای آیه
مکان نزولمدینه
موضوعهشدار به پیامبر صلی الله علیه و آله هشدار که عدم اعلان ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام معادل عدم ابلاغ رسالت است.
ترتیل آیه

ترجمه صوتی

آیه تبلیغ مهم‌ترین آیه غدیر دانسته شده چون دستور مستقیم الهی برای برنامه غدیر شناخته شده است. گفته شده که در هیچ مورد دیگری آیه‌ای نداریم که دستور صریحی درباره برنامه خاصی آمده باشد. اختصاص این آیه به غدیر هم نزد شیعه و غیر شیعه از مسلمات است و بین مفسران و محدثان اهل سنت مشهور است؛ اگر چه بعضی از آنان در صدد انحراف شأن نزول آیه بوده‌اند.

به‌گفته برخی محققان، بدون شک آیه تبلیغ قبل از غدیر نازل شده است؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه غدیر از نزول آن خبر داد و بخش دوم خطبه خود را به بیان جوانب مختلف آن اختصاص داد. برای به‌دست‌آوردن زمان و مکان دقیق نزول آیه باید روایات آن مورد مطالعه قرار داده شود که برخی صریح و برخی دیگر اشاره اجمالی به این مطلب دارد.

به‌گفته برخی محققان، هیچ آیه‌ای از قرآن با این مقدمات مفصل که در آیه تبلیغ به‌وقوع پیوسته نازل نشده است: با پایان حجةالوداع و حرکت از مکه به‌سوی غدیر، در سه مرحله این فرمان تکرار شد و نزول آیه تبلیغ در این سه مرحله انجام گرفت.

به‌گزارش برخی منابع، متن آیه تبلیغ دارای چهار قسمت است، که در عین ارتباط به یکدیگر، هر کدام بار سنگینی از زوایای غدیر را با خود حمل می‌کند؛ برای نمونه در عبارت ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ احادیث بسیاری از شیعه و غیر شیعه در حد تواتر وارد شده که منظور از ما أُنْزِلَ در این آیه «ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام» است و این مطلب در قالب عبارات کوتاه و بلند بیان شده است. در یک کلمه مقصود «ولایت» است و در بلندترین عبارت منظور تمام «خطبه بلند غدیر» است.

آیه‌ای مربوط به اقدامات پیامبر صلَّی اللّٰه علیه و آله در غدیر

آیه ۶۷ سوره مائده، مشهور به آیه تبلیغ از جمله آیات نازل شده بر پیامبر صلی الله علیه و آله در رخداد غدیر برشمرده شده است.

بستر نزول آیه ۶۷ سوره مائده چنین تبیین شده است: آیات زیادی از قرآن در طول سفر پیامبر از مدینه به مکه و بازگشت به آن نازل شده که ۲۱ آیه مستقیماً به موضوع غدیر و پیام آن مربوط است. این آیات نشان‌دهنده پشتوانه الهی و دستور مستقیم خداوند در مراسم غدیر است. برخی آیات به ختم رسالت و آغاز ولایت اشاره دارند و برخی دیگر مردم را برای امتحان بزرگ الهی آماده می‌سازد. همچنین، غدیر به عنوان فتح بزرگ و یأس دشمنان معرفی شده و بر اهمیت ابلاغ ولایت تأکید می‌شود. در نهایت، این آیات کمال دین و اوج نعمت خدا را با ولایت اعلام می‌کنند. این آیات ۴۹ آیه است و در ۲۱ مورد نازل شده است.[۱]

از جمله این آیات، آیه ۶۷ سوره مائده است:  یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ؛ ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنی پیامش را نرسانده‌ای. و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه می‌دارد. آری، خدا گروه کافران را هدایت نمی‌کند .[۲]

بستر نزول آیه

بستر نزول آیه ۶۷ سوره مائده چنین تبیین شده است: یکی از قرائن مهم در کنار جمله «هرکس من مولای اویم، پس علی مولای اوست» در خطبه غدیر که مبیّن معنای آن است آیه ۶۷ سوره مائده است. در این آیه آمده که «اگر نکنی پیامش را نرسانده‌ای». این‌گونه خطاب و چنین لحنی درباره هیچ‌یک از احکام الهی نازل نشده و پیداست که باید موضوع حکم بالاترین مسائل اسلام باشد که چنین پیامدی برایش در نظر گرفته شده است.

از سوی دیگر، همه سخنرانی‌های پیامبر صلی الله علیه و آله برای ابلاغ دستورات پروردگار بود، اما در هیچ‌کدام خداوند دستور خاصی برای ابلاغ نداده بود. وقتی حکمی مانند نماز و امثال آن بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل می‌شد به‌معنای آن بود که آن را به مردم برساند و نیاز نبود که امر خاصی هم بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شود که امر نماز را به مردم ابلاغ کن.

اما در مسئله ولایت، گذشته از اصل مسئله که بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده بود، برای ابلاغ آن امر خاص دیگری نازل شد و آن آیه ۶۷ سوره مائده بود. پیامبر صلی الله علیه و آله با توجه به همین امر خاص، مراسم غدیر را ترتیب داد تا ابلاغ این حکم به‌شکل خاصی انجام پذیرد. اقدام بدیعی که در سخنرانی غدیر انجام گرفت آن بود که در همان آغاز سخن پیامبر صلی الله علیه و آله به‌صراحت اعلام کرد که این سخنرانی به‌خاطر نزول آن دستور است، آنجا که فرمود: «من اکنون در حال ادای وظیفه نسبت به مطلبی هستم که خدا بر من وحی فرموده است». آنگاه به توضیح آن تبلیغ پرداخت و در پایان فرمود: «خدا بر من وحی کرده که ای رسول ابلاغ کن آنچه از خدایت بر تو نازل شده …»، و تصریح کرد که موضوع این ابلاغ ولایت علی علیه السلام است.

پیامبر صلی الله علیه و آله در فرازی از بخش دوم خطبه غدیر وحی خاص برای ابلاغ ولایت را بیان کرد. حضرت اعلام کرد که درباره برنامه‌ای که در پیش است وحی خاصی از طرف خدا نازل شده و من در برابر آن انجام وظیفه خواهم کرد، از ترس آنکه عذابی بر من نازل شود. سپس تصریح کرد که در این فرمان به من گفته شده که اگر آنچه در حق علی بر من نازل فرموده ابلاغ نکنم رسالت او را نرسانده‌ام. آنگاه برای نشان‌دادن اینکه در ابلاغ آن از هیچ‌کس ترسی ندارد فوراً تصریح کرد: خداوند برای من حفظ از شر مردم را ضمانت فرموده است.

با این مقدمه آیه نازل شده را قرائت کرد و با صراحت فرمود که بر من چنین وحی شده است. در حین قرائت آیه کلمه ما اُنْزِلَ را تفسیر کرد که منظور خلافت علی بن ابی‌طالب است. سپس با اشاره به منافقان و شیطنت‌هایشان، از یک سو علت لحن شدید آیه نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله برای مؤمنان روشن گردید، و از سوی دیگر ضمانت «خدا تو را از مردمان نگه می‌دارد» را به منافقان گوشزد شد.

اکنون پیامبر صلی الله علیه و آله کرسی سخن را کاملاً آماده کرده بود. پس برای تأکید بیشتر یک بار دیگر آیه ۶۷ سوره مائده را با این مقدمه تکرار کرد که با حضور منافقان و آزاردهندگان و درخواست معاف‌شدن از ابلاغ این پیام، ولی خدا از من راضی نمی‌شود مگر آنچه در حق علی علیه السلام نازل کرده ابلاغ نمایم و خواند:

وَ اُقِرُّ لَهُ عَلى نَفْسى بِالْعُبُودِيَّةِ، وَ اَشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَ اُؤَدّى ما اَوْحى بِهِ اِلَىَّ، حَذَراً مِنْ اَنْ لا اَفْعَلَ فَتَحِلَّ بى مِنْهُ قارِعَةٌ لا يَدْفَعُها عَنّى اَحَدٌ وَ اِنْ عَظُمَتْ حيلَتُهُ وَ صَفَتْ خُلَّتُهُ؛ لا اِلهَ اِلاّ هُو لاَنَّهُ قَدْ اَعْلَمَنى اَنّى اِنْ لَمْ اُبَلِّغْ ما اَنْزَلَ اِلَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ، وَ قَدْ ضَمِنَ لى تَبارَكَ وَ تَعالَى الْعِصْمَةَ مِنَ النّاسِ وَ هُوَ اللَّهُ الْكافِى الْكَريمُ فَاَوْحى اِلَىَّ: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فى عَلِىٍّ، يَعْنى فِى الْخِلافَةِ لِعَلِىِّ بْنِ اَبى طالِبٍ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ»... وَ كُلُّ ذلِكَ لا يَرْضَى اللَّهُ مِنّى اِلاّ اَنْ اُبَلِّغَ ما اَنْزَلَ اللَّهُ اِلَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ، «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فى حَقِّ عَلِىٍّ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ» :؛ براى خداوند بر نفس خود به‌عنوان بندگى او اقرار مى‌كنم و شهادت مى‌دهم براى او به پروردگارى، و آنچه به من وحى نموده ادا مى‌نمايم از ترس آنكه مبادا اگر انجام ندهم عذابى از او بر من فرود آيد كه هيچ‌كس نتواند آن را دفع كند، هر چند كه حيله عظيمى به‌كار بندد و دوستى او خالص باشد، نيست خدايى جز او زيرا خداوند به من اعلام فرموده كه اگر آنچه در حق على بر من نازل نموده ابلاغ نكنم رسالت او را نرسانده‌ام، و براى من حفظ از شر مردم را ضمانت نموده و خدا كفايت‌كننده و كريم است. خداوند به من چنين وحى كرده است: «اى پيامبر ابلاغ كن آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده درباره على، يعنى خلافت على بن ابى‌طالب و اگر انجام ندهى رسالت او را نرسانده‌اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى‌كند». بعد از همه اينها، خداوند از من راضى نمى‌شود مگر آنچه در حق على بر من نازل كرده ابلاغ نمايم.[۳]

موقعیت تاریخی نزول

از سوی محققان، موقعیت تاریخی نزول آیه ۶۷ سوره مائده چنین تبیین شده است: با پایان استراحت کاروان غدیر در منزل قُدید، بارها را برای غدیر بستند و آن روز را تا شب به‌سمت غدیر پیش آمدند. در شب هیجدهم ماه ذی‌الحجة کاروان مسیر شبانه خود را به‌سوی غدیر پیمود. غدیر خم برکه آب و چشمه‌ساری با پنج درخت کهنسال بود که مقصد کاروان غدیر بود؛ مقصدی که از مکه تعیین شده و مردم از وعده‌گاهشان و برنامه‌ای که در انتظارشان است، به‌خوبی خبر دارند.

قلب رسول صلی الله علیه و آله در چگونگی تحقق امر الهی و اعلام ولایت مطلقه جانشینان معصوم خود می‌تپد. پیک وحی نیز در تکاپوی فوق‌العاده‌ای برای تدارک برنامه اعلام جانشین بود.

هم‌زمان تحرکات مخرّب منافقان وارد مرحله جدی شده و اوضاع نشان می‌داد که با حضور آن اکثریت مغشوش با افکار جاهلی، اجرای برنامه از پیش تعیین شده غدیر غیرممکن است. از یک سو مردم ظاهربین فوراً دهان به‌حسادت باز خواهند کرد که پسرعموی خود و خاندانش را بر ما مسلط می‌کند؛ از سوی دیگر، منافقان آشوب به‌پا خواهند کرد و مجلس سخنرانی را برهم خواهند ریخت و حتی ممکن است قصد جان پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام را بنمایند.

هم خداوند علم به بحرانی‌بودن موقعیت دارد و هم پیامبر صلی الله علیه و آله به‌عنوان مجری امر خدا به‌شدت نگران آن است و هم مؤمنان از اعلام ولایت در چنان شرایطی واهمه دارند و هم منافقان جو حاکم را زیر نظر دارند و در پی توطئه‌چینی هستند.

در چنین شرایطی، پروردگار جهان می‌خواهد نشان دهد که اگر او اراده کند، همه مقهور او خواهند بود. حتی نسل‌های آینده باید از این حقیقت آگاه شوند که در آن شرایط هولناک اراده حق تعالی بر اعلام ولایت در مراسم سه‌روزه غدیر تعلق گرفته بود و در سایه آن عنایت الهی بود که جمعیت یک‌صدوبیست‌هزارنفری بدون مشکل تا غدیر آمدند و حتی عده‌ای از اهل یمن و اهل مکه همراه قافله خود را به غدیر رسانیدند.

مجلسی با آن عظمت و خطابه‌ای در یک ساعت که در تاریخ شش‌هزارساله انبیا علیهم السلام بی‌سابقه بود، با کمال آرامش برگزار شد و پیامبر صلی الله علیه و آله بدون هیچ تقیه‌ای سخنرانی خود را به‌طور کامل ایراد کرد و در بین خطابه‌اش علی علیه السلام را بر سر دست بلند کرد و او را معرفی نمود. بعد از آن در طول سه روز که انتظار هر حادثه‌ای می‌رفت، برنامه مفصل بیعت بدون هیچ بی‌نظمی برگزار شد.

آیا این برنامه مفصل، در جوی چنان خطرناک، جز با اراده خداوند که قلب‌ها و فکرها در ید قدرت اوست، امکان‌پذیر بود؟ اواخر شب هیجدهم و صبح آن روز که کاروان به درختان و برکه غدیر کاملاً نزدیک شده بود، آیه‌ای از قرآن نازل شد که در عین اختصار همه جوانب غدیر را دربرداشت. نزول آیه ۶۷ سوره مائده همه نگرانی‌ها را بر طرف کرد و خبر قطعی از اراده پروردگار و ضمانت حفظ از هر خطر و توطئه‌ای را داد. نزول این آیه همه آن چیزی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله انتظارش را می‌کشید و انعکاس آن می‌توانست این‌گونه باشد:

ای صاحب رسالت، آنچه از سوی پروردگارت درباره امامت و خلافت و ولایت نازل شده ابلاغ کن و به مردم برسان. این مسئله آن قدر قطعی و مهم و مورد تأکید است که اگر انجام نشود گویا در رسالت و نبوت خویش هیچ گامی برنداشته‌ای و رسالتی که بر دوشت نهاده شده به انجام نرسانده بر زمین نهاده‌ای. از جهت توطئه‌هایی که از آن هراس داری مطمئن باش که خداوند حفظ تو را از شر مردمان توطئه‌گر ضمانت نموده است. هدف اصلی ابلاغ این پیام و اتمام حجت است و شکی نیست که گروهی از مردم ولایت را نمی‌پذیرند و بدان ایمان نمی‌آورند و کفر می‌ورزند.

با نزول این آیه، پیامبر صلی الله علیه و آله آنچه درباره توطئه‌ها از مردم مخفی می‌کرد بی‌واهمه با آنان در میان گذاشت و فرمود: «این آیه تهدید بعد از وعید است. حتماً امر خداوند را به انجام خواهم رساند؛ چرا که اگر مردم هم مرا متهم کنند و تکذیب نمایند برای من آسان‌تر از عواقب الهی در دنیا و آخرت است و خدا بدون انجام این وظیفه از من راضی نمی‌شود. اکنون که خدا ضامن حفظ من است از هیچ‌کس نمی‌هراسم».[۴]

تحلیل اعتقادی آیه

با توجه به موقعیت خاص آیه ۶۷ سوره مائده در واقعه غدیر، برخی محققان در پنج مرحله به تحقیق آن پرداخته‌اند:

  • آیه «بَلِّغْ» مهم‌ترین آیه غدیر؛
  • زمان و مکان نزول آیه؛
  • کیفیت نزول آیه؛
  • تفسیرگونه‌ای بر آیه؛
  • تحلیلی بر محتوای آیه.[۵]

مرحله اول: آیه «بَلِّغْ» مهم‌ترین آیه غدیر

قرار داشتن آیه ۶۷ سوره مائده در صدر آیات غدیر نسبت به سایر آیات مربوط به آن، به‌خاطر این است که به‌عنوان دستور مستقیم الهی برای برنامه غدیر شناخته شده است. می‌توان گفت: در هیچ مورد دیگری آیه‌ای نداریم که دستور صریحی درباره برنامه خاصی آمده باشد.

اختصاص آن به غدیر هم نزد شیعه و غیر شیعه از مسلمات است و بین مفسران و محدثان اهل سنت مشهور است؛ اگر چه بعضی از آنان در صدد انحراف شأن نزول آیه بوده‌اند. نام عده‌ای از بزرگان علمای اهل سنت، که نزول آیه تبلیغ را در غدیر ذکر کرده‌اند چنین سیاهه شده است:[۶]

  1. ابن ابی‌حاتم عبدالرحمن بن محمد بن ادریس رازی.[۷]
  2. احمد بن عبدالرحمن شیرازی.[۸]
  3. احمد بن موسی بن مَرْدَوَیه.[۹]
  4. احمد بن محمد ثعلبی.[۱۰]
  5. ابونعیم احمد بن عبداللَّه اصفهانی.[۱۱]
  6. ابوالحسن علی بن احمد واحدی.[۱۲]
  7. مسعود بن ناصر سجستانی.[۱۳]
  8. عبداللَّه بن عبیداللَّه حسکانی.[۱۴]
  9. ابن‌عساکر علی بن حسن دمشقی.[۱۵]
  10. فخرالدین محمد بن عمر رازی.[۱۶]
  11. محمد بن طلحة نصیبی شافعی.[۱۷]
  12. عبدالرزاق بن رزق‌اللَّه رسعنی.[۱۸]
  13. حسن بن محمد نیشابوری.[۱۹]
  14. علی بن شهاب الدین همدانی.[۲۰]
  15. علی بن محمد معروف به ابن صباغ مالکی.[۲۱]
  16. محمود بن احمد عینی.[۲۲]
  17. عبدالرحمن بن ابی‌بکر سیوطی.[۲۳]
  18. محمد محبوب عالم.[۲۴]
  19. حاج عبدالوهاب بن محمد بخاری.[۲۵]
  20. جمال‌الدین عطاءاللَّه بن فضل‌اللَّه شیرازی.[۲۶]
  21. شهاب الدین احمد شافعی ایجی.[۲۷]
  22. میرزا محمد بن معتمدخان بدخشی.[۲۸]

کسانی که اسناد این کتاب‌ها و روایات مربوط به آیه تبلیغ به آنها منتهی می‌شود عبارتند از: ابن‌عباس، ابوهریره، براء بن عازب، جابر بن عبداللَّه، حذیفة بن اسَید، زید بن ارقَم، ریاح بن حارث، عامر بن لیلی بن ضمرة، عبداللَّه بن ابی‌اوفی، عبداللَّه بن مسعود، عطیه عوفی، مجاهد بن جبیر.[۲۹]

در این باره به کتاب‌های زیر از منابع اهل سنت نیز می‌توان مراجعه کرد:[۳۰]

البته روایات شیعه درباره آیه تبلیغ به‌قدری زیاد است که نیازی به ذکر ندارد و نزول آن درباره غدیر نزد شیعه از مسلمات است. نکته دیگر اینکه روایات مربوط به آیه در تبیین محتوای آن -که شامل مسایل مهمی در مسئله ولایت است- نقش به‌سزایی دارد، و منحصر به فرد بودن آن را بین آیات غدیر روشن می‌سازد.[۳۹]

مرحله دوم: زمان و مکان نزول آیه

به‌گفته برخی محققان، بدون شک این آیه قبل از غدیر نازل شده است؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه غدیر از نزول آن خبر داد و بخش دوم خطبه خود را به بیان جوانب مختلف آن اختصاص داد. برای به‌دست‌آوردن زمان و مکان دقیق نزول آیه باید روایات آن مورد مطالعه قرار داده شود که برخی صریح و برخی دیگر اشاره اجمالی به این مطلب دارد. ابتدا دو روایت ذکر می‌شود که تعیین دقیق زمان و مکان نزول آیه را دربردارد:

  • اواخر شب هیجدهم ذی الحجة در نزدیکی غدیر: قالَ حُذَيْفَةُ: فَلَمّا كانَتِ اللَّيْلَةُ الرّابِعَةُ (بَعْدَ الْخُرُوجِ مِنْ مَكَّةَ) هَبَطَ جَبْرَئيلُ فى آخِرِ اللَّيْلِ فَقَرَأَ عَلَيْهِ:  یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ …؛ حذیفه می‌گوید: وقتی شب چهارم از روز خروج از مکه (روز چهاردهم) شد، جبرئیل آخر شب نازل شد و این آیه را بر پیامبر صلی الله علیه و آله خواند .[۴۰]
  • پنج ساعت از روز هیجدهم گذشته در غدیر خم: قالَ الْباقِرُ عليه السلام: فَلَمّا بَلَغَ غَديرَ خُمٍّ قَبْلَ الْجُحْفَةِ بِثَلاثَةِ امْيالٍ، اتاهُ جَبْرَئيلُ عَلى خَمْسِ ساعاتٍ مَضَتْ مِنَ النَّهارِ، فَقالَ: يا مُحَمَّدُ! انَّ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ يُقْرِؤُكَ السَّلامُ وَ يَقُولُ لَكَ:  یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ؛ امام باقر علیه السلام می‌فرماید: وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله به غدیر خم رسید- که در سه مایلی جحفه قرار دارد- جبرئیل پنج ساعت از روز گذشته نزد او آمد و گفت: ای محمد! خداوند عزوجل به تو سلام می‌رساند و به تو می‌گوید: ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به‌سوی تو نازل شده ابلاغ کن .[۴۱]

به‌جز این دو روایت، سه روایت دیگر هم اجمالاً فقط بین راه یا روز هجدهم در غدیر را ذکر کرده بدون آنکه زمان یا مکان دقیق آن را تعیین کند:

  • بین راه: قالَ الصّادِقُ عليه السلام: خَرَجَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه و آله الى مَكَّةَ فى حَجَّةِ الْوِداعِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ مِنْها جاءَهُ جَبْرَئيلُ فِى الطَّريقِ فَقالَ لَهُ: يا رَسُولَ اللَّه! انَّ اللَّه تَعالى يُقْرِؤُكَ السَّلامُ وَ قَرَأَ هذِهِ الْآيَةِ؛ امام صادق علیه السلام مى‌فرمايد: پيامبر صلى الله عليه و آله در حجةالوداع به مكه آمد. وقتى از آنجا بازگشت جبرئيل در راه نزد او آمد و گفت: «يا رسول اللَّه! خداى تعالى سلامت مى‌رساند»، و سپس اين آيه (آیه ۶۷ مائده) را خواند.[۴۲]
  • روز هیجدهم در غدیر: عَنْ ابْنِ عَبّاسٍ: حَتّى كانَ الْيَوْمَ الثّامِنَ عَشَرَ، فَانْزَلَ اللَّه تَبارَكَ وَ تَعالى عَلَيْهِ:  یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ…؛ ابن‌عباس می‌گوید: تا آنکه روز هیجدهم شد، و خداوند تبارک و تعالی بر پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نازل کرد: ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به‌سوی تو نازل شده، ابلاغ کن .[۴۳]
  • در جحفه: عَنْ زَيْدِ بْنِ ارْقَمَ: لَمّا نَزَلْنا بِالْجُحْفَةِ راجِعينَ وَ ضَرَبْنا اخْبِيَتَنا نَزَلَ جَبْرَئيلُ بِهذِهِ الْآيَةِ:  یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ…؛ زید بن ارقم می‌گوید: وقتی در جُحفه پیاده شدیم و خیمه‌ها را بر پا کردیم، جبرئیل این آیه را نازل کرد: ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به‌سوی تو نازل شده، ابلاغ کن .[۴۴] باید توجه داشت که منظور از «جُحْفه»، منطقه جحفه است که غدیر خُم در آن قرار گرفته است؛ زیرا تصریح به بر پا کردن خیمه‌ها می‌کند. شکی نیست که در جحفه توقفی نبوده و خیمه‌ای بر پا نشده و فقط در غدیر خم برای برنامه سه‌روزه خیمه‌ها را بر پا کرده‌اند.[۴۵]

حال سؤال این است که از مجموع این روایات درباره زمان نزول آیه کدام را باید پذیرفت. باید توجه داشت که فاصله زمانی بین دو قول از آخر شب تا پنج ساعت بعد از طلوع آفتاب است. این مقدار زمان حدوداً شش ساعت می‌شود و این زمان قابل توجهی نیست. فاصله مکانی آن هم از مکانی قبل از غدیر، با در نظر گرفتن مسیر پنج‌شش‌ساعته با پای شتر تا خود غدیر است، که البته این فاصله هم چندان زیاد به‌نظر نمی‌رسد.

با در نظر گرفتن این مطلب، در حل اختلاف درباره زمان و مکان نزول آیه دو احتمال وجود دارد:

  • راویانی که غدیر را محل نزول آیه ذکر کرده‌اند، این فاصله زمانی و مکانی را مقدار مهمی به‌حساب نیاورده‌اند و اجمالاً نزول آن را در غدیر حساب کرده‌اند. یا حتی ورود به منطقه غدیر را در نظر گرفته‌اند؛ اگرچه بعد از چند ساعت به برکه و درختان رسیده باشند.
  • هنگامی که آنان از آیه با خبر شده‌اند در غدیر و پنج ساعت بعد بوده و چنین گمان کرده‌اند که آیه در آن زمان و مکان نازل شده است؛ در حالی که خبر نداشته‌اند که اصل نزول آن چند ساعت قبل در بین راه بوده است.

در این میان، با استفاده از چند قرینه، می‌توان نزول آیه را در پنج ساعت بعد از طلوع آفتابِ روز هیجدهم در کنار برکه و درختان غدیر ترجیح داد:

  1. طبق روایات متعدد، رسیدن قافله کنار برکه غدیر قبل از ظهر بوده که در فاصله باقیمانده تا ظهر مردم خیمه‌های خود را بر پا کردند و هم‌زمان منبر غدیر نیز برای سخنرانی آماده شد. این زمانِ ورود با پنج ساعت پس از طلوع آفتاب، که حدود ساعت ده صبح می‌شود و در نزول آیه ذکر شده، تطابق دارد. با در نظر گرفتن این مطلب و اضافه بر اینکه محل غدیر از مکه تعیین شده بود و همه می‌دانستند که باید در آنجا برای برنامه‌ای مهم توقف کنند، می‌توان گفت: به‌محض رسیدن کنار برکه، خداوند بر رسولش وحی فرستاد که اکنون همه شرایط برای اعلان ولایت آماده است.
  2. امیرالمؤمنین علیه السلام در زمان خلافت ظاهری خود برای اولین بار پس از ۲۵ سال روز غدیر را جشن گرفت. در این مراسم آن حضرت دقیقاً پنج ساعت از روز گذشته بر فراز منبر قرار گرفت و خطابه مفصلی ایراد کرد.[۴۶] این ساعت ظاهراً برای تطبیق دقیق با زمانی است که آیه تبلیغ در آن نازل شده است.
  3. اینکه در روایت امام صادق علیه السلام کلمه فِى الطَّريقِ؛ در راه درباره نزول آیه آمده، منافاتی با نزول آیه در غدیر ندارد؛ زیرا می‌فرماید: فَلَمَّا انْصَرَفَ مِنْها جاءَهُ جَبْرَئيلُ فِى الطَّريقِ…؛ یعنی در بازگشت از مکه به مدینه در بین راه جبرئیل این آیه را آورد و این کلمه «بین راه» بر خود «غدیر» هم تطبیق کامل دارد، چرا که بین راه مکه تا مدینه است.
  4. روایت امام باقر علیه السلام بر روایت حذیفه و ابن‌عباس و زید بن ارقم ترجیح دارد؛ زیرا اولاً از مقام عصمت صادر شده است؛ ثانیاً روایات سه نفر مذکور حالت کلی‌گویی از نظر زمان و مکان دارد و اجمالاً روز هیجدهم یا منطقه جحفه یا اواخر شب را ذکر کرده‌اند. ولی امام علیه السلام با دقت و ظرافت کامل پنج ساعت از روز گذشته را تعیین کرده، در حالی که چنین دقت زمانی در ذکر قضایای تاریخی در آن عصر موسوم نبوده و حضرت به‌خاطر عنایت فوق‌العاده این‌گونه زمان دقیق آن را بیان نموده است.[۴۷]

مرحله سوم: کیفیت نزول آیه

به‌گفته برخی محققان، هیچ آیه‌ای از قرآن با این مقدمات مفصل که در آیه تبلیغ به وقوع پیوسته نازل نشده است؛ به طوری که جا دارد از آن با عنوان «تاریخچه نزول آیه تبلیغ» یاد شود. با جمع‌بندی احادیث مربوط به نزول آیه، سیر تسلسلی کیفیت نازل‌شدن این آیه چنین صورت‌بندی شده است:

دستور اعلان ولایت علی علیه السلام از مدینه بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد و کاروان غدیر با دو هدف حج و ولایت حرکت کرد. همزمان با شروع حج مراحل جدی معرفی امیرالمؤمنین علیه السلام آغاز شد. هنگام عشای روز عرفه، خداوند بار دیگر دستور و برنامه منصوب‌کردن امیرالمؤمنین علیه السلام را به پیامبر صلی الله علیه و آله داد. با این اعلام، که خبر از نزدیکی برنامه می‌داد، پیامبر صلی الله علیه و آله تکذیب مردم و تحریکات منافقان را به‌یاد آورد و خود را در شرایطی سخت احساس کرد[۴۸] و آن‌قدر گریست که محاسن شریفش پر از اشک شد و فرمود: ای جبرئیل، دیرزمانی نیست که قوم من از جاهلیت فاصله گرفته‌اند. من اینان را به اختیار خودشان یا به کمک جنگ‌ها به انقیاد خود درآورده ام. اکنون اگر بخواهم دیگری را بر آنان حاکم کنم، چه خواهد شد؟[۴۹] این بود که فعلاً چیزی در این باره به مردم نگفت و صلاح دانست که اطلاعی نداشته باشند تا مبادا او را متهم کنند.[۵۰]

با پایان حجةالوداع و حرکت از مکه به‌سوی غدیر، در سه مرحله این فرمان تکرار شد و نزول آیه تبلیغ در این سه مرحله انجام گرفت:

  • مرحله اول: جبرئیل در بین راه آمد و از طرف خداوند سلام رساند و چنین خواند: «ای رسول خدا، برسان آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است». در مرحله اول همین مقدار از آیه نازل شد و در پی آن پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای جبرئیل، دیرزمانی نیست که مردم مسلمان شده‌اند. می‌ترسم با اعلان ولایت علی مضطرب شوند و اطاعت نکنند و اهل نفاق تفرقه ایجاد کنند و به جاهلیت بازگردند؛ چرا که دشمنی آنان با علی روشن است. اگر ممکن است، از خدا بخواه تا مرا از این مأموریت معاف فرماید. پس از این جبرئیل بازگشت.
  • مرحله دوم: در این مرحله جبرئیل روز بعد دوباره نازل شد و این هنگامی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله هنوز کنار برکه نرسیده بود، اما وارد منطقه غدیر شده بود. این بار جبرئیل چنین گفت: یا محمد، خدای تعالی می‌فرماید: «ای پیامبر، ابلاغ کن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهی رسالت خدا را نرسانده‌ای». در این مرحله دوم یک قسمت به آیه اضافه شد و جبرئیل دستور آورد که باید فردا در منزل بعدی که کاروان پیاده می‌شوند، ولایت علی علیه السلام به مردم اعلان شود. در پی این دستور، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای جبرئیل، از اصحابم می‌ترسم که با من مخالفت کنند و اهل نفاق بر من طعن وارد کنند. قریش در ضدیت با این موضوع مطالبی به من گفته‌اند،[۵۱] و من بر جان خود و علی ترس دارم.[۵۲] از خدا بخواه که در اعلان چنین مطلبی حفظ از شر مردم را برای من ضمانت کند. این بار هم جبرئیل بالا رفت.
  • مرحله سوم: جبرئیل روز بعد هنگامی نازل شد که پیامبر صلی الله علیه و آله کنار برکه غدیر خم رسیده و پنج ساعت از طلوع آفتاب گذشته بود. در آنجا جبرئیل چنین گفت: یا رسول اللَّه، خدای تعالی می‌فرماید: «ای پیامبر، ابلاغ کن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده و اگر انجام ندهی رسالت خدا را نرسانده‌ای، و خدا تو را از شر مردم حفظ می‌کند». در این مرحله سوم که ضمانت حفظ از طرف خدا هم به آیه اضافه شد، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به خدا قسم از این مکان حرکت نخواهم کرد تا رسالت پروردگارم را ابلاغ نمایم.[۵۳] این تهدیدی از طرف پروردگار من است که اگر رسالت او را ابلاغ نکنم، مرا عذاب خواهد کرد. آگاه باشید که از هیچ‌کس ترسی ندارم و امر خدای عزوجل را به اجرا در خواهم آورد. اگر مرا تکذیب هم کنند، برایم بهتر از عقوبت خداوندی در دنیا و آخرت است.[۵۴]

آنگاه علی علیه السلام را فرا خواند و نزول آیه را به او چنین خبر داد: خداوند عزوجل این آیه را نازل کرده است:  یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ؛ یعنی درباره ولایت تو یا علی؛  وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ ؛ یعنی اگر آنچه درباره ولایت تو دستور داده شده‌ام انجام ندهم، عمل من باطل می‌شود. و هرکس به غیر ولایت تو خدا را ملاقات کند اعمالش باطل می‌شود. این وعده‌ای است که خداوند برای من وفا خواهد کرد. من جز فرموده پروردگارم -تبارک و تعالی- نمی‌گویم. آنچه می‌گویم از جانب خدای عزوجل است که درباره تو نازل کرده است.[۵۵]

مرحله نهایی اعلام عمومی نزول این آیه بر فراز منبر غدیر انجام گرفت: پیامبر صلی الله علیه و آله در آغاز خطابه غدیر، ارتباط مستقیم فرمان الهی در این آیه را با خطابه بلندی که برای اعلان ولایت آغاز کرده بود با تمام جزئیات چنین بیان فرمود:[۵۶]

آنچه پروردگارم به من وحی نموده ادا می‌نمایم از ترس آنکه مبادا اگر انجام ندهم عذابی از او بر من فرود آید که هیچ‌کس نتواند آن را دفع کند…، زیرا خداوند به من اعلام فرموده که اگر آنچه در حق علی بر من نازل نموده ابلاغ نکنم، رسالت او را نرسانده‌ام و برای من حفظ از شر مردم را ضمانت نموده و خدا کفایت‌کننده و کریم است. خداوند به من چنین وحی کرده است: بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ - فى حَقِّ عَلِىٍّ، يَعْنى فِى الْخِلافَةِ لِعَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ - وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ.

آنگاه بیان فرمود که من درباره هیچ‌یک از دستورات خدا کوتاهی نکرده‌ام، و نزول این آیه با محتوای خاصش سببی دارد که برای شما بیان می‌کنم. سپس درباره علت این خطاب عتاب‌آمیزِ خداوند فرمود که در نزول این آیه جبرئیل سه بار بر من نازل شد. وجود منافقین و کارشکنان باعث شد تا از جبرئیل بخواهم که از خدا بخواهد تا مرا از انجام چنین مأموریتی معاف بدارد، ولی خداوند نپذیرفت. اکنون هم از من راضی نمی‌شود مگر آنچه در حق علی بر من نازل کرده ابلاغ نمایم. سپس بار دیگر آیه را تلاوت فرمود و این‌گونه بود که آیه تبلیغ طی شرایط پر مخاطره‌ای نازل شد و به مردم اعلام گردید.[۵۷]

مرحله چهارم: تفسیرگونه‌ای بر آیه «بَلِّغْ»

به‌گزارش برخی منابع، متن آیه تبلیغ دارای چهار قسمت است، که در عین ارتباط به یکدیگر، هر کدام بار سنگینی از زوایای غدیر را با خود حمل می‌کند. در روایات مربوط به آیه هم جداگانه و به تفصیل مورد تبیین قرار گرفته است. از آنجا که درک عمیقی از هر قسمت آیه در روشن‌ترشدن قسمت بعدی اثر دارد، پس چهار فصل آیه جداگانه مورد موشکافی قرار داده شده و تفسیری که در احادیث اهل بیت علیهم السلام آمده ضمیمه شده است:

قسمت اول

 یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ : در این قسمت دو عبارت باید تبیین شود:  ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ  و  بَلِّغْ . اگرچه جمله اول مؤخّر است، چون فهم معنای دقیق آن در جمله دوم مؤثر است مقدم شده است.

 ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ 

«ما» موصوله در اینجا نقطه ابهام است و باید معلوم شود آنچه در این مقطع از طرف خدا بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شده چیست. احادیث بسیاری از شیعه و غیر شیعه در حد تواتر وارد شده که منظور از  ما أُنْزِلَ  در این آیه «ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام» است و این مطلب در قالب عبارات کوتاه و بلند بیان شده است. در یک کلمه مقصود «ولایت» است و در بلندترین عبارت منظور تمام «خطبه بلند غدیر» است.

آنچه به‌عنوان تفسیر این عبارت در روایات آمده مطالب زیر است:

  • ما انْزِلَ فى عَلِىٍّ؛ آنچه درباره على نازل شده است.[۵۸]
  • ما انْزِلَ فى حَقِّ عَلِىٍّ، يَعْنِى الْخِلافَةِ لِعَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ؛ آنچه در حق على نازل شده، يعنى خلافت براى على بن ابى‌طالب.[۵۹]
  • انْ تَنْصِبَ عَلِيّاً عَلَماً لِلنّاسِ؛ على را به‌عنوان نشانه‌اى براى مردم منصوب نمايى.[۶۰]
  • وِلايَةُ عَلِىّ عليه السلام؛ ولايت على عليه السلام.[۶۱]
  • ما انْزِلَ الَيْكَ فى عَلِىٍّ لَيْلَةَ الْمِعْراجِ؛ آنچه در شب معراج درباره على بر تو نازل شده است.[۶۲]
  • انْ تَعْهَدَ عَهْدَكَ وَ تُقيمَ عَلِيّاً عَلَماً لِلنّاسِ يَهْتَدُونَ بِهِ؛ عهد خود را بسپارى و على را به‌عنوان علامتى براى مردم منصوب نمايى كه به‌وسيله او هدايت شوند.[۶۳]
  • انْ اقِمْ عَلِيّاً عَلَماً وَ خُذْ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ وَ جَدِّدْ عَلَيْهِمْ ميثاقى لَهُمُ الَّذى واثَقْتُهُمْ عَلَيْهِ؛ على را به‌عنوان نشانه‌اى بر پادار و از مردم بيعت بگير و عهد و ميثاق مرا كه قبلاً با آنان بسته‌ام تجديد كن.[۶۴]
  • انْ انْصِبَ لَكُمْ امامَكُمْ وَ الْقائِمَ فيكُمْ بَعْدى وَ وَصِيّى وَ خَليفَتى، وَ الَّذى فَرَضَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْمُؤْمِنينَ فى كِتابِهِ طاعَتِهِ فَقَرَنَهُ بِطاعَتِهِ وَ طاعَتى وَ امَرَكُمْ بِوِلايَتِهِ؛ امام شما و آن كه بعد از من در ميان شما امور را به‌دست مى‌گيرد و وصى و جانشينم را منصوب نمايم، همان كسى كه خداى عزوجل در كتابش اطاعت او را بر مؤمنان واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و من قرار داده و شما را به ولايت او امر كرده است.[۶۵]
  • انْ اقُومَ فى هذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ كُلَّ ابْيَضَ وَ اسْوَدَ: انَّ عَلِىَّ بْنَ ابى طالِبٍ اخى وَ وَصِيّى وَ خَليفَتى فى امَّتى وَ الامامَ مِنْ بَعْدى، الَّذى كانَ مَحَلُّهُ مِنّى مَحَلَّ هارُونَ مِنْ مُوسى الّا انَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى، وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدَ اللَّه وَ رَسُولِهِ؛ در اين مجلس به‌پا خيزم و به هر سياه و سفيدى بفهمانم كه على بن ابى‌طالب برادرم و وصيم و جانشينم در امت من و امام بعد از من است. همان كسى كه منزلت او نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى است مگر آنكه پيامبرى بعد از من نيست. و او صاحب اختيار شما بعد از خدا و رسول است.[۶۶]

بر این اساس، تمام خطبه غدیر که بعد از این امر و به‌عنوان امتثال آن ادا شده تفسیر عبارت  ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ  است.[۶۷]

 بَلِّغْ 

اکنون که منظور از آنچه باید ابلاغ گردد معلوم شد، سؤال این است که آیا «ولایت علی علیه السلام» قبلاً ابلاغ نشده بود؟ آیا پیامبر صلی الله علیه وآله از هر فرصتی برای مطرح کردن خلافت و امامت و ولایت دوازده امام علیهم السلام بعد از خود استفاده نمی‌کرد؟ اگر چنین است پس این تبلیغ چه فرقی با تبلیغ‌های قبلیِ ولایت دارد؟

پاسخ این است که فرق این ابلاغ با آنچه در قبل بوده رسمیت آن از یک‌سو و مفصل‌بودن آن از سوی دیگر است. در حج هم مسئله همین‌طور بود: پیامبر صلی الله علیه و آله بارها مسئله حج را مطرح کرده بود و در قرآن هم نازل شده بود و به برخی اعمال آن هم اشاره شده بود. حتی حضرت می‌توانست یک دور اعمال حج را برای مردم بیان کند بدون آنکه آنها را انجام دهد. ولی رسمیت‌دادن به آن از یک‌سو و عملاً تمام جزئیات آن را برای مردم توضیح‌دادن از سوی دیگر، انگیزه چنین مراسمی برای حج بود.

طبیعی است که در برخی اعمال که هر روز یا هرچندگاه یکبار انجام می‌شود و برنامه آن در چند کلمه خلاصه می‌شود، نیازی به چنین مراسم مفصل نیست. در مسایل اعتقادی هم آنچه مختصرتر است و آثار آینده‌ساز آن کمتر، نیاز به مراسم رسمی و مفصل ندارد؛ ولی آنچه مانند «جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله» حساس است و جوانب پیچیده‌ای دارد، باید در یک مراسم رسمی و تحت اعلان عمومی و با بسط همه جزئیات بیان گردد.

آنچه قبلاً درباره «ولایت علی علیه السلام» در طول عمر پیامبر صلی الله علیه وآله توسط آن حضرت گفته شده بود، چه‌بسا در مواردی از سر تقیه بوده و حضرت صلاح دیده‌اند که جوانبی از آن بیان نشود. در مواردی مخاطب درک کاملی نداشته و مجمل گفته شده است.

اما در خطبه غدیر با ضمانت حفظ پیامبر توسط پروردگار، تمام پرده‌های تقیه کنار رفت و مخاطبانی به تعداد کل بشریت در نظر گرفته شدند و در مجلسی عظیم و بی‌سابقه که از قبل پیش‌بینی شده بود و در اتمام حجتی همه‌جانبه، مسئله «ولایت امامان علیهم السلام» در کامل‌ترین شکل خود مطرح شده است.[۶۸]

قسمت دوم

 وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ : در این قسمت نیز دو قسمت از آیه باید تبیین شود:  وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ  و  فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ .

 وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ 

این جمله شرطیه در اوامر الهی بر پیامبر صلی الله علیه و آله اولین و آخرین بار است که به کار گرفته شده است. در هیچ مورد دیگری خداوند پس از دستوری به پیامبرش چنین خطابی نکرده است؛ یعنی درباره آن حضرت انجام‌ندادن فرامان‌های الهی قابل تصور نیست تا برای پیشگیری از آن خداوند شرطی به‌میان آورد.

بنابراین با قرائت این آیه هر خواننده‌ای فوراً متوجه می‌شود که در مورد اعلان ولایت زمینه خاصی بوده و جوّ خاصی حاکم شده که به‌انجام‌رساندن چنین امری با مشکل روبه‌رو شده است. این مشکل به‌صراحت در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله نیز مطرح شده و برای آنکه همه جوانب مطلب کاملاً شفاف باشد آن حضرت صریحاً فرموده است: من درباره انجام این امر به پروردگارم مراجعه و تقاضای انجام‌نشدن آن را نمودم، از ترس طعنه اهل نفاق و تکذیب آنان.[۶۹] من از جبرئیل خواستم که از خدا بخواهد تا مرا از تبلیغ این مطلب به شما معاف بدارد.[۷۰]

طبعاً این سؤال مطرح می‌شود که پیامبر صلی الله علیه و آله از چه کسانی و از چه جهتی ترس داشت که نگران بود با وجود آنها نتواند امر الهی را آن‌گونه که باید ابلاغ نماید. باز هم برای آنکه این احساس پیامبر صلی الله علیه و آله دقیقاً مطرح شود، در سخنان آن حضرت در این مورد کلماتی از قبیل اخْشى، اتَخَوَّفُ، حَذَراً و مَخافَةَ به‌چشم می‌خورد که صراحتاً ترس از چیزی یا کسی را دلیل بر این توقف ذکر می‌کند.[۷۱]

در روایات مربوط به آیه، هم افرادی که حضرت از شر آنان در امان نبوده مطرح شده، هم جهتی که از آن خوف داشته و هم عکس‌العمل پیامبر صلی الله علیه و آله با احساس چنین شرایطی بیان گردیده که در پایین نمونه‌های آن را در چهار بخش ذکر خواهد شد:

ترس از چه کسانی؟

در روایات مربوط به آیه تبلیغ، گاهی افراد مورد نظر با همان صفت که از آنان ترسیده می‌شود ذکر شده‌اند: مثل اهل النِفاق و الشِقاق؛ منافقان و جدایی‌افکنان[۷۲] و اهل الافک؛ تهمت‌زنندگان[۷۳] و گاهی گروه خاصی از مردم بدون ذکر خصوصیت آنان آمده است: مثل «قریش»،[۷۴] «اصحابم»،[۷۵] و «قومم»[۷۶] و گاهی همه مردم به‌طور عموم به‌عنوان کلمه «ناس»[۷۷] ذکر شده است. در مواردی هم دو مورد با هم ذکر شده است، مانند: «از قریش و مردم می‌ترسم».[۷۸]

شکی نیست که منظور از همه مردم اکثریت آنان است و افرادی همچون سلمان، ابوذر و مقداد که پشتیبانان ولایت بوده‌اند نبوده است. ولی این مهم است که همان اکثریت مردم -از جهت ترسی که بر آنان بوده- ‏به چند گروه تقسیم می‌شدند و همه از یک جهت مشکل نداشتند.

اما ذکر «قریش» و «اصحاب» ناظر به حضور گروه خاصِ توطئه‌گر در بین آنان است که این مطلب بعد از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به‌خوبی آشکار شد و همه دیدند که سردمداران سقیفه همه از قریش بیرون آمدند و همانان که نام «اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله» را بر پیشانی داشتند با سوءاستفاده از همین عنوان کار خود را پیش بردند و اهداف سقیفه را عملی ساختند.[۷۹]

ترس از چه جهاتی؟

برای اعلام ولایت در غدیر، با در نظر گرفتن اقشار مختلف مردم، پیامبر صلی الله علیه و آله از جهات مختلفی می‌ترسید که این جهات به‌صراحت در روایات مربوط به آیه تبلیغ آمده است. این جهات در دو قسمت قابل بررسی است: اتفاقاتی که ممکن بود با اعلان ولایت روی دهد و ریشه‌هایی که باعث چنین وقایعی می‌شدند.

اما اتفاقاتی که ممکن بود روی دهد -علی غم اینکه در ابتدا جان حضرت در خطر احساس می‌شد- ولی تکیه‌کلام حضرت بر جهاتی بود که به حفظ دین مردم بازمی‌گشت؛ اگر چه جان حضرت هم در خطر بود. آنچه به‌عنوان احساس خطر در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله آمده، هشت جهت است که به ترتیبِ شدت آنها ذکر می‌شود:

  1. نپذیرفتن و اطاعت‌نکردن و مخالفت: این کم‌ترین و ساده‌ترین برخورد کسانی بود که ولایت علی علیه السلام را قبول نمی‌کردند؛ یعنی با آنکه می‌دانستند این ولایت از طرف خداست، ولی به‌عنوان سرپیچی رسماً و علناً زیر بار فرمان خدا نرفتنِ خود را اعلام می‌کردند. این مسئله در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله اینگونه آمده است: انْ لا يُطيعُوا؛ اطاعت نكنند،[۸۰] انْ يُخالِفُونى؛ با من مخالفت كنند[۸۱] انْ لا يَقْبَلُوا قَوْلى؛ سخن مرا نپذيرند.[۸۲]
  2. تکذیب: به این معنی که به آن حضرت در مطالبی که می‌فرماید نسبت دروغ دهند و بگویند: «اینها را از جانب خود می‌گویی و در نسبت آن به خدا دروغ می‌گویی». این پله دوم از عکس‌العمل‌هایی بود که انتظار می‌رفت گروهی از مخالفان ولایت در غدیر با این روش رودرروی حضرت بایستند. این جهت در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله با عبارات مَخافَةَ تَكْذيبِ اهْلِ الافْک؛ از ترس تكذيب اهل افترا،[۸۳] خَشْيَةَ تَكْذيبِ اهْلِ النِّفاقِ؛ براى حذر از تكذيب اهل نفاق،[۸۴] و انْ يُكَذِّبُونى؛ از ترس آنكه مرا تكذيب كنند.[۸۵]
  3. اتهام: به این معنی که بگویند: پیامبر صلی الله علیه و آله مطرح‌کردن مسئله ولایت را بهانه‌ای قرار داده تا خاندانش را بر ما مسلط کند و حکومت را از دست دیگران خارج سازد. این نوع برخورد -که بوی جاهلیت می‌دهد- با سرعت بیشتری در اذهان عموم مردم جای می‌گیرد و پذیرفته می‌شود. این مسئله در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله با عبارات انْ يَتَّهِمُونى؛ از ترس آنكه مرا متهم كنند[۸۶] و انْ يَقُولُوا جاءَ بِابْنِ عَمِّهِ؛ اينكه بگويند: پسرعموى خود را بر سر كار آورده[۸۷] آمده است.
  4. استهزاء و مسخره‌کردن: این روش یکی از راه‌های دیرینه منافقان در برخورد با مقام والای پیامبر صلی الله علیه وآله بود؛ تا آنجا که گاهی پشت سر حضرت با چشم و زبان خود اشاره‌های مسخره‌آمیز می‌کردند یا برای حضرت لقبی نامناسب شایع می‌کردند، مثل کلمه «اذُن» به معنای گوش.[۸۸] پیامبر صلی الله علیه و آله در کلام خود این مسئله را با این جمله یاد می‌کند: لِعِلْمى بِحِيَلِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِالاسْلامِ؛ به‌خاطر علمى كه درباره حيله‌هاى مسخره‌كنندگان اسلام دارم.[۸۹]
  5. تفرقه: به این معنی که با مطرح‌شدن ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام هر یک از مردم -با کشش‌ها و انحرافات درونی- در این باره برخوردی داشته باشند و به تفرقه بیفتند و در صدد اعمال نظر خود باشند. این حقیقت نیز مسئله‌ای قابل پیش‌بینی بود، که در روایت با چنین تعبیری آمده است: فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله مِنْ قَوْمِهِ وَ اهْلِ الْنِّفاقِ وَ الشِّقاقِ انْ يَتَفَرَّقُوا؛ پيامبر صلى الله عليه و آله از قوم خود و اهل نفاق و شقاوت ترس آن داشت كه مبادا متفرق شوند.[۹۰]
  6. اضطراب و طغیان: منظور از آن یک درجه بالاتر از تفرقه فکری است، و نوبتِ برهم ریختن نظم و بعد از آن طغیان و بلوا و آشوب به راه انداختن عده ای می‌شود. این احتمال نیز درباره جامعه مسلمین وجود داشت و زمینه آن فراهم بود. پیامبر صلی الله علیه و آله این نکته را به‌صراحت مطرح کرد: فَأَخْشى انْ يَضْطَرِبُوا؛ مى‌ترسم نظم را برهم ريزند،[۹۱] فَتَخَوَّفَ انْ يَطْغَوْا فى ذلِكَ عَلَيْهِ؛ پيامبر صلى الله عليه و آله ترس آن داشت كه در اين باره بر عليه او طغيان كنند.[۹۲]
  7. بازگشت به جاهلیت: این مسئله از مهم‌ترین خطراتی بود که جامعه اسلامی را تهدید می‌کرد و این به دو علت بود: یکی آنکه فاصله چندانی با جاهلیت گذشته نداشتند و دیگر اینکه از ورودشان به اسلام هم دیرزمانی نمی‌گذشت و هنوز پایه‌های اسلام در دل آنان مستحکم نشده بود. این جهت را پیامبر صلی الله علیه و آله به چند تعبیر یاد کردند: انَّ قَوْمى حَديثُوا عَهْدٍ بِالْجاهِلَيَّةِ، ضَرَبْتُهُمْ عَلَى الدّينِ طَوْعاً وَ كَرْهاً حَتَّى انْقادُوا لى، فَكَيْفَ اذا حَمَلْتُ عَلى رِقابِهِمْ غَيْرى؛ قوم من به جاهليت قريب العهد هستند. من با آنان براى قبول دين جنگيده‌ام و با اختيار يا اكراه در برابرم تسليم شده‌اند. پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان ديگرى را حاكم كنم.[۹۳] همچنین فرمود: انَّ النّاسَ حَديثُوا عَهْدٍ بِالاسْلامِ؛ مردم تازه مسلمان شده‌اند.[۹۴] یا در روایت دیگری آمده:فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله مِنْ قَوْمِهِ انْ يَرْجِعُوا الى جاهِلِيَّةٍ؛ پيامبر صلى الله عليه و آله از قوم خود ترسيد كه به جاهليت بازگردند.[۹۵]
  8. خطر جانی برای پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام: این خطر که در بازگشت از تبوک سابقه داشت و منافقان نقشه قتل پیامبر صلی الله علیه و آله را در راه بازگشت از جنگ تبوک و قتل امیرالمؤمنین علیه السلام را هنگام استقبال از پیامبر صلی الله علیه و آله در همان جنگ کشیده بودند و اجرا هم کردند؛ ولی خداوند آن دو بزرگوار را حفظ کرد.[۹۶] در این موقعیت هم به‌طور جدی در چنین فکری بودند و از هنگامی که متوجه جدی‌بودن مراسم غدیر شدند سعی داشتند قبل از اعلان ولایت در غدیر آن حضرت را به قتل برسانند[۹۷] و وقتی موقعیتی نیافتند باز هم دست برنداشتند تا در گردنه هَرشی در بازگشت از غدیر نقشه خود را عملی کردند؛ ولی خداوند به پیامبرش خبر داد و او را از شر آنان نجات داد.[۹۸] این خطر نیز به صراحت در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است که فرمود: اىْ رَبِّ، انّى اخافُ قُرَيْشاً وَ النّاسَ عَلى نَفْسى وَ عَلِىٍّ؛ پروردگارا، من از قريش و مردم بر جان خود و على مى‌ترسم.[۹۹]
ریشه‌های نامساعدبودن شرایط

برخی محققان با مرور بر روایات مربوط به آیه تبلیغ آنچه به‌عنوان علت این جو فکری نامساعد در جامعه اسلامی می‌توانست باشد را ذکر کرده‌اند:

  1. نفاق: دورویی در سال‌های آخر عمر پیامبر صلی الله علیه و آله به اعلاترین درجه در جامعه اسلامی وجود داشت، چرا که بسیاری از آنان که مسلمان می‌شدند در قلب‌شان ایمان وجود نداشت و فقط به زبان اقرار می‌کردند. اسلام‌آوردن بسیاری از مردم یا به طمع اوج‌گیری این دین الهی در آینده بود که روزبه‌روز آثار آن را می‌دیدند یا از ترس شمشیر و قتل بود یا برای رسوانشدن و همرنگ جماعت شدن.[۱۰۰] اکنون انبوهی از منافقان در میان جمعیت حاضر در غدیر وجود داشتند، که احتمال می‌رفت با کوچک‌ترین تغییر شرایط بتوانند اوضاع را در دست بگیرند، زیرا همینان قبلاً نیز در برابر اقدامات پیامبر صلی الله علیه و آله دست به کارشکنی‌های بسیاری زده بودند. این خطر جدی در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله به این تعابیر آمده است: «از ترس سرزنش اهل نفاق»،[۱۰۱] «به‌خاطر آگاهی من از زیادبودن تعداد منافقان».[۱۰۲] در احادیث مربوط به آیه نیز می‌فرماید: «از اهل نفاق و دورویی ترسید»[۱۰۳] یا می‌فرماید: «خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد که با اهل کج‌روی و دورویی همنشینی نکند».[۱۰۴] یا در حدیثی آمده: «با در نظر آوردن این مطلب دنیا بر پیامبر صلی الله علیه و آله تنگ آمد، زیرا از فساد قلب‌های آنان اطلاع داشت».[۱۰۵]
  2. دشمنی با علی علیه السلام: کینه‌توزی نسبت به علی علیه السلام از ریشه‌های اساسی در مخالفت با ولایت بود. این دشمنی در افراد ولدالزنا و ولد حیض و بسیاری از منافقان ذاتی بود[۱۰۶] و عده بسیاری هم بودند که در جنگ‌های پیامبر صلی الله علیه و آله پدران و برادران و سایر فامیلشان به‌دست امیرالمؤمنین علیه السلام به‌قتل رسیده بودند. اکنون همه این افراد می‌بایست در برابر منبر غدیر زانو می‌زدند و می‌شنیدند که صاحب اختیارشان پس از پیامبر صلی الله علیه و آله همین علی بن ابی طالب علیه السلام است. پیداست که آنان تحمل چنین مقامی برای آن حضرت نداشتند. پیامبر صلی الله علیه و آله این ریشه اساسی را به‌طور جدی در نظر داشت. متن حدیث درباره آن چنین می‌گوید: «پیامبر صلی الله علیه و آله از قوم خود ترسید که متفرق شوند، به‌خاطر عداوتی که از آنان سراغ داشت و به‌خاطر دشمنی و کینه‌ای که نسبت به علی علیه السلام داشتند».[۱۰۷]
  3. تازه مسلمان بودن و نزدیکی به جاهلیت: این یک امر طبیعی است که هر کس تازه متوجه اشتباه خود شده و از فکری دست برداشته و گرایش جدیدی پیدا کرده، زمانی لازم دارد تا تغییر کند و در جوانب راه نو پرورده شود. در چنین موقعیتی نوسانات وارده قبل از پخته‌شدن فکر ممکن است باعث بازگشت به گذشته شود. شکی نیست که فاصله آن روز اسلام با اولین اعلان خروج از جاهلیت ۲۳ سال بیشتر نبود. چه بسیار بودند کسانی که فاصله آنان با جاهلیت به ده سال اخیر پس از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله بازمی‌گشت. عده‌ای از آنان با جاهلیت یک سال بیشتر فاصله نداشتند و از فتح مکه مسلمانی را آغاز کرده بودند. درباره چنین جمعیتی که هنوز افکار جاهلی داشتند و هنوز ریشه‌های اعتقادی اسلام را به‌خوبی درنیافته بودند، راه بازگشت به جاهلیت چندان دشوار نبود؛ به‌خصوص آنکه یادآوری خاطره‌های جنگ‌های بدر، احد، خندق، خیبر و فتح مکه نیز عوامل برای تحریک آنان بود. این نکته نیز در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله به‌عنوان یکی از علل ترس از فتنه مردم مطرح شد و حضرت چنین تعبیر فرمود: «سابقه قوم من با جاهلیت نزدیک است. من با آنان برای قبول دین به اختیار یا با کراهت جنگیده‌ام تا آنکه در برابر من تسلیم شده‌اند. پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان دیگری را حاکم کنم».[۱۰۸] در حدیث دیگری تازه مسلمان بودن آنان را مطرح می‌کند و می‌فرماید: «سابقه مردم با اسلام نزدیک است، می‌ترسم به اضطراب بیفتند».[۱۰۹] در حدیث دیگر از این احساس چنین تعبیر شده است: «پیامبر صلی الله علیه و آله ترسید او را متهم کنند چراکه به جاهلیت نزدیک بودند»[۱۱۰] یا چنین آمده است: «پیامبر صلی الله علیه و آله ترسید مردم به اعتقاد جاهلیت بازگردند».[۱۱۱]
  4. کمی متقین: یکی از ریشه‌های اساسی در ولایت که بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله خیلی زود خود را نشان داد، کمبود تقوا بود. مردمی که خدا را در نظر نگیرند، خیلی راحت با تغییر شرایط دست از اعتقاد خود برمی‌دارند و هیچ ترسی هم به خود راه نمی‌دهند. آنچه به معنای تقوا بازدارنده از انحراف است در آن مردم وجود نداشت و جای خالی این ریشه اصیل اسلام به هر بهانه‌ای می‌توانست زمینه فاصله گرفتن مردم از دین را آماده سازد. این همان چیزی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله خوف آن را داشت: «ای مردم! از جبرئیل خواستم که درباره ابلاغ این پیام به شما مرا معذور بدارد به خاطر آنکه از کمی متقین خبر دارم».[۱۱۲]
عکس‌العمل‌های پیامبر صلی الله علیه و آله با احساس شر مردم

اکنون نوبت آن است که عکس‌العمل پیامبر صلی الله علیه و آله را هنگام احساس چنین شری از جانب مردم ذکر شود. در روایاتی حالت درونی حضرت را مجسم می‌کند که فرمود: «مسئله‌ای بر من نازل شده که که به‌خاطر آن به تنگ آمده‌ام».[۱۱۳] یا پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «خداوند تبارک و تعالی رساندن پیامی به شما را بر عهده من گذاشته است و من برای انجام آن خود ا در فشار می‌بینم»،[۱۱۴] که منظور از این عبارت شرایطی است که از به تنگ‌آمدن به کسی دست می‌دهد.

در روایتی دیگر تأثیر این انقلاب درونی را نشان می‌دهد و می‌گوید: «پیامبر صلی الله علیه و آله گریست به‌گونه‌ای که محاسن مبارکش از اشک خیس شد».[۱۱۵] حدیثی دیگر انعکاس عملی این تأثیر را نشان می‌دهد: «کَرِهَ رَسُولُ اللَّه صلی الله علیه وآله انْ یُحَدِّثَ النّاسَ بِشَیْءٍ»:[۱۱۶] «پیامبر صلی الله علیه و آله ترجیح داد که فعلاً در این باره برای مردم چیزی نگوید».[۱۱۷]

 فَمَا بَلَّغتَ رِسَالَتَهُ 

با روشن‌شدن عللی که باعث مراجعه پیامبر صلی الله علیه و آله به درگاه الهی درباره ابلاغ امر ولایت شد، نوبت آن است که به بررسی پاسخ الهی به این مراجعه و راهی که خداوند برای حل این مشکلات قرار داد پرداخته شود:

وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله مشکلات را مطرح کرد و پیرو آن معذورداشتن خود را از ابلاغ این پیام در چنان شرایطی درخواست نمود، از طرف خداوند تأکید بر ابلاغ و عدم امکان الغای آن مطرح شد. این پاسخ الهی در بعضی روایات به‌صورت مجمل ذکر شده و با عبارات وَعيدٌ مِنْ رَبّى؛ وعده عذابی از سوی پروردگارم، وَعيدٌ بَعْدَ وَعيدٍ؛ وعده عذابی پس از وعده عذاب،[۱۱۸] تَهْديدٌ وَ وَعيدٌ؛ تهدید و وعده عذاب،[۱۱۹] تَهْديدٌ بَعْدَ وَعيدٍ؛ تهدیدی بعد از وعده عذاب[۱۲۰] آمده که منظور آمیزه‌ای از تهدید و وعده ناگوار است. همین اجمال در روایتی چنین آمده است: «جبرئیل دستور منع و پیش‌گیری از عدم ابلاغ را آورد»[۱۲۱] که به‌معنای هشدار نسبت عواقب انجام‌نشدن چنین ابلاغی و منع شدید از چنین فکری است.

در روایات دیگری این تهدید الهی صریحاً ذکر شده است. در بعضی از این موارد فقط نارضایتی خداوند و ناقص‌ماندن رسالت الهی و بی‌ارزش‌شدن عمل مطرح شده است. اصل آن در متن آیه است: خداوند رسالتی را بر دوش تو قرار داده و تو از آن شانه خالی کرده‌ای یا به این معنی که اگر در ابلاغ ولایت کوتاهی کنی، گویا نبوت خود را ناقص گذاشته‌ای. مورد دیگر در متن خطبه غدیر است که می‌فرماید: «بعد از همه این مشکلات خدا از من راضی نمی‌شود مگر آنکه ابلاغ کنم».[۱۲۲]

مورد دیگر روایتی است که آن حضرت خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: «اگر ابلاغ نکنم آنچه مأمور به آنم از ولایت تو، عمل من بی‌ارزش می‌شود».[۱۲۳] در روایاتی هم این تهدید الهی در شدیدترین نوع آن یعنی عذاب و عقوبت الهی مطرح شده که می‌تواند نتیجه‌نرساندن رسالت و نارضایتی الهی باشد. در روایتی تعبیر «عقوبت خدا نسبت به من» آمده است. در موردی دیگر می‌فرماید: «خدا مرا تهدید کرده که یا این پیام را ابلاغ نمایم یا مرا عذاب می‌نماید».[۱۲۴]

در متن خطابه غدیر می‌فرماید: «از ترس اینکه مبادا انجام ندهم و عقوبت هلاک‌کننده‌ای از سوی خدا بر من فرود آید که احدی نتواند آن را از من دفع کند هر چند که حیله او عظیم باشد و دوستی او خالص باشد».[۱۲۵] در حدیث دیگری از این هم شدیدتر مطرح می‌کند: «ابلاغ چنین پیامی برای من آسان‌تر است از اینکه خداوند با عقوبت دردناک در دنیا و آخرت مرا عذاب کند».[۱۲۶]

قسمت سوم

 وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ : چهار نکته مهم درباره این قسمت آیه باید در نظر گرفته شود:

  1. در این آیه به‌جای کلماتی از قبیل «حفظ»، «وقی»، «صون»، از کلمه «عصم» استفاده شده است. این کلمات با آنکه مترادف هستند، از نظر معنای دقیق، هر یک ظرافت‌هایی دارند که استفاده از آنها را در مورد خاص خودشان مناسب‌تر می‌نماید. فرق «عصم» با سایر الفاظی که به‌معنای حفظ‌کردن است در جهت «منع» آن است. حفظ‌کردن در شرایط مختلفی قابل تصور است: گاهی کسی برای پیش‌گیری از خطرِ احتمالی اقدام به حفاظت از خود یا دیگری می‌نماید که در این صورت «عصم» به‌کار نمی‌رود. این لفظ در جایی استفاده می‌شود که خطر فعلاً هست و وجود عینی آن احساس می‌شود و به‌عنوان دفاع و مقابله با آن خطر اقدام به حفظ می‌شود؛ در واقع از برخورد خطر با شخص یا شیئ مورد نظر ممانعت می‌شود؛ بنابراین، این جمله چنین معنی می‌شود: ای پیامبر، خداوند تو را از همه خطراتی که خود را در معرض آن می‌بینی و حقیقتاً وجود دارد حفظ خواهد کرد.
  2. وقتی خداوند ضمانت حفظ کسی را نماید، این ید قدرت اوست که هر احتمال خطری را از بین می‌برد و اطمینان قلبی صد در صد ایجاد می‌کند. درباره این ضمانت الهی، امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: «خداوند برای پیامبرصلی الله علیه وآله حفظ او از شر آنان را ضمانت فرمود»[۱۲۷] و امام رضا علیه السلام می‌فرماید: «هر تقیه‌ای را با ضمانت الهی از میان برداشت».[۱۲۸]
  3. این ضمانت در محدوده اجرای برنامه غدیر و اعلان رسمی ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ یعنی نگرانی پیامبر صلی الله علیه و آله از این بود که با مشکلات موجود نتواند این اتمام حجت بزرگ را به مرحله عمل برساند و خداوند با این ضمانتِ حفظ زمینه را برای اعلان ولایت آماده کرد؛ بنابراین اگر تا رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله یا بعد از آن این نگرانی‌ها دوباره به‌میان آمده و گاهی به مرحله عمل هم رسیده است، این منافاتی با آیه ندارد.
  4. ضمانت خداوند درباره مشکل عمومی این ابلاغ است و ربطی به قلب‌های مردم و رفتار آنان ندارد؛ بنابراین گفت‌وگوهایی که مخفیانه بین آنان رد و بدل شده -بدون آنکه بتواند خللی به برنامه غدیر وارد کند- از این ضمانت خارج است. باید گفت: اصولاً چنین مسایلی نیاز به ضمانت ندارد، زیرا خللی به این ابلاغ وارد نمی‌کند.[۱۲۹]

با توجه به چهار نکته فوق، نوبت آن است که این قسمت آیه را در سه بخش مورد بررسی قرار بگیرد:

حفظ از چه کسی و چه چیزی؟

آنچه در بیان نگرانی‌های پیامبر صلی الله علیه و آله ذکر شد مورد ضمانت الهی است، که در آیه تبلیغ به‌شکل مطلق مطرح شده و حفظ از مردم ذکر گردیده است. حفظ از منافقان، قریش، اصحاب و به تعبیری اکثریت مردم که در آیه با تعبیر «ناس» آمده است.

حفظ از مخالفت، تکذیب، اتهام و استهزاء علنیِ مردم و در کنار آن حفظِ جامعه از تفرقه، اضطراب، طغیان و بازگشت علنی به جاهلیت و در رأس همه حفظِ جان پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام تا برگزاری کامل مراسم سه روزه غدیر. اینها مواردی است که در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله به‌عنوان مشکلات بر سر راه این ابلاغ مطرح شده بود و خداوند حفظ و حراست از همه را ضمانت کرده است.

در یک جمله می‌توان گفت: خداوند از شر هر کسی و از هر خطری که به‌عنوان مانع بر سر راه این اتمام حجت مطرح بوده، حفظ را ضمانت فرموده در حدی که بدون هیچ دغدغه‌ای راه آن هموار باشد.[۱۳۰]

درخواست حفظ

یکی از نکات قابل توجه این است که وقتی عذر پیامبر صلی الله علیه و آله درباره ابلاغ این پیام پذیرفته نشد، آن حضرت درخواست عصمت از خداوند نمود و این ضمانت حفظ در واقع پاسخ به خواسته حضرت بود. این مطلب در سه روایت با جزئیاتش منعکس است:

  • در روایت حذیفه چنین است: «به جبرئیل این اظهار نگرانی را کردم که قریش مطالبی به من گفته‌اند! از جانب خدا برایم خبر آمد که خدا تو را از شر مردم حفظ می‌کند».[۱۳۱]
  • در حدیث دیگری فقط به سه مرحله‌ای بودن نزول آیه اشاره شده که بار اول جبرئیل نازل شد و قسمت اول آیه را آورد. وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله اظهار نگرانی فرمود قسمت دوم آیه هم نازل شد. بار سوم که حضرت نگرانی خود را اعلام کرد می‌گوید: «جبرئیل بالا رفت و روز سوم بر پیامبر صلی الله علیه وآله نازل شد در حالی که آن حضرت در غدیر خم بود و قسمت سوم آیه را هم نازل کرد».[۱۳۲]
  • در حدیث دیگر جزئیات این درخواستِ حفظ و پاسخ الهی مفصل‌تر آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله از جبرئیل درخواست کرد که حفظ از مردم را از خدا بخواهد، و منتظر ماند تا جبرئیل خبر این حفظ از مردم را از طرف خدا بیاورد، ولی این مسئله تأخیر پیدا کرد .. تا آنکه بار دیگر جبرئیل نازل شد، ولی از طرف خداوند جل جلاله حفظ درباره آنچه می واست را نیاورد. تا آنکه به کُراعُ الْغُمَیْم رسید و در آنجا دوباره جبرئیل آمد و همان دستوری که از طرف خدا آورده بود دوباره تکرار کرد ولی خبر حفظ را نیاورد. حضرت فرمود: «ای جبرئیل، من از قوم خود ترس دارم…» و بار دیگر از جبرئیل نازل‌شدن آیه درباره حفظ را طلب کرد و به همین جهت کار ابلاغ را به تأخیر انداخت و از آنجا هم حرکت کرد. به غدیر خم که رسید پنج ساعت از روز گذشته جبرئیل با تأکید بر ابلاغ پیام و منع از ترک آن به همراه خبر حفظ از مردم نازل شد.[۱۳۳]
عکس‌العمل پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از ضمانت حفظ

پس از اینکه با ضمانت الهی همه نگرانی‌ها از میان رفت، پیامبر صلی الله علیه و آله برای هوشیاری مردم جملات مهمی بر زبان جاری کرد که حاکی از تصمیم قاطع و جدی بر ابلاغ ولایت بود.

از جمله فرمود: «حتماً امر خدای عزوجل را به مرحله اجرا خواهم گذاشت».[۱۳۴] نیز فرمود: «ادا می‌کنم آنچه پروردگارم بر من وحی کرده است».[۱۳۵] آن حضرت برای آنکه بفهماند دیگر هیچ ترسی از هیچ چیزی وجود ندارد فرمود: «بدانید که من از هیچ گروهی ترس ندارم و به‌خاطر فامیلم خود را به گناه نمی‌اندازم».[۱۳۶]

از سوی دیگر برای آنکه فوری‌بودن این دستور را به همه نشان دهد فرمود: «شتر مرا بخوابانید، که به خدا قسم از این مکان حرکت نخواهم کرد تا رسالت پروردگارم را ابلاغ نمایم».[۱۳۷] همچنین برای آنکه این اعلان را عمومی کند فرمود: «ای مردم دعوت‌کننده خدا را اجابت کنید که من پیام‌آور خدایم».[۱۳۸]

در پی این اعلام دستور داد کسانی را که برای فرار از این برنامه عظیم پیشاپیش از غدیر خم عبور کرده بودند بازگردانند و همه برای بلندترین خطابه پیامبر صلی الله علیه و آله درباره مهم‌ترین رسالت آن حضرت آماده شوند. در سایه همین ضمانت حفظ الهی بود که با حضور آن همه منافق و توطئه‌گر، خطابه یک ساعته پیامبر صلی الله علیه و آله در کمال آرامش ایراد شد[۱۳۹] و در بین سخنرانی، بدون آنکه نظم مجلس برهم ریزد، آن حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را بر سر دست بلند کرد و معرفی نمود.[۱۴۰] در اواخر خطبه هم، از مردم بیعت لسانی گرفت و مطالب مفصلی را کلمه‌کلمه فرمود و مردم تکرار کردند و به آنها اقرار نمودند،[۱۴۱] بدون آنکه کوچک‌ترین صدای مخالفی از مردم بلند شود یا کسانی قدرت داشته باشند در این فرصت‌ها مجلس را برهم بریزند. بعد از آن بستن عمامه سحاب[۱۴۲] و سرودن شعر غدیر توسط حسان بن ثابت با حضور مردم در کمال آرامش انجام شد.[۱۴۳]

از همه مهم‌تر اینکه در طول سه روز، آن جمعیت ۱۲۰ هزار نفری به نوبت آمدند و با پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام جداگانه بیعت کردند[۱۴۴] و در طول این سه روز هیچ‌کس جرأت کوچک‌ترین اخلال در نظم پیدا نکرد؛ در حالی که منافقان بین آن جمعیت آمادگی هر اغتشاشی را داشتند و این خدا بود که قلب آنان را تسخیر کرد تا اراده خود را تحقق بخشد.

نکته بسیار مهم در مسئله حفظ الهی از شر مردم این است که همه آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله از شر آن می‌ترسید و به‌عنوان سدّی در برابر مسئله اعلان ولایت پیش‌بینی می‌کرد واقعاً وجود داشت؛ و خداوند ضمانت کرد آنچه هست را با قدرت مطلقه خویش دفع کند و نگذارد آن مسایل به مرحله‌ای برسد که مانع از اجرای آزادانه و بدون تقیه مراسم سه‌روزه غدیر در کمال آرامش شود.[۱۴۵]

نگرانی‌های پیامبر صلی الله علیه و آله عبارت بودند از:

نپذیرفتن ولایت

عده‌ای از منافقین گفتند: «ما راضی نمی‌شویم که علی وزیر او باشد».[۱۴۶] عده‌ای از منافقین به یکدیگر گفتند: «هرگز قلوب ما طاقت پذیرش ولایت را ندارد در حالی که بخواهیم مطیع او هم باشیم».[۱۴۷] وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «هرکس من مولای اویم، پس علی مولای اوست» دو نفر از قریش سرهای خود را به یکدیگر نزدیک کردند و گفتند: «به‌خدا قسم، در برابر آنچه او گفت ابداً تسلیم نخواهیم شد».[۱۴۸]

عده‌ای از منافقین در بین خود گفتند: «اگر خلافت به علی بن ابی‌طالب برسد شما را از زندگی نصیبی نخواهد بود، زیرا محمد طبق ظاهرتان با شما رفتار می‌کرد، ولی علی طبق آنچه در نفس خود درباره شما می‌یابد با شما برخورد خواهد کرد. پس در این مسئله نیک بنگرید و نظرات خود را ارائه دهید».[۱۴۹]

عده‌ای از قریش پس از خطبه غدیر نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: «مردم راضی نمی‌شوند که نبوت در تو و امامت در پسرعمویت باشد. اگر امامت را از او به دیگری منتقل کنی، بهتر خواهد بود. حضرت فرمود: من در این باره اختیاری ندارم! گفتند: «اکنون که از ترس مخالفت با پروردگارت این کار را انجام نمی‌دهی، پس مردی از قریش را در خلافت با او شریک کن»، ولی پیامبر صلی الله علیه و آله این پیشنهاد را هم همانند قبلی‌ها نپذیرفت.[۱۵۰]

تکذیب پیامبر صلی الله علیه و آله در مسئله ولایت الهی

تکذیب به این معنی که در نسبت‌داشتن مسئله تبلیغ ولایت به امر پروردگار تشکیک کنند و درصدد جلوه‌دادن آن به‌صورت یک امر شخصی باشند؛ یعنی بگویند: اینکه می‌گویی ولایت را از طرف خدا آورده‌ای دروغ می‌گویی! این مسئله در غدیر به‌طور شاخص از ابوبکر و عمر سر می‌زد و به بهانه‌های مختلف در صدد القاء چنین شبهه‌ای بودند. به‌محض آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله بر فراز منبر غدیر قرار گرفت با تمسخر به اطرافیانش گفت: «اکنون برمی‌خیزد و می‌گوید: خدایم چنین گفته است».[۱۵۱]

جلوه دیگر آن هنگام بیعت بود که همه مردم بدون چون‌وچرا بیعت کردند و فقط ابوبکر و عمر قبل از بیعت پرسیدند: «آیا این مسئله ولایت از طرف خداست یا رسولش»؛ یعنی خدا به تو دستور داده یا از طرف خود می‌گویی. در واقع می‌خواستند این احتمال را ایجاد کنند که ممکن است تعیین خلیفه یک امر شخصی باشد و امری الهی نباشد. به همین دلیل، حضرت فوراً آن را رد کرد و فرمود: «آیا مثل این مسئله بدون امر خدا می‌شود! بلی، امری از جانب خدا و رسولش است».[۱۵۲]

بارزترین نمونه که به همه فهماند که ولایت مستقیماً از جانب خداست، ماجرای حارث فهری بود که گستاخانه تکذیب خود را مطرح کرد و گفت: «این همه دستورات که از طرف خدا آوردی همه را قبول کردیم؛ اکنون نوبت این رسیده که پسرعمویت را بر ما حاکم کنی؟ آیا این را از پیش خود می‌گویی یا از جانب خداست». حضرت فرمود: «خدا به من وحی کرده و واسطه بین من و خدا جبرئیل است و من اعلان‌کننده پیام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبری را اعلام نمی‌کنم». حارث با جسارت تمام به خدای غدیر خطاب کرد: «خدایا، اگر آنچه محمد می‌گوید حق و از جانب توست، سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذابی دردناک بر ما فرست».

خداوند هم فوراً پاسخ او را داد تا در نسبت غدیر و ولایت به پروردگار جهان شبهه‌ای ایجاد نشود: سنگریزه‌ای فرستاد و او را هلاک کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله در آنجا به‌عنوان تأکید این مطلب به مردم فرمود: شنیدید و دیدید؟ گفتند: آری.[۱۵۳]

اتهام به حضرت که با اعلام ولایت اهداف دیگری دارد

یکی دیگر از تحریکات منافقین برای تخریب غدیر بیدارکردن احساسات جاهلی مردم بود که بگویند: این برنامه ظاهرسازی برای مسلط‌کردن خاندان خود بر مردم تا آخر دنیاست. این‌گونه مطالب در بین مردمی که تعصبات بی‌اساس در بین آنان رواج فراوانی داشت تأثیر لازم را می‌گذاشت و ضربه بر غدیر می‌زد؛ برای نمونه:

عده‌ای با اعلان ولایت علی علیه السلام گفتند: «این از طرف او کاری متعصبانه است»؛[۱۵۴] عمر گفت: «خوب بازوی پسرعمویش را محکم بلند می‌کند».[۱۵۵] عده‌ای از مردم گفتند: «محمد هرازچندگاهی ما را به مسئله جدیدی فرا می‌خواند و اکنون نوبت اهل بیتش شده که آنان را بر گُرده ما سوار می‌کند».[۱۵۶]

عده‌ای از منافقین گفتند: «به این جوان مغرور شده است! چه خبر است که بازوی او را بلند می‌کند! اگر می‌توانست آن را مانند کسری و قیصر قرار دهد چنان می‌کرد».[۱۵۷] عده‌ای دیگر گفتند: «محمد می‌خواهد امر خلافت را تا آخر روزگار مانند کسری و قیصر در اهل بیتش قرار دهد».[۱۵۸]

استهزاء و به مسخره گرفتن غدیر

یکی از حربه‌های منافقان در طول بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله بی‌ادبی و جسارت نسبت به ساحت آن حضرت بود که از نمادهای آن مسخره‌کردن بود. قرآن هم به این مطلب تصریح کرده است. در غدیر که خشم منافقان به اوج خود رسیده بود، این مسئله چند بار تکرار شد که نمونه‌های آن چنین است:

به‌محض اینکه منبر غدیر آماده شد عمر گفت: «به‌خدا قسم، آگاه باشید که مسئله عظیم ناراحت‌کننده‌ای برای شما خواهد آورد».[۱۵۹] در همان مورد عمر گفت: «نمی‌بینید چشمان او را که مانند چشمان دیوانه است».[۱۶۰] یکی دیگر از منافقان گفت: «نمی‌بینید چشمان او را که گویی دیوانه است».[۱۶۱]

عده‌ای از منافقین پس از سخنرانیِ غدیر در خیمه‌های خود جمع شده و با یکدیگر چنین می‌گفتند: «به خدا قسم، اگر از اصحاب کسری و قیصر بودیم اکنون در لباس‌های خز و رنگارنگ و دیبا و بافته‌ها بودیم، ولی همراه او در دو خشن به سر می‌بریم: هم خوراک خشن می‌خوریم و هم لباس خشن می‌پوشیم. اکنون هم که مرگ او نزدیک شده و اجل او رسیده می‌خواهد این سلطه را به علی بعد از خود واگذارد. به خدا قسم خواهد دانست».[۱۶۲]

عمر وقتی در روز غدیر بیعت کرد شانه‌ها را بالا انداخت و رو به ابوبکر کرد و گفت: «عجب بازوی پسر عمویش را محکم بلند کرده است».[۱۶۳] معاویه پس از سخنرانی غدیر به‌پا خاست و متکبرانه حرکت کرد و با غضب بیرون آمد در حالی که دست راست خود را بر ابوموسی اشعری و دست چپش را بر مغیره تکیه داده بود و می‌گفت: «به خدا قسم، محمد را بر گفتارش تصدیق نمی‌کنیم و برای علی به ولایتش اقرار نمی‌کنیم».[۱۶۴]

پیرمردی از منافقین گفت: «اگر ما در بین خویشاوندان خود آن‌گونه که این مرد می‌گوید باشیم، از خران هم بدتریم». جوانی از منافقین که در کنارش بود گفت: «اگر راست بگویی، ما واقعاً از خران هم بدتریم».[۱۶۵]

سه نفر از منافقین در خیمه خود مخفیانه صحبت می‌کردند. یکی گفت: «به‌خدا قسم، محمد (العیاذ بالله) احمق است اگر خیال می‌کند خلافت بر قامت علی بعد از او راست خواهد آمد»! دیگری گفت: «او را احمق حساب می‌کنی؟ خبر نداری که او دیوانه است و نزدیک بوده به صرع گرفتار شود»! سومی گفت: «او را رها کنید! می‌خواهد احمق باشد یا دیوانه! به خدا قسم، آنچه او گفت هرگز واقع نخواهد شد».[۱۶۶]

پس از سخنرانی هنگامی که مردم از کنار منبر پراکنده شدند چند نفر از قریش جمع شده بودند و بر آنچه به وقوع پیوست تأسف می‌خوردند. در این هنگام سوسماری از کنار آنان گذشت. یکی از آنان گفت: «ای کاش محمد این سوسمار را به‌جای علی امیر ما قرار می‌داد».[۱۶۷]

تفرقه در اثر شنیدن مسئله ولایت

تفرقه و اختلاف در مرحله فکری و عملی امری بود که طبیعتاً با اعلام ولایت پیش می‌آمد؛ زیرا عده‌ای آن را می‌پذیرفتند و عده‌ای به سکوت برگزار می‌کردند و عده‌ای مخالفت می‌نمودند. در غدیر به ضمانت خداوند مرحله عملی آن هرگز اتفاق نیفتاد، ولی مرحله فکری آن خود را نشان داد:

  • پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: «خود را برای تمرد بر علی در آن هنگام که اتفاقی برایت بیفتد (یعنی مرگ) آماده می‌کنند».[۱۶۸]
  • آنگاه که پیامبر صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیه السلام را در روز غدیر در آن جایگاه قرار داد مردمِ منحرف سه دسته شدند: عده‌ای گفتند: «محمد گمراه شده است»! عده‌ای دیگر گفتند: «به آرزوهایش دل خوش کرده است»! و گروه دیگری گفتند: «درباره اهل بیت و پسرعمویش به دلخواه خویش سخن می‌گوید».[۱۶۹]
طغیان و توطئه

طغیان و اضطراب در غدیر به مرحله عمل نرسید و این همان ضمانت الهی بود، ولی نقشه‌های طغیان و اقدامات براندازنده و توطئه‌های مخرّب به‌طور جدی جریان داشت. همین اقدامات بود که بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله چنان سریع به مرحله عمل درآمد که فرصت هرگونه مقابله را سلب کرد و قدرت را در دست گرفت. نمونه‌هایی از آنچه در غدیر به‌عنوان توطئه جریان داشت چنین است:

منافقین گفتند: «اگر محمد از دنیا برود، دین او را خراب می‌کنیم»[۱۷۰] در روایتی آمده است: «عده‌ای از تمردکنندگان و زورگویانشان در بین خود هم‌پیمان شدند که اگر برای محمد اتفاقی افتاد، خلافت را از علی دور کنیم و نگذاریم در اختیار او قرار بگیرد».[۱۷۱]

پنج نفر از اصحاب صحیفه ملعونه اول پیمان‌نامه‌ای امضا کردند؛ سپس آن را در کعبه دفن نمودند. در آن صحیفه نوشته شده بود که «اگر خدا محمد را بمیراند یا کشته شود، امر خلافت به اهل بیتش بازنگردد». اینان عبارت بودند از ابوبکر، عمر، ابوعبیده جراح، سالم مولی ابی‌حذیفه و معاذ بن جبل.[۱۷۲]

وقتی سالم مولی ابی‌حذیفه از چهار نفر دیگر سؤال کرد برای چه جمع شده‌اید، گفتند: «ما جمع شده‌ایم تا هم‌قسم و هم‌پیمان شویم که از محمد اطاعت نکنیم در آنچه از ولایت علی بن ابی‌طالب بعد از خود بر ما واجب کرد».[۱۷۳]

به‌محض بازگشت به مدینه همان پنج نفر با عده‌ای از منافقین در خانه ابوبکر صحیفه ملعونه دوم را تدوین کردند: «همگی جمع شدند و در بین خود نوشته‌ای طبق آنچه قبلاً پیمان بسته بودند نوشتند و مضمون آن این بود که خلافت باید در دست ابوبکر و عمر و ابوعبیده و سالم باشد و از این پنج نفر خارج نباشد».[۱۷۴]

بازگشت مردم به جاهلیت

مسئله ارتداد مردم از اسلام و بازگشت به جاهلیت در دو مرحله فرض می‌شود: یکی بازگشت درونی و دیگری اعلام علنی این بازگشت. در غدیر آنان که منافق بودند در واقع داخل اسلام نشده بودند تا از آن خارج شوند و به هر حال خارج از اسلام بودند.

آنچه مورد ترس بود وجود ضعیف‌الایمان‌ها و سست‌عقیده‌ها بود که احتمال انحراف و بازگشتشان به جاهلیت بسیار قوی بود و ترس دیگر از این بود که منافقان رجوع به جاهلیت را علنی کنند و عملاً اسم اسلام را محو کنند.

آنچه بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله رخ داد و در غدیر خداوند مانع از وقوع آن شد، همین بازگشت از دین بود که فرمود: «آنگاه که پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفت مردم از دین به عقب برگشتند و کافر شدند مگر سه نفر»؛[۱۷۵] ولی تمام صبر و سکوت امیرالمؤمنین علیه السلام به سفارش پیامبر صلی الله علیه و آله باعث شد تا منافقینی که زمام امور را به دست گرفته بودند علناً بازگشت از اسلام و رجوع به جاهلیت را اعلام نکنند؛ اگرچه عملاً در همین راه قدم برمی‌داشتند. نتیجه این‌ها بقای نام اسلام برای آیندگانی بود که ممکن بود بار دیگر تحت پرچم اسلام حقیقت آن را زنده کنند؛ همان‌گونه که نسل‌های تشیع چنین کردند.[۱۷۶]

خطر جانی

در کنار همه خطراتی که اسلام و جامعه اسلامی را تهدید می‌کرد، به‌خطرافتادن جان پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین علیهما السلام در آن موقعیت -چه قبل از اعلان ولایت و چه بعد از آن- آسان‌ترین راه برای منافقین بود که هرچه سریع‌تر اهداف خود را به عمل برسانند، بدون آنکه واهمه‌ای از مقامی بلند چون پیامبر صلی الله علیه و آله یا علی علیه السلام داشته باشند.

مهم‌تر اینکه فقط مسئله به شهادت رسیدن این دو بزرگوار نبود، بلکه توطئه‌هایی بود که در پی این قتل‌ها انجام می‌گرفت. این بسیار مهم است که همین اصحاب صحیفه ملعونه با عده‌ای دیگر رسماً نقشه قتل پیامبر صلی الله علیه و آله را کشیدند. خدایی که ضامن حفظ پیامبر صلی الله علیه و آله بود آن حضرت را تا میان معرکه برد و در محاصره آن چهارده نفر قرار داد و سپس به‌طور معجزه‌آسا او را نجات داد.

این‌گونه بود که بر همه معلوم شد غدیر خدایی دارد و وعده حفظ از مردم را عملی خواهد کرد. اینک به قسمت‌هایی در این باره اشاره می‌شود: خدا به پیامبرش چنین خبر داد: «آنان درباره هلاک‌کردن تو و علی نقشه ریخته‌اند»[۱۷۷]

منافقین در سفر بازگشت از حجةالوداع این‌گونه توطئه کردند: «در بین آنها گفت‌وگو واقع شد و در این باره سخن گفتند و نظریه دادند و به این نتیجه رسیدند که شتر پیامبر صلی الله علیه و آله را بر فراز گردنه کوه هَرشی بِرَمانند».[۱۷۸] دشمنان پیامبر صلی الله علیه و آله جمع شدند که عبارت بودند از آزادشدگان قریش و منافقین انصار و کسانی از اعراب مدینه و اطراف آن که قلوبشان مایل به ارتداد از اسلام بود. اینان که چهارده نفر بودند هم‌پیمان شدند که شتر پیامبر صلی الله علیه و آله را برمانند.[۱۷۹]

وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله راه صعود بر کوه هَرشی را پیش گرفت جبرئیل نازل شد و این خبر را برای حضرت آورد: «ای محمد، فلانی و فلانی، در گردنه کوه برایت کمین کرده‌اند تا تو را ترور کنند».[۱۸۰] این‌گونه بود که ضامن حفظ رسول او را به سلامت به مدینه رسانید، در حالی که این اتمام حجت تاریخی را به صورت کامل به نتیجه رسانده بود.

قسمت چهارم

 إِنَّ اللَّه لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ : «کافرین» در این آیه در واقع دادن نشان «کفر» به کسانی است که در قسمت‌های قبلی آیه به آنان اشاره شده است. با دقت در آیه‌های قبل به‌خوبی معلوم می‌شود که منظور از آنان چه کسانی هستند و چرا کافرند.

از اولِ آیه خداوند دستور ابلاغ ولایت علی بن ابی‌طالب علیه السلام را می‌دهد و بر انجام این اتمام حجت با وعیدِ  إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ  و ضمانتِ  وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ  تأکید می‌نماید. چنین اتمام حجتی با هدف هدایت مردم انجام می‌شود، به‌خصوص آنکه در بین اتمام حجت‌های الهی چنین برنامه مفصلی بی‌نظیر است.

به نظر می‌رسد با انجام چنین مراسم پر شکوهی دیگر کسی باقی نماند که هدایت نشود، ولی آخرین قسمت آیه نشان می‌دهد عده‌ای منافق و کوردل هستند که حتی با چنین اتمام حجتی قابل هدایت نیستند و لایق آنان جز نشان «کفر» نیست؛ زیرا از کُفّار هم بدترند. قسمت آخر آیه می‌گوید: خدا برای هدایت همه مردم راه‌های مختلفی گذاشته، اما قوم کافرین را که همان دشمنان و مخالفان ولایت علی علیه السلام هستند هدایت نمی‌کند.

در این میان سردمداران سقیفه، رؤسای این خطِ کفر هستند که در همان ابتدا قصد جان پیامبر صلی الله علیه و آله را نمودند. آنان چند ساعتی از پایان مراسم غدیر نگذشته برای به قتل رساندن پیامبر صلی الله علیه و آله پیشاپیش قافله حرکت کردند و بر فراز کوه هرشی کمین کردند و با رهاکردن سنگ‌ها به طرف شترِ پیامبر صلی الله علیه و آله و حمله با شمشیر نقشه خود را به‌اجرا درآوردند، ولی خدا آن حضرت را حفظ کرد.

در روایتی که در تفسیر آیه وارد شده در بیان  إِنَّ اللَّه لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ  آمده است: «این کافران همان کسانی هستند که قصد جان پیامبر صلی الله علیه و آله را نمودند».[۱۸۱] آنان چهارده نفر بودند که با یک اشاره پیامبر صلی الله علیه و آله و نورانی‌شدن شب، حذیفه چهره‌هایشان را دید. آنها عبارت بودند از:

ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه، عمروعاص، طلحه، سعد بن ابی‌وقاص، عبدالرحمن بن عوف، ابوعبیدة بن جراح، ابوموسی اشعری، ابوهریره، مغیرة بن شعبه، معاذ بن جبل، سالم مولی ابی‌حذیفه.[۱۸۲]

مرحله پنجم: تحلیلی بر محتوای آیه تبلیغ

از نظر برخی محققان، پس از ارائه تصویری کامل از آیه تبلیغ سؤالی درباره آیه وجود دارد که نیاز به تجزیه و تحلیل دارد: آن سؤال بازمی‌گردد به توقف پیامبر صلی الله علیه و آله در امتثال امر الهی در آیه تبلیغ به‌دلیل نگرانی‌های موجود در مورد پذیرش مردم نسبت به مسئله ولایت. دنباله سؤال به اینجا می‌رسد که در این توقف حضرت ابتدا طلب الغای این امر را می‌نماید، ولی با خطاب تهدیدآمیزِ  وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ  روبه‌رو می‌شود و در درجه دوم درخواست ضمانت حفظ از خطرات را می‌نماید که با خطاب  وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ  مورد قبول واقع می‌شود.

سؤال اصلی دوجانبه است: از یک‌سو آیا از نظر مبانی اعتقادی شیعه ممکن است پیامبر صلی الله علیه و آله در برابر امر الهی توقف کند؟ از سوی دیگر، چگونه است که خداوند در برابر این توقف عکس‌العملی نشان نداده و درخواست الغای امر را تخلفی از مقام نبوت به‌حساب نیاورده است، بلکه فقط اصرار بر ابلاغ این امر نموده و اینکه اگر ولایت ابلاغ نشود، رسالت ناقص مانده است.

اگر این دو سؤال به موازات یکدیگر پاسخ داده شود، جنبه دیگر آن نیز حل خواهد شد که چگونه خداوند با درخواست ضمانت حفظ موافقت کرد؛ در حالی که آن هم مانند پیش‌شرطی در اجرای فرمان الهی به‌نظر می‌آید و نباید در برابر اوامر خداوند قید و شرطی از سوی بندگان وجود داشته باشد؟ آنچه در طرح سؤال گفته شد فقط برای درک صحیح و جامع از جوانب آن بود وگرنه ساحت مقدس پیامبر صلی الله علیه و آله فراتر و مُنزَّه‌تر از آن است که چنین سؤالاتی درباره حضرتش به‌میان آید.

با توجه به اهمیت سؤال مزبور، کافی است با نگاهی به متن آیه و روایات وارده در تفسیر آن پاسخی همه‌جانبه داده شود. نقطه اصلی این پاسخ آن است که زاویه نگاه به ماجرا تغییر کند و ترکیب چند جهت اعتقادی و تاریخی را که در این مسئله به هم آمیخته یکجا در نظر گرفته شود؛ یعنی، مجموع آنچه اتفاق افتاده یک مسئله دانسته شود و همه را در ارتباط با یکدیگر سنجیده شود، نه اینکه بدون در نظر گرفتن چند مسئله واضح که در متن واقعه است فقط نقطه اشکال در نظر گرفته شود و در جست‌وجوی پاسخ آن تلاش شود.[۱۸۳]

پاسخ اجمالی

به‌گفته برخی محققان، آنچه در محتوای آیه تبلیغ وجود دارد هشت جهت است که دست‌به‌دست هم داده و این قضیه را به وجود آورده است:

  1. عظیم‌ترین اتمام حجت خدا و رسول در غدیر در حال تحقق بوده است.
  2. اراده و عمل پیامبر صلی الله علیه و آله برخاسته از اراده پروردگار و تحت قدرت اوست و اگر خدا بخواهد، در هر لحظه مانع از فعل او می‌شود.
  3. پیامبر صلی الله علیه و آله قبل از غدیر در معرض خطرهای بسیاری قرار داشته و هرگز نترسیده، بلکه دیگران به آن حضرت پناه برده‌اند.
  4. امکان مخفی‌کردن آنچه بین خدا و رسولش صورت گرفته وجود داشته، که شامل مراجعه و درخواست الغای امر و نیز درخواست حفظ می‌شود؛ ولی خدا در قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه غدیر تعمّد در تصریح به آن و تأکید بر اطلاع عموم از آن داشته‌اند.
  5. خود پیامبر صلی الله علیه و آله در خطابه یادآور شده که من هرگز از اجرای اوامر الهی کوتاهی نکرده‌ام و این مورد که توقفی کرده و درخواستی نموده‌ام علتی دارد.
  6. آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله به‌عنوان نگرانی ذکر کرده واقعاً وجود داشته و فقط احتمال نبوده است.
  7. خداوند این توقف و درخواست پیامبر صلی الله علیه و آله را به‌عنوان اشکالی در نبوت آن حضرت مطرح نکرده و فقط امر خود را مؤکد نموده است.
  8. درخواست ضمانت حفظ که دنباله توقف و درخواست اول است، نه‌تنها از طرف خداوند به‌عنوان اشکالی مطرح نشده بلکه پذیرفته هم شده است.[۱۸۴]

با در نظر گرفتن این هشت جهت، روشن می‌شود که نباید گمان شود که اشکالی درباره چگونگی ابلاغ غدیر کشف شده، بلکه خدا و رسول کاملاً متوجه این مسئله بوده‌اند که هرکس این داستان را با این شکل خاص بشنود، طبعاً چنین اشکالی به ذهنش خطور خواهد کرد؛ به همین دلیل، به تبیین مسئله پرداخته‌اند و به همان صورت به‌وقوع آن تأکید ورزیده‌اند.

همچنین، ممکن بود آنچه در پشت پرده واقع شد، از درخواست پیامبر صلی الله علیه و آله و پاسخ خداوند متعال بین خودشان مخفی می‌ماند و فقط ظاهر قضیه که ابلاغ و اعلام ولایت است انجام می‌شد، ولی می‌بینیم تمام جزئیات پشت پرده علنی شده و تعمد داشته‌اند که نه‌تنها دوستان، بلکه دشمنان هم از آن باخبر شوند.

از همه اینها استنباط می‌شود که آنچه به‌صورت اشکال مطرح است که چرا پیامبر صلی الله علیه و آله در برابر امر الهی درخواستی کرده و چنان پاسخی در ردّ خواسته او آمده در واقع یک اشکال نیست، بلکه کاشف از اراده الهی است که خواسته است این امر ولایت با این صورت خاص ابلاغ شود، به‌دلیل علل و عوامل خاصی که در اطراف آن وجود داشته و فواید بسیاری که بر چنین طرز تبلیغی مترتب است.

اگر در یک جمله گفته شود: بنا بود بزرگ‌ترین اتمام حجت الهی و ابلاغ مهم‌ترین امر ذات ربوبی به بندگانش انجام شود. برای آنکه عنوان «اتمام حجت» و «ابلاغ» در کامل‌ترین معنای خود نسبت به مردم آن روز و نسل‌های آینده بشریت تا روز قیامت بر این برنامه صدق کند، اراده خداوند تعلق گرفت که این برنامه در شفاف‌ترین شکل خود و در وسیع‌ترین زمان (سه روز) با مفصل‌ترین مراسم انجام شود؛ ولی انجام چنین برنامه‌ای در چنان شرایطی و با وجود چنان نگرانی‌هایی، جز تحت حراست و حفظ مستقیم خداوند امکان‌پذیر نبود.

لازمه اجرای این‌گونه برنامه، آن بود که برای درک صحیح مردم از جوّ و شرایط آن و نیز یقین آنان به انتساب این ابلاغ به خداوند و رفع هرگونه شک برای آینده‌های بلند مدت مسلمانان و نیز توجه آنان به آینده‌ای که در انتظارشان است، باید همان پیامبری که تاکنون هیچ توقف و درخواست و شرطی در برابر اوامر الهی نداشته، برای اولین بار -به‌دستور خود خداوند- صورت برنامه را این‌گونه تنظیم کند تا این نتایج گرفته شود.[۱۸۵]

این روش دقیق خداوند که در آیه تبلیغ منعکس است، نمونه‌ای در اتمام بی‌نظیر در اتمام حجت‌های الهی است که پنج اثر مهم در پی داشته است:

  1. بر همه ثابت شد که امر ولایت از طرف خداست.
  2. در حالی که همه جو خطرناک را حس می‌کردند، ید قدرت الهی را دیدند که برنامه سه‌روزه با چه نظم و حفاظتی انجام شد.
  3. مسئله ولایت در بی‌نظیرترین شکل تبلیغ در تاریخ شش هزار ساله انبیاء علیهم السلام ابلاغ شد و همه جوانب آن توسط پیامبر صلی الله علیه و آله در خطابه یک ساعته‌اش بدون هیچ تقیه و کتمان و واهمه‌ای تبیین گردید.
  4. مردمِ آن روز نسبت به جو حاکم بر جامعه خود و حضور جدی منافقین به‌خوبی تفهیم شدند و بنابراین در تنهاگذاشتن صاحب ولایت عذری نداشتند.
  5. نسل‌های آینده برای تحلیل مسیر خلافت غصب شده اطلاعات روشنی پیدا کردند و علل این غصب و آن مظلومیت را به‌خوبی تشخیص دادند.[۱۸۶]

پاسخ تفصیلی

اکنون نوبت آن است که آنچه به اجمال در پاسخ اشکال مربوط به توقف پیامبر صلی الله علیه و آله در برابر امر الهی ذکر شد، به‌صورت مفصل‌تری در مورد جهات تاریخی اعتقادی آن با استناد به روایات غدیر تبیین شود. آنچه در این تفصیل مطرح می‌شود به همان ترتیبی خواهد بود که در پاسخ اجمالی مطرح گردید.

پاسخ اول: استثنایی‌بودن ابلاغ ولایت

عظیم‌ترین اتمام حجت خدا و رسول ولایت بود که در غدیر انجام شد. با توجه به اینکه مسئله ولایت در طول عمر پیامبر صلی الله علیه و آله بارها به مردم یادآوری شده بود و در مقاطع مختلف با عبارات گوناگون، مردم از آن با اطلاع شده بودند، اکنون آنچه انجام می‌گرفت ابلاغ و اعلام رسمی و کامل بود که تا کنون انجام نگرفته بود.

با توجه به اهمیت خاص ولایت در بین احکام و فرامین الهی -که روایات بسیاری پشتوانه آن است و عملی بدون آن قبول نمی‌شود- این ابلاغ نیز مهم‌ترین اتمام حجت خدا و رسول خواهد بود.

آنچه عملاً به‌وقوع پیوست نیز نشان داد که تاکنون چنین صورتی از تبلیغ در اوامر الهی به‌وقوع نپیوسته که در بیابان با خطابه‌ای یک ساعته و مراسم سه روزه بیعت با جزئیات دیگری که در کنار آن بود به انجام رسد، چنان‌که در حدیث می‌فرماید: لَمْ يُنادِ بِشَىْءٍ مِثْلَ ما نُودِىَ بِالْوِلايَةِ يَوْمَ الْغَديرِ؛ هيچ حكمى مثل ولايت در روز غدير اعلام نشده است.[۱۸۷]

پاسخ دوم: پیامبر صلی الله علیه و آله تابع مطلق اراده خدا

با توجه به اینکه اراده و عمل پیامبر صلی الله علیه و آله برخاسته از اراده پروردگار و تحت قدرت اوست، باید دانسته شود که ما در اینجا با دو نکته اعتقادی روبه‌رو هستیم: یکی اینکه چهارده معصوم علیهم السلام انوار پاک و اولین مخلوقات خدا هستند و در قرب به درگاه الهی در درجه‌ای قرار دارند که اراده آنان مطابق اراده الهی است و هیچ تخلفی از آن نخواهد داشت.

درباره آنان کوچک‌ترین فرض و احتمال تخلف از خواست خدا در کوچک‌ترین اعمالشان وجود ندارد تا چه رسد به اوامر مربوط به ابلاغ دستورات الهی که پشتوانه آن  ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی؛ و از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید گفتار او چیزی جز وحی که به او نازل می‌شود، نیست (نجم:۳ و ۴) است.

دیگر اینکه اگر فرض تخلف از دستور الهی هم باشد، تحت قدرت الهی قرار دارند و خداوند با اراده خویش می‌تواند مانع شود یا وادار به عملی کند، به‌خصوص در چنین اتمام حجت عظیمی که خداوند با قدرت خویش می‌تواند آن را به اجرا درآورد.

در کنار این مطلب، سابقه ۶۳ساله پیامبر صلی الله علیه و آله و ابلاغ فرمان‌های الهی در طول ۲۳ سال بعثت نشان داده که تاکنون حتی یک مورد سابقه نداشته آن حضرت از دستورات الهی تخلف ورزد یا در انجام آن تعلّلی نماید. چگونه می‌شود در ولایت علی علیه السلام که جان پیامبر صلی الله علیه و آله است و بارها در طول بعثت ولایت او را گوشزد کرده و عصاره زحمات آن حضرت و همه انبیای گذشته و ضامن بقای آن است بخواهد تعلّلی نماید و از انجام آن سرباز زند؛ بنابراین می‌توان دریافت که حضرت هرگز در صدد تعلّل در امر الهی نبوده و منظور از این تفاصیل اهداف دیگری است که ذکر خواهد شد.[۱۸۸]

پاسخ سوم: دقت فوق‌العاده برای ابلاغ ولایت

پیامبر صلی الله علیه و آله تاکنون در معرض خطرات بسیاری قرار داشته و آنچه به‌عنوان موارد ترس و نگرانی او در مسئله غدیر ذکر شد عبارت بود از مخالفت، تکذیب، اتهام، استهزاء، تفرقه، طغیان و خطر جانی. تمام این موارد در اول بعثت و در طول ۲۳ ساله رسالت در مقاطع مختلف در گونه‌های مختلف برای حضرتش رخ نموده و آن حضرت در اجرای اوامر الهی از هیچ‌یک از این موارد نهراسیده، بلکه به استقبال حوادث رفته و وظیفه الهی خود را انجام داده است.

بنابراین مسلّم است که مطرح‌کردن این نگرانی‌ها به‌عنوان عذری در برابر اجرای فرمان الهی، علل دیگری داشته است. آن علت نیست جز اینکه از یک‌سو این اتمام حجت باید بدون خدشه انجام شود و هرگونه خللی ممکن است به آینده آن ضرر بزند و از سوی دیگر مردم آن روز و نسل‌های آینده متوجه ترکیب جامعه مسلمانان در سال‌های آخر عمر پیامبر صلی الله علیه و آله باشند و توطئه‌ها را پیش‌بینی کنند و بعد از وقوع در تحلیل آن مشکلی نداشته باشند.[۱۸۹]

پاسخ چهارم: آگاهیِ مردم از اسرار خدا و رسول صلی الله علیه و آله

با اینکه امکان مخفی‌کردن این درخواست‌های پیامبر صلی الله علیه و آله درباره الغای دستور یا حفظ از شر مردم و نیز پاسخ‌های خداوند وجود داشته، ولی بدان تصریح شده است!

به‌عنوان آمادگی ذهنی باید گفت: در پس پرده غیب ماجراهای بسیاری اتفاق می‌افتد و گفت‌وگوهای بسیاری بین خدا و پیامبران و ملائکه‌اش انجام می‌شود، ولی اطلاع بر بسیاری از آنها به صلاح بشر نیست و مواردی از آنها هم در حد طرفیت انسان‌ها نیست.

بنابراین چنان نیست که انسان‌ها از هر چه در پشت پرده این جهان اتفاق می‌افتد اطلاع داشته باشند و نه پیامبران آنچه اتفاق افتاده را گفته باشند. فقط حاصل آن را در حدی که برای بشر لازم است به آنان انتقال داده‌اند.

با توجه به این اصل، باید درخواست پیامبر صلی الله علیه و آله برای الغای امر تبلیغ و پاسخ خداوند و درخواست عصمت و پاسخ خداوند را در نظر داشت. قبل از آنکه از اصل اشکال درباره مراجعه و تعلّل پیامبر صلی الله علیه و آله در برابر امر الهی جواب داده شود باید پرسید که آیا کافی نبود نتیجه این گفت‌وگو را که در نهایت لزوم ابلاغ ولایت است خداوند در قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله در غدیر برای همه می‌گفتند؟

و اما اینکه چه گفت‌وگوهایی بین خدا و رسولش اتفاق افتاده تا این نتیجه حاصل شده از مردم مخفی می‌ماند. طبعاً مردم اصل خبر را می‌فهمیدند بدون آنکه از جزئیات آن -که ربطی به اصل ماجرا ندارد- با خبر شوند، به‌خصوص آنکه این قسمت ماجرا سؤال‌برانگیز هم باشد و شنونده را متوجه مسایلی نماید.

باید نتیجه بگیریم که این تعمد در ذکر جزئیات گفت‌وگو هم در قرآن و هم در خطابه غدیر و هم در سایر احادیث مربوط به مراحل نزول آیه، از مسایلی است که در این اتمام حجت مؤثر و دانستن آن برای بشر لازم است و خدا می‌خواسته به‌صورتی رمزگونه در قرآنش به وضعیت جامعه در هنگام نزول ولایت اشاره کند و پیامبرش تفاصیل آن جو حاکم را توضیح دهد.

امیرالمؤمنین علیه السلام دراین باره می‌فرماید: «خداوند در روز غدیر، بر پیامبرش آیه‌ای نازل کرد که در آن اراده خود را درباره بندگان خالصش و انتخاب‌شدگانش روشن کرد و او را به ابلاغ آن امر کرد و دستور داد که با منحرفان از حق و اهل نفاق همنشین نشود و برای او حفظ از شر آنان را ضمانت نمود، و بدین وسیله اسرار اهل شک و شبهه و ضمایر اهل ارتداد را با کلام رمزی آشکار ساخت؛ کلامی که هم مؤمن و هم منافق نکته آن را می‌فهمد.[۱۹۰]

امیرالمؤمنین علیه السلام در این روایت به رمزی‌بودن آیه قرآن اشاره می‌کند، ولی به‌صورتی که هرکس به آن می‌رسد متوجه غیرعادی بودن ماجرا و جوّ خاص حاکم بر آن می‌شود؛ یعنی خداوند می‌توانست آیه را چنین نازل کند:  یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ، إِنَّ اللَّه لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ ، ولی دو جمله رمزی در وسط آیه گنجانید:  وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ  و  وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ .

هر کسی متوجه می‌شود این دو جمله عادی نیست و از خود می‌پرسد: مگر پیامبر صلی الله علیه و آله کسی است که با زبان تهدید با او شرط شود که اگر انجام ندهی، رسالت خدا را نرسانده‌ای؟ یا از خود می‌پرسد: مگر چه شرایطی حاکم بوده که خداوند به آن حضرت وعده می‌دهد که تو را حفظ می‌کنم؟ و در پی پاسخ این سؤال‌ها سعی می‌کند تفصیل کامل واقعه را به‌دست‌آورد.

و این پیامبر صلی الله علیه و آله است که در همان آغاز منبر غدیر با کمال صراحت تمام علل و اسباب نزول آیه‌ای با چنین مضمون را بیان می‌کند و می‌فرماید: آنچه بر من وحی کرده ادا می‌کنم از ترس آنکه اگر ادا نکنم، عذابی از جانب او به من رسد… چراکه خدا به من فهمانده است که اگر آنچه در حق علی نازل کرده نرسانم رسالت او را نرسانده‌ام. و خداوند تبارک و تعالی برای من حفظ از شر مردم را ضمانت کرده است… و من سبب نزول این آیه را برای شما بیان می‌کنم… و من از جبرئیل خواستم که از خدا بخواهد که مرا از تبلیغ این پیام به شما معذور بدارد، چرا که از کمی پرهیزکاران و زیادی منافقان خبر دارم… ولی خدا از من راضی نمی‌شود، مگر آنکه ابلاغ کنم آنچه در حق علی بر من نازل کرده است.[۱۹۱]

پاسخ پنجم: فهماندن دشواری ابلاغ به مردم

خود پیامبر صلی الله علیه و آله اعلام کرده هرگز از اوامر الهی کوتاهی نکرده‌ام و این ابلاغ ولایت یک مورد استثنایی است. در اوایل خطبه می‌فرماید: «ای مردم، من در تبلیغ آنچه خدا بر من نازل کرده کوتاهی نکرده‌ام و سبب نزول این آیه را برایتان بیان می‌کنم».[۱۹۲] یعنی من متوجه تمام اشکالاتی که به ذهن شنوندگان این آیه خطور خواهد کرد هستم، که چگونه پیامبر صلی الله علیه و آله در امتثال امر الهی عذر می‌آورد و چگونه شرط حفظ و عصمت را پیش می‌کشد؛ ولی برای اینکه مشکل از ذهن شما پاک شود علت آن را می‌گویم.

همین اندازه که خود حضرت تصریح به سؤال‌انگیزبودن مسئله می‌کند به این معنی است که عمداً این شیوه سخن مطرح شده و صرفاً برای فهماندن زمینه دشواری است که ابلاغ ولایت در آن انجام می‌شود و نتایج دیگری که از این گونه ابلاغ در نظر گرفته شده است.[۱۹۳]

پاسخ ششم: عدم امکان ابلاغ بدون ضمانت الهی

آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله به‌عنوان نگرانی ذکر کرده واقعاً وجود داشته و صرف یک احتمال نبوده است. نمونه‌های این نگرانی مفصلاً در بیان قسمت سوم آیه تبلیغ بیان شد. نتیجه اینکه نباید فکر کرد این ترس‌های پیامبر صلی الله علیه و آله در حد گمان بوده، بلکه حقیقت موجود در جامعه بوده که با اطلاع از آن انجام چنین ابلاغ مهمی عادتاً غیرممکن بوده است.

اینکه این ابلاغ بین دو گزینه قرار می‌گیرد: یا معذورداشتن از ابلاغ یا ضمانت حفظ، به این معنی است که راهی جز این دو وجود نداشته است. اگر طبق روال عادی باشد، هر عاقلی آن شرایط را در نظر بگیرد قضاوت می‌کند که تمام ترس‌ها و نگرانی‌هایی که پیامبر صلی الله علیه و آله مطرح فرموده دقیق و به‌جا بوده و با وجود آنها ابلاغ چنین پیامی غیرممکن است؛ آنچنان که اگر خداوند با قدرت بی‌انتهای خویش آن را از روال عادی خارج سازد و دفع همه نگرانی‌های مذکور را ضامن شود در این صورت نه‌تنها چنین ابلاغی امکان‌پذیر است، بلکه هزاران درجه سخت‌تر از آن هم با ضمانت خدا ممکن خواهد شد.

وقتی ضمانت الهی باشد، حتی اگر یک ماه یا بیشتر در غدیر می‌ماندند و هر روز پیامبر صلی الله علیه و آله دو بار بر فراز منبر قرار می‌گرفت و هر بار دقایق بیشتری درباره ولایت اهل بیت علیهم السلام بیان می‌کرد، باز هم بدون نگرانی انجام می‌شد، چرا که همه تحت تسلط پروردگارند و با قدرت او احدی یارای مخالفت ندارد و با ضمانت او همه مقهور اراده‌اش خواهند بود.[۱۹۴]

پاسخ هفتم: خداوند درخواست پیامبر صلی الله علیه و آله را مؤاخذه نکرده

خداوند این توقف و اعتذار پیامبر صلی الله علیه و آله را به‌عنوان اشکالی در نبوت او مطرح نکرده است. برای درک این مطلب باید مقام با عظمت نبوت را در نظر گرفته شود و آنچه درباره بعضی از انبیاء علیهم السلام مثل حضرت آدم علیه السلام وارد شده که با کوچک‌ترین ترک اولی و تعلل و توقف در برابر امر الهی فوراً مورد مؤاخذه الهی قرار گرفته‌اند.

با این همه دیده می‌شود این توقف و درخواست پیامبر صلی الله علیه و آله که «خدایا مرا از ابلاغ این پیام معذور بدار»، در حالی است که امر «ابلاغ کن» خطاب به او صادر شده، ولی باز هم از سوی خداوند به‌عنوان گناه و تخلف از مقام نبوت تلقی نشده است. حتی مثلاً به آن حضرت نفرموده: «به مجرد اینکه چنین درخواستی در برابر امر ما کردی، چه از گفته‌ات بازگردی و چه بازنگردی باید مؤاخذه شوی و از مقام نبوت نازل شوی»! بلکه فقط گفته شده: «اگر ابلاغ نکنی، مورد عقوبت قرار می‌گیری». فقط مسئله ابلاغ یک بار دیگر مورد تأکید قرار گرفته و خود مراجعه در امر الهی به‌عنوان گناه مطرح نشده است. این بدان معنی است که این مراجعه به‌معنای سر تافتن از امر الهی نبوده، بلکه زمینه‌سازی برای این ابلاغ و نشان‌دادن این زمینه به مردم بوده است.[۱۹۵]

پاسخ هشتم: ضمانت حفظ از طرف خدا قبول شده

درخواست ضمانت حفظ هم -مانند مورد قبلی- نه‌تنها به‌عنوان اشکالی در نبوت حضرت از طرف خدا مطرح نشده، بلکه مورد قبول هم واقع شده است. منظور این است که نکته ذکر شده درباره درخواست معذورداشتن از ابلاغ در مورد درخواست ضمانت حفظ هم مطرح است؛ بدین معنی که اگر خداوند دستور ابلاغی را می‌دهد، نباید برای او شرط حفظ را مطرح کرد، بلکه به‌مجرد دستور الهی و لو به قیمت جان شده باید ابلاغ کرد.

اما خداوند این شرط حفظ را نه‌تنها به‌عنوان گناهی به‌حساب نیاورده، بلکه آن را پذیرفته و این ضمانت را عملاً به انجام رسانده است. این هم دلیل دیگری است بر اینکه درخواست حفظ از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله به‌عنوان پیش‌شرط در برابر امر الهی نبوده، به همین دلیل مورد مؤاخذه قرار نگرفته است؛ بلکه تأییدی از جانب خداوند متعال بر کلام رسولش بوده و مقدمه‌ای بوده تا آن شرایط خاص برای ما بازگو شود و همه از آن باخبر شویم.

برخی محققان با در نظر گرفتن این هشت جهت در کیفیت آیه تبلیغ، به‌تفصیل پنج اثر و نتیجه مهم این شکل از ابلاغ را صورت‌بندی کرده‌اند:

نتیجه اول: انتساب امر ولایت به خدا

وقتی ثابت شد امر ولایت از طرف خداست، باید دانست که در مواردی منافقان آن روز و روزگاران بعد سعی داشتند با پذیرفتن اصل واقعه غدیر و ابلاغ ولایت، آن را مسئله‌ای شخصی جلوه دهند. سپس نتیجه بگیرند که خلافت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله مسئله الهی نیست و آنچه حضرتش فرموده پیشنهادی از جانب خودش در خلافت بوده و نتیجه بگیرند که تغییر آن و تعیین دیگری به‌جای علی علیه السلام اشکالی ندارد.

اگرچه مخالفت با پیشنهاد پیامبر صلی الله علیه و آله هم باطل است و کسی حق چنین مخالفتی را ندارد، ولی این شکل از مراجعه پیامبر صلی الله علیه و آله و تأکید دوباره الهی و سپس ضمانت حفظ در چنین امری، به‌طور قطعی ثابت کرد که امر ولایت نه‌تنها از طرف خداست، بلکه خداوند چنان تأکید بر ابلاغ این امرش دارد که اگر پیامبرش ابلاغ نکند به قیمت نقض رسالتش خواهد بود و چنان در ابلاغ این امر پشتیبانی می‌کند که حفظ از هر خطری را برای ابلاغ آن ضمانت کرده است. این محکم‌کاری در هیچ‌یک از اوامر الهی دیده نمی‌شود. این‌گونه راه هرگونه تشکیک در انتساب امر ولایت به خدا بسته شد.[۱۹۶]

نتیجه دوم: نظم سه‌روزه معجزه الهی

برنامه سه‌روزه تحت قدرت الهی بدون هیچ اخلال و اغتشاشی و در کمال نظم و آرامش انجام شد. با زمینه‌ای که از توطئه‌های منافقین ذکر شد[۱۹۷] و اینکه شرایط حاکم بر غدیر واقعاً خطرناک بود، هرکس در آن شرایط دقت کند متوجه خواهد شد که ایجاد سر و صدا و تحریک مردم و تفرقه و حتی اینکه عده‌ای بخواهند از مردم جدا شوند و از بیابان غدیر بیرون روند یا بخواهند مخفیانه مردم را تحریک کنند، کار بسیار آسانی بود و آنان واقعاً درپی چنین کاری بودند.

با در نظر گرفتن کثرت جمعیت و غیرقابل کنترل بودن بیابان و طولانی‌بودن زمان مراسم و فرصت‌های شب و روز زمینه‌های مساعدی برای فتنه‌انگیزی بود، باید گفت: تأمین امنیت آن مراسم به‌قدری مشکل بود که باید یک نیروی هزار نفری برای حفاظت آن گماشته می‌شد. در حالی که بدون هیچ تشکل خاصی برای حفظ نظم، این مراسم عظیم با نظم و آرامش کامل انجام شد. این نبود جز معجزه‌ای از جانب پروردگار و ضمانتی که او برای غدیر فرمود؛ به طوری که قلب و جسم همه مسخّر اراده او گشت و هیچ‌کس قدرت کوچک‌ترین حرکت ناهنجاری از خود نیافت.[۱۹۸]

نتیجه سوم: اجرای کامل مراسم در سایه ضمانت الهی

بی‌نظیرترین مراسم بدون هیچ تقیه‌ای انجام شد، در حالی که ممکن بود ابلاغ ولایت در یک توقف یک‌ساعته و سخنرانی کم‌تر از نیم‌ساعته انجام شود و مردم حرکت کنند. ولی برنامه مفصلی تدارک دیده شده بود که سه روز طول کشید و سخنرانی یک ساعته در آغاز آن بود که بلندکردن امیرالمؤمنین علیه السلام و بیعت زبانی نیز در بین سخنرانی انجام شد و بیعت با دست یکایک آن جمعیت ۱۲۴۰۰۰ نفری در طول سه روز و شعر حسان و غیر اینها که در دنیای آن روز بی‌سابقه بود.

پیداست که هر اندازه مراسمی مفصل‌تر باشد -به‌خصوص آنکه مثل حج فقط عبادت نباشد بلکه حامل پیامی و به‌عنوان مقدمه برای هدفی باشد- به انجام رساندن آن نیاز به نیروهای منسجم‌تری برای اداره آن دارد، به‌خصوص آن که در اجرای برنامه احتمال اختلال هم وجود داشته باشد. همان‌گونه که درباره حراست چنین مراسمی ذکر شد، برای اجرای آن هم نظر همه‌جانبه خداوند بود که همه مردم به‌صورت خودجوش در آن شرکت کردند و زمینه مجلس به‌گونه‌ای شد که پیامبر صلی الله علیه و آله -با حضور آن همه منافق- بدون هیچ تقیه‌ای که منجر به حذف مواردی از سخن و هدفش شود یا باعث انجام‌ندادن گوشه‌هایی از مراسم سه‌روزه شود، آن‌گونه که می‌بایست همه اهداف خود را از سخنرانی و بیعت و غیر آن به انجام رساند و هیچ تقدیم و تأخیر و برهم‌خوردگی و بی‌نظمی در برنامه پیش نیامد.

این به‌خاطر اطمینان پیامبر صلی الله علیه وآله به ضمانت الهی بود که داده شده بود: ای پیامبر، آن‌گونه که لایق چنین مراسمی است سخن بگو و انجام بده! من ضامنم که مشکلی و فتنه‌ای پیش نیاید. امام رضاعلیه السلام در این باره می‌فرماید: بعد از قول خداوند عزوجل  یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ…  هرگونه تقیه‌ای را با ضمانت خدای عزوجل از میان برداشت و آن حضرت امر خدا را بیان کرد، ولی قریش بعد از آن حضرت آنچه می‌خواستند انجام دادند.[۱۹۹] این یعنی مهمْ اتمام حجتِ کامل و بدون تقیه بود که برای آگاهی مردم آن روز و نسل‌های بعد انجام شد، اگرچه در عمل به محتوای غدیر، یعنی خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علیه السلام، قریش ضدیت کردند و اهداف خود را پیش بردند، ولی این مهم نیست، زیرا خداوند حجت را بر آنان و همه نسل‌های آینده تمام کرده است.[۲۰۰]

نتیجه چهارم: اشاره رمزی به غایبین از غدیر

مردم آن روز و نسل‌های آینده با دیدن این آیه غدیر، نسبت به مسایل غصب خلافت بعد از غدیر آگاهی لازم را پیدا کردند و می‌کنند؛ زیرا هرگاه مسئله مراجعه و توقف و درخواست پیامبر صلی الله علیه و آله در این امر الهی و ضمانت حفظ خدا را ببینند، فوراً متوجه وجود مسایلی می‌شوند که در مراسم ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام وجود داشته است. این مهم به حالتی رمزگونه به اشخاص منتقل می‌شود، چنان‌که امیرالمؤمنین علیه السلام دراین باره می‌فرماید: «خداوند بر پیامبرش در روز غدیر نازل کرد آنچه که از کارهای پنهانی اهل شک و ضمایر اهل ارتداد پرده برداشت. این کار را خدا به‌صورت رمزی در آیه قرار داد به‌گونه‌ای که مؤمن و منافق آن را درک می‌کنند.[۲۰۱]

اینجاست که این آیه اتمام حجتی بر مردم آن روز و آینده شد که سقیفه را یاری کرده و می‌کنند و غدیر را رها نموده و می‌نمایند، کما اینکه راهگشای فکری دقیقی شد تا در تحلیل مسائل غصب خلافت ریشه‌ها را نشان دهد؛ زیرا بعد از روز غدیر خم خداوند هیچ عذری برای احدی باقی نگذاشته است.[۲۰۲]

برداشت‌های دیگری از آیه

برخی محققان نکات دیگری نیز از قسمت‌های مختلف آیه تبلیغ برداشت کرده‌اند؛ از جمله:

قسمت اول: «یا ایها الرسول»

  • این آیه با خطاب «یا ایها الرسول» آغاز شده است. این تعبیر در دو جای قرآن دیده می‌شود: یکی در اینجا و دیگری در آیه ۴۱ همین سوره. گویا در کنار شناساندن منافقین و ترس و واهمه از دشمن، می‌خواهد به آیندگان و تمام مسلمانان اهمیت و عظمت مطلب فهمیده شود
  • در آیه تبلیغ تعبیر «رسول» آمده و «نبی» و الفاظ دیگر هم‌معنی نیامده است؛ چون تبلیغ با رسالت مناسبت دارد؛ مخصوصاً اگر این تبلیغ هم بسیار با اهمیت باشد.
  • در این آیه از خود آن مطلبی که باید تبلیغ شود اسم نبرده است، تا هم به عظمت آن اشاره کرده باشد و هم به آن چیزی اشاره کند که لقب رسالت «یا ایها الرسول» به آن اشاره دارد؛ یعنی بفهماند که این مطلب امری است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در آن هیچ‌گونه اختیاری ندارد؛ بنابراین در آیه دو دلیل بر اختیار نداشتن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در تبلیغ کردن یا تأخیر در تبلیغ بیان شده است: یکی تعبیر از آن جناب به رسول و دیگری نگفتن اصل مطلب. آیه علاوه بر اینکه این دو برهان را بیان می‌فرماید، دو توجیه محکم برای رسول خدا صلی الله علیه وآله است: اول: جرأت پیدا کردن آن حضرت بر اظهار دستور الهی و علنی‌کردن آن و اینکه تا ایشان زنده است باید به زبان خودش به مردم ابلاغ شود و کسی در رساندن این وظیفه الهی جای خود آن جناب را نمی‌گیرد؛ دوم: تصدیق فراست پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله است؛ یعنی می‌فهماند که خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله به‌درستی احساس خطر کرده و تصمیم صحیح گرفته است.

قسمت دوم: «بلّغ»

  • ادیبان گفته‌اند که باب «تفعیل» غالباً برای تکثیر است؛ به این معنی که فاعل، اصل فعل را زیاد انجام می‌دهد.[۲۰۳]
  • در آیه تبلیغ نیز معنای «بلّغ» این است که پیام خداوند متعال را به عده زیادی برسان و چون در واقعه غدیر خم عده زیادی از مسلمانان بودند، همان یک بار گفتن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نتیجه‌اش همان تکثیر بود؛ یعنی رساندن پیام الهی به افراد متعدد و فراوان.
  • در آیات شریفه قرآن همیشه مشتقّات گوناگون «ابلاغ» و «تبلیغ» همراه واژه رسالت الهی و مانند آن به‌کار رفته است؛ مثلاً:  أُبَلِّغُکُمْ رِسَالَاتِ رَبِّی؛ پیام‌های پروردگارم را به شما می‌رسانم (اعراف:۶۲)،  فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ؛ پس اگر روی بگردانید، به یقین، آنچه را که به‌منظور آن به‌سوی شما فرستاده شده بودم به شما رسانیدم (هود:۵۷) و  الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ؛ همان کسانی که پیام‌های خدا را ابلاغ می‌کنند (احزاب:۳۹).

قسمت سوم «ما اُنزل الیک»

  • آوردن فعل «اُنزل» به صیغه مجهول می‌رساند که موضوع بدون اسناد به فاعل دارای اهمیت است.
  • ظهور فعل «اُنزل» در ماضی و گذشته حقیقی است، نه مضارع و آینده؛ زیرا صیغه ماضی برای معنای گذشته وضع شده و چنانچه قرینه‌ای برای حمل بر مضارع نباشد بر همان معنای وضع‌شده حقیقی حمل می‌شود که ماضی است. همچنین، آیه تبلیغ در حجةالوداع نازل شده است و اگر فعل بر مضارع و آینده حمل شود، معنای آیه به این صورت می‌شود: و اگر آنچه را که بعداً بر تو نازل می‌کنیم در ماه‌های باقی‌مانده از نبوتت ابلاغ نکنی، هرگز رسالت خود را به‌پایان نرسانده‌ای؛ معنایی که در هیچ روایتی به آن اشاره نشده، و از هیچ عالم شیعی و سنی نقل نشده است.[۲۰۴]

قسمت چهارم: «من ربّک»

  • جمله «من ربّک» تصریح می‌کند که این امر از جانب خداوند متعال است و افراد نادان خیال نکنند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از پیش خود می‌گوید.[۲۰۵]
  • این جمله تأکید می‌کند که انتخاب رهبر اسلامی (امام معصوم) باید از سوی خداوند باشد.

قسمت پنجم: «و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته»

  • مطلبی که خداوند در این زمینه نازل کرده، بسیار بیشتر از سایر خبرهایی که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل کرده اهمیت دارد؛ به طوری که می‌فرماید: «اگر این مطلب را ابلاغ نکردی، رسالت ما را به مردم نرسانده‌ای». در این آیه، پیامی است که از نظر اهمیت با همه پیام‌های دوران نبوت و رسالت برابر است؛ چنان‌که اگر این پیام به مردم نرسد، گویا همه پیام‌ها محو می‌شود.
  • رساندن این مطلب به پیامبر صلی الله علیه و آله دشوار بوده است؛ زیرا بیم آن بود که مردم آن را قبول نکنند و آزاری به وی برسانند. خداوند آن حضرت را تهدید کرد او را از ترک تبلیغ آن بر حذر داشته است. استعمال چنین جمله‌ای در موردی است که کار بر شخص دشوار و سنگین باشد.[۲۰۶]
  • این جمله که به‌صورت جمله شرطیه به‌کار رفته، نوعی تهدید است؛ به این معنی که اگر امر پروردگار به مردم ابلاغ نشود و به آنها نرسد و حق آن رعایت نشود، گویا حق هیچ جزئی از اجزای دین مراعات نشده است.[۲۰۷]
  • محتوای پیام باید مسئله‌ای اساسی و هم‌وزن رسالت باشد و گرنه مسائل جزئی و فردی این همه تهدید لازم ندارد.
  • پیام آیه مربوط به توحید، نبوت، معاد و همچنین نماز، روزه، حج، زکات، خمس و جهاد نیست؛ چون این اصول و فروع در طول ۲۳ سال دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله بیان شده بود و مردم به آنها عمل می‌کردند. اما بنا بر روایات اهل بیت علیهم السلام آنچه کنار گذاشته شد ولایت بود. امام باقر علیه السلام فرمود: اسلام بر پنج پایه بنا شده است: بر نماز و زکات و روزه و حج و ولایت و به چیزی مانند ولایت فراخوانده نشد. (اما) مردم آن چهار مورد (اول) را گرفتند و این (ولایت) را رها کردند.[۲۰۸] در روایت دیگر امام باقر علیه السلام فرمود: بنای اسلام روی پنج چیز است: نماز و زکات و حج و روزه و ولایت. زراره گوید: به حضرت عرض کردم: کدام یک از اینها برتر است؟ فرمود: ولایت برتر است، زیرا ولایت کلید آنهاست و شخص والی (ولیّ) راهنمای آنهاست.[۲۰۹] اشاره به اینکه امامان معصوم علیهم السلام راهنمای نماز، زکات، حج و روزه هستند و این اعمال بدون راهنمایی آنها درست نیست.

قسمت ششم: «و اللَّه یعصمک»

  • رسول خدا صلی الله علیه وآله از پیشامدهای بعد از ابلاغ وحی و از خطر نابودشدن دین بیم داشت. از این رو خداوند آن حضرت را دلداری می‌دهد که ما تو را از شرّ مردم نگاه می‌داریم. عیّاشی به سند خود از ابن‌عباس و جابر بن عبداللَّه انصاری روایت کرده که گفتند: خدا پیامبرش صلی الله علیه و آله را مأمور ساخت تا علی علیه السلام را به جانشینی خود منصوب کند. پیامبر صلی الله علیه و آله بیم داشت که مبادا مردم بگویند: از پیش خود عطایی به پسرعموی خود داد و به وی طعنه بزنند. خدا هم این آیه را فرستاد و پیامبر صلی الله علیه و آله در غدیر خم ولایت علی علیه السلام را به مردم اعلام کرد.[۲۱۰]
  • رسول خدا صلی الله علیه و آله خطرهایی را در تبلیغ این حکم پیش‌بینی می‌کرد؛ ولی این خطر، خطر جانی نبود، زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ترسی از جان‌دادن در راه رضای خدا نداشت. سیره و روش عملی آن حضرت و حضور شجاعانه ایشان در غزوه‌های مختلف چنین ترسی را تکذیب می‌کند. همچنین خداوند سبحان در آیات قرآن (برای نمونه آیات ۳۸ و ۳۹ احزاب) بر دور بودن پیامبران علیهم السلام از این‌گونه ترس‌ها شهادت می‌دهد.
  • ترس پیامبر صلی الله علیه وآله از مسلمانانی بود که با زبان اسلام آورده بودند، ولی دلشان ایمان نداشت. از اخبار و تاریخ بر می‌آید که آنچه آنها از پذیرفتن آن سرباز می‌زدند ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود و مسئله‌ای همانند قبول ولایت آن حضرت برای آنها دشوارتر نبود، چون آنها به نماز، روزه، حج، جهاد، خمس (غنایم جنگ)، زکات و سایر احکام اعتراضی نداشتند و فقط به خمس (به‌طور مطلق) اعتراض داشتند، که آن هم به جهت ولایت بود. داستان حارث بن نعمان فهری و اعتراض او در غدیر و عذاب الهی با سنگ آسمانی -که علمای شیعه[۲۱۱] و سنی[۲۱۲] نقل کرده‌اند- شاهد گویای این حقیقت است.
  • آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله مأمور به تبلیغ آن شد از جانب خدا بود. چون پیامبر صلی الله علیه و آله از عکس‌العمل مردم بیم داشت، خدا هم به وی وعده داد که او را از شر مردم نگاه می‌دارد. خداوند رساندن این مطلب به اطلاع مردم را با تأکیدی کامل از پیامبر خواست؛ به‌طوری که ابلاغ آن را به منزله تمام دین خود قرار داد که رسول خدا صلی الله علیه و آله به مردم رسانده بود. آن مطلب چیزی جز خلافت و امامت نبود، زیرا تبلیغ سایر احکام موجب ترس و هراس پیامبر صلی الله علیه وآله از مردم نبود. چنان‌که این تأکید هم جز با مقام عالی ولایت مناسبت ندارد و عدم تبلیغ آن احکام به‌منزله ترک تمام احکام نیست. این اهتمام فقط با ولایت و خلافت تناسب دارد، زیرا با تعیین خلیفه از جانب خداوند، دین از خطر تباهی و زیاده و نقصان محفوظ خواهد ماند.[۲۱۳]
  • حسین بن احمد بیهقی به سند خود روایت کرده است: مردی به امام رضا علیه السلام عرض کرد: ای فرزند رسول خدا، از عروة بن زبیر نقل کرده‌اند که گفته است: رسول خدا صلی الله علیه و آله در حال تقیّه از دنیا رحلت کرد؟ فرمود: بعد از نزول این آیه که خداوند ضامن حفظ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شد:  وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ، پیامبر صلی الله علیه و آله هر نوع تقیه را از خود دور کرد و امر خدا را ابلاغ فرمود.[۲۱۴]
  • با مراجعه به قرآن آشکار می‌شود هر زمان که شخصی به‌عنوان رهبر و صاحب اختیار معرفی شده است، عده‌ای در مقابل آن اعتراض کرده‌اند؛ برای مثال در داستان طالوت در قرآن، هنگامی که پیامبرشان، طالوت را رهبر و فرمانده آنها از طرف پروردگار معرفی کرد آنان اعتراض کردند؛ بنابراین رسول خدا صلی الله علیه و آله با علم به این مطلب که عده‌ای از مردم پس از معرفی امیرالمؤمنین علیه السلام برای رهبری و صاحب اختیار بودن او علیه ایشان اعتراض کنند، از فتنه و شرّ این افراد بیمناک بود. که آیه خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله می‌فرماید: و خدا تو را از (خطرات احتمالی و شرّ) مردم حفظ می‌کند.

قسمت هفتم: «من الناس»

  • گرچه افرادی امثال فخر رازی سعی کرده‌اند که «الناس» در آیه را به قرینه پایان آیه به کفار برگردانند، ولی این معنی خلاف ظاهر کلمه «الناس» است، زیرا «ناس» هم شامل کافر می‌شود و هم مؤمن و دلیلی بر منحصرکردن آن در کفار وجود ندارد؛ بنابراین باید «الکافرین» در آیه را به مرتبه‌ای از کفر معنی کرد که شامل منافقان زمان حضرت رسول صلی الله علیه و آله شود که از آنها ترس داشت.[۲۱۵]
  • وجود این آیه در بین آیات مربوط به یهود ممکن است اشاره به این نکته باشد که مردمان منافقی که پیامبر صلی الله علیه وآله از آنها خوف و ترس داشت، به‌منزله یهود و از جنس آنان در کفر و ضلالت و گمراهی هستند.[۲۱۶]
  • مراد از «ناس» در آیه شریفه یهود نیست، چراکه اگر مقصود یهود بود، مناسب بود این سوره در اوایل هجرت نازل شود (در حالی که برخی مفسران اهل سنت بر مدنی‌بودن آن ادعای اجماع کردند)[۲۱۷] آن زمان که رسول خدا صلی الله علیه و آله در شهر غربت و در بین تعداد کمی از مسلمانان مدینه زندگی می‌کرد و از چهار طرفش یهودیان او را محاصره کرده بودند. آن هم یهودیانی که به تعبیر قرآن شدیدترین دشمنی را با مؤمنان داشتند و با قدرت هرچه بیشتر به مبارزه علیه پیامبر صلی الله علیه و آله برخاستند و صحنه‌های خونینی نظیر جنگ خیبر را به راه انداختند.
  • با توجه به این آیه، معلوم می‌شود آن حکم الهی حکمی است که مایه قوام و استقرار دین است. حکمی است که انتظار می‌رود مردم (ناس) در مقابل آن قیام کنند و در نتیجه آنچه را رسول خدا صلی الله علیه و آله از دین بنا نهاده را نابود و متلاشی سازند. همچنین روشن می‌شود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این فتنه را به‌خوبی دریافته بود و از آن بیم داشت. از این رو در انتظار فرصتی مناسب و محیطی آرام بود که بتواند مطلب را به عموم مسلمانان ابلاغ کند و آنها هم آن را بپذیرند. جامعه آن روز مسلمانان از عده‌ای مسلمانان حقیقی و عده قابل توجهی از منافقین بود که به‌ظاهر فقط مسلمان بودند و عده‌ای دیگر هم از مردمان بیماردل و ساده‌لوح تشکیل شده بود که هر حرفی را از هر کسی باور می‌کردند؛ بنابراین ممکن بود که انتصاب امیرالمؤمنین علیه السلام برای جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله این دو گروه را -که در آیه به (ناس) تعبیر شده‌اند- به این توهم گرفتار کند که رسول اللَّه صلی الله علیه وآله این حکم را از پیش خود و به نفع خود تشریع کرده است و از تشریع این حکم نفعی نصیب آن حضرت می‌شود.

فراز هشتم: «إن اللَّه لا یهدی القوم الکافرین»

  • در پایان آیه، از باب تهدید و مجازات، به آنهایی که این رسالت مخصوص -یعنی اعلام ولایت و جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام- را انکار کنند و در برابر آن از روی لجاجت کفر بورزند، می‌گوید: «خداوند کافران لجوج را هدایت نمی‌کند». پس در حقیقت انکار ولایت و منصب الهی امامت نوعی کفر است. روایات بسیاری از طریق عامه و خاصه نقل شده که تصریح کرده‌اند: کسانی که ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را نپذیرند وارد بهشت نخواهند شد؛ برای نمونه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: یا علی، هرگاه بنده‌ای خدای عزوجل را بندگی کند همانند آنچه نوح علیه السلام در میان قومش بود، و چنانچه برای چنین بنده‌ای همانند کوه احد طلا بوده باشد و آن را در راه خدا انفاق کند و اگر عمرش به قدری طولانی شود تا هزار مرتبه با پای پیاده حج کند و سپس میان صفا و مروه مظلومانه شهید شود، ولی ولایت تو را نداشته باشد،یا علی- بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد و داخل بهشت نخواهد شد.[۲۱۸]
  • با این قسمت از آیه، آرامش و تسلّی مجددی بر قلب مبارک رسول خدا صلی الله علیه وآله داده شد؛ چرا که در جمله قبل با وعده حفظ و نگهداری از شرّ مردمان کافر و در این جمله با تأکید بر عدم هدایت آن افراد زمینه آسودگی خاطر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فراهم شد.[۲۱۹]

اشارات تاریخی به آیه

در منابع اشاراتی تاریخی به نسبت آیه تبلیغ و غدیر آمده است:

مورد اول

یکی از مواردی که در آن به آیه تبلیغ اشاره شده غدیریه حسّان بن ثابت است:

اَلَمْ تَعْلَمُوا اَنَّ النَبِيَّ مُحَمَّداً

لَدى دَوْحِ خُمٍّ حينَ قامَ مُنادِياً

وَ قَد جاءَهُ جِبْريلُ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ

بِأَنَّكَ مَعْصُومٌ فَلا تَكُ وانِياً

وَ بَلِّغْهُمُ ما اَنْزَلَ اللَّهُ رَبُّهُمْ

وَ اِنْ اَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ وَ حاذَرْتَ باغِياً

عَلَيْكَ فَما بَلَّغْتَهُمْ عَنْ اِلهِهِمْ

رِسالَتَهُ اِنْ كُنْتَ تَخْشَى الاَعادِيا.[۲۲۰]

مورد دوم

آبان از سلیم نقل می‌کند: در حالی که ما همراه امیرالمؤمنین علیه السلام در صفین بودیم، معاویه ابودرداء و ابوهریره را فراخواند و به ایشان گفت: نزد علی بروید و از قول من به او سلام برسانید و به او بگویید: به خدا قسم من می‌دانم که تو سزاوارترین مردم به خلافت هستی و از من به آن سزاوارتری، زیرا تو از مهاجرینی هستی که پیش از همه مسلمان شدند و من از آزادشدگان (طلقاء) هستم. و من مثل سوابق تو در اسلام و خویشاوندی پیامبر و علم تو به کتاب خدا و سنت پیامبرش را ندارم.

ادعا کرده‌ای که تو خلیفه پیامبر در امتش و وصی او در میان ایشان هستی و خداوند اطاعت تو را بر مؤمنان واجب کرده و در کتاب و سنت پیامبرش به ولایت تو امر کرده است و به محمد دستور داده که این مطلب را در امتش به‌پا دارد و بر او آیه  یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ  را نازل کرده است. او هم امتش را در غدیر خم جمع کرد و آنچه درباره تو از جانب خداوند مأمور شده بود ابلاغ نمود و دستور داد حاضر به غایب برساند، و به مردم خبر داد که تو بر مردم صاحب اختیارتر از خودشان هستی، و تو نسبت به پیامبر همچون هارون نسبت به موسی هستی.

درباره تو به من خبر رسیده است که برای مردم خطبه‌ای نمی‌خوانی مگر آنکه قبل از پایین آمدن از منبر می‌گویی: «به خدا قسم، من سزاوارترین مردم برای آنان هستم، و از روزی که پیامبر از دنیا رفته همچنان مظلوم بوده‌ام». اگر این خبری که درباره تو به من رسیده، درست باشد ظلم ابوبکر و عمر نسبت به تو بالاتر از ظلم عثمان است.

وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام نامه معاویه را خواند، به ابودرداء فرمود: آنچه معاویه شما را برای آن فرستاده بود به من رساندید. اکنون از من بشنوید و از قول من به او برسانید همان‌طور که از قول او به من رساندید. آنگاه در پیام به معاویه فرمود: اگر خداوند عزوجل است که باید اختیار کند و حق انتخاب با اوست، خداوند مرا برای امت انتخاب کرده است و به‌عنوان خلیفه برای آنان قرار داده است و آنان را در کتاب مُنزَل خود و در سنت پیامبرش مأمور به اطاعت و یاری من نموده است، و این حجت مرا قوی‌تر و حق مرا واجب‌تر می‌نماید. ابودرداء و ابوهریره رفتند تا نزد معاویه رسیدند و پیام حضرت را رساندند.[۲۲۱]

پانویس

  1. غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۵.
  2. ژرفای غدیر، ص۴۲–۹۳؛ غدیر کجاست؟ ص۱۲–۲۵؛ واقعه قرآنی غدیر، ص۶۷–۸۲.
  3. ژرفای غدیر، ص۴۲–۹۳؛ غدیر کجاست؟ ص۱۲–۲۵؛ واقعه قرآنی غدیر، ص۶۷–۸۲.
  4. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۲۲؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۳۹.
  5. غدیر در قرآن، ج۱، ص۸۷.
  6. نفحات الازهار، ج۸، ص۱۹۵–۲۵۷.
  7. الدر المنثور، ج۳، ص۱۱۷.
  8. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۵.
  9. الدر المنثور، ج۳، ص۱۱۷.
  10. الکشف و البیان، ج۴، ص۹۲.
  11. النور المشتعل من کتاب ما نزل من القرآن فی علی علیه‌السلام، ص۸۶.
  12. اسباب النزول، ص۲۰۴.
  13. غدیر در قرآن، ج۱، ص۸۸.
  14. شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۵۲.
  15. ترجمة امیرالمؤمنین علیه السلام من تاریخ دمشق، ج۲، ص۸۶.
  16. تفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۴۰۱.
  17. مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول علیهم السلام، ج۱، ص۸۰.
  18. غدیر در قرآن، ج۱، ص۸۸.
  19. تفسیر غرائب القرآن، ج۲، ص۶۱۶.
  20. المودة فی القربی، ص۱۳۱۶.
  21. الفصول المهمة فی معرفة الأئمة علیهم السلام، ج۱، ص۲۴۵.
  22. عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری، ج۱۸، ص۲۰۶.
  23. الدر المنثور، ج۳، ص۱۱۷.
  24. غدیر در قرآن، ج۱، ص۸۹.
  25. نفحات الازهار، ج۸، ص۲۴۷.
  26. غدیر در قرآن، ج۱، ص۸۹.
  27. فضائل الثقلین من کتاب توضیح الدلائل علی ترجیح الفضائل، ج۱، ص۱۷۳.
  28. غدیر در قرآن، ج۱، ص۸۹.
  29. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۰۴.
  30. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۴۰۳.
  31. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۴۰۵.
  32. اسباب النزول، ص۲۰۴.
  33. ترجمة امیرالمؤمنین علیه السلام من تاریخ دمشق، ج۲، ص۸۶.
  34. فتح القدیر، ج۲، ص۶۹.
  35. المنار، ج۶، ص۳۸۴.
  36. التهذیب فی التفسیر، ج۳، ص۲۰۳۱.
  37. فضائل الثقلین من کتاب توضیح الدلائل علی ترجیح الفضائل، ج۱، ص۱۷۳.
  38. فتح البیان، ج۲، ص۲۹۲–۲۹۳.
  39. غدیر در قرآن، ج۱، ص۹۰.
  40. ارشاد القلوب، ج۲، ص۱۹۶؛ بحارالانوار، ج۲۸، ص۹۸.
  41. الاحتجاج، ج۱، ص۵۷؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۷۱، ح۵۱؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۷۷.
  42. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۲۱۱.
  43. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۴۰؛ الامالی للصدوق، ص۳۵۵.
  44. تفسیر العیاشی، ج۲، ص۹۷، ح۸۹؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۱، ح۳۷؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۵۱–۵۲.
  45. غدیر در قرآن، ج۱، ص۹۱–۹۲.
  46. الاقبال، ج۲، ص ۲۵۵؛ مصباح کفعمی، ص۶۹۵؛ بحارالانوار، ج۹۴، ص۱۱۵.
  47. غدیر در قرآن، ج۱، ص۹۲–۹۳.
  48. تفسیر العیاشی، ج۲، ص۹۸، ح۸۹؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۱، ح۳۷؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۵۱–۵۲.
  49. الاقبال، ج۲، ص۲۴۱؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۲۹۷.
  50. الامالی للصدوق، ص۳۵۵؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۳۹.
  51. تفسیر فرات الکوفی، ص۵۱۶؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۹۳، ح۷۷؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۵۱۶.
  52. الیقین، ص۳۷۳.
  53. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۴۲، ح۲۱۱.
  54. الامالی للصدوق، ص۳۵۵؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵ ص۳۹.
  55. تفسیر البرهان، ج۳، ص۳۶.
  56. اسرار غدیر، ص۱۳۸–۱۴۰، بخش۲.
  57. غدیر در قرآن، ج۱، ص۹۶–۹۷.
  58. اسرار غدیر، ص۱۳۸، بخش۲.
  59. اسرار غدیر، ص۱۳۸، بخش۲.
  60. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۲۹۷.
  61. تفسیر البرهان، ج۳، ص۳۶؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۵۰.
  62. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۵.
  63. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۷۷.
  64. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۷۱، ح۵۱.
  65. اسرار غدیر، ص۱۳۸، بخش۲.
  66. اسرار غدیر، ص۱۳۸، بخش۲.
  67. اسرار غدیر، ص۱۳۵–۱۶۰.
  68. غدیر در قرآن، ج۱، ص۱۰۰–۱۰۱.
  69. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۴۹.
  70. اسرار غدیر، ص۱۳۸، بخش۲.
  71. غدیر در قرآن، ج۱، ص۱۰۲.
  72. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۴۹؛ الاحتجاج، ج۱، ص۵۷.
  73. تفسیر العیاشی، ج۲، ص۹۸؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۱، ح۳۷.
  74. تفسیر فرات الکوفی، ص۵۱۶؛ الیقین، ص۳۷۳.
  75. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۴۲، ح۲۱۱.
  76. الاقبال، ج۲، ص۲۴۴؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۷۱، ح۵۱.
  77. الاحتجاج، ج۱، ص۶۶؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۴۲، ح۲۱۱.
  78. الیقین، ص۳۷۳.
  79. غدیر در قرآن، ج۱، ص۱۰۳–۱۰۴.
  80. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۴۲، ح۲۱۱.
  81. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۴۲، ح۲۱۱.
  82. روضة الواعظین، ج۱، ص۹۰؛ الاحتجاج، ج۱، ص۵۷؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۰۳.
  83. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۱، ح۳۷.
  84. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۴۹.
  85. الامالی للصدوق، ص۳۵۵؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۷۷.
  86. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۳۹.
  87. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۱، ح۳۷.
  88. غدیر در قرآن، ج۲، ص۸۶–۷۹.
  89. اسرار غدیر، ص۱۳۹، بخش۲.
  90. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۷۷.
  91. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۴۲، ح۲۱۱.
  92. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۱، ح۳۷.
  93. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۲۹۷.
  94. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۵.
  95. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۷۷.
  96. بحارالانوار، ج۲۱، ص۱۸۵–۲۵۲.
  97. بحارالانوار، ج۲۸، ص۹۷–۹۸.
  98. غدیر در قرآن، ج۱، ص۴۷۶؛ غدیر در قرآن، ج۲، ص۱۰۱؛ غدیر در قرآن، ج۲، ص ۴۰۶؛ غدیر در قرآن، ج۳، ص۷۷.
  99. الیقین، ص۳۷۳.
  100. دلائل الامامة، ص۵۱۶؛ بحارالانوار، ج۵۲، ص۸۶.
  101. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۴۹.
  102. اسرار غدیر، ص۱۳۹، بخش۲.
  103. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۷۷.
  104. بحارالانوار، ج۹۴، ص۱۱۵.
  105. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۱۵، ح۱۵۱.
  106. غدیر در قرآن، ج۲، ص۲۴۹–۲۴۵.
  107. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۷۷.
  108. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۲۹۷.
  109. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۴۲، ح۲۱۱.
  110. الامالی للصدوق، ص۳۵۵؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۴۰.
  111. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۷۱، ح۵۱.
  112. اسرار غدیر، ص۱۴۰، بخش۲.
  113. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۱، ح۳۷.
  114. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۰۹، ح۳.
  115. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۲۹۷.
  116. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۹.
  117. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۳۹.
  118. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۹۶، ح۲۵۸.
  119. الیقین، ص۳۷۳.
  120. الامالی للصدوق، ص۳۵۵.
  121. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۷۱، ح۵۱.
  122. اسرار غدیر، ص۱۳۹، بخش۲.
  123. تفسیر البرهان، ج۳، ص۳۶.
  124. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۴۹.
  125. اسرار غدیر، ص۱۳۸، بخش۲.
  126. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۳۹.
  127. بحارالانوار، ج۹۴، ص۱۱۵.
  128. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۳، ح۲۳۴.
  129. غدیر در قرآن، ج۱، ص۱۱۵–۱۱۶.
  130. غدیر در قرآن، ج۱، ص۱۱۶–۱۱۷.
  131. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۹۳، ح۷۷.
  132. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۴۲، ح۲۱۱.
  133. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۷۱، ح۵۱؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۷۷–۱۷۸.
  134. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۳۹.
  135. اسرار غدیر، ص۱۳۹، بخش۲.
  136. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۱، ح۳۷.
  137. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.
  138. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۵۱–۵۲.
  139. اسرار غدیر، ص۱۳۵–۱۶۰.
  140. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۸۸؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۰۹؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۱؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۴۷.
  141. بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۱۵–۲۱۹.
  142. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۹۹.
  143. بحارالانوار، ج۲۱، ص۳۸۸؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۹۵؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۶؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۲؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۴۴؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۹۸؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۴۱.
  144. بحارالانوار، ج۲۱، ص۳۸۷؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۲۰۵؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۳۰۹.
  145. غدیر در قرآن، ج۱، ص۱۲۱.
  146. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۱.
  147. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۲۸.
  148. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴ ح ۳۸.
  149. بحارالانوار، ج۲۸، ص۹۷.
  150. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۰؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۴۴؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۶۷.
  151. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۱.
  152. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۳۸؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۹؛ بحارالانوار، ج۲۸ ص۹۹.
  153. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۳۶؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۲؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۷.
  154. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۱.
  155. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۹.
  156. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۰.
  157. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۷۳، ح۵۹.
  158. بحارالانوار، ج۲۸، ص۹۷.
  159. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۴۰، ح۳۳.
  160. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۹.
  161. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۷۳، ح۵۹.
  162. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۴.
  163. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۳۹.
  164. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۹۳؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص ۱۶۱؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۲۷۷؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۹۶–۹۷.
  165. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۳.
  166. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۳.
  167. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۳.
  168. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۴۳.
  169. عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۱؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۲۲۸.
  170. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۳.
  171. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۴۲.
  172. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۲۹.
  173. بحارالانوار، ج۲۸، ص۱۰۱.
  174. بحارالانوار، ج۲۸، ص۱۰۲.
  175. بحارالانوار، ج۲۸، ص۲۵۹، ح۴۲.
  176. غدیر در قرآن، ج۱، ص۱۳۰.
  177. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۳.
  178. بحارالانوار، ج۲۸، ص۹۷؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۵–۱۱۶.
  179. بحارالانوار، ج۲۸، ص۹۷–۹۸.
  180. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۳۵.
  181. ارشاد القلوب، ج۲، ص۱۹۶؛ بحارالانوار، ج۲۸، ص۹۸.
  182. غدیر در قرآن، ج۱، ص۱۳۲–۱۳۳.
  183. غدیر در قرآن، ج۱، ص۱۳۳–۱۳۵.
  184. غدیر در قرآن، ج۱، ص۱۳۵–۱۳۶.
  185. غدیر در قرآن، ج۱، ص۱۳۶–۱۳۷.
  186. غدیر در قرآن، ج۱، ص۱۳۷.
  187. الکافی، ج۲، ص۲۱.
  188. غدیر در قرآن، ج۱، ص۱۳۹.
  189. غدیر در قرآن، ج۱، ص۱۴۰.
  190. بحارالانوار، ج۹۴، ص۱۱۵.
  191. اسرار غدیر، ص۱۳۸–۱۴۰، بخش ۲.
  192. اسرار غدیر، ص۱۳۹، بخش۲.
  193. غدیر در قرآن، ج۱، ص۱۴۳–۱۴۴.
  194. غدیر در قرآن، ج۱، ص۱۴۴.
  195. غدیر در قرآن، ج۱، ص۱۴۵.
  196. غدیر در قرآن، ج۱، ص۱۴۶.
  197. غدیر در قرآن، ج۱، ص۱۰۳–۱۰۸.
  198. غدیر در قرآن، ج۱، ص۱۴۷.
  199. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۲۲، ح۱۶؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۳، ح۲۳۴.
  200. غدیر در قرآن، ج۱، ص۱۴۸–۱۴۹.
  201. بحارالانوار، ج۹۴، ص۱۱۵.
  202. بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۶۱.
  203. شرح شافیة ابن‌الحاجب، ج۱، ص۹۲.
  204. امام‌شناسی و پاسخ به شبهات، ج۱، ص۲۴۷–۲۴۸.
  205. فروغ هدایت، ص۳۰۵.
  206. فروغ هدایت، ص۳۰۱.
  207. امام‌شناسی و پاسخ به شبهات، ج۱، ص۲۴۸.
  208. الکافی، ج۲، ص۱۸، ح۳.
  209. الکافی، ج۲، ص۱۸، ح۵.
  210. تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۳۱.
  211. برای نمونه نگاه کنید: تفسیر فرات الکوفی، ص۵۰۵–۵۰۶.
  212. برای نمونه نگاه کنید: شواهد التنزیل، ج۲، ص۳۸۱–۳۸۵.
  213. فروغ هدایت، ص۳۰۳.
  214. عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج۲، ص۱۳۰.
  215. امام‌شناسی و پاسخ به شبهات، ج۱، ص۲۴۹.
  216. امام‌شناسی و پاسخ به شبهات، ج۱، ص۲۶۲.
  217. برای نمونه نگاه کنید: الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۳۰.
  218. ینابیع المودة، ج۲، ص۲۹۳.
  219. بر کرانه غدیر، ص۸۴.
  220. بحارالانوار، ج۲۱، ص۳۸۸؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۲؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۶؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۹۵.
  221. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۴۲–۱۴۸.

منابع

  • إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات؛ محمد بن حسن حر عاملی، تحقیق: علاءالدین اعلمی، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۲۵ق.
  • الاحتجاج؛ احمد بن علی طبرسی، تحقیق: محمدباقر موسوی خرسان، مشهد: نشر المرتضی، ۱۴۰۳ق.
  • إرشاد القلوب المنجی من عمل به من ألیم العقاب؛ حسن بن ابی‌الحسن محمد الدیلمی، تحقیق: سید هاشم میلانی، تهران: انتشارات اسوه، ۱۳۸۲ش.
  • أسباب نزول القرآن؛ أبی‌الحسن علی بن أحمد الواحدی، تحقیق: کمال بسیونی زغلول، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۱ق.
  • اسرار غدیر؛ محمدباقر انصاری، تهران: نشر تک، ۱۳۸۴ش.
  • الإقبال بالأعمال الحسنة فیما یعمل مرة فی السنة؛ سید علی بن موسی بن طاووس، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم: مکتب الإعلام الإسلامی، ۱۴۱۸ق.
  • الامالی؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، تحقیق: محمدباقر کمره‌ای، تهران: انتشارات کتابچی، ۱۳۷۶ش.
  • امام‌شناسی و پاسخ به شبهات؛ علی‌اصغر رضوانی، قم: انتشارات مسجد جمکران، ۱۳۸۶ش.
  • بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار؛ محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
  • بر کرانه غدیر؛ محمدباقر انصاری، تهران: نهاد کتابخانه‌های عمومی (اداره کل امور فرهنگی)، ۱۳۹۰ش.
  • البرهان فی تفسیر القرآن؛ هاشم بن سلیمان بحرانی، قم: مؤسسة البعثة (مرکز الطباعة و النشر)، ۱۴۱۵ق.
  • ترجمة الإمام علی بن أبی‌طالب علیه السلام من تاریخ مدینه دمشق؛ علی بن حسن (ابن‌عساکر)، تحقیق: محمدباقر محمودی، بیروت: مؤسسة المحمودی للطباعة و النشر، ۱۳۹۸ق.
  • تفسیر العیاشی؛ محمد بن مسعود عیاشی، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران: مکتبة العلمیة الاسلامیة، ۱۳۸۰ق.
  • تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان؛ حسن بن حسین قمی نیشابوری، تحقیق: زکریا عمیرات، بیروت: دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۶ق.
  • تفسیر فرات الکوفی؛ فرات بن ابراهیم کوفی، تحقیق: محمد الکاظم، تهران: وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامی (مؤسسة الطبع و النشر)، ۱۴۱۰ق.
  • التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)؛ محمد بن عمر فخر رازی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.
  • تفسیر المنار (تفسیر القرآن الحکیم)؛ محمد رشیدرضا، قاهره: الهیئة المصریة العامة للکتاب، ۱۹۹۰م.
  • التهذیب فی التفسیر؛ محسن بن محمد (حاکم جشمی)، تحقیق: عبدالرحمن بن سلیمان سالمی، قاهره: دار الکتاب المصری، ۱۴۴۰ق.
  • الجامع لأحکام القرآن؛ محمد بن احمد قرطبی، تهران: انتشارات ناصر خسرو، ۱۳۶۴ش.
  • الدر المنثور فی التفسیر المأثور؛ عبدالرحمن بن ابی‌بکر سیوطی، بیروت: دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
  • دلائل الامامة؛ محمد بن جریر طبری صغری، تحقیق: قسم الدراسات الإسلامیة مؤسسة البعثة، قم: مؤسسة البعثة، ۱۴۱۳ق.
  • روضة الواعظین و بصیرة المتعظین؛ محمد بن احمد فتال نیشابوری، تحقیق: محمدمهدی خرسان، قم: منشورات الرضی، ۱۳۷۵ش.
  • ژرفای غدیر؛ محمدباقر انصاری، قم: انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۳ش.
  • شرح شافیة ابن‌الحاجب؛ رضی‌الدین محمد بن حسن استرآبادی، تحقیق: محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت: دار الکتب العلمیة، بی‌تا.
  • شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی الآیات النازلة فی أهل البیت صلوات الله و سلامه علیهم؛ عبیدالله بن عبدالله حسکانی، تحقیق: محمدباقر حسکانی، تهران: وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامی (مؤسسة الطبع و النشر)، ۱۴۱۱ق.
  • عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری؛ محمود بن أحمد الغیتابی الحنفی (بدرالدین العینی)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا.
  • عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال؛ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی‏، تحقیق: محمدباقر موحد ابطحی اصفهانی‏، قم: مؤسسة الإمام المهدی علیه السلام، ۱۳۸۲ش.
  • عیون أخبار الرضا؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، تحقیق: مهدی لاجوردی، تهران: انتشارات جهان، بی‌تا.
  • الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب؛ عبدالحسین امینی، قم: مرکز الغدیر للدراسات الإسلامیة، ۱۴۱۶ق.
  • غدیر در قرآن، قرآن در غدیر؛ محمدباقر انصاری، قم: انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۷ش.
  • غدیر کجاست؟؛ محمدباقر انصاری، قم: انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۶ش.
  • فتح البیان فی مقاصد القرآن؛ صدیق بن حسن قنوجی بخاری، تحقیق: ابراهیم شمس‌الدین، ۱۴۲۰ق.
  • فتح القدیر؛ محمد بن علی بن محمد بن عبدالله شوکانی یمنی، دمشق: دار ابن کثیر و دار الکلم الطیب، ۱۴۱۴ق.
  • فروغ هدایت: در اثبات شایستگی حضرت امیرالمؤمنین و ائمه معصومین علیهم السلام برای زمامداری مسلمانان؛ سید علی موسوی بهبهانی، ترجمه: علی دوانی، تهران: انتشارات رهنمون، ۱۳۸۲ش.
  • الفصول المهمة فی معرفة الأئمة علیهم السلام؛ علی بن محمد (ابن‌صباغ مالکی)، تحقیق: سامی الغریری، قم: مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث (سازمان چاپ و نشر)، ۱۴۲۲ق.
  • فضائل الثقلین من کتاب توضیح الدلائل علی ترجیح الفضائل؛ شهاب الدین أحمد شافعی ایجی، تحقیق: حسین حسنی بیرجندی، تهران: المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الإسلامیة (المعاونیة الثقافیة، مرکز التحقیقات و الدراسات العلمیة)، ۱۴۲۸ق.
  • الکافی؛ محمد بن یعقوب کلینی، تحقیق: علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران: دار الکتب الإسلامیة، ۱۴۰۷ق.
  • کتاب سلیم بن قیس الهلالی؛ سلیم بن قیس هلالی، تحقیق: علاءالدین موسوی، تهران: مؤسسة البعثة (قسم الدراسات الإسلامیة)، ۱۴۰۷ق.
  • نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الأنوار للعلم الحجة آیة الله السید حامدحسین اللکهنوی؛ سید علی حسینی میلانی، بی‌جا: سید علی حسینی میلانی، ۱۴۱۴ق.
  • النور المشتعل من کتاب ما نزل من القرآن فی علی علیه السلام؛ ابونعیم احمد بن عبدالله اصفهانی، تحقیق: محمدباقر محمودی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی (سازمان چاپ و انتشارات)، ۱۴۰۶ق.
  • المصباح (جنة الأمان الواقیة و جنة الإیمان الباقیة)؛ ابراهیم بن علی کفعمی، قم: دار الرضی، ۱۴۰۵ق.
  • مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول علیهم السلام؛ محمد بن طلحه نصیبی، تحقیق: ماجد بن احمد العطیه، بیروت، مؤسسة ام القری للتحقیق و النشر، ۱۴۲۰ق.
  • المودة فی القربی؛ علی بن شهاب‌الدین همدانی، بغداد: الموسم (مجله)، ۱۹۹۰م.
  • الیقین باختصاص مولانا علی علیه‌السلام بامرة المؤمنین؛ سید علی بن موسی بن طاووس، تحقیق: محمدباقر انصاری، قم: مؤسسه دار الکتاب الجزائری، ۱۴۱۳ق.
  • * ینابیع المودة لذوی القربی ؛ سلیمان بن ابراهیم قندوزی، قم: دار الأسوة للطباعة و النشر، ۱۴۲۲ق.