تصوّف

از ویکی غدیر

ابطال حمل امامت در حديث غدير بر امامت تصوّف[۱]

يكى از شبهات و به تعبير بهتر انحرافاتى كه بر حدیث غدیر وارد كرده ‏اند حمل امامت در حدیث غدیر بر امامت تصوّف است! مولوى سلامت‏ على شبهه‏ اى را مطرح كرده كه خود دربردارنده اعتراف به دلالت حديث غدير بر امامت سرورمان امیرالمؤمنین ‏علیه السلام است. وى چون شبهات بافته شده پيرامون حديث غدير را براى جلوگيرى از دلالت آن بر مطلوب حقّ بسنده نديده، و از سوى ديگر نتوانسته دلالت حديث بر امامت را نفى كند، امامت مستفاد از اين حديث شريف را بر امامت صوفيانه و باطنى حمل كرده است! وى در كتابش «تبصره» گفته است:

نزد اهل‏ سنت در امامت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام شكى نيست و آن عين ایمان است، اما سزاوار است كه مفاد احاديث غدير امامت معنوى باشد نه خلافت. اين از كلام اهل ‏سنت و علماى صوفيّه استفاده مى ‏شود. از اينجاست كه بيعت همه سلسله‏ هاى صوفيان به اميرالمؤمنين على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام مى‏ رسد، و به وسيله آن حضرت به رسول جنّ و انس.

اين شبهه به چند وجه باطل است:

تأويل نبوت با اين تأويل در امامت

دليلى كه مسلمانان مى ‏توانند با آن منكران پيامبرى محمد رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه و آله را ملزم كنند، بشاراتى است كه در كتب آسمانى پيشين و انبياء سلف‏ عليهم السلام در نبوت حضرتش وارد شده است.

بى‏ گمان، مخالفان از پذيرش اين بشارات كه دانشمندان مسلمان از كتاب ‏هاى ايشان بيرون آورده ‏اند گريزى ندارند، زيرا اين بشارات مستخرج از كتب آنان است و آشكارا به پيامبرى خاتم ‏النبيين‏ صلى الله عليه و آله دلالت مى ‏كنند.

بنابراين، اگر تأويل اهل ‏سنت در مورد حديث غدير درست باشد كه آن را بر امامت باطنى حمل كنند، براى اهل كتاب نيز جايز خواهد بود كه نبوت پيامبر ما را اين گونه زير سؤال ببرند؛ اينكه آن را تأويل و بر معناى لغوى لفظ يعنى «والايى» حمل كنند!

حمل امامت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بر امامت صوفيانه! مانند حمل نبوت رسول‏ اللَّه ‏صلى الله عليه وآله به معناى لغوى و نه اصطلاحى نبوت از سوى منكران است. اگر اين باطل است آن هم باطل است.

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از صوفيه نيست

اين تأويل و حمل امامتى كه حدیث غدیر به آن دلالت مى‏ كند بر امامت باطنيّه ‏اى كه صوفيه مى‏ گويند، در صورتى درست است كه امیرالمؤمنین ‏علیه السلام از صوفيه باشد! حافظ ابن‏ جوزى صوفى بودن امام‏ عليه السلام و ديگر صحابه را انكار كرده، و كلام ابونعیم اصفهانی را كه ايشان را از شمار صوفيه آورده زشت دانسته و گفته است:

ابونعيم اصفهانى براى صوفيه كتاب «حلية الأولياء» را نوشت، و در آن مطالب زشتى آورد، و شرم نكرد و نام ابوبكر و عمر و عثمان و علی بن ابی طالب ‏علیه السلام و صحابه بزرگوار را در شمار صوفيه آورد.[۲]

اگر آوردن نام امیرالمؤمنین ‏علیه السلام در شمار صوفيان بی ‏شرمى باشد، بى‏ گمان حمل حدیثى كه دالّ بر امامت او است به امامت صوفيانه نيز بى‏ شرمى خواهد بود.

ردود شاه ولى‏ اللَّه بر عقايد صوفيه

شاه ولى ‏اللَّه دهلوى -  پدر مخاطب ما دهلوى -  در كتابش «قرّة العينين» در ردّ عقايد صوفيه و بيان عدم ثبوت آنها از شرع شريف بسيار تلاش كرده است. محال است كسى از آن سخنان آگاه شده باشد و حديث غدير را بر اين محمل ناروا حمل كند!

امامت بر خلاف ديگر مقامات، مبتنى بر اظهار است

مولوى اسماعيل در «رساله امامت» خاطرنشان كرده كه امامت سايه رسالت و مانند آن است و مبنايش بر اظهار نهاده شده نه بر اخفاء، اما ساير ارباب ولايت چنين نيستند. از اين رو، جايز نيست گفتارهاى صادر شده از ائمه در بيان امامتشان بر خودستايى و مانند آن حمل شود.

اين سخن مى‏ رساند امامتى كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اشعارش از آن سخن گفته و آن را اظهار كرده و آشكارا به آن افتخار نموده امامت باطنى نيست، و گرنه آن را اظهار نمى‏ كرد و مدّعى آن نمى‏ شد.

تصريح دهلوى به لزوم حمل كلام خدا و رسول‏ صلى الله عليه و آله و على‏ عليه السلام بر ظاهر آن

دهلوى در نخستين باب «تحفه اثنى ‏عشريه» تصریح كرده كه روش اهل‏ سنت اين است كه سخنان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را بر ظاهر آن حمل كنند. چنانكه كلام خدا و كلام رسول ‏صلى الله عليه و آله نيز چنين است، و همگى بايد بر معناى ظاهرى آن ها حمل شوند. پس از اين اقرار، مى‏ بينيم لفظ امامت در اشعار امیرالمؤمنین ‏علیه السلام آمده، و شكى نيست كه «امامت» در معناى مصطلح آن ظهور دارد نه امامت صوفيانه. از اين رو، نزد دهلوى و چنانكه خود تصريح كرده، نزد اهل‏ سنت گردانيدن لفظ از معناى ظاهرى‏ اش نادرست است.

تصريح دهلوى به حمل نصوص كتاب و سنت بر معناى ظاهرى

دهلوى در باب نبوت كتاب «تحفه اثنى ‏عشريه» مى ‏نويسد:

عقيده دوازدهم: نصوص قرآن و احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله همه محمول بر معانى ظاهرى هستند. سَبْعيّه از اسماعيليه، و خطابيّه و منصوريّه و مَعمَريّه و باطنيّه و قرامطه و رِزاميّه از فرقه‏ هاى شيعه عقيده دارند كه آنچه در كتاب و سنت از وضو و تيمم و نماز و روزه و زكات و حج و بهشت و دوزخ و قيامت و حشر وارد شده بر ظاهر آن حمل نمى‏ شود، بلكه اشاره است به چيزهاى ديگر كه آنها را جز امام معصوم نمى ‏داند.

وى سپس نمونه‏ هايى از اقوال اين فرقه‏ ها در موضوع سخنش نقل كرده، و گفته كه گردانيدن نصوص قرآن و احاديث از ظواهر آن ها از كارهاى ملحدان و زنديقان است. اين عمل زشت، بدى‏ ها و رسوايى‏ ها بسيارى را در پى دارد و ستون‏ هاى دين به سبب آن فرو مى‏ ريزد.

بنا بر همه اينها، تأويل حدیث غدیر و گردانيدن آن از معنايى كه در آن ظهور دارد، و همچنين اشعار اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و حسّان و قيس بن سعد و ساير احاديث وارد شده در امامت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام، از آشكارترين مصاديق سخن دهلوی است كه چنين كارى از كارهاى ملحدان و زنديقان و موجب ويران شدن پايه ‏هاى دين حنيف است.

استدلال ابوبكر به حديث «الأئمَّةُ مِن قُرَيشٍ» براى خلافتش

تأويل مذكور با مقتضاى استدلال ابوبکر به حديث «الأئِمَّةُ مِن قُرَيشٍ» بر خلافتش در مقابل انصار مخالف است، چرا كه مقتضاى استدلال به حديث مذكور اين است كه حديث ظاهر در معناى امامت و جانشينى رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله باشد؛ يعنى معناى مصطلح نه امامتى كه در تصوف مطرح است. ابوبكر به همين ظهور استناد و به آن احتجاج كرده است. اگر امامت دالّ بر خلافت نبود، وى براى اثبات اينكه جانشين رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله است به اين حديث استناد نمى‏ كرد. احتجاج ابوبكر به اين حديث براى اثبات خلافتش در كتاب ‏هاى سيره و تاريخ آمده است.

نزد اهل ‏سنت، امامت به معناى خلافت است

شاه ولى ‏اللَّه دهلوى تصريح كرده[۳]كه نزد اهل‏ سنت امامت و خلافت مترادف اند. بنابراين، در اشعار اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و حسّان و قيس مراد از «الامام» خليفه است، نه امام به معناى صوفيانه. اين نيز تأويل حديث غدير را باطل مى‏ كند و نشان مى‏ دهد كه تأويل مذكور مخالف مذهب و معتقَد اهل‏ سنت است.

«امامت» رياستِ دين و دنياست

امامت مصطلح كه نزد اهل ‏سنت مترادف «خلافت» يا همان رياست عامّه در دين و دنياست، و عالمان بزرگ اهل ‏سنت به اين مطلب تصريح كرده ‏اند.

فخر رازى مى ‏نويسد: امامت رياست عامه شخصى از اشخاص در دين و دنياست. قيد «عامّه» براى اين است كه رئيس و قاضى و مانند اينها از تعريف خارج شوند. قيد «شخصى از اشخاص» براى اين است كه هر گاه امام را به سبب فسقش عزل كردند «كلّ امت» از تعريف خارج شوند، چرا كه «كلّ امت» شخص واحد نيست.[۴]

تَفتازانى گويد: امامت رياست عامه در دين و دنياست، به عنوان جانشينىِ پيامبر.[۵] تعريف امامت در شرح تجريد قوشچى و ديگر كتب كلامى نيز همين است، و دهلوى هم در آغاز باب امامت «تحفه اثنى ‏عشريه» امامت را اين گونه تعريف كرده است.

به نصّ اشعار اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و اشعار حسّان و قيس در روز غدير، امامت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام ثابت شد. اين امامت براى همه مسلمانان نيز ثابت شد كه ابوبكر و عمر هم در شمار آن ها بودند، و عمر در آن روز به حضرت امیر عليه السلام گفت: گوارايت باد اى پسر ابوطالب، كه اينک مولاى هر مرد و زن مؤمنى گشتى.

بنا بر همه اينها، در ثبوت امامت عامه براى حضرتش شكى نمى ‏ماند. زيرا اگر مراد از امامت ثابت شده در روز غدير امامت عامه باشد مطلوب ثابت مى‏ شود، و اگر مراد امامت در بعضى از امور باشد؛ آن امور يا به دين مربوط اند يا به دنيا، كه در هر صورت ثبوت امامت براى على ‏عليه السلام حتى در امرى از امور مستلزم بطلان خلافت خلفاى سه گانه است.

چرا كه امامت وى -  هر چند كه در امرى از امور باشد -  به اين معنى است كه خلفاى سه گانه در آن امر خاص امام نبوده بلكه مأموم على‏ عليه السلام بوده ‏اند.

در نتيجه، عموميت امامت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام ثابت مى‏ شود، و عموميت امامت خلفاى سه گانه باطل مى‏ گردد.

وقتى بطلان عموميت امامت اينان ثابت شود، بطلان تقدّمشان بر حضرت امير عليه السلام نيز ثابت خواهد شد، چرا كه جايز نيست مأموم بر امام مقدّم شود. بنابراين، روشن شد كه تأويل مذكور از حديث غدير هيچ سودى براى اهل‏ سنت ندارد.

امامت مستلزم عصمت است

امامت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام از اشعار وى و اشعار حسّان بن ثابت و قيس بن سعد بن عُباده ثابت شد. اگر على‏ عليه السلام امام باشد، از همه گناهان معصوم خواهد بود، و اگر معصوم باشد خلافتش ثابت شده، و خلافت آنها كه خود را از او پيش انداختند باطل مى‏ شود، چرا كه تقدّم غير معصوم بر معصوم عقلاً قبيح و بلكه از اقبح قبايح است.

فخرالدين رازى به دلالت لفظ «امام» بر «معصوم از همه گناهان» اعتراف كرده و نوشته است:

آيه «إنّى جاعِلُكَ لِلناسِ إماماً»[۶]: من تو را امام همه مردم قرار مى‏ دهم، دلالت مى‏ كند كه ابراهیم‏ علیه السلام از همه گناهان معصوم بود، زيرا امام كسى است كه از او پيروى و به او اقتدا مى‏ شود، و اگر گناهى از او سر زند پيروى از او در آن كار بر ما واجب نخواهد بود. و گرنه لازم مى ‏آيد كه انجام دادن معصيت بر ما واجب باشد، و اين محال است، چرا كه معصيت از آن رو معصيت است كه انجام دادنش ممنوع است و وجوب انجام آن به اين معنى است كه ترک كردن آن ممنوع است، و جمع بين اين دو محال است.

منبع

دانشنامه غدیر،جلد ۶،صفحه ۷۵.

پانویس

  1. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص۷۳۳-۷۳۸.
  2. تلبيس ابليس: ص ۱۵۹.
  3. ازالة الخفاء: مقصد اول از باب هفتم.
  4. نهاية العقول (مخطوط).
  5. شرح المقاصد: ج ۵ ص ۲۳۲.
  6. بقره/۱۲۴.