پرش به محتوا

جریر بن عبدالله بجلی

از ویکی غدیر
جریر بن عبدالله بجلی
اطلاعات فردی
نام کاملجریر بن عبدالله بن جابر بن مالک بن نصر بن ثعلبة بن جشم بن عویف بن حزیمة بن حرب بن علی بجلی
سرشناسیصحابی پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله، فرمانده سپاه اسلام، والی همدان
وفاتحدود سال‌های ۵۱ تا ۵۴ ق
خویشان سرشناسعموی مادر عبدالله بن حسن الحسن از سادات علوی
اطلاعات علمی
مذهباهل سنت
اطلاعات فرهنگی
زمینه فعالیتفرمانده نظامی، والی، فرستاده امام علی علیه السلام به معاویه
علت شهرتیکی از فرماندهان فتوحات اسلامی


جریر بن عبدالله بن جابر بن مالک بن نصر بن ثعلبة بن جشم بن عویف بن حزیمة بن حرب بن علی بجلی. از اصحاب پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله بود که در سال دهم هجری به مدینه آمد و اسلام آورد. او در دوران خلفا، از سرداران سپاه اسلام بود و نقش مهمی در فتوحات و فرماندهی قبایل داشت، از جمله والی همدان بود و تا سال‌های پایانی عمر در فعالیت‌های نظامی و سیاسی شرکت داشت.

روایت حدیث غدیر[۱]

یکی از صحابه که حدیث غدیر را نقل کرده جریر بن عبدالله بن جابر بجلی (م ۵۱ یا ۵۲ یا ۵۳ یا ۵۴ ق) است. هیثمی در «مجمع الزوائد» و طبرانی در «المعجم» و سیوطی در «تاریخ الخلفاء» و ابن کثیر در «البدایة و النهایة» و متقی هندی در «کنز العمال» و وصابی در «الاکتفاء» و بدخشی در «مفتاح النجا» حدیث غدیر را ضمن واقعه غدیر از جریر بن عبداللَّه نقل کرده است. همچنین خوارزمی در مقتل خود وی را از راویان حدیث غدیر شمرده است.[۲]

توجد روايته الحديث في مجمع الزوائد للحافظ الهيثمي (9/ 106) نقلًا عن المعجم الكبير للطبراني بإسناده عنه، قال: شهدنا الموسم في حِجّة الوداع، فبلغنا مكاناً يقال له: غدير خُمّ، فنادى:الصلاة جامعة، فاجتمع المهاجرون و الأنصار، فقام رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم وسطنا، قال:

«يا أيّها الناس بِمَ تَشهدون؟ قالوا: نشهد أن لا إله إلّا اللَّه. قال: ثمّ مَهْ؟ قالوا: و أنَّ محمداً عبده و رسوله. قال: فمن وليّكم؟ قالوا: اللَّه و رسوله مولانا.

ثمّ ضرب بيده إلى عضد عليّ، فأقامه، فنزع عضده، فأخذ بذراعيه، فقال: من يكن اللَّه و رسوله مولاه فإنَّ هذا مولاه، اللّهمّ والِ من والاه، و عادِ من عاداه، اللّهمّ من أحبّه من الناس فكن له حبيباً، و من أبغضه فكن له مبغضاً، اللّهمّ إني لا أجد أحداً استودعه في الأرض بعد العبدَين الصالحَين‏ [غيرك‏]، فاقضِ له بالحسنى». قال بِشْر: قلتُ: مَنْ هذان العبدان الصالحان؟ قال: لا أدري.[۳]

جریر بن عبدالله بجلی نقل می کند: ما در حجة الوداع، محلّی به نام غدیر خم حاضر شدیم. نماز جماعت برگزار شد و مهاجران و انصار گرد آمدند. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله وسط جمع ایستاد و پرسید: «ای مردم، چه شهادت می‌دهید؟» گفتند: «شهادت می‌دهیم که هیچ معبودی جز خدا نیست.» پیامبر پرسید: «چه چیز دیگری؟» پاسخ دادند: «شهادت می‌دهیم که محمد بنده و فرستادهٔ خداست.» سپس پرسید: «پس ولیّ شما کیست؟» گفتند: «خدا و پیامبرش ولیّ ما هستند.»

سپس دستش را به سوی علی علیه‌السلام برد و او را برپا داشت، بعد بازوهایش را گرفت و فرمود: «هر کس خدا و پیامبرش ولیّ او باشد، پس این علی ولیّ اوست. خدایا! دوست بدار آن که دوستش دارد و دشمن بدار آن که دشمنش دارد. خدایا! هر کس علی را دوست داشته باشد، تو نیز او را دوست بدار و هر کس علی را دشمن بدارد، تو نیز دشمنش باش. خدایا! کسی را که بعد از این دو بنده صالح (که حضرت علی و پیامبر هستند) به تو می‌سپارم نمی‌یابم، پس برایش به نیکی حکم فرمای.» بِشر پرسید: «این دو بنده صالح کیستند؟» پاسخ داده شد: «نمی‌دانم.»

کتمان غدیر و نفرین امیرالمؤمنین علیه السلام[۴]

یکی از افرادی که غدیر را کتمان کرد و از شهادت دادن برای آن سرباز زد جریر بن عبدالله بجلی است

با گذشت بیست و پنج سال، چه کسی احتمال می‌داد خاکسترِ سیاه سقیفه اثری از غدیر در دل‌ها باقی گذاشته باشد. اما بنیان گذارش چنان برنامه ای تدارک دیده که هیچ اقدامی قادر به محو آن نمی‌توانست باشد.

شاید فرصت دیگری پیش نیاید که یک اتمام حجت کامل عیار عمومی برای غدیر در جمع حاضران انجام شود. پس تا صاحب غدیر زنده است و قدرت را در دست دارد حساس‌ترین زمان برای اجرای این هدف است، که یک روز هم نباید آن را به تأخیر انداخت.

باید مجلسی لایق این هدف و این موقعیت پر حساسیت تنظیم کرد، که از نظر مکان و افراد پاسخگو باشد همان گونه که گفته‌های چنین مجلسی باید با اهداف آن تطابق کامل داشته باشد. به دلیل همین حساسیت، مکان چنین مجلسی میدان بزرگ کوفه در فضای باز تعیین شد، که از نظر موقعیت جغرافیایی مرکزی‌ترین نقطه پایتخت کشور پهناور اسلام بود، که شامل حجاز و عراق و شام و ایران می‌شد.

میدانی که دقیقاً کنار مسجد کوفه و دار الاماره قرار داشت و جایی وسیع تر و همگانی تر و حساس تر از آن وجود نداشت از نظر افراد صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله که در غدیر حاضر بودند، چه از دوستان غدیر و چه از مخالفین آن به مجلس دعوت شدند، تا گذشته از حضور در مجلس درباره آن شهادت دهند، و باید پیش‌بینی می‌شد که اگر به نیت تخریب غدیر درباره آن شهادت ندادند چه عکس العملی انجام شود.

اکنون صاحب غدیر حکومت را در دست داشت و کار زدودنِ آثار سقیفه آغاز شده بود. احیای غدیر نشانه‌گیری قلب سقیفه با تیر فولادین ولایت بود، که امیرالمؤمنین علیه السلام در اولین اقدامات خود دست به کار آن شد. شیوه تبلیغ غدیر در آن شرایط، استفاده از شهرت و شیوع خبر آن بود که طرفداران سقیفه هم به عنوان جذاب‌ترین خاطره زندگی آن را به یاد داشتند، حتی اگر جنگ بدر و اُحُد و خیبر را فراموش کرده بودند!

مجلسی عظیم و غیرعادی تشکیل شد، که تا آن زمان مردم تجربه نکرده بودند. در میدان بزرگ کوفه سیل عظیم جمعیت آمدند و در برابر منبری آماده نشستند، و در ردیف‌های اول جلوی منبر حاضرین در غدیر را نشاندند. با آماده شدن مجلس، امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان حاکم مطلق کشور بزرگ اسلام بر فراز منبر قرار گرفت و صحابه را درباره غدیر دو گونه قسم داد.

یکی اینکه به اصل واقعه غدیر شهادت دهند و دیگر اینکه جزئیات ماجرا را برای مردم بازگو کنند. حضرت در آن موقعیت استثنائی، حاضرین غدیر را از این جهت که به صورت سمعی و بصری در غدیر حاضر بوده‌اند و با تمام وجود در همه مراحل آن ماجرا حضور داشته و آن را به‌طور ملموس شاهد بوده‌اند، ملزم کرد که مشاهدات خود را برای نسلی که در آن روز نبوده‌اند بازگو کنند.

در چنین شرایطی که سقیفه رنگ می‌باخت و صاحب غدیر برای احیای آن آستین بالا زده بود، و عِده ای از صحابه حاضر در غدیر نیز در اجتماع حضور داشتند، امیرالمؤمنین علیه السلام مجلسی استثنائی برای این منظور تدارک دید. آن حضرت طی یک دعوت عمومی مردم را به میدان بزرگ کوفه فرا خواند، که مقابل مسجد کوفه و ساختمان حکومتیِ دار الاماره قرار داشت. در آنجا منبری نصب کردند و مردم جمع شدند و مجلسی بسیار عظیم و پرابهت تشکیل شد.

استفاده از شهرت غدیر برای نسلی که ربع قرن از آن فاصله داشتند، فقط به این طریق عملی می‌شد که حاضران ۲۵ سال پیش در غدیر در پیشگاه ملت بپا خیزند و آنچه به چشم خود دیده‌اند بازگو کنند. این بود که صاحب غدیر امیرالمؤمنین علیه السلام بر فراز منبر قرار گرفت و اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله در ردیف‌ه ای اول جلوی منبر نشستند. در این حال که مردم نمی‌دانستند حضرت از کجا آغاز خواهد کرد و هدف از این اجتماع چیست، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

به خدا قسم می‌دهم باقیماندگان از کسانی که پیامبر صلی الله علیه و آله را دیده‌اند، و در روز غدیر خم در بازگشت از حجةالوداع از آن حضرت شنیده‌اند که درباره من - در حالی که دستان مرا بلند کرده بود - فرمود: مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ وَ اَحِبَّ مَن اَحَبَّهُ. قسم می‌دهم هر کس این واقعه را حاضر بوده و به چشم خود دیده و به گوش خود شنیده، برخیزد و شهادت دهد.

پس از این کلام حضرت، حساسیت مجلس هنگامی بیشتر شد که عده زیادی - که حداقل سی نفر ذکر شده‌اند - برخاستند و واقعه و خطبه غدیر را بازگو نمودند و شهادت خود را نسبت به آن اعلام کردند. حساسیت دیگری که این مجلس با آن همه اهمیت پیدا کرد کوتاهی چند نفر از صحابه در شهادت درباره غدیر بود.

امیرالمؤمنین علیه السلام دید چند نفر از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله برای شهادت برنخاستند، و گویی سکوت آنان توجه مردم را جلب کرده بود. لازم بود برای اثبات شهرت غدیر و جلوگیری از هر گونه شک و شبهه درباره آن اقدامی صورت گیرد که لال مانده‌های سقیفه را بر سر جایشان بنشاند.

لذا حضرت نگذاشت تأثیر منفی این حرکت منافقانه غدیر را بشکند و فرمود: جلوی این منبر چهار نفر از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله هستند (که از آنها انتظار شهادت دادن می‌رود) که عبارتند از انس بن مالک و براء بن عازب و اشعث بن قیس و خالد بن یزید! لذا فرمود: در جلوی این منبر چهار نفر از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله هستند (که از آنها انتظار شهادت دادن می‌رود) که عبارتند از انس بن مالک و براء بن عازب و اشعث بن قیس و خالد بن یزید. سپس رو به آنان کرده فرمود:

شما که در غدیر حاضر بوده‌اید، چرا برنمی‌خیزید و شهادت نمی‌دهید؟ گفتند: سنِّ ما بالا رفته و فراموش کرده‌ایم!!! حضرت رو به آنان کرده فرمود:

ای انس، اگر از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیده‌ای که فرمود: مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاهُ، و امروز برنمی‌خیزی برای من به ولایت شهادت دهی، از دنیا نروی مگر آنکه به بَرَص (پیسی) مبتلا گردی که نتوانی آن را پنهان کنی.

و تو ای اشعث، اگر از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدی که می‌فرمود: مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، و امروز برای من به ولایت شهادت نمی‌دهی، از دنیا نروی مگر آنکه خداوند چشمانت را کور کند.

و اما تو ای خالد بن یزید، اگر از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیده‌ای که می‌فرمود: مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ و امروز به ولایت برای من شهادت نمی‌دهی، خدا تو را به مرگ جاهلیت بمیراند.

و اما تو ای براء بن عازب، اگر از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیده‌ای که می‌فرمود: مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، و امروز به ولایت من شهادت نمی‌دهی، خدا تو را در همانجایی که از آن هجرت کرده‌ای (یعنی یمن) بمیراند.

حضرت هر یک از آنان را - به دلیل اینکه دانسته کتمان می‌کنند - نفرین کرد، اما این چهار نفر بر عناد خود ادامه دادند و برای شهادت برنخاستند.

خدا هم هر یک را به نفرین امیرالمؤمنین علیه السلام مبتلا کرد. چهار نفر دیگر هم بودند که برای شهادت برنخاستند و حضرت هر یک از آنان را نیز نفرینی کرد که مبتلا شدند: جالب است که زید بن ارقم در زمان عثمان به درخواست امیرالمؤمنین علیه السلام در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و در حضور مردم درباره غدیر شهادت داد، گذشته از اینکه متن کامل خطبه غدیر را هم نقل کرده است؛ ولی در چنین مجلسی که در سایه امنیت صاحب غدیر به راحتی می‌توانست شهادت دهد، از شهادت درباره آن سرباز زد!

به دو مورد مذکور در بخش اول کتاب «تبلیغ غدیر در سیره معصومین علیهم السلام» مراجعه شود. جریر بن عبدالله بجلی، یزید بن ودیعه، عبدالرحمن بن مدلج؛ و بدین صورت بر همه ثابت شد که شهرت و معروفیت غدیر مسئله ای انکار ناپذیر است.[۵] این نفرین برای احیای غدیر و اثبات دروغ آنان در عذر بی جایشان، از لسان کسی انجام شد که مستجاب الدعوه بود و همه به این مطلب اعتراف داشتند؛ و هر هشت نفر به نفرین امیرالمؤمنین علیه السلام مبتلا شدند.

این بود بزرگ‌ترین و مهم‌ترین مجلس تاریخ بعد از واقعه غدیر، که در شهر صاحب غدیر با شکوه و حساسیت تمام برگزار شد؛ و آمیخته‌ای از معجزه و اتمام حجت و ابلاغ را در زمینه غدیر با حضور امیرِ غدیر به انجام رساند.[۶]

جایگاه راوی

جریر بن عبدالله بجلی که از صحابه پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله به‌شمار می‌رود، کنیه‌اش ابوعمرو بود و در یمن به دنیا آمد.[۷] وی از یاران پیامبر بود و در رمضان سال دهم هجری به حضور پیامبر شرفیاب شد و اسلام آورد.[۸]

در زمان خلافت ابوبکر، جریر مأمور شد تا به کمک مسلمانان قبیله خود برود و با شورشیان و مرتدان عرب به جنگ پرداخت. او این نبردها را با پیروزی به پایان رساند و شر آنان را از مردم منطقه دور کرد. سپس به طرف قبیله خثعم رفت و با کسانی که ذی خلصه را یاری می‌کردند، مبارزه نمود. طبق دستور خلیفه، این مأموریت را موفقیت‌آمیز انجام داد و عده کمی پیش او مقاومت کردند که همه به هلاکت رسیدند. پس از به خلافت رسیدن ابوبکر، جریر به سرکوب قبایل شورشی در اطراف بت ذوالخلصه پرداخت و پس از پایان مأموریت، در انتظار دستور خلیفه به نجران رفت.[۹]

از این زمان به بعد، جریر به عنوان یکی از فرماندهان فتوحات در مناطق مرزی ایران حضور داشت، اما در مورد جزییات این مأموریت‌ها اختلاف نظر فراوان است. بنا بر روایتی، مأموریت او در زمان خلافت ابوبکر با همراهی خالد بن ولید برای اعزام به یمامه آغاز شد. همچنین به گزارش ابن اسحاق، پس از شکست اعراب در جنگ بویب، جریر به نزد عمر بن خطاب رفت و خلیفه او را به پیشروی در منطقه سواد تشویق کرد و به عنوان سرور بجلیان منصوب شد. اما بجلیان در ابتدا مقاومت می‌کردند تا اینکه عمر سروری جریر را تثبیت کرد.[۱۰]

در دوران خلافت عمر بن خطاب، جریر به رهبری قبیله بجلیه انتخاب شد و با جمع‌آوری اعضای پراکنده قبیله، مدیریت آنان را بر عهده گرفت. وی در جنگ‌هایی که در این دوره رخ داد شرکت فعال داشت و در برخی از آنها فرماندهی سپاه را بر عهده داشت.[۱۱]

در دوران خلافت عثمان، جریر به ادامه فتوحات در ایران پرداخت و شهر اروینیه را نیز فتح کرد. در سال بیست و سوم هجری، مغیرة بن شعبه، حاکم کوفه پس از عمار، جریر را به همدان فرستاد و این شهر نیز به دست او فتح شد. در این جنگ، جریر از ناحیه چشم مجروح و یک چشم خود را از دست داد. او این حادثه را پیشکش به درگاه خدا دانست و گفت که خداوند آن را از او بازپس گرفت.[۱۲]

در اواخر دوران عثمان، جریر بر ولایت همدان بود و پس از قتل عثمان و جنگ جمل همچنان در همدان باقی ماند.[۱۳] روایت شده که جریر در زمان خلافت امام علی علیه‌السلام در قرقیسیاء سکونت داشت[۱۴] و نامه‌ای از امام علی دریافت کرد که او و مردمش را به بیعت با امام دعوت می‌کرد؛ جریر بیعت کرد و همچنین برای مردم بیعت گرفت و ولایت همدان را حفظ نمود.[۱۵]

اما در سال سی و ششم هجری، پس از آمدن امام علی به کوفه و به دنبال جنگ جمل، امام علی جریر را از مقامش عزل کرد و او به کوفه رفت.[۱۶] برخی منابع این موضوع را با واقعه دیگری مخلوط کرده‌اند، اما براساس برخی روایات، رفتار جریر با مخالفان امام علی باعث خشم آن حضرت شد.[۱۷] جریر در جنگ صفین از هیچ طرفی حمایت نکرد.

در مورد زمان و محل وفات جریر اختلاف وجود دارد؛ برخی منابع اشاره کرده‌اند که پس از رفتن به قرقیسیاء دیگر به کوفه بازنگشت و آنجا درگذشت. زمان مرگ وی در سال‌های ۵۱، ۵۴ یا ۵۶ هجری قمری ذکر شده است. همچنین گفته شده که جریر ممکن است در آخر عمر دچار ناراحتی روانی شده باشد. او عموی مادر عبدالله بن حسن، از سادات علوی بود و به این ترتیب با اهل بیت نسبت داشت.[۱۸]

برخی محققان شیعه جریر را متهم به ترک امام و عدم حمایت از ایشان می‌دانند. در برخی کتاب‌ها او دوستدار عثمان و هوادار بنی‌امیه معرفی شده و مسجد او در کوفه به عنوان مسجد «ملعونه» شناخته شده است. نام جریر در فهرست مخالفان امام علی علیه السلام وارد شده است. در نهایت، جریر بن عبدالله بجلی در سال ۵۱ یا ۵۴ هجری در قرقیسیاء از دنیا رفت.[۱۹]

پانویس

  1. چکیده عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص ۱۴۱.
  2. مجمع الزوائد (هیثمی): ج ۹ ص ۱۰۶. تاریخ الخلفاء (سیوطی): ص ۱۴. البدایة و النهایة (ابن کثیر): ج ۷ ص ۳۴۹. کنز العمال: ج ۶ ص ۳۹۹،۱۵۴.
  3. الغدير في الكتاب و السنة و الأدب جلد‏1 صفحه61
  4. تبلیغ غدیر در سیره معصومین علیهم السلام: ص ۷۶–۷۸، ۱۹۷–۲۰۱.
  5. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۴۷ و ج ۳۷ ص ۱۹۹. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۹۰،۸۹. الغدیر: ج ۱ ص ۹۳. مسند احمد: ج ۱ ص ۸۴. شرح نهج البلاغه: ج ۱ ص ۳۶۱ و ج ۴ ص ۴۸۸. تاریخ ابن عساکر: ج ۳ ص ۵۰.
  6. دانشنامه غدیر، جلد ۶، صفحه ۳۵۶
  7. الطبقات الكبرى جلد6  صفحه99
  8. قَالَ الْوَاقِدِيُّ: فِي هذه السنة قدم جرير بْن عبد الله البجلي على رسول الله ص مسلما فِي رمضان، فبعثه رَسُول اللَّهِ إلى ذي الخلصة فهدمها. تاريخ الطبري  جلد3  صفحه158
  9. تاريخ الطبري جلد3  صفحه322
  10. فتوح البلدان جلد2  صفحه296
  11. الکامل ابن اثیر، جلد۸، صفحه۲۰۰
  12. مختصر البلدان صفحه۳۵ـ ۳۶.
  13. الاخبار الطوال جلد1  صفحه156
  14. تاريخ الطبري جلد4  صفحه330
  15. اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، صفحه۱۹۴
  16. مروج الذهب و معادن الجواهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، جلد۱، صفحه۳۱
  17. انساب الاشراف للبلاذري جلد2  صفحه277
  18. الاستيعاب في معرفه الاصحاب جلد1  صفحه 238
  19. جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الأسناد جلد1  صفحه147