جعل حدیث

از ویکی غدیر
نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۳۸ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها) (←‏پانویس)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقابله با غدير با جعل حديث[۱]

منافقین و دشمنان غدير در موارد متعدد با حربه «جعل حدیث» به جنگ غدير و ولايت و امامت رفته ‏اند. رابطه جعل حدیث و غدير را در چند مرحله مى‏ توان بيان كرد:

در سفر حجةالوداع

از جمله آياتى كه در سفر حجةالوداع و پيش از اتمام مراسم حج در مورد صحیفه ملعونه اول و اِخبار خداوند از آن بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد اين آيه بود:

«وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ»[۲]: «و چنين كسانى آنان را از راه راست مانع مى‏ شوند و گمان مى‏ كنند كه هدایت يافته ‏اند».

اين آيه اصحاب صحيفه و اهل سقيفه را مى‏ گويد كه در برابر صراط مستقيم خداوند راهى را اختراع كردند، و سعى كردند ديگران را به اين باور برسانند كه راهى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از طرف خدا به عنوان ولايت امامان دوازده گانه ‏عليهم السلام آورده صحيح نيست! و اگر واقعاً راه هدايت را مى‏ خواهيد به آنچه ما ساخته و بافته ‏ايم عمل كنيد!

براى به ثمر رساندن اين باور رواياتى جعل كردند و بهانه‏ هايى از قبيل قتل بزرگان قریش به دست حضرت امیر عليه السلام و سنّ او و تعصبات عربی در نپذيرفتن خلافت و نبوّت در يک خاندان را پيش كشيدند. معناى اين اقدامات همان است كه خداوند مى‏ فرمايد:

«آنان بر سر راه مستقيم مانع ايجاد مى‏ كنند و نزد خود گمان مى‏ كنند كه فكر درست نزد آنان است».

در صحيفه ملعونه دوم

در متن صحیفه ملعونه دوم كه در واقع اساسنامه مفصلِ سقیفه بود، تمام اهداف از پيش تعيين شده به صراحت بيان شده است.

در حقيقت بايد گفت: اين صحيفه براى يک روز و يک ماه و يک سال تدوين نشده، بلكه راهكارهاى لازم را به پيروان سقيفه در برابر امامت غديرى تا روز قيامت داده و آنان را متوجه اهداف دقيق بنيانگذاران اين راه نموده است.

براى روشن شدن سوء استفاده ‏هاى منافقين در اين صحيفه، كافى است در جهت‏ گيرى‏ هايى كه در فرازهاى صحيفه آمده دقت شود.

يكى از اين اهداف شوم جعل دو حديث به نام پيامبر صلى الله عليه و آله بود، كه يكى از آنها حديث جعلى «نحن معاشر الأنبياء لانورِّث...» و حديث «أصحابى كالنجوم ...» است.

در حالى كه سقيفه براى ايجاد شبهه در خلافت اهل‏ بیت‏ علیهم السلام موروثى بودن آن را مطرح مى ‏كند، از كار خود غافل است كه از همان اول ابوبكر وصيتنامه خود را به نام عمر نوشت و رسماً ارثيه خلافت را به او بخشيد و حتى ديگران را از اين ارث محروم ساخت.

بعد از عمر خلافت رسماً شكل موروثى گرفت و در طول خلفاى بنى‏ اميه و بنى‏ العباس و عثمانيان به عنوان روشى مسلَّم، هر نالايقى به عنوان اينكه فرزند خلیفه قبل است، به خلافت دست يافت و چه آسيب‏ هايى كه اسلام از بى‏ لياقتى آنان ديد.

گذشته از اين مى ‏بينيم همان حديث جعلى كه هنگام غصب فدک در برابر حضرت فاطمه ‏عليها السلام مطرح كردند و گفتند: «پيامبران ارث نمى‏ گذارند»، در صحيفه پيش ‏بينى نمودند و به خيال خود غصب خلافت را مستند به حديثى از مبلِّغ اعظم غدير كردند.

بعدها در گير و دار سقيفه و فدک معلوم شد كه حتى احدى از دار و دسته خودشان هم حاضر به شهادت درباره صحت چنين حديثى نيست، و تنها مدعى آن ابوبکر و عمر و عایشه هستند.

اوس بن حدثان نيز كه يكى از توطئه‏ گران قتل پيامبر صلى الله عليه و آله بود به نفع آنان شهادت داد.

آنجا بود كه امیرالمؤمنین‏ علیه السلام فرمود:

«آيا يک نفر از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله پيدا نمى‏ شود كه درباره اين حدیث به نفع شما شهادت دهد كه يک عرب بيابانى به نام اوس بن حدثان كه با بول خود تطهير مى ‏كند بايد شاهد شما باشد»؟![۳]

باز هم عبارت صحيفه را بنگريد:

اگر كسى ادعا كند كه خلافت پيامبر موروثى است و او اين امر را براى كسى به ارث گذارده سخن باطلى گفته است؛ زيرا پيامبر فرموده است:

ما پيامبران ارث نمى ‏گذاريم و هر چه از ما بر جاى مى ‏ماند صدقه است.

حديث جعلى ديگر كه در طول تاريخ ياران سقيفه بدان تمسک كرده‏ اند، قبل از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله در كارگاه سقيفه ساخته مى‏ شود كه «به هر يک از اصحاب من اقتدا كنيد هدايت يافته ‏ايد» . جالب اين است كه در مقابل مستند صريح و محكمى مانند غدير، به چنين احاديث جعلى تمسک شود.

سخن اصلى پيامبر صلى الله عليه و آله در طول عمر خود و به خصوص در غدير، انحصار امامان دوازده ‏گانه است و اينكه اين انحصار به خاطر لايق نبودن هيچ شخص ديگرى بجز آنان است، چرا كه مقام امامت مانند نبوت است و بايد قداست آن را داشته باشد و مجرد يک رياست نيست كه هر بى سر و پايى بتواند آن را در دست بگيرد.

براى فرار از اين قداست كه هيچگاه غاصبين خلافت -  حتى به تظاهر -  قادر بر نشان دادن آن نيستند، چنين حديثى را جعل نموده ‏اند تا با بالابردن مقام صحابه چنين قداستى را در آنان نشان دهند، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله بارها اين مطلب را فرموده است كه روز قيامت عده ‏اى از اصحاب مرا بر سر حوض كوثر از من دور مى‏ كنند چرا كه بعد از من از دين برگشته ‏اند و به قرآن و عترت من جسارت كرده ‏اند. متن صحيفه در اين باره چنين است:

اگر كسى ادعا كند كه خلافت جز براى يک نفر از بين مردم صلاحيت ندارد و منحصر در اوست و سزاوار ديگرى نيست براى اين كه پشت سر نبوت است؛ چنين كسى دروغ گفته است! زيرا پيامبر فرموده: اصحاب من مانند ستارگانند، كه به هر كدام اقتدا كنيد هدايت خواهيد شد.

و اما توضيح اين چهار حديث جعلى در صحیفه ملعونه دوم از اين قرار است:

اول: «نحن معاشر الأنبياء لا نورِّث»

در حالى كه سقيفه براى ايجاد شبهه در خلافت اهل‏ بيت‏ عليهم السلام موروثى بودن آن را مطرح مى‏ كند، از كار خود غافل است كه از همان اول ابوبكر وصيتنامه خود را به نام عمر نوشت و رسماً ارثيه خلافت را به او بخشيد و حتى ديگران را از اين ارث محروم ساخت.

بعد از عمر خلافت رسماً شكل موروثى گرفت و در طول خلفاى بنى‏ اميه و بنى ‏العباس و عثمانيان به عنوان روشى مسلَّم، هر نالايقى به عنوان اينكه فرزند خليفه قبل است، به خلافت دست يافت و چه آسيب ‏هايى كه اسلام از بى‏ لياقتى آنان ديد.

گذشته از اين مى‏ بينيم همان حديث جعلى كه هنگام غصب فدک در برابر حضرت فاطمه ‏عليها السلام مطرح كردند و گفتند:

«پيامبران ارث نمى‏ گذارند»، در صحيفه ملعونه دوم - كه پس از غدير در مدينه و در خانه ابوبكر توسط رؤساى منافقين نوشته شدپيش‏ بينى نمودند و به خيال خود غصب خلافت را مستند به حديثى از مبلِّغ اعظم غدير كردند.

بعدها در گير و دار سقيفه و فدک معلوم شد كه حتى احدى از دار و دسته خودشان هم حاضر به شهادت درباره صحت چنين حديثى نيست، و تنها مدعى آن ابوبکر و عمر و عایشه هستند. اوس بن حدثان نيز كه يكى از توطئه ‏گران قتل پيامبر صلى الله عليه و آله بود به نفع آنان شهادت داد.

آنجا بود كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود: «آيا يک نفر از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله پيدا نمى‏ شود كه درباره اين حديث به نفع شما شهادت دهد كه يک عرب بيابانى به نام اوس بن حدثان كه با بول خود تطهير مى‏كند بايد شاهد شما باشد» ؟![۴] باز هم عبارت صحيفه را بنگريد:

اگر كسى ادعا كند كه خلافت پيامبر موروثى است و او اين امر را براى كسى به ارث گذارده سخن باطلى گفته است؛ زيرا پيامبر فرموده است: «ما پيامبران ارث نمى‏ گذاريم و هر چه از ما بر جاى مى‏ ماند صدقه است» .

دوم: «اصحابى كالنجوم ...»

حدیث جعلى ديگرى كه در طول تاریخ ياران سقيفه بدان تمسک كرده ‏اند، قبل از شهادت پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله در كارگاه سقيفه و خط فكرى ضد اهل ‏بیت عصمت و طهارت‏ علیهم السلام ساخته مى‏ شود كه «به هر يک از اصحاب من اقتدا كنيد هدايت يافته ‏ايد».

جالب اين است كه در مقابل مستند صريح و محكمى مانند غدير، به چنين احاديث جعلى تمسک شود.

سخن اصلى پيامبر صلى الله عليه و آله در طول عمر خود و به خصوص در غدير، انحصار امامان دوازده ‏گانه است و اينكه اين انحصار به خاطر لايق نبودن هيچ شخص ديگرى بجز آنان است، چرا كه مقام امامت مانند نبوّت است و بايد قداست آن را داشته باشد و مجرد يک رياست نيست كه هر بى سر و پايى بتواند آن را در دست بگيرد.

براى فرار از اين قداست كه هيچگاه غاصبين خلافت -  حتى به تظاهر -  قادر بر نشان دادن آن نيستند، چنين حديثى را جعل نموده ‏اند تا با بالابردن مقام صحابه چنين قداستى را در آنان نشان دهند، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله بارها اين مطلب را فرموده است كه روز قيامت عده ‏اى از اصحاب مرا بر سر حوض كوثر از من دور مى‏ كنند چرا كه بعد از من از دين برگشته ‏اند و به قرآن و عترت من جسارت كرده ‏اند.

متن صحيفه در اين باره چنين است:

اگر كسى ادعا كند كه خلافت جز براى يک نفر از بين مردم صلاحيت ندارد و منحصر در اوست و سزاوار ديگرى نيست براى اين كه پشت سر نبوت است؛ چنين كسى دروغ گفته است! زيرا پيامبر فرموده:

«اصحاب من مانند ستارگانند، كه به هر كدام اقتدا كنيد هدايت خواهيد شد».

سوم و چهارم: دو حديث جعلى ديگر

باز مى‏ بينيم از جعل و تحريف فرمايشات پيامبر صلى الله عليه و آله ابا نداشته‏ اند و به آن حضرت نسبت داده‏ اند كه «امت من هيچگاه بر گمراهى متفق نخواهند شد»، در حالى كه حتى به اقرار اهل سقیفه بارها و بارها امت بر باطل متفق شده ‏اند، تا آنجا كه يزيد را پذيرفته ‏اند و امام حسين عزيزعليه السلام را سر بريده‏ اند!

آيا اين اتحاد مردم بر حق بوده است؟ آيا ما هم بايد چشم و گوش بسته پيرو چنين اتحادى شويم؟! اين هدف شوم در متن صحيفه چنين عنوان شده است:

همچنين پيامبر صلی الله علیه و آله فرموده است:

«هر كس در بين امت من -  در حالى كه متحد باشند -  بيايد و قصد داشته باشد كه تفرقه بياندازد او را به قتل برسانيد، هر كه مى‏ خواهد باشد؛ چرا كه اتحاد رحمت و اختلاف عذاب است. امت من هيچ گاه بر گمراهى متفق نخواهند شد و مسلمانان يد واحدى در برابر دشمنانشان هستند».

بين مسلمين كسى اختلاف نمى‏ اندازد مگر اينكه تكروى مى‏ كند و دشمن آنهاست و به دشمن مسلمانان كمک مى‏ كند. خدا و رسولش خون او را مباح و قتل وى را حلال كرده ‏اند.

با توجه به اين تحليل ‏ها معلوم شد كه چگونه برنامه‏ هاى غصب خلافت در محرم سال يازدهم هجرى به فاصله كمتر از دو ماه از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله آماده شد. در فاصله باقيمانده، امضاكنندگان صحيفه به شدت سرگرم زيرسازى جامعه و آماده كردن فكرى مردم بر عليه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بودند، تا در موقعيت لازم بتوان خانه حضرت زهرا علیها السلام را آتش زد و با تازيانه به دختر پيامبر صلى الله عليه و آله حمله كرد!!

راستى چگونه مى‏ توان عده ‏اى را آماده كرد كه با يک فرمان بر بيت وحى هجوم آورند و حضرت محسن ‏عليه السلام را با غلاف شمشير بكشند، و طناب بر گردن صاحب غدير بيندازند!!

براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: صحیفه ملعونه دوم.

در غصب خلافت و بيعت اجبارى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام با ابوبكر

جعل حديث بار ديگر در غصب خلافت، و نيز چند روز پس از ماجراى سقيفه و غصب خلافت اتفاق افتاد. زمانى كه مأموران سقيفه با در دست داشتن مدركى به نام صحیفه، صاحب غدير را كشان كشان براى بيعت اجبارى با ابوبكر به مسجد آوردند. آنان در حالى كه شمشيرها را بالاى سر او گرفته بودند دستور مى‏ دادند كه هر چه زودتر با غاصب حق او بیعت كند!!

در غصب خلافت كه آينه غدير در حال شكستن بود، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در زير شمشيرهاى منافقین -  كه حضرت را كشان كشان به مسجد مى ‏بردند -  ايام غدير را يادآور شد، كه آيا در آن روز با آن جمعيت بى‏ شمار خلافت براى من تعيين نشد؟

غاصبين خلافت پاسخ اين لحظه حساس را پيش ‏بينى كرده بودند، چرا كه هم رو در روى پيامبر صلى الله عليه و آله آن را گفتند و هم هنگام بیعت غدير آن را بر زبان آوردند، و هم در متن صحيفه ملعونه دوم آن را ثبت كردند. اين بود كه ابوبکر بلافاصله گفت: آرى، پيامبر آن مطالب را درباره خلافت تو گفته ولى آن را نسخ كرده و گفته:

اِنَّ اللَّهَ لا يَجْمَعُ لَنَا النُّبُوَّةَ وَ الْخِلافَةَ: خداوند نبوت و خلافت را براى ما جمع نمى ‏كند!

مى‏ بينيم غدير قابل انكار نبود، كه عنوان منسوخ شدن غدير را با يک روايت جعلى -  كه به پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت دادند -  به ميان آوردند.

صاحب غدير از ابوبكر پرسيد كه آيا درباره اين حديث شاهدى هم دارد كه از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده باشد؟ از ميان آن همه جمعيت فوراً چهار نفر براى شهادت برخاستند:

عمر، ابوعبیده، معاذ بن جبل و سالم مولی ابی‏ حذیفه! مردم بى‏خبر از نقشه‏ هاى پنهان با مسئله ‏اى جديد رو به رو شده بودند كه قدرت فكر كردن و نفى و اثبات را از آنان گرفته بود.

خداوند در آن فتنه سياه، توسط حجت عظماى خود حضرت امیر عليه السلام اتمام حجت نمود. در حالى كه شمشيرها بالاى سر حضرت امیر ‏عليه السلام براى بيعت اجبارى آماده فرود بود، و همه مى ‏ديدند و مى ‏شنيدند حضرت فرمود: وفا كرديد به صحيفه ملعونه خود كه در كعبه بر سر آن هم پيمان شديد، كه اگر خدا محمد را بكشد و يا بميرد اين خلافت را از ما اهل‏ بيت ‏عليهم السلام بگيريد... .[۵]

منبع

دانشنامه غدیر، جلد ۶،صفحه ۳۸۸

پانویس

  1. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۴۴. ژرفاى غدير: ص ۱۸۲  - ۱۸۰ ، ۱۷۷ ، ۱۷۴ ، ۱۷۳. واقعه قرآنى غدير: ص ۲۱۰.
  2. زخرف /  ۳۸  - ۳۶.
  3. كتاب سليم: ص ۲۴۲ ح ۴. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۳۱۷.
  4. كتاب سليم: ص ۲۴۲ ح ۴. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۳۱۷.
  5. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۵،۲۷۴،۱۲۶،۱۲۵.