جلوه های غدیر در شعر فارسی معاصر

از ویکی غدیر

شعر غدیر -  يا همان غديريه -  يكى از حلقه‏ هاى پيوستگى به ريشه‏ هاى تاريخى شعر فارسى است. اين نوع شعر كه بازتاب جان آگاه و تربيت شيعى آفرينندگان آن است، اگر چه از صورت معهود خود را جدا نمى‏ داند، ولى با افق‏ هاى معاصر نيز بيگانه نيست.

اين جريان توانسته است با توجه به غناى ادب كهن پارسى، نيم نگاهى نيز به پيشنهادهاى نو و نظريه‏ هاى امروز داشته باشد، تا در اين فرآيند شعرى ريشه‏ دار اما تازه را به مخاطب هوشمند امروز بنمايد.[۱]

در زمان ما آثار شعر غدير از جنبه ‏هاى ادبى فراتر رفته و ارزش تبليغى خاصى به خود گرفته است و انعكاس آن در موارد بسيارى چون كتاب ‏ها، مجلات، روزنامه‏ ها، برنامه‏ هاى راديويى و تلويزيونى و كامپيوترى، در جشن‏ ها به صورت مداحى و تهيه نوارهاى صوتى و تصويرى و كامپيوترى و حتى پخش آنها از طريق اینترنت جلوه‏ هاى تازه‏اى به شعر غدير داده است.

قطعه‏ هايى از شعر و ادبیات عربی و فارسی و اردو و ترکی كه از نظر اعتقادى يا انگيزه ولايى و يا ظرافت ادبى خصوصيتى داشته، و بحمدالله هر روز گسترده ‏تر مى‏ گردد.

در اينجا اشاره اى به نگاه سير شعر آئينى معاصر به شعر غدير نموده، و ضمن جمع ‏آورى نمونه‏ هاى شعرى، سعى در برجسته‏ سازى نكات مشترک آنها و آسيب‏ شناسى در اين زمينه داريم.

در بررسى اشعار اين حوزه ويژگى‏ هايى از قبيل: مضامين مشترک با پرداخت‏ه اى شخصى، قالب‏ هاى سنتى با ظرفيت‏ سازى امروزى، توجه به تشبيه و استعاره، حركت رو به رشد شاعران به سمت شعر ناب، عبور از ايستايى در سطح زبان به سوى ژرف ‏انديشى و مضمون‏ سازى با واژگان بركه و غدير و خورشيد شايان توجه است.

در اين راستا رويكرد به نوآورى‏ هاى فردى و فاصله گرفتن شاعران از يكديگر و رسيدن به سبک شخصى و تأمل در لايه ‏هاى نامكشوف و مورد نياز جامعه معاصر ضرورى است.

مقدمه

الف) پيشينيه غديريه ‏سرايى در شعر فارسى

در بين رويدادهاى بزرگ اسلام، تنها رويداد غدير است كه از گاه وقوع پاره شعرى به عنوان سند هميشگى با آن پيوند خورده است.

شعر و موسيقى شعر و سهولت به خاطر سپردن آن مدرک ماندگارى در غدير است، كه در گذر نسل‏ ها حفظ شده و به جهت اهميت ادبى در كتاب ‏ها ثبت گرديده است.

در طول تاریخ در كنار اسناد حديثى، غديريه‏ ها كه توسط شعراى قرن‏ هاى مختلف سروده شده در حفظ اين ماجرا اثر به سزايى داشته‏ اند.

در شعر فارسى نيز مشكل مى‏ توان ديوانى را يافت كه از نام امیرالمؤمنین علی ‏علیه السلام و مدح مولاى غدير خم محروم مانده باشد.

براى اثبات سخن، كافى است تا گلگشتى در آثار شاعران بزرگ ایران، فردوسی، مولوی و حافظ داشته باشيم.

شاعران پارسى‏گو به حقانيت غدير خم گواهى داده، و گاه با سرودن چكامه ‏هاى فاخر و بلند و غديريه ‏هاى غرّا و رسا، گوى سبقت از همگان ربوده‏ اند.

چرا كه ايرانيان مسلمان را از همان نخست به على و آل پاكش ‏عليهم السلام گرايشى ديگر و برتر، ارادتى فزون ‏تر و بهتر بود و شاعران بزرگ و بيدار هم كه هميشه زبان گوياى ملت و مردم بوده ‏اند و مردمان مسلمان را به همين گرايش سفارش مى‏ كردند.[۲]

ب) پيشينه و روش تحقيق

در موضوع غدير در شعر فارسى كتاب‏ ها و مقالاتى تدوین شده است، كه در اين خصوص و به عنوان نمونه مى‏ توان به اين كتاب‏ها اشاره كرد:

غدير در شعر فارسى، سيد مصطفى موسوى گرمارودى. شامل مجموعه‏ اى برگزيده از اشعار فارسى در موضوع غدير و معانى برخى از لغات و اشعار، شرح مختصرى از احوال شعرا، فهرست آيات، احاديث، اشخاص، اقوام و اماكن است.

سرود غدير، سيد احمد اشكوردى، ۲ جلد.

شعراى غدير از گذشته تا امروز، محمدهاى امينى، ۱۰ جلد.

غدير در شعر فارسى از كسايى مروزى تا شهريار تبريزى، محمد صحتى سردرودى.

پاسداران حماسه غدير، پرويز عباسى.

در ساحل غدير، احمد احمدى بيرجندى.

گلبانگ غدير، محمدمهدى بهداروند.

دريا در غدير، ثابت محمودى، كه شامل غديريه‏ هايى در قالب‏ هاى گوناگون از شاعران مختلف است.

تا جايى كه بررسى شده است، غدير در شعر معاصر تا كنون تحت عنوان كتاب يا نوشتار يا مقاله‏ اى مستقل و جامع مورد بررسى قرار نگرفته است.

بنابراين، به روش كتابخانه اى و با رويكرد تحليل و آسيب‏ شناسى به بررسى غديريه‏ هاى شاعران معاصر پرداخته شد.

اكنون غدير در شعر معاصر فارسى را با نگاهى آسيب شناسانه دنبال مى‏ كنيم:

دگرگونى درون مايه ‏اى شعر معاصر

پس از مشروطه،شعر به لحاظ درون‏مايه بسيار دگرگون شد وشعر اجتماعى گسترش يافت.

مضامينى چون: ابروى يار، خط، زلف و... ، كمتر شد و صداهاى تازه‏ اى مانند:مبارزه، قانون،استقلال،وطن و...، به گوش رسيد.

در اين دوره، شعر ديگر انتزاعى و ذهنى نيست،بلكه عينى و ملموس شده است.

شعر، شعر زندگى و زبان شعر بسيار ساده براى همگان قابل فهم است. اين روند در سال ‏هاى بعد نيز ادامه يافت.

شعر آئينى و گروه ‏بندى آن

شروع شعر آئينى به سال‏ هاى پيش از ۱۳۶۰ ش بر مى‏گردد. از آن دوذه و دهه پنجاه تا به امروز از ديدگاه درون مايه با شعرهاى ديگر تفاوت بسيار دارد و همگى بيانگر هوايى تازه در شعر است.

شعر آئينى را از نظر درون‏مايه مى ‏توان چهار بخش كرد:

نگاه ارزشى و تبليغى به مضامين مذهبى.

نگاه انتزاعى و متفكرانه به دين يا فلسفه و كلام اسلامى.

نگاه زيبايى شناسانه به دين.

نگاه مناسبتى به مقولات مذهبى.

مختصات فكرى و زبانى شعر آئينى

مختصات فكرى و زبانى اين اشعار با يكديگر متفاوت است. برخى با ذهن و زبان قدم‏ هايى به صورت آثارى تكرارى و بى روح ارائه مى شود.

برخى آميخته با اصطلاحات كلامى و سرشار از تلميحات قرآنى و معارف اسلامى و با زبان فخيم و استفاده از آرايه ‏هاى ادبى چون تضمين و ارسال المثل و كنايات و استعاره‏ هاى دور از ذهن و زبان مجازى كه داراى مخاطب خاص است بيان مى‏ شود.

برخى ديگر از اين شعرها مخاطبان بيشترى دارد، زيرا سرشار از عاطفه‏ اند و با نگاهى ژرف و زيبايى شناختى به مقولات مذهبى پرداخته ‏اند.

شعرهاى مناسبتى پيوند عميقى با باورهاى عاميانه دارند، و در مناسبت‏ هاى مذهبى چون اعياد، ايام فاطميه، شب‏ هاى قدر و اعيادى چون مبعث و غدير اجرا مى‏ شوند.

گاه با لحنى ساده و نگاهى در سطح به وقايع دينى و متمايل به بزرگنمايى در ظواهر و شورانگيزى در مخاطب و گاه بينش دينى در حرير عاطفه و اردات و تعظيم و ذهن و زبانى زيبا.

در ادامه به طور اخص به ويژگى‏ هاى غدیریه‏ هاى معاصر پرداخته مى‏ شود.

قالب شعرى غديريه ‏ها

قالب شعرى مرسوم در غدير سروده‏ هاى معاصر بيشتر غزل است؛ كه داراى قابليتى شايسته براى نمايش عاطفه و احساس است. شاعران قدمايى‏ تر به سبک پيشينيان در قالب قصيده غديريه سروده‏ اند.

مثنوى و غزل -  مثنوى نيز از قالب ‏هاى پركاربرد در شعر آئينى و خصوصاً غديريه است.

همچنين قالب مستزاد، بحر طويل، دو بيتى و رباعى در اشعار عاميانه آئينى و غديريه‏ ها كاربرد فراوان دارد و از قالب ‏هاى پركابرد براى اين مضامين شعرى است.

شعر سال‏هاى بعد از ۱۳۶۰ ش، افزون بر نوآورى معنوى از ويژگى ‏هايى صورى نيز بهره‏ مند شد.

مهم‏ترين تمايز اين شعر، گرايش ديگر بار به قالب‏ هاى كهن مى ‏باشد. اين گرايش عوامل گوناگونى دارد.

از جمله گستردگى حوزه مخاطبان، كه بيشتر مردم بودند و آشنا به قالب‏ هاى شناخته شده كهن خاصه غزل. از ديگر سوى مى‏ دانيم كه پيشينه درون مايه شعر آزاد در ايران، براى قشر متدين چندان قابل پذيرش نبوده است.

البته بيشتر شاعران جوان اين دوره قالب‏ هاى شعر آزاد را تجربه كرده‏اند، و برخى بهترين شعرهايشان را در اين قالب‏ها سروده‏ اند.

برخى در كنار نوپردازى، غزل و مثنوى يا رباعى و چارپاره را در حد تفنن به كار مى‏ گرفتند، و برخى از شاعران نيز متوجه بيدل دهلوى شدند و شعرهاى آئينى را در اين فضا جولان دادند و از او پيروى كردند.

نگاهى به برخى جلوه ‏هاى غدير در شعر معاصر فارسى

بررسى‏ ها نشان مى‏ دهد كه در صد سال اخير و بيشتر در سال‏هاى ۱۳۶۰ش به بعد، صدها قصيده و غزل و مثنوی و قطعه و... ، با موضوع غدير سروده شده، كه اين نوشتار در اين بخش سعى در گردآورى اجمالى آنها كرده است، در ادامه به بررسى مؤلفه‏ هاى اين اشعار پرداخته مى‏ شود.

براى جلوگيرى از اطاله كلام در اغلب شعرها، به ابيات آغازين يا برجسته اكتفا شده است.

صورت كامل اين اشعار و ديگر اشعار آئينى، اين شاعران در ديوان‏ها و دفترهاى شعرى كه در فهرست منابع ذكر شده، قابل مشاهده و تحليل بيشتر است.

اديب الممالک فراهانى

اميرالمؤمنين شاه ولايت

خداوند جهان صدر مهيمن

ز امر حق تعالى در چنين روز

به تخت خسروى آمد مُمَكّن

ميان يثرب و بطحا نبى بود

چه موسى در ميان مصر و مدين

خطاب آمد ز يزدان كاى پيمبر

على را بر خلافت كن معين

چراغ كفر را بنماى خاموش

سراج عقل را فرماى روشن

اديب پيشاورى

از پى آن كز خداى آورد روشن نامه را

نيست كس جز باب شبير و شبر سرور را

صبورى كاشانى

صبورى ملک ‏الشعراى آستان قدس رضوى چهارده قصيده غديريه دارد، كه برخى را در ديوان او مى‏ توان ديد[۳]:

امروز روز رونق دين پيمبر است

امروز روز جلوه آئين داور است

امروز روز تقويت دين مصطفى است

امروز روز تهنيت شرع انور است

امروز از ولايت سالار اوليا

دين را همه كمال و جمال و زيور است

امروز باده‏اى ز مبارک خم غدير

در جام خلق از كف ساقى كوثر است

ميرزا حبيب‏ الله خراسانى

جام عشق از حوض كوثر خورده ‏ايم

ساقى و خم و غدير ما على است

گفت پير ما كه موسى را وزير

بود اگر هارون وزير ما على است

وى همچنين غديريه‏ اى با حدود صد و سى بيت دارد، با اين مطلع:

روزگارى است كه از جور خزان، فصل بهار

بار بربست و به يک بار برفت از گلزار

شيخ محمد حسين غروى اصفهانى

علامه غروى هم در ديوان فارسى و هم ديوان عربى غديريه ‏هاى زيبايى دارد:

باده بده ساقيا ولى ز خمّ غدير

چنگ بزن مطربا ولى به ياد امير

تو نيز اى چرخ پير بيا ز بالا به زير

داد مسرّت بده، ساغر عشرت بگير

ميرزا محمد كاظم صبورى

منت ايزد كه دين پاک پيمبر

فرو بها يافت كه ولايت حيدر

ما كه كنون از خم غدير پياپى

باده كشيم از ولاى ساقى كوثر

صغير اصفهانى

اين شاعر حدود پانزده غديريه سروده است، كه در ديوانش مى توان ديد[۴]:

با اهل زمين برگو كز عرش بشير آمد

خيزيد به استقبال آن عرش سرير آمد

بر خيل خراباتى ده مژده كه پير آمد

با جلوه اللهى در خم غدير آمد

رفعت سمنانى

شد مصطفى به منبر با شوكت و جلالت

فرمود كاى خلايق شد باز باب رحمت

آمد على پس از من فرمانرواى ملت

امرش چو امر يزدان شد واجب الاطاعت

ملک الشعراء محمد تقى بهار

در غدير خم خطاب آمد ز حق بر مصطفى

تا على را او ولى بر مهتر و كهتر كند

تا رساند بر خلايق مصطفى امر خداى

از جهاز اشتران از بهر خود منبر كند

گويد آن كاو را منم مولا، على مولاى او است

راز اين طاعت او را گر كسى سردر كند

داورش خوانده ولى و احمدش خوانده وصى

هم وصايت، هم ولايت ز احمد و داور كند

عمان سامانى

ز بعد قطع منازل در اين همايون روز

عنان كشيده به خم غدير ساخت مقام

رسول شد ز خدا زى رسول روح القدس

كه اى رسول به حق، حق تو را رسانده سلام

كه اى به خلق من از من خليفه منصوب

به گوش كامده نصب خليفه را هنگام

ساخت سيد دين منبر از جهاز شتر

كه تا پديد كند هر چه شد بر او الهام

بر آن بر آمد و اسرار حق هويدا ساخت

بلند كرد على را بدين بلند كلام

كه من نبى شمايم على امام شماست

زدند نعره كه نعم النبى، نعم الامام

سيد محمدحسين شهريار

شهريار تبريزى، به هر دو زبان فارسی و ترکی دلسروده‏ هاى بسيارى درباره غدير خم دارد. در سراسر اشعار وى شيفتگى به حضرت على‏ عليه السلام موج مى‏ زند. وى سراينده «على اى هماى رحمت» است.

از مهم‏ترين ويژگى‏ هاى شعر او، سادگى و شيوايى كلام اوست. زبان شعرى وى در عين حال كه سهل و ممتنع و قابل استفاده براى عموم است، در بطن خود معانى عميق دارد.

همين نكته سبب شده اشعار وى نزد طيف وسيعى از مخاطبان شهرت فراوانى يابد. او همواره اشعارش را متناسب با نياز جامعه مى‏ سروده، كه نشانگر مردمى بودن اين شاعر است.

نزديكى با قرآن و معارف دينى در اشعار وى هويداست. از ويژگى ‏هاى شهريار پرداختن به قالب غزل است، و در حوزه شعر علوى و غديريه نيز آثار ماندگارى از خود برجاى گذاشته است:

اگر سنجد هر سهمى در اسلام

هر آن كو سهمگين ‏تر، حصه من

نه احمد در مؤاخاتم به خود خواند

نه خود با من پسرعمّ و پدر زن؟

نه با آن خطبه من كنت مولاه

على را برد بر اعلا و اعلن؟

نه خود فرياد بخّابخّ كشيدند

من اينها شور خوانم يا كه شيون؟

چه شد عهد خدا بر من شكستيد؟

الا اى حاسدان عهد بشكن

نيما يوشيج

آن كس كه ولايت تو را منكر شد

بر تافت رخ از حقيقت و كافر شد

گر نور طريقتى است باشد روشن

كز پرتو ذات مرتضى ظاهر شد

مهدى الهى قمشه‏ اى

از غدير مشتهر امت را كشيد سر

روز حكم دادگر مى ‏رسد به داورى

محيط قمى

گرفت عهد ز اشيا، در دو روز رب قدير

يكى به روز الست و يكى به روز غدير

گرفت عهد ز ذرات بر خدايى خويش

نخست روز و دويم روز بر خلافت مير

بگفتا هر كه منش مقتدا و مولايم

على است او را مولا، على است بر او امير

چنانكه هارون از بهر موسى عمران

على مراست وصى و على مراست وزير

ابوالحسن ميرزا شيخ‏ الرئيس قاجار

اعلان وصايت كن و فرماى كه اليوم

اكملت لكم دينكم، اى زمره انصار

فرموده نبى كاين حكم از عالم بالا است

امروز چو در رتبه، على از همه اعلى است

صفى اصفهانى

چون به خم غدير از ايزد

بر نبى شد خطاب كى احمد

سر برآر از گليم و كن بر خلق

فاش اسرار شاه لم يولد

هين نترس از خان و كن ظاهر

آنچه از اسلام باشد آن مقصد

گويد بر اسلاميان ندارد سود

بى تولاى حيدر اين اشهد

طوطى همدانى

پيشوايى بعد از احمد غير حيدر هست، نيست

غدير حيدر جانشينى بر پيمبر هست، نيست

نيست كارى خارج از كار خدا در هر دو كون

دست حق در هر دو عالم غير حيدر هست، نيست

در غدير خم كه شد منصوص از امر خدا

ديگرى غير از على مولا و سرور هست، نيست

ناصر شعار ابوذرى

گفت برخيز كه از يار سفير آمده است

به چراغانى صحراى غدير آمده است

موج يک حادثه در جان غدير است امروز

و على چهره تابان غدير است

امروز بيعت شيشه ‏اى و آهن پيمان‏ شكنى

داد از بيعت آبستن پيمان شكنى!

پس از آن بيعت پرشور على تنها ماند

و وصاياى نبى در دل صحرا جا ماند

موج آن حادثه در جان غدير است هنوز

و على چهره تابان غدير است هنوز

ناظم ‏زاده كرمانى

عارفان را شب قدر است شب عيد غدير

بلكه قدر است از اين عيد مبارک تعبير

كرده تقدير بدينسان چو خداوند قدير

اى على، اى كه تويى بر همه خلق امير

بهترين شاهد اين قصه بود خم غدير

كرد تقدير چنين لطف خداوند قدير

فرصت شيرازى

اين خم نه خم عصير باشد

اين خم، خم غدير باشد

از خم غدير مى‏كنم نوش

تا همچون خم بر آورم جوش

محمدجواد غفورزاده (شفق)

جلوه‏ گر شد بار ديگر طور سينا در غدير

ريخت از خم ولايت مى به مينا در غدير

رودها با يكدگر پيوست كم كم سيل شد

موج مى‏زد سيل مردم مثل دريا در غدير

هديه جبريل بود «اليوم اكملت لكم»

وحى آمد در مبارک باد مولى در غدير

سيد رضا مؤيد

باز تابيد از افق روز درخشان غدير

شد فضا سرشار عطر گل ز بستان غدير

موج زد درياى رحمت در بيابان غدير

چشمه‏ هاى نور جارى شد ز دامان غدير

حالى اردبيلى

صبح سعادت دميد، عيد ولايت رسيد

فيض ازل يار شد، نوبت دولت رسيد

از كرمش بر گدا، داد همى جان فزا

گفت بخور زين هلا، كز خم جنت رسيد

نظيرى نيشابورى

قسم به جان تو اى عشق اى تمام هست

كه هست هستى ما از خم غدير تو مست

در آن خجسته غدير تو ديد دشمن و دوست

كه آفتاب بود آفتاب بر سر دست

فراز منبر يوم الغدير اين رمز است

كه سر ز جيب محمد، على برآورده

دكتر يحيى حدادى ابيانه

پى تكامل دينش خداى كعبه گزيد

گرفت پرچم اسلام را على در دست

از اين گزيده زمين و زمان به خود باليد

به يمن ولايت شراب خم الست

به عشق آل‏ على از غدير خم جوشيد

سيد مصطفى آرنگ

امروز گل باغ رسالت وا شد

قرآن مبين به امر حق معنى شد

در مركز خود يافت حق امروز قرار

منشور ولايت على امضا شد

مهرداد اوستا

اى گوهر گوهر ولايت

خورشيد منور ولايت

اى مهر فروغ بخش اسلام

وى مشعل انور ولايت

اى آيت حق و روح قرآن

وى رايت و افسر ولايت

سلطان سرير عقل و ايمان

والى هنر، درِ ولايت

اى گوهر عشق و جان عرفان

تاج سر و مفخر ولايت

عبدالعلى نگارنده

عيد غدير، روز وداد است

روز وداد و داد و سداد است

در بحر بى‏كران سعادت

عيد غدير، باد مراد است

از بهر حفظ مكتب اسلام

عيد غدير، حرز جواد است

محمد على مردانى

شمع راه هدايت است على

مه برج ولايت است على

مهر تابان آسمان جلال

گوهر بحر فضل و علم و كمال

حامى دين و حافظ قرآن

مجرى عدل و خصم قول ضلال

ناظرزاده كرمانى

عيد غدير، مژده جان ‏پرور آورد

يعنى خبر ز سلطنت حيدر آورد

فرمانروا به هر دو سرا شد به حق

فرخنده ‏تر از اين خبر ديگر آورد

دكتر قاسم رسا

از خم رسيد مژده كه جشن ولايت است

لبريز خم ز باده لطف و عنايت است

خمخانه ولايت مولى گشوده شد

ساقى ز جاى خيز، كه وقت سقايت است

در صحنه غدير به فرمان كبريا

در اهتزاز پرچم شاه ولايت است

مصطفى جوادى مقدم

صبح مى ‏آيد محمد با على

دشت مى ‏لرزد بانگ يا على

لحظه ‏اى كه دشت غرق و هم بود

جبرئيل از آسمان آمد فرود

گفت اى پيغمبر، اى اميد ما

نغمه جاويدى توحيد ما

آخرين شعر رسالت را بخوان

آيه عشق و امامت را بخوان

بر كسى كه همدل و هم خون تو است

تو چو موسايى و او هارون تو است

لايقى لايق‏تر از حيدر مباد

خلق را ديگر كسى رهبر مباد

حبيب چايچيان (حسان)

پايى كه نيست همره مولا شكسته باد

دستى كه نيست ياور آن شاه بسته باد

تكميل دين از او شد و نعمت از او تمام

عيد غدير بر همه يا رب خجسته باد

احمد عزيزى

از على و آل او جو درد عشق

جفت شش آورده حق در نرد عشق

آب و رنگ باغ، آب و گل، على است

صورت آئينه كامل على است

ارمغان بهداروند

حرف آخر عشق، انتخاب سرخ، مولاى سبزپوشى بود

آنگاه غدير، به خداوند علم و شمشير اعتراف كرد

و رستنگاه تلاقى، نبوت و امامت

به التيام زخم غربت عشق، هبوط كرده بود

و... او قرينه محمد صلى الله عليه و آله بود

يوسفعلى ميرشكاک

ماه صد آئينه دارد، نيمه شب‏ها در غدير

روزها گسترد، خورشيد خود را بر غدير

سدرها اين سوتر از اندوه كوه افتاده‏ اند

هم عنان با ابرها، افتاده آن سوتر غدير

نخل‏ها افتان و خيزان، اشتران خسته ‏اند

سر در اوهام گريز از تشنگى در سر غدير

هيچ كس نشنيد گيرم، خود تو نشنيدى مگر؟

وال من والاه گفت، آن روز پيغمبر غدير

پس چرا صد چشمه آتشفشان پنهان شدى؟

چون دل من زير چتر سرد خاكستر غدير

تا تمام دشت از پيغام دريا پر شود

مى‏ رود از واحه ‏اى تا واحه ديگر غدير

مصطفى محدثى خراسانى

ملتهب در كنار يک بركه

روح تاريخ پير منتظر است

دست خورشيد تا نهد در دست

آسمان در غدير منتظر است

بر سر آسمانى از ظهر

آيه‏ هاى شكوه نازل شد

مژده دادند آيه‏ هاى شكوه

دين احمد تمام و كامل شد

محمدعلى سالارى

سر زد از دوش پيمبر، ماه در شام غدير

تا كه جبرائيل او را داد پيغام غدير

مژده داد او را ذات حق كه با فرمان خويش

نخل هستى بار و برآرد در ايام غدير

دين خود را كن مكمل با ولاى مرتضى

خوف تا كى بايد از فرمان و اعلام غدير

طاهره موسوى گرمارودى

اى شرف اهل ولايت غدير

بركه سرشار هدايت غدير

زمزم و كوثر ز تو كى بهترند

آبروى خويش ز تو مى‏خرند

اينكه كند زنده همه چيز آب

زاب غدير است نه از سراب

از ازل اين بركه بجا بوده است

آينه لطف خدا بوده است

خوشدل كرمانشاهى

در غدير خم نبى خشت از سر خم بر گرفت

خشت از خم ولاى ساقى كوثر گرفت

از خم خمر خلافت در غدير خم بلى

ساقى كوثر ز دست مصطفى ساغر گرفت

سيد مصطفى موسوى گرمارودى

گل هميشه بهارم غدير آمده است

شراب كهنه ما در خم جهان باقى است

خداى گفته كه «اكملت دينكم» ، آنک

نواى گرم نبى در رگ زمان باقى است

قسم به خون گل سرخ در بهار و خزان

ولايت على و آل، جاودان باقى است

گل هميشه بهارم بيا كه آيه عشق

به نام پاک تو در ذهن مرمان باقى است

در روز غدير، عقل اول

آن مظهر حق، نبى مرسل

چون عرش تو را كشيد بر دوش

آنگاه گشود لعل خاموش

فرمود كه اين خجسته منظر

بر خلق پس از من است رهبر

بر دامن او هر آن كه زد دست

چون ذره به آفتاب پيوست

محمود شاهرخى

به كام دهر چشاندى ميى ز خم غدير

كه شور و جوشش آن در رگ زمان جارى است

ز چشمه‏ سار ولاى تو اى خلاصه لطف

به جويبار زمان فيض جاودان جارى است

محمد على صفرى (زرافشان)

آن روز كه با پرتو خورشيد ولايت

ره را به شب از چهار طرف بست محمد

صحراى غدير است زيارتگه دل‏ها

از شوق على داد على از دست محمد

تا جلوه حق را به تماشا بنشينند

بگرفت على را به سر دست محمد

احمد عزيزى

از چمن گلرخان، ماه به زير آمده است

خلعت شاهانه پوش! عيد غدير آمده است

عشق محمد على است، اى همه اهل نظر

زان كه مراعات عشق بهر نظير آمده است

غلام‏رضا سازگار

غدير عيد همه عمر با على بودن

غدير آينه دار على ولى اللَّه است

غدير حاصل تبليغ انبيا همه عمر

غدير نقش ولاى على به سينه ماست

غدير يک سند زنده، يك حقيقت محض

غدير از دل تنگ رسول عقده گشاست

اسماعيل نورى علاء

آرى ... خم!

شربدار ولايت

غدير حادثات

و ميان منزل افشاى رازهاست.

بنگريدش

كه بر اوج دست و بازو

در چنگ چنگالى از نور

ايستاده است

به ابرها نزديك‏تر تا به ما

و نگاه نمى‏ كند

نه در چشمان مشتاق

نه در ديدگان دريده از حسد.

به اين ترانه گوش كنيد

كه در هفت آسمان مى‏ طپد:

«هر كه مرا ولاى خويش بداند اينكه فراچنگ من ايستاده مولاى او است» . آرى

امروز همه چيز كامل است...

نعمت ميرزاده آزرم

تمام قافله گيرد به جاى خويش قرار

مناديان همه كردند حكم را تكرار

كوير بود، افق تا افق، گداخته مس

بر آن گداخته مس، كاروان، خطى ز غبار

عباس براتى‏ پور

تا شد به روى دست نبى‏ صلى الله عليه و آله مرتضى ‏عليه السلام بلند

شد رايت جلال خدا بر ملا بلند

بشيند چون كه نغمه «يا ايها الرسول»

گرديد منبرى همه از پشته‏ ها بلند

پروانه نجاتى

دشت تا خيمه زد آهنگ خروشيدن را

چاه هم تجربه كرد آتش جوشيدن را

دست خورشيد در آفاق رسالت چرخيد

چنگ زد گيسوى ترديد پريشيدن را

و بيابان چه تبى داشت از انبوه سكوت

تا مبارک كند اين آينه پوشيدن را

عشق ابلاغ شد و حلقه مستان گل كرد

تازه كرد آن خم نو، چشمه نوشيدن را

پر شد آغوش غدير از دم «بخ بخ»

تا بكوبد هياجانات نيوشيدن را

عطر «من كنت...»و غوغاى «على مولاه»

قافله قافله راند اين همه كوشيدن را

نادر بختيارى

السلام اى غدير، مهبط عشق

مقصد دولت مسلط عشق

السلام اى غدير، مقصد يار!

وى گل افشان ز موج موج بهار

چه بهارى تو راست كز خم تو

مست عشقيم در تلاطم تو؟

جواد جهان ‏آرايى

تا على بر روى دستان پيمبر جا گرفت

رفت روى دست اقيانوس، دريا در غدير

ديده دل باز كن تا آفتاب «هل اتى»

بنگرى همدوش با خورشيد بطحا در غدير

مهر، با آن زرفشانى ذرّه سرگشته بود

تا تجلى كرد آن ماه دلارا در غدير

مهدى رحيمى

دستى به هوا رفت و دو پيمانه به هم خورد

در لحظه مى نظم دو تا شانه به هم خورد

دستور رسيد از ته مجلس به تسلسل

پيمانه مى تا سر ميخانه به هم خورد

دستى به هوا رفت و به تأييد همان دست

دست همه قوم صميمانه به هم خورد

رضا اسماعيلى

از غدير خم، سبويى مى ‏زديم

در صراط عشق، هويى مى ‏زديم

زائر كوى تولا مى ‏شديم

جرعه نوش عشق مولا مى‏ شديم

با نزول سوره سبز غدير

باز مى‏ كرديم، بيعت با امير

محمد على مجاهدى

چون وجود مقدس ازلى

شاهد دلرباى لم يزلى

وقت پيمان گرفتن از ذرات

با صدايى رسا و بانگ جلى

«او لست بربكم» فرمود

پاسخ آمد از هر طرف كه: بلى

نصرالله مردانى

قسم به جان تو اى عشق اى تمام هست

كه هست هستى ما از خم غدير تو مست

در آن خجسته غدير تو ديد دشمن و دوست

كه آفتاب بر آفتاب بر سر دست

نشان از گوهر آدم نداشت هر كه بود

به خم سراى ولايت خراب و باده پرست

ابوالقاسم حسينجانى

روز و شب را به كار وا مى ‏داشت

اين سپيد و سياه مولا بود

آب از الغدير بر مى‏ داشت

مشربى كه گواه مولا بود

كوفه هر چند هم كه بد مى‏ كرد

باز هم در پناه مولا بود

پدر خاک بود و خاكى بود

بى گناهى گناه مولا بود

مرتضى اميرى اسفندقه

صداى كيست چنين دلپذير مى‏ آيد؟

كدام چشمه به اين گرمسير مى ‏آيد؟

صداى كيست كه اين گونه روشن و گير است؟

كه بود و كيست كه از اين مسير مى ‏آيد؟

خبر دهيد كه دريا به چشمه خواهد ريخت

خبر دهيد به ياران غدير مى‏ آيد

به سالكان طريق شرافت و شمشير

خبر دهيد كه از راه، پير مى ‏آيد

محمود اكرامى

به آتش مى‏ كشم آخر زبان سر به زيرم را

به توفان مى‏ سپارم آسمان‏ هاى اسيرم را

منم من گردبادى خسته ‏ام زندانى خويشم

بگيريد آى مردم دست‏ه اى ناگزيرم را

تمام عمر باقى مانده ‏اش را گريه خواهد كرد

اگر توفان بخواند خنده‏ هاى دور و ديرم را

درختان گردبادى رو به خورشيدند، از آن دم

كه خواندم در مسير باد اندوه غديرم را

شبى اندوه و تابان على‏ عليه السلام از چاه بيرون شد

شبى سيراب ديدم جان سر تا پا كويرم را

علی‏رضا سپاهى لائين

دشت غوغا بود غوغا در غدير

موج مى‏ زد سيل مردم مثل دريا در غدير

در شكوه كاروان آن روز با آهنگ زنگ

بى‏ گمان بارى رقم مى‏ خورد فردا در غدير

اى فراموشان باطل سر به پايين افكنيد

چون پيمبر دست حق را برد بالا در غدير

حيف اما كاروان منزل به منزل مى‏ گذشت

كاروان مى‏ رفت و حق مى‏ ماند تنها در غدير

على رضا قزوه

ابتداى كربلا مدينه نيست، ابتداى كربلا غدير بود

ابرهاى خون فشان نينوا، اشک ‏هاى حضرت امير بود

ولى‏ الله پاشا

مردى كه آفتاب به او سجده مى ‏برد

روح زلال آب به او سجده مى ‏بَرد

مردى كه مثل ماه نخوابيد تا طلوع

شب با سپاه خواب به او سجده مى ‏برد

يک بركه، واژه در نگهش موج مى‏ زند

يک دشت شعر ناب به او سجده مى ‏برد

زهرا حسين ‏زاده

شكست خواب زمين پلک آسمان وا شد

سوار هودج رنگين باد، پيدا شد

غبار همهمه پيچيد و ناگهان در خاک

غدير برق زد و برق، آب معنى شد

شمس‏ الدين بختكى

آغاز شد ولايت عشق از غدير خم

باران گرفت سوى تو «اكملت دينكم»

الهام عمومى

در بركه نيز حادثه‏ اى راه مى ‏رود

ناگاه مى‏ نشيند و ناگاه مى‏ رود

جبريل باز در هيجان اوفتاده است

نبض ملايک از ضربان او فتاده است

يكباره چشم كفر چه تاريک مى ‏شود

بركه به روز واقعه نزديک مى‏ شود

اى شاهدان مردنما حجتان قبول

اى تاجران زهد و ريا حجتان قبول

آيا كسى ز جمع شما عيد را نديد؟

بالاى قله دست دو خورشيد را نديد؟

سيد محمد باباميرى

اينجا گرفته است مردى بر روى دست آسمان را

مردى كه در قبضه خود دارد تمام جهان را

در جشن «من كنت مولاه» آئينه نور كرده است

لبريز از روشنى ‏ها، چشمان پير و جوان را

كل مى‏ كشد هر چه قديس، دف مى‏ زند هر چه عابد

جبرئيل در حلژه نور، آورده اين ارمغان را

على حيدرى‏ زاده

دست خورشيديان قله عشق

رفت بالا غدير خم شده بود

در دل خاكيان افلاكى

لحظه‏ ها سبز و غصه گم شده بود

مؤلّفه‏ هاى فكرى و ادبى شعر غدير معاصر

براى شعر غديرِ معاصر، چندين مؤلّفه مى ‏توان بيان كرد:

الف) برخى شاعران معاصر، خصوصاً شاعران مذهبى ما قبل دهه ۱۳۶۰ ش با انديشه و زبانى معطوف به سنت‏ هاى ادبى به مضمون غدير پرداخته ‏اند. افرادى همانند:

اديب پيشاورى، اديب ‏الممالک فراهانى، صبورى كاشانى، ميرزا حبيب ‏الله خراسانى و... .

ب) متأثر از تحول صد سال اخير نسل تازه‏اى شاعران آئينى‏ سرا پديد آمده‏ اند، كه به مرور زمان مردم را با تصويرى نو از شعر غدير آشناتر خواهند كرد.

شعرى كه ضمن بهره‏مندى ‏هاى معنوى و هماهنگى با باورهاى عمومى از نظر مؤلفه‏ هاى سبک معاصر هم انتظارات خواص را برآورده مى‏ كند، و هم جريان‏ سازى مى‏ كند.

ج) پيوند مفهوم غدير و قالب‏ هاى نوين شعر امروز فارسى نيز قابل ذكر است.

شايد براى عمده شاعران پيش از دهه ۱۳۶۰ ش، تصور اينكه در اين قالب‏ ها نيز مى ‏توان شعر آئينى موفق سرود دشوار مى‏ افتاد.

با اين همه، شعرهاى موفق شاعرانى مانند: سلمان هراتى، سيد حسن حسينى، قيصر امين‏ پور و ديگران خلاف آن را به تصوير كشيد.

البته هنوز هم عامه مخاطبان شعر مذهبى نتوانسته ‏اند با اين سروده ‏ها ارتباط همسويى برقرار كنند.

با اين وجود نمى ‏توان شک داشت كه نگاه مردم به شعر آئينى ارتقاء يافته و سليقه عمومى با فضاى ادبى امروز هماهنگ‏ تر شده است.

د) شعر غدير زيرمجموعه شعر علوى است. در اين شعرها محورهاى برجسته شخصيتى و فراز و نشيب ‏هايى را كه امام على‏ عليه السلام در زندگى خود پشت سر نهاده ‏اند مشاهده مى ‏كنيم، كه در سير تحولات صد ساله اخير و به خصوص پنجاه سال گذشته با مؤلّفه‏ هاى زبانى و ادبى به روز شده و با پيراستگى روزافزون نشان داده مى‏ شود.

رخدادهاى بزرگى در لواى شعر علوى در اغلب غديريه‏ ها مشاهده مى‏ گردد؛ مانند:

تولد در خانه کعبه، ایمان آوردن، لیلة المبیت، هجرت، فتح مکّه و نقش آن حضرت در اين پيروزى، حضور سرنوشت سازشان در جنگ‏ هاى صدر اسلام، واقعه شهادت حضرت رسول اكرم‏ صلى الله عليه وآله و غدير، ماجراى سقیفه و خانه‏ نشينى، شهادت حضرت فاطمه‏ علیها السلام و غربت على‏ عليه السلام، يتيم ‏نوازى ها، مناجات على‏ عليه السلام، عدالت راستين، ماجراى خوارج، نهج البلاغه، شهادت.

هـ) مسئله الهى بودن جانشینى على‏ عليه السلام، اکمال دین و اشاره به «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ...» و جبرئیل در اين شعرها به گونه‏ هاى مختلف تكرار و تأكيد مى‏ گردد.

و) مضمون‏ سازى براى رابطه نبى مكرم صلى الله عليه و آله و امام على‏ عليه السلام با عنايت به رابطه حضرت موسی و هارون‏ علیهما السلام.

ز) كنايات و استعارات خاص و متداول شعرى، تناسب و مضمون‏ سازى با دريا و غدير -  كه به معناى بركه آب است -  از ديگر موارد برجسته در اين شعرهاست. علاوه بر خود غدير، كار علامه امينى در نگارش كتاب «الغدير» نيز موضوع شعر برخى شاعران معاصر است.

اخوان ثالث قصيده بلندى نثار مرحوم علامه امینی دارد، با عنوان «سلام قطره به دريا دل غديرى». در آنجا، از جمله كار سترگ علامه امینی را چنين مى ‏ستايد:

غديرى كرد بى‏ همتا، چنان چون بيكران دريا

لبالب از رحيق حق، جهان را زو مشامى خوش

از اين دريا دل آماده، غديرى ايزدى باده

خوش آن رندى كزين مشرب كند شرب مدامى خوش

در شعر اميرى فيروزكوهى نيز كه بيان به ستايش صاحب الغدير گشوده است، همين تقابل دريا و غدير ديده مى ‏شود:

غدير خم شد از او بحر بى ‏نهايت علم

كه خود به علم و ادب بحر بى ‏نهايت بود

تراشه قلم از ذوالفقار حيدر داشت

از آن به نيش قلم ذوالفقار امت بود

استاد محمدرضا حكيمى در چاپ نخست كتاب «حماسه غدير» ، قصيده بلندى در وصف علامه امينى و كتاب «الغدير» دارد.

وى نيز به اين نكته تقابل دريا و بركه اشاره دارد:

بحر را در بركه گنجاندن نه كارى بود خرد

اينكه موّاج اين چنين يابى فضاى الغدير

توجه به جشن و شادى در اين اشعار بسيار دستمايه قرار گرفته است. غدير عيد بزرگ اسلامى است، و ما مكلف به تكريم و ارج نهادن به آنيم.

جنبه عيد بودن اين روز خجسته نيز در سروده‏ هاى شاعران مورد توجه بوده است.[۵]

مضمون‏ سازى با خورشيد، قافله نور، جان بخشى به غدير و بركه و حسن استفاده از اين عناصر در تشبيه ‏سازى و استعاره پردازى از ابعاد ادبى اغلب اين شعرهاست.

فراموشى غدير در روزمره ‏هاى امروزى و هم‏ذات پندارى با فراموشى و غربت على ‏عليه السلام در کوفه، از ديگر مؤلّفه‏ هاى اين غدير سروده‏ هاست.

در بررسى اشعار اين حوزه ويژگى ‏هايى از قبيل، موضوع و مضمون مشترک با پرداخت‏ه اى شخصى، قالب ‏هاى سنتى با ظرفيت‏ سازى امروزى، حركت رو به رشد شاعران به سمت شعر ناب، عبور از ايستايى در سطح زبان و حركت به سوى ژرف انديشى، رويكرد به خلاقيت ‏هاى فردى و فاصله گرفتن از سنت‏ هاى تكرارى برخى از اين گونه شعرها، و همچنين خلق عرصه‏ هاى تازه و سعى در جهت بهره بردن از ذهن و زبانى امروزين، شايان توجه است.

آسيب ‏شناسى شعر غدير معاصر

در مورد آسيب‏ شناسى شعر غدير معاصر نيز اين نكات قابل توجه است:

الف) ايجاد تحول در مضمون، زبان و سبک ادبى در عرصه شعر غدير بسيار ضرورى است. شعر براى زندگى بايد نوآورى همراه گردد. در غير اين صورت پاسخگوى مخاطب پرسشگر و آگاه امروز نخواهد بود.

ب) ارائه هر پيشنهاد نويى منجر به شكوفايى نخواهد شد، بلكه ايجاد تحول و ارائه پيشنهادهاى نو بايد با پيروى از اصول قرآنى و پايبندى به آرمان‏ هاى ولايى صورت گيرد.اما نكته مهم جلوگيرى از افتادن شعر به گرداب تكرار و اغراق است.

ج) توجه بسيار به ذكر پهلوانى ‏هاى حضرت على ‏عليه السلام بدون ذكر انگيزه و هدف ايشان و اغراق‏گويى در اين زمينه، به خصوص در مديحه ‏ها و توجه به يک بعد خاص از زندگى آن بزرگوار از مواردى است كه موجب تكرار و يک نواختى اين شعرها مى‏ شود.

د) با توجه به ساختار روايت و توصيف، جلوگيرى از كليشه ‏اى شدن مضامين واقعه غدير از اهميت بالايى برخوردار است، كه در اين مسير مجهز شدن به تمهيدات روايتگرى مدرن و ايجاد سپيدى ‏هاى متن مورد نياز است.

هـ) استفاده بجا وبه موقع از مؤلّفه تخيّل به گونه‏ اى كه به اصل ماجرا و قصه ضربه ‏اى وارد نكنداز ديگرمسائلى است كه موجب جلوگيرى از تكرارهامى‏ شود.

و) گسترده شدن افق و زاويه ديد شاعران اين عرصه با دانشمندى و بينش‏ مندى در هر دو عرصه شعر و موضوع ولایت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام و تشيع راستين ضرورى به نظر مى ‏رسد.

ز) در بيشتر اين شعرها مفهوم غدير تحليل نشده و بيشتر از جنبه عاطفى بدان نگريسته مى‏ شود، كه گاه عناصر ادبى و حتى منطق را كمرنگ مى‏ كند و ارتباط مخاطب با شعر را دچار اشكال مى‏ كند.

ح) با عنايت به اينكه پرداختن به ادبيات آئينى و مذهبى و خصوصاً شعر علوى و موضوع غدير و خلق اثر در اين زمينه بسيار دشوارتر از خلق اثر در ديگر شاخه‏ هاى ادبى به نظر مى ‏رسد، حضور و هم ‏انديشى شاعران متعهد و مستعد براى شكوفايى غديريه سرايى ضرورى است.

نتيجه

هر جا نام امیرمؤمنان علی‏ علیه السلام در شعر فارسى بيان مى‏ شود، دنيايى از عشق و ارادت موج مى‏ زند. اين در شعر معاصر، خصوصاً شاعران جوان رنگى ديگر و تجلى زنده ‏ترى يافته است.

غدير سروده، در شعر امروز ايران با رعايت اعتدال و عنايت به مخاطب، وارد عرصه‏ اى تازه شده است. رعايت قواعد مدرن و نوين شعر فارسى و استفاده از قالب‏ ها و ظرفيت‏ هاى شعر نو و سنتى را مى ‏توان در مجموع از ويژگى ‏هاى شعر آئينى پويا و جوان معاصر دانست.

ايجاد تحول در مضمون، زبان و سبک‏ هاى ادبى در عرصه شعر غدير بسيار ضرورى است.

شعر براى زندگى بايد با نوآورى همراه گردد. در غير اين صورت پاسخگوى مخاطب پرسش‏گر و آگاه امروز نخواهد بود.

البته بايد عنايت داشت كه ارائه هر پيشنهاد نويى منجر به شكوفايى نخواهد شد، بلكه ايجاد تحول و ارائه پيشنهادهاى نو بايد با پيروى از اصول مذهبى و پايبندى به آرمان‏ هاى ولايى انجام پذيرد.

اما نكته ى اصلى خوددارى از افتادن شعر به گرداب تكرار و اغراق است.

پانویس

  1. زلال غدير (مجموعه مقالات) : ش ۱ ص ۱۵۷ - ۱۷۷. چهارده قرن با غدير: ص ۱۶۸.
  2. مجله علوم حديث: ش ۷، محمد صحتى سردرودى.
  3. ديوان كاظم صبورى: ص ۳۵۱،۱۶۱،۱۴۹،۱۲۰،۷۸ و... .
  4. ديوان صغير اصفهانى: ص ۴۵۶،۱۴۱،۴۴،۴۳،۳۴ و... .
  5. مجله كوثر: ش ۸ سال ۱۳۷۹ ش، جواد محدثى.