شاهدان غدیر در تاریخ

(تغییرمسیر از شاهد)

خداوند شاهد غدير[۱]

يكى از قرائن مهم در كنار جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ...» -  كه مبيّن معناى آن هم هست -  اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله در چندين مورد خدا را بر اين ابلاغ شاهد گرفتند كه در هيچ يك از احكام الهى چنين نكردند.

پيرو آن چندين بار از مردم خواستند كه «حاضرين به غائبين اطلاع دهند» ، كه اين را هم در هيچيك از احكام الهى نفرمودند.

همچنين شاهد گرفتن پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله خداوند را بر تبليغ خود در موارد مختلف خطبه.

 شاهدان غدير[۲]

   شاهد در روز انكارِ حق به كار مى ‏آيد، تا با شهادت خويش غدير از دست رفته را به رخ طرفداران سقيفه بكشد و آنان را بر سر جايشان بنشاند. اما بر غدير بايد گريست كه با شاهدان ده‏ ها هزار نفرى همچنان مظلوم ماند و حقش علناً غصب شد.

حتى اشتهار صد و بيست هزار نفرى آن كه در بازگشت حاجيان نزد خويشان و دوستانشان تبديل به شهرت ميليونى شده بود، نتوانست مانع ام الفساد صحيفه ملعونه شود!

همچنين از جمله نكاتى كه در يك نگاه به صورت عمومى در خطبه غدير شاخص است مى ‏توان به شاهد گرفتن حضرت مردم را بر تبليغ خود در مواضع مختلف خطبه اشاره كرد.

در اينجا نمونه‏ هايى از شاهدان غدير را يادآور مى ‏شويم:

هزاران شاهد در غدير

امام صادق ‏عليه السلام به همين نكته اعتقادساز در دين ما اشاره كرده با تعجب مى‏ فرمايد: تعجب است از آنچه على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام كشيده است! (در روز غدير) آن حضرت اين همه شاهد داشت ولى نتوانست حق خود را بگيرد، در حالى كه مردم با دو شاهد حق خود را مى‏ گيرند!

اين همه از اهل مدينه با رسول گرامى اسلام‏ صلى الله عليه وآله در حج بودند، و در بازگشت پنج هزار نفر از اهل مكه همراه آن حضرت تا غدير آمدند و در آنجا ولايت على ‏عليه السلام را اعلان فرمود.[۳]

تغافل اكثريت مردم از غدير

فراموشى جرم نيست، اما تغافل جنايت بر عليه حقيقت است؛ به خصوص اگر فرياد حق‏ طلبى مظلوم به گوش شاهد رسيده باشد.

جالب‏تر هنگامى است كه اين فراموشى زدگى دستجمعى باشد و همه حاضرانِ واقعه چشم در چشم يكديگر لب از ابراز حقيقت فرو بندند، و شرم و حيا و حتى وجدان را زير پا گذارند.

اين همان چيزى بود كه غدير دچارش شد و از ۱۲۰ هزار شاهد تنها سه نفر اعلان آمادگى كردند و بقيه نيامدند، حتى زمانى كه صاحب غدير بر در خانه ‏هايشان رفت و از آنان كمك خواست.

امام صادق‏ عليه السلام اين مظلوميت مكرر غدير را با سابقه ديگرى كه مردم در تغافل داشتند چنين بيان فرموده است:

مردم درباره روز غدير خم خود را به غفلت زدند همان گونه كه در روز مشربه امّ‏ ابراهيم خود را به غفلت زدند! روز مشربه مردم اطراف حضرت بودند كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام آمد، ولى براى حضرت جا باز نكردند!!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى مردم، آيا در حالى كه من زنده‏ ام و در بين شما هستم به اهل‏بيت من بى‏ اعتنايى مى‏ كنيد؟ بدانيد اگر من از ميان شما غايب شوم خداوند از شما غايب نمى‏ شود...![۴]

شاهدان غدير در زمان عثمان

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در زمان عثمان اتمام حجتى در مسجد داشتند. از جمله در مورد كارشكنى ابوبكر و عمر در غدير و اعتراضشان به آيات تفسير شده به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمودند:

ابوبكر و عمر برخاستند و گفتند: يا رسول اللَّه، آيا اين آيات به خصوص درباره على است؟! فرمود: آرى، درباره او و جانشينانم تا روز قيامت است. گفتند: يا رسول اللَّه، آنان را براى ما بيان فرما. فرمود: برادرم و وزيرم و وارثم و وصيّم و جانشينم در امتم و صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از من على، سپس پسرم حسن، سپس پسرم حسين، سپس نُه نفر از فرزندان پسرم حسين، يكى پس از ديگرى، كه قرآن با آنان و آنان با قرآنند. نه آنها از قرآن جدا مى‏شوند و نه قرآن از ايشان جدا مى ‏شود تا بر سر حوض بر من وارد شوند.

همه حاضرين در مسجد و مجلس مناشده گفتند: آرى به خدا قسم، همه آنچه گفتى دقيقاً شنيديم و حاضر بوديم.

در آنجا زيد بن ارقم و براء بن عازب و ابوذر و مقداد و عمار گفتند: ما شهادت مى ‏دهيم كه سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را به ياد داريم كه بر منبر ايستاده بود و تو در كنار او بودى و مى‏ فرمود:

اى مردم، خداوند به من دستور داده كه معرفى كنم امام شما را و آن كه بعد از من در ميان شما قائم خواهد بود، و وصى خود و جانشينم را، و آن كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و من نموده، و شما را در قرآن به ولايت او دستور داده است. من براى معاف شدن در اين باره -  از ترس اهل نفاق و تكذيبشان -  به پروردگارم مراجعه كردم، ولى مرا ترسانيد كه بايد اين رسالت را برسانم و گرنه مرا عذاب مى‏ كند.

اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز امر كرده و من آن را برايتان بيان نمودم، و به زكات و روزه و حج دستور داده كه آن را هم براى شما بيان و تفسير نمودم، و به ولايت دستور داده و من شما را شاهد مى ‏گيرم كه ولايت مخصوص اين شخص است -  و حضرت دست مبارك را بر على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام قرار دادند -  و سپس براى دو پسرش بعد از او، و سپس براى اوصياء از فرزندانشان بعد از آنهاست. آنان از قرآن جدا نمى ‏شوند و قرآن از آنان جدا نمى ‏شود تا بر سر حوضم بر من وارد شوند.

اى مردم، پناه و امامتان بعد از خودم و ولىّ و هدايت كننده شما را برايتان بيان كردم و او برادرم على بن ابى‏ طالب است و او در ميان شما به منزله من در ميان شماست. دين خود را از او پيروى كنيد و در همه امورتان از او اطاعت نماييد، زيرا آنچه خداوند از علم و حكمتش به من آموخته نزد اوست. از او بپرسيد و از او و جانشينانش بعد از او بياموزيد. به آنان چيزى ياد ندهيد و بر آنان پيشى نگيريد و از ايشان عقب نمانيد كه آنان با حق و حق با آنان است. نه ايشان از حق جدا مى ‏شوند و نه حق از ايشان جدا مى ‏شود.

زيد بن ارقم و بقيه پس از اين شهادت نشستند.[۵]

اقرار غاصبين درباره غدير در شوراى عمر

نقشه عمر براى خلافتِ عثمان از قبل تنظيم شده بود. در شوراى طرفدارانِ غصبِ خلافت، موقعيتى بسيار حساس پيش آمد كه باطل بودن چنين شورايى را براى تعيين خليفه با استدلال به غدير به همه اعلام كرد. قسم دادن در چنين شرايطى به اين مهم كمك كرد، به خصوص پس از اقرار اهل شورايى كه از سوى عمر بن خطاب تعيين شده بودند.

در موقعيتى كه عمر كشته شد و شش نفر را براى خلافت معرفى كرد، اقرار همه پنج نفر به غدير يعنى حق مسلم على‏ عليه السلام در خلافت، و به معناى تسليم اين مقام به آن حضرت و ابطال پيشنهاد عمر است.

اميرالمؤمنين عليه السلام در آن مجلس به عنوان اتمام حجت برخاست و پنج نفر ديگر را درباره غدير قسم داد و پرسيد:

شما را به خدا قسم مى‏ دهم، آيا در بين شما غير از من كسى هست كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم او را به امر خداوند منصوب كرده و فرموده باشد: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، فَليُبَلِّغِ الشاهِدُ الغائِب ؟

همه اقرار كردند و گفتند: كسى جز تو صاحب اين فضيلت نيست.

حضرت بُعد ديگرى از غدير را مطرح كرده در ادامه قسم دادنش فرمود: آيا كسى غير از من در بين شما هست كه پيامبرصلى الله عليه وآله در جُحفه، كنار درختان غدير خم به او فرموده باشد: هر كس تو را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كس مرا اطاعت كند خدا را اطاعت كرده است؛ و  هر كس از تو سرپيچى كند مرا عصيان نموده و هر كس از من سرپيچى كند از خداى تعالى سرپيچى كرده است؟

همه در پاسخ به قسم دادن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام اقرار كردند و گفتند: كسى جز تو صاحب اين مقام نيست.

اگر چه طرح اين شورا براى ممانعت از حق صاحب غدير بود و عملاً هم به اقرار خود عمل نكردند و عثمان را انتخاب كردند؛ اما اقرار اين پنج نفر در موقعيت انتخاب خليفه دليل بر اشتهار خبر غدير دارد، تا آنجا كه در چنين موقعيت حساسى هم نتوانستند آن را انكار كنند.[۶]

اقرار جمعيت به غدير در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله

اگر همه حاضران مسجد نبوى كه دويست نفر آنان از مهاجر وانصار باشند، به فاصله بيست سال بعد از واقعه غدیر، قسم ياد كنند كه در غدير بوده ‏اند و «مَن كُنتُ مَولاهُ ...» را شنيده ‏اند، آيا اين بهترين شاهد بر شهرت خبر غدير نيست؟ به خصوص آنكه غاصب سوم حق غدير زنده باشد و حكومت را در دست داشته باشد، و با اين همه صحابه حاضر به چنين شهادت و گواهى باشند!!

اين اتفاق هنگامى افتاد كه در زمان عثمان مجلس بزرگى در مسجد نبوى با حضور صحابه تشكيل شد. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اين مجلس داستان غدير را به طور بسيار مفصل بيان فرمود، و مردم را قسم داد كه اگر در اين ماجرا حاضر بوده يا آن را شنيده‏ اند گواهى دهند. قسمتى از كلام حضرت در تبليغ غدير چنين بود:

خداوند به پيامبرش دستور داد تا واليان امرشان را معرفى كند و ولايت را مانند نماز و زكات و روزه و حج تفسير نمايد. اين بود كه در غدير خم مرا منصوب نمود و در خطابه ‏اى فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ. در آنجا سلمان پرسيد: ولايت او چگونه است؟ فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس من نسبت به او صاحب اختيار بوده‏ ام على هم نسبت به او صاحب اختيار است.

همه جمعيت مسجد گفتند: آرى به خدا قسم. اين را شنيديم و همان طور كه گفتى حاضر بوديم ... . حضرت فرمود: شما را به خدا قسم مى‏ دهم كسانى كه از دو لب پيامبرصلى الله عليه وآله اين مطلب را به ياد دارند برخيزند و شهادت دهند.

مقداد و ابوذر و عمار و براء بن عازب و زيد بن ارقم برخاستند و گفتند: ما شهادت مى‏ دهيم كه سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را به ياد داريم آن هنگام كه تو در كنار آن حضرت بر فراز منبر در غدير ايستاده بودى و آن  حضرت آن سخنان را درباره تو مى ‏فرمود.

در جامعه ظلمانى و غبارِ سقيفه گرفته زمانِ عثمان، تبليغ و دفاع از غدير با استناد به شهرت آن انجام گرفته است. اقرارِ جمعِ بزرگى از صحابه نشانگرِ فراگيرى و اشتهار واقعه است، با توجه به گذشت زمانى كه در آن تلاش بى ‏وقفه براى نابودى فرهنگ غدير و به فراموشى سپردن آن انجام مى ‏شد.[۷]

شهادت گروهى به غدير پس از ۲۵ سال

با گذشت بيست و پنج سال، چه كسى احتمال مى‏داد خاكسترِ سياه سقيفه اثرى از غدير در دل‏ها باقى گذاشته باشد. اما بنيانگذارش چنان برنامه ‏اى تدارك ديده كه هيچ اقدامى قادر به محو آن نمى‏ توانست باشد.

پس از بيست و پنج سال خفقان كه مى ‏رفت نسل‏ هاى جديد را از غدير بى‏ خبر گذارد، در زمان خلافت ظاهرى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام، آن حضرت براى احياى غدير اقدامات اساسى فرمود. در چنان شرايط حساسى كه غدير مى‏ رفت تا جان تازه‏اى به خود گيرد، نياز به عده ‏اى از حاضران در غدير بود كه با شهادت به آنچه خود در آن حضور داشته ‏اند و به چشم خود ديده ‏اند مؤيِّد سخنان حضرت در پيشگاه مردمى باشند كه در اثر تبليغات سوء دشمنان از صاحب غدير فاصله پيدا كرده ‏اند و بسيارى از باورها برايشان در مرحله ابتدائى است.

شايد فرصت ديگرى پيش نيايد كه يك اتمام حجت كامل عيار عمومى براى غدير در جمع حاضران انجام شود. پس تا صاحب غدير زنده است و قدرت را در دست دارد حساس ‏ترين زمان براى اجراى اين هدف است، كه يك روز هم نبايد آن را به تأخير انداخت.

بايد مجلسى لايق اين هدف و اين موقعيت پر حساسيت تنظيم كرد، كه از نظر مكان و افراد پاسخگو باشد همان گونه كه گفته‏ هاى چنين مجلسى بايد با اهداف آن تطابق كامل داشته باشد.

به دليل همين حساسيت، مكان چنين مجلسى ميدان بزرگ كوفه در فضاى باز تعيين شد، كه از نظر موقعيت جغرافيايى مركزى ‏ترين نقطه پايتخت كشور پهناور اسلام بود، كه شامل حجاز و عراق و شام و ايران مى ‏شد. ميدانى كه كنار مسجد كوفه و دار الاماره قرار داشت و جايى وسيع‏تر و همگانى ‏تر و حساس‏تر از آن وجود نداشت.

از نظر افراد صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله كه در غدير حاضر بودند، چه از دوستان غدير و چه از مخالفين آن به مجلس دعوت شدند، تا گذشته از حضور در مجلس درباره آن شهادت دهند، و بايد پيش بينى مى ‏شد كه اگر به نيت تخريب غدير درباره آن شهادت ندادند چه عكس ‏العملى انجام شود.

اكنون صاحب غدیر حكومت را در دست داشت و كار زدودنِ آثار سقيفه آغاز شده بود. احياى غدير نشانه ‏گيرى قلب سقيفه با تير فولادين ولايت بود، كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اولين اقدامات خود دست به كار آن شد.

شيوه تبليغ غدير در آن شرايط، استفاده از شهرت و شيوع خبر آن بود كه طرفداران سقیفه هم به عنوان جذاب‏ترين خاطره زندگى آن را به ياد داشتند، حتى اگر جنگ بدر و اُحُد و خيبر را فراموش كرده بودند!

مجلسى عظيم و غير عادى تشكيل شد، كه تا آن زمان مردم تجربه نكرده بودند. در ميدان بزرگ كوفه سيل عظيم جمعيت آمدند و در برابر منبرى آماده نشستند، و در رديف‏ هاى اول جلوى منبر حاضرين در غدير را نشاندند.

با آماده شدن مجلس، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به عنوان حاكم مطلق كشور بزرگ اسلام بر فراز منبر قرار گرفت و صحابه را درباره غدير دو گونه قسم داد. يكى اينكه به اصل واقعه غدير شهادت دهند و ديگر اينكه جزئيات ماجرا را براى مردم بازگو كنند.

حضرت در آن موقعيت استثنائى، حاضرين غدير را از اين جهت كه به صورت سمعى و بصرى در غدير حاضر بوده ‏اند و با تمام وجود در همه مراحل آن ماجرا حضور داشته و آن را به طور ملموس شاهد بوده‏ اند، ملزم كرد كه مشاهدات خود را براى نسلى كه در آن روز نبوده ‏اند بازگو كنند.

در چنين شرايطى كه سقيفه رنگ مى ‏باخت و صاحب غدير براى احياى آن آستين بالا زده بود، و عِده‏ اى از صحابه حاضر در غدير نيز در اجتماع حضور داشتند، اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مجلسى استثنائى براى اين منظور تدارك ديد.

آن حضرت طى يك دعوت عمومى مردم را به ميدان بزرگ كوفه فرا خواند، كه مقابل مسجد كوفه و ساختمان حكومتىِ دار الاماره قرار داشت. در آنجا منبرى نصب كردند و مردم جمع شدند و مجلسى بسيار عظيم و پر ابهت تشكيل شد.

استفاده از شهرت غدير براى نسلى كه ربع قرن از آن فاصله داشتند، فقط به اين طريق عملى مى‏شد كه حاضران۲۵ سال پيش در غدير در پيشگاه ملت بپا خيزند و آنچه به چشم خود ديده ‏اند بازگو كنند. اين بود كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بر فراز منبر قرار گرفت و اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله در رديف‏ هاى اول جلوى منبر نشستند. در اين حال كه مردم نمى دانستند حضرت از كجا آغاز خواهد كرد و هدف از اين اجتماع چيست، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود:

به خدا قسم مى‏ دهم باقيماندگان از كسانى كه پيامبرصلى الله عليه وآله را ديده ‏اند، و در روز غدير خم در بازگشت از حجةالوداع از آن حضرت شنيده ‏اند كه درباره من -  در حالى كه دستان مرا بلند كرده بود -  فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ وَ اَحِبَّ مَن اَحَبَّهُ. قسم مى‏ دهم هر كس اين واقعه را حاضر بوده و به چشم خود ديده و به گوش خود شنيده، برخيزد و شهادت دهد.

پس از اين كلام حضرت، حساسيت مجلس هنگامى بيشتر شد كه عده زيادى -  كه حداقل سى نفر ذكر شده ‏اند -  برخاستند و واقعه و خطبه غدير را بازگو نمودند و شهادت خود را نسبت به آن اعلام كردند.

حساسيت ديگرى كه اين مجلس با آن همه اهميت پيدا كرد كوتاهى چند نفر از صحابه در شهادت درباره غدير بود. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ديد چند نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله براى شهادت برنخاستند، و گويى سكوت آنان توجه مردم را جلب كرده بود.

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام ديد چند نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله براى شهادت برنخاستند، و گويى سكوت آنان توجه مردم را جلب كرده بود. لازم بود براى اثبات شهرت غدير و جلوگيرى از هر گونه شك و شبهه درباره آن اقدامى صورت گيرد كه لال مانده‏ هاى سقيفه را بر سر جايشان بنشاند.

لذا حضرت نگذاشت تأثير منفى اين حركت منافقانه غدير را بشكند و فرمود: جلوى اين منبر چهار نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله هستند (كه از آنها انتظار شهادت دادن مى ‏رود) كه عبارتند از انس بن مالك و براء بن عازب و اشعث بن قيس و خالد بن يزيد!

لذا فرمود: در جلوى اين منبر چهار نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله هستند (كه از آنها انتظار شهادت دادن مى‏ رود) كه عبارتند از انس بن مالك و براء بن عازب و اشعث بن قيس و خالد بن يزيد. سپس رو به آنان كرده فرمود: شما كه در غدير حاضر بوده ‏ايد، چرا برنمى خيزيد و شهادت نمى ‏دهيد؟ گفتند: سنِّ ما بالا رفته و فراموش كرده ‏ايم!!!

در اينجا حضرت فرمود: اگر در اين بهانه ‏اى كه مى‏ آوريد دروغ مى‏ گوييد و عذر بى‏ جا تراشيده ‏ايد خدا شما را به بلايى مبتلا كند كه براى همه مردم آشكار و ثابت شود. سپس براى هر يك بلاى خاصى را ذكر كردند و مجلس پايان يافت:

حضرت رو به آنان كرده فرمود: اى انس، اگر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده ‏اى كه فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، و امروز بر نمى‏ خيزى براى من به ولايت شهادت دهى، از دنيا نروى مگر آنكه به بَرَص (پيسى) مبتلا گردى كه نتوانى آن را پنهان كنى.

و تو اى اشعث، اگر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيدى كه مى‏ فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، و امروز براى من به ولايت شهادت نمى‏ دهى، از دنيا نروى مگر آنكه خداوند چشمانت را كور كند.

و اما تو اى خالد بن يزيد، اگر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده ‏اى كه مى‏ فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ و امروز به ولايت براى من شهادت نمى ‏دهى، خدا تو را به مرگ جاهلیت بميراند.

و اما تو اى براء بن عازب، اگر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده ‏اى كه مى ‏فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، و امروز به ولايت من شهادت نمى‏ دهى، خدا تو را در همانجايى كه از آن هجرت كرده ‏اى (يعنى يمن) بميراند.

حضرت هر يك از آنان را -  به دليل اينكه دانسته كتمان مى‏ كنند -  نفرين كرد، اما اين چهار نفر بر عناد خود ادامه دادند و براى شهادت برنخاستند. خدا هم هر يك را به نفرين اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مبتلا كرد.

چهار نفر ديگر هم بودند كه براى شهادت برنخاستند و حضرت هر يك از آنان را نيز نفرينى كرد كه مبتلا شدند: زيد بن ارقم[۸]، جرير بن عبداللَّه بجلى، يزيد بن وديعه، عبدالرحمن بن مدلج؛ و بدين صورت بر همه ثابت شد كه شهرت و معروفيت غدير مسئله ‏اى انكار ناپذير است.

خلاصه اينكه همه هشت نفر به بلاهايى كه حضرت فرموده بود گرفتار شدند و بين مردم به نفرين شده اميرالمؤمنين ‏عليه السلام معروف گرديدند. اين بلاى الهى بر منكرين غدير به معناى اتمام حجت الهى و اثبات پشتوانه خدايى براى غدير بود و نتيجه ‏اى كه از آن گرفته شد اين بود كه اگر شاهدان غدير با بهانه دروغين براى شهادت به پا نمى خيزند ولى اين خداوند است كه با رسوا كردن آنان، براى غدير شهادت مى ‏دهد.[۹]

اين نفرين براى احیای غدیر و اثبات دروغ آنان در عذر بى‏ جايشان، از لسان كسى انجام شد كه مستجاب الدعوه بود و همه به اين مطلب اعتراف داشتند؛ و هر هشت نفر به نفرين اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مبتلا شدند.

اين بود بزرگ‏ترين و مهم‏ترين مجلس تاريخ بعد از واقعه غدير، كه در شهر صاحب غدير با شكوه و حساسيت تمام برگزار شد؛ و آميخته‏ اى از معجزه و اتمام حجت و ابلاغ را در زمينه غدير با حضور اميرِ غدير به انجام رساند.

شهادت اهل بدر براى غدير در صفين

جنگ صفین يكى از حساس ترين مقاطعى بود كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فرصت را براى تبليغ غدير در آن مغتنم شمرد. آن سوى ميدان جنگ معاويه با پرچم ضد غدير و اين سو على‏ عليه السلام با عَلَم ولايتِ الهى. شرايط حساسى براى يك خطابه غديرى پيش آمده كه بايد غير منتظره آن را ايراد كرد، در حالى كه مهاجرين و انصار و نيز فرستادگان معاويه حضور داشته باشند، تا خبرها را براى آن سوى ميدان ببرند.

در اين جنگ پس از چند نامه و پيام كه بين اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و معاويه رد و بدل شد، آن حضرت در ميان لشكر خود در جمع مهاجرين و انصار و با حضور فرستادگان معاويه بر فراز منبر قرار گرفت و مناقب خود را برشمرد، و در هر كدام مردم را قسم داد و آنان اقرار كردند. از جمله غدير را مطرح كرد و فرمود:

شما را به خدا قسم مى ‏دهم درباره قول خداوند: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا اَطيعوا اللَّهَ وَ ...» و آيه «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ ...» ... كه خداوند به پيامبرصلى الله عليه وآله دستور داد به مردم بفهاند كه اين آيات درباره چه كسانى نازل شده و ولايت را براى آنان تفسير كند ... .

آن حضرت هم مرا در غدير خم منصوب كرد ... ، و فرمود: اى مردم، خداوند صاحب اختيار من، و من صاحب اختيار مؤمنين هستم و اختيارم بر مؤمنين از خودشان بيشتر است. اَلا فَمَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ: اَلا كه هر كس من صاحب اختيار او بوده ‏ام على صاحب اختيار اوست ... .

پس از اين سخنانِ اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، دوازده نفر از كسانى كه از شركت كنندگان در جنگ بدر بودند و در صفين همراه حضرت حضور داشتند برخاستند و به گفتار حضرت شهادت دادند. سپس هفتاد نفر ديگر از صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله برخاستند و شهادت دادند. بعد از آن چهار نفر از اهل بدر برخاستند و تفصيل ماجرا و آنچه در غدير ديده بودند بازگو كردند.[۱۰]

پيداست كه اين منظره فوق ‏العاده تبليغى در حال جنگ آن هم در برابر لشكر معاويه، اثرى به ياد ماندنى از غدير در ذهن‏ ها باقى گذاشت كه تا امروز در كتب غير شيعه هم نقل شده است.

اقرار صحابه به غدير پس از ۵۰ سال

يكى از شاخص‏ هاى زندگى معصومين‏ عليهم السلام تبليغ غدير به شكل‏ هاى مختلف است. از جمله تبليغ غدير توسط امام حسين‏ عليه السلام در مِنا در مراسم حج است كه ذيلاً به بيان آن مى‏ پردازيم:

با گذشت پنجاه سال از غدير و در زمانى كه صاحب غدير را علناً بر فراز منبرها مورد سب و لعن قرار مى ‏دادند، باز هم غدير است و شهرت آن!!

تاريخ نويسان متحير مانده ‏اند كه غدير چقدر مشهور بوده كه وقتى سومين امام غدير يعنى حضرت سيدالشهداءعليه السلام در مراسم حجّى كه به دستور معاويه اداره مى‏ شود، مردم را درباره آن قسم مى ‏دهد ۲۰۰ نفر صحابى و ۵۰۰نفر از تابعين به آن اقرار مى‏ كنند.

شرايط شديد تقيه در زمان معاويه بر كسى پوشيده نيست، و هر چه به آخر دوران او نزديك‏تر مى ‏شويم سخت‏تر مى‏ شود. اما حضرت سيدالشهداءعليه السلام همين موقعيت را براى تبليغ غدير در جمع شخصيت‏ هاى اسلامى آن زمان انتخاب فرموده است.

يك سال قبل از مرگ معاويه كه مطابق است با يك سال قبل از واقعه عاشورا، امام حسين‏ عليه السلام در ايام حج در مِنا با حضور ۷۰۰نفر اجتماع بزرگى در خيمه خود تشكيل داد، كه دويست نفر آنان اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله بودند.

حضرت در آن مجلس براى خطابه بپاخاست و پس از حمد و ثناى الهى، از اقدامات معاويه بر ضد اميرالمؤمنين‏ عليه السلام اظهار ناراحتى شديد كرد و سپس شروع به شمردن مناقب آن حضرت نمود.

امام‏ عليه السلام در همه موارد مردم را بر صدق گفتار خود قسم مى ‏داد و همه اقرار مى‏ كردند. از جمله مسئله غدير را مطرح كرد و فرمود:

شما را به خدا قسم مى ‏دهم، آيا مى‏ دانيد كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را منصوب كرد و ولايت را براى او اعلام نمود و فرمود: بايد حاضران به غايبان خبر دهند؟ جمعيت حاضر گفتند: آرى به خدا قسم.

و اين اقرار در حكم تبليغ ۲۰۰ نفر از حاضرين غدير در مجلسى بود كه در ايام حج و با حضور ۵۰۰ نفر ديگر از بزرگان تشكيل شده بود.[۱۱] اين به معناى اشتهار غدیر در اوج خفقان اموى بود.

همگان شاهد غدير

ظلم در حق غدير عجيب است كه از بى ‏اعتنايى آغاز شد و به تغافل رسيد. گام بعدى انكار پیمان غدیر با اقرار به اصل آن بود. مرحله نهايى انكار اصل آن بود، كه در اوج بى ‏پروايى و ناديده گرفتن روز حساب انجام گرفت و گفتند: «اصلاً چنين اتفاقى در تاريخ نيفتاده است»!! امام باقرعليه السلام انكار عمومى امت نسبت به حقيقت بزرگ ولايت در غدير را اين گونه بيان فرموده است:

اين امت انكار كردند پيمانى را كه پيامبرصلى الله عليه وآله از ايشان براى على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام گرفت، در روزى كه او را براى مردم منصوب فرمود و آنان را در زمان حياتش به ولايت و اطاعت او فراخواند و خود آنان را بر اين مطلب شاهد گرفت.[۱۲]

پيامبر صلى الله عليه و آله براى غدير زحمت كشيد

همه زحمت‏ ها را براى ولایت كشيد و آنچه خدا امر كرده بود با دقت در غدير به انجام رساند.

ما موظفيم در درگاه الهى به اين محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله شهادت دهيم و از آن حضرت تشكر نماييم، چه ديگران قدر اين نعمت را بدانند و چه  ندانند.

امام هادی‏ علیه السلام در زيارتنامه روز غدير اين فرهنگ را به ما آموخته، آنجا كه مى‏ فرمايد:

من شهادت مى‏ دهم كه پيامبر صلى الله عليه و آله آنچه درباره تو از سوى خدا نازل شده بود ابلاغ كرد و امر خدا را امتثال نمود و اطاعت و ولايت تو را بر امتش واجب كرد و براى تو از آنان بیعت گرفت و تو را صاحب اختيار مؤمنين قرار داد، همان گونه كه خداوند اين مقام را براى تو قرار داده بود.

سپس خدا را بر اين مطلب شاهد گرفت و فرمود: آيا فرمان الهى را به شما رساندم؟ گفتند: آرى رساندى. فرمود: خدايا شاهد باش و تو براى شاهد بودن و قضاوت بين بندگان كافى هستى.

... شهادت مى‏ دهم كه خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد تا صاحب اختيارىِ تو را بر امت علناً اعلام كند، تا مقام شامخ تو را بلندتر نمايد و برهان و دليل تو را اعلان نمايد و سخنان باطل را خط بطلان كشد و عذرها را قطع نمايد.

آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله از فتنه فاسقين نگران شد و تقيه از منافقين را مطرح نمود، پروردگار جهان بر او وحى فرستاد:

«يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعصِمُكَ مِنَ النّاسِ».

اين بود كه آن حضرت سنگينى سفر را بر خود هموار نمود و در شدت گرماى ظهر بپاخاست و خطبه‏ اى ايراد كرد و شنوانيد و ندا كرد و رسانيد. سپس از همه آنان پرسيد: آيا رسانيدم؟

گفتند: آرى به خدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش. سپس پرسيد: آيا من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نبوده ‏ام؟ گفتند: آرى.

پس دست تو را گرفت و فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ.

ولى به آنچه خداوند درباره تو بر پيامبرش نازل كرد جز عده كمى ايمان نياوردند؛ و اكثرشان جز زيان كارى چيزى به دست نياوردند... .[۱۳]

شاهدان غدير معترضان سقيفه[۱۴]

آنچه در غدير خم با حضور هزاران نفر اتفاق افتاد و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، اميرمؤمنان‏ عليه السلام را به امامت و خلافت نصب كرد، به عنوان يک سند و حجت بار ها مورد استناد و احتجاج و استشهاد قرار گرفت، چه از سوى حضرت على‏ عليه السلام چه از سوى ديگران.

هر چند برخى با آنكه در صحنه حاضر بودند، از شهادت دادن در هنگام نياز سرباز زدند، اما كسانى هم متعهدانه ديده‏ ها و شنيده‏ هاى خود را بازگو كردند و از گواهان غدير گشتند.

از جمله شهادت دادن يک گروه دوازده نفرى در حساس‏ترين موقعيت، حائز اهميت بود.

پس از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله و پيش آمدن ماجراى سقيفه و خلافت ابوبكر، جمعى دوازده نفره از مهاجران و انصار جلوس او را بر تخت خلافت مورد انتقاد قرار دادند.

وقتى ابوبکر بر منبر نشست، آنان تصميم گرفتند كه او را از منبر پيامبر پايين بكشند، و البته برخى ‏شان هم با اين كار موافق نبودند.

نزد حضرت على ‏عليه السلام رفتند و نظر آن حضرت را جويا شدند. حضرت فرمود: اين كار شما نوعى جنگ با حكومت است و شما اندک هستيد، و اين جماعت هم فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله را زير پا گذاشتند و خونخواه جاهليت اند.

اگر چنان كنيد با شمشير شما را از بين مى ‏برند، آنگونه كه مرا مقهور و مغلوب ساختند و به اجبار وادار به بيعتم كردند. بهتر است شما نزد او برويد و آنچه را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده ‏ايد -  به عنوان اتمام حجت -  بازگو كنيد.

آن دوازده نفر عبارت بودند از: خالد بن سعید بن عاص، مقداد، ابیّ بن کعب، عمار بن یاسر، ابوذر غفاری، سلمان فارسی، عبدالله بن مسعود، بریده اسلمی (از مهاجرین) و خزیمة بن ثابت دوالشهادتين، سهل بن حنیف، ابوایوب انصاری و ابوالهیثم بن تیهان.

روز جمعه بود كه آنان اطراف منبر پيامبر صلى الله عليه و آله نشستند و به ترتيب از جا برخاستند و به ابوبكر نسبت به تصدّى خلافت هشدار دادند، واقعه غدير خم و حدیث غدیر را يادآور شدند و از كنار گذاشتن على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام از خلافت و مخالفت با دستور پيامبر صلى الله عليه و آله انتقاد كردند، و به اين شكل حكومت و خلافت را بدون مستند شرعى دانستند.

جز اين دوازده نفر، ديگرانى هم برخاسته و سخن گفتند.

نتيجه گواهى اين شاهدان غدير شكست ابوبکر بود. از اين رو ابوبكر كه دليل و جوابى نداشت سه روز در خانه نشست. روز سوم عمر، طلحه، زبیر، عثمان، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی‏ وقاص و ابوعبیده جرّاح (از كار چاق‏ كنان سقیفه و خلافت ابوبكر) هر كدام با ده نفر از مردان عشيره خود با سلاح‏ هاى آخته سراغ ابوبكر آمدند.

او را از خانه بيرون آورده و به مسجد بردند و بر منبر نشاندند. مردم را نيز تهديد كردند كه اگر كسى باز هم آنگونه سخنان بگويد، با شمشير جواب خواهد شنيد. مردم هم ترسيدند و در خانه ها نشستند.[۱۵]

عذاب شهادت ندادن به غدير[۱۶]

امیرالمؤمنین ‏علیه السلام در زمان خلافت ظاهرى خود عده ‏اى از شاهدان عينى غدير را به خدا قسم داد كه برخيزند و در مقابل مردم به آنچه ديده ‏اند شهادت دهند.

عده‏ اى برخاسته و شهادت دادند ولى هشت نفر ابا كردند.

حضرت فرمود: «اگر شما دروغ مى‏ گوييد و بهانه مى ‏آوريد در حالى كه در غدير حاضر بوده و شنيده ‏ايد، خدا هر يک از شما را به بلايى آشكار گرفتار كند» .

بدين گونه سى سال پس از واقعه غدير بار ديگر اتمام حجت پروردگار ظاهر شد و هر يک از اينان به مرضى گرفتار شدند به طورى كه همه ديدند.

مبتلا شدگان نزد مردم اقرار مى‏ كردند كه ما با دعاى حضرت به عذاب الهی دچار شده ‏ايم.[۱۷]

منبع

دانشنامه غدیر،جلد ۱۳،صفحه ۸۸.

پانویس

  1. اسرار غدير: ص ۱۱۷ ۸۷.
  2. تبليغ غدير در سيره معصومين ‏عليهم السلام: ص ۲۰۶ ۲۰۵ ۲۰۱  - ۱۹۷ ۱۹۵ ۱۹۴ ۱۷۴  - ۱۷۲ ۱۲۷ ۷۹  - ۷۲ ۳۰ ۲۹ ۲۸. اسرار غدير: ص ۸۷ . اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۱۹ ۱۸. چهارده قرن با غدير: ص ۲۹.
  3. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۰ ح ۳۳.
  4. اثبات الهداة: ج ۱ ص ۵۲۶ ح ۲۸۵.
  5. كتاب سليم: ح ۱۱.
  6. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۸۱ ،۳۷۳، ۳۵۱، ۳۳۲.
  7. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۲  - ۴۱۰.
  8. جالب است كه زيد بن ارقم در زمان عثمان به درخواست اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در مسجد پيامبرصلى الله عليه وآله و در حضور مردم درباره غدير شهادت داد، گذشته از اينكه متن كامل خطبه غدير را هم نقل كرده است؛ ولى در چنين مجلسى كه در سايه امنيت صاحب غدير به راحتى مى ‏توانست شهادت دهد، از شهادت درباره آن سرباز زد! به دو مورد مذكور در بخش اول كتاب «تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام» مراجعه شود.
  9. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۴۷ و ج ۳۷ ص ۱۹۹. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۴۹۰ ۸۹. الغدير: ج ۱ ص ۹۳. مسند احمد: ج ۱ ص ۸۴ . شرح نهج ‏البلاغه: ج ۱ ص ۳۶۱ و ج ۴ ص ۴۸۸. تاريخ ابن عساكر: ج ۳ ص ۵۰ .
  10. كتاب سليم: حديث ۲۵.
  11. كتاب سليم: حديث ۲۶.
  12. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۳۴ ح ۵۸۴ .
  13. مصباح المتهجد: ص ۶۹۱ . بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۰.
  14. فرهنگ غدير (محدّثى) : ص ۳۳۰،۳۲۹.
  15. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۰۸.
  16. اسرار غدير: ص ۲۶۰ - ۲۶۲.
  17. بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۵۴ ح ۸۹ .