مِنی

(تغییرمسیر از منی)

اتمام حجت با غدير در منى[۱]

يكى از شاخص ‏هاى زندگى معصومین‏ علیهم السلام تبلیغ غدير به شكل ‏هاى مختلف است. از جمله تبليغ غدير توسط امام حسين‏ عليه السلام در مِنا در مراسم حج است كه ذيلاً به بيان آن مى‏ پردازيم:

شرايط شديد تقيه در زمان معاويه بر كسى پوشيده نيست، و هر چه به آخر دوران او نزديک‏ تر مى‏ شويم جو حاكم سخت ‏تر مى‏ شود. اما حضرت سيدالشهداء عليه السلام همين موقعيت را براى تبليغ غدير در جمع شخصيت‏ هاى اسلامى آن زمان انتخاب فرموده است.

يک سال قبل از مرگ معاویه مطابق است با يک سال قبل از واقعه عاشورا، امام حسين‏ عليه السلام به همراه عبداللَّه بن عباس و عبداللَّه بن جعفر به حج رفتند. حضرت مردان و زنان بنی‏ هاشم و دوستان و شيعيان شان را كه به حج آمده بودند و نيز گروهى از انصار را كه حضرت و اهل‏ بيتش آنان را مى ‏شناختند جمع كرد.

حضرت با حضور هفت صد نفر[۲] اجتماع بزرگى در خيمه خود تشكيل داد، كه دويست نفر آنان اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله اكثر آنان از تابعین بودند. سپس افرادى را فرستاد و فرمود: احدى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله كه معروف به صلاح و عبادت هستند و امسال به حج آمده ‏اند را ترک نكنيد و آن ها را نزد من جمع نماييد.

حضرت در آن مجلس براى خطابه بپاخاست و پس از حمد و ثناى الهى، از اقدامات معاويه بر ضد امير المؤمنين‏ عليه السلام اظهار ناراحتى شديد كرد و سپس شروع به شمردن مناقب آن حضرت نمود. امام‏ عليه السلام در همه موارد مردم را بر صدق گفتار خود قسم مى‏ داد و همه اقرار مى‏ كردند. از جمله مسئله غدير را مطرح كرد.

امام حسین‏ علیه السلام در مقابل آنان براى خطابه ايستاد و خدا را حمد و ثنا گفت و سپس فرمود: اما بعد، اين طغيان گر درباره ما و شيعيان مان آن چه ديديد و مى ‏دانيد و حاضر بوده ‏ايد روا داشت! من مى‏ خواهم از شما مطالبى را سؤال كنم. اگر راست گفتم مرا تصدیق كنيد و اگر دروغ گفتم تكذيب كنيد.

آن گاه امام حسين‏ عليه السلام چيزى از آن چه خداوند درباره آنان از قرآن نازل كرده ترک نكرد مگر آن كه تلاوت نمود و تفسير كرد.

سليم مى ‏گويد: از جمله آن چه حضرت آنان را قسم داد و آنان را متذكر شد اين بود كه فرمود: شما را به خدا قسم مى‏ دهم، آيا مى ‏دانيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم او را منصوب كرد و ولايت را براى او اعلام نمود و فرمود: «بايد حاضر به غايب خبر دهد» ؟ گفتند: آرى به خدا قسم.[۳]

اين اقرار در حكم تبليغ ۲۰۰ نفر از حاضرين غدير در مجلسى بود كه در ايام حج و با حضور ۵۰۰ نفر ديگر از بزرگان تشكيل شده بود.[۴]

اعمال حجةالوداع[۵]

در سفر حجةالوداع، پيامبر صلى الله عليه و آله حركت از مکه را يک روز زود تر از آغاز اعمال حج اعلام كرد؛ و مسير حركت حجاج به سوى عرفات را از مِنا قرار داد تا با توقفى كوتاه در مِنا خيمه‏ ها را برپا نمايند و لوازم استراحت و آذوقه را آماده كنند تا پس از بازگشت از عرفات و مشعر محل اسكان حاجيان براى توقف سه روزه در آن جا مهيا باشد.

چهار روز از ورود كاروان حاجيان به مكه مكرمه مى‏ گذشت و روز هشتم ماه ذى‏ الحجة فرا رسيده بود. پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد كسانى كه قربانى همراه خود آورده‏ اند در همه مراحل مناسک حج از عرفه و مشعر و بعد از آن آن ها را همراه خود ببرند تا به قربان گاه برسند.[۶]

هم چنين به كسانى كه از احرام اول به عنوان عمره بيرون آمده بودند، دستور داد تا از خود مكه به نیت حج احرام ببندند.[۷]

روز هشتم ذى‏ الحجة همه حجاج از مكه احرام حج را بستند و لبيک گويان آماده حركت شدند. اكنون كاروان صد و بيست هزار نفرى حجاج از مرد و زن و كودک و جوان و پير آماده حركت مى‏ شدند. تا نزديک ظهر طول كشيد تا همه آماده حركت شوند.

اندكى قبل از ظهر، سيل مردم از مكه به سمت مِنا حركت كردند و ساعتى بعد به آن جا رسيدند. هنگام ظهر كه به منا رسيدند، پيامبر صلى الله عليه و آله نماز ظهر و عصر را به جماعت با مردم خواندند. آن گاه مردم مشغول برپايى خيمه‏ ها و جابجايى اثاثيه خود شدند و اين جابجايى تا غروب به طول انجاميد. هنگام غروب نماز مغرب و عشا را به جماعت با مردم خواندند؛ و شب را در منا ماندند تا صبح به سوى «عرفات» حركت كنند.

با طلوع فجر روز نهم ذى ‏الحجة نماز صبح را به جماعت خواندند و منتظر شدند تا آفتاب طلوع كند. آن گاه به سوى عرفات حركت كردند تا قبل از ظهر در آن جا حاضر باشند. قبل از ظهر روز نهم همه حجاج در بيابان عرفات حضور داشتند و «وقوف» در آن جا به عنوان اولين عمل حج آغاز شد.[۸]

حضور شيطان در منى[۹]

صبح روز دوازدهم ذی‏ الحجة در سفر حجةالوداع، با طلوع فجر نماز صبح خوانده شد. پس از آن مردم همچنان منتظر بودند تا نزديكى ظهر شد و پيامبر رمى جمرات سه گانه را آغاز كرد و به ترتيب با همراهى مردم سه جمره را رمى كردند.

زمينه‏ سازى براى غدير چنان حساب شده و منظم پيش مى ‏رفت كه ابعاد گسترده آن هر لحظه جهت گيرى تازه ‏اى را نشان مى‏ داد. اكنون نوبت آن بود كه با جلوه ‏اى بى‏ سابقه مردم منظره ‏اى را كه احتمال نمى ‏دادند به چشم خود ببينند.

آن روز مردم در مِنا كنار پيامبر صلى الله عليه و آله بودند كه چشمشان به مردى افتاد كه به ركوع و سجود مى‏ رفت و تضرع مى ‏نمود. كسانى كه حاضر بودند گفتند: يا رسول اللَّه! چه نماز زيبايى مى‏ خواند! فرمود: «اين همان شيطان است كه پدر شما را از بهشت بيرون كرد» .

در اين جا على‏ عليه السلام با بى‏ اعتنايى به سوى او رفت و او را محكم تكان داد به گونه‏ اى كه استخوان‏ هايش در هم فرو رفت. سپس فرمود: «انشاء اللَّه تو را خواهم كشت» .

شیطان پاسخ داد: تا هنگام وقت معلوم از طرف پروردگار بر قتل من قادر نخواهى بود. چرا قصد قتل مرا كرده ‏اى؟ به خدا قسم احدى تو را مبغوض نمى‏ دارد مگر آن كه نطفه من قبل از نطفه پدرش در رحم مادر او قرار مى‏ گيرد. من در اموال و اولاد دشمنان تو شريک هستم. آن گاه با اشاره به آيه ۶۴ سوره اسراء گفت: اين همان كلام خداوند عز و جل در كتاب محكمش است كه مى‏ فرمايد: «وَ شارِكْهُمْ فِى الاَمْوالِ وَ الاَوْلادِ» : «در اموال و اولاد آنان شريک باش» . پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه مردم مى ‏شنيدند فرمود:

«يا على، راست مى‏ گويد. كسى از قريش تو را مبغوض نمى ‏دارد مگر زنا زاده، و كسى از انصار تو را مبغوض نمى‏ دارد مگر يهودى، و كسى از عرب تو را مبغوض نمى ‏دارد مگر زنا زاده، و كسى از بقيه مردم تو را مبغوض نمى‏ دارد مگر اهل شقاوت» .

سپس لحظاتى سر مبارک را پايين انداخت، و بعد سر خود را بلند كرده فرمود: «اى انصار، فرزندان خود را بر محبت على عرضه كنيد. اگر پاسخ مثبت دادند فرزند شما هستند، و اگر نپذيرفتند فرزند شما نيستند» .[۱۰]

خطبه پيامبرصلى الله عليه وآله در منى

در روايتى زمان دقيقِ صحیفه ملعونه اول مقارن خطبه پيامبر صلى الله عليه و آله در منى بيان شده است:

پيامبر صلى الله عليه و آله در حجة الوداع خطبه ‏اى در مِنا ايراد كرد و بعد از حمد و ثناى خداوند فرمود: «اى مردم! سخن مرا بشنويد و خوب بفهميد، چرا كه ممكن است بعد از امسال ديگر شما را نبينم» .

عده ‏اى از اصحاب آن حضرت جمع شدند و گفتند: «محمد مى‏ خواهد امامت را در اهل‏ بيتش قرار دهد» ! اين بود كه چهار نفر از آنان به مكه آمدند و وارد كعبه شدند و هم پيمان شدند و قرار داد بستند و بين خود نوشته ‏اى نوشتند كه »اگر خدا محمد را ميراند يا كُشت هرگز نگذارند اين امر خلافت به اهل‏ بيت او باز گردد.

خداوند هم بر پيامبرش چنين نازل كرد: «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ، أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ ...» .[۱۱]

در اين جا بد نيست اشاره شود كه در بعضى روايات كه قطعه‏ اى از خطبه يا واقعه غدير نقل شده مطالبى به چشم مى‏ خورد كه در متن خطبه كامل وجود ندارد. درباره اين موارد احتمال دارد كه چون حضرت در مكه و عرفات و مِنى چند بار خطبه‏ هايى ايراد فرموده ‏اند؛ لذا همه آن ها به عنوان سخنان حضرت در حجة الوداع در نظر راويان بوده و احياناً قطعه‏ اى از آن ها به عنوان گوشه‏ اى از خطبه غدیر نقل شده است.

دو خطبه پيش از غدير[۱۲]

پيامبر صلى الله عليه و آله در سفر حجة الوداع و پيش از غدير دو خطبه خواندند:

۱- پس از جمرات

پيامبر صلى الله عليه و آله قبل از غدير، در مراسم حجة الوداع در دو موقعيت حساس براى مردم خطابه ايراد كردند كه در واقع زمينه ‏سازى براى خطبه غدیر بود.

اولين خطابه آن حضرت در منى بود. در اين خطبه در مورد آينده جامعه مسلمين و جايگاه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مطالبى فرمودند.

سپس حدیث ثقلین بر لسان مبارک حضرت جارى شد و فرمودند: «من دو چيز گرانبها در ميان شما باقى مى‏ گذارم كه اگر به اين دو تمسک كنيد هرگز گمراه نمى‏ شويد: كتاب خدا و عترتم يعنى اهل ‏بيتم» .

اشاره ‏اى هم داشتند كه عده ‏اى از اصحاب من روز قیامت به جهنم برده مى‏ شوند.

نكته جالب توجه اين كه در اين خطابه، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام سخنان حضرت را براى مردم تكرار مى ‏كردند تا آنان كه دورتر بودند بشنوند.[۱۳]

۲- در مسجد خيف

پيامبر صلى الله عليه و آله قبل از غدير، در مراسم حجة الوداع در دو موقعيت حساس براى مردم خطابه ايراد كردند كه در واقع زمينه ‏سازى براى خطبه غدیر بود و در آن اشاره به حدیث ثقلین داشتند.

دومين خطبه پيامبر صلى الله عليه و آله پس از نماز ظهر و عصر در مسجد خيف -  كه يادگار حضرت ابراهيم‏ عليه السلام است -  ايراد شد كه ضمن آن حضرت به حديث ثقلين اشاره كرد و قرآن و اهل ‏بيت را قرين قرار داد، كه اين خطابه نيز آماده ‏سازى فكرى براى غدير بود. آن حضرت چنين فرمود:

«خدا آباد كند زندگى كسى را كه به گفتار من گوش فرا دهد و آن را در قلب خود جاى دهد و حفظ نمايد و به كسانى كه نشنيده ‏اند برساند. اى مردم، حاضران به غايبان برسانند. چه بسيار كسانى كه عِلم را منتقل مى ‏كنند ولى خود معناى آن را نمى ‏دانند، و چه بسيار كسانى كه علم را به كسانى كه از خودشان عالم ‏ترند منتقل مى‏ كنند. اى مردم، من دو چيز گران بها بين شما مى‏ گذارم» .

پرسيدند: يا رسول‏ اللَّه، ثقلين چيست؟

فرمود: «كتاب خدا و عترتم اهل‏ بيتم. خداى لطيف خبير به من خبر داده كه اين دو از يكديگر جدا نمى‏ شوند تا بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند، مانند اين دو انگشتم -  و حضرت دو انگشت سبابه را كنار هم قرار داد -  و نمى‏ گويم: مانند اين دو -  و حضرت انگشت سبابه و وسط را كنار يكديگر قرار داد -  يعنى يكى بر ديگرى مقدم نيست و فضيلت ندارد.

آگاه باشيد كه هر كس به آن دو متمسک شود نجات يافته و هر كس با آن دو مخالفت كند هلاک شده است.

آگاه باشيد! به زودى مردانى از شما بر سر حوض كوثر نزد من وارد مى‏ شوند ولى آنان را از من دور مى‏ كنند. من مى ‏گويم: پروردگارا اصحابم! به من گفته مى‏ شود: يا محمد، اينان بعد از تو بدعت گذاشتند و سنت تو را تغيير دادند. من هم گويم: دور باشند! دور!» .

در بيان جهتى ديگر از ثقلین، پيامبر صلى الله عليه و آله، قرآن و اهل‏ بيت را هر يک جداگانه مورد تأكيد قرار داده فرمود:

اى مردم، من در بين شما دو چيز باقى گذارده ‏ام كه هرگز گمراه نشويد: كتاب خدا و عترتم اهل ‏بيتم. حلال آن را حلال بدانيد و حرام آن را حرام بدانيد و به محكمات آن عمل كنيد و به متشابهات آن ايمان داشته باشيد و بگوييد: «به آن چه خدا در قرآن نازل كرده ايمان آورديم» . اهل‏ بيت و عترت مرا دوست بداريد، و هر كس كه آنان را دوست بدارد دوست بداريد، و آنان را يارى كنيد در برابر كسانى كه با آنان دشمنى(و جنگ) مى‏ كنند.

قرآن و عترت همچنان در بين شما خواهند بود تا روز قيامت بر سر حوض بر من وارد شوند ... . خدايا، هر كس با على دشمنى كند در زمين براى او جايگاهى قرار مده و در آسمان براى او جاى صعودى مگذار و او را در پايين‏ ترين درجه آتش قرار ده.

در اين مقطع، منافقین و دشمنان اهل‏ بيت ‏عليهم السلام كاملاً احساس خطر كردند و قضيه را جدى گرفتند. پس پيمان نامه نوشتند و هم ‏قسم شدند و برنامه‏ هاى خود را آغاز كردند.[۱۴]

   هم چنين مراجعه شود به عنوان: خيف (مسجد) .

مراسم پايانى در منى[۱۵]

با نزديكى غروب روز دوازدهم ذى ‏الحجة در سفر حجةالوداع، طبق آيه ۲۰۳ سوره بقره: «فَمَنْ تَعَجَّلَ فى يَوْمَينِ فَلا اِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا اِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقى» : «هر كس در روز عجله كند گناهى بر او نيست، و هر كس تأخير نمايد نيز اشكالى بر او نيست از كسانى كه تقوا پيشه كنند» ، كسانى كه مايل بودند مى ‏توانستند توقف در منا را پايان دهند و به مكه بازگردند، و هر كس مايل بود شب سيزدهم را هم مى ‏ماند و فردا پس از رمى جمرات سه گانه راهى مكه مى ‏شد.

پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله ماندن در شب سيزدهم ذى‏ الحجه را انتخاب كردند، و با غروب روز دوازدهم نماز مغرب و عشا خوانده شد. آن شب مشغول جمع ‏آورى اثاثيه و بار و بنه شدند تا مقدمات حركت به سوى مكه را آماده كنند، و پس از آن به استراحت پرداختند. صبح روز سيزدهم نماز صبح خوانده شد، و قبل از ظهر سه جمره را رمى كردند.

اكنون كاروان عظيم حجاج كه همراه پيامبر صلى الله عليه و آله روز سيزدهم را مانده بودند، آماده حركت مى‏ شدند. تا مردم آماده شوند و اثاثيه و شتران را آماده كنند روز بالا آمد و همه منتظر حركت حضرت ماندند.[۱۶]

مغفرت الهى در منى[۱۷]

پیامبرصلی الله علیه و آله در فرازى از بخش دهم خطبه غدیر، آمرزش خداوند با و قوف در منى را مطرح كرد:

مَعاشِرَ النّاسِ، ما وَقَفَ بِالْمَوْقِفِ مُؤْمِنٌ اِلاّ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ما سَلَفَ مِنْ ذَنْبِهِ اِلى وَقْتِهِ ذلِكَ، فَإِذَا انْقَضَتْ حَجَّتُهُ اسْتَأْنَفَ عَمَلَهُ:

اى مردم، هيچ مؤمنى در موقف(عرفات، مشعر، مِنا) وقوف نمى ‏كند مگر آن كه خداوند گناهان گذشته او را تا آن وقت مى ‏آمرزد، و هر گاه كه حجش پايان يافت اعمالش را از سر مى‏ گيرد.

نزول آيات در مِنى[۱۸]

بعد از خطابه پيامبر صلى الله عليه و آله در مسجد خیف واقع در منى در سفر حجةالوداع، هفت آيه قرآن يكى پس از ديگرى نازل شد كه هر يک پشتوانه يكى از ثقلين بود. آيات ۴۱ و ۴۲ سوره زخرف على‏ عليه السلام را معرفى مى ‏كرد: «فَاِمّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَاِنّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ اَوْ نُرِيَنَّكَ الَّذى وَعَدْناهُمْ فَاِنّا عَلَيْهِمْ مُقْتَدِرُونَ» : «اگر تو را از اين جهان ببريم باز از آنان انتقام خواهيم گرفت، يا به تو نشان مى ‏دهيم آن چه آنان را وعده كرده‏ ايم كه ما بر آنان اقتدار و تسلط داريم» .

سپس اين آيات طبق خطابه پيامبر صلى الله عليه و آله تفسير شد كه «فَاِنّا مُنْتَقِمُونَ بِعَلِىِّ بْنِ اَبى‏ طالِبٍ» ، يعنى «اگر تو را از اين جهان ببريم به وسيله على بن ابی‏ طالب‏ علیه السلام انتقام مى‏ گيريم» .

آن گاه آيات ۹۳ و ۹۴ سوره مؤمنون نازل شد: «قُلْ رِبِّ اِمّا تُرِيَنّى ما تُوعَدُونَ، رَبِّ فَلاتَجْعَلْنى فِى الْقَوْمِ الظّالِمينَ» : «بگو پروردگارا، اگر آن چه آنان وعده داده مى‏ شوند به من نشان دادى مرا در بين قوم ظالمين قرار مده» ، و اين آيه اشاره به روزگار سياه بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه فتنه‏ هاى تاريک آن بسيارى را گمراه كرد.

در پى آن آيه ۴۳ سوره زخرف در معرفى على‏ عليه السلام نازل شد: «فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذى اُوحِىَ اِلَيْكَ اِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» : «تمسک نما به آن چه بر تو وحى شده كه تو بر راه راست هستى» ، و تفسير شد كه «آن چه وحى شده» درباره على‏ عليه السلام است.

سپس براى معرفى على‏ عليه السلام به عنوان تنها راه نجات، به آيه ۶۱ سوره زخرف اشاره شد كه: «وَ اِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسّاعَةِ» : «و او نشانه و علمى براى قيامت است» و تفسير شد كه منظور از اين آيه على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام است.

آن گاه آيه ۴۴ سوره زخرف به عنوان مسئوليت مردم درباره ولايت على‏ عليه السلام نازل شد:«وَ اِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ لَسَوْفَ تُسْاَلُونَ» :«و آن ذكرى براى تو و قومت است و به زودى سؤال خواهيد شد»، و تفسير شد كه سؤال درباره ولايت على‏ عليه السلام است.[۱۹]

پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه سوار بر ناقه بود و دست مباركش بر شانه على‏ عليه السلام قرار داشت، به عنوان اتمام حجت بر مردم فرمود: «اللَّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ؟ اللَّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ؟ هذا ابْنُ عَمّى وَ اَبُو وُلْدى. اللَّهُمَّ كُبَّ مَنْ عاداهُ فِى النّارِ: شما را به خدا، آيا من ابلاغ كردم؟ شما را به خدا، آيا ابلاغ كردم؟ اين پسر عمويم و پدر فرزندانم است. خدايا، هر كس كه با او دشمنى كند با صورت در آتش افكن» .

غروب روز يازدهم نماز مغرب و عشا با هم خوانده شد و پس از آن مردم به استراحت پرداختند.[۲۰]

   هم چنين مراجعه شود به عنوان: منى /  نزول سوره نصر و آيه اخوت در مِنى.

نزول سوره نصر و آيه اخوت در مِنى[۲۱]

در روز آخر ايام حج يعنى دوازدهم ذى ‏الحجة در سفر حجةالوداع،پيامبر صلى الله عليه و آله به مسجد خيف در مِنا آمد كه يادگار جدش حضرت ابراهيم ‏عليه السلام بود.در آن جا بار ديگر دستور ابلاغ ولایت بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد، ولى هنوز حفظ از شر دشمنان نيامده بود. با توجه به فورى نبودن اين دستور، بار ديگر حضرت اعلام آن را براى فرصتى مناسب در نظر گرفت.[۲۲]

در چنين موقعيتى كه مراسم حج به ساعات پايانى خود نزديک مى‏ شد، بار ديگر وحى الهى تجلى كرد و آخرين سوره كاملى -  كه در يک نزول جبرئیل فرود آمد -  بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و آن سوره نصر بود:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، اِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحِ؛ وَ رَأَيْتَ النّاسَ يَدْخُلُونَ فى دينِ اللَّهِ اَفْواجاً؛ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ كانَ تَوّاباً» :

به نام خداى بخشنده مهربان. وقتى يارى خدا و پيروزى آمد، و مردم را ديدى كه گروه گروه در دين خدا داخل مى ‏شوند با حمد پروردگارت تسبيح كن و از او طلب مغفرت نما كه او توبه پذير است.

به محض نزول اين سوره، پيامبر صلى الله عليه و آله به طور رسمى نزديكى مرگ خويش را خبر داد و فرمود: «نَفْسم به من خبر مى ‏دهد كه در اين سال قبض روح خواهم شد» ، يعنى اين سالى كه در پيش است.[۲۳]

اولين مسئله ‏اى كه پس از نزول سوره نصر و شنيدن خبر رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله به ذهن همه خطور كرد جانشينى حضرت بود، كه صريح ترين زمينه فكرى براى غدير بود. اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ سلمان فارسی رفتند و از او -  كه به پيامبر صلى الله عليه و آله نزديك ‏تر بود خواستند تا از حضرت بپرسد: «امور ما را به كه مى ‏سپارى و محل رجوع ما چه كسى خواهد بود و محبوب‏ ترين افراد نزد تو كيست»؟

در پاسخ اين سؤال حضرت تعلّلى نموده تا سه بار آن را به تأخير انداخت و گويا مردم را نسبت به مسئله حساس ‏تر و نسبت به پاسخ آن تشنه ‏تر مى‏ نمود. سپس فرمود: «برادرم و وزيرم و جانشينم در اهل‏ بيتم و بهترين كسى كه بعد از خود باقى مى‏ گذارم كه دَيْن مرا ادا مى ‏كند و به وعده‏ هاى من وفا مى ‏نمايد، على بن ابى‏ طالب است» .[۲۴]

دومين پيامد نزول سوره نصر آن بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله امیرالمؤمنین‏ علیه السلام را فرا خواند و با اشاره به سزاوارى على‏ عليه السلام به مقام خلافت به او فرمود:

«يا على، آن چه بدان وعده داده شده بودم آمد. فتح آمد و مردم گروه گروه در دين خدا داخل شدند. هيچ كس از تو سزاوارتر به قرار گرفتن در مقام من نيست، به خاطر پيش تر بودن تو در اسلام و نزديكى تو با من و دامادى تو نسبت به من و اينكه سيده زنان جهان نزد توست، و قبل از آن حمايت ‏هايى كه پدرت ابوطالب درباره من داشت و گرفتارى‏ هايى كه هنگام نزول قرآن به خاطرش متحمل شد ... » .[۲۵]

سومين عكس ‏العمل پيامبر صلى الله عليه و آله به نزول سوره نصر آن بود كه در فرصت باقيمانده از آخرين روز مراسم حج، مردم را كنار مسجد خيف در منا جمع كرد و سخنرانى مفصلى براى آنان ايراد كرد. در اين سخنرانى پس از حمد و ثناى الهى، به چند مسئله اجتماعى اشاره نمود و با ذكر آيات ۳۶ و ۳۷ سوره توبه اشاره به ابطال برخى مسائل جاهلى مانند رباى جاهلیت و خون ريزى‏ هاى آن زمان فرمود.

آن گاه آيه ۱۰ سوره حجرات را قرائت كرده فرمود: اى مردم، «اِنِّمَا الْمُؤْمِنُونَ اِخْوَةٌ» : «مؤمنين با يكديگر برادرند» . براى هيچ مؤمنى اموال برادر مؤمنش جز با رضايت قلبى او حلال نيست. آيا ابلاغ كردم؟ خدايا شاهد باش.

سپس فرمود: «من مأمورم بجنگم تا مردم «لا اله الا اللَّه» بگويند. هرگاه آن را گفتند خون و اموالشان از طرف من در امان است مگر آن كه حق كسى باشد، و حساب آنان با خداست. اى مردم، آيا ابلاغ كردم؟ گفتند: آرى. فرمود: خدايا شاهد باش. سپس آينده پر خطر اعتقادى مردم را گوش زد كرده على را در چنان شرايطى نايب مناب خود اعلام كرد و فرمود:اى مردم، سخن مرا حفظ كنيد تا بعد از من از آن نفع ببريد؛ و در آن فكر كنيد تا بعد از من زندگى گوارا داشته باشيد.

اى مردم، سخن مرا بشنويد و درباره آن فكر كنيد؛ كه شايد بعد از اين سال شما را ملاقات نكنم. اى مردم، سخن مرا به خاطر بسپاريد تا بعد از من از آن استفاده كنيد و آن را بفهميد تا در زندگى بعد از من خوشبخت باشيد.

آگاه باشيد! مبادا بعد از من از دين خود باز گرديد و كافر شويد و بر سر دنيا به روى يكديگر شمشير بكشيد. اگر شما چنين كنيد -  كه خواهيد كرد -  مرا در لشكرى همراه جبرئیل و ميكائيل خواهيد يافت كه رو در روى شما با شمشير مى ‏ايستم و يا على بن ابى‏ طالب به جاى من با شما مى ‏جنگد.[۲۶]

مبادا بار ديگر به كفر باز گرديد و گردن يكديگر را بزنيد. من در ميان شما چيزى را يادگار گذاشته‏ ام كه اگر به ان آن متمسک شويد گمراه نمى‏ گرديد: كتاب خدا و عترتم اهل‏ بيتم. آيا ابلاغ كردم؟ خدايا شاهد باش.

اى مردم، خداى شما يكى، و پدرتان يكى است. همه شما از آدم هستيد و آدم از خاک است» .

آن گاه آيه ۱۳ سوره حجرات را خواند و فرمود:خداى عز و جل مى ‏فرمايد: «يا اَيُّهَا النّاسُ، اِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ اُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ اَتْقاكُمْ» : اى مردم، ما شما را از مذكر و مؤنث خلق كرديم و شما را گروه ‏ها و قبايلى قرار داديم، تا بين يكديگر بدانيد كه محترم ‏ترين شما با تقواترين شماست.

اى مردم، خداى شما يكى است و پدرتان يكى است. آگاه باشيد كه هيچ عربى بر هيچ عجمى فضیلت ندارد و هيچ عجمى بر عربى فضيلت ندارد. هيچ سرخ پوستى بر سياه پوستى فضيلت ندارد و هيچ سياه پوستى بر سرخ پوستى فضيلت ندارد مگر با تقوا. آيا ابلاغ كردم ؟ » .

مردم صدا زدند: آرى. فرمود: «پس حاضر به غايب برساند» . آن گاه حضرت امر به دورى از دنيا نموده با سلام و رحمت الهى كلام خود را به پايان برد.[۲۷]

پانویس

  1. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۴۱. چهارده قرن با غدير: ص ۶۵ . اسرار غدير: ص ۲۷۴. تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص ۳۰،۲۹.
  2. در كتاب احتجاج: هزار نفر.
  3. كتاب سليم: حديث ۲۶.
  4. كتاب سليم: حديث ۲۶.
  5. واقعه قرآنى غدير: ص ۲۵،۲۱.
  6. دعائم الاسلام: ج ۱ ص ۳۲۸. مستدرك الوسائل: ج ۱ ص ۹۴.
  7. تفسير قرطبى: ج ۲۰ ص ۱۰۹. شواهد التنزيل: ج ۲ ص ۴۵۱. بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۳۸،۱۳۳ و ج ۳۸ ص ۱۴۲. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۲۶. شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۴۵. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۸۱۲ .
  8. طبقات ابن سعد: ج ۲ ص ۱۸۵.
  9. واقعه قرآنى غدير: ص ۳۱.
  10. علل الشرائع: ص ۱۴۲. بحار الانوار: ج ۱۸ ص ۸۸ و ج ۲۷ ص ۱۵۱ و ج ۳۹ ص ۱۷۴ و ج ۶۰ ص ۲۳۶. مستدرك الوسائل: ج ۲ ص ۳۹.
  11. زخرف /  ۸۰-۷۹ . عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۸،۱۶۴. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۹،۱۱۴،۱۱۳. تفسير القمى: ج ۱ ص ۱۷۳. الاقبال: ص ۴۵۹  - ۴۵۳.
  12. اسرار غدير: ص ۳۹،۳۸. واقعه قرآنى غدير: ص ۲۹. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۶.
  13. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۳ و ج ۲۱ ص ۳۸۰.
  14. الكافى: ج ۲ ص ۴۰۳. امالى المفيد: ص ۱۸۶. بحار الانوار: ج ۲ ص ۱۴۸ و ج ۲۷ ص ۶۸ و ج ۳۷ ص ۱۱۴ و ج ۴۷ ص ۳۶۵. امالى الصدوق: ص ۴۳۱. الخصال: ص ۱۴۹. جمهرة خطب العرب: ج ۱ ص ۱۵۱. سِفر السعادة: ص ۱۸۱. تفسير القمى: ج ۲ ص ۴۴۷. سنن ابن ماجة: ج ۱ ص ۸۴ و ج ۲ ص ۱۰۱۵. صحيح الترمذى: ج ۵ ص ۶۶۲ . صحيح ابن خزيمة: ج ۴ ص ۲۵۰. مسند الشاميين: ج ۱ ص ۲۹۱. الاحتجاج: ج ۱ ص ۴۰۶.
  15. واقعه قرآنى غدير: ص ۳۹.
  16. السنن الكبرى: ج ۷ ص ۳۲۴،۲۸۷ . سنن الدارِمى: ج ۲ ص ۴۴. سِفر السعادة: ص ۱۸۴. بحار الانوار: ج ۹۶ ص ۲۷۶. تهذيب الاحكام: ج ۵ ص ۴۵۷،۲۷۳. الكافى: ج ۴ ص ۵۲۱،۴۸۶،۲۴۸ . دعائم الاسلام: ج ۱ ص ۳۲۴.
  17. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۲۲۳ - ۲۳۱ .
  18. واقعه قرآنى غدير: ص ۳۰.
  19. بحار الانوار: ج ۳۲ ص ۱۹۳ ح ۱۴۱، ص ۲۹۱ ح ۲۴۴ و ج ۳۶ ص ۲۳ و ج ۳۷ ص ۱۸۳. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۶۹ ، ص ۱۶۹-۱۷۱ . الطرائف: ص ۱۴۲ ح ۲۱۷. شواهد التنزيل: ج ۱ ص ۵۲۶ . تأويل الآيات: ص ۳۵۲. سنن الترمذى: ج ۲ ص ۹۰.
  20. المعجم الاوسط: ج ۶ ص ۳۰۰. سنن الترمذى: ج ۲ ص ۹۰.
  21. واقعه قرآنى غدير: ص ۳۳.
  22. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۷.
  23. عُدة الداعى: ص ۲۷۹. تفسير نور الثقلين: ج ۵ ص ۶۸۹ ح ۱. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۳ ح ۶ . عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۸،۱۷۱. الاقبال: ص ۴۵۹- ۴۵۳. تفسير قمى: ص ۱۵۹.
  24. تفسير فرات: ص ۶۱۳ . شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۱۱ ح ۱۸۳. ترجمة الامام على‏ عليه السلام من تاريخ دمشق: ج ۱ ص ۱۳۰.
  25. بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۸۵ . شرح نهج البلاغة ابن ابى ‏الحديد: ج ۹ ص ۱۷۴. ينابيع المودة: ج ۲ ص ۴۹۵ ح ۳۸۹.
  26. بحار الانوار: ج ۹ ص ۱۵۰ و ج ۳۲ ص ۳۶۳،۳۱۷،۲۹۴،۲۹۱،۲۹۰ و ج ۳۶ ص ۲۳ و ج ۳۷ ص ۱۱۴. امالى طوسى: ص ۵۰۳ . مجمع البيان: ج ۹ ص ۷۲. تفسير فرات: ص ۲۸۰.
  27.   مسند احمد: ج ۹ ص ۱۲۷. نيل الاوطار: ج ۵ ص ۸۲ . تحف العقول: ص ۳۴ - ۳۰. المعجم الكبير (طبرانى) : ج ۱۸ ص ۱۳.