|
|
(۱۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| == آيه «وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ»<ref>صافّات / ۷۱. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۲۸۷، ۳۲۰ - ۳۳۵.</ref> == | | == مقابله با غدير با جعل حديث<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۴۴. ژرفاى غدير: ص ۱۸۲ - ۱۸۰ ، ۱۷۷ ، ۱۷۴ ، ۱۷۳. واقعه قرآنى غدير: ص ۲۱۰.</ref> == |
| بزرگترين [[آزمون الهی|امتحان بشریت]] در غدير مطرح شد. امتحانى همه جانبه كه اتمام حجت آن به نحو اكمل انجام گرفت و براى هيچ كس به هيچ دليل و بهانه اى راه گريز نماند.
| | [[منافقین]] و دشمنان غدير در موارد متعدد با حربه «جعل حدیث» به جنگ غدير و ولايت و [[امامت]] رفته اند. رابطه جعل [[حدیث]] و غدير را در چند مرحله مى توان بيان كرد: |
|
| |
|
| در اين امتحان عظيم، هم جهاتى كه مىتوانست سر منشأ آزمايش باشد متعدد بود، و هم عللى كه مى توانست انگيزه شيطانى براى سقوط در امتحان باشد در جلوه هاى مختلف به ميان آمد. | | === در سفر حجةالوداع === |
| | از جمله آياتى كه در سفر [[حجةالوداع]] و پيش از اتمام مراسم حج در مورد [[صحیفه ملعونه اول]] و اِخبار خداوند از آن بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد اين آيه بود: |
|
| |
|
| [[پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله]] در خطابه بلند خود، اين شرايط امتحان را براى مردم تبيين فرمود تا با آمادگى كامل به استقبال آن بروند. اين آينده تلخِ امتحان را حضرتش در غدير به اشارت و صراحت پيش بينى فرمود و مراحل چنين امتحان بزرگى را با استشهاد به ۱۱ آيه تضمين شده در [[خطبه غدیر]] بيان فرمود.
| | «وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ»<ref>زخرف / ۳۸ - ۳۶.</ref>: «و چنين كسانى آنان را از راه راست مانع مى شوند و گمان مى كنند كه [[هدایت]] يافته اند». |
|
| |
|
| از جمله اين آيات آيه ۷۱ سوره صافات است:
| | اين آيه اصحاب صحيفه و اهل سقيفه را مى گويد كه در برابر صراط مستقيم خداوند راهى را اختراع كردند، و سعى كردند ديگران را به اين باور برسانند كه راهى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از طرف خدا به عنوان ولايت امامان دوازده گانه عليهم السلام آورده صحيح نيست! و اگر واقعاً راه هدايت را مى خواهيد به آنچه ما ساخته و بافته ايم عمل كنيد! |
|
| |
|
| «وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ»:
| | براى به ثمر رساندن اين باور رواياتى جعل كردند و بهانه هايى از قبيل قتل بزرگان [[قریش]] به دست حضرت امیر عليه السلام و سنّ او و تعصبات [[عربی]] در نپذيرفتن [[جانشین|خلافت]] و [[رسالت|نبوّت]] در يک خاندان را پيش كشيدند. معناى اين اقدامات همان است كه خداوند مى فرمايد: |
|
| |
|
| «قبل از آنان اكثر پيشينيان گمراه شدند».
| | «آنان بر سر راه مستقيم مانع ايجاد مى كنند و نزد خود گمان مى كنند كه فكر درست نزد آنان است». |
|
| |
|
| در اينجا اين آيه از دو بُعد قابل بررسى است: | | === در صحيفه ملعونه دوم === |
| | در متن [[صحیفه ملعونه دوم]] كه در واقع اساسنامه مفصلِ [[سقیفه]] بود، تمام اهداف از پيش تعيين شده به صراحت بيان شده است. |
|
| |
|
| '''۱. متن خطبه غدير'''
| | در حقيقت بايد گفت: اين صحيفه براى يک روز و يک ماه و يک سال تدوين نشده، بلكه راهكارهاى لازم را به پيروان سقيفه در برابر امامت غديرى تا روز قيامت داده و آنان را متوجه اهداف دقيق بنيانگذاران اين راه نموده است. |
|
| |
|
| مَعاشِرَ النّاسِ، قَدْ ضَلَّ قَبْلَكُمْ اكْثَرُ الاوَّلينَ:
| | براى روشن شدن سوء استفاده هاى منافقين در اين صحيفه، كافى است در جهت گيرى هايى كه در فرازهاى صحيفه آمده دقت شود. |
|
| |
|
| اى مردم، قبل از شما اكثر پيشينيان گمراه شدند.<ref>اسرار غدير: ص ۱۴۹ بخش ۶ .</ref>
| | يكى از اين اهداف شوم جعل دو حديث به نام پيامبر صلى الله عليه و آله بود، كه يكى از آنها حديث جعلى «نحن معاشر الأنبياء لانورِّث...» و حديث «أصحابى كالنجوم ...» است. |
|
| |
|
| '''2. تحليل اعتقادى'''
| | در حالى كه سقيفه براى ايجاد شبهه در [[خلافت]] [[معصومین علیهم السلام|اهل بیت علیهم السلام]] موروثى بودن آن را مطرح مى كند، از كار خود غافل است كه از همان اول ابوبكر وصيتنامه خود را به نام عمر نوشت و رسماً ارثيه [[خلافت]] را به او بخشيد و حتى ديگران را از اين ارث محروم ساخت. |
|
| |
|
| '''الف) مسئله اكثريت نزد غاصبين خلافت'''
| | بعد از عمر خلافت رسماً شكل موروثى گرفت و در طول خلفاى بنى اميه و بنى العباس و عثمانيان به عنوان روشى مسلَّم، هر نالايقى به عنوان اينكه فرزند خلیفه قبل است، به خلافت دست يافت و چه آسيب هايى كه [[اسلام]] از بى لياقتى آنان ديد. |
|
| |
|
| نقطه ارزشى بحث [[جماعت|اکثریت]] در سايه خطابه غدير، جهت گيرى دشمنان [[امامت]] و غاصبين [[خلافت]] در جهت عكس آيات قرآنى و محتواى غدير درباره اكثريت است، و اين همان چيزى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله هشدارش را مى داد.
| | گذشته از اين مى بينيم همان حديث جعلى كه هنگام غصب فدک در برابر حضرت فاطمه عليها السلام مطرح كردند و گفتند: «پيامبران ارث نمى گذارند»، در صحيفه پيش بينى نمودند و به خيال خود غصب خلافت را مستند به حديثى از مبلِّغ اعظم غدير كردند. |
|
| |
|
| اگر در روايات [[اهل سنت]] مرورى داشته باشيم رواياتى در ارزش دادن به اكثريت با عبارت هاى مختلف كه گاهى تا حد افراط است به چشم مى خورد. جا دارد قبل از ريشه يابى، نمونه هايى از آنها را ذكر كنيم<ref>اين روايات در اين منابع قابل مراجعه است: صحيح مسلم: ح ۱۸۵۵،۱۸۴۹،۱۸۴۷،۱۸۴۶،۱۸۴۵،۱۸۴۳. كنز العمال: ج ۱ ص ۱۰۴ و ج ۴ ص ۳۷۳،۳۷۳ و ج ۵ ص ۷۵۱ و ج ۱۱ ص ۲۱۰. همچنين كنز العمال: احاديث ۳۴۴۶۱،۳۴۴۵۹،۲۰۲۴۲،۲۰۲۴۱،۱۶۴۴،۱۰۴۹،۱۰۳۹،۱۰۳۶،۱۰۳۵،۱۰۳۲،۱۰۳۱،۱۰۳۰،۱۰۲۹،۱۰۲۸،۱۰۲۵،۹۰۹. سنن ابى داود: ج ۱ ص ۲۰۷،۲۰۶ و ج ۳ ص ۱۸. الجامع الصغير: ج ۲ ص ۴۸. فيض القدير: ج ۶ ص ۵۹۵ . كشف الخفاء: ج ۱ ص ۳۳۳ - ۳۵۰.</ref>:
| | بعدها در گير و دار سقيفه و [[فدک]] معلوم شد كه حتى احدى از دار و دسته خودشان هم حاضر به شهادت درباره صحت چنين حديثى نيست، و تنها مدعى آن [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] و [[عایشه بنت ابی بکر|عایشه]] هستند. |
|
| |
|
| ۱. يَدُ اللَّه مَعَ الْجَماعَةِ: دست خدا با جماعت و اكثريت است.
| | اوس بن حدثان نيز كه يكى از توطئه گران قتل پيامبر صلى الله عليه و آله بود به نفع آنان شهادت داد. |
|
| |
|
| ۲. الْجَماعَةُ رَحْمَةٌ وَ الْفُرْقَةُ عَذابٌ: اجتماع رحمت و تفرقه عذاب است.
| | آنجا بود كه [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علیه السلام]] فرمود: |
| | |
| ۳. انَّ امَّتى لا يَجْتَمِعُ عَلَى ضَلالٍ: امت من بر گمراهى متحد نمىشوند.
| |
| | |
| ۴. اتَّبِعُوا السَّوادَ الاعْظَمَ: پيرو اكثريت باشيد.
| |
| | |
| ۵. مَنْ شَذَّ شَذَّ الَى النّارِ: هر كس از اكثريت جدا شود به سوى آتش رفته است.
| |
| | |
| ۶. انَّ الشَّيْطانَ مَعَ مَنْ فارَقَ الْجَماعَةَ يَرْكُضُ: شيطان به همراه كسى كه از اكثريت جدا شود مىدَوَد.
| |
| | |
| ۷. مَنْ خَرَجَ عَنِ الْجَماعَةِ قَيْدَ شِبْرٍ فَقْد خَلَعَ رِبْقَةَ الاسْلامِ مِنْ عُنُقِهِ: هر كس به اندازه يك وجب از مسير اكثريت خارج شود، قلاده [[اسلام]] را از گردن خويش خارج ساخته است.
| |
| | |
| ۸. مَنْ شَذَّ عَنِ الْجَماعَةِ فَاقْتُلُوهُ: هر كس از اكثريت جدا شد او را بكشيد.
| |
| | |
| ۹. مَنْ رَاى مِنْ اميرِهِ شَيْئاً يَكْرَهُهُ فَلْيَصْبِرْ، فَانَّهُ مَنْ فارَقَ الْجَماعَةَ شِبْراً فَماتَ فَمَيْتَةُ جاهِلِيَّةٍ: هر كس از امير خود چيزى ديد كه او را خوش نيامد بر آن صبر كند، چرا كه هر كس يک وجب از اكثريت جدا شود، اگر بميرد [[مرگ]] او بر [[جاهلیت]] است.
| |
| | |
| البته امثال اين روايات در كتب [[اهل سنت]] بسيار است، و در منابع متعدد حديثى خود نقل كرده اند و در بحث هاى مربوط به [[خلافت]] به آنها استدلال نموده اند.
| |
| | |
| آنچه بسيار جلب توجه مى كند ريشه اين روايات در صحيفه دوم است كه غاصبين خلافت در مدينه با حضور سى و چهار نفر از [[منافقین]] تهيه كردند و آن را اساسنامه دائمى سقيفه قرار دادند.
| |
| | |
| واقعاً جاى تعجب دارد كه همين روايات عيناً در آن صحيفه ديده شود، به اضافه اينكه جهت گيرى آن و هدفى كه از تحريف آن در نظر بوده نيز صراحتاً به رشته تحرير درآمده باشد. جالب تر اينكه ارزش خود صحيفه نيز بر اكثريت و اتفاق آراء مستند شده است.
| |
| | |
| عين عبارات مربوط به «اكثريت» در صحيفه اى كه در خانه [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] تنظيم شده چنين است:
| |
| | |
| هذا مَا اتَّفَقَ عَلَيْهِ الْمَلَأُ مِنْ اصْحابِ مُحَمَّدٍّ رَسُولِ اللَّه مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الانْصارِ ... . اتَّفَقُوا جَميعاً بَعْدَ انْ اجْهَدُوا رَأْيَهُمْ وَ تَشاوَرُوا فى امْرِهِمْ، وَ كَتَبُوا هذِهِ الصَّحيفَةَ نَظَراً مِنْهُمْ الَى الاسْلامِ وَ اهْلِهِ عَلى غابِرِ الايّامِ ... .
| |
| | |
| ...وَ مَنْ فارَقَ جَماعَةَ الْمُسْلِمينَ فَاقْتُلُوهُ، فَانَّ فى قَتْلِهِ صَلاحاً لِلامَّةِ؛ وَ قَدْ قالَ رَسُولُ اللَّه:
| |
| | |
| «مَنْ جاءَ الى امَّتى وَ هُمْ جَميعٌ فَفَرَّقَهُمْ فَاقْتُلُوهُ، وَ اقْتُلُوا الْفَرْدَ كائِناً مَنْ كانَ مِنَ النّاسِ، فَانَّ الاجْتِماعَ رَحْمَةٌ وَ الْفُرْقَةُ عَذابٌ، وَ لا تَجْتَمِعُ امَّتى عَلَى الضَّلالِ ابَداً، وَ انَّ الْمُسْلِمينَ يَدٌ واحِدَةٌ عَلى مَنْ سِواهُمْ، وَ انَّهُ لا يَخْرُجُ مِنْ جَماعَةِ الْمُسْلِمينَ الاّ مُفارِقٌ وَ مُعانِدٌ لَهُمْ وَ مُظاهِرٌ عَلَيْهِمْ اعْدائَهُمْ، فَقَدْ اباحَ اللَّه وَ رَسُولُهُ دَمَهُ وَ احَلَّ قَتْلَهُ...».<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۳ - ۱۰۵. براى متن كامل صحيفه ملعونه دوم مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: در ج ۲ ص ۱۲۶ - ۱۲۹.</ref>
| |
| | |
| اين نوشته اى است كه اكثريت از اصحاب محمد رسول الله از [[مهاجرین]] و [[انصار]] بر آن اتفاق كرده اند ... . همگى بعد از آنكه آخرين فكرهاى خود را جمع كرده و درباره مسايل خود مشورت نموده اند متفق شده و اجماع كرده اند و اين صحيفه را با در نظر گرفتن اسلام و مسلمانان در آينده هاى [[اسلام]] نوشته اند!
| |
| | |
| ... هر كس از جماعت و اكثريت مسلمانان جدا شد او را بكشيد، كه در قتل او صلاح امت اسلام است!! و اين در حالى است كه پيامبر فرموده:
| |
| | |
| «هر كس سراغ امت من آيد در حالى كه آنان متحد هستند و بين آنان تفرقه بيندازد او را بكشيد! و كسى كه از اكثريت جداست بكشيد هر كس از مردم باشد، چرا كه اجتماع رحمت و تفرقه عذاب است. و امت من هرگز بر گمراهى متحد نمى شوند، و مسلمانان يد واحد در برابر ديگران هستند، و كسى از جماعت مسلمانان جدا نمى شود مگر كسى كه از اسلام جدا شده و با مسلمانان عناد مىورزد و دشمنان اسلام را يارى مى كند».
| |
| | |
| بنابراين خدا و رسولش خون چنين كسى را مباح شمرده اند و قتل او را حلال دانسته اند ... .
| |
| | |
| تنظيم كنندگان صحيفه راه بلند مدت خود را اين چنين مزورانه پيشبينى كردند، و پيروان آنان نيز با مطالعه اين ميراث شوم فرهنگى اصول كار خود را يافتند و صدها [[روایت]] براى آنها جعل يا تحريف كردند؛ و اين گونه راه باطل خود را قرنها ادامه دادند.
| |
| | |
| '''ب) ريشه يابى سوء استفاده از «اكثريت» در مخالفين شيعه'''
| |
| | |
| با توجه به آنچه از آيات [[قرآن]] درباره اكثريت خوانديم، و با در نظر گرفتن وجود نفاق حتى در زمان خود پيامبر صلى الله عليه و آله و هشدارهايى كه آن حضرت درباره آينده امت خود و وجود اسباب انحراف آنان در خطابه غدير و قبل و بعدِ آن داده، رواياتى كه [[اهل سنت|اهل تسنن]] درباره «اكثريت» بدان ها تمسک كرده اند از سه جهت بايد مورد بازبينى قرار گيرد:
| |
| | |
| در مواردى دست جعل حاكمان غاصب و دستيارانشان قابل كشف است.
| |
| | |
| در مواردى ديگر روايات صحيح با حذف جمله اى يا افزودن عبارتى به سمت دلخواه آنان تغيير معنى داده است.
| |
| | |
| در برخى از موارد روايات بدون كم و كاستى نقل شده ولى از معناى كلى آنها سوء استفاده شده است.
| |
| | |
| علماى بزرگوار ما در كتاب هاى اعتقادى مفصلاً به پاسخ اين روايات پرداخته اند و جوانب جعل و تحريف و سوء استفاده از آنها را در ذيل مسايل [[خلافت]] و [[امامت]] بيان كرده اند.
| |
| | |
| ما نيز در اينجا با اشاره به هشت نكته اساسى، ريشه يابى اين مبانى عقيدتى را پى مى گيريم:
| |
| | |
| '''نكته اول: پر كردن خلأ اعتقادى و عملى'''
| |
| | |
| مطرح كردن همه جانبه مسئله «اكثريت و اجماع» از روز اولِ غصب خلافت، براى پر كردن دو خلأ بزرگ است كه بر اثر جدايى از امامت و خلافت الهى طبعاً بوجود مى آيد: يكى خلأ اعتقادى و ديگرى خلأ در اصول عملى.
| |
| | |
| از نظر اعتقادى اگر خليفه منصوب به حكم مستقيم خداوند كنار گذاشته شد، بايد خليفه غاصب را به صورتى قانونيت داد؛ و اين يک خلأ در زير بناى اعتقادى غاصبين بود كه بايد راه چاره اى براى آن پيدا مى كردند.
| |
| | |
| استناد به اكثريت دستمايه نقدى بود كه راه يافتن به آن چندان هم مشكل نبود حتى اگر حصول آن با تزوير و ارعاب و تهديد باشد. لذا در صحيفه بر آن تأكيد شده تا نسلهاى آينده نپرسند: اين خلافت چه مشروعيتى داشته است! اگر چه تحقق اكثريت آن هم تحت عنوان شورايى كه ادعا مىكردند هرگز تحقق نيافت، و زور و ارعاب هياهويى به نام اكثريت را در اذهان مردم شايع نمود.
| |
| | |
| از نظر عملى نيز در احكام شرعى و اجتماعى پشتوانه اى براى قانونيت دادن به هر اقدامى لازم بود، كه مقدارى از آن با اعطاى اختيارات به هر خليفه غاصبى حل مى شد و بقيه آن با استناد به تمايل اكثريت به آن كار به تصويب مى رسيد، و يا اكثريت [[صحابه]] يا تابعين يا علما كه به نام «اجماع» مطرح شد.
| |
| | |
| البته اجماع در اعتقاد شيعه اگر كاشف از قول معصوم عليه السلام باشد ارزش دارد، و اين غير از اجماع اهل تسنن است كه به رأى اكثريت ذاتاً ارزش قائلند و آن را حجت شرعى مى دانند.
| |
| | |
| بنا بر اين غاصبينِ اول به خوبى متوجه اين دو خلأ بزرگ بوده اند كه اين گونه جاى آن را با «اكثريت» و ارزش دادن به آن پر كرده اند؛ و ادامه دهندگان راه خلافت از نوع سقيفه اى نيز در طول [[تاریخ]] اين ركن اساسى خود را از دست نداده اند و از هر فرصتى براى تحكيم آن استفاده كرده اند.
| |
| | |
| '''نكته دوم: استفاده ابزارى از اكثريت'''
| |
| | |
| براى تحكيم بنيادين مسئله «[[اکثریت]]» و براى استفاده ابزارى از آن در مسير [[خلافت]] غصب شده و پيش بينى جنبه هاى كاربردى آن، دست جعل و تحريف بادقت فوق العاده اى دست به پردازش اين روايات زده و حتى ضرورت ها و زمينه هاى احتمالى آن را در نظر گرفته است، تا حاكم غاصب در مقام عمل بادست بازترى به سوى اهداف از پيش تعيين شده گام بردارد.
| |
| | |
| اگر در اين روايات دقت كنيم خواهيم ديد در هر كدام از آنها مقدارى از دايره ارزش اكثريت گسترش يافته است:
| |
| | |
| ابتدا دست خدا را كمک اكثريت مى داند كه نوعى از تأييد است. سپس راه گمراهى را درباره اكثريت مسدود مى كند. در مرحله بعد دستور پيروى از اكثريت را مى دهد. آنگاه به اقليت حمله مى كند و در درجه اول هر كس كه با اكثريت نباشد راهى جهنم مى شود.
| |
| | |
| براى تأييد، [[شیطان]] را همراه اقليت مى كند تا در مقابل «يَدُ الله مَعَ الْجَماعَةِ» قرار بگيرد.
| |
| | |
| آنگاه قدرت بيشترى حس مى كند و براى اقليت حكم [[کفر]] و خروج از [[اسلام]] و مرگ جاهلى صادر مى كند، و سپس شمشير بر فرق او فرود مى آورد و حكم قتل او را صادر مى كند.
| |
| | |
| در آخرين مرحله براى آنكه اكثريت در برابر خلاف ها و جنايت هاى غاصبين به اقليت ملحق نشوند، آنان را امر به صبر و سكوت و دم بر نياوردن مى كند و دليل آن را بر هم نخوردن اجتماع مسلمين مطرح مى نمايد و براى تحكيم اين صبر آنان را به مرگ جاهلى تهديد مى كند!
| |
| | |
| همه اين ترفندها به خاطر آن است كه مسئله «اكثريت» از يک مسئله فكرى به يك ابزار حكومتى تبديل شده است. با اذعان كامل مىتوان گفت: غاصبين خلافت هرگز به پايههاى اعتقادى مردم نينديشيدهاند تا اساسى براى آن بگذارند، بلكه براى باز گرداندن مردم به جاهليت و تخريب بنيادهاى اعتقادى كه توسط پيامبرصلى الله عليه وآله پايه گذارى شده بود، اين گونه دست به دامان »اجماع« و »اكثريت« و »اتفاق مسلمين« شدهاند.
| |
| | |
| همان گونه كه به عنوان ابزارى براى سركوفت بر مؤمنين حقيقى و سوژه دادن به دست اكثريتى منحرف، تهديداتى را به صورت تبصره و ضميمه به اصل مسئله »اكثريت« افزودهاند، و با همين گرزهاى ظالمانه صدها سال، طرفداران امامت ائمهعليهم السلام را به بهانه بر هم زدن اجتماع مسلمانان و خروج از اكثريت و تكروى به شهادت رساندند يا به زندان انداختند و يا تبعيد نمودند و يا مجبور به فرارشان كردند.
| |
| | |
| | |
| نكته سوم: ولايت رمز اتحاد و اكثريت مشروع
| |
| | |
| بر فرض صحت همه روايات ذكر شده از جهت سند و متن، آيا پيامبرى كه اين همه به فكر اتحاد جامعه مسلمين بوده، راهكارى براى حفظ اين اتحاد توصيه نفرموده است؟
| |
| | |
| | |
| اگر روايات مزبور را پيامبرصلى الله عليه وآله فرموده، آيا اين پيامبر همان كسى نيست كه در غدير علىعليه السلام را رهبر و امام چنين اكثريتى معرفى كرد؛ تا با جانشينى او به جاى مقام نبوت اتحاد و يكپارچگى جامعه مسلمين از خطر شياطين محفوظ بماند؟
| |
| | |
| | |
| آيا دورانديشى پيامبر معظمصلى الله عليه وآله در آن حد نبود كه جامعه مسلمانان تا روز قيامت متحد و يكدست و بدون اختلاف بماند، و آيا اين مهم را با تعيين دوازده امامعليهم السلام تا آخرين روز دنيا تأمين نكرد؟ آيا با نصب امامانى معصوم، صيانت جامعه مسلمانان را از هر گونه ندانم كارى كه باعث اختلاف مىشود، ضمانت نفرمود؟
| |
| | |
| | |
| اگر تفرقه براى امت عذاب است، همان پيامبر در خطابه غدير فرمود: »لا تَضِلُّوا عَنْهُ وَ لا تَنْفِرُوا مِنْهُ )وَ لا تَفَرَّقُوا عَنْهُ( «××× 1 اسرار غدير: ص 142 بخش 3. ×××، و در فراز ديگر خطبه فرمود: »لا تَتَفَرَّقْ بِكُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبيلِهِ«؛ و اين هشدارى بود كه »راه درست كه امت بر آن مجتمع هستند و بايد باشند راه علىعليه السلام است، و مبادا راه سقيفه و امثال آن مردم را از خط اصلى گمراه كنند« .
| |
| | |
| | |
| جا دارد بپرسيم: چگونه است كه پيامبرصلى الله عليه وآله در اين بلندترين خطابه عمر خود، اين همه درباره خلافت و جوانب آن سخن گفته كه ركن جامعه مسلمين است، ولى درباره اجتماع مسلمانان و اينكه تكروى كننده را بايد كُشت سخنى به ميان نياورده است؟ زيرا ضامن بقاى اتحاد در جامعه اسلامى را مطرح كرده كه با حفظ آن نوبت به اختلاف و تفرقه نمىرسد تا در صدد چاره آن باشيم! و آنچه اختلاف و تفرقه است از كنار گذاشتن همين ضمانت نامه اسلام نشأت گرفته است.
| |
| | |
| | |
| نكته چهارم: سقيفه بارزترين مخالف اكثريت
| |
| | |
| جا دارد با پذيرفتن اين روايات، به جبههگيرى متعاكس سقيفه بخنديم و از غفلت خود متأسف باشيم!
| |
| | |
| | |
| آيا جامعه مسلمانان با حضور پيامبرصلى الله عليه وآله در هم ريخته بود كه سقيفه زحمت يكپارچه ساختن آنان را تقبل نمود؟!
| |
| | |
| | |
| اين اهل سقيفه از كجا ظهور كردند كه اتحاد و اجتماع مسلمانان و امت اسلامى را بر هم ريختند؟
| |
| | |
| | |
| آيا زمان پيامبرصلى الله عليه وآله مسلمانان اتحاد و انسجامى نداشتند كه اهل سقيفه آن اتفاق را به ارمغان آوردند و سپس براى دفاع از آن دست به دامان چنين رواياتى شدند؟
| |
| | |
| | |
| اينجاست كه ما بايد به پيروان سقيفه بگوييم:
| |
| | |
| | |
| اگر دست خدا با جماعت است، آن همان اكثريتى است كه شما آن را بر هم زديد!
| |
| | |
| | |
| اگر اجتماع مسلمانان رحمت و تفرقه آنان عذاب است، اين شما بوديد كه رحمت را به عذاب تبديل كرديد!
| |
| | |
| اگر امت اسلام بر گمراهى متفق نمىشوند، آرى امت بر ولايت علىعليه السلام متفق بودند و شما به ضديت با اين اتفاق برخاستيد!
| |
| | |
| | |
| اگر حديث مىگويد: »هر كس راه خاصى براى خود پيش گيرد و تكروى كند به سوى آتش مىرود« ، اين شما بوديد كه از مسير خلافت الهى تكروى كرديد و هر روز راهى را پيش پاى مردم گذاشتيد: يك روز بيعت »فَلْتة« )ناگهانى!( كه با زور شمشير گرفته شد و به عنوان شورى مطرح گرديد؛ روز ديگر خليفهاى خليفه ديگرى را تعيين كرد، و روزى ديگر خليفهاى شش نفر را مسئول تعيين خليفه كرد، و روز ديگر معاويهاى اعلان سلطنت نمود!!
| |
| | |
| | |
| اگر شيطان با جدا شوندگان از اجتماع مسلمين مىدَوَد، بايد بدانيد همين شيطان بود كه در روز سقيفه برايتان جشن گرفت و بر فراز منبر با اولى بيعت كرد!××× 1 كتاب سليم: ص 145. ×××
| |
| | |
| | |
| اگر مخالفت با اجتماع مسلمانان به اندازه يك وجب باعث خارج شدن از اسلام است، كار شما از وجب و ذراع گذشته و به خرق و ضديت رسيده؛ و لايق شأن شما كلام امام باقرعليه السلام است كه فرمود: ... وَ بَثَقا عَلَيْنا بَثْقاً فِى الاسْلامِ لا يَسْكُرُ ابَداً حَتّى يَقُومَ قائِمنا ...××× 2 بحار الانوار: ج 30 ص 369. ×××: آن دو نفر شكستى در اسلام بر ما وارد كردند كه هرگز ترميم نمىشود تا قائم آل محمد قيام كند.
| |
| | |
| | |
| كار شما از بيرون آوردن قلاده اسلام از گردنتان گذشته و به انداختن قلاده كفر - آن هم كفر جاهلى - رسيده است!
| |
| | |
| | |
| اگر دستور اين است كه اگر كسى از جماعت مسلمين تكروى كند بايد او را كشت، اولين كسى كه بايد بكشيم بنيانگذاران سقيفهاند كه ناگهان با فرياد »مِنّا اميرٌ وَ مِنْكُمْ اميرٌ« وارد سقيفه شدند و بانگ »مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ« را كه شعار جماعت مسلمين بود شكستند.
| |
| | |
| اگر اعتقاد بر اين است كه اگر كسى از جماعت مسلمين فاصله بگيرد به مرگ جاهليت مرده، اين شما بوديد كه خود جاهليت را براى مسلمانان ارمغان آورديد و آنان را با سير قهقرايى به سرعت به سوى جاهليت باز گردانديد.
| |
| | |
| | |
| اگر در صحيفه خود قتل مُفارق از جماعت مسلمين را صلاح امت محمدصلى الله عليه وآله دانستهايد، اى كاش در همان روزهاى اول به دست شير مردان ولايت علوى كشته مىشديد تا شر فتنه شما در نطفه خاموش مىشد، و كار به آنجا نمىرسيد كه بانوى بانوانِ جماعت مسلمين را به شهادت برسانيد و بعد از او در صدد قتل امام مسلمين على بن ابىطالبعليه السلام برآييد!
| |
| | |
| | |
| افسوس كه مقدر خدا چنين بود تا امتحانى بزرگ از مردم بگيرد و تا روز آخر دنيا برگهاى اين امتحان به دست نسلهاى مسلمين داده شود تا باطن خود را نشان دهند، وگرنه اين على بن ابىطالبعليه السلام بود كه دومى را در خانه آتش گرفته بر زمين زد و بر سينه او نشست و تصميم بر قتل او گرفت تا در همان آغاز زمين را از لوث سقيفه پاك كند، ولى اراده خداوند را به ياد آورد و فرمود: قسم به خدايى كه محمد را كرامت بخشيده، اى پسر صهاك، اگر نبود آنچه خدا نوشته و مقرر فرموده و پيمانى كه پيامبرصلى الله عليه وآله با من نموده، مىدانستى كه تو نمىتوانى وارد خانه من شوى!××× 1 كتاب سليم: ص 387 150. ×××
| |
| | |
| | |
| نكته پنجم: سوء استفاده از مفاهيم كلى اكثريت
| |
| | |
| از آنجا كه برخى از روايات مطرح شده مفاهيم كلى دارد، غاصبين خلافت به راحتى از آن سوء استفاده كردهاند.
| |
| | |
| | |
| شكى نيست كه اتحاد و همبستگى و يكپارچگى و همدلى يك جامعه بسيار پسنديده بلكه لازم و واجب است، چرا كه در سايه آن هم امورات داخلى آنان و اجراى قوانينشان و حتى مسايل عاطفى و اخلاقى به احسن وجه به اجرا در مىآيد و مردم از امنيت عمومى برخوردار مىشوند و در مشكلات به كمك هم مىشتابند، و هم در برابر دشمنان خارجى دست در دست هم به دفاع مىپردازند و دشمن نيز با مشاهده اتحادشان جرئت اقدامى بر عليه آنان به خود نمىدهد.
| |
| | |
| | |
| اين اتحاد و اتفاق مسلمانان مسئلهاى است كه هر عاقلى مثبت بودن آن را مىفهمد و نيازى به استدلال ندارد، چنانكه قرآن و پيامبرصلى الله عليه وآله و ائمه ما هم در اين باره سفارشات بسيارى فرمودهاند، كه برخى از روايات مورد استفاده اهل سقيفه از همين كليات است مثل »الْجَماعَةُ رَحْمَةٌ وَ الْفُرْقَةُ عَذابٌ« .
| |
| | |
| | |
| همان گونه كه تفرقه بين افراد يك جامعه و از هم گسيختگى نظام آنان نيز امرى قبيح است و هر عقلى به آن حكم مىكند و ريشه شيطانى آن را درك مىكند، كه بعضى از آن روايات نيز از همين كليات است مثل »الشَّيْطانُ مَعَ مَنْ فارَقَ الْجَماعَةِ يَرْكُضُ« .
| |
| | |
| | |
| آنچه در اين ميان مهم است ضابطه اتحاد و اتفاق مردم و آن نقطهاى است كه همه بايد پروانه آن باشند، نه اينكه هر كس به هر صورتى و با هر داعيهاى كه بتواند اجتماعى را متحد كند يك مسئله مثبت تلقى شود.
| |
| | |
| | |
| آيا اگر زمينهاى پيش آيد كه جامعه مسلمين را بر سر الحاد يا بتپرستى يا يهوديت يا مسيحيت متحد كند به بهانه اتحاد بايد آن را بپذيريم؟ كسى شك ندارد كه سفارشات خدا و رسول به اتحاد و اجتماع و تفرقه نداشتن به چنين اتحادى باز نمىگردد.
| |
| | |
| | |
| با اين ضابطه معلوم مىشود اجتماع بايد بر سر راه درست باشد و همان عقلى كه اتحاد را امرى مثبت تلقى مىكند، اتحاد بر راه نادرست را قبيح مىشمارد.
| |
| | |
| | |
| اين سوء استفاده غاصبين است كه پس از قرار دادن مردم در مسيرى نادرست، متخلف از آن را تفرقه انداز معرفى مىكنند. آنان به مردم نمىگويند كه اصل اين مفاهيم كلى براى كدام اتحاد و يكپارچگى جامعه است. حتى اگر فرصت بيشترى پيدا كنند راه خود را يگانه طريق حق معرفى مىكنند و به هيچ كس ديگرى اجازه ارائه راهش نمىدهند.
| |
| | |
| نكته ششم: تحريف روايات اكثريت
| |
| | |
| در برخى از روايات مربوط به اكثريت دست تحريف مشهود است. مسئله تحريف كه بدون شك با حيله و مكر ادبى و گنجاندن اهداف شوم با زياد يا كم كردن متون روايات صورت مىگيرد، از ابزارى است كه غاصبين را به صورت ميان بُر و با زحمتى كمتر از جعل حديث به مقصد مىرساند.
| |
| | |
| | |
| با فرض اينكه روايت »مَنْ فارَقَ جَماعَةَ الْمُسْلِمينَ فَاقْتُلُوهُ« صحيح باشد، افزودن جمله »فَانَّ فى قَتْلِهِ صَلاحاً لِلاُمَّةِ« آن را جذابتر مىكند و دليل اين قتل را چاشنى آن مىكند چنانكه در صحيفه ملعونه مىبينيم.
| |
| | |
| | |
| نمونه ديگر افزودن جمله »وَ اقْتُلُوا الْفَرْدَ كائِناً مَنْ كانَ مِنَ النّاسِ« است كه براى در هم شكستن شخصيتهاى مورد اعتماد مردم در اعتقاد و عمل و حتى صاحبان فكر كه جنبه علمى براى مردم دارند، جاده را براى اهداف شوم غاصبين صاف مىكند، چنانكه حتى على بن ابىطالبعليه السلام را با آن همه عظمتى كه لا اقل در چشم همان مردم داشت به عنوان »كائناً مَنْ كانَ« يعنى »هر كه مىخواهد باشد« به زير شمشير كشيدند و از او بيعت گرفتند.
| |
| | |
| | |
| همين روايتِ »مَنْ فارَقَ جَماعَةَ الْمُسْلِمينَ ...« در موردى به عنوان پشتوانه مطلبى ديگر قرار مىگيرد و آن اينكه »مَنْ رَاى مِنْ اميرِهِ شَيْئاً يَكْرَهُهُ فَلْيَصْبِرْ« ، دليل صبر بر هر ظلمى كه از امراء سر مىزند بر هم نخوردن جماعت مسلمانان قرار داده شده است.
| |
| | |
| | |
| در موردى ديگر چاشنىِ »لا يَخْرُجُ عَنْ جَماعَةِ الْمُسْلِمينَ الاّ مُعانِدٌ اوْ مُظاهِرٌ عَلَيْهِمْ اعْدائَهُمْ« به ميان آورده شده تا با برچسبى از عناد يا كمك به دشمن بتوان اقليت را تهديد كرد.
| |
| | |
| | |
| اينها چند نمونه بود كه با دستكارى روايات آن را به اهداف مورد نظر خود نزديك كردهاند، و نمونههاى آن بسيار است.
| |
| | |
| نكته هفتم: تضادِّ روايات اكثريت با روايات ديگر
| |
| | |
| در منابع راويان همين روايات اكثريت، احاديث ديگرى ديده مىشود كه كاملاً با آنها متضاد است. نمونه معروف آن روايت »اخْتِلافُ امَّتى رَحْمَةٌ«××× 1 كنز العمال: ج 1 ص 136. الجامع الصغير: ج 1 ص 13. ××× است كه با اسناد متعدد در كتب اهلسنت نقل شده است.
| |
| | |
| | |
| شكى نيست كه نقطه مقابل اين روايت اين مفهوم مىشود كه: »اجْتِماعُ امَّتى عَذابٌ« ، و اين دقيقاً ضدّ روايتى است كه قبلاً نقل شد: »الْجَماعَةُ رَحْمَةٌ وَ الْفُرْقَةُ عَذابٌ« .
| |
| | |
| | |
| شكى نيست كه به كار گرفتن چنين روايتى براى رفو كردن و صحيح جلوه دادن وقايعى است كه ناگزير در اثر كنار گذاشتن خط امامت الهى پيش مىآمد، و به خاطر نبودن مرجعى معصوم چون پيامبرصلى الله عليه وآله در حل اختلافات، دامنه اختلافات حل نشده روز به روز گستردهتر مىشد و در هر مرحله شكاف در اجتماع مسلمين وسيعتر مىگشت.
| |
| | |
| | |
| علت اصلى اين گونه بر هم خوردنِ اتحاد مسلمانان چيزى جز تغيير بنيادين نظام امامت و خلافت نبود؛ و بر همه معلوم بود كه اگر جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله مانند خود او در عصمت و علم و ساير شئونات بود، در هر اختلافى راه حل واقعى را نشان مىداد و اجتماع مسلمانان را از هر تفرقهاى حفظ مىكرد.
| |
| | |
| | |
| براى آنكه بار اين جنايت را از دوش خود بردارند روايتى با عنوان »اخْتِلافُ امَّتى رَحْمَةٌ« جعل كردند تا همه نگرانىها را يكباره از دلها بزدايند، غافل از اينكه با شعارهاى ديگرشان درباره »الْجَماعَةُ رَحْمَةٌ« و امثال آن سازش ندارد و تناقضگويى آن نسلهاى آينده را بيدار خواهد كرد.
| |
| | |
| | |
| در اين باره اُبىّ بن كعب در روزهاى اول غصب خلافت خطاب به مردم چنين گفت:
| |
| | |
| زَعَمْتُمْ انَّ الاخْتِلافَ رَحْمَةٌ! هَيْهاتَ! ابى كِتابَ اللَّه ذلِكَ عَلَيْكُمْ، يَقُولُ اللَّه تَبارَكَ وَ تَعالى »وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ«؛ وَ اخْبَرَنا بِاخْتِلافِهِمْ فَقالَ: »لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلاّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ« اىْ لِلرَّحْمَةِ، وَ هُمْ آلُ مُحَمَّدٍ وَ شيعَتُهُمْ××× 1 بحار الانوار: ج 28 ص 223. ×××:
| |
| | |
| | |
| شما گمان كردهايد كه اختلاف رحمت است! هرگز! كتاب خدا اين مطلب شما را رد مىكند، آنجا كه خداى تبارك و تعالى مىفرمايد: »مانند كسانى نباشيد كه تفرقه پيدا كردند و اختلاف نمودند بعد از آنكه براهين روشن برايشان آمد. آنان كسانىاند كه برايشان عذاب دردناكى است« . همچنين از اختلاف آنان خبر داده و فرموده: »همچنان در اختلافند مگر كسانى كه پروردگارت آنان را مورد رحمت قرار دهد، و براى همين آنان را خلق كرده است« ، يعنى براى رحمت، و آنان كه براى رحمت خلق شدهاند آل محمد و شيعيان ايشاناند.
| |
| | |
| | |
| نكته هشتم: معناى جماعة المسلمين
| |
| | |
| معناى »جَماعَةُ الْمُسْلِمينَ« از نقاطى است كه غاصبين از ابهام آن سوء استفاده بسيار نمودهاند. ابهام اين كلمه از آنجاست كه دو كلمه اين تركيب - يعنى جماعت و مسلمين - مورد تجزيه و تحليل قرار نگرفته است.
| |
| | |
| | |
| آيا اگر مسلمانانى فقط اسمشان مسلمان باشد و باطناً منافق و حتى كافر باشند و يا نسبت به مسلمان بودن خود تقيّدى نداشته باشند و ارزشى بدان قائل نباشند، باز هم مىتوانيم به جماعت چنين مسلمانانى ارزش قائل شويم و اجتماع آنان را رحمت بدانيم و اجماع آنان را هرگز بر گمراهى ندانيم و دست خدا را بر سر آنان بدانيم و پيروى از آنان را واجب بشماريم، و هر كس از آنان فاصله گرفت از اسلام خارج دانسته مرگ او را جاهلى بدانيم و حكم قتل او را صادر كنيم؟
| |
| | |
| | |
| هيهات كه اسلام با آن پايههاى استوار و معارف بلندش، اين پايههاى سست را بپذيرد و جامعه خود را با چنين مبانى بىريشه قوام دهد.
| |
| | |
| بسيار جالب خواهد بود كه بدانيم همين نكته از پيامبرصلى الله عليه وآله سؤال شد و آن حضرت با صراحت و قاطعيت تمام اين ابهام را برطرف فرمود.
| |
| | |
| | |
| قالَ رَسُولُ اللَّهصلى الله عليه وآله: مَنْ فارَقَ جَماعَةَ الْمُسْلِمينَ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الاسْلامِ مِنْ عُنُقِهِ. قيلَ: يا رَسُولَ اللَّه، وَ ما جَماعَةُ الْمُسْلِمينَ؟ قالَ: جَماعَةُ اهْلِ الْحَقِّ وَ انْ قَلُّوا××× 1 بحار الانوار: ج 27 ص 67 ح 1. ×××:
| |
| | |
| | |
| پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: هر كس از جماعت مسلمانان جدا شود قلاده اسلام را از گردن خويش بيرون آورده است. پرسيدند: يا رسول اللَّه، جماعت مسلمانان كدام است؟ فرمود: جماعت اهل حق، اگر چه كم باشند!
| |
| | |
| | |
| در روايتى ديگر حضرت در پاسخ همين سؤال فرمود: مَنْ كانَ عَلَى الْحَقِّ وَ انْ كانُوا عَشَرَةً××× 2 معانى الاخبار: ص 154 ح 2. ×××: كسانى كه در راه حق باشند اگرچه ده نفر باشند.
| |
| | |
| | |
| و در حديثى ديگر فرمود: انَّ الْقَليلَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ كَثيرٌ××× 3 بحار الانوار: ج 2 ص 266 ح 26. ×××: تعداد كم از مؤمنين بسيار است، و به عبارت ديگر: اقليت مؤمنين اكثريتند.
| |
| | |
| | |
| همين سؤال از اميرالمؤمنينعليه السلام نيز پرسيده شد و آن حضرت در پاسخ رسماً مسئله اقليت و اكثريت را مطرح كرد و فرمود: الْجَماعَةُ وَ اللَّه مُجامَعَةُ اهْلِ الْحَقِّ وَ انْ قَلُّوا، وَ الْفُرْقَةُ مُجامَعَةُ اهْلِ الْباطِلِ وَ انْ كَثُرُوا××× 4 كتاب سليم: ص 484. ×××: به خدا قسم اجتماع و اتحاد همبستگى اهل حق است اگر چه اقليت باشند، و تفرقه همبستگى اهل باطل است اگر چه اكثريت باشند!
| |
| | |
| | |
| مىبينيم كه نه تنها اتحاد مسلمين و امت اسلامى بايد بر سر حق باشد، بلكه اتحاد اهل باطل در كلام حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام عين تفرقه و به معناى از هم پاشيدگى حق است.
| |
| | |
| همين مطلب را در حديث ديگرى روشنتر فرمودهاند: الْجَماعَةُ اهْلُ الْحَقِّ وَ انْ كانُوا قَليلاً، وَ الْفُرْقَةُ اهْلُ الْباطِلِ وَ انْ كانُوا كَثيراً××× 1 بحار الانوار: ج 2 ص 266 ح 23. ×××: جماعت اهل حقند اگر چه اقليت باشند، و تفرقه اهل باطلند اگرچه اكثريت باشند.
| |
| | |
| | |
| با توجه به اين هشت نكتهاى كه در ريشهيابى سوء استفاده مخالفين شيعه از مسئله اكثريت ذكر شد، از يك سو ريشههاى جعل و تحريف و تغيير در الفاظ و معانى اين احاديث روشن شد، و از سوى ديگر علل دست يازيدن به چنين سوء استفادههايى از اين مسئله معلوم گرديد.
| |
| | |
| | |
| براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن / آيه »وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ« .
| |
| | |
| | |
| 2. مقابله با غدير با جعل حديث××× 2 غدير در قرآن: ج 1 ص 244. ژرفاى غدير: ص 182 - 180 177 174 173. واقعه قرآنى غدير: ص 210. ×××
| |
| | |
| منافقين و دشمنان غدير در موارد متعدد با حربه »جعل حديث« به جنگ غدير و ولايت و امامت رفتهاند. رابطه جعل حديث و غدير را در چند مرحله مىتوان بيان كرد:
| |
| | |
| | |
| 1- در سفر حجةالوداع
| |
| | |
| از جمله آياتى كه در سفر حجةالوداع و پيش از اتمام مراسم حج در مورد صحيفه ملعونه اول و اِخبار خداوند از آن بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد اين آيه بود:
| |
| | |
| | |
| »وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ«××× 3 زخرف / 38 - 36. ×××: »و چنين كسانى آنان را از راه راست مانع مىشوند و گمان مىكنند كه هدايت يافتهاند« .
| |
| | |
| اين آيه اصحاب صحيفه و اهل سقيفه را مىگويد كه در برابر صراط مستقيم خداوند راهى را اختراع كردند، و سعى كردند ديگران را به اين باور برسانند كه راهى كه پيامبرصلى الله عليه وآله از طرف خدا به عنوان ولايت امامان دوازده گانهعليهم السلام آورده صحيح نيست! و اگر واقعاً راه هدايت را مىخواهيد به آنچه ما ساخته و بافتهايم عمل كنيد!
| |
| | |
| | |
| براى به ثمر رساندن اين باور رواياتى جعل كردند و بهانههايى از قبيل قتل بزرگان قريش به دست علىعليه السلام و سنّ او و تعصبات عربى در نپذيرفتن خلافت و نبوت در يك خاندان را پيش كشيدند. معناى اين اقدامات همان است كه خداوند مىفرمايد: »آنان بر سر راه مستقيم مانع ايجاد مىكنند و نزد خود گمان مىكنند كه فكر درست نزد آنان است« .
| |
| | |
| | |
| 2- در صحيفه ملعونه دوم
| |
| | |
| در متن صحيفه ملعونه دوم كه در واقع اساسنامه مفصلِ سقيفه بود، تمام اهداف از پيش تعيين شده به صراحت بيان شده است. در حقيقت بايد گفت: اين صحيفه براى يك روز و يك ماه و يك سال تدوين نشده، بلكه راهكارهاى لازم را به پيروان سقيفه در برابر امامت غديرى تا روز قيامت داده و آنان را متوجه اهداف دقيق بنيانگذاران اين راه نموده است.
| |
| | |
| | |
| براى روشن شدن سوء استفادههاى منافقين در اين صحيفه، كافى است در جهتگيرىهايى كه در فرازهاى صحيفه آمده دقت شود. يكى از اين اهداف شوم جعل دو حديث به نام پيامبرصلى الله عليه وآله بود، كه يكى از آنها حديث جعلى »نحن معاشر الأنبياء لانورِّث...« و حديث »أصحابى كالنجوم ...« است.
| |
| | |
| | |
| در حالى كه سقيفه براى ايجاد شبهه در خلافت اهلبيتعليهم السلام موروثى بودن آن را مطرح مىكند، از كار خود غافل است كه از همان اول ابوبكر وصيتنامه خود را به نام عمر نوشت و رسماً ارثيه خلافت را به او بخشيد و حتى ديگران را از اين ارث محروم ساخت.
| |
| | |
| بعد از عمر خلافت رسماً شكل موروثى گرفت و در طول خلفاى بنىاميه و بنىالعباس و عثمانيان به عنوان روشى مسلَّم، هر نالايقى به عنوان اينكه فرزند خليفه قبل است، به خلافت دست يافت و چه آسيبهايى كه اسلام از بىلياقتى آنان ديد.
| |
| | |
| | |
| گذشته از اين مىبينيم همان حديث جعلى كه هنگام غصب فدك در برابر حضرت فاطمهعليها السلام مطرح كردند و گفتند: »پيامبران ارث نمىگذارند« ، در صحيفه پيشبينى نمودند و به خيال خود غصب خلافت را مستند به حديثى از مبلِّغ اعظم غدير كردند.
| |
| | |
| | |
| بعدها در گير و دار سقيفه و فدك معلوم شد كه حتى احدى از دار و دسته خودشان هم حاضر به شهادت درباره صحت چنين حديثى نيست، و تنها مدعى آن ابوبكر و عمر و عايشه هستند. اوس بن حدثان نيز كه يكى از توطئهگران قتل پيامبرصلى الله عليه وآله بود به نفع آنان شهادت داد.
| |
| | |
| | |
| آنجا بود كه اميرالمؤمنينعليه السلام فرمود: »آيا يك نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله پيدا نمىشود كه درباره اين حديث به نفع شما شهادت دهد كه يك عرب بيابانى به نام اوس بن حدثان كه با بول خود تطهير مىكند بايد شاهد شما باشد«؟!××× 1 كتاب سليم: ص 242 ح 4. بحار الانوار: ج 30 ص 317. ×××
| |
|
| |
|
| | «آيا يک نفر از اصحاب [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] پيدا نمى شود كه درباره اين [[حدیث]] به نفع شما شهادت دهد كه يک عرب بيابانى به نام اوس بن حدثان كه با بول خود تطهير مى كند بايد شاهد شما باشد»؟!<ref>كتاب سليم: ص ۲۴۲ ح ۴. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۳۱۷.</ref> |
|
| |
|
| باز هم عبارت صحيفه را بنگريد: | | باز هم عبارت صحيفه را بنگريد: |
|
| |
|
| | اگر كسى ادعا كند كه [[جانشین|خلافت]] پيامبر موروثى است و او اين امر را براى كسى به ارث گذارده سخن باطلى گفته است؛ زيرا پيامبر فرموده است: |
|
| |
|
| اگر كسى ادعا كند كه خلافت پيامبر موروثى است و او اين امر را براى كسى به ارث گذارده سخن باطلى گفته است؛ زيرا پيامبر فرموده است: ما پيامبران ارث نمىگذاريم و هر چه از ما بر جاى مىماند صدقه است.
| | ما پيامبران ارث نمى گذاريم و هر چه از ما بر جاى مى ماند صدقه است. |
| | |
|
| |
|
| حديث جعلى ديگر كه در طول تاريخ ياران سقيفه بدان تمسك كردهاند، قبل از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله در كارگاه سقيفه ساخته مىشود كه »به هر يك از اصحاب من اقتدا كنيد هدايت يافتهايد« . جالب اين است كه در مقابل مستند صريح و محكمى مانند غدير، به چنين احاديث جعلى تمسك شود. | | حديث جعلى ديگر كه در طول تاريخ ياران سقيفه بدان تمسک كرده اند، قبل از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله در كارگاه سقيفه ساخته مى شود كه «به هر يک از اصحاب من اقتدا كنيد هدايت يافته ايد» . جالب اين است كه در مقابل مستند صريح و محكمى مانند غدير، به چنين احاديث جعلى تمسک شود. |
|
| |
|
| سخن اصلى پيامبرصلى الله عليه وآله در طول عمر خود و به خصوص در غدير، انحصار امامان دوازدهگانه است و اينكه اين انحصار به خاطر لايق نبودن هيچ شخص ديگرى بجز آنان است، چرا كه مقام امامت مانند نبوت است و بايد قداست آن را داشته باشد و مجرد يك رياست نيست كه هر بى سر و پايى بتواند آن را در دست بگيرد. | | سخن اصلى پيامبر صلى الله عليه و آله در طول عمر خود و به خصوص در غدير، انحصار امامان دوازده گانه است و اينكه اين انحصار به خاطر لايق نبودن هيچ شخص ديگرى بجز آنان است، چرا كه مقام امامت مانند نبوت است و بايد قداست آن را داشته باشد و مجرد يک رياست نيست كه هر بى سر و پايى بتواند آن را در دست بگيرد. |
|
| |
|
| | براى فرار از اين قداست كه هيچگاه غاصبين خلافت - حتى به تظاهر - قادر بر نشان دادن آن نيستند، چنين حديثى را جعل نموده اند تا با بالابردن مقام صحابه چنين قداستى را در آنان نشان دهند، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله بارها اين مطلب را فرموده است كه روز قيامت عده اى از اصحاب مرا بر سر حوض كوثر از من دور مى كنند چرا كه بعد از من از دين برگشته اند و به قرآن و عترت من جسارت كرده اند. متن صحيفه در اين باره چنين است: |
|
| |
|
| براى فرار از اين قداست كه هيچگاه غاصبين خلافت - حتى به تظاهر - قادر بر نشان دادن آن نيستند، چنين حديثى را جعل نمودهاند تا با بالابردن مقام صحابه چنين قداستى را در آنان نشان دهند، در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله بارها اين مطلب را فرموده است كه روز قيامت عدهاى از اصحاب مرا بر سر حوض كوثر از من دور مىكنند چرا كه بعد از من از دين برگشتهاند و به قرآن و عترت من جسارت كردهاند. متن صحيفه در اين باره چنين است: | | اگر كسى ادعا كند كه خلافت جز براى يک نفر از بين مردم صلاحيت ندارد و منحصر در اوست و سزاوار ديگرى نيست براى اين كه پشت سر نبوت است؛ چنين كسى دروغ گفته است! زيرا پيامبر فرموده: اصحاب من مانند ستارگانند، كه به هر كدام اقتدا كنيد هدايت خواهيد شد. |
|
| |
|
| | و اما توضيح اين چهار حديث جعلى در [[صحیفه ملعونه دوم]] از اين قرار است: |
|
| |
|
| اگر كسى ادعا كند كه خلافت جز براى يك نفر از بين مردم صلاحيت ندارد و منحصر در اوست و سزاوار ديگرى نيست براى اين كه پشت سر نبوت است؛ چنين كسى دروغ گفته است! زيرا پيامبر فرموده: اصحاب من مانند ستارگانند، كه به هر كدام اقتدا كنيد هدايت خواهيد شد.
| | ==== اول: «نحن معاشر الأنبياء لا نورِّث» ==== |
| | در حالى كه سقيفه براى ايجاد شبهه در خلافت اهل بيت عليهم السلام موروثى بودن آن را مطرح مى كند، از كار خود غافل است كه از همان اول ابوبكر وصيتنامه خود را به نام عمر نوشت و رسماً ارثيه [[جانشین|خلافت]] را به او بخشيد و حتى ديگران را از اين ارث محروم ساخت. |
|
| |
|
| | بعد از عمر خلافت رسماً شكل موروثى گرفت و در طول خلفاى بنى اميه و بنى العباس و عثمانيان به عنوان روشى مسلَّم، هر نالايقى به عنوان اينكه فرزند خليفه قبل است، به خلافت دست يافت و چه آسيب هايى كه اسلام از بى لياقتى آنان ديد. |
|
| |
|
| و اما توضيح اين چهار حديث جعلى در صحيفه ملعونه دوم از اين قرار است:
| | گذشته از اين مى بينيم همان حديث جعلى كه هنگام غصب فدک در برابر حضرت فاطمه عليها السلام مطرح كردند و گفتند: |
|
| |
|
| | «پيامبران ارث نمى گذارند»، در صحيفه ملعونه دوم - كه پس از غدير در مدينه و در خانه ابوبكر توسط رؤساى منافقين نوشته شدپيش بينى نمودند و به خيال خود غصب خلافت را مستند به حديثى از مبلِّغ اعظم غدير كردند. |
|
| |
|
| اول: »نحن معاشر الأنبياء لا نورِّث«
| | بعدها در گير و دار سقيفه و فدک معلوم شد كه حتى احدى از دار و دسته خودشان هم حاضر به شهادت درباره صحت چنين حديثى نيست، و تنها مدعى آن [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] و [[عایشه بنت ابی بکر|عایشه]] هستند. اوس بن حدثان نيز كه يكى از توطئه گران قتل پيامبر صلى الله عليه و آله بود به نفع آنان شهادت داد. |
|
| |
|
| در حالى كه سقيفه براى ايجاد شبهه در خلافت اهلبيتعليهم السلام موروثى بودن آن را مطرح مىكند، از كار خود غافل است كه از همان اول ابوبكر وصيتنامه خود را به نام عمر نوشت و رسماً ارثيه خلافت را به او بخشيد و حتى ديگران را از اين ارث محروم ساخت.
| | آنجا بود كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «آيا يک نفر از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله پيدا نمى شود كه درباره اين حديث به نفع شما شهادت دهد كه يک عرب بيابانى به نام اوس بن حدثان كه با بول خود تطهير مىكند بايد شاهد شما باشد» ؟!<ref>كتاب سليم: ص ۲۴۲ ح ۴. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۳۱۷.</ref> باز هم عبارت صحيفه را بنگريد: |
|
| |
|
| | اگر كسى ادعا كند كه خلافت پيامبر موروثى است و او اين امر را براى كسى به ارث گذارده سخن باطلى گفته است؛ زيرا پيامبر فرموده است: «ما پيامبران ارث نمى گذاريم و هر چه از ما بر جاى مى ماند صدقه است» . |
|
| |
|
| بعد از عمر خلافت رسماً شكل موروثى گرفت و در طول خلفاى بنىاميه و بنىالعباس و عثمانيان به عنوان روشى مسلَّم، هر نالايقى به عنوان اينكه فرزند خليفه قبل است، به خلافت دست يافت و چه آسيبهايى كه اسلام از بىلياقتى آنان ديد.
| | ==== دوم: «اصحابى كالنجوم ...» ==== |
| | [[احاديث مرتبط با غدير|حدیث]] جعلى ديگرى كه در طول [[تاریخ]] ياران سقيفه بدان تمسک كرده اند، قبل از شهادت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در كارگاه سقيفه و خط فكرى ضد [[معصومین علیهم السلام|اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام]] ساخته مى شود كه «به هر يک از اصحاب من اقتدا كنيد هدايت يافته ايد». |
|
| |
|
| گذشته از اين مىبينيم همان حديث جعلى كه هنگام غصب فدك در برابر حضرت فاطمهعليها السلام مطرح كردند و گفتند: »پيامبران ارث نمىگذارند« ، در صحيفه ملعونه دوم - كه پس از غدير در مدينه و در خانه ابوبكر توسط رؤساى منافقين نوشته شدپيشبينى نمودند و به خيال خود غصب خلافت را مستند به حديثى از مبلِّغ اعظم غدير كردند.
| | جالب اين است كه در مقابل مستند صريح و محكمى مانند غدير، به چنين احاديث جعلى تمسک شود. |
|
| |
|
| | سخن اصلى پيامبر صلى الله عليه و آله در طول عمر خود و به خصوص در غدير، انحصار امامان دوازده گانه است و اينكه اين انحصار به خاطر لايق نبودن هيچ شخص ديگرى بجز آنان است، چرا كه مقام [[امامت]] مانند [[نبوّت]] است و بايد قداست آن را داشته باشد و مجرد يک رياست نيست كه هر بى سر و پايى بتواند آن را در دست بگيرد. |
|
| |
|
| بعدها در گير و دار سقيفه و فدك معلوم شد كه حتى احدى از دار و دسته خودشان هم حاضر به شهادت درباره صحت چنين حديثى نيست، و تنها مدعى آن ابوبكر و عمر و عايشه هستند. اوس بن حدثان نيز كه يكى از توطئهگران قتل پيامبرصلى الله عليه وآله بود به نفع آنان شهادت داد.
| | براى فرار از اين قداست كه هيچگاه غاصبين [[خلافت]] - حتى به تظاهر - قادر بر نشان دادن آن نيستند، چنين حديثى را جعل نموده اند تا با بالابردن مقام صحابه چنين قداستى را در آنان نشان دهند، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله بارها اين مطلب را فرموده است كه روز قيامت عده اى از اصحاب مرا بر سر حوض كوثر از من دور مى كنند چرا كه بعد از من از دين برگشته اند و به قرآن و عترت من جسارت كرده اند. |
|
| |
|
| | متن صحيفه در اين باره چنين است: |
|
| |
|
| آنجا بود كه اميرالمؤمنينعليه السلام فرمود: »آيا يك نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله پيدا نمىشود كه درباره اين حديث به نفع شما شهادت دهد كه يك عرب بيابانى به نام اوس بن حدثان كه با بول خود تطهير مىكند بايد شاهد شما باشد« ؟!××× 1 كتاب سليم: ص 242 ح 4. بحار الانوار: ج 30 ص 317. ××× باز هم عبارت صحيفه را بنگريد:
| | اگر كسى ادعا كند كه [[خلافت]] جز براى يک نفر از بين مردم صلاحيت ندارد و منحصر در اوست و سزاوار ديگرى نيست براى اين كه پشت سر نبوت است؛ چنين كسى دروغ گفته است! زيرا پيامبر فرموده: |
|
| |
|
| | «اصحاب من مانند ستارگانند، كه به هر كدام اقتدا كنيد هدايت خواهيد شد». |
|
| |
|
| اگر كسى ادعا كند كه خلافت پيامبر موروثى است و او اين امر را براى كسى به ارث گذارده سخن باطلى گفته است؛ زيرا پيامبر فرموده است: »ما پيامبران ارث نمىگذاريم و هر چه از ما بر جاى مىماند صدقه است« .
| | ==== سوم و چهارم: دو حديث جعلى ديگر ==== |
| | | باز مى بينيم از جعل و تحريف فرمايشات پيامبر صلى الله عليه و آله ابا نداشته اند و به آن حضرت نسبت داده اند كه «امت من هيچگاه بر گمراهى متفق نخواهند شد»، در حالى كه حتى به اقرار اهل [[سقیفه]] بارها و بارها امت بر باطل متفق شده اند، تا آنجا كه يزيد را پذيرفته اند و امام حسين عزيزعليه السلام را سر بريده اند! |
| | |
| دوم: »اصحابى كالنجوم ...«
| |
| | |
| حديث جعلى ديگرى كه در طول تاريخ ياران سقيفه بدان تمسك كردهاند، قبل از شهادت پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در كارگاه سقيفه و خط فكرى ضد اهلبيت عصمت و طهارتعليهم السلام ساخته مىشود كه »به هر يك از اصحاب من اقتدا كنيد هدايت يافتهايد« . جالب اين است كه در مقابل مستند صريح و محكمى مانند غدير، به چنين احاديث جعلى تمسك شود.
| |
| | |
| سخن اصلى پيامبرصلى الله عليه وآله در طول عمر خود و به خصوص در غدير، انحصار امامان دوازدهگانه است و اينكه اين انحصار به خاطر لايق نبودن هيچ شخص ديگرى بجز آنان است، چرا كه مقام امامت مانند نبوت است و بايد قداست آن را داشته باشد و مجرد يك رياست نيست كه هر بى سر و پايى بتواند آن را در دست بگيرد.
| |
| | |
| | |
| براى فرار از اين قداست كه هيچگاه غاصبين خلافت - حتى به تظاهر - قادر بر نشان دادن آن نيستند، چنين حديثى را جعل نمودهاند تا با بالابردن مقام صحابه چنين قداستى را در آنان نشان دهند، در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله بارها اين مطلب را فرموده است كه روز قيامت عدهاى از اصحاب مرا بر سر حوض كوثر از من دور مىكنند چرا كه بعد از من از دين برگشتهاند و به قرآن و عترت من جسارت كردهاند. متن صحيفه در اين باره چنين است:
| |
| | |
| | |
| اگر كسى ادعا كند كه خلافت جز براى يك نفر از بين مردم صلاحيت ندارد و منحصر در اوست و سزاوار ديگرى نيست براى اين كه پشت سر نبوت است؛ چنين كسى دروغ گفته است! زيرا پيامبر فرموده: »اصحاب من مانند ستارگانند، كه به هر كدام اقتدا كنيد هدايت خواهيد شد« .
| |
| | |
| | |
| سوم و چهارم: دو حديث جعلى ديگر | |
| | |
| باز مىبينيم از جعل و تحريف فرمايشات پيامبرصلى الله عليه وآله ابا نداشتهاند و به آن حضرت نسبت دادهاند كه »امت من هيچگاه بر گمراهى متفق نخواهند شد« ، در حالى كه حتى به اقرار اهل سقيفه بارها و بارها امت بر باطل متفق شدهاند، تا آنجا كه يزيد را پذيرفتهاند و حسين عزيزعليه السلام را سر بريدهاند! | |
| | |
|
| |
|
| آيا اين اتحاد مردم بر حق بوده است؟ آيا ما هم بايد چشم و گوش بسته پيرو چنين اتحادى شويم؟! اين هدف شوم در متن صحيفه چنين عنوان شده است: | | آيا اين اتحاد مردم بر حق بوده است؟ آيا ما هم بايد چشم و گوش بسته پيرو چنين اتحادى شويم؟! اين هدف شوم در متن صحيفه چنين عنوان شده است: |
|
| |
|
| | همچنين پيامبر صلی الله علیه و آله فرموده است: |
|
| |
|
| همچنين پيامبر فرموده است: »هر كس در بين امت من - در حالى كه متحد باشند - بيايد و قصد داشته باشد كه تفرقه بياندازد او را به قتل برسانيد، هر كه مىخواهد باشد؛ چرا كه اتحاد رحمت و اختلاف عذاب است. امت من هيچ گاه بر گمراهى متفق نخواهند شد و مسلمانان يد واحدى در برابر دشمنانشان هستند« .
| | «هر كس در بين امت من - در حالى كه متحد باشند - بيايد و قصد داشته باشد كه تفرقه بياندازد او را به قتل برسانيد، هر كه مى خواهد باشد؛ چرا كه اتحاد رحمت و اختلاف عذاب است. امت من هيچ گاه بر گمراهى متفق نخواهند شد و مسلمانان يد واحدى در برابر دشمنانشان هستند». |
| | |
| | |
| بين مسلمين كسى اختلاف نمىاندازد مگر اينكه تكروى مىكند و دشمن آنهاست و به دشمن مسلمانان كمك مىكند. خدا و رسولش خون او را مباح و قتل وى را حلال كردهاند.
| |
| | |
| | |
| با توجه به اين تحليلها معلوم شد كه چگونه برنامههاى غصب خلافت در محرم سال يازدهم هجرى به فاصله كمتر از دو ماه از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله آماده شد. در فاصله باقيمانده، امضاكنندگان صحيفه به شدت سرگرم زيرسازى جامعه و آماده كردن فكرى مردم بر عليه اميرالمؤمنينعليه السلام بودند، تا در موقعيت لازم بتوان خانه حضرت زهراعليها السلام را آتش زد و با تازيانه به دختر پيامبرصلى الله عليه وآله حمله كرد!!
| |
| | |
| | |
| راستى چگونه مىتوان عدهاى را آماده كرد كه با يك فرمان بر بيت وحى هجوم آورند و حضرت محسنعليه السلام را با غلاف شمشير بكشند، و طناب بر گردن صاحب غدير بيندازند!!
| |
| | |
| | |
| براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: صحيفه ملعونه دوم.
| |
| | |
| | |
| همچنين مراجعه شود به عنوان: جعل حديث / آيه »وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ« .
| |
|
| |
|
| | بين مسلمين كسى اختلاف نمى اندازد مگر اينكه تكروى مى كند و دشمن آنهاست و به دشمن مسلمانان كمک مى كند. خدا و رسولش خون او را مباح و قتل وى را حلال كرده اند. |
|
| |
|
| 3- در غصب خلافت و بيعت اجبارى اميرالمؤمنينعليه السلام با ابوبكر
| | با توجه به اين تحليل ها معلوم شد كه چگونه برنامه هاى غصب خلافت در محرم سال يازدهم هجرى به فاصله كمتر از دو ماه از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله آماده شد. در فاصله باقيمانده، امضاكنندگان صحيفه به شدت سرگرم زيرسازى جامعه و آماده كردن فكرى مردم بر عليه اميرالمؤمنين عليه السلام بودند، تا در موقعيت لازم بتوان خانه [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت زهرا علیها السلام]] را آتش زد و با تازيانه به دختر پيامبر صلى الله عليه و آله حمله كرد!! |
|
| |
|
| جعل حديث بار ديگر در غصب خلافت، و نيز چند روز پس از ماجراى سقيفه و غصب خلافت اتفاق افتاد. زمانى كه مأموران سقيفه با در دست داشتن مدركى به نام صحيفه، صاحب غدير را كشان كشان براى بيعت اجبارى با ابوبكر به مسجد آوردند. آنان در حالى كه شمشيرها را بالاى سر او گرفته بودند دستور مىدادند كه هر چه زودتر با غاصب حق او بيعت كند!!
| | راستى چگونه مى توان عده اى را آماده كرد كه با يک فرمان بر بيت وحى هجوم آورند و حضرت محسن عليه السلام را با غلاف شمشير بكشند، و طناب بر گردن صاحب غدير بيندازند!! |
|
| |
|
| در غصب خلافت كه آينه غدير در حال شكستن بود، اميرالمؤمنينعليه السلام در زير شمشيرهاى منافقين - كه حضرت را كشان كشان به مسجد مىبردند - ايام غدير را يادآور شد، كه آيا در آن روز با آن جمعيت بىشمار خلافت براى من تعيين نشد؟
| | براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[صحیفه ملعونه دوم]]. |
|
| |
|
| | === در غصب خلافت و بيعت اجبارى اميرالمؤمنين عليه السلام با ابوبكر === |
| | جعل حديث بار ديگر در [[غصب خلافت]]، و نيز چند روز پس از ماجراى سقيفه و غصب [[جانشین|خلافت]] اتفاق افتاد. زمانى كه مأموران سقيفه با در دست داشتن مدركى به نام [[صحیفه ملعونه|صحیفه]]، صاحب غدير را كشان كشان براى بيعت اجبارى با ابوبكر به [[مسجد]] آوردند. آنان در حالى كه شمشيرها را بالاى سر او گرفته بودند دستور مى دادند كه هر چه زودتر با غاصب حق او [[بیعت]] كند!! |
|
| |
|
| غاصبين خلافت پاسخ اين لحظه حساس را پيشبينى كرده بودند، چرا كه هم رو در روى پيامبرصلى الله عليه وآله آن را گفتند و هم هنگام بيعت غدير آن را بر زبان آوردند، و هم در متن صحيفه ملعونه دوم آن را ثبت كردند. اين بود كه ابوبكر بلافاصله گفت: آرى، پيامبر آن مطالب را درباره خلافت تو گفته ولى آن را نسخ كرده و گفته: اِنَّ اللَّهَ لا يَجْمَعُ لَنَا النُّبُوَّةَ وَ الْخِلافَةَ: خداوند نبوت و خلافت را براى ما جمع نمىكند!
| | در غصب خلافت كه آينه غدير در حال شكستن بود، اميرالمؤمنين عليه السلام در زير شمشيرهاى [[منافقین]] - كه حضرت را كشان كشان به مسجد مى بردند - ايام غدير را يادآور شد، كه آيا در آن روز با آن جمعيت بى شمار خلافت براى من تعيين نشد؟ |
|
| |
|
| | غاصبين خلافت پاسخ اين لحظه حساس را پيش بينى كرده بودند، چرا كه هم رو در روى پيامبر صلى الله عليه و آله آن را گفتند و هم هنگام [[بیعت]] غدير آن را بر زبان آوردند، و هم در متن صحيفه ملعونه دوم آن را ثبت كردند. اين بود كه [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] بلافاصله گفت: آرى، پيامبر آن مطالب را درباره خلافت تو گفته ولى آن را نسخ كرده و گفته: |
|
| |
|
| مىبينيم غدير قابل انكار نبود، كه عنوان منسوخ شدن غدير را با يك روايت جعلى - كه به پيامبرصلى الله عليه وآله نسبت دادند - به ميان آوردند.
| | اِنَّ اللَّهَ لا يَجْمَعُ لَنَا النُّبُوَّةَ وَ الْخِلافَةَ: خداوند نبوت و خلافت را براى ما جمع نمى كند! |
|
| |
|
| | مى بينيم غدير قابل انكار نبود، كه عنوان منسوخ شدن غدير را با يک روايت جعلى - كه به پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت دادند - به ميان آوردند. |
|
| |
|
| صاحب غدير از ابوبكر پرسيد كه آيا درباره اين حديث شاهدى هم دارد كه از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده باشد؟ از ميان آن همه جمعيت فوراً چهار نفر براى شهادت برخاستند: عمر، ابوعبيده، معاذ بن جبل و سالم مولى ابىحذيفه! مردم بىخبر از نقشههاى پنهان با مسئلهاى جديد رو به رو شده بودند كه قدرت فكر كردن و نفى و اثبات را از آنان گرفته بود. | | صاحب غدير از ابوبكر پرسيد كه آيا درباره اين حديث شاهدى هم دارد كه از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده باشد؟ از ميان آن همه جمعيت فوراً چهار نفر براى شهادت برخاستند: |
|
| |
|
| | [[عمر بن خطاب|عمر]]، [[ابوعبیده جرّاح|ابوعبیده]]، [[معاذ بن جبل]] و [[سالم مولی ابی حذیفه]]! مردم بىخبر از نقشه هاى پنهان با مسئله اى جديد رو به رو شده بودند كه قدرت فكر كردن و نفى و اثبات را از آنان گرفته بود. |
|
| |
|
| خداوند در آن فتنه سياه، توسط حجت عظماى خود على بن ابىطالبعليه السلام اتمام حجت نمود. در حالى كه شمشيرها بالاى سر علىعليه السلام براى بيعت اجبارى آماده فرود بود، و همه مىديدند و مىشنيدند حضرت فرمود: وفا كرديد به صحيفه ملعونه خود كه در كعبه بر سر آن هم پيمان شديد، كه اگر خدا محمد را بكشد و يا بميرد اين خلافت را از ما اهلبيتعليهم السلام بگيريد ... .××× 1 بحار الانوار: ج 28 ص 275 274 126 125. ××× | | خداوند در آن فتنه سياه، توسط حجت عظماى خود حضرت امیر عليه السلام اتمام حجت نمود. در حالى كه شمشيرها بالاى سر حضرت امیر عليه السلام براى بيعت اجبارى آماده فرود بود، و همه مى ديدند و مى شنيدند حضرت فرمود: وفا كرديد به صحيفه ملعونه خود كه در كعبه بر سر آن هم پيمان شديد، كه اگر خدا محمد را بكشد و يا بميرد اين خلافت را از ما اهل بيت عليهم السلام بگيريد... .<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۵،۲۷۴،۱۲۶،۱۲۵.</ref> |
|
| |
|
| | == منبع == |
| | دانشنامه غدیر، جلد ۶،صفحه ۳۸۸ |
|
| |
|
| براى موارد بيشتر در مورد »جعل حديث« مراجعه شود به عنوان: غصب خلافت.
| | == پانویس == |
مقابله با غدير با جعل حديث[۱]
منافقین و دشمنان غدير در موارد متعدد با حربه «جعل حدیث» به جنگ غدير و ولايت و امامت رفته اند. رابطه جعل حدیث و غدير را در چند مرحله مى توان بيان كرد:
در سفر حجةالوداع
از جمله آياتى كه در سفر حجةالوداع و پيش از اتمام مراسم حج در مورد صحیفه ملعونه اول و اِخبار خداوند از آن بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد اين آيه بود:
«وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ»[۲]: «و چنين كسانى آنان را از راه راست مانع مى شوند و گمان مى كنند كه هدایت يافته اند».
اين آيه اصحاب صحيفه و اهل سقيفه را مى گويد كه در برابر صراط مستقيم خداوند راهى را اختراع كردند، و سعى كردند ديگران را به اين باور برسانند كه راهى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از طرف خدا به عنوان ولايت امامان دوازده گانه عليهم السلام آورده صحيح نيست! و اگر واقعاً راه هدايت را مى خواهيد به آنچه ما ساخته و بافته ايم عمل كنيد!
براى به ثمر رساندن اين باور رواياتى جعل كردند و بهانه هايى از قبيل قتل بزرگان قریش به دست حضرت امیر عليه السلام و سنّ او و تعصبات عربی در نپذيرفتن خلافت و نبوّت در يک خاندان را پيش كشيدند. معناى اين اقدامات همان است كه خداوند مى فرمايد:
«آنان بر سر راه مستقيم مانع ايجاد مى كنند و نزد خود گمان مى كنند كه فكر درست نزد آنان است».
در صحيفه ملعونه دوم
در متن صحیفه ملعونه دوم كه در واقع اساسنامه مفصلِ سقیفه بود، تمام اهداف از پيش تعيين شده به صراحت بيان شده است.
در حقيقت بايد گفت: اين صحيفه براى يک روز و يک ماه و يک سال تدوين نشده، بلكه راهكارهاى لازم را به پيروان سقيفه در برابر امامت غديرى تا روز قيامت داده و آنان را متوجه اهداف دقيق بنيانگذاران اين راه نموده است.
براى روشن شدن سوء استفاده هاى منافقين در اين صحيفه، كافى است در جهت گيرى هايى كه در فرازهاى صحيفه آمده دقت شود.
يكى از اين اهداف شوم جعل دو حديث به نام پيامبر صلى الله عليه و آله بود، كه يكى از آنها حديث جعلى «نحن معاشر الأنبياء لانورِّث...» و حديث «أصحابى كالنجوم ...» است.
در حالى كه سقيفه براى ايجاد شبهه در خلافت اهل بیت علیهم السلام موروثى بودن آن را مطرح مى كند، از كار خود غافل است كه از همان اول ابوبكر وصيتنامه خود را به نام عمر نوشت و رسماً ارثيه خلافت را به او بخشيد و حتى ديگران را از اين ارث محروم ساخت.
بعد از عمر خلافت رسماً شكل موروثى گرفت و در طول خلفاى بنى اميه و بنى العباس و عثمانيان به عنوان روشى مسلَّم، هر نالايقى به عنوان اينكه فرزند خلیفه قبل است، به خلافت دست يافت و چه آسيب هايى كه اسلام از بى لياقتى آنان ديد.
گذشته از اين مى بينيم همان حديث جعلى كه هنگام غصب فدک در برابر حضرت فاطمه عليها السلام مطرح كردند و گفتند: «پيامبران ارث نمى گذارند»، در صحيفه پيش بينى نمودند و به خيال خود غصب خلافت را مستند به حديثى از مبلِّغ اعظم غدير كردند.
بعدها در گير و دار سقيفه و فدک معلوم شد كه حتى احدى از دار و دسته خودشان هم حاضر به شهادت درباره صحت چنين حديثى نيست، و تنها مدعى آن ابوبکر و عمر و عایشه هستند.
اوس بن حدثان نيز كه يكى از توطئه گران قتل پيامبر صلى الله عليه و آله بود به نفع آنان شهادت داد.
آنجا بود كه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
«آيا يک نفر از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله پيدا نمى شود كه درباره اين حدیث به نفع شما شهادت دهد كه يک عرب بيابانى به نام اوس بن حدثان كه با بول خود تطهير مى كند بايد شاهد شما باشد»؟![۳]
باز هم عبارت صحيفه را بنگريد:
اگر كسى ادعا كند كه خلافت پيامبر موروثى است و او اين امر را براى كسى به ارث گذارده سخن باطلى گفته است؛ زيرا پيامبر فرموده است:
ما پيامبران ارث نمى گذاريم و هر چه از ما بر جاى مى ماند صدقه است.
حديث جعلى ديگر كه در طول تاريخ ياران سقيفه بدان تمسک كرده اند، قبل از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله در كارگاه سقيفه ساخته مى شود كه «به هر يک از اصحاب من اقتدا كنيد هدايت يافته ايد» . جالب اين است كه در مقابل مستند صريح و محكمى مانند غدير، به چنين احاديث جعلى تمسک شود.
سخن اصلى پيامبر صلى الله عليه و آله در طول عمر خود و به خصوص در غدير، انحصار امامان دوازده گانه است و اينكه اين انحصار به خاطر لايق نبودن هيچ شخص ديگرى بجز آنان است، چرا كه مقام امامت مانند نبوت است و بايد قداست آن را داشته باشد و مجرد يک رياست نيست كه هر بى سر و پايى بتواند آن را در دست بگيرد.
براى فرار از اين قداست كه هيچگاه غاصبين خلافت - حتى به تظاهر - قادر بر نشان دادن آن نيستند، چنين حديثى را جعل نموده اند تا با بالابردن مقام صحابه چنين قداستى را در آنان نشان دهند، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله بارها اين مطلب را فرموده است كه روز قيامت عده اى از اصحاب مرا بر سر حوض كوثر از من دور مى كنند چرا كه بعد از من از دين برگشته اند و به قرآن و عترت من جسارت كرده اند. متن صحيفه در اين باره چنين است:
اگر كسى ادعا كند كه خلافت جز براى يک نفر از بين مردم صلاحيت ندارد و منحصر در اوست و سزاوار ديگرى نيست براى اين كه پشت سر نبوت است؛ چنين كسى دروغ گفته است! زيرا پيامبر فرموده: اصحاب من مانند ستارگانند، كه به هر كدام اقتدا كنيد هدايت خواهيد شد.
و اما توضيح اين چهار حديث جعلى در صحیفه ملعونه دوم از اين قرار است:
اول: «نحن معاشر الأنبياء لا نورِّث»
در حالى كه سقيفه براى ايجاد شبهه در خلافت اهل بيت عليهم السلام موروثى بودن آن را مطرح مى كند، از كار خود غافل است كه از همان اول ابوبكر وصيتنامه خود را به نام عمر نوشت و رسماً ارثيه خلافت را به او بخشيد و حتى ديگران را از اين ارث محروم ساخت.
بعد از عمر خلافت رسماً شكل موروثى گرفت و در طول خلفاى بنى اميه و بنى العباس و عثمانيان به عنوان روشى مسلَّم، هر نالايقى به عنوان اينكه فرزند خليفه قبل است، به خلافت دست يافت و چه آسيب هايى كه اسلام از بى لياقتى آنان ديد.
گذشته از اين مى بينيم همان حديث جعلى كه هنگام غصب فدک در برابر حضرت فاطمه عليها السلام مطرح كردند و گفتند:
«پيامبران ارث نمى گذارند»، در صحيفه ملعونه دوم - كه پس از غدير در مدينه و در خانه ابوبكر توسط رؤساى منافقين نوشته شدپيش بينى نمودند و به خيال خود غصب خلافت را مستند به حديثى از مبلِّغ اعظم غدير كردند.
بعدها در گير و دار سقيفه و فدک معلوم شد كه حتى احدى از دار و دسته خودشان هم حاضر به شهادت درباره صحت چنين حديثى نيست، و تنها مدعى آن ابوبکر و عمر و عایشه هستند. اوس بن حدثان نيز كه يكى از توطئه گران قتل پيامبر صلى الله عليه و آله بود به نفع آنان شهادت داد.
آنجا بود كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «آيا يک نفر از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله پيدا نمى شود كه درباره اين حديث به نفع شما شهادت دهد كه يک عرب بيابانى به نام اوس بن حدثان كه با بول خود تطهير مىكند بايد شاهد شما باشد» ؟![۴] باز هم عبارت صحيفه را بنگريد:
اگر كسى ادعا كند كه خلافت پيامبر موروثى است و او اين امر را براى كسى به ارث گذارده سخن باطلى گفته است؛ زيرا پيامبر فرموده است: «ما پيامبران ارث نمى گذاريم و هر چه از ما بر جاى مى ماند صدقه است» .
دوم: «اصحابى كالنجوم ...»
حدیث جعلى ديگرى كه در طول تاریخ ياران سقيفه بدان تمسک كرده اند، قبل از شهادت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در كارگاه سقيفه و خط فكرى ضد اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ساخته مى شود كه «به هر يک از اصحاب من اقتدا كنيد هدايت يافته ايد».
جالب اين است كه در مقابل مستند صريح و محكمى مانند غدير، به چنين احاديث جعلى تمسک شود.
سخن اصلى پيامبر صلى الله عليه و آله در طول عمر خود و به خصوص در غدير، انحصار امامان دوازده گانه است و اينكه اين انحصار به خاطر لايق نبودن هيچ شخص ديگرى بجز آنان است، چرا كه مقام امامت مانند نبوّت است و بايد قداست آن را داشته باشد و مجرد يک رياست نيست كه هر بى سر و پايى بتواند آن را در دست بگيرد.
براى فرار از اين قداست كه هيچگاه غاصبين خلافت - حتى به تظاهر - قادر بر نشان دادن آن نيستند، چنين حديثى را جعل نموده اند تا با بالابردن مقام صحابه چنين قداستى را در آنان نشان دهند، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله بارها اين مطلب را فرموده است كه روز قيامت عده اى از اصحاب مرا بر سر حوض كوثر از من دور مى كنند چرا كه بعد از من از دين برگشته اند و به قرآن و عترت من جسارت كرده اند.
متن صحيفه در اين باره چنين است:
اگر كسى ادعا كند كه خلافت جز براى يک نفر از بين مردم صلاحيت ندارد و منحصر در اوست و سزاوار ديگرى نيست براى اين كه پشت سر نبوت است؛ چنين كسى دروغ گفته است! زيرا پيامبر فرموده:
«اصحاب من مانند ستارگانند، كه به هر كدام اقتدا كنيد هدايت خواهيد شد».
سوم و چهارم: دو حديث جعلى ديگر
باز مى بينيم از جعل و تحريف فرمايشات پيامبر صلى الله عليه و آله ابا نداشته اند و به آن حضرت نسبت داده اند كه «امت من هيچگاه بر گمراهى متفق نخواهند شد»، در حالى كه حتى به اقرار اهل سقیفه بارها و بارها امت بر باطل متفق شده اند، تا آنجا كه يزيد را پذيرفته اند و امام حسين عزيزعليه السلام را سر بريده اند!
آيا اين اتحاد مردم بر حق بوده است؟ آيا ما هم بايد چشم و گوش بسته پيرو چنين اتحادى شويم؟! اين هدف شوم در متن صحيفه چنين عنوان شده است:
همچنين پيامبر صلی الله علیه و آله فرموده است:
«هر كس در بين امت من - در حالى كه متحد باشند - بيايد و قصد داشته باشد كه تفرقه بياندازد او را به قتل برسانيد، هر كه مى خواهد باشد؛ چرا كه اتحاد رحمت و اختلاف عذاب است. امت من هيچ گاه بر گمراهى متفق نخواهند شد و مسلمانان يد واحدى در برابر دشمنانشان هستند».
بين مسلمين كسى اختلاف نمى اندازد مگر اينكه تكروى مى كند و دشمن آنهاست و به دشمن مسلمانان كمک مى كند. خدا و رسولش خون او را مباح و قتل وى را حلال كرده اند.
با توجه به اين تحليل ها معلوم شد كه چگونه برنامه هاى غصب خلافت در محرم سال يازدهم هجرى به فاصله كمتر از دو ماه از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله آماده شد. در فاصله باقيمانده، امضاكنندگان صحيفه به شدت سرگرم زيرسازى جامعه و آماده كردن فكرى مردم بر عليه اميرالمؤمنين عليه السلام بودند، تا در موقعيت لازم بتوان خانه حضرت زهرا علیها السلام را آتش زد و با تازيانه به دختر پيامبر صلى الله عليه و آله حمله كرد!!
راستى چگونه مى توان عده اى را آماده كرد كه با يک فرمان بر بيت وحى هجوم آورند و حضرت محسن عليه السلام را با غلاف شمشير بكشند، و طناب بر گردن صاحب غدير بيندازند!!
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: صحیفه ملعونه دوم.
در غصب خلافت و بيعت اجبارى اميرالمؤمنين عليه السلام با ابوبكر
جعل حديث بار ديگر در غصب خلافت، و نيز چند روز پس از ماجراى سقيفه و غصب خلافت اتفاق افتاد. زمانى كه مأموران سقيفه با در دست داشتن مدركى به نام صحیفه، صاحب غدير را كشان كشان براى بيعت اجبارى با ابوبكر به مسجد آوردند. آنان در حالى كه شمشيرها را بالاى سر او گرفته بودند دستور مى دادند كه هر چه زودتر با غاصب حق او بیعت كند!!
در غصب خلافت كه آينه غدير در حال شكستن بود، اميرالمؤمنين عليه السلام در زير شمشيرهاى منافقین - كه حضرت را كشان كشان به مسجد مى بردند - ايام غدير را يادآور شد، كه آيا در آن روز با آن جمعيت بى شمار خلافت براى من تعيين نشد؟
غاصبين خلافت پاسخ اين لحظه حساس را پيش بينى كرده بودند، چرا كه هم رو در روى پيامبر صلى الله عليه و آله آن را گفتند و هم هنگام بیعت غدير آن را بر زبان آوردند، و هم در متن صحيفه ملعونه دوم آن را ثبت كردند. اين بود كه ابوبکر بلافاصله گفت: آرى، پيامبر آن مطالب را درباره خلافت تو گفته ولى آن را نسخ كرده و گفته:
اِنَّ اللَّهَ لا يَجْمَعُ لَنَا النُّبُوَّةَ وَ الْخِلافَةَ: خداوند نبوت و خلافت را براى ما جمع نمى كند!
مى بينيم غدير قابل انكار نبود، كه عنوان منسوخ شدن غدير را با يک روايت جعلى - كه به پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت دادند - به ميان آوردند.
صاحب غدير از ابوبكر پرسيد كه آيا درباره اين حديث شاهدى هم دارد كه از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده باشد؟ از ميان آن همه جمعيت فوراً چهار نفر براى شهادت برخاستند:
عمر، ابوعبیده، معاذ بن جبل و سالم مولی ابی حذیفه! مردم بىخبر از نقشه هاى پنهان با مسئله اى جديد رو به رو شده بودند كه قدرت فكر كردن و نفى و اثبات را از آنان گرفته بود.
خداوند در آن فتنه سياه، توسط حجت عظماى خود حضرت امیر عليه السلام اتمام حجت نمود. در حالى كه شمشيرها بالاى سر حضرت امیر عليه السلام براى بيعت اجبارى آماده فرود بود، و همه مى ديدند و مى شنيدند حضرت فرمود: وفا كرديد به صحيفه ملعونه خود كه در كعبه بر سر آن هم پيمان شديد، كه اگر خدا محمد را بكشد و يا بميرد اين خلافت را از ما اهل بيت عليهم السلام بگيريد... .[۵]
منبع
دانشنامه غدیر، جلد ۶،صفحه ۳۸۸
پانویس
- ↑ غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۴۴. ژرفاى غدير: ص ۱۸۲ - ۱۸۰ ، ۱۷۷ ، ۱۷۴ ، ۱۷۳. واقعه قرآنى غدير: ص ۲۱۰.
- ↑ زخرف / ۳۸ - ۳۶.
- ↑ كتاب سليم: ص ۲۴۲ ح ۴. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۳۱۷.
- ↑ كتاب سليم: ص ۲۴۲ ح ۴. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۳۱۷.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۵،۲۷۴،۱۲۶،۱۲۵.