مقداد بن عمرو کندی: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «== آماده سازى منبر غدير<ref>اسرار غدير: ص ۴۸. واقعه قرآنى غدير: ص ۷۳.</ref> == پس از...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۱۸ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۲۰
آماده سازى منبر غدير[۱]
پس از رسيدن كاروان حجةالوداع به غدير و فرمان توقف از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله، آن حضرت مقداد و سلمان و ابوذر و عمار را فرا خواند و به آنان دستور داد تا به محل پنج درخت كهنسال - كه در يک رديف جلوى بركه غدير بودند - بروند و آنجا را براى اجراى مراسم آماده كنند.
آنان خارهاى زير درختان را كندند و سنگ هاى ناهموار را جمع كردند و زير درختان را جارو كردند و آب پاشيدند. سپس شاخه هاى پايين آمده درختان را - كه تا نزديكى زمين آمده بود - قطع كردند. بعد از آن در فاصله دو درختِ وسط، روى شاخه ها پارچه اى انداختند تا سايبانى از آفتاب باشد.
سپس در زير سايبان، بناى منبرى از سنگ را تدارک ديدند. ابتدا با جمع آورى سنگ هاى بزرگ و كوچک، آنها را روى هم چيدند و شبه منبرى به بلندى قامت حضرت ساختند. سپس از رواندازهاى شتران و ساير مركب ها كمک گرفتند و بناى آن را تكميل كردند.
در مرحله بعد پارچه اى براى زيبايى از بالا تا پايين منبر انداختند. آنان منبر را طورى برپا كردند كه نسبت به دو طرف جمعيت در وسط قرار بگيرد، و پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام سخنرانى مُشرِف بر مردم باشد تا همه آن حضرت را ببينند. چنان كه در گزارش ماجراى غدير آمده است: احدى از حاضرين غدير خم نبود مگر آنكه آن حضرت را به چشم خود میديد و صداى آن حضرت را به گوش خود میشنيد.
از سوى ديگر شخصى به نام ربيعة بن اُمية بن خلف - كه صداى بلندى داشت مأمور شد كلام حضرت را براى افرادى كه دورتر قرار داشتند تكرار كند تا همه سخنان حضرت را شنيده باشند.[۲]
دو نفر نيز مأموريت يافتند چند شاخه بلند اطراف منبر را كه قابل بريدن نبود با دست نگه دارند تا جايگاه سخنرانى بهتر ديده شود.[۳]
از اركان اربعه[۴]
از جمله آيات تضمين شده در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله آيه ۹۴ سوره نحل است:
«وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّه وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ»:
«قسم هايتان را بين خود دستاويز فساد قرار ندهيد تا مبادا قدمى پس از ثابت بودن آن بلغزد و بدى را به سزاى مانع شدن از راه خدا بچشيد و براى شما عذاب عظيمى خواهد بود».
پيامبر صلى الله عليه و آله هم در خطبه غدیر فرمود: الا انَّ جَبْرَئيلَ خَبَّرَنى عَنِ اللَّه تَعالى بِذلِكَ وَ يَقُولُ: «مَنْ عادى عَلِيّاً وَ لَمْ يَتَوَلَّهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَتى وَ غَضَبى»، «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ، وَ اتَّقُوا اللَّه» انْ تُخالِفُوهُ «فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها، إِنَّ اللَّه خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ»:
بدانيد كه جبرئيل از جانب خداوند اين خبر را براى من آورده و مى گويد: «هر كس با على دشمنى كند و ولايت او را نپذيرد لعنت و غضب من بر او باد». «هر كس ببيند براى فردا چه پيش فرستاده است. از خدا بترسيد» كه با على مخالفت كنيد «و در نتيجه قدمى بعد از ثابت بودن آن بلغزد. خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است».[۵]
با دقت در مسئله مخالفت با على عليه السلام، معناى اين فراز خطابه غدير كه با اقتباس از آيه قرآن ادا شده به خوبى روشن مى شود. در اين جمله خطبه مخالفت با على عليه السلام را مستلزم لغزش قدم هاى ثابت اعلام مى كند.
یعنى بسيارى از آنان كه در ايمان خود ثابت قدم بودند با مخالفت على عليه السلام - اگر چه در حد سكوت و يارى نكردنشان - از راه حق لغزيدند، و آن ايمان پايدار و ريشه دار را - و لو براى چند روزى - از دست دادند، اگر چه بعداً به فكر بازسازى آن افتادند و توبه كردند و بازگشتند و عده اى از آنان جانانه على عليه السلام را يارى كردند.
امام باقر علیه السلام شدت و ادامه ارتداد و تحير مردم بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله را تا يک سال پس از رحلت آن حضرت بيان كرده مى فرمايد: مردم تا يک سال بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله در ارتداد بودند به جز سه نفر. پرسيدند: آن سه كيانند؟ فرمود: مقداد و ابوذر و سلمان، و سپس فرمود: زمان زيادى نگذشت كه مردم معرفت پيدا كردند.[۶]
همچنين امام صادق علیه السلام اولين توبه كنندگان از تزلزل سقيفه را چنين معرفى مى نمايد: به خدا قسم همه - به جز آن سه نفر - هلاک شدند. البته بعد از زمانى چهار نفر ديگر ملحق شدند و روى هم هفت نفر شدند: ابوساسان، عمار، شتيره، ابوعمره![۷]
در حدیث ديگرى امام صادق عليه السلام در بيان نمونه اى از لغزش ثابت قدمان در اثر فتنه سقيفه فرمود: ارْتَدَّ النّاسُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّه صلى الله عليه وآله الاّ ثَلاثَةَ نَفَرٍ: سَلْمانَ وَ اباذَرٍ وَ الْمِقْدادَ. پرسيدند: پس عمار چه شد؟! فرمود: او از راه راست تمايلى به راست و چپ پيدا كرد، ولى سپس بازگشت![۸]
از ابوذر پرسيدند: چگونه عمار و حذیفه وقتى ابوبکر و عمر را ديدند، در كار خود بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله به ترديد افتادند؟ ابوذر پاسخ داد: آنان توبه و پشيمانى خود را بعداً اعلام كردند، ولى اولى براى خود مقامى ادعا كرد و دومى با سه نفر ديگر برايش شهادت دادند كه همان مطلب را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده اند.
عمار و حذيفه هم با خود گفتند: لابد اين مطلبى است كه بعد از مطلب اول (يعنى خلافت على عليه السلام) اتفاق افتاده، و لذا اين دو نفر هم با ساير شک كنندگان به ترديد افتادند. ولى بعداً توبه كردند و معرفت پيدا كردند و تسليم شدند.[۹]
وقتى همين سؤال را از خود حذيفه پرسيدند چنين گفت: به خدا قسم گوش و چشم ما گرفته شد و مرگ و شهادت را خوش نداشتيم و دنيا در قلبمان زينت يافت؛ و ما از خدا مى خواهيم كه از گناهانمان چشم پوشى كند، و در آنچه از عمرمان مانده ما را از لغزش حفظ نمايد.[۱۰]
از جهتى ديگر مى توان از كلمه «تَزِلَّ» - كه به معناى لغزش است - اين استفاده را كرد كه راه راست يكى بيشتر نيست و آن گام برداشتن در راه على عليه السلام و موافقت تمام عيار با آن حضرت است.
در نتيجه هر گونه لغزش و كوتاهى در آن راه به معناى انحراف از حق و مخالفت با آن است، ولى درجه آن از كوچک ترين لغزش آغاز مى شود تا به لغزش هايى مى رسد كه به قعر جهنم پرتاب مى كند؛ و از همين ديدگاه مخالفين اهل بيت عليهم السلام قابل درجه بندى هستند.
اطلاع مقداد از صحيفه ملعونه اول[۱۱]
يكى از معدود افرادى كه در مورد اصحاب صحیفه ملعونه شناخت كامل داشت و آنها را با نامشان مى شناخت و از اولين كسانى كه از صحيفه ملعونه اول آگاهى يافت مقداد بود.
پس از ماجراى صحيفه ملعونه اول در سفر حجةالوداع در مكه و پيش از غدير، پيامبر صلى الله عليه و آله از همه توطئه هاى منافقين آگاه بود. ولى در موقعيت حساس كاروان غدير و پس از اتمام حجةالوداع، هر گونه عكس العملى را لطمه به برنامه غدير مىديد كه به اجراى آن و آثارش لطمه مىزد و اجراى آن را مختل و آثارش را خنثى مى كرد. اما لازم مى ديد عده اى از اصحاب را از آن مطلع نمايد.
بايد توجه داشت كه خداوند اگر چه حجت خود را بر مردم تمام مى كند، ولى در طول تاريخ هميشه به گمراه كنندگان هم مهلت داده تا مردم را به وسيله آنان امتحان كند و عيار ايمان آنان را به خودشان نشان دهد. بعد از اتمام حجت بلند الهى، وقتى گمراهى روى مى كند و قدرتى نشان مىدهد بر همه معلوم مى شود كه چگونه حق را رها مى كنند و فرمان الهى را زير پا مى گذارند.
پيامبر صلى الله عليه و آله در اولين مرحله، اميرالمؤمنين عليه السلام و سلمان و ابوذر و مقداد و زبير را فرا خواند، و اين پنج نفر را نام برد و فرمود: ابوبكر و عمر و ابوعبيده و سالم و معاذ متعهد شده اند و پيمان بر غصب خلافت بسته اند، و بين خود صحيفه اى نوشته اند كه اگر من كشته شدم يا از دنيا رفتم اين خلافت را از تو - اى على - مانع شوند.
اميرالمؤمنين عليه السلام عرض كرد: «پدرم فدايت يا رسول اللَّه، اگر اينان به تصميمات خود جامه عمل پوشاندند دستور مى دهى چه عكس العملى نشان دهم»؟ فرمود: «اگر يارانى در برابرشان يافتى با آنان جهاد و مقابله نما، و اگر يارى نيافتى بيعت اجبارى آنان را بپذير و خون خود را حفظ كن».
بنا بر اين سلمان و ابوذر و مقداد و زبير اولين كسانى بودند كه از اين نقشه عظيم بر ضد ولايت آگاهى يافتند، و به عنوان شاهدانى براى اميرالمؤمنين عليه السلام بر صفحه تاریخ ماندند.
در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و مؤمنين از اصحابش در فكر انجام هر چه باشكوه تر مراسم سه روزه غدير بودند، منافقين نقشه هاى مخرب خود را تدارک مى ديدند.
اين گونه بود كه روز چهاردهم ذی الحجة هم از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله و هم از سوى دشمنان ماجراهاى بسيارى را در خود جاى داد. در همين گير و دار مردم در حال آماده سازى مقدمات سفر براى حركت فردا صبح بودند كه بلال از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله اعلام كرده بود.
پيامبر صلى الله عليه و آله در باقيمانده روز چهاردهم ذى الحجة كنار كعبه آمد. در آنجا محاذى درب خانه کعبه ايستاد و دست بر حلقه در گرفت و خطابه مفصلى درباره امت خويش ايراد فرمود كه ضمن آن نگرانى هاى خود را از آينده آنان ابراز داشت و مردم را از انحرافات بر حذر داشت.
روز چهاردهم ذى حجه به پايان رسيد، و شب را همه با آمادگى استراحت كردند تا سحرگاهان قبل از اذان صبح حركت كنند.[۱۲]
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: صحیفه ملعونه اول.
اعتراض مقداد به ابوبكر در غصب خلافت[۱۳]
در مورد ارتباط تقوى و ولايت بايد گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله موضوع «متقين» در قرآن را به اوليا و دوستان دوازده امام علیهم السلام تأويل فرموده است. نكته بسيار مهم ارتباط تقوی و ولايت است كه طبعاً نقطه مقابل آن تلازم بى تقوايى با نپذيرفتن ولايت خواهد بود.
نقطه مقابل اين ارتباط، تلازم بين بى تقوايى و ردّ ولايت امامان عليهم السلام است. اگر مخالفين و دشمنان اهل بیت علیهم السلام تقوى داشتند و از خدا مىترسيدند و اطاعت او را مىنمودند در رأس همه اطاعت ها قبول ولايت ائمه عليهم السلام بود كه با دستور مستقيم و مؤكد خداوند توسط همان پيامبرى نازل شد كه نماز و روزه و حج و حرمت دروغ و غیبت و تهمت و ربا و غير اين ها نازل شد. اين سرپيچى از امر الهى به معناى بى تقوايى و نترسيدن از خدا و عذابى است كه براى نافرمانان مقرّر فرموده است.
در اينجا به سخنان چند نفر از معترضين بر ابوبكر در روزهاى اول غصب خلافت اشاره مى شود كه وقتى او را در چنين اقدام عظيمى بر ضد ولايت توبيخ مى كردند از واژه «تقوى» استفاده كردند و او را در حضور مردم بى تقوى معرفى مى نمودند.
از جمله مقداد برخاست و چنين گفت: ارْجِعْ يا ابابَكْرٍ عَنْ ظُلْمِكَ وَ تُبْ الى رَبِّكَ وَ الْزِمْ بَيْتِكَ وَ ابْكِ عَلى خَطيئَتِكَ وَ سَلِّمِ الامْرَ لِصاحِبِهِ الَّذى هُوَ اوْلى بِهِ مِنْكَ... . اتَّقِ اللَّه وَ بادِرِ الاسْتِقالَةَ قَبْلَ فَوْتِها:
اى ابوبكر، از ظلم خود باز گرد و نزد پروردگارت توبه كن و در خانهات بنشين و بر گناهت گريه كن، و امر خلافت را به صاحب آن كه از تو بدان سزاوارترست تسليم نما ... . تقوى پيشه كن و هر چه زودتر آنچه تصرف كرده اى بازگردان قبل از آنكه وقت آن بگذرد.[۱۴]
در اين كلام مقداد هم توبه از آن بى تقوايى و گريه بر چنين گناهى مطرح شده و به او تقوى را سفارش مى كند كه لازمه اش را باز پس دادن خلافتِ غصب شده مى داند.
افشاگرى مقداد در مورد منافقين[۱۵]
يكى از افرادى كه اهانت هاى منافقين در غدير را افشا نمود مقداد است:
جريان چنين است كه با طلوع آفتاب روز بيستم مراسم بیعت ادامه يافت و آخرين گروه هاى مردم براى بيعت با پيامبر و اميرالمؤمنين عليهما السلام به خيمه هاى آن دو بزرگوار مى آمدند.
امام صادق علیه السلام ماجرا را چنين بيان مى فرمايد:
هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله سخنانش را در غدير خم فرمود و مردم به خيمه ها و سايبان ها رفتند، مقداد از كنار گروهى از منافقين عبور مىكرد كه آنان چنين مى گفتند: به خدا قسم، اصحاب كسرى و قيصر در لباس هاى خز و نقشدار و حرير و بافته زندگى مى كنند در حالى كه ما همراه او در دو خشن زندگى مى كنيم؛ هم غذاى خشن مى خوريم و هم لباس خشن مى پوشيم!
اكنون هم كه مرگش نزديک شده و روزگارش به پايان رسيده و اجلش فرا رسيده مى خواهد خلافت را بعد از خود به دست على دهد. بدانيد به خدا قسم كه خواهد دانست ... !![۱۶]
مقداد از كنار آنان رد شد و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و به آن حضرت خبر داد.
پيامبر صلى الله عليه و آله ندا داد: «الصَّلاة جامعةً»، كه يعنى همه جمع شوند. منافقين گفتند: مقداد كار ما را گزارش داده است!! اكنون برخيزيم و بر ضد گزارش او قسم ياد كنيم!
آنان آمدند تا در مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله نشستند و گفتند: پدران و مادرانمان به قربانت يا رسول اللَّه! چنين نيست، قسم به آن كه تو را به حق مبعوث كرده و به پيامبرى كرامت داده! آنچه به تو خبر رسيده ما نگفته ايم! قسم به آنكه تو را از همه بشر برگزيده است!
در اينجا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«بسم اللَّه الرحمن الرحيم، يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ...»: «به خدا قسم ياد مى كنند كه نگفته اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان گفته اند و قصد سوء كرده اند - به تواى محمد در شب عقبه هرشى[۱۷] - و از چه چيزى ناراحت بودند جز آنكه خدا و رسولش آنان را از فضل خويش مسستغنى كنند».
عدهاى از اينان كسانى بودند كه كلّه حيوانات را مىفروختند و عدهاى ديگر پاچه حيوانات را مىفروختند و عدهاى ديگر ساربان شتر بودند××× 2 اين قسمت تفسير امام صادقعليه السلام بر جمله »اغْناهُمُ اللَّه مِنْ فَضْلِهِ« است، و منظور آن است كه به اين شغلهاى كم درآمد و سطح پايين اشتغال داشتند، ولى با ظهور اسلام از آنها بيرون آمده مستغنى شدند. ×××، كه خداوند به بركت رسولش آنان را مستغنى ساخت، ولى آنان لبه تيز اقداماتشان و شمشيرهايشان را بر ضد آن حضرت به كار گرفتند.××× 3 بحار الانوار: ج 37 ص 162 - 160 154 151. عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 139 ح 205. تفسير العياشى: ج 2 ص 99 ح 90. ×××
آنچه در اين قضيه جلب توجه مىكند وحشت شديد آنان از رسيدن اخبار به پيامبرصلى الله عليه وآله است كه وقتى چارهاى نمىبينند با قسم دروغ هم كه شده حاضر نمىشوند نزد حضرت كار خود را قبول كنند. اين يكى از مظاهر »وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ« است كه خداوند چنين رعب و وحشتى بر دل منافقين مستولى كرده كه جرأت علنى كردن و با جسارت عمل كردن را ندارند، و گرنه هيچ مانعى از نظر اعتقادى در دل آنان وجود نداشت و پيرو آن ممكن بود متحد شوند و اقدامات مخربى انجام دهند.
6. برخورد مقداد با منافقين پس از غدير = مقداد بن عمرو كندى / مسخره شدن توسط ابوبكر و منافقين در غدير
7. بيعت مقداد در غدير××× 4 غدير در قرآن: ج 1 ص 377 - 374. واقعه قرآنى غدير: ص 120. ×××
پس از پايان خطابه غدير مراسم بيعت آغاز شد. دو خيمه در كنار هم بر پا شده و مردم براى بيعت صف بستهاند؛ صفى كه يكصد و بيست هزار نفر طى سه روز به نوبت وارد آن خواهند شد و با حضور در خيمه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله ابتدا با آن حضرت پيمان خواهند بست و سپس به خيمه اميرالمؤمنينعليه السلام مىآيند و با اقرار به صاحب اختيارى او بر خود، با او دست بيعت داده »السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرالمؤمنين« خواهند گفت.
پس اتمام خطبه غدير و دستور پيامبرصلى الله عليه وآله براى بيعت همگانى با اميرالمؤمنينعليه السلام، از اولين افراد از خواص مؤمنين كه براى بيعت حضور يافتند مقداد و سلمان و ابوذر بودند. پس از آنكه اين سه نفر با پيامبرصلى الله عليه وآله بيعت كردند به آنان فرمود: »به على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كنيد« ، و آنان اين كار را انجام داده با آن حضرت نيز بيعت كردند. بعد از آنان به حذيفه و ابن مسعود و عمار و بريده اسلمى همين دستور را دادند و آنان نيز بيعت كردند.
به تعبير ديگر: پيامبرصلى الله عليه وآله مقداد را براى بيعت به حضور پذيرفت و بعد از بيعت به او فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. مقداد به خيمه اميرالمؤمنينصلى الله عليه وآله آمد و همان گونه بر حضرتش سلام داد و با او بيعت كرد.
سپس سلمان آمد و پيامبرصلى الله عليه وآله به او هم فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم اين كار را انجام داد. سپس به ابوذر فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن.
او هم بدون هيچ گفتگويى اين كار را انجام داد. سپس به حذيفه و ابنمسعود و عمار و بُرَيده اسلمى همين دستور را داد و آنان برخاستند و بدون هيچ گفتگويى امر آن حضرت را امتثال نمودند.××× 1 بحار الانوار: ج 36 ص 126 148 و ج 37 ص 311 ح 43. اليقين: ص 285. التحصين )ابن طاووس( : ص 537 . ×××
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: بيعت.
8. حضور مقداد در ماجراى حديث قرطاس
يكى از اصحاب با وفاى پيامبرصلى الله عليه وآله كه در ماجراى حديث قرطاس و اهانت عمر بن الخطاب به پيامبرصلى الله عليه وآله در مجلس حاضر بودند مقداد است.
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: عمر بن خطاب / نسبت هذيان به پيامبرصلى الله عليه وآله.
9. روايت حديث غدير××× 1 چكيده عبقات الانوار )حديث غدير( : ص 161. ×××
يكى از صحابه كه حديث غدير را نقل كرده مقداد بن عمرو كندى زهرى )م 33 ق( است. ابنعقده در »حديث الولاية« و حموينى در »فرائد السمطين« حديث غدير را از مقداد روايت كردهاند.
10. رئيس اولياء در قيامت = مقداد بن عمرو كندى / مقداد و غدير در قيامت
11. شهادت بر غدير و لقب »اميرالمؤمنين«××× 2 اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص 28 27 19 13. ×××
مقداد در دو مورد براى غدير شهادت داد:
1- در زمان عمر
ابان از سليم نقل مىكند كه گفت: در بيمارى ابوذر - كه در زمان حكومت عمر مبتلا شده بود - نزد او حاضر بودم. عمر به عنوان عيادت نزد او آمد، در حالى كه اميرالمؤمنينعليه السلام و سلمان و مقداد هم نزد او بودند و ابوذر به آن حضرت وصيت كرده و نوشته بود و شاهد گرفته بود.
وقتى عمر بيرون رفت مردى از فاميل ابوذر - كه از پسرعموهاى او از طايفه بنىغفار بود - گفت: چه مانعى داشت به اميرالمؤمنين عمر وصيت مىكردى؟!
ابوذر گفت: من به اميرالمؤمنين حقيقى وصيت كردهام. پيامبرصلى الله عليه وآله به ما - كه چهل نفر از عرب و چهل نفر از عجم بوديم - دستور داد و ما بر علىعليه السلام به عنوان »اميرالمؤمنين« سلام كرديم، و همين حاكم كه او را »اميرالمؤمنين« ناميدى )يعنى عمر( در بين ما بود.
هيچ يك از عرب و عجم در اين باره اعتراضى به پيامبرصلى الله عليه وآله نكرد مگر همين شخص و رفيق بىمقدارش كه او را جانشين خود قرار داد. اين دو گفتند: »آيا اين حقى از جانب خدا و رسولش است« ؟ حضرت غضب كرد و فرمود: به خدا قسم آرى، حقى از جانب خدا و رسولش است. خداوند اين دستور را به من داده و من به شما دستور دادم.
سليم مىگويد: عرض كردم: اى ابوالحسن، و تو اى سلمان و تو اى مقداد، آيا گفتار ابوذر را تأييد مىكنيد؟ گفتند: آرى، راست مىگويد. گفتم: چهار نفر عادلاند كه اگر فقط يكى از آنان برايم نقل مىكرد در صدق و راستى او شك نمىكردم، ولى چهار نفر شما براى اطمينان من و بصيرتم محكمتر است.
گفتم: اصلحك اللَّه، آيا نام هشتاد نفر از عرب و غير عرب را ذكر مىكنى؟ سلمان نام يك يك آنها را ذكر كرد. اميرالمؤمنينعليه السلام و ابوذر و مقداد گفتند: »سلمان راست مىگويد« . رحمت خدا و مغفرتش بر او و بر آنان باد.
از جمله كسانى كه سلمان نام برد: ابوبكر، عمر، ابوعبيده، معاذ، سالم، پنج نفر اصحاب شورى××× 1 اصحاب شورى به جز اميرالمؤمنينعليه السلام عبارتند از : عثمان، طلحه، زبير، عبدالرحمان بن عوف، سعد بن ابىوقاص. ×××، عمار بن ياسر، سعد بن عباده و بقيه اصحاب عقبه و اُبَىّ بن كعب و ابوذر و مقداد، و عده ديگرى كه اكثرشان از اهل بدر بودند و اكثر آنها از انصار بودند. در ميان ايشان ابوالهيثم بن تَيِّهان، خالد بن وليد، ابو ايوب، اسيد بن حضير و بشير بن سعيد بودند.
سليم مىگويد: گمان مىكنم با همه اين افراد ملاقات كردم و از فرد فرد آنان در تنهايى و خلوت در اين مورد سؤال كردم. بعضى از آنان سكوت كردند و پاسخى ندادند و حقيقت را كتمان كردند.
بعضى از آنان هم آن را نقل كردند و گفتند: فتنهاى به ما برخورد كه قلب و گوش و چشم ما را گرفت! و آن هنگامى بود كه ابوبكر ادعا كرد از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده است كه بعد از آن فرموده: »ما اهلبيتى هستيم كه خداوند ما را گرامى داشته و آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده و خداوند نمىگذارد نبوت و خلافت براى ما اهلبيت جمع شود« !
هنگامى كه علىعليه السلام را براى بيعت آورده بودند به اين مطلب استدلال كرد و چهار نفر كه نزد ما از خوبان بودند و مورد تهمت نبودند او را تصديق كرده و برايش شهادت دادند كه عبارت بودند از: ابوعبيده، سالم، عمر، معاذ. و ما گمان كرديم آنان راست مىگويند.
سليم مىگويد: افرادى كه با آنان ملاقات كردم همچنين گفتند: وقتى علىعليه السلام بيعت نمود به ما خبر داد كه پيامبرصلى الله عليه وآله چه مطالبى گفته و خبر داده است كه اين پنج نفر در بين خود مكتوبى نوشتهاند و در آن با يكديگر عهد بستهاند و در كنار كعبه هم پيمان شدهاند كه »اگر محمد از دنيا برود يا كشته شود بر عليه على قيام كنند و خلافت را از او سلب كنند« .
اميرالمؤمنينعليه السلام چهار نفر را كه سلمان و ابوذر و مقداد و زبير بودند شاهد گرفت، و آنان هم گواهى دادند، و اين بعد از آن بود كه بيعت لعنت شده و گمراه كننده ابوبكر بر گردن ما قرار گرفته بود. و ما دانستيم كه علىعليه السلام از قول پيامبرصلى الله عليه وآله مطلب باطلى نقل نمىكند كه نيكان از اصحاب محمدصلى الله عليه وآله به آن شهادت دهند ... .
ابان مىگويد: اين حديث را براى حسن بصرى نقل كردم. او گفت: سليم و ابوذر راست گفتهاند. سپس حسن بصرى فضايل اميرالمؤمنينعليه السلام را بر شمرد تا آنجا كه گفت: پيامبرصلى الله عليه وآله او را در روز غدير خم نصب كرد و براى او صاحب اختيارى بر مردم را واجب كرد همانطور كه براى خود واجب كرده بود، و فرمود: هر كس من صاحب اختيار اويم على صاحب اختيار اوست؛ و به او گفت: تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى هستى و اين سخن را به هيچ يك از اهلبيتش و احدى از امتش جز او نفرموده است.××× 1 كتاب سليم: حديث 19. ×××
2- در زمان عثمان
اميرالمؤمنينعليه السلام در زمان عثمان اتمام حجتى در مسجد داشتند و از جمله به غدير استناد فرمودند.
در آنجا زيد بن ارقم و براء بن عازب و ابوذر و مقداد و عمار گفتند: ما شهادت مىدهيم كه سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را به ياد داريم كه بر منبر ايستاده بود و تو در كنار او بودى و مىفرمود:
اى مردم، خداوند به من دستور داده كه معرفى كنم امام شما را و آن كه بعد از من در ميان شما قائم خواهد بود، و وصى خود و جانشينم را، و آن كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و من نموده، و شما را در قرآن به ولايت او دستور داده است. من براى معاف شدن در اين باره - از ترس اهل نفاق و تكذيبشان - به پروردگارم مراجعه كردم، ولى مرا ترسانيد كه بايد اين رسالت را برسانم و گرنه مرا عذاب مىكند.
اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز امر كرده و من آن را برايتان بيان نمودم، و به زكات و روزه و حج دستور داده كه آن را هم براى شما بيان و تفسير نمودم، و به ولايت دستور داده و من شما را شاهد مىگيرم كه ولايت مخصوص اين شخص است - و حضرت دست مبارك را بر على بن ابىطالبعليه السلام قرار دادند - و سپس براى دو پسرش بعد از او، و سپس براى اوصياء از فرزندانشان بعد از آنهاست. آنان از قرآن جدا نمىشوند و قرآن از آنان جدا نمىشود تا بر سر حوضم بر من وارد شوند.
اى مردم، پناه و امامتان بعد از خودم و ولىّ و هدايت كننده شما را برايتان بيان كردم و او برادرم على بن ابىطالب است و او در ميان شما به منزله من در ميان شماست. دين خود را از او پيروى كنيد و در همه امورتان از او اطاعت نماييد، زيرا آنچه خداوند از علم و حكمتش به من آموخته نزد اوست. از او بپرسيد و از او و جانشينانش بعد از او بياموزيد. به آنان چيزى ياد ندهيد و بر آنان پيشى نگيريد و از ايشان عقب نمانيد كه آنان با حق و حق با آنان است. نه ايشان از حق و نه حق از ايشان جدا نمىشوند.
زيد بن ارقم و بقيه پس از اين شهادت نشستند.××× 1 كتاب سليم: ح 11. ×××
12. مسخره شدن توسط ابوبكر و منافقين در غدير××× 2 غدير در قرآن: ج 1 ص 454 - 452 442. واقعه قرآنى غدير: ص 182 - 176. ×××
يكى از برنامههاى منافقين اين بود كه وقتى با سلمان و مقداد و ابوذر و عمار ملاقات مىكردند به آنان مىگفتند: »ما به محمد ايمان آوردهايم و در برابر بيعت على و فضيلت او سر تسليم فرود آوردهايم و مانند شما اوامر او را اجرا مىكنيم« .
آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير اميرالمؤمنين على بن ابىطالبعليه السلام را در آن مقام مشهور و معروف بر پاداشت و معرفى كرد قبل از همه از نُه نفر بيعت گرفت و به آنان دستور داد برخيزند و با علىعليه السلام بيعت كنند كه اول آنان ابوبكر و عمر بودند. سپس به سران مهاجرين و انصار دستور بيعت داد و همه آنان بيعت كردند.
در ادامه همگان شاهد معجزهاى بزرگ از اميرالمؤمنينعليه السلام بودند. ابوبكر همراه ديگر سران منافقين - كه از اين همه بزرگى و فضيلت به غيظ آمده بودند - اصحاب خاص پيامبرصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنينعليه السلام را تمسخر كردند، تا شايد كمى از غيظ و غضبشان كاسته شود. خداوند هم در آيات بالا به اين حركت آنان اشاره نموده است.××× 3 تفسير الامام العسكرىعليه السلام: ص 123 - 111. عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 161 - 154. بحار الانوار: ج 30 ص 226 - 223 و ج 37 ص 148 - 142. مدينة المعاجز: ج 1 ص 438. تأويل الآيات: ج 1 ص 40 ح 11. تفسير البرهان: ج 1 ص 59 ح 1. اثبات الهداة: ج 3 ص 573 . ×××
كلام خداوند كه مىفرمايد: »وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ. اللَّه يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ«××× 1 بقره / 14. ×××:
»هنگامى كه ايمان آورندگان را ملاقات كنند مىگويند ايمان آورديم، ولى وقتى با شياطينشان خلوت كنند مىگويند: ما با شماييم و ما مؤمنين را استهزاء مىكرديم. خداوند آنان را به مسخره مىگيرد و به آنان مهلت مىدهد كه در طغيان خود متحير بمانند« .
اين آيه درباره اين است كه وقتى اين بيعت شكنان كه بر مخالفت با علىعليه السلام و مانع شدن خلافت از او همپيمان شده بودند، با مؤمنين رو به رو مىشدند مىگفتند: ما هم مانند ايمان شما ايمان آوردهايم.
آنان با سلمان و مقداد و ابوذر و عمار كه ملاقات مىكردند به آنان مىگفتند: ما به محمد ايمان آورده و در برابر بيعت على و فضيلت او سر تسليم فرود آوردهايم و مانند شما اوامر او را اجرا مىكنيم.
به خصوص ابوبكر و عمر و بقيه نُه نفرى كه سرشناستر در نفاق بودند، گاهى كه در راه با سلمان و اصحابش رو به رو مىشدند از آنان احساس انزجار مىكردند و مىگفتند: اينان اصحاب ساحر و احمق هستند. منظورشان پيامبر و علىعليهما السلام بود. سپس به يكديگر مىگفتند: از اينان بپرهيزيد كه مبادا از گوشههاى سخنانتان درباره كفر محمد و آنچه درباره على گفتهايد با اطلاع شوند و خبر آن را براى او ببرند و باعث هلاك شما شود.
آنگاه ابوبكر به اصحاب منافقش مىگفت: اينك مرا بنگريد كه چگونه آنان را به مسخره مىگيرم و شرّ آنان را از شما دفع مىكنم! سپس ابوبكر پس از مسخره كردن سلمان، رو به مقداد كرد و گفت:
مرحبا به تو اى مقداد! تو همان كسى هستى كه پيامبر درباره تو به على گفت: يا على! مقداد برادر تو در دين است و از شدت محبتى كه به تو دارد و دشمنى كه با دشمنانت دارد و از ولايتى كه به اوليائت و عداوتى كه با اعداى تو دارد گويا پارهاى از تن توست. اما ملائكه آسمانها و حُجُب محبت بيشترى به على دارند و شدت دشمنى آنان با دشمنان او بيشتر است. پس خوشا به حالت اى مقداد، خوشا به حالت!
سلمان و اصحابش برخورد ظاهرى آنان را مىپذيرفتند همان گونه كه خدا امر فرموده بود، و از كنار آنان مىگذشتند.
آنگاه ابوبكر به اصحابش مىگفت: مسخره من نسبت به اينان را چگونه ديديد؟ و چگونه شرّ آنان را از خودم و از شما دفع كردم؟ آنان در پاسخ او گفتند: هميشه راه خير را پيش بگيرى تا مادامى كه زنده هستى! ابوبكر در پاسخ آنان گفت: معامله شما با اينان بايد اين گونه باشد تا روزى كه فرصتى بدست آوريد، چرا كه عاقل فهميده كسى است كه غصه را گلوگير كند تا فرصتى به چنگ آورد! سپس كلمات كفرآميز ديگرى نيز گفتند و آيه 15 سوره بقره در موردشان نازل شد.××× 1 بحار الانوار: ج 6 ص 30 و ج 30 ص 266 - 223 و ج 37 ص 148 - 142. عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 161 - 154. تفسير الامام العسكرىعليه السلام: ص 123 - 111. عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 161 - 154. بحار الانوار: ج 30 ص 226 - 223 و ج 37 ص 148 - 142. مدينة المعاجز: ج 1 ص 438. تأويل الآيات: ج 1 ص 40 ح 11. تفسير البرهان: ج 1 ص 59 ح 1. اثبات الهداة: ج 3 ص 573 . ×××
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: منافقين / آيه »وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّه وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ...« - برخورد منافقين با اصحاب اميرالمؤمنينعليه السلام پس از غدير.
13. مقداد و غدير در قيامت××× 2 اسرار غدير: ص 235 - 233. ×××
احاديثى در فضيلت عيد غدير و اهميت خاص آن در مقايسه با ساير اعياد و نيز احياى غدير از لسان معصومينعليهم السلام وارد شده كه از جمله آنها احياى غدير توسط امام صادقعليه السلام است. از جمله حضرت فرمود:
روز قيامت چهار روز را مانند عروس به پيشگاه الهى مىبرند: عيد فطر، عيد قربان، روز جمعه، عيد غدير. »روز غدير خم« در مقابل عيد قربان و فطر مانند ماه بين ستارگان است. خداوند تعالى بر غدير ملائكه مقربين را موكل مىكند كه رئيسشان جبرئيل است، و انبياء مرسلين را كه رئيسشان حضرت محمدصلى الله عليه وآله است، و اوصياء منتجبين را كه رئيسشان اميرالمؤمنينعليه السلام است، و اولياء خود را كه رئيسشان سلمان و ابوذر و مقداد و عمار هستند. اينان »غدير« را همراهى مىكنند تا آن را وارد بهشت نمايند.××× 1 عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 212. ×××
14. منافقين و مقداد××× 2 واقعه قرآنى غدير: ص 182 - 176. ×××
با ديدن معجزات اميرالمؤمنينعليه السلام پس از غدير و در مدينه، قلوب منافقين مرض بيشترى يافت، گذشته از مرض حسدى كه نسبت به پيامبر و علىعليهما السلام داشتند. در اين باره خداوند آيات 10 الى 15 سوره بقره را نازل كرد: »فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ« : »در قلب آنان مرض است« ... .
تا آنجا كه خداوند مىفرمايد: »وَ اِذا قيلَ لَهُمْ آمَنُوا كَما آمَنَ النّاسُ قالُوا اَنُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السَّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ« : »و هنگامى كه به آنان گفته مىشود شما هم مانند بقيه مردم ايمان آوريد مىگويند آيا مانند سفيهان ايمان بياوريم بدانيد كه آنان سفيهانند ولى خودشان نمىدانند« .
اين آيه درباره وقتى است كه برگزيدگان مؤمنين مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار به اين بيعت شكنان مىگويند: »ايمان آوريد به پيامبرصلى الله عليه وآله و به علىعليه السلام كه او را جاى خود قرار داده و مقام خود را به او داده و در همه مصالح دين و دنيا او را ضابطه قرار داده است. شما هم مانند ساير مردم ايمان به اين پيامبرصلى الله عليه وآله آوريد و در ظاهر و باطن تسليم اين امام شويد« .
آنان به اين مؤمنين پاسخى نمىدهند، زيرا جرأت ندارند جواب واقعى را به آنان بگويند. ولى به منافقينى كه نزد آنان مىآيند و مورد اعتمادشان هستند و همچنين به مؤمنين مستضعفى كه از كتمان آن مطمئن هستند مىگويند: »اَنُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ« : »آيا ما هم مانند سفيهان ايمان بياوريم« ، و منظورشان از سفيهان سلمان و اصحاب او هستند كه در پيشگاه علىعليه السلام محبت خالصانه و اطاعت محض را تقديم نمودهاند، و ولايت دوستان علىعليه السلام و دشمنى با او را علنى ساختهاند.
اينان را از آن جهت »سفهاء« مىدانند كه در برابر دشمنان محمد روش تندى دارند، و هنگامى كه امر او مضمحل شود دشمنانش آنان را نابود مىكنند، و ساير سردمداران و مخالفين محمد نيز آنان را هلاك مىنمايند.
»اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ« : »بدانيد كه خودشان سفيهانند« و عقل و نظرشان پست است، چرا كه در مسئله پيامبرصلى الله عليه وآله آن گونه كه بايد توجه نكردهاند تا به نبوت او معرفت پيدا كنند و صحت ضابطه قرار دادن علىعليه السلام را در امر دين و دنيا دريابند.
اينان با دقت نكردن اتمام حجتهاى خدا جاهل ماندهاند، و از پيامبرصلى الله عليه وآله و يارانش و همچنين از مخالفينشان مىترسند، چوم در امان نيستند كه كدامشان غالب مىشود، و مىترسند كه مبادا همراه آنان هلاك شوند. پس آنان سفيه اند، چرا كه با نفاقشان نه محبت پيامبرصلى الله عليه وآله و مؤمنين و نه محبت يهود و ساير كفار براى آنان قابل تحقق است!!
الى آخر آيات.××× 1 بحار الانوار: ج 6 ص 30 و ج 30 ص 266 - 223 و ج 37 ص 148 - 142. عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 161 - 154. ×××
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: منافقين / قلوبِ مريض.
- ↑ اسرار غدير: ص ۴۸. واقعه قرآنى غدير: ص ۷۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷، ج ۳۷ ص ۲۰۴،۲۰۳،۱۷۳،۱۶۸،۱۴۹، ج ۹۸ ص ۲۹۸. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۰۱،۸۰،۷۹،۷۵،۶۰،۵۰. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۰۶.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷ و ج ۲۳ ص ۳۶۲ و ج ۳۶ ص ۱۵۲ و ج ۳۷ ص ۲۰۴،۲۰۳،۱۷۳،۱۵۲،۱۴۰،۱۱۹ و ج ۹۸ ص ۲۹۸. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص۸۰،۷۹،۷۵،۶۰،۵۰ ، ۲۹۹-۳۰۱. احقاق الحق: ج ۲۱ ص ۴۶.
- ↑ غدير در قرآن: ج ۲ ص ۳۷۳ - ۳۶۷.
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۴۳ بخش ۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۳۵۱ ح ۷۶.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۳۵۲ ح ۷۸.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۴۴۰ ح ۹ و ج ۲۸ ص ۲۳۹ ح ۲۶ و ج ۶۴ ص ۱۶۵.
- ↑ كتاب سليم: ص ۲۷۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۴ و ج ۳۷ ص ۳۲۷.
- ↑ ژرفاى غدير: ص ۱۳۸. واقعه قرآنى غدير: ص ۵۶ . سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۱۸.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۴.
- ↑ غدير در قرآن: ج ۲ ص ۳۵۴ - ۳۶۰.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۹۶.
- ↑ غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۲۴. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۳۶.
- ↑ يعنى خواهد دانست كه چه ها خواهيم كرد!!
- ↑ اين تفسير آيه است. مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۷۶،۲۳۵،۲۳۰،۲۱۷،۱۳۱،۱۰۸ و ج ۲ ص ۴۰۶،۱۰۱ و ج ۳ ص ۷۷.