آموزشِ تبليغ غدير[۱]

آنچه در مورد تبلیغ غدیر ارائه شده از كلام و عمل معصومين ‏عليهم السلام است. در يک نگاه راهكارهاى گوناگون براى موقعيت‏ هاى متفاوت زمانى و مكانى ابلاغ غدير را از سيره آن بزرگواران مى‏ آموزيم. در نگاه ديگر مقايسه شرايط خطرناک و زمينه‏ هاى نامساعد تبليغى در زمان ايشان با زمان حاضر، ما را براى حداكثر استفاده از موقعيت ‏هاى امروزى ابلاغ غدير و دفاع از آن بيدار مى‏ كند:

  1. ما امروز شيوه ‏هاى كلى تبليغ غدير را از معصومين‏ عليهم السلام آموخته ‏ايم كه بايد در هر زمان و مكان، به صورت جمعى يا فردى، به شيوه گفتارى يا نوشتارى و يا هر ابزار ديگر براى اطلاع رسانى غدير استفاده كنيم.
  2. از پشتوانه‏ هاى علمى غدير كه معصومين ‏عليهم السلام نشان ما داده‏ اند فهميده ‏ايم كه چگونه با شناسائى و مطالعه و تدريس پرونده علمى غدير، در ميدان بحث‏هاى علمى چه براى دوستان غدير و چه در مقابله با دشمنان آن، با استدلال‏ هاى محكم به استناد قرآن و نشان دادن شهرت جهانىِ غدير و ارائه خطابه بلند و پر محتواى آن، غديرِ عزيز را از بلندترين قله ‏هاى جهان به اهل عالم نشان دهيم.
  3. با روش‏هاى عَمَلى معصومين‏ عليهم السلام در تبليغ غدير فرا گرفته‏ ايم كه چگونه ابعاد گسترده تبليغ عملى غدير را به اجرا در آوريم. با احياى مسجد غدير و تاريخچه آن مكان اعتقادى، ترويج زيارت امير غدير، و رواج تبريكات و ملاقات ‏هاى روز غدير، برپائى جشن‏هاى بزرگ غدير و هداياى غديرى و آموزش عبادات عيد غدير، با همه اين شيوه ‏هاى عملى تابلوهاى غدير را در جاى جاى جامعه بر فراز و چراغ‏هاى زيباى آن را در گوشه و كنار جهان روشن نگه مى‏ داريم.
  4. دقت در دستور اكيد معصومين‏ عليهم السلام براى فرهنگ‏سازى عمومى غدير، به ما آموخته است كه در ترويج ادبيات و شعر غدير، و نيز انتشار دعاها و زيارات مشتمل بر معارف غدير، و همچنين نشر كتاب‏ها و نرم‏افزارهاى غديرى، طرح‏ هاى نو در تبليغ عملى غدير ارائه نماييم.
  5. با بررسى جهت ‏گيرى‏ هاى معصومين‏ عليهم السلام در تبليغ غدير، دريافته ‏ايم كه بايد غير عادى بودن مراسم غدير را به مردم ثابت كنيم، و بايد به همه نشان دهيم كه محور ابلاغ غدير شخص پيامبر صلى الله عليه و آله است و هر كس با آن مخالفت كند با ختم نبوت مقابله كرده است. بايد زمينه ‏هاى شهرت غدير را هر چه بيشتر فراهم كنيم و نشان دهيم كه دستور ابلاغ غدیر همگانى است. بايد در زمينه رسميت غدير در تقويم اسلام كار كرد تا مانند عاشورا احترام آن در مناطق غير شيعه هم پذيرفته شود. بايد فرصت‏ هاى حساس تبليغى را براى غدير نشانه گرفت و به نقل حديث آن اهتمام ورزيد؛ و در زمينه ادبيات غدير محتواى اعتقادى تاريخى معارف آن را جلوه داد.
  6. توجه به كيفيت برخورد معصومين‏ عليهم السلام با دشمنان غدير، اين مسئوليت را بر عهده ما گذاشته كه به پرورش نيروهاى متخصص غدير بپردازيم. افرادى كه مفهوم ولايت و جايگاه آن در دين را با تفكر بايسته درباره غدير دريافته باشند؛ تا بتوانند با اتمام حجت كامل و ريشه ‏يابىِ ضديت‏ ها با غدير، به مقابله با مخالفين گوناگون آن بروند و در اثبات حق غدير سربلند باشند.
  7. با دقت در موقعيت‏ هاى هر يک از معصومين ‏عليهم السلام در تبليغ غدير، از دشوارى‏ها و خطرات آن عصر درس گرفته ‏ايم كه امروز در شرايط مساعد تبليغى، و با دقت در شرايط متفاوت و مخاطبان گوناگون غدير، ما هم براى موقعيت‏ هاى مختلف برنامه‏ هاى چند جانبه تدارک ببينيم.

جا دارد در اينجا با اذعان به حضور در بهترين شرايط تبليغ جهانى غدير، بار ديگر با پيام ‏آورِ غدير و اميرِ غدير و امامانِ غدير و آخرين طلايه ‏دار غدير پيمان مى‏ بنديم، كه در حد قدرت و امكان خود در راه تبليغ غدير كوتاهى نكنيم، و پرچم «مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ» را با انگيزه «فَليُبَلِّغِ الحاضِرُ الغائِبَ وَ الوالِدُ الوَلَدَ»، به نسل‏ هاى آينده غدير و پرچمداران پيشتاز آن تحويل دهيم. با عزمى راسخ در اوج ادب و احترام، خطاب به صاحبان غدير عريضه خدمت تقديم داشته مى ‏گوييم:


يا رسول‏ اللَّه، اى مُبلِّغ اعظم غدير، با يادآورى آن اساس محكم كه شما براى غدير بنيان نهاديد، و آن زحمات طاقت فرسا كه در راه آن كشيديد، با احساس نعمت غدير كه امروز در دل‏ هاى ما جاى گرفته خود را مديون تمام عيار شما مى‏ دانيم.

يا اميرالمؤمنين، اى اميرِ بزرگِ غدير، تلاش بى‏وقفه شما براى احياى غديرِ از دست رفته به دست سقيفه، در بحرانى‏ترين شرايط بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله، چه در بيست و پنج ساله غصب خلافت و چه پنج ساله خلافت ظاهرى، ما را بيدار مى‏كند كه اين سفره باز غدير به چه قيمتى گسترده شده و چه صبر عظيمى در راه آن به كار گرفته شده است.

يا فاطمة الزهرا، اى شهيدِ مظلوميتِ غدير، ياد شما و محسنتان كه در روزهاى غصب حق غدير براى دفاع از علىِ مظلوم به استقبال آتش و تازيانه و سيلى رفتيد، و با پهلوى شكسته و بازوى سياه و بدن مجروح و صورت كبود غدير را احيا نموديد، براى هميشه فرياد ما را براى دفاع از غدير بر مى‏آورد و اجازه بى‏تفاوتى در مقابل سقيفه به ما نمى‏ دهد.

اى امامانِ غدير، دفاعِ شما از كيانِ غدير در اختناق اموى و عباسى، و زنده نگه داشتن درخت پر بار ولايت در شرايط ظلمانى غصب خلافت، براى ما بيدارباشى است كه بايد شجره طيبه غدير را براى هميشه زنده و پربار و سايه‏گستر مردم جهان نگه داريم.

اى آخرين وارث غدير، در روزگار غيبتت ما غديريان را براى ابلاغ جهانى غدير يارى فرما، تا با آخرين امكانات روز غايبين از غدير را آگاه نماييم؛ و براى روزگار ظهورت، كه لذت غدير را خواهيم چشيد آماده شويم.

امر به معروفِ غدير با هدايتِ معصوم ‏عليه السلام[۲]

در زيارت امامان معصوم‏ عليهم السلام مى‏ خوانيم: اَشهَدُ اَنَّكَ اَمَرتَ بِالمَعروفِ وَ نَهَيتَ عَنِ المُنكَرِ: شهادت مى‏ دهم كه شما به معروف امر كرديد و از منكر نهى نموديد.

و در خطابه غدير مى‏ خوانيم: اَلا وَ اِنَّ رَأسَ الاَمرِ بِالمَعرُوفِ اَن تَنتَهوا اِلى قَولى وَ تُبَلِّغوهُ مَن لَم يَحضُر وَ تَأمُروهُ بِقَبولِهِ عَنّى وَ تَنْهَوهُ عَن مُخالَفَتِهِ، فَاِنَّهُ اَمرٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِنّى؛ وَ لا اَمرَ بِمَعروفٍ وَ لا نَهىَ عَن مُنكَرٍ اِلّا مَعَ اِمامٍ مَعصومٍ:

بالاترين امر به معروف آن است كه سخن مرا بفهميد و آن را به كسانى كه حاضر نيستند برسانيد و او را از طرف من به قبولش امر كنيد و از مخالفتش نهى نماييد، چرا كه اين دستورى از جانب خداوند عز و جل و از نزد من است، و هيچ امر به معروف و نهى از منكرى نمى‏ شود مگر با امام معصوم.

ايده ‏هاى تبليغ غدير[۳]

يكى از مسائل جانبى غدير مسئله ايده ‏هاى تبليغى براى غدير است. به همين منظور بارها فراخوان داده شده تا هر كس هر ايده ‏اى دارد ارائه كند، كه در واقع فراخوان ولايت و امامت نيز هست.

به عنوان مثال چهارمين فراخوان ايده‏هاى مسجدى (فام ۴) است كه با موضوع «ايده ‏هاى غديرى» و به همت كانون خورشيد و همكارى باشگاه ايده‏ پردازان مسجدى برگزار گرديده، كه علاقمندان بهترين ايده ‏هاى خود را با موضوع غدير در بانك ايده باشگاه ايده‏پردازان مسجدى به آدرس masjedidea.ir  و تا مهلت ارسال مهر ماه ۱۳۹۵ ارسال كرده ‏اند. ضمناً قرار بوده به برترين ايده ‏ها جوايز ارزشمندى اهدا شود، و منتخب ايده‏ هاى جمع ‏آورى شده در يک جلد كتاب مستقلاً به چاپ رسيده و منتشر شود.

به عنوان مثال:

برپايى نماز جماعت غدير خم در مساجد، به ويژه مساجد جامع شهر.

اهداى شال سبز به سادات مسجدى و پلاک على‏ عليه السلام به سادات مسجدى.

برپايى موكب شادى در خيابان‏ها و محله‏ هاى منتهى به مساجد شهر.

پخش نواهاى ولايى بر بام مساجد و منازل به طور هم زمان در شب عيد غدير.

عيادت از بيماران سالمند و كودک در بيمارستان‏ هاى شهر در ايام دهه ولايت و امامت.

ساخت مسجد در شهرها مطابق با اماكن تخريب شده در بقيع و غدير خم بر مبناى عكس ‏هاى به جا مانده.


طرحى ديگر براى ارائه ايده ‏هاى تبليغى تنظيم شده كه به اين شرح است:

۱. دستپخت نذرى:

مخاطب: عموم

مجرى: بانوان

محل اجرا: منزل

زمان اجرا: عيد غدير خم

مادر خانواده در منزل بهترين غذا را براى همسر و فرزندان خود طبخ نمايد. بسيارى از علما سفارش كرده ‏اند در منزل هم غذاى نذرى بپزيد؛ يعنى غذاى خود را نام و ياد اهل‏ بيت ‏عليهم السلام طبخ نماييد، ولو براى هل خانه باشد. روز عيد غدير خم تمرين خوبى براى پخت غذاى نذرى در منزل است. بانوان مى‏ توانند بهترين غذا و دستپخت خود را براى اهل منزل در اين روز تهيه كنند.


۲. افطار المؤمنين:

مخاطب: عموم

مجرى: مساجد و هيئات

محل اجرا: اماكن عمومى شهر

زمان اجرا: عيد غدير خم

توزيع افطارى ساده در مساجد شهر در شام عيد غدير. افطارى مسجد را مى‏ توان در اماكن عمومى و پرتردد انجام داد، تا فرهنگ روزه ‏دارى غدير نهادينه گردد.


۳. سفره هدايت:

مخاطب: عموم

مجرى: ائمه جماعات

محل اجرا: مسجد

زمان اجرا: عيد غدير خم

سادات و شيعيان مناطق مرزى و سنى‏ نشين، از اقليت ‏هاى دينى به ويژه از اهل ‏سنت محله خود دعوت به عمل آورده و آنها را مهمان سفره اطعام غدیر نمايند. اين سفره اطعام مى‏ تواند در مسجد محل و يا منزل ائمه جماعات پهن شود، و بسا باعث جذب ديگر مذاهب به مكتب تشيع گردد.


۴. با كاروان غدير:

مخاطب: عموم

مجرى: ائمه جماعات و مبلغان دينى

محل اجرا: ميادين اصلى شهر

زمان اجرا: ماه ذى ‏الحجه

جهت ابلاغ غدیر انجام طرح نقشه‏ خوانى و پرده ‏خوانى غدير بر مبناى بيان روزشمار دهه ولايت و معرفى حوادث و وقايع غدير جذابيت خود را دارد؛ به اين صورت كه از ابتداى ماه ذى‏ الحجه مبلغان و ائمه جماعات در مناطق مختلف به وسيله نقشه ‏ها و پرده ‏هاى مربوطه، وقايع و حقايق غدير را به اطلاع عموم برسانند.


۵ . هنگامه بيعت:

مخاطب: عموم

مجرى : تشكل‏هاى مسجدى

محل اجرا: حياط مسجد

زمان اجرا: عيد غدير خم

طرح تهيه طومار بيعت با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در مساجد شهر و در محافل و اماكن مذهبى و اعلام مراسم تجديد پيمان با ولايت اميرالمؤمنين و ساير ائمه‏ عليهم السلام به عموم مردم شهر. اين ايده مى‏ تواند ضمن جشن‏ هاى غديرى برگزار شود.


۶ . احياگران غدير:

مخاطب: عموم

مجرى: رسانه ملى

محل اجرا: تلويزيون و راديو

زمان اجرا: دهه ولايت و امامت

معرفى فعاليت‏ هاى خودجوش و مردمى شيعيان جهان در معرفى غدير و ابلاغ پيام آن به مردم جهان. نمونه اين تجارب ارزشمند و به اشتراک گذارى آنها مى ‏تواند در تقويت ابلاغ غدير مؤثر باشد.


۷. ديگ غذاى نذرى:

مخاطب: عموم

مجرى: تشكل ‏هاى مسجدى، هيئات

محل اجرا: مسجد جامع

زمان اجرا: عيد غدير خم

در آستانه دهه ولايت -  عيد قربان تا غدير -  مى‏ توانيم يک ديگ خالى در وسط مسجد قرار دهيم و داخل آن مقدارى حبوبات و وسايل آش يا هر غذاى ديگر قرار دهيم و عموم را دعوت به فراخوان پخت آن نماييم. تجربه نشان داده است كه مى‏توان با اين روش، ده‏ها ديگ غذا در در محله، شهر و روستا آماده نمود و اطعام عمومى غدير را صورت بخشيد.


۸ . پايگاه نذورات غدير:

مخاطب: عموم

مجرى: تشكل ‏هاى مسجدى

محل اجرا: مسجد

زمان اجرا: عيد قربان تا غدير

از ابتداى دهه ولايت و امامت -  يعنى عيد سعيد قربان -  در مجاورت مسجد پايگاه پذيرش نذورات و قربانى روز عيد غدير بر پا نماييم، و قربانى مردمى و نذورات آنها را تحويل گرفته، و با برنامه ‏اى منظم آنها را ميان عموم مردم توزيع نموده، و يا واسطه اطعام فقرا باشيم. حتى مى ‏توانيم اعلام كنيم قربانى ‏هاى خود را به نيت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در مسجد ذبح كنيد.


۹. شب شعر غدير:

مخاطب: عموم

مجرى: تشكل‏هاى مسجدى

محل اجرا: مسجد جامع

زمان اجرا: دهه ولايت و امامت

برگزارى محافل ادبى و شعرخوانى با موضوع عيد غدير و ولايت در مساجد و اماكن مذهبى با حضور شاعران و اديبان هر شهر، همراه با مسابقه مشاعره جهت جذابيت بخشيدن به اين مراسم.

مشاعره مى ‏تواند براى گروه ‏هاى سنى مختلف برگزار گردد. در پايان برگزيدگان اهداى جوايز صورت گيرد.


۱۰. ظرف اطعام غدير:

مخاطب: عموم

مجرى: هنرمندان و خطاطان

محل: اماكن عمومى شهر

زمان اجرا: دهه ولايت و امامت

طراحى ظرف ويژه اطعام غدير جهت فرهنگ ‏سازى اطعام غدير و عرضه و توزيع و فروش در اماكن عمومى. اين ظروف مى ‏تواند لعابى، به رنگ‏ هاى سبز و آبى، همراه با خطوط اسليمى و به ويژه مزيّن به اسامى مبارک حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام باشد.


۱۱. قرض ‏الحسنه غدير:

مخاطب: عموم

مجرى: امام جماعت

محل اجرا: دفتر مسجد

زمان اجرا: عيد غدير خم

تأسيس صندوق قرض ‏الحسنه مسجد يا محله با عنوان صندوق غدير، جهت اعطاى وام و كمک به نيازمندان محله. امام جماعت به همراهى خيرين مسجدى و بزرگان و معتمدن محل مى ‏توانند در افتتاح و راه ‏اندازى اين صندوق سهيم باشند.


۱۲. پيام سبز:

مخاطب: سادات محله

مجرى: امام جماعت

محل اجرا: سراى محله

زمان اجرا: عيد غدير خم

ارسال كارت تبریک غدير همراه با يک شاخه گل از طرف مسجد به منزل سادات محله. اين كارت پستال مى‏ تواند شامل پيامى از خطبه غدير، عباراتى از زيارات غدير، دعوت به جشن به همراه يک شيرينى كوچک باشد.

پشتوانه‏ هاى تبليغى غدير در شيوه معصومين‏ عليهم السلام[۴]

چه براى آموزش غدير و چه در مقام دفاع از آن، استدلال به پشتوانه‏ هاى علمى آن عقل‏ها را بيدار مى ‏كند و طالبين راه راست را هدايت مى ‏نمايد. همان گونه كه دشمنان را از قدرت نمايى كاذب باز مى‏ دارد و مخالفانِ سقيفه ‏اىِ غدير را لال مى‏ كند. در نگاه ديگر اقرار دوستان يا دشمنان غدير در برابر استدلال ‏هايى كه براى اثبات آن مطرح مى‏ شود عظمت آن در بُعد علمى را نشان مى‏ دهد.

استناد به قرآن در تبليغ غدير، و استدلال با اشتهار و تواتر غدير بين همه مسلمانان، و استشهاد به عظمت سند و متن خطابه غدير، از شيوه ‏هايى است كه معصومين ‏عليهم السلام به كار گرفته ‏اند. اين استدلال‏ ها در برابر مخاطبان متفاوتى از دوست يا دشمن، در مقام ابلاغ غدير يا دفاع از آن مورد استفاده قرار گرفته؛ و اقرارهاى مخاطبين حاكى از تأثير به سزاى آنها در اين هدف داشته است. در چهار قسمت اين بخش، به موارد اين پشتوانه ‏هاى تبليغى غدير مى ‏پردازيم:


۱. دفاع از غدير به صورت استدلال

استدلال و اقرار گرفتن از دوست يا دشمن يكى از روش‏ هاى متداول در دفاع از غدير توسط امامان‏ عليهم السلام است. اين شيوه چه به صورت جمعى و چه انفرادى، به شكل گفتارى يا نوشتارى مكرر در زندگى امامان‏ عليهم السلام ديده مى‏ شود. چنانكه امام حسین‏ علیه السلام در مِنا از دوستان[۵]، و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بارها از دشمنان در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله درباره غدير اقرار گرفت؛ و اين به معناى استدلال به دليلى است كه مخاطب پذيرفته است.[۶]

همچنين امام هادى‏ عليه السلام در نامه به اهل اهواز برايشان درباره غدير استدلال فرمود.[۷] اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را مى ‏بينيم كه بر ابوبكر به طور خصوصى استدلال غديرى فرمود، و امام باقر عليه السلام را كه در اين باره براى ابوبصير ادله غدير را بيان فرمود. سه مورد از سيره معصومين‏ عليهم السلام در اين شيوه تبلیغ غدیر ذكر مى‏ شود:

الف) استدلال اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بر ابوبكر با حديث غدير

پس از غصب خلافت، اميرالمؤمنين ‏عليه السلام دائماً با ابوبكر و عمر با ترشرويى روبرو مى‏ شد، و هر چه آنان -  از روى نيرنگ -  خوشرويى نشان مى ‏دادند حضرت تغييرى در رفتار خود نمى‏ داد. ابوبكر براى اينكه به اين مشكل خاتمه دهد روزى غفلتاً و بدون اطلاع نزد اميرالمؤمنين‏ عليه السلام آمد و از آن حضرت خواست تا در خلوت با هم گفتگو كنند.

در آن مجلس مطالبى بين اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و ابوبكر رد و بدل شد و حضرت اتمام حجت‏ هاى بسيارى بر او نمود. از جمله مطالبى كه به عنوان استدلال براى محكوميت ابوبکر بر زبان جارى كرد اين بود كه فرمود:

تو را به خدا قسم مى ‏دهم، آيا من صاحب اختيار تو و هر مسلمانى طبق حديث پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير هستم يا تو؟

ابوبكر هيچ راهى جز اقرار نديد و گفت: البته كه تو هستى!! با اين اعترافِ ابوبكر به حقانيت غدير، اميرالمؤمنين ‏عليه السلام استدلال نهايى را در برابر او مطرح كرد و فرمود:

تو كه از آنچه اهل دينِ خدا به آن نياز دارند دست خالى هستى، چه شده كه به دين خدا دست دراز كرده و مغرور شده ‏اى؟![۸]

ب) استدلال اميرالمؤمنين‏ عليه السلام با حديث غدير بر صحابه

روزى كه حق غدير در سقیفه پايمال شد حديثى را جعل كردند و از قول پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند: خداوند براى اهل بيت نبوت و خلافت را جمع نمى‏ كند؟

اگر چه آن روز اميرالمؤمنين ‏عليه السلام آن حدیث را تکذیب كرد و كذب و افتراى آنان را به ساحت مقدس رسول‏ اللَّه ‏صلى الله عليه و آله اثبات فرمود، اما بعد از بيست و پنج سال گويا هنوز دروغشان را در برابر صاحب مظلوم غدير عَلَم كرده بودند. قوی ترين استدلالى كه مى‏توانست نشانِ جعلى بودن اين حديث باشد واقعه غدير بود كه بر لسان مبارک مولا على‏ عليه السلام جارى شد.

اين اتفاق در زمان عثمان در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله افتاد، در مجلسى كه با حضور دويست تن از سرشناسان مهاجر و انصار تشكيل شده بود و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نيز حضور داشت. در آنجا نماينده سقيفه يعنى طلحه از حضرت پرسيد: با ادعاى ابوبكر و اصحابش كه او را تصديق كردند چه كنيم كه از قول پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند: خداوند براى اهل‏بيت نبوت و خلافت را جمع نمى‏ كند؟ اميرالمؤمنين ‏عليه السلام از سخن طلحه غضب كرد و بپاخاسته فرمود:

... دليل بر بطلان آنچه بدان شهادت دادند سخن پيامبر صلى الله عليه و آله است كه در غدير خم فرمود: هر كس كه من نسبت به او صاحب اختيارم على نسبت به او صاحب اختيار است. من چگونه نسبت به آنان صاحب اختيارتر از خودشان هستم در حالى كه آنان امير و حاكم بر من باشند؟![۹]

ج) استدلال امام باقر عليه السلام با حديث غدير در پاسخ سؤال قرآنى

يک دليل قرآنى در پاسخ به يک سؤال قرآنى درباره غدير، گفتگويى بود كه طى آن امام باقر عليه السلام به ابوبصير فرمود: آيه «اَطيعوا اللَّهَ وَ اَطيعوا الرَّسولَ وَ اولِى الاَمرِ مِنكُم» درباره على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام نازل شده است.

ابوبصير عرض كرد: مردم به ما مى‏ گويند: چرا خداوند نام على و اهل‏بيتش را در كتابش ذكر نكرده است؟

حضرت فرمود: به مردم بگوييد: خداوند نماز را بر پيامبرش نازل كرده و سه و چهار ركعت بودن آن را ذكر نكرده تا آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله آن را براى مردم تفسير نموده است. (و همچنين زكات و حج را)، و نيز نازل كرده «اَطيعوا اللَّهَ وَ اَطيعوا الرَّسولَ وَ اولِى الاَمرِ مِنكُم» كه درباره على و حسن و حسين‏ عليهم السلام است. (در بيان كلمه «اولى الامر») پيامبرصلى الله عليه وآله درباره على‏ عليه السلام فرموده: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ»، و نيز فرموده: شما را به كتاب خدا و اهل‏ بيتم وصیت مى‏ كنم ... .

اگر پيامبر صلى الله عليه و آله سكوت مى‏كرد و اهل آيه «اولى الامر» را معرفى نمى‏ كرد آل عباس و آل عقيل و ديگران آن را ادعا مى‏ كردند!! ... وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت على‏ عليه السلام صاحب اختيار مردم بود ... ، چون پيامبر صلى الله عليه و آله ولايت او را به مردم ابلاغ فرموده و او را منصوب كرده بود.[۱۰]

۲. دفاع از غدير با استناد به قرآن

شيوه ‏اى كه در دفاع معصومين‏ عليهم السلام از غدير موارد متعددى دارد، استناد به قرآن در اين مسئله است. كتاب اللَّه كه پشتوانه همه مسلمانان و سند دائمى و مقبول آنان است، بهترين سند براى پذيرفتن حق درباره غدير است، كه ائمه‏ عليهم السلام از اين شيوه كمال استفاده را در هدایت مردم به سوى غدير برده‏ اند.

با توجه به اينكه بيش از ۳۰۰ آيه قرآن در طول واقعه غدير نازل شده يا در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله درباره غدير مورد استناد قرار گرفته[۱۱]، و چند آيه در منابع شيعه و سنى بالاتفاق مربوط به غدير است، استدلال براى غدير با استناد به قرآن رونق بيشترى دارد.

آيه تبليغ (يا اَيُّهَا الرَّسوُلُ بَلِّغ) و آيه اكمال (اليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُم...) و آيه سَئَلَ سائِل (سَئَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ) كه معروف ‏ترين آيات غدير هستند، بيش از همه در دفاع از غديرِ مظلوم مورد استناد قرار گرفته ‏اند.

اينک سيزده مورد از تبليغ غدير با استناد به قرآن را مى‏ آوريم، تا شيوه و كيفيت استدلال‏ هاى قرآنى غدير را از معصومين‏ عليهم السلام بياموزيم:

الف) استناد اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به آيه اكمال در روزهاى اول غصب خلافت

آيه اكمال در سوره مائده تابلوى بلند غدير با محتواى عظيمِ نهايت درجه كمال در دين و نعمت و رضاى الهى است، كه چنين جلوه قرآنى را درباره غير غدير نمى‏ توان يافت.

در روزهاى اول غصب حق غدير، آميخته قرآنى آن را در برابر غاصبين قرار دادن و اتمام حجت با غدير در سايه قرآن از به ياد ماندنى ‏ترين نمونه‏ هاى تبليغ غدير است كه در طول تايخ انجام گرفته است.

هفت روز پس از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله، بعد از آنكه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از جمع قرآن فراغت يافت، در حالى كه غاصبين خلافت و بقيه مردم در مسجد بودند، قرآن در آغوش از خانه بيرون آمده و خطاب به آنان به عنوان اولين تبليغ غدير در سخنان مفصلى فرمود:

خداوند تعالى به وسيله من بندگانش را آزمايش فرمود...، و مرا به وصايت پيامبر صلى الله عليه و آله اختصاص داد و به خلافت او در امتش برگزيد... .

پيامبر صلى الله عليه و آله به حجةالوداع رفت و سپس به غدير خم آمد. در آنجا شبيه منبرى براى او ساخته شد و بر فراز آن رفت و بازوى مرا گرفت و بلند كرد به حدى كه سفيدى زير بغلش ديده شد و در آن مجلس با صداى بلند فرمود: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ».

... خداوند در آن روز اين آيه را نازل كرد: «اليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُم وَ اَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِسلامَ ديناً»: «امروز دين شما را كامل كردم و نعمت را بر شما به حد كمال رساندم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم». پس ولايت من كمال دين و رضايت پروردگار تبارک و تعالى است... .[۱۲]


ب) استناد اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به آيه اكمال در زمان عثمان در مسجد نبوى

در مجلسى كه به صورت مفاخره صحابه در كنار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله تشكيل شد، هيچ كس نمى ‏توانست براى خود افتخارى منتسب به قرآن ادعا كند جز اميرالمؤمنين‏ عليه السلام كه غدير را از متن قرآن مطرح كرد و همه به آن اقرار كردند.

آن حضرت در زمان عثمان بين دويست نفر از سرشناسان مهاجرين و انصار بُعد قرآنى غدير را با تفسيرى از لسان پيامبر صلى الله عليه و آله چنين بيان فرمود:

خداوند به پيامبرش دستور داد تا واليان امرشان را معرفى كند و ولایت را مانند نماز و زكات و روزه و حج تفسير نمايد. اين بود كه در غدیر خم مرا منصوب كرد و در خطابه ‏اى فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ.

در آنجا سلمان پرسيد: ولايت او چگونه است؟ فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس من نسبت به او صاحب اختيار بوده‏ام على هم نسبت به او صاحب اختيار است، و خداوند عزوجل اين آيه را نازل فرمود: «اليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُم وَ اَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِسلامَ ديناً»: «امروز دين شما را كامل كردم و نعمت را بر شما به حد كمال رساندم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم». پيامبر صلى الله عليه و آله تكبير گفت و فرمود: اللَّه اكبر، تمام نبوتم و كمال دين خدا ولايت على بعد از من است... .

همه جمعيت مسجد به اين فضيلت غديرى قرآنى اقرار كرده گفتند: آرى به خدا قسم. اين را شنيديم و همان طور كه گفتى حاضر بوديم.

برخى حاضرين برخاستند و شهادت ديگرى درباره جدايى ناپذيرى غدير از قرآن دادند و گفتند كه به چشم خود ديده و به گوش خود شنيده ‏اند كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آن روز فرمود:

اى مردم ... ، خداوند شما را به ولايت امر كرده و من شما را شاهد مى‏ گيرم كه اين ولايت مخصوص اين شخص است -  و آن  حضرت دست بر دست على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام گذاشتند -  سپس مخصوص دو پسرش بعد از او، و سپس در جانشينان بعد از او از فرزندانش كه از قرآن جدا نمى‏ شوند و قرآن از آنان جدا نمى ‏شود تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند.[۱۳]


ج) استناد اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به آيه ولايت و تبليغ در برابر معاويه در جنگ صفين

كتاب خداوند قرآن كريم سند مورد اتفاق مسلمانان است. به همين دليل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در جنگ صفین در برابر لشكرِ شام «غدير» را با استناد به «قرآن» تبلیغ فرمود.

آن حضرت در ميان لشكر خود در جمع مهاجرين و انصار و با حضور فرستادگان معاويه خطابه ‏اى ايراد كرد و طى آن غدير را با دو آيه «اطاعت اولو الامر» و «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ»[۱۴] مطرح كرد و فرمود:

شما را به خدا قسم مى‏ دهم درباره قول خداوند: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا اَطيعوا اللَّهَ وَ اَطيعوا الرَّسولَ وَ اولِى الاَمرِ مِنكُم ...»[۱۵] و آيه «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسولُهُ وَ الَّذينَ آمَنوا الَّذينَ يُقيمونَ الصَّلاةَ وَ يُؤتونَ الزَّكاةَ وَ هُم راكِعونَ...».[۱۶] ... كه خداوند به پيامبرصلى الله عليه وآله دستور داد به مردم بفهاند كه اين آيات درباره چه كسانى نازل شده و ولايت را براى آنان تفسير كند ... .

آن حضرت هم مرا در غدير خم منصوب كرد ... ، و فرمود: اى مردم، خداوند صاحب اختيار من، و من صاحب اختيار مؤمنين هستم و اختيارم بر مؤمنين از خودشان بيشتر است. اَلا فَمَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ ... .[۱۷]


د) استناد اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به آيه «عمَّ يتسائلون» در برابر معاويه در جنگ صفين

خداوند «نَبَأ عَظيم» را در آغاز جزء سى‏ام كتابش آورده، آن گونه سؤال برانگيز كه خود خدا هم پرسشى در كنارش آورده: «عَمَّ يَتَسائلونَ؟»!! اكنون لشكر معاويه مى ‏خواهد از اين آيه براى رجزخوانى در جنگ استفاده كند.

در روز جنگ صفين مردى از لشكر معاويه به ميدان آمد در حالى كه از يک سو غرق اسلحه بود و از سوى ديگر قرآنى را جلوى اسلحه ‏اش گرفته بود و اين آيه را مى‏ خواند: «عَمَّ يَتَسائلونَ، عَنِ النَّبَأ العَظيمِ، الَّذى هُم فيهِ مُختَلِفونَ ...»![۱۸]

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام شخصاً به مبارزه او آمد و ابتدا از او پرسيد: آيا مى‏ شناسى نبأ عظيم را كه مردم بر سر آن اختلاف دارند؟ آن مرد اظهار بى ‏اطلاعى كرد! حضرت آيه را تفسیر كرد به خودش كه صاحب غدير بود و ايام الولايه را يادآور شد كه در آن حجت بر همه تمام گرديد. وسط ميدان جنگ صداى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام شنيده مى‏ شد كه فرمود:

به خدا قسم مَنَم «نبأ عظيم» كه بر سر آن «اختلاف» دارند. بر سر «ولايت من» نزاع كرديد و از ولايت من باز گشتيد پس از آنكه آن را پذيرفتيد، و پس از آنكه به شمشير من نجات يافتيد با ظلم خود هلاک شديد. در روز غدير دانستيد و روز قيامت خواهيد دانست كه چه كرديد.[۱۹]


هـ) استناد امام باقر عليه السلام به آيه «تبليغ» در برابر حسن بصرى

لب فرو بستن از حقايق قرآنىِ غدير، يكى از ضربه‏ هاى شكننده ‏اى است كه دشمنان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام توانسته ‏اند با سكوت ‏هاى بى‏ جاى خود بر پيكره فرهنگى جامعه اسلامى وارد كنند و با بى‏خبر گذاشتن جامعه از حقايق ولايت راه را براى سقيفه هموار كنند.

يكى از دشمنان مرموز و موذى و منافق خاندان نبوت حسن بصرى است. او آيه «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ...»[۲۰]را مى‏ خواند و مى‏ گفت: درباره مردى نازل شده و نام او را نمى ‏گفت!!!

امام باقر عليه السلام با شنيدن اين خبر فرمود: او را چه شده است! اگر مى‏ خواست خبر مى ‏داد درباره چه كسى نازل شده است. جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و عرض كرد: خداوند به شما امر مى‏كند امتت را راهنمايى كنى كه وليّشان كيست و اين آيه را نازل كرد.

پيامبر صلى الله عليه و آله هم قيام كرد و دست على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام را گرفت و بلند كرد و فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ.[۲۱]


و) استناد امام باقر عليه السلام به آيه «اولو الامر» درباره تفسير قرآنى غدير

چرا خدا در قرآن نام اهل‏ بيت ‏عليهم السلام را به صراحت نياورده است؟ براى آنكه عترت قرآن را تفسیر كند و ثقلین در كنار يكديگر معنى دهد، همان دوازده امامى كه در غدير معرفى شدند. اين سؤال را ابوبصير از امام باقر عليه السلام پرسيد و حضرت فرمود:

خداوند نماز را بر پيامبرش نازل كرده و سه و چهار ركعت بودن آن را ذكر نكرده تا آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را براى مردم تفسير نموده است؛ (و همچنين زكات و حج را)، و نيز نازل كرده «اَطيعوا اللَّهَ وَ اَطيعوا الرَّسولَ وَ اولِى الاَمرِ مِنكُم»[۲۲] كه درباره على و حسن و حسين‏ عليهم السلام است. (در بيان كلمه «اولى الامر») پيامبر صلى الله عليه و آله درباره على ‏عليه السلام فرموده: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، و نيز فرموده: شما را به كتاب خدا و اهل‏ بيتم وصيت مى ‏كنم ... .[۲۳]

ز) استناد امام صادق ‏عليه السلام به آيه «يَعرِفونَ نِعمةَ اللَّه» درباره انكار نعمت غدير در سقيفه

خداوند در قرآن از نعمتى ياد مى‏ كند كه مردم روزگارى آن را پذيرفته و بدان اقرار كرده ‏اند، ولى بعداً آن را انكار نموده‏ اند.

امام صادق‏ عليه السلام تغافل مردم از غدير صد و بيست هزار نفرى را به هنگام غصب خلافت، از مصاديق بارز اين آيه اعلام كرد. آن حضرت پس از بيان مفصلى از داستان غدير كه پيامبر صلى الله عليه وآله در آن روز فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ ... ، اين آيه را مطرح فرمود: «يَعرِفونَ نِعمَةَ اللَّهِ ثُمَّ يُنكِرونَها»[۲۴]: «نعمت خدا را مى‏ شناسند و سپس آن را انكار مى ‏كنند» و سپس در تفسير آن فرمود: در روز غدير آن را مى‏ شناسند و در روز سقيفه انكار مى‏ كنند.[۲۵]


ح) استناد امام صادق‏ عليه السلام به آيه «تبليغ» درباره پشتوانه قرآنى غدير

قرآن سند دائمى و ترازوى سنجش فكر و اعتقاد يک مسلمان است. هر اعتقادى كه بر آيه ‏اى از قرآن استوار باشد استحكام كتاب اللَّه را به خود مى‏ گيرد و از گزند شبهه پراكنان در امان مى‏ ماند.

امام صادق‏ عليه السلام در اين باره فرمود: هر كس دينش را از كتاب خداوند بياموزد كوه ‏ها از جا كنده مى ‏شوند قبل از اينكه او تكانى بخورد.

سپس حضرت درباره مستند قرآنىِ غدير چنين فرمود: از جمله قول خداوند عزوجل است كه مى ‏فرمايد: «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعصِمُكَ مِنَ النّاسِ».[۲۶]و از همين جاست قول پيامبر صلى الله عليه و آله كه به على‏ عليه السلام فرمود: اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ... .[۲۷]

ط) استناد امام صادق ‏عليه السلام به دو آيه «فَانصَب» و «تبليغ» درباره آخرين دستور قرآنى غدير

امام صادق‏ عليه السلام بين دستور و اجراى غدير دو مرحله را طبق آيات قرآن بيان مى‏ فرمايد، كه نشان از دقيق بودن مسئله غدير در مقدر الهى دارد. مرحله اول دستور اصلى نصب امام است كه در سوره انشراح آمده و حضرت در تفسير آن را چنين فرمود:

خداوند عزوجل به پيامبرش فرمود: «فَاِذا فَرَغتَ فَانصَب وَ اِلى رَبِّكَ فَارغَب»[۲۸]: «وقتى فراغت يافتى منصوب كن و به سوى پروردگارت رغبت نما»، تفسيرش اين است: «آنگاه كه فراغت يافتى عَلَم و علامت خود را نصب كن و وصيَّت را معرفى نما و فضيلت او علناً بيان كن».

مرحله دوم دستور اجراى آن بود كه در نزديكى غدير خم نازل شد و واقعه غدير بر اساس آن شكل گرفت. امام صادق‏ عليه السلام در اين باره مى ‏فرمايد:

تا آنگاه كه از حجةالوداع باز مى‏ گشت آيه «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ...»[۲۹] نازل شد. حضرت مردم را ندا داد تا جمع شوند و فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ.[۳۰]



ى) استناد امام صادق ‏عليه السلام به آيه «ازدادوا  كفراً» درباره غاصبين حق غدير

امام صادق ‏عليه السلام درباره آيه «اِنَّ الَّذينَ آمَنوا ثُمَّ كَفَروا ثُمَّ آمَنوا ثُمَّ كَفَروا ثُمَّ ازدادوا كُفراً ...»[۳۱]: «كسانى كه ايمان آوردند و سپس كافر شدند؛ بعد از آن ايمان آوردند و دوباره كافر شدند و سپس بر كفر خود افزودند...»، آن را به اولين غاصبين حق غدير تفسير كرده چنين فرمود:

اين آيه درباره ابوبكر و عمر و عثمان است. اينان ابتدا (در ظاهر) به دين پيامبر صلى الله عليه و آله گرويدند، ولى آنگاه كه ولايت بر آنان عرضه شد و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ» كافر شدند. سپس به ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام (در ظاهر) اقرار كردند، ولى آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت كافر شدند و بر بيعت خود ثابت نماندند. سپس كفر خود را بالاتر بردند و از آنان كه با على‏عليه السلام بيعت كرده بودند براى خود بيعت گرفتند!! اينان كسانى‏ اند كه از ايمان براى آنان هيچ نمانده است.[۳۲]



ک) استناد امام رضا عليه السلام به سه آيه قرآن درباره الهى بودن امامت غدير

آنگاه كه نوبت به نشر معارف غدير و مقايسه آن با دنياى سراسر جهلِ سقيفه مى ‏رسد، پشتيبانى آيات قرآن از غدير عظمت آن را به رخ دشمن مى ‏كشد.

يكى از اين موارد روزهاى اول ورود امام رضا عليه السلام به شهر مرو در خراسان بود. آن روز مردم در مسجد جامع شهر درباره مسئله امامت و اختلافاتى كه درباره آن مطرح است سخن مى‏ گفتند. مردى بحث‏ هاى مسجد را به حضرت گزارش داد. حضرت تبسمى كرده فرمود:

خداوند تبارک و تعالى پيامبرش را از اين جهان نبُرد مگر بعد از آنكه دين را برايش كامل فرمود. از يک سو قرآن را بر او نازل كرد...، و از سوى ديگر در حجةالوداع كه آخر عمر او بود اين آيه را فرستاد كه «اليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُمْ وَ اَتْمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِسلامَ ديناً».[۳۳]

مسئله امامت كمال دين است. پيامبر صلى الله عليه و آله از اين جهان نرفت مگر آنكه براى امتش معارف دينشان را روشن ساخت و راهشان را مشخص فرمود و آنان را به قول حق سپرد و على ‏عليه السلام را عَلَم و امام براى آنان منصوب فرمود، و هر چه امت بدان نياز دارند بيان فرمود. هر كس گمان كند كه خداوند دينش را كامل نكرده كتاب خدا را رد نموده و به آن كافر است ... .

آيا ارزش مقام امامت و موقعيت آن را در امت مى‏دانند كه حق انتخاب امام را داشته باشند؟ امامت منزلتى بالاتر و شأنى با عظمت‏تر و مكانتى رفيع‏تر و حدودى دقيق‏تر و درونى عميق‏تر از آن دارد كه مردم با عقل‏ هاى خود بدان برسند يا با نظريات خود بدان دست يابند يا بخواهند با انتخاب خود امامى براى خويش بپادارند... .

انتخاب خدا و پيامبر و اهل‏ بيتش را كنار گذارده و به انتخاب خود روى آورده ‏اند، در حالى كه قرآن به آنان ندا داده است: «وَ رَبُّكَ يَخلُقُ ما يَشاءُ وَ يَختارُ ما كان لَهُمُ الخِيَرَةُ»[۳۴]: «پروردگارت آنچه بخواهد خلق مى ‏كند و انتخاب مى ‏نمايد، براى مردم حق انتخاب و اختيارى نيست ...»، و همچنين فرموده: «ما كانَ لِمُؤمِنٍ وَ لا مُؤمِنَةٍ اِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسولُهُ اَمراً اَن يَكونَ لَهُمُ الخِيَرَةُ مِن اَمرِهِم»[۳۵]: «وقتى خدا و رسولش در مسئله‏ اى حكم كنند براى هيچ زن و مرد مسلمانى حق اختيار نمى‏ ماند»...[۳۶]



ل) استناد امام هادى‏ عليه السلام به آيه «ولايت» درباره شهادت قرآن به صدق غدير

معرفى قرآنى غدير وجوب پيروى از آن را در پى دارد، چرا كه مُهر تأييد كتاب الهى به معناى اجرايى شدن آن دستور قرآنى است. امام هادى‏ عليه السلام در بيان اين ارتباط قرآنىِ غدير مى‏ فرمايد:

صحيح ‏ترين خبرى كه اثبات آن از قرآن شناخته شده حدیث ثقلین است كه نقل آن از پيامبر صلى الله عليه و آله مورد اتفاق است. ما اين آيه را به صراحت در قرآن مى‏ يابيم كه مى‏ فرمايد: «انما وليكم اللَّه و رسوله و الذين آمنوا...»[۳۷]، و روايات متفق است كه اين آيه درباره اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است كه انگشتر خود را در حال ركوع صدقه داد و خدا از اين عمل او قدردانى فرمود و اين آيه را درباره ‏اش نازل كرد.

بعد مى‏ بينيم كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را از اصحابش جدا كرد و اين عبارت را فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ. از اين ارتباط مى‏ فهميم كه قرآن به درستى اين اخبار و حقانيت اين شواهد گواهى مى‏ دهد.

لذاست كه امت بايد بدان اقرار كنند چرا كه با قرآن موافق است و قرآن با آنها موافق است. اينجاست كه پيروى از چنين احاديثى واجب مى‏ شود و جز اهل عناد و فساد نمى ‏توانند از آن سرپيچى كنند.[۳۸]



م) استناد امام عسكرى‏ عليه السلام به آيه «اكمال» درباره منت عظيم خدا با غدير[۳۹]

مفسران قرآن چه كسانى جز اهل ‏بيت‏ عليهم السلام مى‏توانند باشند، كه شأن نزول آيات را بيان كنند و جهت كمال دين در آيه «اكمال» را از خزانه علم الهى استخراج نمايند. امام عسكرى‏ عليه السلام منت الهى در غدير را اين گونه در سايه قرآن تبيين مى ‏فرمايد:

آنگاه كه خداوند با بپاداشتن اولياء بعد از پيامبرش بر شما منت گذاشت، خطاب به پيامبرش فرمود: «اليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُم وَ اَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِسلامَ ديناً».[۴۰]

۳. دفاع از غدير با استناد به شهرت غدير

با همه اقداماتى كه سقيفه به كار گرفت و توانست بسيارى از احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله را به فراموشى بسپارد، ولى درباره حديث غدير نتوانست مانع انتشار اين حقيقت پر ابهت شود، به گونه‏ اى كه تا امروز اشتهار واقعه غدير يكى از جهات مسلم غدير است؛ و در مقام دفاع و اتمام حجت درباره آن به اين جهت اشتهار بسيار اشاره شده است.

در واقع برنامه ‏ريزى خداوند متعال و رسول مكرم اسلام ‏صلى الله عليه و آله براى نشر پيام ولايت از غدير، به قدرى حساب شده بوده كه انتشار خبر آن قابل كنترل كسى نباشد. اولين حضور ۱۲۰ هزار نفرى در اسلام در برابر يك خطيب و تنوع برنامه‏ هاى سه روزه غدير، يك تبليغ استثنائى در تاريخ انبيا عليهم السلام را رقم زد كه هيچ سقيفه ‏اى را قدرت ممانعت از نشر آن نبود!!

نتيجه اين اشتهار آن بود كه در دوران‏ هاى مختلف بعد از غدير، هرگاه لازم بود از خصم درباره آن اقرارى گرفته شود، جاى انكارى وجود نداشت! بلكه مخالفين و به خصوص نسل‏ هاى بعدىِ آنان خود اقرار به شهرت حديث غدير مى‏ نمودند.

نتايج شهرت خبر غدير[۴۱]

اشتهار و معروفيت ماجراى غدير فوائد بسيارى را در بُعد تبليغى غدير براى آينده ‏هاى آن بر جاى گذاشت، كه به جهاتى از آن اشاره مى ‏كنيم.

در موارد بسيارى وقتى شهادت به نفع غدير از فرد يا گروهى درخواست مى‏ شد، فوراً بدون ترس از حاكمين و از كسانى كه در مقابل غديريان قرار داشتند پاسخ مثبت داده و شهادت مى‏ دادند.

دقيقاً از همين جاست كه تغافل مردم نسبت به غدير در هر زمانى به خصوص در ماجراى سقيفه براى همه واضح بوده، و هميشه تعبير اين بوده كه «چرا خود را به فراموشى زده‏ ايد»؟ در حالى كه چنين برخوردى را درباره كمتر موضوعى در اسلام مى‏ بينيم. يعنى درباره به فراموشى سپردن ماجراى سه روزه صد و بيست هزار نفرى در غدير، هيچ عذرى نزد هيچ قوم و ملتى نمى ‏تواند پذيرفته باشد!!

در اينجا مرورى خواهيم داشت به هشت مورد تبليغ غدير با تكيه بر اشتهار آن كه در جلوه‏ هاى مختلفى خود را نشان داده است:

الف) انتشار فورى و فراگيرِ خبر غدير

در زمانى كه وسائل ارتباط جمعى و خبر رسانى بسيار ابتدائى بود و اخبار با زمان زياد و با انگيزه ‏هاى ضعيف از شهرى به شهرى به صورت گفتارى و يا حد اكثر نوشتارى منتقل مى‏شد، چه طرحى لازم بود كه بتواند خبر غدير را در حد ابزارهاى ارتباطى امروز به طور گسترده منتشر نمايد. نه فقط مسلمانان آن روز توسط حاجيان اطلاع يافتند، بلكه كفار و مردمان شهرهاى دوردست و حتى پادشاهان كشورها خبردار شدند.

يک بُعد ماجرا مربوط مى ‏شد به اصل مسئله كه تعيين جانشين براى ختم نبوت بود. اين جهت براى همه مردم عالم اهميت داشت و در واقع چشم انتظار آن بودند، جز منافقين مسلمان نمايى كه بر ضد اسلام صحيفه امضا كردند و سقيفه تشكيل دادند و طبعاً غدير را هم فراموش كردند!

كلام امام صادق‏ عليه السلام را مى‏ شنويم درباره شيوع و پخش فورى خبر غدير در آن زمان، كه مى‏ فرمايد: وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم على‏ عليه السلام را منصوب كرد و فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اين خبر در شهرها منتشر گرديد.

وقتى از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدند: اين خبر از سوى شما يا از سوى پروردگار است؟ فرمود: قسم به خدايى كه خدايى جز او نيست، اين مسئله از سوى خداست.[۴۲]

ب) ماجراى مشهور و معروف غدير

صد و پنجاه سال از غدير گذشته و خلفاى غاصب در انواع سقيفه ‏اى و اميه‏ اى و مروانى و عباسى يكى پس از ديگرى آخرين تلاش‏ هاى خود را براى اضمحلال تاریخ و اعتقاد غدير به كار گرفته ‏اند، اما اين نام زيبا همچنان از قله اسلام مى ‏درخشد، به گونه ‏اى كه امام موسى بن جعفر عليه السلام به شهرت و معروفيت آن را در تبليغ غدير مطرح كرده مى ‏فرمايد:

پيامبر صلى الله عليه و آله در ماجراى معروف و مشهور روز غدير اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را معرفى كرده فرمود: اى مردم، آيا من صاحب اختيارتر از شما نسبت به خودتان نيستم؟ گفتند: آرى يا رسول‏ اللَّه. حضرت نگاهى به آسمان كرد و فرمود: خدايا شاهد باش -  و اين كار را سه بار تكرار كرد -  سپس فرمود: بدانيد كه هر كس من مولا و صاحب اختيار او هستم اين على مولا و صاحب اختيار اوست. اللهم وال من والاه و عادِ من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله.[۴۳]

ج) هزاران شاهد در غدير

شاهد در روز انكارِ حق به كار مى ‏آيد، تا با شهادت خويش غدير از دست رفته را به رخ طرفداران سقيفه بكشد و آنان را بر سر جايشان بنشاند. اما بر غديرِ عزيز بايد گريست كه با شاهدان ده ‏ها هزار نفرى همچنان مظلوم ماند و حقش علناً غصب شد. حتى اشتهار صد و بيست هزار نفرى آن كه در بازگشت حاجيان نزد خويشان و دوستانشان تبديل به شهرت ميليونى شده بود، نتوانست مانع ام الفساد صحيفه ملعونه شود!

امام صادق ‏عليه السلام به همين نكته اعتقادساز در دين ما اشاره كرده با تعجب مى ‏فرمايد: تعجب است از آنچه على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام كشيده است! (در روز غدير) آن حضرت اين همه شاهد داشت ولى نتوانست حق خود را بگيرد، در حالى كه مردم با دو شاهد حق خود را مى‏ گيرند!

اين همه از اهل مدينه با حضرت در حج بودند و در بازگشت پنج هزار نفر از اهل مكه همراه حضرت تا غدير آمدند و در آنجا ولايت على‏ عليه السلام را اعلان فرمود.[۴۴]

د) تغافل اكثريت مردم از غدير

فراموشى جرم نيست، اما تغافل جنايت بر عليه حقيقت است؛ به خصوص اگر فرياد حق‏ طلبى مظلوم به گوش شاهد رسيده باشد. جالب ‏تر هنگامى است كه اين فراموشى زدگى دسته جمعى باشد و همه حاضرانِ واقعه چشم در چشم يكديگر لب از ابراز حقيقت فرو بندند، و شرم و حيا و حتى وجدان را زير پا گذارند.

اين همان چيزى بود كه غدير دچارش شد و از ۱۲۰ هزار شاهد تنها سه نفر اعلان آمادگى كردند و بقيه نيامدند، حتى زمانى كه صاحب غدير بر در خانه ‏هايشان رفت و از آنان كمک خواست.

امام صادق ‏عليه السلام اين مظلوميت مكرر غدير را با سابقه ديگرى كه مردم در تغافل داشتند چنين بيان فرموده است:

مردم درباره روز غدير خم خود را به غفلت زدند همان گونه كه در روز مشربه امّ‏ ابراهيم خود را به غفلت زدند! روز مشربه مردم اطراف حضرت بودند كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام آمد، ولى براى حضرت جا باز نكردند!!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى مردم، آيا در حالى كه من زنده ‏ام و در بين شما هستم به اهل ‏بيت من بى‏ اعتنايى مى ‏كنيد؟ بدانيد اگر من از ميان شما غايب شوم خداوند از شما غايب نمى ‏شود...![۴۵]

هـ) اقرار غاصبين درباره غدير در شوراى عمر

در موقعيتى كه عمر كشته شد و شش نفر را براى خلافت معرفى كرد، اقرار همه پنج نفر به غدير يعنى حق مسلم على‏ عليه السلام در خلافت، و به معناى تسليم اين مقام به آن حضرت و ابطال پيشنهاد عمر است.

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در آن مجلس به عنوان اتمام حجت برخاست و پنج نفر ديگر را درباره غدير قسم داد و پرسيد:

شما را به خدا قسم مى ‏دهم، آيا در بين شما غير از من كسى هست كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم او را به امر خداوند منصوب كرده و فرموده باشد: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، فَليُبَلِّغِ الشاهِدُ الغائِبَ؟

همه اقرار كردند و گفتند: كسى جز تو صاحب اين فضيلت نيست.

حضرت بُعد ديگرى از غدير را مطرح كرده در ادامه قسم دادنش فرمود: آيا كسى غير از من در بين شما هست كه پيامبر صلى الله عليه و آله در جُحفه، كنار درختان غدير خم به او فرموده باشد: هر كس تو را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كس مرا اطاعت كند خدا را اطاعت كرده است؛ و  هر كس از تو سرپيچى كند مرا عصيان نموده و هر كس از من سرپيچى كند از خداى تعالى سرپيچى كرده است؟

همه در پاسخ به قسم دادن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام اقرار كردند و گفتند: كسى جز تو صاحب اين مقام نيست.

اگر چه طرح اين شورا براى ممانعت از حق صاحب غدير بود و عملاً هم به اقرار خود عمل نكردند و عثمان را انتخاب كردند؛ اما اقرار اين پنج نفر در موقعيت انتخاب خليفه دليل بر اشتهار خبر غدير دارد، تا آنجا كه در چنين موقعيت حساسى هم نتوانستند آن را انكار كنند.[۴۶]

و) اقرار جمعيت به غدير در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله

اگر همه حاضران مسجد نبوى كه دويست نفر آنان از مهاجر وانصار باشند، به فاصله بيست سال بعد از واقعه غدير، قسم ياد كنند كه در غدير بوده‏ا ند و «مَن كُنتُ مَولاهُ ...» را شنيده ‏اند، آيا اين بهترين شاهد بر شهرت خبر غدير نيست؟ به خصوص آنكه غاصب سوم حق غدير زنده باشد و حكومت را در دست داشته باشد، و با اين همه صحابه حاضر به چنين شهادت و گواهى باشند!!

اين اتفاق هنگامى افتاد كه در زمان عثمان مجلس بزرگى در مسجد نبوى با حضور صحابه تشكيل شد. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اين مجلس داستان غدير را به طور بسيار مفصل بيان فرمود، و مردم را قسم داد كه اگر در اين ماجرا حاضر بوده يا آن را شنيده ‏اند گواهى دهند. قسمتى از كلام حضرت در تبليغ غدير چنين بود:

خداوند به پيامبرش دستور داد تا واليان امرشان را معرفى كند و ولايت را مانند نماز و زكات و روزه و حج تفسير نمايد. اين بود كه در غدير خم مرا منصوب نمود و در خطابه‏اى فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ. در آنجا سلمان پرسيد: ولايت او چگونه است؟ فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس من نسبت به او صاحب اختيار بوده‏ام على هم نسبت به او صاحب اختيار است.

همه جمعيت مسجد گفتند: آرى به خدا قسم. اين را شنيديم و همان طور كه گفتى حاضر بوديم ... . حضرت فرمود: شما را به خدا قسم مى‏دهم كسانى كه از دو لب پيامبر صلى الله عليه و آله اين مطلب را به ياد دارند برخيزند و شهادت دهند.

در اينجا چند نفر از بزرگان صحابه يعنى مقداد و ابوذر و عمار و براء بن عازب و زيد بن ارقم برخاستند و گفتند: ما شهادت مى‏دهيم كه سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را به ياد داريم آن هنگام كه تو در كنار آن حضرت بر فراز منبر در غدير ايستاده بودى و آن  حضرت آن سخنان را درباره تو مى ‏فرمود.

در جامعه ظلمانى و غبارِ سقيفه گرفته زمانِ عثمان، تبليغ و دفاع از غدير با استناد به شهرت آن انجام گرفته است. اقرارِ جمعِ بزرگى از صحابه نشانگرِ فراگيرى و اشتهار واقعه است، با توجه به گذشت زمانى كه در آن تلاش بى‏ وقفه براى نابودى فرهنگ غدير و به فراموشى سپردن آن انجام مى‏ شد.[۴۷]

ز) شهادت گروهى به غدير پس از ۲۵ سال

با گذشت بيست و پنج سال، چه كسى احتمال مى ‏داد خاكسترِ سياه سقيفه اثرى از غدير در دل‏ ها باقى گذاشته باشد. اما بنيانگذارش چنان برنامه‏ اى تدارک ديده كه هيچ اقدامى قادر به محو آن نمى ‏توانست باشد.

اكنون صاحب غدير حكومت را در دست داشت و كار زدودنِ آثار سقيفه آغاز شده بود. احياى غدير نشانه ‏گيرى قلب سقيفه با تير فولادين ولايت بود، كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در اولين اقدامات خود دست به كار آن شد.

شيوه تبليغ غدير در آن شرايط، استفاده از شهرت و شيوع خبر آن بود كه طرفداران سقيفه هم به عنوان جذاب‏ترين خاطره زندگى آن را به ياد داشتند، حتى اگر جنگ بدر و اُحُد و خیبر را فراموش كرده بودند!

در چنين شرايطى كه سقيفه رنگ مى‏باخت و صاحب غدير براى احياى آن آستين بالا زده بود، و عِده‏اى از صحابه حاضر در غدير نيز در اجتماع حضور داشتند، اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مجلسى استثنائى براى اين منظور تدارک ديد.

آن حضرت طى يک دعوت عمومى مردم را به ميدان بزرگ كوفه فرا خواند، كه مقابل مسجد كوفه و ساختمان حكومتىِ دار الاماره قرار داشت. در آنجا منبرى نصب كردند و مردم جمع شدند و مجلسى بسيار عظيم و پر ابهت تشكيل شد.

استفاده از شهرت غدير براى نسلى كه ربع قرن از آن فاصله داشتند، فقط به اين طريق عملى مى‏شد كه حاضران ۲۵ سال پيش در غدير در پيشگاه ملت بپا خيزند و آنچه به چشم خود ديده‏ اند بازگو كنند. اين بود كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بر فراز منبر قرار گرفت و اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله در رديف‏ هاى اول جلوى منبر نشستند. در اين حال كه مردم نمى ‏دانستند حضرت از كجا آغاز خواهد كرد و هدف از اين اجتماع چيست، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود:

به خدا قسم مى‏ دهم باقيماندگان از كسانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله را ديده ‏اند، و در روز غدير خم در بازگشت از حجةالوداع از آن حضرت شنيده ‏اند كه درباره من -  در حالى كه دستان مرا بلند كرده بود -  فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ وَ اَحِبَّ مَن اَحَبَّهُ. قسم مى‏ دهم هر كس اين واقعه را حاضر بوده و به چشم خود ديده و به گوش خود شنيده، برخيزد و شهادت دهد.

پس از اين كلام حضرت، عده زيادى -  كه حداقل سى نفر ذكر شده ‏اند -  برخاستند و واقعه و خطبه غدير را بازگو نمودند و شهادت خود را نسبت به آن اعلام كردند.

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام ديد چند نفر از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله براى شهادت برنخاستند، و گويى سكوت آنان توجه مردم را جلب كرده بود. لازم بود براى اثبات شهرت غدير و جلوگيرى از هر گونه شک و شبهه درباره آن اقدامى صورت گيرد كه لال مانده ‏هاى سقيفه را بر سر جايشان بنشاند.

لذا فرمود: در جلوى اين منبر چهار نفر از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله هستند (كه از آنها انتظار شهادت دادن مى‏ رود) كه عبارتند از انس بن مالک و براء بن عازب و اشعث بن قيس و خالد بن يزيد. سپس رو به آنان كرده فرمود: شما كه در غدير حاضر بوده ‏ايد، چرا برنمى خيزيد و شهادت نمى‏ دهيد؟ گفتند: سنِّ ما بالا رفته و فراموش كرده ‏ايم!!! حضرت هر يک از آنان را -  به دليل اينكه دانسته كتمان مى ‏كنند -  نفرين كرد، اما اين چهار نفر بر عناد خود ادامه دادند و براى شهادت برنخاستند. خدا هم هر يک را به نفرين اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مبتلا كرد.

چهار نفر ديگر هم بودند كه براى شهادت برنخاستند و حضرت هر يک از آنان را نيز نفرينى كرد كه مبتلا شدند: زيد بن ارقم[۴۸]، جرير بن عبداللَّه بجلى، يزيد بن وديعه، عبدالرحمن بن مدلج؛ و بدين صورت بر همه ثابت شد كه شهرت و معروفيت غدير مسئله‏ اى انكار ناپذير است.[۴۹]

ح) اقرار صحابه به غدير پس از ۵۰ سال

با گذشت پنجاه سال از غدير و در زمانى كه صاحب غدير را علناً بر فراز منبرها مورد سب و لعن قرار مى‏ دادند، باز هم غدير است و شهرت آن!! تاريخ نويسان متحير مانده ‏اند كه غدير چقدر مشهور بوده كه وقتى سومين امام غدير يعنى سيدالشهداء عليه السلام در مراسم حجّى كه به دستور معاويه اداره مى ‏شود، مردم را درباره آن قسم مى‏ دهد ۲۰۰ نفر صحابى و ۵۰۰ نفر از تابعين به آن اقرار مى ‏كنند.

امام حسين‏ عليه السلام با ابراز انزجار و تنفر از اقدامات معاويه بر ضد اميرالمؤمنين‏ عليه السلام غدير را مطرح كرد و حاضرين را قسم داد و فرمود: شما را به خدا قسم مى ‏دهم، آيا مى ‏دانيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را منصوب كرد و ولايت را براى او اعلام نمود و فرمود: بايد حاضران به غايبان خبر دهند؟ جمعيت حاضر گفتند: آرى به خدا قسم.[۵۰] و اين به معناى اشتهار غدير در اوج خفقان اموى بود.

۴. تبليغ غدير با استناد به خطابه آن

تبليغ غدير با استناد به ركن اصلى آن كه خطابه يك ساعته پيامبر صلى الله عليه و آله است، از روش‏ هايى است كه در تبليغ غدير توسط معصومين‏ عليهم السلام موارد متعددى دارد. از متن خطبه هم اكثراً استناد به جمله «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ» است كه قُلّه و اوج كلام و پيام اصلى غدير است.

در واقع استدلال به لُبِّ غدير و هدف اصلى آن و تابلوى بلندش يكى از روش‏ هايى است كه در اتمام حجت‏ هاى مربوط به غدير جلب توجه مى‏ كند.

شايد بتوان گفت: چون اين جمله غدير بين همه مسلّم است و هر كس هر اندازه از غدير را انكار كرده حداقل اين جمله را پذيرفته، لذا استناد به جمله مزبور در احتجاج ها بسيار به چشم مى‏ خورد. ذيلاً سه مورد از موارد استناد به خطبه غدير را مى‏ آوريم:

الف) استناد به خطابه غدير هفت روز پس از پيامبر صلى الله عليه و آله

تشريح كيفيت خطابه غدير در مقام تبليغ آن، حاكى از مراسم و برنامه مفصل و حساب شده ‏اى است كه براى اين امر مهم تدارک ديده شده بود.

اين برخورد در دفاع از غدير به مخاطب مى‏ فهماند كه هيچ كس با چنين امر عظيمى نمى‏ تواند به مبارزه برخيزد و در صدد محو آن از صفحات تاريخ اسلام باشد.

هفت روز پس از شهادت پيامبر صلى الله عليه وآله، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام رو در روى غاصبين خلافت در مسجد اولين اتمام حجت خود را با مطرح كردن خطابه غدير و بيان جزئيات آن آغاز كرد و فرمود:

خداوند تعالى مرا به وصايت پيامبر صلى الله عليه و آله اختصاص داد و به خلافت او در امتش برگزيد ... . پيامبر صلى الله عليه و آله به حجةالوداع رفت و سپس به غدير خم آمد. در آنجا شبيه منبرى براى او ساخته شد و بر فراز آن رفت و بازوى مرا گرفت و بلند كرد به حدى كه سفيدى زير بغلش ديده شد و در آن مجلس با صداى بلند فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ.[۵۱]



ب) نشر متن كامل خطابه غدير صد سال پس از واقعه

خفقان سقيفه و بنى ‏اميه اين آرزو را بر دل دوستان غدير گذاشت كه جزئيات مفصل ماجرا را از لبان مبارک امام معصوم بشنوند. با انقراض بنى ‏اميه و قبل از تسلط بنى ‏عباس، فرصت مناسبى بود تا امام پنجم غدير براى اولين بار جزئياتى از محل خطابه و كيفيت آماده‏ سازى آن را بازگو كند و متن كامل خطبه را در اختيار دوستداران غدير قرار دهد.

اين يعنى به ما بفهماند كه واقعه‏ اى در سه روز با خطابه ‏اى به طول بيش از يک ساعت، چه نعمت عظيمى در تاريخ اعتقادى ماست كه تا قيامت موظف به نشر و ابلاغ آن به نسل‏ هاى بعد هستيم.

امام باقر عليه السلام در شرح مفصلى از ماجراى غدير ساخت منبر غدير را اين گونه شرح داد:

پيامبر صلى الله عليه وآله از جاده اصلى به سمت مسجد غدير آمد كه در آنجا درختانى بود. حضرت دستور داد زير آن درختان پاكسازى شود و سنگ ‏هايى را شبيه منبر روى هم بچينند تا در حال خطابه مشرف بر مردم باشد.

آنگاه مردم از هر سو در برابر منبر جمع شدند و پيامبر صلى الله عليه وآله بر فراز آن سنگ‏ ها ايستاد و خطابه را چنين آغاز كرد: «الحَمدُ للَّهِ الَّذى عَلا فى تَوَحُّدِهِ وَ دَنا فى تَفَرُّدِهِ وَ جَلَّ فى سُلطانِهِ...».[۵۲]



ج) شرح كيفيت خطابه غدير دويست سال پس از ماجرا

خفقان بنى‏ عباس به اوج خود رسيده و متوكل‏ ها دشمنى خود را با صاحب غدير علنى كرده ‏اند؛ و اينک دهمين امام غدير را به صورت تبعيد از مدينه به سامرا آورده ‏اند.

در چنين شرايط اسف‏بار و خطرناكى، حضرت امام على النقى‏ عليه السلام زيارتنامه مفصلى براى روز غدير به شيعيان آموخت. آن حضرت ضمن آن زيارت حتى بناى منبر غدير و شرايط و متن خطابه مفصل غدير را بيان فرمود.

قسمتى از اين زيارت چنين است:

من شهادت مى ‏دهم كه پيامبر صلى الله عليه و آله آنچه را درباره تو از سوى خدا نازل شده بود ابلاغ كرد ... . سپس خدا را بر اين مطلب شاهد گرفت و فرمود: آيا فرمان الهى را به شما نرساندم؟ گفتند: آرى رساندى. فرمود: خدايا شاهد باش و تو براى شاهد بودن و قضاوت بين بندگان كافى هستى.

...شهادت مى ‏دهم كه خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد تا صاحب اختيارىِ تو را بر امت علناً اعلام كند تا مقام شامخ تو را بلندتر نمايد و برهان و دليل تو را اعلان نمايد و سخنان باطل را خط بطلان كشد و عذرها را قطع نمايد.

آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله از فتنه فاسقين نگران شد و تقیه از منافقين را مطرح نمود، پروردگار جهان اين آيه را بر او نازل كرد: «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعصِمُكَ مِنَ النّاسِ».

اين بود كه آن  حضرت سنگينى سفر را بر خود هموار نمود و در شدت گرماى ظهر بپاخاست و خطبه ‏اى ايراد كرد و شنوانيد و ندا كرد و رسانيد. سپس از همه آنان پرسيد: آيا رسانيدم؟ گفتند: آرى به خدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش.

سپس پرسيد: آيا من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نبوده ‏ام؟ گفتند: آرى. پس دست تو را گرفت و فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ.[۵۳]

پيامبرِ صلى الله عليه و آله مبلّغ[۵۴]

رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله از ابتداى بعثتش به انذار مردم پرداخته بود، به خصوص در طى سال‏ هايى كه در مكه بود. اصولاً انذار منصبى الهى است كه مخصوص پيامبران است، خواه اين امر خطير را خود به انجام رسانند، يا برعهده ديگران گذارند. رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله نيز شريف‏ترين انذاركنندگان و سرور آنان بود، و خداى تعالى او را در آيه شريفه «انما انت منذر»[۵۵] به اين صفت توصيف نموده است.

آن حضرت مدت كوتاهى بعد از بعثت، تبليغ را نيز بر امر خطير انذار افزود و آن را تا زمان هجرت و بعد از آن تا وفاتش ادامه داد. مسئله انذار همانند بيدار كردن شخص خواب ‏آلود و راهنمايى نابيناست. انذار دعوت كافر است، و آن كس كه به توحيد و رسالت الهى ايمان ندارد.

طرف خطاب در انذار عموم جامعه بشرى است؛ جامعه‏اى كه بسيارى از آنها با حق سر ستيز دارند و بدان كفر مى‏ورزند و به شدت با انذار كنندگان دشمنى مى‏ كنند. اما تبليغ، آموزش فرد ناآگاه و راهنمايى انسان‏ هاى بيدار به سوى سعادت و زندگانى مقدس است، و در واقع بيان احكام الهى است كه بر رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله نازل شده است.

دعوت شدگان در تبليغ مسلمانان هستند؛ يعنى همانان كه با زبان به توحيد و رسالت الهى اقرار كرده ‏اند. تبليغ بيان اصول اسلام و اركان آن است، تا شخص مسلمان آنچه را كه براو واجب است و به واسطه آن در عقايد كردار و گفتار از ديگران جدا و ممتاز مى‏ شود بشناسد.

پيامبر صلى الله عليه و آله در كتاب خدا با نام «مبلّغ» وصف نشده است، با اينكه مأمور به تبليغ و سيد و سرور مبلغان و الگوى آنان بود. دليل اين امر شايد آن باشد كه مبلغان در جامعه بشرى بسيار اند و اصناف مختلفى دارند. از اين رو، تبليغ در نظر افراد بشر مقامى خاص براى پيامبران شمرده نمى‏ شود. به خلاف انذار، كه به پيامبران بزرگوار اختصاص دارد.

بر اين اساس، جايگاه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله شريف‏تر و والاتر از آن است كه در كتاب خدا به صفتى توصيف شود كه بعضى از پيروان و افراد امتش و حتى ديگران بدان وصف مى شوند!

البته تبليغ نبوى از اين جهت كه بر مسلمانان و واسطه ميان ايشان و خداست با تبليغ بشرى متفاوت است. پيامبر گرامى ‏صلى الله عليه وآله هم صادق است و هم تصديق شده از جانب خداوند، و تبليغ او بى هيچ شكى صدق و راستى است. بر خلاف ابلاغ‏هاى بشرى، كه احتمال راست و دروغ هر دو در آن وجود دارد. علاوه بر اين، تبليغ بشرى فقط با گفتن و نوشتن محقق مى‏ شود، بر خلاف تبليغ نبوى كه مانند گفتار او، با عمل او و نيز با تأييد عمل ديگرى توسط او تحقق مى ‏پذيرد.

اين همان سنت است كه عبارت از گفتار و كردار و تقرير معصوم مى‏ باشد، زيرا پيامبر ما صلى الله عليه و آله مظهر عصمت، و به شهادت آيه تطهير و آيات ديگر قرآن از هر خطا و لغزش مبرّا بوده است. عقل نيز حكم مى‏كند كسى كه از جانب خدا مبعوث شده بايد چنين باشد، و گرنه لازم مى ‏آيد كه خداوند خطا و اشتباه را الگو و اسوه مردمان قرار دهد! تعالى اللَّه عن ذلك علوّاً كبيراً.

با در نظر گرفتن آنچه گفته شد، فرق بين روزهاى سه گانه: بعثت، انذار و روز تبليغ معلوم مى‏ شود. روز بعثت بر خلاف روزهاى انذار و تبليغ يک روز بود. اما آن دو روز ديگر در طول حيات خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله پيوسته بر پا بوده و ادامه داشته است.

هر كدام از اين سه روز با ديگرى پيوندى دارد، به طورى كه اگر دومى نبود هدف روز نخستين محقق نمى‏ شد. روز انذار، هدف و مقصود از مبعث بود، و روز تبليغ هدف و مقصود از روز انذار.

روزهاى اصلى و حلقه‏ هاى اساسى حيات رسول معظم ‏صلى الله عليه وآله بود. اما هدف نهايى، به گواهى آيه شريفه «و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته» در روز غدير تحقق يافت.

تشكر از خالِق و مُبلّغ غدير[۵۶]

اكنون وظيفه ما پيروى دقيق از عملكرد چهارده معصوم ‏عليهم السلام در تبليغ غدير و دفاع از آن است، تا بالاترين امر به معروف را كه رساندن پيام غدير است با آخرين ابزار و برترين كيفيت تا دوردست ‏ترين نقاط جهان، با تداركى براى امروز و آينده ‏هاى غدير به ثمر رسانيم.

اينجاست كه از خداوندِ خالقِ غدير و از رسولِ مُبَلِّغِ غدير و از اميرِ صاحبِ ولايتِ غدير تشكر كرده ‏ايم، كه امامت را به دست بشر نسپردند و بالاترين اتمام حجت را درباره ولايتِ حجج الهى به انجام رساندند. و اينجاست كه با اقتدا به ابلاغ كننده اعظم غدير خواهيم گفت:

اَلا وَ قَد اَدَّيتُ، اَلا وَ قَد بَلَّغتُ، اَلا وَ قَد اَسمَعتُ، اَلا وَ قَد اَوضَحتُ: آگاه باشيد كه ادا نمودم، آگاه باشيد كه ابلاغ كردم، آگاه باشيد كه (به همه) شنوانيدم، آگاه باشيد كه روشن نمودم.

تكنولوژى تبليغ در خطابه غدير[۵۷]

يكى از مسائل مهم در فرهنگ غدير، نحوه و تكنولوژى تبليغ در خطابه غدير است. در اين باره كتابى ارزشمند معرفى مى‏ گردد:

تكنولوژى تبليغ در خطابه غدير، سيد حسينى حسينى، فارسى، چاپى، منير، تهران، چاپ اول، سال ۱۳۹۶ ش، رقعى، ۲۶۴ ص. در اين كتاب طى دوازده گفتار، مفصل در مورد شيوه ‏هاى تبليغى كه در ماجرا و خطبه غدير به كار گرفته شده صحبت كرده و مطلب را از هر جهت تمام كرده است.

جهت ‏گيرى‏ هاى تبليغى غدير توسط معصومين‏ عليهم السلام[۵۸]

دستور به ابلاغ و تبليغ غدير و بسترسازى براى اين مهم در دستورات ائمه معصومين ‏عليهم السلام به عنوان يک برنامه جدى به چشم مى‏ خورد، كه بايد انواع جهت‏ گيرى‏ هاى آن را به دقت مورد مطالعه قرار داد.

در اينجا منظور از جهت گيرى‏ ها، فضاى حاكم بر عملياتى است كه تبليغ غدير ضمن آن انجام مى‏ گيرد، و تبعاً باعث مى‏ شود دشمن در مقابله با آن فلج شده و توان مقابله نداشته باشد.

دشمن غدير از همه بهتر مى ‏داند كه سندى مهم‏تر از آن در برابرش وجود ندارد. در نتيجه با شمشيرهاى جعل حديث بر ضد غدير و تيرهاى مسموم تحريف و نيزه ‏هاى تكذيب حقايق و سپرهاى مظلوم نمايى براى اهل سقيفه به ميدان آمده ‏اند و واقعاً از هيچ تلاشى فرو گذار نكرده ‏اند.

با همه اينها در طول چهارده قرنى كه بر غدير و سقيفه گذشته، راويان خودشان، كتاب‏هاى خودشان، شعراى خودشان، قبل از ما مُبلِّغ غدير بوده ‏اند!! اين نيست جز شاهكار تبليغىِ مُبلِّغ اعظم غدير با هدايت مستقيم خالق اعظم آن، كه نه تنها دشمن را در تلاش نافرجامش متحير نموده، بلكه او را وادار كرده كه در راه اين تبليغ گام بردارد و راه فرارى از آن نداشته باشد.

اين جهت گيرى‏ ها در زمان هر يک از معصومين‏ عليهم السلام به گونه ‏اى جلوه كرده است. جمع‏ بندى آنها را مى‏ توان در آغاز مراسم غدير از يک سو و روند تبليغاتى آن بعد از واقعه از سوى ديگر جستجو كرد.

جهت گيرى‏ ها در برنامه سه روزه غدير را مى ‏توان تشكيل مراسم غير عادى براى غدير، فرمان ابلاغ عمومى آن، ايجاد زمينه شهرت و استفاده از فرصت‏ هاى حساس در تبليغ غدير ذكر كرد؛ و محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله در ابلاغ غدير از نمونه‏ هاى بارز آن است.

در جهت‏ گيرى‏ هاى بعد از واقعه غدير بايد رسميت آن در تقويم اسلام، اهتمام در نقل آن و ترويج ادبيات خاص غدير را يادآور شد.

جهت ‏گيرى‏ هاى تبليغى غدير با مستندات آن در هشت قسمت ارائه مى ‏شود:


۱. مراسم غير عادى براى غدير

مراسم سه روزه در غدير خم، در گونه ‏اى شگفت ‏انگيز و فوق ‏العاده به انجام رسيده است. اين ويژگى تبليغى غدير در حدى است كه همه اشتياق به نقل و گسترش خبرى آن داشته ‏اند؛ به گونه‏ اى كه انتشار خبر آن طبق شرايط آن عصر و نيز تا امروز به هيچ وجه قابل كنترل و ممانعت نبوده است.

جالب اين است كه اين غير عادى بودن اختصاص به انسان ‏هاى عادى ندارد، بلكه شامل انبياء و اوصيائشان و ملائكه، بلكه همه مخلوقات مى ‏شود. همه عجيب بودن غدير را احساس كرده‏ اند و براى هر يک به اقتضاى وجودشان تحولى ايجاد شده است.

معصومين‏ عليهم السلام نيز به اين غير عادى بودن تأكيد داشته ‏اند و ابعاد مختلف آن را براى ما بيان فرموده ‏اند. ما هم بياموزيم كه در ابلاغ اين مهم‏ترين مسئله اعتقادى از شيوه ‏هاى فوق ‏العاده تبليغى استفاده كنيم، تا هيچ دشمنى را ياراى ممانعت از انتشار خبر پر حرارت و زيباى آن نباشد؛ و هر اقدام كينه توزانه ‏اى در نطفه خفه شود. در اينجا پنج خبر از غير عادى بودن واقعه غدير نزد زمينيان و آسمانيان تقديم مى‏شود كه چشم  روشنى غديريان است:

الف) انتشار فورىِ خبرِ فوق ‏العاده غدير[۵۹]

با در نظر گرفتن امكانات محدود تبليغى آن زمان، فقط جمع‏بندى چند شرايط غير عادى توانست خبر غدير را در اين وسعت منتشر سازد. حساس كردن مردم و همه مخبرين آن زمان با اعلان قبلى توقف در غدير از مكه، تقارن با سفر حج، جمع صد و بيست هزار مخاطب، شكل فراموش نشدنى منبر و خطابه، بيعت ۱۲۰۰۰۰ نفرى، مراسم سه روزه، همه اينها مجموعه مسائل غير عادى بود كه دست به دست هم داد و باعث انتشار سريع و وسيع خبر غدير شد.

در واقع اين شيوه ابداعى پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه هيچ كس احتمال آن را هم نمى‏ داد؛ و به همين خاطر منافقين فلج شدند و از هر اقدام مؤثرى بر ضد غدير عاجز ماندند. امام صادق ‏عليه السلام دراين باره مى‏ فرمايد:

وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم على‏ عليه السلام را منصوب كرد و فرمود: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ»، اين خبر در شهرها منتشر گرديد. وقتى از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدند: اين خبر از سوى شماست يا از سوى پروردگار است؟ فرمود: قسم به خدايى كه خدايى جز او نيست، اين مسئله از سوى خداست.

ب) ماجراى عجيب غدير، هم مشهور هم معروف[۶۰]

رمز شهرت غدير را در نصب مقام خلافت طى يک مراسم غير عادى بايد جستجو كرد. بدين معنى كه قبل از غدير بارها مسئله جانشينى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مطرح شده بود، اما آنچه در غدير خم اتفاق افتاد در تاريخ اسلام سابقه نداشت و خبرى بالاتر و مهم‏تر از آن اتفاق نيفتاده بود.

دقيقاً به همين جهت، على رغم اينكه دشمنان غدير سعى در عادى و كوچک نشان دادن ماجرا داشته و دارند، اما اشتهار و نقل متواتر آن در منابع آنان و توسط راويان خودشان بهترين دليل بر غير قابل كنترل بودن معروفيت و شهرت و انتشار عمومى خبر آن است.

استفاده از اين بُعد تبليغى غدير از شكننده‏ ترين جهات آن، در مقابل دشمنانِ بى ‏انصافى است كه علناً و جسورانه واضح ‏ترين حقيقت‏ هاى غدير را زير پا مى‏ گذارند. لذا امام موسى بن جعفر عليه السلام را مى‏ بينيم كه با اشاره به اشتهار حديث غدير آن را چنين نقل فرموده است:

پيامبر صلى الله عليه و آله اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را در ماجراى معروف و مشهور روز غدير معرفى كرد و چنين فرمود: اى مردم، آيا من صاحب اختيارتر از شما نسبت به خودتان نيستم؟ گفتند: آرى يا رسول ‏اللَّه. حضرت نگاهى به آسمان كرد و فرمود: «خدايا شاهد باش»؛ و اين كار را سه بار تكرار كرد. سپس فرمود: بدانيد كه هر كس من مولاى او و صاحب اختيارتر نسبت به او هستم اين على مولاى او و صاحب اختيار اوست. اللهم وال من والاه و عادِ من عاداه و انصر من نصره واخذل من خذله.

ج) غير عادى بودن غدير براى انبياء عليهم السلام

پيامبران الهى اخبار عالم را از منبع اصلى آن يعنى خزانه غيب الهى و وحى دريافت مى ‏كنند. آنان وقتى دستور عيد گرفتن روز غديرى را كه هنوز نيامده از خدا مى‏ شنوند، به خوبى متوجه غير عادى بودن آن مى‏ شوند و عظمت فوق ‏العاده آن را دريافت مى‏ كنند. امام صادق ‏عليه السلام در اين باره مى‏ فرمايد:

شايد گمان كنى كه خداوند روزى با حرمت ‏تر از روز غدير خلق كرده است! نه به خدا قسم، نه به خدا قسم، نه به خدا قسم![۶۱]

در اين باره مى ‏بينيم پيامبر صلى الله عليه و آله به اميرالمؤمنين ‏عليه السلام وصيت كرد كه اين روز را عيد بگيرد، و فرمود: انبياء هم چنين مى‏ كردند و به جانشينان خود وصيت مى ‏كردند كه اين روز را عيد بگيرند.[۶۲]

امام صادق‏ عليه السلام مى ‏فرمايد: خداوند هيچ پيامبرى نفرستاده مگر آنكه اين روز را عيد گرفته و حرمت آن را نگه داشته است.[۶۳]

د) غير عادى بودن غدير در عالم خلقت[۶۴]

براى اينكه زمينيانِ منكرِ غدير را بر سر جايشان بنشانيم، چاره‏ اى نيست جز آنكه به آنها بفهمانيم خبر غدير در آسمان‏ها مشهورتر و معروف تر و شناخته شده‏ تر از اهل زمين است.

آنان قدر غدير را بهتر از ما مى ‏دانند و درک مى ‏كنند كه در ميان اين همه وقايع عظيم و عجيب كه براى انبياء و اوصياء پيش  آمده، غدير نزد خداوند حساب ديگرى دارد. آنها طوفان نوح‏ علیه السلام و آتش ابراهیم‏ علیه السلام و عصاى موسی علیه السلام و بعثت خاتم انبيا صلى الله عليه و آله را ديده ‏اند؛ اما از تحولى كه در غدير براى همه كائنات و موجودات پيش آمده دريافته ‏اند كه اين ماجرا با بقيه قابل مقايسه نيست!

همان طور كه در روز غدير «ولايت» بر انسان‏ها عرضه شد، در عالم خلقت نيز بر ساير مخلوقات عرضه شد. امام رضا عليه السلام در حديثى به وقوع اين امور در روز غدير اشاره مى‏ فرمايد[۶۵]:

  1. عرضه ولايت بر اهل آسمان‏ها، و سبقت اهل آسمان هفتم در قبول آن، و تزيين آن به عرش الهى.
  2. قبول اهل آسمان چهارم ولايت را پس از اهل آسمان هفتم، و تزيين آن به بيت‏ المعمور.
  3. قبول اهل آسمان دنيا ولايت را پس از اهل آسمان چهارم، و تزيين آن به ستارگان.
  4. عرضه ولايت بر بقعه ‏هاى زمين، و سبقت مكه در قبول آن و زينت آن به كعبه.
  5. قبول مدينه ولايت را بعد از مكه، و زينت آن به پيامبر صلى الله عليه و آله.
  6. قبول كوفه ولايت را بعد از مدينه، و زينت آن به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام.
  7. عرضه ولايت بر كوه‏ ها، و قبول سه كوه پيش از سايرين: عقيق، فيروزه، ياقوت؛ و به همين جهت بر ساير جواهرات فضيلت دارند.
  8. قبول معادن طلا و نقره ولايت را بعد از عقيق و فيروزه و ياقوت.
  9. هر كدام از كوه ‏ها كه ولايت را قبول نكرد چيزى بر آن نمى‏رويد.
  10. عرضه ولايت بر آب‏ها، آنكه قبول كرد گوارا و آنكه قبول نكرد تلخ و شور شد.
  11. عرضه ولايت بر نباتات، هر كدام قبول كرد شيرين و خوش طعم، و هر كدام قبول نكرد تلخ شد.
  12. عرضه ولايت بر پرندگان، هر كدام قبول كرد با صداى زيبا و فصيح مى‏ خواند، و هر كدام قبول نكرد اَلكَن است و صداى خوبى ندارد.

هـ) غير عادى بودن غدير براى ملائكه

ملائكه در آسمان‏ ها هيچ جشن سالانه ‏اى جز غدير ندارند! يعنى عجيب ‏ترين و غير عادى‏ ترين واقعه ‏اى كه براى يادبودش جشن مى‏ گيرند عيد ولايت است. امام رضا عليه السلام از اين مراسم ملائكه در آسمان‏ ها خبر داده فرمود:

روز غدير روزى است كه خداوند به جبرئيل امر مى ‏كند تا تختى از كرامت خود در مقابل بیت‏ المعمور قرار دهد. سپس جبرئيل بر فراز آن قرار مى‏ گيرد و ملائكه از همه آسمان‏ها جمع مى‏ شوند و بر پيامبر صلى الله عليه و آله ثنا مى ‏فرستند و براى شيعيان اميرالمؤمنين و ائمه‏ عليهم السلام و محبين ايشان استغفار مى‏ كنند.[۶۶]

همچنين امام صادق ‏عليه السلام از اهداى هدايا توسط ملائكه در مراسم غدير خبر داده مى‏ فرمايد:

روز غدير نزد اهل آسمان مشهورتر از اهل زمين است. خداوند تعالى در بهشت قصرى خلق فرموده كه بناى آن خشتى از نقره و خشتى از طلاست. در آن قصر صد هزار اتاق سرخ رنگ و صد هزار خيمه سبز رنگ وجود دارد و خاک آن از مشک و عنبر است.

در آن قصر چهار نهر جارى است: نهرى از شراب و نهرى از آب و نهرى از شير و نهرى از عسل. در كناره ‏هاى اين نهرها درختانى از انواع ميوه‏ ها قرار دارد، و بر آن درختان طيورى هستند كه بدن‏ه اى آنها از لؤلؤ و بال‏ هايشان از ياقوت است و به انواع صداها مى‏ خوانند.

روز غدير كه فرا مى ‏رسد اهل آسمان‏ ها وارد اين قصر مى‏ شوند و تسبيح و تقديس و تهليل مى‏ گويند. آن پرندگان هم به پرواز در مى‏ آيند و خود را به آب مى‏ زنند، و سپس در آن مشک و عنبر مى‏ غلطند. آنگاه كه ملائكه جمع شدند بار ديگر به پرواز در مى ‏آيند و آن عطرها را بر آنان مى‏ پاشند.

ملائكه در روز غدير «نثار فاطمه ‏عليها السلام»[۶۷] را به يكديگر هديه مى‏ دهند. وقتى آخرين ساعات روز غدير فرا مى‏رسد ندا مى ‏آيد: به مراتب و درجات خود برگرديد كه به حرمت محمد و على ‏عليهما السلام تا سال آينده در چنين روزى، از لغزش و خطر در امان خواهيد بود.[۶۸]

۲. پيامبر صلى الله عليه و آله محور ابلاغ غدير

تأكيد بر اينكه مُبلِّغ اعظم غدير شخص پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله بوده يكى از ديگر خصوصيات تبليغى غدير است؛ با ضميمه اين اعتقاد كه گفتار آن حضرت عِدل قرآن است.

ائمه ‏عليهم السلام نيز بر اين نكته اساسى اصرار داشته ‏اند و محوريت ختم نبوت در معرفى آخرين سلسله وصايت را با تأكيد خاصى بيان كرده ‏اند. در دو بخش اين قسمت به تشريح محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله و تأكيدات امامان‏ عليهم السلام به اين موضوع مى ‏پردازيم:

الف) هدايت مراسم غدير به دست پيامبر صلى الله عليه و آله

پيامبر صلى الله عليه و آله شخصاً همه مراحل تبليغ غدير را بر عهده گرفت، تا همه مسلمانان وظايف خود را در رساندن پيام آن بدانند و مانند پيامبرشان با تمام وجود در اين مسئله مشاركت نمايند.

مسير واقعه غدير به وضوح نشان مى‏ دهد كه اين كار سنگين و طاقت فرسا با آن همه مسائل شكننده ‏اى كه در مقابلش قرار مى ‏گرفت، از عهده هيچ كس جز شخص اول عالم حضرت خاتم الانبياء محمد صلى الله عليه و آله ساخته نبود؛ آن هم با ضمانتى كه «واللَّه يعصمك من الناس» برايش آورد. دو مرحله هدايت مراسم غدير توسط پيامبر صلى الله عليه و آله را ذيلاً مى‏ آوريم:

مرحله اول:  رهبرى كاروان از مدينه تا غدير توسط پيامبر صلى الله عليه و آله

آن حضرت از آغاز اعلام حركت از مدينه پا به پاى كاروان آمد و در هر موقعيتى آنان را راهنمايى كرد تا چند سخنرانى مقدماتى براى غدير كه در عرفات و مِنا ايراد كرد.

هنگامى كه حركت رسمى از مكه به سوى غدير آغاز شد، ماجراى سلام گروهى از معروفين صحابه بر على‏ عليه السلام به عنوان «اميرالمؤمنين» را شخصاً به انجام رساند. مسئله سپردن ودايع انبياء به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام كار ديگرى بود كه جز پيامبر صلى الله عليه و آله ديگرى نمى ‏توانست انجام دهد. مقابله با مشكلات و توطئه‏ هاى منافقين مسئله ديگرى بود كه بار سنگين آن بر دوش شخص پيامبر صلى الله عليه و آله بود.

از مكه تا غدير راهنمايى مردم و آماده‏ سازى زمينه براى غدير و نيز مقابله با كارشكنى‏ هاى برخى از توطئه ‏گران ادامه داشت، تا حضرت توانست كاروان را به سلامت و امنیت و آمادگى كامل به غدير خم برساند.

مرحله دوم: اجراى مراسم سه روزه غدير توسط پيامبر صلى الله عليه و آله

در غدير آماده ‏سازى و حتى شكل منبر را پيامبر صلى الله عليه و آله شخصاً دستور داد، و سازندگان آن را تعيين كرد. كيفيت اسكان مردم در جاى جاى بيابان غدير و زمان‏بندى برنامه‏ هاى سه روزه مراسم «ايام الولاية» را شخصاً هدايت كرد، در حالى كه خطبه آن را هم كسى جز آن حضرت نمى‏ توانست ايراد كند.

نماز جماعت و سپس سخنرانى يک ساعته در هواى داغ در حال ايستاده بر فراز منبر، كار سنگينِ اصلى بود كه ميان آن همه توطئه منافقين به احسن وجه انجام گرفت.

بعد از آن بستن عمامه بر سر اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و پاسخ به احساسات مردم، و در ادامه برپا كردن دو خيمه و حضور در مراسم بيعت سه روز پشت سر هم، و بيعت صد و بيست هزار نفر با دستان مباركش قبل از بیعت با اميرالمؤمنين ‏عليه السلام، كار واقعاً طاقت فرسايى بود كه لحظه ‏اى از نشاط آن حضرت در اجراى آن مراسم استثنائى كم نكرد.

مقابله با حارث فهری و ديگر توطئه‏ ها و شايعه پراكنى‏ هاى منافقين در كنار آن همه تلاش و زحمت، خستگى روحى را بر خستگى جسمى آن حضرت میافزود.

با پايان مراسم و حركت به سوى مدينه، ماجراى عقبه هَرشى و توطئه منافقين براى قتل پيامبر صلى الله عليه و آله و بعد از آن توطئه قتل على‏ عليه السلام پيش آمد، كه آزردگى روحى حضرت را دو چندان مى‏ كرد. اما آن عزيز پروردگار با بردبارى تمام و نشاط كامل مشغول اجراى دستور «بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ» بود، و همه اين سختى ‏ها و توطئه‏ ها و اعتراضات و اهانت ‏ها را بر جان خريد تا كاروان را با ابلاغى جهانى كه مى‏ توانست سراسر كره زمين را در همان زمان خبررسانى كند، به مدينه باز گرداند.

ب) تأكيد معصومين‏ عليهم السلام بر محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير

معصومين‏ عليهم السلام با تأكيد خاصى بر محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير، با نداى بلند اعلام كرده‏اند كه هر گونه مقابله يا تضعيف غدير ضديت و مخالفت با شخص پيامبر صلى الله عليه و آله و تضييع و ناديده گرفتن زحمات آن حضرت است. در واقع ضديت با غدير رو در روى صاحب اسلام ايستادن و تمسخر يک برنامه پر زحمت است كه رسول‏ اللَّه ‏صلى الله عليه و آله شخصاً آن به انجام رسانده است.

متقابلاً محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله در ابلاغ غدیر مى‏ تواند براى همه دوستداران و محبين آن حضرت انگيزه صد در صد براى تبلیغ غدیر باشد. در واقع تلاشى براى برپا نگه داشتن عَلَمى است كه آن حضرت در غدير خم به نام على‏ عليه السلام بپا داشت؛ و از همه محبينش خواست تا روز قيامت آن را  بپا دارند.

اين درخواست تا آنجا پيش مى‏ رود كه حتى نسل‏ هاى بعد از خود را براى برپا داشتن آن تربيت كنند تا غدير هيچ روزى بى‏ پرچم نماند و نسيم ولايت تا ابد امواج محبت را بر آن بوزد.

اينک چهارده مورد از تأكيد معصومين‏ عليهم السلام بر محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير را مرور مى‏ كنيم تا دَيْن خود درباره غدير را به پيشگاه رسول‏ اللَّه ‏صلى الله عليه و آله بيش از پيش احساس كنيم:

مورد اول: ضديت با غدير يعنى قطع ارتباط با پيامبر صلى الله عليه و آله[۶۹]

اهل سقيفه كه براى نابودى غدير كمر بسته بودند، در واقع با پيامبر صلى الله عليه و آله خداحافظى مى‏ كردند و با لسان حال به آن حضرت مى‏ گفتند كه ديگر با تو كارى نداريم و ارتباط بين ما و تو قطع مى‏ شود. اين را حضرت زهرا عليها السلام خطاب به حمله كنندگان به خانه ‏اش فرمود:

گويا نمى ‏دانيد پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم چه فرمود؟! به خدا قسم در آن روز براى على بن ابى ‏طالب پيمان ولايت را بست تا بدان وسيله اميد شما را از آن قطع كند، ولى شما اسباب بين خود و پيامبرتان را قطع كرديد.مورد دوم: پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير جاى حرفى باقى نگذاشت![۷۰]

مگر مراسم غدير لحظه ‏اى يا چند نفرى بود كه هر كس بخواهد به گونه‏ اى تمام شدن حجت بر خود در آن روز را انكار كند؟ اين كار را پيامبر عظيم ‏الشأن اسلام‏ صلى الله عليه و آله بر عهده گرفت كه هر كلمه‏ اش عين كلام اللَّه است. خطابه‏ اى يک ساعته ايراد كرد كه هر ابهامى را زدود. سه روز بيعت گرفت كه هر بى‏ خبرى را باخبر كرد.

پس اظهار بى ‏اطلاعى از غدير يعنى به مسخره گرفتن پيامبر صلى الله عليه و آله ! چرا كه آن حضرت سه كار در غدير انجام داد كه براى هيچ كس عذرى نماند: هم خطبه خواند و هم على ‏عليه السلام را بلند كرد و هم بيعت گرفت.

با اين سه كار رسول اكرم‏ صلى الله عليه و آله ديگر كسى بعد از غدير بهانه نداشت كه بگويد: ما در غدير بوديم ولى كور بوديم و على ‏عليه السلام را نديديم! چرا كه آن حضرت براى حس شنوايى مردم خطبه ايراد كرد و نياز به ديدن على‏ عليه السلام نبود!

همچنين كسى بهانه نداشت كه بگويد: ما در غدير بوديم، ولى كَر بوديم و صداى رسول‏ صلى الله عليه و آله را نشنيديم! چون على‏ عليه السلام را بر سر دست بلند كرد تا آنان كه ناشنوا هستند لا اقل ببينند.

همچنين كسى بهانه نداشت كه بگويد: ما در غدير بوديم، ولى هم كَر و هم كور بوديم و نه شنيديم و نه ديديم! زيرا آن حضرت از قوه لامسه استفاده كرد تا آنان كه كر و كور هستند لااقل دست بيعت در دست على‏ عليه السلام بگذارند و ولايت را احساس كنند!!

با اين همه جالب است كه طرفداران ابوبكر در سقيفه در پاسخ به اتمام حجت‏ هاى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام گفتند: اى  اباالحسن، اگر انصار اين سخنان را قبل از بيعت با ابوبكر از تو مى‏ شنيدند، حتى دو نفر در امامت تو اختلاف نمى ‏كردند!!

حضرت در پاسخ فرمود: به خدا قسم هرگز ترس آن نداشتم كه كسى براى خلافت خود را بالا بگيرد و با ما اهل ‏بيت در آن نزاع كند و آنچه شما انجام داديد حلال بشمارد! گمان ندارم پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم براى احدى حجتى و براى گوينده ‏اى سخنى باقى گذاشته باشد.

مورد سوم: پيامبر صلى الله عليه و آله بعد از رحلت براى غدير آمد![۷۱]

جالب‏ ترين قطعه تاريخ در اثبات محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله در ماجراى غدير ادامه اين محوريت حتى بعد از رحلت آن حضرت است. روزى كه شاهد براى غدير لازم بود چه كسى تصور مى ‏كرد پيامبر صلى الله عليه و آله از عالم غيب حاضر شود و درباره آن شهادت دهد؟!

ماجرا هنگامى بود كه ابوبکر به عنوان نيرنگى در توجيه غصب خلافت به اميرالمؤمنين ‏عليه السلام گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير تو را صاحب اختيار ما قرار داد، ولى خليفه قرار نداد! حضرت فرمود: اگر پيامبر صلى الله عليه و آله را نشانت دهم و او به تو بگويد كه من به اين مقامى كه غصب كرده‏ اى سزاوارترم، مى ‏پذيرى؟

ابوبكر پذيرفت و پس از نماز مغرب با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به مسجد قبا آمدند و پيامبر صلى الله عليه و آله را ديدند كه در سمت قبله نشسته است! حضرت خطاب به ابوبكر فرمود: اى ابوبكر، بر ضد ولايت على اقدام كرده‏اى و در جاى او نشسته ‏اى كه جاى نبوت است و جز او كسى مستحق آن نيست، زيرا او وصى و خليفه من است ...؟!

مورد چهارم: پيامبر صلى الله عليه و آله، خدا را و خودتان را شاهد گرفت[۷۲]

بانى غدير به گونه ‏اى براى زحمات خود محكم ‏كارى كرد كه حتى از منافقين بیعت گرفت.

به اين هم اكتفا نكرد و خدا را بر آنان شاهد گرفت.

به اين هم اكتفا نكرد و از آنان بر شاهد بودن خدا اقرار گرفت.

به اين هم اكتفا نكرد و آنان را بر يكديگر شاهد قرار داد.

به اين هم اكتفا نكرد و از آنان قول گرفت كه به غايبين برسانند.

اينجاست كه محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله براى غدير به خوبى احساس مى ‏شود كه دسترنج خود را رها نساخته تا بازيگران سقيفه آن گونه كه مى ‏خواهند آن را به نفع خود تحريف كنند.

روزى كه ابوبکر به اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مى‏گويد: يا على، به خدا قسم اگر كسى كه به او اطمينان داشته باشم شهادت دهد كه تو به خلافت از من سزاوارترى، آن را به تو مى‏ سپارم!! حضرت به او فهمانيد كه مسئله فراتر از آن است كه كسى مثل تو اطمينان پيدا كند. آن گونه محكم ‏كارى شده كه راهى جز اعتراف ندارى! پاسخ حضرت به او چنين بود:

اى ابوبكر، آيا احدى را مطمئن ‏تر از پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ دارى؟ آن حضرت در چهار مورد براى من از تو و عمر و عثمان و عده ‏اى از همراهيانت بيعت گرفت كه يكى از آنها روز غدير در بازگشت از حجةالوداع بود.

آن روز همه شما گفتيد: شنيديم و اطاعت خدا و رسول را پذيرفتيم. پيامبر صلى الله عليه و آله از شما پرسيد: خدا و رسولش بر شما شاهد باشند؟ همگى گفتند: آرى، شاهد باشند. حضرت فرمود: پس بر يكديگر شاهد باشيد و حاضرين شما به غايبين برسانند و آنان كه شنيدند به كسانى كه نشنيده ‏اند برسانند. و شما گفتيد: قبول كرديم يا رسول‏ اللَّه!

سپس همگى برخاستيد و به پيامبر صلى الله عليه و آله و به من به خاطر اين كرامت خداوند تبریک گفتيد. عمر جلو آمد و بر كتف من زد و در حضور شما گفت: خوشا به حال تو اى پسر ابوطالب كه صاحب اختيار من و مؤمنين شدى!

مورد پنجم: پيامبر صلى الله عليه و آله شخصاً غدير را تفسير كرد[۷۳]

ولايتى كه در غدير براى على ‏عليه السلام اعلام شد فقط يک اطلاع رسانى ساده نبود؛ بلكه چون محور اين انتصاب الهى پيامبر صلى الله عليه و آله بود و مسئوليت اين امر عظيم را آن حضرت بر عهده داشت، در تبيين آن هم سنگ تمام گذاشت؛ و از سه جهت آن را تفسير كرد: اولاً خودِ ولايت را به امامان معصوم بعد از خود تفسیر كرد. ثانياً محدوده ولايت را به همان محدوده صاحب اختيارى خود تفسير فرمود. ثالثاً «اَكمَلتُ» و «اَتمَمتُ» را به كمال دين خدا و تمام نبوت خود با ولايت على‏ عليه السلام تفسير كرد.

بنابراين در تبيين و تشريح و تفسير آنچه در غدير مطرح شد پيامبر صلى الله عليه و آله محور بود و شخصاً اين بيان‏ها را بر عهده گرفت تا كسى دخالت بى‏ جا نكند. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اين باره مى ‏فرمايد:

خداوند به پيامبرش دستور داد تا واليان امرشان را معرفى كند و ولايت را مانند نماز و زكات و روزه و حج تفسير نمايد. اين بود كه در غدير خم مرا منصوب كرد و در خطابه ‏اى فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ.

در آنجا سلمان پرسيد: ولايت او چگونه است؟ فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس من نسبت به او صاحب اختيار بوده ‏ام على هم نسبت به او صاحب اختيار است.

خداوند عزوجل اين آيه را نازل فرمود: «اليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُم وَ اَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِسلامَ ديناً». پيامبر صلى الله عليه و آله تكبير گفت و فرمود: اللَّه اكبر، تمام نبوتم و كمال دين خدا ولايت على بعد از من است... .

مورد ششم: پيامبر صلى الله عليه و آله وظيفه دوران غربت غدير را تعيين كرد[۷۴]

پيش‏بينى و آينده‏ نگرى مُبلِّغ اعظم غدير آن قدر دقيق بود كه حتى وظيفه جانشينش را در زمانى كه مردم غدير را تنها بگذارند تعيين فرمود. اين به معناى محوريت تمام عيار پيامبر صلى الله عليه و آله براى غدير حتى در دورانى است كه خودش حضور نداشته باشد. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اين باره مى‏ فرمايد:

پيامبر صلى الله عليه و آله به من وصيت كرد و فرمود: يا على، اگر گروهى يافتى كه به كمک آنان بجنگى حق خود را طلب كن، و گرنه در خانه ‏ات بنشين؛ چرا كه من پيمان تو را در روز غدير خم گرفته ‏ام كه تو وصى و خليفه من و صاحب اختيار مردم نسبت به خودشان هستى. مَثَل تو مثل بيت‏ اللَّه الحرام است. مردم بايد سراغ تو بيايند و تو نبايد سراغ مردم بروى.

مورد هفتم: محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله براى غدير يعنى مخالفت ممنوع!![۷۵]

در عصر تاريک معاويه، امام حسين ‏عليه السلام مردم را درباره غدير قسم مى‏ دهد تا از آنان اقرار بگيرد. اما تأكيدش بر محوريتِ پيامبر صلى الله عليه و آله در اين واقعه است، تا به آنان بفهماند مخالفت با غدير به معناى ضديت با پيامبر صلى الله عليه و آله و پشت كردن به دستورات آن حضرت است. حضرت خطاب به ۷۰۰ نفر از صحابه و تابعين حاضر در حج چنين فرمود:

شما را به خدا قسم مى‏ دهم، آيا مى‏ دانيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام را منصوب كرد و ولايت را براى او اعلام نمود و فرمود: بايد حاضران به غايبان خبر دهند؟

مورد هشتم: محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله در تعيين مصاديق ولايت[۷۶]

خدا در قرآن كلياتى را گفته و تفسير آنها را بر عهده پيامبرش قرار داده است. غدير يكى از موضوعاتى است كه خدا بيان همه جانبه آن را به پيامبر صلى الله عليه و آله سپرده است.

امام باقر عليه السلام با تأكيد بر اين محوريت مقام نبوت در تبيين ولايت، آيه «اولو الامر» را مطرح مى‏ فرمايد كه عهده ‏دار تفسيرش پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير بود؛ و اگر اقدامات آن حضرت در اين راستا نبود گذشته از غاصبين سقيفه، گروه‏ هاى ديگرى هم در آن طمع مى‏ كردند و آيات را به نفع خود تفسير مى‏ نمودند. آن حضرت در اين باره مى‏ فرمايد:

به مردم بگوييد: خداوند نماز را بر پيامبرش نازل كرده و سه و چهار ركعت بودن آن را ذكر نكرده تا آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را براى مردم تفسير نموده است.

(و همچنين زكات و حج را)، و نيز نازل كرده «اَطيعوا اللَّهَ وَ اَطيعوا الرَّسولَ وَ اولِى الاَمرِ مِنكُم» كه درباره على و حسن و حسين‏ عليهم السلام است. (در بيان كلمه «اولى الامر») پيامبرصلى الله عليه و آله درباره على ‏عليه السلام فرموده: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، و نيز فرموده: شما را به كتاب خدا و اهل‏ بيتم وصيت مى‏ كنم ... .

اگر پيامبر صلى الله عليه و آله سكوت مى‏ كرد و اهل آيه «اولى الامر» را معرفى نمى‏ كرد آل عباس و آل عقيل و ديگران آن را ادعا مى‏ كردند!! ... وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت على‏ عليه السلام صاحب اختيار مردم بود ... ، چون پيامبر صلى الله عليه و آله ولايت او را به مردم ابلاغ فرموده و او را منصوب نموده بود.

مورد نهم: پيامبر صلى الله عليه و آله عملاً غدير را معنى كرد[۷۷]

آن قدر محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير پر تأثير بود كه اگر حضرت در آن مراسم سه روزه هيچ سخنى هم نمى‏ فرمود، مسير ماجرا و اعمالى كه با حضور آن حضرت انجام شد هيچ معنايى جز تعيين خليفه نداشت.

اين را امام باقر عليه السلام در پاسخ كسى فرمود كه پرسيد: معناى كلام پيامبر صلى الله عليه و آله چيست كه فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ؟ حضرت فرمود: آيا مثل اين مطلب جاى سؤال دارد؟! به آنان فهمانيد كه على‏ عليه السلام جانشين او خواهد بود.

مورد دهم: غدير روز نتيجه‏ گيرى پيامبر صلى الله عليه و آله از رسالت[۷۸]

غدير نتيجه‏ گيرى از رسالتى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله بيست و سه سال در راه آن زحمت كشيد. پس غدير براى پيامبر صلى الله عليه و آله، و پيامبر صلى الله عليه و آله براى غدير، و هر دو بر محور خدا بودند. امام صادق‏ عليه السلام مراحل رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله در ابلاغ پيام غدير را چنين بيان مى‏ فرمايد:

خداوند عزوجل به پيامبرش فرمود: «فَاِذا فَرَغتَ فَانصَب وَ اِلى رَبِّكَ فَارغَب»: «آنگاه كه فراغت يافتى منصوب كن و به سوى پروردگارت رغبت نما»؛ منظور اين است: آنگاه كه فراغت يافتى عَلَم و علامت خود را نصب كن و وصيتت را معرفى نما و فضيلت او علناً بيان كن.

آنگاه كه از حجةالوداع باز مى ‏گشت آيه «يا اَيُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ...» نازل شد. حضرت مردم را ندا داد تا جمع شدند و فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ.

مورد يازدهم: پيامبر صلى الله عليه و آله بين ولاية اللَّه و ولايت امام[۷۹]

صاحب اختيارى خدا مُسلَّم است. صاحب اختيارى رسول بر گرفته از ولايت اللَّه بر مردم است. صاحب اختيارى امام ادامه ولايت نبى است. در واقع براى اثبات ولايت الهى براى امام صاحب اختيارى پيامبر صلى الله عليه و آله محوريت دارد. پيامبر صلى الله عليه و آله با ظرافتِ تمام ارتباط اين مراحل سه گانه ولايت را تشريح نموده مى ‏فرمايد:

خدا صاحب اختيار من است و به من از خودم صاحب اختيارتر است و در برابر دستورات او مرا امرى نيست؛ و من صاحب اختيار مؤمنينم و نسبت به آنان صاحب اختيارترم و در برابر من آنان را امرى نيست؛ و هر كس من صاحب اختيار اويم و نسبت به از او خودش صاحب اختيارترم على بن ابى‏ طالب صاحب اختيار اوست و نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است و در برابر او برايش امرى نيست.

مورد دوازدهم: مستند ولايت كلام پيامبر صلى الله عليه و آله[۸۰]

هر كس هر ادعايى درباره غدير و ولايت دارد، بر هيچ محورى جز پيامبر صلى الله عليه و آله نمى‏ تواند پايبند باشد. امامان ما هم بر اين پايه اصلى امامت -  حتى در مقابل دشمنان سرسخت غدير -  تأكيد فرموده ‏اند.

از جمله ايامى است كه امام كاظم ‏عليه السلام در زندان بود، و هارون حضرت را احضار نمود و درباره ولايت اهل‏ بيت ‏عليهم السلام بر مردم از آن آن حضرت سؤال كرد. حضرت فراتر از خيالِ هارون به او پاسخ داد و دليل آن را كلام پيامبر صلى الله عليه و آله ذكر كرده فرمود:

ما مى‏ گوييم: ولايت همه خلايق با ماست!! ... و ما اين ادعا را از كلام پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير خم مى‏ نماييم كه فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ.

مورد سيزدهم: غدير، قدردانى از پيامبر صلى الله عليه و آله[۸۱]

كسانى كه بر سر مسئله امامت و ولايت اهل‏ بيت ‏عليهم السلام به بحث و جدل مى‏ پردازند و از پيش خود شرايط سبک و سنگين براى آن تعيين مى‏ كنند، از اين غافل هستند كه خدا همه جوانبش را توسط پيامبرش‏ صلى الله عليه و آله اعلام فرموده و نيازى به فكر بشر در اين باره نيست.

در روزهاى اول ورود امام رضا عليه السلام به شهر مرو، در روز جمعه مردم در مسجد جامع شهر جمع شده بودند و درباره مسئله امامت و اختلافاتى كه درباره آن مطرح است سخن مى‏ گفتند. حضرت با شنيدن اين خبر تبسمى كرد و فرمود:

خداوند تبارک و تعالى پيامبرش‏ صلى الله عليه و آله را از اين جهان نبُرد مگر بعد از آنكه دين را برايش كامل فرمود. از يک سو قرآن را بر او نازل كرد ... ، و از سوى ديگر در حجةالوداع كه آخر عمر او بود اين آيه را فرستاد كه «اليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُم وَ اَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الْاِسْلامَ ديناً».

مسئله امامت كمال دين است. پيامبر صلى الله عليه و آله از اين جهان نرفت مگر آنكه براى امتش معارف دينشان را روشن ساخت و راهشان را مشخص فرمود و آنان را به قول حق سپرد و على‏ عليه السلام را عَلَم و امام براى آنان منصوب فرمود، و هر چه امت بدان نياز داشتند بيان فرمود. هر كس گمان كند خداوند دينش را كامل نكرده كتاب خدا را رد نموده و به آن كافر است... .

مورد چهاردهم: پيامبر صلى الله عليه و آله براى غدير زحمت كشيد[۸۲]

پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله همه زحمت‏ها را براى ولايت كشيد و آنچه خدا امر كرده بود با دقت در غدير به انجام رساند. ما موظفيم در درگاه الهى به اين محوريت پيامبر مكرم ‏صلى الله عليه وآله شهادت دهيم و از آن حضرت تشكر نماييم، چه ديگران قدر اين نعمت را بدانند و چه ندانند.

امام هادى‏ عليه السلام در زيارتنامه روز غدير اين فرهنگ را به ما آموخته، آنجا كه مى‏ فرمايد:

من شهادت مى ‏دهم كه پيامبر صلى الله عليه و آله آنچه درباره تو از سوى خدا نازل شده بود ابلاغ كرد و امر خدا را امتثال نمود و اطاعت و ولايت تو را بر امتش واجب كرد و براى تو از آنان بيعت گرفت و تو را صاحب اختيار مؤمنين قرار داد، همان گونه كه خداوند اين مقام را براى تو قرار داده بود.

سپس خدا را بر اين مطلب شاهد گرفت و فرمود: آيا فرمان الهى را به شما رساندم؟ گفتند: آرى رساندى. فرمود: خدايا شاهد باش و تو براى شاهد بودن و قضاوت بين بندگان كافى هستى.

... شهادت مى‏ دهم كه خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد تا صاحب اختيارىِ تو را بر امت علناً اعلام كند، تا مقام شامخ تو را بلندتر نمايد و برهان و دليل تو را اعلان نمايد و سخنان باطل را خط بطلان كشد و عذرها را قطع نمايد.

آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله از فتنه فاسقين نگران شد و تقيه از منافقين را مطرح نمود، پروردگار جهان بر او وحى فرستاد: «يا  اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعصِمُكَ مِنَ النّاسِ».

اين بود كه آن حضرت سنگينى سفر را بر خود هموار نمود و در شدت گرماى ظهر بپاخاست و خطبه ‏اى ايراد كرد و شنوانيد و ندا كرد و رسانيد. سپس از همه آنان پرسيد: آيا رسانيدم؟ گفتند: آرى به خدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش. سپس پرسيد: آيا من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نبوده ‏ام؟ گفتند: آرى. پس دست تو را گرفت و فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ.

ولى به آنچه خداوند درباره تو بر پيامبرش نازل كرد جز عده كمى ايمان نياوردند؛ و اكثرشان جز زيان كارى چيزى به دست نياوردند ... .


۳. ايجاد زمينه شهرت غدير

ايجاد شرايط اشتهار براى غدير از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله از زاويه‏ هاى متفاوتى صورت گرفت: اعلان عمومى براى حضور در غدير، كيفيت حركت به سوى غدير، تعيين محل غدير براى اجراى مراسم، حضور صد و بيست هزار مخاطب، سه روزه بودنِ مراسم، تلاش فرهنگى در زمان امامان‏ عليهم السلام براى حفظ اشتهار و معروفيت غدير.

اگر دقت كنيم خواهيم ديد كه هر يک از اين موارد جداگانه بر اشتهار غدير در گستره زمان و مكان و در صفحات تاريخ تأثير به سزايى داشت.

اين آينده ‏نگرى‏ ها درباره غدير به نوعى ابلاغ غير ارادىِ آن به حساب مى‏آيد؛ به اين معنى كه اشتهار غدير به طور ناخواسته باعث بلاغ بيشتر و رسيدن گسترده ‏تر پيام آن مى‏ شود، حتى در زمان ‏ها و مكان ‏هايى كه مُبلِّغى براى آن نباشد! اينک به تبيين جزئيات اين پيش‏ بينى ‏ها در پنج جهت مى ‏پردازيم:


الف) اشتهار غدير به خاطر سرعت خروج از مكه به سوى غدير[۸۳]

اولين سفر حج پيامبر صلى الله عليه و آله زمينه خوبى بود تا بسيارى از مسلمانانى كه تا آن روز پيامبرشان را نديده بودند و يا فرصت پرسش سؤالات خود را از آن حضرت نداشتند، در آن شرايط در محضر ايشان حاضر شوند و آموختنى ‏هاى دينشان را بياموزند.

از سوى ديگر، اجتماع صد و بيست هزار نفرى حجاج فرصت مناسبى بود تا پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله با سخنرانى ‏هاى متعدد در موضوعات متفاوت آگاهى ‏هاى لازم را به مخاطبانى دهد كه هر يک نيز مى‏ توانست آن مطالب را به صدها مخاطب ديگر منتقل كند.

شهر مكه وطن پيامبر صلى الله عليه و آله بود و حضرت با آسايش بيشتر و زمان وسيع ‏ترى مى ‏توانست به نشر اسلام و ارتباط مسلمانان با يكديگر بپردازد.

با در نظر گرفتن همه اين شرايط ويژه، انتظار مى ‏رفت پيامبر خدا در اين اولين و آخرين سفر حج خود مدتى در مكه بماند، ولى بلافاصله پس از اتمام حج حركت به سوى غدير را اعلام كرد، با عجله ‏اى كه بيش از يك روز به حاجيان اجازه توقف در مكه نمى ‏داد؛ و اين براى همه عجيب بود. حضرت به منادىِ خود بلال دستور داد تا به مردم اعلان كند:

فردا كسى جز معلولان نبايد باقى بماند، و همه بايد حركت كنند تا در وقت معين در غدیر خم حاضر باشند.

اين عجله براى رسيدن به غدير، در حساس‏ترين شرايطى كه مكه به خود ديده، از به ياد ماندنى ‏ترين قسمت ‏هاى اين سفر ربّانى است. نتيجه اين اعلام فورى اشتهار غدير در آن روزگار و آينده‏ هاى تاريخ شد؛ چون همگى در جستجوى پاسخ اين سؤال بودند كه:

چرا خروج از مكه به اين سرعت؟!

كجا با اين عجله؟!

مگر خبر غدير چقدر مهم است كه از كنار كعبه واجب‏تر باشد؟

چرا تأخير در ابلاغ پيام ولايت در غدير جايز نيست؟

و يافتن پاسخ اين پرسش ‏ها همه آن چيزى بود كه غدير را انتشار مى‏ داد و مشهور مى‏ كرد.


ب) اشتهار غدير به خاطر مكان فوق‏ العاده آن[۸۴]

غدير كجاست؟

عرض و طول آن، حدود جغرافيايى آن، امكانات آن، موقعيت ‏هاى حساس آن كدام است؟

اينجا چه خصوصيتى دارد كه خداوند تبارک و تعالى آن را انتخاب كرده و تأكيد بر اعلان ولایت در آن نموده است؟

«غدير» كمى قبل از «جحفه»، بيابانى وسيع و آبگيرى براى جمع شدن آب سيل‏ ها و همچنين آب چشمه ‏اى كه از سمت شمال غربى به آن مى ‏ريزد و چند درخت كهنسال تنومند بوده، كه براى برنامه سه روزه پيامبر صلى الله عليه و آله و ايراد خطبه براى آن جمعيت انبوه بسيار مناسب بوده است.

موقعيت حساس اين بِركه از آن جهت است كه جاده بعد از آن در سمت مدينه، به جُحفِه مى‏ رسد كه تقاطع راه ‏هاست. جاده‏اى كه از مكه تا غدير را از كنار دريا پيموده در جحفه تقسيم مى‏ شود. راهى به سوى مدينه به شرق مايل مى‏ شود و به سمت عراق نيز مى‏ رود. راهى به سمت شمال از كنار دريا تا شام مى ‏رود. راه ديگرى از غرب به دريا مى ‏رسد تا با كشتى به مصر و ساير مناطق آفريقا برود. از سمت جنوب هم به شهر مكه منتهى مى ‏شود و بعد از آن هم به يمن مى ‏رسد.

اگر چه مسلمانان آن روز اكثراً از سوى مدينه آمده بودند، ولى انتخاب غدير قبل از اين تقاطع حساس، در آينده ‏هاى تاريخ كه كاروان ‏ها در رفت و برگشت از حج و عمره همين مسير را طى مى ‏كردند، براى هميشه يادآور مراسمى بود كه در هيجدهم ذى‏ الحجه در آنجا انجام گرفت. يعنى قبل آنكه كاروان‏ ها متفرق شوند غدير را -  كه يادآور آن روز مقدس بود -  زيارت مى‏ كردند و با نماز در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير، با اين زيربناى اعتقادى خود هم تجديد خاطره و هم تجديد بيعت مى ‏نمودند.

اين يک پيش‏ زمينه حساب شده درباره غدير بود كه اشتهار آن را رقم زد و چنان سوزشى در دل دشمنانش داشته و هنوز هم دارد كه بارها دست به تخريب مسجد آن زده ‏اند. براى دوستان غدير نيز آن قدر دل ‏انگيز بوده كه در طول چهارده قرن، پس از هر ويرانىِ دشمن اقدام به بازسازى آن كرده‏ اند، و پرچم غدير را كنار بركه خم در اهتزاز نگه داشته ‏اند.


ج) اشتهار غدير به خاطر خطبه يک ساعته[۸۵]

سخنرانى تاريخى پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير كه حدود يک ساعت طول كشيده از استثنائى‏ ترين خطبه‏ هاى جهان به شمار مى ‏آيد؛ و همين خطبه باعث اشتهار غدير شده است. در اين خطابه كه با مخاطبانى به وسعت كره زمين تا روز قيامت ايراد شده، مراحل سخن به قدرى حساب شده و دقيق پيش مى‏ رود و به هدف اصلى مى‏ رسد و سپس به تشريح آن مى‏ پردازد، كه تاكنون شرح ‏هايى بر اين خطبه نوشته شده و فصاحت و بلاغت آن سخن گفته شده است.

دو اقدام عملى پيامبر صلى الله عليه و آله در اثناء خطبه، كه بر فراز منبر انجام دادند و تا آن روز سابقه نداشت اشتهار غدير را دو چندان كرد: يكى بر سر دست بلند كردن على‏ عليه السلام و در آن حال گفتنِ «مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ»، و ديگرى بيعت لسانى كه با گفتن اقرار نامه غدير توسط آن حضرت و تكرار آن توسط مردم عملى شد.

د) اشتهار غدير به خاطر مراسم سه روزه بيعت[۸۶]

مراسم غدير كه نه يک ساعت و نه نيمروز و نه يک روز، بلكه سه روز به طول انجاميده و اين طولانى شدن هيچ دليلى جز بيعت ۱۲۰۰۰۰ نفرى نداشته، آن را به صورت يكى از مشهورترين وقايع تاريخ در آورده است. با در نظر گرفتن اينكه بدون بیعت هم مى‏ شد به اين مراسم خاتمه داد، ولى اين تأكيد بر بيعت هم با پيامبر صلى الله عليه و آله و هم با اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و توقف در بيابان در آن شرايط گرم و طاقت فرسا براى هر شنونده ‏اى تعجب برانگيز و به ياد ماندنى است و از نگاهى ديگر اشتهار واقعه غدير را رقم می‏زند.

اگر بقيه وقايعى را كه در اين سه روز اتفاق افتاده به ماجراى بيعت اضافه كنيم اين معروفيت چند برابر مى‏ شود. برنامه تبریک مردم كه حتى عمر بن خطاب «بَخٍ بَخٍ لَكَ يا  عَلى» گفت[۸۷] و بستن عمامه پيامبر صلى الله عليه و آله بر سر اميرالمؤمنين‏ عليه السلام[۸۸]و شعر حَسّان بن ثابت[۸۹] و ظهور جبرئيل در غدير[۹۰]و نوشتن سند مكتوب غدير به امر پيامبر صلى الله عليه و آله[۹۱] و ماجراى سنگ آسمانى بر دشمن غدير[۹۲]، همه اينها مسائلى است كه در هيچ مراسمى كنار هم جمع نشده و اجتماع آنها نتيجه‏ اى جز اشتهار استثنائى براى غدير نداشته است.

هـ) تابلوى اشتهار بر پيشانى غدير[۹۳]

ثمره شيرين اين همه زمينه ‏سازى براى اشتهار غدير را در آينده ‏هاى تاريخ مى‏ بينيم كه در هر زمان و مكانى تابلوى شهرت و معروفيت بر دروازه غدير نصب شده و در دوردست‏ هاى زمان و مكان همه آن را با اين پرچم جهانى مى‏ شناسند.

به عنوان نمونه كلام امام هفتم‏ عليه السلام است كه وقتى غدير را ياد مى‏ كند قبل از هر سخنى عَلَم بلندِ اشتهار آن را نشان مى‏ دهد و مى‏ فرمايد: هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را در آن ماجراى معروف و مشهور روز غدير معرفى كرد، فرمود: بدانيد كه هر كس من مولاى او و صاحب اختيارتر نسبت به او هستم اين على مولاى او و صاحب اختيار اوست. اللهم وال من والاه و عادِ من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله.


۴. فرمان ابلاغ عمومى غدير

دستور ابلاغ همگانى و دائمى غدير با جمله «فَليُبَلِّغِ الحاضِرُ الغائِبَ وَ الوالِدُ الوَلَدَ اِلى يَومِ القِيامَةِ»[۹۴] به معناى ضمانت‏ نامه ابلاغ دائمى آن است؛ كه درباره هيچ يک از اوامر الهى چنين فرمانى به طور خاص صادر نشده است. در اين باره توضيحى از لسان صاحب غدير مى‏ شنويم:


معرفى پيام‏رسانان غدير با رساندن پيام غدير[۹۵]

غدير معرفى كسانى بود كه مى‏ توانند همه پيام‏ هاى رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه و آله را از طرف او برسانند، چه از نظر علم به آن پيام ‏ها و چه از نظر عصمت و مصونيت از اشتباه. بنابراين رساندن پيام غدير تبليغ همه دين و ابلاغ مجموعه اهداف نبوت است؛ آن هم به دست كسانى كه جز ايشان هيچ شخص ديگرى نَه مى‏ تواند و نَه اجازه دارد چنين ابلاغى را انجام دهد؛ و هر كس تبليغ دين مى‏ كند از ايشان آموخته و در واقع كلام ايشان را بازگو مى‏ كند.

از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام پرسيدند: چطور كسى جز تو نمى ‏تواند از طرف پيامبر صلى الله عليه و آله پيامى را برساند در حالى كه در مواردى به ما فرموده: «فَليُبَلِّغِ الشاهِدُ الغائِب» ؟ حضرت فرمود:

پيامبر صلى الله عليه و آله اين جمله را فقط در روز غدیر خم و در روز عرفه و در روز رحلتش فرموده ... ، و به عموم مردم دستور داده كه هر كس را ديدند واجب بودن اطاعت از امامان آل محمد عليه السلام و واجب بودن حقشان را برسانند و اين وظيفه ابلاغ را در هيچ مطلبى غير از اين موضوع نفرموده است.

در واقع پيامبر صلى الله عليه و آله به عموم مردم دستور داده كه به مردم برسانند حجت و دليل كسانى را كه همه آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله بدان مبعوث شده را، از قول او كسى جز ايشان نمى‏ رساند.

۵. رسميت غدير در تقويم اسلام

رسميت دادن ابدى به غدير با اعلان «عيد بودن» آن بلكه اعلام «اعظم الاعياد» بودن آن[۹۶]، و نيز نامگذارى آن به «يوم الولاية»[۹۷]و اجراى عملى اين عيد در زمان اميرالمؤمنين و امام رضا عليهما السلام[۹۸]، و تبریک و تهنیت گفتن به مناسبت اين عيد بزرگ، همه اينها به معناى جايگاه ويژه غدير در تقويم رسمى اسلام و بزرگداشت عمومى آن است.

به عنوان نتيجه اين رسميت، تأثير آن در جاودان‏سازى فرهنگ ابلاغ پيام غدير به نسل‏ هاى بعد و دعوت ابدى به ولايت امامان غدير جاى انكار نيست. با مرورى بر زحمات معصومين‏ عليهم السلام براى رسميت دادن به عيد غدير، آشنايى با نُه مورد از اين تلاش الهى درسى براى ما خواهد بود تا گام ‏هاى جديد و فراخور روز براى بزرگداشت و رسميت گسترده ‏تر عيد غدير را با نشاط و دقت بيشترى برداريم:


الف) تبريک رسمى در غدير خم[۹۹]

اولين رسميتِ عرض تبريک و تهنيت به مناسبت غدير را، از يک سو شخص پيامبر صلى الله عليه و آله و از سوى ديگر مخاطبانِ غدير از همان كنار بركه پايه‏ گذارى كردند. آن حضرت رسماً دستور تبريک گفتن را داد كه چنين دستورى در تمام عمر پيامبر صلى الله عليه و آله در هيچ اتفاق مسرور كننده ‏اى رخ نداده و براى اولين و آخرين بار به مناسبت غدير از سوى حضرت دستور داده شده است. همان گونه كه پس از خطابه، مردم نيز با درکِ عظمت واقعه بى‏اختيار و قبل از دستور پيامبر صلى الله عليه و آله صدايشان به تبريک بلند شد.

پس از خطبه، مردم از هر سو به سمت منبر مى‏ آمدند و خود را به پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى ‏رساندند، و با ايشان به عنوان بيعت دست مى‏دادند، و هم به پيامبر صلى الله عليه و آله و هم به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام تبريک و تهنيت مى‏ گفتند. پيامبر صلى الله عليه و آله هم مى‏ فرمود: الحَمدُ للَّهِ الَّذى فَضَّلَنا عَلى جَميعِ العالَمينَ: سپاس خدايى را كه ما را بر همه اهل عالم فضيلت داد.

در اين حال مردم مى‏ گفتند: آرى، شنيديم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت مى‏ كنيم. بعد به سوى پيامبر و اميرالمؤمنين ‏عليهما السلام ازدحام كردند و از يكديگر سبقت مى‏ گرفتند و با ايشان دست مى ‏دادند.

اين ابراز احساسات و فريادهاى شعفى كه از جمعيت بر می‏خاست، شكوه و ابهت بى ‏مانندى به آن اجتماع بزرگ مى‏ بخشيد. در اين حال حضرت فرمود: به من تبريک بگوييد، به من تهنيت بگوييد، زيرا خداوند مرا به نبوّت و اهل بيتم را به امامت اختصاص داده است.


ب) آموزش تبريک غدير از امام صادق‏ عليه السلام

جالب است كه نه فقط دستور تبريک در روز غدير به ما داده شده بلكه كيفيت آن را هم به ما ياد داده ‏اند، تا ابعاد اعتقادى اين روز بزرگ را در تهنيت ‏گويى آن به كار بريم. در اين باره امام صادق‏ عليه السلام مى ‏فرمايد: هر گاه در اين روز برادر مؤمن خود را ملاقات كردى بگو:

الحَمدُ للَّهِ الَّذى اَكرَمَنا بِهذَا اليَومِ وَ جَعَلَنا مِنَ المُؤمِنينَ، وَ جَعَلَنا مِنَ المُوفينَ بِعَهدِهِ الَّذى عَهِدَهُ اِلَينا وَ ميثاقِهِ الَّذى واثَقَنا بِهِ مِن وِلايَةِ وُلاةِ اَمرِهِ وَ القُوّامِ بِقِسطِهِ وَ لَم يَجعَلنا مِنَ الجاحِدينَ وَ المُكَذِّبينَ بِيَومِ الدّينِ:

شكر خدايى را كه ما را به اين روز گرامى داشته و ما را از مؤمنان و از وفاداران قرار داده به پيمانى كه با ما بسته و عهدى كه درباره واليان امرمان و برپا دارندگان عدالت از ما گرفته، و ما را از منكران و تكذيب كنندگان روز قيامت قرار نداده است.[۱۰۰]

ج) آموزش تهنيت غدير توسط امام رضا عليه السلام

تبريک غدير بايد به معناى سپاسگزارى از نعمت عظيم ولايت باشد، كه امام هشتم ‏عليه السلام اين كيفيت تبريک غدير را به ما آموخته مى‏ فرمايد: در اين روز به يكديگر تهنيت و تبريک بگوييد، و هر گاه برادر مؤمن خود را ملاقات كرديد چنين بگوييد:

الحَمدُ للَّهِ الَّذى جَعَلَنا مِنَ المُتَمَسِّكينَ بِوِلايَةِ اَميرِالمُؤمنينَ‏ عليه السلام: سپاس خدايى را كه ما را از تمسک كنندگان به ولايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام قرارداده است.[۱۰۱]

د) رسميت عيد غدير به امر پيامبر صلى الله عليه و آله[۱۰۲]

پس از بازگشت به مدينه، پيامبر صلى الله عليه و آله نه فقط روز غدير را «عيد رسمى» اعلام كرد كه آن را «اعظم اعياد» ناميد، بدين معنى كه در طول سال اسلامى هيچ مناسبت فرخنده و شادى آورى بالاتر از آن نيست. در اين باره فرمود:

روز غدير بهترين اعياد امت من است و آن همان روزى است كه خداوند تعالى به من دستور داد برادرم على بن ابى‏ طالب را براى امتم منصوب نمايم تا بعد از من به وسيله او هدایت شوند. غدير روزى است كه خدا دين را در آن كامل كرد و نعمت را در آن بر امتم به كمال رساند و اسلام را به عنوان دين آنان راضى شد.

من على را عَلَم و علامت براى امتم در زمين منصوب نكردم مگر بعد از آنكه خداوند نام او را در آسمان ‏ها مشهور كرد و ولايت او را بر ملائكه‏ اش واجب فرمود.


هـ) دستور عيد گرفتن غدير به على‏ عليه السلام[۱۰۳]

پيامبر صلى الله عليه و آله نه تنها عيد بودن غدير را رسماً اعلام كرد، بلكه به طور خاص دستور عيد گرفتن اين روز را براى بعد از خود به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام وصيت فرمود، و جالب‏ تر اينكه سابقه اين عيد را قبل از وقوع آن در زمان نمايندگان و حجج الهى خبر داد كه به امر خدا به بزرگداشت اين روز اقدام مى‏ كردند. آن حضرت در اين باره فرمود:

انبياء هم چنين مى‏ كردند و به جانشينان خود وصیت مى ‏كردند كه اين روز را عيد بگيرند.


و) نام‏گذارى رسمى غدير به «يوم الولاية»

گذشته از «عيد» قرار دادن و «افضل اعياد» ناميدنِ غدير، سه روز گرامى داشتن غدير و رسميت نام «ايام الولاية» براى آن، جهت ديگرى است كه در تاريخ اسلام میدرخشد. اين عنوان در لسان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام آمده كه فرمود:

خداوند با ولايت من دين اين امت را كامل نمود و نعمت ‏ها را بر آنان تمام كرد، و اسلامشان را مورد رضايت قرار داد، هنگامى كه در «يوم الولاية» به پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: يا محمد، به مردم خبر ده كه امروز دينشان را كامل كردم و نعمتم را بر آنان تمام نمودم و اسلام را به عنوان دينشان راضى شدم.[۱۰۴]

اين عنوان براى روز غدير به قدرى مشهور بوده كه حتى ابوبكر بدان اقرار كرده، آنجا كه به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله در «ايام الولاية» در غدير تو را صاحب اختيار ما قرار داد.[۱۰۵]


ز) جشن رسمى غدير توسط اميرالمؤمنين ‏عليه السلام[۱۰۶]

اجراى رسمى جشن غدير به صورت حكومتى اولين بار در خلافت ظاهرى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام دقيقاً ۲۵ سال بعد از غدير اتفاق افتاد. در واقع سفارشى كه پيامبر صلى الله عليه و آله درباره عيد گرفتن غدير به اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فرموده بود در طول ربع قرن با حكومت سقيفه امكان اجرا نداشت. روزگارى كه آن حضرت به خلافت ظاهرى رسيد، به بهانه جمعه توانست عزت غدير را با خطبه نماز جمعه از زير خاک هاى سياه سقيفه بيرون كشد و مطالب مفصلى درباره آن بيان كند كه بسيارى از مردم آن را متعجبانه مى‏ شنيدند.

ماجرا هنگامى رخ داد كه يک سال روز غدير مقارن روز جمعه شد. در آن روز اميرالمؤمنين‏ عليه السلام خطبه نماز جمعه را به مسئله غدير اختصاص داد و به خصوص درباره رسميت آن سخن گفت و و با اشاره به جمع شدن دو عيد رسمى اسلام در تقويم آن روز، فرمود:

خداوند در اين روز دو عيد عظيم و بزرگ را براى شما جمع كرده است... . خداوند دينى را قبول نمى ‏كند مگر با ولايت آنكه به ولايتش دستور داده و اسباب اطاعتش با تمسک به دستاويزهاى او و اهل ولايتش نظام مى ‏يابد.

اين است كه خداوند در روز غدير بر پيامبرش فرستاد آنچه بيانگر اراده ‏اش درباره انتخاب شدگانش بود و به او دستور ابلاغش را داد ... ، و براى او حفظ از منافقين را ضمانت نمود.

خداوند دينش را كامل كرد و چشم پيامبرش و مؤمنين و تابعين را روشن ساخت. امروز روز عظيم ‏الشأنى است...، و روز كمال دين است.

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام حتى به اين مقدار اعلام عمومى عيد غدير هم اكتفا نكرد. بلكه با تداركى كه از قبل توسط امام مجتبى‏ عليه السلام ديده شده بود، مردم را براى پذيرايى به خانه آن حضرت دعوت كرد.

پس از نماز جمعه، حضرت به همراه مردم به مجلس جشنى رفتند كه امام حسن‏ عليه السلام در منزلشان گرفته بودند و در آنجا اطعام و پذيرايى مفصلى از شركت كنندگان به عمل آمد.

ح) افضليت غدير بين سه عيد رسمى

در زمان‏ هاى بعد از غدير كه دوران سياه معاويه و بنى ‏اميه پيش آمد، رسميت عيد غدير زير خاک هاى سقيفه دفن شد، تا روزگار امام صادق‏ عليه السلام كه با انقراض بنى ‏اميه و قبل از قدرت گرفتن بنى‏ عباس حضرت توانست بار ديگر به احياى رسميت غدير بپردازد.

آن حضرت از يک سو اهمیت سُرور در اين روز را مطرح كرد و فرمود: روز غدير، روز شريف و عظيمى است ... . اين روز، روزِ عيد و شادى و سرور است.[۱۰۷]

از سوى ديگر عيد الهى بودن اين روز را بيان كرده فرمود: روز غدیر خم روزى است كه خداوند آن را براى شيعيان و محبين ما عيد قرار داده است.[۱۰۸]

سپس عنوانِ بزرگ‏ترين عيد الهى را براى غدير به ميان آورد و فرمود: عيد غدير عيد اللَّه اكبر (يعنى عيد بزرگ خداوند) است.[۱۰۹]

نهايتاً افضليت غدير را بر ساير اعياد رسمى اسلام مطرح كرده فرمود: عيد غدير خم از عيد فطر و قربان و روز جمعه و روز عرفه افضل است، و نزد خداوند منزلت والاترى دارد.[۱۱۰]

ط) جشن رسمى دوستان غدير توسط امام رضا عليه السلام[۱۱۱]

اگر همه مسلمانان به رسميت عيد غدير و اهميت آن كه توسط شخص پيامبر صلى الله عليه و آله بيان شده توجه ندارند، لااقل دوستان اهل‏ بيت ‏عليهم السلام بايد بدانند كه غدير روز جشن رسمى آل محمد عليهم السلام است.

امام رضا عليه السلام با تأكيد بر اين مسئله فرمود: اين روز، روز عيدِ اهل ‏بيت محمد عليهم السلام است.[۱۱۲]

امام هادى‏ عليه السلام نيز در اين باره فرمود: روزِ غدير روز عيد است، و افضل اعياد نزد اهل‏ بيت و محبّان ايشان به شمار مى‏ آيد.[۱۱۳]

ثامن الائمه‏ عليه السلام گذشته از آن اعلام رسمى، شخصاً جشن غدير را در جمع دوستان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام برپا ساخت. اين رسميت هم با دعوت و پذيرائى دوستان تحقق يافت، و هم با فرستادن هدايا به منازل آنان در محيط خانواده ‏ها رسميت غدير احيا شد.

۶. استفاده از فرصت‏ هاى حساس در تبليغ غدير

همه عادت كرده ‏ايم كه تبليغ را در شرايط مساعد انجام دهيم. هنگام درگيرى با دشمن يا در حال غلبه جبهه مخالف و يا در هياهو و غوغاى اراذل معمولاً كار تبليغ را تعطيل مى‏ كنيم، تا اوضاع آرام شود و گوش شنونده ‏اى پيدا شود و با آرامش به كار تبليغ بپردازيم.

اما شيوه معصومين‏ عليهم السلام در تبليغ غدير نشان مى ‏دهد كه در پيچيده ‏ترين شرايط و در اوج غلبه و قدرت نمايىِ دشمن، دست از تبليغ غدير برنداشته ‏اند. در واقع اگر از اجراى عملىِ غدير باز مانده ‏اند لااقل فرهنگ آن را منتقل كرده ‏اند، حتى اگر توسط دشمن يا ناظرين بى‏ تفاوت ماجراها بوده است.

اين روش ابلاغ غدیر توسط مقام عصمت، موقعيت ‏هاى فوق حساسى را نشان مى ‏دهد كه فراتر از باور است! چه كسى باور مى ‏كند كه از پشت در آتش زده صداى فاطمى به تبليغ غدير بلند باشد؟

آيا در باور مى‏ گنجد كه پس از ضرب و جرح زهرا عليها السلام و آوردن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام با طنابى در گردن براى بيعت اجبارى، در حالى كه شمشيرها بر سر آن حضرت بالا رفته و فرياد اوباش سقيفه بلند است، كلمه غدير بر زبان على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام جارى شود؟

چگونه مى‏ توان باور كرد روزى را كه معاويه فاتحانه وارد كوفه شده و غوغاى صلح برپاست، امام مجتبى‏ عليه السلام در برابر او و بر فراز منبر مسجد كوفه فرياد غدير سر دهد؟

آيا باور داريد كه امام كاظم‏ عليه السلام در زندان هارون وقتى در برابر او قرار مى ‏گيرد سخن از غدير به ميان مى ‏آورد؟

در نگاهى ديگر در مجلسى كه مردان سقيفه ‏نما با گذشت سه ماه به عيادت پهلوى شكسته فاطمه ‏عليها السلام آمده‏ اند، و يا در شورايى كه پنج نماينده سقيفه براى تعيين خليفه جمع شده ‏اند، و يا اجتماعى كه گروهى از ياران داغ صحيفه براى ناسزا گفتن به صاحب غدير نزد معاويه جمع شده ‏اند، نام زيباى غدير گوش‏ ها را پر مى‏ كند و حضرت زهرا و اميرالمؤمنين و امام حسن‏ عليهم السلام غدير را به عنوان بزرگ‏ترين حجت در برابر آنان قرار مى‏ دهند.

ابلاغ غدير در ميدان‏ هاى جنگ جمل و صفين[۱۱۴]، و نيز به صورت نامه به دشمن[۱۱۵]، و همچنين در ميدان بزرگ كوفه براى مردمى خو گرفته با سقيفه و انحراف، جلوه ‏هاى ديگرى از اين زمان‏ ها و مكان‏ هاى حساس است كه از تبليغ غدير در آنها فروگذار نشده است.

همه اينها شرايط ويژه و حساسى است كه تبليغ غدير در آنها از شيوه ‏هاى مؤثر و ماندگار در اين انجام وظيفه مهم است، و به ما -  كه هرگز در موقعيت‏ هايى بدان حساسيت قرار نخواهيم گرفت -  مى ‏آموزد كه حداكثر استفاده را از فرصت‏ ها به خصوص موقعيت‏ هاى حساس براى ابلاغ غدير بنماييم؛ و هرگز منتظر آماده شدن تمام شرايط و زمينه‏ ها براى تبليغ آن نباشيم.

آثار مثبت اين هجوم تبليغاتى براى غدير، هم بين دوستان غدير و هم در برابر دشمنان آن كاملاً مشهود است، و درس غدير رسانى را در روزگارى كه همه شرايط براى ما آماده است، به ما مى ‏آموزد! پانزده مورد از اين فرصت‏ هاى حساس در تبليغ غدير را بر مى‏ شماريم:

الف) از پشت در آتش زده[۱۱۶]

در شرايط بسيار حساسِ حمله به خانه حضرت زهرا عليها السلام، آمدن حضرت براى پاسخ آتش افروزان عجيب بود. در چنين موقعيتى فاطمه‏ عليها السلام اين برخورد دردمنشانه سقيفه را عكس ‏العملى در مقابل غدير دانست، و شكستى كه از اميدهاى نااميد شده آنان چشيده ‏اند. در اين باره فرمود:

گويا شما نمى ‏دانيد پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم چه فرمود؟! به خدا قسم در آن روز براى على بن ابى‏ طالب پيمان ولايت را بست تا بدان وسيله اميد شما را از آن قطع كند.

ب) در حال بيعت به زور طناب و شمشير[۱۱۷]

شايد براى هيچ يک از انبيا و اوصيا شرايط حساسى مانند ساعات طناب بر گردن على‏ عليه السلام انداختن و براى بيعت اجبارى آوردن پيش نيامده باشد. شكستن شجاعتِ تصنّعىِ سقيفه شمشيرى به تيزى غدير مى‏خواهد تا عربده «بيعت كن وگرنه تو را میكشيم» را خفه كند و صداى مظلوميت را به گوش ناشنوايان ضد غدير برساند و بگويد:

اى مسلمانان، اى مهاجرين و انصار، شما را به خدا قسم مى ‏دهم آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله نشنيديد كه در روز غدير خم چه مى‏ فرمود؟!!


ج) در عيادت غير مترقبه نمايندگان سقيفه[۱۱۸]

روزهاى غربتِ غريب مدينه كه هيچ كس به عيادت فاطمه‏ عليها السلام نمى‏ آمد با يک ماجراى غير مترقبه رو به رو شد. عده‏اى از زنان اهل سقيفه و به دنبال آن گروهى از مردانشان به عيادت آمدند در حالى كه عدم اطلاع از حجت‏ هاى على‏ عليه السلام را بهانه آورده بودند.

حضرت در آن مجلس حساس كه ياران دشمن براى سرپوش گذاشتن بر بيعت خود با دشمن غدير آمده بودند، مُهر بطلان بر هر گونه عذرى زد و فرمود: آيا پدرم در روز غدير خم براى احدى عذرى باقى گذاشت؟!


د) در شوراى فرمايشى عمر براى ادامه غصب خلافت[۱۱۹]

نقشه عمر براى خلافتِ عثمان از قبل تنظيم شده بود. در شوراى طرفدارانِ غصبِ خلافت، موقعيتى بسيار حساس پيش آمد كه باطل بودن چنين شورايى را براى تعيين خليفه با استدلال به غدير به همه اعلام كرد. قسم دادن در چنين شرايطى به اين مهم كمک كرد، به خصوص پس از اقرار اهل شورايى كه از سوى عمر بن خطاب تعيين شده بودند. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به آنان فرمود:

شما را به خدا قسم مى ‏دهم، آيا در بين شما غير از من كسى هست كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم او را به امر خداوند منصوب كرده و فرموده باشد: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، فَليُبَلِّغِ الشاهِدُ الغائِب؟

همه اقرار كردند و گفتند: كسى جز تو صاحب اين فضيلت نيست.

به اقتضاى حساسيت آن لحظات، حضرت بُعد ديگرى از غدير را مطرح كرده در ادامه قسم دادنش فرمود:

آيا كسى غير از من در بين شما هست كه پيامبر صلى الله عليه و آله در جحفه، كنار درختان غدير خم به او فرموده باشد: هر كس تو را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كس مرا اطاعت كند خدا را اطاعت كرده است؛ و  هر كس از تو سرپيچى كند مرا عصيان نموده و هر كس از من سرپيچى كند از خداى تعالى سرپيچى كرده است؟

همه در پاسخ به قسم دادن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام اقرار كردند و گفتند: كسى جز تو صاحب اين مقام نيست.


هـ) در جنگ با همسر پيامبر صلى الله عليه و آله[۱۲۰]

در جنگ جمل كه طلحه و زبير همسران خود را در خانه گذاشته و همسر پيامبر صلى الله عليه و آله را در ميان ۱۲۰۰۰۰ نامحرم وسط نيزه‏ها و شمشيرهاى ميدان جنگ آورده بودند، موقعيت حساسى براى معرفى صاحب ولايت با حجت غدير بود.

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام شرايط را حساس‏تر كرد و طلحه را به وسط ميدان جنگ فراخواند. او را پيش چشم همه محاكمه كرد و فرمود: تو را به خدا قسم مى ‏دهم، آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدى كه مى‏فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ؟ طلحه گفت: آرى. حضرت فرمود: پس چرا به جنگ من آمده‏ اى؟! گفت: در خاطرم نبود!! سپس طلحه به لشكر خود بازگشت!!!


و) در حركت براى جنگ با معاويه[۱۲۱]

سقيفه كارى كرد كه مردم وجوب اطاعت از على‏عليه السلام را فراموش كردند. اكنون روزى بود كه بايد اين اصل اعتقادى به مردم تفهيم مى‏ شد تا در مقابل معاويه از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام اطاعت كنند. حركت براى صفين با خطابه ‏اى لايق اين موقعيت حساس آغاز شد:

اى مهاجرين و انصار ! ... آيا بر شما واجب نيست كه مرا يارى كنيد؟ آيا امر من بر شما واجب نيست؟ آيا نمى‏ دانيد كه بيعت من بر حاضر و غايب شما لازم شده است؟ پس چرا معاويه و اصحابش در بيعت من خلل وارد مى‏ كنند؟ ... آيا سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را نشنيديد كه در روز غدير درباره ولايت و صاحب اختيارى من مى‏ فرمود؟!


ز) بر منبر در ميدان جنگ صفين[۱۲۲]

آن سوى ميدان جنگ معاويه با پرچم ضد غدير و اين سو على‏ عليه السلام با عَلَم ولايتِ الهى. شرايط حساسى براى يک خطابه غديرى پيش آمده كه بايد غير منتظره آن را ايراد كرد، در حالى كه مهاجرين و انصار و نيز فرستادگان معاويه حضور داشته باشند، تا خبرها را براى آن سوى ميدان ببرند. اينک بر فراز منبر اميرِ غدير قرار دارد كه مردم را قسم مى ‏دهد و مى‏ گويد:

شما را به خدا قسم درباره قول خداوند: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا اَطيعوا اللَّهَ وَ ...»[۱۲۳]و آيه «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...»[۱۲۴]... كه خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد به مردم بفهاند كه اين آيات درباره چه كسانى نازل شده و ولايت را براى آنان تفسير كند ... .

آن حضرت هم مرا در غدير خم منصوب كرد ... ، و فرمود: اى مردم، خداوند صاحب اختيار من، و من صاحب اختيار مؤمنين هستم و اختيارم بر مؤمنين از خودشان بيشتر است. اَلا فَمَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ... .


ح) در پاسخ به تكبر معاويه[۱۲۵]

اگر معاويه كه نَه نسبى و نَه سابقه ‏اى و نَه آبرويى دارد، به خود جرئت دهد كه بر درياى فضائل يعنى على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام فخرفروشى كند، بايد اذعان كرد كه شرايط حساسى در تاريخ اسلام پيش آمده كه بايد با آن مقابله كرد.

با در نظر گرفتن اين حساسيت، اميرالمؤمنين ‏عليه السلام هم كارى كه تا آن روز براى غدير نكرده بود انجام داد. شعرى سرود و براى معاويه فرستاد كه يک بيت آن درباره غدير بود:

وَ اَوجَبَ لى وِلايَتَهُ عَلَيكُم

رَسولُ ‏اللَّهِ يَومَ غَديرِ خُمٍّ

يعنى: پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم ولايت خود بر شما را، براى من نيز واجب كرد.

معاويه هم حساسيتِ پاسخ اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را دريافت و دستور داد نامه حضرت را از بين ببرند، تا مبادا اهل شام آن را بخوانند و تمايل به آن حضرت پيدا كنند!

ط) در حكومت غدير و حيات صاحب غدير[۱۲۶]

شايد فرصت ديگرى پيش نيايد كه يک اتمام حجت كامل عيار عمومى براى غدير در جمع حاضران انجام شود. پس تا صاحب غدير زنده است و قدرت را در دست دارد حساس‏ ترين زمان براى اجراى اين هدف است، كه يک روز هم نبايد آن را به تأخير انداخت. بايد مجلسى لايق اين هدف و اين موقعيت پر حساسيت تنظيم كرد، كه از نظر مكان و افراد پاسخگو باشد همان گونه كه گفته‏ هاى چنين مجلسى بايد با اهداف آن تطابق كامل داشته باشد.

به دليل همين حساسيت، مكان چنين مجلسى ميدان بزرگ كوفه در فضاى باز تعيين شد، كه از نظر موقعيت جغرافيايى مركزى‏ترين نقطه پايتخت كشور پهناور اسلام بود، كه شامل حجاز و عراق و شام و ايران مى‏ شد. ميدانى كه دقيقاً كنار مسجد كوفه و دار الاماره قرار داشت و جايى وسيع ‏تر و همگانى ‏تر و حساس ‏تر از آن وجود نداشت.

از نظر افراد صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله كه در غدير حاضر بودند، چه از دوستان غدير و چه از مخالفين آن به مجلس دعوت شدند، تا گذشته از حضور در مجلس درباره آن شهادت دهند، و بايد پيش بينى مى‏ شد كه اگر به نيت تخريب غدير درباره آن شهادت ندادند چه عكس ‏العملى انجام شود.

مجلسى عظيم و غير عادى تشكيل شد، كه تا آن زمان مردم تجربه نكرده بودند. در ميدان بزرگ كوفه سيل عظيم جمعيت آمدند و در برابر منبرى آماده نشستند، و در رديف ‏هاى اول جلوى منبر حاضرين در غدير را نشاندند.

با آماده شدن مجلس، اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به عنوان حاكم مطلق كشور بزرگ اسلام بر فراز منبر قرار گرفت و صحابه را درباره غدير دو گونه قسم داد. يكى اينكه به اصل واقعه غدير شهادت دهند و ديگر اينكه جزئيات ماجرا را براى مردم بازگو كنند.

حضرت در آن موقعيت استثنائى، حاضرين غدير را از اين جهت كه به صورت سمعى و بصرى در غدير حاضر بوده‏ اند و با تمام وجود در همه مراحل آن ماجرا حضور داشته و آن را به طور ملموس شاهد بوده ‏اند، ملزم كرد كه مشاهدات خود را براى نسلى كه در آن روز نبوده ‏اند بازگو كنند. خطاب حضرت چنين بود:

به خدا قسم مى‏ دهم باقيماندگان از كسانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله را ديده ‏اند، و در روز غدير خم در بازگشت از حجةالوداع از آن  حضرت شنيده‏ اند كه درباره من -  در حالى كه دستان مرا بلند كرده بود -  فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ وَ اَحِبَّ مَن اَحَبَّه. قسم مى ‏دهم هر كس اين واقعه را حاضر بوده و به چشم خود ديده و به گوش خود شنيده برخيزد و شهادت دهد.

پس از اين كلام حضرت، حساسيت مجلس هنگامى بيشتر شد كه عده زيادى از صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله كه حداقل سى نفر ذكر شده ‏اند، برخاستند و غدير را آن چنان كه ديده بودند بازگو نمودند و شهادت خود را نسبت به آن اعلام كردند.

حساسيت ديگرى كه اين مجلس با آن همه اهميت پيدا كرد كوتاهى چند نفر از صحابه در شهادت درباره غدير بود. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ديد چند نفر از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله براى شهادت برنخاستند، و گويى سكوت آنان توجه مردم را جلب كرده بود.

لذا حضرت نگذاشت تأثير منفى اين حركت منافقانه غدير را بشكند و فرمود: جلوى اين منبر چهار نفر از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله هستند (كه از آنها انتظار شهادت دادن مى‏ رود) كه عبارتند از انس بن مالک و براء بن عازب و اشعث بن قيس و خالد بن يزيد!

سپس از آنان خواست تا عذر خود را در اين باره بر زبان آورند تا همه بشنوند. اين بود كه رو به آنان كرده فرمود: شما كه در غدير حاضر بوده ‏ايد چرا بر نمى‏ خيزيد و شهادت نمى‏ دهيد؟ گفتند: سنّ ما بالا رفته و فراموش كرده ‏ايم!!!

حضرت رو به آنان كرده فرمود: اى انس، اگر از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده‏ اى كه فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، و امروز بر نمى‏ خيزى براى من به ولايت شهادت دهى، از دنيا نروى مگر آنكه به بَرَص (پيسى) مبتلا گردى كه نتوانى آن را پنهان كنى.

و تو اى اشعث، اگر از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدى كه مى ‏فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، و امروز براى من به ولايت شهادت نمى ‏دهى، از دنيا نروى مگر آنكه خداوند چشمانت را كور كند.

و اما تو اى خالد بن يزيد، اگر از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده ‏اى كه مى ‏فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ و امروز به ولايت براى من شهادت نمى ‏دهى، خدا تو را به مرگ جاهليت بميراند.

و اما تو اى براء بن عازب، اگر از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده ‏اى كه مى ‏فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، و امروز به ولايت من شهادت نمى‏ دهى، خدا تو را در همان جايى كه از آن هجرت كرده ‏اى (يعنى سرزمين يمن) بميراند.

چهار نفر ديگر هم بودند كه براى شهادت برنخاستند: زيد بن ارقم، جرير بن عبداللَّه بجلى، يزيد بن وديعه، عبدالرحمن بن مدلج. حضرت هر يک از آنان را نيز نفرين كرد.

اين نفرين براى احياى غدير و اثبات دروغ آنان در عذر بى ‏جايشان، از لسان كسى انجام شد كه مستجاب الدعوه بود و همه به اين مطلب اعتراف داشتند؛ و هر هشت نفر به نفرين اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مبتلا شدند.

اين بود بزرگ‏ترين و مهم‏ترين مجلس تاريخ بعد از واقعه غدير خم، كه در شهر صاحب غدير يعنى كوفه با شكوه و عظمت و و حساسيت تمام برگزار شد؛ و آميخته ‏اى از معجزه و اتمام حجت و ابلاغ را در زمينه غدير با حضور اميرِ غدير به انجام رساند.


ى) بر منبرى مقابل معاويه[۱۲۷]

ورود معاويه به كوفه در صلح امام حسن ‏عليه السلام به معناى پيروزى ظاهرى سقيفه در مقابل غدير بود. موقعيت هم براى سقيفه و هم براى غدير بسيار حساس و سرنوشت ساز بود؛ به خصوص هنگامى كه قرار شد حضرت بر فراز منبر قرار گيرد و سخنانى در غوغاى صلح ايراد فرمايد.

در چنين شرايط فوق ‏العاده ‏اى، امام مجتبى‏ عليه السلام غلبه ظاهرى سقيفه را با حقيقت هميشه غالب غدير مقابله كرد و سربلندى ابدى غديريان را از گذشته تاريخ تا آينده ‏هاى آن اعلام كرد و فرمود:

بنى‏ اسرائيل هارون را رها كردند و تابع سامرى شدند در حالى كه مى‏ دانستند او خليفه موسى است. اين امت نيز پدرم را رها كردند و با غير او بيعت كردند در حالى كه خودشان ديدند كه پيامبر صلى الله عليه و آله پدرم را در روز غدير خم منصوب فرمود و به آنان دستور داد كه حاضرانشان به غايبان خبر دهند.


ک) در مجلسِ اهانت به صاحب غدير[۱۲۸]

حليم آل طه امام مجتبى‏ عليه السلام مجبور به حضور در مجلسى شد كه به آن حضرت و پدر بزرگوارش ناسزا گفتند. اينان جز معاويه و عمروعاص و گروهى از سابقه‏ داران سقيفه كسان ديگرى نبودند.

آن قدر بى‏ مقدار و بى ‏ادب بودند كه لياقت پاسخ نداشتند، ولى آن شرايط حساس بستر مناسبى براى تبليغ غدير و ياد دو شهيدِ غدير بود؛ چرا كه تا امروز گفتگوهاى آن مجلس ضبط شده و ميليون‏ ها نفر آن را شنيده ‏اند. امام حسن‏ عليه السلام پس از جسارت ‏هاى آنان سخن آغاز كرد و ابتدا غدير را مطرح كرده فرمود:

پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه بر فراز منبر بود على‏ عليه السلام را فرا خواند. سپس او را با دستانش گرفت و فرمود: اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ. خدايا هر كس با على دشمنى كند براى او در زمين نشيمنگاهى و در آسمان راه صعودى قرار مده، و او را در پايين ‏ترين درجه آتش قرار ده.

اما تو اى مغيره، فاطمه دختر پيامبر را زدى به گونه‏اى كه بدن او را خونين نمودى، و فرزندى كه در رحم داشت سقط نمود. تو اين كار را براى خوار كردن رسول ‏اللَّه و مخالفت با امر او و شكستن حرمتش انجام دادى؛ چرا كه پيامبر به او فرموده بود: اَنتِ سَيِّدَةُ نِساءِ اَهلِ الجَنَّةِ. خدا را تو را به آتش خواهد برد، و وبال اين جنايتى كه گفتم را بر تو نازل خواهد كرد.


ل) در مقابله با يكى از اركان فرهنگى سقيفه[۱۲۹]

حسن بصرى از محدثان سقيفه است كه با نفاق خود گفته‏ هايش را مقبول همه قرار می‏داد و دورويى او براى همه معلوم بود. او كه عمرى طولانى نمود و از زمان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام تا امام باقر عليه السلام زنده بود، ادعاى تقدس نيز داشت.

يكى از موارد نفاق او در تفسير آيات قرآن بود كه در اين جهت نيز شهرتى به دست آورده بود. او آيات مربوط به اهل‏ بيت‏ عليهم السلام را بيان نمى‏ كرد و درباره آنها به ابهام مى‏ گذراند، و اين كار او ضربه سنگينى به رواج فرهنگ اهل ‏بيت‏ عليهم السلام در ميان مردم میزد.

در چنين شرايط حساسى كه حسن بصرى خود را در اجتماع به عنوان يک مرجع علمى معرفى كرده بود، در مجلس امام باقر عليه السلام آيات غدير مطرح شد و سكوتى كه حسن بصرى درباره آنها به خرج می‏دهد. مردى به نام اعشى عرض كرد: حسن بصرى آيه «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ...» را مى‏ خواند و مى ‏گويد درباره مردى نازل شده و نام او را نمى‏ گويد!

حضرت موقعيت را مغتنم شمرده و از همين فرصت تبليغ غدير را نشانه رفت و فرمود: او را چه شده است خدا نمازش را قبول نكند. اگر مى‏ خواست خبر مى‏داد درباره چه كسى نازل شده است. جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و عرض كرد: خداوند به شما امر مى‏ كند امتت را راهنمايى كنى كه وليّشان كيست و اين آيه را نازل كرد.

پيامبر صلى الله عليه و آله هم قيام كرد و دست على بن ابى‏ طالب عليه السلام را گرفت و بلند كرد و فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ.


م) در سفر مكه كنار بركه غدير[۱۳۰]

سفر حج و راه مدينه تا مكه و عبور از غدير. امام معصوم‏ عليه السلام از پايگاه امامت غدير در حال عبور است. فرصتِ كاملاً حساسى است تا ناگفته‏ هايى از غدير براى آنان كه فقط گوشه ‏هايى از واقعه را شنيده ‏اند ترسيم شود؛ آن هم با نشان دادن موقعيت‏ هاى اتفاقاتى كه در آنجا افتاده است.

امام صادق ‏عليه السلام پس از طى ۲۰۰ كيلومتر از مدينه به مسجد غدير رسيدند. حضرت به بازسازى صحنه غدير پرداخته با نگاهى به سمت چپ مسجد فرمود: آنجا جاى پاى پيامبر صلى الله عليه و آله است هنگامى كه مى ‏فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ. سپس نگاهى به سوى ديگر مسجد كرد و فرمود: آنجا جاى خيمه ابوبكر و عمر و سالم مولى ابى‏ حذيفه و ابوعبيده جرّاح است. سپس صحنه ‏اى از حركات منافقين در مجلس ۱۲۰۰۰۰ نفرى خطابه غدير را مطرح كرد و فرمود:

آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله را ديدند كه دستان على ‏عليه السلام را بلند كرده به يكديگر گفتند: چشمانش را بنگريد كه چگونه مى‏گردد گويا چشم ديوانه است! جبرئيل هم با اين آيه نازل شد: «وَ اِن يَكادُ الَّذينَ كَفَروا لَيُزلِقونَكَ بِاَبصارِهِم لَمّا سَمِعوا الذِّكرَ وَ يَقولونَ اِنَّهُ لَمَجنونٌ، وَ ما هُوَ اِلاّ ذِكرٌ لِلعالَمينَ»: «كسانى كه كافر شدند آنگاه كه ذكر را مى‏ شنوند از روى غضب نگاه‏ هاى تندى به تو مى ‏كنند و مى‏ گويند: او ديوانه است، ولى آن جز ذكرى براى جهانيان نيست».


ن) در برابر هارون در اوج خلافت سقيفه[۱۳۱]

هارون كه خود را در قله خلافت سقيفه نشانده و به آفتاب مى‏ گويد: هر جا سير كنى از مملكت من خارج نيستى، امام كاظم‏ عليه السلام را كه امام غدير است فرا مى‏ خواند و در همين زمينه از آن حضرت سؤال مى‏ كند.

زمينه بسيار حساسى براى تبليغ غدير است، و جا دارد عصاره و چكيده غدير بر زبان آورده شود. حضرت در پاسخ تمام عرض و طول حكومت هارون را گوشه ‏اى از حكومت الهى خود اعلام كرده فرمود:

ما مى ‏گوييم ولايت همه خلايق با ماست، كه ولايت دين است و اين جاهلان آن را پادشاهى مى ‏پندارند ... ، و ما اين ادعا را از كلام پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير خم مى ‏نماييم كه فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ.

س) در نجف در عيد غدير[۱۳۲]

با جنايات سقيفه، امامان غدير كِى مى ‏توانستند روز غدير را به زيارت صاحب غدير اختصاص دهند، تا چه رسد به اينكه زيارتنامه غديرى به مردم بياموزند؟

موقعيت بسيار حساسى بود كه امام على النقى‏ عليه السلام در سالى كه معتصم عباسى آن حضرت را از مدينه به سامرا تبعيد كرد، در روز عيد غدير بتواند به كوفه بيايد. سپس در نجف اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را زيارت كند و زيارت نامه مفصلى كه يک دور كامل اعتقادى درباره فرهنگ غدير است بخواند و ماجراى غدير را ضمن آن به ما بياموزد و خطاب به جدش اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بفرمايد:

من شهادت مى‏ دهم كه پيامبر صلى الله عليه و آله آنچه درباره تو از سوى خدا نازل شده بود ابلاغ كرد و امر خدا را امتثال نمود و اطاعت و ولايت تو را بر امتش واجب كرد و براى تو از آنان بيعت گرفت و تو را صاحب اختيار مؤمنين قرار داد، همان گونه كه خداوند اين مقام را براى تو قرار داد. سپس خدا را بر اين مطلب شاهد گرفت و فرمود: آيا فرمان الهى را به شما رساندم؟ گفتند: آرى رساندى. فرمود: خدايا شاهد باش و تو براى شاهد بودن و قضاوت بين بندگان كافى هستى.

من شهادت مى‏ دهم كه خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد تا صاحب اختيارىِ تو را بر امت علناً اعلام كند تا مقام شامخ تو را بلندتر نمايد و برهان و دليل تو را اعلان نمايد و سخنان باطل را خط بطلان كشد و عذرها را قطع نمايد.

آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله از فتنه فاسقين نگران شد و تقيه از منافقين را مطرح نمود، پروردگار جهان بر او وحى فرستاد كه «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعصِمُكَ مِنَ النّاسِ».

اين بود كه آن حضرت سنگينى سفر را بر خود هموار نمود و در شدت گرماى ظهر بپاخاست و خطبه‏ اى ايراد كرد و شنوانيد و ندا كرد و رسانيد.

سپس از همه آنان پرسيد: آيا رسانيدم؟ گفتند: آرى به خدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش. سپس پرسيد: آيا من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نبوده ‏ام؟ گفتند: آرى. پس دست تو را گرفت و فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ.

۷. اهتمام در نقل حديث غدير

روايت غدير به نقل از همه چهارده معصوم ‏عليهم السلام جهتى مؤثر در ابلاغ غدير است، و نشانگر اهتمام به آن از سوى چنان مقامات با عظمتى است. اين روند در شرايط سخت تقيه ادامه داشته، و اصحاب باوفاى غدير هم به پيروى از ايشان در نقل حقايق غدير تلاشى بى‏ وقفه داشته‏ اند. شش نكته دانستنى در اين رابطه اهميت نقل متون مربوط به حديث غدير را براى ما روشن می‏كند:


الف) حضور جدى اهل ‏بيت ‏عليهم السلام در نقل حديث غدير

با مرورى در احاديث كتاب حاضر در زمينه‏ هاى مختلف غدير، مى‏ يابيم كه همه معصومين‏ عليهم السلام در راه نقل و نشر و ابلاغ حقايق گوناگون غدير گام برداشته ‏اند، و راهكارهاى لازم در اين زمينه را در اختيار ما گذاشته اند.

در سند روايتى از غدير چند تن از معصومين ‏عليهم السلام حضور دارند. امام رضا عليه السلام حديث غدير را از پدرشان حضرت موسى بن جعفر از امام صادق از امام باقر از امام سجاد از امام حسين از اميرالمؤمنين‏ عليهم السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده است.[۱۳۳]

همچنين گروهى از بانوان اهل ‏بيت‏ عليهم السلام به نقل حديث غدير اهتمام ورزيده ‏اند و آن را با اين سند نقل كرده ‏اند: حضرت فاطمه معصومه‏ عليها السلام دختر امام موسى بن جعفر عليه السلام، از فاطمه دختر امام صادق‏ عليه السلام، از فاطمه دختر امام باقر عليه السلام، از فاطمه دختر امام زين العابدين ‏عليه السلام، از فاطمه و سكينه دختران امام حسين‏ عليه السلام، از اُمّ‏ كلثوم دختر فاطمه زهرا عليها السلام از مادرش حضرت فاطمه زهرا عليها السلام حديث غدير را نقل فرموده است.[۱۳۴]


از اينجا بايد يک نتيجه تبليغى بگيريم كه هر اندازه مقام عصمت به موضوعى بيشتر اهميت داده و خود به تبليغ آن پرداخته، ما نيز بايد در آن باره گام برداريم و از ابلاغ آن كوتاهى نكنيم. گويا مقام عصمت مى‏ فرمايد: به ما بنگريد و راه ما را ادامه دهيد. در واقع همه ما در راه «فَليُبَلِّغِ الحاضِرُ الغائِب» تلاش مى‏ كنيم؛ و با نقل روايات غدير اطلاعات مربوط به آن را به كسانى منتقل مى ‏كنيم كه به هر دليلى از آن بى‏ اطلاعند.


ب) راويان غدير بسيار زياد ولى بسيار كم!![۱۳۵]

با در نظر گرفتن تلاش‏هاى بى ‏وقفه‏ اى كه تا قرن پانزدهم براى نقل حديث غدير به ثمر رسيده، اما بايد گفت: روايت كنندگان حديث غدير از يک سو بسيار زياد و از يک سو بسيار كم هستند!

در يک نگاه صد و بيست هزار نفر در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله در بيابان غدير حضور داشتند و حديث غدير را از دو لب مبارک آن حضرت شنيدند؛ اما در نگاه ديگر صد و بيست نفر از صحابه اين حديث را نقل كرده ‏اند!!

اين تعداد راوى و حتى نصف آن در هيچ حديثى در اسلام ديده نمى ‏شود. پس راويان حديث غدير نسبت به روايات ديگر قابل مقايسه نيست. ولى اگر عدد صد و بيست هزار نفرى حاضرين در غدير را در نظر بگيريم راويان آن واقعاً كم هستند. در واقع عده بسيارى از آنان كه مأمور به تبليغ غدير شدند با سكوت خود آن را زير خاک هاى سياه سقيفه پنهان كردند.

با اين همه اوج افتخار شيعه است كه طبق كتب مخالفينش بيشترين تعداد راوى را براى غديرش دارد، و با همين فخر زبان انتقاد گشوده و از سكوت بقيه حاضرين در غدير شكوه دارد!


ج) انتقال فرهنگ غدير با روايت

در طول قرن اول هجرى كه تدوين معارف اسلام و نقل و تدوين حديث و تفسير ممنوعيت رسمى داشت، سينه ‏هاى امين و حافظه ‏هاى قوىِ افراد به مثابه اسناد منتقل كننده غدير عمل مى‏ كرد؛ و به خوبى توانست اين راه صد ساله را بپيمايد و اين وديعه آل‏ محمد عليهم السلام را حفظ كند.

بيش از صد و بيست نفر از صحابه و عِدّه بسيارى از تابعين، واقعه غدير را در محافل بيان مى‏كردند و آن را به نسل‏هاى بعد از خود انتقال مى‏دادند.

به  عنوان نمونه حذيفة بن يمان و زيد بن ارقم متن كامل خطبه غدير را كه بيش از يك ساعت به طول انجاميده و حدود بيست صفحه است، حفظ كرده و براى مردم بازگو كرده ‏اند، تا امروز كه به دست ما رسيده است.

از سوى ديگر اصحاب ائمه ‏عليهم السلام حاملان پيام غدير بودند، و در حضور امامان ‏عليهم السلام اقدام به حفظ و نشر غدير نمودند. اولين كتابى كه با اطلاع معصومين ‏عليهم السلام و در حضور ايشان تأليف شده و غدير را در خود ثبت كرده «كتاب سليم بن قيس الهلالى» است كه در قرن اول تأليف شده و مؤلف آن از اصحاب اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين و امام سجاد عليهم السلام بوده و در سال ۷۶ هجرى از دنيا رفته است.


د) انتقال فرهنگ غدير با تأليف

از اوايل قرن دوم هجرى تبليغ غدير شكلى تازه گرفت و كم كم از روايت به صورت تأليف در آمد، و در اواسط قرن دوم به اولين تأليف مستقل درباره غدير برمى‏ خوريم. آنچه در اين مرحله مشهود است اينكه اكثر كتاب‏ها، مربوط به متون و اسناد خطبه است، و هدف اول مؤلفين استحكام اصل مطلب بوده است.

آنان كه جو خاص فرهنگى را به خوبى لمس مى‏كردند، در مرحله اول دست به كار محكم‏كارى در اسناد و حفظ متون شدند؛ تا نسل‏هاى آينده مدارك لازم را براى تحقيق و موشكافى و بحث و بررسى داشته باشند. اين روند در طول قرن دوم و سوم و چهارم و پنجم اوج خاص داشته و حق آن به خوبى ادا شده است.


هـ) انتقال فرهنگ غدير با تحقيق در سند و متن

از قرن چهارم تحقيق و بحث در متن و سند حديث غدير آغاز شده، و قطعه اصلى خطبه غدير -  كه جمله «مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ» است -  در مناظرات مطرح شده و رجال اسناد و ناقلين حديث غدير به دقت مورد بررسى قرار گرفته است.

كتب بزرگانى همچون شيخ صدوق و سيد مرتضى و شيخ مفيد بهترين شاهد بر اين مدعا هستند. اين تحقيقات در قرن‏هاى چهارم و پنجم و ششم اوج داشته و تا سال هزار همچنان پيش رفته، به طورى كه آثار برجسته‏اى درباره غدير از اين قرون در دست است.


و) شكوفايى علمى در فرهنگ غدير

از اوائل قرن يازدهم هجرى تا امروز با ايجاد ميدان باز علمى، محققين و انديشمندان اسلام تأليفات بسيار مهمى درباره غدير تأليف كرده‏اند و به خوبى از زحمات هزار ساله نتيجه‏گيرى نموده‏اند. در اين دوران تمام جوانب غدير مورد جمع و بررسى و تحقيق قرار گرفت و در هر جنبه‏اى به طور جداگانه كتابى نوشته شده است.

از جمله ارتباط غدير با قرآن، بحث‏هاى مفصل در اسناد غدير، بررسى‏هاى عميق در متن حديث غدير، جمع‏آورى و تدوين اشعار مربوط به غدير و جوانب ديگر آن مورد توجه خاص واقع شد و در هر مورد كتبى تدوين گرديده است.

تحقيقات بزرگانى همچون قاضى شوشترى، علامه مجلسى، شيخ حرّ عاملى، شيخ عبداللَّه بحرانى، سيد هاشم بحرانى، ميرحامدحسين هندى، علامه امينى و بسيارى ديگر از علما، بهترين شاهد اين مدعاست. اين تلاش‏ها ادامه يافته تا زمان حاضر كه شاهد گام‏ هاى علمى فرهنگى بسيار ارزشمندى در مورد غدير هستيم، و پرونده بزرگ آن در قالب‏ هاى نرم ‏افزارى و با انواع شيوه ‏هاى صوتى و تصويرى عرضه مى ‏گردد.


۸. ادبيات غدير

نظم و نثر براى غدير از مؤثرترين شيوه ‏ها در تبليغ فراگير آن است، و اين جهت گيرى در زمان معصومين‏ عليهم السلام با تأكيد خاص و تأييد صريح ايشان پيگيرى شده و راه آينده را در اين باره نشان داده است. به سه مرحله از كار آمدى ادبيات در تبليغ غدير اشاره مى‏ كنيم:


الف) پيامبر صلى الله عليه و آله و على ‏عليه السلام بنيانگذارانِ شعرِ غدير

افتتاح باب شعر و ادب درباره غدير توسط پيامبرصلى الله عليه وآله، بعد از آنكه اعراض آن حضرت از شعر براى همگان معلوم بود، يكى از جهات مؤثر در ابلاغ غدير شد.

اين اقدام تبليغى عجيب اولين بار در غدير خم و در حضور شخص پيامبر صلى الله عليه و آله و با اجازه آن حضرت توسط حَسّان بن ثابت انجام گرفت، كه با رخصت آن حضرت هم شعر سرود و هم آن را براى مردم خواند.[۱۳۶] بار دوم توسط شخص اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در ميدان جنگ صفين در پاسخ به نامه معاويه تحقق يافت كه آن حضرت شخصاً درباره غدير شعرى سرود.[۱۳۷]


ب) شعرِ غدير در حضور امامان‏ عليهم السلام

دو اقدام پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در آن موقعيت پر حساسيت، به همه فهماند كه اعراض پيامبر صلى الله عليه و آله از شعر در غير محدوده دين و اهل‏ بيت ‏عليهم السلام است. بدين گونه راه تبليغِ غدير از طريق شعر براى شاعران دوستدار اهل‏ بيت‏ عليهم السلام باز شد، به گونه ‏اى كه شعرا از اصحاب ائمه‏ عليهم السلام درباره غدير شعر سرودند و در محضر ايشان و يا دوستانشان آن را خواندند.

در اين باره مى ‏توان از قيس بن سعد بن عباده از اصحاب اميرالمؤمنين و امام حسن‏ عليهما السلام نام برد. همچنين كميت بن زيد اسدى از اصحاب امام باقر عليه السلام و سيد اسماعيل حميرى و عبدى كوفى از اصحاب امام صادق ‏عليه السلام و نيز ابوتمام طائى از زمان امامين عسكريين ‏عليهما السلام نام برد؛ كه علامه امينى در كتاب «الغدير» شعر آنان و ساير شعراى چهارده قرن اسلام را آورده است.

بعد از ايشان نيز شعراى غدير دوست تا امروز به زبان ‏هاى عربى و فارسى و اردو و تركى و انگليسى براى غدير شعر سروده ‏اند، و اثر عجيبى در تبليغ و بقاى غدير داشته است. كتاب «شعراء الغدير» و كتاب «غدير در شعر فارسى از كسائى مِروَزى تا شهريار تبريزى»، به جمع‏ آورى اين شعرها پرداخته ‏اند.


ج) ادبيات و نثر غدير در تاريخ

در كنار شعر، بايد به تأثير خاص نوشته‏ ها و گفته‏ هاى ادبى درباره غدير اشاره كرد، كه با جذبه ‏هاى سحرانگيز خود تبليغ غدير را در فضاهاى احساسى و عاطفى به ثمر رسانده ‏اند. بسيارى از آنان كه حوصله بحث‏ هاى علمى غدير را نداشته ‏اند، فرهنگِ غدير را از دريچه ادبيات آن آموخته ‏اند.

خطبه غدير و تبليغ[۱۳۸]

در متن خطبه غدير، پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله با دو جمله استثنايى هشدار داده ‏اند، كه گذشته از ديگر ويژگى‏ هاى اختصاصى اين سخنرانى، بى‏ سابقه است. يكى جمله: فليبلّغ الحاضر الغائب و الوالد الولد الى يوم القيامة: پس بايسته است اين سخن را حاضران به غايبان و فرزندداران به فرزندان تا برپايى رستاخيز برسانند، و جمله ديگر: الا و ان رأس الامر بالمعروف ان تنتهوا الى قولى؛ تبلّغوه من لم يحضر و تأمروه بقبوله عنّى و تنهوه عن مخالفته، فانه امر من اللَّه عزوجل و منّى: و بدانيد قله بلند امر به معروف اين است كه به گفته من (درباره امامت) برسيد؛ سخن مرا به ديگران برسانيد و غايبان را به پذيرش فرمان من توصيه كنيد، و آنان را از ناسازگارى با سخنان من باز داريد. همانا سخن من فرمان خدا و فرمان من است.

با اين تأكيد و اعلام فرمان جهانى براى ابلاغ محتواى خطابه غدير، بر مسلمانان خداپرست و ايمانيان مخلص ضرورى مى ‏نمايد كه در راه تبليغ و فرهنگ‏سازى اين خطابه شريف تلاش پيگير فرمايند. موارد زير را خاضعانه پيشنهاد مى‏ كنيم:

  1. تشويق جوانان به حفظ متن خطبه غدير و اهداى جوايز و به ويژه هزينه سفر كربلا براى زيارت حضرت امام حسين‏ عليه السلام، و جوايز نفيس براى حفظ بخش‏هاى آن.
  2. خواندن متن خطابه و ترجمه آن در محافل دينى، و لو مقدارى از آن.
  3. قرائت بخشى از خطابه در مجالس عقد براى رساندن پيام رسول گرامى‏ صلى الله عليه و آله و ابلاغ آن به نسل‏هاى آينده.
  4. قرار دادن آن در مهريه‏ ها در كنار قرآن به عنوان لبيک ‏گويى به حديث ثقلين رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله.
  5. نشر و اهداى كتب مربوط به خطابه غدير.
  6. تابلو كردن جملات خطابه بر رروى اشياى نفيس.
  7. تدريس خطابه غدير در مدارس، دانشگاه ‏ها و حوزه ‏هاى علميه.
  8. ارائه خطابه به عنوان متن مورد تحقيق در تز ليسانس وفوق‏ ليسانس و دكترا در رشته‏ هاى مربوطه.
  9. سخنرانى توسط خطبا و سخنرانان محترم و اساتيد در محتوى و مطالب اعتقادى آن.
  10. ترجمه خطابه غدير به زبان‏ هاى گوناگون و عرضه آن در سايت ‏هاى مختلف اينترنتى.
  11. تهيه كتب مربوط به خطابه غدير و اهداى آن در مجالس عقد و عروسى و وليمه حج و... .
  12. معرفى آن به شركت‏ها و مجتمع ‏هاى توليدى و تجارى براى اهدا به عنوان عيدى و... ، به مشتريان و نمايندگان.
  13. تهيه كتاب براى كودكان و نوجوانان از متن خطابه غدير.
  14. ساختن فيلم و انيميشين و كليپ از جملات خطابه غدير.
  15. مطرح كردن جملات كوتاه آن در مناسبت‏هاى امامت و ولايت امامان‏ عليهم السلام.
  16. مأخذ قرار دادن متن خطبه براى تحقيقات در موضوعات توحيد، نبوت، امامت، مهدويت و... .
  17. معرفى عمومى خطابه غدير توسط جوانان.
  18. تشويق مردم براى نذر ختم خطابه غدير در محافل و نذر مالى براى نشر خطابه براى برآورده شدن حاجات و رفع مشكلات.
  19. ساختن و نشر متن خطابه در لوح فشرده، نوار و... .
  20. ساختن سرود، شعر و قطعات ادبى از متن خطابه غدير.
  21. تعليم جملات كوتاه به كودكان و تشويق آنان به حفظ يادگيرى.
  22. ساختن تابلوهاى نقاشى، خط و نقاشى خط از متن و مضمون خطابه.

روش‏ هاى عَمَلى تبليغ غدير توسط معصومين‏ عليهم السلام[۱۳۹]

يكى از روش ‏هاى معرفى غدير تبليغ عملى آن است. در سيره معصومين‏ عليهم السلام استفاده از اين شيوه جلوه ‏هاى بسيار جالب و جذابى دارد و آثار عام آن در بلند مدت خود را نشان داده است.

احياى مسجد و جايگاه واقعه غدير، ترويج زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در روز غدير، برپايى جشن و اظهار سرور در اين عيد بزرگ، آداب اجتماعى و عبادات خاصِ اين روز عظيم، هر يک به نوعى اقدام عملى براى تبليغ غدير به شمار مى‏ آيد.

همه اين موارد را چهارده معصوم ‏عليهم السلام هم دستور داده ‏اند و هم شخصاً عمل كرده‏ اند و روش‏ هاى اجرايى و كيفيت حفظ ابعاد اعتقادى آن را به ما آموخته ‏اند. در پنج قسمت اين بخش به شرح اين اقدامات عملى براى تبليغ غدير مى ‏پردازيم:


۱. احياى مسجد غدير

قدمگاه نبى‏ صلى الله عليه و آله و وصى ‏عليه السلام را كنار درختان سرزمين خُم زنده نگه داشتن و زيارت و نماز در آن مكان مقدس، احياى اصلى‏ترين مكان متعلق به غدير است. اگر قرار داشتن پايگاه غدير را در بر سر راه حاجيان و عمره گزاران در نظر داشته باشيم ارزش تبليغ عملى غدير با اين شيوه را به خوبى درخواهيم يافت.

سنگ چين كردن محل واقعه غدير در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله، و بازسازى آن در زمان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و احياى آن در زمان امام باقر و امام صادق و امام كاظم ‏عليهم السلام و ادامه اين روند تا عصر غيبت صغرى، تأكيد مقام عصمت را بر اين بُعد تبليغى نشان مى ‏دهد. همان گونه كه تخريب آن به دستور عمر و تخريب دوباره آن پس از بازسازى به امر معاويه و نهايتاً تخريب امروز آن به دست وهابيت؛ نشانگر سنگينى بار تبليغى اين اقدام معصومين‏ عليهم السلام در چشم اهالى سقيفه است. شش مرحله از احياى مسجد غدير را با هم مرور مى‏ كنيم:


الف) پايه ‏گذارى مسجد غدير توسط پيامبر صلى الله عليه و آله

اولين كسى كه دستور علامت گذارى جايگاه واقعه غدير را داد شخص پيامبر صلى الله عليه و آله بود. زير درختان غدير و اطراف منبر توسط آن حضرت و اصحابش به عنوان مسجد غدير سنگ چين شد؛ تا كاروان ‏ها در طول تاريخ با توقفى در آنجا ياد بزرگ‏ترين مجلس خطابه در تاريخ انبيا عليهم السلام را زنده بدارند؛ و با ولايت كه شرط كمال دين و رضايت پروردگار است تجديد پيمان كنند.[۱۴۰]


ب) احياى مسجد غدير توسط اميرالمؤمنين‏ عليه السلام

پيدا بود كه سقيفه هرگز نمى ‏توانست ببيند چنين بناى نورانى را كه نام على ‏عليه السلام از آن تا اقصى نقاط عالم مى ‏تابيد. اين بود كه چند سالى از غصب خلافت نگذشته براى اولين بار آثار مسجد غدير به دست عمر بن الخطاب از ميان برده شد و علائم آن محو گرديد.

ابن شهرآشوب در كتاب «مثالب» مى ‏گويد: آثار مسجد غدير را به دستور عمر مخفى كردند.[۱۴۱]

اما پس از بيست سال با حكومت ظاهرى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، بار ديگر مسجد غدير در زمان اميرالمؤمنين ‏عليه السلام احيا و محدوده‏ هاى آن دوباره علامت گذارى شد، و در واقع آثار جنايات سقيفه در غدير محو گرديد و بار ديگر مسجد غدير در مسير حاجيان زنده شد.


ج) احياى مسجد غدير در زمان امام باقر عليه السلام

تعجبى ندارد در زمانى كه مولاى غدير بر فراز منبر مورد سب و لعن قرار مى‏ گرفت، آثار مسجد غدير نيز توسط معاويه از بين برده شود. اين بود كه پس از شهادت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، ديرى نپاييد كه اين كينه ‏توزى جامه عمل پوشيد، آن هم به دستور مستقيم معاويه!

ابن شهرآشوب در كتاب «مثالب» مى ‏گويد: صاحب اغانى ذكر كرده كه معاويه ساربانى را با دويست نفر از خوارج فرستاد تا آثار غدير خم را با خاک يكسان كنند!![۱۴۲]

بعد از تخريب معاويه، بازسازى غدير به دست شيعيان دلسوخته «مَن كُنتُ مَولاه» انجام گرفت، به گونه‏اى كه نَوَد سال پس از واقعه غدير در زمان امام باقر عليه السلام مسجد غدير را مى ‏بينيم در حالى كه جايگاه خود را بر سر راه حُجّاج باز يافته است.

امام باقر عليه السلام در بيان ماجراى مفصل غدير مسجد، آن را به عنوان يک مسجد موجود در زمان خود ياد مى ‏كند و مى ‏فرمايد: پيامبر صلى الله عليه و آله از سمت راست جاده به سمت مسجد غدير آمد، و اين را جبرئيل به آن حضرت امر كرده بود.[۱۴۳]

اين تعبير حكايت از احيا و بازسازى مسجد غدير بعد از معاويه و در اواخر زمان بنى ‏اميه دارد.


د) احياى مسجد غدير در زمان امام صادق ‏عليه السلام

همزمان با انقراض بنى ‏اميه و در اوايل حكومت بنى‏ عباس -  يعنى صد و بيست سال از واقعه غدير گذشته -  در يک فاصله زمانى فرصت مناسبى پيش آمد تا امام صادق ‏عليه السلام به غدير بيايد؛ و موقعيت‏ هاى جغرافيايى واقعه را براى آيندگان تاريخ بازگو كند و احياى فكرى غدير را با احياى مسجد آن بياميزد.

ماجرا هنگامى بود كه امام صادق ‏عليه السلام شخصاً به غدير آمد و توضيحات دقيقى از موقعيت جغرافيايى غدير را بيان فرمود و جاى جاى اتفاقات رخ داده را نشان داد. حسان جَمّال مى‏ گويد:

امام صادق ‏عليه السلام را از مدينه به مكه مى ‏بردم. وقتى به مسجد غدير رسيديم حضرت نگاهى به سمت چپ آن كرد و فرمود: آنجا جاى پاى پيامبر صلى الله عليه و آله است آنگاه كه فرمود: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ». سپس حضرت به سمت ديگر مسجد نگاهى كرد و فرمود: آنجا خيمه ابوبكر و عمر و سالم مولى ابى ‏حذيفه و ابوعبيده جرّاح است كه پيامبر صلى الله عليه و آله را مسخره مى‏كردند و درباره آنان آيه ‏اى نازل شد.[۱۴۴]


هـ) احياى مسجد غدير در زمان امام كاظم‏ عليه السلام

در زمانى كه پيروان سقيفه در گونه بنى ‏عباس جلوه كرده ‏اند و همان راه ضد غدير را با تمام قدرت ادامه مى‏ دهند، مسجد غدير جايگاهى براى خود باز كرده كه هيچ كس را ياراى انكار يا تخريب آن نيست، بلكه مردم درباره اعمال مستحبى اين مسجد سؤال مى‏ كنند.

امام كاظم ‏عليه السلام صد و هفتاد سال پس از واقعه غدير درباره مسجد غدير به گونه ‏اى سخن گفته‏اند كه حكايت از آبادى آن در زمان حضرت دارد. عبدالرحمان بن حَجّاج مى ‏گويد: از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام درباره نماز در مسجد غدير خم به هنگام روز در حالى كه مسافر باشم، سؤال كردم. فرمود: در آنجا نماز بخوان كه فضيلت خاصى دارد، و پدرم امام صادق ‏عليه السلام نيز به آن امر مى‏ فرمود.[۱۴۵]


و) احياى مسجد غدير در زمان غيبت صغرى

مسجد غدير با گذشت دو قرن و نيم همچنان مقاومت كرد، و با اين همه دشمنى كه به خود ديد همچنان پا بر جا در وسط بيابان جحفه مى‏ درخشيد و فرياد «مَن كُنتُ مَولاهُ...» سر می‏داد.

در زمان غيبت صغرى (حدود سال ۲۶۰ ق) شيعيان با امام غدير از پس پرده غيبت توسط نايبان خاصش ارتباط داشتند. در چنين زمانى على بن مهزيار اهوازى را مى‏ بينيم كه درباره بيستمين سفرى كه به شوق ديدار امام زمان‏ عليه السلام به حج مشرف شده، مى‏ گويد:

از مدينه به قصد مكه خارج شدم تا وارد جحفه شدم و يک روز آنجا ماندم. سپس از جحفه راهى غدير شدم كه در چهار مايلى آن است. در آنجا وقتى وارد مسجد شدم به نماز ايستادم و سپس صورت بر خاک نهادم و بسيار دعا كردم.[۱۴۶]

اين بدان معناست كه در سايه عنايات حضرت بقية اللَّه الاعظم ارواحنا فداه مسجد غدير در زمان غيبت صغرى، به عنوان نماد ابدى آن در وسط جاده مكه تا مدينه بر سر راه حجاج همچنان تابلوى تبليغ غدير بوده است.


۲. زيارت اميرِ غدير

يكى از شيوه‏ هاى بسيار مؤثر در فرهنگ‏سازىِ غدير، زيارت اميرِ منصوب در روز غدير بوده، و اين مسئله از سفارشات اكيد ائمه‏ عليهم السلام است. اين يادبود سالانه در واقع تجديد خاطره غدير و بيعت مجدد با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است.

ما در چنين روزى -  پس از قرن ‏ها -  به زيارت قبر او مى ‏رويم، و با اين اعتقاد كه امام معصوم هميشه زنده است و صداى ما را مى‏شنود، به ساحت اقدس او تبريک و تهنيت مى‏ گوييم و با او تجديد بيعت مى‏ نماييم. به سه دستور درباره زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در روز عيد غدير توجه كنيد:


الف) دستور زيارت صاحب غدير از امام صادق ‏عليه السلام

سلامِ عيدِ غدير رمزِ ولايت است، كه اى كاش آخرين وارث غدير ظاهر بود و ما توفيق سلام به او را در چنين روزى داشتيم. اما در هميشه زمان كه غدير زنده است، صبح عيد غدير را -  از دور يا نزديک -  رو به ايوان نجف مى ‏ايستيم و سلامى به بلنداى نام على‏ عليه السلام تقديمش مى ‏داريم.

امام جعفر بن محمد الصادق ‏عليه السلام اين تبليغ عملى غدير را زيبايى به ما آموخته و مى‏ فرمايد: اگر در روز عيد غدير در مشهد اميرالمؤمنين‏ عليه السلام (يعنى نجف) بودى كنار قبر آن حضرت برو و نماز و دعا بخوان، و اگر در شهرهاى دوردست بودى به سوى او اشاره كن و اين دعا را بخوان ... .[۱۴۷]


ب) دستور زيارت صاحب غدير از امام رضا عليه السلام

هر قدر سخت باشد ارزش آن را دارد كه براى عيد آسمانى خود را به حرم كسى برسانيم كه دستش در دست رسول ‏صلى الله عليه و آله تا اوج آسمان بالا رفت و صاحب  اختيارى او بر ما اعلام شد. اين روز آن قدر عزيز است كه هداياى مغفرت الهى در آن از شب قدر و عيد فطر بالاتر است. امام رضا عليه السلام در ترغيب به اين شيوه ابلاغ پيام غدير فرمود:

هر جا كه باشى در روز غدير خود را كنار قبر اميرالمؤمنين‏ عليه السلام برسان، كه خداوند در اين روز گناهان شصت ساله را از مؤمنان مى آمرزد، و دو برابر ماه رمضان و شب قدر و شب فطر از آتش جهنم آزاد مى‏ كند.[۱۴۸]


ج) دستور زيارت «غديريه» از امام على نقى ‏عليه السلام

آنجا كه امام معصوم در شرايط سخت تقيه و تبعيد شخصاً در روز غدير براى زيارت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مى ‏آيد، همين عمل پيام بزرگى براى همه پيروان على‏ عليه السلام دارد كه چگونه بايد وظيفه شناسى خود را در برابر صاحب غدير نشان دهند.

امام هادى‏ عليه السلام -  در سالى كه معتصم عباسى آن حضرت را از مدينه به سامرا تبعيد كرد -  در روز غدير به نجف آمد و در حرم اميرالمؤمنين ‏عليه السلام حضور يافت و زيارت مفصلى خطاب به آن حضرت انشا فرمود كه به «زيارت غديريه» معروف است.[۱۴۹]


۳. اظهار سرور در عيد غدير

تبليغات اجتماعى غدير از زاويه‏اى براى روابط چهره به چهره مردم در نظر گرفته شده است. اظهار و نشان دادن خوشحالى در سيما و گفتار در روز غدير، به ديدار معتقدين غدير و يادگارهاى آن رفتن در چنين روزى، تبریک گفتن دوستان غدير به يكديگر در اين مناسبت عظمى، و بالاتر از همه پيمان برادرانه و خواهرانه به نام ولايت غديرى، همه اينها شكل‏ هاى مختلف تبليغ عملى غدير است.

دستور اينها را پيامبر و امامان معصوم ‏عليهم السلام به ما داده ‏اند، و در زمان آنان اصحاب باوفاى غدير بدان عمل كرده ‏اند. به شش مورد از اين آداب اشاره مى‏ كنيم:


الف) دستور اظهار سرور قلبى و زبانى

نه تنها بايد در عيد غدير خوشحال باشيم، كه بايد اين سرور و شادى هم در چهره ما پيدا باشد و هم در گفتارمان ديده شود. در خاطرمان باشد كه در چنين روزى چه اتفاق عظيمى افتاده و چگونه پوزه اهل سقيفه به خاک ماليده شده است.

در سيماى ما تبسم و نشاطِ ناشى از خشنودى نسبت به چنين واقعه ‏اى مشاهده شود، تا آنجا كه حتى اگر گرفتارى يا غمى داريم به خاطر غدير آن را به فراموشى بسپاريم و به ياد اين روز زيبا شادى اظهار كنيم.

بر زبان ما تشكر و حمد الهى جارى باشد به خاطر عطاى نعمت ولايت كه خدا بر ما غديريان منت گذاشته است. در اين باره به سفارشات ائمه ‏عليهم السلام گوش مى‏ سپاريم، آنجا كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مى‏ فرمايد: در اين روز روى خوش با يكديگر داشته باشيد، و در ملاقات‏ هايتان اظهار سرور و شادى نماييد.[۱۵۰]

و كلام امام صادق‏ عليه السلام كه مى‏ فرمايد: روز غدير روزى است كه به عنوان اظهار سرور از نعمت ولايت كه خداوند بر شما منت گذارده، بايد شكر و حمد خدا نماييد.[۱۵۱]

و فرمايش امام رضا عليه السلام كه فرمود: اين روز روزِ تبسم بر روى مؤمنين است. هر كس در اين روز بر روى برادر مؤمن خود تبسم كند خدا در روز قيامت نظر رحمت به او مى‏ نمايد و هزار حاجت او را بر مى ‏آورد، و قصرى از دُرّ سفيد در بهشت برايش بنا مى‏ كند.[۱۵۲]

ب) دستور ديدار مؤمنان در غدير

نه اينكه روز غدير بهانه ‏اى براى ديدار مؤمنين باشد، بلكه اين زيارتِ مؤمن فقط به نيتِ روزى است كه اين برادرى شكل گرفته و تحقق يافته است.

پس در روز غدير برادرى بر اساس ولايت را در دل تجديد مى‏ كنيم، و با هم مسرور مى ‏شويم. اين رمز اخوت را امام رضا عليه السلام چنين به ما آموخته است:

هر كس در اين روز مؤمنين را زيارت كند و به ديدار آنان رود خدا بر قبر او هفتاد نور وارد مى ‏كند و قبر او را وسيع مى ‏نمايد، و هر روز هفتاد هزار ملائكه در قبرش او را زيارت مى‏ كنند و او را به بهشت بشارت مى‏ دهند.[۱۵۳]


ج) دستور تبريک به پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير خم

شايد مردم آن زمان تبريک گفتن در هيچ موضوعى جز ولادت و عروسى فرزندانشان را تجربه نكرده بودند. آن قدر شادى و سرور در چهره مبارک رسول ‏اللَّه ‏صلى الله عليه وآله موج مى‏ زد كه مردم بى ‏اختيار تبريک گفتند، و آن قدر مسئله تعيين و اعلام جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله -  مانند بعثت آن حضرت -  جاى تهنيت داشت كه حضرت با تأكيد از مردم خواست كه به او تبريک بگويند.

تبريکِ غدير از همان سال حجةالوداع و در همان بيابان غدير پس از اتمام خطبه پيامبر عليه السلام چنين آغاز شد: در آن لحظاتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله خطاب «يا اَيَّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ» را به انجام رسانده و على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را معرفى كرده بود، هر دو بزرگوار از پله ‏هاى منبر غدير پايين آمدند. همزمان مردم نيز مشتاقانه از جا برخاستند و از هر سو با ازدحام به طرف منبر حركت كردند؛ و در حالى كه دست ‏ها را به نشانه بيعت بالا برده بودند مى‏ گفتند: آرى پذيرفتيم و به امر خدا و رسولش از صميم قلب و با زبان و دستانمان اطاعت مى ‏كنيم.

پيامبر صلى الله عليه و آله از همان فراز منبر با بسيارى از دست‏ هايى كه به سويش بلند شده بود بيعت كرد و به احساسات آنان پاسخ داد. صداى تبريک و تهنيت از ميان جمعيت بلند بود، و پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ تبريک آنان مى‏ فرمود:

الحَمدُ للَّهِ الَّذى فَضَّلَنا عَلى جَميعِ العالَمينَ: سپاس خدايى را كه ما را بر همه جهانيان فضيلت داد.

فريادهاى شعفى كه از جمعيت برمى‏خاست، شكوه و ابهت بى‏ مانندى را به اجتماع بزرگ غدير مى‏ بخشيد. پيامبر صلى الله عليه و آله براى نشان دادن غدير به عنوان بزرگ‏ترين مناسبتى كه در عمر مباركش بايد به او تبريک گفت، مى‏ فرمود: به من تبريک بگوييد. به من تهنيت بگوييد، زيرا خداوند مرا به نبوت و اهل‏ بيتم را به امامت اختصاص داده است.

ابراز احساسات مردم با پاسخ‏ هاى پيامبر صلى الله عليه و آله آرام‏تر شد در حالى كه آن حضرت با اميرالمؤمنين عليه السلام به پله‏ هاى پايين منبر رسيده بودند. در آن حال پيامبر صلى الله عليه و آله كمال دين را به مردم يادآور شده فرمود:

اللَّهُ اَكبَرُ عَلى اِكمالِ الدّينِ وَ اِتمامِ النِّعمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسالَتى وَ الوِلايَةِ لِعَلِىِّ بنِ اَبى‏ طالِبٍ: اللَّه اكبر به خاطر كامل شدن دين و تمامى نعمت و رضايت پروردگار به رسالت من و ولايت على بن ابى ‏طالب.

سپس سه بار آيه «اليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُم وَ اَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِسلامَ ديناً» را قرائت كرد، و بعد از آن فرمود: كمال دين و تمام نعمت و رضايت رب با اين است كه مرا براى ابلاغ ولايت على بن ابى‏ طالب بعد از من فرستاده است.[۱۵۴]


د) كيفيت تبريک غدير در كلام امام صادق‏ عليه السلاميک سنت استثنائى براى ملاقات دو برادر دينى در عيد ولايت، توجه همه جانبه معصومين‏ عليهم السلام به تبليغ عملى غدير را نشان مى ‏دهد.

كلماتى كه در اين ديدارها گفته مى ‏شود شامل دو تشكر از دو نعمت است: يكى اصل نعمت غدير كه خداوند مسئله امامت را به دست ما نسپرد و خود اين مهم را بر عهده گرفت، و ديگر اينكه ما را بر عهد و پيمان غدير ثابت قدم نگه داشت.

اين كيفيت سخن در روز غدير را امام صادق ‏عليه السلام به ما آموخته، آنجا كه مى‏ فرمايد: هر گاه در اين روز برادر مؤمن خود را ملاقات كردى بگو:

الحَمدُ للَّهِ الَّذى اَكرَمَنا بِهذَا اليَومِ وَ جَعَلَنا مِنَ المُؤمِنينَ، وَ جَعَلَنا مِنَ المُوفينَ بِعَهدِهِ الَّذى عَهِدَهُ اِلَينا وَ ميثاقِهِ الَّذى واثَقَنا بِهِ مِن وِلايَةِ وُلاةِ اَمرِهِ وَ القُوّامِ بِقِسطِهِ وَ لَم يَجعَلنا مِنَ الجاحِدينَ وَ المُكَذِّبينَ بِيَومِ الدّينِ:

شكر خدا را كه ما را به اين روز (غدير) گرامى داشته و ما را از مؤمنان و از وفاداران به پيمانى كه با ما بسته و عهدى كه درباره واليان امرمان و برپا دارندگان عدالت از ما گرفته قرار داده است، و ما را از منكران و تكذيب كنندگان روز قيامت قرار نداده است.[۱۵۵]


هـ) امر به تهنيت گفتن غدير در كلام امام رضا عليه السلام

تهنيت گفتن چهره متبسم مى‏ خواهد و همين براى غدير شادى آفرين است. دليل اين خوشحالى و سرور و تشكر از پروردگار، نعمت ولايت است كه خدا عنايت فرموده است.

اين را امام رضا عليه السلام به شيعيان ياد داد و فرمود: در اين روز به يكديگر تهنيت و تبريک بگوييد، و هرگاه برادر مؤمن خود را ملاقات كرديد چنين بگوييد:

الحَمدُ للَّهِ الَّذى جَعَلَنا مِنَ المُتَمَسِّكينَ بِوِلايَةِ اَميرِالمُؤمِنينَ‏ عليه السلام: سپاس خدايى را كه ما را از تمسک كنندگان به ولايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام قرارداد.[۱۵۶]


و) دستور عقد اُخوّت در غدير[۱۵۷]

چرا برادرى دينى در غدير به صورت عقد اخوت تجديد مى‏ شود؟ براى آنكه همه بدانند مسلمانى با راه ضد خدا نمى‏ تواند همه را برادر كند. براى همين است كه خدا در قرآن نفرموده: «انما المسلمون اخوة»؛ بلكه فرموده: «اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَةٌ».[۱۵۸]

ايمان واقعى بر اساس «اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقيم»[۱۵۹]است، كه برادران مؤمن را دست در دست هم تا «جنّات النعيم» مى ‏برد. «راه مستقيم» را پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير «راه امامان غدير» معرفى كرده آنجا كه سوره حمد را قرائت كرده فرمود:

فِىَّ نَزَلَت وَ فيهِم وَ اللَّهِ نَزَلَت، وَ لَهُم عَمَّت، وَ اِيّاهُم خَصَّت[۱۶۰]: اين سوره (حمد) درباره من نازل شده، و به خدا قسم درباره ايشان (امامان) نازل شده است. به طور عموم شامل آنان است و به طور خاص درباره آنان است.

در اين راستا يكى از مراسمى كه براى عيد غدير ذكر شده برنامه «عقد اُخُوّت» است. اين برنامه هم از نظر اجرا كيفيتى به ياد ماندنى و خاطره‏اى فراموش نشدنى بر جاى مى ‏گذارد، و هم از نظر محتوا يک برادرى حقيقى و صحيح و ريشه ‏دار و مبتنى بر عقيده را بنا مى‏ كند.

از يک سو پيمانى بسته مى‏ شود بر اساس اخلاص الهى كه ناظر آن خدا و حجج پروردگارند. از آنجا كه بر سر راه بهشت پيمان مى‏ بندند به يكديگر قول مى ‏دهند تنها وارد آن نشوند، و هر برادرى دست برادر ديگر را بگيرد و با هم وارد جنت شوند. از سوى ديگر حقوق برادرى را بر يكديگر حلال مى‏ كنند تا در حد امكان در مراعات آن بكوشند.

كيفيت اجراى عقد اُخُوّت چنين است: دست راست خود را در دست راست برادر مؤمن مى‏ گذارى و مى‏ گويى:

واخَيتُكَ فِى اللَّهِ وَ صافَيتُكَ فِى اللَّهِ وَ صافَحتُكَ فِى اللَّهِ، وَ عاهَدتُ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ اَنبِيائَهُ وَ الاَئِمَّةَ المَعصومينَ عَلَيهِمُ السَّلامُ عَلى اَنّى اِن كُنتُ مِن اَهلِ الجَنَّةِ وَ الشَّفاعَةِ وَ اُذِنَ لى بِاَن اَدخُلَ الجَنَّةَ لا اَدخُلُها اِلاّ وَ اَنتَ مَعى:

با تو در راه خدا برادرى و يک رويى (با صفايى) مى‏ نمايم و دست مى ‏دهم، و با خدا و ملائكه‏ اش و رسولان و انبيائش و امامان معصوم ‏عليهم السلام پيمان مى ‏بندم كه اگر من از اهل بهشت و اهل شفاعت بودم و به من اجازه ورود به بهشت داده شد، وارد آن نشوم مگر آنكه تو نيز همراه من باشى.

آنگاه برادر دينى در جواب او مى‏ گويد: «قَبِلتُ»: «قبول كردم». سپس مى ‏گويد: اَسقَطتُ عَنكَ جَميعَ حُقوقِ الاُخُوَّةِ ما خَلاَ الشَّفاعَةَ و الدُّعاءَ وَ الزِّيارَةَ: همه حقوق برادرى جز شفاعت و دعا و زيارت را از تو ساقط كردم (و بر تو بخشيدم).


۴. برپائى جشن‏ هاى غدير

در عيد ولايت بايد آثار سرور در سراسر جامعه غديرى مشهود باشد. مردم را دعوت كنيم، جشن بگيريم، لباس نو بپوشيم، هديه بدهيم. ائمه‏ عليهم السلام با آنكه در زمان‏ هاى سخت تقيه بوده ‏اند ولى شخصاً جشن غدير را برگزار كرده ‏اند و هدايايى براى اين عيد بزرگ تدارک ديده ‏اند و تبليغ عملى غدير را اين گونه رواج داده ‏اند. به چهار مورد در اين باره اشاره مى‏ كنيم:


الف) دستور جشن عمومى غدير

«جشن» به معناى عيد گرفتنِ دسته جمعى، بيدار كننده اذهان خفته يا پر مشغله ‏اى است كه فقط با اين راه مى ‏توان فرصتى از فكر آنان را به غدير اختصاص داد.

اين تبليغ عملى بايد از نظر محتوايى و تزيينات تداعى كننده پيام غدير باشد، همان گونه كه در زمان‏ها و مكان‏هاى مختلف بايد مراعات ظرافت‏هاى تبليغى هر قوم و ملت و اهل هر زبانى را در نظر گرفت.

ائمه معصومين‏ عليهم السلام در حد امكان طبق مرسوم زمان خود جشن غدير را برپا ساخته‏ اند. گاهى در موضع قدرت مانند اميرالمؤمنين ‏عليه السلام، و گاهى در خفاء تقيه مانند امام رضا عليه السلام، كه به هر دو صورت تبليغ عملى غدير در قالب جشن را به ما آموخته ‏اند.

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در اين باره فرمود: در اين روز كنار يكديگر جمع شويد تا خداوند امور شما را جمع و درست نمايد.[۱۶۱]

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام روز غديرى را كه با جمعه مقارن شده بود جشن گرفت و در خطبه‏ اى به همين مناسبت، مطالب مفصلى درباره غدير و عيد گرفتن آن فرمود. پس از نماز، حضرت به اتفاق اصحابشان به منزل امام مجتبى‏ عليه السلام كه جشنى در آن برپا كرده بود رفتند و پذيرايى مفصلى انجام شد.[۱۶۲]

امام رضا عليه السلام در روز غديرى روزه گرفت و براى افطار عده ‏اى را دعوت كرد، و براى آنان سخنان مفصلى درباره غدير فرمود، و به منازل آنان هدايايى فرستاد.[۱۶۳]


ب) امر به پوشيدن لباس نو در غدير

لباس نو و آراستن ظاهر از شيوه‏ هايى است كه همه مردم جهان در اعياد خود براى نشان دادن شادى به كار مى‏برند. ما هم اين روش بين‏ المللى را پذيرفته‏ ايم و در عيد غدير دستور پوشيدن البسه نو و زينت كردن مرد و زن با حفظ حدود شرعى را از ائمه ‏عليهم السلام دريافت كرده ‏ايم، چرا كه اين كار تبليغ عملى غدير به صورت صامت است.

امام رضا عليه السلام در اين باره فرمود: اين روز، روزِ زينت كردن است. هر كس خود را براى روز عيد غدير زينت كند خداوند گناهان او را مى ‏آمرزد، و ملائكه ‏اى به سوى او مى‏ فرستد كه براى او حسنات بنويسند و تا سال آينده درجات او را بالا ببرند.[۱۶۴]

همچنين آن حضرت در روز عيد غديرى به منازل عده ‏اى از خواص اصحابشان البسه نو حتى انگشتر و كفش فرستادند، و احوال ظاهرى آنان و اطرافيان خود را تغيير دادند، و به جاى لباس‏ هاى عادى روزانه لباس ‏هاى مناسب عيد پوشيدند.[۱۶۵]


ج) دستور هديه دادن در غدير

هدايا خاطره‏ساز و به ياد ماندنى هستند، به خصوص براى كودكان و نوجوانان و براى محيط هاى خانوادگى! هديه به معناى تشكرى است به درگاه مُنعِم غدير! با هديه خود كه نام غدير را بر آن نوشته‏ ايم تبليغ عملى غدير را به دستور امامان‏ عليهم السلام به انجام رسانده ‏ايم.

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى ‏فرمايد: در اين روز نعمت‏ هاى خداوند را به يكديگر هديه دهيد همان طور كه خداوند بر شما منت نهاده است.[۱۶۶]


د) دستور توسعه بر خانواده و برادران در غدير

اگر قرار است وسيله‏ اى براى زندگى بخريم چه زيباست كه اين كار را براى ايام غدير نگه داريم و آن را به نام غدير وارد خانه كنيم! اگر به برادر نيازمندى قرار كمک داريم در عيد غدير انجام دهيم. اينها دستور صاحب غدير است كه از هر فرصتى براى تبليغ عملى غدير استفاده كنيم، اگر چه نوسازى ابزار و وسايل زندگى باشد.

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در روز عيد غديرى فرمود: وقتى از اين اجتماعتان برگشتيد بر عيال خود توسعه دهيد و با برادران خود نيكى كنيد ... . به يكديگر نيكى كنيد تا خداوند الفت و انس شما را بر قرار فرمايد.[۱۶۷]

همچنين فرمود: احسان در اين روز موجب رشد مال و زياد شدن آن مى‏ گردد.[۱۶۸]

امام رضا عليه السلام نيز فرمود: هر كس در اين روز بر عيالش و بر خودش وسعت دهد خداوند مالش را زياد مى‏ كند.[۱۶۹]


۵. عبادات خاص عيد غدير

عبادات روز غدير يادآور معنويت و روحانيت آن است. شور صلوات بر آل محمد عليهم السلام و لعن دشمنانشان، نداى حمد و شكر به درگاه الهى، احياى شب آن به نماز و دعا، روزه گرفتن آن روز به شكرانه، اعمالى است كه بذر غدير را در قلب‏ ها مى‏ پاشد و ابلاغ عملى آن را محقق مى‏ سازد. چهار مورد از عبادات روز غدير را مى ‏آوريم، تا پيوند ولايت و عبوديت را از يک سو و پاداش عظيمِ اعمال چنين شب و روزى را از سوى ديگر دريابيم:


الف) دستور صلوات و لعن و برائت در غدير

اگر به خاطر آوريم كه در همان غدير خم و بعد از آن به فاصله دو ماه عده‏اى آن را نپذيرفتند و گروهى بيعت خود را شكستند و غصب خلافت كردند، اينجاست كه صبح غدير را با دلى پر خون از اين مخالفان و دشمنان غدير آغاز مى‏ كنيم.

در حالى كه از يک سو در عيد آل محمد عليهم السلام درود بر صاحبان اين روز مى‏ فرستيم، تنفّر و انزجار خود را از شكنندگان اين ركن اصيل اسلام اعلام مى‏ داريم. ائمه‏ عليهم السلام اين برخورد دو سويه در غدير را به عنوان يكى از تبليغات عملى غدير به ما آموخته ‏اند.

امام صادق‏ عليه السلام فرمود: در اين روز بر محمد و آل محمد عليهم السلام بسيار صلوات بفرست، و از ظالمان بر آنان برائت بجوى.[۱۷۰]

امام رضا عليه السلام فرمود: اين روز، روزِ بسيار صلوات فرستادن بر محمد و آل محمد عليهم السلام است.[۱۷۱]

امام صادق‏ عليه السلام فرمود: در اين روز بسيار بگو: اللَّهُمَّ العَنِ الجاحِدينَ وَ النّاكِثينَ وَ المُغَيِّرينَ وَ المُبدِلينَ وَ المُكَذِّبينَ الَّذينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدّينِ مِنَ الاَوَّلينَ وَ الآخِرينَ: خداوندا، منكران و عهدشكنان و تغيير دهندگان و تبديل كنندگان (بدعت گذاران) و تكذيب كنندگانِ روز قيامت، از اولين و آخرين را لعنت فرما.[۱۷۲]


ب) دستور شكر و حمد الهى در غدير

کدام نعمت را سپاس گوييم؟

خودِ ولايت را ؟

معرفت به صاحبِ ولايت را؟

شرفى را كه در سايه ولايت به دست آورده ‏ايم؟

همه اينها جاى شكرگزارى دارد، و در واقع خدا را بر اعظمِ نعم سپاس مى ‏گوييم. مسئله قدردانى را به عنوان يكى از شيوه ‏هاى عملى در تبلیغ غدیر به ما آموخته‏ اند.

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود: در اين روز خداوند را بر اين نعمت (ولايت) كه به شما عنايت كرده شكر كنيد.[۱۷۳]

امام صادق‏ عليه السلام فرمود: اين روز، روزِ شكر خداوند و حمد اوست بر آنچه خداوند از امر ولايت بر شما لطف كرده است.[۱۷۴]

ادعيه مفصلى درباره چگونگى شكرگزارى در اين روز وارد شده كه مضمون يكى از آنها چنين است: شكر خدا را كه فضيلتِ اين روز را به ما شناسانيد و حرمت آن را به ما فهمانيد، و با معرفت آن به ما شرافت داد.[۱۷۵]


ج) دستور نماز و عبادت در غدير

غدير روز احياى نماز و اقامه صلاة است، چرا كه صاحب مقامِ «اَشهَدُ اَنَّكَ قَد اَقَمتَ الصَّلاةَ» در آن منصوب شده، و چه زيباست كه اين عبادت بر سنگفرش آثار باستانى غدير خم به جا آورده شود!

ما با اين تبليغ عملىِ غدير به همه مى‏ گوييم: اگر نمازى هست به بركت غدير از شرِّ سقيفه مصون مانده، و اگر هنوز نام خدا و رسول بر سر زبان‏ ها و در دل ‏ها حكومت مى‏ كند در سايه غديرى است كه رو در روى سقيفه ايستاد.

امام صادق‏ عليه السلام فرمود: اين روز، روزِ عبادت و نماز است.[۱۷۶]

همچنين فرمود: مستحب است نماز در مسجد غدير، چرا كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آن مكان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را منصوب فرموده و خداوند حق را در اين روز ظاهر كرده است.[۱۷۷]


د) دستور روزه گرفتن در غدير

روزه شكرگزارى در روز غدير ثوابى عجيب دارد، كه درباره هيچ روزه گرفتنى وارد نشده است! معادل روزه عمر دنيا و معادل صد حج و عمره! آرى اگر سقيفه عاشورا را به شكرانه قتل امام حسين‏ عليه السلام روزه مى‏ گيرد، ما با اين تبليغ عملى نشان مى‏ دهيم كه براى حيات حسين بن على‏ عليه السلام روزه مى ‏گيريم.

امام صادق‏ عليه السلام فرمود: اين روز، روزى است كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به عنوان شكر خداوند روزه گرفت.[۱۷۸]

همچنين فرمود: روزه اين روز معادل روزه شصت ماه است.[۱۷۹]

و در حديثى فرمود: كفاره شصت سال است.[۱۸۰]

و در حديثى فرمود: افضل از روزه شصت سال است.[۱۸۱]

و نيز فرمود: روزه اين روز معادل صد حج و صد عمره مقبول است.[۱۸۲]

و فرمود: روزه گرفتن در روز غدير خم معادل روزه گرفتن به قدر عمر دنياست.[۱۸۳]

شيوه تحليل ماجراهاى تبليغ غدير توسط معصومين‏ عليهم السلام[۱۸۴]

در تحليلِ كيفيت تبليغ غدير از لسان ائمه ‏عليهم السلام، بايد شيوه ‏ها، جهت‏گيرى‏ ها، موقعيت سنجى‏ ها، برخوردها و بازخوردها، شرايط تبليغى متفاوت را زير ذره بين تحليل قرار داد؛ تا عملكردِ ايشان كه حجت و راهكارِ ما در راه وظيفه عظيم تبليغى براى غدير است، با بصيرت كامل اجرايى شود.

تبليغ غدير به دو صورت ابلاغ و دفاع در زندگى معصومين‏ عليهم السلام ديده مى‏ شود. نيمِ اول ابلاغ و رساندن پيام و داستان غدير به دوستداران اهل بيت‏ عليهم السلام و يا بى‏خبران از آن و يا حتى دشمنان است. نيمِ ديگر دفاع از غدير در برابر شبهه افكنان و معاندان است، كه با توجه به موقعيت‏ هاى مختلف در شكل‏ هاى متفاوت انجام شده است.

شيوه ‏هاى كلى تبليغ غدير توسط معصومين‏ عليهم السلام[۱۸۵]

در روش تبليغى معصومين‏ عليهم السلام براى غدير، چند اصول كلى به چشم مى‏ خورد كه مى‏توان آنها را رمز جاودانگى فرهنگى آن دانست، كه در هيجدهم ذى الحجه سال دهم هجرى در غدير خم پايه‏ گذارى شد.

اين شيوه ‏ها حاكى از آن است كه توجه داشتن به ويژگى ‏هاى مخاطب و شرايط زمان و مكانِ تبليغ و ابزارهاى مختلف ابلاغ، از نكات مهم در رساندن پيام غدير است.

جمع‏ بندى اين نقاط اساسى در تبليغ غدير در سيره معصومين ‏عليهم السلام را مى ‏توان در جلوه ‏هاى زير مشاهده كرد: استفاده از زمان‏ ها و مكان‏ هاى حساس، گفتگو با مخاطب واحد يا سخنرانى براى جمع، به كار گرفتن دو شيوه ابلاغ و دفاع، كمک گرفتن از روش گفتارى به صُوَر مختلف خطابه و روش نوشتارى به صورت نامه يا مقاله، كه هفت قسمت اين بخش شيوه ‏هاى مذكور را با مستندات آن ارائه كرده است:


۱. ادامه زمانى و مكانى تبليغ غدير

يكى از شيوه ‏هاى معصومين ‏عليهم السلام دائمى بودن تبليغ غدير به صورت لا ينقطع از نظر زمانى و گسترش مكانى آن در هر فرصتى است، به صورتى كه گوش اجتماع هميشه با واژه غدير آشنا باشد و هيچ گاه به فراموشى سپرده نشود.

اين پايه اساسى در تبليغ غدير را پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه آن بنيان نهاد، آنگاه كه بدون قيد و شرط فرمود:

فَليُبلِّغ الحاضِرُ الغائبَ و الوالِد الوَلَد الى يَومِ القِيامَة: حاضر به غايب و پدر به فرزند تا روز قيامت پيام غدير را برساند.

يعنى هر كس كه به هر صورتى در صحنه غدير حضور پيدا مى ‏كند و از آن اطلاع مى‏ يابد، به همه كسانى كه با جسم يا فكرشان از غدير غايب‏اند و از آن اطلاع ندارند به انواع روش‏ هاى تبليغى آن خبر دهد؛ و اين روند تا روز قيامت در هيچ موقعيتى تعطيل نشود:


الف) روش معصومين‏ عليهم السلام در تبليغ بى‏ وقفه غدير

در اين باره از روزهاى آغازين غصب خلافت در شرايط خطرناک بلكه وحشتناک مى‏ بينيم كه از پشت در آتش گرفته خانه فاطمه ‏عليها السلام تا زير شمشيرهاى بالا رفته براى بيعت اجبارى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام غدير مطرح مى ‏شود.

اين تبليغ به عنوان رساندن يک پيام فراموش شده، سخت‏ ترين شرايط زمانى و شديدترين موقعيت مكانى را براى تبليغ غدير در نظر گرفته است. بعد از آن هم با اينكه خلافت غصب مى‏ شود، اما تبليغ غدير همچنان در مكان‏ هايى همچون مسجد پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله و يا ميدان‏ هاى جنگ و يا بر فراز منبرها در شرايطِ زمانىِ متفاوت همه ائمه معصومين‏ عليهم السلام ادامه دارد، كه نمونه ‏هاى آن در موارد اين عنوان (تبليغ) خواهد آمد.

در اين باره دو مورد از تاريخ تبليغ غدير توسط معصومين‏ عليهم السلام را مى ‏آوريم.


الف) تبليغ غدير توسط حضرت زهرا عليها السلام از پشت در آتش گرفته

كدام موقعيت خطرناكى را از نظر زمانى و مكانى مانند پشت درِ آتش زده خانه وحى مى‏ توان يافت كه تبليغ غدير در آن به قيمت جان فاطمه و محسن‏ عليهما السلام تمام شد، و در واقع باعث ضمانت ابدى آن شد؟!

هنگامى كه اهل سقيفه بر در خانه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام حمله آورده بودند و با آتش زدن درِ خانه مى ‏خواستند آن حضرت را براى بيعت اجبارى ببرند، حضرت زهرا عليها السلام پشت در آمد و با يادآورى غدير فرمود:

هيچ قومى بد حضورتر از شما به ياد ندارم ... . گويا شما نمى‏ دانيد پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم چه فرمود؟! به خدا قسم در آن روز براى على بن ابى‏ طالب پيمان ولايت را بست تا اميد شما را از خلافت قطع كند، ولى شما اسباب بين خود و پيامبرتان را قطع كرديد. خدا بين ما و شما در دنيا و آخرت محاكمه خواهد كرد.[۱۸۶]


ب) تبليغ غدير توسط اميرالمؤمنين‏ عليه السلام زير شمشير بيعت اجبارى

شايد بتوان گفت: شيرين‏ ترين و هم تلخ‏ ترين تبليغ غدير هنگامى بود كه صاحب غدير زير شمشيرهاى آخته و از حلقومى در فشار طناب غاصبين، نام غدير را بر زبان جارى فرمود!

هنگامى كه غاصبين خلافت به خانه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام حمله كردند، درِ خانه را آتش زدند و شكستند و بدون اجازه وارد شدند. در اين ماجرا حضرت زهرا و حضرت محسن‏ عليهما السلام را بين در و ديوار به شهادت رساندند تا توانستند طناب بر گردن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بيندازند و آن حضرت را كشان كشان تا مسجد ببرند.

در آن حال ابوبكر بر فراز منبر بود و گروهى شمشيرها را بالاى سر حضرت گرفته بودند و عمر مى‏ گفت: بيعت كن و گرنه تو را مى ‏كشيم! در چنين حالتى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فرمود: اى مسلمانان، اى مهاجرين و انصار، شما را به خدا قسم مى ‏دهم آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله نشنيديد كه در روز غدير خم چه مى‏ فرمود؟!![۱۸۷]

و اين يعنى نداى غدير از حنجره صاحب مظلوم آن در بحرانى‏ ترين شرايطى كه سقيفه آن را لگد مال مى‏ كرد.

۲. تبليغ غدير به صورت فردى

ابلاغ غدير به مخاطب مفرد از دوستان غدير يكى از تأكيدهايى است كه در شيوه تبليغى معصومين‏ عليهم السلام نسبت به غدير به چشم مى‏ خورد، و به صورت پاسخ به سؤالِ مخاطب يا بيان ابتدائى ايشان درباره غدير وجود دارد.

اين بدان معناست كه نشر معارف غدير و ناگفته ‏هاى بسيارى كه در روز غدير فرصت بيانش نبود، هرگز نبايد در انتظار مجالس عظيم سخنرانى باشد؛ بلكه حتى اگر يک مخاطب براى غدير پيدا شد نبايد از وظيفه ابلاغ غدير كوتاهى كرد. اين بر اساس كلام رسول گرامى اسلام ‏صلى الله عليه و آله است كه فرمود: لاَِن يَهدِىَ اللَّهُ بِكَ رَجُلاً واحِداً خَيرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَت عَلَيهِ الشَّمسُ: اگر خدا به دست تو يك نفر را هدايت كند برايت بهتر است از آنچه خورشيد بر آن مى‏ تابد.[۱۸۸]

بالاتر اينكه وقتى يك مخاطب مشتاقانه سراغ غدير را مى ‏گيرد و به معارف آن دل مى‏ دهد، بايد او را از ذخاير گران قيمتى دانست كه شيرينى غدير را احساس كرده و خود از مبلغين آن خواهد شد. در اينجا به يک مورد از تاريخ تبليغ غدير اشاره مى ‏كنيم:


تبليغ غدير توسط پيامبر صلى الله عليه و آله به يک چادرنشينِ غدير نيامده

يک نمونه از مواردى كه مخاطب واحد براى خود پيامبر صلى الله عليه و آله پيش آمده ماجراى آن چادرنشين است كه در مسجد مدينه خدمت آن حضرت آمد و عرض كرد: يا رسول‏ اللَّه، حاجيان قوم ما كه در حجةالوداع همراه شما بوده ‏اند براى ما خبر آورده ‏اند كه در بازگشت از حج در غدير خم ولايت و اطاعت على را واجب كرده‏اى. آيا اين يک دستور از جانب توست يا از جانب خداست و واجب است؟

حضرت فرمود: از جانب خدا و واجب است. خداوند ولايت على را هم بر اهل آسمان و زمين واجب كرده است.[۱۸۹]


۳. دفاع از غدير به صورت فردى

تبليغ غدير گاهى صورت دفاع به خود مى‏گيرد، و در مقابل دشمنى است كه به نوعى غدير را مورد حمله قرار داده يا موجبات وهن آن را ايجاد مى ‏كند.

دفاع از غدير در مقابل يک دشمن، به خصوص غاصبين خلافت يعنى ابوبکر و عمر و عثمان و معاويه، و نيز امثال طلحه و سعد بن ابى‏وقاص و خالد بن وليد كه ياران درجه اول غاصبين بودند، از مواردى است كه به ما مى‏فهماند وظيفه پاسدارى از آرمان غدير با ابديت گره خورده؛ و هيچ يك از طرفداران غدير در هيچ شرايطى مجاز به سهل انگارى درباره آن و مهلت دادن به دشمن نيستند، حتى اگر آن دشمن تنها باشد.

در اين باره چهار مورد را مى‏ آوريم كه دو مورد اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در برابر ابوبكر و يك مورد در برابر طلحه به طور خصوصى غدير را مطرح كرد.

مورد ديگر حضرت زهرا عليها السلام است كه در برابر ابن لُبَيد سخن از غدير به ميان آورد:


الف) دفاع از غدير توسط اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در مقابله با ابوبكر در مسجد قبا

ابوبكر تنها با اميرالمؤمنين ‏عليه السلام رو در رو شد و به عنوان نيرنگى در توجيه غصب خلافت به آن حضرت گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله در ايام الولاية در غدير تو را صاحب اختيار ما قرار داد ولى خليفه قرار نداد! حضرت فرمود: اگر پيامبر صلى الله عليه و آله را نشانت دهم و او به تو بگويد كه من به اين مقامى كه غصب كرده ‏اى سزاوارترم، مى‏ پذيرى؟

ابوبكر پذيرفت و پس از نماز مغرب با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به مسجد قبا آمدند و پيامبر صلى الله عليه و آله را ديدند كه در سمت قبله نشسته است. آن حضرت خطاب به ابوبكر فرمود: اى ابوبكر، بر ضد ولايت على اقدام كرده ‏اى و در جاى او نشسته ‏اى كه جاى نبوت است و جز او كسى مستحق آن نيست، زيرا او وصى و خليفه من است ...؟!

در اين دفاع از غدير كه در واقع از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله انجام گرفته و پاى معجزه در ميان است، مخاطب يك نفر آن هم غاصب حق غدير است.

اگر طرفدارانِ اين يک نفر چشم خود را بازتر كنند و از مرز سقيفه عبور نمايند، پيامبر صلى الله عليه و آله را بر فراز منبر غدير و در حال خطابه ‏اى خواهند ديد كه در آن خلافت و امامت و وصايت را در كلمه «مولى» به معناى «صاحب اختيارى» بيان مى ‏فرمايد؛ و ديگر ۱۴۰۰ سال متحيرانه به جستجوى معناى «مولى» نمى ‏پردازند و از كتاب ‏هاى لغت هفتاد معنى براى آن پيدا نمى‏ كنند!![۱۹۰]


ب) دفاع از غدير توسط اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در مقابله با ابوبكر در كوچه بنى ‏النجار

ابوبكر و عمر از هر فرصتى براى تثبيت موقعيت غصبى خود استفاده مى ‏كردند، و حتى در فكر اين بودند كه گاهى غافلگيرانه از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام اظهار رضايتى بگيرند تا از آن به نفع خود استفاده كنند.

روزى ابوبكر در كوچه بنى ‏النجار به تنهايى با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام برخورد كرد و فرصت را غنيمت شمرده گفت: يا على، به خدا قسم اگر كسى كه به او اطمينان داشته باشم شهادت دهد كه تو به خلافت از من سزاوارترى، آن را به تو مى‏ سپارم!!

حضرت فرمود: اى ابوبكر، آيا احدى را مطمئن‏ تر از پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ دارى؟ آن حضرت در چهار مورد براى من از تو و عمر و عثمان و عِدّه ‏اى از همراهيانت بیعت گرفت كه يكى از آنها روز غدير در بازگشت از حجةالوداع بود.

آن روز همه شما گفتيد: شنيديم و اطاعت خدا و رسول را پذيرفتيم. پيامبر صلى الله عليه و آله از شما پرسيد: خدا و رسولش بر شما شاهد باشند؟ همگى گفتيد: آرى، شاهد باشند.

حضرت فرمود: پس بر يكديگر شاهد باشيد و حاضرين شما به غايبين برسانند و آنان كه شنيدند به كسانى كه نشنيده ‏اند برسانند. شما هم گفتيد: قبول كرديم يا رسول‏ اللَّه!

سپس همگى برخاستيد و به خاطر اين كرامت خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله و به من تبریک گفتيد. عمر جلو آمد و بر كتف من زد و در حضور شما گفت: خوشا به حال تو اى پسر ابوطالب، كه صاحب اختيار من و هر مؤمنى شدى![۱۹۱]

در اين دفاع از غدير در حالى كه غاصب خلافت مى‏ خواهد به طور خصوصى از امام غدير به نفع غصب خود اقرار بگيرد، غافل است از اتمام حجت بُرنده صاحب غدير كه بيعت و شهادت خدا و رسول را پاسخ دندان شكن او قرار مى ‏دهد.


ج) دفاع از غدير توسط اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در مقابل طلحه در جنگ جمل

در ميدان جنگ جمل، هنگامى كه لشكر از دو سو صف آرايى كرده بودند و هنوز جنگ آغاز نشده بود، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام قاصدى را سراغ طلحه فرستاد كه ملاقاتى داشته باشند. طلحه آمد و در مقابل حضرت قرار گرفت.

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فرمود: تو را به خدا قسم مى ‏دهم، آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدى كه مى‏ فرمود: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ» ؟ طلحه گفت: آرى. حضرت فرمود: پس چرا به جنگ من آمده ‏اى؟!! گفت: در خاطرم نبود!!! سپس طلحه به لشكر خود بازگشت؛ و در جنگ كشته شد.[۱۹۲]

بدين صورت در جنگ جمل در وسط ميدان جنگ -  به طور خصوصى -  با يادآورى غدير دفاع بزرگى از حرمت صاحب آن به انجام رسيد و اهميت تبليغ غدير را در برابر دشمنان تا دندان مسلح به ما نشان داد.


د) دفاع از غدير توسط صديقه كبرى‏ عليها السلام در مقابل ابن لُبَيد در منطقه اُحُد

بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله حضرت زهرا عليها السلام كنار قبور شهداى اُحد و به خصوص حضرت حمزه مى‏آمد و در آنجا گريه مى‏كرد. محمود بن لُبَيد مى ‏گويد: روزى بر سر قبر حمزه آمدم و آن حضرت را در آنجا در حال گريه ديدم. خدمتش عرض كردم: من سؤالى از شما دارم كه سينه‏ ام را مضطرب ساخته! فرمود: سؤال كن. عرض كردم: آيا پيامبر صلى الله عليه و آله قبل از وفاتش درباره امامت على كلام صريحى فرموده است؟!!

عجيب است كه فرستاده سقيفه به تنهايى آمده و كلمات صريح پيامبر صلى الله عليه و آله درباره خلافت على ‏عليه السلام را به خاطر نمى ‏آورد، و به عنوان مشكل‏ ترين سؤال عمرش آن را از دختر پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال مى ‏كند!!

حضرت زهرا عليها السلام هم آخرين و نزديک ‏ترين فرمايش صريح پيامبر صلى الله عليه و آله را كه غدير است، در ميان اشک و سوز برايش يادآور مى ‏شود؛ تا نشان دهد سؤال كننده سقيفه خود را به فراموشى زده و از ضعف حافظه عمدى رنج مى ‏برد! آن حضرت در پاسخ فرمود: واعجبا، آيا روز غدير خم را فراموش كرده ‏ايد؟!![۱۹۳]

در واقع دفاع از غدير با چشم گريان در عزاى رسول‏ صلى الله عليه وآله در برابر حتى يک معترض هم فراموش نمى‏ شود، تا معلوم شود اين وظيفه براى ما تا كجا ادامه دارد.


۴. تبليغ غدير به صورت عمومى

يكى از شيوه‏ هاى تبليغ غدير بيان آن در اجتماعِ اصحاب و دوستان و هواداران غدير است، كه خبر آن بسيار سريع و به صورت فرهنگ عمومى منتشر مى‏ شود.

اين روش در زندگى امامان ‏عليهم السلام بسيار اتفاق افتاده است؛ مثل آنچه در ميدان بزرگ كوفه توسط اميرالمؤمنين‏ عليه السلام انجام شد؛ و نيز منبر آن حضرت در جنگ صفين براى ياران خود؛ و همچنين خطابه امام حسين ‏عليه السلام براى اصحاب خود در مِنا و سخنان امام رضا عليه السلام براى اصحابشان.

در همه اين موارد مخاطب جمعى بوده و همه از طرفداران غدير بوده ‏اند، و هيچ گونه رنگ دشمنى در آن ديده نمى‏ شود. در واقع دوستداران غدير گِرد هم نشسته ‏اند و از صاحب غدير درخواست كرده ‏اند تا شمه‏ اى از معارف آن را برايشان بازگو كند. چهار مورد زير را درباره اين شيوه جمعى تبليغ غدير مورد دقت قرار دهيد:


الف) تبليغ عمومى غدير توسط اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در ميدان بزرگ كوفه

در شرايطى كه صاحب غدير در دوران خلافت ظاهرى خود براى احياى آن آستين بالا زده بود، نياز به عده ‏اى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله از حاضرين در غدير بود كه مؤيد او باشند و به حضور خود در آن ماجرا شهادت دهند.

در چنين شرايطى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مجلسى در ميدان بزرگ كوفه -  كه مقابل مسجد كوفه و دار الاماره قرار داشت -  تشكيل داد و منبرى در آنجا نصب كرد و مردم جمع شدند. اين مجلس فقط براى شهادت دادن كسانى بود كه ۲۵ سال پيش در غدير حضور داشتند و اكنون مى ‏بايست در پيشگاه ملت بپا خيزند و آنچه به چشم خود ديده‏ اند بازگو كنند. حضرت از فراز منبر فرمود:

به خدا قسم مى‏دهم آنان را كه پيامبر صلى الله عليه و آله را ديده ‏اند، و در روز غدير خم در بازگشت از حجةالوداع از آن حضرت شنيده ‏اند كه درباره من -  در حالى كه دستان مرا بلند كرده بود -  فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ وَ اَحِبَّ مَن اَحَبَّهُ. قسم مى‏ دهم هر كس اين واقعه را حاضر بوده و به چشم خود ديده و به گوش خود شنيده برخيزد و شهادت دهد.

پس از اين كلام حضرت، عده زيادى كه حداقل سى نفر ذكر شده ‏اند برخاستند و آنچه ديده بودند بازگو نمودند و شهادت خود را نسبت به آن اعلام كردند.[۱۹۴]

اين ماجرا در موقعيت حساسى اتفاق افتاد كه نياز مبرم به شهادت چنين افرادى بود. در واقع آنان كه شهادت دادند تبليغى عظيم براى غدير كه مساوى با حضور در بيابان غدير خم بود انجام دادند؛ و به نسلى كه در غدير خم حاضر نبودند با گواهى خود ابلاغ كردند.


ب) تبليغ عمومى غدير توسط اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بين لشكريان خود در صفين

جنگ صفين يكى از حساس ترين مقاطعى بود كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرصت را براى تبليغ غدير در آن مغتنم شمرد. در اين جنگ پس از چند نامه و پيام كه بين اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و معاويه رد و بدل شد، آن حضرت در ميان لشكر خود در جمع مهاجرين و انصار و با حضور فرستادگان معاويه بر فراز منبر قرار گرفت و مناقب خود را برشمرد، و در هر كدام مردم را قسم داد و آنان اقرار كردند. از جمله غدير را مطرح كرد و فرمود:

شما را به خدا قسم مى ‏دهم درباره قول خداوند: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا اَطيعوا اللَّهَ وَ ...»[۱۹۵] و آيه «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ ...»[۱۹۶]... كه خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد به مردم بفهماند كه اين آيات درباره چه كسانى نازل شده و ولايت را براى آنان تفسير كند ... .

آن حضرت هم مرا در غدير خم منصوب كرد ... ، و فرمود: اى مردم، خداوند صاحب اختيار من، و من صاحب اختيار مؤمنين هستم و اختيارم بر مؤمنين از خودشان بيشتر است. اَلا فَمَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ: اَلا كه هر كس من صاحب اختيار او بوده‏ام على صاحب اختيار اوست ... .

پس از اين سخنانِ اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، دوازده نفر از كسانى كه از شركت كنندگان در جنگ بدر بودند و در صفين همراه حضرت حضور داشتند برخاستند و به گفتار حضرت شهادت دادند. سپس هفتاد نفر ديگر از صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله برخاستند و شهادت دادند. بعد از آن چهار نفر از اهل بدر برخاستند و تفصيل ماجرا و آنچه در غدير ديده بودند بازگو كردند.[۱۹۷]

پيداست كه اين منظره فوق ‏العاده تبليغى در حال جنگ آن هم در برابر لشكر معاويه، اثرى به ياد ماندنى از غدير در ذهن‏ ها باقى گذاشت كه تا امروز در كتب غير شيعه هم نقل شده است.


ج) تبليغ عمومى غدير توسط امام حسين‏ عليه السلام در مِنا در مراسم حج

شرايط شديد تقيه در زمان معاويه بر كسى پوشيده نيست، و هر چه به آخر دوران او نزديك‏تر مى ‏شويم جو حاكم سخت‏ تر مى ‏شود. اما حضرت سيدالشهداء عليه السلام همين موقعيت را براى تبليغ غدير در جمع شخصيت ‏هاى اسلامى آن زمان انتخاب فرموده است.

يک سال قبل از مرگ معاويه كه مطابق است با يک سال قبل از واقعه عاشورا، امام حسين‏ عليه السلام در ايام حج در مِنا با حضور ۷۰۰ نفر اجتماع بزرگى در خيمه خود تشكيل داد، كه دويست نفر آنان اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله بودند.

حضرت در آن مجلس براى خطابه بپاخاست و پس از حمد و ثناى الهى، از اقدامات معاويه بر ضد اميرالمؤمنين‏ عليه السلام اظهار ناراحتى شديد كرد و سپس شروع به شمردن مناقب آن حضرت نمود. امام ‏عليه السلام در همه موارد مردم را بر صدق گفتار خود قسم مى ‏داد و همه اقرار مى‏ كردند. از جمله مسئله غدير را مطرح كرد و فرمود:

شما را به خدا قسم مى ‏دهم، آيا مى ‏دانيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را منصوب كرد و ولايت را براى او اعلام نمود و فرمود: بايد حاضران به غايبان خبر دهند؟ جمعيت حاضر گفتند: آرى به خدا قسم.

و اين اقرار در حكم تبليغ ۲۰۰ نفر از حاضرين غدير در مجلسى بود كه در ايام حج و با حضور ۵۰۰ نفر ديگر از بزرگان تشكيل شده بود.[۱۹۸]


د) تبليغ عمومى غدير توسط امام رضا عليه السلام براى اصحابشان در افطار

در زمان سراسر اختناق هارون و مأمون، در يک محدوده كوچک از دوستان غدير كه براى شكرگزارىِ روز غدير روزه گرفته بودند و به بهانه افطار به خانه امام رضا عليه السلام آمده بودند، تبليغ جمعى غدير صورت گرفت.

ماجرا از آنجا آغاز شد كه در روز عيد غديرى امام رضا عليه السلام عده ‏اى از خواص اصحاب را -  كه آن روز را روزه گرفته بودند -  براى افطار دعوت كرد و هدايايى به عنوان عيدى به خانه‏ هايشان فرستاد. ثامن الائمه‏ عليهم السلام در آن مجلسِ شامگاه عيد غدير درباره اين روز عظيم فرمود:

روز غدير در آسمان مشهورتر از زمين است ... ، و آن روزى است كه خداوند دين را كامل كرد ... . در روز غدير خداوند ولايت را بر اهل آسمان‏ هاى هفتگانه و زمين‏ ها عرضه كرد. مَثَل مؤمنين در قبول ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در روز غدير مَثَل ملائكه در سجودشان براى آدم است، و مَثَل آنان كه ولايت آن حضرت در روز غدير را نپذيرفتند مَثَل ابليس است.[۱۹۹]

دلدارىِ جمع كوچک شيعيان به جشن عظيم غدير در آسمان ‏ها و همگامى آنان با جمع بزرگ آسمانيان در روزهايى كه زمينيان قدر غدير را نمى ‏دانستند، از زيباترين جلوه ‏هاى تبليغ آن است. به خصوص وقتى منكران غدير به ابليس تشبيه شوند!


۵. دفاع از غدير به صورت جمعى

دفاع از غدير در مقابل جمعى از دشمنان، چه به صورت خطابه و سخنرانى و چه به صورت قسم دادن و اقرار گرفتن و چه به صورت اتمام حجت و محكوم كردنِ آنان، يكى از شيوه‏ هاى بارِز معصومين ‏عليهم السلام در تبليغ غدير در زمان‏ هايى است كه امكان اين نوع تبليغ وجود داشته است.

اين نوع دفاع از غدير بيشتر توسط پيامبر و اميرالمؤمنين و صديقه كبرى‏ عليهم السلام صورت گرفته است. پيامبر صلى الله عليه و آله در برابر منافقين، حضرت زهرا عليها السلام بر مهاجمين خانه از پشت در[۲۰۰]، و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام چند بار در زمان خلفاى غاصب در مسجد در حضور جمعيت غدير را مطرح كرد و اتمام حجت فرمود، كه ذيلاً به چهار مورد آن مى ‏پردازيم:


الف) دفاع پيامبر صلى الله عليه و آله از غدير در حضور منافقين

بعد از واقعه سه روزه غدير و آن اتمام حجت عظيم، هنوز مغزهاى ابوسفيانىِ منافقين ولايت را نپذيرفته بود و آنان از مُبلِّغ غدير ابلاغ ديگرى مى ‏خواستند! در چنين موردى كه دشمنانى در لباس دوست آمده بودند، پيامبر صلى الله عليه و آله بار ديگر غدير را ابلاغ كرد و با همين تابلو بزرگ اعتقادى اتمام حجت فرمود.

ماجرا مربوط به روزى مى‏ شود كه عده‏اى از منافقين پس از بازگشتِ كاروان حج به مدينه، در فاصله دو ماهه بين غدير تا شهادت رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه و آله، نزد آن حضرت آمدند و آيت و نشانه ‏اى درباره خلافت و امامت على‏ عليه السلام طلب كردند. حضرت فرمود: آيا روز غدير خم براى شما كافى نبود؟![۲۰۱]


ب) دفاع اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از غدير در حضور صحابه در زمان عمر

در مجلسى كه در زمان عمر در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله بر قرار شده بود، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرصت را براى افشاگرى عليه غاصبين خلافت مغتنم شمرد و سابقه خاص آنان را در روز غدير در حضور مردم يادآور شد. در آن مجلس اميرالمؤمنين‏ عليه السلام سوابق ابوبكر و عمر با غدير را برشمرد. از جمله فرمود:

عمر بود كه در روز غدير خم وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله مرا براى ولايت نصب كرد، با رفيقش (ابوبكر) گفتگو كرد. او گفت: در اينكه كار پسر عمويش را بالا ببرد هيچ كوتاهى نمى ‏كند؛ و ابوبكر گفت: در اينكه بازوى پسر عمويش را بلند كند هيچ كوتاهى نمى‏ كند.

همچنين در حالى كه منصوب شده بودم به رفيقش (ابوبكر) گفت: اين واقعاً كرامت بزرگى است! رفيقش با تندى به او نگاه كرد و گفت: نه به خدا قسم، ابداً اين سخن او را گوش نمى‏ دهم و از او اطاعت نمى‏ كنم. سپس به او تكيه داد و با تكبر به راه افتادند و رفتند.[۲۰۲]


ج) دفاع اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از غدير در جمع صحابه در زمان عثمان

حدود بيست سال از غدير گذشته و هر روز سقيفه زهرى از كينه‏ اش را بر آن مى ‏ريزد، اما صاحب غدير فرصت ‏ها را براى احياى آن از دست نمى‏ دهد. در مجلسى كه زمان عثمان در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله با حضور بيش از دويست نفر از مهاجرين و انصار تشكيل شد، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در برابر جمعى كه اكثرشان از طرفداران سقيفه بودند، داستان غدير را مفصلاً بيان كرد، و از صحابه حاضر درباره آن اقرار گرفت. از جمله فرمود:

خداوند به پيامبرش دستور داد تا واليان امرشان را معرفى كند و ولايت را مانند نماز و زكات و روزه و حج تفسير نمايد. اين بود كه در غدير خم مرا منصوب نمود و در خطابه‏ اى فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ.

در آنجا سلمان پرسيد: ولايت او چگونه است؟ فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس من نسبت به او صاحب اختيار بوده‏ام على هم نسبت به او صاحب اختيار است، و خداوند عزوجل اين آيه را نازل فرمود: «اليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُم وَ اَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِسلامَ ديناً». پيامبر صلى الله عليه و آله تكبير گفت و فرمود: اللَّه اكبر، تمام نبوتم و كمال دين خدا ولايت على بعد از من است ... .

همه جمعيت مسجد گفتند: آرى به خدا قسم. اين را شنيديم و همان طور كه گفتى حاضر بوديم ... . حضرت فرمود: شما را به خدا قسم مى‏دهم كسانى كه از دو لب پيامبر صلى الله عليه و آله اين مطلب را به ياد دارند برخيزند و شهادت دهند.

مقداد و ابوذر و عمار و براء بن عازب و زيد بن ارقم برخاستند و گفتند: ما شهادت مى‏ دهيم كه سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را به ياد داريم آن هنگام كه تو در كنار حضرت بر فراز منبر در غدير ايستاده بودى و آن حضرت مى ‏فرمود:

اى مردم ... ، خداوند شما را به ولايت امر كرده و من شما را شاهد مى‏ گيرم كه اين ولايت مخصوص اين شخص است -  و آن حضرت دست بر دست على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام گذاشت -  سپس مخصوص دو پسرش بعد از او، و سپس در جانشينان بعد از او از فرزندانش كه از قرآن جدا نمى‏ شوند و قرآن از آنان جدا نمى‏ شود تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند.[۲۰۳]

دفاع از غدير در زمانى كه نوبت به سومين غاصب خلافت رسيده، آن هم كنار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و با حضور باقيماندگان از حاضرين غدير و در جمع مردمى كه گوششان از تبليغات سقيفه پر شده، درس‏ هاى بسيارى از كيفيت تبليغ اين واجب اعتقادى را به ما مى ‏آموزد. يعنى امر به معروفى به عظمت غدير مسئله ‏اى نيست كه درباره آن مسئوليت ابلاغ را سبک پنداريم، و در برابر نسل‏ هاى بى‏خبر از غدير با سكوت و بى‏ تفاوتى بگذريم.


د) دفاع امام حسن ‏عليه السلام از غدير در برابر ناسزاگويان

روزگارى است كه سقيفه در جسارت به صاحب غدير تا حد لعن پيش رفته، و معاويه غاصب چهارم سقيفه اين جرئت را پيدا كرده كه امام دوم غدير را در مجلسى براى جسارت توسط دشمنان سرسخت آن فراخواند!! در چنين موقعيتى جا داشت حمله ‏اى شكننده بر عليه آنان صورت پذيرد.

ماجرا چنين بود كه معاويه و دار و دسته ‏اش امام حسن‏ عليه السلام را فرا خواندند و آنچه توانستند به آن حضرت و پدر بزرگوارش ناسزا گفتند. امام مجتبى ‏عليه السلام در مقابله با آنان مطالب بسيارى درباره حق اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بيان كرد و از جمله غدير را مطرح نموده فرمود:

پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه بر فراز منبر بود على‏ عليه السلام را فرا خواند. سپس او را با دستانش گرفت و فرمود: اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.[۲۰۴]

در چنين جمعى كه همه دشمنان درجه اول غدير بودند، تبليغ به گونه‏ اى انجام گرفت كه راهى براى انكار نداشته باشند، و پاسخ دندان شكن حضرتش در جواب آن همه لعن و جسارت ميخكوبشان نمايد.


۶. دفاع از غدير به صورت گفتارى

يكى از روش ‏هاى معصومين‏ عليهم السلام در دفاع از غدير صورت گفتارى است كه در مقابل روش نوشتارى است، كه در آن زمان راه دوم ابلاغ به حساب مى‏آمده، و امروزه ابزارهاى صوتى و تصويرى در گونه ‏هاى مختلف آن به اين دو نوع اضافه مى‏شود.

اكثر موارد تبليغى در زمان معصومين‏ عليهم السلام به صورت گفتن بوده، كه گاهى در كنار مردم و گاهى به صورت خطابه بر فراز منبر در مسجد يا در ميدان جنگ اتفاق افتاده و موارد آن بسيار است. در اين قسمت از كتاب به طور فهرستوار در پنج مرحله به آن اشاره مى‏ كنيم و تفصيل هر يک در بخش مربوط به آن آمده است:


الف) دفاع گفتارى صديقه كبرى‏ عليها السلام از غدير

فريادِ غديرِ حضرت زهرا عليها السلام از پشت درِ آتش زده[۲۰۵] و بغضِ در گلو نهفته گل پيامبر صلى الله عليه و آله در عيادت دير هنگامِ زنان مهاجرين و انصار در روزهاى آخر عمر آن حضرت[۲۰۶]، از نمونه‏ هاى تبليغ گفتارى غدير است.


ب) مرحله اول دفاع گفتارى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام از غدير

صداى خيبرشكن على‏ عليه السلام در روزهاى غوغائىِ غصب خلافت از نمونه‏ هاى گفتارى ابلاغ غدير در شرايط گوناگون سخن است!! چه روزى كه پس از جمع قرآن با اختيار به مسجد آمد و غدير را تكرار كرد[۲۰۷]، و چه روزى كه به اجبار حلقومش را فشرده كنار منبر پيامبر صلى الله عليه و آله آوردند تا بيعت بگيرند و با همان گلوى طناب بسته و زير شمشير نشسته غدير را بر زبان جارى كرد.[۲۰۸]

بعد از آن نيز در مجلسى در زمان عمر[۲۰۹] و در مجلس ديگرى در زمان عثمان[۲۱۰] بدون آنكه رسماً خطابه ايراد كند در جمع مردم در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله غدير را با فرمايشات خويش احيا كرد.

در شوراى شش نفره عمر براى روى كار آوردن عثمان[۲۱۱] و نيز هنگام بيعت مردم با عثمان در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله[۲۱۲]، بار ديگر مظلومِ غدير لب به سخن گشود و حقايق آن را براى نسل‏هايى كه از صحيفه و سقيفه خبر نداشتند بيان فرمود.


ج) مرحله دوم دفاع گفتارى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام از غدير

جنگ جمل و صفين دو فرصت مغتنم ديگر بودند كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در آنها تبليغ گفتارى غدير را به كار گرفت. در جمل مقابل ديدگان دو لشكر مشاهده مى‏ كردند طلحه را فراخواند و با غدير بر او اتمام حجت كرد.[۲۱۳]

قبل از حركت به سوى صفين نيز طى خطابه ‏اى وجوب اطاعت از خود بر اساس غدير را به مردم ابلاغ فرمود.[۲۱۴] در روزهاى جنگ صفين در برابر تبليغات معاويه و نامه ‏هايش، خطابه حضرت خطاب به جنگجويانش جلوه با عظمت ديگرى از ابلاغ گفتارى غدير بود.[۲۱۵]

در هنگامه جنگ صفين در حالى كه ذوالفقار در دست حمله كرده بود، در وسط ميدان جنگ تبليغ غدير را مغتنم شمرد[۲۱۶] و جلوه به يادماندنى ديگرى از اين ابلاغ گفتارى را به يادگار گذاشت. تا روزى كه به كوفه بازگشت و در خطبه مفصل و بى‏نظيرى در روز غدير[۲۱۷] بسيارى از حقايق ناگفته آن را بر زبان آورد.


د) دفاع گفتارى امام حسن‏ عليه السلام از غدير

در زندگى امام مجتبى ‏عليه السلام تبليغ گفتارى غدير را در دو موقعيت بسيار حساس مى‏ بينيم. يكى در ماجراى صلح در مسجد كوفه بر فراز منبر و چشم در چشم نماينده سقيفه يعنى معاويه[۲۱۸]، و ديگرى روزى كه دار و دسته معاويه مجلسى تشكيل دادند تا آن حضرت را به عنوان نماينده پدر بزرگوارش اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مورد جسارت قرار دهند.[۲۱۹] در هر دو مورد كلامِ تيزتر از شمشيرِ سبط اكبر پيامبر صلى الله عليه و آله غدير را به سوى دشمن نشانه رفت و آنان را بر سر جايشان نشاند.


هـ) دفاع گفتارى بقيه امامان‏ عليهم السلام از غدير

خطابه برخاسته از قلب سوخته حسين بن على ‏عليه السلام كه در مِنا با حضور هفتصد تن از صحابه و تابعين ايراد شد[۲۲۰]، يكى ديگر از جلوه ‏هاى تبليغ گفتارى غدير است كه حقايق بسيارى درباره آن را در خود جاى داده است.

در دوران ائمه بعد از امام حسين ‏عليهم السلام امكان سخنرانى و خطبه نبوده و اكثراً در پاسخ به سؤالى درباره غدير و يا توضيحى درباره معناى «مولى» و معارف ديگر غدير، مطالبى را در قالب گفتارى به صورت خصوصى از امام سجاد و امام باقر و امام صادق و امام كاظم و امام رضا عليهم السلام مى ‏بينيم.[۲۲۱]

اين مجموعه از سخنرانى و گفتگو درباره غدير به صورت خصوصى و عمومى به شيوه ‏هاى مختلف و در موقعيت‏ هاى گوناگون، هر كدام براى ما درسى است گوياى آنكه بايد از همه شيوه ‏هاى گفتارى براى تبليغ غدير استفاده كرد، و با فراستى كه خدا در مؤمن قرار داده در هر مورد شيوه خاص آن را به كار گرفت.


۷. دفاع از غدير به صورت نوشتارى

يكى از شيوه ‏هاى دفاع از غدير توسط معصومين‏ عليهم السلام صورت نوشتارى است، كه گاهى به صورت نوشتن سَنَد براى غدير و امضا گرفتن درباره آن است، و گاهى به صورت نامه به دوستان يا دشمنان است، و گاهى به صورت مقاله ‏اى كه بر مردم قرائت شده است.

به كار گرفتن شيوه‏ هاى خاص نوشتارى در مسير تبليغ غدير، در زمان‏ هايى كه هنوز مردم با روش‏هاى تبليغ كتبى آشنايى نداشتند، اهتمام خاص معصومين‏ عليهم السلام را درباره ابلاغ غدير مى‏ رساند؛ به خصوص آنكه اين روش تبليغى فقط درباره غدير انجام شده باشد و در موارد ديگر كمتر ديده شود.

سَندى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به طور رسمى در ايام غدير تنظيم كرد، يا نامه هايى كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در پاسخ معاويه مى ‏فرستاد، يا نوشته بلندى كه آن حضرت در سال آخر عمر خود دستور نوشتن آن را داد تا بر مردم قرائت شود، يا نامه ‏هايى كه ائمه‏ عليهم السلام در پاسخ به سؤال دوستانشان درباره غدير مى‏ فرستادند، همه از نمونه‏ هاى نوشتارى غدير است كه به تفصيل هفت مورد از آنها مى‏ پردازيم:


الف) سند مكتوب غدير به امر پيامبر صلى الله عليه و آله

در مراسم سه روزه غدير شايعات منافقين و شبهه‏ اندازى آنان تأثيراتى بين برخى مردم ضعيف الايمان گذاشته بود. عكس‏ العمل قاطعى لازم بود كه به همه شايعه ‏ها پايان دهد و شبهه‏ ها را ريشه‏ كن نمايد، كه با يک اقدام به موقع و غير قابل انتظار به ثمر رسيد.

پيامبر صلى الله عليه و آله امر كرد تا سند مكتوبى براى غدير آماده شود؛ و براى اين كار دستور داد تا بلال ندا دهد و همه جمع شوند. وقتى مهاجرين و انصار و ساير گروه ‏هاى مردم جمع شدند حضرت فرمود: اى قريش، امروز شرف از آن شماست، صف‏ هاى خود را مرتب كنيد. سپس فرمود: اى عرب، امروز شرف از آن شماست، صف ‏هاى خود را مرتب كنيد. سپس فرمود: اى موالى و همپيمانان، امروز شرف از آن شماست، صف‏ هاى خود را مرتب كنيد.

با اين كلماتِ پيامبر صلى الله عليه و آله، همه گروه ‏ها در برابر آن حضرت در صف ‏هاى منظم ايستادند و منتظر سخنان حضرت شدند. سپس پيامبر صلى الله عليه و آله دوات و كاغذى طلب كرد و به يک نفر دستور داد آنچه را مى‏ گويد و مردم اقرار مى‏ كنند به صورت مكتوب در آورد و ثبت كند.

نوشته به دستور حضرت چنين آغاز شد: بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ. سپس پرسيد: آيا به اين مطالب شهادت مى‏ دهيد؟ گفتند: آرى. فرمود: آيا مى‏ دانيد كه خداوند مولى و صاحب اختيار شماست؟ گفتند: آرى به خدا قسم. فرمود: آيا مى‏ دانيد كه من مولى و صاحب اختيار شما هستم؟ گفتند: آرى به خدا قسم.

در اينجا حضرت آنچه بر فراز منبر غدير انجام داده بود تكرار كرد. بازوى على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام را گرفت و آن را بلند كرد به حدى كه سفيدى زير بازوى حضرت ظاهر شد و در آن حال فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، و سپس فرمود: اللَّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ. همه اين گفتگوها طبق دستور حضرت در آن ورقه ثبت شد؛ تا سندى مكتوب از غدير براى آينده ‏ها و آيندگان باشد. اين يک نمونه از تبليغ نوشتارى غدير است، و ثبت و حفظ اسناد غدير در طول تاريخ ادامه همين آموزش پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏ تواند باشد.[۲۲۲]


ب) مقاله ‏اى درباره غدير به امر اميرالمؤمنين‏ عليه السلام

نوشتن مقاله و قرائت متناوب آن بر مردم در مناسبت‏ هايى خاص، يكى از كارهاى استثنائى صاحب غدير در راه دفاع از آن است.

در آخرين ماه ‏هاى عمر اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بعد از جنگ نهروان، مردم از حضرت درباره ابوبكر و عمر و عثمان سؤال كردند. حضرت فرمود: در اين باره برايتان نوشته ‏اى مى ‏نويسم كه درباره آنچه پرسيده ‏ايد به صراحت سخن گفته باشم. سپس نوشته بلندى كه حدود ۳۰ صفحه و در حد يك جزوه بود املا كرد و نويسنده حضرت نوشت.

آنگاه ده نفر از خواص اصحاب خود را فراخواند و دستور داد هر روز جمعه نويسنده حضرت آن را بر مردم بخواند و اين ده نفر شاهد باشند تا كسى آن را انكار نكند. از جمله مطالب آن نوشته چنين بود:

اين امر خلافت عجيب است، كه حكومت و ولايت احدى را مثل ولايت من مبغوض نداشتند! دليل من بر ولايت اين است كه صاحب اختيار مردم فقط من هستم نه قريش ... ، چرا كه پيامبر صلى الله عليه و آله ولايت اين امت را داشت و من بعد از او اختيارات او را دارم ... ، به دليل گفته پيامبر صلى الله عليه و آله كه در روز غدير خم فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ.[۲۲۳]

اگر چه دوران قرائت اين مقاله غديرى بر مردم ديرى نپاييد و با غصب حق غدير به دست معاويه در لابلاى صفحات تاريخ ماند؛ اما هم در آن روز پرده از حقايق بسيارى درباره روزگار سياه شده غدير به دست سقيفه برداشت، و هم سند ماندگارى براى قرن‏هاى آينده شد تا غديريان تاريخچه اعتقاد خود را از سند مكتوب صاحب آن بياموزند.

ج) نامه ادبى درباره غدير به امر اميرالمؤمنين ‏عليه السلام

يک معارضه در قالب ادبى بين چهارمين غاصب حق غدير از يك سو و صاحب غدير از سوى ديگر به وقوع پيوست، كه دفاع نوشتارى از غدير پاسخنامه قطعى آن شد.

معاويه در نامه‏اى به اميرالمؤمنين ‏عليه السلام نوشت: اى ابا الحسن، من فضايل بسيارى دارم: پدرم در جاهليت آقا بود! من در اسلام پادشاه شده‏ام! من دايى مؤمنين و كاتب وحى هستم!

وقتى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام نامه معاويه را خواند فرمود: آيا پسر هند جگرخوار با اين فضايل بر من فخر مى‏فروشد؟! اى غلام آنچه مى‏گويم برايش بنويس؛ و حضرت اشعارى سرود كه يک بيت آن درباره غدير خم چنين بود:

و اَوجَبَ لى وِلايَتَهُ عَلَيكُم

رَسولُ اللَّهِ يَومَ غَديرِ خُمٍّ

يعنى: پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم ولايت خود بر شما را، براى من نيز واجب كرد.

پاسخ كوتاه و پر محتوا با سندى به نام غدير، آن قدر شكننده بود كه وقتى معاويه پاسخ اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را خواند گفت: اى غلام، اين نامه را پاره كن، تا اهل شام آن را نخوانند و به على بن ابى‏ طالب تمايل پيدا نكنند![۲۲۴]

د) متن كامل خطابه غدير به امر امام باقر عليه السلام

در شرايط خفقان سخت بنى‏اميه، غدير مى‏رفت تا به صفحات تاريخ سپرده شود و از آن واقعه عظيم فقط گاهگاهى جمله «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ» سينه به سينه مى‏ گشت. اكنون وقت آن بود كه با احياى خطبه غدير تلاش بيست و چند ساله سقيفه ناكام بماند و تشنگان ولايت يک بار ديگر بر سر چشمه زلال آن كسب فيض نمايند.

با پيدا شدن شرايط اجتماعى خاص در انقراض بنى ‏اميه، امام باقر عليه السلام براى اولين بار شرح مفصلى از ماجراى غدير را با متن كامل خطابه آن بيان فرمود كه به صورت نوشتارى درآمد و ثبت شد، تا امروز كه به صورت يكى از متقن ‏ترين متون و مستندات اعتقادى ما درآمده، به خصوص آنكه نقل‏ هاى حاضرين در غدير مثل حذيفه و زيد بن ارقم نيز با آن تطابق كامل دارد.[۲۲۵]

هـ) نامه امام هادى‏ عليه السلام به اهل اهواز درباره غدير

در روزگار امام هادى‏ عليه السلام كه دستگاه خلافت با تبعيد و تحت نظر قرار دادن امامان معصوم ‏عليهم السلام سعى در قطع ارتباط گفتارى و شنيدارى مردم با ايشان داشت، نامه ‏نگارى رواج يافت و اين نوع تبليغ از شهرهاى دوردست نيز با آسايش بيشترى انجام مى‏شد.

يكى از اين موارد كه به غدير مربوط مى‏ شود نامه ‏اى است كه گروهى از اهل اهواز خدمت حضرت نوشتند و طى آن سؤالاتى را مطرح كردند. حضرت در جواب آنان نامه ‏اى نوشت و پاسخ سؤالاتشان را داد و از جمله فرمود:

صحيح ‏ترين خبرى كه اثبات آن از قرآن شناخته شده حديث ثقلين است كه نقل آن از پيامبر صلى الله عليه و آله مورد اتفاق است. ما اين آيه را به صراحت در قرآن مى ‏يابيم كه مى‏ فرمايد: «انما وليكم اللَّه و رسوله و الذين آمنوا ...»، و روايات متفق است كه اين آيه درباره اميرالمؤمنين ‏عليه السلام است كه انگشتر خود را در حال ركوع صدقه داد و خدا از اين عمل او قدردانى كرد و اين آيه را درباره ‏اش نازل فرمود.

بعد مى‏ بينيم كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را از اصحابش جدا كرد و اين عبارت را فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ. از اين ارتباط مى‏ فهميم كه قرآن به درستى اين اخبار و حقانيت اين شواهد گواهى مى‏ دهد. لذاست كه امت بايد بدان اقرار كنند چرا كه با قرآن موافق است و قرآن با آنها موافق است. اينجاست كه پيروى از چنين احاديثى واجب مى‏ شود و جز اهل عناد و فساد نمى‏ توانند از آن سرپيچى كنند.[۲۲۶]

و) نامه امام عسكرى ‏عليه السلام به نيشابور درباره غدير

در زمان آخرين امام ظاهر يعنى امام حسن عسكرى‏ عليه السلام تبليغ غدير از طريق نامه ‏نگارى همچنان ادامه داشت. از جمله اسحاق بن اسماعيل از نيشابور براى امام عسكرى‏ عليه السلام نامه ‏اى نوشت و مسائلى را مطرح كرد. آن حضرت در پاسخ نامه‏ اى را توسط نماينده خود براى او فرستاد كه يكى از فرازهاى آن چنين بود:

آنگاه كه خداوند با بپا داشتن اولياء بعد از پيامبرش بر شما منت گذاشت خطاب به پيامبرش فرمود: «اليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُم وَ اَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِسلامَ ديناً».[۲۲۷]

در اين نامه منت خدا بر مردم با غدير و سلب اختيار مردم در مسئله امامت در كوتاه‏ ترين عبارات براى سؤال كننده بيان گرديده و استناد به قرآن در اين باره نيز انجام شده است.

ز) پاسخ امام عسكرى عليه السلام به نامه ‏اى درباره معناى غدير

گاهى سؤالات درباره غدير بسيار دقيق بوده و پاسخ آن نيز در شرايط تقيه نشان از اهميت موضوع و لزوم پاسخ دارد. به عنوان نمونه نامه حسن بن ظريف به امام حسن عسكرى‏ عليه السلام كه طى آن از حضرت سؤال كرد: معناى سخن پيامبر صلى الله عليه و آله به اميرالمؤمنين ‏عليه السلام چيست كه فرمود: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ»؟

هم سؤال از حساس‏ترين فرازهاى غدير است، و هم جواب كوتاهِ آن پرچم و عَلَم غدير را در امواجِ اختلافاتِ فِرَق اسلامى به ما نشان مى‏ دهد. امام عسكرى‏ عليه السلام در پاسخ نامه چنين مرقوم فرمود:

مقصود حضرت آن بود كه او را عَلَم و علامتى قرار دهد كه هنگام اختلاف حزب خداوند با آن شناخته شوند.[۲۲۸]

با اين نمونه ‏هاى نوشتارى در تبليغ غدير مى‏ توان اهميت و چگونگى استفاده از ابزارهاى پيشرفته امروزى را درباره رساندن پيام پيامبر صلى الله عليه و آله در آن روز بزرگ تشخيص داد و در راه آن حركت كرد.

پانویس

  1. تبليغ غدير در سيره معصومين ‏عليهم السلام: ص ۲۵۶ - ۲۶۸.
  2. تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص ۱۰.
  3. برگرفته از ايده ‏هاى سايت «باشگاه ايده‏ پردازان مسجدى».
  4. تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص ۴۹-۸۳.
  5. كتاب سليم: حديث ۲۶.
  6. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۴۸ و ج ۳۱ ص ۴۱۰-۴۱۲، ۴۱۶، ۴۱۷. كتاب سليم: حديث ۱۱ و  ۱۴. مواردى از اين اقرارها در قسمت ‏هاى قبلى كتاب ذكر شد.
  7. بحار الانوار: ج ۲ ص ۲۲۶ ح ۳.
  8. بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۳-۱۸.
  9. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۶، ۴۱۷.
  10. بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۳۱۱.
  11. در اين باره مراجعه شود به كتاب «غدير در قرآن، قرآن در غدير».
  12. روضه كافى: ص ۲۷. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۸ ح ۷۲.
  13. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۰-۴۱۲.
  14. مائده /  ۵۵ .
  15. نساء /  ۵۹ .
  16. مائده /  ۵۵ .
  17. كتاب سليم: حديث ۲۵.
  18. نبأ / ۱-۳.
  19. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۳ ص ۸۰ .
  20. مائده /  ۶۷ .
  21. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۰ ح ۳۴.
  22. نساء /  ۵۹ .
  23. بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۳۱۱.
  24. نحل /  ۸۳ .
  25. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۶۴ ح ۷۳۶.
  26. مائده /  ۶۷ .
  27. بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۱۰۳.
  28. انشراح / ۷، ۸.
  29. مائده /  ۶۷ .
  30. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۴ ح ۷.
  31. نساء /  ۱۳۷.
  32. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۷ ح ۱۸.
  33. مائده /  ۳.
  34. قصص /  ۶۸ .
  35. احزاب /  ۳۶.
  36. غيبت نعمانى: ص ۲۱۸ ح ۶ .
  37. مائده /  ۵۵ .
  38. بحار الانوار: ج ۲ ص ۲۲۶ ح ۳.
  39. بحار الانوار: ج ۵۰ ص ۳۲۱.
  40. مائده /  ۳.
  41. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۲۲ ح ۵۰۵ .
  42. اثبات‏ الهداة: ج ۲ ص ۱۲۲ ح ۵۰۵ .
  43. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۲.
  44. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۰ ح ۳۳.
  45. اثبات الهداة: ج ۱ ص ۵۲۶ ح ۲۸۵.
  46. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۳۲، ۳۵۱، ۳۷۳، ۳۸۱.
  47. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۰-۴۱۲.
  48. جالب است كه زيد بن ارقم در زمان عثمان به درخواست اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در مسجد پيامبرصلى الله عليه وآله و در حضور مردم درباره غدير شهادت داد، گذشته از اينكه متن كامل خطبه غدير را هم نقل كرده است؛ ولى در چنين مجلسى كه در سايه امنيت صاحب غدير به راحتى مى‏توانست شهادت دهد، از شهادت درباره آن سرباز زد! به دو مورد مذكور در بخش اول كتاب «تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام» مراجعه شود.
  49. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۴۷ و ج ۳۷ ص ۱۹۹. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۸۹، ۴۹۰. الغدير: ج ۱ ص ۹۳. مسند احمد: ج ۱ ص ۸۴ . شرح نهج ‏البلاغه: ج ۱ ص ۳۶۱ و ج ۴ ص ۴۸۸. تاريخ ابن عساكر: ج ۳ ص ۵۰ .
  50. كتاب سليم: حديث ۲۶.
  51. الكافى: ج ۸ (الروضه) ص ۲۷. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۸ ح ۷۲.
  52. احتجاج: ج ۱ ص ۶۶ . بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۱ ح ۸۶ .
  53. مصباح المتهجد: ص ۶۹۱ . بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۰.
  54. رستاخيز نور (ترجمه كتاب يوم الانسانية، صدر، شانه ‏چى) : ص ۷۹-۸۴.
  55. رعد /  ۷.
  56. تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص ۱۱.
  57. غدير در آئينه كتاب.
  58. تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص ۱۴۹-۲۱۳.
  59. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۲۲ ح ۵۰۵ .
  60. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۲.
  61. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۵.
  62. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۱.
  63. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۴.
  64. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۱-۲۲۴.
  65. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۴.
  66. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۲.
  67. نثار فاطمه‏ عليها السلام همان ميوه ‏هاى درخت طوبى است كه در شب زفاف حضرت، به امر الهى از آن درخت در آسمان‏ها پخش شد و ملائكه آنها را به عنوان يادگار برداشتند. بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۰۹.
  68. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳. عوالم العلوم : ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۱.
  69. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۰۵.
  70. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۸۶. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۱۵.
  71. بحار الانوار: ج ۴۱ ص ۲۲۸.
  72. بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۳۵-۳۷.
  73. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۰-۴۱۲.
  74. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۱۱ ح ۴۶۵.
  75. كتاب سليم: حديث ۲۶.
  76. بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۳۱۱.
  77. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۴ ح ۱۴۰.
  78. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۴ ح ۷.
  79. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۲۶ ص ۵۳۵ .
  80. بحار الانوار: ج ۴۸ ص ۱۴۷.
  81. غيبت نعمانى: ص ۲۱۸ ح ۶ .
  82. مصباح المتهجد: ص ۶۹۱ . بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۰.
  83. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۵ و ج ۳۷ ص۱۱۱، ۱۵۸. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۳۶ ح ۵۹۳ . الغدير: ج ۱ ص۱۰، ۲۶۸.
  84. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۵ و ج ۳۷ ص ۱۱۱، ۱۵۸. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۳۶ ح ۵۹۳ . الغدير : ج ۱ ص ۱۰، ۲۶۸.
  85. بحار الانوار: ج ۳۷ ص۲۰۱ - ۲۰۷. اثبات الهداة: ج۲ ص۱۱۴ و ج۳ ص۵۵۸.
  86. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص۴۲، ۶۰، ۶۵، ۱۳۴، ۱۳۶، ۱۹۴، ۱۹۵، ۲۰۳، ۲۰۵، ۳۰۹. بحارالانوار: ج۲۱ ص۳۸۷، ۳۸۸ و ج۲۸ ص۹۰ و ج۳۷ ص۱۶۶، ۱۲۷. الغدیر: ج۱ ص۵۸، ۲۷۱، ۲۷۴.
  87. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷. امالى شيخ مفيد: ص ۵۷ .
  88. الغدير: ج ۱ ص ۲۹۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۹۹. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۲۱۹ ح ۱۰۲.
  89. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۸ و ج ۳۷ ص۱۱۲، ۱۶۶، ۱۹۵. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۴۱، ۹۸، ۱۴۴، ۲۰۱. کفایة الطالب: ص۶۴. کتاب سلیم: ص۸۲۸.
  90. بحار الانوار: ج ۳۷ ص۱۲۰، ۱۶۱. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۸۵، ۱۳۶.
  91. بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۲۸۲. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۵۱.
  92. بحار الانوار: ج ۸ ص ۶ ح ۱۰ و ج ۱۵ ص ۶ ح ۶ و ج ۳۵ ص۳۲۰-۳۲۳ ح۲۲ و ج۳۷ ص۱۶۲، ۱۶۶، ۱۷۳، ۱۷۶ و ج۴۲ ص۴۰-۴۲ ح۱۴ و ج۹۴ ص۱۳ ح۲۲. تفسیر القمی: ص۶۹۵. الفضائل (شاذان): ص ۸۴ . تفسير فرات: ص۱۹۰، ۵۰۵ ح ۶۶۳. مناقب ابن شهرآشوب: ص۳ ح ۴۰. اربعین منتجب الدین: ص۸۳. العمدة (ابن بطریق): ص۱۰۱. الاقبال: ص۴۵۳-۴۵۹. حلیة الابرار: ج۲ ص۱۲۵. مدینة المعاجز: ج۲ ص۲۶۷-۲۷۶. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۵۶ ح۲۲، ص۶۸ ح۴۵، ص۱۳۰ ح۱۸۵ ص۳۰۶. تفسیر الثعالبی: ج۳ ص۲۳۹. تفسیر القرطبی: ج۸ ص۳۱۵، ۳۱۶ و ج۱۰ ص۲۲۵. زاد المسیر (ابن جوزی): ج۴ ص۱۰. الکافی: ج۱ ص۴۲۲ ح۴۷ و ج۸ (الروضة) ص۵۷ ح۱۸.
  93. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۲.
  94. خطبه غدير: بخش ششم.
  95. كتاب سليم: حديث ۱۱.
  96. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۰۸.
  97. بصائر الدرجات: ص ۲۰۱. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۶ و ج ۳۹ ص ۳۳۶ و ج ۴۱ ص ۲۲۸. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۶۸ . كشف المهم: ص ۱۰۹.
  98. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص۲۲۱-۲۲۴. بحار الانوار: ج ۹۴ ص۱۱۴، ۱۱۵.
  99. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷. امالى شيخ مفيد: ص ۵۷ .
  100. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۵.
  101. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۳.
  102. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۰۹ ح ۲.
  103. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۱.
  104. بحار الانوار: ج ۳۹ ص ۳۳۶ ح ۵ .
  105. بحار الانوار: ج ۴۱ ص ۲۲۸.
  106. بحار الانوار: ج ۹۴ ص۱۱۴، ۱۱۵.
  107. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۳. اليقين: ص ۳۷۲ باب ۱۳۲.
  108. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۳.
  109. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۱.
  110. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص۲۱۰، ۲۱۱، ۲۱۲.
  111. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص۲۲۱-۲۲۴.
  112. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۳.
  113. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۶.
  114. كتاب سليم: حديث ۲۵. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۳ ص ۸۰ . بحار الانوار: ج ۳۲ ص ۳۸۸ و ج  ۳۸ ص ۲۳۸ ح ۳۹.
  115. بحار الانوار: ج ۳۸ ص ۲۳۸ ح ۳۹.
  116. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۰۵.
  117. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۳.
  118. دلائل الامامة: ص ۳۸. خصال: ص ۱۷۳. بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۶۱.
  119. بحار الانوار: ج ۳۱ ص۳۳۲، ۳۵۱، ۳۷۳، ۳۸۱.
  120. الغدير: ج ۱ ص ۱۸۶.
  121. بحار الانوار: ج ۳۲ ص ۳۸۸.
  122. كتاب سليم: حديث ۲۵.
  123. نساء /  ۵۹ .
  124. مائده /  ۵۵ .
  125. بحار الانوار: ج ۳۸ ص ۲۳۸ ح ۳۹.
  126. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۴۷ و ج ۳۷ ص ۱۹۹. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص۸۹، ۴۹۰. الغدير: ج ۱ ص ۹۳. مسند احمد: ج ۱ ص ۸۴ . شرح نهج ‏البلاغه: ج ۱ ص ۳۶۱ و ج ۴ ص ۴۸۸. تاريخ ابن عساكر: ج ۳ ص ۵۰ .
  127. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۸۸ ح ۳۶۰. بحار الانوار: ج ۱۰ ص ۱۳۹.
  128. بحار الانوار: ج ۴۴ ص۷۵، ۸۳.
  129. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۰ ح ۳۴.
  130. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۶ ح ۶۷ ، ص ۲۱ ح ۸۷ . بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۲ ح ۵۵ .
  131. بحار الانوار: ج ۴۸ ص ۱۴۷.
  132. مصباح المتهجد: ص ۶۹۱ . بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۰.
  133. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۰۳ ح ۴۲۵.
  134. عوالم العلوم: ج ۱۱ ص ۵۹۵ . اسنى المطالب: ص ۵۰ .
  135. الغدير فى التراث الاسلامى (سيد عبدالعزيز طباطبائى) : ص ۷.
  136. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۸ و ج ۳۷ ص ۱۱۲، ۱۶۵، ۱۹۵. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۴۱، ۹۸، ۱۴۴، ۲۰۱.
  137. بحار الانوار: ج ۳۸ ص ۲۳۸ ح ۳۹.
  138. پيام نگار (حسينى آرام) : ص ۱۶-۵۰ .
  139. تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص ۸۵-۱۰۹.
  140. اثبات الهداة: ج ۱ ص ۵۲۶ ح ۲۸۵.
  141. مثالب النواصب (نسخه خطى): ص ۶۳ .
  142. مثالب النواصب (نسخه خطى): ص ۶۴ .
  143. روضة الواعظين : ج ۱ ص ۸۹ .
  144. كافى: ج ۴ ص ۵۶۶ ح ۲. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۶ ح ۶۷ ، ص ۲۱ ح ۸۷ . بحار الانوار: ج ۱۰۰ ص ۲۲۵ ح ۲۱.
  145. كافى: ج ۴ ص ۵۶۶ ح ۱.
  146. غيبت شيخ طوسى: ص ۱۵۵. بحار الانوار: ج ۵۲ ص ۵ ح ۴.
  147. عوالم العلوم : ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۰.
  148. مفاتيح الجنان: باب زيارات اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، زيارت غدير.
  149. بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۰.
  150. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۰۹.
  151. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۰.
  152. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۳.
  153. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۴.
  154. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۴۰، ۶۳، ۱۹۴، ۱۹۶. الغدير: ج ۱ ص ۲۷۱، ۲۷۴.
  155. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۵.
  156. عوالم العلوم : ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۳.
  157. مستدرک الوسائل (محدث نورى، چاپ قديم): ج ۱ ص ۴۵۶ باب ۳، از كتاب «زاد الفردوس» نقل كرده است. همچنين از شيخ نعمةاللَّه بن خاتون عاملى نقل كرده كه بر اين مطلب از پيامبرصلى الله عليه وآله نصّ وارد شده است. همچنين فيض كاشانى در كتاب خلاصه الأذكار: باب دهم ص ۹۹، برنامه «عقد اُخُوّت» را ذكر نموده است.
  158. حجرات /  ۱۰.
  159. حمد /  ۵ .
  160. خطبه غدير: بخش هفتم.
  161. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۰۹.
  162. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۰۹.
  163. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۱.
  164. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۴.
  165. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۱.
  166. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۰۹.
  167. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۰۹.
  168. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۰۹.
  169. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۳.
  170. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱.
  171. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۳.
  172. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۷.
  173. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۰۹.
  174. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۰.
  175. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۵-۲۲۰.
  176. بحار الانوار: ص ۳۷ ص ۱۷۰.
  177. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۳.
  178. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۳.
  179. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۱.
  180. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۳.
  181. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۳.
  182. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۱.
  183. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۱.
  184. تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص ۷.
  185. تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص۱۵-۴۷.
  186. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۰۵.
  187. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۳.
  188. بحار الانوار: ج ۳۲ ص ۴۴۸.
  189. بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۵۴ ح ۸۹ .
  190. بحار الانوار: ج ۴۱ ص ۲۲۸.
  191. بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۳۵-۳۷.
  192. الغدير: ج ۱ ص ۱۸۶.
  193. بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۳۵۲ ح ۲۲۴. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۷. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۱۲ ح ۴۷۳.
  194. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۴۷ و ج ۳۷ ص ۱۹۹. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۸۹، ۴۹۰. الغدير: ج ۱ ص ۹۳. مسند احمد: ج ۱ ص ۸۴ . شرح نهج البلاغة: ج ۱ ص ۳۶۱ و ج ۴ ص ۴۸۸ . تاريخ ابن عساكر: ج ۳ ص ۵۰ .
  195. نساء /  ۵۹ .
  196. مائده /  ۵۵ .
  197. كتاب سليم: حديث ۲۵.
  198. كتاب سليم: حديث ۲۶.
  199. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۱-۲۲۴.
  200. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۰۵.
  201. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۵۳.
  202. كتاب سليم: حديث ۱۴.
  203. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۰-۴۱۲.
  204. بحار الانوار: ج ۴۴ ص ۷۵.
  205. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۰۵.
  206. بحار الانوار: ج ۲۸ ص دلائل الامامة: ص ۳۸. خصال: ص ۱۷۳. بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۶۱.۲۰۵.
  207. روضه كافى: ص ۲۷. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۸ ح ۷۲.
  208. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۳.
  209. كتاب سليم: حديث ۱۴.
  210. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۰-۴۱۲.
  211. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۳۲، ۳۵۱، ۳۷۳، ۳۸۱.
  212. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۶۱.
  213. الغدير: ج ۱ ص ۱۸۶.
  214. بحار الانوار: ج ۳۲ ص ۳۸۸.
  215. كتاب سليم: حديث ۲۵.
  216. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۳ ص ۸۰ .
  217. بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۴، ۱۱۵.
  218. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۸۸ ح ۳۶۰. بحار الانوار: ج ۱۰ ص ۱۳۹.
  219. بحار الانوار: ج ۴۴ ص ۷۵.
  220. كتاب سليم: حديث ۲۶.
  221. احتجاج: ج ۱ ص ۶۶ . اثبات الهداة: ج ۱ ص ۵۲۶ ح ۲۸۵ و ج ۲ ص ۳۴ ح ۱۴۰ ۱۳۹، ص ۱۰۳ ح ۴۲۵، ص ۱۳۴ ح ۵۸۴ ، ص ۱۶۴ ح ۷۳۶ و ج ۳ ص ۴ ح ۷، ص ۷ ح ۱۸، ص ۱۶ ح ۶۷ ، ص ۲۱ ح ۸۷ ، ص ۷۸ ح ۳۲۷، ص ۹۱، ص ۱۲۲ ح ۵۰۵ ، ص ۱۲۶ ح ۵۳۵ . بحار الانوار: ج ۶ ص ۵۳ و ج ۲۱ ص ۲۳۹ و ج ۲۳ ص ۱۰۳ و ج ۳۵ ص ۳۱۱ و ج ۳۷ ص ۱۰۸، ۱۴۰، ۱۴۲، ۲۰۱ و ج ۴۸ ص ۱۴۷. غيبت نعمانى: ص ۲۱۸ ح ۶ . عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۱-۲۲۴.
  222. بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۲۸۲. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۵۱.
  223. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۱۴.
  224. بحار الانوار: ج ۳۸ ص ۲۳۸ ح ۳۹.
  225. احتجاج: ج ۱ ص ۶۶ . بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۱ ج ۸۶ .
  226. بحار الانوار: ج ۲ ص ۲۲۶ ح ۳.
  227. بحار الانوار: ج ۵۰ ص ۳۲۱.
  228. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۳۹ ح ۶۰۶ .