آیه تبلیغ در خطبه غدیر
فَاَوْحی اِلَیَّ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ - فی عَلِیٍّ، یَعْنی فِی الْخِلافَةِ لِعَلِیِّ بْنِ ابی طالِبٍ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ
و او به من چنین وحی فرموده: بهنام خداوند بخشندهٔ مهربان، ای پیامبر! آنچه بهسوی تو از طرف پروردگارت –در مورد علی علیه السلام و مسئلهٔ خلافت و جانشینی او– نازل شده ابلاغ کن. و اگر چنین نکنی، رسالت الهی خود را انجام ندادهای. و خداوند تو را از (شرور) مردم حفظ میکند
آیه تبلیغ در خطبه غدیر مورد اشاره پیامبر صلی الله علیه و آله قرار گرفته و پیامبر بهروشنی نشان داده که محتوای فرمان ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است.
آیه تبلیغ (آیه ۶۷ سوره مائده) از جمله آیاتی دانسته شده که در جریان غدیر خم بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده و او را ملزم به تبلیغ ولایت و وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام نموده است. متن آیه تبلیغ دارای چهار قسمت است که در عین ارتباط به یکدیگر هر کدام بار سنگینی از زوایای غدیر را با خود حمل میکند. این اقسام چهارگانه در روایات مربوط به آیه هم جداگانه و بهتفصیل مورد تبیین قرار گرفته است.
درباره پاره اول
یا أیُّهَا الرَّسُولُ
گفته شده که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دارای دو شخصیت حقیقی و حقوقی است؛ در آیه تبلیغ، با این خطاب شخصیت حقوقی ایشان مورد توجه است که وظیفه دارد فرمان الهی درباره ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام را ابلاغ کند. این فرمان، مستند به وحی است. بر پایه آیات سوره نجم، هر آنچه پیامبر در مقام رسالت میگوید، برخاسته از وحی و فارغ از انگیزههای شخصی است.
درباره پاره دوم گفته شده که ابلاغ پیام ولایت دارای دو مرحله است: دریافت وحی و انتقال آن. آنها تأکید دارند که پیامبر صلی الله علیه و آله با ویژگی عبودیت و تسلیم کامل مأمور به ابلاغی فراتر از یک رساندن عادی بوده است؛ تبلیغی همراه با اتمام حجت، فراگیر در زمان و با شهادتخواهی از خداوند.
برخی شارحان خطبه غدیر در شرح پاره سوم از آیه تبلیغ در خطبه چنین نوشتهاند: «ما» موصوله در اینجا نقطه ابهام است و باید معلوم شود آنچه در این مقطع از طرف خدا بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده چیست. احادیث بسیاری از شیعه و غیر شیعه در حد تواتر وارد شده که منظور از آن ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است. در نهایت میتوان گفت که مقصود از این ما به اختصار ولایت است و به تفصیل تمام خطبه بلند غدیر است.
در ذیل قسمت «اگر این کار را نکنی، رسالتت را ابلاغ نکردهای» از آیه تبلیغ در خطبه غدیر در دو پاره مباحثی طرح شده است: پاره اول، جمله شرطیه در آیه تبلیغ، برای نخستین و آخرین بار در میان تمام دستورات الهی به پیامبر صلی الله علیه و آله بیان شده است؛ زیرا در سایر موارد فرض بر این است که پیامبر فرمانهای الهی را ترک نمیکند و نیازی به چنین شرطی نیست. این نکته نشان میدهد که اعلان ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام در شرایط و فضایی خاص و با موانع جدی همراه بوده است و پیامبر برای اتمام این فرمان الهی باید بر آن موانع غلبه میکرد.
دوم، وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله مشکلات را مطرح کرد و پیرو آن معذورداشتن خود را از ابلاغ این پیام در چنان شرایطی درخواست نمود، از طرف خداوند تأکید بر ابلاغ و عدم امکان الغای آن مطرح شد.
در قسمت سوم آیه در خطبه «و خدا تو را از مردم حفظ میکند» خداوند حفظ پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام را از مخالفت، تکذیب، اتهام، استهزاء مردم و نیز حفظ جامعه از تفرقه، اضطراب و بازگشت به جاهلیت تضمین کرده است؛ به گونهای که هیچ مانعی برای اتمام حجت و برگزاری کامل مراسم سهروزه غدیر باقی نماند و راه ابلاغ ولایت بهطور کامل و بدون دغدغه هموار گردد.
آیهای با چهار بخش مفهومی مجزا
آیه تبلیغ (آیه ۶۷ سوره مائده) از جمله آیاتی دانسته شده که در جریان غدیر خم بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده و او را ملزم به تبلیغ ولایت و وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام نموده است. پیامبر صلی الله علیه و آله این آیه را با تفسیری روشن در خطبه غدیر مورد اشاره قرار داده است.
بهنوشته برخی محققان، متن آیه تبلیغ دارای چهار قسمت است که در عین ارتباط به یکدیگر هر کدام بار سنگینی از زوایای غدیر را با خود حمل میکند. این اقسام چهارگانه در روایات مربوط به آیه هم جداگانه و بهتفصیل مورد تبیین قرار گرفته است.
از آنجا که درک عمیقی از هر قسمت از آیه در روشنترشدن قسمت بعدی اثر دارد، پس لازم است که در اینجا سه قسمت از چهار قسمت آیه که در خطبه آمده جداگانه مورد موشکافی قرار داده شود. این کار باید در سایه تفسیری که در احادیث اهل بیت علیهم السلام آمده انجام پذیرد.[۱]
قسمت اول: ای پیامبر ابلاغ کن آنچه بر تو نازل شده
بهنظر برخی شارحان خطبه غدیر در قسمت اول آیه تبلیغ در خطبه باید درباره سه پاره یا أیُّهَا الرَّسُولُ؛ ای پیامبر ، بَلِّغْ؛ ابلاغ کن و ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ؛ آنچه بهسوی تو نازل شده جداگانه بحث شود:
پاره اول: یا أیُّهَا الرَّسُولُ
برخی شارحان خطبه غدیر در شرح پاره اول از آیه تبلیغ در خطبه چنین نوشتهاند: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دارای دو شخصّیت، شخصیتِ حقیقی و شخصیتِ حقوقی هستند؛ شخصیتِ حقیقی او همان عظمت روحی و جایگاه جسمی پیامبر را با توجه به خلقت نورانی[یادداشت ۱] و بهعنوان شهروند مکّه و فرزند حضرت عبدالله و حضرت آمنه سلام الله علیهما نشان میدهد. شخصیت حقوقی او با خطاب یا أَیُّهَا الرَّسُولُ مورد خطاب قرار میگیرد و عظمت نبوّت و رسالتی که برعهده اوست را بیان میکند.
در اینجا خطاب به کسی است که ۲۳ سال وظیفه رسالت خود را انجام داده و بناست مستند به وحی الهی با ابلاغ موضوع خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام، همچون دیگر احکام دین، وظیفه رسالت خویش را به انجام رساند؛ چون هرگاه پای وحی بهمیان آید، خطا، نسیان، اغراض شخصی و مسائل عاطفی، که از خویشاوندی نشأت میگیرد، به کلی منتفی است.
این امر، امر خداست که به زبان رسول جاری گشته است و جملهٔ فاوْحی الَیَّ در خطبه غدیر نیز دلیل بر این مدعا است. رسانندهٔ حکم، شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله است و بنابر آیات سورهٔ نجم وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی ۳ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی ۴ ؛ و سخن از روی هوی نمیگوید؛ نیست این سخن جز آنچه بدو وحی میشود (نجم:۳ و ۴) حضرتش از پیش خود نمیگوید و از طرف خدا مأمور است.[۲]
پاره دوم: بلِّغ
برخی شارحان خطبه غدیر در شرح پاره دوم از آیه تبلیغ در خطبه چنین نوشتهاند: اجرای فرمان ابلاغ ولایت در سیرهٔ پیامبر صلی الله علیه و آله دو بخش عمده در ابلاغ است: اول، دریافت؛ دوم، انتقال. در ابلاغ بخش اول باید دقت کرد که چه کسی دریافتکننده است، با چه ویژگیهایی و چگونه در مقابل خداوند اقرار به عبودیت و شهادت به ربوبیّت میکند، آنگاه چگونه میرساند و تبلیغ میکند.
نکتههای بسیاری در نحوهٔ عملکرد ابلاغی پیامبر صلی الله علیه و آله در رساندن به مخاطب وجود دارد. برای مخاطبان نیز این ابلاغ است؛ مثل نماز که همانگونه که بر پیامبر صلی الله علیه و آله واجب گردید و او میخواند دیگران نیز اینگونه میخوانند. در مورد تبلیغ ولایت نیز اینگونه است، گرچه نماز و رتبهٔ آن به گزارنده آن بستگی دارد و نماز پیامبر صلی الله علیه و آله کجا و نماز دیگران کجا؛ امّا در هر صورت نمازی اقامه میگردد که ظاهری دارد. در اینجا منظور همان ظاهر نماز است.
پیامبر صلی الله علیه و آله با خطاب «بلِّغ؛ ابلاغ کن» روبهرو میشود؛ این فرمان یک تبلیغ و رساندن عادی نیست. پس پیامبر نیز انجام وظیفه میکند بهنحوی که یک اتمام حجّت تمام عیار دارای شمول زمانی انجام میشود و خدا را برای این ابلاغ شاهد میگیرد: «أللّهمَّ إنّی أشهدک أنّی قَد بَلَّغتُ»؛ یعنی همانطوری که میخواستی انجام دادم؛ دستور دادی «بلّغ» من هم عرضه میدارم «بَلَّغتُ» با همان واژه سنگینرساندن به تمام معنا.[۳]
الگوگیری از مبلّغ اعظم غدیر در فرمان بلّغ
برخی شارحان خطبه غدیر چنین گفتهاند که همه باید از مبلغ اعظم غدیر، پیامبر صلی الله علیه و آله در نحوه ابلاغ پیام الگوگیری کنند و در این زمینه الگوهایی هم ارائه دادهاند؛ از جمله:
الگوی اول
خداوند پیامبرش را با فرمان «ای پیامبر ابلاغ کن…» مورد خطاب قرار داد و او نیز با بیان «أللّهمَّ إنّی أشهدک إنّی قد بلّغتُ؛ خداوندا تو را شاهد میگیرم که من ابلاغ کردم» پاسخ داد که هر آنچه خواستی انجام دادم.
پیامبر صلی الله علیه و آله نیز ما را با فرمان فلیبلّغ…؛ پس ابلاغ کند مورد خطاب قرار داده که ما هم باید مبلغ غدیر باشیم. ما باید عملکرد خویش در تبلیغ غدیر را به شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله تحویل دهیم و خداوند و شخص پیامبر را شاهد قرار دهیم که آنچه خواسته انجام دادیم. ما نیز باید بتوانیم که بگوییم: أللّهمَّ إنّی أشهدک إنّی قد بلّغتُ… حال برای اثبات چنین ادعای بزرگی باید سیره آن حضرت را مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم چه کرد که نهایتاً اینگونه خداوند متعال را شاهد بر تبلیغ خویش قرار داد.[۴]
الگوی دوم
ما نیز باید اعتراف به عبودیت الهی کنیم و شهادت به ربوبیت خداوند بدهیم و از عدم تبلیغ خوف داشته باشیم؛ آن هم نه یک خوف عادی، بلکه ترس از عذابی که کسی از آن ایمن نخواهد بود. این در مرحلهٔ دریافت است که ما آنچه از غدیر و معارف آن دریافت مینماییم از طرف خداوند دانسته که توسط پیامبرش تبلیغ شده و باید بدون کم و زیاد در اصل محتوا و با رعایت امانتداری به دیگران برسانیم.
در بحث تبلیغ باید بدانیم که آنچه آثار آیندهساز آن کمتر است نیاز به مراسم رسمی و مفصل ندارد؛ ولی آنچه مانند جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله حساس است و جوانب پیچیدهای دارد باید در یک مراسم رسمی و تحت اعلان عمومی و با بسط همه جزئیات بیان گردد.
آنچه درباره ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام در طول عمر پیامبر صلی الله علیه و آله توسط آن حضرت گفته شده بود، چهبسا در مواردی مقرون به تقیّه بوده و حضرت صلاح دیده که جوانبی از آن بیان نشود؛ در مواردی هم مخاطب درک کاملی از مطلب نداشته و اجمالاً گفته شده است.
اما در خطبه غدیر با ضمانت حفظ پیامبر توسط پروردگار، تمام پردههای تقیّه کنار رفته و مخاطبانی به تعداد کل بشریت در نظر گرفته شدهاند، و در مجلسی عظیم و بیسابقه که از قبل پیشبینی شده بود، در اتمام حجتی همهجانبه، مسئله ولایت امامان علیهم السلام در کاملترین شکل خود مطرح شده است.[۵]
چند نکته درباره فرمان تبلیغ
برخی شارحان خطبه غدیر در ذیل این بحث به چند نکته درباره فرمان تبلیغ اشاره کردهاند:
نکته اول
از نظر ادبی، خدای متعال بهجای استفاده از باب افعال از باب تفعیل استفاده نموده است؛ این به این معناست که از نظر مفهومی فرق است بین کلمه ابلاغ و کلمه تبلیغ. اما اینکه خدا از صیغه امر باب تفعیل استفاده نموده برای این است که تأکیدی که در باب تفعیل وجود دارد در باب افعال وجود ندارد؛ پس خداوند هم از صیغهٔ امر استفاده نمود، که دلالت بر تأکید دارد، و هم از باب تفعیل استفاده کرده که تأکید مضاعفی را میرساند.
ادیبان گفتهاند: باب تفعیل غالباً برای تکثیر است؛ به این معنی که فاعل اصل فعل را زیاد انجام دهد.[۶] در آیهٔ شریفه تبلیغ نیز معنای بلّغ این است که پیام خداوند متعال را به عده زیادی برسان و چون در واقعه غدیر خم عده زیادی از مسلمانان بودند، همان یک بار گفتن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نتیجهاش همان تکثیر بوده است؛ یعنی رساندن پیام الهی به افراد متعدد و فراوان.[۷]
نکته دوم
بلّغ یعنی رسول خدا در تمام احکام جز رساندن آن وظیفه دیگری ندارد، چه مردم قبول کنند و چه نکنند. بر این اساس، اراده شخص رسول در امر امامت و جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام و اوصیاء او دخالتی ندارد، همچنان که در تعیین رسول نیز چنین است.
بنابراین تعیین جانشین رسول با رسول نیست و رسول در آن نقش استقلالی ندارد؛ بلکه رسول رساننده وحی است. وقتی رسول نتواند جانشین تعیین کند، دیگران به طریق اولی نمیتوانند. در یککلام باید گفت که کلمهٔ بلّغ دست مخلوق را – هر کس که باشدـ در این باب بسته است.[۸]
نکته سوم
آمدن عبارت بلّغ بلافاصله بعد از یا أَیُّهَا الرَّسُولُ یعنی «بلّغ» سخن از موضوعی دارد در محدوده رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله که نهتنها در محدوده رسالت، بلکه پذیرش کل رسالت منوط به رساندن آن موضوع دارد.[۹]
نکته چهارم
بلّغ یک رساندن مثل رساندن سایر احکام نیست، بلکه یک رساندن به تمام معنا، استثنایی و منحصر به فرد میباشد. میتوان این رساندن را بهصورت آشکارا در تمامی مراحل اجرایی ابلاغ از مدینه و در طول مسیرِ مدینه تا مکه، در طی مراسم حج، مسیرِ مکه تا غدیر، مراسم سهروزه غدیر»، مسیرِ بازگشت از غدیر و در شهر مدینه تا لحظه شهادت پیامبر صلی الله علیه وآله، با استفاده از قرائن «حالیه» و «مقالیه» شاهد بود.
با بررسی قرائن «حالیه» و «مقالیه» در تمامی این مراحل با نوعی خاص از رساندن روبهرو خواهیم شد که در هیچکجای رسالت ۲۳ ساله در بیان و رساندن دیگر احکام یافت نخواهد شد و اتمام حجتهای بسیار در طول این تبلیغ ازجمله این قرائن است.[۱۰]
پاره سوم: ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ
برخی شارحان خطبه غدیر در شرح پاره سوم از آیه تبلیغ در خطبه چنین نوشتهاند: «ما» موصوله در اینجا نقطه ابهام است و باید معلوم شود آنچه در این مقطع از طرف خدا بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده چیست. احادیث بسیاری از شیعه و غیر شیعه در حد تواتر وارد شده که منظور از آن ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است. در نهایت میتوان گفت که مقصود از این ما به اختصار ولایت است و به تفصیل تمام خطبه بلند غدیر است.
در روایات
آنچه بهعنوان تفسیر عبارت ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ در روایات آمده مطالب زیر است که برخی مجمل و برخی دیگر واضحتر است؛ آنچنان که بعضی کوتاهتر و برخی مفصلتر است:
- ما انْزِلَ فی عَلِیٍّ علیه السلام؛ آنچه درباره علی علیه السلام نازل شده است.[۱۱]
- ما انْزِلَ فی حَقِّ عَلِیٍّ، یَعْنِی فی الْخِلافَةِ لِعَلِیِّ بْنِ ابی طالِبٍ؛ آنچه در حق علی علیه السلام نازل شده، یعنی خلافت برای علی بن ابیطالب.[۱۲]
- انْ تَنْصِبَ عَلِیّاً عَلَماً لِلنّاسِ؛ علی علیه السلام را بهعنوان نشانهای برای مردم منصوب نمایی.[۱۳]
- وِلایَةُ عَلِیٍّ علیه السلام؛ ولایت علی علیه السلام.[۱۴]
- ما انْزِلَ الَیْکَ فی عَلِیٍّ لَیْلَةَ الْمِعْراجِ؛ آنچه در شب معراج درباره علی علیه السلام بر تو نازل شده است.[۱۵] منظور از آنچه شب معراج نازل شده همان ولایت علی علیه السلام است.[۱۶]
- انْ تَعْهَدَ عَهْدَکَ وَ تُقیمَ عَلِیّاً عَلَماً لِلنّاسِ یَهْتَدُونَ بِهِ؛ عهد خود را بسپاری و علی علیه السلام را بهعنوان علامتی برای مردم منصوب نمایی که بهوسیله او هدایت شوند.[۱۷]
- انْ اقِمْ عَلِیّاً عَلَماً وَ خُذْ عَلَیْهِمُ الْبَیْعَةَ وَ جَدِّدْ عَلَیْهِمْ میثاقی لَهُمُ الَّذی واثَقْتُهُمْ عَلَیْهِ؛ علی علیه السلام را بهعنوان نشانهای بر پادار و از مردم بیعت بگیر و عهد و میثاق مرا که قبلًا با آنان بستهام تجدید کن.[۱۸]
- انْ انْصِبَ لَکُمْ امامَکُمْ وَ الْقائِمَ فیکُمْ بَعْدی وَ وَصِیّی وَ خَلیفَتی، وَ الَّذی فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی الْمُؤْمِنینَ فی کِتابِهِ طاعَتِهِ فَقَرَنَهُ بِطاعَتِهِ وَ طاعَتی وَ امَرَکُمْ بِوِلایَتِهِ؛ امام شما و آنکه بعد از من در میان شما امور را بهدست میگیرد و وصی و جانشینم را منصوب نمایم، همان کسی که خدای عزوجل در کتابش اطاعت او را بر مؤمنان واجب کرده و اطاعت او را قرین اطاعت خود و من قرار داده و شما را به ولایت او امر کرده است.[۱۹]
- انْ اقُومَ فی هذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ کُلَّ ابْیَضَ وَ اسْوَدَ: انَّ عَلِیَّ بْنَ ابی طالِبٍ اخی وَ وَصِیّی وَ خَلیفَتی فی امَّتی وَ الْامامَ مِنْ بَعْدی، الَّذی کانَ مَحَلُّهُ مِنّی مَحَلَّ هارُونَ مِنْ مُوسی الّا انَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدی، وَ هُوَ وَلِیُّکُمْ بَعْدَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ؛ در این مجلس بهپا خیزم و به هر سیاه و سفیدی بفهمانم که علی بن ابیطالب علیه السلام برادرم و وصیم و جانشینم در امت من و امام بعد از من است. همان کسی که منزلت او نسبت به من همچون هارون علیه السلام نسبت به موسی علیه السلام است؛ مگر آنکه پیامبری بعد از من نیست. و او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسول است.[۲۰]
- تمام خطبه غدیر که بعد از این امر و بهعنوان امتثال آن ادا شده تفسیر ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ است.[۲۱]
چند نکته
- آوردن فعل اُنزل به صیغه مجهول میرساند که موضوع بدون اسناد به فاعل دارای اهمیت است.
- ظهور فعل اُنزل در ماضی و گذشته حقیقی است نه مضارع و آینده؛ زیرا صیغه ماضی برای معنای گذشته وضع شده و چنانچه قرینهای برای حمل بر مضارع نباشد بر همان معنای وضعشده حقیقی حمل میشود که ماضی است. همچنین آیه تبلیغ در حجةالوداع و در آخرین ماههای زندگانی رسول خدا صلی الله علیه وآله نازل شده و اگر فعل بر مضارع و آینده حمل شود، معنای آیه به این صورت میشود: و اگر آنچه را که بعداً بر تو نازل میکنیم در ماههای باقی مانده از نبوتت ابلاغ نکنی، هرگز رسالت خود را به پایان نرساندهای. معنایی که در هیچ روایتی به آن اشاره نشده و از هیچ عالم شیعی و سنی نقل نشده است.[۲۲]
- جمله من ربّک تصریح میکند که این امر از جانب خداوند متعال است تا افراد نادان خیال نکنند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از پیش خود میگوید.[۲۳] همچنین تأکید میکند که انتخاب رهبر اسلامی (امام معصوم) باید از سوی خداوند باشد.[۲۴]
غدیر یک واقعهٔ قرآنی و خدایی
برخی شارحان خطبه غدیر در ذیل این قسمت از خطبه به بحث قرآنی و خدایی بودن رخداد غدیر پرداختهاند: شبههاندازی و نسبتدادن ساختگیبودن به مراسم غدیر و تشکیک در نسبت آن به خدا را منافقان رسماً دامن زدند و علناً بر زبان آوردند. مطرحکنندگان اصلی این موضوع ابوبکر و عمر بودند که قبلاً نیز هنگام بیعت چنین سخنانی را بر زبان آورده بودند.
کیفیت بهمیانآوردن این شایعه هم در این قالب بود: «خدا به او امر نکرده و این مطلبی است که از پیش خود ساخته و به خدا نسبت میدهد». از این نسبت در عربی کلمه تَقَوُّل یاد میشود و سپس کلمه کذّاب را هم به آن افزودند و هدف از این تقوُّل را شرافتدادن به پسر عمویش دانستند: «لا وَ اللَّهِ ما اَمَرَهُ اللَّهُ بِهذا، وَ ما هُوَ اِلاّ شَیْءٌ یَتَقَوَّلُهُ! اِنَّ مُحَمَّداً کَذّابٌ عَلی رَبِّهِ وَ ما اَمَرَهُ اللَّهُ بِهذا فی عَلِیٍّ! وَ اللَّهِ ما هذا مِنْ تِلْقاءِ اللَّهِ وَ لکِنَّهُ اَرادِ اَنْ یُشَرِّفَ ابْنَ عَمِّهِ!؛ نه به خدا قسم! خدا او را به این مطلب امر نکرده است، و این نیست مگر چیزی که بهناحق به خدا نسبت میدهد! محمّد صلی الله علیه و آله بر پروردگارش دروغ میبندد و خداوند چنین دستوری درباره علی علیه السلام به او نداده است! به خدا قسم، این مطلب از جانب خدا نیست، و او قصد دارد پسرعمویش را شرافت دهد».
این توطئه و شبهه فوراً از سوی خداوند تعالی در نطفه خفه شد و آیات ۴۳ تا ۵۲ سوره حاقه در تأیید پیامبر صلی الله علیه وآله و وحیانیبودن غدیر نازل شد و بنیانی محکم را برای غدیر تا ابدیت در متن قرآن پایهگذاری کرد. آیات ۴۳ تا ۵۲ سوره حاقّه که میفرماید: تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۴۳﴾ وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ ﴿۴۴﴾ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ﴿۴۵﴾ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ ﴿۴۶﴾ فَمَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ ﴿۴۷﴾ وَإِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقِینَ ﴿۴۸﴾ وَإِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْکُمْ مُکَذِّبِینَ ﴿۴۹﴾ وَإِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَی الْکَافِرِینَ ﴿۵۰﴾ وَإِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ ﴿۵۱﴾ فَسَبِّـحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ ﴿۵۲﴾؛ آن نازل شده از طرف پروردگار جهان است. اگر گفتههایی به ما افترا زده بود ما دست راست او را میگرفتیم و سپس رگ گردن او را قطع میکردیم و هیچکس نمیتوانست مانع ما باشد، و آن یادآوری برای مؤمنان است. ما میدانیم که در میان شما تکذیبکنندگان هستند، و آن حسرتی برای کافران است، و آن یقین حقیقی است. پس به نام پروردگار عظیمت تسبیح بگو .[۲۵]
قسمت دوم: اگر این کار را نکنی، رسالتت را ابلاغ نکردهای
از نظر شارحان خطبه غدیر در این قسمت از خطبه باید قسمت دوم آیه تبلیغ مورد تبیین قرار گیرد؛ از نظر آنان این تبیین باید شامل دو پاره وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ و فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ باشد:
پاره اول: وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ
جمله شرطیه موجود در آیه تبلیغ، برای نخستین و آخرین بار در میان تمامی دستورهای الهی خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است. در سایر موارد، خداوند پس از صدور دستور، چنین شرطی مطرح نکرده است؛ زیرا فرض بر این است که پیامبر انجام فرامانهای الهی را ترک نمیکند و نیازی به اینگونه شرطگذاری نیست.
بنابراین، با مطالعه این آیه، هر مخاطبی بهسرعت درمییابد که ابلاغ اعلان ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام در شرایط و فضای خاصی صورت گرفته که اجرای این حکم با مشکلات و موانعی روبهرو بوده است. بهعبارت دیگر، وجود این شرط در آیه نشاندهنده وجود جوّ ویژه و زمینهای است که پیامبر برای انجام کامل این فرمان الهی باید بر آن غلبه میکرد.
این مشکل بهصراحت در کلام پیامبر نیز مطرح شده و برای آنکه همه جوانب مطلب کاملاً شفاف باشد آن حضرت صریحاً فرموده است:
- وَ انّى راجَعْتُ رَبّى خَشْيَةَ طَعْنِ اهْلِ النِّفاقِ وَ تَكْذيبِهِمْ؛ من درباره انجام اين امر به پروردگارم مراجعه و تقاضاى انجامنشدن آن را نمودم از ترس طعنه اهل نفاق و تكذيب آنان.[۲۶]
- وَ سَألْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ؛ من از جبرئيل خواستم كه از خدا بخواهد تا مرا از تبليغ اين مطلب به شما معاف بدارد.[۲۷]
طبعاً این سؤال مطرح میشود که پیامبرصلی الله علیه و آله از چه کسانی و از چه جهتی ترس داشت، که با وجود آنها نتواند امر الهی را آنگونه که باید ابلاغ نماید؟ باز هم برای آنکه این احساس پیامبردقیقاً مطرح شود، در سخنان آن حضرت در این مورد کلماتی دال بر ترس بهچشم میخورد، که صراحتاً ترس از چیزی یا کسی را دلیل بر این توقف ذکر میفرماید.
در روایات مربوط به آیه تبلیغ هم افرادی که حضرت از شر آنان در امان نبوده مطرح شده، هم جهتی که از آن خوف داشته و هم عکس العمل پیامبر صلی الله علیه و آله با احساس چنین شرایطی بیان گردیده است.
ترس از چه کسانی؟
در روایات مربوط به آیه تبلیغ، گاهی افراد مورد نظر با همان صفت که از آنان ترسیده میشود ذکر شدهاند: مثل اهل النِفاق و الشِقاق؛ منافقان و جداییافکنان[۲۸] و اهل الافک؛ تهمتزنندگان[۲۹] و گاهی گروه خاصی از مردم بدون ذکر خصوصیت آنان آمده است: مثل «قریش»،[۳۰] «اصحابم»،[۳۱] و «قومم»[۳۲] و گاهی همه مردم بهطور عموم بهعنوان کلمه «ناس»[۳۳] ذکر شده است. در مواردی هم دو مورد با هم ذکر شده است، مانند: «از قریش و مردم میترسم».[۳۴]
شکی نیست که منظور از همه مردم اکثریت آنان است و افرادی همچون سلمان، ابوذر و مقداد که پشتیبانان ولایت بودهاند نبوده است. ولی این مهم است که همان اکثریت مردم -از جهت ترسی که بر آنان بوده- به چند گروه تقسیم میشدند و همه از یک جهت مشکل نداشتند.
اما ذکر «قریش» و «اصحاب» ناظر به حضور گروه خاصِ توطئهگر در بین آنان است که این مطلب بعد از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بهخوبی آشکار شد و همه دیدند که سردمداران سقیفه همه از قریش بیرون آمدند و همانان که نام «اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله» را بر پیشانی داشتند با سوءاستفاده از همین عنوان کار خود را پیش بردند و اهداف سقیفه را عملی ساختند.[۳۵]
ترس از چه جهاتی؟
برای اعلام ولایت در غدیر، با در نظر گرفتن اقشار مختلف مردم، پیامبر صلی الله علیه و آله از جهات مختلفی میترسید که این جهات بهصراحت در روایات مربوط به آیه تبلیغ آمده است. این جهات در دو قسمت قابل بررسی است: اتفاقاتی که ممکن بود با اعلان ولایت روی دهد و ریشههایی که باعث چنین وقایعی میشدند.
اما اتفاقاتی که ممکن بود روی دهد -علی غم اینکه در ابتدا جان حضرت در خطر احساس میشد- ولی تکیهکلام حضرت بر جهاتی بود که به حفظ دین مردم بازمیگشت؛ اگر چه جان حضرت هم در خطر بود.[۳۶]
ریشههای نامساعد بودن شرایط
برخی محققان با مرور بر روایات مربوط به آیه تبلیغ آنچه بهعنوان علت این جو فکری نامساعد در جامعه اسلامی میتوانست باشد را ذکر کردهاند:
- نفاق: دورویی در سالهای آخر عمر پیامبر صلی الله علیه و آله به اعلاترین درجه در جامعه اسلامی وجود داشت، چرا که بسیاری از آنان که مسلمان میشدند در قلبشان ایمان وجود نداشت و فقط به زبان اقرار میکردند. اسلامآوردن بسیاری از مردم یا به طمع اوجگیری این دین الهی در آینده بود که روزبهروز آثار آن را میدیدند یا از ترس شمشیر و قتل بود یا برای رسوانشدن و همرنگ جماعت شدن.[۳۷]
- دشمنی با امیرالمؤمنین علیه السلام: کینهتوزیهای تاریخی، شامل دشمنیهای ذاتی و خانوادگی، از عوامل اصلی مخالفت با ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام بود. بسیاری از مخالفان بهدلیل کشته شدن نزدیکانشان توسط ایشان، پذیرش ولایت او را نمیپذیرفتند. پیامبر صلیاللهعلیهوآله این زمینههای خصومت را بهدقت در نظر داشت و در اعلان غدیر مدّ نظر قرار داد. متن حدیث درباره آن چنین میگوید: «پیامبر صلی الله علیه و آله از قوم خود ترسید که متفرق شوند، بهخاطر عداوتی که از آنان سراغ داشت و بهخاطر دشمنی و کینهای که نسبت به علی علیه السلام داشتند».[۳۸]
- تازه مسلمان بودن و نزدیکی به جاهلیت: طبیعی است که افراد تازه متحول شده برای تثبیت گرایش جدید خود به زمان نیاز دارند و در این مرحله نوسانات فکری ممکن است منجر به بازگشت به گذشته شود. با توجه به اینکه فاصله اعلام اسلام از جاهلیت تنها ۲۳ سال بود، بسیاری هنوز ریشههای اعتقادی اسلام را بهدرستی نیاموخته و ذهنیتهای جاهلی داشتند. این وضعیت، بهویژه با یادآوری خاطرات جنگهای مهم صدر اسلام، امکان بازگشت به جاهلیت را برای آنان تسهیل میکرد. این نکته نیز در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله بهعنوان یکی از علل ترس از فتنه مردم مطرح شد و حضرت چنین تعبیر فرمود: «سابقه قوم من با جاهلیت نزدیک است. من با آنان برای قبول دین به اختیار یا با کراهت جنگیدهام تا آنکه در برابر من تسلیم شدهاند. پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان دیگری را حاکم کنم».[۳۹]
- کمی متقین: یکی از ریشههای اساسی در ولایت که بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله خیلی زود خود را نشان داد، کمبود تقوا بود. مردمی که خدا را در نظر نگیرند، خیلی راحت با تغییر شرایط دست از اعتقاد خود برمیدارند و هیچ ترسی هم به خود راه نمیدهند. آنچه به معنای تقوا بازدارنده از انحراف است در آن مردم وجود نداشت و جای خالی این ریشه اصیل اسلام به هر بهانهای میتوانست زمینه فاصله گرفتن مردم از دین را آماده سازد. این همان چیزی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله خوف آن را داشت: «ای مردم! از جبرئیل خواستم که درباره ابلاغ این پیام به شما مرا معذور بدارد به خاطر آنکه از کمی متقین خبر دارم».[۴۰]
عکسالعملهای پیامبر صلی الله علیه و آله با احساس شرّ مردم
اکنون نوبت آن است که عکسالعمل پیامبر صلی الله علیه و آله را هنگام احساس چنین شری از جانب مردم ذکر شود. در روایاتی حالت درونی حضرت را مجسم میکند که فرمود: «مسئلهای بر من نازل شده که که بهخاطر آن به تنگ آمدهام».[۴۱] یا پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «خداوند تبارک و تعالی رساندن پیامی به شما را بر عهده من گذاشته است و من برای انجام آن خود ا در فشار میبینم»،[۴۲] که منظور از این عبارت شرایطی است که از به تنگآمدن به کسی دست میدهد.
در روایتی دیگر تأثیر این انقلاب درونی را نشان میدهد و میگوید: «پیامبر صلی الله علیه و آله گریست بهگونهای که محاسن مبارکش از اشک خیس شد».[۴۳] حدیثی دیگر انعکاس عملی این تأثیر را نشان میدهد: «پیامبر صلی الله علیه و آله ترجیح داد که فعلاً در این باره برای مردم چیزی نگوید».[۴۴]
پاره دوم: فَمَا بَلَّغتَ رِسَالَتَهُ
با روشنشدن عللی که باعث مراجعه پیامبر صلی الله علیه و آله به درگاه الهی درباره ابلاغ امر ولایت شد، نوبت آن است که به بررسی پاسخ الهی به این مراجعه و راهی که خداوند برای حل این مشکلات قرار داد پرداخته شود:
وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله مشکلات را مطرح کرد و پیرو آن معذورداشتن خود را از ابلاغ این پیام در چنان شرایطی درخواست نمود، از طرف خداوند تأکید بر ابلاغ و عدم امکان الغای آن مطرح شد. این پاسخ الهی در بعضی روایات بهصورت مجمل ذکر شده و با عبارات وَعيدٌ مِنْ رَبّى؛ وعده عذابی از سوی پروردگارم، وَعيدٌ بَعْدَ وَعيدٍ؛ وعده عذابی پس از وعده عذاب،[۴۵] تَهْديدٌ وَ وَعيدٌ؛ تهدید و وعده عذاب،[۴۶] تَهْديدٌ بَعْدَ وَعيدٍ؛ تهدیدی بعد از وعده عذاب[۴۷] آمده که منظور آمیزهای از تهدید و وعده ناگوار است. همین اجمال در روایتی چنین آمده است: «جبرئیل دستور منع و پیشگیری از عدم ابلاغ را آورد»[۴۸] که بهمعنای هشدار نسبت عواقب انجامنشدن چنین ابلاغی و منع شدید از چنین فکری است.
در روایات دیگری این تهدید الهی صریحاً ذکر شده است. در بعضی از این موارد فقط نارضایتی خداوند و ناقصماندن رسالت الهی و بیارزششدن عمل مطرح شده است. اصل آن در متن آیه است: خداوند رسالتی را بر دوش تو قرار داده و تو از آن شانه خالی کردهای یا به این معنی که اگر در ابلاغ ولایت کوتاهی کنی، گویا نبوت خود را ناقص گذاشتهای. مورد دیگر در متن خطبه غدیر است که میفرماید: «بعد از همه این مشکلات خدا از من راضی نمیشود مگر آنکه ابلاغ کنم».[۴۹]
مورد دیگر روایتی است که آن حضرت خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: «اگر ابلاغ نکنم آنچه مأمور به آنم از ولایت تو، عمل من بیارزش میشود».[۵۰] در روایاتی هم این تهدید الهی در شدیدترین نوع آن یعنی عذاب و عقوبت الهی مطرح شده که میتواند نتیجهنرساندن رسالت و نارضایتی الهی باشد. در روایتی تعبیر «عقوبت خدا نسبت به من» آمده است. در موردی دیگر میفرماید: «خدا مرا تهدید کرده که یا این پیام را ابلاغ نمایم یا مرا عذاب مینماید».[۵۱]
در متن خطابه غدیر میفرماید: «از ترس اینکه مبادا انجام ندهم و عقوبت هلاککنندهای از سوی خدا بر من فرود آید که احدی نتواند آن را از من دفع کند هر چند که حیله او عظیم باشد و دوستی او خالص باشد».[۵۲] در حدیث دیگری از این هم شدیدتر مطرح میکند: «ابلاغ چنین پیامی برای من آسانتر است از اینکه خداوند با عقوبت دردناک در دنیا و آخرت مرا عذاب کند».[۵۳]
قسمت سوم: و خدا تو را از مردم حفظ میکند
برخی شارحان خطبه غدیر در ذیل این قسمت از آیه تبلیغ در خطبه چهار نکته را مطرح کردهاند:
- در این آیه بهجای کلماتی از قبیل «حفظ»، «وقی»، «صون»، از کلمه «عصم» استفاده شده است. این کلمات با آنکه مترادف هستند، از نظر معنای دقیق، هر یک ظرافتهایی دارند که استفاده از آنها را در مورد خاص خودشان مناسبتر مینماید. فرق «عصم» با سایر الفاظی که بهمعنای حفظکردن است در جهت «منع» آن است. حفظکردن در شرایط مختلفی قابل تصور است: گاهی کسی برای پیشگیری از خطرِ احتمالی اقدام به حفاظت از خود یا دیگری مینماید که در این صورت «عصم» بهکار نمیرود. این لفظ در جایی استفاده میشود که خطر فعلاً هست و وجود عینی آن احساس میشود و بهعنوان دفاع و مقابله با آن خطر اقدام به حفظ میشود؛ در واقع از برخورد خطر با شخص یا شیئ مورد نظر ممانعت میشود؛ بنابراین، این جمله چنین معنی میشود: ای پیامبر، خداوند تو را از همه خطراتی که خود را در معرض آن میبینی و حقیقتاً وجود دارد حفظ خواهد کرد.
- وقتی خداوند ضمانت حفظ کسی را نماید، این ید قدرت اوست که هر احتمال خطری را از بین میبرد و اطمینان قلبی صد در صد ایجاد میکند. درباره این ضمانت الهی، امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: «خداوند برای پیامبرصلی الله علیه وآله حفظ او از شر آنان را ضمانت فرمود»[۵۴] و امام رضا علیه السلام میفرماید: «هر تقیهای را با ضمانت الهی از میان برداشت».[۵۵]
- این ضمانت در محدوده اجرای برنامه غدیر و اعلان رسمی ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ یعنی نگرانی پیامبر صلی الله علیه و آله از این بود که با مشکلات موجود نتواند این اتمام حجت بزرگ را به مرحله عمل برساند و خداوند با این ضمانتِ حفظ زمینه را برای اعلان ولایت آماده کرد؛ بنابراین اگر تا رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله یا بعد از آن این نگرانیها دوباره بهمیان آمده و گاهی به مرحله عمل هم رسیده است، این منافاتی با آیه ندارد.
- ضمانت خداوند درباره مشکل عمومی این ابلاغ است و ربطی به قلبهای مردم و رفتار آنان ندارد؛ بنابراین گفتوگوهایی که مخفیانه بین آنان رد و بدل شده -بدون آنکه بتواند خللی به برنامه غدیر وارد کند- از این ضمانت خارج است. باید گفت: اصولاً چنین مسایلی نیاز به ضمانت ندارد، زیرا خللی به این ابلاغ وارد نمیکند.[۵۶]
- رسول خدا صلی الله علیه و آله از پيشامدهاى بعد از ابلاغ وحى و از خطر نابودشدن دين بيم داشت. از اين رو خداوند آن حضرت را دلدارى مىدهد كه ما تو را از شرّ مردم نگاه مىداريم. محمد بن مسعود عياشى (درگذشت: ۳۲۰ق) به سند خود از ابنعباس و جابر بن عبداللَّه انصارى روايت كرده كه گفتند: خدا پيامبرش را مأمور ساخت تا على علیه السلام را به جانشينى خود منصوب كند. پيامبر صلی الله علیه و آله بيم داشت كه مبادا مردم بگويند: از پيش خود عطايى به پسرعموى خود داد و به وى طعنه بزنند. خدا هم اين آيه را فرستاد، و پيامبر صلی الله علیه و آله در غدير خم ولايت على علیه السلام را به مردم اعلام كرد.[۵۷]
با توجه به چهار نکته فوق، نوبت آن است که این قسمت آیه را در سه بخش مورد بررسی قرار بگیرد:
حفظ از چه کسی و چه چیزی؟
آنچه در بیان نگرانیهای پیامبر صلی الله علیه و آله ذکر شد مورد ضمانت الهی است، که در آیه تبلیغ بهشکل مطلق مطرح شده و حفظ از مردم ذکر گردیده است. حفظ از منافقان، قریش، اصحاب و به تعبیری اکثریت مردم که در آیه با تعبیر «ناس» آمده است.
حفظ از مخالفت، تکذیب، اتهام و استهزاء علنیِ مردم و در کنار آن حفظِ جامعه از تفرقه، اضطراب، طغیان و بازگشت علنی به جاهلیت و در رأس همه حفظِ جان پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام تا برگزاری کامل مراسم سه روزه غدیر. اینها مواردی است که در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله بهعنوان مشکلات بر سر راه این ابلاغ مطرح شده بود و خداوند حفظ و حراست از همه را ضمانت کرده است.
در یک جمله میتوان گفت: خداوند از شر هر کسی و از هر خطری که بهعنوان مانع بر سر راه این اتمام حجت مطرح بوده، حفظ را ضمانت فرموده در حدی که بدون هیچ دغدغهای راه آن هموار باشد.[۵۸]
درخواست حفظ
یکی از نکات قابل توجه این است که وقتی عذر پیامبر صلی الله علیه و آله درباره ابلاغ این پیام پذیرفته نشد، آن حضرت درخواست عصمت از خداوند نمود و این ضمانت حفظ در واقع پاسخ به خواسته حضرت بود. این مطلب در سه روایت با جزئیاتش منعکس است:
- در روایت حذیفه چنین است: «به جبرئیل این اظهار نگرانی را کردم که قریش مطالبی به من گفتهاند! از جانب خدا برایم خبر آمد که خدا تو را از شر مردم حفظ میکند».[۵۹]
- در حدیث دیگری فقط به سه مرحلهای بودن نزول آیه اشاره شده که بار اول جبرئیل نازل شد و قسمت اول آیه را آورد. وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله اظهار نگرانی فرمود قسمت دوم آیه هم نازل شد. بار سوم که حضرت نگرانی خود را اعلام کرد میگوید: «جبرئیل بالا رفت و روز سوم بر پیامبر صلی الله علیه وآله نازل شد در حالی که آن حضرت در غدیر خم بود و قسمت سوم آیه را هم نازل کرد».[۶۰]
- در حدیث دیگر جزئیات این درخواستِ حفظ و پاسخ الهی مفصلتر آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله از جبرئیل درخواست کرد که حفظ از مردم را از خدا بخواهد، و منتظر ماند تا جبرئیل خبر این حفظ از مردم را از طرف خدا بیاورد، ولی این مسئله تأخیر پیدا کرد .. تا آنکه بار دیگر جبرئیل نازل شد، ولی از طرف خداوند جل جلاله حفظ درباره آنچه می واست را نیاورد. تا آنکه به کُراعُ الْغُمَیْم رسید و در آنجا دوباره جبرئیل آمد و همان دستوری که از طرف خدا آورده بود دوباره تکرار کرد ولی خبر حفظ را نیاورد. حضرت فرمود: «ای جبرئیل، من از قوم خود ترس دارم…» و بار دیگر از جبرئیل نازلشدن آیه درباره حفظ را طلب کرد و به همین جهت کار ابلاغ را به تأخیر انداخت و از آنجا هم حرکت کرد. به غدیر خم که رسید پنج ساعت از روز گذشته جبرئیل با تأکید بر ابلاغ پیام و منع از ترک آن به همراه خبر حفظ از مردم نازل شد.[۶۱]
عکسالعمل پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از ضمانت حفظ
پس از اینکه با ضمانت الهی همه نگرانیها از میان رفت، پیامبر صلی الله علیه و آله برای هوشیاری مردم جملات مهمی بر زبان جاری کرد که حاکی از تصمیم قاطع و جدی بر ابلاغ ولایت بود.
از جمله فرمود: «حتماً امر خدای عزوجل را به مرحله اجرا خواهم گذاشت».[۶۲] نیز فرمود: «ادا میکنم آنچه پروردگارم بر من وحی کرده است».[۶۳] آن حضرت برای آنکه بفهماند دیگر هیچ ترسی از هیچ چیزی وجود ندارد فرمود: «بدانید که من از هیچ گروهی ترس ندارم و بهخاطر فامیلم خود را به گناه نمیاندازم».[۶۴]
از سوی دیگر برای آنکه فوریبودن این دستور را به همه نشان دهد فرمود: «شتر مرا بخوابانید، که به خدا قسم از این مکان حرکت نخواهم کرد تا رسالت پروردگارم را ابلاغ نمایم».[۶۵] همچنین برای آنکه این اعلان را عمومی کند فرمود: «ای مردم دعوتکننده خدا را اجابت کنید که من پیامآور خدایم».[۶۶]
در پی این اعلام دستور داد کسانی را که برای فرار از این برنامه عظیم پیشاپیش از غدیر خم عبور کرده بودند بازگردانند و همه برای بلندترین خطابه پیامبر صلی الله علیه و آله درباره مهمترین رسالت آن حضرت آماده شوند. در سایه همین ضمانت حفظ الهی بود که با حضور آن همه منافق و توطئهگر، خطابه یک ساعته پیامبر صلی الله علیه و آله در کمال آرامش ایراد شد[۶۷] و در بین سخنرانی، بدون آنکه نظم مجلس برهم ریزد، آن حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را بر سر دست بلند کرد و معرفی نمود.[۶۸] در اواخر خطبه هم، از مردم بیعت لسانی گرفت و مطالب مفصلی را کلمهکلمه فرمود و مردم تکرار کردند و به آنها اقرار نمودند،[۶۹] بدون آنکه کوچکترین صدای مخالفی از مردم بلند شود یا کسانی قدرت داشته باشند در این فرصتها مجلس را برهم بریزند. بعد از آن بستن عمامه سحاب[۷۰] و سرودن شعر غدیر توسط حسان بن ثابت با حضور مردم در کمال آرامش انجام شد.[۷۱]
از همه مهمتر اینکه در طول سه روز، آن جمعیت ۱۲۰ هزار نفری به نوبت آمدند و با پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام جداگانه بیعت کردند[۷۲] و در طول این سه روز هیچکس جرأت کوچکترین اخلال در نظم پیدا نکرد؛ در حالی که منافقان بین آن جمعیت آمادگی هر اغتشاشی را داشتند و این خدا بود که قلب آنان را تسخیر کرد تا اراده خود را تحقق بخشد.
نکته بسیار مهم در مسئله حفظ الهی از شر مردم این است که همه آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله از شر آن میترسید و بهعنوان سدّی در برابر مسئله اعلان ولایت پیشبینی میکرد واقعاً وجود داشت؛ و خداوند ضمانت کرد آنچه هست را با قدرت مطلقه خویش دفع کند و نگذارد آن مسایل به مرحلهای برسد که مانع از اجرای آزادانه و بدون تقیه مراسم سهروزه غدیر در کمال آرامش شود.[۷۳]
نگرانیهای پیامبر صلی الله علیه و آله عبارت بودند از:
نپذیرفتن ولایت
عدهای از منافقین گفتند: «ما راضی نمیشویم که علی وزیر او باشد».[۷۴] عدهای از منافقین به یکدیگر گفتند: «هرگز قلوب ما طاقت پذیرش ولایت را ندارد در حالی که بخواهیم مطیع او هم باشیم».[۷۵] وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «هرکس من مولای اویم، پس علی مولای اوست» دو نفر از قریش سرهای خود را به یکدیگر نزدیک کردند و گفتند: «بهخدا قسم، در برابر آنچه او گفت ابداً تسلیم نخواهیم شد».[۷۶]
عدهای از منافقین در بین خود گفتند: «اگر خلافت به علی بن ابیطالب برسد شما را از زندگی نصیبی نخواهد بود، زیرا محمد طبق ظاهرتان با شما رفتار میکرد، ولی علی طبق آنچه در نفس خود درباره شما مییابد با شما برخورد خواهد کرد. پس در این مسئله نیک بنگرید و نظرات خود را ارائه دهید».[۷۷]
عدهای از قریش پس از خطبه غدیر نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: «مردم راضی نمیشوند که نبوت در تو و امامت در پسرعمویت باشد. اگر امامت را از او به دیگری منتقل کنی، بهتر خواهد بود. حضرت فرمود: من در این باره اختیاری ندارم! گفتند: «اکنون که از ترس مخالفت با پروردگارت این کار را انجام نمیدهی، پس مردی از قریش را در خلافت با او شریک کن»، ولی پیامبر صلی الله علیه و آله این پیشنهاد را هم همانند قبلیها نپذیرفت.[۷۸]
تکذیب پیامبر صلی الله علیه و آله در مسئله ولایت الهی
تکذیب به این معنی که در نسبتداشتن مسئله تبلیغ ولایت به امر پروردگار تشکیک کنند و درصدد جلوهدادن آن بهصورت یک امر شخصی باشند؛ یعنی بگویند: اینکه میگویی ولایت را از طرف خدا آوردهای دروغ میگویی! این مسئله در غدیر بهطور شاخص از ابوبکر و عمر سر میزد و به بهانههای مختلف در صدد القاء چنین شبههای بودند. بهمحض آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله بر فراز منبر غدیر قرار گرفت با تمسخر به اطرافیانش گفت: «اکنون برمیخیزد و میگوید: خدایم چنین گفته است».[۷۹]
جلوه دیگر آن هنگام بیعت بود که همه مردم بدون چونوچرا بیعت کردند و فقط ابوبکر و عمر قبل از بیعت پرسیدند: «آیا این مسئله ولایت از طرف خداست یا رسولش»؛ یعنی خدا به تو دستور داده یا از طرف خود میگویی. در واقع میخواستند این احتمال را ایجاد کنند که ممکن است تعیین خلیفه یک امر شخصی باشد و امری الهی نباشد. به همین دلیل، حضرت فوراً آن را رد کرد و فرمود: «آیا مثل این مسئله بدون امر خدا میشود! بلی، امری از جانب خدا و رسولش است».[۸۰]
بارزترین نمونه که به همه فهماند که ولایت مستقیماً از جانب خداست، ماجرای حارث فهری بود که گستاخانه تکذیب خود را مطرح کرد و گفت: «این همه دستورات که از طرف خدا آوردی همه را قبول کردیم؛ اکنون نوبت این رسیده که پسرعمویت را بر ما حاکم کنی؟ آیا این را از پیش خود میگویی یا از جانب خداست». حضرت فرمود: «خدا به من وحی کرده و واسطه بین من و خدا جبرئیل است و من اعلانکننده پیام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبری را اعلام نمیکنم». حارث با جسارت تمام به خدای غدیر خطاب کرد: «خدایا، اگر آنچه محمد میگوید حق و از جانب توست، سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذابی دردناک بر ما فرست».
خداوند هم فوراً پاسخ او را داد تا در نسبت غدیر و ولایت به پروردگار جهان شبههای ایجاد نشود: سنگریزهای فرستاد و او را هلاک کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله در آنجا بهعنوان تأکید این مطلب به مردم فرمود: شنیدید و دیدید؟ گفتند: آری.[۸۱]
اتهام به حضرت که با اعلام ولایت اهداف دیگری دارد
یکی دیگر از تحریکات منافقین برای تخریب غدیر بیدارکردن احساسات جاهلی مردم بود که بگویند: این برنامه ظاهرسازی برای مسلطکردن خاندان خود بر مردم تا آخر دنیاست. اینگونه مطالب در بین مردمی که تعصبات بیاساس در بین آنان رواج فراوانی داشت تأثیر لازم را میگذاشت و ضربه بر غدیر میزد؛ برای نمونه:
عدهای با اعلان ولایت علی علیه السلام گفتند: «این از طرف او کاری متعصبانه است»؛[۸۲] عمر گفت: «خوب بازوی پسرعمویش را محکم بلند میکند».[۸۳] عدهای از مردم گفتند: «محمد هرازچندگاهی ما را به مسئله جدیدی فرا میخواند و اکنون نوبت اهل بیتش شده که آنان را بر گُرده ما سوار میکند».[۸۴]
عدهای از منافقین گفتند: «به این جوان مغرور شده است! چه خبر است که بازوی او را بلند میکند! اگر میتوانست آن را مانند کسری و قیصر قرار دهد چنان میکرد».[۸۵] عدهای دیگر گفتند: «محمد میخواهد امر خلافت را تا آخر روزگار مانند کسری و قیصر در اهل بیتش قرار دهد».[۸۶]
استهزاء و به مسخره گرفتن غدیر
یکی از حربههای منافقان در طول بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله بیادبی و جسارت نسبت به ساحت آن حضرت بود که از نمادهای آن مسخرهکردن بود. قرآن هم به این مطلب تصریح کرده است. در غدیر که خشم منافقان به اوج خود رسیده بود، این مسئله چند بار تکرار شد که نمونههای آن چنین است:
بهمحض اینکه منبر غدیر آماده شد عمر گفت: «بهخدا قسم، آگاه باشید که مسئله عظیم ناراحتکنندهای برای شما خواهد آورد».[۸۷] در همان مورد عمر گفت: «نمیبینید چشمان او را که مانند چشمان دیوانه است».[۸۸] یکی دیگر از منافقان گفت: «نمیبینید چشمان او را که گویی دیوانه است».[۸۹]
عدهای از منافقین پس از سخنرانیِ غدیر در خیمههای خود جمع شده و با یکدیگر چنین میگفتند: «به خدا قسم، اگر از اصحاب کسری و قیصر بودیم اکنون در لباسهای خز و رنگارنگ و دیبا و بافتهها بودیم، ولی همراه او در دو خشن به سر میبریم: هم خوراک خشن میخوریم و هم لباس خشن میپوشیم. اکنون هم که مرگ او نزدیک شده و اجل او رسیده میخواهد این سلطه را به علی بعد از خود واگذارد. به خدا قسم خواهد دانست».[۹۰]
عمر وقتی در روز غدیر بیعت کرد شانهها را بالا انداخت و رو به ابوبکر کرد و گفت: «عجب بازوی پسر عمویش را محکم بلند کرده است».[۹۱] معاویه پس از سخنرانی غدیر بهپا خاست و متکبرانه حرکت کرد و با غضب بیرون آمد در حالی که دست راست خود را بر ابوموسی اشعری و دست چپش را بر مغیره تکیه داده بود و میگفت: «به خدا قسم، محمد را بر گفتارش تصدیق نمیکنیم و برای علی به ولایتش اقرار نمیکنیم».[۹۲]
پیرمردی از منافقین گفت: «اگر ما در بین خویشاوندان خود آنگونه که این مرد میگوید باشیم، از خران هم بدتریم». جوانی از منافقین که در کنارش بود گفت: «اگر راست بگویی، ما واقعاً از خران هم بدتریم».[۹۳]
سه نفر از منافقین در خیمه خود مخفیانه صحبت میکردند. یکی گفت: «بهخدا قسم، محمد (العیاذ بالله) احمق است اگر خیال میکند خلافت بر قامت علی بعد از او راست خواهد آمد»! دیگری گفت: «او را احمق حساب میکنی؟ خبر نداری که او دیوانه است و نزدیک بوده به صرع گرفتار شود»! سومی گفت: «او را رها کنید! میخواهد احمق باشد یا دیوانه! به خدا قسم، آنچه او گفت هرگز واقع نخواهد شد».[۹۴]
پس از سخنرانی هنگامی که مردم از کنار منبر پراکنده شدند چند نفر از قریش جمع شده بودند و بر آنچه به وقوع پیوست تأسف میخوردند. در این هنگام سوسماری از کنار آنان گذشت. یکی از آنان گفت: «ای کاش محمد این سوسمار را بهجای علی امیر ما قرار میداد».[۹۵]
تفرقه در اثر شنیدن مسئله ولایت
تفرقه و اختلاف در مرحله فکری و عملی امری بود که طبیعتاً با اعلام ولایت پیش میآمد؛ زیرا عدهای آن را میپذیرفتند و عدهای به سکوت برگزار میکردند و عدهای مخالفت مینمودند. در غدیر به ضمانت خداوند مرحله عملی آن هرگز اتفاق نیفتاد، ولی مرحله فکری آن خود را نشان داد:
- پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: «خود را برای تمرد بر علی در آن هنگام که اتفاقی برایت بیفتد (یعنی مرگ) آماده میکنند».[۹۶]
- آنگاه که پیامبر صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیه السلام را در روز غدیر در آن جایگاه قرار داد مردمِ منحرف سه دسته شدند: عدهای گفتند: «محمد گمراه شده است»! عدهای دیگر گفتند: «به آرزوهایش دل خوش کرده است»! و گروه دیگری گفتند: «درباره اهل بیت و پسرعمویش به دلخواه خویش سخن میگوید».[۹۷]
طغیان و توطئه
طغیان و اضطراب در غدیر به مرحله عمل نرسید و این همان ضمانت الهی بود، ولی نقشههای طغیان و اقدامات براندازنده و توطئههای مخرّب بهطور جدی جریان داشت. همین اقدامات بود که بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله چنان سریع به مرحله عمل درآمد که فرصت هرگونه مقابله را سلب کرد و قدرت را در دست گرفت. نمونههایی از آنچه در غدیر بهعنوان توطئه جریان داشت چنین است:
منافقین گفتند: «اگر محمد از دنیا برود، دین او را خراب میکنیم»[۹۸] در روایتی آمده است: «عدهای از تمردکنندگان و زورگویانشان در بین خود همپیمان شدند که اگر برای محمد اتفاقی افتاد، خلافت را از علی دور کنیم و نگذاریم در اختیار او قرار بگیرد».[۹۹]
پنج نفر از اصحاب صحیفه ملعونه اول پیماننامهای امضا کردند؛ سپس آن را در کعبه دفن نمودند. در آن صحیفه نوشته شده بود که «اگر خدا محمد را بمیراند یا کشته شود، امر خلافت به اهل بیتش بازنگردد». اینان عبارت بودند از ابوبکر، عمر، ابوعبیده جراح، سالم مولی ابیحذیفه و معاذ بن جبل.[۱۰۰]
وقتی سالم مولی ابیحذیفه از چهار نفر دیگر سؤال کرد برای چه جمع شدهاید، گفتند: «ما جمع شدهایم تا همقسم و همپیمان شویم که از محمد اطاعت نکنیم در آنچه از ولایت علی بن ابیطالب بعد از خود بر ما واجب کرد».[۱۰۱]
بهمحض بازگشت به مدینه همان پنج نفر با عدهای از منافقین در خانه ابوبکر صحیفه ملعونه دوم را تدوین کردند: «همگی جمع شدند و در بین خود نوشتهای طبق آنچه قبلاً پیمان بسته بودند نوشتند و مضمون آن این بود که خلافت باید در دست ابوبکر و عمر و ابوعبیده و سالم باشد و از این پنج نفر خارج نباشد».[۱۰۲]
بازگشت مردم به جاهلیت
مسئله ارتداد مردم از اسلام و بازگشت به جاهلیت در دو مرحله فرض میشود: یکی بازگشت درونی و دیگری اعلام علنی این بازگشت. در غدیر آنان که منافق بودند در واقع داخل اسلام نشده بودند تا از آن خارج شوند و به هر حال خارج از اسلام بودند.
آنچه مورد ترس بود وجود ضعیفالایمانها و سستعقیدهها بود که احتمال انحراف و بازگشتشان به جاهلیت بسیار قوی بود و ترس دیگر از این بود که منافقان رجوع به جاهلیت را علنی کنند و عملاً اسم اسلام را محو کنند.
آنچه بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله رخ داد و در غدیر خداوند مانع از وقوع آن شد، همین بازگشت از دین بود که فرمود: «آنگاه که پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفت مردم از دین به عقب برگشتند و کافر شدند مگر سه نفر»؛[۱۰۳] ولی تمام صبر و سکوت امیرالمؤمنین علیه السلام به سفارش پیامبر صلی الله علیه و آله باعث شد تا منافقینی که زمام امور را به دست گرفته بودند علناً بازگشت از اسلام و رجوع به جاهلیت را اعلام نکنند؛ اگرچه عملاً در همین راه قدم برمیداشتند. نتیجه اینها بقای نام اسلام برای آیندگانی بود که ممکن بود بار دیگر تحت پرچم اسلام حقیقت آن را زنده کنند؛ همانگونه که نسلهای تشیع چنین کردند.[۱۰۴]
خطر جانی
در کنار همه خطراتی که اسلام و جامعه اسلامی را تهدید میکرد، بهخطرافتادن جان پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین علیهما السلام در آن موقعیت -چه قبل از اعلان ولایت و چه بعد از آن- آسانترین راه برای منافقین بود که هرچه سریعتر اهداف خود را به عمل برسانند، بدون آنکه واهمهای از مقامی بلند چون پیامبر صلی الله علیه و آله یا علی علیه السلام داشته باشند.
مهمتر اینکه فقط مسئله به شهادت رسیدن این دو بزرگوار نبود، بلکه توطئههایی بود که در پی این قتلها انجام میگرفت. این بسیار مهم است که همین اصحاب صحیفه ملعونه با عدهای دیگر رسماً نقشه قتل پیامبر صلی الله علیه و آله را کشیدند. خدایی که ضامن حفظ پیامبر صلی الله علیه و آله بود آن حضرت را تا میان معرکه برد و در محاصره آن چهارده نفر قرار داد و سپس بهطور معجزهآسا او را نجات داد.
اینگونه بود که بر همه معلوم شد غدیر خدایی دارد و وعده حفظ از مردم را عملی خواهد کرد. اینک به قسمتهایی در این باره اشاره میشود: خدا به پیامبرش چنین خبر داد: «آنان درباره هلاککردن تو و علی نقشه ریختهاند»[۱۰۵]
منافقین در سفر بازگشت از حجةالوداع اینگونه توطئه کردند: «در بین آنها گفتوگو واقع شد و در این باره سخن گفتند و نظریه دادند و به این نتیجه رسیدند که شتر پیامبر صلی الله علیه و آله را بر فراز گردنه کوه هَرشی بِرَمانند».[۱۰۶] دشمنان پیامبر صلی الله علیه و آله جمع شدند که عبارت بودند از آزادشدگان قریش و منافقین انصار و کسانی از اعراب مدینه و اطراف آن که قلوبشان مایل به ارتداد از اسلام بود. اینان که چهارده نفر بودند همپیمان شدند که شتر پیامبر صلی الله علیه و آله را برمانند.[۱۰۷]
وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله راه صعود بر کوه هَرشی را پیش گرفت جبرئیل نازل شد و این خبر را برای حضرت آورد: «ای محمد، فلانی و فلانی، در گردنه کوه برایت کمین کردهاند تا تو را ترور کنند».[۱۰۸] اینگونه بود که ضامن حفظ رسول او را به سلامت به مدینه رسانید، در حالی که این اتمام حجت تاریخی را به صورت کامل به نتیجه رسانده بود.
پانویس
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۴۴۳.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۴۴۴.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۴۴۴–۴۴۵.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۴۴۶.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۴۴۶–۴۴۷.
- ↑ شرح شافیه، ج۱، ص۹۲.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۴۴۸.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۴۴۹.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۴۴۹.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۴۴۹.
- ↑ مناقب آل أبیطالب علیهم السلام، ج۳، ص۱۰۷.
- ↑ الیقین، ص۳۴۸.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۵۰؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۲۹۷.
- ↑ البرهان، ج۲، ص۳۳۶؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۴۰؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۵۰.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۵–۱۵۵.
- ↑ مناقب آل أبیطالب علیهم السلام، ج۳، ص۲۱.
- ↑ عوالم العلوم، ج۳/۱۵، ص۱۷۷.
- ↑ الإحتجاج، ج۱، ص۵۷؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۰۳، ح۸۶.
- ↑ الإحتجاج، ج۱، ص۱۴۸.
- ↑ اسرار غدیر، ص۱۳۸، بخش۲.
- ↑ اسرار غدیر، ص۱۳۵–۱۶۰.
- ↑ امامشناسی و پاسخ به شبهات، ج۱، ص۲۴۷–۲۴۸.
- ↑ فروغ هدایت، ص۳۵۵.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۴۵۲.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۴۵۴.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۴۹.
- ↑ الاحتجاج، ج۱، ص۵۹.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۴۹؛ الاحتجاج، ج۱، ص۵۷.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۲، ص۹۸؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۱، ح۳۷.
- ↑ تفسیر فرات الکوفی، ص۵۱۶؛ الیقین، ص۳۷۳.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۴۲، ح۲۱۱.
- ↑ الاقبال، ج۲، ص۲۴۴؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۷۱، ح۵۱.
- ↑ الاحتجاج، ج۱، ص۶۶؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۴۲، ح۲۱۱.
- ↑ الیقین، ص۳۷۳.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۴۶۳.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۴۶۴.
- ↑ دلائل الامامة، ص۵۱۶؛ بحارالانوار، ج۵۲، ص۸۶.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۷۷.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۲۹۷.
- ↑ اسرار غدیر، ص۱۴۰، بخش۲.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۱، ح۳۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۰۹، ح۳.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۲۹۷.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۳۹.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۹۶، ح۲۵۸.
- ↑ الیقین، ص۳۷۳.
- ↑ الامالی للصدوق، ص۳۵۵.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۷۱، ح۵۱.
- ↑ اسرار غدیر، ص۱۳۹، بخش۲.
- ↑ تفسیر البرهان، ج۳، ص۳۶.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۴۹.
- ↑ اسرار غدیر، ص۱۳۸، بخش۲.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۳۹.
- ↑ بحارالانوار، ج۹۴، ص۱۱۵.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۳، ح۲۳۴.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۴۴۷.
- ↑ تفسير العياشى، ج۱، ص۳۳۱.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۴۴۸.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۹۳، ح۷۷.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۴۲، ح۲۱۱.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۷۱، ح۵۱؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۷۷–۱۷۸.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۳۹.
- ↑ اسرار غدیر، ص۱۳۹، بخش۲.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۱، ح۳۷.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۵۱–۵۲.
- ↑ اسرار غدیر، ص۱۳۵–۱۶۰.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۸۸؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۰۹؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۱؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۴۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۱۵–۲۱۹.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۹۹.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۱، ص۳۸۸؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۹۵؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۶؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۲؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۴۴؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۹۸؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۴۱.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۱، ص۳۸۷؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۲۰۵؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۳۰۹.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۴۴۷–۴۴۸.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۱.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۲۸.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۴، ح۳۸.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۸، ص۹۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۰؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۴۴؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۶۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۱.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۳۸؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۹؛ بحارالانوار، ج۲۸ ص۹۹.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۳۶؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۲؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۱.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۹.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۰.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۷۳، ح۵۹.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۸، ص۹۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۴۰، ح۳۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۹.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۷۳، ح۵۹.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۴.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۳۹.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۹۳؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص ۱۶۱؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۲۷۷؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۹۶–۹۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۴۳.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۱؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۲۲۸.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۴۲.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۲۹.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۸، ص۱۰۱.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۸، ص۱۰۲.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۸، ص۲۵۹، ح۴۲.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۵۰۲.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۴۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۸، ص۹۷؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۵–۱۱۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۸، ص۹۷–۹۸.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۳۵.
- ↑ روایات زیادی در مورد خلقت نورانی پیامبر اکرم و ائمهٔ اطهار علیهم السلام در کتابهای شیعه و سنی وارد شده است؛ برای نمونه میتوان به این روایت از کتاب کافی استناد نمود: «إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ ثُمَّ صَوَّرَ خَلْقَنَا مِنْ طِینَةٍ مَخْزُونَةٍ مَکْنُونَةٍ»؛ خدا (ارواح) ما را از نور عظمت خويش آفريد، آنگاه آفرينش ما را (يعني پيكر ما را يا صورت مثالي ما را) از گلي در خزانه خود صورتگری کرد. (الکافی، ج۱، ص۳۸۹).
منابع
- الاحتجاج؛ احمد بن علی طبرسی، تحقیق: محمدباقر موسوی خرسان، مشهد: نشر المرتضی، ۱۴۰۳ق.
- اسرار غدیر؛ محمدباقر انصاری، تهران: نشر تک، ۱۳۸۴ش.
- الإقبال بالأعمال الحسنة فیما یعمل مرة فی السنة؛ سید علی بن موسی بن طاووس، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم: مکتب الإعلام الإسلامی، ۱۴۱۸ق.
- الامالی؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، تحقیق: محمدباقر کمرهای، تهران: انتشارات کتابچی، ۱۳۷۶ش.
- امامشناسی و پاسخ به شبهات؛ علیاصغر رضوانی، قم: انتشارات مسجد مقدس جمکران، ۱۳۸۶ش.
- بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار؛ محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
- البرهان فی تفسیر القرآن؛ هاشم بن سلیمان بحرانی، قم: مؤسسة البعثة (مرکز الطباعة و النشر)، ۱۴۱۵ق.
- تفسیر فرات الکوفی؛ فرات بن ابراهیم کوفی، تحقیق: محمد الکاظم، تهران: وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامی (مؤسسة الطبع و النشر)، ۱۴۱۰ق.
- تفسیر العیاشی؛ محمد بن مسعود عیاشی، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران: مکتبة العلمیة الاسلامیة، ۱۳۸۰ق.
- دلائل الامامة؛ محمد بن جریر طبری صغری، تحقیق: قسم الدراسات الإسلامیة مؤسسة البعثة، قم: مؤسسة البعثة، ۱۴۱۳ق.
- شرح خطبه غدیر؛ محمدرضا شریفی، اصفهان: انتشارات نورالحیات، ۱۴۴۶ق.
- شرح شافیة إبن الحاجب؛ رضیالدین محمد بن حسن استرآبادی، تحقیق: محمد عبدالحمید محییالدین و محمد نور الحسن و محمد زفزاف، بیروت: دار الکتب العلمیة، ۱۴۰۲ق.
- عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال؛ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، تحقیق: محمدباقر موحد ابطحی اصفهانی، قم: مؤسسة الإمام المهدی علیه السلام، ۱۳۸۲ش.
- فروغ هدایت: در اثبات شایستگی حضرت امیرالمؤمنین و ائمه معصومین علیهم السلام برای زمامداری مسلمانان؛ سید علی موسوی بهبهانی، ترجمه: علی دوانی، تهران: مؤسسه انتشارات دارالعلم آیتالله بهبهانی، بیتا.
- الکافی؛ محمد بن یعقوب کلینی، تحقیق: علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران: دار الکتب الإسلامیة، ۱۴۰۷ق.
- کتاب سلیم بن قیس الهلالی؛ سلیم بن قیس هلالی، تحقیق: علاءالدین موسوی، تهران: مؤسسة البعثة (قسم الدراسات الإسلامیة)، ۱۴۰۷ق.
- مناقب آل ابیطالب؛ محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی، تحقیق: محمدحسین آشتیانی و سید هاشم رسولی محلاتی، قم: مؤسسه انتشارات علامه، ۱۳۷۹ق.
- الیقین باختصاص مولانا علی علیهالسلام بامرة المؤمنین؛ سید علی بن موسی بن طاووس، تحقیق: محمدباقر انصاری، قم: مؤسسه دار الکتاب الجزائری، ۱۴۱۳ق.