شيوه هاى تبليغ غدير توسط معصومين عليهم السلام

از دانشنامه غدیر

شيوه هاى تبليغ غدير توسط معصومين عليهم السلام

در روش تبليغى معصومین‏ علیهم السلام براى غدير، چند اصول كلى به چشم مى‏ خورد كه مى ‏توان آنها را رمز جاودانگى فرهنگى آن دانست، كه در هيجدهم ذى الحجه سال دهم هجرى در غدير خم پايه‏ گذارى شد.

اين شيوه ‏ها حاكى از آن است كه توجه داشتن به ويژگى ‏هاى مخاطب و شرايط زمان و مكانِ تبليغ و ابزارهاى مختلف ابلاغ، از نكات مهم در رساندن پيام غدير است.

جمع‏ بندى اين نقاط اساسى در تبليغ غدير در سيره معصومين ‏عليهم السلام را مى ‏توان در جلوه ‏هاى زير مشاهده كرد:

استفاده از زمان‏ ها و مكان‏ هاى حساس، گفتگو با مخاطب واحد يا سخنرانى براى جمع، به كار گرفتن دو شيوه ابلاغ و دفاع، كمک گرفتن از روش گفتارى به صُوَر مختلف خطابه و روش نوشتارى به صورت نامه يا مقاله، كه هفت قسمت اين بخش شيوه ‏هاى مذكور را با مستندات آن ارائه كرده است[۱]:

۱. ادامه زمانى و مكانى تبليغ غدير

يكى از شيوه ‏هاى معصومين ‏عليهم السلام دائمى بودن تبليغ غدير به صورت لا ينقطع از نظر زمانى و گسترش مكانى آن در هر فرصتى است، به صورتى كه گوش اجتماع هميشه با واژه غدير آشنا باشد و هيچ گاه به فراموشى سپرده نشود.

اين پايه اساسى در تبليغ غدير را پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه آن بنيان نهاد، آنگاه كه بدون قيد و شرط فرمود:

فَليُبلِّغ الحاضِرُ الغائبَ و الوالِد الوَلَد إلَى يَومِ القِيامَة: حاضر به غايب و پدر به فرزند تا روز قيامت پيام غدير را برساند.

يعنى هر كس كه به هر صورتى در صحنه غدير حضور پيدا مى ‏كند و از آن اطلاع مى‏ يابد، به همه كسانى كه با جسم يا فكرشان از غدير غايب‏اند و از آن اطلاع ندارند به انواع روش‏ هاى تبليغى آن خبر دهد؛ و اين روند تا روز قيامت در هيچ موقعيتى تعطيل نشود:

الف) روش معصومين‏ عليهم السلام در تبليغ بى‏ وقفه غدير

در اين باره از روزهاى آغازين غصب خلافت در شرايط خطرناک بلكه وحشتناک مى‏ بينيم كه از پشت در آتش گرفته خانه فاطمه ‏عليها السلام تا زير شمشيرهاى بالا رفته براى بيعت اجبارى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام غدير مطرح مى ‏شود.

اين تبليغ به عنوان رساندن يک پيام فراموش شده، سخت‏ ترين شرايط زمانى و شديدترين موقعيت مكانى را براى تبليغ غدير در نظر گرفته است. بعد از آن هم با اينكه خلافت غصب مى‏ شود، اما تبليغ غدير همچنان در مكان‏ هايى همچون مسجد پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله و يا ميدان‏ هاى جنگ و يا بر فراز منبرها در شرايطِ زمانىِ متفاوت همه ائمه معصومين‏ عليهم السلام ادامه دارد، كه نمونه ‏هاى آن در موارد اين عنوان (تبليغ) خواهد آمد.

در اين باره دو مورد از تاريخ تبليغ غدير توسط معصومين‏ عليهم السلام را مى ‏آوريم.

الف) تبليغ غدير توسط حضرت زهرا عليها السلام از پشت در آتش گرفته

كدام موقعيت خطرناكى را از نظر زمانى و مكانى مانند پشت درِ آتش زده خانه وحى مى‏ توان يافت كه تبليغ غدير در آن به قيمت جان فاطمه و محسن‏ عليهما السلام تمام شد، و در واقع باعث ضمانت ابدى آن شد؟!

هنگامى كه اهل سقیفه بر در خانه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام حمله آورده بودند و با آتش زدن درِ خانه مى ‏خواستند آن حضرت را براى بیعت اجبارى ببرند، حضرت زهرا عليها السلام پشت در آمد و با يادآورى غدير فرمود:

هيچ قومى بد حضورتر از شما به ياد ندارم ... . گويا شما نمى‏ دانيد پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم چه فرمود؟!

به خدا قسم در آن روز براى على بن ابى‏ طالب پيمان ولايت را بست تا اميد شما را از خلافت قطع كند، ولى شما اسباب بين خود و پيامبرتان را قطع كرديد.

خدا بين ما و شما در دنيا و آخرت محاكمه خواهد كرد.[۲]

ب) تبليغ غدير توسط اميرالمؤمنين‏ عليه السلام زير شمشير بيعت اجبارى

شايد بتوان گفت: شيرين‏ ترين و هم تلخ‏ ترين تبليغ غدير هنگامى بود كه صاحب غدير زير شمشيرهاى آخته و از حلقومى در فشار طناب غاصبين، نام غدير را بر زبان جارى فرمود!

هنگامى كه غاصبين خلافت به خانه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام حمله كردند، درِ خانه را آتش زدند و شكستند و بدون اجازه وارد شدند.

در اين ماجرا حضرت زهرا و حضرت محسن‏ عليهما السلام را بين در و ديوار به شهادت رساندند تا توانستند طناب بر گردن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بيندازند و آن حضرت را كشان كشان تا مسجد ببرند.

در آن حال ابوبكر بر فراز منبر بود و گروهى شمشيرها را بالاى سر حضرت گرفته بودند و عمر مى‏ گفت: بيعت كن و گرنه تو را مى ‏كشيم!

در چنين حالتى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فرمود: اى مسلمانان، اى مهاجرين و انصار، شما را به خدا قسم مى ‏دهم آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله نشنيديد كه در روز غدير خم چه مى‏ فرمود؟!![۳]

و اين يعنى نداى غدير از حنجره صاحب مظلوم آن در بحرانى‏ ترين شرايطى كه سقيفه آن را لگد مال مى‏ كرد.

۲. تبليغ غدير به صورت فردى

ابلاغ غدير به مخاطب مفرد از دوستان غدير يكى از تأكيدهايى است كه در شيوه تبليغى معصومين‏ عليهم السلام نسبت به غدير به چشم مى‏ خورد، و به صورت پاسخ به سؤالِ مخاطب يا بيان ابتدائى ايشان درباره غدير وجود دارد.

اين بدان معناست كه نشر معارف غدير و ناگفته ‏هاى بسيارى كه در روز غدير فرصت بيانش نبود، هرگز نبايد در انتظار مجالس عظيم سخنرانى باشد؛ بلكه حتى اگر يک مخاطب براى غدير پيدا شد نبايد از وظيفه ابلاغ غدير كوتاهى كرد.

اين بر اساس كلام رسول گرامى اسلام ‏صلى الله عليه و آله است كه فرمود:

لاَِن يَهدِىَ اللَّهُ بِكَ رَجُلاً واحِداً خَيرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَت عَلَيهِ الشَّمسُ: اگر خدا به دست تو يک نفر را هدايت كند برايت بهتر است از آنچه خورشيد بر آن مى‏ تابد.[۴]

بالاتر اينكه وقتى يک مخاطب مشتاقانه سراغ غدير را مى ‏گيرد و به معارف آن دل مى‏ دهد، بايد او را از ذخاير گران قيمتى دانست كه شيرينى غدير را احساس كرده و خود از مبلغين آن خواهد شد.

در اينجا به يک مورد از تاريخ تبليغ غدير اشاره مى ‏كنيم:

تبليغ غدير توسط پيامبر صلى الله عليه و آله به يک چادرنشينِ غدير نيامده

يک نمونه از مواردى كه مخاطب واحد براى خود پيامبر صلى الله عليه و آله پيش آمده ماجراى آن چادرنشين است كه در مسجد مدینه خدمت آن حضرت آمد و عرض كرد:

يا رسول‏ اللَّه، حاجيان قوم ما كه در حجةالوداع همراه شما بوده ‏اند براى ما خبر آورده ‏اند كه در بازگشت از حج در غدير خم ولايت و اطاعت على را واجب كرده ‏اى.

آيا اين يک دستور از جانب توست يا از جانب خداست و واجب است؟

حضرت فرمود: از جانب خدا و واجب است. خداوند ولايت على را هم بر اهل آسمان و زمين واجب كرده است.[۵]

۳. دفاع از غدير به صورت فردى

تبليغ غدير گاهى صورت دفاع به خود مى ‏گيرد، و در مقابل دشمنى است كه به نوعى غدير را مورد حمله قرار داده يا موجبات وهن آن را ايجاد مى ‏كند.

دفاع از غدير در مقابل يک دشمن، به خصوص غاصبين خلافت يعنى ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه، و نيز امثال طلحه و سعد بن ابی ‏وقاص و خالد بن وليد كه ياران درجه اول غاصبين بودند، از مواردى است كه به ما مى ‏فهماند وظيفه پاسدارى از آرمان غدير با ابديت گره خورده؛ و هيچ يک از طرفداران غدير در هيچ شرايطى مجاز به سهل انگارى درباره آن و مهلت دادن به دشمن نيستند، حتى اگر آن دشمن تنها باشد.

در اين باره چهار مورد را مى‏ آوريم كه دو مورد امیرالمؤمنین ‏علیه السلام در برابر ابوبكر و يک مورد در برابر طلحه به طور خصوصى غدير را مطرح كرد.

مورد ديگر حضرت زهرا علیها السلام است كه در برابر ابن لُبَيد سخن از غدير به ميان آورد:

الف) دفاع از غدير توسط اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در مقابله با ابوبكر در مسجد قبا

ابوبکر تنها با اميرالمؤمنين ‏عليه السلام رو در رو شد و به عنوان نيرنگى در توجيه غصب خلافت به آن حضرت گفت:

پيامبر صلى الله عليه و آله در ايام الولاية در غدير تو را صاحب اختيار ما قرار داد ولى خليفه قرار نداد!

حضرت فرمود: اگر پيامبر صلى الله عليه و آله را نشانت دهم و او به تو بگويد كه من به اين مقامى كه غصب كرده ‏اى سزاوارترم، مى‏ پذيرى؟

ابوبكر پذيرفت و پس از نماز مغرب با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به مسجد قبا آمدند و پيامبر صلى الله عليه و آله را ديدند كه در سمت قبله نشسته است.

آن حضرت خطاب به ابوبكر فرمود: اى ابوبكر، بر ضد ولايت على اقدام كرده ‏اى و در جاى او نشسته ‏اى كه جاى نبوت است و جز او كسى مستحق آن نيست، زيرا او وصى و خليفه من است ...؟!

در اين دفاع از غدير كه در واقع از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله انجام گرفته و پاى معجزه در ميان است، مخاطب يک نفر آن هم غاصب حق غدير است.

اگر طرفدارانِ اين يک نفر چشم خود را بازتر كنند و از مرز سقیفه عبور نمايند، پيامبر صلى الله عليه و آله را بر فراز منبر غدير و در حال خطابه ‏اى خواهند ديد كه در آن خلافت و امامت و وصايت را در كلمه «مولى» به معناى «صاحب اختيارى» بيان مى ‏فرمايد؛ و ديگر ۱۴۰۰ سال متحيرانه به جستجوى معناى «مولى» نمى ‏پردازند و از كتاب ‏هاى لغت هفتاد معنى براى آن پيدا نمى‏ كنند!![۶]

ب) دفاع از غدير توسط اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در مقابله با ابوبكر در كوچه بنى ‏النجار

ابوبكر و عمر از هر فرصتى براى تثبيت موقعيت غصبى خود استفاده مى ‏كردند، و حتى در فكر اين بودند كه گاهى غافلگيرانه از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام اظهار رضايتى بگيرند تا از آن به نفع خود استفاده كنند.

روزى ابوبكر در كوچه بنى ‏النجار به تنهايى با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام برخورد كرد و فرصت را غنيمت شمرده گفت:

يا على، به خدا قسم اگر كسى كه به او اطمينان داشته باشم شهادت دهد كه تو به خلافت از من سزاوارترى، آن را به تو مى‏ سپارم!!

حضرت فرمود: اى ابوبكر، آيا احدى را مطمئن‏ تر از پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ دارى؟ آن حضرت در چهار مورد براى من از تو و عمر و عثمان و عِدّه ‏اى از همراهيانت بیعت گرفت كه يكى از آنها روز غدير در بازگشت از حجةالوداع بود.

آن روز همه شما گفتيد: شنيديم و اطاعت خدا و رسول را پذيرفتيم. پيامبر صلى الله عليه و آله از شما پرسيد: خدا و رسولش بر شما شاهد باشند؟ همگى گفتيد: آرى، شاهد باشند.

حضرت فرمود: پس بر يكديگر شاهد باشيد و حاضرين شما به غايبين برسانند و آنان كه شنيدند به كسانى كه نشنيده ‏اند برسانند. شما هم گفتيد: قبول كرديم يا رسول‏ الله!

سپس همگى برخاستيد و به خاطر اين كرامت خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله و به من تبریک گفتيد. عمر جلو آمد و بر كتف من زد و در حضور شما گفت: خوشا به حال تو اى پسر ابوطالب، كه صاحب اختيار من و هر مؤمنى شدى![۷]

در اين دفاع از غدير در حالى كه غاصب خلافت مى‏ خواهد به طور خصوصى از امام غدير به نفع غصب خود اقرار بگيرد، غافل است از اتمام حجت بُرنده صاحب غدير كه بيعت و شهادت خدا و رسول را پاسخ دندان شكن او قرار مى ‏دهد.

ج) دفاع از غدير توسط اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در مقابل طلحه در جنگ جمل

در ميدان جنگ جمل، هنگامى كه لشكر از دو سو صف آرايى كرده بودند و هنوز جنگ آغاز نشده بود، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام قاصدى را سراغ طلحه فرستاد كه ملاقاتى داشته باشند. طلحه آمد و در مقابل حضرت قرار گرفت.

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فرمود: تو را به خدا قسم مى ‏دهم، آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدى كه مى‏ فرمود: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ»؟ طلحه گفت: آرى.

حضرت فرمود: پس چرا به جنگ من آمده ‏اى؟!! گفت: در خاطرم نبود!!! سپس طلحه به لشكر خود بازگشت؛ و در جنگ كشته شد.[۸]

بدين صورت در جنگ جمل در وسط ميدان جنگ - به طور خصوصى - با يادآورى غدير دفاع بزرگى از حرمت صاحب آن به انجام رسيد و اهميت تبليغ غدير را در برابر دشمنان تا دندان مسلح به ما نشان داد.

د) دفاع از غدير توسط صديقه كبرى‏ عليها السلام در مقابل ابن لُبَيد در منطقه اُحُد

بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله حضرت زهرا عليها السلام كنار قبور شهداى اُحد و به خصوص حضرت حمزه مى ‏آمد و در آنجا گریه مى‏ كرد.

محمود بن لُبَيد مى ‏گويد: روزى بر سر قبر حمزه آمدم و آن حضرت را در آنجا در حال گريه ديدم. خدمتش عرض كردم: من سؤالى از شما دارم كه سينه‏ ام را مضطرب ساخته!

فرمود: سؤال كن. عرض كردم: آيا پيامبر صلى الله عليه و آله قبل از وفاتش درباره امامت على كلام صريحى فرموده است؟!!

عجيب است كه فرستاده سقيفه به تنهايى آمده و كلمات صريح پيامبر صلى الله عليه و آله درباره خلافت على ‏عليه السلام را به خاطر نمى ‏آورد، و به عنوان مشكل‏ ترين سؤال عمرش آن را از دختر پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال مى ‏كند!!

حضرت زهرا عليها السلام هم آخرين و نزديک ‏ترين فرمايش صريح پيامبر صلى الله عليه و آله را كه غدير است، در ميان اشک و سوز برايش يادآور مى ‏شود؛ تا نشان دهد سؤال كننده سقيفه خود را به فراموشى زده و از ضعف حافظه عمدى رنج مى ‏برد! آن حضرت در پاسخ فرمود: واعجبا، آيا روز غدير خم را فراموش كرده ‏ايد؟!![۹]

در واقع دفاع از غدير با چشم گريان در عزاى رسول‏ صلى الله عليه و آله در برابر حتى يک معترض هم فراموش نمى‏ شود، تا معلوم شود اين وظيفه براى ما تا كجا ادامه دارد.

۴. تبليغ غدير به صورت عمومى

يكى از شيوه‏ هاى تبليغ غدير بيان آن در اجتماعِ اصحاب و دوستان و هواداران غدير است، كه خبر آن بسيار سريع و به صورت فرهنگ عمومى منتشر مى‏ شود.

اين روش در زندگى امامان ‏عليهم السلام بسيار اتفاق افتاده است؛ مثل آنچه در ميدان بزرگ كوفه توسط اميرالمؤمنين‏ عليه السلام انجام شد؛ و نيز منبر آن حضرت در جنگ صفین براى ياران خود؛ و همچنين خطابه امام حسين ‏عليه السلام براى اصحاب خود در مِنا و سخنان امام رضا عليه السلام براى اصحابشان.

در همه اين موارد مخاطب جمعى بوده و همه از طرفداران غدير بوده ‏اند، و هيچ گونه رنگ دشمنى در آن ديده نمى‏ شود. در واقع دوستداران غدير گِرد هم نشسته ‏اند و از صاحب غدير درخواست كرده ‏اند تا شمه‏ اى از معارف آن را برايشان بازگو كند. چهار مورد زير را درباره اين شيوه جمعى تبليغ غدير مورد دقت قرار دهيد:

الف) تبليغ عمومى غدير توسط اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در ميدان بزرگ كوفه

در شرايطى كه صاحب غدير در دوران خلافت ظاهرى خود براى احياى آن آستين بالا زده بود، نياز به عده ‏اى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله از حاضرين در غدير بود كه مؤيد او باشند و به حضور خود در آن ماجرا شهادت دهند.

در چنين شرايطى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مجلسى در ميدان بزرگ کوفه -  كه مقابل مسجد كوفه و دار الاماره قرار داشت -  تشكيل داد و منبرى در آنجا نصب كرد و مردم جمع شدند.

اين مجلس فقط براى شهادت دادن كسانى بود كه ۲۵ سال پيش در غدير حضور داشتند و اكنون مى ‏بايست در پيشگاه ملت بپا خيزند و آنچه به چشم خود ديده‏ اند بازگو كنند. حضرت از فراز منبر فرمود:

به خدا قسم مى‏دهم آنان را كه پيامبر صلى الله عليه و آله را ديده ‏اند، و در روز غدير خم در بازگشت از حجةالوداع از آن حضرت شنيده ‏اند كه درباره من -  در حالى كه دستان مرا بلند كرده بود -  فرمود:

مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ وَ اَحِبَّ مَن اَحَبَّهُ.

قسم مى‏ دهم هر كس اين واقعه را حاضر بوده و به چشم خود ديده و به گوش خود شنيده برخيزد و شهادت دهد.

پس از اين كلام حضرت، عده زيادى كه حداقل سى نفر ذكر شده ‏اند برخاستند و آنچه ديده بودند بازگو نمودند و شهادت خود را نسبت به آن اعلام كردند.[۱۰]

اين ماجرا در موقعيت حساسى اتفاق افتاد كه نياز مبرم به شهادت چنين افرادى بود. در واقع آنان كه شهادت دادند تبليغى عظيم براى غدير كه مساوى با حضور در بيابان غدير خم بود انجام دادند؛ و به نسلى كه در غدير خم حاضر نبودند با گواهى خود ابلاغ كردند.

ب) تبليغ عمومى غدير توسط اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بين لشكريان خود در صفين

جنگ صفين يكى از حساس ترين مقاطعى بود كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرصت را براى تبليغ غدير در آن مغتنم شمرد.

در اين جنگ پس از چند نامه و پيام كه بين اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و معاويه رد و بدل شد، آن حضرت در ميان لشكر خود در جمع مهاجرین و انصار و با حضور فرستادگان معاويه بر فراز منبر قرار گرفت و مناقب خود را برشمرد، و در هر كدام مردم را قسم داد و آنان اقرار كردند. از جمله غدير را مطرح كرد و فرمود:

شما را به خدا قسم مى ‏دهم درباره قول خداوند: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا اَطيعوا اللَّهَ وَ...»[۱۱] و آيه «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...»[۱۲]... كه خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد به مردم بفهماند كه اين آيات درباره چه كسانى نازل شده و ولايت را براى آنان تفسير كند... .

آن حضرت هم مرا در غدير خم منصوب كرد...، و فرمود: اى مردم، خداوند صاحب اختيار من، و من صاحب اختيار مؤمنين هستم و اختيارم بر مؤمنين از خودشان بيشتر است.

اَلا فَمَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ: اَلا كه هر كس من صاحب اختيار او بوده‏ام على صاحب اختيار اوست... .

پس از اين سخنانِ اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، دوازده نفر از كسانى كه از شركت كنندگان در جنگ بدر بودند و در صفين همراه حضرت حضور داشتند برخاستند و به گفتار حضرت شهادت دادند.

سپس هفتاد نفر ديگر از صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله برخاستند و شهادت دادند. بعد از آن چهار نفر از اهل بدر برخاستند و تفصيل ماجرا و آنچه در غدير ديده بودند بازگو كردند.[۱۳]

پيداست كه اين منظره فوق ‏العاده تبليغى در حال جنگ آن هم در برابر لشكر معاويه، اثرى به ياد ماندنى از غدير در ذهن‏ ها باقى گذاشت كه تا امروز در كتب غير شيعه هم نقل شده است.

ج) تبليغ عمومى غدير توسط امام حسين‏ عليه السلام در مِنا در مراسم حج

شرايط شديد تقيه در زمان معاويه بر كسى پوشيده نيست، و هر چه به آخر دوران او نزديك‏تر مى ‏شويم جو حاكم سخت‏ تر مى ‏شود. اما حضرت سيدالشهداء عليه السلام همين موقعيت را براى تبليغ غدير در جمع شخصيت ‏هاى اسلامى آن زمان انتخاب فرموده است.

يک سال قبل از مرگ معاويه كه مطابق است با يک سال قبل از واقعه عاشورا، امام حسین‏ علیه السلام در ايام حج در مِنا با حضور ۷۰۰ نفر اجتماع بزرگى در خيمه خود تشكيل داد، كه دويست نفر آنان اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله بودند.

حضرت در آن مجلس براى خطابه بپاخاست و پس از حمد و ثناى الهى، از اقدامات معاويه بر ضد اميرالمؤمنين‏ عليه السلام اظهار ناراحتى شديد كرد و سپس شروع به شمردن مناقب آن حضرت نمود.

امام ‏عليه السلام در همه موارد مردم را بر صدق گفتار خود قسم مى ‏داد و همه اقرار مى‏ كردند. از جمله مسئله غدير را مطرح كرد و فرمود:

شما را به خدا قسم مى ‏دهم، آيا مى ‏دانيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را منصوب كرد و ولايت را براى او اعلام نمود و فرمود:

بايد حاضران به غايبان خبر دهند؟ جمعيت حاضر گفتند: آرى به خدا قسم.

و اين اقرار در حكم تبليغ ۲۰۰ نفر از حاضرين غدير در مجلسى بود كه در ايام حج و با حضور ۵۰۰ نفر ديگر از بزرگان تشكيل شده بود.[۱۴]

د) تبليغ عمومى غدير توسط امام رضا عليه السلام براى اصحابشان در افطار

در زمان سراسر اختناق هارون و مأمون، در يک محدوده كوچک از دوستان غدير كه براى شكرگزارىِ روز غدير روزه گرفته بودند و به بهانه افطار به خانه امام رضا علیه السلام آمده بودند، تبليغ جمعى غدير صورت گرفت.

ماجرا از آنجا آغاز شد كه در روز عيد غديرى امام رضا عليه السلام عده ‏اى از خواص اصحاب را -  كه آن روز را روزه گرفته بودند -  براى افطار دعوت كرد و هدايايى به عنوان عيدى به خانه‏ هايشان فرستاد.

ثامن الائمه‏ عليهم السلام در آن مجلسِ شامگاه عيد غدير درباره اين روز عظيم فرمود:

روز غدير در آسمان مشهورتر از زمين است ... ، و آن روزى است كه خداوند دين را كامل كرد ... . در روز غدير خداوند ولايت را بر اهل آسمان‏ هاى هفتگانه و زمين‏ ها عرضه كرد.

مَثَل مؤمنين در قبول ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در روز غدير مَثَل ملائکه در سجودشان براى آدم است، و مَثَل آنان كه ولايت آن حضرت در روز غدير را نپذيرفتند مَثَل ابلیس است.[۱۵]

دلدارىِ جمع كوچک شيعيان به جشن عظيم غدير در آسمان ‏ها و همگامى آنان با جمع بزرگ آسمانيان در روزهايى كه زمينيان قدر غدير را نمى ‏دانستند، از زيباترين جلوه ‏هاى تبليغ آن است. به خصوص وقتى منكران غدير به ابليس تشبيه شوند!

۵. دفاع از غدير به صورت جمعى

دفاع از غدير در مقابل جمعى از دشمنان، چه به صورت خطابه و سخنرانى و چه به صورت قسم دادن و اقرار گرفتن و چه به صورت اتمام حجت و محكوم كردنِ آنان، يكى از شيوه‏ هاى بارِز معصومين ‏عليهم السلام در تبليغ غدير در زمان‏ هايى است كه امكان اين نوع تبليغ وجود داشته است.

اين نوع دفاع از غدير بيشتر توسط پیامبر و امیرالمؤمنین و صدیقه كبرى‏ عليهم السلام صورت گرفته است.

پيامبر صلى الله عليه و آله در برابر منافقین، حضرت زهرا عليها السلام بر مهاجمين خانه از پشت در[۱۶]، و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام چند بار در زمان خلفاى غاصب در مسجد در حضور جمعيت غدير را مطرح كرد و اتمام حجت فرمود، كه ذيلاً به چهار مورد آن مى ‏پردازيم:

الف) دفاع پيامبر صلى الله عليه و آله از غدير در حضور منافقين

بعد از واقعه سه روزه غدير و آن اتمام حجت عظيم، هنوز مغزهاى ابوسفيانىِ منافقين ولايت را نپذيرفته بود و آنان از مُبلِّغ غدير ابلاغ ديگرى مى ‏خواستند! در چنين موردى كه دشمنانى در لباس دوست آمده بودند، پيامبر صلى الله عليه و آله بار ديگر غدير را ابلاغ كرد و با همين تابلو بزرگ اعتقادى اتمام حجت فرمود.

ماجرا مربوط به روزى مى‏ شود كه عده‏اى از منافقين پس از بازگشتِ كاروان حج به مدينه، در فاصله دو ماهه بين غدير تا شهادت رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه و آله، نزد آن حضرت آمدند و آيت و نشانه ‏اى درباره خلافت و امامت على‏ عليه السلام طلب كردند. حضرت فرمود: آيا روز غدير خم براى شما كافى نبود؟![۱۷]

ب) دفاع اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از غدير در حضور صحابه در زمان عمر

در مجلسى كه در زمان عمر در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله بر قرار شده بود، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرصت را براى افشاگرى عليه غاصبين خلافت مغتنم شمرد و سابقه خاص آنان را در روز غدير در حضور مردم يادآور شد. در آن مجلس اميرالمؤمنين‏ عليه السلام سوابق ابوبكر و عمر با غدير را برشمرد. از جمله فرمود:

عمر بود كه در روز غدير خم وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله مرا براى ولايت نصب كرد، با رفيقش (ابوبكر) گفتگو كرد. او گفت: در اينكه كار پسر عمويش را بالا ببرد هيچ كوتاهى نمى ‏كند؛ و ابوبكر گفت: در اينكه بازوى پسر عمويش را بلند كند هيچ كوتاهى نمى‏ كند.

همچنين در حالى كه منصوب شده بودم به رفيقش (ابوبكر) گفت: اين واقعاً كرامت بزرگى است! رفيقش با تندى به او نگاه كرد و گفت: نه به خدا قسم، ابداً اين سخن او را گوش نمى‏ دهم و از او اطاعت نمى‏ كنم. سپس به او تكيه داد و با تكبر به راه افتادند و رفتند.[۱۸]

ج) دفاع اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از غدير در جمع صحابه در زمان عثمان

حدود بيست سال از غدير گذشته و هر روز سقيفه زهرى از كينه‏ اش را بر آن مى ‏ريزد، اما صاحب غدير فرصت ‏ها را براى احياى آن از دست نمى‏ دهد. در مجلسى كه زمان عثمان در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله با حضور بيش از دويست نفر از مهاجرين و انصار تشكيل شد، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در برابر جمعى كه اكثرشان از طرفداران سقيفه بودند، داستان غدير را مفصلاً بيان كرد، و از صحابه حاضر درباره آن اقرار گرفت. از جمله فرمود:

خداوند به پيامبرش دستور داد تا واليان امرشان را معرفى كند و ولايت را مانند نماز و زكات و روزه و حج تفسير نمايد. اين بود كه در غدير خم مرا منصوب نمود و در خطابه‏ اى فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ.

در آنجا سلمان پرسيد: ولايت او چگونه است؟ فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس من نسبت به او صاحب اختيار بوده‏ام على هم نسبت به او صاحب اختيار است، و خداوند عزوجل اين آيه را نازل فرمود: «اليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُم وَ اَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِسلامَ ديناً». پيامبر صلى الله عليه و آله تكبير گفت و فرمود: اللَّه اكبر، تمام نبوتم و كمال دين خدا ولايت على بعد از من است ... .

همه جمعيت مسجد گفتند: آرى به خدا قسم. اين را شنيديم و همان طور كه گفتى حاضر بوديم ... . حضرت فرمود: شما را به خدا قسم مى‏دهم كسانى كه از دو لب پيامبر صلى الله عليه و آله اين مطلب را به ياد دارند برخيزند و شهادت دهند.

مقداد و ابوذر و عمار و براء بن عازب و زيد بن ارقم برخاستند و گفتند: ما شهادت مى‏ دهيم كه سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را به ياد داريم آن هنگام كه تو در كنار حضرت بر فراز منبر در غدير ايستاده بودى و آن حضرت مى ‏فرمود:

اى مردم ... ، خداوند شما را به ولايت امر كرده و من شما را شاهد مى‏ گيرم كه اين ولايت مخصوص اين شخص است -  و آن حضرت دست بر دست على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام گذاشت -  سپس مخصوص دو پسرش بعد از او، و سپس در جانشينان بعد از او از فرزندانش كه از قرآن جدا نمى‏ شوند و قرآن از آنان جدا نمى‏ شود تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند.[۱۹]

دفاع از غدير در زمانى كه نوبت به سومين غاصب خلافت رسيده، آن هم كنار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و با حضور باقيماندگان از حاضرين غدير و در جمع مردمى كه گوششان از تبليغات سقيفه پر شده، درس‏ هاى بسيارى از كيفيت تبليغ اين واجب اعتقادى را به ما مى ‏آموزد. يعنى امر به معروفى به عظمت غدير مسئله ‏اى نيست كه درباره آن مسئوليت ابلاغ را سبک پنداريم، و در برابر نسل‏ هاى بى‏خبر از غدير با سكوت و بى‏ تفاوتى بگذريم.

د) دفاع امام حسن ‏عليه السلام از غدير در برابر ناسزاگويان

روزگارى است كه سقيفه در جسارت به صاحب غدير تا حد لعن پيش رفته، و معاويه غاصب چهارم سقيفه اين جرئت را پيدا كرده كه امام دوم غدير را در مجلسى براى جسارت توسط دشمنان سرسخت آن فراخواند!! در چنين موقعيتى جا داشت حمله ‏اى شكننده بر عليه آنان صورت پذيرد.

ماجرا چنين بود كه معاويه و دار و دسته ‏اش امام حسن‏ عليه السلام را فرا خواندند و آنچه توانستند به آن حضرت و پدر بزرگوارش ناسزا گفتند. امام مجتبى ‏عليه السلام در مقابله با آنان مطالب بسيارى درباره حق اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بيان كرد و از جمله غدير را مطرح نموده فرمود:

پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه بر فراز منبر بود على‏ عليه السلام را فرا خواند. سپس او را با دستانش گرفت و فرمود: اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.[۲۰]

در چنين جمعى كه همه دشمنان درجه اول غدير بودند، تبليغ به گونه‏ اى انجام گرفت كه راهى براى انكار نداشته باشند، و پاسخ دندان شكن حضرتش در جواب آن همه لعن و جسارت ميخكوبشان نمايد.

۶. دفاع از غدير به صورت گفتارى

يكى از روش ‏هاى معصومين‏ عليهم السلام در دفاع از غدير صورت گفتارى است كه در مقابل روش نوشتارى است، كه در آن زمان راه دوم ابلاغ به حساب مى‏آمده، و امروزه ابزارهاى صوتى و تصويرى در گونه ‏هاى مختلف آن به اين دو نوع اضافه مى‏شود.

اكثر موارد تبليغى در زمان معصومين‏ عليهم السلام به صورت گفتن بوده، كه گاهى در كنار مردم و گاهى به صورت خطابه بر فراز منبر در مسجد يا در ميدان جنگ اتفاق افتاده و موارد آن بسيار است. در اين قسمت از كتاب به طور فهرستوار در پنج مرحله به آن اشاره مى‏ كنيم و تفصيل هر يک در بخش مربوط به آن آمده است:

الف) دفاع گفتارى صديقه كبرى‏ عليها السلام از غدير

فريادِ غديرِ حضرت زهرا عليها السلام از پشت درِ آتش زده[۲۱] و بغضِ در گلو نهفته گل پيامبر صلى الله عليه و آله در عيادت دير هنگامِ زنان مهاجرين و انصار در روزهاى آخر عمر آن حضرت[۲۲]، از نمونه‏ هاى تبليغ گفتارى غدير است.

ب) مرحله اول دفاع گفتارى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام از غدير

صداى خيبرشكن على‏ عليه السلام در روزهاى غوغائىِ غصب خلافت از نمونه‏ هاى گفتارى ابلاغ غدير در شرايط گوناگون سخن است!! چه روزى كه پس از جمع قرآن با اختيار به مسجد آمد و غدير را تكرار كرد[۲۳]، و چه روزى كه به اجبار حلقومش را فشرده كنار منبر پيامبر صلى الله عليه و آله آوردند تا بيعت بگيرند و با همان گلوى طناب بسته و زير شمشير نشسته غدير را بر زبان جارى كرد.[۲۴]

بعد از آن نيز در مجلسى در زمان عمر[۲۵] و در مجلس ديگرى در زمان عثمان[۲۶] بدون آنكه رسماً خطابه ايراد كند در جمع مردم در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله غدير را با فرمايشات خويش احيا كرد.

در شوراى شش نفره عمر براى روى كار آوردن عثمان[۲۷] و نيز هنگام بيعت مردم با عثمان در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله[۲۸]، بار ديگر مظلومِ غدير لب به سخن گشود و حقايق آن را براى نسل‏هايى كه از صحيفه و سقيفه خبر نداشتند بيان فرمود.

ج) مرحله دوم دفاع گفتارى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام از غدير

جنگ جمل و صفين دو فرصت مغتنم ديگر بودند كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در آنها تبليغ گفتارى غدير را به كار گرفت. در جمل مقابل ديدگان دو لشكر مشاهده مى‏ كردند طلحه را فراخواند و با غدير بر او اتمام حجت كرد.[۲۹]

قبل از حركت به سوى صفين نيز طى خطابه ‏اى وجوب اطاعت از خود بر اساس غدير را به مردم ابلاغ فرمود.[۳۰] در روزهاى جنگ صفين در برابر تبليغات معاويه و نامه ‏هايش، خطابه حضرت خطاب به جنگجويانش جلوه با عظمت ديگرى از ابلاغ گفتارى غدير بود.[۳۱]

در هنگامه جنگ صفين در حالى كه ذوالفقار در دست حمله كرده بود، در وسط ميدان جنگ تبليغ غدير را مغتنم شمرد[۳۲] و جلوه به يادماندنى ديگرى از اين ابلاغ گفتارى را به يادگار گذاشت. تا روزى كه به كوفه بازگشت و در خطبه مفصل و بى‏نظيرى در روز غدير[۳۳] بسيارى از حقايق ناگفته آن را بر زبان آورد.

د) دفاع گفتارى امام حسن‏ عليه السلام از غدير

در زندگى امام مجتبی ‏علیه السلام تبليغ گفتارى غدير را در دو موقعيت بسيار حساس مى‏ بينيم. يكى در ماجراى صلح در مسجد کوفه بر فراز منبر و چشم در چشم نماينده سقیفه يعنى معاويه[۳۴]، و ديگرى روزى كه دار و دسته معاويه مجلسى تشكيل دادند تا آن حضرت را به عنوان نماينده پدر بزرگوارش اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مورد جسارت قرار دهند.[۳۵] در هر دو مورد كلامِ تيزتر از شمشيرِ سبط اكبر پيامبر صلى الله عليه و آله غدير را به سوى دشمن نشانه رفت و آنان را بر سر جايشان نشاند.

هـ) دفاع گفتارى بقيه امامان‏ عليهم السلام از غدير

خطابه برخاسته از قلب سوخته حسين بن على ‏عليه السلام كه در مِنا با حضور هفتصد تن از صحابه و تابعین ايراد شد[۳۶]، يكى ديگر از جلوه ‏هاى تبليغ گفتارى غدير است كه حقايق بسيارى درباره آن را در خود جاى داده است.

در دوران ائمه بعد از امام حسین ‏علیهم السلام امكان سخنرانى و خطبه نبوده و اكثراً در پاسخ به سؤالى درباره غدير و يا توضيحى درباره معناى «مولى» و معارف ديگر غدير، مطالبى را در قالب گفتارى به صورت خصوصى از امام سجاد و امام باقر و امام صادق و امام کاظم و امام رضا علیهم السلام مى ‏بينيم.[۳۷]

اين مجموعه از سخنرانى و گفتگو درباره غدير به صورت خصوصى و عمومى به شيوه ‏هاى مختلف و در موقعيت‏ هاى گوناگون، هر كدام براى ما درسى است گوياى آنكه بايد از همه شيوه ‏هاى گفتارى براى تبليغ غدير استفاده كرد، و با فراستى كه خدا در مؤمن قرار داده در هر مورد شيوه خاص آن را به كار گرفت.

۷. دفاع از غدير به صورت نوشتارى

يكى از شيوه ‏هاى دفاع از غدير توسط معصومين‏ عليهم السلام صورت نوشتارى است، كه گاهى به صورت نوشتن سَنَد براى غدير و امضا گرفتن درباره آن است، و گاهى به صورت نامه به دوستان يا دشمنان است، و گاهى به صورت مقاله ‏اى كه بر مردم قرائت شده است.

به كار گرفتن شيوه‏ هاى خاص نوشتارى در مسير تبلیغ غدیر، در زمان‏ هايى كه هنوز مردم با روش‏ هاى تبليغ كتبى آشنايى نداشتند، اهتمام خاص معصومين‏ عليهم السلام را درباره ابلاغ غدیر مى‏ رساند؛ به خصوص آنكه اين روش تبليغى فقط درباره غدير انجام شده باشد و در موارد ديگر كمتر ديده شود.

سَندى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به طور رسمى در ايام غدير تنظيم كرد، يا نامه هايى كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در پاسخ معاويه مى ‏فرستاد، يا نوشته بلندى كه آن حضرت در سال آخر عمر خود دستور نوشتن آن را داد تا بر مردم قرائت شود، يا نامه ‏هايى كه ائمه‏ عليهم السلام در پاسخ به سؤال دوستانشان درباره غدير مى‏ فرستادند، همه از نمونه‏ هاى نوشتارى غدير است كه به تفصيل هفت مورد از آنها مى‏ پردازيم:

الف) سند مكتوب غدير به امر پيامبر صلى الله عليه و آله

در مراسم سه روزه غدير شايعات منافقین و شبهه‏ اندازى آنان تأثيراتى بين برخى مردم ضعيف الايمان گذاشته بود.

عكس‏ العمل قاطعى لازم بود كه به همه شايعه ‏ها پايان دهد و شبهه‏ ها را ريشه‏ كن نمايد، كه با يک اقدام به موقع و غير قابل انتظار به ثمر رسيد.

پيامبر صلى الله عليه و آله امر كرد تا سند مكتوبى براى غدير آماده شود؛ و براى اين كار دستور داد تا بلال ندا دهد و همه جمع شوند.

وقتى مهاجرین و انصار و ساير گروه ‏هاى مردم جمع شدند حضرت فرمود: اى قريش، امروز شرف از آن شماست، صف‏ هاى خود را مرتب كنيد.

سپس فرمود: اى عرب، امروز شرف از آن شماست، صف ‏هاى خود را مرتب كنيد. سپس فرمود: اى موالى و هم پيمانان، امروز شرف از آن شماست، صف‏ هاى خود را مرتب كنيد.

با اين كلماتِ پيامبر صلى الله عليه و آله، همه گروه ‏ها در برابر آن حضرت در صف ‏هاى منظم ايستادند و منتظر سخنان حضرت شدند.

سپس پيامبر صلى الله عليه و آله دوات و كاغذى طلب كرد و به يک نفر دستور داد آنچه را مى‏ گويد و مردم اقرار مى‏ كنند به صورت مكتوب در آورد و ثبت كند.

نوشته به دستور حضرت چنين آغاز شد: بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ. سپس پرسيد: آيا به اين مطالب شهادت مى‏ دهيد؟ گفتند: آرى.

فرمود: آيا مى‏ دانيد كه خداوند مولى و صاحب اختيار شماست؟ گفتند: آرى به خدا قسم. فرمود: آيا مى‏ دانيد كه من مولى و صاحب اختيار شما هستم؟ گفتند: آرى به خدا قسم.

در اينجا حضرت آنچه بر فراز منبر غدير انجام داده بود تكرار كرد. بازوى على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام را گرفت و آن را بلند كرد به حدى كه سفيدى زير بازوى حضرت ظاهر شد و در آن حال فرمود:

مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، و سپس فرمود: اللَّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ.

همه اين گفتگوها طبق دستور حضرت در آن ورقه ثبت شد؛ تا سندى مكتوب از غدير براى آينده ‏ها و آيندگان باشد.

اين يک نمونه از تبليغ نوشتارى غدير است، و ثبت و حفظ اسناد غدير در طول تاريخ ادامه همين آموزش پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏ تواند باشد.[۳۸]

ب) مقاله ‏اى درباره غدير به امر اميرالمؤمنين‏ عليه السلام

نوشتن مقاله و قرائت متناوب آن بر مردم در مناسبت‏ هايى خاص، يكى از كارهاى استثنائى صاحب غدير در راه دفاع از آن است.

در آخرين ماه ‏هاى عمر اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بعد از جنگ نهروان، مردم از حضرت درباره ابوبكر و عمر و عثمان سؤال كردند.

حضرت فرمود: در اين باره برايتان نوشته ‏اى مى ‏نويسم كه درباره آنچه پرسيده ‏ايد به صراحت سخن گفته باشم.

سپس نوشته بلندى كه حدود ۳۰ صفحه و در حد يک جزوه بود املا كرد و نويسنده حضرت نوشت.

آنگاه ده نفر از خواص اصحاب خود را فراخواند و دستور داد هر روز جمعه نويسنده حضرت آن را بر مردم بخواند و اين ده نفر شاهد باشند تا كسى آن را انكار نكند. از جمله مطالب آن نوشته چنين بود:

اين امر خلافت عجيب است، كه حكومت و ولايت احدى را مثل ولايت من مبغوض نداشتند!

دليل من بر ولايت اين است كه صاحب اختيار مردم فقط من هستم نه قريش ... ، چرا كه پيامبر صلى الله عليه و آله ولايت اين امت را داشت و من بعد از او اختيارات او را دارم ... ، به دليل گفته پيامبر صلى الله عليه و آله كه در روز غدير خم فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ.[۳۹]

اگر چه دوران قرائت اين مقاله غديرى بر مردم ديرى نپاييد و با غصب حق غدير به دست معاويه در لا به لاى صفحات تاريخ ماند؛ اما هم در آن روز پرده از حقايق بسيارى درباره روزگار سياه شده غدیر به دست سقيفه برداشت، و هم سند ماندگارى براى قرن‏هاى آينده شد تا غديريان تاريخچه اعتقاد خود را از سند مكتوب صاحب آن بياموزند.

ج) نامه ادبى درباره غدير به امر اميرالمؤمنين ‏عليه السلام

يک معارضه در قالب ادبى بين چهارمين غاصب حق غدير از يك سو و صاحب غدير از سوى ديگر به وقوع پيوست، كه دفاع نوشتارى از غدير پاسخنامه قطعى آن شد.

معاويه در نامه ‏اى به اميرالمؤمنين ‏عليه السلام نوشت: اى ابا الحسن، من فضايل بسيارى دارم: پدرم در جاهلیت آقا بود! من در اسلام پادشاه شده‏ام! من دايى مؤمنين و كاتب وحى هستم!

وقتى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام نامه معاويه را خواند فرمود: آيا پسر هند جگرخوار با اين فضايل بر من فخر مى‏فروشد؟! اى غلام آنچه مى‏گويم برايش بنويس؛ و حضرت اشعارى سرود كه يک بيت آن درباره غدير خم چنين بود:

و اَوجَبَ لى وِلايَتَهُ عَلَيكُم

رَسولُ اللَّهِ يَومَ غَديرِ خُمٍّ

يعنى: پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم ولايت خود بر شما را، براى من نيز واجب كرد.

پاسخ كوتاه و پر محتوا با سندى به نام غدير، آن قدر شكننده بود كه وقتى معاويه پاسخ اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را خواند گفت:

اى غلام، اين نامه را پاره كن، تا اهل شام آن را نخوانند و به على بن ابى‏ طالب تمايل پيدا نكنند![۴۰]

د) متن كامل خطابه غدير به امر امام باقر عليه السلام

در شرايط خفقان سخت بنی ‏امیه، غدير مى‏رفت تا به صفحات تاريخ سپرده شود و از آن واقعه عظيم فقط گاهگاهى جمله «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ» سينه به سينه مى‏ گشت.

اكنون وقت آن بود كه با احياى خطبه غدیر تلاش بيست و چند ساله سقیفه ناكام بماند و تشنگان ولایت يک بار ديگر بر سر چشمه زلال آن كسب فيض نمايند.

با پيدا شدن شرايط اجتماعى خاص در انقراض بنى ‏اميه، امام باقر علیه السلام براى اولين بار شرح مفصلى از ماجراى غدير را با متن كامل خطابه آن بيان فرمود كه به صورت نوشتارى درآمد و ثبت شد، تا امروز كه به صورت يكى از متقن ‏ترين متون و مستندات اعتقادى ما درآمده، به خصوص آنكه نقل‏ هاى حاضرين در غدير مثل حذیفه و زید بن ارقم نيز با آن تطابق كامل دارد.[۴۱]

هـ) نامه امام هادى‏ عليه السلام به اهل اهواز درباره غدير

در روزگار امام هادى‏ عليه السلام كه دستگاه خلافت با تبعيد و تحت نظر قرار دادن امامان معصوم ‏عليهم السلام سعى در قطع ارتباط گفتارى و شنيدارى مردم با ايشان داشت، نامه ‏نگارى رواج يافت و اين نوع تبليغ از شهرهاى دوردست نيز با آسايش بيشترى انجام مى‏شد.

يكى از اين موارد كه به غدير مربوط مى‏ شود نامه ‏اى است كه گروهى از اهل اهواز خدمت حضرت نوشتند و طى آن سؤالاتى را مطرح كردند.

حضرت در جواب آنان نامه ‏اى نوشت و پاسخ سؤالاتشان را داد و از جمله فرمود:

صحيح ‏ترين خبرى كه اثبات آن از قرآن شناخته شده حديث ثقلين است كه نقل آن از پيامبر صلى الله عليه و آله مورد اتفاق است.

ما اين آيه را به صراحت در قرآن مى ‏يابيم كه مى‏ فرمايد: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا ...»، و روايات متفق است كه اين آيه درباره امیرالمؤمنین ‏علیه السلام است كه انگشتر خود را در حال ركوع صدقه داد و خدا از اين عمل او قدردانى كرد و اين آيه را درباره ‏اش نازل فرمود.

بعد مى‏ بينيم كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را از اصحابش جدا كرد و اين عبارت را فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ.

از اين ارتباط مى‏ فهميم كه قرآن به درستى اين اخبار و حقانيت اين شواهد گواهى مى‏ دهد. لذاست كه امت بايد بدان اقرار كنند چرا كه با قرآن موافق است و قرآن با آنها موافق است.

اينجاست كه پيروى از چنين احاديثى واجب مى‏ شود و جز اهل عناد و فساد نمى‏ توانند از آن سرپيچى كنند.[۴۲]

و) نامه امام عسكرى ‏عليه السلام به نيشابور درباره غدير

در زمان آخرين امام ظاهر يعنى امام حسن عسكرى‏ عليه السلام تبليغ غدير از طريق نامه ‏نگارى همچنان ادامه داشت.

از جمله اسحاق بن اسماعيل از نیشابور براى امام عسكرى‏ عليه السلام نامه ‏اى نوشت و مسائلى را مطرح كرد.

آن حضرت در پاسخ نامه‏ اى را توسط نماينده خود براى او فرستاد كه يكى از فرازهاى آن چنين بود:

آنگاه كه خداوند با بپا داشتن اولياء بعد از پيامبرش بر شما منت گذاشت خطاب به پيامبرش فرمود: «اليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُم وَ اَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِسلامَ ديناً».[۴۳]

در اين نامه منت خدا بر مردم با غدير و سلب اختيار مردم در مسئله امامت در كوتاه‏ ترين عبارات براى سؤال كننده بيان گرديده و استناد به قرآن در اين باره نيز انجام شده است.

ز) پاسخ امام عسكرى عليه السلام به نامه ‏اى درباره معناى غدير

گاهى سؤالات درباره غدير بسيار دقيق بوده و پاسخ آن نيز در شرايط تقيه نشان از اهميت موضوع و لزوم پاسخ دارد.

به عنوان نمونه نامه حسن بن ظريف به امام حسن عسکری‏ علیه السلام كه طى آن از حضرت سؤال كرد:

معناى سخن پيامبر صلى الله عليه و آله به اميرالمؤمنين ‏عليه السلام چيست كه فرمود: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ»؟

هم سؤال از حساس‏ترين فرازهاى غدير است، و هم جواب كوتاهِ آن پرچم و عَلَم غدير را در امواجِ اختلافاتِ فِرَق اسلامى به ما نشان مى‏ دهد. امام عسكرى‏ عليه السلام در پاسخ نامه چنين مرقوم فرمود:

مقصود حضرت آن بود كه او را عَلَم و علامتى قرار دهد كه هنگام اختلاف حزب خداوند با آن شناخته شوند.[۴۴]

با اين نمونه ‏هاى نوشتارى در تبليغ غدير مى‏ توان اهمیت و چگونگى استفاده از ابزارهاى پيشرفته امروزى را درباره رساندن پيام پيامبر صلى الله عليه و آله در آن روز بزرگ تشخيص داد و در راه آن حركت كرد.

پانویس

  1. تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص۱۵-۴۷.
  2. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۰۵.
  3. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۳.
  4. بحار الانوار: ج ۳۲ ص ۴۴۸.
  5. بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۵۴ ح ۸۹ .
  6. بحار الانوار: ج ۴۱ ص ۲۲۸.
  7. بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۳۵-۳۷.
  8. الغدير: ج ۱ ص ۱۸۶.
  9. بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۳۵۲ ح ۲۲۴. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۷. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۱۲ ح ۴۷۳.
  10. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۴۷ و ج ۳۷ ص ۱۹۹. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۸۹، ۴۹۰. الغدير: ج ۱ ص ۹۳. مسند احمد: ج ۱ ص ۸۴ . شرح نهج البلاغة: ج ۱ ص ۳۶۱ و ج ۴ ص ۴۸۸ . تاريخ ابن عساكر: ج ۳ ص ۵۰ .
  11. نساء /  ۵۹ .
  12. مائده /  ۵۵ .
  13. كتاب سليم: حديث ۲۵.
  14. كتاب سليم: حديث ۲۶.
  15. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۱-۲۲۴.
  16. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۰۵.
  17. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۵۳.
  18. كتاب سليم: حديث ۱۴.
  19. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۰-۴۱۲.
  20. بحار الانوار: ج ۴۴ ص ۷۵.
  21. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۰۵.
  22. بحار الانوار: ج ۲۸ ص دلائل الامامة: ص ۳۸. خصال: ص ۱۷۳. بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۶۱.۲۰۵.
  23. روضه كافى: ص ۲۷. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۸ ح ۷۲.
  24. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۳.
  25. كتاب سليم: حديث ۱۴.
  26. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۰-۴۱۲.
  27. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۳۲، ۳۵۱، ۳۷۳، ۳۸۱.
  28. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۶۱.
  29. الغدير: ج ۱ ص ۱۸۶.
  30. بحار الانوار: ج ۳۲ ص ۳۸۸.
  31. كتاب سليم: حديث ۲۵.
  32. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۳ ص ۸۰ .
  33. بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۴، ۱۱۵.
  34. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۸۸ ح ۳۶۰. بحار الانوار: ج ۱۰ ص ۱۳۹.
  35. بحار الانوار: ج ۴۴ ص ۷۵.
  36. كتاب سليم: حديث ۲۶.
  37. احتجاج: ج ۱ ص ۶۶ . اثبات الهداة: ج ۱ ص ۵۲۶ ح ۲۸۵ و ج ۲ ص ۳۴ ح ۱۴۰،۱۳۹، ص ۱۰۳ ح ۴۲۵، ص ۱۳۴ ح ۵۸۴ ، ص ۱۶۴ ح ۷۳۶ و ج ۳ ص ۴ ح ۷، ص ۷ ح ۱۸، ص ۱۶ ح ۶۷ ، ص ۲۱ ح ۸۷ ، ص ۷۸ ح ۳۲۷، ص ۹۱، ص ۱۲۲ ح ۵۰۵ ، ص ۱۲۶ ح ۵۳۵ . بحار الانوار: ج ۶ ص ۵۳ و ج ۲۱ ص ۲۳۹ و ج ۲۳ ص ۱۰۳ و ج ۳۵ ص ۳۱۱ و ج ۳۷ ص ۱۰۸، ۱۴۰، ۱۴۲، ۲۰۱ و ج ۴۸ ص ۱۴۷. غيبت نعمانى: ص ۲۱۸ ح ۶ . عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۱-۲۲۴.
  38. بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۲۸۲. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۵۱.
  39. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۱۴.
  40. بحار الانوار: ج ۳۸ ص ۲۳۸ ح ۳۹.
  41. احتجاج: ج ۱ ص ۶۶ . بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۱ ج ۸۶ .
  42. بحار الانوار: ج ۲ ص ۲۲۶ ح ۳.
  43. بحار الانوار: ج ۵۰ ص ۳۲۱.
  44. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۳۹ ح ۶۰۶ .