آيه «وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ ...»[۱]

از جمله آياتى كه در سفر حجةالوداع و پس اتمام مراسم حج در مورد صحیفه ملعونه اول بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد اين آيات بود:

«وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ. فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ. فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فِى ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ»:

«آنان مكرى به كار بستند و ما هم مكرى نموديم در حالى كه آنان متوجه نبودند. بنگر عاقبت مكر آنان چه شد كه ما آنان و قومشان را همگى نابود كرديم. اين است خانه ‏هاى آنان كه به خاطر ظلمشان خالى مانده است. در اين ماجرا آيتى است براى قومى كه بدانند».


اين آيات از دو بُعد قابل بررسى است:

۱. موقعيت تاريخى

صحيفه ملعونه جلوه‏ هاى ضد الهى بسيارى در درون داشت. يک جهت آن مكر با خدا و حيله بر عليه دين خدا بود. خداوند در قرآن مواردى از مكر مردم در برابر خود را ياد مى‏ كند و اعلام مى ‏دارد كه خدا هم در برابر حيله آنان مكر مى‏ كند؛ و آنگاه مردم را به مقايسه دو مكر دعوت مى ‏نمايد. متن روايتى كه نزول آيات فوق را در مسئله صحيفه ملعونه دانسته چنين است:

لَمّا تَعاقَدُوا عَلَيْها نَزَلَتْ: «وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ...»:

هنگامى كه بر صحيفه ملعونه پيمان بستند اين آيه نازل شد: «آنان مكرى به كار بستند و ما هم مكرى نموديم در حالى كه آنان متوجه نبودند. بنگر عاقبت مكر آنان چه شد كه ما آنان و قومشان را همگى نابود كرديم».[۲]

حدیث ديگرى كه نزول آيات فوق را در مسئله صحيفه ملعونه با تفصيل بيشترى بيان فرموده از ابوذر است كه چنين مى‏گويد:

گروهى گرد هم آمدند و گفتند: ما دائماً از پيامبر ياد على و ذكر فضائلش را مى‏ شنويم، و پيداست كه قصد دارد اين حكومت از اهل ‏بيتش خارج نشود. بياييد در برابر اين مسئله با يكديگر هم پيمان شويم.

آنگاه آنان هم پيمان شدند، و در اينجا بود كه اين آيه نازل شد: «وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً...»: «آنان حيله‏ اى به كار بستند و ما هم حيله ‏اى به كار بستيم در حالى كه آنان نمى‏ فهميدند. بنگر عاقبت مكر آنان چه شد كه ما آنان و قومشان را همگى نابود كرديم. اين است خانه‏ هاى آنان كه به خاطر ظلمشان خالى مانده است».

راوى از ابوذر مى ‏پرسد: آنان كه پيمان بستند چه كسانى بودند؟ او در پاسخ گفت: ابوبکر، عمر، ابوعبیدة، فعلة، فعيل، عبدالرحمن، سعد بن ابی وقّاص، عمرو بن عاص، مغیره، كه نام دو نفر را رمزى با كلمه «فعلة و فعيل» ذكر كرد.

سپس ابوذر گفت: خداوند خاندان آنان را از خلافت و حكومت خالى نمود به خاطر ظلمى كه در پيمان خود نمودند. خانواده آنان خالى ماند از حكومتى كه در طلب آن بودند و حرص و طمع آن را داشتند، و هرگز به خاندان آنان باز نخواهد گشت.

آنگاه ابوذر قسم ياد كرد كه اين آيات درباره آنان نازل شده است.[۳]

۲. تحليل اعتقادى

اصحاب صحيفه ملعونه با پيمان ‏نامه خود بر عليه خداوند مكر و حيله به كار بستند و آن را پيگيرى كردند تا ريشه اسلام را بكَنند، غافل از آنكه خداوند براى امتحان مردم مانع آنان نشد، و اين مكر الهى بود كه زمينه امتحان آنان و همه مردم فراهم شود.

چنانكه على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام با همان قدرت الهى در روزهاى اول سقيفه عمر را كه مهاجمانه وارد خانه حضرت شده بود با يک دست گرفت و بر زمين زد و به همه نشان داد كه اگر بخواهد مى‏ تواند سر او را از تن جدا سازد، ولى وصيت پيامبر صلى الله عليه و آله را خاطر نشان ساخت و او را رها كرد.[۴]

غدير روز افتضاح مكّاران[۵]

دشمنان غدير به طور جدى در آيات قرآن مطرح شده ‏اند، و پيامبر صلى الله عليه و آله به صراحت آياتى از قرآن را به آنان تفسیر كرده است. در اين باره مى‏ توان ۲۱ عنوان از آيات غدير استخراج نمود، كه يكى از آنها «روز افتضاح مكّاران» است:

غدير روز آبروريزى دشمنان اسلام بود كه غدير را بزرگ‏ترين سد راه خود به حساب آوردند. خدا هم آنان را آماج حملات قرآنى قرار داد و گاهى با «وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً»[۶]، و گاهى ديگر با «يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ»[۷]، و گاهى ديگر با «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ»[۸] به معرفى آنان پرداخت.

براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن /  معرفى قرآنىِ غدير.

فرق مكر و عقل[۹]

على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام آن امامى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را سبب امتحان امت قرار داد و فرمود: لَوْ لا انْتَ يا عَلِىُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى: اى على، اگر تو نبودى مؤمنين بعد از من شناخته نمى‏ شدند.

در حاشيه اين مطلب، يكى از آيات تضمين شده در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير آيه ۱۱۲ سوره انعام است:

«وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّاً شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ»:

«اين گونه است كه براى هر پيامبرى دشمنى از انس و جن قرار مى‏ دهيم كه به يكديگر سخنان زينت شده را از روى غرور الهام مى‏ كنند، و اگر پروردگار تو بخواهد نمى ‏توانند آن را انجام دهند، پس آنان را با افترائشان به حال خود واگذار».

پيامبر صلى الله عليه و آله هم در خطبه غدیر فرمود: الا انَّ اعْدائَهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ الْغاوُونَ اخْوانُ الشَّياطينَ، يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً: بدانيد كه دشمنان ايشان سُفهاى گمراه و برادران شياطين ‏اند، كه سخنان باطل ظاهر فريب را از روى غرور به يكديگر مى‏ رسانند.[۱۰]

در اينجا اين توضيح لازم است كه دشمنان اهل ‏بیت‏ علیهم السلام سفيهان گمراه هستند كه برادران شياطين ‏اند. در قرآن خداوند به شیطان خطاب مى ‏كند: «إِنَّ عِبادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ»: «تو بر بندگان من سلطه ‏اى ندارى مگر كسانى از گمراهان كه از تو پيروى مى‏ كنند».[۱۱] بنابراين كسانى كه خلافت اهل ‏بيت ‏عليهم السلام را گرفتند، ياران شيطان و متصف به سفاهت و گمراهى ‏اند.

شايد نسبت سفاهت به كسانى كه با فكر خود توانسته ‏اند خلافت را به چنگ آورند بدون آنكه كمترين لياقتى درباره آن داشته باشند تعجب ‏آور باشد، ولى اگر معتقد باشيم انسان‏ هايى كه اهداف شوم را برگزيده ‏اند بارزترين نشانه‏ هاى سفاهت و جهالت را با خود حمل مى‏ كنند و هر حركتى در راه آن انجام مى‏ دهند مظهر ديگرى از سفاهتشان است، آنگاه است كه بر هم زنندگان نظامِ سراسر مصلحتِ الهى را بى عقل‏ترين و سفيه‏ ترين مردم خواهيم دانست.

در مقابل كسانى را كه اوامر پروردگارشان را بالاترين خير و مصلحت تلقى مى‏كنند و اين نكته را از عمق جان درک مى ‏كنند و براى فرار از آن به هزار حيله متوسل نمى ‏شوند، عاقل ‏ترين مردم دنيا خواهيم شناخت.

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در اين باره مى ‏فرمايد: هَيْهاتَ! لَوْ لا التُّقى لَكُنْتُ ادْهَى الْعَرْبِ[۱۲]: اگر تقوی مانع نبود من زيرك‏ترين عرب بودم. اين كلام بدان معنى است كه مردان خدا مصلحت خود و ديگران را در سايه اوامر و نواهى خدا و زير مجموعه آن مى ‏دانند، و گرنه فكر بشر براى دست يافتن به آنچه مى‏ خواهد مى‏ تواند راه‏ هاى متعددى پيدا كند.

در حديث ديگرى معاویه را از زيركانى معرفى نمود كه با توسل به حيله و هتک ارزش ‏ها به اهداف خود مى ‏رسند. در اين باره فرمود: به خدا قسم معاويه باهوش ‏تر از من نيست، ولى او حيله مى‏ كند و هتاكى مى‏ نمايد، و اگر نبود كه از مكر و حيله اعراض دارم من از زيرك‏ترين مردم بودم.

ارتباط شيطان با اين گونه زيركى كه از راه مكر و حيله است و بايد به جاى عقل نام سفاهت بر آن گذاشت، در حديث امام صادق ‏علیه السلام به خوبى ترسيم شده است كه وقتى پرسيدند: عقل چيست؟ فرمود: آنچه خدا با آن پرستيده مى‏ شود و بهشت كسب مى ‏شود. پرسيدند: پس آنچه در معاويه بود؟! فرمود: تِلْكَ النَّكْراءُ وَ تِلْكَ الشَّيْطَنَةُ، وَ هِىَ شَبيهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَيْسَتْ بِالْعَقْلِ[۱۳]: آنچه در معاويه بود زيركى و شيطنت بود كه شباهت به عقل دارد، ولى عقل نيست.


براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن /  آيه «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ...».

پانویس

  1. نمل /  ۵۰-۵۲ . غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۵۵،۲۵۴.
  2. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۲۲ و ج ۳۱ ص ۶۳۴ . الصراط المستقيم: ج ۳ ص ۱۵۳.
  3. مثالب النواصب (ابن شهرآشوب) نسخه خطى: ص ۹۳.
  4. كتاب سليم: ص ۱۵۰.
  5. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۰۹.
  6. نمل /  ۵۰ .
  7. بقره /  ۹.
  8. زخرف /  ۸۰ .
  9. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۳۷۴ - ۳۷۷.
  10. اسرار غدير: ص ۱۵۱ بخش ۷.
  11. حجر /  ۴۲.
  12. بحار الانوار: ج ۴۱ ص ۱۴۹.
  13. بحار الانوار: ج ۱ ص ۱۱۶ ح ۸ و ج ۳۳ ص ۱۷۰.