کفّار: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
بدون خلاصۀ ویرایش
(اتمام عنوان کفر)
خط ۱۸۹: خط ۱۸۹:
پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير، در مورد دوست و دشمن اهل‏ بیت‏ علیهم السلام در قرآن مى‏ فرمايد:
پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير، در مورد دوست و دشمن اهل‏ بیت‏ علیهم السلام در قرآن مى‏ فرمايد:


مَعاشِرَ النّاسِ، عَدُوُّنا مَنْ ذَمَّهُ اللَّه وَ لَعَنَهُ، وَ وَلِيُّنا كُلُّ مَنْ مَدَحَهُ اللَّه وَ احَبَّهُ: اى مردم، دشمن ما كسى است كه خداوند او را مورد مذمت و لعن قرار داده، و دوست ما هر كسى است كه خداوند او را مدح نموده و دوست بدارد.<ref>اسرار غدير: ص ۱۵۳ بخش ۷.</ref>


مَعاشِرَ النّاسِ، عَدُوُّنا مَنْ ذَمَّهُ اللَّه وَ لَعَنَهُ، وَ وَلِيُّنا كُلُّ مَنْ مَدَحَهُ اللَّه وَ احَبَّهُ: اى مردم، دشمن ما كسى است كه خداوند او را مورد مذمت و لعن قرار داده، و دوست ما هر كسى است كه خداوند او را مدح نموده و دوست بدارد.××× 4 اسرار غدير: ص 153 بخش 7. ×××
يكى از مواردى كه پيامبرصلى الله عليه وآله به آنها اشاره دارد آيه لعنتِ كافران است: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ، أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّه وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ»<ref>بقره /  ۱۶۱.</ref>: «كسانى كه كافر شدند و با كفرشان از دنيا رفتند، لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر آنان باد».


و در آيه ‏اى ديگر مى‏ فرمايد: «كَيْفَ يَهْدِى اللَّه قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ. أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّه وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ»<ref>آل عمران /  ۸۶، ۸۷.</ref>:


يكى از مواردى كه پيامبرصلى الله عليه وآله به آنها اشاره دارد آيه لعنتِ كافران است: »إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ، أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّه وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ«××× 5 بقره /  161. ×××: »كسانى كه كافر شدند و با كفرشان از دنيا رفتند، لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر آنان باد« .
«چگونه خداوند هدايت مى ‏كند قومى را كه بعد از ايمانشان كافر شدند و شهادت دادند كه پيامبر بر حق است و دليل‏ هاى محكم براى آنان آمد، و خدا قوم ظالم را هدايت نمى ‏كند. آنانند كسانى كه لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر آنان است».


و در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد: »كَيْفَ يَهْدِى اللَّه قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ. أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّه وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ«××× 1 آل عمران /  87 86 . ×××:
چه كسانى بودند كه بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله كافر شدند بعد از آنكه مسلمان بودند؟ چه كسانى فرامين الهى را يكى پس از ديگرى زير پا گذاشتند؟ چه كسانى بدعت‏ ها را به جاى سنت ‏ها قرار دادند؟ اهل [[سقیفه]] بودند كه با كفرِ مطلق مردم را تا [[جاهلیت]] باز گرداندند، و خود را مستحق [[لعنت]] خدا و ملائكه و همه مردم نمودند.


«چگونه خداوند هدايت مى ‏كند قومى را كه بعد از ايمانشان كافر شدند و شهادت دادند كه پيامبر بر حق است و دليل‏ هاى محكم براى آنان آمد، و خدا قوم ظالم را هدايت نمى‏كند. آنانند كسانى كه لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر آنان است».
== كفر اعتراض كنندگان بر ولايت در غدير<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۵۹-۳۶۱.</ref> ==
از جمله آياتى كه در غدير و پس از خطبه در مورد [[منافقین]] و طرح جايگزينى شخص ديگرى براى [[خلافت]] به جاى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده اين آيه است:


«وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لِى أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِى إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّى عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ»<ref>يونس /  ۱۵.</ref>:


چه كسانى بودند كه بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله كافر شدند بعد از آنكه مسلمان بودند؟ چه كسانى فرامين الهى را يكى پس از ديگرى زير پا گذاشتند؟ چه كسانى بدعت‏ ها را به جاى سنت ‏ها قرار دادند؟ اهل سقيفه بودند كه با كفرِ مطلق مردم را تا جاهليت باز گرداندند، و خود را مستحق لعنت خدا و ملائكه و همه مردم نمودند.
«و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنان تلاوت مى ‏شود، كسانى كه اميد ملاقات ما را ندارند مى‏ گويند: قرآنى غير از اين براى ما بياور يا آن را تبدیل كن. بگو: براى من چنين حقى نيست كه آن را از پيش خود تبديل نمايم. من جز آنچه بر من وحى مى ‏شود تابع چيز ديگرى نيستم. من اگر سرپيچى از امر پروردگارم نمايم از عذاب روزى بزرگ مى‏ ترسم».
 
آنچه در اينجا قابل ذكر است كفر اعتراض كنندگان بر غدير است. با توجه به رواياتى كه درخواست كنندگان تبديل على‏ عليه السلام به ديگرى را معرفى كرد و چگونگى رفتار آنان را بيان نمود و دقت در متن آيه كه بيانگر اعتقاد قلبى اعتراض كنندگان به منصوب نبودن على‏ عليه السلام از سوى خداست، تصوير پنهان اين پيشنهاد تبديل بدست مى‏آيد كه ذيلاً به روشن كردن جوانب آن مى‏ پردازيم:
 
'''۱. توطئه ‏اى با عنوان تقاضاى تبديل'''
 
درخواست تبديل از سوى آنان پس از شنيدن [[خطبه غدیر|خطبه بلند غدیر]] بود، كه حضرت در آن مسئله [[ولایت]] و الهى بودن آن و امر مؤكد خداوند و نزول آيه تبليغ را كاملاً بيان فرمود و حتى [[بیعت]] لسانى گرفت. بنابراين اصلاً جايى براى اين پيشنهاد نبود و مطرح كردن آن حاكى از مطلب ديگرى بود.
 
'''۲. پيشنهادِ مخالفتِ خدا با درخواست تبديل'''
 
وقتى خداوند در پاسخ آنان سه مسئله «از پيش خود گفتن (مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِى)» و «پيروى از وحى (إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى)» و «عصيان و سرپيچى از امر پروردگار (إِنْ عَصَيْتُ رَبِّى)» را مطرح مى ‏فرمايد ناظر به اين است كه آنان كاملاً متوجه بوده ‏اند كه اين اعتراضشان چنين مفهومى دارد.
 
گويا در پيشنهادشان به پيامبر صلى الله عليه و آله چنين گفته ‏اند: اى فرستاده خدا، اگر چه ما از خطبه تو فهميديم كه ولايت على از طرف خداست و تأكيد بر آن فرموده در حدى كه كوتاهى در آن نرساندن رسالت الهى و مستوجب [[عذاب]] است، و پس از چنين تأكيدى هم روشن است كه خداوند راه تغيير و تبديل در اين باره را بسته است، ولى بيا و از پيش خود دست به چنين اقدامى بزن و صاحب مقام ولايت را تغيير ده و به وحى كارى نداشته باش و از اينكه عصيان پروردگار پيش مى ‏آيد نگران مباش!
 
اگر آنان اين گونه هم نگفته باشند مطرح كردن چنين پيشنهادى بعد از آن خطابه غَرّا جز اين معنى را نمى ‏دهد. لذاست كه حضرت در پاسخ آنان مى ‏فرمايد:
 
من از پيش خود چنين كارى را نمى‏توانم انجام دهم و من تابع خدايم و هرگز از امر خدا سرپيچى نمى‏كنم.
 
'''۳. پيشنهاد تبديل مساوى با كفر'''
 
در آيه اعتراض كنندگان صريحاً افراد بى‏اعتقاد به قيامت معرفى شده ‏اند، آنجا كه مى‏ فرمايد: «قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا». يعنى اگر كسى خود را در انتظار روزى بداند كه بايد پاسخگوى پروردگارش باشد هرگز جرئت چنين پيشنهادى را به خود نمى‏ دهد و به خوبى مى ‏فهمد كه خدا حجت را تمام كرده، و اگر بنا باشد در هر يك از اوامر الهى بندگان پيشنهاداتى براى خدا داشته باشند، اين معنايى جز [[استهزاء|مسخره]] كردن خدا ندارد.
 
'''۴. نتيجه گيرى از نكات سه گانه'''
 
با در نظر گرفتن سه نكته مزبور، اين نتيجه به دست مى‏ آيد كه پيشنهادكنندگان تبديل على‏ عليه السلام به ديگرى به خدايى اعتقاد نداشتند و پيرو آن روز جزا را قبول نداشتند، و براى آنان نبوت خود پيامبر صلى الله عليه و آله هم رياست طلبى بود و معتقد بودند كه حضرت پس از اينكه حكومت خود را به طور كامل بر مردم اجرا نموده اكنون مى‏ خواهد فاميل خود را بر مردم مسلط كند، چنانكه به صراحت اين را گفتند و قبلاً ذكر شد.<ref>مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۲۲.</ref>
 
با اين اعتقاد مسئله ‏اى به نام ارتباط ولايت با خدا را بهانه ‏اى از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله براى تحكيم سخنان خود مى ‏دانستند. با چنين تفكرى به راحتى پيشنهاد تغيير دادند و بر آن [[اصرار]] ورزيدند و اميد داشتند كه بتوانند حضرت را وادار به خواسته خود كنند.
 
خدا و رسول هم در برابر اين پيشنهاد كه اين همه معناى منفى به دنبال داشت، پاسخ قاطع دادند و بار ديگر ارتباط غدير با وحى را مؤكد نمودند تا بر نسل‏هاى آن روز و آينده معلوم شود [[خلافت]] بازيچه نيست كه طبق مصلحت و شرايط زمان و مكان و اجتماع قابل عوض كردن صاحب آن باشد و يا طبق خواسته مردم انتخاب شود يا تغيير يابد، همان گونه كه در سقيفه و طول خلافت بنى ‏اميه و بنى‏ عباس و عثمانيان چنين بود و اين مقام عُظمى را بازيچه قرار دادند.
 
آن كس كه مقام ولايت را منصوب كرده خداى حكيم است كه هر كارى را از روى حكمت انجام مى ‏دهد و معرفى على ‏عليه السلام در غدير براى مقام [[امامت]] و خلافت اقتضاى [[حکمت]] الهى است كه تغيير در آن معنى ندارد.
 
'''۵. اعتراض كنندگان چه كسانى بودند؟'''
 
دانستن اين نكته كه اعتراض كنندگان در غدير در واقع بت پرستان سابق بودند و اسلام را [[استهزاء|مسخره]] مى‏ كردند، تحليل بسيارى از آنچه در حاشيه غدير از سوى دشمنان به وقوع پيوست را آسان مى‏ كند، و پيرو آن پايه اقدامات مخرّب اهل سقيفه را در طول حكومت خود روشن مى ‏نمايد.
 
پرده از اين همه اسرار در روزى برداشته شد كه نامه [[عمر بن خطّاب|دومی]] به معاويه از صندوق سقيفه بيرون آمد و فرازهاى اول آن نشان داد كه آنچه بر دست غاصبين انجام مى‏شده از كدامين فكرها و قلب ‏ها فرمان میگرفته است. او در آغاز نامه ‏اش چنين مى ‏نويسد:
 
به هُبَل قسم و به بت‏ هاى كوچک و بزرگ و به لات و عُزّى قسم، كه عمر از آغازى كه آنها را عبادت كرده، انكارشان ننموده است و هرگز خدايى براى [[کعبه]] عبادت نكرده و هيچ سخنى از محمد را تصديق نكرده، و سر تسليم در برابر او نشان نداده مگر براى آنكه بر او حيله كند و ضربه ناگهانى بر او بزند.
 
او براى ما سحر عظيمى را آورد كه سحر او از سحر بنى ‏اسرائيل بالاتر بود. او گذشته از سحر آنان چيزهاى تازه ‏اى آورد كه اگر آنان حاضر بودند اقرار مى‏ كردند كه او سيد ساحران است!!
 
اى پسر ابوسفيان، بر روش قوم خود باش و از دين خود پيروى كن و بر آنچه گذشتگانت به آن معتقد بوده ‏اند وفادار باش كه انكار كردند اين كعبه‏ اى را كه مى‏ گويند براى آن خدايى هست كه دستور داده به آنجا بيايند و [[طواف]] كنند و آن را قبله آنان قرار داده است ... .
 
مگر از پرستش بت‏ ها و لات و عُزّى كه از سنگ و چوب و مس و نقره و طلا هستند چه ايرادى ديده بود؟! نَه! قسم به لات و عزّى، ما هيچ دليلى براى خروج از اعتقادى كه قبلاً داشتيم نيافتيم، اگر چه آنان مردم را به اشتباه انداختند!! با چشم بصيرت بنگر و با گوش شنونده دل بسپار و با عقل و قلبت در كار آنان دقت كن، و از لات و عُزّى تشكر كن كه [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] بر امت محمد خليفه شد و در اموال و خون و دين و جان و حلال و حرام آنان حكومت و تصرف كرد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۸۹.</ref>
 
== كفر بعد از اسلام<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۷۸.</ref> ==
در حالى كه چهارده نفر براى [[ترور پیامبر صلی الله علیه و آله|قتل پیامبر صلی الله علیه و آله]] نقشه كشيده بودند و بر فراز كوه [[عقبه هَرشی|هرشی]] مراحل اجراى توطئه را پيش مى‏ بردند، خداوند شديدترين آيات را درباره آنان نازل فرمود.
 
كسى كه قصد قتل پیامبر صلی الله علیه و آله را دارد در حالى كه ادعاى مسلمانى مى‏ نمايد، اين در واقع كفر بعد از [[اسلام]] است چنانكه فرمود: «وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ».<ref>احزاب /  ۱۵.</ref>
 
جالب است كه خداوند در [[قرآن]] حتى عقيم ماندن نقشه آنان را بيان داشته و با جمله «وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا» هم نشان كفر بر پيشانى آنان زده و هم عجز آنان را در برابر اراده الهى بيان فرموده است.
 
 
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[ترور پیامبر صلی الله علیه و آله]].
 
== منكر ولايت، در زيارت غدير كافر است<ref>تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص ۱۴۴-۱۴۶.</ref> ==
وقتى «حق» -  يعنى «غدير» -  ثابت شد، كسى كه رو در روى آن بايستد با كسى كه آن را قبول نكند يكسان است؛ زيرا به گونه‏ اى از اقرار به حق سر باز می‏زند.
 
آنجا كه «عَلِىٌّ مَعَ الحَقِّ وَ الحَقُّ مَعَ عَلِىّ ‏عليه السلام»، هر كس با على‏ عليه السلام جنگيده يا على‏ عليه السلام با او جنگيده در «ضد غدير» بودن يكسان است. هر كسى به هر شكلى به جاى اينكه «مَعَ الحق» باشد در موضع «عَلَى الحق» يعنى ضد غدير قرار گيرد مورد انزجار و بيزارى ماست. در اين باره فرقى نيست بين كسانى كه با سكوت خود در مقام دفاع از حق غدير، و يا با رضايت به آنچه ضد غدير است، و يا با جنگ بر عليه غدير مخالفت خود را با آن نشان داده ‏اند؛ و يا حتى با مقايسه صاحب غدير با كسانى كه چنين حقى ندارند حق غدير را ضايع كرده ‏اند.
 
اگر ما درباره حق غدير اين گروه ‏ها را لعن نكنيم بايد بدانيم كه در اعتقاد خودمان مشكل وجود دارد، و بايد چاره‏اى براى مشكل اعتقادى خود بينديشيم تا مفهوم «مَعَ الحق» يعنى با حق بودن و «مَعَ على‏ عليه السلام» يعنى با على بودن را در دقيق ‏ترين معنى در وجود خود پياده كنيم. اين آموزش اعتقادى در فرازهاى زير از زيارت غدير آمده است:
 
اللَّهُمَّ اِنّا نَعلَمُ اَنَّ هذا هُوَ الحَقُّ مِن عِندِكَ، فَالعَن مَن عارَضَهُ وَ استَكبَرَ وَ كَذَّبَ بِهِ وَ كَفَرَ «وَ سَيَعلَمُ الَّذينَ ظَلَموا اَىَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبونَ». لَعنَةُ اللَّهِ وَ لَعنَةُ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ اَجمَعينَ عَلى مَن سَلَّ سَيفَهُ عَلَيكَ وَ سَلَلتَ سَيفَكَ عَلَيهِ -  يا اَميرَالمُؤمِنينَ -  مِنَ المُشرِكينَ وَ المُنافِقينَ اِلى يَومِ الدّينِ، وَ عَلى مَن رَضِىَ بِما ساءَكَ وَ لَم يُكرِههُ وَ اَغمَضَ عَينَهُ وَ لَم يُنكِر اَو اَعانَ عَلَيكَ بِيَدٍ اَو لِسانٍ اَو قَعَدَ عَن نَصرِكَ اَو خَذَلَ عَنِ الجِهادِ مَعَكَ اَو غَمَطَ فَضلَكَ وَ جَحَدَ حَقَّكَ اَو عَدَلَ بِكَ مَن جَعَلَكَ اللَّهُ اَولى بِهِ مِن نَفسِهِ<ref>بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۴.</ref>:
 
خدايا، ما مى ‏دانيم كه اين حقى از جانب توست. پس لعنت كن هر كس با آن معارضه كند و در مقابل آن سر تعظيم فرود نياورد و آن را تكذيب كند و كافر شود. به زودى آنان كه ظلم كردند خواهند دانست كه به كجا باز خواهند گشت.
 
يا اميرالمؤمنين، لعنت خدا و لعنت همه ملائكه و انبيائش بر كسى كه تو بر او شمشير كشيدى و كسى كه بر تو شمشير كشيد از مشركين و منافقين تا روز قيامت. و بر كسى كه به آنچه تو را ناراحت مى‏كند راضى باشد و او را ناراحت نكند، و بر كسى كه در برابر آنچه تو را ناراحت مى‏كند چشم پوشى مى‏ نمايد و نهى از منكر نمى‏ كند، و بر كسى كه عليه تو با دست يا زبان كمك كرده يا از يارى تو خوددارى كرده يا از جهاد همراه تو ديگران را منع كرده يا فضيلت تو را كوچک شمرده و حق تو را انكار نموده يا كسى را كه خداوند تو را صاحب اختيار بر او قرار داده با تو برابر بداند.
 
== منكر ولايت، در قرآن كافر است<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۰۴.</ref> ==
در ماجراى [[حارث بن نعمان فهری|حارث فهری]] در غدير و اعتراض و جسارت‏ هاى او و [[حارث بن نعمان فهری|سنگ آسمانی]]، از جمله نكات جالب توجه تصريح قرآن به كفر منكرين [[ولایت]] است.
 
با توجه به اينكه طبق روايات بسيارى آيات اول سوره معارج پس از ماجراى حارث فهرى در [[غدیر]] نازل شده، صريح اين آيات دلالت بر كفر منكر ولايت دارد، و اين بدان معناست كه انكار ولايت مانند انكار نبوت و [[توحید]] است.
 
بدون آنكه نياز به [[تفسیر]] داشته باشد خداوند مى‏ فرمايد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ».<ref>معارج /  ۱ - ۳.</ref> معناى اين عبارات به ضميمه ماجراى حارث چنين مى‏ شود: حارث كه ولايت على‏ عليه السلام را نمى‏ پذيرفت با زبان خودش درخواست عذابى نمود كه بر او واقع شد و كافرين به ولايت على‏عليه السلام قدرت دفع آن را نداشتند.
 
اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در اين باره مى‏ فرمايد: منم آن كسى كه درباره دشمنانم چنين نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ»؛ معنايش كسى است كه ولايت مرا انكار كرد.<ref>الفضائل (شاذان): ص ۸۴ . حلية الابرار: ج ۲ ص ۱۲۵. مجمع النورين: ص ۱۹۳.</ref>
 
امام صادق ‏عليه السلام هم درباره اين آيه از مصحف فاطمه‏ عليها السلام نقل مى‏فرمايد كه منظور «منكر ولايت على ‏عليه السلام» است.<ref>الكافى: ج ۱ ص ۴۲۲ ح ۴۷. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۳۰ ح ۱۸۵.</ref>
 
 
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[حارث بن نعمان فهری]].
 
== نفرين بر كافرين<ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۲۳۳-۲۴۲.</ref> ==
آخرين فراز از يازدهمين و آخرين بخش از خطبه غدير دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله براى ايمان آورندگان به محتواى غدير و نفرين بر منكران و كافران به اين امر الهى بود:
 
اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنينَ بِما اَدَّيْتُ وَ اَمَرْتُ وَ اغْضِبْ عَلَى الْجاحِدينَ الْكافِرينَ، وَ الْحَمْدُ للَّه رَبِّ الْعالَمينَ: خدايا، به خاطر آنچه ادا كردم و امر نمودم مؤمنين را بيامرز، و بر منكرين كه كافرند غضب نما، و حمد و سپاس مخصوص خداوند عالم است.


== پانویس ==
== پانویس ==

نسخهٔ ‏۲۸ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۰۲

آيه «وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ»[۱]

بزرگ‏ترين امتحان بشريت در غدير مطرح شد. امتحانى همه جانبه كه اتمام حجت آن به نحو اكمل انجام گرفت و براى هيچ كس به هيچ دليل و بهانه‏اى راه گريز نماند. در اين امتحان عظيم، هم جهاتى كه مى ‏توانست سر منشأ آزمايش باشد متعدد بود، و هم عللى كه مى ‏توانست انگيزه شيطانى براى سقوط در امتحان باشد در جلوه‏ هاى مختلف به ميان آمد.

پيامبر صلى الله عليه وآله در خطابه بلند خود، اين شرايط امتحان را براى مردم تبيين فرمود تا با آمادگى كامل به استقبال آن بروند. اين آينده تلخِ امتحان را حضرتش در غدير به اشارت و صراحت پيش ‏بينى فرمود و مراحل چنين امتحان بزرگى را با استشهاد به ۱۱ آيه تضمين شده در خطبه غدير بيان فرمود. از جمله اين آيات آيه ۷۱ سوره صافات است:

«وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ»:

«قبل از آنان اكثر پيشينيان گمراه شدند».

در اينجا اين آيه از دو بُعد قابل بررسى است:

متن خطبه غدير

مَعاشِرَ النّاسِ، قَدْ ضَلَّ قَبْلَكُمْ اكْثَرُ الاوَّلينَ:

اى مردم، قبل از شما اكثر پيشينيان گمراه شدند.[۲]

تحليل اعتقادى

هدف از ارسال انبيا عليهم السلام ايمان و اعتقاد واقعى مردم است، و بدون شک اين حجج الهى با رقم ۱۲۴۰۰۰ پيامبر صلى الله عليه و آله و دوازده امام معصوم‏ عليهم السلام و در سايه ‏سار ايشان علما و مؤمنين هر قومى، نهايت تلاش خود را در گستره زمين براى هدایت مردم به ايمان به حق تعالى و پيامدهاى اين اعتقاد به كار گرفته ‏اند.

با اين برنامه گسترده الهى، قرآن ۱۴ آيه به صراحت اکثریت را «غير مؤمن» مى ‏خواند و در ۸ آيه عنوان «كفر» را به جاى ایمان به اكثريت نسبت مى‏ دهد.

براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن /  آيه «وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ».

اقسام كافران[۳]

از جمله آياتى كه در غدير بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده اين آيه است:

«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»[۴]:

«امروز كسانى كه كافر شدند از تخريب دين شما نااميد شدند، پس از آنان نترسيد و از خدا بترسيد. امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».

در اينجا دو نكته است قابل ذكر است:

۱. اقسام كافران

اين كه اطلاق كلمه «الَّذِينَ كَفَرُوا» شامل همه كافران مى‏ شود با اين تفاوت كه هر كدام بيشتر در صدد نابودى و تخريب اسلام بودند بيشتر نااميد شدند. با توجه به اين نكته كافران هنگام اعلان ولايت در غدير قابل تقسيم به سه دسته بودند كه به ترتيب شدت آنان در موضع گيرى ضد اسلام چنين معرفى مى‏شوند:

الف) منافقين كه اكثر آنان کفّار بت پرست ديروز بودند و از روز اول بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله به مبارزه با آن حضرت برخاستند و تا روزى كه حضرت فاتحانه وارد مكه نشده بود دست از رفتار و گفتار خود برنداشتند و بين آن روز تا غدير يک سال بيشتر فاصله نشده بود.

ب) يهوديان و مسيحيان كه از جهت دينى حاضر نبودند رسميت خود را در برابر اسلام از دست بدهند، و به همين جهت به آن اقرار نمى‏ كردند و در صدد تضعيف بر مى ‏آمدند.

ج) ساير ملل و مذاهب جهان كه شامل زرتشتيان ايران و بودائيان و بت‏ پرستان كشورهاى دور دست مى‏ شد.

با دقت در اين سه گروهى كه به عنوان كفّار مطرح بودند، بدون شك همه آنان از ظهور اسلام با خبر بودند، و تمام توجهشان به روزگار بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله بود؛ و گويا انتظار داشتند كه مانند هر دين و مذهب و گروهى كه ظهور مى‏كند و بقاى آن در گرو تعيين راه آينده آن است، ببينند اسلام براى آينده بلند مدت خود چه برنامه ‏اى دارد، و ضامن بقاى آن بعد از آوردنده آن يعنى پيامبر صلى الله عليه و آله چيست؟ با اطلاع از اين نقطه بود كه مى‏ توانستند نقشه‏ ها و حيله‏ هاى دقيقى براى نابودى اين دين نوپا آماده كنند.

۲. نااميدى كافران در غدير

در اينجا بايد اسرار اين نااميدى كافران بيان شود و حساس‏ترين نقطه غدير كه باعث اين نااميدى شده روشن گردد:

الف) محور اصلى نااميدى دشمنان

محور اصلى غدير كه باعث نااميدى همه دشمنان اسلام شد اعلام ولايت مطلقه دوازده امام معصوم‏ عليهم السلام از اولين روز رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله تا آخرين روز دنيا بود. اين كوتاه ‏ترين جمله ‏اى است كه درباره رمز غدير مى‏ توان به كار برد، و بلندترين برنامه ‏اى است كه در تمام جوامع بشرى براى آينده ملتى پيش ‏بينى شده است.

اين محور همه نوع از صلاح دين و دنيا و آخرت بشر را در سايه حفظ اسلام ضمانت مى ‏كند، و در هر زمان و مكانى حتى يک انسان وجود داشته باشد او را با هيچ مشكلى رو به رو نمى‏ كند و همه نيازهاى او را بر مى ‏آورد.

به عبارت ديگر جانشين تمام عيارى به جاى پيامبرصلى الله عليه وآله قرار مى‏گيرد در حدى كه گويا او تا آخرين روز دنيا همچنان زنده و همراه مردم است.

ب) چهار ركن اعلان خلافت

آنچه هيچ يک از کفّار و دشمنان درباره آينده اسلام انتظارش را نداشتند و احتمالش را هم نمى ‏دادند ولايتى بود كه وسعتش صاحب اختيارى مطلق انسان‏ ها بود، به ضميمه عصمت كه هيچ احتمال خطايى در آن راه ندارد و بشر را از پيمودن راه اشتباه مصون مى‏ دارد.

اضافه بر اين دو، ركنِ سوم آن امامت و خلافتى بود كه بلافاصله و از اولين لحظه رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله آغاز مى‏شد و به هيچ كس مهلت تخريب و تحريف نمى ‏داد.

ركن ديگر آن است كه اين راه تا پايان آن -  كه آخرين روز دنياست -  پيش ‏بينى شده كه دوازده امام‏ علیهم السلام يكى پس از ديگرى حضور داشته باشند و اجازه خلأ در اين زمينه ندهند، اگر چه عمر يكى از آنان بسيار طولانى باشد، و اين روند تا قيام قيامت ادامه يابد.

ج) يأس كفار در همه انواع كفر

با اعلان چنين ولايتى بود كه ساير ملل جهان، دين اسلام را در پيشرفته‏ ترين نوع آينده نگرى يافتند، و در مقايسه با آنچه در مخيله خود پرورده بودند خود را بسيار ناچيز ديدند. يهود و نصارى نيز گذشته از انطباق اوصاف پيامبر صلى الله عليه و آله بر آنچه در كتاب‏هايشان آمده بود، با تعيين جانشينان آن حضرت اين تطبيق را بيشتر دريافتند چرا كه حتى نام ايشان در تورات و انجيل آمده بود؛ و با وجود آنان شخص پيامبر صلى الله عليه و آله را در برابر خود حاضر مى ‏ديدند.

از همه كافرين خطرناک تر منافقين بودند كه تمام توطئه‏ ها و نقشه‏ ها را براى بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله آماده كرده بودند، كه وقتى آن حضرت حضور نداشته باشد با بى‏ پروايى و فرصت طلبى خود جامعه مسلمين را بر هم بريزند و به انحراف بكشانند.

اما با منصوب شدن فردى قدرتمند چون على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام و سپردن تمام شئون پيامبر صلى الله عليه و آله به او، آنان نيز نقشه‏ هاى خود را بر آب ديدند و فهميدند كه به آسانى نمى ‏توانند به اهداف خود برسند. لذا جمله «بَطَلَ كَيْدُنا» را گفتند كه ذكر خواهد شد.[۵]

د) يأس ابليس و شياطين

اين يأس و نااميدى دشمنان اسلام تا آنجا پيش رفت كه ابلیس و شياطين -  كه پايه گذاران كفر و نفاق در جهانند -  اهميت و ارزش اعلان چنين ولايتى در غدير را دريافتند، و در بين خود از اين شكست فرياد بر آوردند.

اصحاب ابليس به او گفتند: اين امت مورد رحمت قرار گرفتند و از گمراهى محفوظ شدند و ديگر نه ما را و نه تو را بر آنان راهى نيست، چرا كه امام و پناه خود بعد از پيامبرشان را شناختند.[۶]

ابليس هم به آنان گفت: اين پيامبر كارى كرد كه اگر به نتيجه برسد هرگز معصيت خداوند انجام نخواهد گرفت.[۷] اين گونه كه او سخن گفت برنامه مستحكمى را پيش‏ بينى كرد كه هر كدام از جانشينانش از دنيا برود ديگرى جاى او را خواهد گرفت.[۸]

مى ‏بينيم كه ابليس و شياطين كه انواع راه ‏هاى گمراهى مردم را تجربه كرده ‏اند، چگونه از اهمیت برنامه پيامبر صلى الله عليه و آله آگاهند و در صورت اجراى آن خود را شكست خورده مى ‏يابند.

هـ) اگر مأيوس شدند پس چرا سقيفه؟!

آخرين نكته ‏اى كه درباره آيه «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا...» بايد خاطر نشان سازيم پاسخ به اين سؤال است كه اگر همه دشمنان اسلام از همه جهت مأيوس شدند، پس آنچه در روزهاى بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏ بينيم و انحراف اکثریت مسلمانان در بلند مدت زمان مشاهده مى‏ شود، چگونه قابل تحليل است؟

پاسخ اين سؤال آن است كه منظور از يأس كفار، وجود برنامه دقيقى است كه اگر به درستى اجرا شود آنان مأيوس خواهند شد؛ و خداوند چنين آينده ‏اى را براى مسلمانان پيش‏ بينى كرده و عظيم ‏ترين اتمام حجت خود را بر آنان نموده و اعلاترين درجه لطف را در حق آنان روا داشته است.

لذا مى‏ بينيم كه از منافقين گرفته تا ابليس و يارانش با ديدن مراسم غدير رسماً اعتراف كردند كه اگر چنين برنامه ‏اى پا بگيرد و به مرحله عمل برسد، همه نقشه‏ هاى آنان بر آب است و هر راهى براى تخريب اسلام مسدود مى ‏گردد؛ و با يأس كامل در پى روزنه ‏اى بودند كه مگر از طريق آن خنجرى از پشت سر وارد آوردند.

از يک سو منافقين را مى‏ بينيم كه با نسبت‏ هاى جسارت آميزى مانند جنون و هذيان و تعصب به پيامبرص لى الله عليه و آله در صدد سقوط غدير و ولايت بودند، و با محكم كردن عهد و پيمان بين خود و توطئه قتل پيامبر و على‏ عليهما السلام در صدد بر هم ريختن برنامه دقيق اسلام بودند.

ابليس را هم مى‏ بينيم كه به يارانش مى‏ گويد: اصحاب پيامبر به من وعده داده ‏اند كه به هيچ يک از گفته ‏هاى او اقرار نكنند و آنان هرگز اين پيمان خود را نمى ‏شكنند.[۹]

در نگاهى ديگر آن قدر مردم را وسوسه مى ‏كند و به سوى ضلالت سوق مى ‏دهد كه بعد از غصب خلافت توسط سقیفه به يارانش مى‏ گويد: چگونه ديديد مرا هنگامى كه كارى كردم تا امر خدا و پيامبر را درباره اطاعت على بن ابى‏ طالب كنار گذاردند![۱۰]

اين گفته ‏هاى شيطان و اقدامات متعدد او حاكى از آن است كه شأنيت و اقتضاى آن برنامه الهى در غدير خم، يأس همه دشمنان اسلام و دين بوده است. ولى اگر مانعى بر سر راه آن ايجاد شود، طبيعى است كه آن يأس ‏هاى دشمنان و شياطين به اميد تبديل خواهد شد.

اينجاست كه هر كس به هر اندازه در انحراف مردم از مسير ولايت و امامت شريک باشد در اقدامات اميد دهنده به دشمنان اسلام سهيم بوده، و به همان اندازه در باز كردن دست كافران بر روى مسلمانان و تسلط فكر و فرهنگ آنان در جامعه مسلمين دخيل است.

از همين جا به عظمت جنايت سقيفه و يارانش و همه آنان كه مقام ولايت را تنها گذاشتند پى مى ‏بريم، كه چگونه اميد كفار به تسلط بر مسلمانان را زنده كردند و آن غبار يأس را از چهره آنان زدودند و مديون نسل ‏هايى شدند كه تا امروز ضربه‏ هاى كارى از كفار و منافقين مى‏ خورند و روز به روز تسلط آنان را بر خود عميق ‏تر مى ‏يابند.

از همين جا بود كه سلمان در لحظاتى كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را براى بیعت اجبارى با ابوبکر به مسجد آورده بودند، به عمر گفت:

سَمِعْتُ رَسُولَ ‏اللَّه‏ صلى الله عليه وآله يَقُولُ: انَّ عَلَيْكَ وَ عَلى صاحِبِكَ الَّذى بايَعْتَهُ مِثْلَ ذُنُوبِ جَميعِ امَّتِهِ الى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ مِثْلَ عَذابِهِمْ جَميعاً:

از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى‏ فرمود: مثل گناه همه امت تا روز قیامت و نيز مثل عذاب همه آنان بر تو و رفيقت خواهد بود كه با او بيعت كردى.[۱۱]

تهديد اسلام با كفر[۱۲]

يكى از مسائلى كه پس از اعلام نزديكى شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله و طبعاً در روزها و ماه ‏ها و سال‏ هاى اول پس از شهادت آن حضرت، اسلام را تهديد مى‏ كرد و مى ‏بايست به طور شفاف براى مردم بيان مى‏ شد دشمنان خارجى اسلام و مقابله آسان با طاغيان بود.

براى مقابله با دشمنان خارجىِ اسلام و قبايلى كه سر به مخالفت برداشتند، جانشين تعيين شده پيامبر صلى الله عليه و آله با قرار گرفتن در جاى آن حضرت به راحتى مى ‏توانست قوام امور را حفظ كند و آنان را بر جاى خود بنشاند.

حسرت كافران براى ولايت[۱۳]

از جمله آياتى كه در غدير و در مورد منافقين و به خصوص ابوبکر و عمر بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد آيات ۴۳ - ۵۲ سوره حاقّه است.

آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه خداوند در آيه ۵۰ ولايت را حسرت كافران اعلام كرده و فرموده: «وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ للكافرين». اين حسرت در دنيا به خاطر دست نيافتن به آن و در آخرت به خاطر ديدن نِعَم بهشتى براى پذيرندگان ولايت است، در حالى كه كافرين و مكذبين ولايت در جهنم خواهند بود.

در دنيا اگر چه جاى آنان را غصب كردند، ولى هرگز به مقام الهى آنان و درياى علومشان و سيطره قدرتشان بر عوالم امكان دست نيافتند، و اين حسرتى بود كه داغ آن بر دلشان ماند. حسرت آخرت نيز همان بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله در خطابه غدير فرمود:

مَعاشِرَ النّاسِ، انَّهُ جَنْبُ اللَّه الَّذى ذَكَرَ فى كِتابِهِ الْعَزيزِ، فَقالَ تَعالى مُخْبراً عَمَّنْ يُخالِفُهُ: «أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِى جَنْبِ الله»:

اى مردم، على جنب الله است كه خداوند در كتاب عزيزش ذكر كرده و از قول كسى كه با او مخالفت كند فرموده: «اى حسرت بر آنچه در جنب خداوند تفريط و كوتاهى كردم».[۱۴]

ريشه ضديت با غدير[۱۵]

در مقابله ائمه‏ عليهم السلام با معاندان و مخالفان غدير، حقايق ريشه ‏اى اين مسئله تبيين شده، تا همه بدانند دشمنى با غدير مشابه دشمنى ‏هاى ديگر نيست و مسئله عميق ‏تر از آن چيزى است كه فكر مى ‏كنند.

گاهى از انكار غدير به «كفرى بر كفر ديگر» تعبير شده[۱۶]، حاكى از آنكه اهل سقيفه فقط غدير را منكر نشده ‏اند، بلكه در توحید و نبوت كافر بوده ‏اند، تا روزى كه به فرامين خدا و رسول درباره غدير كافر شده ‏اند.

شک در نبوت و ولايت مساوى با كفر[۱۷]

از جمله معارفى كه در خطبه غدير به آن اشاره شده اينكه هر كس در حجت بودن پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه‏ عليهم السلام شک كند كافر است، و هر كس در چيزى از سخنان آنان شک كند گوئى در همه آن شک كرده است، و چنين شكى كفر است.

پيامبر صلى الله عليه و آله در فرازى از بخش سوم خطبه غدير و پس از بيان فضائل اميرالمؤمنين‏ عليهم السلام، توازن مقام نبوت و امامت را يادآور شد. ابتدا گستره حجت بودن خود را بر تمام مخلوقات به صراحت بيان كرده فرمود: «وَ اَنَا وَ اللَّهِ خاتَمُ الاَنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ ، وَ الْحُجَّةُ عَلى جَميعِ الْمَخْلُوقينَ مِنْ اَهْلِ السَّماواتِ وَ الاَرَضينَ» و تصريح كرد كه اين عنايتى از طرف خداوند است و تعجبى ندارد.

سپس شک در نبوت و امامت را يكسان دانست، و شک در يكى از امامان را نيز مانند شک در همه آنان اعلام كرد، و نتيجه چنين شكى را كفرِ جاهلیت و آتش جهنم قرار داد.

همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله در فرازى از يازدهمين و آخرين بخش از خطبه غدير، پذيرفتن ولایت و بیعت در غدير را رضایت خداوند بيان كرد.

در مقابل به مردم گوشزد كرد كه رضاى الهى را در نظر بگيرند، چرا كه اگر همه اهل زمين كافر شوند ضررى به خداوند نمى‏رسد، و در اين باره به آيه ۸ سوره ابراهيم: «اِنْ تَكْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِى الاَرْضِ جَميعاً فَاِنَّ اللَّهَ لَغَنِىٌّ حَميدٌ»، و آيه ۱۴۴ سوره آل عمران: «وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً» اشاره كرد:

مَعاشِرَ النّاسِ، قُولُوا ما يَرْضَى اللَّهُ بِهِ عَنْكُمْ مِنَ الْقَوْلِ، فَإِنْ تَكْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِى الاَرْضِ جَميعاً فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً :

اى مردم، سخنى بگوييد كه به خاطر آن خداوند از شما راضى شود، و اگر شما و همه كسانى كه در زمين هستند كافر شوند به خدا ضررى نمى ‏رسانند.

همچنين از جمله مشهورترين آيات غدير آيه‏ اى است كه پس از اتمام مراسم حج و در مسير مكه به سوى غدير بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد:

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»[۱۸]:

«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده ‏اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى ‏كند. خداوند قوم كافر را هدایت نمى‏ كند».

آنچه در اينجا مورد استناد است، فراز چهارم اين آيه است: «إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ».

«كافرين» در اين آيه در واقع دادن نشان «كفر» به كسانى است كه در فرازهاى قبلى آيه به آنان اشاره شده است. با دقت در آيه‏ هاى قبل به خوبى معلوم مى ‏شود كه منظور از آنان چه كسانى هستند و چرا كافرند.

از اولِ آيه خداوند دستور ابلاغ ولايت على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام را مى ‏دهد و بر انجام اين اتمام حجت با وعيدِ «إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» و ضمانتِ «وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» تأكيد مى ‏نمايد.

شكى نيست كه چنين اتمام حجتى با هدف هدايت مردم انجام مى ‏شود، به خصوص آنكه در بين اتمام حجت‏ هاى الهى چنين برنامه مفصلى بى ‏نظير است.

به نظر مى ‏رسد با انجام چنين مراسم پر شكوهى ديگر كسى باقى نماند كه هدایت نشود، ولى آخرين فراز آيه نشان مى ‏دهد عده ‏اى منافق و كوردل هستند كه حتى با چنين اتمام حجتى قابل هدايت نيستند، و لايق آنان جز نشان «كفر» نيست، چرا كه از كُفّار هم بدترند. قسمت آخر آيه مى ‏گويد: خدا براى هدايت همه مردم راه ‏هاى مختلفى گذاشته، اما قوم كافرين را كه همان دشمنان و مخالفان ولايت على‏ عليه السلام هستند، هدايت نمى‏ كند.

در اين ميان سردمداران سقيفه، رؤساى اين خطِ كفر هستند كه هنوز زلال غدير از گلوى مردم پايين نرفته، قصد جان پيامبر صلى الله عليه و آله را نمودند. آنان چند ساعتى از پايان مراسم غدير نگذشته براى به قتل رساندن پيامبر صلى الله عليه و آله پيشاپيش قافله حركت كردند، و بر فراز كوه هرشى كمين كردند و با رها كردن سنگ ‏ها به طرف شترِ پيامبر صلى الله عليه و آله و حمله با شمشير نقشه خود را به اجرا در آوردند ولى خدا آن حضرت را حفظ كرد.[۱۹]

در روايتى كه در تفسیر آيه وارد شده در بيان «إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» آمده است: «هُمُ الَّذينَ هَمُّوا بِرَسُولِ اللَّه»[۲۰]: «اين كافران همان كسانى هستند كه قصد جان پيامبرصلى الله عليه وآله را نمودند». آنان چهارده نفر بودند كه با يک اشاره پيامبر صلى الله عليه و آله و نورانى شدن شب، حذيفه چهره هايشان را ديد. آنها عبارت بودند از:

ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه، عمروعاص، طلحه، سعد بن ابی ‏وقاص، عبدالرحمن بن عوف، ابوعبیدة بن جراح، ابوموسی اشعری، ابوهریره، مغیرة بن شعبه، معاذ بن جبل، سالم مولی ابی ‏حذیفه.

تا اينجا چهار فرازِ آيه با دقت در جزئيات وقايع مورد بررسى قرار گرفت، و زمينه نزول آيه به خوبى روشن شد. چند نقطه تحليلى درباره محتواى آيه وجود دارد كه بخش نهايى بحث‏ هاى مربوط به آيه را بدان‏ها اختصاص مى‏ دهيم.


براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن /  آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ...».

غدير روز معرفى كفار بعد از اسلام[۲۱]

دشمنان غدير به طور جدى در آيات قرآن مطرح شده ‏اند، و پيامبر صلى الله عليه و آله به صراحت آياتى از قرآن را به آنان تفسیر كرده است. در اين باره مى ‏توان ۲۱ عنوان از آيات غدير استخراج نمود، كه يكى از آنها «روز معرفى كفار بعد از اسلام» است: غدير روزى است پرده ‏ها برداشته شد و گروهى با تابلوى «وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ»[۲۲] شناخته شدند، و گروهى ديگر با علامت «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا»[۲۳] شناسايى گرديدند.


براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن /  معرفى قرآنىِ غدير.

غدير روز يأس كفار[۲۴]

دشمنان غدير به طور جدى در آيات قرآن مطرح شده ‏اند، و پيامبر صلى الله عليه و آله به صراحت آياتى از قرآن را به آنان تفسير كرده است. در اين باره مى ‏توان ۲۱ عنوان از آیات غدیر استخراج نمود، كه يكى از آنها «روز يأس كفار» است:

غدير روز مأيوس شدن كفار از رخنه در اسلام است، چرا كه قافله سالار آن تا ابد تعيين شده و هيچ كس را جرئت نگاهِ ناروا به آخرين دينِ الهى نيست، و چه زيبا اين امضاى الهى در غدير آمد كه «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ».[۲۵]


براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن /  معرفى قرآنىِ غدير.

كفر در قرآن[۲۶]

پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير، در مورد دوست و دشمن اهل‏ بیت‏ علیهم السلام در قرآن مى‏ فرمايد:

مَعاشِرَ النّاسِ، عَدُوُّنا مَنْ ذَمَّهُ اللَّه وَ لَعَنَهُ، وَ وَلِيُّنا كُلُّ مَنْ مَدَحَهُ اللَّه وَ احَبَّهُ: اى مردم، دشمن ما كسى است كه خداوند او را مورد مذمت و لعن قرار داده، و دوست ما هر كسى است كه خداوند او را مدح نموده و دوست بدارد.[۲۷]

يكى از مواردى كه پيامبرصلى الله عليه وآله به آنها اشاره دارد آيه لعنتِ كافران است: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ، أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّه وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ»[۲۸]: «كسانى كه كافر شدند و با كفرشان از دنيا رفتند، لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر آنان باد».

و در آيه ‏اى ديگر مى‏ فرمايد: «كَيْفَ يَهْدِى اللَّه قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ. أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّه وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ»[۲۹]:

«چگونه خداوند هدايت مى ‏كند قومى را كه بعد از ايمانشان كافر شدند و شهادت دادند كه پيامبر بر حق است و دليل‏ هاى محكم براى آنان آمد، و خدا قوم ظالم را هدايت نمى ‏كند. آنانند كسانى كه لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر آنان است».

چه كسانى بودند كه بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله كافر شدند بعد از آنكه مسلمان بودند؟ چه كسانى فرامين الهى را يكى پس از ديگرى زير پا گذاشتند؟ چه كسانى بدعت‏ ها را به جاى سنت ‏ها قرار دادند؟ اهل سقیفه بودند كه با كفرِ مطلق مردم را تا جاهلیت باز گرداندند، و خود را مستحق لعنت خدا و ملائكه و همه مردم نمودند.

كفر اعتراض كنندگان بر ولايت در غدير[۳۰]

از جمله آياتى كه در غدير و پس از خطبه در مورد منافقین و طرح جايگزينى شخص ديگرى براى خلافت به جاى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده اين آيه است:

«وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لِى أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِى إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّى عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ»[۳۱]:

«و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنان تلاوت مى ‏شود، كسانى كه اميد ملاقات ما را ندارند مى‏ گويند: قرآنى غير از اين براى ما بياور يا آن را تبدیل كن. بگو: براى من چنين حقى نيست كه آن را از پيش خود تبديل نمايم. من جز آنچه بر من وحى مى ‏شود تابع چيز ديگرى نيستم. من اگر سرپيچى از امر پروردگارم نمايم از عذاب روزى بزرگ مى‏ ترسم».

آنچه در اينجا قابل ذكر است كفر اعتراض كنندگان بر غدير است. با توجه به رواياتى كه درخواست كنندگان تبديل على‏ عليه السلام به ديگرى را معرفى كرد و چگونگى رفتار آنان را بيان نمود و دقت در متن آيه كه بيانگر اعتقاد قلبى اعتراض كنندگان به منصوب نبودن على‏ عليه السلام از سوى خداست، تصوير پنهان اين پيشنهاد تبديل بدست مى‏آيد كه ذيلاً به روشن كردن جوانب آن مى‏ پردازيم:

۱. توطئه ‏اى با عنوان تقاضاى تبديل

درخواست تبديل از سوى آنان پس از شنيدن خطبه بلند غدیر بود، كه حضرت در آن مسئله ولایت و الهى بودن آن و امر مؤكد خداوند و نزول آيه تبليغ را كاملاً بيان فرمود و حتى بیعت لسانى گرفت. بنابراين اصلاً جايى براى اين پيشنهاد نبود و مطرح كردن آن حاكى از مطلب ديگرى بود.

۲. پيشنهادِ مخالفتِ خدا با درخواست تبديل

وقتى خداوند در پاسخ آنان سه مسئله «از پيش خود گفتن (مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِى)» و «پيروى از وحى (إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى)» و «عصيان و سرپيچى از امر پروردگار (إِنْ عَصَيْتُ رَبِّى)» را مطرح مى ‏فرمايد ناظر به اين است كه آنان كاملاً متوجه بوده ‏اند كه اين اعتراضشان چنين مفهومى دارد.

گويا در پيشنهادشان به پيامبر صلى الله عليه و آله چنين گفته ‏اند: اى فرستاده خدا، اگر چه ما از خطبه تو فهميديم كه ولايت على از طرف خداست و تأكيد بر آن فرموده در حدى كه كوتاهى در آن نرساندن رسالت الهى و مستوجب عذاب است، و پس از چنين تأكيدى هم روشن است كه خداوند راه تغيير و تبديل در اين باره را بسته است، ولى بيا و از پيش خود دست به چنين اقدامى بزن و صاحب مقام ولايت را تغيير ده و به وحى كارى نداشته باش و از اينكه عصيان پروردگار پيش مى ‏آيد نگران مباش!

اگر آنان اين گونه هم نگفته باشند مطرح كردن چنين پيشنهادى بعد از آن خطابه غَرّا جز اين معنى را نمى ‏دهد. لذاست كه حضرت در پاسخ آنان مى ‏فرمايد:

من از پيش خود چنين كارى را نمى‏توانم انجام دهم و من تابع خدايم و هرگز از امر خدا سرپيچى نمى‏كنم.

۳. پيشنهاد تبديل مساوى با كفر

در آيه اعتراض كنندگان صريحاً افراد بى‏اعتقاد به قيامت معرفى شده ‏اند، آنجا كه مى‏ فرمايد: «قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا». يعنى اگر كسى خود را در انتظار روزى بداند كه بايد پاسخگوى پروردگارش باشد هرگز جرئت چنين پيشنهادى را به خود نمى‏ دهد و به خوبى مى ‏فهمد كه خدا حجت را تمام كرده، و اگر بنا باشد در هر يك از اوامر الهى بندگان پيشنهاداتى براى خدا داشته باشند، اين معنايى جز مسخره كردن خدا ندارد.

۴. نتيجه گيرى از نكات سه گانه

با در نظر گرفتن سه نكته مزبور، اين نتيجه به دست مى‏ آيد كه پيشنهادكنندگان تبديل على‏ عليه السلام به ديگرى به خدايى اعتقاد نداشتند و پيرو آن روز جزا را قبول نداشتند، و براى آنان نبوت خود پيامبر صلى الله عليه و آله هم رياست طلبى بود و معتقد بودند كه حضرت پس از اينكه حكومت خود را به طور كامل بر مردم اجرا نموده اكنون مى‏ خواهد فاميل خود را بر مردم مسلط كند، چنانكه به صراحت اين را گفتند و قبلاً ذكر شد.[۳۲]

با اين اعتقاد مسئله ‏اى به نام ارتباط ولايت با خدا را بهانه ‏اى از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله براى تحكيم سخنان خود مى ‏دانستند. با چنين تفكرى به راحتى پيشنهاد تغيير دادند و بر آن اصرار ورزيدند و اميد داشتند كه بتوانند حضرت را وادار به خواسته خود كنند.

خدا و رسول هم در برابر اين پيشنهاد كه اين همه معناى منفى به دنبال داشت، پاسخ قاطع دادند و بار ديگر ارتباط غدير با وحى را مؤكد نمودند تا بر نسل‏هاى آن روز و آينده معلوم شود خلافت بازيچه نيست كه طبق مصلحت و شرايط زمان و مكان و اجتماع قابل عوض كردن صاحب آن باشد و يا طبق خواسته مردم انتخاب شود يا تغيير يابد، همان گونه كه در سقيفه و طول خلافت بنى ‏اميه و بنى‏ عباس و عثمانيان چنين بود و اين مقام عُظمى را بازيچه قرار دادند.

آن كس كه مقام ولايت را منصوب كرده خداى حكيم است كه هر كارى را از روى حكمت انجام مى ‏دهد و معرفى على ‏عليه السلام در غدير براى مقام امامت و خلافت اقتضاى حکمت الهى است كه تغيير در آن معنى ندارد.

۵. اعتراض كنندگان چه كسانى بودند؟

دانستن اين نكته كه اعتراض كنندگان در غدير در واقع بت پرستان سابق بودند و اسلام را مسخره مى‏ كردند، تحليل بسيارى از آنچه در حاشيه غدير از سوى دشمنان به وقوع پيوست را آسان مى‏ كند، و پيرو آن پايه اقدامات مخرّب اهل سقيفه را در طول حكومت خود روشن مى ‏نمايد.

پرده از اين همه اسرار در روزى برداشته شد كه نامه دومی به معاويه از صندوق سقيفه بيرون آمد و فرازهاى اول آن نشان داد كه آنچه بر دست غاصبين انجام مى‏شده از كدامين فكرها و قلب ‏ها فرمان میگرفته است. او در آغاز نامه ‏اش چنين مى ‏نويسد:

به هُبَل قسم و به بت‏ هاى كوچک و بزرگ و به لات و عُزّى قسم، كه عمر از آغازى كه آنها را عبادت كرده، انكارشان ننموده است و هرگز خدايى براى کعبه عبادت نكرده و هيچ سخنى از محمد را تصديق نكرده، و سر تسليم در برابر او نشان نداده مگر براى آنكه بر او حيله كند و ضربه ناگهانى بر او بزند.

او براى ما سحر عظيمى را آورد كه سحر او از سحر بنى ‏اسرائيل بالاتر بود. او گذشته از سحر آنان چيزهاى تازه ‏اى آورد كه اگر آنان حاضر بودند اقرار مى‏ كردند كه او سيد ساحران است!!

اى پسر ابوسفيان، بر روش قوم خود باش و از دين خود پيروى كن و بر آنچه گذشتگانت به آن معتقد بوده ‏اند وفادار باش كه انكار كردند اين كعبه‏ اى را كه مى‏ گويند براى آن خدايى هست كه دستور داده به آنجا بيايند و طواف كنند و آن را قبله آنان قرار داده است ... .

مگر از پرستش بت‏ ها و لات و عُزّى كه از سنگ و چوب و مس و نقره و طلا هستند چه ايرادى ديده بود؟! نَه! قسم به لات و عزّى، ما هيچ دليلى براى خروج از اعتقادى كه قبلاً داشتيم نيافتيم، اگر چه آنان مردم را به اشتباه انداختند!! با چشم بصيرت بنگر و با گوش شنونده دل بسپار و با عقل و قلبت در كار آنان دقت كن، و از لات و عُزّى تشكر كن كه ابوبکر بر امت محمد خليفه شد و در اموال و خون و دين و جان و حلال و حرام آنان حكومت و تصرف كرد.[۳۳]

كفر بعد از اسلام[۳۴]

در حالى كه چهارده نفر براى قتل پیامبر صلی الله علیه و آله نقشه كشيده بودند و بر فراز كوه هرشی مراحل اجراى توطئه را پيش مى‏ بردند، خداوند شديدترين آيات را درباره آنان نازل فرمود.

كسى كه قصد قتل پیامبر صلی الله علیه و آله را دارد در حالى كه ادعاى مسلمانى مى‏ نمايد، اين در واقع كفر بعد از اسلام است چنانكه فرمود: «وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ».[۳۵]

جالب است كه خداوند در قرآن حتى عقيم ماندن نقشه آنان را بيان داشته و با جمله «وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا» هم نشان كفر بر پيشانى آنان زده و هم عجز آنان را در برابر اراده الهى بيان فرموده است.


براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: ترور پیامبر صلی الله علیه و آله.

منكر ولايت، در زيارت غدير كافر است[۳۶]

وقتى «حق» -  يعنى «غدير» -  ثابت شد، كسى كه رو در روى آن بايستد با كسى كه آن را قبول نكند يكسان است؛ زيرا به گونه‏ اى از اقرار به حق سر باز می‏زند.

آنجا كه «عَلِىٌّ مَعَ الحَقِّ وَ الحَقُّ مَعَ عَلِىّ ‏عليه السلام»، هر كس با على‏ عليه السلام جنگيده يا على‏ عليه السلام با او جنگيده در «ضد غدير» بودن يكسان است. هر كسى به هر شكلى به جاى اينكه «مَعَ الحق» باشد در موضع «عَلَى الحق» يعنى ضد غدير قرار گيرد مورد انزجار و بيزارى ماست. در اين باره فرقى نيست بين كسانى كه با سكوت خود در مقام دفاع از حق غدير، و يا با رضايت به آنچه ضد غدير است، و يا با جنگ بر عليه غدير مخالفت خود را با آن نشان داده ‏اند؛ و يا حتى با مقايسه صاحب غدير با كسانى كه چنين حقى ندارند حق غدير را ضايع كرده ‏اند.

اگر ما درباره حق غدير اين گروه ‏ها را لعن نكنيم بايد بدانيم كه در اعتقاد خودمان مشكل وجود دارد، و بايد چاره‏اى براى مشكل اعتقادى خود بينديشيم تا مفهوم «مَعَ الحق» يعنى با حق بودن و «مَعَ على‏ عليه السلام» يعنى با على بودن را در دقيق ‏ترين معنى در وجود خود پياده كنيم. اين آموزش اعتقادى در فرازهاى زير از زيارت غدير آمده است:

اللَّهُمَّ اِنّا نَعلَمُ اَنَّ هذا هُوَ الحَقُّ مِن عِندِكَ، فَالعَن مَن عارَضَهُ وَ استَكبَرَ وَ كَذَّبَ بِهِ وَ كَفَرَ «وَ سَيَعلَمُ الَّذينَ ظَلَموا اَىَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبونَ». لَعنَةُ اللَّهِ وَ لَعنَةُ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ اَجمَعينَ عَلى مَن سَلَّ سَيفَهُ عَلَيكَ وَ سَلَلتَ سَيفَكَ عَلَيهِ -  يا اَميرَالمُؤمِنينَ -  مِنَ المُشرِكينَ وَ المُنافِقينَ اِلى يَومِ الدّينِ، وَ عَلى مَن رَضِىَ بِما ساءَكَ وَ لَم يُكرِههُ وَ اَغمَضَ عَينَهُ وَ لَم يُنكِر اَو اَعانَ عَلَيكَ بِيَدٍ اَو لِسانٍ اَو قَعَدَ عَن نَصرِكَ اَو خَذَلَ عَنِ الجِهادِ مَعَكَ اَو غَمَطَ فَضلَكَ وَ جَحَدَ حَقَّكَ اَو عَدَلَ بِكَ مَن جَعَلَكَ اللَّهُ اَولى بِهِ مِن نَفسِهِ[۳۷]:

خدايا، ما مى ‏دانيم كه اين حقى از جانب توست. پس لعنت كن هر كس با آن معارضه كند و در مقابل آن سر تعظيم فرود نياورد و آن را تكذيب كند و كافر شود. به زودى آنان كه ظلم كردند خواهند دانست كه به كجا باز خواهند گشت.

يا اميرالمؤمنين، لعنت خدا و لعنت همه ملائكه و انبيائش بر كسى كه تو بر او شمشير كشيدى و كسى كه بر تو شمشير كشيد از مشركين و منافقين تا روز قيامت. و بر كسى كه به آنچه تو را ناراحت مى‏كند راضى باشد و او را ناراحت نكند، و بر كسى كه در برابر آنچه تو را ناراحت مى‏كند چشم پوشى مى‏ نمايد و نهى از منكر نمى‏ كند، و بر كسى كه عليه تو با دست يا زبان كمك كرده يا از يارى تو خوددارى كرده يا از جهاد همراه تو ديگران را منع كرده يا فضيلت تو را كوچک شمرده و حق تو را انكار نموده يا كسى را كه خداوند تو را صاحب اختيار بر او قرار داده با تو برابر بداند.

منكر ولايت، در قرآن كافر است[۳۸]

در ماجراى حارث فهری در غدير و اعتراض و جسارت‏ هاى او و سنگ آسمانی، از جمله نكات جالب توجه تصريح قرآن به كفر منكرين ولایت است.

با توجه به اينكه طبق روايات بسيارى آيات اول سوره معارج پس از ماجراى حارث فهرى در غدیر نازل شده، صريح اين آيات دلالت بر كفر منكر ولايت دارد، و اين بدان معناست كه انكار ولايت مانند انكار نبوت و توحید است.

بدون آنكه نياز به تفسیر داشته باشد خداوند مى‏ فرمايد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ».[۳۹] معناى اين عبارات به ضميمه ماجراى حارث چنين مى‏ شود: حارث كه ولايت على‏ عليه السلام را نمى‏ پذيرفت با زبان خودش درخواست عذابى نمود كه بر او واقع شد و كافرين به ولايت على‏عليه السلام قدرت دفع آن را نداشتند.

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در اين باره مى‏ فرمايد: منم آن كسى كه درباره دشمنانم چنين نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ»؛ معنايش كسى است كه ولايت مرا انكار كرد.[۴۰]

امام صادق ‏عليه السلام هم درباره اين آيه از مصحف فاطمه‏ عليها السلام نقل مى‏فرمايد كه منظور «منكر ولايت على ‏عليه السلام» است.[۴۱]


براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: حارث بن نعمان فهری.

نفرين بر كافرين[۴۲]

آخرين فراز از يازدهمين و آخرين بخش از خطبه غدير دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله براى ايمان آورندگان به محتواى غدير و نفرين بر منكران و كافران به اين امر الهى بود:

اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنينَ بِما اَدَّيْتُ وَ اَمَرْتُ وَ اغْضِبْ عَلَى الْجاحِدينَ الْكافِرينَ، وَ الْحَمْدُ للَّه رَبِّ الْعالَمينَ: خدايا، به خاطر آنچه ادا كردم و امر نمودم مؤمنين را بيامرز، و بر منكرين كه كافرند غضب نما، و حمد و سپاس مخصوص خداوند عالم است.

پانویس

  1. صافّات /  ۷۱. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۲۸۷، ۲۹۱.
  2. اسرار غدير: ص ۱۴۹ بخش ۶ .
  3. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۴۴-۳۴۸.
  4. مائده /  ۳.
  5. براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: غدير در قرآن: ج ۳ ص ۶۲ .
  6. كتاب سليم: ص ۵۷۹ . الكافى (روضه): ج ۸ ص ۳۴۳ ح ۵۴۱ .
  7. الكافى (روضه): ج ۸ ص ۳۴۴ ح ۵۴۲ .
  8. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۰، ۱۶۸. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۲۵، ۱۳۵.
  9. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۰، ۱۶۸. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۲۵، ۱۳۵.
  10. الكافى (روضه): ج ۸ ص ۳۴۳ ح ۵۴۱ . كتاب سليم: ص ۵۷۹ .
  11. كتاب سليم: ص ۱۶۰ ح ۴.
  12. ژرفاى غدير: ص ۴۹.
  13. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۴۰.
  14. اسرار غدير: ص ۱۴۳ بخش ۳.
  15. تبليغ غدير در سيره معصومين ‏عليهم السلام: ص ۲۳۲.
  16. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۷ ح ۱۸.
  17. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۵۷-۱۷۰، ۲۳۳-۲۴۲. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۳۲. اسرار غدير: ص ۲۰۳.
  18. مائده /  ۶۷ .
  19. مراجعه شود به كتاب غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۰۸، و ج ۲ ص ۱۰۱، ۴۰۶ و ج ۳ ص ۷۷.
  20. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۱۲-۱۳۵. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸.
  21. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۱۱.
  22. توبه /  ۷۴.
  23. نساء /  ۱۳۷.
  24. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۱۳.
  25. مائده /  ۳.
  26. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۲۷.
  27. اسرار غدير: ص ۱۵۳ بخش ۷.
  28. بقره /  ۱۶۱.
  29. آل عمران /  ۸۶، ۸۷.
  30. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۵۹-۳۶۱.
  31. يونس /  ۱۵.
  32. مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۲۲.
  33. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۸۹.
  34. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۷۸.
  35. احزاب /  ۱۵.
  36. تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص ۱۴۴-۱۴۶.
  37. بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۴.
  38. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۰۴.
  39. معارج /  ۱ - ۳.
  40. الفضائل (شاذان): ص ۸۴ . حلية الابرار: ج ۲ ص ۱۲۵. مجمع النورين: ص ۱۹۳.
  41. الكافى: ج ۱ ص ۴۲۲ ح ۴۷. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۳۰ ح ۱۸۵.
  42. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۲۳۳-۲۴۲.