وحدت مسلمین

نسخهٔ تاریخ ‏۲۵ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۵۲ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

غدير تنها راه وحدت[۱]

برخى مى ‏گويند بحث از خلافت و امامت حضرت على و اهل‏ بیت عصمت و طهارت‏ علیهم السلام و سخن از غدیر خم بى ‏فايده است، و لذا نبايد اين گونه مسائل در اين عصر و زمان مطرح شود.

آنان مى‏ گويند: بسيارى از اختلافات در عصر ما بى‏ مورد و سالبه به انتفاء موضوع است، و بايد بسيارى از مسائل را به دست فراموشى سپرد و در روش بحث و مناظره و طرح مسائل مورد اختلاف تجديد نظر كرد.[۲]

آنان مى‏ گويند: ما نبايد در اين زمان نبش قبر كنيم و مسائل اختلافى مرده را زنده كنيم و آن را مطرح سازيم.[۳]

و نيز مى ‏گويند: ... مسلمين نبايد از اختلاف سران خود در چهارده قرن پيش سخن به ميان آورند، تا چه رسد به اختلافى كه بعداً در ميان آنها پيدا شده است.[۴]

در پاسخ آنها مى ‏گوييم:

يكى از امتيازات اديان اين است كه اگر هدفى عالى را براى انسان مشخص كرده، راه رسيدن به آن را نيز ترسيم مى‏ كنند و الگو و نمونه ‏اى را نيز براى آن مشخص مى‏ نمايند، تا با در نظر گرفتن سيره عملى او و اقتدا و پيروى از او، انسان‏ ها بهتر بتوانند به سرمنزل مقصود برسند. زيرا طبق نظر روان‏شناسان و روان‏كاوان، با الگوى كامل بهتر مى ‏توان انسان‏ها را به حق و حقيقت و هدف راهنمايى كرد.

خداوند متعال پيامبر اسلام ‏صلى الله عليه و آله را الگوى خوبى براى مسلمين معرفى كرده، مى‏ فرمايد: «لقد كان لكم فى رسول ‏اللَّه اسوة حسنة»[۵]: قطعاً براى شما در (اقتدا به) رسول ‏خدا سرمشقى نيكو است.

بايد دانست كه بعد از پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله مكرراً موقعيت‏ ها و مواقفى پديد آمد كه هرگز در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله پديد نيامده بود، تا آن حضرت را در آن مواقف الگو قرار دهيم. اين الگو براى جامعه شيعه و پيروان اهل‏ بیت‏ علیهم السلام است و اهل ‏سنت چنين الگويى ندارند.

بحث از غدير و خلافت بعد از پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله اگر چه از جهتى تاريخى است، ولى همين تاريخ صدر اسلام است كه انسان ‏ساز است. بحث از غدير بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله در حقيقت بحث از اين موضوع است كه امام بايد قابليت امامت داشته باشد و از جانب خداوند منصوب گردد. بحث از اينكه امام بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله چه كسى بوده، در حقيقت بحث از اين است كه چه كسى بايد تا روز قيامت براى جامعه اسلامى بلكه جامعه بشريت الگو باشد.

آيا مثل على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام الگو باشد كه جامع همه صفات كمال است؛ در شجاعت، عدالت، سخاوت، عبادت، زهد، تقوا، فروتنى، و ديگر صفات كه نظير نداشت، يا اصحاب رسول‏ خدا صلی الله علیه و آله الگو باشند كه به قول عبدالكريم خطيب -  نويسنده مصرى -  هيچ موقفى در هيچ جنگى نداشته است؟!

امت اسلامى احتياج به الگوهايى جامع دارد، كه بتوانند سرمشق آنان تا روز قيامت باشند، و مردم با خواندن مواقف و فضايل و كمالاتشان در راه آنان قرار گرفته و به حق و حقيقت نزديک شوند.

مگر نه اين است كه ماهاتما گاندى به عنوان الگو و نمونه ضد استعمار در شبه قاره هند مطرح است؟ مگر نه اين است كه دهقان فداكار به عنوان الگوى فداكارى و از خودگذشتگى در كتاب‏ هاى كودكان مطرح مى‏ شود، تا از ابتدا كودكان با ترسيم موقعيت او در روح و روان و ذهنشان فداكار بار آيند. چرا امت اسلامى در خواب است؟ در حالى كه دشمنان اسلام و مسلمانان بر بلاد آنان غلبه و سيطره پيدا كرده، و دين و منابع معنوى و مادى آنان را به غارت مى‏ برد!

مگر خداوند متعال در قرآن كريم نمى ‏فرمايد: «و لن يجعل اللَّه للكافرين على المؤمنين سبيلاً»[۶]: و خداوند هرگز بر مؤمنان براى كافران راه (تسلطى) قرار نداده است.

مگر پيامبر صلى الله عليه و آله نفرموده است: الاسلام يعلو و لا يُعلى عليه[۷]: اسلام بر هر دينى برترى دارد، و هيچ دينى بر او برترى ندارد.

چرا با اين همه بدبختى و فلاكت كه در كشورهاى اسلامى شاهد هستيم، باز هم مسلمانان مشغول عيش و نوش خود هستند؟ چون غدير را كنار زدند و سقيفه ‏اى هستند.

بحث از غدير در اين زمان در حقيقت بحث از الگوهاست. بلكه بحث از غدير در حقيقت بحث از الگو در تمام زمينه‏ هاست؛ در زمينه عبادت، نظام خانواده، وظايف فردى و اجتماعى، و... . اين الگوها هستند كه آينده انسان را ترسيم كرده و رقم مى‏ زنند.

انسان الگو را نصب‏ العين خود قرار مى‏دهد تا به او اقتدا كرده و به او نزديک شود. نزديكى به او همان، و نزديک شدن به خدا همان. پس چه بهتر كه در الگو بهترين‏ها انتخاب شوند. آنانى كه در طول عمر خود هرگز گناهى انجام نداده و هرگز خطا و اشتباهى از آنان سر نزده است. امام حقيقتى است كه براى انسان حق را از باطل، نيک را از بد، مضرّ را از مفيد تميز مى ‏دهد. با ارتباط به خط غدير است كه راه انسان از هر يک از دو طرف جدا مى‏ شود.

ولى در اثر پيروى از سقيفه است كه فردى مانند عبداللَّه بن عمر حاضر است حتى با پاى حجاج بن یوسف ثقفی -  آن خونخوار معروف تاریخ -  هم بیعت كند! و به دنبال آن احمد بن حنبل كه با الگو قرار دادن عبداللَّه بن عمر با متوكل بيعت كرد!

امامت است كه معيارها را مشخص مى‏ كند.

پس بحث از امامت و غدير بحثى تاريخى و بى‏ ثمر و عقيم نيست، بلكه بحث روز است.

بحثى است زنده كه حيات جامعه اسلامى، بلكه جامعه بشرى به آن وابسته است.

غدير امرى است كه با حقيقت و شالوده و روح انسانى ارتباط دارد.

غدير مسير و آينده انسان را روشن مى‏كند.

غدير مربوط به دنيا و آخرت انسان است.

غدير حقيقتى است كه در جاى جاى زندگى انسان تأثيرگذار است.

يكى از انديشمندان مى‏ فرمايد: هر گاه ديده مى‏ شود كه برخى از جوانان ساده‏ لوح و احياناً فريب خورده موضوع وحدت اسلامى را پيراهن عثمان كرده و كوشش‏ هاى علمى حقيقت طلبان را به باد انتقاد مى‏ گيرند و مى‏ گويند: بحث درباره خلافت ابوبکر و على‏ عليه السلام و اينكه جانشينى از آن كدام بوده است، از بحث‏ هاى غيرمفيد و بى ‏ثمر مى‏ باشد... .

دارندگان اين انديشه از نتايج درخشان اين بحث غفلت ورزيده و لذا آن را يک نوع بحث غير مهم و احياناً بى‏ فايده و يا خارى بر سر راه وحدت اسلامى انديشيده ‏اند! ولى ما فكر مى ‏كنيم كه اين انديشه جز غفلت از فلسفه امام‏ شناسى ريشه ديگرى ندارد، و از يک نوع سنّى‏زدگى يا وهابى‏ مآبى سرچشمه مى ‏گيرد... .

هر نوع بحثى كه با واقع ‏بينى خاص و دور از تعصب ‏هاى كور و كر و متكى بر مدارک اصيل اسلامى كه مورد اتفاق طرفين است انجام گيرد و افق ‏هاى تاريک از عقايد اسلامى و حديث و فقه را روشن سازد، نهايت آرمان اسلامى است، چرا كه قرآن ما را به آن دعوت مى‏ كند. مگر قرآن ما را به تدبّر در آيات و بهره ‏گيرى از عقل و خرد دعوت نمى‏ كند؟

گروهى كه بحث در مسايل اختلافى را تحريم مى ‏كنند و نويسندگان اين مسائل را عوامل اختلاف‏ انداز و شكاف ‏آفرين قلمداد مى ‏نمايند! بايد متوجه گردند كه پيروى از چنين طرحى سبب مى‏ شود كه قسمتى از آيات قرآن و احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله و بخش اعظم تاریخ اسلام به دست فراموشى سپرده شود؛ نه كسى آنها را تفسير كند، نه درباره آن بررسى به عمل آورد، و نه در بسيارى از حوادث اسلامى پرده‏ ها بالا رود.

خلاصه اينكه:

از دو نظر بايد مسائل عقيدتى -  كه بنياد فكرى هر مذهبى را تشكيل مى‏ دهد -  مطرح گردند:

اول. اتحاد و وحدت فرع شناسايى قدر مشترک ‏ها و موارد اختلاف است، و وحدت‏ هاى كوركورانه بدون شناسايى چنين موارد يک اتحاد سطحى بوده و ديرى نمى ‏پايد.

دوم. از آنجا كه به صحت و استوارى مكتب خود عقيده‏منديم، فرزندان ما بايد با خصوصيات اين مكتب آشنا گردند و آن را با دليل و منطق فراگيرند و از تقلید در عقائد بپرهيزند. در اين صورت براى فرا گرفتن اين افراد هم كه باشد بايد مسائل مورد اختلاف را طرح و بررسى كنيم، و مكتب خود را به اخلاف و جانشينان خود بياموزيم. و گرنه مكتب به دست فراموشى سپرده مى ‏شود، و جز نام بى‏ مسمّايى از آن باقى نمى‏ ماند.

هر نوع بحث به گونه ياد شده، نه تنها زيان بخش و اختلاف ‏آفرين نخواهد بود، بلكه در راه يگانگى امت اسلامى و يكپارچگى جامعه مسلمانان در طول تاريخ محسوب خواهد شد.

همان گونه كه در كتاب «الغدير» مى ‏بينيم كه:

اولاً: منطق مستدل شيعه را مشخص مى‏ كند، و ثابت مى ‏كند كه گرايش در حدود صد مليون مسلمان به تشيع -  بر خلاف تبليغات زهرآگين عده ‏اى -  مولود جريان‏ هاى سياسى يا نژادى و غيره نبوده، بلكه يک منطق قوى متكى بر قرآن و سنت موجب اين گرايش شده است.

ثانياً: ثابت مى‏ كند كه پاره ‏اى اتهامات به شيعه -  كه سبب فاصله گرفتن مسلمانان ديگر از شيعه شده است -  از قبيل اينكه شيعه غيرمسلمان را بر مسلمان غيرشيعه ترجيح مى ‏دهد و از شكست مسلمانان غيرشيعه از غيرمسلمانان شادمان مى‏ گردد! و از قبيل اينكه شيعه به جاى حج به زیارت ائمه ‏عليهم السلام مى ‏رود، يا در نماز چنين مى‏ كند، و در ازدواج موقت چنان، به كلى بى ‏اساس و دروغ است.

ثالثاً: شخص شخيص اميرالمؤمنين و ذريه اطهارش‏ عليهم السلام را به جهان اسلام معرفى مى‏ كند؛ كه مظلوم ‏ترين و مجهول‏ ترين شخصيت‏ هاى بزرگ اسلامى هستند، و بايد مقتداى عموم مسلمين واقع شوند.

غدير و وحدت اسلامى[۸]

امروزه براى جهان اسلام با تمام تفاوت‏ هاى قومى و نژادى و جغرافيايى، و براى هفتاد و سه فرقه كه با نام اسلام بر روى كره زمين بوده و هستند، مسئله وحدت و برادرى بسيار شنيده مى‏ شود. در مورد رابطه وحدت و غدير از چند منظر مى ‏توان سخن گفت:

۱. راه رسيدن به وحدت

هر چند ملل اسلامى و مسلمين در سراسر جهان با شيوه‏ ها و روش‏ هاى گوناگونى مى ‏توانند به وحدت و برادرى دست يابند، ولى يكى از آنها «وحدت در عقيده و آرمان» است، زيرا اختلافات در ايدئولوژى و مبانى فكرى به اختلاف در رفتارها، كنش ‏ها و واكنش‏ ها كشانده مى‏ شود.

همه مى ‏پرسند: آيا راهى براى وحدت در عقيده و آرمان وجود دارد؟ آيا مى‏ شود به يک تفكر ناب اسلامى دسترسى پيدا كرد؟ آيا ممكن است تمام ملل و فرق اسلامى متحد گردند و به اصول و مبانى فكرى و به آئين و مذهب و آداب و رسوم واحد فكر كنند و هماهنگ گردند، تا همه ى اختلافات از ميان برود؟

پاسخ سؤالات ياد شده روشن است. زيرا اگر سيره و راه و رسم رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله را به درستى بررسى كنيم و آنگونه كه بود و مى ‏نمود شناسايى كنيم، راه رسيدن به وحدت آسان است.

ممكن است دانشمندان اسلامى، در بررسى و تفسیر و تبيين آيات كلى و عام و متشابه به قرآن دچار اختلافات فكرى گردند، و هر كدام بر اساس توانايى ‏هاى علمى خود اظهار نظرى متفاوت با ديگران مطرح نمايند، اما در بررسى سيره نبوى و راه و رسم پيامبرصلى الله عليه وآله، اظهار نظرها و عملكردها و تأييد و تشويق ‏هاى آن بزرگ پيامبر الهى نمى ‏توانند دچار اختلاف شوند، زيرا رفتار رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله ابهام و ترديدى ندارد و تفسير و تبيين متفاوت نخواهد داشت و جاى هيچ گونه شک و ترديدى نيست.

حال كه همه فرق اسلامى، فى الجمله پيامبر صلى الله عليه و آله را قبول دارند و به آن حضرت احترام مى‏گذارند و از سراسر جهان به زيارت او مى‏روند، بايد با سخنان و رفتار و كردارش آشنا گردند، و آن را به كار گيرند، كه همه اختلافات فكرى، در تمام هفتاد و سه فرقه موجود بر طرف خواهد شد.

در بررسى احكام دينى كه در فرق اسلامى با تفاوت ‏هاى فراوانى موجود است، با همين روش موفق خواهيم بود كه بدانيم: رسول خدا صلى الله عليه و آله چگونه نماز مى‏ خواند؟ چگونه وضو مى ‏گرفت؟ چگونه حج رفت؟ چگونه سجده مى‏ كرد؟ و... . كه با پيروى از سنت پيامبر صلى الله عليه و آله، اختلافات از ميان رخت بر مى‏ بندد.

آشنايى با سيره رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله پايان دهنده همه تفرقه ‏ها واختلافات فكرى، عقيدتى است. مى ‏بينيم كه براى حل تضادها و ريشه كن شدن اختلافات ميان صفوف مسلمين، حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام براى هدايت شورشيان خوارج، ابن ‏عباس را اعزام مى ‏دارد، و به او رهنمود مى‏ دهد كه با قرآن بحث و گفتگو نداشته باش، زيرا بسيارى از خوارج قرآن مى‏ خوانند و حافظ قرآن مى باشند و گفتگوى شما نتيجه‏ اى نخواهد داشت.

لكن با احاديث و روايات و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله با آنان بحث و گفتگو كن، كه نمى‏ توانند از آن بگذرند، زيرا قرآن داراى بيان كلى و عام است، و هر كس مى ‏تواند به نفع خود تفسير به رأى كند. اما سنت رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله صريح و روشن است، و هر گونه ابهام و ترديدى را ريشه كن مى‏ سازد.

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به ابن‏ عباس فرمود: لا تُخاصِمهم بالقرآن، حمال ذو وجوه تقول ويقولون. و لكن خاجِجهم بالسنة، فإنهم لن يجدوا عنها مَحيصاً: با خوارج با آيات قرآن مناظره نكن، چرا كه قرآن معانى گوناگون دارد، تو چيزى مى‏گويى و آنها چيز ديگر. لكن با سنت پيامبر صلى الله عليه و آله بحث كن، كه در برابر راه و رسم روشن پيامبر صلى الله عليه و آله پاسخى نخواهد داشت.[۹]

دانشمندان اهل ‏سنت كه رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله را قبول دارند و خود را با نام «سنّت» شناسانده اند؛ يعنى طرفداران راه ورسم پيامبر صلى الله عليه و آله، و حتى اصحاب آن حضرت را نيز محترم مى‏ شمارند. حتى آنها را كه چند روزى هم با پیامبر صلی الله علیه و آله بودند بزرگ مى‏ شمارند و سخنانشان را مى ‏پذيرند.

پس بايد سفارشات رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در حجةالوداع را بپذيرند، كه در سرزمين جُحفه در غدير خم على ‏عليه السلام را به امامت مسلمين برگزيد، و همه ۱۲۰ هزار حاجى كه از مراسم حج برگشته بودند با على ‏عليه السلام بیعت كردند، و تمام اصحاب رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله دست بیعت با على ‏عليه السلام دادند، و همه حاضران اين واقعه را نقل كردند و حديث غدير را حفظ كرده و سينه به سينه منتقل نمودند و بسيارى هم در كتاب‏ها نوشتند، و شعراى به نام عرب در آن هنگام شعرها سرودند.

اگر پيامبر صلى الله عليه و آله محترم است و قول و فعل او حجّت است، پس غدير خم و سخنان رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در ولايت على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام و رفتار آن بزرگ پيامبر در بيعت با امام على‏ عليه السلام حجت است و مى‏ تواند بهترين درس وحدت باشد.

واقعه غدير و حواشى آن يک حقيقت غير قابل انكار است، و باور آن جزو اعتقاد و ايمان است و جاى هيچ گونه ابهام و شک و ترديدى نيست، و هيچ كس سخنان صريح و روشن رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله را نمى‏ تواند با تفسير و تحليل متفاوت يا تفسير به رأى مغرضانه بيالايد.

از اين رو بسيارى از اصحاب رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله با همين روش بحث مى‏ كردند و مخالفان و منكران ولايت على ‏عليه السلام را به ياد حديث غدير و سخنان و بيعت آن روز پيامبر صلى الله عليه و آله با على ‏عليه السلام مى‏ انداختند، و سپس مى‏ گفتند: در برابر غدير چه جوابى داريد؟ چرا سفارش پيامبر صلى الله عليه و آله را از ياد برده ‏ايد؟

۲. ضرورت شناخت جايگاه غدير

برخى از گروه ‏هاى اسلامى اصل غدير را باور كرده ‏اند، اما اهداف آن را به گونه دلخواه تغيير داده ‏اند.

حتى بعضاً كتاب‏هايى با عنوان خطبه حجةالوداع چاپ كرده ‏اند، اما سخنان رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله نسبت به ولايت و رهبرى امام على‏ عليه السلام را حذف كرده و تنها تذكرات اخلاقى آن را آورده ‏اند. و حتى در فيلمنامه «محمد رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله» نيز خطبه حجةالوداع را تحريف كرده و آخرين سخنرانى پيامبرصلى الله عليه وآله را تنها به تذكرات اخلاقى اختصاص دادند.

آنان پيام غدير را درست نشناختند يا نخواستند كه بشناسند، و برخى ديگر حقيقت غدير را با آن همه شواهد و اسناد و مدارک پذيرفتند، اما عذر آوردند كه: شد آنچه كه بايد بشود. ديگر پس از ماجراى سقيفه نمى ‏شود كارى از پيش برد و حاكميت آنها را زير سؤال برده و به مسائل اختلافى دامن زد!!

بعضى ديگر تنها سكوت كردند و بدون هيچ دليل و مدركى حاكميت سران سقيفه را پذيرفتند و جرأت و شجاعت درک واقعيت‏ ها را نيز نداشتند.

تنها شيعيان پاک باخته اميرالمؤمنين ‏عليه السلام هستند كه غدير را باور دارند و پيامش را درست گرفتند، و سينه به سينه به آيندگان تا هم اكنون منتقل ساختند و آئين و باور و اعتقاد و هستى آنان بر محور غدير مى‏ چرخد كه: غدير همه باور شيعه است، غدير از ژرفاى جان شيعه سخن مى‏ گويد.

از آن روز كه دست پيامبر صلى الله عليه و آله بر بالاى بلندى منطقه غدير خم دست حضرت ولى‏ اللَّه را گرفت و بالا برد و پيام نورانى وحى را ابلاغ كرد تا كنون، شعرها سروده شد، قصه‏ ها نوشته شد و كتاب ‏هاى اعتقادى و كلامى تدوين كردند. تا توانستند اين حماسه جاويدان را همواره زنده نگهداشتند، و زلال هميشه جارى آن را به نسل‏ هاى آينده رساندند.

۳. غدير و سطحى نگرى ‏ها

آنچه انسان را نگران مى ‏كند، عدم ژرف نگرى نسبت به واقعه بى ‏نظير غدير خم است، كه متأسفانه در ظلمت سطحى‏ نگرى، هنوز هم غدير خم مهجور است، و حق مطلب در بسيارى از شعرها، جشن‏ ها، نوشته‏ ها و سخنرانى ‏ها ادا نمى‏ شود، و آرام آرام براى برخى به عنوان باور غير قابل تزلزل مطرح است كه: روز غدير، روز اعلام ولایت است.

گر چه اين سخن حقّى است كه از زبان و قلم و فكر و ذوق عاشقان ولايت صادر مى ‏شود، اما تمام حق نيست و گوشه‏ اى از حقيقت و يک روى سكه است.

چرا بايد با سطحى ‏نگرى قضاوت كرد؟ برخى ناآگاهانه در شعر و سخن و مرثيه و غديريه، روز غدير را تنها در «ابلاغ ولايت» خلاصه كردند، و برخى ديگر بى‏ آنكه ژرفاى نورانى غدير را بشكافند گفته‏ اند: روز غدير فقط روز اعلام ولايت است.

مگر در آغاز بعثت، رسول گرامى اسلام ‏صلى الله عليه وآله ولايت حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را ابلاغ نكرد؟

مگر بارها و بارها بر منبر مدينه ولايت امام على عليه السلام و يازده نفر از فرزندان پاكش را به گوش مردم نرساند؟

مگر نام امام على ‏عليه السلام و امامان پس از آن بزرگ در كتاب‏هاى تورات و انجیل نيامد؟

مگر در آستانه نبرد خیبر و در اُحد و در آغاز تبوک، ده‏ها حدیث و روایت از رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در سراسر بلاد اسلامى پخش نگرديد؛ كه على ‏عليه السلام را به عنوان «ولىّ» و «وصىّ» پس از خود معرفى فرمود، و حدیث منزلت «انت منّى بمنزلة هارون من موسى» مگر قبل از حماسه غدير مطرح نشد؟

اگر پيش از حادثه غدير، رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله ولايت امام على ‏عليه السلام را در ده ‏ها سخنرانى و صدها حديث و روایت مطرح فرمود، پس «ابلاغ ولايت» قبل از غدير خم تحقّق يافته بود. بايد ديد در غدير خم كدام حقيقت آشكارا مطرح شد؟ و چه وظيفه مهمى را رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله سامان داد؟ و اوج خشم و كينه ‏توزى سران احزاب براى چه بود؟

اگر تنها «ابلاغ ولايت» بود كه آن همه ماجراهاى تلخ سياسى را دامن نمى ‏زدند. زيرا در مدينه بارها ولايت حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را شنيدند و اعتراض نكردند، و به آينده بدون پيامبر صلى الله عليه و آله چشم دوخته بودند. در غدير چه گذشت كه عاشقان ولايت خشنود و منتظران فرصت نااميد شدند؟

روز غدير، روز تحقق ولايت دوازده امام از حضرت اميرالمؤمنين تا حضرت مهدى‏ عليهم السلام است. كه با ابلاغ ظاهرى ولایت اعلام شد، و با بيعت رسول‏ خداصلى الله عليه وآله يا امام على‏ عليه السلام در روز غدير ولايت رنگ جاودانه گرفت، و با بيعت ۱۲۰ هزار حاجى از سراسر بلاد اسلامى پشتوانه مردمى و اجرايى يافت، و با ثبت اين حقيقت در تاريخ و سرودن شعرهاى غديريه كه در حضور رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله آغاز شد، غدير رنگ جاودانه گرفت.

روز غدير، روز بيعت عمومى مردم با امام على ‏عليه السلام و يازده امام پس از آن حضرت است. روز غدير روز تثبيت ولايت و تحقق امامت دوازده امام؛ از حضرت اميرالمؤمنين تا حضرت مهدى ‏عليهم السلام است.

ضرورت و اهمیت پرداختن به موضوع غدير از جهات گوناگونى قابل بررسى است. در اينجا رابطه غدير و وحدت اسلامى را بيان مى ‏كنيم:

جاى هيچ ترديدى نيست كه شرافت و برترى هر چيزى به شرافت و برترى نتيجه آن مى ‏باشد. بنابراين، در ميان موضوعات تاريخى، بهترين و پرفايده ‏ترين مباحث موضوعى است كه دين الهى بر آن پايه ‏گذارى شده و آئينى بر آن استوار گشته و پايه‏ هاى اعتقادى و مذهبى بر اساس آن بنا گرديده است، و امت ها و دولت ‏هايى از آن به وجود آمده و ذكر و ياد آنان جاودانه شده باشد.

در علوم تاريخى، فلسفه پيدايش امت‏ها و طرز تشكيل دولت‏ها و اصول و تعاليم آنها بسيار مهم است. به همين جهت، مورخان در ثبت و ضبط اين گونه اصول اعتقادى و مبانى دينى تلاش كرده، و با زحمت و مشقت فراوان تمامى وقايع و حوادث مربوط به آن را قيد مى ‏نمايند.

ماجراى غدير از جمله مهم‏ترين موضوعات تاریخ اسلام است. چرا كه رويداد غدير با بسيارى از دلايل ريشه‏ اى و سلسله مباحث مربوط به آن، مبنا و اساس جمع كثيرى از پيروان آثار پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله شده است.

از ميان پيروان ميليونى اين گروه، دانشمندان، حكما، اديبان، نوابغ، فرماندهان، پادشاهان و فضلاى بسيارى به وجود آمده ‏اند و صاحب آثار و كتب فراوانى مى ‏باشند. پس با توجه به اهمیت و ضرورت بحث غدير، اگر مورخى در اين مورد كوتاهى كند قابل بخشش نيست.

به هر ترتيب، اگر مورّخ خود از پيروان اهل‏ بیت‏ علیهم السلام باشد يا از وجدان و انصاف برخوردار باشد، بر او لازم و واجب است كه اخبار و مطالب مهم مربوط به دعوت نبوى را در روز غدير خم به گوش هم كيشان خويش و مردم حقيقت ‏جو برساند.

اگر غير از اين باشد، باز هم ناچار است نسبت به چنين مطلب اساسى و مهم هر چند ساده و مختصر ذكرى بنمايد، يا اگر تحت تأثير عواطف و تعصب هاى قومى و قبيله‏ اى و زير نفوذ فتنه جويان قرار گرفته، لااقل انتقاد خويش در مورد دلالت و مفهوم غدير ابراز دارد.

دانشمندان علوم حدیث به هر جانب كه نظر كنند، دست ه‏اى از روايات صحيح با سندهاى معتبر را خواهند ديد، كه آنها را راويان و رجال مورد اعتماد خويش نقل كردند، و مضمون آن احاديث بر افتخارات و فضائل اميرالمؤمنين حضرت على‏ عليه السلام دلالت دارد.

از جمله اين دسته از روايات حديث متواتر غدير است. هيچ حديث پژوهى نمى‏ تواند از اين حديث چشم ‏پوشى و صرف نظر كند، چرا كه تواتر و صحت آن خدشه ناپذير است.

بر مفسران نيز لازم است كه شأن نزول و تفسیر آياتى را كه درباره غدير در احاديث آمده به همراه روايات پيامبر صلى الله عليه و آله در اين زمينه بيان كنند، چرا كه هيچ مفسرى حاضر نيست كارش ناتمام و نارسا باشد. در ميان دانشمندان علم كلام، بحث غدير و امامت اجتناب ناپذير است؛ همگى ناگزير اند اشاره‏اى به واقعه غدير داشته باشند، و براى رد مسئله امامت و يا لزوم آن برهانى بياورند.

بنابراين، بزرگان و فضلاى علوم مختلف اعم از تاریخ، کلام، حدیث، تفسیر و... همگى ناگزير به طرح ماجراى غدير در آثار خود هستند و مسئله غدير چيزى نيست كه بتوانند از آن چشم ‏پوشى كنند.

با چنين كيفيت و شأن، اگر هر يک از اين دانشمندان از ذكر چنين واقعه ‏اى غفلت كنند، در حق اسلام كم فروشى و خيانت كرده و امت اسلامى را از بخش زيادى از حقايق نابى كه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله از گنجينه وسيع مواهب خويش به امت اسلامى ارزانى داشتند محروم ساخته، و جامعه اسلامى را از راهيابى به شاهراه هدايت و سعادت باز داشته است.

علامه بزرگوار امينى در كتاب گرانقدر «الغدير» اسامى علمايى از اهل ‏تسنن را كه در آثار خود در علوم ذكر شده به بيان واقعه غدير پرداختند، گرد آورده است.[۱۰]

در اينجا به دو شبهه ديگر پاسخ كوتاهى مى‏ دهيم:

شبهه اول

هر ملتى همواره سعى دارد زيبايى‏ هاى تاريخى خويش را به تصوير بكشد، و از ذكر حوادث نامطلوب تاريخى خود دورى جويد. چرا كه ذكر حوادث نامطلوب تاريخ يك آئين، سبب ترديد در اصالت آن مى‏گردد.

بحث در مورد خلافت و امامت و حوادث ناگوار صدر اسلام و تكرار آن -  به خصوص در زمانى كه نسل جوان با بحران‏ هاى روحى و اجتماعى مواجه است -  از ايمان و شور آنها نسبت به اسلام مى‏ كاهد و افكار آنان را متزلزل مى‏ سازد. ديگران همواره در صدد كتمان زشتى ‏هاى تاريخى خود هستند، ولى مسلمانان بر عكس؛ همه تلاش خويش را در بازگو كردن آن صرف مى‏ كنند.

پاسخ اين است كه: اگر نقد و نقل تاريخ تنها به صورت باز گو كردن و منعكس نمودن حوادث نامطلوب باشد، اثرش همانطور است كه در شبهه مطرح شد.

اولاً: اگر قرار باشد تنها به حوادث غرورآفرين و زيبايى‏ ها بسنده كنيم، نمى ‏توان آن را نقل تاریخ دانست، بلكه نوعى تحريف تاريخ است!

ثانياً: هيچ تاريخى از حوادث نامطلوب و زشت مبرّا نمى‏ باشد، و حتى خلقت انسان نيز مجموعه‏ اى از زشتى‏ ها و زيبايى‏ هاست. تفاوت آيين‏ ها و قوم ‏ها در سراسر زيبايى و يا سراسر زشتى آنان نيست، بلكه به نسبت و درصد زشتى و زيبايى ميان آنهاست. اما اين مايه افتخار ماست كه تاريخ اسلام از نظر زيبايى‏ ها و جلوه ‏هاى انسانى بى‏ نظير و مملوّ از حماسه و لبريز از جمال و شكوه است، و هيچ كس نمى‏ تواند ادعا كند كه زيبايى‏ هاى تاريخش از زيبايى‏ هاى تاریخ اسلام بيشتر باشد.

به هر حال، همانطور كه گفته شد، چشم‏ پوشى در موردى كه با متن اسلام و اساسى‏ترين مسئله اسلام يعنى «امامت و رهبرى» مربوط است و سرنوشت جامعه به آن وابسته است روا نمى‏ باشد. بازگو نكردن اين حقايق تاريخى، چيزى جز همگامى با ظلم و ستم و همنوايى با ظالمان و ستمگران نيست!

شبهه دوم

امروزه در جامعه، شبهه ديگرى كه مطرح مى ‏گردد و به آن دامن مى ‏زنند اين است كه: با طرح اين گونه مسائل، اتحاد مسلمين تضعيف مى‏شود. آنچه بر سر مسلمين آمد و شوكت آنها را گرفت و آنها را زير دست قرار داد، همين اختلافات فرق ه‏اى است. دستان پليد استعمار بهترين ابزارى كه مورد استفاده قرار مى ‏دهد شعله ‏ور ساختن اين مباحث است. آيا شايسته نيست كه از طرح اين مباحث اجتناب كنيم؟

پاسخ اين است كه: مفهومى كه امروزه از سوى بعضى مطرح مى ‏شود، على فرض بى‏اشكال بودن آن، نبايد به گونه ‏اى باشد كه فرقه‏ هاى اسلامى به خاطر آن از اصول اعتقادى و يا غير اعتقادى خود صرف نظر كنند! چه اين كار نه منطقى است و نه عملى. چگونه ممكن است با خواهش و تمنا و به نام مصلحت، از پيروان يک مذهب بخواهيم از برخى اصول اعتقادى خويش به خاطر مصالحى هر چند بر حق چشم ‏پوشى كنند؟

به هر حال طرفدارى از تز «وحدت اسلامى» نبايد اين لازمه را داشته باشد كه در گفتن حقايق كوتاهى شود! بحث علمى سر و كارش با عقل و منطق است، نه عواطف و احساسات، كه خوشبختانه علماى شيعه هميشه همين شيوه را در پيش مى‏ گرفتند.

حتى سيره عملى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در زمان خلفا نيز بر همين شيوه بود؛ حضرتش از اظهار و مطالبه حق خود و شكايت از ربايندگان آن خوددارى نكرد و با كمال صراحت ابراز داشت، و بهانه اتحاد اسلامى مانع آن نشد. خطبه ‏هاى نهج ‏البلاغه بهترين شاهد اين مدعى است.[۱۱]

وحدت مسلمين مقابل غدير[۱۲]

صحیفه ملعونه دوم، اين اساسنامه سقيفه به عنوان يک قانون‏ نامه دائمى بر ضد غدير و امامان برگزيده الهى تنظيم شد. به همين جهت براى فريب مردم آن روز و نسل‏ هاى آينده، با حيله‏ گرى تمام در آن به آيات قرآن استشهاد كردند و از پايه ‏هاى مسلَّم اسلام به عنوان ابزارى بر ضد فرامين الهى استفاده كامل نمودند. اين نهايت فتنه‏گرى اصحاب سقيفه را مى‏رساند كه اينچنين آينده‏ هاى دور و نزديک پيروان خود را پيش‏ بينى كرده‏ اند.

از جمله سوء استفاده از اتحاد و عدم تفرقه است. تمسک به «جماعت مسلمين» و خليفه اين چنينى را نماينده آنان معرفى كردن بهانه‏ اى است براى ظلم آزادانه و بى‏قيد و شرط، به طورى كه هر كس در برابر آن قد عَلَم كرد به جرم مخالفت با جماعت مسلمين و بر هم زدن اتحادِ آنان بايد كشته شود!

باز مى‏ بينيم از جعل و تحريف فرمايشات پيامبر صلى الله عليه و آله ابا نداشته ‏اند و به آن حضرت نسبت داده ‏اند كه «امت من هيچ‏گاه بر گمراهى متفق نخواهند شد»، در حالى كه حتى به اقرار اهل سقيفه بارها و بارها امت بر باطل متفق شده ‏اند، تا آنجا كه يزيد را پذيرفته ‏اند و حسين عزيز عليه السلام را سر بريده ‏اند! آيا اين اتحاد مردم بر حق بوده است؟ آيا بايد چشم و گوش بسته پيرو چنين اتحادى شد؟!


همچنين در مورد «وحدت» مراجعه شود به عنوان: اکثریت.

پانویس

  1. نگرشى نو به غدير (رضوانى): ص ۵۴۸ - ۵۵۴.
  2. پيام وحدت: ص ۳۰۵.
  3. كتاب وحدت: ص ۱۲۷.
  4. كتاب وحدت: ص ۱۴۴.
  5. احزاب /  ۲۱.
  6. نساء /  ۱۴۱.
  7. بحار الانوار: ج ۳۹ ص ۴۴. كنز العمال: ج ۱ ص ۱۶۶ ح ۲۴۶.
  8. غدير خم (دشتى): ص ۹ - ۱۷.
  9. نهج البلاغه: نامه ۷۷. النهاية: ج ۱ ص ۴۴۴. ربيع الابرار: ج ۲ ص ۶۶ . منهاج البراعه: ج ۵۲ . بحار الانوار: ج ۳۳ ص ۳۷۶ ح ۷۰۴. الاتقان: ج ۲ ص ۱۴۵.
  10. الغدير: ج ۱ ص ۲۵ - ۲۹. المولى فى الغدير (موسسه جهانى سبطين ‏عليه السلام): ص ۲۹ - ۳۴.
  11. نهج البلاغه (ترجمه محمد دشتى): خطبه ‏هاى ۱۴۴،۹۳،۲۶،۵.
  12. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۱۳۱.