شاهد
بررسى و تحليل روايات جمعيت حاضر در غدير[۱]
در مكتب شيعه، پذيرش مسئله جانشينى امام على عليه السلام به عنوان امام در امر هدایت دينى و سياسى مردم، امرى الهى و وصيت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز غدير خم به آن، امرى قطعى و متواتر است. اما برخى از مورخان در ثبت و ضبط گزارش هاى جزئى اين واقعه اهتمام داشته، و برخى به صورت كلى آن را ثبت نموده اند.
جمعيت حاضر در روز غدير و يا جمعيت همراه پيامبرصلى الله عليه وآله از مدينه به مكه از جمله امور جزئى است كه موجب اختلاف نظر مورخان و محدثان شده است.
بنابراين، برخى منابع روايى و تاريخى شيعه پذيرش مسئله جانشینی امام على عليه السلام به عنوان امام در امر هدايت دينى و سياسى مردم امرى الهى، و وصيت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در روز غدیر خم به آن امرى قطعى و متواتر است.
اما برخى از مورخان در ثبت و ضبط گزارش هاى جزئى اين واقعه اهتمام داشته، و برخى به صورت كلى آن را ثبت نموده اند. از اين رو اهمیت دارد تا براى تبيين دقيق تر، به جزئيات اين مسئله پرداخته شود.
در اينجا تلاش بر آن است تا با ملاحظه شواهد و قرائن و با شيوه توصيفى و تحليلى، جمعيت حاضر در غدير خم از نگاه فريقين بررسى شود.
با توجه به متواتر بودن روایت غدير خم، متكلمان، محدثان و مورخان شيعه و سنى از زواياى مختلفى از جمله:
زمان و مكان غدير خم، علت انتخاب مكان غدير، عبارت ها و كلماتى كه در سخنرانى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده و جريان هايى كه در آن اتفاق افتاده به نوعى مورد كاوش قرار گرفته اند.
اما از مباحثى كه كمتر به آن توجه شده و بدون بررسى و تحليل تاريخى از آن سخن به ميان آمده «تعداد جمعيت حاضر در غدير» است.
مى توان گفت علت عدم پرداختن به اين مسئله در كم اهميت بودن موضوع براى آنان بوده است، زيرا اهميت براى آنان در اصل موضوع غدير خم است و تعداد جمعيت در اين رويداد مهم دخالتى ندارد.
اما در اينجا تلاش بر آن است تا بر اساس گزارش هاى موجود، به بررسى روايى و تاريخى جمعيت غدير خم، با توجه به منابع كهن به صورتى تحليلى و توصيفى پرداخته شود، تا فوايد جزئى اين موضوع روشن شود.
پيش فرض اين مبحث بر اين است كه رواياتِ بيانگر كم بودن جمعيت داراى ضعف سندى و محتوايى بوده، و روايات هفتاد يا نود هزار نفر درست باشد، و امكان دارد در اين صورت تصحيف بين عدد سبعين الف (هفتاد هزار) و تسعين الف (نود هزار) رخ داده است:
با اين مقدمه چند نكته را يادآور مى شويم:
واقعه غدير خم
رويداد تاريخى غدير خم بر اساس گزارش منابع فريقين در هجدهم ذى الحجه سال دهم هجرت[۲] در روز يكشنبه [۳]رخ داده است. ابن اثير به نقل يكى از شاهدان عينى غدير خم، زمان اين اجتماع بزرگ را بعد از نماز ظهر گزارش كرده است. طى اين گزارش ابوالطفيل مى گويد: در حجةالوداع همراه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله بوديم كه هنگام ظهر دستور داد مكانى را براى نماز مهيا كنيم و خارها را جمع كنيم. بعد از آن نماز خوانديم، و پيامبرصلى الله عليه وآله بعد از نماز دست على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت و فرمود: من كنت مولاه فهذا على عليه السلام مولاه.[۴] و در آن روز گرما طاقت فرسا بود.[۵]
درباره مكان غدير خم ياقوت حموى در «معجم البلدان» مى نويسد: غدير از «غدر» به معناى فريب گرفته شده است، زيرا غدير جايى است كه انسان از كنار آن عبور مى كند و آبى در آنجا مى بيند. اما وقتى نزد آن مى رود آن را خشك و بى آب مى يابد و از تشنگى مى ميرد؛ كه منظور همان سراب است كه به اين مسئله انسان را فريب مى دهد.[۶]
وى همچنين «خمّ» را نام چاهى از بنى مره ذكر كرده است. نيز نقلى از زمخشرى دارد كه خمّ نام مردى بوده است.[۷] او همچنين درباره منطقه جغرافيايى غدير خم مى نويسد: و غدير خمّ: بين مكة و المدينة، بينه و بين الجحفة ميلان[۸]: غدير خم بين مكه و مدينه است، و تا جحفه دو مايل فاصله دارد. طبرسى نيز روايتى دارد كه طبق آن غدير در سه مايل قبل از جحفه واقع شده است.[۹]
ابن جوزى فاصله غدير تا جحفه را يك مايل قبل گزارش كرده است.[۱۰]اين در حالى است كه سيد بن طاووس مى نويسد: مردم در جحفه توقف نمودند.[۱۱] محقق كتاب «الغارات» در معرفى جحفه مى نويسد: جحفه روستاى بزرگى بوده كه در مسير مدينه به مكه واقع است، و فاصله آن از مكه چهار منزل است. جحفه محل ميقات اهل مصر و شام بود، اگر به مدينه نروند. فاصله جحفه تا مدينه شش منزل، و فاصله جحفه تا غدير دو مايل است.[۱۲] بر اساس مشاهده هاى اخير و بازديد از مكان غدير، روشن شده است كه فاصله مكه تا جحفه با جاده كنونى حدود ۱۸۰ كيلومتر است.[۱۳]
نكته پايانى در اين بخش اين است كه چرا پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله غدير را انتخاب نمود. در پاسخ اين پرسش دو احتمال وجود دارد: احتمال اول اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله از سوى خداوند مأمور بوده كه در اينجا رسالت خود را ابلاغ نمايد. به عبارت ديگر: اين مكان از سوى خداوند انتخاب شده است. احتمال دوم آنكه غدير محل تقسيم راه ها و به اصطلاح «مفترق الطرق» و به اصطلاح امروزى چند راهى بوده است، و مسافران هر منطقه اى از اينجا راه خود را جدا نموده و به شهر خود مى رفتند.[۱۴]
مقدمات آخرين سفر
قبل از بررسى روايات مربوط به تعداد جمعيت غدير خم، پرداختن به نكاتى مهم درباره مقدمات آخرين سفر پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله لازم است. باور شيعيان بر اساس شواهد تاريخى و روايى بر آن است كه امامت ادامه راه رسالت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله است. اين باور دينى ريشه در استدلال عقلى و نقلى دارد. چنانكه شيخ مفيد از متكلمان برجسته جهان شيعه در اين باره مى نويسد: امامت يكى از مسائل اساسى و ضرورى شيعه به شمار مى رود.[۱۵]
ائمه اطهارعليهم السلام جانشين انبياءعليهم السلام در تنفيذ احكام و اقامه حدود و حفظ شريعت و مربى تربيت مردم هستند. آنها معصوم هستند، همانند انبياءعليهم السلام.[۱۶] اجراى حدود الهى بر عهده سلطان اسلام است كه از جانب خداى متعال نصب شده، و آنان عبارتند از: امامان هدايت گر از آل محمدعليهم السلام.[۱۷]
با اين تعاريف از مقام امامت، امام عليه السلام نه تنها رئيس ادارى، قضايى و نظامى امت است، بلكه معلم و مربى مردم در امور تربيتى نيز هست.
در آخرين سفر، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله مأموريت داشت تا رسالت خود را بر اساس وحى الهى به انجام برساند. انجام اين كار مهم نيز نياز به فراهم شدن مقدماتى داشت. از همه مهمتر حضور جمعيت براى اعلام اين امر خطير است. با نبودن جمعيت بيان مسئله مهم امامت در مكان غدير از اهميتى برخوردار نيست، زيرا رسول اكرم صلى الله عليه وآله مى توانست همين امر مهم را در مدينه يا مكه نيز با حضور برخى صحابى انجام دهد و حجت بر خواص تمام كند. اما پرسش اين است كه آيا حجت بر ديگران نيز تمام مى شود؟ آيا مردم كه در ديگر امور سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله را زمين گذاشته و عمل نكردند، سخنان خواص را عمل مى كردند؟
به نظر مى رسد با توجه به اهميت موضوع، بايد به اين مهم پرداخت كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نيز تلاش داشتند امر اعلام ولايت امام على عليه السلام را علنى كنند، تا حجت بر مردم از عوام و خواص تمام باشد. بر اين اساس به اقداماتى همت گماشتند، كه به موارد ذيل مى توان اشاره نمود:
الف) تشكيل قدرت اسلام
با توجه به كثرت مشركان در جزيرةالعرب، وضعيت فكرى بيشتر قبائل عرب بر محور انديشه هاى غلط جاهلى و معيارهاى قومى و نژادى و بستگى خونى، نظام سياسى مبتنى بر سن و شيخوخيت بود. در ميان اين طوائف، طايفه قريش در محدوده مكه با اعمال اين انديشه موجب گمراهى بيشتر مردم مناطق نيز مى شد. در اين دوران جريان شرك به دنبال توسعه منافع و منابع انسانى و مالى بود. آنان از شمال و جنوب و شرق و غرب جزيرةالعرب به ارتباطات تجارى و سياسى مىپرداختند. در اين روند، طوايف مسير خود را به همراهى فرا مى خواندند، و هر كس همكارى مى كرد از عنايات آنان برخوردار مى شد، و در غير اين صورت حق ورود به مكه را پيدا نمى كرد.
با آمدن دين اسلام بر محوريت توحيد و خداپرستى به جاى بت پرستى و رهبرى و سرپرستى مردم توسط انبياءعليهم السلام و به كار گرفتن قوانين الهى، رفتار مشركان با اسلام و رسول خداصلى الله عليه وآله به گونه اى ديگر شد. مشركان قريش با توجه به سرورى كه داشتند، توانستند قبل از اسلام در مقابل تمامى جريان هاى فكرى و سياسى اقتدار خود را نشان دهند.
گر چه در جزيرةالعرب اديان الهى همانند حنفا و يهود و مسيحيت وجود داشت، و اين اديان اعتقاد به توحيد، نبوت و معاد داشتند، اما چون متولى اقامه حدود الهى در ميان آنان نبود؛ و به عبارت ديگر كسى توان تشكيل حكومت و قدرت بر اساس دين خدا را نداشت، مشركان توانسته بودند بر منطقه تسلط يابند. با آمدن دين مبين اسلام كه ماهيت آن نيز توحيد و نبوت و معاد بود، رفتار قريش با رسول خداصلى الله عليه وآله دگرگون شد.
علت عمده آن فهميدن هدف اسلام و پيامبرصلى الله عليه وآله بود كه مى خواست ريشه بت پرستى را بخشكاند و منابع اربابى آنها را به خطر اندازد، و آنان مى دانستند كه عمده تلاش رسول خداصلى الله عليه وآله تشكيل حكومت دينى براى اجراى حدود الهى، و در نتيجه تبيين قدرت اسلام و كوتاه شدن دست مشركان از منافع دنيوى است.
تا زمانى كه سرورى با مشركان و به ويژه قريش بود، مردم از ترس مشركان كمتر به اسلام گرايش پيدا مى كردند. اما بعد از فتح مكه، با ريخته شدن ترس مردم و حاكميت قوانين الهى، گرايش مردم به اسلام و روانه شدن به سوى مدينه افزايش پيدا كرد. بنابراين، با توجه به تشكيل قدرت اسلام، جمعيت مدينه نيز افزايش مى يافت.
مؤيد اين سخن حضور قبائل مختلف و نمايندگان آنان در مدينه به محضر رسول خداصلى الله عليه وآله است. در حالى كه قبل از فتح مكه جريان مراجعه مردم به پيامبرصلى الله عليه وآله در مدينه ثبت نشده است. به عنوان مثال، مىتوان به ورود طايفه نخع اشاره كرد. بنا بر گزارش ابن سعد، نمايندگان نخع آخرين گروهى بودند كه در نيمه محرم سال يازدهم هجرى با سرپرستى زرارة بن عمرو به حضور رسول خداصلى الله عليه وآله در مدينه رسيدند و در دارالضيافه ساكن شدند. آنان دويست نفر بودند كه پيشتر با معاذ بن جبل در يمن بيعت كرده و مسلمان شدند.[۱۸]
شاهد ديگر جمعيت حاضر در آخرين جهاد حضرت است. گر چه در آغاز حكومت اسلامى سپاه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در مدينه از كمى جمعيت برخوردار بود، اما رفته رفته با گسترش اسلام و فتح مكه جمعيت حاضر در سپاه نيز گسترش پيدا مى كرد. چنانكه در جريان فتح مكه ده هزار نفر[۱۹] و طبق نقل ديگرى دوازده هزار نفر[۲۰] از مسلمانان همراه پيامبرصلى الله عليه وآله بودند.
آخرين غزوه اى كه در زمان حيات رسول خداصلى الله عليه وآله روى داد و حضرت شخصاً در آن شركت داشتند غزوه تبوك بود، كه در ماه رجب سال نهم هجرى رخ داد. در اين جنگ، سپاه اسلام همانند ديگر جهادها از مردمان مدينه و طوايف اطراف تشكيل مى شد.
كمترين رقمى كه براى جمعيت سپاه اسلام در اين جنگ ذكر كرده اند سى هزار نفر است [۲۱]، و گرنه آمار سپاه اسلام را هفتاد هزار[۲۲]، يك صد هزار[۲۳]، بدون حساب حاضرين در شهر مدينه هم نقل كرده اند.
نكته قابل توجه در اين بخش، عدم نياز به حضور كودكان، نوجوان، و زنان در جنگ هاست، و حضور چند بچه يا تعدادى زن در برخى از جنگ ها به معناى همراهى تمامى زنان و فرزندان در جنگ نيست. چنانكه بلاذرى در «انساب الاشراف» در جريان جنگ تبوك، اشاره به عدم حضور كودكان و زنان در اين جنگ دارد.[۲۴] بنابراين نبايد وضعيت غدير خم را همانند جنگ در نظر گرفت.
همچنين مى توان گفت: بعد از اين فتح، امكان حضور جمعيت مكه و مناطق فتح شده اى براى سكونت در مدينه و اطراف آن خارج از ذهن نيست.
اضافه بر اين، از جنگ تبوك تا حجةالوداع اندكى بيش از يك سال مى گذرد، و طى اين مدت نمايندگان قبائل متعددى نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمده و اسلام را پذيرفته و اعلام وفادارى كردند. بنابراين مى توان جمعيت اين قبائل را نيز بايد بر آمار جمعيت مسلمانان افزود.
اكنون با توجه به شواهد و قرائن، وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله در سال نهم هجرى مى تواند سى يا هفتاد هزار نفر مرد جنگى را از مدينه و اطراف آن براى شركت در جنگ بسيج كند، با اينكه در جنگ خطر كشته شدن، اسير شدن و زخمى شدن هم وجود داشته، چرا يك سال بعد پيامبرصلى الله عليه وآله نتواند يك صد هزار نفر در جريان حجةالوداع بسيج نموده و همراه داشته باشد؟
در حالى كه قدرت پيامبرصلى الله عليه وآله بيشتر شده و جمعيت مسلمانان نيز با سرعت شگفت آورى افزايش يافته و قبائل متعددى به اسلام روى آورده اند. حتى اين بار زنان و كودكان و نوجوانان و افراد كهنسال نيز شركت دارند، و سفر نيز يك سفر پرجاذبه عبادى و معنوى است، و هيچ خطرى هم در آن كسى را تهديد نمى كند.
بنابراين با توجه به مطالبى كه گفته شد، هيچ يك از آمارهايى كه مورخان براى حاضران در غدير ذكر كرده اند مبالغه آميز و به دور از واقع نخواهد بود. به خصوص كه هيچ مانع بازدارنده اى هم وجود نداشته تا از حضور مسلمانان در حجةالوداع جلوگيرى كند.
ب) فراخوانى مردم به حجةالوداع
رسول خداصلى الله عليه وآله پيش از آغاز سفر حج در سال دهم هجرى نامه ها و نمايندگانى به اقصى نقاط سرزمين هاى اسلامى فرستاد، و از تمام مسلمانان خواستند تا هر كس توان شركت در مراسم حج را دارد در اين مراسم باشكوه شركت كند.
اين فراخوان عمومى موجب شد تا جمع زيادى از مردم مسلمان از نقاط مختلف سرزمين هاى اسلامى خود را به مدينه و يا مكه برسانند.
حضرت در اين سفر حتى خانواده خود را همراه داشت.[۲۵]چنانكه امام على عليه السلام نيز از اين مأموريت مستثنى نبود، زيرا ايشان به امر رسول خداصلى الله عليه وآله براى هدايت مردم يمن به آنجا سفر كرده بود[۲۶]، و با انجام مأموريت خود را از يمن به مكه رساند.[۲۷]
همچنين برخى منابع گزارش دعوت رسول خداصلى الله عليه وآله از مردم براى حضور در اين سفر را آورده اند. چنانكه كلينى به نقل از امام صادق عليه السلام مى نويسد: رسول خداصلى الله عليه وآله از حج سخن گفت، و به هر كس كه مى توانست از كسانى كه تا آن روز اسلام را پذيرفته بودند نامه نوشت كه رسول خداصلى الله عليه وآله تصميم دارد حج به جا آورد، و آنان را از اين امر مهم با خبر ساخت تا هر كس توان انجام حج را دارد در اين سفر شركت كند. در پى اعلام پيامبرصلى الله عليه وآله، مردم به سوى مكه روى آوردند تا مراسم حج را با حضور پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله برگزار كنند. [۲۸]
شيخ مفيد نيز در «الارشاد» مى نويسد: رسول خداصلى الله عليه وآله اراده به جاى آوردن حج و انجام آنچه خداى تعالى بر او فرض كرده بود را نمود، و براى به جاى آوردن حج در ميان مردم اعلام فرمود و همگى را به حج دعوت كرد. اين دعوت به دور دستترين سرزمين ها رسيد. پس مردم آماده رفتن به حج شدند، و از اطراف و حوالى و نزديكى هاى مدينه به مدينه آمدند و خود را مهياى حج در ركاب حضرتش نمودند.[۲۹]
اكنون قابل ذكر است كه با توجه به اين فراخوانى، بايد جمعيت قابل توجهى از شهر مدينه و اطراف مدينه در اين سفر حضور داشته باشند. برخى از منابع فريقين نيز به تبع اين فراخوانى، خروج جمعيت به همراه رسول خداصلى الله عليه وآله را به گونه هاى مختلف نقل كرده اند: برخى شمار آنان را ۷۰۰۰۰ نفر[۳۰]، عده اى ۹۰۰۰۰ نفر[۳۱]، برخى ۱۱۴۰۰۰ نفر دانسته [۳۲]و برخى هم عدد ۱۲۰۰۰۰ و ۱۲۴۰۰۰ و بيشتر را آورده اند.[۳۳]
مى توان گفت: يكى از دلايل ذكر اين تعداد از جمعيت عظيم، وضعيت قومى و قبيلگى جزيرةالعرب بوده است، و علاوه بر آن قدرت پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله بر جزيرة العرب با دعوت مردم به فطريات و اخلاق باعث رشد فزاينده جمعيت شهرى نيز مى گردد.
ج) حضور زنان، كودكان و كهنسالان
علاوه بر حضور مردان، سه گروه ديگر نيز از مردم جامعه آن روز در مراسم حجةالوداع حضور فعال داشتند. اينان عبارتاند از: زنان، كودكان و نوجوانان و افراد كهنسال.
پس از توصيه رسول خداصلى الله عليه وآله به شركت مردم در اين مراسم، شدت اشتياق براى شركت در اين مراسم به قدرى بود كه كودكان و نوجوانان، افراد كهنسال و زنان و حتى برخى از زنان باردار در اين مراسم معنوى شركت كردند.
آنان بعد از شركت در حج، در مكان غدير نيز با ولايت امام على عليه السلام بيعت كردند. اسماء بنت عميس همسر ابوبكر از جمله زنان باردارى بود كه در اين سفر حضور داشت، و در ذوالحليفه وضع حمل كرده و محمد بن ابوبكر را به دنيا آورد.[۳۴] ابوالطفيل عامر بن واثله نيز در جنگ احد متولد شده، و در حجةالوداع هشت ساله بود.[۳۵]
روايات جمعيت غدير خم
غدير خم به عنوان بستر معرفى امامت براى تبيين قدرت و اساس شيعه با ولايت امام على و يازده نفر امام از نسل آن حضرت عليهم السلام امرى متواتر است. در اين جريان، مردم حاضر در غدير بر سر ولايت با امام على عليه السلام بيعت كرده و به او تبريك گفتند. اكنون مى توان گفت: با قطعى بودن خبر ولايت، وجود جمعيت قابل توجه حاضر در غدير خم از اهميت ويژه اى برخوردار است، زيرا بر پايه براهين عقلى و نقلى، غدير اتمام حجت و اعلام ولايت است.
شواهد تاريخى پيشين بر پايه موضوعات: تشكيل قدرت اسلام در مدينه و نابودى قدرت مشركان قريش، حضور حداكثرى جمعيت مسلمانان در جهاد بدون حضور زنان و كودكان، فراخوانى مردم به آخرين حج با حضور رسول خداصلى الله عليه وآله و حضور زنان و كودكان در مدينه، از جمله شواهدى هستند كه دلالت بر زيادى جمعيت حاضر در غدير خم دارند. بنابراين و با توجه به اين مقدمات، به سراغ بررسى روايات موجود درباره تعداد جمعيت شركت كننده در غدير خم رفته و مورد بررسى و تحليل قرار مى دهيم:
الف) هزار و سيصد نفر
روايتى از امام باقرعليه السلام نقل شده كه طبق آن پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير در حضور ۱۳۰۰ نفر جمله «من كنت مولاه فهذا على عليه السلام مولاه» را مطرح فرمود. [۳۶] اين روايت را مجلسى نيز آورده است.[۳۷]
در تفسير فرات كوفى نيز روايتى از عمار چنين نقل شده است: در مجلس ابن عباس بوديم و او سخنرانى مى كرد، كه ابوذر بلند شد و گفت: اى مردم، آيا مى دانيد پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: راستگوتر از ابوذر نيست؟ همه گفتند: آرى. ابوذر گفت: پس بدانيد پيامبرصلى الله عليه وآله روز غدير كه ۱۳۰۰ مرد بوديم... ، فرمود: هر كس من مولاى اويم پس على عليه السلام مولاى او است. خدايا هر كس على عليه السلام را يارى كند يارى اش كن، و هر كس با او دشمنى كند دشمنش باش. در اين هنگام مردى بلند شد و گفت: مبارك باد بر تو اى پسر ابى طالب.[۳۸]
نقد و بررسى
روايت ابن شهرآشوب از امام باقرعليه السلام روايتى مرسل است و به عبارت ديگر سلسله سندى براى آن ذكر نشده است. روايت دوم نيز تنها خبرى است كه در تفسير فرات كوفى آمده است و سند آن به امام معصوم نمى رسد.
در مجموع مى توان گفت: علاوه بر ضعف سند اين دو روايت، با توجه به فراخوانى رسول خداصلى الله عليه وآله از مردم براى حضور در سفر معنوى حج و جمعيت مدينه و اطراف آن و تعداد جمعيت سپاه اسلام در آن زمان، اين قول قابل پذيرش نيست.
همچنين قابل ذكر است كه روايت دوم داراى اضطراب در محتوا مى باشد. در اين روايت ابوذر براى اثبات حقانيت سخنش ابتدا به اثبات صادق بودن خود مى پردازد، و بعد به بيان كميت جمعيت مى پردازد. و حال آنكه دفاع از خود زمانى صحيح است كه مورد اتهام واقع شده باشد، و در اينجا اتهامى وجود ندارد.
علاوه بر اين نكته، بايد افزود كه روايت اول به نقل از امام باقرعليه السلام مى باشد، و حال آنكه روايت دوم به نقل از جناب عمار است. طبق قاعده، امام باقرعليه السلام تعداد جمعيت را بايد از عمار و سخنان ابوذر نقل كند، اما آن حضرت هيچ كدام از اين دور راوى را در استنادش نياورده است، و مرسل بودن روايت اول هم ثابت شد.[۳۹]
ب) ده هزار نفر
دسته ديگرى از روايات تعداد جمعيت غدير را ده هزار نفر را گزارش كرده اند. چنانچه ابن شهرآشوب در مناقب و عياشى ذيل آيه۶۷سوره مائده از امام صادق عليه السلام نقل مى كنند كه فرمود: من تعجب مى كنم از اينكه مدعى با آوردن دو شاهد حقش را مى گيرد، اما على بن ابى طالب عليه السلام با ده هزار شاهد حقش ضايع شد.
امام عليه السلام ادامه مى دهد: پيامبرصلى الله عليه وآله از مدينه خارج شد در حالى كه پنج هزار نفر از مدينه همراه حضرت بودند، و پنج هزار نفر هم از مكه پيامبرصلى الله عليه وآله را مشايعت كردند.[۴۰]
نقد و بررسى
اين روايت مرسل است و در سند آن تنها عمر بن يزيد قرار دارد. علاوه بر اين، اشكالات ديگرى بر اين گزارش وارد است. در اين روايات اشاره به حضور پنج هزار نفر از مدينه شده است، و به حضور مردم اطراف و اكناف آن و دعوت پيامبرصلى الله عليه وآله نسبت به حضور آنان براى حج اشاره اى نشده است.
در ادامه روايت مذكور اشاره به حضور پنج هزار نفر از مردم مكه نيز شده است. در حالى كه در گزارش جمعيت هزار و سيصد نفرى به اين موضوع هيچ اشاره اى نشده بود.
همچنين قابل ذكر است:
اولاً: هيچ امرى از سوى رسول خداصلى الله عليه وآله مبنى بر لزوم مشايعت مردم مكه در منابع ثبت نشده است، و دليل عدم حضور آنان امر الهى به حضور حاجيان در مكان غدير است كه پيامبرصلى الله عليه وآله حجاج جلو كاروان را امر به بازگشت كرد و منتظر حجاج عقب مانده شد.
ثانياً: فاصله مكه تا جحفه فاصله بسيارى است، و بر فرض كه مردم قصد بدرقه رسول خداصلى الله عليه وآله را داشته اند، مشايعت كردن تا حدود ۱۸۰ كيلومتر براى آنان بسيار بعيد است. همچنين اگر قرار باشد جمعيتى را به اين مقدار اضافه كنيم، بايد جمعيت همراه امام على عليه السلام را كه از يمن به حج آمده بودند و قصد بازگشت به مدينه را داشتند را يادآورى مى كرد. در حالى كه هيچ اشاره اى به اين جمعيت نشده است، و اين براى يك راوى كه همه چيز را ثبت مى كند اشكال بزرگى است.
شيخ حر عاملى نيز در روايتى قول ده هزار نفر را آورده است. وى مى افزايد: چه بسا اين ده هزار نفر همه از مدينه بوده اند.[۴۱] يعنى ايشان هم جمعيت ده هزار نفرى غدير را نمى پذيرد، بلكه جمعيت مردم مدينه را اين مقدار حدس زده است. بنابراين مى توان گفت: اين روايت با بر طرف شدن ضعف سند و محتواى آن، تنها مى تواند جمعيت اهل مدينه كه در غدير حاضرند و يا با پيامبرصلى الله عليه وآله از مدينه خارج شده اند را ثابت كند.
بنا به آنچه در موسوعه تاريخ اسلام آمده، در صورت پذيرش اين خبر مى توان گفت: اين خبر شايد در صدد بيان جمعيت اصحابى از مدينه و مكه است كه مى شناختند.[۴۲]
ج) دوازده هزار نفر
عياشى در روايت ديگرى ذيل آيه ۵۵ سوره مائده، به نقل از صفوان جمال از امام صادق عليه السلام تعداد جمعيت حاضر در غدير را دوازده هزار نفر نقل مى كند. در اين صورت امام عليه السلام فرمودند: با آنكه جمعيت حاضر در غدير دوازده هزار نفر بودند، ولى اميرالمؤمنين عليه السلام نتوانست حق خود را بگيرد. در حالى كه يك شخص با دو شاهد مى تواند حق خود را پس بگيرد.[۴۳]
نقد و بررسى
اين روايت نيز مرسله است. در اين روايت كه محتواى آن با روايت ده هزار نفرى يكى است، اشاره به جمعيت دوازده هزار نفر در روز غدير شده است. بنابراين، با وجود اختلاف تعداد جمعيت مواجه هستيم. در اين تعارض بايد سراغ قرائن رفت، و ما هيچ قرينه اى نداريم. نكته ديگر اينكه اين روايت به نقل از صفوان جمال است و از عمر بن يزيد نقل نشده است. از اين جهت روشن است كه اختلاف هم در محتوى و هم در سند وجود دارد. لذا مى توان گفت ايراد گزارش قبلى در اينجا نيز وارد است.
د) هفده هزار نفر
سبزوارى در كتاب «جامع الاخبار» طبق نقلى جمعيت حاضر در غدير را هفده هزار نفر دانسته است. وى مى نويسد: به نقل از محمد بن سنان از زراره كه گفت: شنيدم امام صادق عليه السلام فرمود: هنگامى كه رسول خداصلى الله عليه وآله در حجةالوداع از مدينه به سمت مكه خارج شد و تصميم به بازگشت داشت - در خبر ديگرى آمده است: هنگام خروج رسول خداصلى الله عليه وآله از مكه - دوازده هزار نفر از يمن و پنج هزار از مردم مدينه وى را همراهى مى كردند.[۴۴]
نقد و بررسى
در نقد و بررسى روايت عياشى درباره حضور مردم مكه در غدير خم گفته شد كه آمدن اهل مكه تا غدير دليلى ندارد. از طرفى، از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله امرى بر حضور آنان اعلام نشده بود كه ايشان را تا غدير همراهى كنند. اين نقد به طريق اولى بر حضور يمنى ها نيز وارد است، زيرا يمنى ها مى بايست به طرف جنوب مكه حركت كنند تا به يمن برسند. بر فرض پذيرش حضور يمنى ها در غدير، تنها مى توان جمعيت همراه امام على عليه السلام از يمن را پذيرفت.
نيز قابل ذكر است كه اين روايت در تعارض با روايات ديگر در تعداد جمعيت است. و با توجه به برخى اخبار همانند ابن كثير در «البداية و النهاية» و برخى ديگر از منابع اهل سنت كه جمعيت حاضر در حج از زنان و مردان و صحابه همراه رسول خداصلى الله عليه وآله را چهل هزار نفر نقل كرده اند[۴۵]، مى توان گفت: جمعيت غدير خم قابل توجه بوده است، و اعداد زير چهل هزار قابل پذيرش نيستند.
هـ) شصت هزار نفر
ابن جبر در كتاب «نهج الايمان» مى نويسد: روايت شده است كه در روز غدير خم براى امام على عليه السلام شصت هزار شاهد وجود داشت.[۴۶]
نقد و بررسى
ابن جبر - كه از نويسندگان قرن هفتم هجرى است - دو نقل درباره جمعيت غدير خم دارد. ابتدا بدون ذكر سند مى نويسد: روايت شده كه جمعيت غدير شصت هزار نفر بوده، و نقل ديگرى مى گويد: هشتاد و شش هزار هم نقل شده است.[۴۷] اين قول چندان پذيرفتنى نيست، زيرا روايت ايشان به هيچ منبع يا شخصى منسوب نيست، و به عبارت ديگرى سندى براى آن نقل نشده و قابل پذيرش نيست.
و) هفتاد هزار نفر
امام باقرعليه السلام در روايت ديگرى تعداد جمعيت غدير را هفتاد هزار نفر نقل مى فرمايد. فتّال نيشابورى و طبرسى اين روايت را با ذكر تمامى اسناد چنين نقل كرده اند: رسول خداصلى الله عليه وآله همراه هفتاد هزار نفر از اهالى مدينه و اطراف آن عازم مكه شده و از مدينه خارج شدند، و همه جماعت مسلمان در طول اين سفر قدم به قدم از تمام اعمال آن حضرت پيروى مى كردند.[۴۸]
ابوالفرج حلبى شافعى نيز در گزارش يكى از اقوال موجود درباره جمعيت همراه پيامبرصلى الله عليه وآله در آخرين حج را هفتاد هزار نقل كرده است. وى مى نويسد: اين جمعيت با توجه به منع حضور برخى به خاطر بيمارى وبا از حضور در حج بود.[۴۹]
نقد و بررسى
در اين روايت اشاره به حركت هفتاد هزار نفر از مردم مدينه و اطراف آن به مكه و حضور در غدير خم شده است. اين روايت مؤيد هم دارد. از جمله مى توان به دعوت پيامبرصلى الله عليه وآله از مردم اطراف و اكناف مدينه براى حضور زنان و كودكان اشاره كرد. علاوه بر آن، قابل ذكر است كه برخى از عالمان شيعه نيز با پذيرش شيعه اين خبر به نقل آن اهتمام ورزيده اند و در صحت اين خبر ترديد نكرده اند.[۵۰]
همچنين يكى از اسانيد اين روايت محمد بن موسى همدانى است، كه بنا به گفته نجاشى كتابى در ردّ غلوّ و غاليان دارد.[۵۱] بنابراين مى توان گفت: با توجه به داشتن سند و مؤيدات ديگر، حضور اين تعداد از جمعيت در غدير خم طبيعى به نظر مى رسد.
ز) هشتاد و شش هزار نفر
در نقل ديگرى كه از ابن جبر در كتاب «نهج الايمان» دارد، علاوه بر بيان حضور شصت هزار نفر در غدير خم، هشتاد و شش هزار شاهد هم ذكر گرديده است. اين به درستى نشان مى دهد كه جمعيت حاضر از راه هاى دور و نزديك بوده اند.[۵۲]
نقد و بررسى
همانگونه كه گذشت، ابن جبر دو نقل شصت هزار نفر و هشتاد و شش هزار نفر دارد، كه هر دو پذيرفته نيست. زيرا هم سنديت ندارند، و هم با اقوال قبلى در تعارض اند. اما مى توان گفت: او با نقل اين گزارش، عملاً روايت هفتاد هزار را قبول دارد، زيرا اگر قبول نداشت به نقد آن مى پرداخت. بنابراين سخن او در بيش از آن است، زيرا مى گويد كه علت اين كثرت جمعيت حضور مردم از نقاط مختلف است.
ح) نود هزار نفر
عبدالملک عاصمى شافعى - از نويسندگان اهل سنت - مى نويسد: پيامبرصلى الله عليه وآله براى حجةالوداع از مدينه خارج شد، در حالى كه نود هزار يا صد و چهارده هزار نفر همراه وى بودند.[۵۳] حلبى شافعى در «السيرة الحلبية»[۵۴] و علامه امينى نيز در «الغدير» به حضور اين مقدار از جمعيت در غدير خم به عنوان قول مشهور اشاره مى كنند.[۵۵]
نقد و بررسى
اگر چه اين گزارش قول قبل است و سندى براى آن نقل نشده است و تنها ضعف آن همين است، ولى اين گزارش مؤيداتى چون حضور مردم مدينه و اطراف آن را - كه خود راوى به آن اشاره كرده - دارد.
مى توان گفت: با توجه به اعتبار گزارش هفتاد هزار نفر و شهرت قول نود هزار نفر براى اهل سنت و علامه امينى - كه تحقيقات زيادى را در الغدير انجام داده است - تصحيف رخ داده باشد؛ به اين صورت كه عبارت سبعين و تسعين داراى سبک نوشتارى يكسانى هستند و در نقطه گذارى عبارت و معنى متفاوت مى شود. بنابراين روايت نود هزار درست است، و مرحوم طبرسى به جاى تسعين عبارت سبعين را نگارش كرده است.
ط) يک صد و چهارده هزار نفر
قول ديگر از عاصمى شافعى - چنانكه گفته شد - يك صد و چهارده هزار نفر است.[۵۶]علامه امينى نيز در «الغدير» قول مشهور ديگر را همين تعداد مى داند.[۵۷] حلبى شافعى نيز همين قول را ذكر كرده است.[۵۸]
نقد و بررسى
گر چه نام كسى در سند اين گزارش نيامده است و به كسى منتسب نيست، اما به ذكر جمعيت همراه پيامبرصلى الله عليه وآله از مدينه تأكيد دارد. از آنجا كه اين نويسندگان در ميان تمامى اقوال جمعيت حاضر در غدير اين چند قول را نقل كرده اند، مى توان گفت: دليل اين پذيرش از سوى آنان توجه رسول خداصلى الله عليه وآله به حضور حداكثرى مردم است. زيرا اين نويسندگان اشاره مى كنند كه حتى با وجود نيامدن برخى، تعداد زيادى به حج رفتند. بنابراين به نظر آنان اين قول قابل ذكر و مورد توجه است، زيرا اگر اين تعداد جمعيت حضور نداشت، به يقين اهل سنت نسبت به بيان آن اهتمام مى ورزيدند.
لازم به ذكر است كه اين روايت با رواياتى كه تعداد جمعيت را كم ذكر مى كند در تعارض است. اما مؤيداتى همانند هفتاد هزار و نود هزار را دارد.
ى) يک صد و بيست هزار نفر
گزارش ديگر درباره جمعيت غدير خم، حضور جمعيت يك صد و بيست هزار نفر است. از جمله اين قائلان ابن جوزى در «تذكرة الخواص»[۵۹] و علامه امينى در «الغدير»[۶۰][۶۰] هستند.
نقد و بررسى
اين گزارش بدون ذكر سند و منبع براى آن نقل شده است. نيز قابل ذكر است كه علامه امينى ابتدا به جمعيت نود هزار اشاره مى كند، و سپس قول ديگر را كه يكصد و بيست هزار است نقل مى كند. بنابراين در انتخاب يكى از اين دو خبر بايد سراغ مؤيد رفت. خبر نود هزار از آنجا كه شواهدى دارد و امكان تصحيف آن با هفتاد هزار وجود دارد به پذيرش نزديكتر است.
جمع بندى
غدير خم و اعلام ولايت امام على عليه السلام از سوى رسول خداصلى الله عليه وآله خبرى متواتر است، و هدف عمده رسول خداصلى الله عليه وآله از آخرين حج اتمام و اكمال دین با بيان امر امامت بود. براى اين امر مهم لازم بود تا جمعيت قابل توجهى در آن حضور يابند. دليل بر اين سخن دعوت ايشان از مردم اطراف و اكناف مدينه براى رفتن به حج بود. با محوريت قدرت نبوى و فراگيرى اسلام و نابودى شرك و قدرت قريش.
گرايش مردم به اسلام و حضور در مدينه و يا ارتباط با مركز قدرت، باعث كثرت جمعيت نومسلمانان شده بود. بنابراين طبيعى مى نمايد كه جمعيت مسلمانان از آمار اوليه حاضرين در جهادها بيشتر شود.
حضور زنان و كودكان و كهنسالان در غدير خم نيز از يك واقعيت تاريخى برخودار است كه مؤيدى است براى اثبات كثرت و جمعيت حاضر در غدير خم، زيرا در اين سفر ممنوعيتى براى حضور آنان وجود نداشت. با سنجش رواياتى كه جمعيت حاضر در غدير را كم نقل كرده اند مى توان گفت: اين اخبار بدون در نظر گرفتن جمعيت آمارى اسلام و مردم مدينه نقل شده، و علاوه بر آنكه ضعف سند و محتوى دارند از حجيت عقلى هم برخوردار نيستند.
نكته قابل توجه ديگر درباره جمعيت غدير اين است كه تعداد كسانى كه با رسول خداصلى الله عليه وآله از مدينه عازم مكه بودند بايد كمتر از جمعيت غدير باشد، زيرا در هنگام حضور رسول خداصلى الله عليه وآله در مكه، امام على عليه السلام و همراهان ايشان - كه از يمن عازم حج بودند - در بازگشت همراه كاروان رسول خداصلى الله عليه وآله به سوى مدينه حركت كردند. همچنين كاروان هايى كه در بين راه از رسول خداصلى الله عليه وآله جدا مى شدند مورد حساب قرار نگرفته اند. بنابراين تعداد جمعيت بيشتر از تعداد جمعيت عازم از مدينه است.
بايد افزود: گر چه دليلى بر حضور مردم مكه و يمن براى حضور در غدير وجود ندارد، اما بعيد نيست كه برخى خواسته باشند با توجه به قدرت معنوى و اجتماعى رسول خداصلى الله عليه وآله و شكسته شدن ابهت مشركان، بخواهند در اين سفر به مدينه مهاجرت كنند. بنابراين نمى توان اين جمعيت را ناديده گرفت.
اكنون با توجه به همه شواهد و مدارك موجود درباره جمعيت غدير خم مى توان گفت: گزارش هفتاد هزار و نود هزار از شواهد و قرائن زيادى برخوردار بوده و به واقعيت نزديكتر هستند. در هر دو گزارش اشاره به حضور مردم مدينه و اطراف آن شده است و اشاره به جمعيت همراه امام على عليه السلام - كه از يمن عازم حج بودند و به مدينه بازگشتند - نشده است.
احتمال مى رود بين هفتاد هزار و نود هزار تصحيفى رخ داده و جابجايى نقطه صورت گرفته باشد. در اين صورت معنى عوض مى شود. در صورت عدم پذيرش تصحيف، گزارش هفتاد هزار نفر از اعتبار و نقل محكمترى برخوردار است.
اكنون با توجه به بررسى روايات و گزارش هاى تاريخى مى توان گفت: جمعيت همراه رسول خداصلى الله عليه وآله از مدينه هفتاد هزار نفر بوده است.
اين تعداد جمعيت غدير خم نيست، زيرا تعداد سپاه همراه امام على عليه السلام - كه از يمن عازم مكه و بعد مدينه بودند - مورد اشاره قرار نگرفته و احتمال وجود كسانى كه قصد حضور در مدينه را داشته باشند و يا كسانى كه در بين راه از رسول خداصلى الله عليه وآله جدا شده اند در روايت نيامده است.
به نظر مى رسد مى توان گفت: جمعيت نود هزار هم بعيد به نظر نمى رسد. در صورتى كه اين تعداد را به آن اضافه كنيم و اين خلط عددى به علت تصحيف باشد. اگر چه تنها ايراد وارد بر روايت نود هزار اشاره آن به جمعيت مدينه و اطراف آن است.
خداوند شاهد غدير[۶۱]
يكى از قرائن مهم در كنار جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ...» - كه مبيّن معناى آن هم هست - اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله در چندين مورد خدا را بر اين ابلاغ شاهد گرفتند كه در هيچ يك از احكام الهى چنين نكردند.
پيرو آن چندين بار از مردم خواستند كه «حاضرين به غائبين اطلاع دهند» ، كه اين را هم در هيچيك از احكام الهى نفرمودند.
همچنين شاهد گرفتن پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله خداوند را بر تبليغ خود در موارد مختلف خطبه.
شاهدان غدير[۶۲]
شاهد در روز انكارِ حق به كار مى آيد، تا با شهادت خويش غدير از دست رفته را به رخ طرفداران سقيفه بكشد و آنان را بر سر جايشان بنشاند. اما بر غدير بايد گريست كه با شاهدان ده ها هزار نفرى همچنان مظلوم ماند و حقش علناً غصب شد.
حتى اشتهار صد و بيست هزار نفرى آن كه در بازگشت حاجيان نزد خويشان و دوستانشان تبديل به شهرت ميليونى شده بود، نتوانست مانع ام الفساد صحيفه ملعونه شود!
همچنين از جمله نكاتى كه در يك نگاه به صورت عمومى در خطبه غدير شاخص است مى توان به شاهد گرفتن حضرت مردم را بر تبليغ خود در مواضع مختلف خطبه اشاره كرد.
در اينجا نمونه هايى از شاهدان غدير را يادآور مى شويم:
هزاران شاهد در غدير
امام صادق عليه السلام به همين نكته اعتقادساز در دين ما اشاره كرده با تعجب مى فرمايد: تعجب است از آنچه على بن ابى طالب عليه السلام كشيده است! (در روز غدير) آن حضرت اين همه شاهد داشت ولى نتوانست حق خود را بگيرد، در حالى كه مردم با دو شاهد حق خود را مى گيرند!
اين همه از اهل مدينه با رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله در حج بودند، و در بازگشت پنج هزار نفر از اهل مكه همراه آن حضرت تا غدير آمدند و در آنجا ولايت على عليه السلام را اعلان فرمود.[۶۳]
تغافل اكثريت مردم از غدير
فراموشى جرم نيست، اما تغافل جنايت بر عليه حقيقت است؛ به خصوص اگر فرياد حق طلبى مظلوم به گوش شاهد رسيده باشد.
جالبتر هنگامى است كه اين فراموشى زدگى دستجمعى باشد و همه حاضرانِ واقعه چشم در چشم يكديگر لب از ابراز حقيقت فرو بندند، و شرم و حيا و حتى وجدان را زير پا گذارند.
اين همان چيزى بود كه غدير دچارش شد و از ۱۲۰ هزار شاهد تنها سه نفر اعلان آمادگى كردند و بقيه نيامدند، حتى زمانى كه صاحب غدير بر در خانه هايشان رفت و از آنان كمك خواست.
امام صادق عليه السلام اين مظلوميت مكرر غدير را با سابقه ديگرى كه مردم در تغافل داشتند چنين بيان فرموده است:
مردم درباره روز غدير خم خود را به غفلت زدند همان گونه كه در روز مشربه امّ ابراهيم خود را به غفلت زدند! روز مشربه مردم اطراف حضرت بودند كه اميرالمؤمنين عليه السلام آمد، ولى براى حضرت جا باز نكردند!!
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى مردم، آيا در حالى كه من زنده ام و در بين شما هستم به اهلبيت من بى اعتنايى مى كنيد؟ بدانيد اگر من از ميان شما غايب شوم خداوند از شما غايب نمى شود...![۶۴]
شاهدان غدير در زمان عثمان
اميرالمؤمنين عليه السلام در زمان عثمان اتمام حجتى در مسجد داشتند. از جمله در مورد كارشكنى ابوبكر و عمر در غدير و اعتراضشان به آيات تفسير شده به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند:
ابوبكر و عمر برخاستند و گفتند: يا رسول اللَّه، آيا اين آيات به خصوص درباره على است؟! فرمود: آرى، درباره او و جانشينانم تا روز قيامت است. گفتند: يا رسول اللَّه، آنان را براى ما بيان فرما. فرمود: برادرم و وزيرم و وارثم و وصيّم و جانشينم در امتم و صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از من على، سپس پسرم حسن، سپس پسرم حسين، سپس نُه نفر از فرزندان پسرم حسين، يكى پس از ديگرى، كه قرآن با آنان و آنان با قرآنند. نه آنها از قرآن جدا مىشوند و نه قرآن از ايشان جدا مى شود تا بر سر حوض بر من وارد شوند.
همه حاضرين در مسجد و مجلس مناشده گفتند: آرى به خدا قسم، همه آنچه گفتى دقيقاً شنيديم و حاضر بوديم.
در آنجا زيد بن ارقم و براء بن عازب و ابوذر و مقداد و عمار گفتند: ما شهادت مى دهيم كه سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را به ياد داريم كه بر منبر ايستاده بود و تو در كنار او بودى و مى فرمود:
اى مردم، خداوند به من دستور داده كه معرفى كنم امام شما را و آن كه بعد از من در ميان شما قائم خواهد بود، و وصى خود و جانشينم را، و آن كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و من نموده، و شما را در قرآن به ولايت او دستور داده است. من براى معاف شدن در اين باره - از ترس اهل نفاق و تكذيبشان - به پروردگارم مراجعه كردم، ولى مرا ترسانيد كه بايد اين رسالت را برسانم و گرنه مرا عذاب مى كند.
اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز امر كرده و من آن را برايتان بيان نمودم، و به زكات و روزه و حج دستور داده كه آن را هم براى شما بيان و تفسير نمودم، و به ولايت دستور داده و من شما را شاهد مى گيرم كه ولايت مخصوص اين شخص است - و حضرت دست مبارك را بر على بن ابى طالب عليه السلام قرار دادند - و سپس براى دو پسرش بعد از او، و سپس براى اوصياء از فرزندانشان بعد از آنهاست. آنان از قرآن جدا نمى شوند و قرآن از آنان جدا نمى شود تا بر سر حوضم بر من وارد شوند.
اى مردم، پناه و امامتان بعد از خودم و ولىّ و هدايت كننده شما را برايتان بيان كردم و او برادرم على بن ابى طالب است و او در ميان شما به منزله من در ميان شماست. دين خود را از او پيروى كنيد و در همه امورتان از او اطاعت نماييد، زيرا آنچه خداوند از علم و حكمتش به من آموخته نزد اوست. از او بپرسيد و از او و جانشينانش بعد از او بياموزيد. به آنان چيزى ياد ندهيد و بر آنان پيشى نگيريد و از ايشان عقب نمانيد كه آنان با حق و حق با آنان است. نه ايشان از حق جدا مى شوند و نه حق از ايشان جدا مى شود.
زيد بن ارقم و بقيه پس از اين شهادت نشستند.[۶۵]
اقرار غاصبين درباره غدير در شوراى عمر
نقشه عمر براى خلافتِ عثمان از قبل تنظيم شده بود. در شوراى طرفدارانِ غصبِ خلافت، موقعيتى بسيار حساس پيش آمد كه باطل بودن چنين شورايى را براى تعيين خليفه با استدلال به غدير به همه اعلام كرد. قسم دادن در چنين شرايطى به اين مهم كمك كرد، به خصوص پس از اقرار اهل شورايى كه از سوى عمر بن خطاب تعيين شده بودند.
در موقعيتى كه عمر كشته شد و شش نفر را براى خلافت معرفى كرد، اقرار همه پنج نفر به غدير يعنى حق مسلم على عليه السلام در خلافت، و به معناى تسليم اين مقام به آن حضرت و ابطال پيشنهاد عمر است.
اميرالمؤمنين عليه السلام در آن مجلس به عنوان اتمام حجت برخاست و پنج نفر ديگر را درباره غدير قسم داد و پرسيد:
شما را به خدا قسم مى دهم، آيا در بين شما غير از من كسى هست كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم او را به امر خداوند منصوب كرده و فرموده باشد: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، فَليُبَلِّغِ الشاهِدُ الغائِب ؟
همه اقرار كردند و گفتند: كسى جز تو صاحب اين فضيلت نيست.
حضرت بُعد ديگرى از غدير را مطرح كرده در ادامه قسم دادنش فرمود: آيا كسى غير از من در بين شما هست كه پيامبرصلى الله عليه وآله در جُحفه، كنار درختان غدير خم به او فرموده باشد: هر كس تو را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كس مرا اطاعت كند خدا را اطاعت كرده است؛ و هر كس از تو سرپيچى كند مرا عصيان نموده و هر كس از من سرپيچى كند از خداى تعالى سرپيچى كرده است؟
همه در پاسخ به قسم دادن اميرالمؤمنين عليه السلام اقرار كردند و گفتند: كسى جز تو صاحب اين مقام نيست.
اگر چه طرح اين شورا براى ممانعت از حق صاحب غدير بود و عملاً هم به اقرار خود عمل نكردند و عثمان را انتخاب كردند؛ اما اقرار اين پنج نفر در موقعيت انتخاب خليفه دليل بر اشتهار خبر غدير دارد، تا آنجا كه در چنين موقعيت حساسى هم نتوانستند آن را انكار كنند.[۶۶]
اقرار جمعيت به غدير در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله
اگر همه حاضران مسجد نبوى كه دويست نفر آنان از مهاجر وانصار باشند، به فاصله بيست سال بعد از واقعه غدیر، قسم ياد كنند كه در غدير بوده اند و «مَن كُنتُ مَولاهُ ...» را شنيده اند، آيا اين بهترين شاهد بر شهرت خبر غدير نيست؟ به خصوص آنكه غاصب سوم حق غدير زنده باشد و حكومت را در دست داشته باشد، و با اين همه صحابه حاضر به چنين شهادت و گواهى باشند!!
اين اتفاق هنگامى افتاد كه در زمان عثمان مجلس بزرگى در مسجد نبوى با حضور صحابه تشكيل شد. اميرالمؤمنين عليه السلام در اين مجلس داستان غدير را به طور بسيار مفصل بيان فرمود، و مردم را قسم داد كه اگر در اين ماجرا حاضر بوده يا آن را شنيده اند گواهى دهند. قسمتى از كلام حضرت در تبليغ غدير چنين بود:
خداوند به پيامبرش دستور داد تا واليان امرشان را معرفى كند و ولايت را مانند نماز و زكات و روزه و حج تفسير نمايد. اين بود كه در غدير خم مرا منصوب نمود و در خطابه اى فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ. در آنجا سلمان پرسيد: ولايت او چگونه است؟ فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس من نسبت به او صاحب اختيار بوده ام على هم نسبت به او صاحب اختيار است.
همه جمعيت مسجد گفتند: آرى به خدا قسم. اين را شنيديم و همان طور كه گفتى حاضر بوديم ... . حضرت فرمود: شما را به خدا قسم مى دهم كسانى كه از دو لب پيامبرصلى الله عليه وآله اين مطلب را به ياد دارند برخيزند و شهادت دهند.
مقداد و ابوذر و عمار و براء بن عازب و زيد بن ارقم برخاستند و گفتند: ما شهادت مى دهيم كه سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را به ياد داريم آن هنگام كه تو در كنار آن حضرت بر فراز منبر در غدير ايستاده بودى و آن حضرت آن سخنان را درباره تو مى فرمود.
در جامعه ظلمانى و غبارِ سقيفه گرفته زمانِ عثمان، تبليغ و دفاع از غدير با استناد به شهرت آن انجام گرفته است. اقرارِ جمعِ بزرگى از صحابه نشانگرِ فراگيرى و اشتهار واقعه است، با توجه به گذشت زمانى كه در آن تلاش بى وقفه براى نابودى فرهنگ غدير و به فراموشى سپردن آن انجام مى شد.[۶۷]
شهادت گروهى به غدير پس از ۲۵ سال
با گذشت بيست و پنج سال، چه كسى احتمال مىداد خاكسترِ سياه سقيفه اثرى از غدير در دلها باقى گذاشته باشد. اما بنيانگذارش چنان برنامه اى تدارك ديده كه هيچ اقدامى قادر به محو آن نمى توانست باشد.
پس از بيست و پنج سال خفقان كه مى رفت نسل هاى جديد را از غدير بى خبر گذارد، در زمان خلافت ظاهرى اميرالمؤمنين عليه السلام، آن حضرت براى احياى غدير اقدامات اساسى فرمود. در چنان شرايط حساسى كه غدير مى رفت تا جان تازهاى به خود گيرد، نياز به عده اى از حاضران در غدير بود كه با شهادت به آنچه خود در آن حضور داشته اند و به چشم خود ديده اند مؤيِّد سخنان حضرت در پيشگاه مردمى باشند كه در اثر تبليغات سوء دشمنان از صاحب غدير فاصله پيدا كرده اند و بسيارى از باورها برايشان در مرحله ابتدائى است.
شايد فرصت ديگرى پيش نيايد كه يك اتمام حجت كامل عيار عمومى براى غدير در جمع حاضران انجام شود. پس تا صاحب غدير زنده است و قدرت را در دست دارد حساس ترين زمان براى اجراى اين هدف است، كه يك روز هم نبايد آن را به تأخير انداخت.
بايد مجلسى لايق اين هدف و اين موقعيت پر حساسيت تنظيم كرد، كه از نظر مكان و افراد پاسخگو باشد همان گونه كه گفته هاى چنين مجلسى بايد با اهداف آن تطابق كامل داشته باشد.
به دليل همين حساسيت، مكان چنين مجلسى ميدان بزرگ كوفه در فضاى باز تعيين شد، كه از نظر موقعيت جغرافيايى مركزى ترين نقطه پايتخت كشور پهناور اسلام بود، كه شامل حجاز و عراق و شام و ايران مى شد. ميدانى كه كنار مسجد كوفه و دار الاماره قرار داشت و جايى وسيعتر و همگانى تر و حساستر از آن وجود نداشت.
از نظر افراد صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله كه در غدير حاضر بودند، چه از دوستان غدير و چه از مخالفين آن به مجلس دعوت شدند، تا گذشته از حضور در مجلس درباره آن شهادت دهند، و بايد پيش بينى مى شد كه اگر به نيت تخريب غدير درباره آن شهادت ندادند چه عكس العملى انجام شود.
اكنون صاحب غدیر حكومت را در دست داشت و كار زدودنِ آثار سقيفه آغاز شده بود. احياى غدير نشانه گيرى قلب سقيفه با تير فولادين ولايت بود، كه اميرالمؤمنين عليه السلام در اولين اقدامات خود دست به كار آن شد.
شيوه تبليغ غدير در آن شرايط، استفاده از شهرت و شيوع خبر آن بود كه طرفداران سقیفه هم به عنوان جذابترين خاطره زندگى آن را به ياد داشتند، حتى اگر جنگ بدر و اُحُد و خيبر را فراموش كرده بودند!
مجلسى عظيم و غير عادى تشكيل شد، كه تا آن زمان مردم تجربه نكرده بودند. در ميدان بزرگ كوفه سيل عظيم جمعيت آمدند و در برابر منبرى آماده نشستند، و در رديف هاى اول جلوى منبر حاضرين در غدير را نشاندند.
با آماده شدن مجلس، اميرالمؤمنين عليه السلام به عنوان حاكم مطلق كشور بزرگ اسلام بر فراز منبر قرار گرفت و صحابه را درباره غدير دو گونه قسم داد. يكى اينكه به اصل واقعه غدير شهادت دهند و ديگر اينكه جزئيات ماجرا را براى مردم بازگو كنند.
حضرت در آن موقعيت استثنائى، حاضرين غدير را از اين جهت كه به صورت سمعى و بصرى در غدير حاضر بوده اند و با تمام وجود در همه مراحل آن ماجرا حضور داشته و آن را به طور ملموس شاهد بوده اند، ملزم كرد كه مشاهدات خود را براى نسلى كه در آن روز نبوده اند بازگو كنند.
در چنين شرايطى كه سقيفه رنگ مى باخت و صاحب غدير براى احياى آن آستين بالا زده بود، و عِده اى از صحابه حاضر در غدير نيز در اجتماع حضور داشتند، اميرالمؤمنين عليه السلام مجلسى استثنائى براى اين منظور تدارك ديد.
آن حضرت طى يك دعوت عمومى مردم را به ميدان بزرگ كوفه فرا خواند، كه مقابل مسجد كوفه و ساختمان حكومتىِ دار الاماره قرار داشت. در آنجا منبرى نصب كردند و مردم جمع شدند و مجلسى بسيار عظيم و پر ابهت تشكيل شد.
استفاده از شهرت غدير براى نسلى كه ربع قرن از آن فاصله داشتند، فقط به اين طريق عملى مىشد كه حاضران۲۵ سال پيش در غدير در پيشگاه ملت بپا خيزند و آنچه به چشم خود ديده اند بازگو كنند. اين بود كه اميرالمؤمنين عليه السلام بر فراز منبر قرار گرفت و اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله در رديف هاى اول جلوى منبر نشستند. در اين حال كه مردم نمى دانستند حضرت از كجا آغاز خواهد كرد و هدف از اين اجتماع چيست، اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
به خدا قسم مى دهم باقيماندگان از كسانى كه پيامبرصلى الله عليه وآله را ديده اند، و در روز غدير خم در بازگشت از حجةالوداع از آن حضرت شنيده اند كه درباره من - در حالى كه دستان مرا بلند كرده بود - فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ وَ اَحِبَّ مَن اَحَبَّهُ. قسم مى دهم هر كس اين واقعه را حاضر بوده و به چشم خود ديده و به گوش خود شنيده، برخيزد و شهادت دهد.
پس از اين كلام حضرت، حساسيت مجلس هنگامى بيشتر شد كه عده زيادى - كه حداقل سى نفر ذكر شده اند - برخاستند و واقعه و خطبه غدير را بازگو نمودند و شهادت خود را نسبت به آن اعلام كردند.
حساسيت ديگرى كه اين مجلس با آن همه اهميت پيدا كرد كوتاهى چند نفر از صحابه در شهادت درباره غدير بود. اميرالمؤمنين عليه السلام ديد چند نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله براى شهادت برنخاستند، و گويى سكوت آنان توجه مردم را جلب كرده بود.
اميرالمؤمنين عليه السلام ديد چند نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله براى شهادت برنخاستند، و گويى سكوت آنان توجه مردم را جلب كرده بود. لازم بود براى اثبات شهرت غدير و جلوگيرى از هر گونه شك و شبهه درباره آن اقدامى صورت گيرد كه لال مانده هاى سقيفه را بر سر جايشان بنشاند.
لذا حضرت نگذاشت تأثير منفى اين حركت منافقانه غدير را بشكند و فرمود: جلوى اين منبر چهار نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله هستند (كه از آنها انتظار شهادت دادن مى رود) كه عبارتند از انس بن مالك و براء بن عازب و اشعث بن قيس و خالد بن يزيد!
لذا فرمود: در جلوى اين منبر چهار نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله هستند (كه از آنها انتظار شهادت دادن مى رود) كه عبارتند از انس بن مالك و براء بن عازب و اشعث بن قيس و خالد بن يزيد. سپس رو به آنان كرده فرمود: شما كه در غدير حاضر بوده ايد، چرا برنمى خيزيد و شهادت نمى دهيد؟ گفتند: سنِّ ما بالا رفته و فراموش كرده ايم!!!
در اينجا حضرت فرمود: اگر در اين بهانه اى كه مى آوريد دروغ مى گوييد و عذر بى جا تراشيده ايد خدا شما را به بلايى مبتلا كند كه براى همه مردم آشكار و ثابت شود. سپس براى هر يك بلاى خاصى را ذكر كردند و مجلس پايان يافت:
حضرت رو به آنان كرده فرمود: اى انس، اگر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده اى كه فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، و امروز بر نمى خيزى براى من به ولايت شهادت دهى، از دنيا نروى مگر آنكه به بَرَص (پيسى) مبتلا گردى كه نتوانى آن را پنهان كنى.
و تو اى اشعث، اگر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيدى كه مى فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، و امروز براى من به ولايت شهادت نمى دهى، از دنيا نروى مگر آنكه خداوند چشمانت را كور كند.
و اما تو اى خالد بن يزيد، اگر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده اى كه مى فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ و امروز به ولايت براى من شهادت نمى دهى، خدا تو را به مرگ جاهلیت بميراند.
و اما تو اى براء بن عازب، اگر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده اى كه مى فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، و امروز به ولايت من شهادت نمى دهى، خدا تو را در همانجايى كه از آن هجرت كرده اى (يعنى يمن) بميراند.
حضرت هر يك از آنان را - به دليل اينكه دانسته كتمان مى كنند - نفرين كرد، اما اين چهار نفر بر عناد خود ادامه دادند و براى شهادت برنخاستند. خدا هم هر يك را به نفرين اميرالمؤمنين عليه السلام مبتلا كرد.
چهار نفر ديگر هم بودند كه براى شهادت برنخاستند و حضرت هر يك از آنان را نيز نفرينى كرد كه مبتلا شدند: زيد بن ارقم[۶۸]، جرير بن عبداللَّه بجلى، يزيد بن وديعه، عبدالرحمن بن مدلج؛ و بدين صورت بر همه ثابت شد كه شهرت و معروفيت غدير مسئله اى انكار ناپذير است.
خلاصه اينكه همه هشت نفر به بلاهايى كه حضرت فرموده بود گرفتار شدند و بين مردم به نفرين شده اميرالمؤمنين عليه السلام معروف گرديدند. اين بلاى الهى بر منكرين غدير به معناى اتمام حجت الهى و اثبات پشتوانه خدايى براى غدير بود و نتيجه اى كه از آن گرفته شد اين بود كه اگر شاهدان غدير با بهانه دروغين براى شهادت به پا نمى خيزند ولى اين خداوند است كه با رسوا كردن آنان، براى غدير شهادت مى دهد.[۶۹]
اين نفرين براى احیای غدیر و اثبات دروغ آنان در عذر بى جايشان، از لسان كسى انجام شد كه مستجاب الدعوه بود و همه به اين مطلب اعتراف داشتند؛ و هر هشت نفر به نفرين اميرالمؤمنين عليه السلام مبتلا شدند.
اين بود بزرگترين و مهمترين مجلس تاريخ بعد از واقعه غدير، كه در شهر صاحب غدير با شكوه و حساسيت تمام برگزار شد؛ و آميخته اى از معجزه و اتمام حجت و ابلاغ را در زمينه غدير با حضور اميرِ غدير به انجام رساند.
شهادت اهل بدر براى غدير در صفين
جنگ صفین يكى از حساس ترين مقاطعى بود كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرصت را براى تبليغ غدير در آن مغتنم شمرد. آن سوى ميدان جنگ معاويه با پرچم ضد غدير و اين سو على عليه السلام با عَلَم ولايتِ الهى. شرايط حساسى براى يك خطابه غديرى پيش آمده كه بايد غير منتظره آن را ايراد كرد، در حالى كه مهاجرين و انصار و نيز فرستادگان معاويه حضور داشته باشند، تا خبرها را براى آن سوى ميدان ببرند.
در اين جنگ پس از چند نامه و پيام كه بين اميرالمؤمنين عليه السلام و معاويه رد و بدل شد، آن حضرت در ميان لشكر خود در جمع مهاجرين و انصار و با حضور فرستادگان معاويه بر فراز منبر قرار گرفت و مناقب خود را برشمرد، و در هر كدام مردم را قسم داد و آنان اقرار كردند. از جمله غدير را مطرح كرد و فرمود:
شما را به خدا قسم مى دهم درباره قول خداوند: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا اَطيعوا اللَّهَ وَ ...» و آيه «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ ...» ... كه خداوند به پيامبرصلى الله عليه وآله دستور داد به مردم بفهاند كه اين آيات درباره چه كسانى نازل شده و ولايت را براى آنان تفسير كند ... .
آن حضرت هم مرا در غدير خم منصوب كرد ... ، و فرمود: اى مردم، خداوند صاحب اختيار من، و من صاحب اختيار مؤمنين هستم و اختيارم بر مؤمنين از خودشان بيشتر است. اَلا فَمَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ: اَلا كه هر كس من صاحب اختيار او بوده ام على صاحب اختيار اوست ... .
پس از اين سخنانِ اميرالمؤمنين عليه السلام، دوازده نفر از كسانى كه از شركت كنندگان در جنگ بدر بودند و در صفين همراه حضرت حضور داشتند برخاستند و به گفتار حضرت شهادت دادند. سپس هفتاد نفر ديگر از صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله برخاستند و شهادت دادند. بعد از آن چهار نفر از اهل بدر برخاستند و تفصيل ماجرا و آنچه در غدير ديده بودند بازگو كردند.[۷۰]
پيداست كه اين منظره فوق العاده تبليغى در حال جنگ آن هم در برابر لشكر معاويه، اثرى به ياد ماندنى از غدير در ذهن ها باقى گذاشت كه تا امروز در كتب غير شيعه هم نقل شده است.
اقرار صحابه به غدير پس از ۵۰ سال
يكى از شاخص هاى زندگى معصومين عليهم السلام تبليغ غدير به شكل هاى مختلف است. از جمله تبليغ غدير توسط امام حسين عليه السلام در مِنا در مراسم حج است كه ذيلاً به بيان آن مى پردازيم:
با گذشت پنجاه سال از غدير و در زمانى كه صاحب غدير را علناً بر فراز منبرها مورد سب و لعن قرار مى دادند، باز هم غدير است و شهرت آن!!
تاريخ نويسان متحير مانده اند كه غدير چقدر مشهور بوده كه وقتى سومين امام غدير يعنى حضرت سيدالشهداءعليه السلام در مراسم حجّى كه به دستور معاويه اداره مى شود، مردم را درباره آن قسم مى دهد ۲۰۰ نفر صحابى و ۵۰۰نفر از تابعين به آن اقرار مى كنند.
شرايط شديد تقيه در زمان معاويه بر كسى پوشيده نيست، و هر چه به آخر دوران او نزديكتر مى شويم سختتر مى شود. اما حضرت سيدالشهداءعليه السلام همين موقعيت را براى تبليغ غدير در جمع شخصيت هاى اسلامى آن زمان انتخاب فرموده است.
يك سال قبل از مرگ معاويه كه مطابق است با يك سال قبل از واقعه عاشورا، امام حسين عليه السلام در ايام حج در مِنا با حضور ۷۰۰نفر اجتماع بزرگى در خيمه خود تشكيل داد، كه دويست نفر آنان اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله بودند.
حضرت در آن مجلس براى خطابه بپاخاست و پس از حمد و ثناى الهى، از اقدامات معاويه بر ضد اميرالمؤمنين عليه السلام اظهار ناراحتى شديد كرد و سپس شروع به شمردن مناقب آن حضرت نمود.
امام عليه السلام در همه موارد مردم را بر صدق گفتار خود قسم مى داد و همه اقرار مى كردند. از جمله مسئله غدير را مطرح كرد و فرمود:
شما را به خدا قسم مى دهم، آيا مى دانيد كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم على بن ابى طالب عليه السلام را منصوب كرد و ولايت را براى او اعلام نمود و فرمود: بايد حاضران به غايبان خبر دهند؟ جمعيت حاضر گفتند: آرى به خدا قسم.
و اين اقرار در حكم تبليغ ۲۰۰ نفر از حاضرين غدير در مجلسى بود كه در ايام حج و با حضور ۵۰۰ نفر ديگر از بزرگان تشكيل شده بود.[۷۱] اين به معناى اشتهار غدیر در اوج خفقان اموى بود.
همگان شاهد غدير
ظلم در حق غدير عجيب است كه از بى اعتنايى آغاز شد و به تغافل رسيد. گام بعدى انكار پیمان غدیر با اقرار به اصل آن بود. مرحله نهايى انكار اصل آن بود، كه در اوج بى پروايى و ناديده گرفتن روز حساب انجام گرفت و گفتند: «اصلاً چنين اتفاقى در تاريخ نيفتاده است»!! امام باقرعليه السلام انكار عمومى امت نسبت به حقيقت بزرگ ولايت در غدير را اين گونه بيان فرموده است:
اين امت انكار كردند پيمانى را كه پيامبرصلى الله عليه وآله از ايشان براى على بن ابى طالب عليه السلام گرفت، در روزى كه او را براى مردم منصوب فرمود و آنان را در زمان حياتش به ولايت و اطاعت او فراخواند و خود آنان را بر اين مطلب شاهد گرفت.[۷۲]
پيامبر صلى الله عليه و آله براى غدير زحمت كشيد
همه زحمت ها را براى ولایت كشيد و آنچه خدا امر كرده بود با دقت در غدير به انجام رساند.
ما موظفيم در درگاه الهى به اين محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله شهادت دهيم و از آن حضرت تشكر نماييم، چه ديگران قدر اين نعمت را بدانند و چه ندانند.
امام هادی علیه السلام در زيارتنامه روز غدير اين فرهنگ را به ما آموخته، آنجا كه مى فرمايد:
من شهادت مى دهم كه پيامبر صلى الله عليه و آله آنچه درباره تو از سوى خدا نازل شده بود ابلاغ كرد و امر خدا را امتثال نمود و اطاعت و ولايت تو را بر امتش واجب كرد و براى تو از آنان بیعت گرفت و تو را صاحب اختيار مؤمنين قرار داد، همان گونه كه خداوند اين مقام را براى تو قرار داده بود.
سپس خدا را بر اين مطلب شاهد گرفت و فرمود: آيا فرمان الهى را به شما رساندم؟ گفتند: آرى رساندى. فرمود: خدايا شاهد باش و تو براى شاهد بودن و قضاوت بين بندگان كافى هستى.
... شهادت مى دهم كه خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد تا صاحب اختيارىِ تو را بر امت علناً اعلام كند، تا مقام شامخ تو را بلندتر نمايد و برهان و دليل تو را اعلان نمايد و سخنان باطل را خط بطلان كشد و عذرها را قطع نمايد.
آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله از فتنه فاسقين نگران شد و تقيه از منافقين را مطرح نمود، پروردگار جهان بر او وحى فرستاد:
«يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعصِمُكَ مِنَ النّاسِ».
اين بود كه آن حضرت سنگينى سفر را بر خود هموار نمود و در شدت گرماى ظهر بپاخاست و خطبه اى ايراد كرد و شنوانيد و ندا كرد و رسانيد. سپس از همه آنان پرسيد: آيا رسانيدم؟
گفتند: آرى به خدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش. سپس پرسيد: آيا من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نبوده ام؟ گفتند: آرى.
پس دست تو را گرفت و فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ.
ولى به آنچه خداوند درباره تو بر پيامبرش نازل كرد جز عده كمى ايمان نياوردند؛ و اكثرشان جز زيان كارى چيزى به دست نياوردند... .[۷۳]
شاهدان غدير معترضان سقيفه[۷۴]
آنچه در غدير خم با حضور هزاران نفر اتفاق افتاد و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، اميرمؤمنان عليه السلام را به امامت و خلافت نصب كرد، به عنوان يک سند و حجت بار ها مورد استناد و احتجاج و استشهاد قرار گرفت، چه از سوى حضرت على عليه السلام چه از سوى ديگران.
هر چند برخى با آنكه در صحنه حاضر بودند، از شهادت دادن در هنگام نياز سرباز زدند، اما كسانى هم متعهدانه ديده ها و شنيده هاى خود را بازگو كردند و از گواهان غدير گشتند.
از جمله شهادت دادن يک گروه دوازده نفرى در حساسترين موقعيت، حائز اهميت بود.
پس از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله و پيش آمدن ماجراى سقيفه و خلافت ابوبكر، جمعى دوازده نفره از مهاجران و انصار جلوس او را بر تخت خلافت مورد انتقاد قرار دادند.
وقتى ابوبکر بر منبر نشست، آنان تصميم گرفتند كه او را از منبر پيامبر پايين بكشند، و البته برخى شان هم با اين كار موافق نبودند.
نزد حضرت على عليه السلام رفتند و نظر آن حضرت را جويا شدند. حضرت فرمود: اين كار شما نوعى جنگ با حكومت است و شما اندک هستيد، و اين جماعت هم فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله را زير پا گذاشتند و خونخواه جاهليت اند.
اگر چنان كنيد با شمشير شما را از بين مى برند، آنگونه كه مرا مقهور و مغلوب ساختند و به اجبار وادار به بيعتم كردند. بهتر است شما نزد او برويد و آنچه را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده ايد - به عنوان اتمام حجت - بازگو كنيد.
آن دوازده نفر عبارت بودند از: خالد بن سعید بن عاص، مقداد، ابیّ بن کعب، عمار بن یاسر، ابوذر غفاری، سلمان فارسی، عبدالله بن مسعود، بریده اسلمی (از مهاجرین) و خزیمة بن ثابت دوالشهادتين، سهل بن حنیف، ابوایوب انصاری و ابوالهیثم بن تیهان.
روز جمعه بود كه آنان اطراف منبر پيامبر صلى الله عليه و آله نشستند و به ترتيب از جا برخاستند و به ابوبكر نسبت به تصدّى خلافت هشدار دادند، واقعه غدير خم و حدیث غدیر را يادآور شدند و از كنار گذاشتن على بن ابى طالب عليه السلام از خلافت و مخالفت با دستور پيامبر صلى الله عليه و آله انتقاد كردند، و به اين شكل حكومت و خلافت را بدون مستند شرعى دانستند.
جز اين دوازده نفر، ديگرانى هم برخاسته و سخن گفتند.
نتيجه گواهى اين شاهدان غدير شكست ابوبکر بود. از اين رو ابوبكر كه دليل و جوابى نداشت سه روز در خانه نشست. روز سوم عمر، طلحه، زبیر، عثمان، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص و ابوعبیده جرّاح (از كار چاق كنان سقیفه و خلافت ابوبكر) هر كدام با ده نفر از مردان عشيره خود با سلاح هاى آخته سراغ ابوبكر آمدند.
او را از خانه بيرون آورده و به مسجد بردند و بر منبر نشاندند. مردم را نيز تهديد كردند كه اگر كسى باز هم آنگونه سخنان بگويد، با شمشير جواب خواهد شنيد. مردم هم ترسيدند و در خانه ها نشستند.[۷۵]
عذاب شهادت ندادن به غدير[۷۶]
امیرالمؤمنین علیه السلام در زمان خلافت ظاهرى خود عده اى از شاهدان عينى غدير را به خدا قسم داد كه برخيزند و در مقابل مردم به آنچه ديده اند شهادت دهند.
عده اى برخاسته و شهادت دادند ولى هشت نفر ابا كردند.
حضرت فرمود: «اگر شما دروغ مى گوييد و بهانه مى آوريد در حالى كه در غدير حاضر بوده و شنيده ايد، خدا هر يک از شما را به بلايى آشكار گرفتار كند» .
بدين گونه سى سال پس از واقعه غدير بار ديگر اتمام حجت پروردگار ظاهر شد و هر يک از اينان به مرضى گرفتار شدند به طورى كه همه ديدند.
مبتلا شدگان نزد مردم اقرار مى كردند كه ما با دعاى حضرت به عذاب الهی دچار شده ايم.[۷۷]
منبع
دانشنامه غدیر،جلد ۱۳،صفحه ۸۸.
پانویس
- ↑ زلال غدير (مجموعه مقالات) : ش ۱ ص۶۹-۸۹.
- ↑ الخصال: ج ۲ ص ۳۹۵. تاريخ يعقوبى: ج ۱ ص ۵۰۸ . مناقب آل ابى طالب (ابن شهرآشوب) : ج ۳ ص ۲۷. البداية والنهاية: ج ۵ ص ۲۰۹.
- ↑ البداية و النهاية: ج ۵ ص ۲۰۹: الثامن عشر من ذى الحجه عامئذ، و كان يوم الأحد بغدير خم تحت شجرة هناك. فبيّن فيها اشياء، و ذكر من فضل علىعليه السلام و امانته و ... .
- ↑ اسد الغابة: ج ۵ ص ۲۵۲: نشهد انا اقبلنا مع رسول اللَّه صلى الله عليه وآله من حجةالوداع. حتى اذا كان الظهر، خرج رسول اللَّه صلى الله عليه وآله فأمر بشجرات فشددن، و القى عليهن ثوب. ثم نادى: الصلاة. فخرجنا فصلّينا. ثم قام فحمد اللَّه تعالى و اثنى عليه، ثم قال: يا ايها الناس، اتعلمون ان اللَّه عزوجل مولاى و انا مولى المؤمنين، و انى اولى بكم من انفسكم؟ يقول ذلك مراراً. قلنا: نعم، و هو آخذ بيدك يقول: من كنت مولاه فعلى مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. ثلاث مرات.
- ↑ اقبال الاعمال: ص ۴۵۶: و قد بلغنا غدير خم فى وقت لو طرح اللحم فيه على الارض لانشوى. الهداية الكبرى: ص ۱۰۳: و قد علمت انه كان يوماً شديد القيظ؛ يشيب فيه الطفل... . شرح الاخبار: ج ۱ ص ۹۹: و ذلك فى يوم ما اتى علينا يوم اشد حرّاً منه.
- ↑ معجم البلدان: ج ۴ ص ۱۸۸: و قال بعض اهل اللغه: الغدير فعيل من الغدر، و ذاك ان الانسان يمرّ به و فيه ماء. فربّما جاء ثانياً طمعاً فى ذلك الماء. فاذا جاءه وجده يابساً فيموت عطشاً.
- ↑ معجم البلدان: ج ۲ ص ۳۹۰.
- ↑ معجم البلدان: ج ۴ ص ۱۸۸.
- ↑ الاحتجاج: ص ۵۸ : فرحل، فلما بلغ غدير خم قبل الجحفة بثلاثة اميال.
- ↑ المنتظم: ج ۱ ص ۱۴۶.
- ↑ اقبال الاعمال: ج ۱ ص ۴۵۵: فخرج رسول اللَّه صلى الله عليه وآله حتى نزل الجحفة. فلما نزل القوم و اخذوا منازلهم، اتاه جبرئيل.
- ↑ الغارات: ج ۲ ص ۵۰۷ ، پاورقى: الجحفة بالضم ثم السكون و الفا. كانت قرية كبيرة ذات منبر على طريق المدينة. من مكة على اربع مراحل، و هى ميقات اهل مصر و الشام، ان لم يمرّوا على المدينة. فان مرّوا بالمدينة فميقاتهم ذوالحليفة. و كان اسم ها مهيعة، و انما سمّيت الجحفة لان السيل اجتفّها و حمل اهلها فى بعض الاعوام، و هى الان خراب. و بينها و بين ساحل الجار نحو ثلاث مراحل و بينها و بين اقرن موضع من البحر ستة اميال، و بينها و بين المدينة ستّ مراحل، و بينها و بين غدير خم ميلان.
- ↑ متن كامل گزارش بازديد از منطقه غدير در فصلنامه علوم حديث: سال سوم شماره ۷ بهار ۷۷ ص ۲۳۲ نوشته محمدحسين فلاح زاده آمده است.
- ↑ الارشاد: ج ۱ ص ۱۷۵.
- ↑ المقنعة: ص ۳۲. اوائل المقالات: ص ۶۵ .
- ↑ اوائل المقالات: ص ۶۵ .
- ↑ المقنعة: ص ۸۱۰ .
- ↑ طبقات ابن سعد: ج ۱ ص ۲۶۰. تاريخ طبرى: ج ۳ ص ۲۴۰. نهاية الارب فى فنون الادب: ج ۱۸ ص ۱۰۸.
- ↑ امتاع الاسماء: ج ۸ ص ۳۸۵: فكان المسلمون فى غزوة الفتح ما بين العشرة آلاف و الاثنى عشر الفاً، على خلاف بين اهل السير. تاريخ ابن خلدون: ج ۲ ص ۴۵۸. المنتظم: ج ۲ ص ۳۲۶.
- ↑ تاريخ الاسلام: ج ۲ ص ۵۲۹ .
- ↑ انساب الاشراف: ج ۱ ص ۳۶۸. البدء و التاريخ: ج ۴ ص ۲۳۹. التنبيه و الاشراف: ص ۲۳۵. فتح البارى: ج ۸ ص ۸۷ : خرجنا مع رسول اللَّه صلى الله عليه وآله الى غزوة تبوك، زيادة على ثلاثين الفاً.
- ↑ عمدة القارى: ج ۱۸ ص ۴۵، از ابوزرعه رازى.
- ↑ تاريخ ابن خلدون: ج ۱ ص ۲۰۴.
- ↑ انساب الاشراف: ج ۲ ص ۹۵.
- ↑ الطبقات الكبرى: ج ۲ ص ۱۳۱. امتاع الاسماء: ج ۲ ص ۱۰۳.
- ↑ تاريخ طبرى: ج ۳ ص ۱۳۲. الارشاد: ج ۱ ص ۱۷۱.
- ↑ تاريخ طبرى: ج ۳ ص ۱۴۸.
- ↑ الكافى: ج ۴ ص ۲۴۹: ذكر رسول اللَّه صلى الله عليه وآله الحج. فكتب الى من بلغه كتابه. فمن دخل الاسلام. ان رسول اللَّه صلى الله عليه وآله يرد الحج. يؤذنهم بذلك ليحجّ من اطاق الحج، فاقبل الناس. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۹۶. وسائل الشيعة: ج ۱۱ ص ۲۲۴.
- ↑ الارشاد: ج ۱ ص ۱۷۱. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۴ ۳۸۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۲. تفسير صافى: ج ۲ ص ۵۳ . تفسير الثقلين: ج ۲ ص ۷۳. السيرة الحلبية: ج ۳ ص ۳۰۸.
- ↑ السيرة الحلبية: ج ۳ ص ۳۰۸. الغدير: ج ۱ ص ۹.
- ↑ المجموع (نووى) : ج ۷ ص ۱۰۳. الغدير: ج ۱ ص ۹.
- ↑ السيرة الحلبية: ج ۳ ص ۳۰۸. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۰.همان، الغدير: ج ۱ ص ۲۹۶ ۹.
- ↑ صحيح مسلم: ج ۲ ص ۸۸۶ . سنن ابىداوود: ج ۲ ص ۱۸۲. مسند احمد: ج ۳ ص ۳۰. سنن دارمى: ج ۲ ص ۴۵. انساب الاشراف: ج ۱ ص ۴۷۴.
- ↑ اسد الغابة: ج ۳ ص ۱۴۳.
- ↑ مناب آل ابىطالب )ابن شهرآشوب( : ج ۲ ص ۲۲۹: و فى رواية عن الباقرعليه السلام قال: لما قال النبى صلى الله عليه وآله يوم غدير خم بين الف و ثلاثمائة رجل: من كنت مولاه فهذا على مولاه... .
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۸.
- ↑ تفسير فرات: ص ۵۱۵ : عن عمار بن ياسر، قال: كنت عند ابى ذر الغفارى فى مجلس ابن عباس و عليه فسطاط و هو يحدث، اذ قام ابوذر حتى ضرب بيده الى عمود فسطاط، ثم قال: ايها الناس، من عرفنى فقد عرفنى و من لم يعرفنى فقد انبأته باسمى. انا جندب بن جنادة ابوذر الغفارى. سألتكم بحق اللَّه و حق رسوله صلى الله عليه وآله اسمعتم من رسول اللَّه صلى الله عليه وآله و هو يقول: ما اقلّت الغبراء و لا اظلّت الخضرا ذا لهجة اصدق من ابىذر؟ قالوا: اللهم نعم. قال: فتعلمون ايها الناس ان رسولاللَّهصلى الله عليه وآله جمعنا يوم غدير خم الف و ثلاثمائة رجل يقول: اللهم من كنت مولاه فعلى عليه السلام مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله. فقام رجل فقال: بخ بخ يابن ابى طالب... .
- ↑ در گزارش ابن شهرآشوب ابتدا به جريان محبت و دشمنى اشاره مى كند، و در پايان به جمله من كنت مولاه، و در گزارش عمار ابتدا به جمله من كنت مولاه و بعد به جريان محبت ودشمنى با امام على عليه السلام اشاره شده است.
- ↑ تفسير العياشى: ج ۱ ص ۳۳۲: عن عمر بن يزيد، قال: قال ابوعبداللَّه عليه السلام ابتداءاً منه: العجب يا اباحفص لما لقى على بن ابى طالب عليه السلام؛ انه كان له عشرة الف شاهد لم يقدر على اخذ حقه، و الرجل يأخذ حقه بشاهدين. ان رسول اللَّه صلى الله عليه وآله خرج من المدينة حاجّاً و معه خمسة آلاف، و رجع من مكة و قد شيّعه خمسة آلاف من اهل مكة. فلما انتهى الجحفة، نزل جبرئيل بولاية على عليه السلام... .
- ↑ وسائل الشيعة: ج ۲۷ ص ۲۳۸: عن عمر بن يزيد، قال: قال ابوعبداللَّه عليه السلام ابتداءاً منه: العجب لما لقى على بن ابى طالب عليه السلام؛ انه كان له عشرة آلاف شاهد لم يقدر على اخذ حقه، و الرجل يأخذ حقه بشاهدين. اقول لعل العشرة آلاف كانوا حاضرين فى المدينة و الباقون كانوا تفرّقوا فى البلدان.
- ↑ موسوعة التاريخ الاسلامى: ج ۴ ص ۶۲۷ .
- ↑ تفسير العياشى: ج ۱ ص ۳۲۹: عن صفوان الجمّال، قال: قال ابوعبداللَّه عليه السلام: لقد حضر الغدير اثناعشر الف رجل يشهدون لعلى بن ابى طالب عليه السلام، فما قدر على اخذ حقه. و ان احدكم يكون له المال و له شاهدان فيأخذ حقه. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۹.
- ↑ جامع الاخبار: ص 10: عن محمد بن سنان، عن زرارة بن اعين، قال: سمعت الصادق جعفر بن محمدعليه السلام قال: لما خرج رسول اللَّه صلى الله عليه وآله الى مكة حجةالوداع. فلما انصرف منها. و فى خبر آخر: و قد شيّعه من مكة اثنى عشر الف رجل من اليمن و خمسة آلاف رجل من المدينة... .
- ↑ البداية و النهاية: ج ۵ ص ۱۳۷: و قد كان معه فى حجةالوداع قريب من اربعين الفاً. المقنع فى علوم الحديث (انصارى) : ج ۲ ص ۴۹۷. سيرة النبى المختارصلى الله عليه وآله (حضرمى) : ج ۱ ص ۷۷: و فى السنة العاشرة حج حجةالوداع، و حج بأزواجه كلهنّ و بخلق كثير. فحضرها من الصحابة اربعون الفاً، رضى اللَّه عنهم.
- ↑ نهج الايمان: ص ۱۲۲: و روى ان يوم الغدير لعلى بن ابى طالب عليه السلام ستون الف شاهد.
- ↑ نهج الايمان: ص ۱۲۲: و قيل ستة و ثمانون الف شاهد.
- ↑ روضة الواعظين و بصيرد المتعظى: ص ۸۹ . الاحتجاج: ج ۱ ص ۵۷ : ... حجّ مع رسول اللَّه صلى الله عليه وآله من اهل المدينة و اهل الاطراف و الاعراب سبعين الف انسان او يزيدون، على نحو عدد اصحاب موسى عليه السلام السبعين الف. الذين اخذ عليهم بيعة هارون، فنكثوا و اتبعوا العجل و السامرى. و كذلك اخذ رسول اللَّه صلى الله عليه وآله البيعة لعلى عليه السلام بالخلافة على عدد اصحاب موسى عليه السلام، فنكثوا البيعة و اتبعوا العجل و السامرى، سنّة بسنّة و مثلاً بمثل... .
- ↑ السيرة الحلبية: ج ۳ ص ۳۶۳.
- ↑ كشف المهم فى طريق خبر غدير خم: ص ۱۹۱. تقسير الصافى: ج ۲ ص ۵۴ .
- ↑ رجال نجاشى: ص ۳۳۸.
- ↑ نهج الايمان: ص ۱۲۲: و قيل ستة و ثمانون الف شاهد، و معلوم ان اولئك من الاماكن المتفرقة و الامصار المتباعدة.
- ↑ سمط النجوم العوالى: ج ۲ ص ۳۰۵.
- ↑ السيرة الحلبية: ج ۳ ص ۳۶۳: كان معه جموع لا يعلمها الا اللَّه تعالى. قيل: كانوا اربعين الفاً، و قيل: كانوا سبعين الفاً، و قيل: كانوا تسعين الفاً، و قيل: كانوا مائة الف و اربعةعشر الفاً، و قيل: و عشرين الفاً، و قيل: كانوا اكثر من ذلك.
- ↑ الغدير: ج ۱ ص ۳۲.
- ↑ سمط النجوم العوالى: ج ۲ ص ۳۰۵.
- ↑ الغدير: ج ۲ ص ۳۲: و قيل: يقال: خرج معه تسعون الفاً، و يقال: مائة الف و اربعةعشر الفاً، و قيل: مائة الف و عشرون الفاً، و قيل: مائة الف و اربعة و عشرون الفاً، و يقال: اكثر من ذلك، و هذه عدة من خرج معه. و اما الذين حجّوا معه فاكثر من ذلك، كالمقيمين بمكة. و الذين اتوا من اليمن مع على اميرالمؤمنين عليه السلام و ابى موسى عليه السلام. ××× حلبى شافعى نيز همين قول را ذكر كرده است.××× ۳ السيرة الحلبية: ج ۳ ص ۳۶۳.
- ↑ السيرة الحلبية: ج ۳ ص ۳۶۳.
- ↑ تذكرة الخواص: ج ۱ ص ۲۶۶: و جمع الصحابة، و هم كانوا مائة و عشرين الفاً.
- ↑ ۶۰٫۰ ۶۰٫۱ الغدير: ج ۱ ص ۳۲.
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۱۷ ۸۷.
- ↑ تبليغ غدير در سيره معصومين عليهم السلام: ص ۲۰۶ ۲۰۵ ۲۰۱ - ۱۹۷ ۱۹۵ ۱۹۴ ۱۷۴ - ۱۷۲ ۱۲۷ ۷۹ - ۷۲ ۳۰ ۲۹ ۲۸. اسرار غدير: ص ۸۷ . اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۱۹ ۱۸. چهارده قرن با غدير: ص ۲۹.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۰ ح ۳۳.
- ↑ اثبات الهداة: ج ۱ ص ۵۲۶ ح ۲۸۵.
- ↑ كتاب سليم: ح ۱۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۸۱ ،۳۷۳، ۳۵۱، ۳۳۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۲ - ۴۱۰.
- ↑ جالب است كه زيد بن ارقم در زمان عثمان به درخواست اميرالمؤمنين عليه السلام در مسجد پيامبرصلى الله عليه وآله و در حضور مردم درباره غدير شهادت داد، گذشته از اينكه متن كامل خطبه غدير را هم نقل كرده است؛ ولى در چنين مجلسى كه در سايه امنيت صاحب غدير به راحتى مى توانست شهادت دهد، از شهادت درباره آن سرباز زد! به دو مورد مذكور در بخش اول كتاب «تبليغ غدير در سيره معصومين عليهم السلام» مراجعه شود.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۴۷ و ج ۳۷ ص ۱۹۹. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۴۹۰ ۸۹. الغدير: ج ۱ ص ۹۳. مسند احمد: ج ۱ ص ۸۴ . شرح نهج البلاغه: ج ۱ ص ۳۶۱ و ج ۴ ص ۴۸۸. تاريخ ابن عساكر: ج ۳ ص ۵۰ .
- ↑ كتاب سليم: حديث ۲۵.
- ↑ كتاب سليم: حديث ۲۶.
- ↑ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۳۴ ح ۵۸۴ .
- ↑ مصباح المتهجد: ص ۶۹۱ . بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۰.
- ↑ فرهنگ غدير (محدّثى) : ص ۳۳۰،۳۲۹.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۰۸.
- ↑ اسرار غدير: ص ۲۶۰ - ۲۶۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۵۴ ح ۸۹ .