جامعه اسلامی

بررسى جامعه مسلمين در غدير[۱]

   در غدير به جاى آنكه از درخواست معذور داشتن پیامبر صلی الله علیه و آله از ابلاغ اين پيام تعجب كنيم، بايد از اوضاع وخيم اجتماع مسلمانان در عجب باشيم.

در روزهاى ثمر گرفتن از زحمات ۲۳ ساله حضرت، شرايط چنان شكننده بود و تركيب مسلمانان چنان عجيب شده بود كه منافقين در مدينه با قدرت عمل مى‏ كردند؛ تا آنجا كه مسجد ضرار بپا كردند و تصميم قتل پيامبر صلى الله عليه و آله را گرفتند و بارها به صراحت رو در روى پيامبرصلى الله عليه وآله ايستادند!

اگر به آمار كيفيت برخوردهاى آنان با پيامبر صلى الله عليه و آله و اعمال و رفتارشان و بى ‏اعتنايى‏ هايشان به دستورات حضرت و اعتراضات آنان و نيز به معاهدات سرّى با اهل مکه و غيره دقت شود، معلوم خواهد شد كه پيامبر صلى الله عليه و آله در چه شرايطى چنان درخواستى را مطرح نموده است.

از سوى ديگر سستى در جنگ‏ ها و فرارهاى ناگهانى -  كه در آيات قرآن منعكس است -  و آنچه در سال‏ هاى آخر عمر حضرت درباره منافقین نازل شده، زاويه ديگرى از اين مسئله را نشان مى ‏دهد.

ضعف ایمان عده‏ اى كه در نماز جمعه پيامبر صلى الله عليه و آله را رها مى ‏كردند و مى رفتند، نشانگر ابعاد ديگرى از سستى مردم در دين است.

عده‏ اى ديگر صاحبان نفوذ و بى‏ دين بودند كه با كمال بى ‏حيايى در پى اجراى هوا هاى قبيله‏ اى و مصالح گروهى و شخصى خود بودند.

از طرفى آنان سوابق و تجربيات طولانى داشتند و نقاط ضعف مردم را مى ‏دانستد.

عده ‏اى ديگر طالب امتيازاتى بودند كه اسلام به آنان نمى ‏داد، و براى رسيدن به آنها به هر قيمتى آماده بودند و مرزى نمى ‏شناختند.

قريب العهد بودن به جاهليت درد ديگرى بود و بسيارى از مفاهيم جاهلى هنوز در دل‏هاى بسيارى از آنان جا داشت.

در همين حال اكثر مؤمنين واقعى متوجه عمق عمل خيانت كاران نبودند. آنان كه تسليم اوامر پيامبر صلى الله عليه و آله بودند، هرگز در اين فكرها نبودند كه ممكن است عده ‏اى توطئه ‏گر در ميان آنان با تمام قوا مشغول فعاليت باشند.

همچنين حركات عايشه و حفصه براى پدرانشان كه از داخل خانه بر ضد پيامبر صلى الله عليه و آله توطئه مى‏ کردند، اهرم شكننده‏ اى بود كه هر لحظه مشكل جديدى به وجود مى ‏آورد.

مطالعه همه اينها نشان خواهد داد كه اجراى امر عظيم غدير جز با عصمت و حفظ ضمانت شده الهى -  كه همه قلب‏ ها و جسم ‏ها به دست اوست -  امكان‏پذير نبوده است.

پس تعجب از اين نيست كه چرا پيامبر صلى الله عليه و آله از خدا خواسته تا او را از ابلاغ اين حكم معذور بدارد، بلكه تعجب از اين است كه با آن شرايط خطرناک، چطور اعلام ولايت در غدير ممكن شده است؟

پيشينه اجتماعى غدير[۲]

   در آخرين سفر، پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله مأموريت داشت تا رسالت خود را بر اساس وحى الهى به انجام برساند. انجام اين كار مهم نيز نياز به فراهم شدن مقدماتى داشت.

از همه مهم‏تر حضور جمعيت براى اعلام اين امر خطير است. با نبودن جمعيت بيان مسئله مهم امامت در مكان غدير از اهميتى برخوردار نيست، زيرا رسول اكرم‏ صلى الله عليه و آله مى‏ توانست همين امر مهم را در مدینه يا مكه نيز با حضور برخى صحابى انجام دهد و حجت بر خواص تمام كند.

اما پرسش اين است كه آيا حجت بر ديگران نيز تمام مى‏ شود؟ آيا مردم كه در ديگر امور سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله را زمين گذاشته و عمل نكردند، سخنان خواص را عمل مى كردند؟

به نظر مى‏ رسد با توجه به اهمیت موضوع، بايد به اين مهم پرداخت كه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله نيز تلاش داشتند امر اعلام ولايت امام على ‏عليه السلام را علنى كنند، تا حجت بر مردم از عوام و خواص تمام باشد. بر اين اساس به اقداماتى همت گماشتند، كه به موارد ذيل مى ‏توان اشاره نمود:

تشكيل قدرت اسلام

با توجه به کثرت مشرکان در جزیرة العرب، وضعيت فكرى بيشتر قبائل عرب بر محور انديشه‏ هاى غلط جاهلى و معيارهاى قومى و نژادى و بستگى خونى، نظام سياسى مبتنى بر سن و شيخوخيت بود.

در ميان اين طوائف، طايفه قریش در محدوده مكه با اعمال اين انديشه موجب گمراهى بيشتر مردم مناطق نيز مى‏ شد. در اين دوران جريان شرک به دنبال توسعه منافع و منابع انسانى و مالى بود.

آنان از شمال و جنوب و شرق و غرب جزيرةالعرب به ارتباطات تجارى و سياسى مى‏ پرداختند. در اين روند، طوايف مسير خود را به همراهى فرا مى ‏خواندند، و هر كس همكارى مى ‏كرد از عنايات آنان برخوردار مى‏ شد، و در غير اين صورت حق ورود به مكه را پيدا نمى‏ كرد.

با آمدن دين اسلام بر محوريت توحید و خداپرستى به جاى بت‏ پرستى و رهبرى و سرپرستى مردم توسط انبياء عليهم السلام و به كار گرفتن قوانين الهى، رفتار مشركان با اسلام و رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله به گونه‏ اى ديگر شد.

مشركان قريش با توجه به سرورى كه داشتند، توانستند قبل از اسلام در مقابل تمامى جريان‏هاى فكرى و سياسى اقتدار خود را نشان دهند.

گر چه در جزيرةالعرب اديان الهى همانند حنفا و يهود و مسيحيت وجود داشت، و اين اديان اعتقاد به توحيد، نبوت و معاد داشتند، اما چون متولى اقامه حدود الهى در ميان آنان نبود؛ و به عبارت ديگر كسى توان تشكيل حكومت و قدرت بر اساس دين خدا را نداشت، مشركان توانسته بودند بر منطقه تسلط يابند.

با آمدن دين مبين اسلام كه ماهيت آن نيز توحيد و نبوت و معاد بود، رفتار قريش با رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله دگرگون شد.

علت عمده آن فهميدن هدف اسلام و پيامبرصلى الله عليه وآله بود كه مى‏ خواست ريشه بت‏ پرستى را بخشكاند و منابع اربابى آنها را به خطر اندازد، و آنان مى دانستند كه عمده تلاش رسول‏ خداصلى الله عليه وآله تشكيل حكومت دينى براى اجراى حدود الهى، و در نتيجه تبيين قدرت اسلام و كوتاه شدن دست مشركان از منافع دنيوى است.

تا زمانى كه سرورى با مشركان و به ويژه قريش بود، مردم از ترس مشركان كمتر به اسلام گرايش پيدا مى‏ كردند. اما بعد از فتح مكه، با ريخته شدن ترس مردم و حاكميت قوانين الهى، گرايش مردم به اسلام و روانه شدن به سوى مدينه افزايش پيدا كرد. بنابراين، با توجه به تشكيل قدرت اسلام، جمعيت مدينه نيز افزايش مى‏ يافت.

مؤيد اين سخن حضور قبائل مختلف و نمايندگان آنان در مدينه به محضر رسول‏ خداصلى الله عليه وآله است. در حالى كه قبل از فتح مكه جريان مراجعه مردم به پيامبرصلى الله عليه وآله در مدينه ثبت نشده است. به عنوان مثال، مى ‏توان به ورود طايفه نخع اشاره كرد.

بنا بر گزارش ابن ‏سعد، نمايندگان نخع آخرين گروهى بودند كه در نيمه محرم سال يازدهم هجرى با سرپرستى زرارة بن عمرو به حضور رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله در مدينه رسيدند و در دارالضيافه ساكن شدند. آنان دويست نفر بودند كه پيشتر با معاذ بن جبل در يمن بيعت كرده و مسلمان شدند.[۳]

شاهد ديگر جمعيت حاضر در آخرين جهاد حضرت است. گر چه در آغاز حكومت اسلامى سپاه پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله در مدینه از كمى جمعيت برخوردار بود، اما رفته رفته با گسترش اسلام و فتح مكه جمعيت حاضر در سپاه نيز گسترش پيدا مى‏ كرد.

چنانكه در جريان فتح مكه ده هزار نفر[۴] بدون حساب حاضرين در شهر مدينه هم نقل كرده‏ اند.

نكته قابل توجه در اين بخش، عدم نياز به حضور كودكان، نوجوان، و زنان در جنگ‏ هاست، و حضور چند بچه يا تعدادى زن در برخى از جنگ ‏ها به معناى همراهى تمامى زنان و فرزندان در جنگ نيست.

چنانكه بلاذری در «انساب الاشراف» در جريان جنگ تبوک، اشاره به عدم حضور كودكان و زنان در اين جنگ دارد.[۵]

بنابراين نبايد وضعيت غدیر خم را همانند جنگ در نظر گرفت. همچنين مى‏ توان گفت:

بعد از اين فتح، امكان حضور جمعيت مكه و مناطق فتح شده‏ اى براى سكونت در مدينه و اطراف آن خارج از ذهن نيست.اضافه بر اين، از جنگ تبوک تا حجةالوداع اندكى بيش از يک سال مى ‏گذرد، و طى اين مدت نمايندگان قبائل متعددى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمده و اسلام را پذيرفته و اعلام وفادارى كردند.

بنابراين میتوان جمعيت اين قبائل را نيز بايد بر آمار جمعيت مسلمانان افزود.

اكنون با توجه به شواهد و قرائن، وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله در سال نهم هجرى مى ‏تواند سى يا هفتاد هزار نفر مرد جنگى را از مدينه و اطراف آن براى شركت در جنگ بسيج كند، با اينكه در جنگ خطر كشته شدن، اسير شدن و زخمى شدن هم وجود داشته، چرا يک سال بعد پيامبر صلى الله عليه و آله نتواند يک صد هزار نفر در جريان حجةالوداع بسيج نموده و همراه داشته باشد؟

در حالى كه قدرت پيامبر صلى الله عليه و آله بيشتر شده و جمعيت مسلمانان نيز با سرعت شگفت‏ آورى افزايش يافته و قبائل متعددى به اسلام روى آورده ‏اند. حتى اين بار زنان و کودکان و نوجوانان و افراد كهنسال نيز شركت دارند، و سفر نيز يک سفر پرجاذبه عبادى و معنوى است، و هيچ خطرى هم در آن كسى را تهديد نمى‏ كند.

بنابراين با توجه به مطالبى كه گفته شد، هيچ يک از آمارهايى كه مورخان براى حاضران در غدير ذكر كرده‏ اند مبالغه‏ آميز و به دور از واقع نخواهد بود. به خصوص كه هيچ مانع بازدارنده ‏اى هم وجود نداشته تا از حضور مسلمانان در حجةالوداع جلوگيرى كند.

فراخوانى مردم به حجةالوداع

رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله پيش از آغاز سفر حج در سال دهم هجرى نامه‏ ها و نمايندگانى به اقصى نقاط سرزمين ‏هاى اسلامى فرستاد، و از تمام مسلمانان خواستند تا هر كس توان شركت در مراسم حج را دارد در اين مراسم باشكوه شركت كند.

اين فراخوان عمومى موجب شد تا جمع زيادى از مردم مسلمان از نقاط مختلف سرزمين‏ هاى اسلامى خود را به مدينه و يا مكه برسانندحضرت در اين سفر حتى خانواده خود را همراه داشت.[۶]

چنانكه امام على‏ عليه السلام نيز از اين مأموريت مستثنى نبود، زيرا ايشان به امر رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله براى هدايت مردم یمن به آنجا سفر كرده بود[۷]و با انجام مأموريت خود را از يمن به مكه رساند.[۸]

همچنين برخى منابع گزارش دعوت رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله از مردم براى حضور در اين سفر را آورده‏ اند. كلينى به نقل از امام صادق علیه السلام نقل كرده كه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله از حج سخن گفت، و به هر كس كه مى‏ توانست از كسانى كه تا آن روز اسلام را پذيرفته بودند نامه نوشت كه من تصميم دارد حج به جا آورم، و آنان را از اين امر مهم با خبر ساخت، تا هر كس توان انجام حج را دارد در اين سفر شركت كند.

در پى اعلام حضرت، مردم به سوى مكه روى آوردند تا مراسم حج را با حضور پيامبر صلى الله عليه و آله برگزار كنند.[۹] شيخ مفيد نيز در «الارشاد» مى‏ نويسد:

رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله اراده به جاى آوردن حج و انجام آنچه خداى تعالى بر او فرض كرده بود را نمود، و براى به جاى آوردن حج در ميان مردم اعلام فرمود و همگى را به حج دعوت كرد.

اين دعوت به دور دست‏ ترين سرزمين‏ ها رسيد. پس مردم آماده رفتن به حج شدند، و از اطراف و حوالى و نزديكى‏ هاى مدينه به مدينه آمدند و خود را مهياى حج در ركاب حضرتش نمودند.[۱۰]

اكنون قابل ذكر است كه با توجه به اين فراخوانى، بايد جمعيت قابل توجهى از شهر مدينه و اطراف مدینه در اين سفر حضور داشته باشند.

برخى از منابع فريقين نيز به تبع اين فراخوانى، خروج جمعيت به همراه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله را به گونه‏ هاى مختلف نقل كرده ‏اند: برخى شمار آنان را ۷۰۰۰۰ نفر[۱۱] مى‏ توان گفت:

يكى از دلايل ذكر اين تعداد از جمعيت، وضعيت قومى و قبيلگى جزيرةالعرب بوده است، و علاوه بر آن قدرت پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه و آله بر جزيرة العرب با دعوت مردم به فطريات و اخلاق باعث رشد فزاينده جمعيت شهرى نيز مى ‏گردد.

حضور زنان، كودكان و كهنسالان

علاوه بر حضور مردان، سه گروه ديگر نيز از مردم جامعه آن روز در مراسم حجةالوداع حضور فعال داشتند. اينان عبارت‏اند از:

زنان، كودكان و نوجوانان و افراد كهنسال.

پس از توصيه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله به شركت مردم در اين مراسم، شدت اشتياق براى شركت در اين مراسم به قدرى بود كه كودكان و نوجوانان، افراد كهنسال و زنان و حتى برخى از زنان باردار در اين مراسم معنوى شركت كردند. آنان بعد از شركت در حج، در مكان غدير نيز با ولايت امام على‏ عليه السلام بيعت كردند.

اسماء بنت عميس همسر ابوبكر از جمله زنان باردارى بود كه در اين سفر حضور داشت، و در ذوالحليفه وضع حمل كرده و محمد بن ابوبكر را به دنيا آورد.[۱۲]

تحليلى از جامعه اسلامى مرتبط با غدير[۱۳]

كارهاى بشر در مسائل مختلف علمى، براى سپرى كردن دوران تكامل خود و رسيدن به مقصد نياز به زمان و تدوين برنامه منظّم و پشتكار وسيع براى به ثمر رساندن آن دارد.

هيچ يک از پيشرفت‏ه اى بشر به يكباره انجام نشده است. طبق اين قاعده مسلّم و با توجه به اهمیت امامت و رهبرى پس از پيامبر اسلام ‏صلى الله عليه و آله، آن حضرت از ابتداى رسالت علنى خط سير مشخصى را طى نمودند.

آن حضرت در زمان خروج از مدینه براى انجام كارهاى حكومتى در زمان عدم حضور خود جانشين انتخاب مى‏ كرد.

حتى به ترتيب اهمیت سفر، افراد منتخب هم با دقت و حساسيت بيشترى معرفى مى ‏شدند. اوج آن در سفر تبوک بود، كه حضرت امیرالمؤمنین ‏علیه السلام به جانشينى انتخاب شد.

اكثر كتاب ‏هاى تفسيرى و روايى و عموم كتب تاريخى عامه اين روايت را مطرح كرده‏ اند. جهت اطلاع مراجعه شود به:[۱۴]، كه گردآورى از مأخذهاى عامه مى‏ باشد.

در تمام غزوه ‏ها پيامبر صلى الله عليه و آله جانشين در مدينه مى ‏گمارد.

پس از فتح مكه، شخصى به نام عُتّاب فرزند اُسَيد را در شهر جانشين خود معرفى كرد، و از اقدامات مهم آن حضرت در سال‏ هاى نهم و دهم هجرى انتصاب رؤساى قبايل مختلف‏ بود، كه هدف عمده اين برنامه، گسترش حاكميت سياسى مدينه بر حكومت مركزى قبايل بوده است.[۱۵]

اين حركت و ده‏ ها نمونه تاريخى ديگر، صرف نظر از مباحث كلامى، انديشه عامه را -  كه پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه و آله امر رهبرى و امامت پس از خود را به عهده مردم گذاشته است -  باطل مى‏ كند.

در ماه‏ ها و روزهاى آخرِ حضرت، اين خط سير پررنگ تر و حساس‏تر شده، و دغدغه فكرى رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در اين مسئله بيشتر شد. اما چند گونگى مسلمانان در جامعه اسلامى آن روز به گونه‏ اى بود كه كار را براى حضرت مشكل مى‏ كرد.

در آغاز بعثت، اكثريت افرادى كه به دين اسلام ایمان مى ‏آوردند، صادقانه از عقايد خرافى و انحراف‏ هاى گوناگون دست كشيده و در پناه آئين جديد الهى خستگى روحى خود را به در مى‏ كردند، و اگر چه وجود انسان‏هاى غير معتمد منتفى نبود، ولى بسيار كم بودند. تقريباً در مکه مكرمه دو گروه كافر و مؤمن از هم مجزّا بودند.

اما اين وضع پس از هجرت ادامه نيافت بلكه مسلمانان در شهر مدينه به چند دسته تقسيم شدند:

دو گروه عمده: اگر چه در مدينه طايفه ‏هاى متعددى زندگى مى‏ كردند، ولى دو گروه عمده به نام اوس و خزرج بودند، كه رقابت‏ هاى سرسخت و خونين قبل از اسلام با هم داشتند.

براى تحليل عوامل رقابت بين اين دو گروه مراجعه شود به:[۱۶]

رياست‏ طلبان: كسانى كه از دو قبيله ياد شده نبودند، ولى از اختلاف ‏هاى آنان استفاده ‏هاى زيادى بردند. در نهايت قرار شد يكى از همين افراد به نام عبدالله فرزند اُبّى، چون از آن دو گروه عمده نبود رياست مدينه را به عهده گيرد. البته با هجرت پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه و آله اين مسئله به وقوع نپيوست، و آنان تنها براى حفظ يا كسب منافع به ظاهر مسلمان شده بودند.

اهل كتاب(يهود) : ساكنان اوليه منطقه يثرب يهود بودند، و قبايل عرب چون اوس و خزرج پس از آنها به اين منطقه در آمدند. از جمله علل انتخاب يثرب براى سكونت اين بود كه از ظهور پيامبر صلى الله عليه و آله جديد در اين منطقه آگاهى داشتند.[۱۷]

با توجه به بعثت انبياى گذشته از ميان قوم بنى‏ اسرائيل و حسّ نژادپرستى عجيب يهود، تصوّرشان بر اين بود كه اين پيامبر جديد از ميان آنان است، ولى پس از بعثت خلاف آن معلوم شد. از اين رو مخالفت با پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه وآله را پيشه خود ساختند.

مهاجران: مسلمانانى كه تمام امكانات خود را در مكه گذاشته و به مدينه هجرت كردند. اينان كسانى بودند كه پيش از اسلام درگيرى ‏هايى با اهالى يثرب داشتند، ولى به بركت تعاليم آسمانى اسلام و وجود وحدت بخش پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه و آله، آن كينه‏ ها و عداوت‏ ها را كنار گذاشته و انصار در حق آنان بخشش ‏هايى در حدّ ايثار داشتند.

ولى پس از مدتى، به ويژه پس از فتح مكه در سال هشتم هجرى، علائم نگرانى در انصار پديدار گشت؛ اينان به فكر مشكلات پس از پيامبر صلى الله عليه و آله افتاده بودند.

طبيعى است چنين نگرانى در برخوردها و موضع‏گيرى‏ ها در حيات و پس از شهادت آن حضرت تأثير به سزايى داشته باشد

منافقان: معلوم شد كه در سال‏ هاى ابتدايى ظهور اسلام، عده ‏اى بدون اعتقاد به دين جديد، بنا بر مصالحى كه خود تشخيص مى‏ دادند در آن وارد شدند.

اين گروه با منافقان در مدينه همواره مشكل ‏ساز بودند. از جمله: در زمان حيات پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه و آله اعتراض ‏هاى شديد.[۱۸]

فرار از معركه‏ هاى نبرد و دروغ بستن به آن حضرت، تا جايى كه مكرر آن حضرت مي فرمود: من كذّب علىّ متعمّداً فليتبوّأ مقعده من النار: هر كس به عمد دروغى به من ببندد، بايد آماده قرار گرفتن جايگاه خود در آتش باشد.[۱۹]

اين گروه در اواخر عمر شريف آن حضرت بر دامنه فعاليت خود افزودند، و چون پس از آن بزرگوار به اميال و اهداف خود رسيده بودند، در جامعه اسلامى هضم شده و به ظاهر مشكل ‏ساز نبودند.

نامسلمانان: عده‏ اى از علماى اهل كتاب، جهت ضربه زدن فرهنگى به اسلام تصميمى گرفته بودند، كه و قرآن آن را چنين نقل ميكند:

«و جماعتى از اهل كتاب گفتند در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان نازل شد ايمان بياوريد و در پايان»روز( انكار كنيد شايد آنان )از اسلام بازگردند.[۲۰]

اين ترفند با نزول احكام مرتدّ خنثى شد؛ خداوند متعال ميفرمايد:

«هر كس پس از ايمان آوردن خود به خدا كفر ورزد... و سينه ‏اش به كفر گشاده گردد خشم خدا بر آنان است و برايشان عذابى بزرگ خواهد بود [۲۱] تفصيل احكام مرتدّ در فقه بيان شده است.

با اين دستور، پل ‏هاى پشت سر اين گروه از علماى اهل كتاب خراب شد، و اينان ناگزير بر مسلمانى خود باقى ماندند.

ولى چون ايمان به قلب و جانشان نفوذ نكرده بود بلكه اصولاً اعتقادى نداشتند، ضربه‏ هاى زيادى به پيكره اسلام وارد كردند، و در آن زمان منشأ بسيارى از كجروى ‏ها شدند.

به ويژه كه در عصر خلفاى سه گانه به عنوان مشاوران مخصوص آنان در نظام سياسى جامعه اسلامى تأثير گذار بودند[۲۲]

قبايل تسليم شده: پس از فتح مكه و سقوط قدرت سياسى و نظامى قريش، قبيله‏ هاى فراوانى به علل مختلف بدون شناخت عميق از دين وارد جرگه مسلمانان شدند.

قرآن در عين پذيرش اسلام آنان، تأكيد دارد كه اينان تنها تسليم شدند، ولى ايمان در قلبشان رسوخ نكرده است.[۲۳] اينان يا سر به شورش برتافتند[۲۴]

و يا در تحكيم خلافت افرادى غير از حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نقش بسزايى داشتند.

بنی ‏اميه در پيكره اسلام: پس از فتح مكه، بنى ‏اميه از مبارزه رو در رو با اسلام منصرف شده، و با قبول ظاهرى اسلام در فكر روش جديد مبارزه افتادند.

به مرور زمان، آنچنان زيركانه كارها را انجام دادند، تا اين كه در زمان خليفه اول با گماردن يزيد فرزند ابوسفيان به حكومت منطقه شام به تشكيلات سياسى حكومت اسلامى رخنه كردند.

ابوسفيان بر سر قبر حمزه سيدالشهداء چنين مى‏ گويد: خداى  تو را رحمت كند، بر سر چيزى با ما جنگيدى كه عاقبت در دست ما قرار گرفت.[۲۵]

اينان در دو سال آخر عمر پيامبر اسلام ‏صلى الله عليه و آله مشكلات محدودى به وجود آوردند.

ولى در ساليان بعد و با كمک خليفه دوم[۲۶]موقعيت خود را در دستگاه حاكم جامعه اسلامى ايجاد نموده و آن را حفظ و تثبيت كردند. در نهايت نيز آن را از حالت خلافت به حالت موروثى و پادشاهى در آوردند.

طرفداران پيامبران دروغين: يكى از مشكلات حكومت اسلامى در اواخر عمر شريف پيامبر گرامى اسلام‏ صلى الله عليه و آله ادعاى پيامبرى افرادى بود كه عده ‏اى را هم به دور خود جمع كرده و سر به شورش برداشتند.

عده‏ اى از آنان در حيات آن حضرت سركوب شدند، ولى حركت برخى ديگر در زمان خلفاى بعد از رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله مهار شد.

و اين به تمام معنى به نفع غاصبان خلافت بود، چون گروهى كه حكومت خليفه اول را قبول نداشتند، بى آنكه از جرگه مسلمانى بيرون رفته باشند تحت عنوان مرتدّان قلع و قمع شدند![۲۷]

بعضى از اصحاب خاصِ مشكل‏ دار: اين بحث مجال ديگرى را مى‏ طلبد. اما در اينجا مختصراً اشاره مى‏ كنيم كه بعضى از اصحاب خاص با عملكرد منفى خود، اعتقاد و عمل مسلمانان را در تبعيّت از رسول‏ خداصلى الله عليه وآله متزلزل مى‏ نمودند:

الف) تخلّف از دستور رهبر اسلام‏ صلى الله عليه و آله در جنگ بدر، كه آيات ۵ و ۶ سوره انفال گوياى اين جريان است.

ب) تخلّف مكرر از حضور در ميادين سخت و فرار از معركه‏ هاى نبرد.

ج) اعتراض ‏هاى جدى به كارها و تصميم ‏هاى پيامبر اسلام ‏صلى الله عليه و آله. همانگونه كه در قرارداد آتش ‏بس حديبيه آمده است. همچنين جريان تقسيم غنائم جنگ حنين.

د) اعتراض شديد عمر در واقعه يوم الخميس -  روز پنجشنبه -  منجر به لغو دستور پيامبر اسلام ‏صلى الله عليه و آله و مشاجره شديد بين اصحاب در حضور آن حضرت![۲۸] اين بود ترسيمى از جامعه اسلامىِ قبل و بعد واقعه غدير.

نتيجه

وضعيت ترسيم شده به ويژه بين سال‏ هاى هشتم تا دهم هجرت مشخص مى‏كند حضور فيزيكى پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه و آله تنها چيزى بود كه آن تفرقه درونى را به اتحاد ظاهرى تبديل نموده است.

بر اين اساس، بلافاصله پس از شهادت آن حضرت اتحاد ظاهرى از جامعه اسلامى رخت بربسته، و جاى خود را به تفرقه شديد و كش مكش‏ ها در تمام زمينه ‏ها داد.

البته سنگ زيرين اختلاف‏ ها بحث امامت است، و در طول تاریخ اسلام اين اختلاف‏ ها عميق‏ تر و وسيع‏ تر شد. وضعيت اسفبار كنونى مسلمانان جهان نيز از نتايج آن تفرقه ‏ها و تشتّت‏ هاست.

دغدغه فكرى رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در معرفى امامت، با در نظر گرفتن واقعيت جامعه اسلامى بيشتر شد، و مترصّد فرصت مناسبى بود تا بتواند آخرين مسئله مهم شريعت جاويدان را به مردم ابلاغ كند.

با توجه به وضعيت حسّاس و بروز علائمى در سال دهم -  آخرين سال حيات رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله -  مي بايست اين امر در آخرين سفر اجرا مس شد. به اين جهت حضرتش تمهيدهاى لازم مثل احضار حضرت على‏ عليه السلام از يمن براى شركت در حجةالوداع، دفاع از آن حضرت در آخرين سفر و موارد ديگر انجام داده است.

رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله با تمام مسلمانان پس از اتمام مناسک حج، روز ۱۴ ذيحجه از مكه خارج شده و به سمت مدينه رهسپار شدند.

وقتى به غدير خم رسيدند آيه تبليغ نازل شد و حضرت خطبه غدير را ايراد فرمودند. در اينجا آنچه از خطبه غدير به مطالب بالا مربوط است را يادآور مى‏ شويم:

اى مردم! خداوند مهربان و آگاه چنين مرا مطلع ساخت كه مقدار عمر هر پيغمبرى نصف عمر پيامبر قبل است. وقت ارتحال من به سوى خداوند نزديک است، و من آن را اجابت مى ‏كنم.

من در پيشگاه خداوند مورد پرسش قرار گرفته، و در مقابل شما هم مورد سؤال واقع مى ‏شويد. در اين صورت شما چه خواهيد گفت؟

مردم در جواب گفتند: ما گواهى مى‏ دهيم كه به حقيقت تو رسالت ‏هاى خداوند را ابلاغ نموده و امت را نصيحت كردى و جدّيت و كوشش در كار داشتى.

آنگاه پيامبر اسلام ‏صلى الله عليه و آله ادامه داد: آيا شما گواهى نمى‏ دهيد كه معبودى جز خداوند نبوده، و محمد بنده و فرستاده او است، و بهشت و جهنم خداى متعال و مرگ حق بوده، و قیامت بدون شک مى ‏رسد، و خداوند مردگان را از ميان قبرها بر می انگيزد؟

مردم يک صدا گفتند: آرى، ما به اين مطالب گواهى مى‏ دهيم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بار پروردگارا ! شاهد باش!

آنگاه رو به مردم نمود و فرمود: آيا مى‏ شنويد چه مى‏ گويم؟ مردم گفتند: آرى، مى ‏شنويم.

آنگاه آن حضرت چنين ادامه داد: من در اين راه خدا و قيامت زودتر از شما حركت كرده، و شما در آينده مى‏ ييد و در كنار حوض کوثر وارد خواهيد شد، كه مساحتش به اندازه فاصله صنعاء يمن تا بُصرى در شام است و براى برداشتن آب از آن ظرف ‏هايى از نقره به اندازه ستارگان آسمان است.

بنگريد و مواظب باشيد كه چگونه جانشينى مرا در دو چيز نفيس و گرانبها -  كه از خود به يادگار مى‏ گذارم -  رعايت مى‏ كنيد؟ و چگونه حرمت مرا در آن دو نگاه مى ‏داريد؟

شخصى از ميان جمعيت سؤال كرد: اى پيامبر خدا ! منظور شما از دو چيز نفيس و گرانبها چيست؟ آن حضرت در جواب فرمود: ثقل بزرگ‏تر كتاب خداست كه يك طرفش به دست خداوند عزوجل است، و يک طرف ديگر آن به دست‏ هاى شماست.

پس بدان تمسک نموده و محكم آن را گرفته تا گمراه نشويد. ثقل كوچک تر عترت من است. خداوند مهربان و دانا مرا آگاه نمود كه اين دو متاع نفيس و گرانسنگ هيچ گاه از يكديگر جدا نمى‏ شوند، تا در حوض كوثر بر من وارد بشوند، و من اين را از پروردگارم تقاضا نمودم.

اى مردم از اين دو جلوتر نرفته، و همچنين عقب نمانيد كه هلاک مى‏ شويد.

سپس دست حضرت على ‏عليه السلام را گرفته و به طورى بلند نمود كه تمام مردم آن حضرت را ديده و شناختند.

در ادامه چنين فرمود: اى مردم ولايت چه كسى از مؤمنين نسبت به خودشان بيشتر است؟ مردم در جواب گفتند: خدا و پيامبر او بهتر ميداند.

آن حضرت فرمود: خداوند مولاى من و من مولاى مؤمنان هستم، و من ولايتم بر مؤمنان از خودشان بيشتر است. پس هر كس من مولاى او هستم، على هم مولاى او است.

خدايا تو مولاى كسى باش كه ولایت علی‏ علیه السلام را پذيرفته است، و دشمن بدار كسى كه على ‏عليه السلام را دشمن مى‏ دارد، و دوستدار وى را دوست داشته باش.

يارى كننده‏ اش را يارى نموده، و خواركننده وى را خوار نما. پروردگارا ! حق را با على ‏عليه السلام حركت بده، و هر جا كه او هست حق را قرار بده. زنهار حاضران بايد اين مطالب را به غايبان برسانند.

تا اينجا سخنان گهربار پیامبر اکرم‏ صلی الله علیه و آله بود هنوز مردم متفرق نشده بودند كه امين وحى خداى سبحان نازل شد و اين آيه را آورد:

«من امروز دين شما را كامل نموده و نعمت خود را بر شما تمام كرده و بر اينكه اسلام دين شما باشد رضايت دادم».[۲۹]

در اين هنگام آن حضرت فرمود: الله اكبر بر اكمال دين خدا و اتمام نعمت و رضايت پروردگار، به رسالت من و ولايت على‏ عليه السلام پس از من.[۳۰]

تركيب جامعه اسلامى در غدير[۳۱]

در تركيب جامعه اسلامى آن روز اين نكته مهم است كه پس از نااميدى دشمنان از نابودى اصل اسلام و اطمينان از پابرجايى آن، تعداد مسلمانان رو به فزونى گذاشت.

لذا وجود اين افراد در جامعه اسلامىِ آن روز قابل توجه ‏است:

الف) مخلصين.

ب) آنان كه با رونق بازار اسلام مسلمان شدند.

ج) آنان كه با هوس به دست آوردن حكومت در زمان حضرت و بعد از آن حضرت مسلمان شدند.

د) آنان كه به عنوان فرار از ستم قريش يا ارباب و موالى خود، يا گريز از خون ‏ها و حقوقى كه به گردن داشتند، مسلمان شدند.

هـ) عده‏ اى كه در همه عمر خود، دستى براى بيعت و پايى براى فرار آماده داشتند و روحاً منافق بودند.

و) تسليم شدگانى كه مجبور بودند دم نزنند.

ز) فرصت طلبان بى ‏اعتقادى كه فقط در پى فرصتى براى به چنگ آوردن دنيا بودند.

ح) افرادى كه هيچ جهتى از دنيا برايشان نفى و اثباتى نداشت، و نسبت به دين نيز چنين بودند.

ط) افراد بى‏ فكرى كه به پيروى از اكثريت داخل جرگه اسلام شده بودند.

ى) ساده‏ لوحان خوش عقيده ‏اى كه به راحتى قابل انحراف و تغيير عقيده بودند.

جاهليت و نفاق در جامعه اسلامى[۳۲]

يكى از مسائلى كه اوضاع اجتماع مسلمانان را در سال هاى آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله و در غدير وخيم كرده بود، قريب العهد بودن به جاهليت بود كه بسيارى از مفاهيم جاهلى هنوز در دل‏ هاى بسيارى از آنان جا داشت.

و لذا پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير و در حاشيه شناخت ائمه ضلال به عموم مردم متذكر شدند كه از خود مطمئن نباشيد و از هواى نفس و فريب شيطان در حذر باشيد، و بدانيد كه اگر من از دنيا رفتم يا كشته شدم اين احتمال وجود دارد كه نه تنها گمراه شويد بلكه عقبگرد كنيد و به جاهلیت برگرديد.

همچنين از جمله پيش در آمدهاى واقعه غدير و حجةالوداع اين نكته است كه تعصبات جاهلىِ حاكم بر افكار عده ‏اى از مردم، و عُقده‏ هاى باقيمانده از خون‏ هاى بدر و اُحد و حُنين و خيبر، و مطامع دنيوى كه آن ايمان راسخ را از قلوب عده‏ اى ربوده بود، و حسدهاى نهفته‏ اى كه هر روز آشكارتر مى ‏گشت، اين‏ها همگى‏ جو حاكم بر جامعه مسلمين در سال حجةالوداع را روشن مى ‏كند.[۳۳]

از جمله مشهورترين آيات غدير آيه‏ اى است كه پس از اتمام مراسم حج و در مسير مكه به سوى غدير بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد:

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»[۳۴]:

«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده‏ اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى‏ كند. خداوند قوم كافر را هدايت نمى ‏كند».

آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه: دستور اعلان ولايت على‏ عليه السلام از مدينه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و كاروان عظيم با دو هدف حج و ولايت حركت كرد.

همزمان با شروع حج مراحل جدى معرفى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام آغاز شد. هنگام عشاى روزه عرفه، خداوند بار ديگر دستور و برنامه منصوب كردن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را به پيامبر صلى الله عليه و آله داد.

اين مسئله از مهم‏ترين خطراتى بود كه جامعه مسلمين را تهديد مى‏ كرد و اين به دو علت بود:

يكى آنكه فاصله چندانى با جاهليت گذشته نداشتند و بازگشت به آن مشكل نبود، و ديگر اينكه از ورودشان به اسلام هم دير زمانى نمى‏ گذشت و هنوز پايه‏ هاى اسلام در دل مردم آنچنان كه بايد مستحكم نشده بود.

با اين اعلام كه خبر از نزديكى برنامه مى‏ داد پيامبر صلى الله عليه و آله تكذيب مردم و تحريكات منافقین را به ياد آورد و خود را در شرايطى سخت احساس كرد[۳۵]و آن قدر گريست كه محاسن شريفش پر از اشک شد و فرمود:

«انَّ قَوْمى حَديثُوا عَهْدٍ بِالْجاهِلَيَّةِ، ضَرَبْتُهُمْ عَلَى الدّينِ طَوْعاً وَ كَرْهاً حَتَّى انْقادُوا لى، فَكَيْفَ اذا حَمَلْتُ عَلى رِقابِهِمْ غَيْرى»[۳۶] اى جبرئيل، دير زمانى نيست كه قوم من از جاهلیت فاصله گرفته ‏اند.

من اينان را به اختيار خودشان يا به كمک جنگ‏ ها به انقياد خود درآورده ‏ام. اكنون اگر بخواهم ديگرى را بر آنان حاكم كنم چه خواهد شد.[۳۷]

اين جهت را پيامبر صلى الله عليه و آله به چند تعبير ياد كردند:

«قوم من به جاهليت قريب العهد هستند. من با آنان براى قبول دين جنگيده ‏ام و با اختيار يا اكراه در برابرم تسليم شده ‏اند. پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان ديگرى را حاكم كنم»؟و يا فرمود:

«انَّ النّاسَ حَديثُوا عَهْدٍ بِالاسْلامِ».[۳۸]

«پيامبرصلى الله عليه وآله از قوم خود ترسيد كه به جاهليت باز گردند».

به تعبير ديگر:

اين يك امر طبيعى است كه هركس تازه متوجه اشتباه خود شده و از فكرى دست برداشته و گرايش جديدى پيدا كرده، زمانى لازم دارد تا آخرين بقاياى گذشته را از جان و تن خويش بزدايد، و در عمق و جوانب راه نو پرورده شود.

در چنين موقعيتى نوسانات وارده قبل از پخته شدن فكر، ممكن است باعث بازگشت به گذشته و دست برداشتن از اعتقاد جديد شود. شكى نيست كه فاصله آن روز اسلام با اولين اعلان خروج از جاهلیت ۲۳سال بيشتر نبود. چه بسيار بودند كسانى كه فاصله آنان با جاهليت به ده سال اخير پس از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله باز مى‏ گشت.

عده‏ اى از آنان با جاهليت يك سال بيشتر فاصله نداشتند و از فتح مكه مسلمانى را آغاز كرده بودند.

درباره چنين جمعيتى كه هنوز با افكار و تعصبات جاهلى دست و پنجه نرم مى‏ كردند و هنوز ريشه‏ هاى اعتقادى اسلام را به خوبى درنيافته بودند، راه بازگشت به جاهليت چندان دشوار نبود، به خصوص آنكه يادآورى خاطره‏ هاى جنگ‏ هاى بدر و احد و خندق و خيبر و فتح مكه نيز عوامل آماده ‏اى براى تحريک آنان بود.

اين نكته جدى نيز در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله به عنوان يكى از علل ترس از فتنه مردم مطرح شد و حضرت چنين تعبير فرمود:

«انَّ قَوْمى حَديثُوا عَهْدٍ بِالْجاهِلِيَّةِ، ضَرَبْتُهُمْ عَلَى الدّينِ طَوْعاً وَ كَرْهاً حَتَّى انْقادُوا لى، فَكَيْفَ اذا حَمَلْتُ عَلى رِقابِهِمْ غَيْرى»[۳۹] با كراهت جنگيده ‏ام تا آنكه در برابر من تسليم شده ‏اند.

پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان ديگرى را حاكم كنم؟

در حديث ديگرى تازه مسلمان بودن آنان را مطرح مى ‏كند و مى‏ فرمايد: «انَّ النّاسَ حَديثُوا عَهْدٍ بالاسْلامِ فَاخْشى انْ يَضْطَرِبُوا» «سابقه مردم با اسلام نزديك است، مى‏ ترسم به اضطراب بيفتند».

در حديث ديگر از اين احساس چنين تعبير شده است:

«كَرِهَ رَسُولُ اللَّه ‏صلى الله عليه وآله انْ يَتَّهِمُوهُ لانَّهُمْ كانُوا حَديثى عَهْدٍ بِجاهِلِيَّةٍ»[۴۰] «پيامبر صلى الله عليه و آله ترسيد او را متهم كنند چرا كه به جاهليت نزديك بودند»، و يا چنين آمده است:

«فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه ‏صلى الله عليه وآله انْ يَرْجِعُوا جاهِلِيَّةً»:«پيامبرصلى الله عليه وآله ترسيد مردم به اعتقاد جاهليت بازگردند».اين بود كه فعلاً چيزى در اين باره به مردم نگفت و صلاح دانست كه اطلاعى نداشته باشند تا مبادا او را متهم كنند.[۴۱]

با پايان حجةالوداع و حركت از مكه به سوى غدير، در سه مرحله اين فرمان تكرار شد و نزول آيه در اين سه مرحله انجام گرفت. جبرئیل در بين راه آمد و از طرف خداوند سلام رساند و چنين خواند:

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ»:«اى رسول خدا، برسان آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده است».

در مرحله اول همين مقدار از آيه نازل شد و در پى آن پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى جبرئيل، دير زمانى نيست كه مردم مسلمان شده‏ اند.

مى ‏ترسم با اعلان ولايت على مضطرب شوند و اطاعت نكنند و اهل نفاق تفرقه ايجاد كنند، و به جاهليت باز گردند، چرا كه دشمنى آنان و عداوت شان با على روشن است. اگر ممكن است از خدا بخواه تا مرا از اين مأموريت معاف فرمايد.

جبرئيل بازگشت و روز بعد دوباره نازل شد و اين هنگامى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله هنوز كنار بركه نرسيده بود، اما وارد منطقه غدير شده بود.

اين بار جبرئيل چنين گفت: يا محمد، خداى تعالى مى‏ فرمايد:

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»:

«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده ‏اى».

در اين مرحله دوم يك فراز به آيه كريمه اضافه شد، و جبرئيل امين دستور آورد كه بايد فردا در منزل بعدى كه كاروان پياده مى شوند ولايت على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را بر مردم اعلام كنى.

در پى اين دستور پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: اى جبرئيل، از اصحابم مى‏ ترسم كه با من مخالفت كنند و اهل نفاق بر من طعن وارد كنند. قريش در ضديت با اين موضوع مطالبى به من گفته‏ اند[۴۲]و من بر جان خود و على ترس دارم.[۴۳]

از خدا بخواه كه در اعلان چنين مطلبى حفظ از شر مردم را براى من ضمانت كند.

غدير خم رسيده و پنج ساعت از طلوع آفتاب گذشته بود. در آنجا جبرئيل چنين گفت: يا رسول اللَّه، خداى تعالى مى ‏فرمايد:

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»:

«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده‏ اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى‏ كند».

در اين مرحله سوم كه ضمانت حفظ از طرف خدا هم به آيه اضافه شد، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: به خدا قسم از اين مكان حركت نخواهم كرد تا رسالت پروردگارم را ابلاغ نمايم.[۴۴]

اين تهديدى از طرف پروردگار من است كه اگر رسالت او را ابلاغ نكنم مرا عذاب خواهد كرد. آگاه باشيد كه از هيچ كس ترسى ندارم و امر خداى عزوجل را به اجرا در خواهم آورد.

اگر مرا تکذیب هم كنند برايم بهتر از عقوبت خداوندى در دنيا و آخرت است.[۴۵]

چهره ‏هاى سقيفه در برابر غدير[۴۶]

   اهل سقیفه كه روز اول يک چهره بيشتر نداشتند اينك به سه چهره شاخص و صدها چهره رنگ يافته -  كه تحت همان سه چهره خلاصه مى ‏شدند -  به جنگ غديريان آمدند.

اينان كه در روز اول باطن خود را كتمان میكردند و فقط پشت سر غاصبين به نفع آنان شعار مى ‏دادند، اكنون جهت ‏گيرى هم نموده و نشان دادند كه براى چه به نفع اصحاب سقيفه شعار مى‏ دادند.

گروهى بودند كه پيشانى‏ ها از عبادت پينه بسته و ظاهر زاهِدانه ‏اى داشتند، ولى با اين همه در مقابل على عليه السلام بودند:

گروهى اشخاص رياست طلب بودند كه در مقابل على‏ عليه السلام قرار گرفته بودند.

گروهى مال‏ پرست بودند و به جنگ على‏ عليه السلام آمده بودند.

گروهى عياش بودند و در برابر اميرالمؤمنين‏ عليه السلام قرار گرفته بودند.

گروهى اظهار محبت شديد نسبت به اسلام و پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏ كردند، و با اين همه در مقابل صاحب غدير ايستاده بودند!!

گروهى بغض و عناد خود را نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله كتمان نمى ‏كردند.

گروهى مبانى تازه ‏اى كه صراحت در ضديت با قرآن و پيامبر صلى الله عليه وآله داشت مطرح مى‏ كردند، و در عين حال خود را وفادار به اسلام مى ‏دانستند و از همان ديدگاه به جنگ اميرالمؤمنين‏ عليه السلام آمده بودند!!

غدير بهترين راه براى جامعه اسلامى[۴۷]

با تحليلى از تركيب جامعه اسلامى در سال آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله به خوبى مشخص مى‏ شود كه هيچ طرحى زيباتر و بهتر از رفتار پيامبر صلى الله عليه و آله با جامعه آن چنانى نمى ‏توان فرض كرد، به طورى كه نتيجه ‏اش بقاى اسلام باشد تا نسل ‏هاى بعدى به راحتى بتوانند حق و باطل را بفهمند و حجت بر آنان تمام شود و راه را آزادانه انتخاب كنند.

اگر نام اسلام محو مى ‏شد، هم اتمام حجت از بين مى ‏رفت و هم انتخاب آزادانه! چون يا مردم اصلاً خبرى از حق نداشتند تا بتوانند آزادانه آن را انتخاب كنند، و يا خبرى از باطل نداشتند تا ناخواسته در طريق آن نيفتند.

به عبارت ديگر مسيرى بود كه بايد طى مى ‏شد و راه پس و پيش نداشت و بايد طبق آن و با مداراى با آن تصميم‏ گيرى مى‏ شد. اين خدا و رسولش بودند كه بهترين برنامه را تدارک ديدند؛ و در آن شرايط خاص، فرضى بهتر از آنچه انجام شد وجود نداشت.

بنابراين به جاى تحليل روش پيامبر و اميرالمؤمنين‏ عليهما السلام به عنوان چرا و چگونه، بايد از آن به عنوان بهترين راهى كه بهتر از آن قابل تصور نيست ياد كرد.

فرصت ‏طلبان جامعه اسلامى در غدير[۴۸]

   در تحليل جامعه اسلامىِ آن روز، بايد از فرصت طلبانى نام برد كه به شكل‏ هاى گوناگونى جلوه مى‏ كردند:

تشنگان قدرت كه براى به دست گرفتن حكومت لحظه ‏شمارى مى‏كردند.

منزوى شدگان از قدرت كه جوّ حاكم را زير نظر داشتند.

هواپرستان شهوت‏ طلب كه اينان نيز -  از ديد خود -  جوّ حاكم را زير نظر داشتند.

شكست خوردگان بى‏ تقوا كه در فكر انتقام بودند.

حسودانى كه نمى‏ توانستند مقامات والاى خدادادى را ببينند.

آنان كه در جنگ‏ ها افراد خانواده خود را به دست مسلمانان از دست داده بودند.

گروه‏ هاى فوق دو خصيصه مهم داشتند كه براى غاصبين خلافت بسيار مهم بود و براى اسلام خطرى عظيم به شمار مى آمد:

الف) رونق و عدم رونق اسلام و جهات معنوى آن برايشان اصلاً ارزشى نداشت و نسبت به آنها بى‏ تفاوت بودند؛ اضافه بر اينكه از نابودى اسلام و ضربه خوردن آن لذت هم مى‏ بردند.

ب) از اصل اسلام بويى نبرده بودند تا قدرت مقاومت داشته باشند، و بتوان از آنان به نفع اسلام استفاده كرد.

كمىِ متقين در جامعه اسلامى[۴۹]

از جمله مشهورترين آيات غدير آيه‏ اى است كه پس از اتمام مراسم حج و در مسير مکّه به سوى غدير بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد:

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»[۵۰]:

«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده‏ اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى‏ كند. خداوند قوم كافر را هدايت نمى ‏كند».

آنچه در اينجا قابل تأمل است اينكه: يكى از ريشه‏ هاى اساسى در مسئله ولايت، كه بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله خيلى زود خود را نشان داد، كمبود تقوی و مراعات نكردن حضور خداوند بود.

مردمى كه خدا را در نظر نگيرند، خيلى راحت با تغيير شرايط دست از اعتقاد خود بر مى‏دارند و هيچ ترس و واهمه‏ اى هم به خود راه نمى‏ دهند.

نچه به معناى تقواى بازدارنده از انحراف است در آن مردم وجود نداشت، و جاى خالى اين ريشه اصيل اسلام به هر بهانه‏ اى مى‏ توانست زمينه فاصله گرفتن مردم از دين را آماده سازد.

اين همان چيزى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله پيش از غدير خوف آن را داشت و درباره آن چنين تعبير فرمود:

«وَ سَأَلْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ»[۵۱]:

«اى مردم! از جبرئيل خواستم كه درباره ابلاغ اين پيام به شما مرا معذور بدارد به خاطر آنكه از كمى متقين خبر دارم».و در پى همين حقيقت بود كه آيه تبليغ نازل شد.

لياقت جامعه اسلامى براى ولايت[۵۲]

   پيامبر صلى الله عليه و آله با بيان «اليوم أكملت لكم ...» فهماند كه دين بدون ولايت كامل نيست. بنابراين مردمى كه دين بدون ولايت را پذيرفتند در واقع خواستند بگويند:

«دين ناقص هم براى ما كافى است و ما دين كامل را نمى ‏خواهيم»! در نتيجه ۱۴۰۰ سال است كه مردم با دين ناقص مى ‏گذرانند و شايد هم لايق دين كامل نيستند.

اين زمينه گوياى آن است كه همه مردم لايق دين كامل نبودند، و دين كامل انسان‏ هايى كامل مى‏ طلبد كه از عهده عمل به آن برآيند و حقش را ادا كنند.

البته اين بدان معنى نيست كه مردم مقصر نيستند، بلكه تقصيرها و گناه ‏ها به جاى خود باقى است، و در عين حال سكّه ولايت هم قميت خود را حفظ كرده و به دست هر نااهلى نيفتاده است!

از همين نگاه مى ‏توان گفت: پنج سال حكومت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام، نمونه بارزى از اين مسئله است؛ و آن پنج سال نشان داد كه مردم پس از ۲۵سال ظلم و جور كه على‏ عليه السلام را با التماس به خلافت خواندند، با آن حضرت چه كردند. اگر در روز اول كه دل ‏ها پر از كينه بود، على‏ عليه السلام حكومت را به دست مى ‏گرفت مردم چه مى‏ كردند و چه مخالفت ‏هايى بپا مى ‏شد.

نفاق در جامعه اسلامى[۵۳]

يكى از مسائل پيچيده تاريخ اسلام خط نفاق بين مسلمين است كه در قرآن و روايات فراوان به آن اشاره شده است.

از جمله اين موارد در سفر حجةالوداع در عرفات است كه جبرئیل نازل شد و با اشاره به آيه ۷ سوره مائده «وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ميثاقَهُ الَّذى واثَقَكُمْ بِهِ»-  كه در مدينه قبل از سفر نازل شده بود -  پيام خداوند را در ابلاغ ولايت و وصايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام آورد، و اشاره به اكمال دين با ولايت و ميثاق پروردگار از بندگان نمود.

پيامبر صلى الله عليه و آله با شنيدن اين پيام الهى و با توجه به فورى نبودن آن، بار ديگر منافقین و اخلال گران را به ياد آورد و ترس آن را داشت كه مبادا مردم متفرق شوند يا به جاهلیت باز گردند، چرا كه آن حضرت دشمنى آنان را مى ‏دانست و از بغض آنان نسبت به على عليه السلام خبر داشت.

اين بود كه پيامبر مكرم اسلام‏ صلى الله عليه و آله  خود را در شرايطى سخت احساس كرد و آن قدر گريست كه محاسن شريفش پر از اشک شد و فرمود:

«اى جبرئيل، دير زمانى نيست كه قوم من از جاهليت فاصله گرفته‏ اند. من اينان را به اختيار خودشان يا به كمك جنگ‏ ها به انقياد درآورده ‏ام. اكنون اگر بخواهم كسى را بر آنان حاكم كنم چه خواهد شد»؟!

آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله از جبرئيل درخواست كرد تا از خدا حفظ او از شر مردم را درخواست كند، و همچنان منتظر ماند تا جبرئيل در اين باره خبرى از سوى خداوند بياورد.[۵۴]

واكسينه جامعه اسلامى در برابر منافقين[۵۵]

عملكرد منافقين در غدير را مى‏ توان از چند بُعد بررسى كرد. يكى از آنها واكسينه جامعه اسلامى در برابر منافقين توسط پيامبر صلى الله عليه و آله است.

چرا در شرايط حساس غدير كه انتظار مى‏ رفت پيامبر صلى الله عليه و آله به هيچ عنوان متعرض موضوعات مسئله برانگيز نشود، به افشاى اقدامات منافقين و خطاب‏ هاى غليظ با آنان پرداخت؟

چرا پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله به صراحت و وضوح از امامان ضلالت ياد كرد، و حتى كلمه «اصحاب صحيفه» را از فراز منبر غدير، نه فقط براى مخاطبينش بلكه به گوش نسل‏ ها رسانيد؟

چرا آن حضرت سعى نكرد با مثبت نشان دادن وضعيت جامعه اسلامى، مردم را به آينده ‏اى غرورآفرين دلخوش كند؟

پاسخ آن است كه اقدامات پيامبر صلى الله عليه و آله فقط به عنوان بقاى يك حكومت در مفهوم قدرت و سيطره ظاهرى بر مردم نبود.

اهداف آن حضرت را بايد در ابديت اسلام دانست، و بقاى قلب‏ هايى كه با خدا و دين خدا پيوند مى‏ خورند.

بايد نسل‏هاى اسلام را متوجه كرد كه چه آينده ‏اى در انتظار آنان است.

بايد مسلمانان بدانند كه پيامبرِ رنج كشيده آنان -  پس از بيست و سه سال زحمت ‏در چه بحرانى توانست مراسم غدير را اجرا كند.

بايد آنان را به گونه ‏اى از پشت پرده اعمال منافقين آگاه نماييم كه از تولد پديده شومى به نام «سقیفه» متحير نشوند.

اين اقدام نوعى واكسينه كردن جامعه اسلامى است، كه متوجه باشند نسل اول اسلام در كدام جامعه بودند و بايد با چه مسايلى دست و پنجه نرم كردند.

مسلمانان بايد بدانند كه چه لكه‏ هاى ننگ پاک نشدنى از سقيفه بر دفتر اعتقادشان مانده، كه اگر آنها را تشخيص ندهند دامان خودشان را هم خواهد گرفت.

بايد اذعان داشته باشيم كه اين افشاگرى‏ ها يک ضرورت اعتقادى و واجب دينى و وظيفه اسلامى ماست.

منبع

دانشنامه غدیر،جلد ۶ ،صفحه ۲۵۴.

پانویس

  1. ژرفاى غدير: ص ۱۱۸.
  2. زلال غدير (مجموعه مقالات) : ش ۱ ص ۶۹ - ۸۹.
  3. طبقات ابن ‏سعد: ج ۱ ص ۲۶۰. تاريخ طبرى: ج ۳ ص ۲۴۰. نهاية الارب فى فنون الادب: ج ۱۸ ص ۱۰۸.
  4. انساب الاشراف: ج ۱ ص ۳۶۸. البدء و التاريخ: ج ۴ ص ۲۳۹. التنبيه و الاشراف: ص ۲۳۵. فتح البارى: ج ۸ ص ۸۷ : خرجنا مع رسول‏اللَّه۹ الى غزوة تبوك، زيادة على ثلاثين الفاً. ، و گرنه آمار سپاه اسلام را هفتاد هزار عمدة القارى: ج ۱۸ ص ۴۵، از ابوزرعه رازى. ، يك صد هزار تاريخ ابن‏خلدون: ج ۱ ص ۲۰۴.
  5. انساب الاشراف: ج ۲ ص ۹۵.
  6. الطبقات الكبرى: ج ۲ ص ۱۳۱. امتاع الاسماء: ج ۲ ص ۱۰۳.
  7. تاريخ طبرى: ج ۳ ص ۱۳۲. الارشاد: ج ۱ ص ۱۷۱.
  8. تاريخ طبرى: ج ۳ ص ۱۴۸.
  9. الكافى: ج ۴ ص ۲۴۹: ذكر رسول‏ الله‏ صلى الله عليه و آله الحج. فكتب الى من بلغه كتابه. فمن دخل الاسلام. ان رسول‏ الله‏ صلى الله عليه وآله يرد الحج. يؤذنهم بذلك ليحجّ من اطاق الحج، فاقبل الناس. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۹۶. وسائل الشيعة: ج ۱۱ ص ۲۲۴.
  10. الارشاد: ج ۱ ص ۱۷۱. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۴ ۳۸۳.
  11. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۲. تفسير صافى: ج ۲ ص ۵۳ . تفسير الثقلين: ج ۲ ص ۷۳. السيرة الحلبية: ج ۳ ص ۳۰۸، عده‏اى ۹۰۰۰۰ نفر ۴ السيرة الحلبية: ج ۳ ص ۳۰۸. الغدير: ج ۱ ص ۹. برخى ۱۱۴۰۰۰ نفر دانسته. المجموع (نووى) : ج ۷ ص ۱۰۳. الغدير: ج ۱ ص ۹. و برخى هم عدد ۱۲۰۰۰۰ و ۱۲۴۰۰۰ و بيشتر را آورده ‏اند. السيرة الحلبية: ج ۳ ص ۳۰۸. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۰.همان، الغدير: ج ۱ ص ۲۹۶ ۹.
  12. صحيح مسلم: ج ۲ ص ۸۸۶ . سنن ابى‏ داوود: ج ۲ ص ۱۸۲. مسند احمد: ج ۳ ص ۳۰. سنن دارمى: ج ۲ ص ۴۵. انساب الاشراف: ج ۱ ص ۴۷۴. ابوالطفيل عامر بن واثله نيز در جنگ احد متولد شده، و در حجةالوداع هشت ساله بود. اسد الغابة: ج ۳ ص ۱۴۳.
  13. آخرين سفر رسول‏خداصلى الله عليه وآله )ياورى( : ص ۱۲۰  - ۱۱۱.
  14. احقاق الحق: ج ۲۵ ص ۲۳۴  - ۱۳۲
  15. تاريخ پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه و آله (آيتى)، در بحث ‏هاى مربوط به غزوه ‏هاى آن حضرت. تاريخ سياسى اسلام: ج ۱ ص ۶۲۱ .
  16. تاريخ سياسى اسلام: ج ۱ ص ۳۱۲،۳۱۱.
  17. مجمع الزوائد: ج ۸ ص ۲۴۱  - ۲۳۰. الصحيح من سيرة النبى الاعظم‏صلى الله عليه وآله: ج ۱ ص ۱۷۴. تاريخ سياسى اسلام: ج ۱ ص ۱۲۹.
  18. نساء /  ۷۷.
  19. نهج البلاغه: خطبه ۲۰۱.
  20. آل‏ عمران /  ۷۲.
  21. نحل /  ۱۰۶.
  22. انساب الاشراف: ج ۵ ص ۵۲ . تاريخ المدينة: ج ۲ ص ۱۰۲۰. تاريخ سياسى اسلام: ج ۲ ص ۱۶۴ ۱۵۲ ۹۹  - ۸۹.
  23. حجرات /  ۱۴.
  24. تاريخ طبرى.
  25. الاغانى: ج ۶ ص ۳۵۵. تاريخ سياسى اسلام: ج ۲ ص ۳۹۳.
  26. تاريخ طبرى: ج ۶ ص ۱۷۶.
  27. تاريخ العرب و الاسلام: ص ۷.
  28. تاريخ الامم و الملوك )تاريخ طبرى( : ج ۲ ص ۴۳۶. الكامل فى التاريخ: ج ۲ ص ۲۱۸، با ابهام در نقل خبر. دلايل النبوة: ج ۷ ص ۱۸۵  - ۱۸۱.
  29. مائده /  ۳.
  30. تاريخ يعقوبى: ج ۲ ص ۱۱۲. البداية و النهاية: ج ۵ ص ۲۲۸. السيرة الحلبيبة: ج ۳ ص ۲۷۴. چون حديث غدير از مشهورترين روايت‏ ها در باب امامت است، عمده علما و دانشمندان در كتاب‏ هاى خودشان به آن اشاره كرده ‏اند. براى اطلاع بيشتر به الغدير علامه امينى و احقاق الحق مراجعه فرماييد. ناگفته نماند كه سخنرانى پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله در منابع شيعيان بسيار مفصل‏ تر و طولانى‏ تر از اين مقدار است، و ما قدر مشترک را آورديم. براى وقوف كامل به متن تفصيلى سخنرانى و توضيح و تفسير بعضى از گفتار آن حضرت مراجعه شود به: بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۴ - ۲۱۷. الاحتجاج: ج ۱ ص ۱۳۹ - ۱۶۰.
  31. ژرفاى غدير: ص ۱۲۰.
  32. ژرفاى غدير: ص ۱۱۸. اسرار غدير: ص  ۲۱۶ ۲۳. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۱۰ ۱۰۷ ۹۶  - ۹۴.  
  33. ژرفاى غدير: ص ۱۱۸. اسرار غدير: ص  ۲۱۶،۲۳. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۹۴ - ۹۶، ۱۰۷، ۱۱۰.
  34. مائده /  ۶۷ .
  35. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۵۲  - ۵۱ . تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹ .
  36. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷ ۴۰.
  37. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷. الاقبال: ج ص ۴۵۳ - ۴۵۹.
  38. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱ : «مردم تازه مسلمان شده ‏اند»؛ و يا در روايت آمده: «فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه و آله مِنْ قَوْمِهِ انْ يَرْجِعُوا الى جاهِلِيَّةٍ». عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۷.
  39. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷.
  40. امالى الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۴۰.
  41. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۳۹. امالى الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰.
  42. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۹۶ ح ۱۰۹. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۳ ح ۷۷. تفسير فرات: ص ۱۹۵.
  43. اليقين: ص ۳۷۳.
  44. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.  
  45. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۳۹. امالى الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰.
  46. ژرفاى غدير: ص ۱۲۳.
  47. ژرفاى غدير: ص ۵۰ .
  48. ژرفاى غدير: ص ۱۲۱.
  49. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۱۱.
  50. مائده /  ۶۷ .
  51. مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۴۰ بخش ۲.
  52. ژرفاى غدير: ص ۵۱ .
  53. واقعه قرآنى غدير: ص ۲۶.
  54. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۳،۲۰۲،۱۵۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷،۱۷۷،۱۷۶،۵۲،۵۱. الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶ .
  55. ژرفاى غدير: ص ۱۱۷.