راویان حدیث غدیر از تابعین
راويان حديث غدير از تابعين
پس از بيان راويان حدیث غدیر از صحابه، در اينجا راويان حديث غدير از تابعين - كه ۸۸ نفر هستند - را همراه با كتاب يا كتبى كه حديث غدير را از آن تابعى نقل كرده اند مى آوريم:
ابوراشد حبرانى (حرانى)
حموينى در «فرائد السمطين» حديث غدير را از ابوراشد حبرانى و او از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل كرده است. عجلى و ابن حجر: او را توثيق كرده اند.[۱] نام او خضر يا نعمان است.
ابوسلمة بن عبدالرحمن بن عوف زهرى مدنى (م ۹۴ ق)
ابن المغازلى در مناقب خود و ابن بطريق در «العمدة» و ثعلبى در تفسير خود و نيز در «ضياء العالمين» حديث غدير را از ابوسلمة بن عبدالرحمن و او از جابر بن عبدالله انصاری نقل كرده اند.[۲]
مؤلف كتاب «خلاصه خزرجى» و ابن حجر[۳]: از ابن سعد نقل شده كه وى مردى فقيه و مورد وثوق و اعتماد است و حديث بسيار از او نقل شده است. نام او عبدالله يا اسماعيل است.
ابوسليمان (ابوسلمان) مؤذّن
ابوسليمان مؤذّن از جمله راويان احتجاج امیرالمؤمنین علیه السلام در رحبه کوفه به حديث غدير است.[۴] مؤلف كتاب «التقريب»: وى را توثيق كرده و ستوده است.
سمان (ذكوان) مدنى، ابوصالح (م ۱۰۱ ق)
ابوصالح از راويان نزول آیه تبلیغ در غدير است. ذهبى: او را توثيق كرده است.[۵] وى آزاد كرده جويريه بانوى غطفانى است.
ابوعنفوانه مازنى
در «اسد الغابة» حديث غدير را از ابوعنفوانه نقل كرده است.[۶]
ابوعبدالرحيم كندى
ابوعبدالرحيم كندى از جمله راويان احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام در رحبه كوفه به حديث غدير است.
اصبغ بن نباته تميمى كوفى، ابوالقاسم
در «اسد الغابة» ماجراى احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام در رحبه كوفه به حديث غدير را از اصبغ بن نباته نقل كرده است.[۷] عجلى و ابن معين: اصبغ بن نباته را توثيق كرده و ستوده اند.
ابوليلى كندى
احمد بن حنبل در «المناقب» حديث غدير را از ابوليلى كندى نقل كرده است. مؤلف كتاب «التقريب»[۸]: وى را توثيق كرده است.
اياس بن نذير
اياس بن نذير از جمله افرادى است كه ماجراى احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام در رحبه كوفه به حديث غدير را نقل كرده است. عجلى و ابن معين و ابن حبّان: وى را توثيق كرده و ستوده اند.
جميل بن عماره
ابن جرير طبرى در «كتاب غدير خم» و ابن كثير در «البداية و النهاية» حديث غدير را از جميل بن عماره و او از عمر بن خطاب نقل كرده اند.[۹]
حارثة بن نصر
حارثة بن نصر از جمله افرادى است كه ماجراى احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام در رحبه كوفه به حديث غدير را نقل كرده است.
حبيب بن ابى ثابت اسدى كوفى (م ۱۱۷ يا ۱۱۸ يا ۱۱۹ ق)
نسایی در «الخصائص» و حاکم در «المستدرک» و ابن کثیر در «البدایة و النهایة» و احمد بن حنبل در مسند خود حديث غدير را از حبيب بن ابى ثابت و او از زید بن ارقم نقل كرده اند.[۱۰]
ذهبى و ابن حجر[۱۱]: او را توثيق كرده اند.
حرث بن مالک
گنجى در «كفاية الطالب» حديث غدير را از حرث بن مالک و او از سعد بن ابی وقاص نقل كرده است.[۱۲]
حسن بصرى
سلیم در «کتاب سلیم بن قیس الهلالی» حديث غدير را از وى نقل كرده است.[۱۳]
حسن بن حسن بن على عليه السلام
بيهقى در «الاعتقاد» و نيز در كتاب «منتخب تاريخ دمشق» حديث غدير را از وى نقل كرده اند.[۱۴]
حسين بن مالک بن حويرث
احمد بن حنبل در «المناقب» و ابن عقده در كتاب «الموالاة» حدیث غدیر را از حسين بن مالک بن حويرث و او از پدرش روايت كرده اند.
همچنين در مدارک زير حديث غدير را از او نقل كرده اند:
هيثمى در «مجمع الزوائد»، طبرانى، جلال الدين سيوطى در «تاريخ الخلفاء»، بدخشانى در «مفتاح النجا» و «نزل الابرار»، محمد صدر عالم در «معارج العلى»، وصابى شافعى در «الاكتفاء»، ابونعيم در «فضائل الصحابة».[۱۵]
حكم بن عيينه (عتيبه) كوفى كندى (م ۱۱۴ يا ۱۱۵ ق)
در «حلية الاولياء» حديث غدير را از او نقل كرده است.[۱۶] ذهبى[۱۷]: او را توثيق كرده است.
حميد بن عماره خزرجى انصارى
حافظ هيثمى در «مجمع الزوائد» و سیوطی در «تاريخ الخلفاء» و بدخشانى در «مفتاح النجا» و «نزل الابرار» حديث غدير را از حميد بن عماره و او از پدرش نقل كرده است.[۱۸]
حميد بن ابى حميد بصرى، ابوعبيده، حميد طويل (م ۱۴۳ ق)
حميد بن ابى حميد حديث غدير را در ماجراى تهنیت نقل كرده است. ذهبى[۱۹]: وى را توثيق كرده است.
خيثمة بن عبدالرحمن جعفى كوفى (م ۸۰ ق)
حاكم در «المستدرک» خديث غدير را از وى و او از سعد بن ابى وقاص نقل كرده است.[۲۰] ابن حجر[۲۱]: ابن معين و نسائى و عجلى او را توثيق كرده اند.
ربيعه جرشى (م ۶۰ يا ۶۱ يا ۷۴ ق)
عبداللَّه بن احمد بن حنبل در «العمدة» حديث غدير را از ربيعه و او از سعد بن ابى وقاص نقل كرده است.[۲۲] كتاب «التقريب»[۲۳]: او فقيهى است كه دارقطنى و ديگران توثيقش كرده اند.
رياح بن حارث نخعى كوفى، ابوالمثنى
رياح بن حارث حديث غدير را در ماجراى ركبان نقل كرده است.
شهاب الدين در «تشنيف الآذان» حديث غدير را از وى نقل كرده است. ابن حجر[۲۴]: مورد وثوق تابعين بوده و عجلى و ابن حبان نيز او را توثيق كرده اند.
زاذان بن عمر كندى كوفى، ابوعمرو بزار (بزاز) (م ۸۲ ق)
زاذان بن عمر ماجراى احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام به حديث غدير در رحبه كوفه را نقل كرده است. ذهبى و ابن حجر[۲۵]: او را توثيق كرده اند.
زر بن حبيش اسدى، ابومريم (م ۸۱ يا ۸۲ يا ۸۳ ق)
وى ماجراى احتجاج امیرالمؤمنین علیه السلام به حدیث غدیر در رحبه کوفه و نيز ماجراى ركبان را نقل كرده است. ذهبى و ابن حجر و ابونعيم[۲۶]: وى را توثيق كرده اند.
زياد بن ابى زياد
زياد بن ابى زياد ماجراى احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام به حديث غدير در رحبه كوفه را نقل كرده است. هيثمى و ابن حجر[۲۷]: او را توثيق كرده اند.
زيد بن على
شیخ صدوق در «الامالى» و «معانى الاخبار» و علامه مجلسی در «بحارالانوار» حديث غدير را از وى نقل كرده اند.[۲۸]
زيد بن يثيع همدانى كوفى
زيد بن يثيع ماجراى احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام به حديث غدير در رحبه كوفه را نقل كرده است. ابن حجر[۲۹]: وى را توثيق كرده است.
سالم بن عبداللَّه بن عمر بن خطاب قرشى عدوى مدنى (م ۱۰۶ ق)
بخاری در تاریخ خود و ابن کثیر در «البداية و النهاية» و ابن جرير در «كتاب غدير خم» حديث غدير را از سالم بن عبداللَّه نقل كرده اند.[۳۰] ذهبى و ابن حجر[۳۱]: او را توثيق كرده و بسيار ستوده اند.
سعيد بن جبير اسدى كوفى
ابن كثير در تاريخش حديث غدير را از سعيد بن جبير و او از ابن عباس نقل كرده است.[۳۲] ذهبى و خزرجى و ابن حجر[۳۳]: او را توثيق كرده اند.
سعيد بن ابى حُدّان (ذى حدّان) كوفى
سعيد بن ابى حُدّان ماجراى احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام به حديث غدير در رحبه كوفه را نقل كرده است. ابن حجر[۳۴]: ابن حبان او را توثيق كرده است.
سعيد بن مسيب قرشى مخزومى، داماد ابوهريره (م ۹۴ ق)
ابن عقده در كتاب «الموالاة» و ابومحمد عاصمى در «زين الفتى» و گنجى شافعى در «كفاية الطالب» حديث غدير را از سعيد بن مسيب و او از سعد بن ابى وقاص نقل كرده اند.[۳۵]
ذهبى و ابن مدنى و ابونعيم[۳۶]: احمد بن حنبل و ديگران او را توثيق كرده اند.
سعيد بن وهب همدانى كوفى (م ۷۶ ق)
بسيارى از پيشوايان ماجراى احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام به حديث غدير در رحبه كوفه را از سعيد بن وهب نقل كرده است. ابن معين[۳۷]: او را توثيق كرده است.
سلمة بن كهيل حضرمى كوفى، ابويحيى (م ۱۲۱ ق)
دولابى در «الكنى و الاسماء» و ترمذی در صحيح خود و حاکم در «المستدرک» و ابن عبدالبرّ در «الاستيعاب» و ابن كثير در «البداية و النهاية» حديث غدير را از سلمة بن كهيل نقل كرده اند.[۳۸]
احمد و عجلى[۳۹]: او را توثيق نموده اند.
سليم بن قيس هلالى، ابوصادق (م ۹۰ ق)
سلیم بن قیس در مواضع متعدد از كتابش حديث غدير را روایت نموده است. سليم از جمله كسانى است كه به او و كتابش - كه هم اكنون هم موجود و در دسترس است - در نزد شيعى و سنى استدلال مى شود.
سليمان بن مهران اعمش، ابومحمد (م ۱۴۷ يا ۱۴۸ ق)
نسایی در «الخصائص» و خوارزمى در «المناقب» و احمد بن حنبل در مسند خود ماجراى احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام به حديث غدير در رحبه کوفه و نيز نزول آيه تبليغ در غدير را از سليمان بن مهران نقل كرده است.[۴۰] ذهبى و ديگران[۴۱]: او را توثيق كرده و اينكه از شدت راستى و درستى او را مصحف مى نامند.
سهم بن حصين اسدى
ابن عقده در كتاب «الموالاة» حديث غدير را از سهم بن حصين اسدى نقل كرده است.
شريط بن انس بن مالک اشجعى
ابن عساكر در «تاريخ مدينة دمشق» حديث غدير را از وى نقل كرده است.[۴۲]
شهر بن جوشب
شهر بن جوشب نزول آیه اکمال در غدير و نيز حديث تهنیت در غدير و حديث روزه غدير را نقل كرده است.
ضحاک بن مزاحم هلالى، ابوالقاسم (م ۱۰۵ ق)
حموينى در «فرائد السمطين» حدیث غدیر را از ضحاک بن مزاحم و او از ابن عباس روایت كرده است.[۴۳] احمد و ابن معين و ابوزرعه: او را توثيق كرده اند.
طاووس بن كيسان يمانى جندى (م ۱۰۶ ق)
ابونعيم در «حلية الاولياء» و احمد بن حنبل در «الفضائل» و صنعانى در «المصنّف» حديث غدير را از طاووس بن كيسان نقل كرده است.[۴۴] ابونعيم[۴۵]: او را توثيق كرده است.
طلحة بن مصرف ايامى (يمامى) كوفى (م ۱۱۲ ق، يا بعد آن)
طلحة بن مصرف ماجراى احتجاج امیرالمؤمنین علیه السلام به حديث غدير در رحبه کوفه را نقل كرده است. ابن حجر: وى را توثيق كرده است.
عامر بن سعد بن ابى وقاص مدنى (م ۱۰۴ ق)
عامر بن سعد از راويان حديث غدير است. ابن حجر[۴۶]: وى را توثيق كرده و از طبقه سوم تابعين معرفى كرده است.
عايشه بنت سعد (م ۱۱۷ ق)
نسایی در «الخصائص» و حموينى در «فرائد السمطين» و ابن كثير در «البداية و النهاية» حديث غدير را از عایشه بنت سعد نقل كرده اند.[۴۷] ابن حجر[۴۸]: وى را توثيق كرده است.
عبدالحميد بن منذر بن جارود عبدى
عبدالحميد بن منذر ماجراى احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام به حديث غدير در رحبه كوفه را از ابى الطفيل نقل كرده است. نسائى و ابن حجر[۴۹]: او را توثيق كرده اند.
عبدخير بن يزيد همدانى كوفى مخضرمى، ابوعماره
عبدخير بن يزيد ماجراى احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام به حديث غدير در رحبه كوفه را نقل كرده است. ابن معين و عجلى و ابن حجر[۵۰]: او را توثيق كرده و از بزرگان تابعين به شمار آورده اند.
عبدالرحمن بن ابى ليلى (م ۸۲ يا ۸۳ يا ۸۴ ق)
خوارزمى در «المناقب» ماجراى احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام به حديث غدير در رحبه كوفه را از عبدالرحمن بن ابى ليلى نقل كرده است.
همچنين ابونعيم در «حلية الاولياء» حديث غدير را از او نقل كرده است.[۵۱] در كتب شيعه نيز سليم در «كتاب سليم بن قيس الهلالى» حديث غدير را از او نقل كرده است.
ذهبى و ابن حجر[۵۲]: وى را توثيق كرده و و از تابعين بزرگ مى دانند.
عبدالرحمن بن سابط (عبدالرحمن بن عبدالله بن سابط) جمحى مكى (م ۱۱۸ ق)
نسايى در «الخصائص» و ابن ماجه در سنن و ابن کثیر در «البداية و النهاية» حديث غدير را از عبدالرحمن بن سابط نقل كرده اند.[۵۳]
ابن حجر[۵۴]: او را توثيق كرده و او را از طبقه متوسط تابعين به شمار آورده است.
عبدالله بن اسعد بن زراره
سجستانى در كتاب «الولاية» و خطيب بغدادى در «موضح اوهام الجمع و التفريق» حديث غدير را از عبدالله بن اسعد روايت كرده اند.[۵۵]
در كتب شيعه نيز سید بن طاووس در «الیقین» حديث غدير را از وى نقل كرده است.[۵۶]
عبدالله بن زياد اسدى كوفى، ابومريم
عبداللَّه بن زياد از راويان حديث غدير است. ابن حبان و خزرجى و ابن حجر[۵۷]: او را توثيق كرده اند.
عبدالله بن شريک عامرى كوفى
از جمله راويان حديث غدير عبداللَّه بن شريک عامرى كوفى است. احمد و ابن معين و ابن حجر و ذهبى و ديگران[۵۸]: او را توثيق كرده اند.
عبدالله بن محمد بن عقيل هاشمى مدنى، ابومحمد (م بعد از ۱۴۰ ق)
حموينى در «فرائد السمطين» و ابن كثير در «البدایة و النهایة» حديث غدير را از عبداللَّه بن محمد نقل كرده اند. همچنين وى ماجراى احتجاج مرد عراقى با جابر در مورد حديث را نقل كرده است.[۵۹]
ابن حجر و ترمذی و احمد و اسحاق و حميدى[۶۰]: او را توثيق كرده اند.
عبدالله بن يعلى بن مره
ابن حجر در «الاصابة» ماجراى احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام به حديث غدير در رحبه كوفه را از عبداللَّه بن يعلى نقل كرده است.[۶۱]
عدى بن ثابت انصارى كوفى خطمى (م ۱۱۶ ق)
احمد بن حنبل در مسند و ابن ماجه در سنن خود و خوارزمى در «المناقب» و گنجى در «كفاية الطالب» و در «مشكاة المصابيح» و ميبدى در «شرح ديوان اميرالمؤمنين عليه السلام» و حموينى در «فرائد السمطين» و ابن كثير در «البداية و النهاية» و عاصمى در «زين الفتى»، همگى حديث غدير را از عدى بن ثابت نقل كرده اند.[۶۲] احمد و عجلى و نسائى و ذهبى[۶۳]: او را توثيق كرده اند.
عطية بن جناده عوفى كوفى، ابوالحسن (م ۱۱۱ ق)
احمد بن حنبل در مسند خود و در «مشكاة المصابيح» و ابن جوزی در «تذكرة الخواص» و متقی هندی در «کنز العمال» حديث غدير را از عطية بن جناده نقل كرده اند.[۶۴]
سبط بن جوزى و هيثمى و ابن معين و يافعى[۶۵]: او را توثيق كرده اند.
على بن زيد بن جدعان بصرى (م ۱۲۹ يا ۱۳۱ ق)
افراد و كتبى كه ذيلاً آورده مى شود حديث غدير و داستان تهنيت در غدير را از على بن زيد و او از براء بن عازب و انس روايت كرده اند؛ بعضى به سند خود تا او و بعضى به نقل از كتب مصدر:
مسند احمد بن حنبل، سنن ابن ماجه، نسائى در «الخصائص»، خطيب در «تاريخ بغداد»، طبرى در تفسير، «تهذيب الكمال فى اسماء الرجال»، ثعلبى در «الكشف و البيان»، ابن عبدالبر در «الاستیعاب»، محب الدين طبرى در «الرياض النضرة»، خوارزمى در «المناقب»، ابن صبّاغ مالكى در «الفصول المهمة»، محب الدين طبرى در «ذخائر العقبى»، حافظ گنجى شافعى در «كفاية الطالب»، فخر رازى در تفسير، نيشابورى در تفسير، جمال الدين زرندى در «نظم درر السمطين»، «الجامع الصغير»، «مشكات المصابيح»، ميبدى در «شرح ديوان اميرالمؤمنين عليه السلام»، «فرائد السمطين»، «كنز العمال»، «سنن ابن ابى شيبه»، ابن کثیر در «البداية و النهاية»، حافظ ابومحمد عاصمى در «زين الفتى»، «نزل الابرار»، مقریزی در «الخطط»، «مناقب الثلاثة»، «روح المعانى»، تفسير «المنار»، جزرى در «اسنى المطالب».[۶۶] ابن ابى شيبه و ترمذى و ذهبى: او را توثيق كرده و ستوده اند.
عمارة بن جوين عبدى، ابوهارون (م ۱۳۴ ق)
افراد و كتبى كه ذيلاً آورده مى شود حديث غدير و نزول آيه اكمال در غدير و نيز ماجراى تهنيت در غدير را از عمارة بن جوين روايت كرده اند:
ابن ماجه در سنن خود، نطنزى در «الخصائص العلوية»، نيشابورى در تفسير خود، حموينى در «فرائد السمطين»، خوارزمى در «المناقب»، ابن صباغ مالكى در «الفصول المهمة»، و هيثمى در «مجمع الزوائد»، طبرانى در «المعجم الاوسط»، ابن كثير در تفسيرش و نيز در «البداية و النهاية»، سيوطى در «جمع الجوامع» و «تاريخ الخلفاء» و «الدرّ المنثور»، بدخشانى در «نزل الابرار»، آلوسى در «روح المعانى»، «تفسير المنار»، جزرى در «اسنى المطالب».[۶۷]
عمر بن عبدالعزيز، خليفه اموى (م ۱۰۱ ق)
عمر بن عبدالعزيز در ماجرايى به حديث غدير استدلال كرده است.
عمر بن عبدالغفار
عمر بن عبدالغفار ماجراى سوگند دادن جوانى بر ابى هريره در مورد حديث غدير را نقل كرده است.
عمر بن على عليه السلام
ابن كثير در «البداية و النهاية» و متقى هندى در «كنز العمال» و حاكم در «المستدرک» و طبرانى در «المعجم الكبير» و ضياء مقدسى و محاملى در «الامالى» حديث غدير را از عمر بن على عليه السلام نقل كرده اند.[۶۸] ابن حجر[۶۹]: او را توثيق كرده است.
عمرو بن جعدة بن هبيره
ابن عقده حديث غدير را همراه با حديث ثقلين از عمرو بن جعده روايت كرده است.
همچنين سمهودى شافعى در «جواهر العقدين» به نقل كتاب «ينابيع المودة»، و نيز شيخ احمد بن فضل بن محمد باكثير مكى شافعى در «وسيلة المآل» حديث غدير را از طريق ابن عقده از امّ سلمه روايت كرده اند.[۷۰]
عمرو بن مره كوفى همدانى، ابوعبداللَّه، ذومرة (م ۱۱۶ ق)
ذهبى در «ميزان الاعتدال» و حموينى در «فرائد السمطين» حديث غدير را از عمرو بن مره نقل كرده اند.
همچنين او يكى از راويان ماجراى احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام به حديث غدير در رحبه كوفه است، كه بسيارى اين ماجرا از او نقل كرده اند.[۷۱] ابن حجر و عجلى و ذهبى[۷۲]: او را توثيق كرده اند.
عمرو بن عبداللَّه سبيعى همدانى، ابواسحاق (م ۱۲۷ ق يا بعد از آن)
عمرو بن عبدالله يكى از راويان ماجراى احتجاج امیرالمؤمنین علیه السلام به حدیث غدیر در رحبه کوفه و داستان تهنیت است، كه بسيارى اين ماجرا را از او نقل كرده اند.
همچنين احمد بن حنبل در مسند خود و عاصمى در «زين الفتى» و حموينى در «فرائد السمطين» و محب الدين طبرى در «الرياض النضرة» و ذهبى در «تلخيص» و «ميزان الاعتدال» و ابن صباغ مالكى در «الفصول المهمة»، همگى حديث غدير را از عمرو بن عبدالله نقل كرده اند.[۷۳] ذهبى و ابن حجر[۷۴]: او را توثيق كرده و ستوده اند.
عمرو بن ميمون (ميمونه) اودى، ابوعبداللَّه (م ۷۴ ق يا بعد از آن)
عمرو بن ميمون از راويان حديث غدير و نيز ماجراى احتجاج ابن عباس به حديث غدير است. نسائى در «الخصائص» ماجرايى مفصل از ابن عباس نقل كرده كه در آن ابن عباس حديث غدير را نقل كرده است.
همچنين اين ماجرا را در مدارک زير نقل كرده اند:
احمد در مسند خود، حاكم در «المستدرک»، خوارزمى در «المناقب»، حافظ بيهقى، محب الدين طبرى «الرياض»، «ذخائر العقبى»، حموينى در «فرائد السمطين»، ابن كثير شامى در «البداية و النهاية»، هيثمى در «مجمع الزوائد»، گنجى در «الكفاية»، ابن عساكر در «الاربعين الطوال»، ابن حجر در «الاصابة».[۷۵] ذهبى و ابن حجر[۷۶]: او را توثيق كرده اند.
عميرة (عمرو) بن سعد همدانى كوفى
عميرة بن سعد از راويان ماجراى احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام به حديث غدير در رحبه كوفه است، كه طُرق بسيارى به او منتهى مى شود. همچنين متقی هندی در «كنز العمال» و سیوطی در «الدرّ المنثور» حديث غدير را از عميرة بن سعد روايت كرده اند.[۷۷] ابن حبّان و ابن حجر: او را توثيق كرده است.[۷۸]
عميرة بنت سعد بن مالک مدنى، خواهر سهل و مادر رفاعة بن مبشر
عميرة بنت سعد از راويان ماجراى احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام به حديث غدير در رحبه كوفه است.
عيسى بن طلحة بن عبيدالله تميمى مدنى، ابومحمد
عاصمى در «زين الفتى» و ابن كثير در «البداية و النهاية» حديث غدير را از عيسى بن طلحة بن عبيدالله تميمى نقل كرده است.[۷۹] ابن معين و خزرجى: او را توثيق كرده اند.[۸۰]
فطر بن خليفه مخزومى حناط، ابوبكر، آزاد شده بنى مخزوم (م ۱۵۰ يا ۱۵۳ ق)
ابن عقده در كتاب «الموالاة» و نسايى «الخصائص» حديث غدير و نيز ماجراى احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام به حديث غدير در رحبه كوفه را از فطر بن خليفه نقل كرده اند، كه طُرق بسيارى به او منتهى مى شود.[۸۱] احمد و ابن معين و عجلى و ابن سعد: او را توثيق كرده اند.
قبيصة بن ذويب
قبيصة بن ذويب از راويان حديث غدير است. ذهبى و ابن حبان[۸۲]: او را توثيق كرده اند.
قيس ثقفى مدائنى، ابومريم
احمد بن حنبل در مسند خود و نسائى و ابن كثير در «البداية و النهاية» حديث غدير را از قيس ثقفى نقل كرده اند.[۸۳] نسائی[۸۴]: او را توثيق كرده است.
محمد بن عمر بن على عليه السلام (م حدود ۱۰۰ يا ۱۳۰ ق)
طحاوى در «مشكل الآثار» و ابن کثیر در «البداية و النهاية» و ابونعيم در «حلية الاولياء» حديث غدير را از محمد بن عمر بن على عليه السلام نقل كرده اند.[۸۵] ابن حبّان و ابن حجر: او را توثيق كرده اند.
مسلم بن صُبيح همدانى كوفى عطار، ابوالضحى
ابن جرير در «حديث الولاية» و سيوطى در «تاريخ الخلفاء» حديث غدير را از مسلم بن صبيح نقل كرده اند.[۸۶] ابن معين و ابوزرعه و ابن حجر و خزرجى[۸۷]: او را توثيق كرده اند.
مسلم ملائى
در «الكنى و الاسماء» و نيز ابن حجر در «الاصابة» و ابن عقده در كتاب «الموالاة» و قندوزى در «ينابيع المودة» حديث غدير را از مسلم ملائى نقل كرده اند.[۸۸]
مصعب بن سعد بن ابى وقاص زهرى مدنى، ابوزراره (م ۱۰۳ ق)
مصعب بن سعد از راويان حديث غدير است. ابن حجر[۸۹]: مصعب را توثيق كرده است.
مطلب بن عبداللَّه قرشى مخزومى مدنى
طبرانى و نيز سيوطى در «احياء العلوم» حديث غدير را از مطلب بن عبداللَّه نقل كرده اند. ابوزرعه و دارقطنى: او را توثيق كرده اند.
مطر وراق
مطر وراق از راويان حدیث غدیر و نيز نزول آیه اکمال در غدير و ماجراى تهنيت است.
معروف بن خربوذ (خربود)
معروف بن خربوذ يا خربود از راويان حديث غدير است. ابن حبان: او را توثيق كرده است.
منصور بن ربعى
منصور بن ربعى ماجراى نزول آيه «سأل سائل» را نقل كرده است.
مهاجر بن مسمار زهرى مدنى
ابن جرير و نيز شمس الدين ذهبى در «البداية و النهاية» و نسائى در «الخصائص» حديث غدير را از مهاجر بن مسمار زهرى مدنى نقل كرده اند.[۹۰] ابن حبان: او را توثيق كرده است.
موسى بن اكتل (اكيل) بن عمير نميرى
ابن عقده در «حديث الولاية» و ابن حجر در «الاصابة» حديث غدير را از موسى بن اكتل نقل كرده اند.[۹۱]
ميمون بصرى، ابوعبداللَّه، آزاد كرده عبدالرحمن بن سمره
احمد بن حنبل در مسند خود و نسائى در «الخصائص» و ذهبى در «ميزان الاعتدال» و ابن عبدالبرّ در «الاستيعاب» حديث غدير را از ميمون بصرى نقل كرده اند.[۹۲]
ابن حبّان و ابن حجر[۹۳]: او را توثيق كرده اند.
نذير ضبى كوفى
نذير ضبى ماجراى احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام در روز جمل به حديث غدير را نقل كرده است.
هانى بن هانى همدانى كوفى
هانى بن هانى از راويان ماجراى احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام به حديث غدير در رحبه كوفه است. ابن حجر و نسائى[۹۴]: او را توثيق كرده است.
يحيى بن سليم فزارى واسطى، ابوبلج
نسائى در «الخصائص» و احمد بن حنبل در مسند خود و هيثمى در «مجمع الزوائد» حديث غدير را از يحيى بن سليم نقل كرده اند.[۹۵] ابن معين و نسائى و دارقطنى و هيثمى[۹۶]: او را توثيق كرده اند.
يحيى بن جعدة بن هبيره مخزومى
وى از جمله راويان حديث غدير است. ابن حجر[۹۷]: او را توثيق كرده است.
يزيد بن ابى زياد كوفى (م ۱۳۶ ق)
يزيد بن ابى زياد از راويان ماجراى احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام به حديث غدير در رحبه كوفه است.
يزيد بن حيّان تيمى كوفى عاصمى
مسلم در صحيح خود و سيوطى در «تاريخ الخلفاء» و عاصمى در «زين الفتى» حديث غدير را از يزيد بن حيّان نقل كرده اند.[۹۸] عاصمى و نسائى و خزرجى و ابن حجر[۹۹]: او را توثيق كرده اند.
يزيد بن عبدالرحمن بن اودى كوفى، ابوداود
يزيد بن عبدالرحمن ماجراى احتجاج جوانى بر ابوهریره با حديث غدير را نقل كرده است. همچنين ابويعلى و ابن جریر و نيز ابن كثير در «البداية و النهاية» حديث غدير را از او نقل كرده اند.[۱۰۰]
خزرجى و ابن حبّان[۱۰۱]: يزيد بن عبدالرحمن را توثيق كرده اند.
يسار ثقفى، ابونجيح (م ۱۰۹ ق)
احمد بن حنبل در مسند خود و نيز در كتاب «العمدة» حديث غدير را از يسار ثقفى نقل كرده است.[۱۰۲] خزرجى و ابن معين: او را توثيق كرده اند.[۱۰۳]
پانویس
- ↑ التقريب (ابن حجر): ص ۴۱۹.
- ↑ العمدة: ص ۵۳ .
- ↑ خلاصه خزرجى: ص ۳۸۰. التقريب (ابن حجر): ص ۴۲۲.
- ↑ شرح نهج البلاغة (ابن ابى الحديد): ج ۱ ص ۳۶۲.
- ↑ تذكره (ذهبى) ۷۸/۱.
- ↑ اسد الغابة: ج ۱ ص ۳۰۸.
- ↑ اسد الغابة: ج ۳ ص ۳۰۷ و ج ۵ ص ۲۰۵.
- ↑ التقريب: ص ۴۳۵.
- ↑ البداية و النهاية: ج ۵ ص ۲۱۳.
- ↑ الخصائص: ص ۱۵. المستدرک (حاكم): ج ۳ ص ۱۰۹. البداية و النهاية: ج ۵ ص ۲۰۸. مسند احمد بن حنبل: ج ۱ ص ۱۱۸.
- ↑ تذكرة الحفاظ: ج ۱ ص ۱۰۳. تهذيب التهذيب: ج ۱ ص ۱۷۸.
- ↑ كفاية الطالب: ص ۱۵۱.
- ↑ كتاب سليم بن قيس الهلالى: ص ۱۱۱.
- ↑ الاعتقاد (بيهقى): ص ۱۸۲. منتخب تاريخ دمشق: ج ۴ ص ۱۶۱.
- ↑ مجمع الزوائد (هيثمى): ج ۹ ص ۱۰۸. تاريخ الخلفاء (سيوطى): ص ۱۱۴. نزل الابرار: ص ۲۰.
- ↑ حلية الاولياء: ج ۴ ص ۳۵۶،۲۳.
- ↑ تذكرة الحفاظ (ذهبى): ج ۱ ص ۱۰۴.
- ↑ مجمع الزوائد (هيثمى): ج ۹ ص ۱۰۷. تاريخ الخلفاء (سيوطى): ص ۶۵ .
- ↑ تذكرة الحفاظ: ج ۱ ص ۱۳۶.
- ↑ المستدرک: ج ۳ ص ۱۱۶.
- ↑ التهذيب: ج ۳ ص ۱۷۹.
- ↑ العمدة: ص ۴۸.
- ↑ التقريب: ص ۱۲۳.
- ↑ التقريب. تهذيب التهذيب: ج ۳ ص ۲۹۹.
- ↑ ميزان الاعتدال. تهذيب التهذيب: ج ۳ ص ۳۰۳.
- ↑ تذكرة الحفاظ: ج ۱ ص ۴۰. تهذيب التهذيب: ج ۳ ص ۳۳۲. التقريب. حلية الاولياء: ج ۴ ص ۱۸۱ - ۱۹۱.
- ↑ مجمع الزوائد. التقريب.
- ↑ الامالى (صدوق): ص ۱۰۷ ح ۳. معانى الاخبار: ص ۶۶ ح ۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۲۳ ح ۹۸.
- ↑ التقريب: ص ۱۳۶.
- ↑ تاريخ بخارى: ج ۱ ص ۳۷۵ قسم اول. البداية و النهاية (ابن كثير): ج ۵ ص ۲۱۳.
- ↑ تذكرة الحفاظ: ج ۱ ص ۷۷. التقريب.
- ↑ تاريخ ابن كثير: ج ۷ ص ۳۴۸.
- ↑ تذكرة الحفاظ: ج ۱ ص ۶۵ . خلاصة تهذيب الكمال (خزرجى): ص ۱۱۶. التقريب: ص ۱۳۳. تهذيب التهذيب: ج ۴ ص ۱۳.
- ↑ تهذيب التهذيب.
- ↑ كفاية الطالب: ص ۱۶.
- ↑ تذكرة الحفاظ: ج ۱ ص ۴۷. حلية الاولياء: ج ۲ ص ۱۶۱.
- ↑ خلاصة تهذيب الكمال: ص ۱۲۲.
- ↑ الكنى و الاسماء (دولابى): ج ۲ ص ۸۸ . صحيح ترمذى: ج ۲ ص ۲۹۸. المستدرک (حاكم): ج ۳ ص ۱۰۹. الاستيعاب: ج ۷ ص ۳۴۸. البداية و النهاية: ج ۷ ص ۳۴۸.
- ↑ خلاصة التهذيب: ص ۱۳۶. التقريب: ص ۱۵۴.
- ↑ الخصائص (نسايى): ص ۱۵. المناقب (خوارزمى): ص ۹۳. مسند احمد بن حنبل: ج ۱ ص ۱۱۸.
- ↑ تذكرة الحفاظ (ذهبى): ج ۱ ص ۱۳۸.
- ↑ ترجمة الامام على بن ابى طالب عليه السلام من تاريخ مدينة دمشق: ج ۲ ص ۷۲.
- ↑ فرائد السمطين (حموينى): باب دهم.
- ↑ حلية الاولياء (ابونعيم) ۲۳/۴. الفضائل (احمد بن حنبل): ص ۸۷ ح ۱۲۹. المصنّف (صنعانى): ج ۱۱ ص ۲۲۵ ح ۲۰۳۸۸.
- ↑ حلية الاولياء (ابونعيم): ج ۴ ص ۲۰ - ۲۳.
- ↑ التقريب (ابن حجر): ص ۱۸۵.
- ↑ الخصائص (نسايى): ص ۳. البداية و النهاية (ابن كثير): ج ۵ ص ۲۱۲.
- ↑ التقريب (ابن حجر): ص ۴۷۳.
- ↑ التقريب (ابن حجر): ص ۲۲۴.
- ↑ خلاصة تهذيب الكمال : ص ۲۶۹. التقريب (ابن حجر): ص ۲۲۵.
- ↑ المناقب (خوارزمى): ص ۳۵. حلية الاولياء: ج ۴ ص ۳۵۶.
- ↑ ميزان الاعتدال: ج ۲ ص ۱۱۵. تذكرة الحفاظ. التقريب (ابن حجر).
- ↑ الخصائص (نسايى): ص ۴. سنن ابنماجه: ج ۱ ص ۳۰. البداية و النهاية: ج ۷ ص ۳۴۰.
- ↑ التقريب (ابن حجر).
- ↑ اليقين فى امرة المؤمنين: ص ۲۷. موضح اوهام الجمع و التفريق: ج ۱ ص ۱۸۵ ح ۱۱۰.
- ↑ اليقين فى امرة المؤمنين: ص ۲۷.
- ↑ الخلاصة (خزرجى): ص ۱۶۸. التقريب (ابن حجر): ص ۱۳۰.
- ↑ التقريب (ابن حجر): ص ۲۰۲. ميزان الاعتدال (ذهبى): ج ۲ ص ۴۶.
- ↑ البداية و النهاية: ج ۵ ص ۲۱۳،۲۰۹. كفاية الطالب: ص ۱۶. فرائد السمطين: سمط ۱ باب ۹.
- ↑ الخلاصة (خزرجى). التقريب.
- ↑ الاصابة: ج ۲ ص ۲۵۷.
- ↑ مسند احمد: ج ۴ ص ۲۸۱. سنن ابنماجه: ج ۱ ص ۲۹،۲۸. المناقب (خوارزمى): ص ۹۴. كفاية الطالب (گنجى): ص ۱۴. مشكاة المصابيح : ص ۵۵۷ . البداية و النهاية: ج ۵ ص ۲۰۹ و ج ۷ ص ۳۴۹.
- ↑ ميزان الاعتدال: ج ۲ ص ۱۹۳.
- ↑ مسند احمد: ج ۴ ص ۳۶۸. مشكاة المصابيح: ص ۵۵۷ . تذكرة الخواص: ص ۱۸. كنز العمال: ج ۶ ص ۳۹۰.
- ↑ تذكرة الخواص (سبط بن جوزى): ص ۲۵. محمع الزوائد (هيثمى): ج ۹ ص ۱۰۹. مرآة الجنان (يافعى): ج ۱ ص ۲۴۲.
- ↑ مسند احمد بن حنبل: ج ۴ ص ۲۸۱. سنن ابن ماجه: ج ۲ ص ۲۹ ۲۸. الخصائص (نسائى): ص ۱۶. تاريخ بغداد: ج ۷ ص ۳۷۷ و ج ۱۴ ص ۲۳۶. تفسير طبرى: ج ۳ ص ۴۲۷. الاستيعاب (ابن عبدالبر): ج ۲ ص ۴۷۳. الرياض النضرة (محب الدين طبرى): ج ۲ ص ۱۶۹. المناقب (خوارزمى): ص ۹۴. الفصول المهمة (ابن صباغ مالكى): ص ۲۵. ذخائر العقبى (محب الدين طبرى): ص ۶۷ . كفاية الطالب (گنجى شافعى): ص ۱۴. تفسير فخر رازى: ج ۳ ص ۶۳۶ . تفسير نيشابورى: ج ۶ ص ۱۹۴. الجامع الصغير: ج ۱ ص ۵۵۵ . مشكات المصابيح: ص ۵۵۷ . كنز العمال: ج ۶ ص ۳۹۷ ۱۵۲. البداية و النهايه (ابن كثير): ج ۵ ص ۲۰۹ و ج ۷ ص ۳۴۹. نزل الابرار: ص ۲۱ ۱۹. الخطط (مقريزى): ج ۲ ص ۲۲۲. روح المعانى: ج ۲ ص ۳۵۰. المنار: ج ۶ ص ۴۶۴. اسنى المطالب: ص ۳.
- ↑ تفسير نيشابورى: ج ۶ ص ۱۹۴. المناقب (خوارزمى): ص ۸۰ . الفصول المهمة (ابن صباغ مالكى): ص ۲۷. مجمع الزوائد (هيثمى): ج ۹ ص ۱۰۸. تفسير ابن كثير: ج ۲ ص ۱۴. البداية و النهاية: ج ۷ ص ۳۵۰،۳۴۹. تاريخ الخلفاء (سيوطى): ص ۱۱۴. الدرّ المنثور: ج ۲ ص ۲۹۸،۲۵۹. كنز العمال: ج ۶ ص ۳۹۰. نزل الابرار: ص ۲۰. روح المعانى (آلوسى): ج ۲ ص ۳۴۹. تفسير المنار: ج ۶ ص ۴۶۳. اسنى المطالب (جزرى): ص ۳.
- ↑ مسند احمد: ج ۱ ص ۱۵۲. البداية و النهاية (ابن كثير): ج ۲ ص ۳۴۸. مجمع الزوائد (هيثمى): ج ۹ ص ۱۰۷. تاريخ الخلفاء (سيوطى): ص ۱۱۴. تهذيب التهذيب (ابن حجر): ج ۷ ص ۳۳۷. نزل الابرار (بدخشانى): ص ۲۰. مشكل الآثار (طحاوى): ج ۲ ص ۳۰۷. البداية و النهاية (ابن كثير): ج ۵ ص ۲۱۱. كنز العمال (متقى هندى): ج ۶ ص ۴۰۶،۳۹۹،۳۹۷،۱۵۴. ميزان الاعتدال (ذهبى): ج ۲ ص ۳۰۳. حلية الاولياء: ج ۹ ص ۶۴ .
- ↑ التقريب: ص ۲۸۱.
- ↑ ينابيع المودة: ص ۴۰.
- ↑ مسند احمد: ج ۱ ص ۱۵۲. البداية و النهاية (ابن كثير): ج ۲ ص ۳۴۸. مجمع الزوائد (هيثمى): ج ۹ ص ۱۰۷. تاريخ الخلفاء (سيوطى): ص ۱۱۴. تهذيب التهذيب (ابن حجر): ج ۷ ص ۳۳۷. نزل الابرار (بدخشانى): ص ۲۰. مشكل الآثار (طحاوى): ج ۲ ص ۳۰۷. البداية و النهاية (ابن كثير): ج ۵ ص ۲۱۱. كنز العمال (متقى هندى): ج ۶ ص ۴۰۶،۳۹۹،۳۹۷،۱۵۴. ميزان الاعتدال (ذهبى): ج ۲ ص ۳۰۳. حلية الاولياء: ج ۹ ص ۶۴ .
- ↑ تهذيب التهذيب. تذكره: ج ۱ ص ۱۰۸.
- ↑ مسند احمد: ج ۱ ص ۱۱۸ و ج ۴ ص ۳۷۲،۳۶۸. فرائد السمطين: باب ۵۸ . الرياض النضرة (محب الدين طبرى): ج ۲ ص ۱۶۹. تلخيص (ذهبى): ج ۳ ص ۴۳۳. ميزان الاعتدال: ج ۳ ص ۲۲۴. الفصول المهمة: ص ۲۴.
- ↑ تذكره (ذهبى): ج ۱ ص ۱۰۱.
- ↑ الخصائص (نسائى): ص ۷۰. مسند احمد: ج ۱ ص ۳۳۱. المستدرک (حاكم): ج ۳ ص ۱۳۲. المناقب (خوارزمى): ص ۷۵. رياض (محب الدين طبرى): ج ۲ ص ۲۰۳. البداية و النهاية (ابن كثير): ج ۷ ص ۳۳۷. مجمع الزوائد (هيثمى): ج ۹ ص ۱۰۸. الكفايه (گنجى): ص ۱۱۵. الاصابة (ابن حجر): ج ۲ ص ۵۰۹ .
- ↑ التذكرة (ذهبى): ج ۱ ص ۵۶ . التقريب (ابن حجر): ص ۲۸۸.
- ↑ كنز العمال (متقى هندى). الدرّ المنثور: ج ۲ ص ۴۰۳.
- ↑ التقريب: ص ۲۹۱.
- ↑ البداية و النهاية: ج ۷ ص ۳۴۹.
- ↑ خلاصة تهذيب الكمال (خزرجى): ص ۲۵۷.
- ↑ الخصائص (نسايى): ص ۱۷.
- ↑ تذكرة الحفّاظ (ذهبى): ج ۱ ص ۵۲ . خلاصة تهذيب الكمال: ص ۲۶۸.
- ↑ مسند احمد بن حنبل: ج ۱ ص ۱۵۲. البداية و النهاية (ابن كثير): ج ۲ ص ۳۴۸.
- ↑ خلاصة تهذيب الكمال (خزرجى): ص ۳۹۵.
- ↑ مشكل الآثار (طحاوى): ج ۲ ص ۳۰۷. البداية و النهاية (ابن كثير): ج ۵ ص ۲۱۱. حلية الاولياء (ابونعيم): ج ۹ ص ۶۴ .
- ↑ تاريخ الخلفاء (سيوطى): ص ۳۹۰.
- ↑ خلاصة التهذيب: ص ۳۲۱. التقريب: ص ۴۲۲.
- ↑ الكنى و الاسماء: ج ۲ ص ۸۸ . الاصابة: ج ۱ ص ۳۷۲. ينابيع المودة: ص ۳۴.
- ↑ التقريب: ص ۳۳۴.
- ↑ البداية و النهاية: ج ۵ ص ۲۱۲. الخصائص (نسائى): ص ۱۸،۳.
- ↑ الاصابة: ج ۲ ص ۲۵۵.
- ↑ احمد بن حنبل: ج ۴ ص ۳۷۲. الخصائص (نسائى): ص ۱۶. ميزان الاعتدال: ج ۳ ص ۲۲۴. الاستيعاب (ابن عبدالبرّ): ج ۵ ص ۲۰۹.
- ↑ مجمع الزوائد: ج ۹ ص ۱۱۱. القول المسدد (ابن حجر): ص ۱۷.
- ↑ التقريب (ابن حجر).
- ↑ الخصائص (نسائى): ص ۷. مسند احمد: ج ۱ ص ۳۳۱. مجمع الزوائد: ج ۹ ص ۱۰۸.
- ↑ خلاصة تهذيب الكمال (خزرجى): ص ۳۸۳. مجمع الزوائد (هيثمى): ج ۹ ص ۱۰۹.
- ↑ التقريب: ص ۳۸۹.
- ↑ صحيح مسلم: ج ۲ ص ۳۲۵. تاريخ الخلفاء: ص ۱۰۲.
- ↑ زين الفتى (عاصمى). خلاصة تهذيب الكمال (خزرجى): ص ۳۷۰. التقريب (ابن حجر).
- ↑ البداية و النهاية: ج ۵ ص ۲۱۴.
- ↑ خلاصة تهذيب الكمال (خزرجى): ص ۳۷۲.
- ↑ العمدة: ص ۴۸.
- ↑ خلاصة تهذيب الكمال (خزرجى): ص ۳۸۴.