رسالت

از ویکی غدیر
(تغییرمسیر از نبوّت)

اعطاى نشان رسالت به پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير[۱]

عناوين بر گرفته از آیات غدیر در معرفى فرهنگ غدير در ماجرا و خطبه غدیر و كلمات معصومين‏ عليهم السلام، ۲۲ عنوان است كه به ترتيب از كليات آغاز مى ‏شود و با در نظر گرفتن مراحل وقوع ماجراى غدير به دنبال يكديگر اتفاق افتاده است. يكى از آنها «روز اعطاى نشان رسالت» است:

غدير آن روزى است كه پیامبر صلی الله علیه و آله با ابلاغ آخرين و بزرگ‏ترين پيام الهى، نشانِ «وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ»[۲] را به خود اختصاص داد، و امضاى الهى را بر انجام خطيرترين رسالت خويش دريافت كرد.

براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن.

اقرار به نبوت در سند مكتوب غدير[۳]

از مواضع اعجاب برانگيز سخنرانى غدير آن بود كه براى ماندگارى مقاصد آن برنامه عظيم چند پيش ‏بينى متفاوت در نظر گرفته شد كه در سراسر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله سابقه نداشت.

يكى از آنها سندى بود كه عصاره غدير با حضور بزرگان صحابه در آن ثبت شد.

برنامه چنين بود كه پس از سخنرانى غدير، در فرصت مناسبى از ايام سه روزه غدير، پيامبر صلى الله عليه و آله امر كرد تا سند مكتوبى براى غدير آماده شود.

براى اجراى اين دستور سه مرحله طى شد:

ابتدا به بلال دستور دادند تا ندا دهد كه مردم جمع شوند. پس از اجتماع مردم حضرت مطالبى فرمود و در مورد توحید و نبوت و امامت از همه اقرار گرفت و همه اينها ثبت شد.

در مورد توحيد حضرت فرمود: «بسم اللَّه الرحمن الرحيم، لا اله الا الله، محمد رسول الله». سپس پرسيد: آيا به اين مطلب شهادت مى‏ دهيد؟

گفتند: آرى. در اينجا نويسنده آن را ثبت كرد.

سپس فرمود: آيا مى‏ دانيد كه خداوند مولى و صاحب اختيار شماست؟

گفتند: آرى به خدا قسم. اين مطلب هم ثبت شد.

بعد از آن فرمود: آيا مى ‏دانيد كه من مولى و صاحب اختيار شما هستم؟

گفتند: آرى به خدا قسم. اين فراز هم ثبت شد، و سپس حضرت در مورد ولايت و امامت اقرار

گرفت.[۴]

براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: سند مکتوب غدیر.

اقرار همگانى به نبوت در غدير[۵]

پس از خطبه غدیر و در طول سه روز كه مراسم بیعت ادامه داشت، قشرهاى مختلف مردم گروه گروه در پيشگاه پيامبر صلى الله عليه و آله حضور مى ‏يافتند.

در اين اجتماعات كوچک -  با توجه به اهمیت خطبه و مسئله بيعت -  سؤالاتى درباره آن مطرح مى‏ كردند و توضيح بيشترى مى ‏خواستند.

حضرت نيز محتواى خطبه را به صورت خلاصه ‏تر و با عبارات ديگرى بيان مى ‏فرمودند و در بعضى موارد مطالب ديگرى به عنوان توضيح به آن مى ‏افزودند، و گاهى به صورت سؤال و جواب مطرح مى ‏كردند.

البته برخى از اين مطالب احتمالاً قبل از آغاز خطبه مفصل بوده است و براى آمادگى مردم فرموده‏ اند.

نمونه‏ هايى  از اين فرمايشات چنين است:

اى مردم، همه پيامبرانِ قبل از من، دورانى از عمر را سپرى كرده ‏اند و سپس خداوند آنان را فرا خوانده و آنان اجابت كرده ‏اند. من نيز نزديک است كه فرا خوانده شوم و اجابت كنم. خداوند لطيف خبير به من خبر داده كه «اِنَّكَ مَيِّتٌ وَ اِنَّهُمْ مَيِّتُونَ»، و گويى مرا نيز فرا خوانده و اجابت كرده ‏ام.

اى مردم، هر پيامبرى دوران توقفش در ميان قوم خود نصف پيامبر قبلى است. حضرت عيسى بن مريم چهل سال در ميان قوم خود بود و من پس از بيست سال آماده رفتن هستم، و نزديک است از شما

مفارقت كنم.

بدانيد كه من و شما مورد سؤال قرار خواهيم گرفت. من مسؤولم درباره آنچه به عنوان رسالت براى شما آورده ‏ام و درباره كتاب خدا و حجت او كه به يادگار در ميان شما گذارده ‏ام، و شما نيز (درباره آن ها) مسؤوليد. آيا من ابلاغ كرده‏ ام؟ شما به پروردگارتان چه خواهيد گفت؟

صداها از هر سو بلند شد: ما شهادت مى‏ دهيم كه تو بنده خدا و پيامبر او هستى.

رسالت او را ابلاغ كردى و در راه او جهاد نمودى. امر او را رساندى و دلسوز بودى و آنچه بر عهده ‏ات بود ادا نمودى. خداوند به تو از سوى ما جزا دهد به بهترين صورتى كه به پيامبرى از امتش جزا داده است.

حضرت فرمود: خدايا شاهد باش.

اى بندگان خدا، نسب مرا بگوييد. گفتند: تو محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف هستى. فرمود: خداوند تعالى مرا كه به معراج برد وحى خود را به گوش من چنين رسانيد:

اى محمد، من محمود هستم و تو محمدى! نام تو را از نام خود مشتق ساخته ‏ام.

هر كس به تو نيكى كند به او نيكى مى ‏كنم و هر كس از تو قطع كند من او را قطع مى‏ كنم. نزد بندگانم برو و به آنان كرامت من نسبت به خود را خبر ده.

من هيچ پيامبرى را نفرستاده ‏ام مگر آنكه براى او وزيرى قرار داده ‏ام. تو پيامبر من هستى و على وزير توست!

بدانيد من شما را شاهد مى ‏گيرم كه من شهادت مى‏دهم خداوند صاحب اختيار من است و من صاحب اختيار هر مؤمنى هستم. آيا به اين مطلب اقرار داريد و به آن شهادت مى ‏دهيد؟

گفتند: آرى، براى تو به اين مطلب شهادت مى‏ دهيم.

فرمود: «بدانيد مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ، و او اين است»، و اشاره به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمودند.

اى مسلمانان، حاضرانتان به غائبان برسانند: كسانى را كه به من ايمان آورده و مرا تصديق كرده ‏اند، به ولايت على سفارش و وصيت مى ‏كنم.

بدانيد كه ولايت حضرت امیر ولايت من، و ولايت من ولايت پروردگار من است. اين پيمانى است كه پروردگارم با من بسته و به من دستور داده آن را به شما ابلاغ نمايم.

سپس سه مرتبه فرمود: آيا شنيديد؟ گفتند: يا رسول الله، شنيديم.

اى مردم، به چه شهادت مى ‏دهيد؟

گفتند: شهادت مى‏ دهيم كه خدايى جز الله نيست.

فرمود: بعد از آن به چه شهادت مى‏ دهيد؟

گفتند: به اينكه محمد بنده و پيامبر خداست.

فرمود: صاحب اختيار شما كيست؟

گفتند: خدا و پيامبر صاحب اختيار ما هستند.

فرمود: هر كس كه خدا و پيامبر صاحب اختيار او هستند اين شخص (حضرت امیر عليه السلام) صاحب اختيار اوست.

آيا من نسبت به هر مؤمنى از خودش صاحب اختيارتر نيستم؟

گفتند: آرى.

فرمود: اين شخص (حضرت امیر عليه السلام) صاحب اختيار كسى است كه من صاحب اختيار اويم.

آيا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر نيستم؟ گفتند: بلى، يا رسول‏ اللَّه.

فرمود: آيا صاحب اختيار شما از خودتان بيشتر بر شما اختيار ندارد؟

گفتند: بلى يا رسول اللَّه. حضرت نگاهى به طرف آسمان كرده سه مرتبه فرمودند: خدايا، شاهد باش!

سپس فرمودند: بدانيد، هر كس كه من صاحب اختيار او بوده ‏ام و نسبت به او اختيارم از خودش بيشتر بوده اين حضرت امیر صاحب اختيار اوست و اختيارش نسبت به او از خودش بيشتر است.

سلمان پرسيد: ولايت حضرت امیر ‏عليه السلام چگونه است و نمونه آن چيست؟ فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس كه من بر او بيش از خودش اختيار داشته ‏ام حضرت امیر نيز بر او بيش از خودش اختيار دارد.

ديگرى پرسيد: منظور از ولايت حضرت امیر چيست؟ فرمود: هر كس كه من پيامبر او بوده ‏ام حضرت امیر ، امير اوست.

آيا قبول داريد كه خدايى جز اللَّه نيست و من پيامبر او به سوى شمايم و بهشت و جهنم و زنده شدن پس از مرگ حق است؟

گفتند: به اين مطالب شهادت مى ‏دهيم. فرمود: خدايا، بر آنچه می ‏گويند شاهد باش!

بدانيد كه شما از خود من شنيده‏ ايد و مرا ديده‏ ايد. هر كس عمداً بر من دروغ ببندد جاى خود را در جهنم آماده كند. بدانيد كه من كنار حوض کوثر منتظر شما هستم و روز قیامت در مقابل امت هاى ديگر به كثرت شما افتخار مى ‏كنم. بياييد و نزد امم ديگر مرا رو سياه نكنيد!![۶]

براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: ولایت.

اكمال دين با نبوتِ غديرى[۷]

بعد از نزول آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...» پيامبر صلى الله عليه و آله تكبير گفت و فرمود:

اللَّه اكْبَرُ عَلى اكْمالِ الدّينِ وَ اتْمامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَا الرَّبِّ بِرِسالَتى وَ وِلايَةِ عَلِىِّ بْنِ ابى‏ طالِبٍ ‏عليه السلام بَعْدى:

الله اكبر از كامل شدن دين و تكميل نعمت و رضايت پروردگار از رسالت من و ولايت حضرت امیر بعد از من.[۸]

در روایت ديگر فرمود: انَّ كَمالَ الدّينِ وَ تَمامَ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِارْسالى الَيْكُمْ بِالْوِلايَةِ لِعَلِىِّ بْنِ ابى‏ طالِبٍ: كمال دين و تكميل نعمت و رضايت پروردگار در اين بود كه مرا براى خبر ولايت حضرت امیر بعد از خود به سوى شما فرستاد.[۹]

البته به احتمال قوى اين دو مطلب را آن حضرت بعد از اتمام خطابه غدیر فرموده باشد، چرا كه در متن خطابه وجود ندارد.

انكار نبوت ريشه ضديت با غدير[۱۰]

در مقابله ائمه ‏علیهم السلام با معاندان و مخالفان غدير، حقايق ريشه ‏اى اين مسئله تبيين شده، تا همه بدانند دشمنى با غدير مشابه دشمنى‏ هاى ديگر نيست و مسئله عميق ‏تر از آن چيزى است كه فكر مى‏ كنند.

گاهى از انكار غدير به «كفرى بر كفر ديگر» تعبير شده[۱۱]، حاكى از آنكه اهل سقیفه فقط غدير را منكر نشده ‏اند، بلكه در توحید و نبوت کافر بوده‏ اند، تا روزى كه به فرامين خدا و رسول درباره غدير کافر شده ‏اند.

انكار نبوت مساوى با جاهليت[۱۲]

پیامبر صلی الله علیه و آله در فرازى از بخش سوم خطبه غدیر و پس از بيان عذاب منکرین ولایت، توازن مقام نبوت و امامت را يادآور شد، و عدم قبول نبوت و امامت را جاهلیت بيان كرد.

حضرت ابتدا گستره حجت بودن خود را بر تمام مخلوقات بيان كرده و فرمود:

«وَ اَنَا وَ اللَّهِ خاتَمُ الاَنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ ، وَ الْحُجَّةُ عَلى جَميعِ الْمَخْلُوقينَ مِنْ اَهْلِ السَّماواتِ وَ الاَرَضينَ» و تصريح كرد كه اين عنايتى از طرف خداوند است و تعجبى ندارد.

مَعاشِرَ النّاسِ، بى وَ اللَّهِ بَشَّرَ الاَوَّلُونَ مِنَ النَّبِيّينَ وَ الْمُرْسَلينَ، وَ اَنَا وَ اللَّهِ خاتَمُ الاَنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ، وَ الْحُجَّةُ عَلى جَميعِ الْمَخْلُوقينَ مِنْ اَهْلِ السَّماواتِ وَ الاَرَضينَ.

فَمَنْ شَكَّ فى ذلِكَ فَقَدْ كَفَرَ كُفْرَ الْجاهِلِيَّةِ الاوُلى، وَ مَنْ شَكَّ فى شَىْ‏ءٍ مِنْ قَوْلى هذا فَقَدْ شَكَّ فى كُلِّ ما اُنْزِلَ اِلَىَّ، وَ مَنْ شَكَّ فى واحِدٍ مِنَ الاَئِمَّةِ فَقَدْ شَكَّ فِى الْكُلِّ مِنْهُمْ، وَ الشّاكُ فينا فِى النّارِ:

اى مردم، به خدا قسم پيامبران و رسولان پيشين به من بشارت داده ‏اند، و من به خدا قسم خاتم پيامبران و مرسلين و حجت بر همه مخلوقين از اهل آسمان‏ ها و زمين ‏ها هستم.

هر كس در اين مطالب شک كند مانند كفر جاهليت اول كافر شده است. و هر كس در چيزى از اين گفتار من شک كند در همه آنچه بر من نازل شده شک كرده است، و هر كس در يكى از امامان شک كند در همه آنان شک كرده است، و شک كننده درباره ما در آتش است.

اهداف و پايه ‏هاى اعتقادى خطبه غدير[۱۳]

يكى از اهداف و مقاصد مهم خطبه غدیر، نتيجه گيرى از زحمات ۲۳ ساله نبوت بود كه با تعيين جانشينى كه ادامه دهنده اين راه باشد تحقق يافت.

همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير يک دور جامع از برنامه ۲۳ ساله و گذشته و حال مسلمين را بيان داشتند.

در يک جمع‏ بندى، بنيان ‏هاى اساسى ولايت در خطبه غدیر، به گونه ‏اى بنا نهاده شده كه درجات و جايگاه هر يک از آنها در اعتقاد معين باشد.

يكى از پايه‏ هاى اعتقادى خطبه غدیر بيان مقام و منزلت پيامبر صلى الله عليه و آله است.

پيوند نبوت با ولايت[۱۴]

اگر پيامبر صلى الله عليه و آله جانشين خود را تعيين نمى ‏كرد، گذشته از اينكه نسل‏ هاى آينده از اين هدايت‏گرى حضرت تا امروز محروم مى‏ شدند، نبوت حضرت را زير سؤال مى ‏بردند.

اين اعتراض ممكن بود در شكل‏ هاى گوناگون رخ نمايد، ولى ساده ‏ترين شكلى كه از آن متصور است اين بود كه بگويند: «معلوم مى‏ شود اين پيامبر در فكر حكومت خود بوده، و كارى به بقاى دينى كه آورده نداشته است»!! بنا بر اين تعيين امام به يک معنى قوام نبوت است.

تكميل رسالت با ابلاغ ولايت[۱۵]

از جمله مشهورترين آيات غدير آيه ‏اى است كه پس از اتمام مراسم حج و در مسير مکه به سوى غدير بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد:

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»[۱۶]:

«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده ‏اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى‏ كند. خداوند قوم كافر را هدایت نمى‏ كند».

آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه:

وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله مشكلات اعلان ولايت را مطرح كرد و پيرو آن معذور داشتن خود را از ابلاغ اين پيام در چنان شرايطى درخواست نمود، از طرف خداوند تأكيد بر ابلاغ و عدم امكان الغاى آن مطرح شد.

اين پاسخ الهى در بعضى روايات به صورت مجمل ذكر شده و با عبارات «وَعيدٌ مِنْ رَبّى»، «وَعيدٌ بَعْدَ وَعيدٍ»[۱۷]، «تَهْديدٌ وَ وَعيدٌ»[۱۸]، «تَهْديدٌ بَعْدَ وَعيدٍ»[۱۹] آمده كه منظور آميزه ‏اى از تهديد و وعده ناگوار است.

همين اجمال در روايتى چنين آمده: «اتاهُ جَبْرِئيلُ بِالزَّجْرِ وَ الانْتِهارِ»[۲۰]: «جبرئیل دستور منع و پيشگيرى از عدم ابلاغ را آورد»، كه به معناى هشدار نسبت عواقب انجام نشدن چنين ابلاغى و منع شديد از چنين فكر و تصميمى است.

در روايات ديگرى اين تهديد و وعده ناگوار الهى صريحاً ذكر شده است. در بعضى از اين موارد فقط نارضايتى خدا و ناقص ماندن رسالت الهى و بى‏ ارزش شدن عمل مطرح شده است.

اصل آن در متن آيه است كه مى ‏فرمايد: «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»، يعنى خداوند رسالتى را بر دوش تو قرار داده و تو از آن شانه خالى كرده ‏اى، و يا به اين معنى كه اگر در ابلاغ ولايت كوتاهى كنى گويا نبوت خود را ناقص گذاشته ‏اى.

مورد ديگر در متن خطبه غدیر است؛ در بخش دوم، حضرت سخن را متوجه مطلب اصلى نمودند و تصريح كردند كه بايد فرمان مهمى درباره حضرت امیر ابلاغ كنم، و اگر اين پيام را نرسانم رسالت الهى را نرسانده ‏ام و ترس از عذاب او دارم. حضرت فرمود:

وَ كُلُّ ذلِكَ لا يَرْضَى اللَّه مِنّى الاّ انْ ابَلِّغَ...[۲۱]:

بعد از همه اين مشكلات خدا از من راضى نمى ‏شود مگر آنكه ابلاغ كنم.

مورد ديگر روايتى است كه آن حضرت خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام مى ‏فرمايد:

«لَوْ لَمْ ابَلِّغْ ما امِرْتُ بِهِ مِنْ وِلايَتِكَ لَحَبِطَ عَمَلى»[۲۲]: «اگر ابلاغ نكنم آنچه مأمور به آنم از ولايت تو عمل من بى‏ ارزش مى‏ شود».

در رواياتى هم اين تهديد الهى در شديدترين نوع آن يعنى عذاب و عقوبت الهى مطرح شده كه مى‏ تواند نتيجه نرساندن رسالت و نارضايتى الهى باشد.

در روايتى تعبير «عُقُوبَة اللَّه ايّاىَ»[۲۳]: «عقوبت خدا نسبت به من» آمده است.

در موردى ديگر مى ‏فرمايد: «فَاوْعَدَنى لاَبَلِّغُها اوْ لَيُعَذِّبُنى»[۲۴]: «خدا مرا تهديد كرده كه يا اين پيام را ابلاغ نمايم و يا مرا عذاب مى ‏نمايد».

در متن خطابه غدير مى ‏فرمايد: «حَذَراً مِنْ انْ لا افْعَلَ فَتَحِلَّ بی مِنْهُ قارِعَةٌ لا يَدْفَعُها عَنّى احَدٌ وَ انْ عَظُمَتْ حيلَتُهُ وَ صَفَتْ خُلَّتُهُ»[۲۵]:

«از ترس اينكه مبادا انجام ندهم و عقوبت هلاک كننده اى از سوى خدا بر من فرود آيد كه احدى نتواند آن را از من دفع كند هر چند كه حيله او عظيم باشد و دوستى او خالص باشد».

در حدیث ديگرى از اين هم شديدتر مطرح مى‏ كند و مى ‏فرمايد: «فَهُوَ اهْوَنُ عَلَىَّ مِنْ انْ يُعاقِبَنِىَ الْعُقُوبَةَ الْمُوجِعَةَ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ»[۲۶]:

«ابلاغ چنين پيامى براى من آسان ‏تر است از اينكه خداوند با عقوبت دردناک در دنيا و آخرت مرا عذاب كند».

براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآنآيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ...».

حديث غدير و نبوت[۲۷]

جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» از پنج كلمه تشكيل شده است:

«مَنْ»، يعنى «هر كَس». و اين كلمه شامل تمام مسلمانان يعنى آنان كه پيامبر صلى الله عليه و آله را قبول دارند مى‏ شود.

«كُنْتُ»، يعنى «من بوده ‏ام». استفاده از فعل ماضى به معناى آنست كه اين منصب براى پيامبر صلى الله عليه و آله پايه نبوت عامه و خاتميت اوست و خطاب سخن با كسانى است كه حضرتش را تا كنون به چنين منصبى قبول داشته‏ اند.

«مَوْلاهُ»، يعنى «مولى و صاحب اختيار او...». اين كلمه محور اصلى جمله است و خودِ حضرت در همين خطبه و در مواردى ديگر معناى اين كلمه را بيان فرموده ‏اند.

«مولى» يعنى كسى كه اختيار مردم به دست او است و نسبت به آنان از خودشان بيشتر اختيار دارد و هر دستورى به آنان دهد بايد بدون چون و چرا اجرا كنند، و كوتاهى در آن اگر به عنوان اعتراض و شک در حقانيت او باشد مساوى با كفر و انكار نبوت است.

«فَعَلِىٌّ» يعنى «پس على...». تعيين حضرت امیر ‏عليه السلام براى منصب و مقامى كه در كلمه بعدى ذكر مى ‏شود، مشت محكمى به دهان فتنه ‏گران و دسيسه كاران است تا فكر تشكيک در شخص امام و يا احتمال تعدد آن را از مخيّله خود بيرون كنند.

از طرف ديگر با معرفى اين «حضرت امیر‏ عليه السلام»، يازده امام ديگر را هم كه بعد از او داراى مقام و منصب او خواهند بود مشخص مى‏ كند به طورى كه راهِ تحريف و تشكيک بسته مى ‏شود.

«مَوْلاهُ»، يعنى «مولى و صاحب اختيار اوست». همان منصبى كه در كلمه سوم اين جمله براى شخص خاتم انبياء صلى الله عليه و آله ذكر شد عيناً براى حضرت امیر‏ عليه السلام و يازده امام معين از فرزندان او از جانب خداوند اعطا شده است. آنان صاحب اختيار مردم‏اند و هر چه بگويند بايد بدون چون و چرا قبول كرد، و هرگونه

اعتراض و شک و ترديد درباره آنان مساوى با کفر است.

خاتم الانبياء[۲۸]

اسلام به عنوان آخرين دین و ناسخِ تمام اديان، حامل والاترين معارف الهى است كه به زمان و مكان محدود نمى‏ شود. اين معارف بايد براى هميشه و در تمام دنیا به عنوان سازنده فكر و روح مردم و دستورالعمل و قانون‏ نامه بشریت تلقى گردد.

اين رسالت عظيم بر عهده خاتم پيامبران حضرت محمد بن عبدالله‏ صلى الله عليه و آله قرار داده شد.

آن حضرت معارف و احکام اسلام را تدريجاً براى مردم بيان مى‏ فرمودند، و قبل از هر اقدام زمينه آن را فراهم مى‏ كردند.

هرچه پيشرفت و قدرت اسلام بيشتر می ‏شد پيامبر صلى الله عليه و آله هم مطالب سنگين‏ ترى بر مردم عرضه مى‏ كردند، و اين روش تا آخرين لحظات عمر شريفشان ادامه داشت.[۲۹]

خاتميت پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير[۳۰]

پيامبر صلى الله عليه و آله در ابتداى بخش دوم خطبه غدیر حدیث منزلت را فرمود كه نسبت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به من همانند هارون به موسی است جز اينكه پيامبرى بعد از من نيست.

مَعاشِرَ النّاسِ، ما قَصَّرْتُ فى تَبْليغِ ما اَنْزَلَ اللَّهُ تَعالى اِلَىَّ، وَ اَنَا اُبَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآيَةِ: اِنَّ جَبْرَئيلَ هَبَطَ اِلَىَّ مِراراً ثَلاثاً يَأْمُرُنى عَنِ السَّلامِ رَبّى وَ هُوَ السَّلامُ اَنْ اَقُومَ فى هذَا الْمَشْهَدِ فَاُعْلِمَ كُلَّ اَبْيَضَ وَ اَسْوَدَ: اَنَّ عَلِىَّ بْنَ اَبيطالِبٍ اَخى وَ وَصِيّى وَ خَليفَتى عَلى اُمَّتى وَ اْلاِمامُ مِنْ بَعْدى، الَّذى مَحَلُّهُ مِنّى مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسى اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى، وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ:

اى مردم، من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل كرده كوتاهى نكرده ‏ام، و من سبب نزول اين آيه را براى شما بيان مى‏ كنم:

جبرئيل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام پروردگارم -  كه او سلام است -  مرا مأمور كرد كه در اين اجتماع بپاخيزم و بر هر سفيد و سياهى اعلام كنم كه «حضرت امیر برادرِ من و وصى من و

جانشين من بر امتم و امام بعد از من است. نسبت او به من همانند هارون به موسى است جز اينكه پيامبرى بعد از من نيست. و او صاحب اختيار شما بعد از خدا و رسولش است».

همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله در فرازى از بخش سوم خطبه غدير و پس از بيان عذاب منكرين ولايت، توازن مقام نبوت و امامت و خاتميت را يادآور شد.

ابتدا گستره حجت بودن خود را بر تمام مخلوقات به صراحت بيان كرده فرمود: «وَ اَنَا وَ اللَّهِ خاتَمُ الاَنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ، وَ الْحُجَّةُ عَلى جَميعِ الْمَخْلُوقينَ مِنْ اَهْلِ السَّماواتِ وَ الاَرَضينَ» و تصريح كرد كه اين عنايتى از طرف خداوند است و تعجبى ندارد.

مَعاشِرَ النّاسِ، بى وَ اللَّهِ بَشَّرَ الاَوَّلُونَ مِنَ النَّبِيّينَ وَ الْمُرْسَلينَ، وَ اَنَا وَ اللَّهِ خاتَمُ الاَنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ، وَ الْحُجَّةُ عَلى جَميعِ الْمَخْلُوقينَ مِنْ اَهْلِ السَّماواتِ وَ الاَرَضينَ. فَمَنْ شَكَّ فى ذلِكَ فَقَدْ كَفَرَ كُفْرَ الْجاهِلِيَّةِ الاوُلى، وَ مَنْ شَكَّ فى شَىْ‏ءٍ مِنْ قَوْلى هذا فَقَدْ شَكَّ فى كُلِّ ما اُنْزِلَ اِلَىَّ، وَ مَنْ شَكَّ فى واحِدٍ مِنَ الاَئِمَّةِ فَقَدْ شَكَّ فِى الْكُلِّ مِنْهُمْ، وَ الشّاكُ فينا فِى النّارِ:

اى مردم، به خدا قسم پيامبران و رسولان پيشين به من بشارت داده‏اند، و من به خدا قسم خاتم پيامبران و مرسلين و حجت بر همه مخلوقين از اهل آسمان ‏ها و زمين ‏ها هستم.

هر كس در اين مطالب شک كند مانند كفر جاهلیت اول كافر شده است. و هر كس در چيزى از اين گفتار من شک كند در همه آنچه بر من نازل شده شک كرده است، و هر كس در يكى از امامان شک كند در همه آنان شک كرده است، و شک كننده درباره ما در آتش است.

در ادامه و در فرازى از فرازهاى مرحله سوم از خطبه غدير، پيامبر صلى الله عليه و آله نتيجه‏ گيرى رسمى از اتصال حجت‏ هاى الهى با يكديگر نمود، و ابلاغ اوامر و نواهى الهى را فقط به اين طريق اختصاص داده فرمود:

«هيچ حلال و حرامى نيست مگر آنچه خدا و رسول و دوازده امام براى شما تعيين كنند»، و دليل آن را هم ذكر كرد كه خداوند علم آن را فقط به من عنايت كرده و من هم فقط به دوازده امام سپرده ‏ام و هيچ كس را در اين باره شريک آنان قرار نداده ‏ام.

پيامبر صلى الله عليه و آله در اين فراز كه سخن از علم امامان به ميان آمد، با اشاره به آيه ۱۲ سوره يس درياى بيكران علم مقام عصمت را ترسيم كرد، كه خدا هر علمى را به آنان داده است و در اين باره عبارتى بسيار بلند فرمود كه از آن بالاتر فرض نمى ‏شود: «ما مِنْ عِلْمٍ اِلا وَ قَدْ اَحْصاهُ اللَّهُ فِىَّ»:

«هيچ علمى نيست مگر آنكه خداوند آن را در من جمع كرده است» و اين به معناى احاطه مقام ختم نبوت به تمام علوم است كه از منبر غدير به جهانيان اعلام شد.

خطبه غدير و نبوت[۳۱]

پيامبر صلى الله عليه و آله در فراز پايانى بخش هفتم خطبه غدير نسبت خود را با حضرت امیر ‏عليه السلام در چند جمله بيان فرمود. از جمله فرمود:

مَعاشِرَ النّاسِ، اَلا وَ اِنّى نَبِىٌّ وَ علِىٌّ وَصِيّى.

اى مردم، من پيامبرم و حضرت امیر جانشين من است.

همچنين نسبت خود را با حضرت امیر ‏عليه السلام در چند جمله بيان فرمود. از جمله فرمود:

مَعاشِرَ النّاسِ، اَلا وَ اِنّى رَسُولٌ وَ عَلِىٌّ الاِمامُ وَ الْوَصِىُّ مِنْ بَعْدى، وَ الاَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ:

اى مردم، بدانيد كه من پيامبرم و حضرت امیرامام و وصى بعد از من است، و امامان بعد از او فرزندان او هستند.

دومين دستور خداوند[۳۲]

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ضمن ترسيم روزهاى آخر پيامبر صلى الله عليه و آله و ابلاغ حضرت، بيان مفصلى درباره نزول تدريجى دستورات اسلام فرموده و نبوت را دومين فرمان الهى معرفى كرده است:

خداوند -  جل ذكره -  احكام مهم شريعت و آيات فرائض را در زمان‏ هاى مختلف فرستاد، همان گونه كه آسمان ‏ها و زمين را در شش روز خلق فرمود، در حالى كه اگر مى ‏خواست آنها را در كم تر از چشم بر هم زدن خلق كند مى ‏توانست، ولى آرامش و مدارا را نمونه‏ اى براى امانت داران خود و (و نيز) باعث اتمام حجت بر خلقش قرار داد.

اولين مسئله‏ اى كه مردم را بدان مقيد ساخت اقرار به يگانگى و ربوبيت خود و شهادت به «لا اله الاَّ اللَّه» بود.

وقتى به اين مطلب اقرار كردند پشت سر آن اقرار به نبوت پيامبرش و شهادت به رسالت او را به ميان آورد.

وقتى در برابر اين مسئله هم سر تسلیم فرود آوردند بر آنان واجب كرد نماز و سپس روزه و بعد حج و سپس جهاد و بعد از آن زکات را و سپس صدقات و آنچه از غنايم گرفته مى‏ شود... .[۳۳]

رسالت جهانى و غدير[۳۴]

غدير آن پيشواى هدايتگرى است كه رسالت جهانى خاتم پيامبران ‏صلى الله عليه وآله را به عهده گرفت و امت را امامت كرد، تا هدف غايى خداى بزرگ از ارسال رسولش را محقق سازد؛ آنجا كه فرمود:

«هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون»[۳۵]:

او كسى است كه رسولش را با هدايت و آئين حق فرستاد تا آن را بر همه آئين‏ ها پيروز گرداند گر چه شرک ورزان كراهت داشته باشند.

در اين آيه نكاتى چند در نگاه ابتدايى قابل تأمّل و انديشه است:

الف) خداى سبحان از لطف بى‏پايانش براى كمال و سعادت انسان، پيامبرش‏ صلى الله عليه و آله را فرستاد.

ب) او پيامبر و فرستاده خويش را انتخاب فرمود.

ج) دو هدف مهم و حياتى عبارتند از: هدايت انسان به كمال آفرينشى خود، و آيينِ حق كه آيين‏ هاى باطل و نسخ شده الهى را كنار زند و مكاتب بشرى را بيرون سازد.

د) پيروزى در برابر همه آيين‏ هاى الهى نسخ شده و مكاتب بشرى.

هـ) منكران حق يا كفرورزانند يا مشركان، كه تمام گروه ‏هاى باطل را در بر مى‏ گيرد.

امام کاظم ‏علیه السلام در تفسیر آيه شريفه «هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون» چنين مى ‏فرمايد:

هو الذى امر رسوله بالولايه لوصيه -  و الولاية هى دين الحق -  ليظهره على الدين كله؛ يظهره على جميع الاديان عند قيام القائم ‏عليه السلام.

يقول اللَّه: «و اللَّه متمّ نوره»؛ ولايه القائم ‏عليه السلام. «و لو كره الكافرون» بولايه على ‏عليه السلام[۳۶]:

او است كه رسولش را به ولايت وصيش امر كرد، و ولايت همان دين حق است. تا آن را بر هر دينى پيروز گرداند؛ يعنى آن را در زمان قيام قائم‏ عليه السلام بر همه دين ‏ها پيروز سازد.

خدا مى‏ فرمايد: «و خداوند تمام كننده نور خود است»؛ يعنى ولايت قائم‏ عليه السلام، «اگر چه كافران» به ولايت حضرت امیر‏ عليه السلام «كراهت داشته باشند».

در سخن ديگرى ابوبصير مى‏ گويد: امام صادق ‏علیه السلام فرمود: و اللَّه ما نزل تأويلها بعد و لا ينزل تأويلها حتى يخرج القائم ‏عليه السلام. فاذا خرج القائم‏ عليه السلام، لم يبق كافر باللَّه العظيم و لا مشرک بالامام الا كره خروجه...[۳۷]: به خدا سوگند اين آيه تحقق نيافته و تحقق نمى ‏يابد تا روزى كه قائم ‏عليه السلام ظهور كند.

هنگامى كه او ظهور كند هيچ كافر به خداى بزرگ و يا مشرک به امام نمى‏ ماند مگر آنكه ظهور او را دوست نخواهد داشت... .

شک در نبوت مساوى با كفر[۳۸]

پيامبر صلى الله عليه و آله در فرازى از بخش سوم خطبه غدیر و پس از بيان فضائل اميرالمؤمنين‏ عليهم السلام، توازن مقام نبوت و امامت را يادآور شد.

ابتدا گستره حجت بودن خود را بر تمام مخلوقات به صراحت بيان كرده فرمود: «وَ اَنَا وَ اللَّهِ خاتَمُ الاَنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ ، وَ الْحُجَّةُ عَلى جَميعِ الْمَخْلُوقينَ مِنْ اَهْلِ السَّماواتِ وَ الاَرَضينَ» و تصريح كرد كه اين عنايتى از طرف خداوند است و تعجبى ندارد.

سپس شک در نبوت و امامت را يكسان دانست، و شک در يكى از امامان را نيز مانند شک در همه آنان اعلام كرد، و نتيجه چنين شكى را كفرِ جاهلیت و آتش جهنم قرار داد.

صفات پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير[۳۹]

پیامبر صلی الله علیه و آله در اوائل خطبه غدیر جملاتى درباره خود و مقام نبوت بيان داشتند. از جمله فرمودند:

من حجت خدا بر همه مخلوقاتِ او از اهل آسمان و زمين هستم. هر كس در اين مطلب شک كند كافر است.

هر كس در چيزى از كلامِ من شک كند در همه آن شک كرده است، و شک كننده در گفتار من در آتش است.

به امر پروردگار كلام من تغيير پذير نيست.

پيامبران و مرسلين گذشته به من بشارت داده ‏اند.

هيچ علمى نيست مگر آنكه خداوند آن را به من آموخته است.

غدير روز پايان رسالت[۴۰]

يكى از تأكيدات معصومين‏ عليهم السلام درست فكر كردن درباره غدير و اجتناب از قالب ريزى‏ هاى غلط يا اشتباه است.

از جمله فرموده ‏اند: «غدير پايان رسالت و آغاز امامت است»[۴۱]؛ و اين بدان معناست كه با ختم نبوت راه خدا پايان نيافته؛ بلكه ولايت بايد آغاز مى ‏شود.

و لذا يكى از عناوين بر گرفته از آيات غدير در معرفى فرهنگ غدير در ماجرا و خطبه غدير و كلمات معصومين‏ عليهم السلام «روز پايان رسالت» است:

غدير روزى بود كه مسير شش هزار ساله انبياء عليهم السلام با منصوب كردن جانشين ختم نبوت به پايان خود رسيد، و اين مهم در قرآن كريم با يک دستور منعكس گرديد كه «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ»[۴۲] و اين بدان معنى بود كه نقطه ختم رسالت نصب مقام ولايت است.

براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن.

غدير روز نتيجه‏ گيرى پيامبر صلى الله عليه و آله از رسالت[۴۳]

غدير نتيجه‏ گيرى از رسالتى بود كه پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله بيست و سه سال در راه آن زحمت كشيد.

پس غدير براى پيامبر صلى الله عليه و آله، و پيامبر صلى الله عليه و آله براى غدير، و هر دو بر محور خدا بودند.

امام صادق‏ علیه السلام مراحل رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله در ابلاغ پيام غدير را چنين بيان مى ‏فرمايد:

خداوند عزوجل به پيامبرش فرمود: «فَاِذا فَرَغتَ فَانصَب وَ اِلى رَبِّكَ فَارغَب»: «آنگاه كه فراغت يافتى منصوب كن و به سوى پروردگارت رغبت نما»؛ منظور اين است:

آنگاه كه فراغت يافتى عَلَم و علامت خود را نصب كن و وصيتت را معرفى نما و فضيلت او علناً بيان كن.

آنگاه كه از حجةالوداع باز مى‏ گشت آيه «يا اَيُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ...» نازل شد.

حضرت مردم را ندا داد تا جمع شدند و فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ.[۴۴]

فرهنگ غدير و نبوت[۴۵]

نبوت در فرهنگ غدير سزاوار پيامبرى معصوم و منزه است كه در تمام فرامين الهى تسليم اوست. سقيفه اما خطا و حتى اشتباه عمدى را بر پيامبرش جايز مى‏ داند!

حتى اصحابش مى ‏توانند او را متوجه خطا كنند و توبيخش نمايند، ولى غدير از چنين رسولى بيزار است.

پايه ‏هايى كه بدون غدير و بى‏ ضمانت الهى بنيانگذارى شود، خواسته يا ناخواسته در تمام جزئيات اعتقادى دچار انحراف خواهد شد، و جز ادامه راهى غلط معناى ديگرى نخواهد داشت؛ و اين فرقى است كه خليفه الهى با خليفه منتخب مردم دارد.

پانویس

  1. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۰۵.
  2. قلم /  ۳.
  3. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۹۳.
  4. بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۲۸۲. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۵۱.
  5. اسرار غدير: ص ۶۲ - ۶۵.
  6. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۶۱،۲۳۹،۱۹۹،۱۹۶،۹۷،۷۵،۵۴،۴۹،۴۶،۴۴،۴۳.
  7. مائده /  ۳. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۵۱ - ۱۹۹.
  8. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۵. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۱۴ ح ۱۴۷. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۲۴.
  9. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۰. امالى الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰.
  10. تبليغ غدير در سيره معصومين ‏عليهم السلام: ص ۲۳۲.
  11. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۷ ح ۱۸.
  12. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۵۷ - ۱۷۰.
  13. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۶۷،۶۴.
  14. ژرفاى غدير: ص ۶۳ .
  15. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۱۳ - ۱۱۵. اسرار غدير: ص ۵۰ .
  16. مائده /  ۶۷ .
  17. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۹۶ ح ۲۵۸.
  18. اليقين: ص ۳۷۳.
  19. امالى الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰.
  20. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱ .
  21. مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۹ بخش ۲.
  22. تفسير البرهان: ج ۱ ص ۴۸۸ ح ۲.
  23. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۰۹ ح ۳.
  24. كتاب سليم: ص ۱۹۹ - ۲۰۰.
  25. مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۸ بخش ۲.
  26. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۹.
  27. اسرار غدير: ص ۱۹۷.
  28. اسرار غدير: ص ۲۱.
  29. بحار الانوار: ج ۱۸ و ۱۹ و ۲۰.
  30. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۴۷ - ۱۵۵، ۱۵۷ - ۱۷۰. واقعه قرآنى غدير: ص ۸۷ .
  31. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۲۰۱ - ۲۱۲.
  32. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۸.
  33. الاحتجاج: ج ۱ ص ۳۷۹. بحار الانوار: ج ۹۰ ص ۱۲۲.
  34. تجلّى غدير در عصر ظهور: ص ۱۱۷ - ۱۴۰.
  35. توبه /  ۳۳.
  36. الكافى: ج ۱ ص ۴۳۲ ح ۹۱.
  37. بحار الانوار: ج ۵۱ ص ۳۲۴.
  38. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۷۰ - ۲۵۷. واقعه قرآنى غدير: ص ۸۶ .
  39. اسرار غدير: ص ۹۰.
  40. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۰۰. تبليغ غدير در سيره معصومين ‏عليهم السلام: ص ۲۲۴.
  41. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۴ ح ۷.
  42. انشراح /  ۷.
  43. تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص ۱۷۰.
  44. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۴ ح ۷.
  45. ژرفاى غدير: ص ۴۶.