وحدت مسلمین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
بدون خلاصۀ ویرایش
(اتمام عنوان وحدت مسلمین)
خط ۱۶۶: خط ۱۶۶:
بنابراين، بزرگان و فضلاى علوم مختلف اعم از [[تاریخ]]، [[کلام (علم)|کلام]]، [[حدیث]]، [[تفسیر]] و... همگى ناگزير به طرح ماجراى غدير در آثار خود هستند و مسئله غدير چيزى نيست كه بتوانند از آن چشم ‏پوشى كنند.
بنابراين، بزرگان و فضلاى علوم مختلف اعم از [[تاریخ]]، [[کلام (علم)|کلام]]، [[حدیث]]، [[تفسیر]] و... همگى ناگزير به طرح ماجراى غدير در آثار خود هستند و مسئله غدير چيزى نيست كه بتوانند از آن چشم ‏پوشى كنند.


با چنين كيفيت و شأن، اگر هر يک از اين دانشمندان از ذكر چنين واقعه ‏اى غفلت كنند، در حق [[اسلام]] كم فروشى و خيانت كرده و امت اسلامى را از بخش زيادى از حقايق نابى كه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله از گنجينه وسيع مواهب خويش به امت اسلامى ارزانى داشتند محروم ساخته، و جامعه اسلامى را از راهيابى به شاهراه هدايت و سعادت باز داشته است.


با چنين كيفيت و شأن، اگر هر يك از اين دانشمندان از ذكر چنين واقعه‏اى غفلت كنند، در حق اسلام كم‏فروشى و خيانت كرده و امت اسلامى را از بخش زيادى از حقايق نابى كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله از گنجينه وسيع مواهب خويش به امت اسلامى ارزانى داشتند محروم ساخته، و جامعه اسلامى را از راهيابى به شاهراه هدايت و سعادت باز داشته است.
علامه بزرگوار امينى در كتاب گرانقدر «الغدير» اسامى علمايى از اهل ‏تسنن را كه در آثار خود در علوم ذكر شده به بيان واقعه غدير پرداختند، گرد آورده است.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۵ - ۲۹. المولى فى الغدير (موسسه جهانى سبطين ‏عليه السلام): ص ۲۹ - ۳۴.</ref>


در اينجا به دو شبهه ديگر پاسخ كوتاهى مى‏ دهيم:


علامه بزرگوار امينى در كتاب گرانقدر »الغدير« اسامى علمايى از اهل‏تسنن را كه در آثار خود در علوم ذكر شده به بيان واقعه غدير پرداختند، گرد آورده است.××× 1 الغدير: ج 1 ص 29  - 25. المولى فى الغدير )موسسه جهانى سبطين‏عليه السلام( : ص 34  - 29. ×××
'''شبهه اول'''


هر ملتى همواره سعى دارد زيبايى‏ هاى تاريخى خويش را به تصوير بكشد، و از ذكر حوادث نامطلوب تاريخى خود دورى جويد. چرا كه ذكر حوادث نامطلوب تاريخ يك آئين، سبب ترديد در اصالت آن مى‏گردد.


در اينجا به دو شبهه ديگر پاسخ كوتاهى مى‏دهيم:
بحث در مورد [[خلافت]] و [[امامت]] و حوادث ناگوار صدر اسلام و تكرار آن -  به خصوص در زمانى كه نسل جوان با بحران‏ هاى روحى و اجتماعى مواجه است -  از ايمان و شور آنها نسبت به اسلام مى‏ كاهد و افكار آنان را متزلزل مى‏ سازد. ديگران همواره در صدد كتمان زشتى ‏هاى تاريخى خود هستند، ولى مسلمانان بر عكس؛ همه تلاش خويش را در بازگو كردن آن صرف مى‏ كنند.


'''پاسخ اين است كه:''' اگر نقد و نقل تاريخ تنها به صورت باز گو كردن و منعكس نمودن حوادث نامطلوب باشد، اثرش همانطور است كه در شبهه مطرح شد.


شبهه اول
'''اولاً:''' اگر قرار باشد تنها به حوادث غرورآفرين و زيبايى‏ ها بسنده كنيم، نمى ‏توان آن را نقل [[تاریخ]] دانست، بلكه نوعى تحريف تاريخ است!


هر ملتى همواره سعى دارد زيبايى‏هاى تاريخى خويش را به تصوير بكشد، و از ذكر حوادث نامطلوب تاريخى خود دورى جويد. چرا كه ذكر حوادث نامطلوب تاريخ يك آئين، سبب ترديد در اصالت آن مى‏گردد.
'''ثانياً:''' هيچ تاريخى از حوادث نامطلوب و زشت مبرّا نمى‏ باشد، و حتى خلقت انسان نيز مجموعه‏ اى از زشتى‏ ها و زيبايى‏ هاست. تفاوت آيين‏ ها و قوم ‏ها در سراسر زيبايى و يا سراسر زشتى آنان نيست، بلكه به نسبت و درصد زشتى و زيبايى ميان آنهاست. اما اين مايه افتخار ماست كه تاريخ اسلام از نظر زيبايى‏ ها و جلوه ‏هاى انسانى بى‏ نظير و مملوّ از حماسه و لبريز از جمال و شكوه است، و هيچ كس نمى‏ تواند ادعا كند كه زيبايى‏ هاى تاريخش از زيبايى‏ هاى تاریخ اسلام بيشتر باشد.


به هر حال، همانطور كه گفته شد، چشم‏ پوشى در موردى كه با متن اسلام و اساسى‏ترين مسئله اسلام يعنى «امامت و رهبرى» مربوط است و سرنوشت جامعه به آن وابسته است روا نمى‏ باشد. بازگو نكردن اين حقايق تاريخى، چيزى جز همگامى با ظلم و ستم و همنوايى با ظالمان و ستمگران نيست!


بحث در مورد خلافت و امامت و حوادث ناگوار صدر اسلام و تكرار آن -  به خصوص در زمانى كه نسل جوان با بحران‏هاى روحى و اجتماعى مواجه است -  از ايمان و شور آنها نسبت به اسلام مى‏كاهد و افكار آنان را متزلزل مى‏سازد. ديگران همواره در صدد كتمان زشتى‏هاى تاريخى خود هستند، ولى مسلمانان بر عكس؛ همه تلاش خويش را در بازگو كردن آن صرف مى‏كنند.
'''شبهه دوم'''


امروزه در جامعه، شبهه ديگرى كه مطرح مى ‏گردد و به آن دامن مى ‏زنند اين است كه: با طرح اين گونه مسائل، اتحاد مسلمين تضعيف مى‏شود. آنچه بر سر مسلمين آمد و شوكت آنها را گرفت و آنها را زير دست قرار داد، همين اختلافات فرق ه‏اى است. دستان پليد استعمار بهترين ابزارى كه مورد استفاده قرار مى ‏دهد شعله ‏ور ساختن اين مباحث است. آيا شايسته نيست كه از طرح اين مباحث اجتناب كنيم؟


پاسخ اين است كه: اگر نقد و نقل تاريخ تنها به صورت باز گو كردن و منعكس نمودن حوادث نامطلوب باشد، اثرش همانطور است كه در شبهه مطرح شد.
پاسخ اين است كه: مفهومى كه امروزه از سوى بعضى مطرح مى ‏شود، على فرض بى‏اشكال بودن آن، نبايد به گونه ‏اى باشد كه فرقه‏ هاى اسلامى به خاطر آن از اصول اعتقادى و يا غير اعتقادى خود صرف نظر كنند! چه اين كار نه منطقى است و نه عملى. چگونه ممكن است با خواهش و تمنا و به نام مصلحت، از پيروان يک مذهب بخواهيم از برخى اصول اعتقادى خويش به خاطر مصالحى هر چند بر حق چشم ‏پوشى كنند؟


اولاً: اگر قرار باشد تنها به حوادث غرورآفرين و زيبايى‏ها بسنده كنيم، نمى‏توان آن را نقل تاريخ دانست، بلكه نوعى تحريف تاريخ است!
به هر حال طرفدارى از تز «وحدت اسلامى» نبايد اين لازمه را داشته باشد كه در گفتن حقايق كوتاهى شود! بحث علمى سر و كارش با عقل و منطق است، نه عواطف و احساسات، كه خوشبختانه علماى شيعه هميشه همين شيوه را در پيش مى‏ گرفتند.


حتى سيره عملى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در زمان خلفا نيز بر همين شيوه بود؛ حضرتش از اظهار و مطالبه حق خود و شكايت از ربايندگان آن خوددارى نكرد و با كمال صراحت ابراز داشت، و بهانه اتحاد اسلامى مانع آن نشد. خطبه ‏هاى نهج ‏البلاغه بهترين شاهد اين مدعى است.<ref>نهج البلاغه (ترجمه محمد دشتى): خطبه ‏هاى ۱۴۴،۹۳،۲۶،۵.</ref>


ثانياً: هيچ تاريخى از حوادث نامطلوب و زشت مبرّا نمى‏باشد، و حتى خلقت انسان نيز مجموعه‏اى از زشتى‏ها و زيبايى‏هاست. تفاوت آيين‏ها و قوم‏ها در سراسر زيبايى و يا سراسر زشتى آنان نيست، بلكه به نسبت و درصد زشتى و زيبايى ميان آنهاست. اما اين مايه افتخار ماست كه تاريخ اسلام از نظر زيبايى‏ها و جلوه‏هاى انسانى بى‏نظير و مملوّ از حماسه و لبريز از جمال و شكوه است، و هيچ كس نمى‏تواند ادعا كند كه زيبايى‏هاى تاريخش از زيبايى‏هاى تاريخ اسلام بيشتر باشد.
== وحدت مسلمين مقابل غدير<ref>غدير در قرآن: ج ۲ ص ۱۳۱.</ref> ==
[[صحیفه ملعونه دوم]]، اين اساسنامه سقيفه به عنوان يک قانون‏ نامه دائمى بر ضد غدير و امامان برگزيده الهى تنظيم شد. به همين جهت براى فريب مردم آن روز و نسل‏ هاى آينده، با حيله‏ گرى تمام در آن به آيات قرآن استشهاد كردند و از پايه ‏هاى مسلَّم اسلام به عنوان ابزارى بر ضد فرامين الهى استفاده كامل نمودند. اين نهايت فتنه‏گرى اصحاب سقيفه را مى‏رساند كه اينچنين آينده‏ هاى دور و نزديک پيروان خود را پيش‏ بينى كرده‏ اند.


از جمله سوء استفاده از اتحاد و عدم تفرقه است. تمسک به «جماعت مسلمين» و خليفه اين چنينى را نماينده آنان معرفى كردن بهانه‏ اى است براى ظلم آزادانه و بى‏قيد و شرط، به طورى كه هر كس در برابر آن قد عَلَم كرد به جرم مخالفت با جماعت مسلمين و بر هم زدن اتحادِ آنان بايد كشته شود!


به هر حال، همانطور كه گفته شد، چشم‏پوشى در موردى كه با متن اسلام و اساسى‏ترين مسئله اسلام يعنى »امامت و رهبرى« مربوط است و سرنوشت جامعه به آن وابسته است روا نمى‏باشد. بازگو نكردن اين حقايق تاريخى، چيزى جز همگامى با ظلم و ستم و همنوايى با ظالمان و ستمگران نيست!
باز مى‏ بينيم از جعل و تحريف فرمايشات پيامبر صلى الله عليه و آله ابا نداشته ‏اند و به آن حضرت نسبت داده ‏اند كه «امت من هيچ‏گاه بر گمراهى متفق نخواهند شد»، در حالى كه حتى به اقرار اهل سقيفه بارها و بارها امت بر باطل متفق شده ‏اند، تا آنجا كه يزيد را پذيرفته ‏اند و حسين عزيز عليه السلام را سر بريده ‏اند! آيا اين اتحاد مردم بر حق بوده است؟ آيا بايد چشم و گوش بسته پيرو چنين اتحادى شد؟!




شبهه دوم
همچنين در مورد «وحدت» مراجعه شود به عنوان: [[اکثریت]].


امروزه در جامعه، شبهه ديگرى كه مطرح مى‏گردد و به آن دامن مى‏زنند اين است كه: با طرح اين گونه مسائل، اتحاد مسلمين تضعيف مى‏شود. آنچه بر سر مسلمين آمد و شوكت آنها را گرفت و آنها را زير دست قرار داد، همين اختلافات فرقه‏اى است. دستان پليد استعمار بهترين ابزارى كه مورد استفاده قرار مى‏دهد شعله‏ور ساختن اين مباحث است. آيا شايسته نيست كه از طرح اين مباحث اجتناب كنيم؟
== پانویس ==
 
 
پاسخ اين است كه: مفهومى كه امروزه از سوى بعضى مطرح مى‏شود، على فرض بى‏اشكال بودن آن، نبايد به گونه‏اى باشد كه فرقه‏هاى اسلامى به خاطر آن از اصول اعتقادى و يا غير اعتقادى خود صرف نظر كنند! چه اين كار نه منطقى است و نه عملى. چگونه ممكن است با خواهش و تمنا و به نام مصلحت، از پيروان يك مذهب بخواهيم از برخى اصول اعتقادى خويش به خاطر مصالحى هر چند بر حق چشم‏پوشى كنند؟
 
به هر حال طرفدارى از تز »وحدت اسلامى« نبايد اين لازمه را داشته باشد كه در گفتن حقايق كوتاهى شود! بحث علمى سر و كارش با عقل و منطق است، نه عواطف و احساسات، كه خوشبختانه علماى شيعه هميشه همين شيوه را در پيش مى‏گرفتند.
 
 
حتى سيره عملى اميرالمؤمنين‏عليه السلام در زمان خلفا نيز بر همين شيوه بود؛ حضرتش از اظهار و مطالبه حق خود و شكايت از ربايندگان آن خوددارى نكرد و با كمال صراحت ابراز داشت، و بهانه اتحاد اسلامى مانع آن نشد. خطبه‏هاى نهج‏البلاغه بهترين شاهد اين مدعى است.××× 1 نهج البلاغه )ترجمه محمد دشتى( : خطبه‏هاى 144 93 26 5. ×××
 
 
3.  وحدت مسلمين مقابل غدير××× 2 غدير در قرآن: ج 2 ص 131. ×××
 
  صحيفه ملعونه دوم، اين اساسنامه سقيفه به عنوان يك قانون‏نامه دائمى بر ضد غدير و امامان برگزيده الهى تنظيم شد. به همين جهت براى فريب مردم آن روز و نسل‏هاى آينده، با حيله‏گرى تمام در آن به آيات قرآن استشهاد كردند و از پايه‏هاى مسلَّم اسلام به عنوان ابزارى بر ضد فرامين الهى استفاده كامل نمودند. اين نهايت فتنه‏گرى اصحاب سقيفه را مى‏رساند كه اينچنين آينده‏هاى دور و نزديك پيروان خود را پيش‏بينى كرده‏اند.
 
 
از جمله سوء استفاده از اتحاد و عدم تفرقه است. تمسك به »جماعت مسلمين« و خليفه اين چنينى را نماينده آنان معرفى كردن بهانه‏اى است براى ظلم آزادانه و بى‏قيد و شرط، به طورى كه هر كس در برابر آن قد عَلَم كرد به جرم مخالفت با جماعت مسلمين و بر هم زدن اتحادِ آنان بايد كشته شود!
 
 
باز مى‏بينيم از جعل و تحريف فرمايشات پيامبرصلى الله عليه وآله ابا نداشته‏اند و به آن حضرت نسبت داده‏اند كه »امت من هيچ‏گاه بر گمراهى متفق نخواهند شد« ، در حالى كه حتى به اقرار اهل سقيفه بارها و بارها امت بر باطل متفق شده‏اند، تا آنجا كه يزيد را پذيرفته‏اند و حسين عزيزعليه السلام را سر بريده‏اند! آيا اين اتحاد مردم بر حق بوده است؟ آيا بايد چشم و گوش بسته پيرو چنين اتحادى شد؟!
 
 
  همچنين در مورد »وحدت« مراجعه شود به عنوان: اكثريت.

نسخهٔ ‏۲۶ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۴۴

غدير تنها راه وحدت[۱]

برخى مى ‏گويند بحث از خلافت و امامت حضرت على و اهل‏ بیت عصمت و طهارت‏ علیهم السلام و سخن از غدیر خم بى ‏فايده است، و لذا نبايد اين گونه مسائل در اين عصر و زمان مطرح شود.

آنان مى‏ گويند: بسيارى از اختلافات در عصر ما بى‏ مورد و سالبه به انتفاء موضوع است، و بايد بسيارى از مسائل را به دست فراموشى سپرد و در روش بحث و مناظره و طرح مسائل مورد اختلاف تجديد نظر كرد.[۲]

آنان مى‏ گويند: ما نبايد در اين زمان نبش قبر كنيم و مسائل اختلافى مرده را زنده كنيم و آن را مطرح سازيم.[۳]

و نيز مى ‏گويند: ... مسلمين نبايد از اختلاف سران خود در چهارده قرن پيش سخن به ميان آورند، تا چه رسد به اختلافى كه بعداً در ميان آنها پيدا شده است.[۴]

در پاسخ آنها مى ‏گوييم:

يكى از امتيازات اديان اين است كه اگر هدفى عالى را براى انسان مشخص كرده، راه رسيدن به آن را نيز ترسيم مى‏ كنند و الگو و نمونه ‏اى را نيز براى آن مشخص مى‏ نمايند، تا با در نظر گرفتن سيره عملى او و اقتدا و پيروى از او، انسان‏ ها بهتر بتوانند به سرمنزل مقصود برسند. زيرا طبق نظر روان‏شناسان و روان‏كاوان، با الگوى كامل بهتر مى ‏توان انسان‏ها را به حق و حقيقت و هدف راهنمايى كرد.

خداوند متعال پيامبر اسلام ‏صلى الله عليه و آله را الگوى خوبى براى مسلمين معرفى كرده، مى‏ فرمايد: «لقد كان لكم فى رسول ‏اللَّه اسوة حسنة»[۵]: قطعاً براى شما در (اقتدا به) رسول ‏خدا سرمشقى نيكو است.

بايد دانست كه بعد از پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله مكرراً موقعيت‏ ها و مواقفى پديد آمد كه هرگز در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله پديد نيامده بود، تا آن حضرت را در آن مواقف الگو قرار دهيم. اين الگو براى جامعه شيعه و پيروان اهل‏ بیت‏ علیهم السلام است و اهل ‏سنت چنين الگويى ندارند.

بحث از غدير و خلافت بعد از پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله اگر چه از جهتى تاريخى است، ولى همين تاريخ صدر اسلام است كه انسان ‏ساز است. بحث از غدير بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله در حقيقت بحث از اين موضوع است كه امام بايد قابليت امامت داشته باشد و از جانب خداوند منصوب گردد. بحث از اينكه امام بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله چه كسى بوده، در حقيقت بحث از اين است كه چه كسى بايد تا روز قيامت براى جامعه اسلامى بلكه جامعه بشريت الگو باشد.

آيا مثل على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام الگو باشد كه جامع همه صفات كمال است؛ در شجاعت، عدالت، سخاوت، عبادت، زهد، تقوا، فروتنى، و ديگر صفات كه نظير نداشت، يا اصحاب رسول‏ خدا صلی الله علیه و آله الگو باشند كه به قول عبدالكريم خطيب -  نويسنده مصرى -  هيچ موقفى در هيچ جنگى نداشته است؟!

امت اسلامى احتياج به الگوهايى جامع دارد، كه بتوانند سرمشق آنان تا روز قيامت باشند، و مردم با خواندن مواقف و فضايل و كمالاتشان در راه آنان قرار گرفته و به حق و حقيقت نزديک شوند.

مگر نه اين است كه ماهاتما گاندى به عنوان الگو و نمونه ضد استعمار در شبه قاره هند مطرح است؟ مگر نه اين است كه دهقان فداكار به عنوان الگوى فداكارى و از خودگذشتگى در كتاب‏ هاى كودكان مطرح مى‏ شود، تا از ابتدا كودكان با ترسيم موقعيت او در روح و روان و ذهنشان فداكار بار آيند. چرا امت اسلامى در خواب است؟ در حالى كه دشمنان اسلام و مسلمانان بر بلاد آنان غلبه و سيطره پيدا كرده، و دين و منابع معنوى و مادى آنان را به غارت مى‏ برد!

مگر خداوند متعال در قرآن كريم نمى ‏فرمايد: «و لن يجعل اللَّه للكافرين على المؤمنين سبيلاً»[۶]: و خداوند هرگز بر مؤمنان براى كافران راه (تسلطى) قرار نداده است.

مگر پيامبر صلى الله عليه و آله نفرموده است: الاسلام يعلو و لا يُعلى عليه[۷]: اسلام بر هر دينى برترى دارد، و هيچ دينى بر او برترى ندارد.

چرا با اين همه بدبختى و فلاكت كه در كشورهاى اسلامى شاهد هستيم، باز هم مسلمانان مشغول عيش و نوش خود هستند؟ چون غدير را كنار زدند و سقيفه ‏اى هستند.

بحث از غدير در اين زمان در حقيقت بحث از الگوهاست. بلكه بحث از غدير در حقيقت بحث از الگو در تمام زمينه‏ هاست؛ در زمينه عبادت، نظام خانواده، وظايف فردى و اجتماعى، و... . اين الگوها هستند كه آينده انسان را ترسيم كرده و رقم مى‏ زنند.

انسان الگو را نصب‏ العين خود قرار مى‏دهد تا به او اقتدا كرده و به او نزديک شود. نزديكى به او همان، و نزديک شدن به خدا همان. پس چه بهتر كه در الگو بهترين‏ها انتخاب شوند. آنانى كه در طول عمر خود هرگز گناهى انجام نداده و هرگز خطا و اشتباهى از آنان سر نزده است. امام حقيقتى است كه براى انسان حق را از باطل، نيک را از بد، مضرّ را از مفيد تميز مى ‏دهد. با ارتباط به خط غدير است كه راه انسان از هر يک از دو طرف جدا مى‏ شود.

ولى در اثر پيروى از سقيفه است كه فردى مانند عبداللَّه بن عمر حاضر است حتى با پاى حجاج بن یوسف ثقفی -  آن خونخوار معروف تاریخ -  هم بیعت كند! و به دنبال آن احمد بن حنبل كه با الگو قرار دادن عبداللَّه بن عمر با متوكل بيعت كرد!

امامت است كه معيارها را مشخص مى‏ كند.

پس بحث از امامت و غدير بحثى تاريخى و بى‏ ثمر و عقيم نيست، بلكه بحث روز است.

بحثى است زنده كه حيات جامعه اسلامى، بلكه جامعه بشرى به آن وابسته است.

غدير امرى است كه با حقيقت و شالوده و روح انسانى ارتباط دارد.

غدير مسير و آينده انسان را روشن مى‏كند.

غدير مربوط به دنيا و آخرت انسان است.

غدير حقيقتى است كه در جاى جاى زندگى انسان تأثيرگذار است.

يكى از انديشمندان مى‏ فرمايد: هر گاه ديده مى‏ شود كه برخى از جوانان ساده‏ لوح و احياناً فريب خورده موضوع وحدت اسلامى را پيراهن عثمان كرده و كوشش‏ هاى علمى حقيقت طلبان را به باد انتقاد مى‏ گيرند و مى‏ گويند: بحث درباره خلافت ابوبکر و على‏ عليه السلام و اينكه جانشينى از آن كدام بوده است، از بحث‏ هاى غيرمفيد و بى ‏ثمر مى‏ باشد... .

دارندگان اين انديشه از نتايج درخشان اين بحث غفلت ورزيده و لذا آن را يک نوع بحث غير مهم و احياناً بى‏ فايده و يا خارى بر سر راه وحدت اسلامى انديشيده ‏اند! ولى ما فكر مى ‏كنيم كه اين انديشه جز غفلت از فلسفه امام‏ شناسى ريشه ديگرى ندارد، و از يک نوع سنّى‏زدگى يا وهابى‏ مآبى سرچشمه مى ‏گيرد... .

هر نوع بحثى كه با واقع ‏بينى خاص و دور از تعصب ‏هاى كور و كر و متكى بر مدارک اصيل اسلامى كه مورد اتفاق طرفين است انجام گيرد و افق ‏هاى تاريک از عقايد اسلامى و حديث و فقه را روشن سازد، نهايت آرمان اسلامى است، چرا كه قرآن ما را به آن دعوت مى‏ كند. مگر قرآن ما را به تدبّر در آيات و بهره ‏گيرى از عقل و خرد دعوت نمى‏ كند؟

گروهى كه بحث در مسايل اختلافى را تحريم مى ‏كنند و نويسندگان اين مسائل را عوامل اختلاف‏ انداز و شكاف ‏آفرين قلمداد مى ‏نمايند! بايد متوجه گردند كه پيروى از چنين طرحى سبب مى‏ شود كه قسمتى از آيات قرآن و احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله و بخش اعظم تاریخ اسلام به دست فراموشى سپرده شود؛ نه كسى آنها را تفسير كند، نه درباره آن بررسى به عمل آورد، و نه در بسيارى از حوادث اسلامى پرده‏ ها بالا رود.

خلاصه اينكه:

از دو نظر بايد مسائل عقيدتى -  كه بنياد فكرى هر مذهبى را تشكيل مى‏ دهد -  مطرح گردند:

اول. اتحاد و وحدت فرع شناسايى قدر مشترک ‏ها و موارد اختلاف است، و وحدت‏ هاى كوركورانه بدون شناسايى چنين موارد يک اتحاد سطحى بوده و ديرى نمى ‏پايد.

دوم. از آنجا كه به صحت و استوارى مكتب خود عقيده‏منديم، فرزندان ما بايد با خصوصيات اين مكتب آشنا گردند و آن را با دليل و منطق فراگيرند و از تقلید در عقائد بپرهيزند. در اين صورت براى فرا گرفتن اين افراد هم كه باشد بايد مسائل مورد اختلاف را طرح و بررسى كنيم، و مكتب خود را به اخلاف و جانشينان خود بياموزيم. و گرنه مكتب به دست فراموشى سپرده مى ‏شود، و جز نام بى‏ مسمّايى از آن باقى نمى‏ ماند.

هر نوع بحث به گونه ياد شده، نه تنها زيان بخش و اختلاف ‏آفرين نخواهد بود، بلكه در راه يگانگى امت اسلامى و يكپارچگى جامعه مسلمانان در طول تاريخ محسوب خواهد شد.

همان گونه كه در كتاب «الغدير» مى ‏بينيم كه:

اولاً: منطق مستدل شيعه را مشخص مى‏ كند، و ثابت مى ‏كند كه گرايش در حدود صد مليون مسلمان به تشيع -  بر خلاف تبليغات زهرآگين عده ‏اى -  مولود جريان‏ هاى سياسى يا نژادى و غيره نبوده، بلكه يک منطق قوى متكى بر قرآن و سنت موجب اين گرايش شده است.

ثانياً: ثابت مى‏ كند كه پاره ‏اى اتهامات به شيعه -  كه سبب فاصله گرفتن مسلمانان ديگر از شيعه شده است -  از قبيل اينكه شيعه غيرمسلمان را بر مسلمان غيرشيعه ترجيح مى ‏دهد و از شكست مسلمانان غيرشيعه از غيرمسلمانان شادمان مى‏ گردد! و از قبيل اينكه شيعه به جاى حج به زیارت ائمه ‏عليهم السلام مى ‏رود، يا در نماز چنين مى‏ كند، و در ازدواج موقت چنان، به كلى بى ‏اساس و دروغ است.

ثالثاً: شخص شخيص اميرالمؤمنين و ذريه اطهارش‏ عليهم السلام را به جهان اسلام معرفى مى‏ كند؛ كه مظلوم ‏ترين و مجهول‏ ترين شخصيت‏ هاى بزرگ اسلامى هستند، و بايد مقتداى عموم مسلمين واقع شوند.

غدير و وحدت اسلامى[۸]

امروزه براى جهان اسلام با تمام تفاوت‏ هاى قومى و نژادى و جغرافيايى، و براى هفتاد و سه فرقه كه با نام اسلام بر روى كره زمين بوده و هستند، مسئله وحدت و برادرى بسيار شنيده مى‏ شود. در مورد رابطه وحدت و غدير از چند منظر مى ‏توان سخن گفت:

۱. راه رسيدن به وحدت

هر چند ملل اسلامى و مسلمين در سراسر جهان با شيوه‏ ها و روش‏ هاى گوناگونى مى ‏توانند به وحدت و برادرى دست يابند، ولى يكى از آنها «وحدت در عقيده و آرمان» است، زيرا اختلافات در ايدئولوژى و مبانى فكرى به اختلاف در رفتارها، كنش ‏ها و واكنش‏ ها كشانده مى‏ شود.

همه مى ‏پرسند: آيا راهى براى وحدت در عقيده و آرمان وجود دارد؟ آيا مى‏ شود به يک تفكر ناب اسلامى دسترسى پيدا كرد؟ آيا ممكن است تمام ملل و فرق اسلامى متحد گردند و به اصول و مبانى فكرى و به آئين و مذهب و آداب و رسوم واحد فكر كنند و هماهنگ گردند، تا همه ى اختلافات از ميان برود؟

پاسخ سؤالات ياد شده روشن است. زيرا اگر سيره و راه و رسم رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله را به درستى بررسى كنيم و آنگونه كه بود و مى ‏نمود شناسايى كنيم، راه رسيدن به وحدت آسان است.

ممكن است دانشمندان اسلامى، در بررسى و تفسیر و تبيين آيات كلى و عام و متشابه به قرآن دچار اختلافات فكرى گردند، و هر كدام بر اساس توانايى ‏هاى علمى خود اظهار نظرى متفاوت با ديگران مطرح نمايند، اما در بررسى سيره نبوى و راه و رسم پيامبرصلى الله عليه وآله، اظهار نظرها و عملكردها و تأييد و تشويق ‏هاى آن بزرگ پيامبر الهى نمى ‏توانند دچار اختلاف شوند، زيرا رفتار رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله ابهام و ترديدى ندارد و تفسير و تبيين متفاوت نخواهد داشت و جاى هيچ گونه شک و ترديدى نيست.

حال كه همه فرق اسلامى، فى الجمله پيامبر صلى الله عليه و آله را قبول دارند و به آن حضرت احترام مى‏گذارند و از سراسر جهان به زيارت او مى‏روند، بايد با سخنان و رفتار و كردارش آشنا گردند، و آن را به كار گيرند، كه همه اختلافات فكرى، در تمام هفتاد و سه فرقه موجود بر طرف خواهد شد.

در بررسى احكام دينى كه در فرق اسلامى با تفاوت ‏هاى فراوانى موجود است، با همين روش موفق خواهيم بود كه بدانيم: رسول خدا صلى الله عليه و آله چگونه نماز مى‏ خواند؟ چگونه وضو مى ‏گرفت؟ چگونه حج رفت؟ چگونه سجده مى‏ كرد؟ و... . كه با پيروى از سنت پيامبر صلى الله عليه و آله، اختلافات از ميان رخت بر مى‏ بندد.

آشنايى با سيره رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله پايان دهنده همه تفرقه ‏ها واختلافات فكرى، عقيدتى است. مى ‏بينيم كه براى حل تضادها و ريشه كن شدن اختلافات ميان صفوف مسلمين، حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام براى هدايت شورشيان خوارج، ابن ‏عباس را اعزام مى ‏دارد، و به او رهنمود مى‏ دهد كه با قرآن بحث و گفتگو نداشته باش، زيرا بسيارى از خوارج قرآن مى‏ خوانند و حافظ قرآن مى باشند و گفتگوى شما نتيجه‏ اى نخواهد داشت.

لكن با احاديث و روايات و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله با آنان بحث و گفتگو كن، كه نمى‏ توانند از آن بگذرند، زيرا قرآن داراى بيان كلى و عام است، و هر كس مى ‏تواند به نفع خود تفسير به رأى كند. اما سنت رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله صريح و روشن است، و هر گونه ابهام و ترديدى را ريشه كن مى‏ سازد.

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به ابن‏ عباس فرمود: لا تُخاصِمهم بالقرآن، حمال ذو وجوه تقول ويقولون. و لكن خاجِجهم بالسنة، فإنهم لن يجدوا عنها مَحيصاً: با خوارج با آيات قرآن مناظره نكن، چرا كه قرآن معانى گوناگون دارد، تو چيزى مى‏گويى و آنها چيز ديگر. لكن با سنت پيامبر صلى الله عليه و آله بحث كن، كه در برابر راه و رسم روشن پيامبر صلى الله عليه و آله پاسخى نخواهد داشت.[۹]

دانشمندان اهل ‏سنت كه رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله را قبول دارند و خود را با نام «سنّت» شناسانده اند؛ يعنى طرفداران راه ورسم پيامبر صلى الله عليه و آله، و حتى اصحاب آن حضرت را نيز محترم مى‏ شمارند. حتى آنها را كه چند روزى هم با پیامبر صلی الله علیه و آله بودند بزرگ مى‏ شمارند و سخنانشان را مى ‏پذيرند.

پس بايد سفارشات رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در حجةالوداع را بپذيرند، كه در سرزمين جُحفه در غدير خم على ‏عليه السلام را به امامت مسلمين برگزيد، و همه ۱۲۰ هزار حاجى كه از مراسم حج برگشته بودند با على ‏عليه السلام بیعت كردند، و تمام اصحاب رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله دست بیعت با على ‏عليه السلام دادند، و همه حاضران اين واقعه را نقل كردند و حديث غدير را حفظ كرده و سينه به سينه منتقل نمودند و بسيارى هم در كتاب‏ها نوشتند، و شعراى به نام عرب در آن هنگام شعرها سرودند.

اگر پيامبر صلى الله عليه و آله محترم است و قول و فعل او حجّت است، پس غدير خم و سخنان رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در ولايت على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام و رفتار آن بزرگ پيامبر در بيعت با امام على‏ عليه السلام حجت است و مى‏ تواند بهترين درس وحدت باشد.

واقعه غدير و حواشى آن يک حقيقت غير قابل انكار است، و باور آن جزو اعتقاد و ايمان است و جاى هيچ گونه ابهام و شک و ترديدى نيست، و هيچ كس سخنان صريح و روشن رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله را نمى‏ تواند با تفسير و تحليل متفاوت يا تفسير به رأى مغرضانه بيالايد.

از اين رو بسيارى از اصحاب رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله با همين روش بحث مى‏ كردند و مخالفان و منكران ولايت على ‏عليه السلام را به ياد حديث غدير و سخنان و بيعت آن روز پيامبر صلى الله عليه و آله با على ‏عليه السلام مى‏ انداختند، و سپس مى‏ گفتند: در برابر غدير چه جوابى داريد؟ چرا سفارش پيامبر صلى الله عليه و آله را از ياد برده ‏ايد؟

۲. ضرورت شناخت جايگاه غدير

برخى از گروه ‏هاى اسلامى اصل غدير را باور كرده ‏اند، اما اهداف آن را به گونه دلخواه تغيير داده ‏اند.

حتى بعضاً كتاب‏هايى با عنوان خطبه حجةالوداع چاپ كرده ‏اند، اما سخنان رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله نسبت به ولايت و رهبرى امام على‏ عليه السلام را حذف كرده و تنها تذكرات اخلاقى آن را آورده ‏اند. و حتى در فيلمنامه «محمد رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله» نيز خطبه حجةالوداع را تحريف كرده و آخرين سخنرانى پيامبرصلى الله عليه وآله را تنها به تذكرات اخلاقى اختصاص دادند.

آنان پيام غدير را درست نشناختند يا نخواستند كه بشناسند، و برخى ديگر حقيقت غدير را با آن همه شواهد و اسناد و مدارک پذيرفتند، اما عذر آوردند كه: شد آنچه كه بايد بشود. ديگر پس از ماجراى سقيفه نمى ‏شود كارى از پيش برد و حاكميت آنها را زير سؤال برده و به مسائل اختلافى دامن زد!!

بعضى ديگر تنها سكوت كردند و بدون هيچ دليل و مدركى حاكميت سران سقيفه را پذيرفتند و جرأت و شجاعت درک واقعيت‏ ها را نيز نداشتند.

تنها شيعيان پاک باخته اميرالمؤمنين ‏عليه السلام هستند كه غدير را باور دارند و پيامش را درست گرفتند، و سينه به سينه به آيندگان تا هم اكنون منتقل ساختند و آئين و باور و اعتقاد و هستى آنان بر محور غدير مى‏ چرخد كه: غدير همه باور شيعه است، غدير از ژرفاى جان شيعه سخن مى‏ گويد.

از آن روز كه دست پيامبر صلى الله عليه و آله بر بالاى بلندى منطقه غدير خم دست حضرت ولى‏ اللَّه را گرفت و بالا برد و پيام نورانى وحى را ابلاغ كرد تا كنون، شعرها سروده شد، قصه‏ ها نوشته شد و كتاب ‏هاى اعتقادى و كلامى تدوين كردند. تا توانستند اين حماسه جاويدان را همواره زنده نگهداشتند، و زلال هميشه جارى آن را به نسل‏ هاى آينده رساندند.

۳. غدير و سطحى نگرى ‏ها

آنچه انسان را نگران مى ‏كند، عدم ژرف نگرى نسبت به واقعه بى ‏نظير غدير خم است، كه متأسفانه در ظلمت سطحى‏ نگرى، هنوز هم غدير خم مهجور است، و حق مطلب در بسيارى از شعرها، جشن‏ ها، نوشته‏ ها و سخنرانى ‏ها ادا نمى‏ شود، و آرام آرام براى برخى به عنوان باور غير قابل تزلزل مطرح است كه: روز غدير، روز اعلام ولایت است.

گر چه اين سخن حقّى است كه از زبان و قلم و فكر و ذوق عاشقان ولايت صادر مى ‏شود، اما تمام حق نيست و گوشه‏ اى از حقيقت و يک روى سكه است.

چرا بايد با سطحى ‏نگرى قضاوت كرد؟ برخى ناآگاهانه در شعر و سخن و مرثيه و غديريه، روز غدير را تنها در «ابلاغ ولايت» خلاصه كردند، و برخى ديگر بى‏ آنكه ژرفاى نورانى غدير را بشكافند گفته‏ اند: روز غدير فقط روز اعلام ولايت است.

مگر در آغاز بعثت، رسول گرامى اسلام ‏صلى الله عليه وآله ولايت حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را ابلاغ نكرد؟

مگر بارها و بارها بر منبر مدينه ولايت امام على عليه السلام و يازده نفر از فرزندان پاكش را به گوش مردم نرساند؟

مگر نام امام على ‏عليه السلام و امامان پس از آن بزرگ در كتاب‏هاى تورات و انجیل نيامد؟

مگر در آستانه نبرد خیبر و در اُحد و در آغاز تبوک، ده‏ها حدیث و روایت از رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در سراسر بلاد اسلامى پخش نگرديد؛ كه على ‏عليه السلام را به عنوان «ولىّ» و «وصىّ» پس از خود معرفى فرمود، و حدیث منزلت «انت منّى بمنزلة هارون من موسى» مگر قبل از حماسه غدير مطرح نشد؟

اگر پيش از حادثه غدير، رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله ولايت امام على ‏عليه السلام را در ده ‏ها سخنرانى و صدها حديث و روایت مطرح فرمود، پس «ابلاغ ولايت» قبل از غدير خم تحقّق يافته بود. بايد ديد در غدير خم كدام حقيقت آشكارا مطرح شد؟ و چه وظيفه مهمى را رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله سامان داد؟ و اوج خشم و كينه ‏توزى سران احزاب براى چه بود؟

اگر تنها «ابلاغ ولايت» بود كه آن همه ماجراهاى تلخ سياسى را دامن نمى ‏زدند. زيرا در مدينه بارها ولايت حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را شنيدند و اعتراض نكردند، و به آينده بدون پيامبر صلى الله عليه و آله چشم دوخته بودند. در غدير چه گذشت كه عاشقان ولايت خشنود و منتظران فرصت نااميد شدند؟

روز غدير، روز تحقق ولايت دوازده امام از حضرت اميرالمؤمنين تا حضرت مهدى‏ عليهم السلام است. كه با ابلاغ ظاهرى ولایت اعلام شد، و با بيعت رسول‏ خداصلى الله عليه وآله يا امام على‏ عليه السلام در روز غدير ولايت رنگ جاودانه گرفت، و با بيعت ۱۲۰ هزار حاجى از سراسر بلاد اسلامى پشتوانه مردمى و اجرايى يافت، و با ثبت اين حقيقت در تاريخ و سرودن شعرهاى غديريه كه در حضور رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله آغاز شد، غدير رنگ جاودانه گرفت.

روز غدير، روز بيعت عمومى مردم با امام على ‏عليه السلام و يازده امام پس از آن حضرت است. روز غدير روز تثبيت ولايت و تحقق امامت دوازده امام؛ از حضرت اميرالمؤمنين تا حضرت مهدى ‏عليهم السلام است.

ضرورت و اهمیت پرداختن به موضوع غدير از جهات گوناگونى قابل بررسى است. در اينجا رابطه غدير و وحدت اسلامى را بيان مى ‏كنيم:

جاى هيچ ترديدى نيست كه شرافت و برترى هر چيزى به شرافت و برترى نتيجه آن مى ‏باشد. بنابراين، در ميان موضوعات تاريخى، بهترين و پرفايده ‏ترين مباحث موضوعى است كه دين الهى بر آن پايه ‏گذارى شده و آئينى بر آن استوار گشته و پايه‏ هاى اعتقادى و مذهبى بر اساس آن بنا گرديده است، و امت ها و دولت ‏هايى از آن به وجود آمده و ذكر و ياد آنان جاودانه شده باشد.

در علوم تاريخى، فلسفه پيدايش امت‏ها و طرز تشكيل دولت‏ها و اصول و تعاليم آنها بسيار مهم است. به همين جهت، مورخان در ثبت و ضبط اين گونه اصول اعتقادى و مبانى دينى تلاش كرده، و با زحمت و مشقت فراوان تمامى وقايع و حوادث مربوط به آن را قيد مى ‏نمايند.

ماجراى غدير از جمله مهم‏ترين موضوعات تاریخ اسلام است. چرا كه رويداد غدير با بسيارى از دلايل ريشه‏ اى و سلسله مباحث مربوط به آن، مبنا و اساس جمع كثيرى از پيروان آثار پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله شده است.

از ميان پيروان ميليونى اين گروه، دانشمندان، حكما، اديبان، نوابغ، فرماندهان، پادشاهان و فضلاى بسيارى به وجود آمده ‏اند و صاحب آثار و كتب فراوانى مى ‏باشند. پس با توجه به اهمیت و ضرورت بحث غدير، اگر مورخى در اين مورد كوتاهى كند قابل بخشش نيست.

به هر ترتيب، اگر مورّخ خود از پيروان اهل‏ بیت‏ علیهم السلام باشد يا از وجدان و انصاف برخوردار باشد، بر او لازم و واجب است كه اخبار و مطالب مهم مربوط به دعوت نبوى را در روز غدير خم به گوش هم كيشان خويش و مردم حقيقت ‏جو برساند.

اگر غير از اين باشد، باز هم ناچار است نسبت به چنين مطلب اساسى و مهم هر چند ساده و مختصر ذكرى بنمايد، يا اگر تحت تأثير عواطف و تعصب هاى قومى و قبيله‏ اى و زير نفوذ فتنه جويان قرار گرفته، لااقل انتقاد خويش در مورد دلالت و مفهوم غدير ابراز دارد.

دانشمندان علوم حدیث به هر جانب كه نظر كنند، دست ه‏اى از روايات صحيح با سندهاى معتبر را خواهند ديد، كه آنها را راويان و رجال مورد اعتماد خويش نقل كردند، و مضمون آن احاديث بر افتخارات و فضائل اميرالمؤمنين حضرت على‏ عليه السلام دلالت دارد.

از جمله اين دسته از روايات حديث متواتر غدير است. هيچ حديث پژوهى نمى‏ تواند از اين حديث چشم ‏پوشى و صرف نظر كند، چرا كه تواتر و صحت آن خدشه ناپذير است.

بر مفسران نيز لازم است كه شأن نزول و تفسیر آياتى را كه درباره غدير در احاديث آمده به همراه روايات پيامبر صلى الله عليه و آله در اين زمينه بيان كنند، چرا كه هيچ مفسرى حاضر نيست كارش ناتمام و نارسا باشد. در ميان دانشمندان علم كلام، بحث غدير و امامت اجتناب ناپذير است؛ همگى ناگزير اند اشاره‏اى به واقعه غدير داشته باشند، و براى رد مسئله امامت و يا لزوم آن برهانى بياورند.

بنابراين، بزرگان و فضلاى علوم مختلف اعم از تاریخ، کلام، حدیث، تفسیر و... همگى ناگزير به طرح ماجراى غدير در آثار خود هستند و مسئله غدير چيزى نيست كه بتوانند از آن چشم ‏پوشى كنند.

با چنين كيفيت و شأن، اگر هر يک از اين دانشمندان از ذكر چنين واقعه ‏اى غفلت كنند، در حق اسلام كم فروشى و خيانت كرده و امت اسلامى را از بخش زيادى از حقايق نابى كه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله از گنجينه وسيع مواهب خويش به امت اسلامى ارزانى داشتند محروم ساخته، و جامعه اسلامى را از راهيابى به شاهراه هدايت و سعادت باز داشته است.

علامه بزرگوار امينى در كتاب گرانقدر «الغدير» اسامى علمايى از اهل ‏تسنن را كه در آثار خود در علوم ذكر شده به بيان واقعه غدير پرداختند، گرد آورده است.[۱۰]

در اينجا به دو شبهه ديگر پاسخ كوتاهى مى‏ دهيم:

شبهه اول

هر ملتى همواره سعى دارد زيبايى‏ هاى تاريخى خويش را به تصوير بكشد، و از ذكر حوادث نامطلوب تاريخى خود دورى جويد. چرا كه ذكر حوادث نامطلوب تاريخ يك آئين، سبب ترديد در اصالت آن مى‏گردد.

بحث در مورد خلافت و امامت و حوادث ناگوار صدر اسلام و تكرار آن -  به خصوص در زمانى كه نسل جوان با بحران‏ هاى روحى و اجتماعى مواجه است -  از ايمان و شور آنها نسبت به اسلام مى‏ كاهد و افكار آنان را متزلزل مى‏ سازد. ديگران همواره در صدد كتمان زشتى ‏هاى تاريخى خود هستند، ولى مسلمانان بر عكس؛ همه تلاش خويش را در بازگو كردن آن صرف مى‏ كنند.

پاسخ اين است كه: اگر نقد و نقل تاريخ تنها به صورت باز گو كردن و منعكس نمودن حوادث نامطلوب باشد، اثرش همانطور است كه در شبهه مطرح شد.

اولاً: اگر قرار باشد تنها به حوادث غرورآفرين و زيبايى‏ ها بسنده كنيم، نمى ‏توان آن را نقل تاریخ دانست، بلكه نوعى تحريف تاريخ است!

ثانياً: هيچ تاريخى از حوادث نامطلوب و زشت مبرّا نمى‏ باشد، و حتى خلقت انسان نيز مجموعه‏ اى از زشتى‏ ها و زيبايى‏ هاست. تفاوت آيين‏ ها و قوم ‏ها در سراسر زيبايى و يا سراسر زشتى آنان نيست، بلكه به نسبت و درصد زشتى و زيبايى ميان آنهاست. اما اين مايه افتخار ماست كه تاريخ اسلام از نظر زيبايى‏ ها و جلوه ‏هاى انسانى بى‏ نظير و مملوّ از حماسه و لبريز از جمال و شكوه است، و هيچ كس نمى‏ تواند ادعا كند كه زيبايى‏ هاى تاريخش از زيبايى‏ هاى تاریخ اسلام بيشتر باشد.

به هر حال، همانطور كه گفته شد، چشم‏ پوشى در موردى كه با متن اسلام و اساسى‏ترين مسئله اسلام يعنى «امامت و رهبرى» مربوط است و سرنوشت جامعه به آن وابسته است روا نمى‏ باشد. بازگو نكردن اين حقايق تاريخى، چيزى جز همگامى با ظلم و ستم و همنوايى با ظالمان و ستمگران نيست!

شبهه دوم

امروزه در جامعه، شبهه ديگرى كه مطرح مى ‏گردد و به آن دامن مى ‏زنند اين است كه: با طرح اين گونه مسائل، اتحاد مسلمين تضعيف مى‏شود. آنچه بر سر مسلمين آمد و شوكت آنها را گرفت و آنها را زير دست قرار داد، همين اختلافات فرق ه‏اى است. دستان پليد استعمار بهترين ابزارى كه مورد استفاده قرار مى ‏دهد شعله ‏ور ساختن اين مباحث است. آيا شايسته نيست كه از طرح اين مباحث اجتناب كنيم؟

پاسخ اين است كه: مفهومى كه امروزه از سوى بعضى مطرح مى ‏شود، على فرض بى‏اشكال بودن آن، نبايد به گونه ‏اى باشد كه فرقه‏ هاى اسلامى به خاطر آن از اصول اعتقادى و يا غير اعتقادى خود صرف نظر كنند! چه اين كار نه منطقى است و نه عملى. چگونه ممكن است با خواهش و تمنا و به نام مصلحت، از پيروان يک مذهب بخواهيم از برخى اصول اعتقادى خويش به خاطر مصالحى هر چند بر حق چشم ‏پوشى كنند؟

به هر حال طرفدارى از تز «وحدت اسلامى» نبايد اين لازمه را داشته باشد كه در گفتن حقايق كوتاهى شود! بحث علمى سر و كارش با عقل و منطق است، نه عواطف و احساسات، كه خوشبختانه علماى شيعه هميشه همين شيوه را در پيش مى‏ گرفتند.

حتى سيره عملى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در زمان خلفا نيز بر همين شيوه بود؛ حضرتش از اظهار و مطالبه حق خود و شكايت از ربايندگان آن خوددارى نكرد و با كمال صراحت ابراز داشت، و بهانه اتحاد اسلامى مانع آن نشد. خطبه ‏هاى نهج ‏البلاغه بهترين شاهد اين مدعى است.[۱۱]

وحدت مسلمين مقابل غدير[۱۲]

صحیفه ملعونه دوم، اين اساسنامه سقيفه به عنوان يک قانون‏ نامه دائمى بر ضد غدير و امامان برگزيده الهى تنظيم شد. به همين جهت براى فريب مردم آن روز و نسل‏ هاى آينده، با حيله‏ گرى تمام در آن به آيات قرآن استشهاد كردند و از پايه ‏هاى مسلَّم اسلام به عنوان ابزارى بر ضد فرامين الهى استفاده كامل نمودند. اين نهايت فتنه‏گرى اصحاب سقيفه را مى‏رساند كه اينچنين آينده‏ هاى دور و نزديک پيروان خود را پيش‏ بينى كرده‏ اند.

از جمله سوء استفاده از اتحاد و عدم تفرقه است. تمسک به «جماعت مسلمين» و خليفه اين چنينى را نماينده آنان معرفى كردن بهانه‏ اى است براى ظلم آزادانه و بى‏قيد و شرط، به طورى كه هر كس در برابر آن قد عَلَم كرد به جرم مخالفت با جماعت مسلمين و بر هم زدن اتحادِ آنان بايد كشته شود!

باز مى‏ بينيم از جعل و تحريف فرمايشات پيامبر صلى الله عليه و آله ابا نداشته ‏اند و به آن حضرت نسبت داده ‏اند كه «امت من هيچ‏گاه بر گمراهى متفق نخواهند شد»، در حالى كه حتى به اقرار اهل سقيفه بارها و بارها امت بر باطل متفق شده ‏اند، تا آنجا كه يزيد را پذيرفته ‏اند و حسين عزيز عليه السلام را سر بريده ‏اند! آيا اين اتحاد مردم بر حق بوده است؟ آيا بايد چشم و گوش بسته پيرو چنين اتحادى شد؟!


همچنين در مورد «وحدت» مراجعه شود به عنوان: اکثریت.

پانویس

  1. نگرشى نو به غدير (رضوانى): ص ۵۴۸ - ۵۵۴.
  2. پيام وحدت: ص ۳۰۵.
  3. كتاب وحدت: ص ۱۲۷.
  4. كتاب وحدت: ص ۱۴۴.
  5. احزاب /  ۲۱.
  6. نساء /  ۱۴۱.
  7. بحار الانوار: ج ۳۹ ص ۴۴. كنز العمال: ج ۱ ص ۱۶۶ ح ۲۴۶.
  8. غدير خم (دشتى): ص ۹ - ۱۷.
  9. نهج البلاغه: نامه ۷۷. النهاية: ج ۱ ص ۴۴۴. ربيع الابرار: ج ۲ ص ۶۶ . منهاج البراعه: ج ۵۲ . بحار الانوار: ج ۳۳ ص ۳۷۶ ح ۷۰۴. الاتقان: ج ۲ ص ۱۴۵.
  10. الغدير: ج ۱ ص ۲۵ - ۲۹. المولى فى الغدير (موسسه جهانى سبطين ‏عليه السلام): ص ۲۹ - ۳۴.
  11. نهج البلاغه (ترجمه محمد دشتى): خطبه ‏هاى ۱۴۴،۹۳،۲۶،۵.
  12. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۱۳۱.