جهنم: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳۸: | خط ۱۳۸: | ||
با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است. اين موارد در تفسير ۱۸ آيه است، كه از جمله اين آيات، آيه ۱۴۵ سوره نساء و آيه ۲۹ سوره نحل است: | با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است. اين موارد در تفسير ۱۸ آيه است، كه از جمله اين آيات، آيه ۱۴۵ سوره نساء و آيه ۲۹ سوره نحل است: | ||
«إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ | «إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً»: | ||
«منافقين در درجه پايينتر آتش هستند و براى آنان يارى نخواهى يافت». | |||
«فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ»<ref>نحل / ۲۹.</ref>: | |||
«از دره اى جهنم وارد شويد در حالى كه در آن دائمى خواهيد بود، و بد جايى براى متكبران است». | |||
اين آيات از چهار بُعد قابل بررسى است: | اين آيات از چهار بُعد قابل بررسى است: | ||
'''۱. متن خطبه غدير''' | |||
مَعاشِرَ النّاسِ، انَّهُمْ وَ انْصارَهُمْ وَ اتْباعَهُمْ وَ اشْياعَهُمْ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلبئس مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ ... . الا انَّهُمْ اصْحابُ الصَّحيفَةِ: | مَعاشِرَ النّاسِ، انَّهُمْ وَ انْصارَهُمْ وَ اتْباعَهُمْ وَ اشْياعَهُمْ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلبئس مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ ... . الا انَّهُمْ اصْحابُ الصَّحيفَةِ: | ||
اى مردم، امامانى كه مردم را به آتش جهنم دعوت مى كنند، و ياران و تابعين و پيروانشان در پايين ترين درجه آتش جهنم جاى دارند و چه بد است اقامتگاه متكبرين ... . بدانيد كه آنان اصحاب صحيفه اند.<ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۴۹ بخش ۶ .</ref> | |||
'''۲. موقعيت تاريخى''' | |||
[[خطبه غدیر|خطابه غدیر]] وارد مرحله معرفى دشمنان شده و اين شناسايى را از رهبران ضلالت آغاز كرده است. پس از آنكه امامان دعوت كننده به آتش را معرفى نموده، اينک نوبت آن است كه شدت [[عذاب]] خداوند را درباره آنان گوشزد فرمايد و اتباع آنان را نيز نشانه رود تا خود را آسوده از سزاى الهى ندانند. | |||
در چنين موقعيتى با اقتباس از دو آيه [[قرآن]] و تركيب هر دو در يک جمله جايگاه جهنمى آنان و اتباعشان را بيان فرموده است. | |||
'''۳. موقعيت قرآنى''' | |||
آيه اول در سوره نساء و درباره «دَرك اسفَل جهنم» است. اين آيه در ضمن آياتى است كه از آيه ۱۳۷ اين سوره در وصف منافقين آغاز شده و آنان را به دوستى با كافرين و دورى از مؤمنين، و نيز انتظار بلا براى مؤمنان و حيله گرى با خداوند و متحير بودن در دين توصيف فرموده، تا اينجا كه مى فرمايد: «منافقين در پستترين جاى جهنم اند». | |||
آيه دوم در چهار جاى قرآن با عبارات مشابه درباره اهل جهنم آمده است، ولى در سوره نحل با «لام» آمده كه در خطبه نيز «لَبِئْسَ» است و لذا بايد مورد خطبه را اشاره به آيه مزبور دانست. | |||
اين آيه در ذيل آياتى درباره گمراه كنندگان مردم است كه روز قيامت گناهان گمراه شدگان توسط خود را نيز بر دوش خواهند كشيد، و در توصيفشان حيله گرى و رويارويى با خداوند ذكر شده تا آنجا كه مى فرمايد: «از ابواب جهنم وارد شويد و در آن دائمى باشيد، و چه بد جايى است محل اقامت متكبران». | |||
'''۴. تحليل اعتقادى''' | |||
'''تحليل اعتقادى اول''' | |||
ج. | اين فراز قرآنى غدير، سه نقطه حساس در بردارد كه با توجه به جمله قبل و آخر اين جمله، مرجع ضماير آن اصحاب صحيفه اند كه امامان دعوت كننده مردم به آتش اند و داستان صحيفه در فصل قبل روشن شد.<ref>مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۲۹ و ج ۲ ص ۱۲۳.</ref> اكنون به تبيين اين سه نكته مى پردازيم: | ||
در جمله «انَّهُمْ وَ انْصارَهُمْ وَ اتْباعَهُمْ وَ اشْياعَهُمْ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ» مطرح كردن «انصار» و «اتباع» و «اشياع» در كنار رهبران آتش است. | |||
'''الف) انصار امامانِ آتش''' | |||
انصار يعنى ياران و دست اندركارانى كه در روزهاى غصب خلافت به يارى اولى و دومى شتافتند، و اگر آنان نبودند بدون شک مجريان سقيفه كارى از پيش نمى بردند. روزى كه بر در خانه على و فاطمه عليهما السلام براى گرفتن [[بیعت]] آمدند چهار هزار نفر مسلح در كوچه هاى مدينه آماده بودند كه اگر مهاجمين با مشكلى رو به رو شدند به عنوان كمک بيايند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۰۲،۱۰۷.</ref> | |||
آنگاه كه دومى فرياد زد: «هيزم بياوريد تا خانه را با اهلش آتش بزنم»، [[تاریخ]] مى گويد: «فَحَمَلُوا حَزْمَ الْحَطَبِ...» يعنى عده اى بسته هاى هيزم را حمل كردند تا بر در خانه فاطمه عليها السلام چيدند.<ref>كتاب سليم: ص ۱۴۹.</ref> آنگاه كه دومى آمد تا هيزم ها را آتش بزند چه بسيار مغيره ها و قنفذها كه آتش بيار معركه بوده اند و نامشان به ما نرسيده است!<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۳۳۹.</ref> | |||
او با لگد در را شكست و بقيه در پى او بى اجازه به خانه وحى يورش آوردند. آيا اينها چه كسانى بودند؟ على بن ابى طالب عليه السلام را چهل نفر مى كشيدند و طناب بر گردن براى بيعت مى بردند و فاطمه عليها السلام كمربند على عليه السلام را گرفته مانع مى شد. اينها چه كسانى بودند؟<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۳۱۷،۲۸۳،۲۷۰.</ref> | |||
آنگاه كه فدک را غصب كردند همين گروه بودند كه راضى نبودند اين سرزمين در دست فاطمه عليها السلام باشد و دلشان مىتپيد كه فدك داخل بيت المال شود تا همه از آن سهمى ببرند؛ و لذا در برابر هر جسارت و اقدامى نسبت به حضرت زهرا عليها السلام مهر سكوت بر لب زدند، و كار به جايى رسيد كه آن حضرت خطابه بلند خويش را ايراد فرمايد و از هميارى مردم با ظالمين شكايت نمايد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۲۴۳.</ref> | |||
بايد اذعان داشت كه وقتى كسى ياور ابوبكر و عمر شد نتيجتاً بر ضد اميرالمؤمنين و صديقه كبرى عليهما السلام قيام كرده است و اين نهايت درجه يارى بر ضد خداوند است و بايد در انتظار بدترين سزاى الهى باشند. | |||
'''ب) اتباع امامانِ آتش''' | |||
پس از «انصار» نوبت «اتباع» به معناى [[تابعین]] است. آنان كه نگذاشتند اين آتشِ برافروخته بر ضد اهل بيت عليهم السلام خاموش شود و اين راه را زنده نگاه داشتند و نسل هاى بعدى مسلمانان را بدان سو كشاندند؛ همچون تابعين واقعى پيامبر صلى الله عليه و آله كه نگذاشتند چراغ نورانى اسلام در نسلهاى بعدى خاموش شود. اتباع دومى پس از او نقشه بسيار دقيقى اجرا كردند تا عثمان خلافت را به دست گرفت و سقيفه ده سال ديگر به حيات خود ادامه داد. | |||
تا آنگاه كه پس از فوران ظلم سقيفه، مردم به ساحت قدس اميرالمؤمنين عليه السلام پناه آوردند و خلافت ظاهرى اميرالمؤمنين عليه السلام آغاز شد. | |||
در اين روزگار كه مى رفت تا به دفن سقيفه بيانجامد، عده اى از تابعين سقيفه سر از شام برآوردند كه رئيسشان معاويه بود و لشكرى عظيم براى احياى سقيفه به جنگ غدير فرستادند. | |||
عده اى ديگر سر از بصره درآوردند كه دختر سقيفه رياستشان را بر عهده داشت و طلحه از امضا كنندگان صحيفه دوم نيز در كنار او بود. در همين حال در داخل كشورِ على عليه السلام و لشكر او نفوذِدار و دسته سقيفه به حدى بود كه علناً بدعت هاى عمر را اجرا مىكردند و اگر حضرت مانعشان مىشد فريادشان بلند مى شد. | |||
روزى اميرالمؤمنين عليه السلام در [[کوفه]] به امام حسن عليه السلام دستور داد تا بين مردم اعلام كند: نماز تراويح كه در ماه رمضان به جماعت مى خوانند - و از بدعتهاى دومى استممنوع و حرام است. مردم با شنيدن سخن امام حسن عليه السلام فرياد برآوردند: «واعمراه! واعمراه»! وقتى امام حسن عليه السلام نزد اميرالمؤمنين عليه السلام بازگشت حضرت پرسيد: اين صدا چيست؟ عرض كرد: يا اميرالمؤمنين، مردم فرياد مى زنند: «واعمراه! واعمراه» يعنى: اى عمر، به فرياد ما برس!! اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: برو و به مردم بگو: نمازتان را بخوانيد!<ref>تهذيب الاحكام: ج ۳ ص ۷۰ ح ۲۲۷.</ref> و مى بينيم كه آن حضرت را وادار مى كردند كه از برداشتن بدعت هاى [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] دست بردارد! | |||
'''ج) اشياع امامانِ آتش''' | |||
«اشياع» كه جمع «شيعه» به معناى «پيرو» است، شامل همه كسانى مى شود كه در طول [[تاریخ]] به هر صورتى و در هر موقعيتى راه اولى و دومى را پذيرفته اند و قلباً يا لساناً و يا عملاً در راه پيشبرد اهداف [[سقیفه]] گام برداشته اند. اين عنوان محدوده زمانى و مكانى ندارد و تا آخرين روز دنيا ادامه خواهد يافت و در پرونده سقيفه نام همه پيروانشان ثبت خواهد شد. | |||
در | در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله انصار و اتباع و اشياع در رديف امامان آتش قرار گرفته اند و يک خبر مهم درباره همه آنان اعلام شده و آن درک اسفل جهنم است، و اين همان پايه اعتقادى ماست كه هر كس راهى را برگزيند و به هر كس اقتدا كند همراه او خواهد بود و تا نهايت آن راه خواهد رفت. | ||
'''تحليل اعتقادى دوم''' | |||
نكته دوم در جمله «انهم و انصارهم و اتباعهم و اشياعهم فى الدرك الاسفل من النار»، «درك اسفل» است. كلمه «دَرْك» - كه «دَرَك» هم در قرائت آن صحيح است - به معناى آخرين نقطه در عمق چيزى مثل درياست. بنا بر اين اگر بگوييم: «دَرَك النّارِ» يعنى آخرين نقطه قعر جهنم، ولى در اينجا تأكيد پرمعنايى براى «درك» آورده شده و آن كلمه «اسفَل» به معناى پايين ترين است. | |||
اگر چه به نظر مى رسد با ذكر كلمه اول نيازى به «اسفَل» نيست، ولى آنگاه كه جايگاه بنيانگذاران ظلم را در جهنم بدانيم درخواهيم يافت كه اين تركيب كلمات براى ترسيم آن [[عذاب]] وحشتناک لازم است. | |||
'''الف) درک اسفل چاهى در قعر جهنم''' | |||
اميرالمؤمنين عليه السلام در توصيف اين «درك اسفل» مى فرمايد: در قعر جهنم چاهى است و بر سر آن چاه صخره اى است كه هر گاه خداوند بخواهد جهنم را شعلهور كند آن صخره را از در آن چاه برمى دارد و جهنم از شعله هاى آن چاه شعله مى گيرد. | |||
مى بينيم كه اين چاه پس از طبقه هاى هفتگانه جهنم در قعر آن قرار دارد، و خداوند آن را به صورت اتاقى قرار نداده بلكه به شكل چاه است كه عمق بيشتر در آن معنى دارد، و اينجاست كه معناى درک اسفل يا قعر پايين تر معلوم مى گردد. آن قدر پايينتر است كه قبل از آن طبقه هفتم جهنم پايان مى يابد. آن قدر پايين است كه وقتى درب آن باز مى شود تازه جهنم شعله مى گيرد. آنگاه حضرت معذبين در اين چاه را نام برد كه بدترين آنان اولى و دومى اند؛ و جالب است كه اميرالمؤمنين عليه السلام اين مطلب را رو در روى آنان به خودشان فرمود.<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۴۰۵ - ۴۱۰. كتاب سليم: ص ۱۶۱.</ref> | |||
'''ب) ابليس و ابوبكر و عمر''' | |||
در [[حدیث]] ديگر خدا مى فرمايد: «دومى و اصحابش را در قعرى از جهنم مى آويزم كه ابليس در درجه اى بالاتر بر او كه پايينتر است مى نگرد و او را لعنت مى كند»!<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۱۲۴.</ref> | |||
در | حدیث ديگرى در اين زمينه از اميرالمؤمنين عليه السلام وارد شده كه فرمود: روزى به سمت بيرون [[کوفه]] خارج شدم و [[قنبر (غلام امیرالمؤمنین علیه السلام)|قنبر]] پيشاپيش من در حركت بود. در اين هنگام ابليس رو به ما مى آمد. من به او گفتم: تو پيرمرد بدى هستى! گفت: يا اميرالمؤمنين، چرا چنين مى گويى؟ به خدا قسم، برايت حديثى نقل كنم كه خودم از خداى عزوجل بدون واسطه شنيده ام: | ||
آن هنگام كه به خاطر گناهم به آسمان چهارم فرود آمدم چنين ندا كردم: اى خداى من واى آقاى من، گمان نمى كنم مخلوقى شقىتر از من خلق كرده باشى. خداوند به من چنين وحى كرد: بلى، از تو شقىتر خلق كرده ام، نزد مالک (خزانه دار جهنم) برو تا به تو نشان دهد. | |||
نزد مالک رفتم و گفتم: خداوند به تو سلام مى رساند و مى فرمايد: شقى تر از مرا نشانم ده. مالک مرا به جهنم برد و درِ طبقه بالا را برداشت. آتش سياهى بيرون آمد كه گمان كردم مرا و مالک را در خود فرو برد. مالک به آتش گفت: آرام باش، و شعله ها آرام گرفت. | |||
سپس مرا به طبقه دوم برد. آتشى بيرون آمد كه از اولى سياهتر و گرمتر بود. به آن گفت: خاموش باش، و خاموش شد. تا آنكه مرا به طبقه هفتم برد، و هر آتشى كه از طبقهاى خارج مى شد شديدتر از طبقه قبل بود. | |||
در طبقه هفتم آتشى بيرون آمد كه گمان كردم مرا و مالک را و همه آنچه خداوند عز و جل خلق كرده را در خود فرو برد. دست بر چشمانم گذاردم و گفتم: اى مالک، دستور ده تا خاموش شود وگرنه من خاموش مى شوم. مالک گفت: تو تا روز معين خاموش نخواهى شد. | |||
سپس دستور داد و آن آتش خاموش شد. دو مرد را ديدم كه بر گردنشان زنجيره اى آتشين بود و آنان را از بالا آويزان كرده بودند و بالاى سرشان عده اى با تازيانه هاى آتش آنان را مى زدند. | |||
ج. | پرسيدم: اى مالک، اين دو نفر كيانند؟ گفت: آيا آنچه بر ساق عرش بود نخوانده اى - و من قبلاً يعنى دو هزار سال قبل از آنكه خداوند دنيا را خلق كند خوانده بودم - «لا الهَ الاّ اللَّه، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه، ايَّدْتُهُ وَ نَصَرْتُهُ بِعَلِىٍّ (يعنى محمد را به على مؤيد نموده و يارى كردم)». مالک گفت: اين دو نفر دشمنان آنان و ظالمين بر ايشان هستند.<ref>بحار الانوار: ج ۸ ص ۳۱۵.</ref> | ||
'''ج) حكايت اولى و دومى از قعر جهنم''' | |||
جالب است كه آن دو هنگام مرگ اين قعر جهنم را مشاهده كردند. محمد بن ابى بكر مى گويد: پدرم ابوبكر هنگام مرگ صداى واى و ويلش بلند شد. عمر به او گفت: اى خليفه پيامبر! چرا صداى واى و ويل بلند كرده اى؟ | |||
گفت: اينان محمد و على هستند كه مرا به آتش بشارت | گفت: اينان محمد و على هستند كه مرا به آتش بشارت مى دهند، و در دست محمد صحيفه اى است كه در كعبه بر سر آن هم پيمان شديم. او به من مى گويد: به جان خودم قسم به آن وفا كردى، و تو و اصحابت يكديگر را بر عليه ولى خدا كمک كرديد. بشارت بده به آتش در پايين ترين درجه جهنم. | ||
محمد بن | محمد بن ابی بکر مى گويد: وقتى با او تنها ماندم به او گفتم: اى پدر، بگو: «لا اله الاّ اللَّه». گفت: هرگز نمى گويم و نمى توانم بگويم تا وارد آتش شوم و داخل تابوت گردم! وقتى نام »تابوت« را آورد گمان كردم هذيان مىگويد. گفتم: كدام تابوت؟ گفت: تابوتى از آتش كه با قفلى از آتش بسته شده است. در آن دوازده نفرند، از جمله من و اين رفيقم. | ||
نسخهٔ ۲۳ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۲۲
آيه «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى...»[۱]
علی بن ابی طالب علیه السلام آن امامى است كه پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله او را سبب امتحان امت قرار داد و فرمود: لَوْ لا انْتَ يا عَلِىُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى: اى على، اگر تو نبودى مؤمنين بعد از من شناخته نمى شدند.
پيامبر صلى الله عليه و آله فصلى از مراسم غدير و خطابه آن را به دشمنان ائمه عليهم السلام اختصاص داده تا مردود شوندگان از امتحان علوى بدانند چه آينده اى در انتظار آنان است. اقتباس از چند آيه و تضمين آياتى ديگر براى اين منظور، روى هم ۱۵ آيه را عنوان اين بخش قرار داده است.
در اين آيات از يک سو اوصاف و رفتار اعداء اهل بیت علیهم السلام در دنيا مطرح شده، كه ثابت قدم نبودن آنان در ايمان و گفتگوهاى نارواى آنان و متكبر بودن آنان ذكر شده است. از سوى ديگر جزاى اعتقاد و عملشان در دنيا و آخرت را بيان مى كند كه سقوط ارزش اعمالشان، و استحقاق آتش ابدى بدون تخفيف و مهلت و بدون شفاعت، آن هم عذاب فوق العاده اى در پايين ترين درجه جهنم با شنيدن صداى جوشش جهنم و ديدن شعله هاى آتش نمونه هاى آن است.
اين آيات تضمين شده در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله ۱۵ آيه است، كه از جمله اين آيات آيه ۱۴۰ سوره بقره و آيه ۲۴ سوره لقمان و آيه ۱۴ سوره فجر است:
«أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى قُلْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّه وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّه وَ مَا اللَّه بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»:
«يا مى گوييد ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و نوادگانِ او يهودى يا نصرانى بوده اند. بگو: شما آگاهتريد يا خداوند؟ و چه كسى ظالمتر است از كسى كه شهادتى از خداوند نزد او كتمان شود؟! خداوند از آنچه انجام مى دهيد غافل نيست».
«نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ»[۲]:
«آنان را زمان اندكى از نعمتها برخوردار مى سازيم و سپس به عذاب غليظى دچار مى نماييم».
«إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»[۳]:
«پروردگار تو در كمين است».
اين آيات از چهار بُعد قابل بررسى است:
۱. موقعيت تاريخى
برنامه سه روزه غدير پايان يافته و غروب بيستم ذى الحجة کاروان پيامبر صلى الله عليه و آله از غدير خم راهى مدینه شده است. گروه چهارده نفرى از منافقین نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله را براى اجراى آن در عقبه هرشى در پيش دارند. قبل از رسيدن قافله به كوه هرشى، ۱۴ نفر خود را به قُلّه رساندند و در دو سوى آن كمين كردند. با رسيدن شتر پيامبر صلى الله عليه و آله - كه پيشاپيش قافله در حركت بود و حذيفه و عمار راهنماى آن بودند - منافقين حمله كردند و پس از درگيرى هاى مفصل، منافقين فرارى شدند.
در آنجا حذیفه پيشنهاد پيگيرىِ آنان را به پيامبر صلى الله عليه و آله داد، ولى حضرت با اقتباس از دو آيه قرآن به او فهماند كه فعلاً مأمور به صبر هستم.
اين دو آيه يكى در سوره ملک است كه در قرآن «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» است، ولى در كلام حضرت به اين صورت اقتباس شده آمده است: «انَّ اللَّه لَهُمْ بِالْمِرْصادِ». آيه دوم در سوره لقمان است كه در كلام حضرت از صيغه متكلم به غايب تغيير يافته و به جاى «نمتعهم» كلمه «سَيُمْهِلُهُمُ» به كار رفته و حضرت فرموده است: «وَ سَيُمْهِلُهُمْ قَليلاً ثُمَّ يَضْطَرُّهُمْ الى عَذابٍ غَليظٍ».
روز بعد كه قافله براى استراحت توقف كرد بار ديگر آن گروه با يكديگر به نجوى پرداختند در حالى كه حضرت همه را از سخن سرى گفتن منع كرده بود. هنگام حركت پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را فراخواند و مورد مؤاخذه قرار داد و پرسيد: در چه باره اى نجوى مى كرديد؟ گفتند: ما اصلاً سخن سرّى نداشته ايم!
پيامبر صلى الله عليه و آله با تضمين بخش دوم آيه ۱۴۰ از سوره بقره در كلام خود و فقط با حذف همزه استفهام قبل از كلمه «أَ أَنْتُمْ» پاسخ آنان را داد و فرمود: «أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّه، وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّه، وَ مَا اللَّه بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ».
۲. موقعيت قرآنى
از نظر موقعيت قرآنى، آيه سوره بقره درباره كسانى از يهود و نصارى است كه درباره خدا با پيامبر صلى الله عليه و آله احتجاج مى كنند و شواهد را كتمان مى كنند. خداوند به آنان خطاب مى كند: چه كسى ظالمتر است از آنكه شهادتى را نزد خدا كتمان مى نمايد؟
آيه سوره فجر در زمينه احوال قوم عاد و ثمود و فرعون است كه در اثر كثرت فساد به تازيانه عذاب الهی گرفتار شدند. خداوند با يادآورى آنان مى فرمايد: «پروردگار تو در كمينگاه است».
آيه سوره لقمان از آيه ۲۲ آغاز مى شود كه خداوند مردم را در دو گروه معرفى مى نمايد. يكى «مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى الله» است كه به عروة الوثقى متمسک شده اند.
گروه دوم كافران هستند كه درباره آنان «فَلا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ» و «إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ» فرموده و سپس مى فرمايد: «آنان را زمان كوتاهى از نعمت ها برخوردار مى كنيم و سپس به عذاب غليظ مى كشانيم».
۳. تحليل تاريخى
داستان مفصلى كه اين سه آيه در ضمن آن از لبان مبارک پيامبر صلى الله عليه و آله به صورت اقتباس صادر شده، از حذيفه يمانى است كه گوشه اى از داستان بلند غدير را چنين نقل مى كند[۴]:
منافقین در بين خود به گفتگو پرداختند و بحث نمودند و نظر دادند تا بر اين نظر متفق شدند كه شتر پيامبر صلى الله عليه و آله را بر فراز كوه هَرشى بِرَمانند، و اين در حالى بود كه در جنگ تبوک نيز مثل همين نقشه را اجرا كرده بودند ولى خداوند شرّ آنان را از پيامبرش دور كرده بود.
اين گونه بود كه درباره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بارها به قتل و ترور و مسموم كردن متفق شدند. در آن مجلس منافقين و دشمنان پيامبر صلى الله عليه و آله از آزاد شدگانِ قريش و منافقينِ انصار و كسانى از اعراب مدینه و اطراف آن كه در دلشان ارتداد بود حاضر بودند. آنان - كه چهارده نفر بودند - قرار گذاشتند و هم قسم شدند كه شتر پيامبر صلى الله عليه و آله را بِرَمانند.
پيامبر صلى الله عليه و آله باقى آن روز و شب مسير را ادامه داد تا به گردنه هرشى نزديک شد. آنجا آن چهارده نفر جلوتر رفته بودند و در قله كوه پنهان شده بودند و شترهاى خود را پشت تخته سنگ ها خوابانده بودند. آنان همراه خود ظرفهاى استوانهاى برده بودند و آنها را پر از ريگ كرده بودند، تا با رسيدن پيامبر صلى الله عليه و آله آنها را به سوى پاهاى شتر بغلتانند.
حذيفه مى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله من و عمار را فراخواند و به او دستور داد از پشت سر شتر را راهنمايى كند و به من فرمود افسار شتر را در دست بگيرم. به قله كوه كه رسيديم آن چهارده نفر از پشت سر ما ظرف هاى پر از ريگ و نيز تخته سنگ هاى از پيش آماده شده را بين پاهاى شتر رها كردند. شتر ترسيد و نزديک بود بِرَمَد، و پيامبر صلى الله عليه و آله را نيز با خود به اين سو و آن سو ببرد.
پيامبر صلى الله عليه و آله با صداى بلند به شتر فرمود: آرام بگير، كه بر تو مشكلى نيست. خداوند شتر را به زبان آورد و با عربى فصيح گفت: وَاللَّه يا رَسُولَ اللَّه، لا ازَلْتُ يَداً عَنْ مُسْتَقَرِّ يَدٍ وَ لا رِجْلاً عَنْ مَوْضِعِ رِجْلٍ وَ انْتَ عَلى ظَهْرى : يا رسول اللَّه، به خدا قسم دست از جاى دست و پا از موضعِ پا حركت نخواهم داد مادامى كه تو بر پشت من هستى.
سپس آن چهارده نفر به سوى شتر هجوم آوردند تا آن را برمانند. من و عمار رو در روى آنان ايستاديم و با شمشيرهايمان حمله كرديم. آن شب بسيار تاريک بود و آنان از مقابل ما فرار كردند و با نااميدى از نقشهاى كه داشتند پشت تخته سنگها پنهان شدند.
حذيفه مى گويد: عرض كردم: يا رسول الله، اين كسانى كه چنين قصدى داشتند چه كسانى هستند؟ فرمود: اى حذيفه، اينان منافقین در دنيا و آخرت هستند. عرض كردم: آيا عده اى را سراغ آنان نمى فرستى كه سرهاى آنان را جدا كند و بياورد.
فرمود: خداوند به من دستور داده از آنان اعراض كنم. خوش ندارم كه مردم بگويند: اين پيامبر گروهى از قوم و اصحابش را به دين خود فراخواند و آنان پذيرفتند. سپس با كمک آنان جنگيد تا بر دشمنش غالب گرديد، و آنگاه كه غلبه پيدا كرد ياران خود را به قتل رسانيد. اى حذيفه اينان را رها كن، «فَانَّ اللَّه لَهُمْ بِالْمِرْصادِ، وَ سَيُمْهِلُهُمْ قَليلاً ثُمَّ يَضْطَرُّهُمْ الى عَذابٍ غَليظٍ»: خداوند در كمين اينان است و به زودى به آنان مهلت مى دهد و سپس آنان را به عذاب شديد دچار مى كند.[۵]
عرض كردم: يا رسولاللَّه، اين عده منافق كيانند؟ آيا از مهاجريناند يا انصار؟ پيامبرصلى الله عليه وآله يكايک آنان را نام برد تا همه چهارده نفر را ذكر كرد. در بين آنان كسانى بودند كه خوش نداشتم آنان را بين آن گروه ببينم! لذا ساكت شدم. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: اى حذيفه، گويا درباره بعضى از كسانى كه برايت نام بردم (از منافقين) شک دارى؟! سرت را بلند كن!
حذيفه مى گويد: سرم را به سوى آن گروه برگرداندم در حالى كه در قله كوه ايستاده بودند. به فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله آسمان برقى زد و آنچه در اطرافمان بود روشن شد. سپس نور آن برق ثابت ماند به طورى كه گمان كردم آفتاب طلوع كرده است.
سپس به آن گروه نگاه كردم و فرد فرد آنان را شناختم، و ديدم همان گونه كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده بود؛ آنان چهارده نفر بودند: نُه نفر از قريش و پنج نفر از غير قريش ... . به خدا قسم آنان عبارت بودند از اولى، دومى، عثمان، طلحه، عبد الرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص، ابوعبیده جراح، معاویة بن ابی سفیان و عمرو بن عاص، كه اينان از قريش بودند. اما پنج نفر ديگر عبارت بودند از: ابوموسی اشعری، مغیرة بن شعبه ثقفی، اوس بن حدثان نصری، ابوهریره و ابوطلحه انصاری.
حذيفه مىگويد: سپس از كوه سرازير شديم و راه پايين را پيش گرفتيم در حالى كه فجر طلوع كرده و صبح شده بود. پيامبر صلى الله عليه وآله پياده شد و وضو گرفت و منتظر اصحابش شد تا جمع شدند. در آنجا همان گروه چهارده نفرى را ديدم كه همگى با مردم وارد شدند و پشت سر پيامبرصلى الله عليه وآله به نماز ايستادند.
وقتى نماز حضرت تمام شد نگاه كرد و ابوبكر و ابوعبيده را ديد كه با يكديگر نجوى مى كنند و سخن سرّى مى گويند. به همين جهت به منادى خود فرمان داد تا در بين مردم ندا كند: هيچ سه نفرى از مردم حق ندارند اجتماع كنند و سخن سرى نجوى كنند!!
سپس پيامبر صلى الله عليه و آله از پاى كوه هرشى مردم را حركت داد تا به منزل بعدى رسيدند. در آن منزل سالم مولى ابی حذیفه ديد آن دو نفر با يكديگر نجوى مى كنند. وقتى سالم در اين باره از آنان سؤال كرد گفتند: ما جمع شدهايم تا قسم ياد كنيم و پيمان ببنديم كه از محمد اطاعت نكنيم در آنچه از ولايت على بن ابى طالب بعد از خود بر ما واجب كرد!! او از اين نقشه استقبال كرد و وارد نجواى آنان شد.
وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله مىخواست از آن منزل حركت كند اين سه نفر نزد حضرت آمدند. حضرت پرسيد: امروز در چه بارهاى نجوى مى كرديد، در حالى كه من شما را از نجوى نهى كرده بودم؟ گفتند: يا رسولاللَّه، جز در اين وقتى كه نزد شماييم با هم ملاقاتى نداشتهايم!
پيامبرصلى الله عليه وآله نگاهى به آنان كرد و اين آيه را براى آنان خواند: «أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّه، وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّه، وَ مَا اللَّه بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»: «آيا شما آگاهتريد يا خدا؟ چه كسى ظالم تر است از كسى كه شهادتى نزد خود را از خدا كتمان مى كند، و خداوند از آنچه شما انجام مى دهيد غافل نيست».[۶]
۴. تحليل اعتقادى
آنچه به عنوان تفسير اين آيات از تطبيق آنها بر صحيفه و توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله استفاده مى شود دو نكته است:
الف) اولى و دومى كه رو در روى خدا و رسول كار خود را كتمان كردند و اين كتمان را انكار كردند، مصداق «أَظْلَمُ» يعنى ظالم ترين شدند.
ب) خداوند دشمنان اهل بیت علیهم السلام را چند صباحى در اين دنيا مهلت مى دهد چنانكه مى فرمايد: «نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً»؛ و سپس آنان را به عذاب غلاظ و شداد مبتلا مى نمايد چنانكه مى فرمايد: «ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ». اين عذابِ آنان از لحظه مرگ آغاز شده و در عالم برزخ ادامه دارد تا در قيامت به سزاى اصلى اعمال خود برسند.
اولی و دومی هنگام مرگ، پيامبر و اميرالمؤمنين عليهما السلام را ديدند كه به آنان مى گفتند: بشارت باد شما را به آتش در پايين ترين درجه جهنم!![۷]
بعد هم كه به حال احتضار افتادند خبر از ورود به آتش و داخل شدن در تابوت دادند و در توصيف آن چنين گفتند: تابوتى از آتش كه با قفلى از آتش بسته شده و در آن دوازده نفرند. آن تابوت در چاهى در قعر جهنم است، كه هر گاه خدا بخواهد جهنم را شعلهور نمايد صخره را از در آن چاه بر مى دارد.[۸]
در عالم برزخ هم هر از چند گاهى اميرالمؤمنين عليه السلام يا يكى از ائمه عليهم السلام خود را به آنان نشان مى دهند، و آنان از قعر آتش التماس مى كنند، ولى جز پاسخ رد نمى شنوند. در اين باره ماجرايى از زندگى اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده در روزى با حارث همدانى بودند. حضرت فرمود: آيا آنچه من مى بينم تو هم مى بينى؟
عرض كرد: چگونه من مى توانم آنچه شما مى بينى ببينم، در حالى كه خداوند چشم شما را نورانيت داده و به شما عطا كرده آنچه به احدى عطا نكرده است. فرمود: اين ظالمِ اولى است كه بر دروازه اى از آتش مى گويد: اى اباالحسن، مرا ببخش. خدا او را نيامرزد.
سپس حضرت لحظاتى مكث كرد و دوباره فرمود: اى حارث، آنچه من مى بينم تو هم مى بينى؟ آنگاه فرمود: اين ظالمِ دومى است كه بر دروازه اى از دروازه هاى آتش مى گويد: اى اباالحسن، مرا ببخش. خدا او را نيامرزد.[۹]
آيه «إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ»[۱۰]
در خطابه غدیر آياتى از قرآن به صورت اقتباس و تضمين، در شأن پذيرندگان ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام ديده مى شود. مقامات و شئونى كه درباره اولياى اميرالمؤمنين عليه السلام در اين فرازها مطرح شده، از پايه هاى اعتقادى آن يعنى داشتن قلبى مطمئن و بى شک و ترديد آغاز شده، و به توصيف ایمان حقيقى آنان يعنى «ايمان به غيب» رسيده، و آنگاه رستگارى آنان مورد امضاى خدا و رسول قرار گرفته و مغفرت و اجر بزرگ برايشان ضمانت شده است. آن پاداش بزرگ بهشت است و امان از آتش، و استقبال از محبين على عليه السلام با سلام بهشتى.
اين آيات تضمين شده در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله ۶ آيه است، كه از جمله اين آيات آيه ۱۲ سوره ملک است:
«إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ»:
«كسانى كه از پروردگارشان مى ترسند (بدون آنكه او را ببينند) به خاطر ايمانى كه به غيب دارند. براى آنان مغفرت و اجر بزرگ است».
اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:
۱. متن خطبه غدير
الا انَّ اوْلِيائَهُمُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ. مَعاشِرَ النّاسِ، شَتّانَ ما بَيْنَ السَّعيرِ وَ الاجْرِ الْكَبيرِ:
بدانيد كه اولياء و دوستان امامان معصوم كسانى هستند كه از پروردگارشان مى ترسند (بدون آنكه او را ببينند) به خاطر ايمانى كه به غيب دارند. براى آنان مغفرت و اجر بزرگ است. اى مردم، چقدر فاصله است بين شعله هاى آتش و اجر بزرگ!![۱۱]
۲. موقعيت تاريخى
فرازهاى اواسط خطابه پيامبر صلى الله عليه و آله همچنان در توصيف مواليان ائمه عليهم السلام است و آن حضرت از قوت ایمان آنان مسئله ايمان به غيب را مطرح مى كند كه خداوند در قرآن ارزش والايى براى آن قائل شده است. اين مسئله را با تضمين آيه سوره ملک در كلام خود، به صورت كامل و فقط با برداشتن «انَّ» از اول آن مطرح نموده است.
۳. موقعيت قرآنى
در سوره ملک بعد از آنكه خداوند عذاب كافران در جهنم را توصيف مى كند، در آيه ۱۲ مؤمنان را در برابر آنان قرار مى دهد و با بيان عمق ايمانشان مغفرت و اجر كبير را به آنان وعده مى دهد.
۴. تحليل اعتقادى
دو نكته بسيار حساس كه از ارتباط اين آيه با پذيرندگان ولايت معصومين عليهم السلام در خطابه غدير قابل ملاحظه است، مسئله ايمان به غيب و مسئله اجر كبير است كه دومى به عنوان پاداش چنين ايمان محكمى تعيين شده است.
آنچه در اينجا قابل ذكر است اشاره به اجر كبير در آيه است. شكى نيست كه به جاى «اجر بزرگ» ممكن بود نام «بهشت» به صراحت برده شود ولى گويا ثمره ايمان به غيب منحصر به بهشت نيست، و خداوند به كسانى كه چنين ايمانى و يقينى را در روز قيامت به ارمغان بياورند پاداشى ذخيره نموده كه خود از آن به عنوان «كبير» ياد كرده و فقط در آن روز عظمت اين لطف الهى معلوم خواهد شد.
در كنار اجر بزرگ، مغفرت و بخشش خداوند است كه براى ايمان آورندگان به غيب ضمانت شده است.
نكته قابل توجه اين است كه در آيات قبل از آيه ۱۲، خداوند از «سعير» و «جهنم» به عنوان جزاى کافران نام مى برد؛ و پيامبرصلى الله عليه وآله نيز همين آيات سعير را در فرازهاى قبلى خطبه فرموده است.
با توجه به آنچه از «اجر كبير» براى مؤمنان به غيب و «سعير» براى كافران گفته شد معلوم مى شود آنان كه ولايت امامان را قبول ندارند در واقع ايمان به غيب ندارند و طبعاً مستحق «سعير» هستند و اين به معناى كافر بودن آنان است. لذا پيامبر صلى الله عليه و آله در عبارتى فشرده و پر معنى مى فرمايد: شَتّانَ ما بَيْنَ السَّعيرِ وَ الاجْرِ الْكَبيرِ: چقدر فاصله است بين سعير و اجر كبير!! كه همان فاصله كفر و ايمان است.
آيه «إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً»[۱۲]
با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است. اين موارد در تفسير ۱۸ آيه است، كه از جمله اين آيات، آيه ۱۴۵ سوره نساء و آيه ۲۹ سوره نحل است:
«إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً»:
«منافقين در درجه پايينتر آتش هستند و براى آنان يارى نخواهى يافت».
«فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ»[۱۳]:
«از دره اى جهنم وارد شويد در حالى كه در آن دائمى خواهيد بود، و بد جايى براى متكبران است».
اين آيات از چهار بُعد قابل بررسى است:
۱. متن خطبه غدير
مَعاشِرَ النّاسِ، انَّهُمْ وَ انْصارَهُمْ وَ اتْباعَهُمْ وَ اشْياعَهُمْ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلبئس مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ ... . الا انَّهُمْ اصْحابُ الصَّحيفَةِ:
اى مردم، امامانى كه مردم را به آتش جهنم دعوت مى كنند، و ياران و تابعين و پيروانشان در پايين ترين درجه آتش جهنم جاى دارند و چه بد است اقامتگاه متكبرين ... . بدانيد كه آنان اصحاب صحيفه اند.[۱۴]
۲. موقعيت تاريخى
خطابه غدیر وارد مرحله معرفى دشمنان شده و اين شناسايى را از رهبران ضلالت آغاز كرده است. پس از آنكه امامان دعوت كننده به آتش را معرفى نموده، اينک نوبت آن است كه شدت عذاب خداوند را درباره آنان گوشزد فرمايد و اتباع آنان را نيز نشانه رود تا خود را آسوده از سزاى الهى ندانند.
در چنين موقعيتى با اقتباس از دو آيه قرآن و تركيب هر دو در يک جمله جايگاه جهنمى آنان و اتباعشان را بيان فرموده است.
۳. موقعيت قرآنى
آيه اول در سوره نساء و درباره «دَرك اسفَل جهنم» است. اين آيه در ضمن آياتى است كه از آيه ۱۳۷ اين سوره در وصف منافقين آغاز شده و آنان را به دوستى با كافرين و دورى از مؤمنين، و نيز انتظار بلا براى مؤمنان و حيله گرى با خداوند و متحير بودن در دين توصيف فرموده، تا اينجا كه مى فرمايد: «منافقين در پستترين جاى جهنم اند».
آيه دوم در چهار جاى قرآن با عبارات مشابه درباره اهل جهنم آمده است، ولى در سوره نحل با «لام» آمده كه در خطبه نيز «لَبِئْسَ» است و لذا بايد مورد خطبه را اشاره به آيه مزبور دانست.
اين آيه در ذيل آياتى درباره گمراه كنندگان مردم است كه روز قيامت گناهان گمراه شدگان توسط خود را نيز بر دوش خواهند كشيد، و در توصيفشان حيله گرى و رويارويى با خداوند ذكر شده تا آنجا كه مى فرمايد: «از ابواب جهنم وارد شويد و در آن دائمى باشيد، و چه بد جايى است محل اقامت متكبران».
۴. تحليل اعتقادى
تحليل اعتقادى اول
اين فراز قرآنى غدير، سه نقطه حساس در بردارد كه با توجه به جمله قبل و آخر اين جمله، مرجع ضماير آن اصحاب صحيفه اند كه امامان دعوت كننده مردم به آتش اند و داستان صحيفه در فصل قبل روشن شد.[۱۵] اكنون به تبيين اين سه نكته مى پردازيم:
در جمله «انَّهُمْ وَ انْصارَهُمْ وَ اتْباعَهُمْ وَ اشْياعَهُمْ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ» مطرح كردن «انصار» و «اتباع» و «اشياع» در كنار رهبران آتش است.
الف) انصار امامانِ آتش
انصار يعنى ياران و دست اندركارانى كه در روزهاى غصب خلافت به يارى اولى و دومى شتافتند، و اگر آنان نبودند بدون شک مجريان سقيفه كارى از پيش نمى بردند. روزى كه بر در خانه على و فاطمه عليهما السلام براى گرفتن بیعت آمدند چهار هزار نفر مسلح در كوچه هاى مدينه آماده بودند كه اگر مهاجمين با مشكلى رو به رو شدند به عنوان كمک بيايند.[۱۶]
آنگاه كه دومى فرياد زد: «هيزم بياوريد تا خانه را با اهلش آتش بزنم»، تاریخ مى گويد: «فَحَمَلُوا حَزْمَ الْحَطَبِ...» يعنى عده اى بسته هاى هيزم را حمل كردند تا بر در خانه فاطمه عليها السلام چيدند.[۱۷] آنگاه كه دومى آمد تا هيزم ها را آتش بزند چه بسيار مغيره ها و قنفذها كه آتش بيار معركه بوده اند و نامشان به ما نرسيده است![۱۸]
او با لگد در را شكست و بقيه در پى او بى اجازه به خانه وحى يورش آوردند. آيا اينها چه كسانى بودند؟ على بن ابى طالب عليه السلام را چهل نفر مى كشيدند و طناب بر گردن براى بيعت مى بردند و فاطمه عليها السلام كمربند على عليه السلام را گرفته مانع مى شد. اينها چه كسانى بودند؟[۱۹]
آنگاه كه فدک را غصب كردند همين گروه بودند كه راضى نبودند اين سرزمين در دست فاطمه عليها السلام باشد و دلشان مىتپيد كه فدك داخل بيت المال شود تا همه از آن سهمى ببرند؛ و لذا در برابر هر جسارت و اقدامى نسبت به حضرت زهرا عليها السلام مهر سكوت بر لب زدند، و كار به جايى رسيد كه آن حضرت خطابه بلند خويش را ايراد فرمايد و از هميارى مردم با ظالمين شكايت نمايد.[۲۰]
بايد اذعان داشت كه وقتى كسى ياور ابوبكر و عمر شد نتيجتاً بر ضد اميرالمؤمنين و صديقه كبرى عليهما السلام قيام كرده است و اين نهايت درجه يارى بر ضد خداوند است و بايد در انتظار بدترين سزاى الهى باشند.
ب) اتباع امامانِ آتش
پس از «انصار» نوبت «اتباع» به معناى تابعین است. آنان كه نگذاشتند اين آتشِ برافروخته بر ضد اهل بيت عليهم السلام خاموش شود و اين راه را زنده نگاه داشتند و نسل هاى بعدى مسلمانان را بدان سو كشاندند؛ همچون تابعين واقعى پيامبر صلى الله عليه و آله كه نگذاشتند چراغ نورانى اسلام در نسلهاى بعدى خاموش شود. اتباع دومى پس از او نقشه بسيار دقيقى اجرا كردند تا عثمان خلافت را به دست گرفت و سقيفه ده سال ديگر به حيات خود ادامه داد.
تا آنگاه كه پس از فوران ظلم سقيفه، مردم به ساحت قدس اميرالمؤمنين عليه السلام پناه آوردند و خلافت ظاهرى اميرالمؤمنين عليه السلام آغاز شد.
در اين روزگار كه مى رفت تا به دفن سقيفه بيانجامد، عده اى از تابعين سقيفه سر از شام برآوردند كه رئيسشان معاويه بود و لشكرى عظيم براى احياى سقيفه به جنگ غدير فرستادند.
عده اى ديگر سر از بصره درآوردند كه دختر سقيفه رياستشان را بر عهده داشت و طلحه از امضا كنندگان صحيفه دوم نيز در كنار او بود. در همين حال در داخل كشورِ على عليه السلام و لشكر او نفوذِدار و دسته سقيفه به حدى بود كه علناً بدعت هاى عمر را اجرا مىكردند و اگر حضرت مانعشان مىشد فريادشان بلند مى شد.
روزى اميرالمؤمنين عليه السلام در کوفه به امام حسن عليه السلام دستور داد تا بين مردم اعلام كند: نماز تراويح كه در ماه رمضان به جماعت مى خوانند - و از بدعتهاى دومى استممنوع و حرام است. مردم با شنيدن سخن امام حسن عليه السلام فرياد برآوردند: «واعمراه! واعمراه»! وقتى امام حسن عليه السلام نزد اميرالمؤمنين عليه السلام بازگشت حضرت پرسيد: اين صدا چيست؟ عرض كرد: يا اميرالمؤمنين، مردم فرياد مى زنند: «واعمراه! واعمراه» يعنى: اى عمر، به فرياد ما برس!! اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: برو و به مردم بگو: نمازتان را بخوانيد![۲۱] و مى بينيم كه آن حضرت را وادار مى كردند كه از برداشتن بدعت هاى ابوبکر و عمر دست بردارد!
ج) اشياع امامانِ آتش
«اشياع» كه جمع «شيعه» به معناى «پيرو» است، شامل همه كسانى مى شود كه در طول تاریخ به هر صورتى و در هر موقعيتى راه اولى و دومى را پذيرفته اند و قلباً يا لساناً و يا عملاً در راه پيشبرد اهداف سقیفه گام برداشته اند. اين عنوان محدوده زمانى و مكانى ندارد و تا آخرين روز دنيا ادامه خواهد يافت و در پرونده سقيفه نام همه پيروانشان ثبت خواهد شد.
در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله انصار و اتباع و اشياع در رديف امامان آتش قرار گرفته اند و يک خبر مهم درباره همه آنان اعلام شده و آن درک اسفل جهنم است، و اين همان پايه اعتقادى ماست كه هر كس راهى را برگزيند و به هر كس اقتدا كند همراه او خواهد بود و تا نهايت آن راه خواهد رفت.
تحليل اعتقادى دوم
نكته دوم در جمله «انهم و انصارهم و اتباعهم و اشياعهم فى الدرك الاسفل من النار»، «درك اسفل» است. كلمه «دَرْك» - كه «دَرَك» هم در قرائت آن صحيح است - به معناى آخرين نقطه در عمق چيزى مثل درياست. بنا بر اين اگر بگوييم: «دَرَك النّارِ» يعنى آخرين نقطه قعر جهنم، ولى در اينجا تأكيد پرمعنايى براى «درك» آورده شده و آن كلمه «اسفَل» به معناى پايين ترين است.
اگر چه به نظر مى رسد با ذكر كلمه اول نيازى به «اسفَل» نيست، ولى آنگاه كه جايگاه بنيانگذاران ظلم را در جهنم بدانيم درخواهيم يافت كه اين تركيب كلمات براى ترسيم آن عذاب وحشتناک لازم است.
الف) درک اسفل چاهى در قعر جهنم
اميرالمؤمنين عليه السلام در توصيف اين «درك اسفل» مى فرمايد: در قعر جهنم چاهى است و بر سر آن چاه صخره اى است كه هر گاه خداوند بخواهد جهنم را شعلهور كند آن صخره را از در آن چاه برمى دارد و جهنم از شعله هاى آن چاه شعله مى گيرد.
مى بينيم كه اين چاه پس از طبقه هاى هفتگانه جهنم در قعر آن قرار دارد، و خداوند آن را به صورت اتاقى قرار نداده بلكه به شكل چاه است كه عمق بيشتر در آن معنى دارد، و اينجاست كه معناى درک اسفل يا قعر پايين تر معلوم مى گردد. آن قدر پايينتر است كه قبل از آن طبقه هفتم جهنم پايان مى يابد. آن قدر پايين است كه وقتى درب آن باز مى شود تازه جهنم شعله مى گيرد. آنگاه حضرت معذبين در اين چاه را نام برد كه بدترين آنان اولى و دومى اند؛ و جالب است كه اميرالمؤمنين عليه السلام اين مطلب را رو در روى آنان به خودشان فرمود.[۲۲]
ب) ابليس و ابوبكر و عمر
در حدیث ديگر خدا مى فرمايد: «دومى و اصحابش را در قعرى از جهنم مى آويزم كه ابليس در درجه اى بالاتر بر او كه پايينتر است مى نگرد و او را لعنت مى كند»![۲۳]
حدیث ديگرى در اين زمينه از اميرالمؤمنين عليه السلام وارد شده كه فرمود: روزى به سمت بيرون کوفه خارج شدم و قنبر پيشاپيش من در حركت بود. در اين هنگام ابليس رو به ما مى آمد. من به او گفتم: تو پيرمرد بدى هستى! گفت: يا اميرالمؤمنين، چرا چنين مى گويى؟ به خدا قسم، برايت حديثى نقل كنم كه خودم از خداى عزوجل بدون واسطه شنيده ام:
آن هنگام كه به خاطر گناهم به آسمان چهارم فرود آمدم چنين ندا كردم: اى خداى من واى آقاى من، گمان نمى كنم مخلوقى شقىتر از من خلق كرده باشى. خداوند به من چنين وحى كرد: بلى، از تو شقىتر خلق كرده ام، نزد مالک (خزانه دار جهنم) برو تا به تو نشان دهد.
نزد مالک رفتم و گفتم: خداوند به تو سلام مى رساند و مى فرمايد: شقى تر از مرا نشانم ده. مالک مرا به جهنم برد و درِ طبقه بالا را برداشت. آتش سياهى بيرون آمد كه گمان كردم مرا و مالک را در خود فرو برد. مالک به آتش گفت: آرام باش، و شعله ها آرام گرفت.
سپس مرا به طبقه دوم برد. آتشى بيرون آمد كه از اولى سياهتر و گرمتر بود. به آن گفت: خاموش باش، و خاموش شد. تا آنكه مرا به طبقه هفتم برد، و هر آتشى كه از طبقهاى خارج مى شد شديدتر از طبقه قبل بود.
در طبقه هفتم آتشى بيرون آمد كه گمان كردم مرا و مالک را و همه آنچه خداوند عز و جل خلق كرده را در خود فرو برد. دست بر چشمانم گذاردم و گفتم: اى مالک، دستور ده تا خاموش شود وگرنه من خاموش مى شوم. مالک گفت: تو تا روز معين خاموش نخواهى شد.
سپس دستور داد و آن آتش خاموش شد. دو مرد را ديدم كه بر گردنشان زنجيره اى آتشين بود و آنان را از بالا آويزان كرده بودند و بالاى سرشان عده اى با تازيانه هاى آتش آنان را مى زدند.
پرسيدم: اى مالک، اين دو نفر كيانند؟ گفت: آيا آنچه بر ساق عرش بود نخوانده اى - و من قبلاً يعنى دو هزار سال قبل از آنكه خداوند دنيا را خلق كند خوانده بودم - «لا الهَ الاّ اللَّه، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه، ايَّدْتُهُ وَ نَصَرْتُهُ بِعَلِىٍّ (يعنى محمد را به على مؤيد نموده و يارى كردم)». مالک گفت: اين دو نفر دشمنان آنان و ظالمين بر ايشان هستند.[۲۴]
ج) حكايت اولى و دومى از قعر جهنم
جالب است كه آن دو هنگام مرگ اين قعر جهنم را مشاهده كردند. محمد بن ابى بكر مى گويد: پدرم ابوبكر هنگام مرگ صداى واى و ويلش بلند شد. عمر به او گفت: اى خليفه پيامبر! چرا صداى واى و ويل بلند كرده اى؟
گفت: اينان محمد و على هستند كه مرا به آتش بشارت مى دهند، و در دست محمد صحيفه اى است كه در كعبه بر سر آن هم پيمان شديم. او به من مى گويد: به جان خودم قسم به آن وفا كردى، و تو و اصحابت يكديگر را بر عليه ولى خدا كمک كرديد. بشارت بده به آتش در پايين ترين درجه جهنم.
محمد بن ابی بکر مى گويد: وقتى با او تنها ماندم به او گفتم: اى پدر، بگو: «لا اله الاّ اللَّه». گفت: هرگز نمى گويم و نمى توانم بگويم تا وارد آتش شوم و داخل تابوت گردم! وقتى نام »تابوت« را آورد گمان كردم هذيان مىگويد. گفتم: كدام تابوت؟ گفت: تابوتى از آتش كه با قفلى از آتش بسته شده است. در آن دوازده نفرند، از جمله من و اين رفيقم.
گفتم: عمر؟ گفت: آرى، پس مقصودم كيست؟ و نيز ده نفر ديگر كه در چاهى در جهنم هستيم. بر در آن چاه صخرهاى است كه هرگاه خدا بخواهد جهنم را شعلهور كند آن صخره را بلند مىكند.××× 1 بحار الانوار: ج 30 ص 130 129. كتاب سليم: ص 351 - 349. ×××
تحليل اعتقادى سوم
نكته سوم در جمله »انَّهُمْ وَ انْصارَهُمْ ... وَلبئس مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ« ، در كلمه »مُتَكَبِّرين« نهفته است. خداوند تعالى پس از آنكه تابوتى در چاه قعر جهنم را جايگاه ابدى آنان معرفى مىكند مىفرمايد: »چه بد جاى اقامتى دارند متكبران« . بايد بدانيم كه چرا خداوند اين صفت را شاخصترين حالت براى متكبرين ذكر مىكند؟
الف. اصحاب صحيفه متكبران در برابر ذات الهى
مىدانيم كه خداوند صفت جبار متكبر را به خود اختصاص داده، و احدى حق تكبر ورزيدن حتى نسبت به ساير همنوعان خود را ندارد.
با اين سابقه اعتقادى، اگر كسى در برابر ذات الهى تكبر ورزد و با صداى بلند بگويد: »خدا چنين گفته ولى من چنين مىگويم« ، و »حكم خدا چنين است و من آن را تغيير مىدهم« ، و »هر كس به حكم خدا عمل كند او را مجازات مىكنم« ، و امثال اينها كه بارها از اولى و دومى صادر شده است.
چنين فردى را بايد بالاترين نمونه متكبّر دانست، و كمترين معناى چنين تكبرى كافر شدن به خداى متعال است.
معروفترين نمونه چنين متكبرانى ابليس است كه خداوند در آيات متعددى از قرآن تكبر او را با عبارات مختلف بيان مىفرمايد. در مواردى مىفرمايد: »وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ«××× 1 بقره / 34. ×××: »آنگاه كه به ملائكه گفتيم در برابر آدم سجده كنيد. آنان سجده كردند مگر ابليس كه ابا كرد و تكبر نمود )و خود را بالا گرفت( و از كافرين بود« .
در آيهاى مىفرمايد: »قالَ يا إِبْلِيسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ، أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ«××× 2 ص / 75. ×××: »خداوند فرمود: اى ابليس، چه چيز تو را مانع شد كه در برابر آنچه با يَدِ قدرت خويش خلق نمودهام سجده كنى؟ آيا خود را بالا گرفتى يا از بلند مرتبه گان بودى«؟!
در آيهاى ديگر مىفرمايد: »قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها ...«××× 3 اعراف / 13. ×××: »خداوند فرمود: از آن مقام پايين رو، كه در آنجا حق ندارى تكبّر نمايى« .
اكنون پيامبرصلى الله عليه وآله اصحاب صحيفه را متكبّر در برابر ذات الهى مىخواند كه نمىخواهند در برابر فرامين آسمانى سر تسليم فرود آورند، و به اين درجه از تكبر اكتفا نكرده در برابر احكام الهى از پيش خود احكامى را جعل كردند و بدعت گذاردند.
و باز در اين درجه متوقف نشدند و احكام الهى را تغيير دادند و آن را كم يا زياد نمودند؛ و بالاتر از آن تكبر را بدانجا رساندند كه عمل كنندگان به احكام خداوند را زدند و كشتند و تبعيد نمودند. با اذعان كامل مىتوان گفت: حتى ابليس و فرعون هم به چنين تكبّرى راه نيافتند و تا اين حد پيش نرفتند.
خدايا، تو را شكر كه ما را از انصار و اتباع و اشياع سقيفه قرار ندادى، و بار ديگر تو را شكر كه با نجات از اين امامان دعوت كننده به آتش در درك اسفل جهنم قرار نگرفتيم، و سپاسگزاريم كه از متكبرين نيستيم؛ بلكه از پيروان آل محمديم كه به امر خدا هدايت مىكنند و تسليمترين بندگان در برابر تواند و ما را به اعلا درجه بهشت رهنموناند.
8. آيه »تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّما أُلْقِىَ فِيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ...«××× 1 ملك / 11 - 8. غدير در قرآن: ج 2 ص 68 - 66 . ×××
در غدير 18 آيه قرآن به صراحت تفسير شده است؛ به اين معنى كه پيامبرصلى الله عليه وآله متن آيه را جداگانه در خطبه بيان فرموده و قبل يا بعد از آن به تفسيرش پرداخته است.
اين موارد در مقابل آياتى است كه به صورت تضمين در كلام و اقتباس در خطابه حضرت آمده است.
يكى از اين آيات، آيه 11 - 8 سوره ملك است:
»تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّما أُلْقِىَ فِيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ . قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّه مِنْ شَىْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ فِى ضَلالٍ كَبِيرٍ . وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِى أَصْحابِ السَّعِيرِ . فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِيرِ« :
»نزديك است كه از شدت غيظ از يكديگر جدا شود هر بار كه گروهى به جهنم انداخته مىشوند خزانه دارانش از آنان مىپرسند: آيا ترسانندهاى نزد شما نيامد. آنان در پاسخ مىگويند بلى ترساننده سراغ ما آمد ولى ما او را تكذيب كرديم و گفتيم خدا چيزى نازل نكرده و شما در گمراهى بزرگ هستيد. همچنين در پاسخ خزانهداران جهنم مىگويند اگر ما گوش فرا مىداديم يا درك مىكرديم در اصحاب آتش شعلهور نبوديم. و )آنان( اين گونه به گناه خود اعتراف كردند پس خوارى باد بر اصحاب آتش« .
اين آيات از سه بُعد قابل بررسى است:
1- متن خطبه غدير
الا انَّ اعْداءَهُمُ الَّذينَ قالَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ: »كُلَّما أُلْقِىَ فِيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ . قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّه مِنْ شَيْءٍ، إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ فِى ضَلالٍ كَبِيرٍ . وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِى أَصْحابِ السَّعِيرِ . فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِيرِ« :
بدانيد كه دشمنان اهلبيت كسانى هستند كه خداوند عزوجل مىفرمايد: »هر بار كه گروهى به جهنم انداخته مىشوند خزانه دارانش از آنان مىپرسند آيا ترسانندهاى نزد شما نيامد. آنان در پاسخ مىگويند بلى ترساننده سراغ ما آمد ولى ما او را تكذيب كرديم و گفتيم خدا چيزى نازل نكرده و شما در گمراهى بزرگ هستيد. همچنين در پاسخ خزانه داران جهنم مىگويند اگر ما گوش فرا مىداديم يا درك مىكرديم در اصحاب آتش شعلهور نبوديم. و اين گونه به گناه خود اعتراف كردند پس خوارى باد بر اصحاب آتش.××× 1 اسرار غدير: ص 152 بخش 7. ×××
2- موقعيت تاريخى
اين فراز از خطبه در ادامه معرفى قرآنى دوستان و دشمنان اهلبيتعليهم السلام است و دو كفه مقايسه نيز در متن قرآن است، چنانكه در فراز بعدى مىفرمايد: »شَتّانَ ما بَيْنَ السَّعيرِ وَ الاجْرِ الْكَبيرِ« : »چقدر فاصله است بين آتش شعلهور )كه براى دشمنان است( و اجر بزرگ )كه براى دوستان است( « .
آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله به تفسير تطبيقى آن پرداخته از آيه 6 آغاز مىشود××× 2 آيههاى 6 و 7 - كه قبل از آياتِ مذكور در متن خطبه است - چنين است: »وَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ. إِذا أُلْقُوا فِيها سَمِعُوا لَها شَهِيقاً وَ هِيَ تَفُورُ. تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ ...« . ××× و تا آخر آيه 11 ادامه آن است، و همه اين آيات در شأن دشمنان خدا - كه كفرشان به صريح قرآن ثابت شده - آمده است.
3- تحليل اعتقادى
اكنون كه آن حضرت به صراحت اين آيات را درباره دشمنان آل محمدعليهم السلام تفسير فرموده است بايد آنها را چنين معنى كرد:
دشمنان اهل بيتعليهم السلام كه كافر اند مستحق عذاب جهنماند و عاقبت بدى دارند. آنگاه كه اعداءِ آل محمدعليهم السلام در دورخ انداخته مىشوند صداى هولناكى از آن مىشنوند در حالى كه مىجوشد. نزديك است جهنم از شدت غيظ بر آن كافران قطعه قطعه شود.
هر گاه كه عدهاى از مخالفين آل اللَّه را در جهنم مىاندازند مأموران جهنم مىپرسند: آيا درباره مخالفت با على شما را بر حذر نداشتند و آيا امثال غدير را به ياد نداريد؟ مىگويند: بر حذر دارنده اتمام حجت نمود، ولى ما گفتيم: محمد همه اينها را از پيش خود مىگويد و از سوى خدا در اين باره چيزى نازل نشده است، و شما دوستان اهل بيت گمراهيد!!
ولى اى كاش درست فكر مىكرديم و اين همه سفارش پيامبرصلى الله عليه وآله را درباره على و فرزندانشعليهم السلام به گوش جان مىخريديم. اين اقرار را دشمنان زمانى مىنمايند كه كار از كار گذشته و روز قيامت و روز سزاى اعمال است، و اف بر اين اعتراف كه در كنار آتش جهنم باشد.
و اين چنين روزهايى در انتظار مخالفين و دشمنان آل رسولعليهم السلام است و گريزى از آن نخواهند داشت، در حالى كه ما به عنوان دوستان اهلبيتعليهم السلام در انتظار پاداش بزرگ خواهيم بود.
9. آيه »ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّه وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ«××× 1 محمدصلى الله عليه وآله / 28. ××× = جهنم / آيه »يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا . قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَىَّ إِسْلامَكُمْ . بَلِ اللَّه يَمُنُّ عَلَيْكُمْ...«
10. آيه »سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ«××× 1 الرحمن / 35 31. غدير در قرآن: ج 2 ص 391 390. سخنرانى استثنائى غدير: ص 186 - 179. ×××
از جمله آيات تضمين شده در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله 15 آيه است، كه از جمله اين آيات آيه 31 و 35 سوره الرحمن است:
»سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ ... يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ« :
»اى جن و انس به زودى براى شما مىريزيم ... و مىفرستد بر شما شعلهاى از آتش و مس گداخته و نمىتوانيد آن را از خود دفع كنيد« .
اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:
1- متن خطبه غدير
وَ سَيَجْعَلُونَ اْلاِمامَةَ بَعْدى مُلْكاً وَ اغْتِصاباً، اَلا لَعَنَ اللَّهُ الْغاصِبينَ الْمُغْتَصِبينَ، وَ عِنْدَها سَيَفْرُغُ لَكُمْ اَيُّهَا الثَّقَلانِ مَنْ يَفْرُغُ، وَ يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ:
و به زودى امامت را بعد از من به عنوان پادشاهى و با ظلم و زور مىگيرند. خداوند غاصبين و تعدى كنندگان را لعنت كند. و در آن هنگام استاى جن و انسكه مىريزد براى شما آنكه بايد بريزد و مىفرستد بر شما شعلهاى از آتش و مس گداخته و نمىتوانيد آن را از خود دفع كنيد.××× 2 اسرار غدير: ص 150 بخش 6 . ×××
2- موقعيت تاريخى
پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش ششم خطبه غدير مسئله غصب خلافت را به طور صريح مطرح كرد و فرمود: »به زودى بعد از من امامت را به عنوان پادشاهى غصب مىكنند« ، و سپس غاصبين را لعنت كرد. آنگاه با اشاره به آيات 31 و 35 سوره الرحمن، شومى امامان ضلالت را براى مردم بيان كرد و فرمود: »در آن هنگام است اى جن و انس كه مىريزد بر شما آنكه بايد بريزد و مىفرستد بر شما شعلهاى از آتش و مس گداخته و نمىتوانيد آن را از خود دفع كنيد« .
در اواسط خطابه غدير پس از اشاره سؤالانگيز پيامبرصلى الله عليه وآله به اصحاب صحيفه، كه اكثر مردم منظور حضرت را متوجه نشدند، با مطرح كردن غصب خلافت و لعنت غاصبين مقصود خود را وضوح بيشترى بخشيد، و آنگاه عذاب غاصبين را با تضمين دو آيه از سوره الرحمن بيان فرمود و آيه اول را از صورت جمع متكلم )نَفْرُغُ( به صورت غايب )سَيَفْرُغُ( تغيير داد و به همين دليل فاعل آن را با افزودن عبارت »مَنْ يَفْرُغُ« نشان داد.
لازم به يادآورى است كه آيه دوم يك بار ديگر در فرازهاى خطبه مطرح شده است آنجا كه مىفرمايد: »لا تَمُنُّوا عَلَىَّ بِاسْلامِكُمْ، بَلْ لا تَمُنُّوا عَلَى اللَّه فَيُحْبِطَ عَمَلَكُمْ وَ يُسْخِطَ عَلَيْكُمْ وَ يَبْتَلِيَكُمْ بِشُواظٍ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٍ« ، كه بيان آن قبلاً گذشت.××× 1 اسرار غدير: ص 149 بخش 6 . همچنين مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج 2 ص 286 - 280. ×××
3- موقعيت قرآنى
اين دو آيه در اواسط سوره الرحمن است كه جن و انس مورد خطاب قرار گرفتهاند و به آنان ابلاغ شده كه به زودى چيزى بر سر آنان ريخته خواهد شد. در آيه 33 مىفرمايد: اى جن و انس، اگر مىتوانيد از اقطار آسمان و زمين نفوذ كنيد اين كار را بكنيد و بدون قدرت نخواهيد توانست. گويا آيه 35 تفسيرى بر آيه 31 است كه آنچه تهديد به ريختن آن بر سر ثقلان مىكرديم شعلههايى از آتش و مس گداخته است، و در مقابل عذاب الهى پناهى نخواهيد داشت.
4- تحليل اعتقادى
نكته تفسيرى در اين فراز غدير كه كلام پيامبرصلى الله عليه وآله را به آيه قرآن مرتبط مىكند در كلمه »عِنْدَها« نهفته است. به اين معنى كه قبل از اين كلمه خبر از غصب خلافت است و بعد از اين كلمه عذابى است كه در قرآن آمده و مورد آن روشن نيست. حضرت مىفرمايد: »عِنْدَها« يعنى در هنگامى كه خلافت غصب شود آن عذاب نازل مىشود.
يكى از موارد قرآنى كه از ظاهر آيه نمىتوان دريافت منظور از آن چه مسئلهاى است همين بخش سوره الرحمن است، و مانند خبرى كه مبتداى آن را بايد پيدا كرد خواننده در پى مرجع ضمير به جستجو مىافتد.
خداوند بدون هيچ ارتباطى به آيات قبل مىفرمايد: »اى جن و انس بر سر شما نازل مىكنيم« و در آيات بعد اين اندازه روشن مىكند كه شعلههاى آتش و مس گداخته است كه بر سر شما نازل مىكنيم. اما اينكه به چه علت استحقاق چنين عذابى را دارند و كدامين جرم و تقصيرى باعث اين عذاب دردناك شده، در اين آيه و آيات قبل و بعد هم نيامده است.
تنها اين فراز غدير، تفسيرى است كه پرده از اسرار عميق قرآن بر مىدارد و علت نزول چنين عذابى را روشن مىكند و آن مسئله غصب خلافت است كه با جمله »وَ عِنْدَها يَفْرُغُ لَكُمْ ...« بيان شده است.
11. آيه »فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ«××× 1 نحل / 29. ××× = جهنم / آيه »إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً«
12. آيه »فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً«××× 2 انشقاق / 11. ××× = جهنم / آيه »وَ أَمَّا مَنْ أُوتِىَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ«
13. آيه »فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ. إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ«××× 3 فجر / 14 13. ××× = جهنم / آيه »يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا . قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَىَّ إِسْلامَكُمْ . بَلِ اللَّه يَمُنُّ عَلَيْكُمْ...«
14. آيه »قالَ ادْخُلُوا فِى أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِى النَّارِ...«××× 1 اعراف / 38. ××× = جهنم / دشمنان اهل بيتعليهم السلام در جهنم
15. آيه »نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ«××× 2 لقمان / 24. ××× = جهنم / آيه »أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى...«
16. آيه »وَ أَمَّا مَنْ أُوتِىَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ«××× 3 انشقاق / 12 - 10. غدير در قرآن: ج 2 ص 389 388. ×××
على بن ابىطالبعليه السلام آن امامى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله او را سبب امتحان امت قرار داد و فرمود: لَوْ لا انْتَ يا عَلِىُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى: اى على، اگر تو نبودى مؤمنين بعد از من شناخته نمىشدند.
پيامبرصلى الله عليه وآله فصلى از مراسم غدير و خطابه آن را به دشمنان ائمهعليهم السلام اختصاص داده تا مردود شوندگان از امتحان علوى بدانند چه آيندهاى در انتظار آنان است. اقتباس از چند آيه و تضمين آياتى ديگر براى اين منظور، روى هم 15 آيه را عنوان اين بخش قرار داده است.
در اين آيات از يك سو اوصاف و رفتار اعداء اهلبيتعليهم السلام در دنيا مطرح شده، كه ثابت قدم نبودن آنان در ايمان و گفتگوهاى نارواى آنان و متكبر بودن آنان ذكر شده است. از سوى ديگر جزاى اعتقاد و عملشان در دنيا و آخرت را بيان مىكند كه سقوط ارزش اعمالشان، و استحقاق آتش ابدى بدون تخفيف و مهلت و بدون شفاعت، آن هم عذاب فوقالعادهاى در پايينترين درجه جهنم با شنيدن صداى جوشش جهنم و ديدن شعلههاى آتش نمونههاى آن است.
اين آيات تضمين شده در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله 15 آيه است، كه از جمله اين آيات آيه 12 - 10 سوره انشقاق است:
»وَ أَمَّا مَنْ أُوتِىَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ . فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً . وَ يَصْلى سَعِيراً« :
و اما كسى كه نامه اعمالش از پشت سر به او داده مىشود. به زودى با فرياد مرگ خود را خواهد طلبيد. و به آتش بر افروخته وارد مىشود.
اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:
1- متن خطبه غدير
الا انَّ اعْداءَهُمُ الَّذينَ يَصْلَوْنَ سَعيراً:
بدانيد دشمنان ائمه كسانىاند كه شعلههاى آتش را بر تن خود خواهند يافت.××× 1 اسرار غدير: ص 152 بخش 7. ×××
2- موقعيت تاريخى
خطبه غدير از اواسط آن گذشته و پيامبرصلى الله عليه وآله در بيان آينده دوستان و دشمنان علىعليه السلام است. پس از پنج فراز كه درباره دوستان آن حضرت مىفرمايد، نوبت به دشمنان مىرسد و در اولين فراز با اقتباس از آيه قرآن در سوره انشقاق يكى از نتايج دشمنى با علىعليه السلام را بيان مىنمايد. در اين عبارت كلمه »يَصْلى كه در آيه مفرد است در كلام حضرت براى تطابق با كلمه »اعْداء« به صورت جمع )يَصْلَوْنَ( آمده است.
3- موقعيت قرآنى
موقعيت قرآنى اين آيه در اوايل سوره انشقاق ترسيمى از روز قيامت است كه مردم را به دو گروه تقسيم مىكند: گروه اول كسانىاند كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده مىشود و حساب آنان آسان بوده مسرور نزد دوستانشان مىروند.
گروه دوم در مقابل آنانند و كسانى هستند كه نامه اعمالشان از پشت سر به آنان داده مىشود و صداى واى و ويل بلند مىكنند و شعلههاى آتش را بر بدن خود احساس مىنمايند.
4- تحليل اعتقادى
دريافتى كه از تركيب آيه با كلام پيامبرصلى الله عليه وآله تداعى مىشود تطبيق دشمنان امامانعليهم السلام با كسانى است كه نامه اعمال از پشت سر به آنان داده مىشود. در روزى كه به دور از هياهوهاى دنيا با سرد شدن قدرتها نوبت آن است كه حضرت حىّ قيوم حكم نهايى آحاد بشر را به آنان ابلاغ فرمايد، اين نامههاى اعمال است كه پرده از حقيقتها بر مىدارد. در آن لحظات كه همه در انتظارى بهتآور به سر مىبرند، همه دست راست خود را مىنگرند كه شايد پرونده خود را از آن سو دريافت كنند.
در آن هنگامه وقتى نامه اعمال دشمنان علىعليه السلام را از پشت سر به دست آنان مىدهند گويى سرب داغ بر فرق آنان ريخته مىشود و فرياد »واى بر من، ويلى ويلى« آنان بلند مىشود و مأموران عذاب الهى آنان را روانه جهنم مىكنند؛ تا مگر داغى كه بر دل علىعليه السلام و يارانش در دنيا گذاشتند با قرار گرفتن در ميان شعلههاى آتش بر قلبشان رسوخ كند و جگرشان را داغ زند.
17. آيه »وَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ...«××× 1 ملك / 7 6. غدير در قرآن: ج 2 ص 404 - 400. ×××
على بن ابىطالبعليه السلام آن امامى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله او را سبب امتحان امت قرار داد و فرمود: لَوْ لا انْتَ يا عَلِىُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى: اى على، اگر تو نبودى مؤمنين بعد از من شناخته نمىشدند.
پيامبرصلى الله عليه وآله فصلى از مراسم غدير و خطابه آن را به دشمنان ائمهعليهم السلام اختصاص داده تا مردود شوندگان از امتحان علوى بدانند چه آيندهاى در انتظار آنان است. اقتباس از چند آيه و تضمين آياتى ديگر براى اين منظور، روى هم 15 آيه را عنوان اين بخش قرار داده است.
در اين آيات از يك سو اوصاف و رفتار اعداء اهلبيتعليهم السلام در دنيا مطرح شده، كه ثابت قدم نبودن آنان در ايمان و گفتگوهاى نارواى آنان و متكبر بودن آنان ذكر شده است. از سوى ديگر جزاى اعتقاد و عملشان در دنيا و آخرت را بيان مىكند كه سقوط ارزش اعمالشان، و استحقاق آتش ابدى بدون تخفيف و مهلت و بدون شفاعت، آن هم عذاب فوقالعادهاى در پايينترين درجه جهنم با شنيدن صداى جوشش جهنم و ديدن شعلههاى آتش نمونههاى آن است.
اين آيات تضمين شده در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله 15 آيه است، كه از جمله اين آيات آيه 6 و 7 سوره ملك و آيه 12 سوره فرقان است:
»وَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ. إِذا أُلْقُوا فِيها سَمِعُوا لَها شَهِيقاً وَ هِىَ تَفُورُ« :
»براى كسانى كه به پروردگار خود كافر شدند عذاب جهنم است و بد جاى بازگشتى است. آنگاه كه در آن انداخته شوند صداى وحشتناكى از آن مىشنوند در حالى كه مىجوشد« .
»إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً«××× 1 فرقان / 12. ×××:
»هر گاه جهنم آنان را از فاصله دورى ببيند صداى در هم پيچيدن و شعله كشيدن آن را مىشنوند« .
اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:
1- متن خطبه غدير
الا انَّ اعْداءَهُمُ الَّذينَ يَسْمَعُونَ لِجَهَنَّمَ شَهِيقاً وَ هِىَ تَفُورُ وَ يَرَوْنَ لَها زَفيراً:
بدانيد كه دشمنان ائمه كسانى هستند كه از جهنم در حالى كه مىجوشد صداى وحشتناكى مىشنوند و شعله كشيدن آن را مىبينند.××× 2 اسرار غدير: ص 152 بخش 7. ×××
2- موقعيت تاريخى
پيامبرصلى الله عليه وآله در اواسط خطبه غدير مشغول معرفى دوستان و دشمنان امامان منصوب شده در غدير است و از عذابهاى جهنم درباره آنان سخن به ميان آورده است. براى بيان وحشتى كه در آتش در انتظار آنان است دو آيه به صورت تركيب يافته در كلام حضرت تضمين شده است.
آيه اول در سوره ملك است كه بجز كلمه اول آن بقيه آيه با تغييرى آمده است؛ به اين صورت كه فعل »سَمِعُوا« از صورت ماضى به مستقبل تغيير يافته و »يَسْمَعُونَ« شده است، و بجاى »لِجَهَنَّمَ« از ضمير استفاده شده و »لَها« آمده است. آيه دوم در سوره فرقان است كه كلمه »زَفير« درباره آتش جهنم فقط در اين آيه آمده است و حضرت اين كلمه را با عبارت »يَرَوْنَ لَها« تركيب فرموده است.
3- موقعيت قرآنى
در قرآن آيه سوره ملك از جمله قبل از آن آغاز مىشود كه عذاب كافران را جهنم قرار مىدهد؛ و سپس در اين آيه وحشت در لحظات افتادن در جهنم را ترسيم مىكند كه صداى وحشتناك شعله كشيدن و جوشيدن آن را خواهند شنيد. دنبال اين آيه سؤالهايى است كه خزانه داران جهنم، در آنجا از آنان مىپرسند و پاسخهايى است كه آنان مىدهند.
آيه سوره فرقان درباره كسانى است كه روز قيامت را باور ندارند و به تعبير قرآن »كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ« هستند. خداوند به اينان »سَعير« و آتش شعله گرفتهاى را وعده مىدهد كه وقتى از دور اهل جهنم را مىبيند شعله مىكشد و صداى وحشتناكى از آن بر مىخيزد. در آيات بعد تنگى جاى آنان در جهنم و صداى واى و ويل آنان مطرح شده است.
4- تحليل اعتقادى
در بيان تفسير گونه كلام پيامبرصلى الله عليه وآله نسبت به اين آيه و دريافت كامل فرمايشات حضرت، دانستن چهار نكته ضرورى است:
الف. معناى »زَفير« و »شَهيق«
معناى دقيق »زَفير« و »شَهيق« و ارتباط آن به آتش چيست؟ »زَفير« فرو بردن نَفَس با صوت، و »شَهيق« خارج ساختن آن با صوت است كه شايد در نَفَسِ عميق كشيدن محسوس باشد.
اين دو كلمه درباره انسانها به كار مىرود و در آيه 106 از سوره هود وحشت اهل جهنم از آتش را با ترسيم نَفَسهايى كه از وحشت در سينه حبس مىكنند و از ترس بيرون مىدهند بيان نموده است: »فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِى النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ« : »اما كسانى كه شقى شدند در آتش خواهند بود و براى آنان است در آن صداى نفسهايشان كه از ترس فرو مىدهند و باز پس مىآورند« .
ب. نسبت »زفير« و »شهيق« به جهنم
آنچه در اينجا مهم است نسبت دادن »زفير« و »شهيق« به جهنم است. براى درك اين مطلب آتش بزرگى را در نظر بگيريد كه با افزودن هيزم يا دميدن در آن يا برخورد باد با آن به اصطلاح »گُر« مىگيرد و شعلهور مىشود. در اين حالت گويا آتش با تغيير اصواتى كه از آن شنيده مىشود نفس مىكشد و نفس آزاد مىكند، و اين تنفس را به نفس فرو دادن و بيرون دادن در آدمى تشبيه كردهاند و از آن به »زَفير« و »شَهيق« آتش تعبير مىكنند، كه همراه آن شعله آتش بالا و پايين مىرود.
آنچه اين تصور را به ذهن نزديكتر مىكند جمله حاليه »وَ هِىَ تَفُورُ« به همراه شهيق است، يعنى صداى آتش را مىشنوند در حالى كه مىجوشد و فوران مىكند، كما اينكه كلمه »تَغَيُّظ« در آيه سوره فرقان مطلب را به ذهن آشناتر مىكند كه به معناى شدت يافتن حرارت آتش است و طبيعى است كه در آن حالت صدايى از آتش جهنم شنيده مىشود.
ج. ديدن يا شنيدنِ »زفير« و »شهيق«
با آنكه »زَفير« و »شَهيق« صوت هستند و به شنيدن مربوط مىشوند، چنانكه در آيه مىفرمايد: »سَمِعُوا لَها شَهِيقاً« و يا مىفرمايد: »سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً«؛ ولى با اين همه در خطبه غدير آن را به ديدن نسبت مىدهد و مىفرمايد: »يَرَوْنَ لَها زَفيراً« : »زفير آن را مىبينند«!
البته در نسخههاى »الف« و »د« مىفرمايد: »وَ هِىَ تَفُورُ وَ لَها زَفيرٌ« ، و كلمه »يَرَوْنَ« در آن وجود ندارد، ولى طبق نسخههايى كه اين فعل در آنها هست ديدن »زَفير« مىتواند كنايه از مجموعهاى از ديدن و شنيدن باشد كه هنگام شعلهور شدن وحشتناك آتش در انسان ايجاد مىشود و در واقع نوعى احساس و ادراك و رؤيت با قلب است.
د. عكسالعمل جهنم با حضور اهل آن
در آيه سوره فرقان اصوات آتش جهنم برخاسته از نوعى ادراك در آن تلقى شده است، كه مىفرمايد: »و إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً« : »وقتى جهنم آنان را از مكان دور ببيند از آن صداى بالا رفتن حرارت و فرو كشيدن نفسش را مىشنوند« . گويا آتش نزديك شدن اهل عذاب را احساس مىكند و از خود چنين عكسالعملى نشان مىدهد.
اين مطلب هيچ استبعادى ندارد به خصوص آنكه در قرآن مورد ديگرى از شعور و عكسالعمل جهنم ذكر شده است، آنجا كه مىفرمايد: »يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِيدٍ« : »روزى كه به جهنم مىگوييم: آيا پر شدى؟ و جهنم در پاسخ مىگويد: آيا باز هم هست؟ « .
با توجه به چهار نكتهاى كه ذكر شد، پيامبرصلى الله عليه وآله با استناد به آيه قرآن دو جهت را درباره دشمنان ائمهعليهم السلام به ما متوجه مىكند:
1. با توجه به اينكه موضوع آيات كفار هستند، حضرت با اين اقتباس دشمنان اهلبيتعليهم السلام را كافر اعلام مىكند.
2. وحشت و اضطراب دشمنان اهلبيتعليهم السلام در جهنم و عكسالعمل جهنم با ديدن آنان كه شعله مىكشد و قلب آنان را از ترس آب مىكند، از يك سو توجه دادن به آينده خط سقيفه و بر حذر داشتن از چنين خطرى است، و از سوى ديگر آرامش قلبى براى دوستان اهلبيتعليهم السلام است كه اگر گرفتار فتنههاى سقيفه شدهاند و دنيايشان تلخ شده، از آينده سياه آنان در آخرت با خبر باشند.
18. آيه »وَ يَصْلى سَعِيراً«××× 1 انشقاق / 12. ××× = جهنم / آيه »وَ أَمَّا مَنْ أُوتِىَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ«
19. آيه »يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ«××× 2 الرحمن / 35. ××× = جهنم / آيه »سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ« - آيه »يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا . قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَىَّ إِسْلامَكُمْ . بَلِ اللَّه يَمُنُّ عَلَيْكُمْ...«
20. آيه »يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا . قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَىَّ إِسْلامَكُمْ . بَلِ اللَّه يَمُنُّ عَلَيْكُمْ...«××× 3 حجرات / 17. غدير در قرآن: ج 2 ص 286 - 280. ×××
بزرگترين امتحان بشريت در غدير مطرح شد. امتحانى همه جانبه كه اتمام حجت آن به نحو اكمل انجام گرفت و براى هيچ كس به هيچ دليل و بهانهاى راه گريز نماند. در اين امتحان عظيم، هم جهاتى كه مىتوانست سر منشأ آزمايش باشد متعدد بود، و هم عللى كه مىتوانست انگيزه شيطانى براى سقوط در امتحان باشد در جلوههاى مختلف به ميان آمد.
پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه بلند خود، اين شرايط امتحان را براى مردم تبيين فرمود تا با آمادگى كامل به استقبال آن بروند. اين آينده تلخِ امتحان را حضرتش در غدير به اشارت و صراحت پيشبينى فرمود و مراحل چنين امتحان بزرگى را با استشهاد به 11 آيه تضمين شده در خطبه غدير بيان فرمود. از جمله اين آيات آيه 17 سوره حجرات و آيه 28 سوره محمدصلى الله عليه وآله و آيه 35 سوره الرحمن و آيه 14 13 سوره فجر است:
»يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَىَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّه يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإِيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ« :
» )اينان( بر تو منت مىگذارند كه مسلمان شدهاند بگو اسلامتان را بر من منت مگذاريد بلكه خداوند بر شما منت دارد كه شما را به ايمان هدايت كرده اگر راستگو باشيد« .
»ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّه وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ«××× 1 محمدصلى الله عليه وآله / 28. ×××:
»اين بدان جهت است كه آنان پيروى كردند از آنچه خدا را ناراضى مىكند و رضايت او را نخواستند، خدا هم اعمال آنان را ساقط كرد« .
»يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ«××× 2 الرحمن / 35. ×××:
»بر شما فرستاده مىشود شعلهاى از آتش و مس گداخته و كمك نمىشويد« .
»فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ. إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ«××× 3 فجر / 14 13. ×××:
»پروردگارت تازيانه عذاب را بر سر آنان ريخت. پروردگارت در كمين است« .
اين آيات از چهار بُعد قابل بررسى است:
1- متن خطبه غدير
مَعاشِرَ النّاسِ، لا تَمُنُّوا عَلَىَّ بِاسْلامِكُمْ، بَلْ لا تَمُنُّوا عَلَى اللَّه فَيُحْبِطَ عَمَلَكُمْ وَ يَسْخَطَ عَلَيْكُمْ وَ يَبْتَلِيَكُمْ بِشُواظٍ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٍ، انَّ رَبَّكُمْ لَبِالْمِرْصادِ:
اى مردم، با اسلامتان بر من منت مگذاريد، بلكه بر خدا هم منت نگذاريد، كه عملتان را نابود مىنمايد و بر شما غضب مىكند و شما را به شعلهاى از آتش و مس گداخته مبتلا مىنمايد. پروردگار شما در كمين است.××× 4 اسرار غدير: ص 149 بخش 6 . ×××
)خ ل: ( لا تَمُنُّوا عَلَى اللَّه اسْلامَكُمْ فَيَسْخَطَ عَلَيْكُمْ وَ يُصيبَكُمْ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ ) »ج« : وَ يَبْتَلِيَكُمْ بِسَوْطِ عَذابٍ( ، انَّهُ لَبِالْمِرْصادِ:
اسلامتان را بر خدا منت مگذاريد كه بر شما غضب مىكند و از سوى او عذابى به شما مىرسد ) »ج« : شما را به تازيانه عذاب مبتلا مىكند( ، و خدا در كمين است.××× 1 اسرار غدير: ص 149 پاورقى 2 از نسخه »الف« و »ج« . ×××
)خ ل: ( لا تَمُنُّوا عَلَى اللَّه فينا ما لا يُطيعُكُمْ ) »و« : وَ لا يُطيعُكُمُ( اللَّه وَ يَسْخَطَ عَلَيْكُمْ وَ يَبْتَلِيَكُمْ بِسَوْطِ عَذابٍ:
درباره ما بر خدا منت مگذاريد به آنچه خود سخن شما را اطاعت نمىكند، ) »و« : كه خدا از شما اطاعت نمىكند( و بر شما غضب نموده به تازيانه عذاب مبتلايتان مىنمايد.××× 2 اسرار غدير: ص 149 پاورقى 2 از نسخه »ه« و »و« . ×××
2- موقعيت تاريخى
در اواسط خطبه غدير قبل از آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله توطئهگران بر ضد خلافت را مطرح كند، براى آنكه مسلمانان به سوابق خود در اسلام مغرور نشوند و خود را در معرض امتحانى سخت بدانند، اين چهار آيه در يك فراز تركيب شدهاند.
آيه اول )لا تَمُنُّوا عَلَىَّ إِسْلامَكُمْ( در كلام حضرت - طبق نسخههاى مختلف - به سه گونه تضمين شده است: در نسخه »ب« با افزودن »ب« در كلمه »بِاسْلامِكُمْ« و افزودن جمله »بَلْ لا تَمُنُّوا عَلَى اللَّه« بعد از آن آمده است. در نسخههاى »الف« و »ج« به جاى »عَلَىَّ« كلمه »عَلَى اللَّه« آورده شده است. در نسخههاى »ه« و »و« به جاى »اسْلامَكُمْ« كلمه »فينا« آمده و بعد از آن در نسخه »ه« »ما لا يُطيعُكُمُ اللَّه« ، و در نسخه »و« »وَ لا يُطيعُكُمُ اللَّه« افزوده شده، و كلمه »عَلَىَّ« نيز به صورت »عَلَى اللَّه« ذكر گرديده است.
آيه دوم )اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّه وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ( به صورت اقتباس كامل و تبديل غايب به مخاطب در كلام حضرت با عبارت »فَيُحْبِطَ عَمَلَكُمْ وَ يَسْخَطَ عَلَيْكُمْ« آمده كه در برخى نسخهها فقط »يَسْخَطَ عَمَلَكُمْ« ذكر شده است.
آيه سوم )يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ ...( فقط در نسخه »ب« در كلام حضرت با عبارت »وَ يَبْتَلِيَكُمْ بِشُواظٍ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٍ« ديده مىشود. لازم به يادآورى است كه اين آيه يك بار ديگر در اواخر همين بخش ششم خطبه ذكر شده است كه در جاى خود مورد بررسى قرار خواهد گرفت.××× 1 مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: به ج 2 ص 390. ×××
آيه چهارم )فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ، إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ( - طبق نسخههاى مختلف - به 5 صورت در كلام حضرت تضمين شده است: در نسخه »ب« فقط آيه 14 با خطاب جمع آورده شده: »انَّ رَبَّكُمْ لَبِالْمِرْصادِ« . در نسخه »الف« آيه 13 به صورت »يُصيبَكُمْ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ« و در نسخههاى »ج« و »ه« و »و« به صورت »وَ يَبْتَلِيَكُمْ بِسَوْطِ عَذابٍ« آمده، و آيه 14 در نسخههاى »الف« و »ج« با عبارت »انَّهُ لَبِالْمِرْصادِ« ذكر شده و در نسخههاى »ه« و »و« نيامده است.
3- موقعيت قرآنى
آيه سوره حجرات در قرآن از آيه 17 شروع مىشود كه فرموده: »قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا، قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا ...« و منظور افرادى است كه فقط لفظ اسلام را بر زبان آوردهاند و ايمان واقعى ندارند. سپس مؤمنين واقعى را معرفى مىكند و از آنان مىخواهد در برابر دستورات الهى ادعايى نداشته فروتن باشند. تا آيه مزبور كه صريحاً خاطر نشان مىكند خدا بر شما منت دارد و مبادا در پذيرفتن اسلام بر خدا منت بگذاريد، و يك آيه بعد از اين پايان سوره حجرات است.
آيه سوره محمدصلى الله عليه وآله درباره كسانى است كه در آيه 25 ذكر شده كه از دين باز مىگردند و منافقانه با كفار ارتباط برقرار مىكنند كه تا حد امكانشان از اسلام حذف كنند. سپس خداوند عذابى كه توسط ملائكه بر اينان نازل مىشود يادآور شده تا به اين آيه مىرسد كه علت آن عذاب را سخط خداوند و حبط و نابودى اعمالشان ذكر مىكند.
آيه سوره »الرحمن« ادامه مىيابد كه سلطان پروردگار و عجز جن و انس را مطرح مىفرمايد، و اينكه جن و انس نمىتوانند بدون اجازه و قدرت الهى از آفاق آسمان و زمين نفوذ كنند، تا به اين آيه مىرسد كه اگر آتش و مس گداخته بر سر شما بريزد نمىتوانيد آن را از خود دور كنيد.
در آيات سوره فجر، خداوند اقوام طغيان كننده كه فساد در زمين بپا كردند را مطرح مىفرمايد، و آنگاه دو نكته را خاطر نشان مىسازد: يكى اينكه خداوند تازيانه عذاب بر آنان فرود آورده و ديگر اينكه خداوند همچنان در كمين گنهكاران است.
4- تحليل اعتقادى
تفسيرى كه از مطرح شدن اين آيه در اين موقعيت خطبه غدير قابل استفاده است به معناى منت گذاشتن مسلمانان بر خدا و رسول در مسئله خلافت و جانشينى پيامبرصلى الله عليه وآله باز مىگردد.
جالب اينكه در برخى نسخهها با صراحت كامل و با عبارتى ظريف اين مهم را به ميان آورده و مىفرمايد: »لا تَمُنُّوا عَلَى اللَّه فينا ما لا يُطيعُكُمُ اللَّه« ، و مىبينيم كه به جاى »اسْلامَكُمْ« كلمه »فينا« را آورده است. يعنى درباره ما اهلبيت، يا درباره امر خلافت ما اهلبيت بر خدا منت مگذاريد، و سپس افزوده كه »خدا در اين باره سخن شما را نخواهد بپذيرفت« .
اين منت گذاشتن را مىتوان به غرور مسلمانى تعبير كرد، و طبعاً با حضور پيامبرصلى الله عليه وآله بر سر مسائل كوچكى چون تقسيم غنايم جنگى جلوه مىكرد، اما با رحلت حضرت افكار شيطانى خلافت را به صورت بالاترين غنيمت به دست آمده از اسلام جلوه مىدهد كه بر سر تقسيم آن نَفْسها طمع بلند بروز مىدهند.
در غدير اين مطلب علناً بر زبان عدهاى آمد كه اگر بناست على خليفه باشد لااقل ديگران را هم با او شريك كن يا بعد از او كسانى را براى خلافت نامزد نما !! كه پيامبرصلى الله عليه وآله به شدت با اين طمع كارى در برابر دستور الهى مقابله فرمود و آن را رد كرد.××× 1 بحار الانوار: ج 37 ص 161 160. ×××
يكى از وجهههاى امتحان الهى آن است كه منت گذاشتن هيچ گاه به صراحت بر زبان كسى جارى نمىشود، بلكه هر كس با به ميان آوردن سوابق خويش سعى مىكند سهمى از مزاياى جامعه اسلامى را به خود اختصاص دهد!
تقدم در اسلام، فداكارىها و جانفشانىها در راه آن، نسبت داشتن با پيامبرصلى الله عليه وآله و امثال اينها، زبان عدهاى را باز مىكند كه بگويند: پس سهم ما چه مىشود؟ پس نتيجه زحمات ما كجا رفت؟ پس ما براى چه مسلمان شديم؟ آيا از مسلمانى فقط نماز و روزه به ما مىرسد و خلافت نصيب ديگران است؟! و امثال اين اعتراضات منتآميز كه در مسئله خلافت - چه رو در روى پيامبرصلى الله عليه وآله و چه بعد از آن حضرت - بارها و بارها مطرح گرديد.
اميرالمؤمنينعليه السلام در سوابق و فضايل و فداكارى و عمل به فرامين اسلام و اوامر پيامبرصلى الله عليه وآله قابل مقايسه با هيچ كس نبود، و آنچه داشت در زيباترين جلوه اخلاص تقديم درگاه الهى نموده بود، ولى با اين همه وقتى ديد مردم با پيش كشيدن سوابق خود تصميم بر هم زدن دين خدا و ولايت الهى دارند، از همان نقطه در مقابل مردم ايستاد و فضايل و سوابق خود را مطرح كرد تا آنان را متوجه اين نكته كند كه اگر فضايل و سوابق دليل تقدم و كسب حقوق است هيچ كس بر من تقدم ندارد، و در عين حال من منت خدا را دارم نه اينكه بر خدا منت گذارم، و اگر نبود كه خداوند مرا به اين مقام منصوب فرموده، خود را براى به دست آوردن آن جلو نمىانداختم و در پى آن نبودم.
مجموع آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله درباره علت و كيفيت نصب خليفه از سوى خدا در خطابه غدير فرموده، وقتى در كنار اين فراز كه شامل آيه »لا تَمُنُّوا عَلَىَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّه يَمُنُ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإِيمانِ« قرار بگيرد، اين نتيجه را به ما يادآور مىشود كه امر خلافت مانند اصل اسلام جزء فرامينى است كه از سوى خداوند براى صلاح دنيا و آخرت مردم آمده است. اينكه امامت و خلافت چگونه بايد باشد و صاحب اين مقام چه كسى بايد باشد، مسئلهاى از طرف خداست و طبق حكمت الهى تعيين شده است.
همان گونه كه بايد سپاسگزار خداوند باشيد و منت خدا بر شماست كه به اسلام هدايتتان فرموده، همانطور در مسئله ولايت بر شما منت دارد كه امامانى معصوم - كه خود آنان را خلق كرده و امتحان نموده - براى مردم منصوب فرموده است، و مردم را به حال خود رها نكرده تا با اشتباهات عمدى و سهوى خود را دچار امامان ناشايست كنند و دنيا و آخرتشان تباه شود.
هر مسلمانى بايد شرمنده اين لطف الهى بوده منت خدا را خريدار باشد، نه آنكه معترضانه ادعا كند كه چرا خدا بدون در نظر گرفتن حقى براى ساير مسلمانان در خلافت، خليفه منصوب نموده است؟! بنابراين اگر كسى اين دلسوزى خداوند و انتصاب حكيمانه الهى را با افكار جاهلى - كه سر از تعصب و منت گذاشتن و سهميه خواستن بر مىآورد - مطرح كند، از طرف خداوند متعال مستحق چهار سزاى بزرگ است:
الف. حبط عمل، يعنى كسى كه بر خدا منت گذارد، خدا اعمال انجام دادهاش را نيز نابود مىكند و براى روز جزا دست خالى مىماند.
ب. سخط و نارضايتى و غضب خداوند، يعنى خدا از اين برخورد بندهاش با چنان پروردگار مهربانى كه دلسوزانه تمام شرايط هدايت او را آماده فرموده، غضب مىكند و به چنين بندهاى نگاه رضايت و مرحمت نمىنمايد.
ج. ابتلاء به آتش جهنم و مس گداخته، يعنى پايان اين مسير كه كسى بر خدا درباره پذيرفتن اسلام و جزئيات آن منت بگذارد آن است كه او را به جهنم مىكشاند و به عذاب سخت الهى دچار مىگردد.
د. تازيانه عذاب، از آنجا كه مورد تازيانه عذاب در آيه قرآن عذابهايى است كه در دنيا بر سر طاغيان و سركشان در پيشگاه پروردگار نازل شده، لذا معناى اين فراز از خطبه كه بعد از »شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ« ذكر شده باز مىگردد به اينكه منت گذاران بر خداوند در دنيا هم بايد منتظر عذاب الهى باشند كه همچون شلاقى بر سرشان فرود مىآيد.
آخرين جمله اين فراز از خطبه غدير بيدار باشى است كه خدا را هميشه مواظب خود بدانيم و هر گاه از اين منتها بر قلبمان خطور كرد پروردگار مهربان خود را به ياد آوريم و او را در كمين بدانيم و از اين چهار نتيجه منت گذاشتن خود هراسان باشيم.
- ↑ بقره / ۱۴۰. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۴۰۵ - ۴۱۲.
- ↑ لقمان / ۲۴.
- ↑ فجر / ۱۴.
- ↑ ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۱۲ - ۱۳۵. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۷ - ۱۱۱.
- ↑ اين عبارت همان دو آيه سوره ملک و سوره لقمان است كه اقتباس شده است.
- ↑ اين آيه سومى است كه در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله به آن استشهاد شده است.
- ↑ كتاب سليم: ص ۳۴۸ ح ۳۱.
- ↑ كتاب سليم: ص ۳۴۹.
- ↑ بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۱۸۵ ح ۶۸ .
- ↑ ملک / ۱۲. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۳۴۸ - ۳۵۱.
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۵۳ بخش ۷.
- ↑ نساء / ۱۴۵. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۱۳۷ - ۱۴۶.
- ↑ نحل / ۲۹.
- ↑ مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۴۹ بخش ۶ .
- ↑ مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۲۹ و ج ۲ ص ۱۲۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۰۲،۱۰۷.
- ↑ كتاب سليم: ص ۱۴۹.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۳۳۹.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۳۱۷،۲۸۳،۲۷۰.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۲۴۳.
- ↑ تهذيب الاحكام: ج ۳ ص ۷۰ ح ۲۲۷.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۴۰۵ - ۴۱۰. كتاب سليم: ص ۱۶۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۱۲۴.
- ↑ بحار الانوار: ج ۸ ص ۳۱۵.