صبر
امر پيامبر صلى الله عليه و آله به صبر اميرالمؤمنين عليه السلام[۱]
در غدیر حجت بر مردم تمام شد و همه جوانب ولايت روشن شد؛ و نه تنها حجت تمام شد كه بر سر ولايت از مردم عهد و پيمان هم گرفته شد؛ و نه تنها میثاق بسته شد كه اين پیمان با اقرار زبان و بیعت دست محكم شد.
اكنون كه ولايت على عليه السلام اين گونه به دست مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله پى ريزى شده، مردم نبايد هنوز خود را از خداوند طلبكار بدانند و منتظر بمانند تا كِى مقام عظماى ولايت، فاطمه علیها السلام را با خود همراه نمايد و دست حسن و حسین علیهما السلام را گرفته و نيمه شب بر در خانه هاى آنان كمک بخواهد.
اگر چه صاحب غدیر اين كار را كرد تا حجتى بر اتمام حجت هاى قبلى باشد، ولى کعبه مقصودِ مردم معرفى شده و وظيفه آنان است كه با پاى خود به سراغ او روند و از وى ارشاد و هدايت بخواهند.
اگر چنين نكنند - كه نكردند - در يارى خدا و حجت او كوتاهى كرده اند.
صاحب پیمان غدیر مى فرمايد: پيامبر صلى الله عليه و آله به من وصيت كرد و فرمود: يا على، اگر گروهى يافتى كه با آنان بجنگى حق خود را طلب كن، وگرنه در خانه ات بنشين چرا كه من پيمان تو را در روز غديرخم گرفته ام كه تو وصى و خلیفه من و صاحب اختيار مردم نسبت به خودشان هستى.
مَثَل تو مثل بيت اللَّه الحرام است، كه مردم بايد سراغ تو بيايند و تو نبايد سراغ مردم بروى.[۲]
و لذا در ماجراى غصب خلافت و بیعت اجباری اميرالمؤمنين عليه السلام با ابوبكر، وقتى حضرت در مورد صحیفه ملعونه افشاگرى نمود، از سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر خواست تا بر اين مطلب شهادت دهند، و آنها هم شهادت دادند.
سپس آنان اضافه كردند كه تو از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدى كه اگر نقشه اينان اجرا شد به من امر مى فرمايى چه كنم؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اگر يارانى يافتى با آنان جهاد كن و در مقابل آنان مقاوت كن، و اگر يارانى نيافتى دست نگهدار و خون خود را هدر مده.[۳]
بهشت جزاى صبر ائمه عليهم السلام و شيعيان[۴]
در پى اعتراض حارث فهری پس از برنامه سه روزه غدير و ماجراى سنگ آسمانی، چندين آيه نازل شد كه يكى از آنها آيه ۲۳ و ۲۴ سوره رعد است:
«جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ. سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ»[۵]:
«بهشت هاى عدن كه آنان و هركس از پدران و همسران و فرزندانشان كه صلاحيت داشته باشند داخل آن مى گردند و ملائكه از هر درى بر آنان وارد مى شوند. سلام بر شما به خاطر آنچه صبر كرديد و خانه عاقبت خوبى است».
نزول و تفسير اين آيات در متن روايت چنين بيان شده است:
لَمَّا اعْتَرَضَ الْحارِثُ الْفِهْرىُّ وَ طَلِبَ الْعَذابَ مِنَ اللَّه انْ كانَ مُحَمَّدٌ صادِقاً وَ قُتِلَ بِعَذابٍ مِنَ السَّماءِ وَ نَزَلَتْ «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ...» قالَ النَّبِىّ صلى الله عليه و آله لاصْحابِهِ: رَأَيْتُمْ؟ قالُوا: نَعَمْ.
قالَ: وَ سَمِعْتُمْ؟ قالُوا: نَعَمْ. قالَ: «طوبى لِمَنْ والاهُ وَ الْوَيْلُ لِمَنْ عاداهُ. كَأَنّى انْظُرُ الى عَلِىٍّ وَ شيعَتِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُزَفُّونَ عَلى نُوقٍ مِنْ رياضِ الْجَنَّةِ شَبابٌ مُتَوَّجُونَ مُكَحَّلُونَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ قَدْ ايِّدُوا بِرِضْوانٍ مِنَ اللَّه اكْبَرُ، ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ؛ حَتّى سَكَنُوا حَظيرَةَ الْقُدْسِ مِنْ جِوارِ رَبِّ الْعالَمينَ، لَهُمْ فيها ما تَشْتَهِى الانْفُسُ وَ تَلَذُّ الاعْيُنُ وَ هُمْ فيها خالِدُونَ؛ وَ يَقُولُ لَهُمُ الْمَلائِكَةُ: سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ»:
آنگاه كه حارث فهری اعتراض كرد و گفت: اگر محمد راست مى گويد عذاب بر من نازل شود، و عذاب نازل شد و او را كشت و آيه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ» نازل شد، پیامبر صلی الله علیه و آله به اصحابش فرمود: ديديد؟
گفتند: آرى.
فرمود: و شنيديد؟
گفتند: آرى.
فرمود: خوشا به حال كسى كه ولایت او را بپذيرد و واى بر كسى كه با او دشمنى كند.
گويا على و شيعيانش را مى بينم كه روز قیامت سوار بر شترها بين باغ هاى بهشت با جلالت برده مى شوند در حالى كه جوان سال و خوش سيما هستند و تاج بر سر با چشمان سرمه كشيده اند.
نه ترسى بر آنان است و نه محزون مى شوند؛ و با رضايت پروردگار كه مهمتر و بزرگتر است تأييد مى شوند و آن است رستگارى عظيم، تا آنكه در پناهگاه قدس از جوار پروردگار عالم ساكن شوند كه در آنجا آنچه دل بخواهد و ديده لذت ببرد برايشان آماده است و در آن دائمى خواهند بود.
ملائکه به آنان مى گويند: «سلام بر شما به خاطر صبرى كه نموديد، و خوب خانه نهايى براى خود به دست آورديد».[۶]
در چنين شرايطى پيامبر صلى الله عليه و آله با استفاده از فرصت پيش آمده، فضيلتِ پذيرندگان ولايت علوی در بهشت را با اقتباس از چهار آيه قرآن در كلامى مختصر بيان فرمود و آيات را به گونه اى با كلام خويش تركيب فرمود كه مظهرى از فصاحت محمدى را جلوه گر ساخت.
آيه سوره اعراف (لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ)۱۲ بار در قرآن با تفاوتى مختصر آمده است و همه اين موارد در توصيف اهل بهشت است.
آيه سوره توبه (رِضْوانٌ مِنَ اللَّه أَكْبَرُ) پس از آنكه نعمت هاى بهشتى را مى شمارد، نعمت بالاترى را به ميان مى آورد كه رضايت پروردگار است.
آيه سوره رعد (سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ) تحيّت و تهنيت الهى به اهل بهشت هنگام ورود به آن است.
آيه سوره زخرف (فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ) بيانگر نعمت نامتناهى و متنوع و دلخواه بهشت است كه شامل تمام خواسته هاى لذت بخش بشر است.
مى بينيم كه اين چهار آيه جوانب مختلف نعمت هاى بهشتى را بيان كرده و اينک پيامبر صلى الله عليه و آله همه اين جوانب را درباره پذيرندگان «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» كنار هم چيده به آنان هدیه مى كند.
در تحليل اين موقعیت قرآنى در غدیر بايد گفت: منظره ايجاد شده پس از مرگ حارث فهرى با بلاى آسمانى، يادآور بهشت و جهنم براى آن جمعيت يكصد و بيست هزار نفرى و همه نسل هاى تاریخ بود، چرا كه عذاب دنيا نمونه اى از عذاب آخرت است آنگاه كه در پاسخ به عصيان در برابر اوامر الهى باشد.
در آنجا مردم جهنمِ دشمنان على عليه السلام را به چشم خود ديدند چنانكه حضرت فرمود: شنيديد؟ ديديد؟! اكنون بهترين موقعيت براى گريزى به بهشت بود تا آن سوى قضيه را نيز در نظر خود مجسم كنند.
عظمتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از كيفيت حضور شیعیان على عليه السلام ترسيم فرموده روح تازه در جان هاى خسته آنان كه از جنايت هاى سقیفه جراحت ها بر تن دارند مى دمد.
ابتدا مى فرمايد: «خوشا به حالشان»! سپس به «يُزَفُّونَ» اشاره مى كند، يعنى با عظمت و جلال آنان را مى برند. آنگاه «مُتَوَّجُونَ» را مطرح مى فرمايد كه تاجِ کرامت و شرف بر سر دارند.
در دنباله اين توصيف اشارات قرآنی آغاز مى شود: خوف و حزنى ندارند، بالاتر از نعمت هاى بهشت، خداى بزرگ از آنان راضی است چرا كه «رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» ، و چه سعادتى از اين بالاتر كه فوز عظيم نصيبشان شده است.
آنگاه مقام بهشتى آنان را فراتر از ساير اهل بهشت در جوار پروردگار و در حظيرة القدس ذكر مى نمايد، جايى كه خداوند والاترين بهشتيان را در آن جاى داده و اختيار مطلق لذات را به آنان سپرده و در واقع بهشت را به آنان ارزانى داشته است.
و اين همه آنگاه مضاعف مى شود كه بدانند پايانى بر آن نيست و خالدون هست. از زيباترين فرازهاى قرآنى سلام خداوند است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در اينجا به اولياى على عليه السلام بشارت داده است. «سلام بر شما به خاطر آنچه صبر كرديد». خوش آمدگويى ملائكه از طرف خداوند بر نقطه صبر متمركز است.
صبرى بزرگ، در سايه صبر على عليه السلام! تحملى به سياهى طنابى كه بر گردن صاحب ولایت انداختند! بردبارى با محتواىِ «اوَ تُضْرَبُ الزَّهْراءُ نَهْراً»؟[۷] دندان روى جگر گذاشتن به سختىِ «صَبَرْتُ وَ فِى الْعَيْنِ قَذى وَ فِى الْحَلْقِ شَجى».[۸]
عرقِ شرمسارى با حرارتِ «فَلَقَدْ عَزَّ عَلَى ابْنِ ابى طالِبٍ انْ يَسْوَدَّ مَتْنَ فاطِمَةَ ضَرْباً فَلا يَثُورَ الى عَقيلَتِهِ وَ لا يَصِرَّ دُونَ حَليلَتِهِ».[۹]
صبرى تلخ تر از زهر، كه صداى سيلى بر چهره ماه و غلاف شمشير بر پهلو و ميخ در بر سينه و تازيانه بر بازو همراه آن باشد!
كمر خم شده از تحملى كه با گذشت ۷۵ شبِ تاريک از يک روزِ پر قساوت، هنگامِ غسل خونِ تازه از پهلو، خونِ كبود شده بر بازو و كتف، صداى اشک على عليه السلام را به گوش عالم برساند.
صبرى فراتر از صبر كه بر پاى منبر صاحب غدیر به جاى ذكر فضيلت او، لعن بر او شنيدن و اين همه خون جگر را با پاره هاى جگر به خواهر سپردن!
صبرى كه صبر از شنيدنش اشک ريز است، آنگاه كه غدير را با جوانمردان و شير خوارانش در كربلا پيش چشم كودكان و خواهرانش سر بريدند و بوسه خواهر را بر حلقوم بريده رساندند، و ديده دخترانش را بر سر بريده حسرتناک گذاشتند.
صبرى بزرگتر از صبر، كه مادر صبر آن را آفريد و از کربلا تا شام با خود برد و با موى سپيد به كربلا باز گردانيد.
صبرى كه امامان غدير را جام زهر نوشانيد و كاسه اشک گرفت. صبرى كه دوازدهمين نور صابرش با ناله اى بلند مى فرمايد: «لاَنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَ مَساءً وَ لاَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً»، و به عظمت آن بانو قسم ياد مى كند كه «لا تَرانِى اتَّخَذْتُ لا وَ عُلاها، بَعْدَ بَيْتِ الاحْزانِ بَيْتَ سُرُورٍ».
سلام بر صبرى كه چهارده قرن سيلاب اشک به همراه آورده، و درود بر شيعيان على عليه السلام كه كاسه چشمشان پر از خونِ دل است.
سلام بر شما اى شيعيان صابرى كه در هر كجاى جهان به پاى صاحب غدير و براى خشنودى مبلِّغ اعظم غدير اهانت ها مى شنويد و مورد حمله قرار مى گيريد و شما را به مسخره مى گيرند، اما هرگز دست از ريسمان الهىِ محمد و على و فاطمه عليهم السلام بر نمى داريد.
ملائکه در انتظارتان درب بهشت را گلباران مى كنند تا با قدوم شما تحيّتى بزرگ تقديمتان نمايند: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ»!
پيامبر صلى الله عليه و آله و صبر در مورد اصحاب صحيفه[۱۰]
يكى از جملاتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در برابر اصحاب صحیفه فرمود اين جمله است: لِيَبْتَلِىَ مَنْ يَأْتى بَعْدَهُمْ تَفْرِقَةً بَيْنَ الْخَبيثِ وَ الطَّيِّبِ.
آنچه در اينجا لازم به توضيح است اينكه: صحیفه ملعونه سؤال بزرگى براى ما دارد، و آن اينكه با اطلاع دادن خداوند به پيامبرش و علم آن حضرت به انعقاد چنين قراردادى بر ضد اسلام، چرا حضرت افشاگرى نكرد و چرا مانع از كارشان نشد و چرا آنان را به قتل نرساند؟
اين سؤال درباره سقیفه نيز مطرح است كه چرا امیرالمؤمنین علیه السلام با اينكه با دست يداللهى مى توانست همه مهاجمين به خانه اش را به قتل برساند و با همان قدرت بر اريكه خلافت تكيه دهد، ولى چنين اقدامى نكرد و صبر و تحمل را پيشه كرد؟
اين سؤال درباره بسيارى از اقدامات انبياء و ائمه عليهم السلام مطرح است كه كار آنان به ظاهر سؤال برانگيز است، ولى در باطن امر مستقيم الهى بر همان است.
پيامبرصلى الله عليه وآله پاسخ چنين سؤالى را به تأخير نينداخته و درباره صحيفه ملعونه به صراحت فرموده است:
انَّ اللَّه تَعالى يُمَتِّعُهُمْ لِيَبْتَليهِمْ وَ يَبْتَلى مَنْ يَأْتى بَعْدَهُمْ، تَفْرِقَةً بَيْنَ الْخَبيثِ وَ الطَّيِّبِ، وَ لَوْ لا انَّهُ سُبْحانَهُ امَرَنى بِالاعْراضِ عَنْهُمْ لِلامْرِ الَّذى هُوَ بالِغُهُ لَقَدَّمْتُهُمْ فَضَرَبْتُ اعْناقَهُمْ:
خداوند تعالى آنان را از زندگى دنيا برخوردار مىكند تا آنان را و كسانى كه بعد از آنان مى آيند امتحان كند و جدا كردن خبيث و طيب انجام گيرد. اگر نبود كه خداوند سبحان به من دستور اعراض از آنان را داده - به خاطر امرى كه مى خواهد به انجام رساند - آنان را پيش مى آوردم و گردنشان را مى زدم!![۱۱]
دقت در اين كلام پيامبر صلى الله عليه و آله پاسخ كامل همان سؤال است و در مجموع شش جواب از شش ديدگاه است:
پاسخ اول: «يُمَتِّعُهُمْ لِيَبْتَلِيَهُمْ»: «آنان را (از دنيا) برخوردار مى كند تا امتحانشان كند».
خداوند از اول روزگار بنا را بر نابودى فورى ظالمين نگذاشته، بلكه آنان را آزاد گذاشته تا امتحان خود را پس دهند.
چنانكه قابیل و نمرود و شدّاد و فرعون را مدتى در زمين مهلت داد، در حالى كه مى توانست به مجرد ادعاى نابجا نابودشان كند.
پاسخ دوم: «وَ يَبْتَلِىَ مَنْ يَأْتى بَعْدَهُمْ»: «تا كسانى را كه بعد از آنان مى آيند امتحان كند».
اگر خدا راه ظالمین و گمراهان را مسدود كند وسيله اى براى امتحان مردم نمى ماند. مردم بايد در معرض راه منحرف و افكار باطل قرار بگيرند، تا عيار ثابت قدم بودنشان در كنار حق محک زده شود.
درست است كه اهل باطل به سزاى خود مى رسند، ولى از جهتى باعث امتحان ديگران نيز خواهند بود.
اين امتحان همه نسل ها را تا روز قیامت فرا مى گيرد كه على عليه السلام را انتخاب خواهند كرد يا اولى و دومى را ؟
در غدير حضور خواهند يافت يا در سقيفه؟
از درون خانه زهراعليها السلام مدافع عصمت كبرى خواهند بود يا از بيرون خانه آتش خواهند آورد؟
طناب بر گردن على عليه السلام انداخته و شمشیر بر سر او خواهند گرفت كه به اجبار بیعت كند، يا مانند سلمان و ابوذر و مقداد با سرهاى تراشيده و شمشيرهاى حمايل كرده كنار احجار زیت براى نصرتش آماده مى شوند؟
حسين عزيزعليه السلام را با داعيه «بُغْضاً مِنّا لابيكَ» به شهادت مى رسانند، يا پيش مرگ او مى شوند تا در صحنه کربلا نماز بخواند؟!
امواج پيچ در پيچ فرات را از جگر كباب شده ۷۲ مرد آسمانى و ۸۴ بانوى بهشتى منع مى كنند، يا در راه آوردن مشک آبى جان بر كف بر نيزه هاى يزيد مى تازند و با دو دست بريده بر لبان خشكيده آنان اشک مى ريزند؟
آيا كدام نسل با گذشت قرن ها از روز فاطمه و حسين عليهما السلام، دشمنان و قاتلان ايشان را مى ستايند و از ذكر جناياتشان اغماض مى كنند، يا با لعن بر غاصبین حقشان و افشاى جوانب سوزناک جناياتشان، بر پهلوى شكسته سِرّاللَّه و سَرِ مقدس ثاراللَّه آه مى كشند و اشک مى ريزند؟
پاسخ سوم: «تَفْرِقَةً بَيْنَ الْخَبيثِ وَ الطَّيِّبِ» : «تا جدا كردن خبيث و طيب انجام گيرد».
جدا كردن خبيث از طيب از اهداف اصلى آوردن بشر به دنياست. اگر اين دوران نبود تا بشر باطن خود را نشان دهد، در روز قيامت هر كس براى خود ادعايى داشت و خبيثان خباثت خود را نمى پذيرفتند و همه هوس بهشت را داشتند، در حالى كه بهشت جاى پاكان است.[۱۲]
خداوند پاكانى چون محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و نُه امام از فرزندان حسين عليهم السلام را در يک سوى اين جهان قرار داده، و در سوى ديگر ناپاكانى چون ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و یزید و بنی امیه و بنی عباس را در ديدگاه فكر و انديشه و عمل مردم قرار داده است.
حق انتخاب را چنان آزادانه به مردم داده كه آن كشش هاى درونىِ سعادت و شقاوت و پاكى و خباثت به صورت تمام عيار خود را نشان دهند و باطن ها به ظهور رسد و خبيث و طيب خود را به دست خود معرفى كنند و بر خودشان هم مخفى نماند كه چه موجودى هستند!
پاسخ چهارم: «انَّهُ سُبْحانَهُ امَرَنى بِالاعْراضِ عَنْهُمْ» : «خداوند سبحان به من دستور اعراض از آنان را داده است».
ما نبايد گمان كنيم كه پيامبر صلى الله عليه و آله به خاطر مصالح شخصى يا از روى تصميم گيرى شخصى با اصحاب صحیفه درگير نشده، بلكه اغماض و اعراض آن حضرت مستقيماً به امر الهى بوده است.
نتيجه اين است كه سؤال ما درباره صبر و تحمل در برابر اصحاب صحيفه به معناى كاسه از آش داغتر خواهد بود، چرا كه نازل كننده اسلام بر قلب پيامبر صلى الله عليه و آله به او اين گونه امر فرموده و او امر خدا را اجرا كرده، در حالى كه قتل آنان در آن موقعيت كار بسيار ساده اى بوده است.
اين اغماض از آن اقدام بسيار بالاتر است، چرا كه تحمل خباثت دشمن به خاطر امتثال امر الهى است.
پاسخ پنجم: «لِلامْرِ الَّذى هُوَ بالِغُهُ»: «به خاطر امرى كه مى خواهد به انجام رساند» .
بسيارى از امور جهان بلكه همه آنچه پشت پرده جهان به حساب مى آيد بر انسان ها مخفى است و قطعاً ظرفيت و تحمل درک آن را ندارند.
خداوند هم بنا ندارد براى نظام و اهدافى كه براى بشريّت مقدر كرده منتظر فهم و درک بشر بماند و بعد آنها را اجرا كند.
نتيجه اين است كه بشر بايد بپذيرد كه بسيارى از سؤالاتش اگر هم بى پاسخ بماند دلش آرام است كه خداوند حكيم عليمى آن را به اجرا در آورده است.
البته اگر بنا بر بيان مصالح امور باشد، خداوند بهترين و قانع كننده ترين پاسخ ها را براى آنها دارد.
بنابراين نگرانى ندارد كه چرا خدا و رسولش اصحاب صحیفه را آزاد گذاشتند، چرا كه اين كار را خداى عليم قدير حكيم رحيم انجام داده؛ و ما اطمينان خاطر داريم كه هر چه او مقدر كند بهترين است و از آن نيكوتر فرض نمى شود.
پاسخ ششم: «لَقَدَّمْتُهُمْ فَضَرَبْتُ اعْناقَهُمْ» : «آنان را پيش مى آوردم و گردنشان را مى زدم».
قابل توجه همه كسانى كه سنگ سقيفه را بر سينه مى زنند و از ابوبکر و عمر بيش از پيامبر صلى الله عليه و آله دفاع مى كنند، اين نكته است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در شأن آن دو نفر فرموده است:
«آنان را در پيشگاه مردم گردن مى زدم». يعنى آن روز بنا بوده اين دو نفر گردن زده شوند و با نوشتن صحیفه مستحق چنين سزايى شده اند، ولى خدا به آنان مهلت داده است.
بنابراين طرفداران سقیفه با اعدام شدگانى كه بيش از نصيبشان زنده مانده اند در حركتند!اى كاش خدا اجازه مى داد و آن روز -كه دو ماه قبل از احراق بيت بود - با شمشير پیامبر صلی الله علیه و آله به قتل مى رسيدند،تا آن دست نحس آتشگيره بر در خانه وحى روشن نمى كرد، و آن كفّ منحوس بر صورت عصمت كبريا سيلى نمى زد، و آن پاى خبيث درِ آتش گرفته را بر روى حضرت زهرا علیها السلام نمى شكست تا محسن شهيد نمى شد!
اى كاش آن بازوى كثيف با جسارت تمام بر بازوى سيدة النساء عليها السلام تازيانه نمى زد و بازوبند كبود براى على عليه السلام به يادگار نمى گذاشت.
اى كاش با دست آن لعين غلاف شمشير بى محابا بر پهلو و كتف و كمر فاطمه عليها السلام فرود نمى آمد، تا هنگام غسل خون تازه از پهلوى او جارى باشد!
خدايا، اى كاش كار به اينجا نمى رسيد، ولى همچنانكه پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين و امامانمان عليهم السلام به مقدر تو راضى بودند ما هم به آنان اقتدا مى كنيم، و صبر مى كنيم و تا قیامت بر اين مصائب عظيم اشک مى ريزيم.
شيعيان و صبر در زمان غيبت[۱۳]
در آن زمانِ محدود در خطبه بلندِ غدير، سه سوره قرآن به طور كامل مورد تفسير قرار گرفته است.
اين نشانه اهمیت سوره هاى مزبور در ارتباط با ولايت است، و از سوى ديگر گوياى حضور گسترده قرآن در غدير است.
يكى از آنها سوره عصر است. پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدیر فرمود:
وَ فى عَلِىٍّ نَزَلَتْ وَ الْعَصْرِ، وَ تَفْسيرُها: وَ رَبِّ عَصْرِ الْقِيامَةِ، إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِى خُسْرٍ: اعْداءُ آلِ مُحَمَّدٍ، إِلاّ الَّذِينَ آمَنُوا: بِوِلايَتِهِمْ، وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِمُواساةِ اخْوانِهِمْ، وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ: فى غَيْبَةِ قائِمِهِمْ:
سوره والعصر درباره على نازل شده است و تفسير آن چنين است: قسم به پروردگارِ روز قیامت، انسان در زيان است: يعنى دشمنان آل محمد، مگر آنان كه ایمان آوردند:
يعنى با پذيرفتن ولایت، و عمل صالح انجام دادند: يعنى با هميارى و مواسات با برادران دينى شان و به صبر سفارش نمودند در غيبت غائبشان.[۱۴]
صبر اميرالمؤمنين عليه السلام
رويارويى سقیفه با غدير فقط در شهادت فاطمه عليها السلام و بيعتِ اجبارى نبود. هر روز قدمى پيشتر مى گذاشتند و ضربه اى ديگر بر غدير مى زدند كه فدک نمونه اى از آنها بود.
با سقيفه روزگار على عليه السلام سياه بود و خار در چشم زندگى مى كرد، و هر از چند گاه در خطابه اى و يا گفتگويى پرده از اسرار دلش بر مى داشت.
چنانكه روزى فرمود: من با اينان راهى جز صبر انتخاب نكرده ام، همانطور كه پيامبر صلى الله عليه و آله به من دستور داده است.
اكنون كه روز غدير براى اينان قانع كننده نيست به حال خود واگذارشان!! بگذار آنچه قدرت دارند ما را ضعيف نمايند، كه خداوند مولاى ماست و او بهترين حكم كننده است.[۱۵]
على عليه السلام و صبر، در قرآن و خطبه غدير و حديث[۱۶]
يكى از آياتى كه پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد امتحان امت در خطبه غدیر به آن استشهاد فرمود آيه ۱۴۴ سوره آل عمران است:
«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّه الشَّاكِرِينَ»[۱۷]:
«و محمد نيست جز رسولى كه قبل از او پيامبران بوده اند. آيا اگر بميرد يا كشته شود به عقب باز مى گرديد، و هركس به عقب باز گردد به خدا هيچ ضررى نمى رساند و به زودى خدا شاكرين را جزا مى دهد».
پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدیر فرمود:
مَعاشِرَ النّاسِ، انْذِرُكُمْ انّى رَسُولُ اللَّه قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِىَ الرُّسُلُ، افَإِنْ مِتُّ اوْ قُتِلْتُ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّه الشَّاكِرِينَ الصّابِرينَ. الا وَ انَّ عَلِيّاً هُوَ الْمَوْصُوفُ بِالصَّبْرِ وَ الشُّكْرِ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ:
اى مردم، من شما را مى ترسانم و انذار مى نمايم كه من رسول خدا هستم و قبل از من پيامبران بوده اند، آيا اگر من بميرم يا كشته شوم شما عقبگرد مى نماييد؟
هر كس به عقب باز گردد به خدا ضررى نمى رساند؛ و خداوند به زودى شاکرین و صابرين را پاداش مى دهد.
بدانيد كه على است توصيف شده به صبر و شكر و بعد از او فرزندانم از نسل او چنين اند.[۱۸]
آنچه در اينجا مورد اشاره است فراز پنجم: «سَيَجْزِى اللَّه الشَّاكِرِينَ» است. منظور از «شاكرين» در پايان اين آيه و پس از جمله «فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً»، كسانى هستند كه به جاى ارتداد و بازگشت از راه بيست و سه ساله پيامبر صلى الله عليه و آله - كه در واقع كفران اين نعمت عظمى است - راه قدردانى از اين سفره آماده اسلام را پيش گرفتند و در حفظ آن نهايت تلاش خود را مبذول داشتند.
اين بخش آيه در خطابه پیامبر صلى الله عليه و آله به صراحت تفسير شده و منظور از آن بيان گرديده است.
نكته اى كه در خطبه جلب توجه مى كند كلمه «صابرين» پس از آخرين كلمه آيه است، و مى تواند تفسير گونه اى بر «شاكرين» باشد، يعنى قدردانى از چنين نعمتى در فتنه هولناک سقيفه و ادامه آن در روزگاران بعد صبرى عظيم مى طلبد و دست و پنجه نرم كردن با مشكلات بسيارى را به دنبال دارد.
آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: بدانيد على است كه به صبر و شكر متّصف است، و بعد از او فرزندانم از صلب او موصوف به اين دو صفت اند.
اين بدين معنى است كه مركز و قطب صبر و شكر در نعمت ولايت، دوازده امام بعد از پيامبرند، و هم از ايشان بايد كيفيت صبر و شكر در اين امر عظمى را آموخت، چنانكه به شيعيانشان مى آموختند.
امیرالمؤمنین عليه السلام در حيات پيامبرصلى الله عليه وآله مى فرمود: خداوند عزوجل مى فرمايد:
محمد نيست مگر رسولى كه قبل از او پيامبرانى گذشته اند، آيا اگر بميرد يا كشته شود به عقب باز مى گرديد؟ آنگاه حضرت در پاسخ اين سؤال خداوند در قرآن مى فرمود:
به خدا قسم به عقب باز نمى گرديم بعد از آنكه خدا ما را هدايت كرده است. به خدا قسم اگر او از دنيا برود يا كشته شود، طبق آنچه او مى جنگيد خواهم جنگيد تا بميرم.
به خدا قسم من برادر و پسر عمو و وارث او هستم، پس چه كسى سزاوارتر از من به اوست؟![۱۹]
همچنين آن حضرت صبر عظيم خود بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله را با اين بيان فرمود: انَّ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ امْتَحَنَنى بَعْدَ وَفاةِ نَبِيِّهِ فى سَبْعَةِ مَواطِنَ، فَوَجَدَنى فيهِنَّ - مِنْ غَيْرِ تَزْكِيَةٍ لِنَفْسى - بِمَنِّهِ وَ نِعْمَتِهِ صَبُوراً: خداوند عز و جل بعد از شهادت پيامبرش در هفت مورد مرا امتحان فرمود، و در همه اين موارد با منت و نعمتش بر من مرا صبور يافت؛ و من با اين گفتار در صدد تقديس خود نيستم.
سپس مسئله غصب خلافت را مطرح كرد و فرمود: فَكانَ هذا اقْرَحُ ما وَرَدَ عَلى قَلْبى: و اين مجروح كننده ترين چيزى بود كه بر قلبم وارد شد.[۲۰]
داستان اين صبر را از دل پر غصه اميرالمؤمنين عليه السلام شنيدن، عظمت آن را روشن مى كند:
اللّهمَّ انّى اسْتَعْديكَ عَلى قُرَيْشٍ فَانَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمى وَ اصْغَوْا انائى وَ صَغَّرُوا عَظيمَ مَنْزِلَتى وَ اجْمَعُوا عَلى مُنازَعَتى حَقّاً كُنْتُ اوْلى بِهِ مِنْهُمْ فَسَلَبُونيهِ، ثُمَّ قالُوا: الاّ انَّ فِى الْحَقِّ انْ تَأْخُذَهُ وَ فِى الْحَقِّ انْ تُمْنَعَهُ، فَاصْبِرْ كَمَداً اوْ مُتْ اسَفاً وَ حَنَقاً.
فَنَظَرْتُ فَاذا لَيْسَ مَعى رافِدٌ وَ لا ذابٌّ وَ لا ناصِرٌ وَ لا مُساعِدٌ الاّ اهْلَبَيْتى، فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنَيَّةِ، فَاغْضَيْتُ عَلَى الْقَذى وَ تَجَرَّعْتُ ريقى عَلَى الشَّجى وَ صَبَرْتُ مِنْ كَظْمِ الْغَيْظِ عَلى امَرَّ مِنَ العَلْقَمِ وَ آلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ حَزِّ الشِّفارِ:
خدايا من از تو در برابر قريش كمک مى خواهم، چرا كه اينان با من قطع رحم كردند و كاسه مرا كج كردند (كنايه از بى حرمتى) و مقام عظيم مرا كوچک شمردند و همگى براى نزاع بر سر حق من - كه از آنها بدان سزاوارتر بودم - اتفاق كردند و آن را از من گرفتند.
سپس گفتند: حق را مى توانى بگيرى و مى توانى از آن دفاع كنى. يا با غصه صبر كن و يا از تأسف و بغض بمير!
من نگاهى كردم و ديدم همراهم كمكى و مدافعى و ياورى و مساعدى جز اهل بيتم نيست، و نخواستم آنان را هم به كام مرگ بفرستم. اين بود كه خار را در چشم تحمل كردم و سكوت نمودم و آب دهانم را بر استخوان در گلو مانده فرو دادم و به گونه اى خشم خود را فرو دادم كه از حنظل تلخ تر بود و قلب مرا بيش از پاره كردن چاقو به درد مى آورد.[۲۱]
اكنون ما تاريخِ صبر على عليه السلام را پيش رو داريم و بر آن دلِ پر غصه اشک مى ريزيم كه سى سال در مصيبت زهرايش سوخت و فرمود:
اوَ تُضْرَبُ الزَّهْراءُ نَهْراً ! فَلَيْتَ ابْنُ ابىطالِبٍ ماتَ قَبْلَ يَوْمِهِ فَلا يَرَى الْكَفَرَةَ الْفَجَرَةَ قَدِ ازْدَحَمُوا عَلى ظُلْمِ الطّاهِرَةِ الْبَرَّةِ؛ فَقَدْ عَزَّ عَلَى ابْنِ ابى طالِبٍ انْ يَسْوَدَّ مَتْنُ فاطِمَةَ ضَرْباً، فَلا يَثُورَ الى عَقيلَتِهِ وَ لا يَصِرَّ دُونَ حَليلَتِهِ:
آيا فاطمه چنين با جسارت زده مى شود؟ اى كاش پسر ابى طالب قبل از چنين روزى مرده بود و كافران فاجر را نمى ديد كه براى ظلم بر بانوى طاهره ازدحام كرده اند! بر پسر ابى طالب سخت است كه كمر فاطمه در اثر ضربت سياه شود و او نتواند به كمک بانويش رود و از همسرش دفاع كند!![۲۲]
و استمرار اين صبر را چنين بر زبان آورد كه: امّا حُزْنى فَسَرْمَدٌ، وَ امّا لَيْلى فَمُسَهَّدٌ، وَ هَمٌّ لا يَبْرَحُ مِنْ قَلْبى اوْ يَخْتارَ اللَّه لى دارَكَ الَّتى انْتَ فيها مُقيمٌ، كَمَدٌ مُقَيِّحٌ وَ هَمٌّ مَهيِّجٌ:
حزن من دائمى شده و شبهايم به بيدارى مى گذرد، و اين غصه اى است كه از قلبم پاک نخواهد شد تا خداوند براى من هم خانه اى كه تو را در آن مقيم ساخته اختيار نمايد.
اين غصه اى است چركين كننده دل و غمى است هيجان آورنده دردها.[۲۳]
على جان، اى مظهر صبر! از دل و جان صبر عظيمت را مى ستاييم كه خدايت ستوده است. بگذار ما هم به سهم خود سخن دل را با سرافكندگى بر زبان آوريم:
كُنْتَ لِلْمُؤْمِنينَ اباً رَحيماً اذْ صارُوا عَلَيْكَ عِيالاً، فَحَمَلْتَ اثْقالَ ما عَنْهُ ضَعُفُوا وَ حَفِظْتَ ما اضاعُوا وَ رَعَيْتَ ما اهْمَلُوا وَ عَلَوْتَ اذْ هَلَعُوا وَ صَبَرْتَ اذْ جَزَعُوا وَ ادْرَكْتَ اذْ تَخَلَّفُوا وَ نالُوا بِكَ ما لَمْ يَحْتَسِبُوا:
تو براى مؤمنين پدر مهربان بودى كه آنان خانواده تو به حساب آمدند. لذا سنگينى آنچه از تحمّل آن عاجز بودند بر دوش گرفتى، و آنچه از حفظش كوتاهى داشتند حفظ نمودى و آنچه نسبت به آن بى توجه بودند مواظبت كردى، و آنگاه كه وحشت كردند تو با اراده بلند نترسيدى، و آنگاه كه صبرشان لبريز شد تو همچنان صابر بودى، و آنگاه كه عقب ماندند تو پيش افتادى، و مؤمنين به بركت تو به آنچه فكرش را نمى كردند دست يافتند.[۲۴]
پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدیر «شاكرين» را با «صابرين» قرين فرمود، و على و امامان عليهم السلام را مصداق اين شكر و صبر معرفى كرد.
امام صادق علیه السلام صبر شیعیان را به عنوان دنباله آن صبر عظيم معرفى مى كند و مى فرمايد: نَحْنُ صُبَّرٌ وَ شيعَتُنا اصْبَرُ مِنّا، وَ ذلِكَ انّا نَصْبِرُ عَلى ما نَعْلَمُ وَ هُمْ صَبَرُوا عَلى ما لا يَعْلَمُونَ: ما بسيار صبر كننده ايم و شيعيانمان از ما صبر كننده ترند! اين بدان جهت است كه ما صبر مى كنيم بر آنچه مى دانيم و آنان صبر مى كنند بر آنچه نمى دانند».[۲۵]
چه بسا منظور حضرت اين باشد كه ما پشت پرده قضايا را مى دانيم و عظمت ثواب و جزاى الهى بر اين صبر برايمان روشن است، ولى شيعيان به خاطر محبت و ولايت ما و به عنوان اطاعت از دستور ما صبر مى كنند، با آنكه دقيقاً ثواب عظيم اين صبر را نمى دانند و از پشت پرده بسيارى از توطئه هاى دشمنانمان خبر ندارند.
منبع
دانشنامه غدیر،جلد ۱۳،صفحه ۴۷۴.
پانویس
- ↑ ژرفاى غدير: ص ۱۹۷،۱۸۲.
- ↑ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۱۱ ح ۴۶۵.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۹۵،۲۷۴،۱۲۶،۱۲۵.
- ↑ غدير در قرآن: ج ۲ ص ۱۶۳ - ۱۶۸.
- ↑ رعد / ۲۴،۲۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷.
- ↑ نوائب الدهور: ج ۳ ص ۱۵۸.
- ↑ مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۴۸.
- ↑ نوائب الدهور: ج ۳ ص ۱۵۸.
- ↑ غدير در قرآن: ج ۲ ص ۴۲۳ - ۴۲۸.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۶.
- ↑ در اين باره مراجعه شود به: غدير در قرآن: ج ۲ ص ۱۴۰ - ۲۵۳، كه مفصل بحث شد.
- ↑ غدير در قرآن: ج ۲ ص ۴۰،۳۹.
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۴۷ بخش ۵ پاورقى ۹ از كتاب اقبال.
- ↑ الارشاد: ص ۳۸۴. بحار الانوار : ج ۲۹ ص ۴۶ - ۶۲.
- ↑ غدير در قرآن: ج ۲ ص ۲۶۲، ۲۷۵ - ۲۷۹.
- ↑ آل عمران / ۱۴۴.
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۴۹،۱۴۸ بخش ۶ .
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۲ ص ۳۱۴،۲۹۴. الاحتجاج: ج ۱ ص ۲۹۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۴۵.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۳ ص ۵۶۹ .
- ↑ نوائب الدهور: ج ۳ ص ۱۵۸.
- ↑ بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۹۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۴۲ ص ۳۰۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۲۱۶ و ج ۷۱ ص ۸۴،۸۰ .