حدیث منزلت در خطبه غدیر
حدیث منزلت در خطبه غدیر حدیثی است که پیامبر صلی الله علیه و آله ضمن آن جایگاه امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت به خودش را مانند جایگاه هارون علیه السلام برای موسی علیه السلام برشمرده است، الا اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام پیامبر نیست. حدیث منزلت در بسیاری از منابع اهل سنت آمده است.
بستر استفاده از حدیث منزلت در خطبه غدیر از سوی برخی شارحان خطبه چنین ترسیم شده است: پیامبر صلی الله علیه و آله در قسمتی از خطبه غدیر، مقام اخوت، وصایت، خلافت و امامت را برای امیرالمؤمنین علیه السلام بیان نمود. آنگاه برای اینکه مطلب کاملاً واضح باشد حدیث منزلت را در ادامه متذکر شده است.
یرخی شارحان خطبه غدیر، در این قسمت، پیش از آن که به بررسی دلالتهای حدیث منزلت بپردازند، به مقامات حضرت هارون علیه السلام پرداختهاند؛ برای آنکه نشان دهند که آن حضرت چه مقامی داشته و منزلت او نسبت به موسی علیه السلام چگونه بوده است. تا از این رهگذر معلوم شود که امیرالمؤمنین علیه السلام چه منزلتی در رابطه با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله داشته است؛ این مقامات عبارت اند از نبوت، وزارت، خلافت، اخوت، مشارکت در رسالت و تکیهگاه محکم بودن برای موسی علیه السلام.
در ذیل نقل حدیث منزلت در خطبه غدیر برخی شارحان خطبه به موضوع اثبات مقامات قرآنی هارون علیه السلام برای امیرالمؤمینن علیه السلام پرداختهاند؛ از نظر آنان، از جمله مواردی که این مطالب را اثبات میکند چنین هستند: بیانی از امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبهٔ قاصعه مبنی بر تربیت الهی او توسط پیامبر، احادیثی درباره وزارت امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله، شرکت امیر المؤمنین علیه السلام در امور و نفوذ حکم او، پشتیبانی از رسول خدا صلی الله علیه و آله در امور، اصلاحگری، علم و آگاهی حضرت و عصمت او.
بستر استفاده از حدیث منزلت در خطبه غدیر
بستر استفاده از حدیث منزلت در خطبه غدیر از سوی برخی شارحان خطبه چنین ترسیم شده است: پیامبر صلی الله علیه و آله در قسمتی از خطبه غدیر، مقام اخوت، وصایت، خلافت و امامت را برای امیرالمؤمنین علیه السلام بیان نمود. آنگاه برای اینکه مطلب کاملاً واضح باشد و همه این مفاهیم دقیق در اذهان نقش ببندد حدیث منزلت را در ادامه متذکر شده است.
حدیث منزلت روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله است که در آن امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت به پیامبر صلی الله و علیه و آله، همانند هارون علیه السلام نسبت به موسی علیه السلام دانسته شده است: «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّا أنّه لا نَبیّ بَعدی؛ تو نسبت به من بهمانند هارون نسبت به موسی هستی؛ مگر اینکه بعد از من پیامبری نیست».
این قسمت از خطبه که با نقل حدیث منزلت همراه شده جایگاه و منزلت امیرالمؤمنین علیه السلام را نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نشان میدهد که ایشان در همه خصوصیات و فضائل به غیر از نبوت با شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله مشترک است.[۱]
منابع حدیث منزلت
از نظر برخی محققان، حدیث منزلت علاوه بر نقل در روز غدیر و در خطبه غدیر، در جایگاههای مختلف دیگری نیز از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل شده است؛ از جمله:
- در یوم الدار (روز دعوت خویشاوندان به اسلام)؛[۲]
- در جریان غزوه تبوک؛[۳]
- روز پیمان اول برادری (قبل از هجرت به مدینه)؛[۴]
- روز پیمان دوم برادری (پنج ماه بعد از هجرت به مدینه)؛[۵]
- در منزل امّسلمه؛[۶]
- بههنگام تعیین سرپرست برای دختر حمزة بن عبدالمطلب؛[۷]
- در ماجرای سد ابواب؛[۸]
- در جریان نامگذاری حسن و حسین علیهما السلام؛[۹]
- در حجةالوداع؛[۱۰]
- در منا؛[۱۱]
- در غدیر خم؛[۱۲]
- در روز مباهله؛[۱۳]
- در هنگام فتح خیبر؛[۱۴]
- در روز جنگ بدر؛[۱۵]
- در روزی که صحابه در مسجد خوابیدند؛[۱۶]
- در روزی که ابوبکر، عمر و ابوعبیده در محضر پیغمبر صلی الله علیه و آله بودند و حضرت به امیرالمؤمنین علیه السلام تکیه داشت.[۱۷]
برخی معتقدند که این موارد و تکرارها دلیل بر اهمیت موضوع است و از مهمترین دلائل وصایت و خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام میباشد. علمای شیعه نیز در کتابهای خود در اثبات مسئله امامت به این مهم پرداختهاند؛ از جملهٔ آنها میرحامدحسین هندی که یک جلد از کتاب عبقات الانوار خویش را به این حدیث اختصاص داده است.
همچنین، سید علی میلانی در کتاب مستقلی به نام نگاهی به حدیث منزلت و سیّد جعفر مرتضی عاملی که در جلد دهم الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلی الله علیه و آله مجلد به حدیث منزلت پرداختهاند.[۱۸]
شباهتهای مقامات امیرالمؤمنین علیه السلام و هارون علیه السلام
یرخی شارحان خطبه غدیر، در این قسمت، پیش از آن که به بررسی دلالتهای حدیث منزلت بپردازند، به مقامات حضرت هارون علیه السلام پرداختهاند؛ برای آنکه نشان دهند که آن حضرت چه مقامی داشته و منزلت او نسبت به موسی علیه السلام چگونه بوده است. تا از این رهگذر معلوم شود که امیرالمؤمنین علیه السلام چه منزلتی در رابطه با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله داشته است.
مقامات حضرت هارون علیه السلام در قرآن
با بررسی آیات قرآن بهخوبی استفاده میشود که هارون علیه السلام دارای این مقامها بوده است:
نبوّت
نخستین مقام حضرت هارون علیه السلام مقام پیامبری بوده است؛ خداوند متعال میفرماید:
وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِیًّا؛ و ما از رحمت خویش به او (موسی علیه السلام)، برادرش هارون را -که پیامبر بود- عطا کردیم
(مریم:۵۳).
وزارت
دومین مقام حضرت هارون مقام وزارت بود. وزیر کسی است که بار سنگین مسئولیّت امیر را بر دوش بکشید و متصدّی انجام آن شود. این مقام را خداوند متعال از زبان موسی علیه السلام اینگونه بیان میفرماید:
وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی
۲۹
هارُونَ أَخِی
۳۰
؛ و برای من از خاندانم وزیری قرار بده، برادرم هارون را
.
همچنین خداوند متعال در سوره فرقان پیرامون این مقام میفرماید:
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِیراً؛ و هرآینه ما به موسی علیه السلام کتاب دادیم و برادرش هارون علیه السلام را وزیرش قرار دادیم
(فرقان:۳۵).
در سوره قصص نیز سخن از وزارت هارون علیه السلام بهمیان آمده است؛ آنجا که از زبان موسی علیه السلام نقل میکند:
وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً یُصَدِّقُنِی؛ و برادرم هارون، زبانش از من گویاتر است. پس او را همراه من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیق کند
(قصص:۳۴).
خلافت و جانشینی
یکی دیگر از مقامات حضرت هارون علیه السلام، مقام خلافت و جانشینی او از موسی علیه السلام است. خداوند این مقام را چنین بیان میفرماید:
وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ؛ و موسی علیه السلام به برادرش هارون علیه السلام گفت: در میان قومم جانشین من باش و (امور آنها را) اصلاح کن و از راه مفسدان پیروی نکن.
(اعراف:۱۴۲).
اخوت، مشارکت در رسالت و تکیهگاه محکم
چهارمین، پنجمین و ششمین مقام حضرت هارون علیه السلام از منظر قرآن، مقام خویشاوندی او با حضرت موسی علیه السلام است و اینکه هارون علیه السلام در رسالت حضرت موسی علیه السلام شریک بوده و تکیهگاه او بوده است.
\حضرت موسی علیه السلام از خداوند چنین درخواست کرد:
وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی
۲۹
هارُونَ أَخِی
۳۰
اُشْدُدْ بِهِ أَزْرِی
۳۱
وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی
۳۲
؛ و برای من وزیری از خاندانم قرار بده: برادرم هارون علیه السلام را. و او را تکیهگاه محکمی برای من قرار داده و در کار من شریک گردان
(طه:۲۹–۳۲).[۱۹]
اثبات مقامات قرآنی هارون علیه السلام برای امیرالمؤمینن علیه السلام
در ذیل نقل حدیث منزلت در خطبه غدیر برخی شارحان خطبه به موضوع اثبات مقامات قرآنی هارون علیه السلام برای امیرالمؤمینن علیه السلام پرداختهاند؛ از نظر آنان، از جمله مواردی که این مطالب را اثبات میکند چنین هستند:
بیان امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبهٔ قاصعه
در حدیث منزلت، پیامبر صلی الله علیه و آله مقامات و منازل هارون علیه السلام را به جز منصب نبوت برای امیرالمؤمنین علیه السلام اثبات کردهاند؛ زیرا پس از پیامبر، نبوت به کسی داده نمیشود و سایر مناصب معنوی برای امیرالمؤمنین علیه السلام ثابت است.
امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه قاصعه نهج البلاغه جایگاه ویژه خویش نسبت به پیامبر را شرح داده و بیان میکند که از کودکی در کنار پیامبر بوده، تحت تربیت ویژه الهی قرار گرفته و از اخلاق و سیرت پیامبر بهرهمند شده است. وی همچنین به مشاهده نازل شدن وحی و واکنش شیطان در آن لحظه اشاره کرده و جایگاه استثنایی خود را در زمینه وحی، رسالت و تربیت دینی تأکید میکند، که این موضوع بر اهمیت معنوی و تربیتی ایشان دلالت دارد.
این وضعیت چنان بود که پیامبر صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: بهراستی آنچه را من میشنوم تو میشنوی و آنچه را میبینم تو میبینی، جز اینکه تو پیامبر نیستی؛ بلکه وزیر من بوده و به راه خیر میروی.[۲۰]
مطالعه این جملات نشان میدهد که آیات قرآن، احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و خطبه قاصعه امیرالمؤمنان علیه السلام همراستا و هماهنگاند؛ اگرچه علی علیهالسلام پیامبر نیست، نور وحی و بوی نبوت را دیده و استشمام کرده است؛ جایگاهی که با هیچیک از صحابه قابل مقایسه نیست.
برتری معنوی و مقام امیرالمؤمنین علیهالسلام فراتر از فضائل اصحاب است و فهم عمیق این جایگاه نیازمند درک والایی است؛ او وزیر پیامبری است که والاترین و نزدیکترین به خداوند است، و این وزارت با وزارت هارون علیهالسلام تفاوت بنیادین دارد. در نهایت، بحث اصلی بر سر برتری امیرالمؤمنین علیهالسلام بر هارون علیهالسلام نیست، بلکه تأکید بر این است که میان علی علیهالسلام و ابوبکر، کدام یک سزاوارتر به خلافت پیامبر صلی الله علیه و آله هستند، که این پرسش محور اصلی مناظره و تحلیل است.[۲۱]
پیشگوئی پیامبر صلی الله علیه و آله از مظلومیّت امیرالمؤمنین علیه السلام و شکایت آن حضرت
در روایتی چنین آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله به فاطمه سلام الله علیها و همسر او و دو پسرش نگاهی کرد و فرمودند: ای سلمان! خدا را شاهد میگیرم که من با کسانی که با اینان بجنگند روی جنگ دارم و با کسانی که با اینان روی صلح داشته باشند روی صلح دارم. بدانید که اینان در بهشت همراه من هستند.
سپس پیامبر صلی الله علیه و آله رو به علی علیه السلام کرد و فرمود: یا علی! تو بهزودی بعد از من، از قریش و متحّدشدنشان بر علیه تو و ظلمشان بر تو سختی خواهی کشید. اگر بر علیه آنان یارانی یافتی، با آنان جهاد کن و با مخالفان خود بهوسیله موافقینت جنگ کن و اگر یاری نیافتی، صبر کن و دست خود را نگهدار و با دست خویش خود را در هلاکت مینداز.
تو نسبت به من به منزلهٔ هارون علیه السلام نسبت به موسی علیه السلام هستی و تو از هارون علیه السلام اسوه و روش خوبی خواهی داشت که به برادرش موسی علیه السلام گفت:
إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی؛ این قوم مرا ضعیف شمردند و نزدیک بود مرا بکشند
(اعراف:۱۵۰).[۲۲]
علی علیه السلام پیش از آنکه بیعت کند و در حالی که ریسمان بر گردنش بود، این آیه پیشین (آیه ۱۵۰ اعراف) را خواند.[۲۳] سپس امیرالمؤمنین علیه السلام محنتهای عظیمی را بعد از پیغمبر دید و آنگاه به آن حضرت شکایت کرده و میگوید: یا رسول اللَّه! داستان من مانند داستان هارون علیه السلام است و من به شما همان را میگویم که هارون علیه السلام به موسی علیه السلام گفت: «فرزند مادرم مردم مرا تنها گذاشتند و نزدیک بود مرا بکشند؛ پس تو کاری نکن که دشمن به من سرزنش کند و مرا با مردم ظالم قرار مده».
من هم صبر کردم و تسلیم حوادث شدم و راضی به رضای خدا گشتم و با مخالفتی که با من نمودند و نقض عهد خود که با آنها درباره من معاهده نمودی، حجت بر آنها تمام گشت. یا رسول اللَّه! من متحمل رنجها و گرفتاریهایی شدم که هیچ جانشین پیغمبری در هیچ امتی متحمل نگشت؛ تا جایی که با ضربت عبدالرحمن بن ملجم مرا به قتل رساندند و خداوند شاهد به چگونگی نقض بیعت من است.
طلحه، زبیر، عایشه را به بهانه ادای مراسم حج و عمره به مکه بردند، ولی او را گردش داده به بصره آوردند. من هم ناچار برای جلوگیری از بلوای آنها بسیج کردم و خدا و شما را به یاد آنها آوردم، ولی آنها برنگشتند تا اینکه خداوند مرا بر آنها پیروز گردانید و خون بیست هزار نفر از مسلمانان ریخته و هفتاد دست که میخواست مهار شتر عایشه را نگه دارد بریده شد.
یا رسول اللَّه! آنچه در جنگهای شما و جنگهای بعد از شما دیدم، از جنگ جمل بر من دشوارتر نبود؛ زیرا آن جنگ از سختترین، هولانگیزترین و بزرگترین جنگهایی بود که من دیدم. همانطور که مرا بار آوردی با توسل به آیات:
فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ؛ پس پایداری کن، همچنانکه پیامبران اُولوالعزم پایداری کرده بودند
(احقاف:۳۵) و
وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ؛ صبر کن، که صبر تو جز به توفیق خدا نیست
(نحل:۱۲۷) من نیز صبر کردم.
یا رسول اللَّه! به خدا قسم تأویل این آیه:
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ؛ محمد هم پیغمبری است که پیش از او هم پیغمبران بودند، آیا اگر او مرد یا کشته شد، شما به طریقه (جاهلیت سابق) خود بازمیگردید؟ (این را بدانید که) هر کس (بعد از پذیرفتن اسلام) به طریقه سابق خود برگردد، هیچگونه ضرری نمیتواند به خدا برساند و خدا شاکران را پاداش خواهد داد
(آل عمران:۱۴۴).[۲۴]
آغاز بعثت و وزارت امیرالمؤمنین علیه السلام
یکی دیگر از احادیثی که بر وزارت امیرالمؤمنین علیه السلام برای پیامبر صلی الله علیه و آله دلالت میکند حدیث یوم الدار است؛ حدیثی مربوط به روزی که پیامبر صلی الله علیه و آله در آغاز بعثت نزدیکان خود را جمع کرد و فرمود: کدام یک از شما میپذیرد که وزیر و یاور من در این کار باشد؟ امیرمؤمنان علیه السلام عرضه داشت: من ای رسول خدا! وزیر و یاور شما در این مسئولیت خواهم بود. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بهراستی این، برادر، وصی و جانشین من در بین شماست. پس به سخن او گوش فرا دهید و از او فرمان ببرید.[۲۵]
علی بن ابراهیم حلبی (درگذشت: ۱۰۴۴ق)، عالم اهل سنت، در سیره خود این قضیّه را چنین نقل میکند: در این هنگام علی علیه السلام اعلام آمادگی کرد و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: بنشین که تو برادر، وزیر، وصی، وارث و جانشین من بعد از من خواهی بود.[۲۶]
وزارت علی علیه السلام و دعای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله همانند حضرت موسی علیه السلام
در منابع روایی اهل سنت از اسماء بنت عمیس چنین نقل شده است: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که به درگاه الهی چنین عرضه میداشت: «خداوندا! من همانی را به تو میگویم که برادرم موسی علیه السلام گفت: خدایا! برای من از خاندانم وزیری قرار ده، برادرم علی علیه السلام را، بهوسیله او پشت مرا محکم دار، او را در کار من شریک کن تا تو را بسیار تسبیح کنیم و زیاد به یاد تو باشیم که تو به ما بینا هستی».[۲۷]
امیرالمؤمنین علیه السلام جایگاه ویژهای نسبت به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دارد که در آن خطابه شیوا میفرماید: شما از جایگاه من نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله آگاه هستید که خویشاوندی نزدیک با آن حضرت دارم. این خویشاوندی نزدیک همان است که در جریان موسی علیه السلام و هارون علیه السلام، حضرت موسی علیه السلام از خدا طلب کرد و عرضه داشت: برای من از خاندان خودم وزیری قرار ده، هارون برادرم را. به همین جهت است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جریان اعلام برادری بین خود و امیرالمؤمنین علیه السلام حدیث منزلت را ذکر فرموده است.[۲۸]
شرکت در امور
مقامی که در آیهای دیگر آمده این است که موسی علیه السلام از خدا میخواهد که هارون را شریک او در کارهایش گرداند، آنجا که میفرماید:
وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی؛ او را در کار من شریک ساز
(طه:۳۲)؛ یعنی هارون علیه السلام در تمام مسئولیتهایی که بهعهده جناب موسی علیه السلام نهاده شده بود، شریک بوده و در تمام مناصب و مقاماتی که به او داده شده شریک خواهد بود.
به مقتضای این حدیث، این مقام برای امیرمؤمنان علی علیه السلام ثابت خواهد شد و آن حضرت در همه امور یاور و شریک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خواهد بود، مگر در منصب نبوّت.
یکی از مسئولیتهای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تعلیم و تفسیر قرآن بودّ است:
وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ؛ و ما بر تو قرآن را نازل کردیم تا آنچه را که بهسوی مردم نازل شده است برای آنان روشن سازی، شاید که بیندیشند
(نحل:۴۴).
همچنین به آن حضرت حکمت عطا شده است:
وَ أَنْزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ…؛ و خدا کتاب و حکمت را بر تو نازل فرمود
(نساء:۱۱۳). همچنین از شئون آن حضرت این است که در اختلافات مرجع مردم بوده است:
لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ؛ تا آنچه را که در آن اختلاف میکردند برای آنان روشن سازد
(نحل:۶۴).
همینطور طبق این آیه آن حضرت حاکم بر مردم بوده است:
إِنّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما أَراکَ اللّهُ؛ بهراستی که ما این کتاب را بهحق بر تو نازل کردیم تا به آنچه خداوند به تو آموخته است در میان مردم قضاوت کنی
(نساء:۱۰۵). از طرفی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر مردم از خودشان سزاوارتر و حکمش بر آنان نافذ است:
النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ…؛ پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به مؤمنان از خودشان اولی و سزاوارتر است
(احزاب:۶).
امیرمؤمنان علیه السلام، در تمامی این مقامها، مناصب و موارد دیگر -که قرآن برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اثبات میکند - شریک و همیار پیامبر است و او نیز چنین مقامها و مناصبی را دارا خواهد بود. آن حضرت نفس (خود) پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است و در تمامی کمالات و مقامات آن جناب، به غیر از نبوّت، شریک است.
این همان مطلبی است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در آیه مباهله، امیرالمؤمنین علیه السلام را بهعنوان نفس و جان خود معرفی نمود:
فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ؛ بگو: بیایید ما پسرانمان و شما پسرانتان، و ما زنانمان و شما زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیکتان را دعوت کنیم
(آل عمران:۶۱).
بنابراین امیرمؤمنان علیه السلام بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر و حکمش نافذتر است. همو مبیّن و مفسّر قرآن، بیانگر احکام و حاکم علیالاطلاق و مرجع اختلافات خواهد بود. گویی با بودن امیرمؤمنان علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله خود پیامبر زنده است؛ زیرا او جان رسول خدا صلی الله علیه و آله و شریک امر آن حضرت بوده است.[۲۹]
پشتیبانی رسول خدا صلی الله علیه و آله
از جمله موارد درخواستی موسی علیه السلام از خدا درباره هارون علیه السلام درخواست پشتیبانی وی از موسی علیه السلام بود؛ آنجا که به درگاه خدا عرضه داشت:
اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی؛ بهوسیله او پشت مرا محکم کن
(طه:۳۱). خداوند نیز دعای موسی علیه السلام را مستجاب کرد و فرمود:
سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ؛ بهزودی نیرویت را بهوسیله برادرت افزون کنم
(قصص:۳۵).
مقام پشتیبانی پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله بهطور خاص و انحصاری متعلق به امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ همانطور که روایات متعدد این نکته را تصریح کردهاند. مسئولیت سنگین ختم رسالت تنها بر دوش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است و کسی جز ایشان توان تحمل آن را ندارد.
پیامبر صلی الله علیه و آله در دعاهای خود خواستار شد که امیرالمؤمنین علیه السلام در این مسئولیت مهم و خطیر، پشتیبان و بازوی توانای او باشد. این پشتیبانی تفاوتی بنیادین با مقام پشتیبانی حضرت موسی علیهالسلام دارد و همانند تفاوت مقام خاتمالرسل با مقام حضرت موسی علیه السلام است.[۳۰]
اصلاح و ساماندهی امور
یکی از مقامهایی که از آیه استفاده میشود، اصلاح و ساماندهی امور است. خداوند متعال از زبان موسی علیه السلام میفرماید:
وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ؛ و موسی علیه السلام به برادرش هارون علیه السلام گفت: در قوم من جانشین من باش و امور آنان را اصلاح کن.
(اعراف:۴۲).
همچنان که هارون علیه السلام مصلح امّت موسی علیه السلام بود و بهجای او امور امّتش را اصلاح و ساماندهی میکرد، در امّت اسلامی نیز این مقام به امیرالمؤمنین علیه السلام واگذار شده است. اوست که باید امور امّت پیامبر صلی الله علیه و آله را اصلاح و ساماندهی کند و جلوی فتنهها را بگیرد و مردم را از کژیها و انحرافات حفظ نماید.
روشن است که کسی که بهطور مطلق و در همه امور مصلح باشد، بهطور حتم باید خود در هر حالی صالح باشد؛ همچنین کسی که در همه شئون مصلح است، باید از صلاح و فساد هر چیز آگاه باشد تا مبادا به اسم اصلاح فساد را ترویج نماید. از این رو، این مقام و منزلت امیرمؤمنان علیه السلام عصمت و علم لدنّی آن حضرت را در پی دارد.[۳۱]
علم و آگاهی
یکی دیگر از منزلتهای هارون علیه السلام آن بود که پس از موسی علیه السلام داناترین و آگاهترین بنیاسرائیل بود. با در نظر گرفتن اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام بهمنزله هارون علیه السلام است، باید این منزلت برای آن حضرت نیز ثابت باشد.
امیرمؤمنان علیه السلام در خطبه قاصعه به این فضیلت اینگونه اشاره میفرماید: «کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ یَأْمُرُنِی بِالاقْتِدَاءِ بِه؛ من همیشه همراه پیامبر صلی الله علیه و آله بودم. هر روز نشانه تازهای از اخلاقش برایم آشکار میساخت و به من فرمان میداد که به او اقتدا کنم» .[۳۲]
امیرمؤمنان علیه السلام در خطبه دیگری چون سخن از علم غیب آمده چنین میفرماید: «فَهَذَا عِلْمُ الْغَیْبِ الَّذِی لَا یَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا سِوَی ذَلِکَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِیَّهُ صلی الله علیه وآله فَعَلَّمَنِیهِ وَ دَعَا لِی بِأَنْ یَعِیَهُ صَدْرِی وَ تَضْطَمَّ عَلَیْهِ جَوَانِحِی؛ این همان علم غیبی است که کسی جز خدا آن را نمیداند، و غیر از آن (یعنی غیر از آنچه که خدا به خود اختصاص داده) علمی است که خداوند به پیامبرش آموخته. پس آن حضرت نیز به من تعلیم داد و برایم دعا کرد که سینهام گنجایش آن را داشته باشد و اعضا و جوارح من از آن پر گردد».[۳۳]
از طرفی اعلمیّت آن حضرت از همین خطبه قاصعه روشن میشود؛ آنجا که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده است که به او فرمود: «إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی؛ بهراستی آنچه را من میشنوم تو نیز میشنوی و هرچه را من میبینم تو نیز میبینی».[۳۴]
در مورد دیگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره امیرمؤمنان علیه السلام میفرماید: «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا، فَمَنْ أَرَادَ الْمَدِینَةَ فَلْیَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا؛ من شهر علم هستم و علی دروازه آن شهر است؛ پس هر که میخواهد وارد این شهر شود، باید از دروازه آن وارد شود».[۳۵]
اما این مطلب که هارون علیه السلام پس از موسی علیه السلام از همه داناتر بوده ثابت شده است؛ بهعنوان نمونه در آیهای خداوند متعال از زبان قارون اینگونه نقل میفرماید:
قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی؛ گفت: من این ثروت را بهوسیله علمی که نزد من است فراهم آوردهام
(قصص:۷۸) مفسّران در ذیل این آیه تصریح کردهاند که هارون از همه بنیاسرائیل -جز از حضرت موسی علیه السلام- داناتر بوده است.[۳۶]
ثبوت عصمت برای امیرالمؤمنین علیه السلام
از مواردی که میتوان از حدیث منزلت بهدستآورد عصمت است. در این حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امیرمؤمنان علیه السلام را همانند هارون علیه السلام و در منزلت او قرار داده است. هارون علیه السلام نبی معصوم بوده است. از طرفی هیچکدام از صحابه ادّعای عصمت نکردهاند؛ همانطور که هیچکسی مقام عصمت را برای احدی از صحابه -جز امیرمؤمنان علی علیه السلام- ادعا نکرده است. کسی در همه امور مصلح نمیشود، مگر اینکه خود در همه امور صالح باشد.
از منظر عقل و منطق، پذیرفتنی نیست که پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، با وجود شخص معصوم، غیر معصوم به امامت برسد یا واسطه میان خلق و خالق شود؛ زیرا پیروی از غیر معصوم در حضور معصوم با خرد و عدالت سازگار نیست.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در خطبه قاصعه به مقام عصمت خود اشاره کرده و میفرماید که نور وحی و بوی نبوت را مشاهده و استشمام میکند؛[۳۷] بنابراین کنار گذاشتن چنین فردی و پیروی از کسی فاقد این منزلت، از نظر عقلی غیر معقول است.
همچنین، آنچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میدید و میشنید بسیار برتر و والاتر از پیامبران پیشین بود و امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز درک و دریافت مشابهی داشته است، که این جایگاه ویژه مقام امامت او نشان میدهد.[۳۸]
مقام طهارت و پاکیزگی برای امیرالمؤمنین علیه السلام
خداوند متعال -درباره مسجد الاقصی- برای هارون علیه السلام چیزی را حلال کرد که برای غیر او حلال نبود. به حکم حدیث منزلت این فضیلت و خصوصیّت نیز باید برای امیرمؤمنان علیه السلام و اهل بیتش وجود داشته باشد و این یکی از ویژگیهای و دلایل شرافت اهل بیت علیهم السلام است.
شواهد زیادی در احادیث وجود دارد که چنین فضیلتی را برای امیرمؤمنان علیه السلام اثبات میکند؛ همچنانکه برای هارون علیه السلام ثابت بوده است. یکی از آنها حدیث «سدّ الابواب» است؛ حدیثی که در روایات مورد اتّفاق شیعه و سنّی با متنهای گوناگون آمده است؛ از جمله منابع اهل سنت میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
ابنعساکر، مورخ قرن ششم قمری، در تاریخ خود اینگونه نقل میکند: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله خطبهای خواند و چنین فرمود: خداوند به موسی و هارون علیهما السلام فرمان داد که برای قومشان خانههایی برگزینند و به آنها دستور داد که هیچکس در حالت جنابت در مسجد موسی و هارون علیهما السلام شب را سپری نکند و نباید مردم در آن جا با زنان آمیزش کنند، مگر هارون علیه السلام و فرزندان او. از این رو برای احدی جایز نیست که در مسجدِ من با زنان نزدیکی کند و با حالت جنابت در آن بیتوته نماید، مگر علی علیه السلام و فرزندانش.[۳۹] این حدیث را جلال الدین سیوطی نیز در الدر المنثور از تاریخ دمشق ابنعساکر نقل کرده است.[۴۰]
در مجمع الزوائد، از آثار قرن هشتم قمری، آمده است: علی علیه السلام میفرماید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دست مرا گرفت و فرمود: موسی علیه السلام از پروردگارش خواست که مسجدش را برای هارون علیه السلام پاک و مطهّر گرداند و من از پروردگارم خواستهام که مسجدم را برای تو و فرزندانت پاک و مطهّر گرداند.
آنگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کسی را نزد ابوبکر فرستاد که دری را که از خانهات بهسمت مسجد قرار دادهای ببند. ابوبکر آیه استرجاع را خواند و سپس گفت: شنیدم و اطاعت کردم. آنگاه در خانهاش را مسدود کرد.
پس از آن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کسی را نزد عمر و عبّاس فرستاد و همین فرمان را به آنها داد. آنگاه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من در خانههای شما را نبستم و در خانه علی علیه السلام را باز نگذاشتم؛ بلکه خدا در خانه علی علیه السلام را باز گذاشت و در خانههای شما را بست.[۴۱]
این قضیّه بهگونهای دیگر در مجمع الزوائد، کنز العمّال و منابع دیگر نقل شده است. در مجمع الزوائد آمده است: هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تمامی اهل مسجد را بیرون کرد و درِ خانههایشان را بهسمت مسجد بست و درِ خانه علی علیه السلام را به حال خود گذاشت، مردم شروع به سخنپراکنی و اعتراض کردند. این اعتراضات به پیامبر صلی الله علیه وآله رسید. آن حضرت فرمودند: من از جانب خودم شما را از مسجد بیرون نکردم و علی علیه السلام را بهحال خود باقی نگذاشتم؛ بلکه خداوند شما را خارج کرد و در خانه علی علیه السلام را به حال خود گذاشت. فقط بندهای هستم که به من دستور داده شده است، هرچه به من فرمان دهند همان را انجام میدهم. تنها از آنچه به من وحی شود پیروی میکنم.[۴۲]
البتّه منابع دیگری نیز به نقل این قضیه پرداختهاند. در کتاب مسند از احمد بن حنبل،[۴۳] سنن ترمذی،[۴۴] خصائص نسائی،[۴۵] المستدرک حاکم نیشابوری،[۴۶] تاریخ مدینة دمشق[۴۷] و موارد دیگر[۴۸] از زید بن ارقم اینگونه نقل شده است:
زید گوید: درِ خانههای گروهی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله به مسجد باز میشد. روزی پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: همه این درها -جز درِ خانه علی علیه السلام- را ببندید. عدّهای درباره این دستور پیامبر صلی الله علیه و آله سخنانی گفته و اعتراض کردند. در این هنگام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برخاست و پس از حمد و ثنای الهی چنین فرمودند: من دستور دادم که این درها -جز درِ خانه علی علیه السلام - بسته شود. برخی از شما سخنانی گفتند و اعتراض کردند. به خدا سوگند! من دری را نبسته و باز نکردم؛ بلکه به من فرمان دادند و من اطاعت کردم؛ بنابراین، ماجرای بستن درِ خانههایی که به مسجد باز میشد به جز درِ خانه علی علیه السلام، یکی از موارد حدیث منزلت خواهد بود.
با توجه به آنچه بیان شد، دلالت حدیث منزلت بر امامت امیر مؤمنان علی علیه السلام از چند جهت روشن شد:
- از ناحیه ثبوت عصمت آن حضرت.
- از ناحیه ثبوت افضلیّت و برتری آن حضرت بر دیگران.
- از ناحیه ثبوت بعضی از خصوصیّات و ویژگیها دیگری که برای هارون ثابت بوده است.[۴۹]
پانویس
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۲، ص۱۱۸.
- ↑ تفسیر فرات الکوفی، ص۳۰۳؛ کنزالفوائد، ج۲، ص۱۷۷–۱۷۸؛ مجمع البیان، ج۷، ص۳۲۳؛ دانشنامه امیرالمؤمنین علیه السلام، ج۲، ص۴۲.
- ↑ مسند احمد، ج۳، ص۸۴؛ العمدة، ص۸۶؛ بحارالانوار، ج۳۸، ص۲۴۲؛ بحارالانوار، ج۴۰، ص۵۱؛ جمع الفوائد، ج۳، ص۵۱۱.
- ↑ تذکرةالخواص، ص۳۰؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۱۱۵؛ بحارالانوار، ج۳۸، ص۳۳۴؛ بحارالانوار، ج۸، ص۳۳۰؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۲۲۹؛ ینابیع المودة، ج۱، ص۱۷۸.
- ↑ تذکرة الخواص، ص۲۹؛ الفصول المهمه، ج۱، ص۲۱۹–۲۲۰؛ کنزالعمال، ج۱۱، ص۶۰۷.
- ↑ شرح الاخبار، ج۲، ص۵۴۴؛ للطوسی، ص۵۰؛ کفایة الطالب، ص۱۶۸؛ میزان الاعتدال، ج۲، ص۳؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۱۵۰؛ کنزالعمال، ج۱۱، ص۶۰۷؛ بحارالانوار، ج۳۲، ص۳۴۸؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۵۴؛ بحارالانوار، ج۳۸، ص۱۲۲؛ ینابیع الموده، ج۱، ص۱۷۱.
- ↑ خصائص، ص۶۵.
- ↑ مناقب الامام علی بن ابیطالب علیه السلام، ص۲۲۶–۲۲۷؛ ینابیع الموده، ج۱، ص۲۵۸–۲۵۹.
- ↑ علل الشرایع، ج۱، ص۱۳۷–۱۳۸؛ فرائد السمطین، ج۲، ص۱۰۳–۱۰۵؛ ینابیع الموده، ج۲، ص۶۵.
- ↑ دعائم الاسلام، ج۱، ص۱۶؛ الامالی للطوسی، ص۵۲۱؛ وفیات الاعیان، ج۵، ص۲۳۱؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۵۶؛ الغدیر، ج۱، ص۴۰۲.
- ↑ الدرر النظیم، ص۲۸۴؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۶۰.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۳۲؛ الاحتجاج، ج۱، ص۱۱۸؛ الیقین، ص۳۴۸؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۶۰.
- ↑ مناقب الامام علی بن ابیطالب علیه السلام، ص۲۳۱–۲۳۲؛ العمده، ص۱۶۹–۱۷۰؛ الطرائف، ج۱، ص۱۴۸–۱۴۹؛ بحارالانوار، ج۲۱، ص۳۴۳.
- ↑ الامالی للصدوق، ص۹۶؛ مناقب الامام علی ابن ابیطالب علیه السلام، ص۲۱۶؛ روضةالواعظین، ج۱، ص۱۱۲؛ کفایة الطالب، ص۲۶۴؛ اثبات الهداه، ج۳، ص۵۷؛ ینابیع الموده، ج۳، ص۲۷۸.
- ↑ المناقب للخوارزمی، ص۱۵۹.
- ↑ کفایة الطالب، ص۲۸۴؛ کشف الیقین، ص۲۸۲؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۶۰؛ ینابیع الموده، ج۱، ص۱۶۰.
- ↑ المناقب للخوارزمی، ص۵۶؛ الفصول المهمه، ج۱، ص۵۸۹؛ ینابیع الموده، ج۲، ص۱۴۶.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۲، ص۱۲۱.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۲، ص۱۳۴–۱۳۶.
- ↑ نهج البلاغه، ص۳۰۰–۳۰۱، خطبه ۲۳۴.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۲، ص۱۳۷–۱۳۹.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۹–۲۱.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۴۵.
- ↑ مهدی موعود، ص۱۱۶۹–۱۱۷۱.
- ↑ تفسیر البغوی، ج۳، ص۴۸۱.
- ↑ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۴۰۶.
- ↑ ترجمة الإمام علی بن أبیطالب علیه السلام من تاریخ مدینة دمشق، ج۱، ص۱۲۰–۱۲۱، ح۱۴۷؛ الریاض النضره، ج۳، ص۱۱۸؛ الدرّ المنثور، ج۵، ص۵۶۶.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۲، ص۱۴۲–۱۴۳.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۲، ص۱۴۴–۱۴۵.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۲، ص۱۴۶.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۲، ص۱۴۶–۱۴۷.
- ↑ نهج البلاغه، ص۳۰۰، خطبه ۲۳۴.
- ↑ نهج البلاغه، ص۱۴۹، خطبه ۱۲۸.
- ↑ نهج البلاغه، ص۳۰۱، خطبه ۲۳۴.
- ↑ المستدرک، ج۳، ص۱۳۸.
- ↑ تفسیر البغوی، ج۳، ص۵۴۵؛ تفسیر الجلالین، ص۳۹۸.
- ↑ نهج البلاغه، ص۳۰۰–۳۰۱، خطبه ۲۳۴.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۲، ص۱۴۹–۱۵۰.
- ↑ ترجمة الإمام علی بن أبیطالب علیه السلام من تاریخ مدینة دمشق، ج۱، ص۲۹۶.
- ↑ الدر المنثور، ج۴، ص۳۸۳.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۳–۱۰۴.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۴؛ کنز العمّال، ج۱۱، ص۶۰۰، ح۳۲۸۸۷.
- ↑ مسند احمد، ج۳۲، ص۴۱، ح۱۹۲۸۷.
- ↑ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۰۵.
- ↑ خصائص، ص۴۶–۴۷.
- ↑ المستدرک، ج۳، ص۱۳۵.
- ↑ ترجمة الإمام علی بن أبیطالب علیه السلام من تاریخ مدینه دمشق، ج۱، ص۲۷۰–۲۸۰، ح۳۲۴.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۳.
- ↑ نگاهی به حدیث منزلت، ص۷۵–۸۲.
منابع
- إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات؛ محمد بن حسن حر عاملی، تحقیق: علاءالدین اعلمی، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۲۵ق.
- الاحتجاج؛ احمد بن علی طبرسی، تحقیق: محمدباقر موسوی خرسان، مشهد: نشر المرتضی، ۱۴۰۳ق.
- الامالی؛ محمد بن حسن طوسی، قم: دار الثقافة، ۱۴۱۴ق.
- الامالی؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، تحقیق: محمدباقر کمرهای، تهران: انتشارات کتابچی، ۱۳۷۶ش.
- بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار؛ محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
- تذکرة الخواص؛ یوسف بن قزاوغلی (سبط بن جوزی)، قم: منشورات شریف الرضی، ۱۴۱۸ق.
- ترجمة الإمام علی بن أبیطالب علیه السلام من تاریخ مدینه دمشق؛ علی بن حسن (ابنعساکر)، تحقیق: محمدباقر محمودی، بیروت: مؤسسة المحمودی للطباعة و النشر، ۱۳۹۸ق.
- تفسیر البغوی (معالم التنزیل)؛ حسین مسعود بغوی، تحقیق: پعبدالرزاق مهدی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.
- تفسیر الجلالین؛ جلالالدین محلی و جلالالدین سیوطی، بیروت: مؤسسة النور للمطبوعات، ۱۴۱۶ق.
- تفسیر العیاشی؛ محمد بن مسعود عیاشی، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران: مکتبة العلمیة الاسلامیة، ۱۳۸۰ق.
- تفسیر فرات الکوفی؛ فرات بن ابراهیم کوفی، تحقیق: محمد الکاظم، تهران: وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامی (مؤسسة الطبع و النشر)، ۱۴۱۰ق.
- خصائص أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب رضی الله عنه، احمد بن علی نسائی، تحقیق: دانی بن منیر آل زهوی، بیروت: المکتبة العصریة، ۱۴۲۴ق.
- دانشنامه امیرالمؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ؛ محمد محمدی ریشهری و همکاران، تهران: مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث (سازمان چاپ و نشر)، ۱۳۸۹ش.
- الدر المنثور فی التفسیر المأثور؛ عبدالرحمن بن ابیبکر سیوطی، بیروت: دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
- الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم؛ یوسف بن حاتم شامی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۴۳۱ق.
- دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام عن أهل بیت رسولالله علیه و علیهم افضل السلام؛ نعمان بن محمد (قاضی نعمان مغربی)، تحقیق آصف فیضی، قاهره: دار المعارف، ۱۳۸۳ق.
- روضة الواعظین و بصیرة المتعظین؛ محمد بن احمد فتال نیشابوری، تحقیق: محمدمهدی خرسان، قم: منشورات الرضی، ۱۳۷۵ش.
- الریاض النضرة؛ محب الدین احمد بن عبدالله طبری، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۲۴ق.
- السیرة الحلبیة: انسان العیون فی سیرة الامین المأمون؛ علی بن ابراهیم حلبی، تحقیق: عبدالله محمد خلیلی، بیروت: دار الکتب العلمیة، ۱۴۲۷ق.
- شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار؛ نعمان بن محمد (قاضی نعمان مغربی)، تحقیق: محمد حسینی جلالی، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، ۱۴۰۹ق.
- شرح خطبه غدیر؛ محمدرضا شریفی، اصفهان: نورالحیات، ۱۴۰۴ش.
- الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف؛ علی بن موسی بن طاووس، قم: مطبعة الخیام، ۱۴۰۰ق.
- علل الشرایع؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق) قم: مکتبة الداوری، بیتا.
- عمدة عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار؛ یحیی بن حسن أسدی ربعی حلی (حافظ ابن بطریق)، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۴۰۷ق.
- الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب؛ عبدالحسین امینی، قم: مرکز الغدیر للدراسات الإسلامیة، ۱۴۱۶ق.
- فرائد السمطین؛ ابراهیم بن محمد حموی جوینی، تحقیق: محمدباقر محمودی، بیروت: مؤسسة المحمودی، ۱۳۹۸ق.
- کتاب سلیم بن قیس الهلالی؛ سلیم بن قیس هلالی، تحقیق: علاءالدین موسوی، تهران: مؤسسة البعثة (قسم الدراسات الإسلامیة)، ۱۴۰۷ق.
- کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام؛ حسن بن یوسف بن مطهر (علامه حلی)، تحقیق: حسین درگاهی، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۴۱۱ق.
- کفایة الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب علیه السلام؛ محمد بن یوسف گنجی شافعی، تحقیق: محمدهادی امینی، تهران: دار إحیاء تراث أهل البیت علیهم السلام، ۱۴۰۴ق.
- کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال؛ علاءالدین علی بن حسامالدین متقی هندی، بیروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۹ق.
- کنزالفوائد؛ محمد بن علی کراجکی، تحقیق: عبدالله نعمه، قم: دار الذخائر، ۱۴۱۰ق.
- مجمع البیان فی تفسیر القرآن ؛ فضل بن حسن طبرسی، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی و سید فضلالله یزدی طباطبایی، بیروت: دار المعرفة، ۱۴۰۸ق.
- مجمع الزوائد و منبع الفوائد؛ علی بن ابوبکر هیثمی، تحقیق: محمد عبدالقادر احمد عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة، ۱۴۲۲ق.
- المستدرک علی الصحیحین فی الحدیث؛ محمد بن علی حاکم نیشابوری، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۱ق.
- مسند أحمد؛ أحمد بن محمد بن حنبل شیبانی، تحقیق: شعیب الأرنؤوط و عادل مرشد، بیروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۲۱ق.
- مناقب آل ابیطالب؛ محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی، تحقیق: محمدحسین آشتیانی و سید هاشم رسولی محلاتی، قم: مؤسسه انتشارات علامه، ۱۳۷۹ق.
- مناقب الإمام علی بن أبیطالب علیه السلام؛ علی بن محمد بن شافعی (ابنمغازلی)، تحقیق: محمدباقر بهبودی، بیروت: دار الأضواء، ۱۴۲۴ق.
- مهدی موعود: ترجمه جلد سیزدهم بحارالانوار علامه مجلسی؛ ترجمه: علی دوانی، تهران: دار الکتب الإسلامیة، ۱۳۷۵ش.
- میزان الاعتدال فی نقد الرجال؛ شمسالدین محمد بن احمد ذهبی، بیروت: دار المعرفة للطباعة والنشر، ۱۳۸۳ق.
- نگاهی به حدیث منزلت؛ سید علی حسینی میلانی، قم: مرکز حقایق اسلامی، ۱۳۸۷ش.
- نهج البلاغه؛ محمد بن حسین شریف رضی، تحقیق: عزیزالله عطاردی، تهران: بنیاد نهج البلاغه، ۱۴۱۳ق.
- وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان؛ احمد بن محمد بن خلکان، تحقیق: احسان عباس، بیروت: دار الفکر، بیتا.
- الیقین باختصاص مولانا علی علیهالسلام بامرة المؤمنین؛ سید علی بن موسی بن طاووس، تحقیق: محمدباقر انصاری، قم: مؤسسه دار الکتاب الجزائری، ۱۴۱۳ق.
- ینابیع المودة لذوی القربی؛ سلیمان بن ابراهیم قندوزی، قم: دار الأسوة للطباعة و النشر، ۱۴۲۲ق.